2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟
کد مطلب: ٥١٣٧ تاریخ انتشار: ١٣ تير ١٣٩٤ تعداد بازدید: 617527
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟

طرح شبهه:

شيعيان ادعا مي كنند كه خليفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضي الله عنها) حمله كرده اند؛ در حالي كه همه مي دانيم علي رضي الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نام هاي خلفا ـ همان هايي كه ادعا مي شود قاتل فاطمه بوده اند ـ نام گذاري كرده است. اين نشان مي دهد كه خلفا از اين تهمت ها بري هستند. آيا كسي نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مي گذارد؟

نقد و بررسي:

پاسخ اجمالي:

نام گذاري به نام ابوبكر:

اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلي او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافي كه وجود دارد) انتخاب مي كرد نه از كنيه او؛

ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براي افراد در انحصار پدر فرزند نمي باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعي كه در زندگي اش اتفاق مي افتاد كنيه اش را انتخاب مي كرد.

ثالثاً: بنا بر قولي، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.

ابو الفرج اصفهاني مي نويسد:

قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.

عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.

بنا براين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاي پيشين داشته است.

نام گذاري به نام عمر:

اولاً: يكي از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

وكان عمر بن الخطاب سمّي عمر بن عليّ بإسمه.

عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام گذاري كرد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.

ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد:

ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.

در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براي وي انتخاب كرد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگري را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مي كنيم:

1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.

عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.

پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولي عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

2. الأجدع أبي مسروق بـ عبد الرحمن.

الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.

عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:

وكان إسم المعلي ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلي.

نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.

الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.

ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مي برد كه اسمشان عمر بوده است.

1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.

العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

آيا اين نام گذاري ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.

نام گذاري به نام عثمان:

اولاً: نام گذاري به عثمان، نه به جهت همنامي با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.

إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.

فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.

ثانياً: ابن حجر عسقلاني بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مي كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مي شود گفت: همه اين نام گذاري ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است

1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.

العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

پاسخ هاي تفصيلي

1. هيج اسمي (غير از نام هاي خداوند باري تعالي) انحصاري نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهي يك اسم براي افراد زيادي انتخاب مي شد كه با همان نام هم شناخته مي شدند و هيچ محدوديتي در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراين، نام هايي از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نام هاي مرسومي بوده است كه بسياري از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بوده اند، مانند:

أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام.

عمر بن عبد اللّه ثقفي، عمر بن قيس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر عليه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق عليه السلام.

عثمان اعمي بصري، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر عليه السلام، و عثمان اصبهاني، عثمان بن يزيد، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق عليه السلام.

2. شكي نيست كه شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدي داشته و دارند؛ ولي در عين حال مي بينيم كه در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام كساني بوده اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند:

يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسي از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولي حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام.

حتي يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است.

الأردبيلي الغروي، محمد بن علي (متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي.

آيا اين نام گذاري ها مي تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟

3. نامگذاري فرزندان روي علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت ها صورت نمي گرفت و گر نه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم صلي الله عليه وآله نامگذاري مي كردند.

اگر نامگذاري به خاطر ابراز محبت به شخصيت ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامي بخشنامه كرد كه كسي حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلي الله عليه وآله نامگذاري كند؟

ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخاري مي نويسند:

كتب عمر إلي أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبي.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

عيني در عمدة القاري مي نويسد:

وكان عمر رضي الله تعالي عنه كتب إلي أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتي ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

4. نام يكي از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلي الله عليه وآله از امّ سلمه بوده است، از كجا اين نام گذاري به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله نبوده است؟

5. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكي از فرزندان امام مجتبي عليه السلام عمرو بوده است، آيا مي شود گفت: كه اين نامگذاري به خاطر همنامي با اسم عمرو بن عبدود و يا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علي عليهما ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

6. با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده اند، وي خطاب به علي عليه السلام و عباس مي گويد:

فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزي به ارث نمي گذاريم، آن چه مي ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه كار، حيله گر و خيانت كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو، دين دار و پيرو حق بود.

پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و در روايتي كه در صحيح بخاري وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مي داند:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَي لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم نَصِيبًا.

تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مي ديديم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

و در روايت ديگري خود شيخين نقل كرده اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتي دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:

فَأَرْسَلَ إلي أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

آيا با توجه به اين موضعگيري هاي تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مي شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟

7. اهل سنت ادعا مي كنند كه اين نامگذاري ها همگي به خاطر روابط خوب امام علي عليه السلام باخلفا بوده است. اگر چنين است، چرا خلفاء نام حسن وحسين را كه فرزندان رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز بوده اند، براي فرزندان خويش انتخاب نكرده اند؟

آيا دوستي مي تواند يك طرفه باشد؟

نتيجه:

نامگذاري فرزندان امير مؤمنان عليه السلام به نام هاي خلفا، خدمتي به حُسن روابط ميان امير مؤمنان و خلفا نمي كند و از آن نمي توان براي انكار شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها استفاده كرد.

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
321 | سعد الله(عمري بخواند) | Iran - Tehran | ٢٠:٥٨ - ٠٢ تير ١٣٨٩ |
بسم الله القاصم الجبارين.!!!

شد لعن خليفه کار هر شب و روزم

با لعن خليفه کي به آتش سوزم.

گر حضرت زهرا(سلام الله عليها) بپذيرد ذکرم

خادم به حريم حضرت فيروزم.

لعن الله ع--م--ر
322 | عبدالله | Iran - Markaz | ٠٩:١١ - ٠٣ تير ١٣٨٩ |
به320 عمري
خداي متعال هم ميفرمايند: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ(المائدة55)=ولى شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات ميدهند.[=حضرتِ علي بن أبيطالب عليه الصلاةوالسلام]
323 | سجاد | Iran - Malāyer | ٠٣:٢٣ - ٠٤ تير ١٣٨٩ |
از ذكر علي مدد گرفتيم آن چيز كه ميشود گرفتيم در نمره ي آزمايش عشق از نمره ي بيست صد گرفتيم. توصيه ي من به برادران سوني اينه كه جنگ و دعوا بسه العان فقط وحدت وحدت و ازشون ميخام يه سري به نهج البلاغه ي آقا علي بن ابي الطالب (ع) بزنن يه سرم به كتاباي خودشون در مورد آقا بزنن بسه تا كي سر خودتونو كلاه ميذاريد.مدد ز غير تووووووو ننگ است يا علي مددي.دشمناي منفقم بدونن كه بين شيعه وسني نميتونن تفرقه بندازن وما تا آخرين قطره ي خونمون جا ن نثار مولا علي و بچه هاشيم و مطيع رهبرمون.ياعلي.واگذار شم دشمنا هم به تيغ مولا
324 | حسن | United Kingdom - London | ١٢:١٩ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
جناب اقاي عمري" شيخ سعدي مگويد: سعديا اگر عاشقي كني و جواني عشق محمد بس است و ال محمد.
325 | اميد حسيني | Afghanistan - Kabul | ١٧:٥١ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
عالي بود ولي اگر کامل تر باشد بهتر است چون اطلاعاتي که من ميخواستم کمتر پيدا ميشد مثلا راجع به شهادت حضرت فاطمه و خيانت دو خليفه و....
326 | اميد حسيني | Afghanistan - Kabul | ١٨:٠٨ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
واقعا که اهل سنت کوتاه فکرن و هيچ وقت واقعيت را نمي پذيرند(والله لا يهدي القوم الظلمين)اينان ظالمند و منافق اصلا همه حرفامو خلاصه کنم هر آنکه با علي در افتاد.....ور افتاد. اگر علي داناتر از سه خليفه ديگر نبود پس چرا مثل الاغ توي گِل بند ميموندند و يک حرفيم براي اين احمق شماره301بزنم:عمر خود را بدبخت ديوانه پاسباني اين سه خليفه الاغ را کردي چي گيرت آمد .باز اگر مردي بيا با هم توي همين سايت مناظره کنيم
327 | محمد عزيزي | Iran - Tehran | ١٢:٢٠ - ٠٨ تير ١٣٨٩ |
با سلام به خدمت تمام برادران عزيز من فردي هستم كه 20 سال در كتاب فقه متين شيعه تحقيق كردم و به اين نتايج رسيدم البته كتابي نيز نوشتم كه مسولين محترم اجازه ي چاپ آن را ندادند! در مورد نام گذاري فرزندان حضرت علي (ع) به نامهاي خلفا: مسلما هر انساني نام هاي نيكو و برازنده ي ويا نام اشخاص مورد علاقه اش را براي فرزندان خود انتخاب مي كنند. مثلا اكثر ايرانيان نام ائمه را براي فرزندانشان برمي گزينند و اين نشانه ي ارادت ومحبت ايرانيان به ائمه است. زماني كه به كتب معتبر شيعه مي نگريم مي بينيم كه خود ائمه نام خلفا و ام المومنون عايشه را براي فرزندانشان انتخاب كرده اند.و بدين وسيله محبت و علاقه ي خود را به آنان -حتي پس از وفاتشان-عملا نشان داده اند. براي مثال نام 3 تن از فرزندان حضرت علي (ابوبكر عمر وعثمان بوده است)و همه آنان با برادران خود يعني: امام حسين ابوالفضل و جعفر (ع) در واقعه ي كربلا به شهادت رسيدند. امامتاسفانه اين سايت دومين مكاني است كه از آنان فقط نام برده است در حالي كه اين همه در مورد شهيدان كربلا حرف مي زنيم! نامي از اين سه شهيدگران قدر نمي بريم! نام دو تن از فرزندان حسن بن علي (رض)ابوبكر و عمر بوده است كه ابوبكر نيز همراه عمو هايش در كربلا شهيد شدند(الارشاد ص194-منتهي الآمال جلد1ص299و240 و250-مقاتل الطالبين ص 87- تاريخ يعقوبي ج 2 ص 288 -عمده مطالب ص 81-الفصوص المهمه ص 166- جلا’ العيون ص582 -لطفا در منبع دادن منابعي كه خود در سايت نوشتيم را ندهيم و به منبع مرجع مراجعه كنيم و بي پرده سخن گوييم چرا كه انسان جايز الخطاست) اما او نيز-تنها به خاطر نامش- نامي از او برده نمي شود!!!!نام دو تن از فرزندان حسين بن علي(رض)نيز ابوبكر وعمر بوده است كه آن دو نيز همراه با پدر وعمو ها وبرادرانشان در همان واقعه كربلا به شهادت رسيدند.(التنبيه والاشراف مسعودي شيعي ص 263-جلا العيون مجلسي ص 582)سوال است كه آيا تا حال اين اسامي كه هنوز ادامه دارد به گوش ما رسيده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نام دو تن از فرزندان علي بن حسين (ع)ملقب به امام زين العبدين كه يكي از كنيه هاي او نيز ابوبكر ميباشد كشف الغمه ج2,ص74)عمر وعايشه بوده است.(الارشاد,ص261-كشف الغمه,جلد2,ص90و105-منتهي الامال,ج2ص43و622-عمده ي المطلب ص 194-الفصوص المهمه,ص 209) نام سه تن از فرزندان موسي بن جعفر (رض)ملقب به كاظم "ابوبكر ,عمر.وعايشه بوده است (الارشادص 302و303 - منتهي الامال ج 2 ص824-كشف الغمه ج2 ص 216و217و237- الفصوص المهمه -حرعاملي ص 242) يكي از كنيه هاي علي بن موسي (رض) ملقب به رضا (ع) ابوبكر بوده است(مقاتل الطالبينص 561و 562) نام يكي از فرزندان علي بن محمد ملقب به هادي (ع)عايشه بوده است (همان ص 334 - الفصوص المهمه حر عاملي ص 283) و موارد بسيار ديگر كه با مراجعه به كتاب هاي معتبر كشف اغمه في معرفه الائمه تاليف اربلي و نيز مقاتل ال طالبين تاليف اصفهاني مراجه كرد ونتيجه گرفت كه بسياري از ائمه نام هاي نوادگان و نتيجگان خود را به نام خلفا نام گذاري كرده اند نتيجه اي كه از اين موضوع با منابعي تمام شيعي گرفت كه برخلاف آنچه در باور هاي رايج ميان اغلب شيعيان كه اغلب معتقدند امام علي و خاندانش با خلفا مخالفند و احيانا كينه و كدورتي وجود دارد اين چنين نيست .براي توضيحات بيشتر به كتاب هاي مرجع رجوع كنيد نه به سايت ها ارادتمند شما منتظر جواب شماعزيزان هستم يعني ثانيه شماري مي كنم

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- متاسفانه گروهي براي تحقيق ، از استقراي ناقص استفاده مي‌كنند و به همين سبب ، هميشه در نتيجه گيري‌ها دچار اشكال مي‌شوند ؛ از جمله اينكه فرموده‌ايد «مسلما هر انساني نام هاي نيكو و برازنده ي ويا نام اشخاص مورد علاقه اش را براي فرزندان خود انتخاب مي كنند»!

خير، هميشه اينچنين نيست !‌به عنوان اولين نمونه ،‌ خليفه اول ابوبكر ، كه به اعتقاد اهل سنت هيچ‌گاه كاري كه منجر به شرك شود انجام نداده است ،‌نام فرزند خويش را «عبد العزي» گذاشته‌ است ! نتيجه اين دو اين مي‌شود كه ابوبكر با وجود اينكه از بت‌ها متنفر بوده و به آنها علاقه نداشته است ، نام فرزند خويش را «بنده يك بت» گذارده و از اين نام نيز ناخشنود بوده است ! وگرنه بايد معتقد شوند كه ابوبكر به بت‌ها علاقه داشته است ! و چنين اعتقادي ، براي آنان جايز نيست !

در مورد اهل بيت و نامگذاري‌ها نيز همين پاسخ‌ متصور است كه اهل بيت عليهم السلام با اينكه از اين نام‌ها كراهت داشته‌اند (در اينكه اهل بيت از خلفا ناخشنود بودند شكي نيست ، به عنوان مثال در صحيح مسلم آمده است كه اميرمومنان از حضور در جايي كه عمر باشد ، بدشان مي‌آمد ، يا آمده است كه آن حضرت ابوبكر و عمر را دروغگو و بدكار و حيله گر مي‌دانستند !) اين نام‌ها را به خاطر مصالحي براي فرزندان خويش انتخاب كرده‌اند ! (از جمله مصلحت حفظ جان ،‌زيرا طبق مصادر تاريخي اهل سنت ، هركس كه نام او علي يا فاطمه يا حسن يا حسين بود مي‌كشتند !يا مصحلت حفظ جان شيعيان ، يعني اهل بيت اين‌كار را انجام دادند ، تا شيعيان نيز بتوانند چنين كاري كنند و جان خود را حفظ كنند؛‌و گرنه شيعيان به هيچ وجه توانايي چنين كاري نداشتند !)

2- در مورد نامگذاري اولاد اميرمومنان نيز به صورت مفصل در همين صفحه پاسخ گفته‌ايم كه شما به خاطر عجله ، ظاهرا نتوانسته‌ايد آن را بخوانيد و نقدي بر آن بزنيد ! و تنها همان اشكال قديمي اهل سنت را مطرح كرده‌ايد كه پاسخ آن نيز داده شده است !

3- در مورد ساير نامگذاري‌ها نيز همين دو پاسخ فوق جاري است ، جداي از اينكه بسياري از همسران ائمه عليهم السلام ، خود با آنها دشمن بودند ، همانطور كه همسر نوح و لوط با شوهرانشان دشمن بودند ؛ و طبق رسم شايع در بين عرب ،‌كه مادر براي فرزندش اسم انتخاب مي‌كرد (در صحيح مسلم اميرمومنان مي‌فرمايند «انا الذي سمتني امي حيدرة» ، ممكن است آنها اين نام را انتخاب كرده باشند. و نه ائمه .

4- بهتر بود قبل از اينكه خود را اينقدر معطل كرده و ريز و درشت كتب تاريخي را نگاه كنيد تا چند اسم ابوبكر و عمر و عايشه (آنهم معلوم نيست با سند صحيح) پيدا كنيد ، در ابتدا سري به سايت ما مي‌زديد تا نه اينقدر وقت خود را تلف كرده باشيد ،‌و نه گمان كنيد ارتباط اهل بيت با خلفا خوب بوده است (چيزي كه صحاح اهل سنت آن را رد كرده است) و نه بگوييد «منتظر جواب شماعزيزان هستم يعني ثانيه شماري مي كنم»

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

328 | كريم | Iran - Tehran | ١٣:٤٢ - ٠٨ تير ١٣٨٩ |
با سلام خدمت تمام برادران عزيز و دين دار مطلبي که امروز براي شما آوردم از جناب آقاي عبدالکريم سروش است. دکتر عبدالکريم سروش در سخنراني در دانشگاه سوربن ودر حضور دانشجويان و روشنفکران ايراني مقيم فرانسه در ارتباط با بحث مي گويد{بحث را لطفا بدون تعصب سني وشيعي بخوانيد } (تشيع مشترکات زيادي با اهل تسنن دارد اما در اينجا بايد به ويژيگي هاي آن توجه نمود اولا:خلصت ولايت است يعني آن خصوصيتي که در پيامبر بوده ادامه پيدا مي کند وبا مرگ پيامبر {ص} پايان نمي پذيرد آنهم در افرادي معين نه در همه افراد . درميان شيعيان آنان اولياي الهي نام دارند همانها که امامان شيعه ناميده مي شوند ونيز شخصيتي به اين افراد داده شده است تقريبا برابر با شخصيت پيامبر که مي توان بگوييم :مفهوم خاتميت پيامبر {ص} را دچار تزلزل کرده است. اين نکته ي بسيار مهمي است که ماچه شيعه باشيم چه نباشيم بايد تکليفمان را با آن مشخص کنيم . قرآن با تمام وضوح مي گويد که پيامبر اکرم خاتم النبين است.اما شيعيان مقام ومنزله اي به ائمه ي خود بخشيده اند که تقريبامقام ومنزلتي است که پيامبر دارد واين نکته اي است که نمي توان به سادگي از آن گذشت.يعني مفهوم خاتميت در تشيع مفهوم رقيق شده است .زيرا امامان شيعه حق تشريع دارند حال آنکه اين حق انحصارا حق پيامبر است. دکتر سروش آنگاه به منابيع فقه نزد شيعه وسني پرداخت و گفت:ابوحنيفه{رضي}اعتقادداشت که کل احاديث صحيح ازپيامبر به بيست تا نمي رسدويک دانش فقه به اين عظمت با هفده حديث از پيامبر وآيات قرآن –آنهم در زمينه ها فقهي بسيار محدود هستند-{اشاره به احاديث دارد}بنا نهاد ند در واقع منبع ديگري وجود نداشت قرآن به علاوه روايات موثق از پيامبر به همين دليل فقه اهميت زيادي يافت. اما وضع در شيعيان متفاوت استومنابع بسيار نامحمدود وبي پايان بود يعني وقتي از امام حسين امام جعفر و ساير ائمه حرفي را مي شنيدند انگار که از خود پيامبر اکرم شنيده اند. از نظر شيعيان امام صادق و ساير ائمه جزو فقها نيستند و راي فقهي نمي دهند بلکه کلماتي مي گويند که عينحکم الهي است و همانرفتار با آن مي کنند که با کلمات پيامبر وقرآن مي کنند ميان پيامبر وامام هيچ تفاوتي قائل نيستند البته شيعيان نمي گويند که امامان مورد وحي قرار مي گيرند ولي تعبيري به کار مي برند و مي گويند کهاينها محدث و مفهم هستند يعني يک جوري حقايق رابه ايشان مي فهمانند اما شکلش را نمي گفتند اما اسم وحي هم نمي آورند براي اينکه متمايز شونداز شان ومرتبتي که براي امامان شيعه قايل بودند دقيقا همان شاني است که براي پيامبر قائل بودند يعني مقام عصمت قائل هستند درست مثل پيامبر وسخن ايشان همرديف کلام پيامبر و قرآ« مي باشد.به دليل آنکه ايشان حاملان ولايت الهي مي دانند. اما اهل سنت هر حرمتي که براي ابوحنيفه قائل باشند وي را معصوم نمي دانند و وي را حامل ولايت الهي نمي دانند.غزالي منتقد ابوحنيفه بود و سخني زد کهبراي هميشه در ذهن ما باقي مي ماند{قال غزالي :هم رجال نحن رجال}:غزالي مي گويد تا آنجايي که سخن العي وحديث صحيح پيامبر است هر چه گفتند بر روي چشم بنده ليکن از پيامبر که پايين آمديم هم رجال نحن رجال آنه براي خود کساني هستند وما هم براي خود کسي هستيم آنها براي خود حرفي ورايي دارند ما هم براي خود حرف و رايي داريم آنها را به رخ ما نکشيد که مثلا ابوحنيفه گفت شما دهانت را ببند چرا ؟ او صاحب اجتهاد بود وما هم صاحب عقل ومنطقمان از نظرات خود دفاع مي کنيم{ناگفته نماند خود امام محمد غزالي يکي از مبلغين معروف مذهب ابو حنيفه بود هر وقت که مي خواستند از کسي بزرگنمايي زيادي بکنند از حق دفاع مي کرد} اين يک تفاوت اساسي بين شيعيان و اهل سنت است در مسئله ي ولايت و تعارض آن با مفهوم خاتميت .اين درکي است که شيعيان خصوصا الان در اين شيعه ي غلو آميزي که در ايران هست اين درکي که از ولايت دارند آيا انصافا نفي کننده ي خاتميت نيست؟در ايران يک شيعه ي غالي يعني اهل غلو داريمهمان که مرحوم شريعتي مي گفت شيعه ي صفوي و يک تفکر اخباري که در آن اسم اجتهاد برده مي شود اما چيزي جز تقليد در حوزه هاي علميه به چشم نمي خورد)3/8/1384دانشگاه سوربن فرانسه خواهشمندم به بهانه هاي تعريف و تمجيد به کسي اهل بدعت نگوييد که مي گويند چاه مکن بحر کسي اول خودت بعدا کسي!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

گوينده اين سخنان هر كه بوده است ، نه روايات پيامبر (ص) را ديده‌ است و نه نظر اهل سنت در مورد مفتيان عادي (چه رسد به مفتيان اعظم مذاهب اربعه) نمي‌دانسته است !

ا. نظر اهل سنت راجع به مفتيان:

آل شيخ ، مفتي اعظم عربستان مي‌گويد «المفتي قائم مقام النبي في الأمة :

http://www.moheet.com/show_news.aspx?nid=232816&pg=20

ب. نظر اهل سنت راجع به محدث بودن گروهي از امت :

ابن حجر راجع به روايت بخاري از رسول خدا (ص) كه فرموده‌اند :«قد كان فيما مضي قبلكم من الأمم محدثون و إنه إن كان في أمتي هذه منهم عمر بن الخطاب» مي‌گويد :

كذا قاله النبي علي سبيل التوقع وكأنه لم يكن اطلع علي أن ذلك كائن وقد وقع بحمد الله ما توقعه النبي في عمر ووقع من ذلك لغيره ما لا يحصي ذكره!

فتح الباري ج 6 ص 516 ذيل حديث 3282

ج. در مورد تعارض امامت با خاتميت و تشبيه ائمه به مقام پيامبران ، هم بهتر است نگاهي به روايت متفق عليه «انت مني بمنزلة‌ هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي» داشته باشيد ! كه تمام منزلت‌هاي هارون را نسبت به موسي‌ جز نبوت را براي اميرمومنان علي عليه السلام ثابت مي‌كند ! آيا اين تصريح رسول خدا (ص)‌به اين مقامات نيست ؟! البته مشخص است كه گوينده اين سخنان به هيچ وجه معني امامت را نفهميده است ،‌زيرا امامت حفظ آثار نبوت است ! و بايد (نه فقط ممكن است ،‌بلكه ضروري است)‌كه تا قيامت كسي باشد كه آورده‌هاي پيامبر خاتم را حفظ كند ! و اين نه تنها با ختم نبوت تعارض ندارد ،‌بلكه لازمه آن است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

329 | رضا عباسي | United Arab Emirates - Abu Dhabi | ١١:٠٠ - ١٠ تير ١٣٨٩ |
لعنت بر دشمنان اهل بيت بخدا قسم وارد بهشت نمي شود مگر اينكه از ياران علي ع باشد
330 | عقيل العزيز | Iran - Yazd | ١٩:٤٦ - ١٠ تير ١٣٨٩ |
بسم الله العظيم.

جناب کريم.!!!!!!

اين دکتر عبد الکريم سروش ملعون دروغ گفته و غلط کرده با ؟؟ که داري باز پيراهن عثمان را علم ميکني.!!!!!

اين سروش يک بدبخت عوضي احمق است و بس.!!!
سروش کيست؟ مرجع تقليد است؟

سروش کيست؟ معصوم است؟

آخر سروش کيست؟ که فکر ميکني همه بايد به نظرات گمراهانه اش و بي سند و مطالعه اش سر تعظيم فرود بياورند؟

و رهروان آن هم همينطور....

علي لعنت الله علي القوم الظالمين.
331 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٤:٤٨ - ١١ تير ١٣٨٩ |
****** حماقت دمکراسي **********
«عبدالکريم سروش، در يکي از آخرين سخنراني‌هاي خود در سيزدهم مرداد ماه جاري در پاريس، يکي ديگر از پرده‌‌هاي فکري را کنار زد و آشکارا به انتقاد از عقايد پايه‌اي شيعه، يعني بحث «ولايت» و «مهدويت» پرداخت.
سروش با تأکيد بر اين‌که روحانيت ما، نه تنها عوام‌زده، بلکه عوام است، به شرح کوتاه تجربه جمهوري اسلامي در تأسيس يک دولت شيعي بر پايه فقه شيعه و اعتقاد به جانشيني مرجع تقليد براي امام معصوم(ع) پرداخت و با اشاره به دو عقيده مهم شيعه؛ «ولايت» و «مهدويت»، تلويحا اين دو امر را مانع نوعي نگاه عملگرا و سکولار به دولت و دو مانع مهم در راه تحقق دمکراسي در جامعه ايراني دانست.»
*************
از حقانيت «ولايت» و «مهدويت» همين بس که مانع دمکراسي است!!!
گرچه توده جاهل و بي‌سواد براي خود از «دمکراسي» وهمي شيرين ساخته‌است ولي عقلاي سياسيون جهان در «دمکراسي» جز شر و بدبختي نمي‌بيينند.
امثال آقاي سروش که عمري را به خوردن نان حرام استادي دانشگاه صرف کرده‌اند بايد هم در چنين جهالت و عقب افتادگي فکري باشند که هنوز به خباثت و آثار خطرناک «دمکراسي» واقع نباشند.

جناب آقاي سروش استاد دانشگاه
آيا هيچ مي‌دانيد در قانون اساسي مترقي ترين کشور دنيا از لحاظ تکنيک و صنعت يعني ايالات متحده آمريکا،‌حتي يکبار واژه دمکراسي به کار برده نشده است؟
آيا مي‌دانيد که بنيانگذاران ايالات متحده آمريکا کوچکترين اعتقادي به «دمکراسي» نداشتند؟
آيا مي‌دانيد که «دمکراسي» جز بين چپي ها و مارکسيست باوران طرفدار ندارد؟
*******
از عوام زدگي و عوام پرستي سروش همين بس که در پي دمکراسي است!!!
کاش اين سمپاتهاي لنين ملعون به اندازه کودکي سواد داشتند و حداقل چند صفحه مطالعه مي‌کردند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Criticism_of_democracy
و يا اين صفحه:
http://www.capitalismmagazine.com/politics/
democracy/3388-Republic-Democracy-Whats-the-Difference.html
«A republic is a government in which a restricted group of citizens form a political unit, usually under the auspice of a charter, which directs them to elect representatives who will govern the state»
«جمهوري دولتي است که در آن يک گروه محدود شده از شهروندان يک مجموعه سياسي تشکيل مي‌دهند، معمولا تحت هدايت يک سري اصول، که آنها را به سوي انتخاب حاکمان هدايت مي‌کند»
***************
جناب آقاي سروش
اين اختراعات شگرف و اين پيشرفتهاي حيرت انگيز غرب نه حاصل «دمکراسي» بلکه «جمهوري» است.
متاسفانه پارازيتي به نام استاد دانشگاه هيچ گاه متوجه اين امور نيست. چرا که حيات پارازيتي استاد دانشگاه در گروه تحميق و عقب افتاده نگاه داشتن جامعه است.
*******
نکته دقيقا در اين است که تمام جمهوري ها بلااستثناء بر پايه «اصولي» بنا شده اند.
و جالب آن است که اولين وظيفه اين اصول مهار ديو سرکش دولت است.
ولي اين اصول چيست؟ براي مثال اصولي که قانون اساسي آمريکا بر آن بنا شده است، چيست؟
>>>>> اين اصول همان ولايت است. اين اصول همان شريعت است. اين اصول همان امامت است.
متهي جامعه کفر آمريکا ولايت و شريعت و امامت را بر پايه ولايت و امامت و شريعت نصاري تعريف کرده است. <<<<<<<
************************
براي پاسخ به شبهه خاتميت اين ناداني که فرق «دمکراسي» و «جمهوري» را نمي‌داند همين آيه قرآني بس:
«وقال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا قالوا اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه ولم يوت سعه من المال قال ان الله اصطفاه عليكم وزاده بسطه في العلم والجسم والله يوتي ملكه من يشاء والله واسع عليم»
دمکراسي مي‌گفت: «اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه»
يهودي مي‌گفت: «اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه»
عمري مي‌گفت: «اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه»
عثماني مي‌گفت: «اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه»
سروش مي‌گويد: «اني يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه»
ولي خداوند متعال فرمود:
«قال ان الله اصطفاه عليكم وزاده بسطه في العلم والجسم »

آري!! اين است تقابل دمکراسي و سروش و عمري و يهودي با خداوند متعال.

اي عمري!!! اي سروش!!!
آيا حضرت طالوت (عليه السلام) نبي بود؟؟ پس چرا او «مصطفي» است؟
آيا «مصطفي» بودن فقط منحصر به انبياء است؟؟ چگونه است که «مصطفي»‌بودن حضرت طالوت(عليه السلام) را مي‌پذيريد ولي «مصطفي» بودن حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) را در تقابل با ختم نبوت مي‌دانيد؟؟؟
************
آيا با ختم نبوت صدق و راستي نيز خاتمه يافت؟
آيا با ختم نبوت ايمان نيز خاتمه يافت؟
آيا با ختم نبوت ولايت نيز خاتمه يافت؟
آيا با ختم نبوت عالميت به علوم قرآني نيز خاتمه يافت؟
آيا با ختم نبوت حکم با قسط و عدل نيز خاتمه يافت؟

ايها العمريون!!! اي پيروان عمر!!!!
بالفرض محال که ديگر کسي چون نبي راستگو و عالم و صديق و درستکار و ولي الله و عادل و ... نباشد.
مي‌شود بفرماييد بنده چرا بايد از حکومت شما پيروي کنم؟؟؟؟؟ بنده چرا بايد پيرو شما باشم؟؟؟؟
مگر خود اعتراف نمي‌کنيد که عدالت و علم و صدق و ولايت شما نقص دارد؟؟؟

يا علي
332 | روشن روان | Switzerland - Sierre | ١٦:٠٠ - ١١ تير ١٣٨٩ |
با درود وسلام فراوان خدمت برادران و خواهران عزيز
بهتر ديدم قبل از اينکه مطلب ديگري براي شما بفرستم به نکاتي که بهتر است در ارائه نظرات توجه کرد اشاره کنم : بايد متوجه باشيد که هدف از ارائه يک نظر روشن شدن واقعيت است و اگر برادران از همان ابتدا عزم خود را جزم کرده اند که به هر حال از عقيده و نظر خود حتي زماني که نظر طرف مقابل درست باشد دست بر ندارند بنابر اين ارائه اين نظرات هيچ فايده اي را مترتب نمي باشد - اگر يکي از خوانندگان نظري را با ذکر منبع تاريخي ان بيان ميکند چرا با ذکر سخناني مانند اين کا سند شما قابل اتکا و درست نيست از مناظره علمي دست برداشته و به سفسطه هاي فلسفي که پاياني بر آن نيست رو مي آوريد - شما اگر انسان منطقي باشيد و کورکورانه به يک عقيده نچسبيده باشيد بايد سخن منطقي را قبول کنيد چرا در اين سايت حتي يک نمونه هم نمي توان يافت که فرد از نظرات خود دست بر داشته و نظر منطقي طرف مقابل را قبول کند به عنوان نمونه برادري که سخنان سروش را آورده به شما خدمت کرده زيرا نظر آقاي سروش را من هم مي پسندم - حال شما بايد به اين نظر پاسخ علمي دهيد نه اين که باب ناسزا را پيشه کنيد.
من هم شيعه هستم و به آن افتخار ميکنم - من هم معتقدم اهل سنت در بسياري موارد اشتباه ميکنند و تعصب کور آنها مانع ديدن واقعيت ها ميشود من هم بارها و بارها از فتواهاي مفتي هاي اهل سنت به خنده افتاده ام اما به همان ميزان هم معتقدم بزرگان و علماي تشيع در اين روزگار به دروغ و حيله متوسل شده و ما را از کشف حقيقت و داشتن ديني شفاف و زلال محروم کرده اند - برادر عزيزم مومن عبد ا... من هم سالهاي سال پاي منابر آقايان براي مظلوميت بي بي فاطمه گريه مي کردم و از عمر و ابوبکر و عثمان احساس انزجاز ميکردم اما برادر جان بايد چشم ها راشست ، جور ديگر بايد ديد - اسلام را انطور که هست بايد ديد نه انطور که ميخواهند ديده شود - عزيزم چرا ما به عنوان تنها حکومت اسلامي که داعيه اجراي اسلام ناب محمدي به تأسي از رفتار و گفتار ائمه هدا را داريم در طول 30 سال گذشته نتوانسته ايم آن مدينه فاضله اي که ائمه بدنبال آن بودند را ايجاد کنيم ؟ يک جاي کار ما حتماً ميلنگد برادر عزيزم که ما را اهل کفر ميداني آن نقطه که موجب عدم موفقيت ما شده کجاست ؟ مگر نه اين است که شيعه بعد از ائمه تا کنون در پي حکومت ولايي ( البته به اعتقاد شما چون من معتقدم شيعه در طول تاريخ از ايجاد حکومت بدست غير امام معصوم گريزان بوده و ولايت فقيه ساخته و پرداخته علماي از خدا بيخبر است ) بوده پس چرا نتوانسته موفق شود ؟ چرا حکومت اسلامي آقايان منجر به اجراي عدالت اسلامي نشد ؟ چرا بسياري از مردم از دين و اسلام گريزان شدند ؟ چرا امار مرتدان و گروندگان به اديان ديگر بخصوص مسيحيت در ايران رو به افزايش است ؟ چرا تعاليم آقايان منجر به توسعه فساد زير پوستي در کشور شده است ؟ چرا نام بسياري از مجتهدان و علمايي که من و تو نمازهايمان را به انها اقتدا ميکنيم در جرگه مفسدان اقتصادي اين مرز و بوم است ؟ چرا چرا و ....... غير از اين است که اين تشيعي که امثال مجلسي ها و صدوق ها که خود آخوند هاي درباري بودند ظرفيت اصلاح جامعه با فرهنگ ايراني را ندارد - به نظر من تا باب تعصب کورکورانه بسته نشود و مردم بنام دين چشم بر خطاهاي علما نبندند اين غده سرطاني را مداوا نمي توان کرد به وا... که اين نوع تشيع راه به جايي نمي برد - اين تشيع حاضر است بخاطر بقاي برخي افراد تمام ملت را به خاک و خون بکشد - پس کجاست رأ فت اسلامي - پس کجاست دين مهرباني و صلح -
وسلام
333 | محسن ا | Iran - Tehran | ٠٨:٢٧ - ١٢ تير ١٣٨٩ |

جناب كريم:

اين عبدالكريم سروش همان كسي است كه قرآن را كلام خداوند نمي داند و بلكه قرآن را كلام حضرت محمد (ص) مي داند؟

و من يضلل الله فما له من هاد
334 | روشن روان | Germany - Berlin | ١١:٠٠ - ١٢ تير ١٣٨٩ |
با سلام
333
برادر گرامي جناب آقاي محسن ا بايد بداني حرف حق را بايد پذيرفت هرچند از کسي که او را قبول نداري - من هم بسياري از عقايد سروش را قبول ندارم اما حرف حق او را با دليل و منطق مي پذيرم - بايد بداني سروش کسي است که همين علماي ما او را تنها نظريه پرداز سياسي اسلام ميدانستند و همين ها او را معروف و مشهور کردند حالا چون چند نظر خلاف نظر آقايان داد و معتقد به ولايت فقيه نيست پس بايد او را مرتد دانست ؟
والسلام
335 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٤:٠٢ - ١٢ تير ١٣٨٩ |
با سلام
جناب روشن روان و اقاي محسن ا
دوستان حدود 32 سال پيش اقاي سروش در شبهاي جمعه برنامه سخنراني اسلامي در امپريال كالج لندن برگذار ميكرد كه منهم براي گوش دادن به سخنرانيهاي ايشان ميرفتم .
الان هم از گوشه كنار خبرهاي از ايشان ميشنوم .
فقط يك مقايسه كوچك ميكنم . طلحه و زبير هم از ياران امام علي عليه صلوات و السلام بودند ايا نبودند .
چي شد ؟؟؟؟
اينهم مثل اونها .
دوست من اين ادم خيلي خراب كرد نه بخاطر اينكه به ولايت فقيه معتقد نيست كه هست ولي خودش خبر نداره چونكه اگر برفرض محال كسي را كه همسوي و هم فكر ايشان باشد يا از دوستان و قوم خويشانشان باشد چنان كتابهائي در مورد ضرورت ولايت فقيه مينويسد كه دود از كله خودش هم بلند شود .
يك مقايسه ديگر هم ميكنم .او را با ابو موسي اشعري مقايسه كنيد ميتواند بهتر باشد كه بسياري او را به خري حامل كتاب تشبيه كرده بودند كه خودش هيچ بهره اي از ان نبرد .

يا علي

336 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٥:٤٥ - ١٢ تير ١٣٨٩ |
جناب روشن روان
بنده به شما يک هفته مهلت مي‌دهم. اگر از دروغ گويي دست برداشتيد و مرد و مردانه مذهب واقعي خود را اعلان کرديد که خوش آمد ما را به عنوان مهمان ما پذيرا خواهيد بود.
وگرنه با ولايت حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام)، همان ولايتي که پشت عمروبن عبدود را شکاند، عمر و ابوبکري نشانت دهيم که تا آخر عمرت کلمه عمر و ابوبکر برايت درد آور و عذاب آور باشد.

براي بار آخر به شما نصيحت، از موالي بود عمر دست بردار. موالي عمر نباش. عمر غلط کرد ايرانيان را موالي ناميد. مرد باش. شخصيت داشته باشد. کرامت انساني خود را فداي عمر نکن.
صحيح نيست که يک بشر و بنده خدا موالي عمر باشد. خداوند تو را آزاد آفريده است، نيازي نيست که موالي عمر باشي.

يا علي
337 | محسن ا | Iran - Tehran | ١٠:٣٢ - ١٣ تير ١٣٨٩ |

روشن روان:

اولاَ من از تو كه حتي خودت هم خودت را قبول نداري سو’ال نكردم. قبلاَ هم در همين صفحه نظرم را به تو گفته ام. مردك منافق.

جناب مجيد م علي:

غرض من از سوال نشان دادن پايه گمراهي و عناد اين شخص (سروش) با خداوند متعال بود.
چنانچه خود قرآن كريم اين بدعت گذاران و منكران را پاسخ گفته است منجمله اينكه خداوندي كه با موسي تكلم كرده و كتابش را كلمه به كلمه و مكتوب بر الواح بر موسي (ع) نازل كرد همان خداوند قرآن را بر محمد (ص) نازل كرده چگونه است كه اين نادان بعد از 1400 سال از نزول قرآن خداوند متعال را ناتوان از سخن گفتن پنداشته است:

وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ

و آنگاه كه [يهوديان] گفتند خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده بزرگى خدا را چنانكه بايد نشناختند بگو چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده [همان كتابى كه] براى مردم روشنايى و رهنمود است [و] آن را به صورت طومارها درمى‏آوريد [آنچه را] از آن [مى‏خواهيد] آشكار و بسيارى را پنهان مى‏كنيد در صورتى كه چيزى كه نه شما مى‏دانستيد و نه پدرانتان [به وسيله آن] به شما آموخته شد بگو خدا [همه را فرستاده] آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل] خود به بازى [سرگرم] شوند

وَهَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ

و اين خجسته‏كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم [و] كتابهايى را كه پيش از آن آمده تصديق مى‏كند و براى اينكه [مردم]ام‏القرى [=مكه] و كسانى را كه پيرامون آنند هشدار دهى و كسانى كه به آخرت ايمان مى‏آورند به آن [قرآن نيز] ايمان مى‏آورند و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مى‏كنند

338 | روشن روان | Germany - Berlin | ١٠:٤٠ - ١٣ تير ١٣٨٩ |
با سلام
برادر عزيز آقاي مومن اولاً نيازي نيست شما تفتيش عقايد کنيد و دين و اعتقاد کسي را شما برايش انتخاب کنيد - برادر کجاي کاري برو در فکر اصلاح عقايدت باش و گرنه من وتورا چه به اين که براي کسي تعيين تکليف کنيم - در ضمن شما بهتر است به سو الات من پاسخ بدهيد و بفکر روشن کردن مذهب من نباشيد .
و السلام
339 | ... | Iran - Tabriz | ١٥:٠٦ - ١٣ تير ١٣٨٩ |
جناب روشن روان ما به آقاي مومن حق ميديم نخواد باشما بحث كنه.چون اصلا معلوم نيست شما سروشي هستين يا عمري. فقط معلومه كه علوي نيستيد.شما و امثال شما خودتونو گم كردين و به هر طريقي به اسلام ضربه ميزنين
340 | روشن روان | Germany - Berlin | ١٦:٠٧ - ١٣ تير ١٣٨٩ |
درودبر شما جناب محسن ا
بهتر ديدم پيشنهاد کنم اول اگر اظهار نظر ميکني درست متوجه نظر طرفت شده باشي سروش نگفته قرآن کلام خدا نيست و کلام محمد ص است بلکه سروش گفته پيامبر کلام خدا را بنا بر مقتضيات زماني و متناست با عقول آن زمان به مردم الاغ ميکرد که اگر اين طور هم باشد خللي در کلام خدا بودن پيش نمي آيد - دوماً اينجا محلي براي اظهار نظر است و فرقي نمي کد شما طرف من باشيد يا کس ديگر مهم اظهارات شماست که آن را به نقد ميکشم - اگر من منافقم پس توي از خدا بيخبر چه هستي ؟ تو و امثال تو بيماراني هستيد که تنها با زبان زور مي خواهيد عقايد خود را همه فهم کنيد .
والسلام
341 | محسن ا | Iran - Tehran | ٢٤:١٢ - ١٤ تير ١٣٨٩ |
روشن روان:

خيلي متأسفم كه مجبورم اين چند كلمه را در پاسخ به كسي بنويسم كه حتي خودش هم خودش را قبول ندارد و منافقانه يك روز خودش را شيعه معرفي مي كند ولي به زبان اهل عمر صحبت مي كند و روز ديگر خودش ر طرفدار سروش جا مي زند و از حرف پوچ او دفاع مي كند. مردك تو تا زماني كه عقيده خودت را صريح مشخص نكني و از نفاق دست بر نداري ارزش هم صحبت شدن نداري. اينجا افرادي سني يا حتي وهابي و بهايي وارد بحث مي شوند و به دنبال حقيقت يا دفاع از عقايد خود هستند. ولي تو چي؟ وقتي با اين نفاق وارد شده اي دنبال چه چيزي هستي؟ اصلاً به چيزي اعتقاد داري؟

اين پاسخ را هم را هم نه بخاطر تو بلكه بخاطر ساير خوانندگان محترم سايت مي نويسم. همين اظهار نظر (شماره 340) هم در بيان عقيده سروش كه قرآن را نه كلام خداوند بلكه كلام پيامبر (ص) نمي داند همان چيزي است كه به اجماع مسلمين پوچ و كفر به آيات خداوند متعال است.


342 | محسن ا | Iran - Tehran | ٢٤:٢١ - ١٤ تير ١٣٨٩ |

روشن روان:

حماقت در نظر شماره 338 شما موج مي زند. يعني هنوز نمي داني كه لازمه بحث و مناظره اين است كه اول بايد موضع و عقيده خود را مشخص كني و مشخص كني به دنبال چه هستي؟
343 | عمر بن عمر بن عمر بن عمر | Iran - Tehran | ٢٠:١١ - ١٥ تير ١٣٨٩ |
درود بر ياران پاک خدا
درود بر ايثارگران حق
درود بر خلفاي پيامبر
درود بر داماد علي
درود بر فامبل علي
درود بر نوادگان علي
درود بر علي و دوستانش
درود بر حسين
درود بر حسن
درود بر نوادگاه حسين
درود بر نوادگان حسن
درود بر آنانکه محب علي است
درود بر کسانيکه ياران پيامبر را دوست دارند
درود و هزاران درود بر محمد و آل محمد
درود بر همسران پيامبر
شرمنده باد قرمطي و حشاشين جديد
روسياهي به اهل بغض و کينه
شرمندگي براي محبان دروغين
ليغظ بهم الکفار
قل موتوا بغيظکم
افتخار مي کنم که پيرو عمر و علي باشم
تا کور شود هر آنکس نتوان ديد
344 | بهمن | Iran - Shiraz | ١٤:١٣ - ١٦ تير ١٣٨٩ |
آيا دختر حضرت علي(ع) با عمر خليفه دوم ازدواج كرده؟چطوري ميشه آخه عمر 50 سال داشته و دختر حضرت 14 سال.آيا در زمان خلافت ابوبكر و عمر و عثمان - حضرت علي در كار حكومتي با آن سه مشاوره مي داده و يا همكاري؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- در مورد آنچه در مورد ازدواج ام کلثوم گفته مي شود در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده ايم :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=83

2- در مورد همکاري اميرمومنان با خلفا نيز در آدرس ذيل به صورت مفصل پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

345 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٦:١٠ - ١٦ تير ١٣٨٩ |
با سلام
جناب عمر بن عمر بن عمر بن عمر .

ماشاء الله اخوي خيلي خوب نوشتي فقط دوتا اشكال كوچك داشت :

اشكال اول ننوشتن كلمه """ بعضي """
يعني درود بر بعضي همسران پيامبر.

اما اشكال دوم اينه كه سعي نكن اسم خودت را با حضرت علي عليه السلام و صلوات بنويسي )
يعني """"" افتخار مي کنم که پيرو علي باشم

بعد اخوي جمله ""صلوات الله عليهما """ را فراموش نكن اجر زيادي داره .
موفق و مويد باشي .

يا علي
346 | بنده خدا | Iran - Tehran | ٠٣:٢٦ - ٢٨ تير ١٣٨٩ |
همه با هم يکي بشيد شما ببينيد امت چه شخصي هستيد اين کارها ايمان ما وشما را بر باد ميدهد استغفار کنيد الله از ما مسلمانان خشمگين شده مگر اينکه همه با هم متحد شويم واعمال خود را صحيح کنيم ببينيم ايمان ما تا اين حد است که ما را براي نماز صبح بيدار کند!
347 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ٢٠:٣٣ - ٢٨ تير ١٣٨٩ |
۞۞۞۞۞۞۞۞۞----- بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ ----۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 1 ) ۞۞۞۞۞۞۞۞۞--------الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ --------۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 2 ) ۞۞۞۞۞۞۞۞۞------------الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ ------------۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 3 ) ۞۞۞۞۞۞۞۞۞-----------مَـالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ------------۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 4 ) ۞۞۞۞۞۞۞۞۞------إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ -------۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 5 ) ۞۞۞۞۞۞۞۞۞------اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ------۞۞۞۞۞۞۞۞۞ ( 6 ) ۞۞۞۞---صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ --۞۞۞۞ ( 7 ) ============================================================================== با سلام دوست من جناب اقاي بابائي , اولاً دعوائي نيست بحث و مناظره هست , ثانيا منظور خداست كشف حقايق صراط المستقيم به اوست و نه كس ديگر , بگذار برايت ترسيم كنم كه بفممي يعني چي . صراط المستقيم در شيعه: =============== حضرت محمد ( ص ) => حضرت علي (ع ) => حسن ( ع ) => حسين => امام زين العابدين ==> امام جعفر صادق==> امام زمان (عج )==> الله يعني نبوت حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم + امامت حضرت علي عليه السلام و يازده معصوم ديگر تا حضرت بقيه الله اين راه مستقيم ماست . اما خطوط ديگر چه ميگويند : =========== حضرت محمد ( ص ) ---××××××××× حضرت علي ( كرام الله وجه) ------------×××××××××××××××××××××----------------- الله . .............اا........... .............اا........... ............7 ........... ......... ابوبكر ......... .............اا........... .............اا........... ............7 ........... ...........عمر .......... .............اا........... .............اا........... ............7 ........... .........عثمان ........ .............اا........... .............اا........... .............7 ........... ...........معاويه ...... .............اا........... .............اا........... ............7 ........... ......يزيد ملعون ...... .............اا........... .............اا........... ............7 ........... ...........؟؟؟.......... .............اا........... .............اا........... ............7 ........... ............؟؟؟.......... .............اا........... .............اا........... .............7 ........... ...........؟؟؟.......... .............اا........... .............اا........... .............7 ........... ...........؟؟؟.......... .............اا........... .............اا........... .............7 ........... ...شيطان الرجيم .... همه دنبال صراط المستقيمند اما يكي را مقصد كعبه و ديگري تركستان . =========================================================================== حالا اين چند حديث را بخوان ===================== 1 ) همانطور كه بالا امده قرآن كريم ميفرمايد : ( إهدنا الصّراط المستقيم ) خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن . الفاتحة : 6 عن أبي بريدة قال : صراط محمّد وآله . راه مستقيم راه و روش حضرت محمد وآهل بيت أوست . منابع أهل تسنن : ( 1 ) الكشف والبيان : 1/ورقة29 )---( 2 ) معالم التنزيل : 1/----- ( 3 ) 10شواهد التنزيل : 1/57-58 --( 4 ) --- رشفة الصّادي : 25 , 70 . ========================================================================== 2 ) قرآن كريم ميفرمايد : ( وقفوهم إنّهم مسؤولون ) الصّافّات : 24 متوقفشان كنيد , بايد أز آنها سؤال شود . قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) :( وقفوهم إنّهم مسؤولون ) عن ولاية عليّ .متوقفشان كنيد , كه أز ولايت وبيروي أز علي سؤالشان ميكنند . منابع أهل تسنن : ( 1 ) الصّواعق المحرقة : 89 --( 2 ) -- النّعيم المقيم : 481 0 3 ) تذكرة خواصّ الأمّة : 17 --( 4 ) نظم درر السّمطين : 109 --( 5 ) رشفة الصّادي : 24 ( 6 ) روح المعاني : 23/74 -- ( 7 ) شواهد التّنزيل : 2/106 -- ( 8 ) -- فرائد السّمطين : 1/باب 14 __( 9 ) كفاية الطّالب : 120 و ........... ============================================================================= قرآن كريم ميفرمايد : ( إن الذين آمنوا وعملوا الصّالحات أولئك هم خير البريّة ) كساني كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند آنها بهترين خلق هستند . البيّنة : 7 قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : يا علي هو أنت وشيعتك تأتون يوم القيامة راضين مرضيّين . يا علي , مخاطب آيه تو هستي وشيعيانت , روز قيامت مي آييد در حالي كه راضي وخوشحال هستيد . منابع أهل تسنن :--( 1 ) الدرّ المنثور : 6/379 --( 2 ) الإشاعة لأشراط السّاعة : 42-- ( 3 ) -- الصّواعق المحرقة : 96 --( 4 )-- الفصول المهمّة : 107 ( 5 ) المحرّر الوجيز : 5/508 ( 6 ) ينابيع المودّة : 323 و 361 و ...... ================================================================================== قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : =================== إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلو , كتاب الله وعترتي أهل بيتي . من بين شما چيزي را ميگذارم كه اگر به آن تمسّك كنيد گمراه نميشويد , كتاب خدا وعترتم أهل بيت . اما منابع أهل تسنن : نگو و نپرس خيلي ها نقل كرده اند فقط سه تا شون ميگم : ( 1 )صحيح مسلم : 4/1873 , ( 2 ) صحيح الترمذي : 5/622 – 663 ( 3 ) مسند أحمد : 3/14 و 17 و26 و59 , 4/366 و 371 , 5/181 – 182 و ................... ============================================================================== يا علي
348 | بابايي | Iran - Tehran | ٢٤:١٤ - ٢٨ تير ١٣٨٩ |
خيلي جالبه اول سر خدا دعوا بوده حالا ديگه همه اصل کاري رو ول کردن چسپيدن به بنده هاي خدا .چه فرقي ميکنه که حالا اول اين باشه يا اون مهم آدم بودن و خوب بودنه که شکر خدا اين روزا سر مسائل مزخرفي مثل بحث هاي بالا از بين رفته.
شيعه وسني يعني چي؟
همه خدا رو ميپرستيم و عاشقشيم ديگه بقيه کشکه و نون دوني علماي محترم که اگه اينا نباشه از بيکاري مردن.
349 | حسين رجب زاده از بيرجند | Iran - Markaz | ٠٤:٣٩ - ٢٩ تير ١٣٨٩ |
1 توجه توجه توجه توجه اصلا دين شيعه وسني با هم قابل قياس نيستند دليل دارم که مگم شيعه بهتر اينقدر لجاجت نکنيد بريد کتاب شب هاي پيش اور رو بخونيد اونوقت ميفهميد چه ديني داريد تا حلا ديده بوديد که يکي بيايد شبهاتي که سنيا به شيعه ها ميگيرند با کتاب هاي که خود سنيها دارند جواب بده با منابع سني ها جوابشونو ميده
2 کدوم سني از اين عشقا دارد به اماما نامه رو صفا کن نامه زيباي امام علي به امام حسن،

وصيتنامه بسيار زيباي حضرت علي به امام حسن-بخش 2
اخلاق اجتماعى
به كار نيك امر كن تا خود در زمره نيكوكاران باشى ، و با دست و زبانت از بدى باز دار، و بكوش كه خود را از بدكاران جدا سازى . در راه خدا آنسان كه شايسته است جهاد كن ، و در راه خدا نكوهش ، نكوهشگران تو را باز ندارد. در هر جا كه باشد، براى حق در گرداب سختى ها و مشكلات فرو شو. دين را عميق بفهم خود را به صبر و پايدراى در امور ناخوش آيند، عادت ده ، كه صبر و پايدارى در راه حق نيكو اخلاقى است خود را در همه كارها در پناه خداى خويش قرار ده ، كه اگر چنين كنى ، به پناهگاهى استوار و در پناه نگاهبانى نيرومند درآمده اى . تنها از پروردگارات بخواه كه بخشيدن و نبخشيدن دست اوست از خدايت فراوان طلب خير كن ، و سفارشم را نيك درياب ، واز آن روز متاب ، كه بهترين گفته آن است كه سودمند باشد. بدان دانشى كه سودى نبخشيد خيرى در بر ندارد، و دانشى كه فراگرفتنش ‍ سزاوار نباشد، سودى نمى بخشد.
ضرورت تربيت فرزند
پسرم ! هنگامى كه ديدم به پيرى رسيده ام ، و نيروهايم ، رو به سستى دارد، به نوشتن اين وصيت براى تو مبادرت كردم و در آن خصلت هايى را آوردم ، پيش از آن كه مرگ به سوى من بشتابد، و نتوانم آنچه در سينه دارم برايت بازگويم ، و يا همان گونه كه در بدنم فتور راه يافته ، در انديشه ام ، نقصانى پديد آيد، و يا پيش از آنكه تو را اندرز دهم برخى هواهاى نفسانى يا فتنه هاى دنيا بر تو چيره شود، و چون شترى رمنده شوى ، و ديگر فرمان نبرى . دل جوان چونان زمين كشت نشده است ، كه هر بذرى در آن افكنند، مى پذيرد، من نيز پيش از آن كه دلت سخت شود، و خردت (به امور دنيا) مشغول شود، به ادب آموزيت ، پرداختم ، تا با انديشه اى استوار در كارها به امرى آورى كه مرمان كار آزموده تو را از طلب و آزمودن آن بى نياز ساخته اند، در نتيجه از رنج طلب آسوده گشته ، ديگر محتاجآن نيستى كه خود آزمودن از سرگيرى . از اين رهگذر به تو فايده اى رسد كه ما به آن دست يافتيم ، و برايت چيزى آشكار شود كه بسا بر ما پنهان بوده است .
پسرم ! اگر چه من به اندازه همه كسانى كه پيش از من بوده اند عمر نكرده ام ، ولى در كارهايشان نگريستم ، و در خبرهايشان ، انديشيدم ، و در آثارشان گذر كردم ، تا آن جا كه گويى خود يكى از آنان شدم ، بلكه به سبب آنچه از اخبار آنان به من رسيده ، گويى از آغاز تا انجام با آنان زيسته ام ، و كارهاى زلال و شفاف را از تيره و كدر و اعمال سودمند را از زيانبار بازشناختم ، پس براى تو از هر كار پاكيزه اش را برگزيدم ، و از هر امر زيبايش را انتخاب كردم ، و آنچه نامعلوم بود از تو دور داشتم و چون به كارت مانند پدرى مهربان عنايت داشتم و بر تربيت تو همت گماشتم ، بهتر آن ديدم كه اين عنايت و توجه در اين هنگام باشد، كه تو در عنفوان جوانى هستى و روزهاى آغازين زندگانى را مى گذرانى ، و نيتى سالم ، و نفسى پاك دارى .


اخلاق اجتماعى
به كار نيك امر كن تا خود در زمره نيكوكاران باشى ، و با دست و زبانت از بدى باز دار، و بكوش كه خود را از بدكاران جدا سازى . در راه خدا آنسان كه شايسته است جهاد كن ، و در راه خدا نكوهش ، نكوهشگران تو را باز ندارد. در هر جا كه باشد، براى حق در گرداب سختى ها و مشكلات فرو شو. دين را عميق بفهم خود را به صبر و پايدراى در امور ناخوش آيند، عادت ده ، كه صبر و پايدارى در راه حق نيكو اخلاقى است خود را در همه كارها در پناه خداى خويش قرار ده ، كه اگر چنين كنى ، به پناهگاهى استوار و در پناه نگاهبانى نيرومند درآمده اى . تنها از پروردگارات بخواه كه بخشيدن و نبخشيدن دست اوست از خدايت فراوان طلب خير كن ، و سفارشم را نيك درياب ، واز آن روز متاب ، كه بهترين گفته آن است كه سودمند باشد. بدان دانشى كه سودى نبخشيد خيرى در بر ندارد، و دانشى كه فراگرفتنش ‍ سزاوار نباشد، سودى نمى بخشد.
ضرورت تربيت فرزند
پسرم ! هنگامى كه ديدم به پيرى رسيده ام ، و نيروهايم ، رو به سستى دارد، به نوشتن اين وصيت براى تو مبادرت كردم و در آن خصلت هايى را آوردم ، پيش از آن كه مرگ به سوى من بشتابد، و نتوانم آنچه در سينه دارم برايت بازگويم ، و يا همان گونه كه در بدنم فتور راه يافته ، در انديشه ام ، نقصانى پديد آيد، و يا پيش از آنكه تو را اندرز دهم برخى هواهاى نفسانى يا فتنه هاى دنيا بر تو چيره شود، و چون شترى رمنده شوى ، و ديگر فرمان نبرى . دل جوان چونان زمين كشت نشده است ، كه هر بذرى در آن افكنند، مى پذيرد، من نيز پيش از آن كه دلت سخت شود، و خردت (به امور دنيا) مشغول شود، به ادب آموزيت ، پرداختم ، تا با انديشه اى استوار در كارها به امرى آورى كه مرمان كار آزموده تو را از طلب و آزمودن آن بى نياز ساخته اند، در نتيجه از رنج طلب آسوده گشته ، ديگر محتاجآن نيستى كه خود آزمودن از سرگيرى . از اين رهگذر به تو فايده اى رسد كه ما به آن دست يافتيم ، و برايت چيزى آشكار شود كه بسا بر ما پنهان بوده است .
پسرم ! اگر چه من به اندازه همه كسانى كه پيش از من بوده اند عمر نكرده ام ، ولى در كارهايشان نگريستم ، و در خبرهايشان ، انديشيدم ، و در آثارشان گذر كردم ، تا آن جا كه گويى خود يكى از آنان شدم ، بلكه به سبب آنچه از اخبار آنان به من رسيده ، گويى از آغاز تا انجام با آنان زيسته ام ، و كارهاى زلال و شفاف را از تيره و كدر و اعمال سودمند را از زيانبار بازشناختم ، پس براى تو از هر كار پاكيزه اش را برگزيدم ، و از هر امر زيبايش را انتخاب كردم ، و آنچه نامعلوم بود از تو دور داشتم و چون به كارت مانند پدرى مهربان عنايت داشتم و بر تربيت تو همت گماشتم ، بهتر آن ديدم كه اين عنايت و توجه در اين هنگام باشد، كه تو در عنفوان جوانى هستى و روزهاى آغازين زندگانى را مى گذرانى ، و نيتى سالم ، و نفسى پاك دارى .






• انسان و حوادث روزگار از پدر فانى ، پذيراى دشوارى هاى زمانه ، كه عمر را پشت سر گذاشته ، و تسليم روزگار گشته ، نكوهنده دنيا، و ساكن سراى مردگان كه فردا از آن سفر خواهد كرد، به فرزندى كه آرزومند چيزى است كه به دست نيايد، و رونده راهى است كه رهروانش به هلاكت رسيدند، هدف تيرهاى بيمارى و گروگان گذشت ، روزهاست . پسرى كه آماج تيرهاى مصيبت ، بنده دنيا، سوداگر فريب ، اسير مرگ ، هم قسم اندوه ها، هدف آفت ها، زمين خورده شهوت ها، و جانشين مردگان است .
اما بعد من از پشت كردن دنيا به خود، و سركشى روزگار بر خود، و روى آوردن آخرت به خود، دريافتم كه بايد ديگران را رها سازم ، و به خود پردازم ، و همه همت خويش را در كار آخرت به كار بندم (يا: از توجه به آنچه (از مال و فرزند) كه پشت سر مى گذارم بازمانم ) و هرچند در انديشه مردم هستم ، در فكر خويش نيز باشم ، و غم خود نيز بخورم ، اين انديشه مرا بازگرداند و از خويش نيز باشم ، و غم خود نيز بخورم . اين انديشه مرا بازگرداند و از (پيروى ) خواهش هاى نفس بازداشت ، و حقيقت كارم را برايم آشكار ساخت و در نتيجه مرا به تلاشى جدى برانگيخت كه در آن بازيچه اى نبود، و با حقيقتى آشنا ساخت ، كه در آن دروغى راه نداشت من تو را پاره اى از وجود خود، بلكه تمام وجود، خودم يافتم ، چنان كه اگر آسيبى به تو رسد گويا به من رسيده ، و اگر مرگت فرا رسد گويا مرگ من فرا رسيده . از اين روى ، كار تو را چنان خود دانستم ، و بدين سبب اين نامه را نوشتم تا براى تو تكيه گاهى باشد، چه من بمانم و چه نمانم .
• مراحل خودسازى
پسرم ، تو را به پرواى از خداوند سفارش مى كنم ، و به ملازمت امر او، و آباد كردن دل خود به ياد او، و چنگ زدن ، به ريسمانش ، و كدام ريسمان از ريسمانى كه ميان تو و خداست ، محكم تر است ، اگر به آن چنگ زنى ؟
دلت را با موعظه زنده كن ، و با بى ميلى ، به دنيا بميران . آن را با يقين قوى ساز، و با حكمت روشن كن ، و با ياد مرگ فروتن و خوار گردان . وادارش كن به فناى خويش (يا: فناى همه چيز) اقرار كند او را بر فجايع دنيا بينايش كن ، و از هجوم (سختى هاى ) روزگار، و زشتى دگرگونى شب ها و روزها بر حذر دار. خبرهاى گذشتگان را به او عرضه كن ، و آنچه را بر سر پيشينيان تو آمد به يادش آورد. در شهرها و خانه ها و آثارشان بگذر، پس نيك بنگر كه چه كردند، و از كجا رفتند، و در كجا فرود آمدند، و منزل گزيدند! درمى يابى كه از ميان دوستان رفتند و به سراى غربت در آمدند، و گويى ديرى نپايد كه تو نيز چونان يكى از آنان خواهى شد. پس منزلگاه (جاودانى ) خويش را نيكو ساز، و آخرت تو را به دنيايت مفروش . از آنچه نمى دانى سخن مگو و از آن چه بر عهده ات نيست دم مزن . از حركت در راهى كه بيم گمراهى در آن هست باز ايست كه خوددارى از كارى كه سبب سرگردانى و ضلالت است بهتر از افتادن در ورطه اى خطرناك است.

ضرورت توجه به معنويات
پسرم !وصيتم را نيك بفهم ، و بدان كه مرگ از آن كسى است كه حيات از آن اوست ، و آفريننده همان است كه مى ميراند و فنا كننده همان است كه باز مى گرداند و گرفتار كننده همان است كه عافيت مى بخشد.
(بدان كه ) دنيا استقرار نمى يابد مگر بر آن حال كه خداوند مقرر داشته از نعمت ها و بلاها و پاداش در روز جزا، و ديگر امورى كه او خواسته و ما نمى دانيم . اگر (درباره جهان و نظام حاكم بر آن ) درك بعضى امور بر تو دشوار آمد آن را به حساب نادانى خود گذار، زيرا تو در آغاز آفرينشت نمى دانستى و سپس چيزهايى را آموختى چه فراوان است چيزهايى كه نميدانى ، و انديشه ات در آن سرگردان است و ديده ات بدان راه نمى جويد، آنگاه پس از مدتى مى بينى (و مى شناسى ) پس به خدايى كه تو را آفريده و روزيت داده و اندامى نيكو بخشيده پناه آور، و بايد بندگيت براى او، و توجهت به سوى او، و بيمت از او باشد.
پسرم ! بدان كه هيچ كس از خدا خبر نداده آنسان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داده ، پس به او خشنود شو كه پيشوايت و راهبرت به سوى نجات باشد كه من از نصيحت به تو كوتاهى نكردم ، و تو در انديشه ات براى خود - هرچند بكوشى - به مقدارى كه من در حق تو مى انديشم نخواهى رسيد.
پسرم ! بدان كه اگر پروردگارت شريكى داشت ، فرستادگانش به سويت مى آمدند و آثار ملك و پادشاهى او را مشاهده مى كردى ، و افعال و صفاتش ‍ را مى شناختى ، اما او خدايى يگانه است ، آنسان كه خود وصف كرده ، كسى در قلمرو حكمرانيش بر ضد او نباشد. همواره هست و همواره بوده . اول است پيش از هر چيز بى آنكه او را اوليتى باشد، و آخر است پس از هر چيز بى آن كه او را نهايتى باشد. بزرگتر از آن است كه ربوبيتش را دلى يا ديده اى فرا گيرد. اكنون كه اين حقيقت را دانستى چنان عمل كن كه مثل تويى كه منزلتت كوچك ، و نيرويت اندك و ناتوانيت بسيار و نيازت به پروردگارت بزرگ است در طلب اطاعت او و ترس از عذاب و هراس از خشم او عمل مى كند، زيرا خداوند تو را دستور نداده مگر به نيكى و تو را نهى نكرده مگر از زشتى .
ضرورت آخرت گرايى
پسرم ! تو را از دنيا و چگونگى آن ، و نابودى و دست به دست گشتن آن خبر دادم و نيز از آخرت و آن چه در آن براى اهلش مهيا شده آگاه ساختم ، و براى تو درباره هر دوى اينها مثل ها آوردم ، تا از آن ها اندرز گيرى ، و از آنها پيروى نمايى . داستان كسانى كه دنيا را آزموده اند، داستان مسافرانى است كه در منزلگاهى خراب و قحطى زده منزل دارند، و آهنگ آن كردند، كه به جايى پر نعمت و سرسبز و خرم و پر آب و گياه روند. اينان رنج راه ، و دورى يار، و دشوارى راه ، و ناگوارى طعام را تحمل نمودند، تا به سراى فراخ ، كه قرارگاه آنهاست ، درآيند. اينان از آن همه رنج ها كه برده اند، دردى احساس ‍ نمى كنند و آنچه را در اين سفر هزينه كرده اند، خسارت نمى شمارند و چيزى در نظرشان از آن چه آنان را به منزل جاودانشان نزديك كند و به محل موعودشان درآورد، محبوبتر نيست . و داستان كسانى كه فريب دنيا و از آن جا به سوى محلى خشك و ويران و بى آب و گياه عزيمت كردند. پس ‍ چيزى براى آنان ناخوشايندتر و دشوارتر از جدايى از آنچه در آن بودند، و رسيدن به آنچه به سويت در حركت شدند و به طرفش مى روند نيست .


دنيا ارزش نداره

4 نهج البلاقه دهن کوب کي لايق است

5استمنا را ترک کنيم
بنام خداي مهربان
سلام
يکي از سوالات جوانان در مورد راههاي ترک استمناء است بنده سعي کردم اين بحث را از سه ديدگاه شريعت و اخلاق و علم با کمک مقالات مربوط در اين زمينه بررسي کنم و نظر هر سه گروه را بيان کنم
البته لازم به ذکر است که کسي که به خالق خود و هستي بخش عالم اعتماد کند کلام او را بي چون و چرا قبول مي کند ولي من سعي کردم نظر متخصصين اين بحث را نيز مطرح کنم.
ابتدا نظرات شريعت و اخلاق و علم را بيان مي کنم و سپس به راه فرار از اين بيماري را مطرح خواهم کرد البته اين راههها هم براي کساني است که مي خواهند نجات يابند
1- به نظر تمام فقها هر عملي به غير از راه شرعي (ازدواج) که موجب شود مني از انسان خارج شود حرام قطعي و جزء گناهان کبيره است . و هيچ عذري هم موجب جواز اين عمل نمي شود.
2- بنظر علماي علم اخلاق ،اين عمل يکي از بزرگترين موانع رشد و تعالي انسان هست بطوري که بزرگان علم اخلاق نظير مرحوم سيد عبدالله شبر مي گويد : وقتي آلت مرد حرکت مي کند دو سوم عقل او زايل مي شود.
از کتاب گناهان کبيره نکاتي را در اينجا ياد آور مي شوم:
هر كس به دستش يا عضو ديگرش استمناء كند، بايد تعزير شود. چون كار حرامي بلكه كبيره‌اي را مرتكب شده است. چنانچه از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ از حكم آن مي‌پرسند
آن حضرت مي‌فرمايد: گناه بزرگي است كه خداوند در قرآن مجيد از آن نهي فرموده است و استمناء كننده مثل اين است كه به خودش نكاح كرده و اگر كسي را كه چنين كاري مي‌كند، بشناسم، با او همخوراك نخواهم شد
از امام ـ عليه السّلام ـ حكم استمناء را مي‌پرسند،‌ درپاسخ فرمود: از گناهان بزرگ و بسيار زشت است
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «سه دسته‌اند كه خداوند با ايشان سخن نمي‌گويد و به نظر رحمت به ايشان نمي‌نگرد و پاكشان نفرموده و برايشان عذاب دردناكي است: كسي كه موي سفيدش را بكند (تا نمايش دهد كه جوان است)، و كسي كه به وسيله عضو خودش شهوتش را خارج كند، و كسي كه با او لواط كرده شود.»[4]
رسول خدا ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «هر كس، كه با دست شهوتش را بيرون كند ملعون است
مضرات معرفتي عمل استمناء طبق روايات ،دوري از رحمت خدا و اهل بيت عليهم السلام خواهد بود
3- از منظر علم(عالمان منصف) نيز هيچ پزشکي اين عمل را تجويز نکرده است لااقل اين عمل را عمل خوب و پسنديده نمي دانند در اين قسمت نظر شما را به مطالب پزشکان در اين مورد و مضرات اين عمل جلب مي کنم:
1- جواناني که به اين عمل مبادرت مي ورزند همواره دچار کشمکش هاي روحي و اضطراب هستند.
2- حساسيت و ضعف مراكز عصبي
3- جلو گيري از رشد قسمتهاي عصبي در طول رشد نوجوان
4- بر هم خوردن نظم وآرامش روحي( به خاطر ترس از گناه )
5- ضعف بينايي شنوايي و سوت كشيدن ممتد گوش
6- از دست رفتن لذت مقاربت پس از ازدواج( باعث مي شود همسران از بعد از مقاربت هيچ لذتي نبرند)
7- احتلام مكرر
8- خستگي و ضعف عضلاني
9- سر گيجه
10- مبتلا شدن به انزال زود رس (در باره عوارض جسمي روحي و حتي خانوادگي زودانزالي مطالب بسيار ميتوان گفت که اين خود امروزه يکي از مشکلات بزرگ تعداد زيادي از مردان و بصورت ثانويه بسياري از زنان متاهل جامعه ما ميباشد.)
11- احساس سر و صدا
12- ضعف روحي به واسطه ارضاء نا كامل وسپس پشيماني از عمل
13- آسيبهاي شديد عصبي بدني مثل لاغري لرزش و افسردگي و اضطراب
14- از دست دادن اعتماد به نفس بر اثر از دست دادن قوه اراده
گفتار يکي از پزشکان در سايت سلامت (با مطالعه مطالب ارائه شده فوق ، ممکن است اين اين تصور بوجود آيد که استمناء به مقدار کم نه تنها مضر نيست که شايد با کاهش فشار جنسي سودمند هم باشد.(حتي گروه متعددي از پزشکان، بخصوص در مقالات غربي چنين عقيدهاي را ارائه کرده اند).من هنگام جمع آوري اين مطالب بياد آوردم که شرب الکل در دين اسلام حرام ميباشد، حتي به مقدار کم. در حالي که پزشکان مقدار کم الکل را مضر نميدانند. ولي انسان پس از درک لذت آن، بدليل زياده طلبي ، به مقادير کم راضي نيست. به همين صورت عمل استمناء و خودارضائي جنسي نيز بتدريج با زياده طلبي در لذت جنسي و ارضاء ، و بتدريج با افزايش و استمرار آن تبديل به اعتياد روحي ميگردد. بطوري که بسياري از جوانان با علم به مضرات آن و تمايل شديد به ترک، وحتي پشيماني شديد و انزجار پس از انجام استمناء، قادر به ترک آن نيستند.)

استمناء عملي است که بعداْ به ناراحتي مبدل مي گردد و شخص مرتکب را دچار نارضايتي ـ محکوميت نفس و افکاري مي کند که شديداْ در وضع اجتماعي و جنسي او اثرات سوئي باقي مي گذارد.
در اينجا مقداري از مضرات استمناء را از كتاب «ناتواني‌هاي جنسي» كه مجموعه‌اي از مضرات جسمي و روحي استمناء است به نقل از کتاب گناهان کبيره باز گو مي کنيم: اين عمل، مبتلايان را به ضعف قواي شهواني دچار مي‌كند ، جبون و بي‌حال بار مي‌آيند، شهامت و درستي از آنان سلب مي‌شود. چه بسا اشخاصي هستند كه در عنفوان جواني در اثر مبتلا شدن به جلق، چنان دچار ضعف قواي روحي و جسمي مي‌شوند كه معتادين به ترياك و شيره، در مقابل آنان شير نري به شمار مي‌آيند. عمل غير طبيعي جنسي يعني استمناء يا جلق، از لحاظ روابط نزديكي به حواس پنچ‌گانه دارد در درجه‌ي اول، در چشم و گوش اثر مي‌گذارد. بدين معني كه «ديد» چشم را ضعيف كرده و حس سامعه را نيز تا اندازه‌ي قابل توجهي از كار مي‌اندازد. مبتلايان به جلق مخصوصاً آنهايي كه از لحاظ جسماني ضعيف مي‌باشد، غالباً مگسي جلو چشم خود مي‌بينند كه به شدت آنها را ناراحت مي‌كند. و حتي وقتي چشم‌هاي خود را مي‌بندند باز نمي‌توانند از آسيب مگس در امان باشند و چون اين عمل هر بار چند دقيقه ادامه پيدا مي‌كند چشمشان سياهي رفته و دچار سرگيجه مي‌شوند و به زمين مي‌افتند. همچنين به طور مداوم صداي ناهنجاري در گوش خود احساس مي‌كنند كه بسيار ناراحت كننده است. علاوه بر اينها تحليل رفتن قواي جسماني و روحاني، كم شدن خون، پريدگي رنگ، نقصان قواي حافظه، لاغري، ضعف و سستي زياده از حد، بي اشتهايي، كج خلقي، عصبانيت، دوران سر، و هزاران آفت ديگر، از بيماري‌هايي است كه گريبان مبتلايان به جلق را خواهد گرفت.
البته آنهايي كه از لحاظ جسمي قوي هستند، ممكن است قدري ديرتر به اين بيماري‌ها دچار شوند. ولي به هر حال عدم ابتلاء‌به آنها از محالات است و خواه ناخواه همه بايد به چنين مصائبي گرفتار شوند.
از بدبختي‌هاي مبتلايان به جلق يكي اين است كه قوه‌ي اراده‌ي آنان به كلي مختل مي‌گردد و لذا وقتي به عمل خود پي مي‌برند،‌آن قدر اراده ندارند كه به ترك كردن آن اقدام نمايند. پس اينكه مي‌گوييم استمناء از لحاظ روحي نيز قواي انسان را فرسوده مي‌كند، بي‌علت نيست. عمل استمناء، علاوه بر مضار جسمي، از لحاظ جنسي نيز شخص را فرسوده مي‌كند. يعني غدد مترشحه‌ي داخلي را از كار مي‌اندازد از جمله‌ي اين غدد، غده‌ي سازنده‌ي مني است كه بر اثر جلق رفته رفته كوچك شده و به صورت نخودي در مي‌آيد و چون در آن صورت قادر به فعاليت و ساختن مني يا به قول عرب‌ها (ماء ‌الحيات) يعني آب زندگاني نيست، شخص مبتلا براي هميشه از لذايذ جنسي محروم مي‌گردد و اگر به اين صورت از مردي نيفتاد، به طور قطع به صورت ديگري مانند سرعت انزال، كندي انزال، ‌سيلان مني، عدم نعوظ، نعوظ بي‌دوام و امثال اينها به ناتواني جنسي مبتلا خواهد شد. چه بسا ديده يا شنيده شده كه جوانان معتاد به جلق، در اندك مدتي دچار چنان حالتي گرديد كه به جاي ادرار، خون از آنها خارج مي‌شد.
بايد دانست كه اشخاصي كه به اين حالت دچار مي‌شوند ولو در سنين جواني باشند، خطر مرگ در انتظار آنها است. زيرا بدون احساس شهواني و بدون اينكه لذتي ببرند بلا انقطاع مني از آنها دفع مي‌گردد و همين امر باعث مي‌شود كه در حين راه رفتن دفعةً به زمين بخورند و از هوش بروند.
بدون اغراق از هر ده نفر بيمار مسلولي كه در آسايشگاه خوابيده‌اند، چهار نفر به علت ابتلاء به جلق، به اين بيماري خطرناك دچار گرديده‌اند. يعني بر اثر ابتلاء به استمناء كارشان به جنون كشيده و به گوشه‌ي تيمارستان افتاده‌اند. زيرا عمل مذموم و ناپسند جلق، در قواي دماغي تأثير زيادي دارد و وقتي قواي دماغي شخص مختل شد، مسلم است كه كارش به ديوانگي خواهد كشيد اينها ادعا نيست بلكه حقيقتي است كه علماء و دانشمندان با دهها سال تجربه، به درك آن موفق شده‌اند
دنيا امروز مي‌گويد: خوب بخور، در هيچ امري افراط نكن، قوي باش تا بيمار نشوي. ولي معتادين به جلق، چون اشتهاي خوب خوردن ندارند و در امور جنسي آن هم از راه غير طبيعي افراط مي‌كنند، ناچار ضعيفند. «و چون ضعيف هستند براي ابتلاء به هر نوع بيماري مستعد مي‌باشند.»
به كرات ديده شده كه بعضي از مبتلايان به جلق، بر اثر افراط در اين عمل به يك نوع بيماري به نام جنون استمناء كه شباهت زيادي به ساديسم دارد، مبتلا مي‌شوند و آن وقت حتي با ديدن سگ و گربه هم به فكر استمناء مي‌افتند و بلافاصله مشغول عمل مي‌شوند. و چون هيچ مردي حتي پر شهوت‌ترين اشخاص نمي‌توانند بيش از پنج يا شش ماه از نيروي جنسي خود آن هم به صورتي كه مورد بحث ما است بهره‌برداري كنند، لذا قواي تناسلي آنان به كلي از كار مي‌افتد و يا به وضع دلخراشي به آغوش مرگ پناه مي‌برند
ممكن است بعضي از اشخاص مبتلاي به جلق كه به علت قوي الجثه بودن و يا از لحاظ مبتدي بودن در اين امر، تاكنون بيمار نشده و به مضار عمل ناپسند خود پي نبرده باشند، مطالبي را كه ما در مضرات جلق نوشتيم، اغراق پنداشته و با خود بگويند اگر اين طور است چرا ما تاكنون به اين بيماري‌ها مبتلا نشده‌ايم؟.
در جواب اين عده بايد گفت: اگر امروز مضار جلق، گريبان شما را نگرفته علتش اين است كه قوي الجثه هستيد و يا تازه شروع به كار كرده‌ايد. والا چندي ديگر خواه ناخواه به سراغ شما نيز خواهد آمد. وانگهي ما ادعا نكرده‌ايم كه هر كس يك هفته مبادرت به استمناء كرد، تمام بيماري‌هاي يكباره او را احاطه خواهند كرد. زيرا حالات اندروني در اشخاص فرق مي‌كند. مثلاً ممكن است يك نفر كه براي مدتي مبادرت به جلق كرد، ‌در وهله‌ي اول فقط با سستي اعصاب، يا اختلال حس سامعه، يا ضعيف شدن حس باصره، يا سرگيچه مبتلا شود ولي بعداً ساير بيماري‌ها يك يك به سراغ او بيايند.
پس استمناء (جلق)، هم از نظر شرعي و هم از نظر عرفي و به طور خلاصه من جمع الجهات، حرام و ناپسند است.
با توجه به مطالب با لا و فهميدن نظر شرع و اخلاق و علم انسان بايد به اين نکته برسد که هر چه سريعتر از اين عمل زشت دست بردارد ولي ترک اين عمل براي کساني که معتاد شده اند سخت است و نيازمند ارائه راهکارهايي براي نجات است ما سعي مي کنيم راهکار هاي گفته شده را در اينجا ذکر کنيم:
1- هر وقت به فکر اين کار افتاديد به خود بگوئيد که آلان خدا من را مي بيند.
2- هر وقت به فکر اين کار افتاديد به خود بگوئيد که مي خواهيد در مقابل چه کسي گناه کنيد
3- به ياد داشته باشيد وقتي گناه مي کنيد امام زمان عليه السلام برايتان گريه مي کند پس ببينيد چه کسي را مي خواهيد بگريانيد.
4- هر کاري که شما را به فکر اين کار بيندازد آن کار را سريع ترک کنيد.
5- هر صحنه اي که شما را تحريک مي کند آن صحنه را ترک کنيد.
6- به خدا توکل کنيد.
7- به امام مهدي (عج) توسل کنيد. زيرا شما شيعه او هستيد و اگر ظهور کند سربازش شما هستيد.
8- قاطعانه براي ترک اين عمل تصميم بگيريد. (اگر قبلاً نيز تصميم به ترک جلق گرفته باشيد اما موفق نشده باشيد، اراده شما تا حدي ضعيف شده است. در اين صورت بايد به خود تلقين کنيد که اراده قوي اي داريد. براي اين کار موفقيت هاي خود در زندگي را در ذهن مرور کنيد و مرتب به خود بگوييد که من بسيار پر اراده هستم و تصميم به هر کاري که بگيرم، آن کار را انجام خواهم داد.)
9- از رفت و آمد با کساني که شما را مستقيم و غير مستقيم به جلق دعوت مي کنند، دوري کنيد و رابطه خود را با دوستان جلقي تان تا حد ممکن کم کنيد.
10- از صحبت کردن در مورد مسايل شهوت انگيز دوري کنيد. ج) از پوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان اجتناب کنيد.
11- از خيال پردازي دوري کنيد و سعي کنيد هميشه مشغول به کارهاي مفيد باشيد. (مطالعه کتابهاي غير شهوت انگيز، ورزش سنگين و ...) و به ياد داشته باشيد بيکاري مسأله اي است که اگر از آن دوري نکنيد، ممکن است شما را به هر چيزي وادارد. از به ياد آوردن لحظاتي که جلق مي زديد و همچنين تصاوير شهوت انگيزي که ديده ايد، خودداري کنيد.
12- از بودن در مکان هاي تنها خودداري کنيد و وقتي به حمام و دستشويي مي رويد، در را قفل نکنيد. بعد از شستشو حمام را سريع ترک کنيد.
13- از نگاه کردن به بدن عريان خود نيز اجتناب کنيد.
14- سعي کنيد تماس بدني با ديگران و لو در شوخيهاي دستي پرهيز کنيد.
15- روزه گرفتن دو روز در هفته براي کم کردن حس شهوت جويي شما بسيار مفيد است. اگر قادر به روزه گرفتن نيستيد، غذاي خود را به حداقل برسانيد و وعده غذايي ظهر را نخوريد. سعي کنيد به هنگام خواب شکم شما بيش از حد معمول پر نباشد.
16- از خوردن غذاهاي محرک جنسي پرهيز کنيد. (موز، شکلات، انجير، خرما، پياز، فلفل، تخم مرغ، گوشت قرمز، غذاهاي پرچرب و ...)
17- هميشه مثانه خود را خالي نگه داريد و زياد ادرار کنيد و مايعات کم بنوشيد و قبل از خواب حتماً مثانه خود را تخليه نماييد.
18- شبها قبل از خواب مطالعه کنيد و با لباس کامل بخوابيد و بعد از بيدار شدن سريع رختخواب را ترک نماييد. همچنين هرگز به رو نخوابيد.
19- سعي کنيد حتي الامکان از لمس کردن آلت خود دوري کنيد.
20- سعي کنيد دائما وضو داشته باشيد.
21- از ذکر خدا ولو در دل غافل نشويد.
22- در اتاق تنها نمانيد.
23- شبها تنها نخوابيد و يا در جايي بخوابيد که فرصت انجام اين عمل نباشد.
24- بياد داشته باشيد که تصميم داريد اين عمل را ترک کنيد.
25- بعد از تصميم حتي يک بار هم سراغ اين عمل نرويد زيرا اراده شما را سست خواهد کرد.
26- ياد مرگ انسان ساز است .
27- پشيماني بعد از عمل را بياد داشته باش.
28- اين احتمال را بده که ديگر زنده نماني و بدون توبه در پيشگاه خدا حاضر شوي.
29- مضرات اين عمل را بياد داشته باش.
30- اين را بدان که بخاطر لذت چند لحظه اي از رحمت خدا دور مي شوي و در نظر اهل بيت(ع
6 ادب ببين علي يعني ان کس که ما لايقش نيستيم ام عاشقشيم ولي حضرت محمد را دوست داريم و دوست داشتن از عشق بر تر است
و اما پاسخ من به نامه طلحه و زبير
با سلام خدمت دو مجاهدي که عمرشان به جهاد گذشت اما به باد دادند همه آن يادگاري ها را.
جناب طلحه و جناب زبير! حق با شماست. من بايد سران فتنه را با پسر خاله عمه ناتني عمر و عاص و خواص بي بصيرت را با پسر دايي مادري همسايه ديوار به ديوار آن نسناس مقايسه مي کردم. شما چه آن زمان که خوب بوديد با زمان خوبي سران فتنه قابل قياس نيستيد و چه آن دوران کوتاه که بد شديد باز هم قياس تان با حال فعلي سران فتنه از اساس اشتباه است. شما روزي خيلي خوب بوديد و دگر روز خيلي بد شديد و شديد “ناکثين”. سران فتنه اما روزگاري کس بودند و حالا ناکس شده اند. شما با علي يا بر علي بودن تان مهم بود ولي سران فتنه با سيد علي يا بر سيد علي بودن شان اصلا مهم نيست. چون آنجا کوفه بود اما اينجا کوفه نيست و ماه تا ما ستاره ها را دارد برايش عشوه و کرشمه شب تاب ها فرقي ندارد. ما اينجا با سيد علي هستيم تا آخر خط. ايستگاه رهايي ما آخرين قطره خون ماست. ما قبول داريم که هرگز سابقه شما را نداريم اما هر کس مي خواهد عاقبت ما را بداند داستان علقمه را بخواند. ما بر عکس شما و بر خلاف سران فتنه، وقتي براي بار اول نگاه به خانه خدا مي کنيم فقط يک آرزو مي کنيم؛ تعجيل در فرج خورشيد و طول عمر ماه. شرطه ها بدانند مهمترين شرط قبول حج ما ولايت پذيري است. ما حتي در خانه خدا هم دل مان براي خامنه اي تنگ مي شود. لازم باشد ما هم راه حج را به سوي کربلا کج مي کنيم. ما در مکه هم به فکر فکه و بازي دراز هستيم. حج ما هم حکومتي است اما نه حکومت خاندان آل سقوط. ما خانه خدا را دوست داريم اما خداي خانه را بيشتر. خداي خانه به ما گفته است: اطاعت کنيد از الله و رسول الله و اولي الامر منکم. ولي امر ما خامنه اي است.
آقايان طلحه و زبير! ما علي را با ذوالفقارش با عدالتش مي خواهيم. ما مثل مالکيم. الگوي ما مالک است. ما در دو قدمي خيمه معاويه هم چشم به فرمان علي داريم. براي ما کاري ندارد که با سران فتنه همان کاري را کنيم که شما با منافقين صدر اسلام کرديد اما نگاه ما به دو لب مبارک حضرت ماه است. خامنه اي اگر به ما بگويد برگرد بر خواهيم گشت اما اين انتقاد ماه از ستاره ها نيست؛ ولايت پذيري پروانه ها را نشان مي دهد. هيچ شمعي از هيچ پروانه اي انتقاد نمي کند. “آقا” نگفت وحدت با خفاش ها، بلکه گفت: اسراييلي ها مثل سگ دروغ مي گويند.اعتراض را قبل از ما ماه کرده بود با بيانيه ۸ ماده اي. آقا مخالف تجمع ما دانشجويان، مخالف شور آميخته با شعور ما نيست. آقا جوان بيدار و سياسي و دانشجوي حاضر در صحنه را دوست دارد. سرباز خط مقدم جبهه گاهي حتي اگر گلوله اش به خطا برود باز محبوب فرمانده است؛ چرا که در خط مقدم نبرد است و هزار بار شرف دارد به کساني که دارند از پشت خنجر مي زنند. سرباز که نمي تواند و اصولا منطقي نيست قبل از شليک هر گلوله از فرمانده اجازه بگيرد. ماه عاشق ستاره هاي خط شکن است. شمع شيداي پروانه هاي بال و پر سوخته است. خواص بي بصيرت و سران فتنه لطفا نشاني غلط ندهند. خامنه اي فقط ماه ما ستاره هاست و شمع ما پروانه ها. ماه لذت مي برد از حضور در صحنه ستاره ها حتي در آسمان ندانم کاري خودي ها اما وقتي مي گويد برگرد، يعني که دلش هواي ما را کرده و قلب نازنينش براي ما ستاره ها تنگ شده است. گلي را ديده ايد که از عطر خودش انتقاد کند؟ و ماهي را که از ستاره هايش؟ و شمعي را که از پروانه هايش؟ ما عطر خوش بوي گلي محمدي هستيم به نام خامنه اي که از نسل رسول سرمد است. ما بوي باباي مان را مي دهيم. خامنه اي باباي ماست و عباس نگهدار اوست. القصه؛ فعلا که نسوخته، اما بسوزد اگر بال ما پروانه ها، با افتخار مي گوييم که آتش شمع به جان ما شرر انداخته و فعلا که نبريده، اما اگر دست ما را ببرد پز مي دهيم که علي دست ما رابريده. حرارت شمع دامن هر کسي را نمي گيرد. من دارم رجز مي خوانم براي روز مبادا. ما در شعاع نور ماهيم و خنده مان مي گيرد وقتي عده اي زغال فروش مي خواهند بين ما و خامنه اي جدايي بياندازند! اشعه X به اين پررويي نديده بودم!
عاليجنابان! مختصر کنم سخن و به شما و اسلاف تان و اخلاف تان يک کلام مي گويم؛ سابقه همه تان محترم اما اگر حمل بر بي ادبي نکنيد به شما مي گويم؛ غلط کرديد بيشماريد!
خدا حافظ حسين [email protected]
350 | يك مسلمان زاده | Iran - Tehran | ١٠:٥٥ - ٢٩ تير ١٣٨٩ |
آقاي بچه مسلمان. عجب وجه تشابهي.!
اتفاقا منم داشتم در وب ميگشتم که به طور اتفاقي و تصادفي با اين سايت آشنا شدم تعدادي از نظرات رو خوندم . لازم به ذکر که بدونيد منم داشتم از اسلام زده ميشدم. اما از وقتي چشمم به اين سايت افتاده نظرم عوض شده که هيچ بلکه چشمانم هم (نسبت به عمق اسلام ناب) با بصيرت تر شده نسبت به قبل .
اتفاق وقتي ديدم گروهي (شيعيان) چگونه با غيرت تمام و با وجدان شگفت آمري با بدعت هايي که من تا به امروز از اونا بي خبر بودم مبارزه ي علمي ميکنند و از تناقضاتي که اسلام محمدي رو از اسلام ظلم زده ي خلفاي ظلم و جور جدا ميکنه دفاع ميکنند خرسند شدم.
تازه فهميدم کساني که اين بحث ها را پوچ ميدانند . اين باطن خودشان است که پوچ است.
چون جوابي براي بدعت هايشان ندارند شروع به تهمت زدن و افترا مکنند.
با عرض تشکر و قدر داني بي حد و اندازه از مديريت سايت، سايتتون جواب بسيار مثبتي داره تا مثبت و شايد شما مسئول باشيد در هدايت بين مسلمين.

يا حيدر مددي
351 | بچه مسلمان | Iran - Tehran | ١٢:١٦ - ٢٩ تير ١٣٨٩ |
به طور اتفاقي با اين سايت آشنا شدم تعدادي از نظرات رو خوندم ديدم دارم از اسلام زده ميشم.يه جورايي هم فهميدم بعضي از دوستان که نظر دادن شايد خيلي با اسلام هم آشنا نباشن چون توي بعضي از نظرات به عقايد و شخصيت هايي توهين شده که شيعه و سني نداره.بهتره برم سعي کنم کارهاي دينيم رو بهتر انجام بدم تا بخوام بيراهه برم.چون با اين بحث ها نه کسي سني ميشه ونه کسي شيعه.بهتر نيست از وجه تشابهمون صحبت کنيم.
برادر شيعه و سني ما بايد به فکر آزادي مسلمانان از دست کفار باشيم يا آزادسازي مسجد القصي. نه اين بحث هاي پوچ.با عرض پوزش از مديريت سايت، سايتتون جواب منفي داره تا مثبت و شايد شما مسئول باشيد در تفرقه بين مسلمين.من الله و توفيق
352 | بهروز | Iran - Tehran | ١٠:٣٧ - ٠٧ مرداد ١٣٨٩ |
سلام من برادر کريم هستم درپاسخ مديريت سايت که با روايت منزلت براي برادرم جواب داد مي خواهم اين روايت را عقلي ونقلي بررسي کنم همه ي شما هم کلمه به کلمه را خوب بخوانيد در پاسخ بايد گفت: اين سخن پيامبر {ص}نيز به دنبال رويداد تبوک براي تبرئه حضرت علي {رضي}"از اتهامات منافقين عليه او گفته شد.همانگونه که که تمامي تواريخ معتبر آورده اند: {{{زماني که پيامبر ص سپاه بزرگي را براي رفتن به جنگ تبوک فراهم مي ساخت گروهي زيادي از منافقين براي عدم رفتن به جنگ تبوک { الساعه العسره} بهانه جويي مي کردند واز رفتن رخود داري مي کردند و مي گفتند که الان فصل برداشت است و هوا نيز بسيار گرم. به هر حال پيامبر {ٌص} همراه با سي هزار نفر بودند به طرف مرزهاي روم ودر جهت شمال غربي شبه جزيره حرکت کردند. عبدالله بن ابي سردسته ي منافقين نيز ابتدا از روي اکراه و با هدف ضربه زدن به روحيه ي سپاهيان اول همراه آنان شد ولي با گفته هاي خود درباره ي حضور در جنگ قبلا در دل مردم ايجاد ترديد مي کردبا اين رفتار در دل سپاهيان اسلام ترديد وارد مي ساخت{{{{{{قرآن در اين مورد مي فرمايدلقد ابتغوا الفتنه من قبل و قلبوا لک الامور { التوبه آيه 48}{منافقان پيش از اين هم به فتنه گري و ايجاد فساد {در ميان شما}پرداخته اندو{در موارد ديگر نيز} بر ضد تو{اي پيامبر!}توطئه ها نمودند و نيرنگ ها کردند}}}}}}}} رسول الله {ٌ} مثل هميشه که در غزوه اي شخص توانا و مورد اعتماددي را به عنوان جانشين خود در مدينه معين مي کردند در اين جريان غزوه نيز (محمد بن مسلمه ي انصاري)رضي را به عنوان امير وجانشين خود در مدينه باقي گذاشت و حضرت علي را نيز براي اداره ي امور خانواده و اهل بيت خويش مامور کرد. اين اقدام رسول الله ص مشابه اقدام ديگر ايشان که علي رضي را براي برگرداندن امانت هاي مردم و سرپرستي خانواده ي خود در جريان هجرت بر گزيد است در اينجا نيز او را در مدينه مامور نمود تا خانواده خود و پيامبر ص را در اين مدت سر پرستي کند(اسلام شناسي دکتر شريعتي ص 362) علي رضي نيز مثلهميشه اطاعت ورزيد اما منافقين دو باره شايعه افکند که چرا پيامبر علي را به جنگ نبرده و اورا ميان زن و کودکان گذاشته و مي خواسته تا او را تحقير کند يا مي گوفتند چه شده که علي در مدينه باقي مانده ولي نيابت دست محمد بن سلمه است پس علي اين جا کارش چيست؟ علي رضي نبز ديگر طاقت نياورد و اسلحه اش را برداشت و به سپاه اسلام کا در مکاني به نام جرف اردو زده بودند رسيد با استدلال براينکه علي رضي بر خود دشوار مي ديد که زمينه اي براي جهاد در راه خدا پيش آيد واو در خانه بماند و شمشيرش را عليه دشمن همچون هميشه به کار نگيرد آن هم در غزوه اي که افراد بسياري از شرکت در آن سرباز زده بودند به نزد رسول{ص} آمد و گفت :اي رسول خدا!مرا در ميان زنان و کودکان جانشين خود مساز و.....}در اين هنگام که همانگونه که در تمامي کتب آمده پيامبر ص فرمود{دروغ گفته اند! من تو را در غيبت خويش به جانشيني گذاشته ام برگرد و در ميان خانواده من و خد جانشينم باش! آيا از اين خوشنود نمي شوي که رابطه ي تو با من همچون هارون با موسي باشد؟ جز اينکه بعد از من پيامبري نخواهد آمد. بدين ترتيب هيچ مفهوم ودلالتي که حاکي بر از جانشيني علي رضي بعد از پيامبر ص باشد در اين حديث يافت نمي شود زيرا وجود ندارد!مقامي که پيامبر بر حضرت علي سپردهربطي به امور سياسي بهد فوت خود ندارد زيرا که هارون نيز زماني که موسي به ديدار خانواده اش رفته بود {در غياب موسي ع } هارون {جانشين او در خانواده اش بود} پس نتيجه مي گيريم که علي رضي نيز به همين منزلت را نسبت به پيامبرص دارد. ثانيا اگر پيامبر ص چنين منظوري داشت محمد بن مسلمه ي انصاري رضيرا به امارت مدينه باقي نمي گذاشت بلکه علي رضي را والي مدينه مي کرد! مي خواهم مطلبي برايتان بدهم اول قول بديد که بدون هيچ تعصبي بخوانيد اگر مرديد ..... چرا کتاب عايشه زن محبوب محمد {ص} را بعد از انقلاب ممنوع الطبع کر ديد؟تا ببنيد در قديم چه خبر بوده!!!! چرا ذبيح الله منصوري {مترجم معروف که با تر جمه ي کتاب محمد پيامبري که بايد از نو شناخت ممنوع ال نوشتن شد}را به دروغ گويي متهم کرديد و ديگر بهش اجازه نداديد که کتاب ترجمه کند؟ ايها الانسان چرا بعد از انقلاب دکتر شريعتي کم رنگ تر شد؟ آهاي کسايي که فقط نظر ميديد و به بقيه مي گوييد که اين طوري باهم نجنگند {اين مناظره} به مقامات نميگيد کتاب باز سازي باور ها قرائتي ميانه روانه از مسائل مورد اختلاف شيع و اهل سنت تاليف پرفسور محمد عزيزي را چاپ نمي کنند آيا اين عدالت هست ؟ ايران ما بايد نمونه ي مساوات باشد وبايد براي ديگرکشور ها الگو باشد براي همه مي گويم که اگر بخواهيد از تهران به مشهد برويد راه هاي گوناگوني وجود دارد پس لکم دينکم ولي دين اهدنا اصراه مستقيم از شما عذر مي خواهم که دير جواب مي دهم ولي اينترنت ما با سرعت 12 کيلو بايت است.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- عبارت «الا انه لا نبي بعدي» را اصلا مد نظر قرار ندايد ! سخن شما آنقدر ساده انگارانه است که هيچ کسي نمي تواند آن را قبول کند !

منزلت هارون از موسي چه بود ؟! و معني لا نبي بعدي چيست ؟ اگر منظور رسول خدا (ص) فقط زمان حيات ايشان بود ، چرا «بعدي» را فرموده اند ؟

هر وقت جرات کرديد اين دو سوال را به وضوح پاسخ دهيد آن موقع ديگر نيازي به بحث نيست !

2- راجع به کتاب هايي که فرموديد ، قبل از انقلاب کتب مستهجن نيز چاپ مي شد ! چون الان چاپ نمي شود ، يعني شيعه بر حق نيست ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

353 | بهي | Iran - Tehran | ٢٤:٠٢ - ٠٨ مرداد ١٣٨٩ |
خارج از بحث يه در خواست داشتم اونم اينکه سايت بسيار سنگين شده لطفا يه فکري در موردش بکنين ارادتمند شما
354 | ن.غ | Iran - Tehran | ١١:٥١ - ١٣ مرداد ١٣٨٩ |
بسمه تعالي با عرض سلام و تبريك اعياد شعبانبه قبلا با سايت شما آشنا شده بودم و به لطف خدا ديروز يا روز قبلش نمي دانم چگونه من فكر مي كنم كارخدا بود به سايت شما آمدم امروز هم كار خدا بطور اتفاقي ظاهرا به http://ghalb25sh.blogfa.com/post-193.aspx البته نمي خواه ناراحتتان كنم فقط مي خواستم آگاهتان نمايم اگرچه جواب ايشان را فكر مي كنم نسبتا خوب نوشتم و محترمانه و ايشان را ارجاع دادم به سايت و صفحه جواب به سوالات شما و صفحه مربوط به اسم فرزندان امام علي ع به ابوبكر و عمر و عثمان البته جاي ديگر بود كه خواندم اصلا ابوبكر فرزند امام علي ع نبود و فرزند خوانده ايشان بوده در قديم هم اين مطلب را خوانده بودم به هر حال براي فهم بيشتر و روشن تر شدن آنها مطالب سايت نامبرده را زير نظر داشته باشيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اصل ماجرا ، در آدرس ذيل به صورت مفصل آمده است :

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=702

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

355 | محب العلي | Iran - Tehran | ١٣:٠٦ - ١٤ مرداد ١٣٨٩ |
سلام سوالي داشتم چرا آيت الله حسيني قزويني در مورد بستن بارگاه منور و مقدس حضرت ابولولو (رحمت الله عليه) كاري نكردند و يا اگر كاري انجام داده اند خبري در دست نيست لطفا مرا راهنمايي كنيد باتشكر از زحمات بي دريغ شما
356 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Japan - Chiyoda | ١٣:٥٧ - ١٧ مرداد ١٣٨٩ |
سلام

جناب نفس

لطفا خفه

صد بار هم بيشتر گفتم که تو نظر خودت و بده
به تو چه که آقاي مجيد م علي چطور نظر ميده

دين عمر دين الهي نيست بلکه دين يهود و شيطانه و تو و همکيشانت پبرو شيطان

ما به همان حقي که خلفاي خائن ، گناهکار و حليه گر تو به خانه بي بي دوعالم حضرت صديقه طاهره س حمله کرده و وي را به شهادت رساندند و همچنين به همان حقي دست شما اهل بدعت به خون تک تک اهل بيت ع آغشته است هر طوري که بتوانيم از شما پيروان بدعت و ادامه دهندگان دين و آئين يهود انتقام خواهيم گرفت.

حالا اگه خوشت نمياد از نحوه مبارزه ما

لطفا هررررررررررررري
357 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ٢٠:٢٧ - ١٧ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام
در وهله اول از برادرم جناب سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) تشكر ميكنم .
اين بيت شعر را بشما برادر و دوست مجاهد تقديم ميكنم :
<<<<< از هر چه مي‌رود سخن دوست خوشترست_____ پيغام آشنا نفس روح پرورست >>>>>>

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نفس عزيز از اينكه مرا تنها نمي گذاري خدا را حمد و سپاس ميگويم .
=========================================================
اما شما جناب كامنت 356 شما در كار ما دخالت نكنيد .همانطور كه خودت گفتي < مگر نشنيدي كه رطب خوره منع رطب كي كند>
البته خواستيد دخالت بكنيد مشكلي نيست .
به اين جناب عمر شما من نمره قبولي دادم باز هم ناراحتي !!!!
اونهم نه بخاط دعاش كه گفته بود < تا كور شود ..... > چونكه بر اين اعتقادم كه از دعاي گربه سياه باران نمي باره .
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
يا علي
358 | نفس | Iraq - Erbil | ٢٤:٤٦ - ١٧ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام در جواب كامنت (345) اقاى مجيد م على
يه بار كفتم بازم ميكم لطفا فقط نظر خودتون رو در مورد مطلب بدين
به شما جه كه يكى به عمر (رض) ارادت داره و ميخواد بيرو عمر (رض) و على (رض) باشه؟؟؟؟؟
شما كى هستيد كه به خودتون اجازه ميدين نظرات همه كسايى كه به ميلتون نيست دست كارى كنيد و جيزايى كه دوست ندارين رو حذف كنيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما اكه از اونا كمتر نباشين بيشتر نيستين
اكه خيلى ادعاى خدا برستى دارى به دينت بجسب انقدر به عقايد ديكران توهين نكن و حمله نكن بهشون
نميدونم به جه حقى اين كارارو ميكنى؟؟؟؟؟؟؟؟؟
359 | شاه ولايت | Iran - Piranshahr | ١١:١٤ - ١٨ مرداد ١٣٨٩ |
جناب نفس اماره بخواند

جهان از دو دسته افراد تشكيل شده:
1-كسانيكه پيرو عمر(شيطانند)كه همانا حرامزادگان اسلام را تشكيل ميدهند.
2-كسانيكه پيرو اميرالمومنين علي بن ابيطالب(ارواحنا فداه)كه همانا حلال زادگان اسلام را تشكيل ميدهند.

تو از دسته اي هستي كه هم پشت سر علي نماز ميخوني هم سر سفره معاويه نهار ميخوري.تكليفتو روشن كن تا من و شيعيان اين سايت بدانيم از كدام دسته اي

در ضمن اعضاي زحمت كش اين سايت همه نظرات رو اعم از مخالف و موافق در اين سايت قرار ميدهند.اشتباه گرفتي اون سايتي كه فقط نظرات موافق اهل سنت رو در سايتش ميذاره سايت عمر نيوزه

يه خواهشم ازت دارم:اون چشاي كورت كه حق را از ناحق تميز نميده اگه بهتر باز كني صحيح تر ميتوني از كيبردت تايپ كني

يا علي
360 | نفس | Iraq - Erbil | ١١:٤٦ - ١٨ مرداد ١٣٨٩ |
اقاى سعيد صفوى برست اكه يه كم شخصيت داشتى جوابتو ميدادم اما جواب ابلهان خاموشيست
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب