2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟
کد مطلب: ٥١٣٧ تاریخ انتشار: ١٣ تير ١٣٩٤ تعداد بازدید: 616131
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟

طرح شبهه:

شيعيان ادعا مي كنند كه خليفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضي الله عنها) حمله كرده اند؛ در حالي كه همه مي دانيم علي رضي الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نام هاي خلفا ـ همان هايي كه ادعا مي شود قاتل فاطمه بوده اند ـ نام گذاري كرده است. اين نشان مي دهد كه خلفا از اين تهمت ها بري هستند. آيا كسي نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مي گذارد؟

نقد و بررسي:

پاسخ اجمالي:

نام گذاري به نام ابوبكر:

اولاً: اگر قرار بود كه امير مؤمنان عليه السلام نام فرزندش را ابوبكر بگذارد، از نام اصلي او (عبد الكعبه، عتيق، عبد الله و... با اختلافي كه وجود دارد) انتخاب مي كرد نه از كنيه او؛

ثانيا: ابوبكر كنيه فرزند علي عليه السلام بوده و انتخاب كنيه براي افراد در انحصار پدر فرزند نمي باشد؛ بلكه خود شخص با توجه به وقايعي كه در زندگي اش اتفاق مي افتاد كنيه اش را انتخاب مي كرد.

ثالثاً: بنا بر قولي، نام اين فرزند را امير مؤمنان عليه السلام، عبد اللّه گذارد كه در كربلا سنّش 25 سال بوده است.

ابو الفرج اصفهاني مي نويسد:

قتل عبد الله بن علي بن أبي طالب، وهو ابن خمس وعشرين سنة ولا عقب له.

عبد الله بن علي 25 ساله بود كه در كربلا به شهادت رسيد.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.

بنا براين سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علي عليه السلام بوده كه حضرت در آن دوره تندترين انتقاد ها را از خلفاي پيشين داشته است.

نام گذاري به نام عمر:

اولاً: يكي از عادات عمر تغيير نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر اين نام را بر او گذازد و به اين نام نيز معروف شد.

بلاذري در انساب الأشراف مي نويسد:

وكان عمر بن الخطاب سمّي عمر بن عليّ بإسمه.

عمر بن خطاب، فرزند علي را از نام خويش، «عمر» نام گذاري كرد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297.

ذهبي در سير اعلام النبلاء مي نويسد:

ومولده في أيام عمر. فعمر سماه باسمه.

در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براي وي انتخاب كرد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

عمر بن الخطاب، اسم افراد ديگري را نيز در تاريخ تغيير داده است كه ما فقط به سه مورد اشاره مي كنيم:

1. إبراهيم بن الحارث بـ عبد الرحمن.

عبد الرحمن بن الحارث.... كان أبوه سماه إبراهيم فغيّر عمر اسمه.

پدرش اسم او را ابراهيم گذاشته بود؛ ولي عمر آن را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

2. الأجدع أبي مسروق بـ عبد الرحمن.

الأجدع بن مالك بن أمية الهمداني الوادعي... فسماه عمر عبد الرحمن.

عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالك را تغيير داد و عبد الرحمن گذاشت.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

4 ثعلبة بن سعد بـ معلي:

وكان إسم المعلي ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلي.

نام معلي، ثعلبه كه عمر آن را تغيير داد و معلي گذاشت.

الصحاري العوتبي، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهيم (متوفاي: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250.

ثانياً: ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مي برد كه اسمشان عمر بوده است.

1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.

العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

آيا اين نام گذاري ها همه به خاطر علاقه به خليفه دوم بوده؟!.

نام گذاري به نام عثمان:

اولاً: نام گذاري به عثمان، نه به جهت همنامي با خليفه سوم و يا علاقه به او است؛ بلكه همانگونه كه امام عليه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون اين نام را انتخاب كرده است.

إنّما سمّيته بإسم أخي عثمان بن مظعون.

فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون ناميدم.

الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 23.

ثانياً: ابن حجر عسقلاني بيست و شش نفر از صحابه را ذكر مي كند كه نامشان عثمان بوده است، آيا مي شود گفت: همه اين نام گذاري ها چه پيش و چه پس از خليفه سوم به خاطر او بوده است

1. عثمان بن ابوجهم الأسلمي؛ 2. عثمان بن حكيم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حميد بن زهير بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنيف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربيعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربيعة الثقفي؛ 7. عثمان بن سعيد بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشريد؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبيد الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشريد؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفي؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاري؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قيس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومي؛ 25. عثمان الجهني؛ 26. عثمان بن عفان.

العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412 - 1992.

پاسخ هاي تفصيلي

1. هيج اسمي (غير از نام هاي خداوند باري تعالي) انحصاري نيست كه مختص يك نفر باشد؛ بلكه گاهي يك اسم براي افراد زيادي انتخاب مي شد كه با همان نام هم شناخته مي شدند و هيچ محدوديتي در اين زمينه در بين اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراين، نام هايي از قبيل ابوبكر و عمر و عثمان از نام هاي مرسومي بوده است كه بسياري از مردم زمان پيامبر و ياران واصحاب آن حضرت، و نيز ياران و دوستان و اصحاب امامان شيعه به همين نامها معروف و مشهور بوده اند، مانند:

أبوبكر حضرمي، ابوبكر بن ابوسمّاك، ابوبكر عياش و ابوبكر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام.

عمر بن عبد اللّه ثقفي، عمر بن قيس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر عليه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان كلبي، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذينة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق عليه السلام.

عثمان اعمي بصري، عثمان جبلة و عثمان بن زياد از اصحاب امام باقر عليه السلام، و عثمان اصبهاني، عثمان بن يزيد، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق عليه السلام.

2. شكي نيست كه شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدي داشته و دارند؛ ولي در عين حال مي بينيم كه در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام كساني بوده اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند:

يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسي از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولي حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام.

حتي يكي از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است.

الأردبيلي الغروي، محمد بن علي (متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي.

آيا اين نام گذاري ها مي تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟

3. نامگذاري فرزندان روي علاقه پدر و مادر به افراد و شخصيت ها صورت نمي گرفت و گر نه بايد همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اكرم صلي الله عليه وآله نامگذاري مي كردند.

اگر نامگذاري به خاطر ابراز محبت به شخصيت ها بود، چرا خليفه دوم به سراسر ممالك اسلامي بخشنامه كرد كه كسي حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلي الله عليه وآله نامگذاري كند؟

ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحيح بخاري مي نويسند:

كتب عمر إلي أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبي.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 344، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 10، ص 572، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

عيني در عمدة القاري مي نويسد:

وكان عمر رضي الله تعالي عنه كتب إلي أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبي وأمر جماعة بالمدينة بتغيير أسماء أبنائهم المسمين بمحمد حتي ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم في ذلك فتركهم.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

4. نام يكي از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشي» است كه پسر خوانده رسول اكرم صلي الله عليه وآله از امّ سلمه بوده است، از كجا اين نام گذاري به خاطر علاقه حضرت امير عليه السلام به اين پسر خوانده پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله نبوده است؟

5. بنا به نقل شيخ مفيد نام يكي از فرزندان امام مجتبي عليه السلام عمرو بوده است، آيا مي شود گفت: كه اين نامگذاري به خاطر همنامي با اسم عمرو بن عبدود و يا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علي عليهما ، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

6. با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده اند، وي خطاب به علي عليه السلام و عباس مي گويد:

فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزي به ارث نمي گذاريم، آن چه مي ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه كار، حيله گر و خيانت كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو، دين دار و پيرو حق بود.

پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و در روايتي كه در صحيح بخاري وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مي داند:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَي لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم نَصِيبًا.

تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مي ديديم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

و در روايت ديگري خود شيخين نقل كرده اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتي دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:

فَأَرْسَلَ إلي أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ - 1987م.

آيا با توجه به اين موضعگيري هاي تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مي شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟

7. اهل سنت ادعا مي كنند كه اين نامگذاري ها همگي به خاطر روابط خوب امام علي عليه السلام باخلفا بوده است. اگر چنين است، چرا خلفاء نام حسن وحسين را كه فرزندان رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز بوده اند، براي فرزندان خويش انتخاب نكرده اند؟

آيا دوستي مي تواند يك طرفه باشد؟

نتيجه:

نامگذاري فرزندان امير مؤمنان عليه السلام به نام هاي خلفا، خدمتي به حُسن روابط ميان امير مؤمنان و خلفا نمي كند و از آن نمي توان براي انكار شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها استفاده كرد.

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
681 | امير حسين | | ٠٢:٤٥ - ٢٩ آبان ١٣٩١ |
دوستان شيعه و سني
خيلي خوبه که سر مسائل با هم با استدلال بحث ميکنيد ولي هرگز به اعتقادات همديگه توهين نکنيد
عزيزان راه هاي رسيدن به خدا به تعداد آدمهاي روي کره زمينه
اگر اين طور باشد که هر دين و مذهبي بخواهد خود را رستگار و بهشتي بداند مثلا شافعي بگويد من شيعه بگويد من يا مسيحي بگويد من يا ... و بقيه اهل جهنم باشند که فقط يه تعدادي بهشتين و 95در صد انسانهاي خلق شده بايد بروند جهنم !!
به طور کلي هر کس ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد اهل نجات است خواه سني خواه شيعه يا هر ديني داشته باشد
به خداونديه خدا که تمام اين اختلافات بزرگ بين شيعه و سني را فقط يهود ( اسرائيل ) افکنده و ميبينيد که اين ماشين تفرقه ديگر نيازي به هول دادن ندارد و خود به خود با سرعت پيش ميرود
ببينيد با اين تفرقه افکني چگونه پدر هم شيعه هم سني را دارند در مي آورند
در دوره پيامبر اکرم (ص) مسلمانان بالاترين تکنولوژي را داشتند و توليد بهترين اجناس براي مسلمانان بود
اما الان چي ؟ نه مال سنيه نه شيعه
هر شخصي که کلام و رفتارش باعث تفرقه بين مسلمانان شود فرقي با يهود ندارد ( اسرائيل )
خداي رحمان يارتان
682 | رضوي | | ١٥:٢٩ - ٢٩ آبان ١٣٩١ |
بسم الله الرحمن الرحيم salam alikom اين جواب سايت مجتمع علمي فرهنگي سلطان العماء بند لنگه نسبت به سه روايت آخري است که در اين مقاله آمده. ميخواستم نظر شما رو راجع بهش بدونم. حديث اول که در صحيح مسلم آمده ديدگاه ابوبکر و عمر درباره فدک بيان مي کند که آنها بنابر روايتي که از رسول الله صلي الله عليه وسلم شنيدند، آن را حق ولي أمر مي دانستند که در اختيار داشته باشدچون مال فيء است و نه ملک شخصي که تابع قاعده ميراث باشد و چون در ابتداي امر، علي و عباس آن را نپذيرفتند، عمر گفت:شما با ردّ اين حکم، ابوبکر را کاذب و خائن مي دانيد و من هم طبق نظر او عمل مي کنم پس مرا هم خائن و غادر و دروغگو مي دانيدو سپس گفت: اگر حاضريد تحويل بگيريد و طبق حکم شرع در آن عمل نماييد، من حاضرم به شما تحويل دهم، که انها تحويل نگرفتند و سرانجام به درست بودن رأي ابوبکر اطمينان حاصل کردند تا جائيکه، علي بن ابيطالب در مدت خلافتش که فدک در اختيار داشت طبق عملکرد ابوبکر و عمر عمل کرد و حاضر نشد آن را بين ورثه پيامبر تقسيم نمايد آنچه در اين حديث آمده گفته ي علي نيست بلکه گفته ي عمر است که عملکرد علي را حمل بر دروغگو دانستن خودشان دارد. حديث دوم کلمه استبداد يعني تکروي و آن هم قبل از خلافت ابوبکر بوده يعني در تعيين خليفه و نه در سيرت بعد از خلافت که علي در مناسبت هاي مختلف ابوبکر و عمر را دو امام شايسته ، صالح و عامل به کتاب و سنت دانسته است. رجوع کنيد به الغارات ج 1 ص 210 و مجلسي در مجمع البحار وابن ابي الحديد در در شرح نهج البلاغه که علي مي گويد:( ثم إنّ المسلمين من بعده استخلفوا امرأين صالحين عملا بالکتاب و أحسنا السيرة و لم يتعديا السنة) يعني سپس مسلمانان بعد از او (پيامبر) دو مرد صالح را در بين خودشان به خلافت برگزيدند که هر دو به کتاب خدا عمل کردند و بسيار نکو سيرت بودند و از سنت پيامبر تجاوز نکردند. و حديث سوم که علي به ابوبکر پيشنهاد کرد به تنهائي بيايد چون ممکن بود عمر نظر به درشتخوئي که داشت علي را بخاطر تأخيرش در بيعت مورد درشتخوئي قرار دهد و اين يک امر طبيعي است که هنگام پيش آمدن کدورت و دل گيري، شخص سعي مي کند با افراد نرمخوتري روبرو شود چنانکه در هرجامعه اي اتفاق مي افتد، وانگهي اين بزرگواران در سطح هم بودند و هيچکدام همديگر را مقدس و برتر از اشتباه کردن نمي دانستند، اگر براي ما تعجب آور است چون ما نسبت به آنها با ديد تقديس نگاه مي کنيم، چنين انتظاري از آنها نبايد داشته باشيم.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
عمر شهادت مي دهد كه تو اي علي، من و ابوبكر را خائن گنهكار و دروغگو مي داني حال يا راست مي گويد كه اين دو نفر غاصب و صاحب اين صفات هستند و يا راست نمي گويد كه باز هم دروغگو و غاصب است و اين سخن عمر هيچ ربطي به مساله فدك ندارد چون مي گويد: چون ابوبكر خود را جانشين رسول الله ص دانست و چون من پس از او خود را ولي رسول الله ص دانستم شما چنين گفتيد مساله كاملاً واضح است و جاي هيچ توجيهي ندارد.
در مورد اينكه چرا حضرت امير عليه السلام فدك را در ايام خلافت خود بر نگرداندند از امام صادق ع نقل شده است كه ايشان فرمودند ظالم و مظلوم هردو رفته و در دادگاه محاكمه خداوند هستند و جواب خواهند داد و چون دست به دست شده ديگر صلاح ندانستند آن را پس بگيرند البته امام كاظم ع در جواب هارون الرشيد كه خواست ايشان حدود فدك را مشخص كنند تمام حكومت اسلامي در آن دوران را محدوده فدك دانستند و به او فهمانندند كه قصد ما در آن زمان احقاق حق خود و معرفي غاصبان حكومت به مردم بوده است بحث ما يك ماجراي دزدي و غصب معمولي نبوده است در آدرس زير توضيح ديگري در اين مورد داده شده است مراجعه كنيد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
در مورد حديث دوم بايد آفرين بر ايشان فرستاد كه استبداد ابوبكر در تعيين خليفه را مي پذيرد و باز هم آن را قبول دارد و تعيين او را اجماعي مسلمين مي داند اگر استبداد تكروي است در تعيين خليفه پس اجماعي بودن چيست كه هميشه مطرح مي كنيد ثانياً اگر حضرت امير عليه السلام او را بر حق مي دانست پس چرا تا 6 ماه به تصريح صحيح بخاري آنهم در 6 يا 7 جا با او بيعت نكرد؟ پس تعابير حضرت در خظبه شقشقيه در مورد آنها چيست؟ چرا حضرت زهرا در تمام مدت زندگي خود با ابوبكر بيعت نكرد؟ ثالثاً روايتي كه ايشان از غارات نقل كرده است سند آن ضعيف است و به چنين روايتي در مقابل اينهم سيره نمي توان اعتنا كرد.
روايت سوم را هم كه پذيرفته اند به نظر ما وصي رسول الله همچون خود ايشان بايد فرد مقدس و معصومي باشد نه فرد خشن و دروغگو و... دليل ما هم در مورد لزومي چنين شخصي در جاي جاي سايت توضيح داده و بيان شده است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
683 | حسيني | | ١٧:١٩ - ٢٩ آبان ١٣٩١ |
مسلمانان به خودتان بياييد به اتش تفرقه دامن نزنيد خدا را عبادت کنيد دروغ نگوييد نماز بخوانيد حق ناس را محترم بدانيد وتا مي توانيد براي رضاي خدا قدم برداريد وانفاق کنيد .وقتي مرديد خدا خيلي سوالهاي واجب تري از شما مي پرسد که من تورا اشرف مخلوقات ناميدم تو درعوض چگونه زندگي کردي {ايا بنده ي خوب من علي يا از نظر بعضي ها عمر عثمان ابوبکر را قبول داشتي و مراقب بودي کسي به انها اهانت نکنديا نه و....} نه مطمعن باش اين سوالها را نمي پرسد اول از برخورد تو با پدر ومادرت مي پرسدکه بارها در قران تاکيد کرده از برخورد تو با دشمنان اسلام مي پرسد که روز به روز مسلمانان را خوارتر مي کنندوصداي کسي در نمي ايد علي عمر عثمان ابوبکر الان در غزه ولبنان نياز به کمک دارند نه در اختلاف افکني شماها بياييد با هم متحد شويد وتوان خود رابراي مقابله با شيطان پرستان قرار دهيم تا انشا الله خدا از ما راضي باشد
خدايا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشي و ما رستگار
684 | مجيد م علي | | ١٠:٢٢ - ٣٠ آبان ١٣٩١ |
الله اکبر

با سلام

جناب 675 ..... گفتي ... اتش تفرقه دامن نزنيد خدا را عبادت کنيد دروغ نگوييد نماز بخوانيد..... خوب اسمت چيه ؟؟؟

لبيک يا علي
685 | سيد جواد امام حسيني | | ١٥:٢٨ - ٠٢ آذر ١٣٩١ |
جناب نضر دهنده شماره 40 علي:
چرا نگفتي خدا تورا با معاويه ويزيد وشمر وعمر سعد وقطامه وابن ملجم وعمروعاص وابوموسي اشعري و هند جگر خوار مادر معاويه و ابوسفيان ايمان آورنده ي دروغين ودشمن قسم خورده پيامبر و حرمله اصغر كش و ...محشورت نكنه مگه عقل برا چيه؟ كجا وكي گفته قاتل ومقتول باهم به بهشت ميروند؟ پس منظور خدا از كلمه منافق در قرآن چيست؟منافق منظورش ابوسفيان ونسلشه كه اززمان پيامبر بوده اند وتا زمان امامان هم بوده و پيامبر اينرا به امام علي پيشگويي كرده بود. خدا شمارو با دشمنان علي وآل علي محشور كنه چون سنگشونو به سينه ميزنيد چرا امام علي وامام حسين رو قاطي اين حرامزاده ها ميكنيد؟
686 | نور الدين نوري | | ١٦:٣٧ - ٠٤ آذر ١٣٩١ |
سلام عليکم جميعا ورحمة الله. هرچه به سيره سه امام اول وفرمايشاتشان نگاه ميکنم هيچگاه بدگوئي،فحاشي،نفرين،جسارت واتهام به سه خليفه اول نمي بينم ودر عوض تماما راستگوئي گذشت مروت مهرباني وانصاف ميبينم. علي دائما مراقب ومساعد ابو بکر بود ويار وياورش براي اجراي عدالت وانصاف، عمر خود معترف بود که لولا علي لهلک عمر، وهمه ميدانيم بدليل تعدد تصميمات عمر درست واشتباه،(يکي از تصميمات اشتباه او اينست که (سنتان کانتا حلال علي زمن الرسول اني احرمهما واعاقب عليهما) بود که خود ميگويد در زمان رسول الله حلال بود ومن آنها را تحريم ميکنم) کمکهاي مؤثر علي به او بيشتر از بقيه خلفا بود ودرباره عمر فرمود رحل نقي الثوب(يا نزديک به همين مضمون)، براي عثمان هم علاوه بر همه کمکها والطاف (مراجعه کنيد به نهج البلاغه وسخن علي در باره عثمان را بخوانيد) در خطبه شقشقيه هم بروشني لياقت وبرتري خودرا بر هر سه خليفه پيشين اثبات نمود وبه نحوه به قدرت رسيدنشان هم معترض بود اما باعث نشد که در خدمت به آنان قصوري کند.اين سه امام از همه به زمان سه خليفه نزديکتر بودند وميدانستند حقيقت وواقعيت چيست آيا جائي کسي سراغ دارد که فحاشي،تکفير،بدگوئي و--- کزده باشند؟ چرا انرژي نهفته مسلمانان صرف اين کار بيهوده ميشود؟

پاسخ:
با سلام
در مورد رجل نقي الثوب در اين آدرس تحقيقي ارائه شده است. مراجعه كنيد:www.valiasr-aj.com/fa/page.php
در مورد علت همكاري اميرالمؤمنين با خلفاي نخستين هم در اين آدرس تحقيقي وجود دارد. مراجعه كنيد:www.valiasr-aj.com/fa/page.php
سخنان حضرت امير عليه السلام در خطبه شقشقيه براي هر عاقلي نشان از اعتراض ايشان به غصب خلافت و عدم لياقتشان براي آن دارد كه ذيلاً گزيده اي را براي خواننده محترم به همراه ترجمه مي آوريم:
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ‏
ترجيح الصبر
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى‏
شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ‏ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ- [خَضْمَ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُه‏ (خطبه سوم نهج البلاغه، خطبه شقشقيه)
ترجمه:
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى‏دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى‏كند. او مى‏ دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه‏ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان‏ زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى ‏دارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى ‏نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى ‏برند!.
تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است؟ (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.!) شگفتا! ابا بكر كه در حيات خود از مردم مى‏ خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟. هر دو از شتر خلافت سخت‏ دوشيدند و از حاصل آن بهره‏ مند گرديدند.
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه‏ اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده‏هاى بينى حيوان پاره مى‏شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى‏كند. سوگند به خدا! مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ‏ها و اعتراض‏ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت‏زا، و عذاب آور، چاره‏اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.
سپس عمر خلافت را در گروهى از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى ‏باشم!! پناه بر خدا از اين شورا! در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه‏اى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان.
تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه‏اى كه بجان گياه بهارى بيفتد،عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.(ترجمه دشتي)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
687 | مجيد م علي | | ١٦:٥٩ - ٠٤ آذر ١٣٩١ |
الله اکبر با سلام با عرض معذرت از جناب رضوي ( 675 ) تصحيح ميکنم : جناب 677 ..... گفتي ... اتش تفرقه دامن نزنيد خدا را عبادت کنيد دروغ نگوييد نماز بخوانيد..... خوب اسمت چيه ؟؟؟ لبيک يا علي
688 | ياسين | | ١٨:٠٣ - ٠٤ آذر ١٣٩١ |
سلام به همه دوستان و دست اندر کاران اين سايت ارزشمند
من از آقاي حميد چند تا سوال داشتم که دوست دارم با اسبدلال قرآني عقلي ما را نيز مجاب نمايد.
1- اگر جلسه شورايي که عمر براي جانشيني خود قرار داد را تاييد مي نماييد امام علي(عليه السلام) در آن جلسه حاضر به تاييد و عمل به روش دو خليفه پيشين نشدند پس چگونه شما هم امام علي(عليه السلام) را قبول داريد و هم ديگر خلفا را؟
2- اگر شما امام علي(عليه السلام) را به عنوان خليف قبول داريد چگونه تغييراتي را که عمر بعد از پيامبر در اسلام ايجاد کرد را مي پذيريد(مانند شيوه وضو و نماز و تغيير جملات اذان و حرمت صيغه) اما بعد از اين خلفا که امام علي باز تمامي اينها را به روال زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برگرداندند را قبول نداريد. چيه عمر ميتونه سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رو عوض کنه اما امام علي(عليه السلام) نميتونه سنت عمر رو عوض کنه؟
3- آيا شما معاويه و عملکردشو قبول داريد يا نه؟ اگر قبول نداريد چه جوابي بر اين داريد که چرا عثمان بايد يک چنين کسي را والي شام نمايد؟
689 | محمد رضا | | ١٦:٢٥ - ٠٦ آذر ١٣٩١ |
بنظر شما امکان دارد خداوند به اولين از انصار ومهاجر وعده بهشت بدهد حال انکه آنها در اعمال ونيات کاملا متفاوت هستند و بعضي از اينها احکام قطعي پيامبر رانقذ کرده اند.اينکه ابوبکر در زمان خلافت جلوگيري از نشر احاديث وروايات پيامبر ميکرد چه معنايي دارد.ما در تاريخ اسلام داريم پيامبر در جنگها حتي تا چندين فرمانده معرفي ميکردند که اگر چنانچه بعضي از انها بشهادت مي رسيدند لشکر دچار هرج ومرج نشود حال چطور براي بعداز خودشان جانشين معرفي نکردند.ماداريم که مسلمان بايد وصيت نامه داشته باشد .وصيت نامه پيامبر کجاست. نگوييد قران است که قران کلام وحي است ودر همين قران خداوند پيامبر رامبيين وتوضيح دهند ان قرارداد است.اگر قرآن اشکار واحتياج به تفسير ندارد چرا پيامبر توسط همين قرآن مبيين وتوضيح دهند ان معرفي شده است بله قران آشکار است امام نه براي شما بلکه براي مبيين او وکسانيکه پيامبر آنهارا در رديف قرآن قراداده است وعلم کتاب در نزد آنها است که صريح قران ميباشد. ايا هنگام هجرت به مدينه پيامبر علي(ع) را جانشين خود قرار نداد-ايا علي(ع) در کعبه بدنيا نيامد-ايا علي (ع)از کودکي در دامان پيامبر رشد ونمو پيدا نکرد-ايا علي (ع) اولين مسلمان نبود-ايا در هنگام دعوت خويشاوندان پيامبر به اسلام علي(ع) بعنوان جانشين پيامبر معرفي نشد-ايا در شب هجرت علي(ع) در جاي پيامبر نخوابيد با وجود احتمال شهادت-ايا در جنگ احد علي(ع) نبودکه از پيامبر محافظت ميکرد-ايا در جريان مباهله با مسحيان خداوند در قران از حضرت علي(ع)بعنوان جان پيامبر ياد نميکند- ايا در جنگ خندق تنها عل(ع) نبود که به پيامبر لبيک گفت وبه جنگ عمر بن عبدود رفت - ايا پيامبر نگفت ضربت علي(ع) در روز خندق بالاتر از عبادت جن وانس است- ايا علي (ع)فاتح خيبر نيست- ايا در بعضي از جنگها پيامبرعلي(ع) جانشين خود در مدينه قرار نداد - ايا علي (ع) جزء اهل بيت وشامل ايه تطهير نيست-ايا خلفا بهنگام در ماندگي به علي(ع) مراجعه نمي کردند-ايا ايه انفاق در حال رکوع نماز مربوط به عل(ع) نيست- ايا کوچکترين ايرادي به علي(ع) مي توانيد پيدا کنيد-ايا اگر پيامبر ما آخرين پيامبر است وقصد خداوند از ارسال پيامبران نجات وسعادت جامعه انساني است پس چراانسانها به سعادت نرسيده اند جز اينکه در ادامه راه بعد از پيامبر دچار انحراف شده اند-مگر خداوند در قران نفرموده است اي پيامبر بگو هيچ اجر ومزدي از شما نمي خواهم مگر دوستي نزديکانم-اين انحراف بعداز پيامبر باعث شد نزديکترين فرد به پيامبر در کربلا مظلو مانه ولب تشنه به شهادت برسد-ايا فاطمه عليه السلام دختر پيامبر نبود ايا دوستي ايجاب نميکند چيزي که او ميخواهد به او بدهند در حاليکه پيا مبر در زمان حياتشان فدک را به ايشان بخشيدند.ايا شيطا ن بخدا نگفت من انسان راسجده نميکنم چون من از او برترم و خداوند 6000سال عبادت او را ناديده گرفت-ايا اصحاب بعد از پيامبر همين کار رانکردند و علي (ع)را کنار زدند-
690 | كريم | | ٢٤:٣١ - ٠٦ آذر ١٣٩١ |
سلام به شمامتوليان سايت توصيه ميکنم به جاي اختلاف و تفرقه اندازي به دنيال عقايد مشترک سني و شيعه جهت وحدت همگاني باشد
آيا شماميدانيد که همين مسلمانان اهل تسنن که در باور شما هيچ آشنايي با اهل ييت و معصومين ندارند روز تاسوعا و عاشورا را روزه
مي گيرند
آيا مدانيد که آنها اسامي فرزندان خود را از اسامي معصومين هم انتخاب مي کنند
آيا ميدانيد که در نظر آنان هر کس که به انبياي الهي و و صالحين و اهل بيت توهين کند مسلمان نيست
ايا ميدانيد که بيشترين اختلاف را بين مسلمانان شما افراطي ها که شيعه واقعي نيستيد همچو وهابيون افراطي تفرقه اندازي بين مسلمانان مي کنيد و به دين پيامبر اسلام خيانت بزرگي مي کنيد بترسيد از روز قيامت که بايد در برابر رسول نبي بابت خيانت به رسالتش شرمسار و سر افکنده و در برابر تمامي انبياي الهي و امامان معصوم و صالحين جوابگو باشيد
691 | مهدي | | ١٢:٠٤ - ٠٧ آذر ١٣٩١ |
بهتر است به جاي احاديث و اخبار پيشينيان که معلوم نيست صحيح است و مورد مناقشه است از متن و ترجمه صحيح قرآن که بدون غرض ترجمه شده باشد استفاده کرد تا به حقيقت دست پيدا کرد. راههاي رسيدن به خدا براي همه موجودات جهان بدون واسطه مهيا است تو اي مسلمان سعي کن مثل عيسي مثل محمد بدون واسطه با خدا سخن گويي اينقدر ضعيف النفس نباش به خودت جرات بده و او را بخواه واسطه انساني و اين جهاني لازم نيست.
692 | غضنفري | | ٢٢:٥٦ - ٠٨ آذر ١٣٩١ |
برادر عزيز جناب احمد نوري: با سلام و عرض پوزش که بنده نظر شما را امروز ديدم و قبل از اين متوجه کامنت شما نشدم
قبل از هر چيز به عرض برسانم که شفا گرفتن عبدالله بن عمر را بنده از منابع اهلسنت نقل کردم و ما فقط به جهت اينکه اين موارد براي سني ها و وهابيها حجت است اين را ارائه ميکنيم در ثاني فرعون هم در زمان غرق شدن اگر با صدق در خواست نجات از غرق ميکرد حتماً به او کمک ميشد و اين دليلي بر اين نيست که فردي مومن بوده باشد و اما اينکه بنده در جواب 665 به شکلي پاسخ دادم که به او بفهمانم شما که به توسل اعتقاد نداريد و توسل نميکنيد (عدم ايمان به قرآن) مشمول شفاعت پيامبر صل الله عليه وآله وسلم نميشوند لذا با اين توضيح بنده به ايمان عبدالله بن عمر هيچ اعتقادي ندارم و صرفاً جهت بستن دهان665از منابع خودشان دليل ذکر کردم.
در پايان از تذکر بجاي شما ممنونم و اميدوارم که توانسته باشم منظورم را بيان کنم
693 | احمدنوري | | ٢٣:٥٣ - ٠٨ آذر ١٣٩١ |
سلام اقاي غضنفري بله درست فرموديدمن الان متوجه شدم منظورتان را.باتشکر
694 | سيدمهدي واثق | | ٠٩:٥٩ - ١٠ آذر ١٣٩١ |
من يه سوال از اين اقايون اهل سنت دارم اگه جرات دارن جواب بدن :
(حجاج بن يوسف که آشناي حضور اهل مطالعه هست، به گواهي برخي از تاريخ نويسان سفاک تر و خونريز از اين فرد در تاريخ تا قبلش وجود نداشته، با اين حال پدر بزرگ مسلم (نويسنده صحيح مسلم که دومين کتاب معتبر بعد صحيح بخاري بشمار مي آيد) نام فرزندش را حجاج گزارده است، پس طبق فرمايش علماي اهلسنت چون پدر بزرگ مسلم، اسم پسرش را حجاج گزارده است، او حجاج بن يوسف را مردي خوب مي دانسته است و تمام جنايات او را تأييد کرده است!؟)
695 | سيد علي | | ١٩:١٧ - ١٠ آذر ١٣٩١ |
اگر به توصيه پيامبر عمل شده بود جهان اسلام تا به امروز دچار مشکل نبود
696 | يحيي | | ١٢:١٨ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
آقاي حميد من تازه با اين سايت آشنا شدم و از آنجايي که به سوال آقاي حميد در مورد وسيله هاي تقرب به خداجوابي داده نشد ميخواستم جوابي داشته باشم. مجموعه وسيله هايي که براي تقرب به خداوند شمرديد درست است اما اين وقتي است که اين اعمال کامل بوده و شايسته ي مقام ربوبيت باشد. اما هيچ کس نمي تواند اين ادعا را بکند که واقعال اين وسايل و عبادات را به نحوي که شايسته ي مقام الهي و شکر نعمت هاي اوست انجام داده است. در اينجا است که مساله ي توسل و مدد جويي وسط مي آيد. و از آنجايي که ما مي دانيم کاملترين عبادات را اولياي الهي در نزد خداوند دارند و با آبروترين افراد در نزد خداوند هستند، آنها را وسيله قرار مي دهيم تا خداوند به آبروي آنها کم کاري هاي ما را ببخشد واز سر تقصيرات ما بگذرد. و اگر درخواستي نيز با توسل به اولياي الهي از خداوند مي کنيم، معنايش اين است که:« خداوندا ما عبادت آنچنانه اي نداريم که به سبب آن درخواستي ازتو داشته باشيم، به عبادت کامل بندگان صالحت عبادات ما را نيز بپذير و درخواست ما را جواب بده.» اين است مساله ي توسل.والسلام.
697 | حميد | | ١٢:٥٧ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
خانم ياسين: خواهر عزيزم بگذاريد يک جواب کلي به سوالات شما بدهم. شيعه معتقد است که بعد از پيامبر اسلام (ص) خداوند کسان ديگري را براي امور مسلمين همانگونه که پيامبران را بر مي گيزند.( که خاتم آنهاحضرت محمد(ص) است.) برگزيده است. چنين باوري را اصل مي داند. اصل بودن به اين معناست که عدم ايمان به آن انسان را از دايره اسلام خارج ميکند. حال شايد آقايان پاسخ بدهند که اين اعتقاد جز اصول مذهب است نه دين(اين را خودم از يکي از مدرسان يکي ازحوزه ها شنيدم). و عدم ايمان به آن فرد را از دايره اسلام خارج نميکند. شتر سواري که دولا دولا نميشه . اصول و ارکان اسلام و ايمان بطور صريح در قرآن بيان شده است. حال اينکه هيچ آيه اي حتي 1 آيه براي اين اصل (مورد ادعا) وجود ندارد. اگر هست بگوييد که من هم مطلع شوم. براي نمونه: قُلْ هُوَ اللَّـهُ أَحَدٌ ( الخلاص 1) محَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ ... ﴿ الفتح ٢٩﴾ کامل اين آيه را بخوانيد. آيات ابتداي سوره بقره : الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿٣﴾ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4) ( در آيه 4 کمي تدبر کنيد) و ... خواهر عزيز من را ببخشيد که سوادم بيش از اين نيست. :) اين آيه هم هديه من به شما : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ ﴿ آل عمران ١٠٢﴾ اگر امري داشتيد با ايميل با من تماس بگيريد. چون فکر نميکنم ديگه به اين سايت سر بزنم. test_100h@yahoo.com خداوند مرا ببخشد.
698 | حميد | | ١٥:١٨ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
دوست عزيز يحيي . شما هم دچار همان چيز هايي هستيد که به من و شما آموخته اند. "... اما اين وقتي است که اين اعمال کامل بوده و شايسته ي مقام ربوبيت باشد." سند گفته شما در کجاي قرآن است؟؟ در کجاي قرآن پرودگار گفته است که شماييکه ايمان آورده ايد چون حق ربوبيت را نمي توانيدبه تمام و كمال ادا كنيد يا اعمالتان دچار نقصي است، آبرو و حق نداريد مستقيم از من چيزي بخواهيد!!!؟؟؟ وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ﴿غافر: ٦٠﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ﴿ق: ١٦﴾ لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿البقرة: ٢٨٦﴾ [ اين آيه را بارها و بارها بخوانيد.] حتي در خطبه اي که از نهج البلاغه که هم ذکر کردم نيز دليلي بر مدعاي شما نيست. باز ترجمه آن را ميگذارم.( هرچند به شخصه قرآن را کافي مي دانم) برترين چيزى كه توسّل جويندگان به خداى سبحان، بدان توسّل مى‏جويند، ايمان به او و به پيامبر اوست و جهاد است در راه او، زيرا جهاد ركن اعلاى اسلام است. و كلمه توحيد است، كه در فطرت و جبلت هر انسانى است. و برپا‏داشتن نماز است، كه نشان ملت اسلام است و دادن زكات است، كه فريضه‏ اى است واجب و روزه ماه رمضان است، كه نگهدارنده آدمى است از عذاب خداى و حج خانه خداست و به جاى آوردن عمره آن است، كه فقر را مى ‏زدايند و گناه را مى ‏شويند و صله رحم است، كه موجب افزايش مال است و واپس‏افكننده اجل است و صدقه نهان است، كه خطاها را مى ‏پوشاند و صدقه آشكار است، كه مرگ ناگهانى را باز دارد و انجام دادن كارهاى نيك است، كه آدمى را از لغزيدن در خواريها نگه مى‏دارد. خدا را ياد كنيد و بدان شتابيد، كه بهترين يادهاست و به رغبت بخواهيد آنچه را كه پرهيزگاران را وعده داده، كه وعده‏اش راست‏ترين وعده‏هاست. و از رهنمودهاى پيامبرتان پيروى كنيد، كه نيكوترين رهنمودهاست و به سنّت او رفتار نماييد، كه راهنماينده‏ ترين سنّتهاست و قرآن را بياموزيد، كه بهترين سخن است و آن را نيك بفهميد، كه بهار دلهاست و به پرتو آن شفا جوييد، كه شفاى سينه‏ هاست و نيكو تلاوتش كنيد كه نافعترين گفتارهاست. همانا عالم كه علم خود را كار نبندد، چون نادانى است سرگردان، كه از بيمارى نادانى نرهد، بلكه حجّت بر او قويتر است و حسرت او را لازمتر، و نزد خدا سرزنشش از همه بيشتر. دوست عزيز ماباور اعتقاد خود را مي بايست از قرآن بگيريم نه دروغ ها و اوهام و جعليات ديگران که در طول تاريخ به خورد ما داده اند. اين نظر اين بنده است. اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّـهِ حَدِيثًا ﴿النساء: ٨٧﴾ خداوند جز او معبودى نيست. قطعا شما را به روز رستاخيز كه شكى در [وقوع‌] آن نيست گرد خواهد آورد، و ***چه كسى در سخن راستگوتر از خداست*** بله دوست عزيز هيچ کس نميتواند شکر نعمت هاي خدا را آنگونه که شايسته حق تعالي است به جا آورد. خداوند از هرکس به اندازه وسعش تکليف مي خواهد. اما خداوند ما را از بخشش و مغفرت خود محروم نکرده و دروازه دعا(خواندن و درخواست از او) و اجابت خواسته بنده اش را نبسته است. (سندم آياتيست که ذکر کردم). النصر بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّـهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ ۚ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾ در آيه 3 تدبر کنيد. حتما مي دانيد خطاب به چه کسي است. اين آخرين نظر بنده در اين موضوع بود. و ديگر هيچ نظري نخواهم گذاشت. امري و بحثي با بنده داشتيد با ايميلم در خدمتم. اگر اشتباهي در گفته هايم کرده ام خداوند مرا ببخشد. خداوند همه ما را هدايت کند. (حميد)
699 | غضنفري | | ١٨:٢٧ - ١٣ آذر ١٣٩١ |
سلا بر محبين اهلبيت عليهم السلام:
جناب حميد!؟:
اولا اين سخنان تکراري شما جواب خانم ياسين نبود
ثانياً شما که دائماً دم از بيسوادي ميزنيد که نميدانم منظورتان از اين شکسته بندي چيست ولي با توجه به اينکه همه کلام شما حول يک محور ميچرخد شايد بتوان اين ادعاي شما را قبول کرد ولي دليل ديگر که اصل قضيه هم هست نداشتن حرف منطقي براي گفتن است.
ثالثاً:اصل امامت را نتنها شيعه بلکه اهلسنت هم قبول دارند زيرا منکرين امامت ابوبکر و عمر را کافر ميدانند ولي از نظر آنها مرغ همسايه غاز است! و اگر شما اعتراضي داري اين اعتراض تو به تمامي مسلمانان بر ميگردد نه فقط شيعه.
وشما که تنها عقيده تان "لا حکم ال لله"است بفرمائيد که آيا در قرآن ذکر نشده که قرآن مبين دارد؟ اين يعني چه؟
اين عقيده را تمامي علماي بزرگ شيعه و اهلسنت دارند که قرآن بدون سنت نميتواند راهگشا باشد و به عقيده اهلسنت ثقل ديگر غير از قرآن سنت است و به عقيده شيعه ثقل ديگر اهلبيت عليهم السلام هستند که ميتوان آنها را مبين قرآن و يا قرآن ناطق خواند حال با توجه به هر دو عقيده و توجه به اينکه آ قرآن ناسخ و منسوخ دارذد ظاهر و باطن دارد و تشخيص و تفسير اينها با استفاده از سنت ناب پيامبر صل الله عليه وآله وسلم و اهلبيت ايشان مقدور ميباشد. لذا به توپيشنهاد ميکنم که شعاري را که در 4سطر بالا ذکر کرده ام بصب العين خود قرار نده که موجب گمراهي و خروج ميشود.
700 | مجيد م علي | | ١٢:٥٣ - ١٦ آذر ١٣٩١ |
الله اکبر با سلام جناب حميد اي کاش اين ايه را که بسياري از مسلمانان انرا روزانه حداقل 10 مرتبه تلاوت ميکنند نيز مياورديد . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾ الفاتحة خواندن اين ايه بر هر مسلماني در نماز واجب است و الحمد الله انقدر انرا ميخوانيم که لازم به ترجمه و تفسير نيست . من فقط يک سوال از شما مي پرسم اين دو ايه چي را ميخواهد بگويد ؟؟؟ حتما ميخواهد بگويد ميتواني مسلمان باشي و در صراط مستقيم سير کني .... انوقت بتو ميگويند مسلمان مومن .. و يا خداي ناکرده و ندانسته و يا دانسته در صراطي غير از صراطي که خداوند نعمتهايش را بر تو مي فرستدبروي انوقت ميشوي يا مسلمان يا خداي ناکرده منافق . پس ميشود مسلمان بود به هر مذهبي و اين از اعتقادت هر شيعه مي باشد که حتي فرقه تکفيري وهابيون را از دين اسلام خارج نمي داند وليکن بسياري از انها را نا اگاه و يا منافق مي پندارد. بنده هم به رسم ادب اين حديث را به شما و ديگر مراجعين هديه ميکنم . حدثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْوَلِيدُ بن مُسْلِمٍ ثنا أبو عَمْرٍو ثنا قَتَادَةُ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ افْتَرَقَتْ على إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَإِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ على ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا في النَّارِ إلا وَاحِدَةً وهى الْجَمَاعَةُ. از هشام بن عمار ........ انس بن مالك مى‌گويد: رسول خدا فرمود: بنى اسرائيل هفتادو يك فرقه شدند، و بزودى امت من به هفتادو دو فرقه منشعب خواهند شد، همه فرقه‌ها اهل آتش خواهند بود غير از يك فرقه و آن فرقه ناجيه، جماعت هستند. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1322، ح3993، لبيک يا علي
701 | منصور | | ١٨:١٧ - ٢٢ آذر ١٣٩١ |
لْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ(بقره 134)
بابا بفکر خودتان و اعمالتان باشيد . فرداي قيامت از شما در باره عملکرد حضرت علي (ع) و يا ابوبکر وعمر و عثمان نمي پرسند .
متاسفانه معناي ولايت را هم که امروز فقط بمعني قبول کردن ولايت بعض آقايان تعبير ميکنند. برنده اين نزاع هاي بين شيعه و سني فقط اسرائيل و اذانبش هستند و بس .
702 | سلمان | | ٢٠:٠٣ - ٠١ دي ١٣٩١ |
باسلام الان شما توي اين سايتتون ميخوايدچيروثابت کنيداينروثابت کنيدکه علي باعمروابوبکروعثمان دشمن خوني بودن اصلا باهم همکاري نداشتن اسم بچهاشم بخاطر خلفانذاشته دخترشم به عمرنداده فاطمه روهم خلفا کشتن باشه حرف شما قبول ديگه گوشمون ازاين حرفا پره هرچي شما بگيد حالا ميگيد ماچيکارکنيم
703 | ذوالفقار | | ١٢:٤٨ - ٠٢ دي ١٣٩١ |
دوستان خوب حضرت علي يکي ازبهترين ياوران پيامبربوده است امامحورجهان اسلام همچنان همان پيامبراسلام است .وهرچهارخليفه اول جزوياران پيامبراعظم بوده اندوخودپيامبرهيچ کدام ازآنان راازخودطرد نکرده است خطبه شقشقيه حتي اگرصددرصدهم درست باشدمعيارقضاوت درمورد خلفانيست درموردتوسل نيز بايدگفت درموردمردگان چه پيامبرباشد چه هرامامي فقط بايد صلوات وتحيات فرستادماهرروزدرنمازمي خوانيم اياک نعبد واياک نستعين اگربه زبان عربي تسلط نداريدبايدبگويم که دراياک تاکيدموجودميباشد يعني فقط وفقط خدارميپرستيم وفقط ازاوياري ميخواهيم .هيچ کس وچيزي راهمتاي خداقرار ندهيد که مشرک ميشويد ثانيا طبق نص صريح قران درايت الکرسي هيچ شفاعت کننده اي درروزقيامت جرات شفاعت ندارد مگربه اذن خدا تمام تلاش پيامبراسلام براي همين بود که شرک به جامعه اسلامي نفوذ نکند
704 | مجيد م علي | | ٢٠:٣٩ - ٠٢ دي ١٣٩١ |
با سلام جناب سلمان اولاً حقيقت را بايد گفت ووو در ثاني فايده ئي برايت نداره که گوشت پر باشه ... مهم اينه که خودتو نجات بدي پيرو طاغوت نباشي .. لبيک يا علي
705 | غضنفري | | ٠١:١٠ - ٠٣ دي ١٣٩١ |
جناب سلمان701:
خوبه که همه را قبول داري و ما هم اينا رو ميگيم که شما مسلمان بشين
706 | ابو عمر | | ٠٢:٢٥ - ٠٣ دي ١٣٩١ |
سلام علي من اتبع الهدي
اولا بر اين دانش خود عزا بگير دوما حب علي با خلهاي قبل خويش پوشيده نيست که خفاش بخواهد در رور نبيند آفتاب را چه تقصير
707 | حسن | | ١٦:٣٧ - ٠٥ دي ١٣٩١ |
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک...
708 | شمس الله عسكرپور | | ٠٢:١١ - ٠٦ دي ١٣٩١ |
برادران مشهور به اهل سنت ما - نسل امروزي - در ماجراي انحراف از سنت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم سهيم نيستند. گو اينكه بايد در راه ايصال به حق بدون تعصب به مطالعه بنشينندو 1. در قران وضعيت بعض اصحاب را (در سوره ي انفال 27 و20 و 25 و 26 و46و47 و70و71 و58وجريان جنگ احد و آيات 152و 154و 156 وفراريان 153و سرانجام144و...) و در تاريخ ( غدير - جريان سپاه اسامه - آمدن پيامبراكرم صلي الله عليه و اله و سلم و ذكر حديث ثقلين - يوم خميس و مخالفت بعض اصحاب با آوردن قلم و دوات كه مورد در خواست آنحضرت صلي الله عليه و اله و سلم قرار گرفت. ودر جواب حسبنا كتاب الله آمد. جريان جمع شدن در سقيفه( كه برخلاف سنت رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم بود چون مسجد محل اجتماع مسلمين بود) در حاليكه غسل بايد مقدم بر همه چيز واقع مشد. - جريان فدك - عدم اجراي حد در مورد خالد ابن وليد - (كه همه آشكارا برخلاف سنت رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم بود.) و سپس وصيت خلافت به عمر (و البته بر خلاف قاعده ي منظوري اهل سنت است يعني بيعت است.)و بدعتهاي گذاشته شده توسط ايشان ( دست بسته نماز خواندن بر گرفته از روش ايرانيان در احترام به پادشاهان شان - تبعيض بين مسلمين در پرداختها به استناد آيه 10 سوره ي الحديد بر خلاف سنت رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم - تبعيض بين عرب و ايرانيان در پرداختها و شونات اجتماعي و...
709 | مجيد | | ٠١:١٢ - ١٦ دي ١٣٩١ |
يکي از عقل مي لافد يکي طامات مي بافد بيا کين داوريها را به پيش داور اندازيم از نظر اهل سنت به غير از رسول الله ص هيچ کس معصوم نيست اگر خلفاي اول دوم وسوم گناهي مرتکب شدن من يکي به عنوان يک سني مطمئنم در روز جزا از گناهان انها از من سئوالي نخواهند پرسيد چون من طابع قران وسنت رسول الله ميباشم عمر فدک را گرفته باشد يا در يک حرکت دو جرم مرتکب شده باشد هم پهلوي فاطمه راشکسته باشد و هم اينکه محسن را شهيد کرده باشد يا با رسول خدا با صداي بلند صحبت کرده باشديا از نظرتشيع صدها گناه وجرم ديگر مرتکب شده باشد نه در پرونده من ونه هيچ کسي نوشته نخواهد شد واو مسئول اعمال خويش خواهد بودوهمچنين دو خليفه ديگر . تنها چيزي که من را قانع نميکند تناقض در گفته هاي برادران شيعه مي باشد يکي از هزاران ضد ونقيض اينکه چه چيزي ميتواند غير ازمحبت دوستي و برادري بين حضرت علي و حضرت غمر باشد که ان حضرت اختيار نام نهادن بر فرزند خويش را به حضرت عمر واگذار ميکند وحضرت عمر هم نام خود را براي فرزند حضرت علي انتخاب مي کند

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
چطور مي فرماييد كه فقط خلفاي نخستين را به عنوان خليفه قبول داريد و به اعمال اونها كار نداريد؟ فكر نمي كنيد اين آيات قرآن با اين عقيده شما سازگاري ندارد؟
خداوند در قرآن مي فرمايد كساني در روز قيامت از اينكه دوست خوبي انتخاب نكرده اند آرزو مي كنند كاش اين كار را انجام نداده بوديم تا حالا چنين گرفتار نشده بوديم. فرد بخاطر انتخاب دوست بد، گرفتار باشد ولي بخاطر انتخاب رهبر نادرست و ناحق گرفتار نباشد! «يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً» (فرقان/28)
مگر خداوند بارها در قرآن از زبان رسول الله صلي الله و عليه و آله نفرموده است كه اجر رسالت من مودت با ذوي القرباي من است (شوري و...) چگونه اطاعت از كسي كه به فردي ظلم مي كند مودت با فرد دوم خواهد بود اگر دستور داريم كه دوستي با گروهي د اشته باشيم لازمه اين كار، تبري از كساني است كه حق آنها را از بين برده اند و به آنها ظلم كرده اند.
آيا اگر فردي را رسول خدا صلي الله وعليه و آله براي رهبري جامعه انتخاب كند لازم نيست اين عمل ايشان در جامعه پياده شود؟
مگر خداوند نمي فرمايد: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) رسول ما از روي هوي و هوس سخن نمي گويد: بلكه تمام سخنان او وحي الهي ست. «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»‏ (نجم/ 4)
آيا طرفداري شما باعث تقويت راه او نيست؟ چطور مي شود فردي را براي جانشيني رسول خدا صلي الله و عليه و آله لايق دانست و اين طرفداري باعث تقويت او و جبهه او نشود؟ و اگر باعث تقويت جبهه او باشد چطور اين عمل در محكمه الهي بي جزا بماند؟ و اگر باعث تقويت جبهه اوست آيا باعث تضعيف جبهه مقابل او نيست؟ اگر اين جبهه بر حق باشد اين عمل مخالفت با دستور الهي و مخالفت با شايستگي و لياقت افراد نيست؟
آيا اين طرفداري شما، طرفداري از اعمال انها نيست؟ چرا از اعمال بد آنها تبري نمي جوييد؟
آيا صرف اعتقاد به عدم عصمت فردي براي شريك نبودن در اعمال او كافيست؟ چرا خودمان را با اين سخنان به بازي بگيريم و گول بزنيم؟
اگر شما تبعيت از قرآن و سنت را كافي مي دانيد به خودتان نمي گوييد چرا در صدر اسلام وقتي حضرت علي عليه السلام همين سخن را در شوري عمر زد از او قبول نكردند؟ چرا تاكيد بر سيره شيخين داشتند؟ آيا شما در همين راه نيستيد؟
هر كاري كه فردي بخاطر حضور در منصبي انجام دهد گناه آن در پرونده فردي كه او را در آن منسب قرار داده هم نوشته مي شود. و هر كسي كه بعداً بر عمل او راضي باشد هم در گناه او شريك است. دليل ما اين آيه قرآن است كه مي فرمايد: «فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا في‏ دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوب‏» (هود/65) چرا خداوند در اين آيه با اينكه قاتل ناقه صالح فقط يك نفر بود ولي قتل آن را به عهده همه آنها مي اندازد؟ چرا همه آنها عذاب شدند؟
حضرت علي عليه السلام در اين مورد مي فرمايند: «الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم ، وعلى كل داخل في باطل إثمان : إثم العمل به ، وإثم الرضا به » كسي كه به عمل قومي راضي باشد داخل در عمل آنهاست و به اين خاطر كه رضايت داده نه اينكه گناه نكرده بلكه دو گناه هم كرده است يگ گناه گناه خود عمل است كه در پرونده او نوشته مي شود و يك گناه هم بخاطر رضايت او به عمل فرد در پرونده او نوشته مي شود!. (شرح نهج البلاغة، بن أبي الحديد(655)، ج 18، ص 168، دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري)
اما در مورد نامگذاري عمر دليل ديگر زور است، مخفي كردن ظلمهاي خود بر نسلهاي بعدي همچون افراد زمان ماست و... اگر قرار است با اين راهها بين آنها محبت را اثبات كنيد و تمام اعمال زشت و غصبها و... را ناديده بگيريد مشكلي نيست من آنچه شرط بلاغ است با تو مي گويم تو خواه از سخنم پند گير خواه ملال!.
السلام علي من اتبع الهدي
گروه پاسخ به شبهات
(1)
710 | مجيد م علي | | ١٣:٠٩ - ١٦ دي ١٣٩١ |
الله اکبر سلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ﴿۳۳﴾ الاحزاب گفتي که ...... ظر اهل سنت به غير از رسول الله ص هيچ کس معصوم نيست ....... پس تو نماينده اهل سنتي ؟؟؟ مگر شما قران نمي خوانيد هان ؟؟؟ پس ايه بالا را چه ميگوئي ؟؟؟ بعنوان سني بودن بايد از سنت حضرت محمد صلي الله پيروي کني نه . پس اين حديث را قبول داري که : قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْر أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا). صحيح مسلم: 7 /130 ح 6414. ترجمه نمي خواد فقط مطهرين و معصومين در ان زمان مشخص مي باشند و عايشه بيرون از ان ... گفتي ازت درباره جنايات و اعمال ابوبکر و عمر و عثمان سوال نمي کنند .... چرا چونکه دنبال رو اونهائي . مگر در نماز نميخواني که : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾ راه آنان كه گرامي‏شان داشته‏ اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان الفاتحه . قدري فکر کن اين ايه شامل جماعت نعمت دادگان و جماعت معضوبين گمراهان ميشود ... نعمت بالاتر از اينکه ايه تطهير در موردشان نازل شود ؟؟؟ ذلت بالاتر از اين که غاضب حق مطهرين باشند ؟؟؟ گمراه هم کسي هست که دنبال رو اين غاضبين باشد . درسته ... سوره الصافات را خوب بخوان لبيک يا علي
711 | عمر | | ٢٣:١٨ - ١٦ دي ١٣٩١ |
آخه تا اين حد آدم بيچاره باشه كه براي اينكه يه چيزي ثابت كنه كه نميتونه اين طور شان حضرت علي(رضي الله عنه) رو پايين بياره حالا ما ميگيم شما درست ميكيد حضرت عمر(رضي الله عنه)اسم پسر حضرت علي(رضي الله عنه) رو عوض ميكنه به قول خودتون اينكه ظلمه چطور حضرت علي(رضي الله عنه) در مقابل اين ظلم نايستاد بعد اينو چطور جواب ميدين كه حضرت علي(رضي الله عنه) دختر نازننينشو به عقد حضرت عمر(رضي الله عنه) دراورد حتما ميگين كه اون دخترش نبوده جن بوده خواهشا نگين كه به زور تن به اين كار داده كه واقعا نامردي خيلي بزرگيه نسبت به جوانمردي شخصيت به اين بزرگي

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اينكه مي گوييد چرا حضرت علي عليه السلام درمقابل عمر بخاطر انتخاب نام فرزندش مقاومت نكرد، بخاطر همان دليلي است كه به ياران پيامبر صلي الله عليه و آله در مكه ظلم مي شد ولي پيامبر صلي الله عليه وآله نمي توانست از آنها دفاع كند و اگر شما با ردٌ رفتار عمر در اين مورد مي خواهيد ثابت كنيد كه نامگذاري نشانه روابط خوب هست، به ما جواب بدهيد پس چرا خلفاء هيچ کدام از فرزندان خود را علي وحسن و حسين (ع) نامگذاري نكردند؟!
اما درباره ازدواج عمر با دختر حضرت علي عليه السلام بهتر است بدانيد ازدواج ام كلثوم با خليفة دوم اولاً‌ از نگاه سند داراي اشكالات اساسي است و معلوم نيست كه چنين ازدواجي صورت گرفته باشد و ثانياً: بر فرض اينكه چنين ازدواجي واقع شده باشد، با رضا و رغبت نبوده بلكه همانگونه كه منصب امامت وخلافت را غصب نموده در مورد ام كلثوم نيز چنين رفتار نموده و در صورت اثبات اين ازدواج باز به ضرر طرفداران خليفه دوم است؛ چون در جريان اين ازدواج جرياناتي نقل شده است كه بيشتر شخصيت عمر را زير سؤال مي برد تا اينكه براي او فضيلتي بيان كند!
بهتر است جهت اطلاع بيشتر به اين مقاله رجوع كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
712 | مجيد م علي | | ١٥:١٢ - ١٧ دي ١٣٩١ |
الله اکبر با سلام جناب عمر وضع عمر خرابتر از اينه که فکر ميکني خيلي نامردي که همين دوتا موضوع را پيش اوردي .... ما که ميدونيم عمر دشمن اهل البيت نبي بوده .. همين طور ابوبکر هم دشمن اهل البيت اما اين دوتا با همديگر دشمن خونين بودند مثلاٌ کي سر خلافت سر عمر کلاه گذاشت ؟؟؟ ابوبکر ... کي ابوبکرو مسموم کرد عمر اين در حاليست که بين اين دو عقد اخوت بوده و عقده خلافت هم جاي خودش .. لبيک يا علي
713 | غضنفري | | ٠٩:٤٨ - ١٨ دي ١٣٩١ |
سلام بر محبين اهلبيت عليهم السلام ديشب در برنامه تريبون آزاد استاد ابوالقاسمي در پاسخ به يک بيننده سني در مورد اسامي فرزندان امير المومنين علي بن ابيطالب عليه السلام جواب بسيار جالبي فرمودند. آن بيننده که به خيال خودش يک سوال بيجواب پيدا کرده چنان با هيجان و حرارت خاصي سوالش را مطرح کرد که شايد لحظه اي بعضي از بينندگان سني را سر جايشان ميخکوب کرد ! اين دوست سني که مي خواست رندانه يک دستي بزند ابتدا سوال کرد:"من نام فرزندان حضرت علي (عليه السلام) را ميخواهم . که جناب استاد گفتند نام تمام فرزندان را يا فقط ابوبکر و عمر و عثمان را؟ بيننده سني که انتظار چنين عکس العمل يا به عبارت بهتر آمادگي را از جانب استاد ابوالقاسمي نداشت دستپاچه شد و بالخره قبول کرد که بله منظور همان سه نفر است و قصدش را قبل از اينکه بگويد جناب ابوالقاسمي گفتند که منظورشان اثبات محبت بين خلفاست.و جوابي که استاد دادند يکي از دلايلش اين بود که عمر بن خطاب مسلمين را از نامگذاري فرزندانشان بنام انبيا الهي منع ميکرد و اگر بنا به نظر اهلسنت نام گذاري يعني احساس محبت پس عمر نسبت به انبيا دشمن داشته . بنابر اين نظر اهلسنت بنده چند روايت را مبني بر اثبات دشمني عمر بن خطاب با انبياء الهي را عرض ميکنم 1- معشوقه عبيدالله بن عمر نزد عمر آمد و گفت: يابن الخطاب آيا مرا از دست ابو عيسي نجات نم دهي؟ عمر گفت:ابو عيسي کيست؟ معشوقه گفت:پسرت عبيدالله. عمر گفت:واي بر تو چگونه به او ابو عيسي ميگويي؟ پس پسرش را صدا کرد و گفت :واي بر تو ،کنيه ابو عيسي بر خود گذاشته اي؟ سپس او را ترساند و از اين امر بر حذر داشت و دستش را گاز گرفت(بنا به خيالي لگدي هم بر او نواخت)تا اينکه ناله عبيدالله بلند شد و دوباره او را کتک زدو گفت:واي برتو مگر نميداني عيسي پدر نداشت؟!! تو چرا از کنيه هاي عربي استفاده نميکني؟!!مثل ابو سلمه ابوعرفطه و ابومره. شرح ابن ابي الحدبد104:3 2- عمر بن خطاب به اهل کوفه نوشت:"لا تسموا أحداً باسم النبي"[کسي را به نام پيامبري نناميد]و به کساني از اهل مدينه که نام پسرشان محمد بود دستور داد اين اسم را تغيير دهند...عمدةالقاري143:7[39/15] خودش و عثمان هم نام هيچکدام از فرزندانشان هم نام با اهلبيت النبي عليهم السلام نبودند. و اما علاقه و محبت عمر بن خطاب به شيطان: عمربن خطاب به پسرش سفارش کرد که کنيه اش را ابو مرة بگذارد آدرس شماره يک اين در حالي است که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از نامگذاري به اين کنيه نهي فرموده بودند چرا که ابو مره کنيه شيطان است پس بنا به استدلال اهلسنت که هر کس بنا به محبت کسي نام او را بر ميگزيند لذا عمر هم به ابليس علاقه داشته
714 | عباس دولو | | ١١:٣٨ - ١٩ دي ١٣٩١ |
سلام اگر به خاطر وحدت نبود که رهبر عليقدروبهتر جان خودم وفرزندانم مدانستم برغاصبين چه بگويم
715 | محب علي | | ٠٩:٤٨ - ٢٠ دي ١٣٩١ |
بسم رب الحسين(ع) به نظر من اين دعواهاي شيعيان وثني ها فقط به نفع دشمنان دين است واز اين تفرقه استفاده ميکنند ومارا به جان هم ميندازندواز دعواي ماسودميبرند.درشرايط فعلي وطبق فرمايش رهبرعاليقدر کشور بهتر است شيعه وسني وحدت خودرا حفظ کنندومقابل دشمنان اسلام بايستند.از هر جهت که بخواهيم به قضيه نگاه کنيم بهترين کار همين است زيرا شيعيان واهل تسنن در اصل دين باهم مشترک اندويک قرآن و پيامبر را قبول دارند.اما نمي گويم که از بحث بايکديگر بپرهيزيم و عقايد هم را قبول کنيم امانگذاريم که اين بحث ها به دعواوتفرقه تبديل شود و باعث خوشحالي دشمنان اسلام بشود.بنده به شخصه باتمام محبين حضرت علي (ع)دوست هستم وايشان را از صميم قلب دوست دارم خواه آن محب شيعه باشدوخواه سني.اما شبه اي برايم پيش آمده که از دوستان سني تقاضا به رفع آن دارم:من شنيده ام که در بين سني ها مرسوم است که اگر 7شيعه بکشند به بهشت ميروند،آيا چنين چيزي درست است؟
716 | زهره | | ٠٤:٣٣ - ٢١ دي ١٣٩١ |
چي بگم. خدا آخر وعاقبتمون رو بهخير کنه اما دين يکيه و اونم ديني هست که رسول الله با قرآن براي ما باقي گذاشتن اپس بهتره فقط از قرآن پيروي کنيم و به تمام کساني که از قرآن پيروي کردند احترام بگذاريم
717 | مجتبي خدادوست | | ١٦:٠٥ - ٠٢ بهمن ١٣٩١ |
جناب «زهره»
مساله اينه که ما معتقديم اهل تسنن از همين قرآن پيروي نمي کنند چون آيات آن را کساني غير از معصوم برايشان معني مي کند
قرآن دستور به اطاعت از ولي امر مي دهد شما ولي امر را چه کسي مي دانيد؟هر کسي به هر نحو به حکومت برسد؟ با اين حساب صدام ملعون در زمان خودش ولي امر بود؟ يعني همه شهيدان بايد طبق قرآن اطاعتش مي کردند؟!!
ما ميگوييم ولي امر از طرف خدا معين مي شود. خدا بهتر مي داند چه کسي ماموريتش را بهتر بانجام ميرساند
اين فقط يه مثال از عدم پيروي درست اهل تسنن به قرآن بود.
همه ميدانيم که امکان ندارد قرآن دو نوع دستور متضاد بدهد اما همانطور که مي بينيم با اينکه قرآن نحوه وضو گرفتن را در سوره مائده آيه ششم فرموده اما وضوي شيعه با وضوي سني متفاوته با اينکه قرآن فقط يک نوع وضو را مي پذيرد
پس مجبوريم اول مذهب حق را پيدا کنيم و بعد از قرآن طبق معني آن مذهب پيروي کنيم
طبيعيه که خدا يک دين و يک مذهب فرستاده و بقيه فرقه ضاله شيطاني هستند
يا علي
718 | هادي سلطاني محمدي | | ١٣:٢٣ - ٠٧ بهمن ١٣٩١ |
وظيفه خود مي دانم از اين سايت حقا تشكر كنم. نام علي ع در كار است و كار مظهر العجائب:
1- اميرالمومنين علي ع بخوبي مي دانستند اين بساط اسم بازي ها رونق خواهد گرفت چه بسا اميرالمومنين ع فتنه تخصيص اسم به بعضي افراد را از ريشه پاسخ فرمودند...چه بسا اميرالمومنين علي ع مي خواهند برسانند اسامي فقط نشان دهنده شخصيت افراد نيست و ملاك تقوي دروني افراد است
2- شايد اميرالومنين علي ع بگونه اي وحدت دنياي اسلام را نيز ملاك قرار دادند
3- حفاظت از اسما’ متبركه اهل بيت ع نيز با اين تكنيك انجام مي شود.پس آنها نام علي بگذارند.
4- حفظ نام ظالم از دستاوردهاي اين كار مظهر العجائب نيز هست.
5- حفظ ماجراي فدك و چرائي مشكلات با ابوبكر عمر و عثمان.
6- حفظ خيانت به رسول الله ص و نشان دادن بصيرت و بزرگي علي ع در اين كار نيز است.
7- امام هادي ع نيز نام دختر خويش را عايشه نهادند كه نشان از اين درايت علوي دارد.
8- شيعه بايد بفكر فرو رود و جدائي شيطنتها و جهالتها از تعصبات اسمي و ظاهري بيابد.
9- پيام وحدت همراه برائت از ظالم و اصلاح افراد و بزرگي شخصيت و درايت ائمه ع.
10- شستشوي الفاظ . اسامي از خباثت افراد.
11- هزاران دليل و حكمت ديگر كه فقط خود اميرالومنين علي ع ظرفيت درك آنرا دارد...
12- نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت...متحيرم چه نامم شه ملك لا فتي را...
13- بجز از علي كه گويد به پسر كه قاتل من چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا...
يا علي!
719 | بهار20 | | ١٧:٥٦ - ٠٤ اسفند ١٣٩١ |
داداش امير حسين ايول خيلي خوشم اومد از طرز فکرتون
720 | عمر | | ١٤:١٨ - ٠٧ اسفند ١٣٩١ |
اسم حضرت عمر را به درستي ياد کنيد
لطفا
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب