2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
فلسفه بعثت انبياء در كلام اميرالمومنين عليه السلام
کد مطلب: ٥٣١١ تاریخ انتشار: ١٨ بهمن ١٣٩٣ - ١٠:٠٠ تعداد بازدید: 8740
حبل المتین » پیامبر اکرم (ص)
فلسفه بعثت انبياء در كلام اميرالمومنين عليه السلام

مبعث، اعمال شب مبعث، هدف ضرورت و فوائد بعثت پیامبران از قرآن کریم و نهج البلاغه
حبل المتین 92/03/16

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ: 92/03/16

مجري:

شب مبعث پيغمبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله را به همه بينندگان تبريك عرض مي كنم.

استاد قزويني:

مبعث نبي مكرم صلي الله عليه و آله كه در حقيقت عيد حيات بشريت است را به همه بينندگان عزيز تبريك عرض مي كنم.

ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را انيس و مونس شد

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد

ز راه ميكده ياران عنان بگردانيد چرا كه حافظ از اين راه رفت و مفلس شد

توصيه مي كنيم كه ان شاء الله آن هايي كه براي شان امكان پذير است، از روزه فردا كه روز بزرگي است كه در بعضي از جاها آمده است كه معادل 60 سال روزه است، غفلت نكنند.

كساني كه قضاي روزه واجب دارند، نمي توانند روزه مستحبي بگيرند و اين اجماع فقهاي شيعه قديم و معاصر است.

ما در بعضي از روايات داريم كه اگر كسي در روز مبعث يا نيمه شعبان، همان قضاي روزه خود را بگيرد، خدا هم به فضل و كرمش، هم قضاي روزه او حساب مي كند و هم فضيلت روزه گرفتن روز مبعث را به او كرم مي كند.

دوستان عزيز از دعاي شب مبعث غفلت نكنند كه مرحوم محدث قمي در مفاتيح الجنان در اعمال شب بيست و هفتم رجب آورده است كه اول اين دعا اين است:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالتَّجَلِّي [ بِالنَّجْلِ ] الأَعْظَمِ فِي هَذِه اللَّيْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

اين دعا يك تكه اي دارد كه من هميشه اين تكه را در لابلاي دعاهايم و در قنوت نمازم مقيدم كه بخوانم.

جمله خيلي زيبايي است.

در اين دعا آمده است:

واجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزَاقِنَا عِنْدَ كِبَرِ سِنِّنَا

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

خدايا گسترده ترين روزي ما را در دوران پيري ما قرار بده؛ چون در دوران پيري، مشكلات پيري و از آن طرف هم مشكلات مالي و فقر در پيري چند برابر مي شود و گرفتاري انسان را افزون تر مي شود.

اگر چنانچه در دوران پيري مشكلات مالي نباشد و وسعت روزي باشد، همه در خدمت انسان هستند.

نكته دوم خيلي زيبا است:

وأَحْسَنَ أَعْمَالِنَا عِنْدَ اقْتِرَابِ آجَالِنَا

مفاتيح الجنان، الشيخ عباس القمي، ص 150

خدايا بهترين و زيبا ترين عمل ما را در نزديكي مرگ مان قرار بده.

وقتي انسان پير مي شود، سر درد، كمر درد، زانو درد مي گيرد و خسته و كوفته است و حوصله عبادت و دعا را ندارد و آن آخر عمر انسان با كسالت بخواهد به محضر خدا برود خيلي دردآور است.

براي همين در اين دعا آمده است: خدايا آن وقتي كه آخر عمر ما و نزديك مرگ ما است، خدايا نشاط عبادت بده و بهترين عمل و خالص ترين عمل و زيبا ترين عمل با خضوع ترين عمل ما را در نزديكي مرگ ما قرار بده.

حرم حضرت امير سلم الله عليه در طول سال در همچين شبي يك شب ويژه است.

از اعلماي بزرگ اهل سنت ابن بتوته در سفر نامه اش مي نويسد: شب بيست و هفتم رجب مردم از كشورهاي مختلف از روم و ايران و عراق جمع مي شوند و آن هايي كه بيمار دارند، شل، چلاق و بيماري سرطان و صعب العلاج دارند و دكتر جوابش كرده است، در كنار حرم حضرت امير مي آيند و تا اذان صبح آنجا هستند و مي گويد: من متأسفانه آن شب را درك نكردم؛ ولي از افراد مورد وثوق شنيده ام: آن هايي كه كنار حرم حضرت امير و به شب مبعث متوسل مي شوند، صبح اين ها با حال بهبودي از آنجا مي روند.

مي گويد: من در يكي از سفرهايم وارد حرم حضرت امير شدم و ديدم 3 نفر كه بعضي ها شل و چلاق كه در مهمان خانه حضرت بودند، سؤال كردم كه چرا شما شب مبعث شفا نگرفتيد، گفتند: ما راه مان دور بود و دير رسيديم و وقتي به نجف رسيديم كه شب مبعث تمام شده بود.

اينجا مي مانيم تا سال آينده مبعث بيايد و متوسل به حضرت امير سلام الله عليه شويم و نجات پيدا كنيم و بعد از اينجا مي رويم.

مجري:

امشب شب مبعث است و بهترين و زيبا ترين بحثي كه ما مي توانيم داشته باشيم، بحث بعثت است.

امشب مي خواهيم بدانيم، چه ضرورتي دارد كه اين همه پيغمبران مبعوث شوند؟

هدف و ضرورت آن چيست؟

استاد قزويني:

قبل از اينكه به سؤال برادر عزيزم پاسخ دهم دو سه نكته را اشاره كنم.

مقدمه اول، ما همه مي دانيم كه فلسفه خلقت بشر براي رسيدن به آن كمالات لايق خويش است؛ يعني بالاترين كمالي كه بشر مي تواند به آن برسد و متخلق به اخلاق الهي شود و يك بشر خدا گونه شود و يا تعبيري را كه مولانا دارد:

از جمادي مردم و نامي شدم وز نما مردم به حيوان برزدم

مردم از حيواني و آدم شدم پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم

حمله ديگر بميرم از بشر تا بر آرم از ملايك پر و سر

بار ديگر از ملك قربان شوم آنچه اندر وهم نايد آن شوم

يا سعدي مي گويد:

رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت

طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت به در آي تا ببيني طيران آدميت

پس بشر براي اين خلق شده است كه به آن كمالات لايق خويش برسد و با تخلق به اخلاق الهي و عمل به اوامر و اجتناب از نواهي الهي به آن كمالات برسد.

مقدمه دوم، در صورتي انسان مي تواند اين مراحل كمال را بپيمايد كه تمام راه هاي رسيدن به كمال و خود كمال را درك كرده باشد.

كسي نمي داند كه كمال يعني چه و نمي داند راه رسيدن به كمال يعني چه؟

أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

به قول يكي از اين آقايان كه مي گويد: كسي داشت دست شويي مي رفت، به او گفتند: يك چيزي به سرت بگذار، كلاهي، دستمالي، گفت: چرا؟

گفتند: چون آن بوي بد عقل آدم را مي برد، گفت: عقل چيست؟

گفتند: آقا جان برو من كاري با تو ندارم.

مقدمه سوم، خداوند تبارك و تعالي كه بشر را آفريده است؛ براي اين آفريده كه به كمال برسد و رسيدن به كمال بدون شناخت كمال و راه آن، امكان پذير نيست.

مقتضاي حكمت الهي اين است كه با ارسال پيامبران و انبياء و با اتصال به منبع وحي، هم كمال را براي مردم تبيين كند كه كمال يعني چه و هم راه رسيدن به كمال را براي بشر تبيين كند.

با اين مقدمات تا حدودي فلسفه بعثت انبياء روشن شد.

بشر براي رسيدن به كمال به اين دنيا آمده است و رسيدن به كمال هم مستلزم اين است كه افرادي از طرف خداي عالم بيايند كه هم كمال را براي مردم بيان كنند و هم راه هاي رسيدن به كمال و قطاع طريق ها و موانع را براي بشر بيان كنند.

با توجه به اين برويم سراغ سخن امير المؤمنين پاي كلام اين يگانه مرد جهان بشريت و بزرگ تربيت شده دست نبي مكرم و رسول اعظم صلي الله عليه و آله بنشينم.

در همان خطبه اول نهج البلاغه كه خطبه جامعي است، در آنجا حضرت مي فرمايد:

فبعث فيهم رسله وواتر إليهم أنبياءه ليستأدوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول

نهج البلاغة، خطب الإمام علي، ج 1، ص 23

مي فرمايد: خداي عالم پيامبران را مبعوث كرد و اين ها پشت سر هم از حضرت آدم تا خاتم آمدند تا اين كه وفاداري انسان را به پيمان فطرت براي اين ها بازگو كند.

همان جمله اي كه در سوره روم آيه 30 وجود دارد كه مي فرمايد:

فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

انسان از نظر روان و فطرت خداجو است و خداي عالم بشر را فطرتا خداجو آفريده است، مگر اين كه موانعي براي رسيدن به خدا وجود داشته باشد و امير المؤمنين سلام الله عليه هم مي فرمايد: يكي از كارهاي انبياء اين است كه بشر را به همان ميثاق فطرت الست بربكم قالوا بلا توجه دهد.

كل إنسان يولد علي الفطرة فأبواه يهودانه أو ينصرانه أو يمجسانه من حكمة الوجود

هر بشري با فطرت خداجو آفريده شده است؛ مگر اين كه پدر و مادر يا جامعه، او را از مسير خداشناسي و خداجويي دور كند.

پيامبران نعمت هايي كه بشر فراموش كرده است را به مردم تذكر مي دهند و به بشر بگويند: بشر، هر آنچه كه تو داري از خداوند تبارك و تعالي است.

حركات و سكنات تو همه عين حضور رب و عين ربط محض خداي عالم است.

لا حول و لا قوته الا بالله علي العظيم

هر آنچه كه از تو سر مي زند و هر آنچه كه انجام مي دهيد، همه ما مال اوست.

جهان و هر آنچه كه به آن بنگريد، همه نعمت هاي اوست.

فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ

سوره بقره آيه 115

بصحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه ودر و دشت نشان روي زيباي تو بينم

در شعري ديگري مي گويد:

مردان خدا پرده پندار دريدند يعني همه جا غير خدا يار نديدند

يكي از وظائف و فلسفه بعثت انبياء اين است:

ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا إليهم بالتبليغ

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 23

يكي از وظيفه پيامبران و فلسفه بعثت انبياء اين است كه حجت الهي را به مردم برسانند و اتمام حجت كنند كه فرداي قيامت اگر اين ها محاكمه شدند و محكوم به جهنم شدند و اعتراض كردند كه خدايا چرا ما را به جهنم مي بريد، آن وقت به آن ها مي گويند: ما حجت را براي تان تمام كرديم.

آن دسته از مردم كه به بهشت رفتند به خاطر اين بود كه اين ها بعد از اتمام حجت عمل كردند و شما عمل نكرديد.

ويثيروا لهم دفائن العقول

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 23

آن توانمندي هاي پنهان شده در عقل را براي مردم بازگو كند.

آن پرده هاي زخيمي كه در اثر تبليغات مسموم دشمنان يا در اثر گناه هاي بزرگ بر روي عقل كشيده شده است، انبياء اين پرده ها را كنار مي زنند و موانع شناخت عقل را پاره مي كنند و از بين مي برند تا عقل به مقتضاي آنچه كه تشخيص مي دهد، بتواند راه را از چاه تشخيص دهد.

خطبه مفصل است تا آن جايي كه مي گويد:

رسل لا تقصر بهم قلة عددهم ولا كثرة المكذبين لهم من سابق سمي له من بعده أو غابر عرفه من قبله

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24

پيامبراني كه با اندك بودن ياران و افزوني تكذيب كنندگان، هرگز در انجام وظيفه خود كوتاهي نكرده اند.

در خطبه ديگري هم از حضرت امير مي فرمايد:

لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة أهله

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 2، ص 181

مردم، به خاطر كم بودن اهل حق شما را به وحشت نيندازد و كثرت جمعيت شما را فريب ندهد.

كثرت جمعيت باطل و قلت اهل حق و اهل هدايت، دليل بر نقصان هدايت و اهميت آن اهل باطل نيست.

پيامبران گذشته به اين ها به آمدن ظهور پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بشارت داده اند.

علي ذلك نسلت القرون ومضت الدهور وسلفت الآباء وخلفت الأبناء

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24

اين بحثي كه در مورد انبياي گذشته گفتيم، در تمام قرن ها و روزگار گذشته به همين منوال سيره پيامبران و انبياء سپري شده است.

بعد امير المؤمنين سلام الله عليه اين بخش بعثت انبياء را مطرح مي كند و بلافاصله وارد مبعث نبي مكرم مي شود.

در اينجا امير المؤمنين كولاك مي كند.

إلي أن بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلي الله عليه وآله لإنجاز عدته وتمام نبوته مأخوذا علي النبيين ميثاقه مشهورة سماته كريما ميلاده وأهل الأرض يومئذ ملل متفرقة وأهواء منتشرة وطوائف متشتتة بين مشبه لله بخلقه أو ملحد في اسمه أو مشير إلي غيره فهداهم به من الضلالة وأنقذهم بمكانه من الجهالة

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 24 و 25

تا اين كه خداي سبحان به آن وعده اي كه به بشر و بشارتي كه انبياي گذشته داده بودند، با آمدن محمد صلي الله عليه و آله به اين وعده خود عمل كرد و پيامبر را از ميان پيامبراني كه پذيرش نبوت او را گرفته بود، با نشانه هايي كه شهرت داشت و تولد ميمون و مبارك او، به ظهور رساند.

روزي كه پيغمبر مبعوث شد، مردم روي زمين داراي مذاهب گوناگون بودند و داراي خواسته هاي گوناگون بودند و روش هاي متفاوتي داشتند.

بعضي از افرادي كه خدا را به بشر تشبيه مي كردند و گروهي اسماء الهي را الحاد مي كردند و با بت پرستي خود را بي چاره مي كردند، خداي عالم به واسطه نبي مكرم صلي الله عليه و آله، آن ها را از ضلالت و گمراهي نجات داد و مردم را از جهالت و ناداني رهايي بخشيد.

بعد در بخش سوم حضرت اشاره مي كند كه بعد از آن كه نبي مكرم از دنيا رفت، اين چنين نبود كه وصي معين نكند:

وخلف فيكم ما خلفت الأنبياء في أممها إذ لم يتركوهم هملا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 25

اين آقاياني كه مي گويند: علي ابن ابي طالب بحث خلافت و وصايت را مطرح نكرده است، اين اولين خطبه نهج البلاغه است.

رسول گرامي كه از دنيا رفت، در ميان مردم جانشيني معين كرد، آن جانشيني كه تمام پيامبران گذشته با رفتن شان جانشين معين كردند.

ليس من نبي الا وله وصي

سيرة ابن إسحاق، ج 2، ص 105

اين خلاصه اي از خطبه اول امير المؤمنين سلام الله عليه در فلسفه بعثت انبياء و بعثت نبي مكرم و ضرورت تعيين وصي براي پيغمبر و تمام انبياء است.

مجري:

از نگاه قرآن، فوائد بعثت را براي ما و دوستان بيننده بيان كنيد.

استاد قزويني:

وقتي قرآن مي خوانيم، بايد دقت كنيم.

در بعضي از كلمات ائمه و بزرگان آمده است: وقتي قرآن مي خوانيد، آن چنان بخوانيد كه انگار الان جبرئيل امين نازل شده است و اين را قرائت مي كند و از شما مطالبه مي كند.

در برابر عوامل الهي بگوييد: چشم و در برابر نواهي الهي بگوييد: سمعا و طاعتا و اگر چنانچه نعمت هاي بهشتي در قرآن قرائت مي كنيد، از خدا طلب كنيد و اگر عذاب هاي جهنم را در قرآن مي خوانيد، از خدا بخواهيد كه شما را از اين عذاب ها دور كند.

اگر حالات انبياء و صالحين را در قرآن مي خوانيد، از خدا بخواهيد كه شما را از اين ها قرار دهد و اگر حالات بد كاران را در قرآن مي خوانيد، از خدا بخواهيد كه شما را از اين ها قرار ندهد و اگر قرآن را بدون توجه به معاني مي خوانيد، آن فضيلتي كه براي قرائت قرآن است، قطعا مترتب نمي شود.

در اين رابطه كه آيا فلسفه و فوائد بعثت انبياء چيست، در سوره انبياء كه سوره 21 قرآن است، در آيه 25 يكي از فوائد بعثت انبياء را توجه دادن مردم به توحيد و معاد ذكر مي كند.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ

هيچ پيغمبري را مبعوث نكرديم، مگر اين كه به او وحي كرديم كه غير از من كسي را عبادت نكنيد.

اين كه وهابي ها از اين آيات چه سوء استفاده هايي مي كنند، اين خودش يك فلسفه و بحث مفصلي دارد.

پيامبران آمده اند تا به امت ها و ملت ها اتمام حجت كنند.

وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ

سوره فاطر آيه 24

هيچ امتي نيست در گذشته مگر اين كه از طرف خداي عالم حجت و نذيري براي آن فرستاده شده است.

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ

سوره نساء آيه 165

ما افرادي را براي بشارت و انذار فرستاديم؛ براي اين كه مردم در برابر خدا حجت نداشته باشند.

بعضي از اين وهابي هاي بي عقل مي گويند: اين نشان مي دهد كه بعد از پيغمبر ديگر حجت و امامي نيست.

اين آيه مي فرمايد: فرداي قيامت اگر يك فردي را خواستند جهنم ببرند، نگويد: خدايا براي من كه پيغمبر نفرستاده بودي، براي من حجت تمام نشده بود.

چرا مي خواهيد من را به جهنم ببريد، قرآن مي فرمايد:

لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا

سوره نساء آيه 165

بعد از پيغمبراني كه اتمام حجت كردند، تمام راه ها براي مردم بسته شد و ديگر حجتي بر خدا ندارند؛ ولي خدا بر اين ها حجت دارد؛ چون خداي عالم براي اين ها اتمام حجت كرده است.

در آيه ديگر مي فرمايد:

وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولًا

سوره اسراء آيه 15

خداي عالم پيامبران را براي اتمام حجت فرستاده است.

همان طوري كه من در مقدمه اشاره كردم، پيامبران آمده اند تا مردم را آموزش دهند و به آن ها راه را از چاه نشان دهند و راه رسيدن به كمال را به مردم آموزش دهند و موانع رسيدن به كمال را براي مردم روشن كنند.

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آَيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

سوره بقره آيه 151

ما پيامبران را فرستاديم كه آيات را بر شما قرائت كنند و شما را تزكيه كنند و كتاب الهي را بر شما آموزش دهند و به شما آنچه را كه نمي دانيد، تعليم دهند.

در آيه ديگر مي فرمايد:

فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

سوره بقره آيه 239

بحث ديگري كه در فوائد بعثت انبياء است، جلوگيري از تحريف ها و اصلاح تحريف ها است.

يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ

سوره مائده آيه 15

اي اهل كتاب پيامبر ما آمد تا آنچه را كه تحريف كرده ايد و آنچه را كه از مردم مخفي كرديد براي شما روشن كند.

البته فوائد و فلسفه ديگري براي انبياء وجود دارد كه من به همين چند مورد اكتفا مي كنم.

مجري:

آيا در كتاب هاي شيعه و سني اشاره به فطري بودن موضوع ولايت هم شده است يا خير؟

استاد قزويني:

همان طوري كه در ابتدا گفتيم، شب مبعث است؛ ولي معجزات و كرامات از حرم حضرت امير خلاصه تلألؤ مي كند.

شب مبعث است؛ ولي زيارت امير المؤمنين و زيارت امين الله مطرح است.

نبوت از ولايت جدا نيست.

همان طوري كه بار ها عبارت آقاي آلوسي را از روح المعاني خوانده ايم كه از عبد الله بن مسعود نقل مي كند كه در زمان پيغمبر اين آيه 67 سوره مائده اين طور مي خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني، ج 6، ص 193

پيغمبر به مردم برسان كه علي ولي امر مسلمين است، در غير اين صورت رسالت ناقص است.

كسي بخواهد رسالت را منهاي ولايت كند و معنا كند، ما معتقد هستيم كه قرآن و اسلام را نتوانسته خوب درك كند.

ما در روايات كتب شيعه مثل كتاب شريف كافي جلد 2 صفحه 12 داريم كه از حضرت نسبت به همان آيه 30 سوره روم كه مي فرمايد:

فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

سؤال مي كنند كه مي گويد: يا ابن رسول الله اين فطرت چيست؟

بعد حضرت اشاره مي كند كه اين فطرت همان فطرت اسلام و توحيد است كه قرآن در آيه 172 سوره اعراف مي فرمايد:

أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي

مرحوم شيخ صدوق در كتاب توحيدشان صفحه 329 حديث شماره 7 از امام صادق سلام الله عليه نسبت به همين آيه 30 سوره روم نقل مي كند: اين فطرت الهي 3 چيز است:

توحيد و وحدانيت خدا و محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي امير المؤمنين.

اين فطرتي است كه خداي عالم بشر را بر اين فطرت آفريده است.

فطرت، توحيد و نبوت و ولايت است.

اگر اشتباه نكنم، در آيه 45 سوره زخرف است كه مي فرمايد:

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا

پيغمبر، از پيامبران گذشته سؤال كن.

در ذهن سؤال پيش مي آيد كه چه سؤالي كند.

بزرگان اهل سنت روايات متعددي شايد بيش 20 روايت با سند هاي مختلف آورده اند كه مراد از اين آيه كه مي فرمايد: از پيامبران گذشته سؤال كن چه چيزي است.

آقاي ابن عساكر از اعلماي بزرگ اهل سنت كتابي دارد به نام تاريخ دمشق كه تمام رواياتش را مستند آورده است؛ يعني تمام سند ها را ذكر كرده است.

از عبد الله بن مسعود نقل مي كند كهه پيغمبر اكرم فرمود:

عن عبد الله قال قال النبي صلي الله عليه وسلم يا عبد الله أتاني ملك فقال يا محمد واسأل من أرسلنا من قبلك من رسلنا علي ما بعثوا قال قلت علي ما بعثوا قال علي ولايتك وولاية علي بن أبي طالب

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 241

در معراج يك ملكي آمد و گفت: از اين پيامبران سؤال كن بر چه مبعوث شده اند و فلسفه بعثت شان چه بوده است، حضرت مي فرمايد: بر چه مبعوث شده اند؟

ملك گفت: بر ولايت تو و بر ولايت علي بن ابي طالب مبعوث شده اند.

اين كتاب كافي و بحار و من لا يحضر نيست.

تمام انبياء بر ولايت نبي مكرم و ولايت امير المؤمنين مبعوث شده اند.

همچنين جناب آقاي ثعلبي كه از مفسران بزرگ اهل سنت است، در تفسيرشان جلد 3 صفحه 337 در ذيل همين آيه شريفه نقل مي كند كه پيغمبر اكرم از ملك سؤال كرد كه بر چه مبعوث شدند، گفتند:

علي ولايتك وولاية علي بن أبي طالب

تفسير الثعلبي، ج 8، ص 338

همين تعبير را حاكم حسكاني در شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 223 آورده است.

آقاي ذهبي از نبي مكرم نقل مي كند كه در شب معراج سؤال كرد كه انبياء بر چه مبعوث شدند، اين ها گفتند:

بعثنا علي شهادة أن لا إله إلا الله وعلي الإقرار بنبوتك والولاية

المنتقي من منهاج الاعتدال، ج 1، ص 445

پيامبران فرمودند: ما بر 3 چيز مبعوث شديم، يكي بر شهادت لا الله الا الله، بعد بر نبوت تو و ولايت علي ابن ابي طالب.

اگر اين در كتاب شيعه آمده باشد، آقايان 7 آسمان را بر سر شيعه خراب مي كردند؛ ولي اين عبارتي است كه آقايان در كتاب هاي خودشان آورده اند.

آقاي ابن حجر هيثمي در كتاب در كتاب الصواعق المحرقه علي اهل رفض و الضلالة والزندقة كه كتابي است كه بر عليه شيعه نوشته است، در ذيل آيه 24 سوره صافات كه مي فرمايد:

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ

مردم را نگه داريد تا از آن ها سؤال شود.

ايشان مي گويد:

وقفوهم إنهم مسؤولون أي عن ولاية علي وأهل البيت لأن الله أمر نبيه صلي الله عليه وسلم أن يعرف الخلق أنه لا يسألهم علي تبليغ الرسالة أجرا إلا المودة في القربي والمعني أنهم يسألون هل والوهم حق الموالاة كما أوصاهم النبي صلي الله عليه وسلم أم أضاعوها وأهملوها فتكون عليهم المطالبة والتبعة

الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2، ص 437

از مردم از ولايت علي و از ولايت اهل بيت سؤال مي كنند و مي گويند: آيا حق موالات بر آنچه كه پيغمبر وصيت كرده بود، عمل كردند؟

آقاي آلوسي سلفي در تفسيرشان در همان آيه وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ مي گويد:

وأولي هذه الأقوال أن السؤال عن العقائد والأعمال ورأس ذلك لا إله إلا الله ومن أجله ولاية علي كرم الله تعالي وجهه

روح المعاني، ج 23، ص 80

اقوال متعددي در معناي وقفوهم انهم مسؤولون مي آورد، بهترين قول اين است كه از مردم از اقوال و اعمال شان سؤال مي كنند و در رأس اين اعمالي كه از مردم مي پرسند، بحث توحيد و ولايت علي بن ابي طالب است.

اين را هم كه يك سلفي نقل مي كند، ما كه نقل نمي كنيم.

من تقاضا دارم كه دوستان تلنگري به ذهن مبارك شان بزنند و از اين خواب غفلت بيدار شوند.

مجري:

در يك بخش از خطبه آقا امير المؤمنين علي عليه السلام آمده است:

وخلف فيكم ما خلفت الأنبياء في أممها إذ لم يتركوهم هملا

نهج البلاغة، خطب الإمام علي (ع)، ج 1، ص 25

اينجا موضوع تعيين وصي در تمام پيامبران گذشته جاري بوده است.

آيا در كتاب اهل سنت به اين موضوع اشاره شده است يا خير؟

استاد قزويني:

ما 2 ماه قبل در برنامه حبل المتين بحث وصايت كه مطرح كرديم و به اين روايت رسيديم كه مي فرمايد:

لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

هر پيغمبري وصي داشته است.

طبراني كه متوفاي 360 است، از ابو سعيد خدري از سلمان فارسي نقل مي كند كه من به پيغمبر گفتم:

لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ فَمَنْ وَصِيُّكَ

المعجم الكبير، ج 6، ص 221

هر پيغمبري وصي داشته است، وصي تو چه كسي است؟

بعد از مدتي پيغمبر فرمود: وصي من و محل اسرار من و بهترين كسي كه بعد از من است، علي بن ابي طالب است.

ما همان زمان تمام بررسي سندي كرديم.

در مورد محمد بن عبد الله حضرمي، ابن ابي حاتم مي گويد: صدوق است و ذهبي مي گويد: ثقه است.

در مورد ابراهيم بن حسن ثعلبي، ابن ابي حاتم و ابن حبان ايشان را توثيق مي كنند.

در مورد يحيي بن يعلي الاسلمي در صحيح ابن حبان آمده است و حاكم نيشابوري در روايتي كه اين آقا در سندش آمده است، روايت را تصحيح كرده است.

در مورد ناصر بن عبد الله، ذهبي در ميزان الاعتدال و ابن حبان در مجروحين ايشان را توثيق كرده است.

در مورد سماك بن حرب، يحيي معين توثيقش كرده است.

از ديدگاه آقايان اهل سنت اين ها كاملا مورد وثوق يا حداقل حسن هستند كه روايت حسن هم در عمل مثل صحيح است.

بعضي از آقايان مي گويند: روايت صحيح همان روايت حسن است.

ما روايت هاي متعددي ديگري هم داريم؛ مثل حديث دار و يوم الانذار كه پيغمبر اكرم فرمودند: علي ابن ابي طالب وصي من، برادر من، خليفه من است و اقوال علما را آن زمان مطرح كرديم.

در حديث ديگري آمده است:

إن لكل نبي وصيا ووارثا وإن عليا وصيي ووارثي

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 392

ما اين ها را با بررسي سندي در برنامه حبل المتين مطرح كرديم.

بيننده آقاي بي درنگ از تهران:

اين روز عزيز را خدمت شما تبريك عرض مي كنم.

من از اين كه به برنامه شما وصل شده ام خيلي خوشحال هستم و باور نمي كردم كه به برنامه وصل شوم.

اين عزيزان اهل سنت مثل ما مفاتيح الجنان دارند كه اگر خواستند اعمال امشب را انجام دهند، كتب دعا دارند؟

بيننده آقاي اميني از سقز از اهل سنت:

اگر اجازه دهيد من يك حديث مي خوانم و اين حديث را توضيح هم مي دهم و اگر اشتباه كردم، حضرت آيت الله قزويني اصلاح كنند.

يك حديثي است در صحيح بخاري كه ابن عمر مي گويد: من در روزگاران حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله جنگيدم و در آن زمان مسلمانان اندك بودند.

مردم در دين خود به فتنه مي افتادند و مشركان آن ها را مي كشتند و يا در بند نگه مي داشتند تا آن كه شمار مسلمانان زياد شد و فتنه اي نماند.

چون آن مرد ديد كه ابن عمر به آنچه كه مي خواهد موافقت نمي كند، به ابن عمر گفت: سخن تو در مورد علي و عثمان چيست؟

ابن عمر گفت: عثمان خود را عفو كرد ولي شما را خوش نمي آيد كه وي را عفو نكنيد؛ اما علي پسر عموي رسول الله صلي الله عليه و آله و داماد وي است بعد اشاره كرد و گفت: اين خانه دختر اوست كه تو مي بيني.

ابن عمر در هيچ يك از جنگ هاي كه در ميان مسلمانان واقع شد، منظورم جنگ جمل و جنگ صفين و حتي محاصرابن زبير حاضر نشده است.

مراد از قول پرسنده در مورد علي و عثمان رضي الله عنهما اين بود كه بر عثمان رضي الله عنهما ايراد مي گرفت كه در بيعت رضوان حضور نداشت و در جنگ احد فرار كرده بود؛ در حالي كه در وقت جنگ بدر، همسر وي چون دختر پيامبر صلي الله عليه و آله بود و بيمار بود، آن حضرت به وي اجازه داد كه در مدينه نزد همسر خود بماند و اين كه در بيعت الرضوان حضور نداشتند، دليلش هم اين بود كه آن حضرت او را براي مذاكره با مشركين به مكه فرستاده بود و اين كه در جنگ احد فرار كرده بود، اوضاع جنگ به حالت غير مترقبه در آمده بود و خداوند گناهان آن ها را بخشيد چنانچه آيه نازل شد و فرمود:

وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ

سوره آل عمران آيه 155

ايراد وي در مورد حضرت علي هم اين بود كه چرا با مسلمانان جنگيده است كه اين ايراد بي معني است.

اگر اشتباه مي كنم، حضرت آيت الله قزويني توضيحاتي بدهند ممنون مي شوم.

استاد قزويني:

با خواندن اين چه منظوري داريد؟

بيننده:

من اين طور برداشت كردم و مطمئن نيستم.

گويا شما عقيده داريد كه ابن عمر در لشكر معاويه بوده و با حضرت علي جنگيده است.

استاد قزويني:

نه، بنده نگفته ام.

بنده اين را گفته ام كه ايشان با امير المؤمنين علي ابن ابي طالب بيعت نكرد بود و از بيعت با علي سرپيچي كرد.

اين هم حرف من نيست، اين حرف ابن حجر عسقلاني است در كتاب فتح الباري است كه مي گويد:

وكان عبد الله بن عمر في تلك المدة امتنع ان يبايع لابن الزبير أو لعبد الملك كما كان امتنع ان يبايع لعلي

فتح الباري، ج 13، ص 195

با علي بن ابي طالب بيعت نكرد.

ايشان مي گويد:

وبايع لابنه يزيد بعد موت معاوية

فتح الباري، ج 13، ص 195

با يزيد بن معاويه بعد از معاويه بيعت كرد؛ يعني با علي بيعت نكرد؛ ولي با يزيد بيعت كرد.

آقاي ابو جعفر اسكافي كه از اعلماي بزرگ اهل سنت است در كتاب المعيار و الموازنه صفحه 24 مي گويد: جناب عبد الله عمر با حجاج ابن يوسف سقفي بيعت كرد به عنوان اين كه ايشان نماينده و والي از طرف عبد الملك مروان است.

البته ابن ابي الحديد معتزلي هم در شرح نهج البلاغه نقل مي كند كه يك شب عبد الله عمر شبانه رفت نزد حجاج ابن يوسف سقفي كه فاسق ترين شرور ترين انسان هاي روي زمين بود كه عمر ابن عبد العزيز مي گويد: اگر تمام اقوام دنيا شرور خود را بياورند و در يك كفه بگذارند و ما هم حجاج را در يك كفه بگذاريم، كفه ما سنگين تر است.

آقاي عبد الله عمر در خانه حجاج ابن يوسف سقفي را زد، حجاج گفت: بيا داخل، وقتي كه داخل آمد حجاج گفت: در اين وقت شب براي چه آمده اي؟

عبد الله عمر گفت: من يك دفعه يادم افتاد كه پيغمبر اكرم فرمود:

من مات ولا إمام له مات ميتة جاهلية

شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 145

هركس بميرد و امامي نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلي است.

عبد الله عمر گفت: دسترسي به عبد الملك ندارم، آمده ام با تو بيعت كنم.

حجاج هم يك مقداري براي اين كه تحقيرش كند و اين را ذليلش كند، گفت: فعلا دست من مشغول است، پايش را دراز كرد و گفت: فعلا با پاي من بيعت كن.

اين مطالبي است كه از جناب عبد الله عمر نقل شده است.

اين كه آيا ايشان در سپاه معاويه بوده است يا نه، من چيزي در اين زمينه نگفته ام و اگر دوستان ديگر هم گفته باشند، من خبر ندارم.

آقاي اميني واقعا از دوستان اهل سنت خيلي مؤدب و با منطق ما است، وقتي هم كه جواب مي دهيم، مثل بعضي ها از وهابي ها كه روي خط مي آيند و انعاد دارند و دنبال اين هستند كه مجادله كنند، آقاي اميني اهل جدل نيست و ما به وجود ايشان افتخار مي كنيم و دوست داريم كه روش آقاي اميني هم براي ديگر عزيزان اهل سنت الگو و سرمشق باشد.

بيننده آقاي شريفي از مشهد:

مبعث حضرت رسول را به همه عزيزان و بزرگواران و دوستان خودم در روم نداي شيعه در پالتاگ تبريك عرض مي كنم.

چند هفته پيش بنده با شبكه كلمه و با آقاي سجودي تماس گرفتم و با اين بزرگوار بحث ادامه مناظره مطرح شد كه ايشان يك شرط جديدي گذاشتند.

شرط شان اين بود كه بنده را شبكه ولايت و حضرت آيت الله قزويني تأييد كنند.

بنده هم اين جسارت و شهامت را به خودم دادم كه به ايشان بگويم: مشكلي نيست، من حاضر هستم.

خدمت شما تماس گرفتم كه اگر شما صلاح بدانيد، اين مطلب را تأييد كنيد كه با دعاي خير شما اين مناظره صورت بگيرد.

يك مسئله خدمت بيننده قبلي كه تماس گرفتند، آقاي اميني مي خواستم بگويم: آقاي فخر رازي در تفسير خودش ذيل آيه 150 سوره آل عمران مي گويد: يكي از فرار كنندگان عمر بود و به بالايي رفته بود تا زماني كه پيامبر به كوه نرفته بود، در آنجا مانده بود و يكي ديگر از فرار كنندگان عثمان بود.

عثمان به همراه دو نفر ديگر آن قدر دور فرار كرده بود كه 3 روز بعد از جنگ به مدينه رسيد.

آقاي اميني شما گفتيد: خليفه سوم به خاطر مسائلي كه در جنگ اتفاق افتاده بود، فرار كرده بود؛ ولي عزيز من شما رواياتي در كتب صحيح خودتان داريد كه اين مطلب خيلي مسئله سنگيني مي آيد.

در كتاب صحيح بخاري جلد 3 صفحه 395 حديث 2766 روايت از ابو هريره آورده است كه از رسول خدا نقل مي كند كه فرمود: از هفت چيز كه سبب ورود و بقا در آتش مي شود، بپرهيزيد.

سؤال شد اين هفت چيز كدام است؟

فرمود: شرك به خداوند، كشتن انساني كه خداوند ريختن خونش را حرام كرده است؛ مگر در صورت جرم و موجب قتل، خوردن ربا و مال يتيم و فرار از جبهه جنگ.

آقاي اميني عزيز، شما خودتان اعتراف كرديد كه خلفايتان از جنگ فرار مي كردند، با اين روايت چه خواهيد كرد؟

آقاي شوكاني در كتاب نيل الاوطار در ذيل اين حديث مطلب قشنگي را مي آورد.

مي گويد: هفت مورد ذكر شده در اين حديث كه از گناهان بزرگ هستند كه مقصود ما از نقل اين حديث، مورد ششم آن فرار از جنگ است كه در اين حديث از گناهان كبيره شمرده شده است و بعضي از دانشمندان آن را موجب شرك دانسته اند.

من هيچ قضاوتي نمي كنم، خود بينندگان قضاوت كنند.

الان جناب آقاي اميني از سقز اعتراف كردند كه اين كه خليفه سوم شان از جنگ ها فرار كرده است.

با همين روايت صحيح بخاري و نظر جناب آقاي شوكاني، خودشان قضاوت كنند كه اين خليفه دوم شان، حداقل خليفه سوم در چه جايگاهي قرار مي گيرند.

استاد قزويني:

نسبت به صحبت آقاي شريفي، بار ها گفته ايم و مراجع ما حضرت آيت الله مكارم شيرازي، آيت الله سبحاني، آيت الله العظمي نوري، آيت الله العظمي صافي هميشه گفته اند: ما آماده ايم براي مناظره با اين وهابي هايي كه مي گويند: مذهب شيعه، مذهب شرك است و شيعيان مشرك هستند.

بيايند با هم مناظره كنيم.

الان هم كه زمان سابق كه نيست كه ما 10 نفر را دور خودمان جمع كنيم و اين ها را تخدير كنيم و نگذاريم حقايق را بفهمند.

الان عصر اطلاعات و رسانه است.

جناب مفتي اعظم جناب آل شيخ از رسانه هاي بين المللي عربستان سعودي بيايند، مراجع ما هم از رسانه هاي بين المللي شيعه مي آيند، به صورت استديو به استديو مناظره كنند.

اگر اين ها راست مي گويند و شيعه را مشرك مي دانند، بيايند در يك رسانه بين المللي مطلب را بگويند و ثابت كنند كه شيعه مشرك است؛ ولي تا الان هيچ كدام از بزرگان وهابي جواب نداده اند.

ما هم كه الان 3 سال است در شبكه ولايت مي گوييم: ما براي مناظره با اين آقاياني كه در شبكه كلمه هستند، آماده ايم.

بعضي از شبكه ها كه كارشان فحاشي و اهانت است، ما ارزش انساني براي آن ها قائل نيستيم.

ما گفته ايم چون بحث شبكه كلمه شان به اين شكل است، ما آماده هستيم تا اين كه با جناب آقاي عباسي بحث كردند كه مناظره نبود.

جناب آقاي عباسي از اينجا تماس گرفتند و آقايان حتي جرأت نكردند تصوير آقاي عباسي را نشان دهند، فقط زيرنويس كردند؛ حتي جرأت نكردند بگويند: شبكه ولايت؛ ولي ما نصف مانيتورمان را تصوير آقاي سجودي قرار داديم و نصف آن را هم تصوير آقاي عباسي قرار داديم.

اين ها مي گويند: آقايان فرار كردند، ما مناظره كرديم.

نه آقا، نه مناظره اي بود و نه فراري بود.

اين آقايان گفتند: ما حاضر هستيم با آقاي شريفي مناظره كنيم، آقاي شريفي كاملا مورد تأييد ما است، با اين كه آقاي شريفي نه دانشگاه رفته است و نه حوزه ديده است؛ ولي به بحث هايي كه ما داشته ايم، كاملا مسلط است و مورد تأييد ما است.

اگر آقاي سجودي آماده است، با ايشان مناظره كند.

بعضي از مستبصرين شيعي هم مثل جناب آقاي شريف زاهدي و آقاي سلمان حدادي هم آماده هستند؛ حتي از علماي اهل سنت ايران گفته اند: ما آماده ايم با اين ها روي مبناي وهابيت مناظره كنيم؛ چون مبناي وهابيت، مبناي ضد ديني و ضد قرآني است.

نسبت به بخش دوم صحبت هاي جناب آقاي شريفي، اين فرار از جنگ را آقايان از گناهان كبيره آورده اند و اين مسئله اي است كه كاملا واضح و روشن است.

يك روز ديدم كه يك شيعه زنگ زد و گفت: در جنگ احد جناب ابوبكر و عمر فرار كردند و بالاي كوه رفتند و امير المؤمنين بود كه از پيغمبر دفاع كرد.

اين كارشناس شبكه كلمه گفت: عمر بالاي كوه رفت تا آنجا دعا كند و اگر دعاي عمر نبود، علي بن ابي طالب پيروز نمي شد.

اگر علي ابن ابي طالب در جنگ احد پيروز شد و نگذاشت كه به پيغمبر ضرري بزند، به خاطر دعايي بود كه جناب عمر بالاي كوه رفت و آنجا دعا كرد.

من قصد جسارت ندارم.

گفتم: اگر اين طور باشد، آن پيرزن هايي كه در مدينه هم بودند، دعا مي كردند، دعاي خالصانه آن ها قطعا اولويت دارند.

طوري حرف نزنيد كه توهين به مقدسات خودتان باشد.

فرض كنيد همان طوري كه خودشان در صحيح بخاري و ديگر صحاح داشتند، اين ها فرار كردند، حكم فرار از جنگ هم چيست؟

قلب پيغمبر اكرم را شكستند كه اين ها كاملا واضح و روشن است؛ ولي توجيحات نادرست چيزي است كه فردا جوان هاي خودتان اين را نمي پذيرند.

بيننده آقا ابوالفضل از بوكان:

با ديدن برنامه هاي شما و برنامه هاي شبكه هاي ديگر يك سؤالي كه هميشه در ذهن من ايجاد مي شود كه ما دين مان را از صحابه گرفته ايم و برادران اهل تشيع دين شان را از مكتب اهل بيت گرفته اند.

من هرچه نگاه مي كنم، كتابي از اهل بيت در دسترس نيست.

همين اصول كافي و كتاب هاي ديگر اهل تشيع را وقتي مطالعه مي كنيم، مي بينيم كه همه آن روايت است.

همين غسلي كه حضرت علي كرد در اصول كافي و در وسائل الشيعه هم است، من دقيقا صفحه و جلد آن را نمي دانم.

شما مي گوييد: يا راوي تغيير كرده است، يا اين ضعيف است.

ضيعف و صحيحش كه معلوم نيست.

چطور مي شود من كه نماز نمي خوانم، به بقيه بگويم: شما نماز بخوانيد.

منظورم توهين نيست، منظورم اين است كه وقتي شيعه مي گويد: دينم بر حق است، بايد چيزي ارائه دهد كه برتر باشد.

هرچه نگاه مي كنم مي بينم در حرف هاي اهل تجربه خيلي تناقض وجود دراد.

واقعا ائمه سر قبور رفته اند و به مردگانشان يا مثلا امام حسين توسل كرده اند؟

استاد قزويني:

يواش يواش جلو برويم.

شما مي گوييد: اين ائمه كتاب شان كجاست، شما به ما بگوييد: كتاب جناب آقاي ابوبكر و آقاي عمر كجاست؟

صحابه كتاب شان كجاست؟

شما از آن ها نشان دهيد تا ما هم از ائمه نشان دهيم.

مي توانيد چند كتابي را كه آقاي ابوبكر يا آقاي عمر نوشته است، به ما معرفي كنيد.

بيننده:

برگشتيم سر خانه اول مان كه من مي گويم: اهل سنت و شما مي گوييد: اين خصوصيت را دارد.

قبول، شما كه مي گوييد: ما بر حق هستيم، اين كتب به حق شما كجاست؟

استاد قزويني:

همين سؤال شما را جواب دادم.

شما مي گوييد: كتاب ائمه كجاست، اين را كسي مي تواند بگويد كه خودش از صحابه كتاب داشته باشد.

شما كتاب آقاي ابوبكر، عمر و عثمان را نشان دهيد.

بيننده:

فرق ما با شما چيست؟

استاد قزويني:

كتاب جناب ابابكر و عمر كجاست؟

هر كجا آدرس داديد ما كتاب ائمه را هم آدرس مي دهيم.

بيننده:

برمي گرديم سر خانه اول.

من مي گويم: سؤال من هم همين است، شما كه به ما خرده مي گيريد و مي گوييد: شما دينت را از صحابه مي گيريد و ما از مكتب اهل بيت مي گيريم، شما مي گوييد: كتاب نداريم، هر وقت شما سند آورديد من هم سند مي آورم.

استاد قزويني:

عزيز من آيا شما از صحابه كتاب داريد؟

بيننده:

آقاي من نگفتم كه صحابه كتاب دارند.

من گفتم: اين ها راوي حديث هستند.

مجري:

پس صحابه كتاب ندارند.

استاد قزويني:

پيغمبر اكرم غير از قرآن چه كتابي نوشته است؟

بيننده:

ايشان هم كتاب ننوشته است؛ ولي احاديثش وجود دارد.

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد.

همان گونه كه پيغمبر اكرم كتابي ندارد و صحابه راوي سخنان پيغمبر هستند، ائمه عليه السلام هم رووات سخنان پيغمبر هستند.

برادر بزرگوارم، در اين قسمت تفاوتي بين شيعه و سني نيست.

صحابه ائمه روايات ائمه را نقل كرده اند و صحابه پيغمبر روايات پيغمبر را نقل كرده اند.

شما در اين قضيه امتيازي بر شيعه نداريد، قبول است؟

بيننده:

من نمي گويم كه امتياز مي گيريم، شما هر دفعه اين را از ما خرده مي گيريد.

استاد قزويني:

در خانه اول شما چيزي بر ما برتري نداريد.

بيننده:

من نگفتم كه برتري داريم، شما مي گوييد: ما برتري داريم.

استاد قزويني:

برادر عزيزم در اين قسمت اول ما يكي هستيم، اين را قبول دارد يا نه؟

بيننده:

من مي گويم: هر دو را راوي نقل كرده است؛ كتب اهل سنت را راوي ها گفته اند كه اين حديث مال پيغمبر است؛ پس اهل سنت دين شان را از صحابه نمي گيرند، طبق روايات، سنت پيامبر را اجرا مي كنند.

استاد قزويني:

اين كه از صحابه مي گيرند يا نمي گيرند، بحث جدايي است.

شما اگر خواستيد، من 10 تا مطلب مي آورم كه آقايان آورده اند كه سنت صحابه عين سنت پيغمبر است.

بزرگاني مثل ابن حزم و اندلسي و ديگران همه آورده اند كه سنت صحابه به منزله سنت پيغمبر است.

برادر بزرگوار نمي خواهم وارد آن بحث بشوم بگذار براي يك فرصت ديگر.

شما در فرمايش تان دو ادعا كرديد، يكي اين كه كتاب ائمه كجاست؟

بنده هم از شما پرسيدم كه كتاب صحابه كجاست؟

بعد گفتيد: شما روايات صحيح هم داريد، روايات ضعيف هم داريد.

نزد شما غير از صحيحين كه دو كتاب صحيح بخاري و مسلم است كه مي گوييد: تمام روايات آن صحيح است، باقي كتب شما هم روايات صحيح دارد و هم روايات ضعيف.

شما تمام دين تان را كه از صحيح بخاري و مسلم نگرفته ايد؛ چون در مورد احكام چيزي ندارند.

در مورد بحث هاي توحيدي هم در كنار صحيح بخاري و مسلم، سنن ترمزي، سنن نسايي، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه و مسند احمد را داريد.

آيا شما معتقد هستيد كه مسند احمد، سنن نسائي و ساير كتب شما هم روايات صحيح و هم روايات ضعيف دارد؟

بيننده:

بله

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد.

آيا وقتي شما مي گوييد: سنن نسائي كه از صحاح سته شما است هم روايات ضعيف و هم روايات صحيح دارد، آيا اين نقص بر مذهب اهل سنت است؟

پس در اين قسمت هم اگر ما مي گوييم: در كتاب كافي و تهذيب هم روايات صحيح و هم روايات ضعيف وجود دارد، اين دليل بر ضعف مذهب نيست.

بيننده:

در كتب شما ننوشته است كه كدام آن ضعيف است و كدام صحيح است.

استاد قزويني:

همان طوري كه شما مي گوييد: در سنن نسائي، سنن ابن داوود، سنن ترمزي هم روايات صحيح و هم است روايات ضعيف وجود دارد؛ همانگونه كه بزرگان و فقهاي شما گفته اند كه اين روايت صحيح و اين روايت ضعيف وجود دارد، بزرگان ما هم گفته اند: در كافي اين روايت صحيح و اين روايت ضعيف است.

شما مراجعه كنيد كتاب مرآة العقول علامه مجلسي از صفحه اول كافي تا آخرين صفحه از جلد هشت هر روايتي كه آورده است گفته است كه اين روايت صحيح و اين ضعيف است.

در كتاب روضه المتقين روايات صحيح و ضعيف را مشخص كرده است، همچنين در كتاب ملاذ الاخبار آنجا هم مرحوم مجلسي تمام روايات را تحقيق و بررسي كرده است.

آيا بزرگان شما در رابطه با روايات سنن ترمزي، سنن نسائي، سنن ابي داوود يا مسند احمد، معين كرده اند كه اين دسته از روايات مسند احمد صحيح و اين روايات ضعيف است؟

بيننده:

البته من خوب نخوانده ام كه به بتوانم به شما جواب دهم.

من در شبكه شما شنيده ام كه وقتي يك حديث مي آوريد، مي گوييد: اين روايت ضعيف است.

استاد قزويني:

برادر عزيز آقا ابو الفضل بزرگوار، پس اين كه شما گفتيد: كسي در كتب شيعه نيامده روايات صحيح از ضعيف را مشخص كند؛ پس اين ادعاي شما ادعاي نادرستي بوده است، قبول داريد يا نه؟

بيننده:

آقاي قزويني من كه كتب شما نديدم.

بايد بروم ببينم كه سند صحيح كتب شما با ضعيف آن معلوم است يا نيست.

استاد قزويني:

پس شما بزرگواري كنيد تشريف ببريد اين ها را ببينيد.

عزيز جان من گفتم: كتاب مرآة العقول و كتاب ملاذ الاخبار، روايات صحيح از ضعيف را مشخص نموده است.

بيننده:

باشه مراجعه مي كنم.

استاد قزويني:

شما تشريف ببريد و ببينيد بعد تشريف بياوريد با هم صحبت مي كنيم.

بيننده مجيد از اصفهان:

در كتاب محلي ابن حزم اندلسي روايتي ديدم كه مي گويند: 14 نفر از اصحاب پيغمبر قصد جان پيغمبر را كردند، مي خواستم از حاج آقا بپرسم ببينم همچين روايتي صحت دارد يا نه؟

استاد قزويني:

بله در همين كتاب جلد 9 صفحه 224 مطرح مي كند و صلاح هم نيست كه بيشتر از اين توضيح دهيم.

بيننده:

در آيه 28 سوره احزاب خداوند به پيغمبر خود فرموده است: زنان خودتان را به خوبي و خرسندي طلاق دهيد، اگر لطف كنيد توضيح دهيد ممنون مي شوم.

بيننده حصاري از بوشهر:

اين وهابي هايي كه در عربستان حاكم هستند، در مورد موجوديت اسرائيل دروغ مي گويند، اگر راست مي گويند، فقط بلندگو هاي مسجد رسول الله را در اختيار يكي از احزاب صادق شيعه يا سني قرار دهند، بعد همه دنياي اسلام اعم از شيعه و سني موجوديت اسرائيل را مي بينند.

اين ها جلوي ملت ها را گرفته اند و نمي گذارند خدشه اي به اسرائيل وارد شود.

استاد قزويني:

در رابطه با اين كه كتابي مثل مفاتيح دارند، بله اخيرا آقايان يك سري كتاب هايي نوشته اند و ادعيه هايي را كه نبي مكرم فرموده بودند را از زبان صحابه نقل و جمع آوري نموده اند.

در رابطه با آيه 28 سوره احزاب كه مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا

پيغمبر به زنانت بگو اگر دنيا مي خواهيد، خوب بپوشيد و خوب بخوريد.

در آيه بعد هم مي فرمايد:

وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآَخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا

سوره أحزاب آيه 29

و اگر خدا و پيغمبر و آخرت را مي خواهيد، با پيغمبر باشيد خدا در آخرت براي شما اجر جزيلي معين كرده است و در كنارش هم مي فرمايد:

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا

سوره احزاب آيه 30

اي زنان پيغمبر شما مثل زن هاي عادي نيستيد و شما هر گناهي انجام دهيد، دو برابر گناه ديگران براي شما نوشته مي شود.

اگر شما از كسي غيبت كنيد، دو برابر غيبت ديگران براي شما گناه نوشته مي شود و اين طور نيست كه زن پيغمبر بودن براي آنان عصمت بياورد و در حاشيه امن باشند.

اگر كار خوب هم كنند دو برابر خدا پاداش مي دهد.

در سوره تحريم كه پيغمبر اكرم يك مطلب سري به يكي از زنانش گفت

وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَي بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

سوره احزاب آيه 3

اين آقاياني كه مي گويند: پيغمبر علم غيب ندارد، نمي دانم كه با اين آيه چه كار مي كنند.

زن پيغمبر رفت و سر او را فاش كرد و پيغمبر متوجه شد و فرمود:

از كجا متوجه شديد كه من اين سر را فاش كردم؟

پيغمبر مي فرمايد: خدا به من خبر داد.

اگر اين علم غيب نيست پس چيست؟

در سوره جن مي فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

سوره جن آيه 26 و 27

طبق رواياتي كه آورده اند مراد عايشه يا حفصه است.

و مي گويد:

إِنْ تَتُوبَا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا

سوره تحريم آيه 4

توبه كنيد قلب تان از حق منحرف شده است.

عَسَي رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا

سوره تحريم آيه 5

اگر پيغمبر شما را طلاق دهد، بهتر از شما را براي پيغمبر در نظر مي گيريم.

اين آقاياني كه مي گويند: در ميان همسران پيغمبر عايشه افضل زنان عصر خويش بوده است، ببينند اين آيه چه مي فرمايد.

زناني كه بهتر از شما هستند، مسلمان و مؤمن و در برابر پيغمبر خدا خاشع و توبه كار هستند.

اين هم نكته ظريفي است كه اين برادرمان آقا مجيد عزيز اشاره كردند.

چه زنان پيغمبر، چه صحابه، ما اين ها را مثل افراد عادي مي دانيم.

كساني كه متقي هستند و اوامر الهي را انجام داده اند و از نواهي الهي دوري جستند، براي آن ها فضيلت قائل هستيم و حتي به تعبير شيخ طوسي ما از بسياري از صحابه پيغمبر اميد شفاعت داريم و نه تنها آنان را كافر و اهل جهنم نمي دانيم؛ بلكه انتظار شفاعت داريم؛ ولي آن هايي كه اوامر الهي را ترك كنند و نواهي الهي را مرتكب شوند و با پيغمبر مخالفت كنند، آنان را طبق دستور الهي مستحق توبيخ و عذاب الهي مي دانيم.

پايان.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب