2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
شيعيان ، در رد اتهام شراب خواري به امير مؤمنان (ع) كه توسط اهل سنت مطرح شده است ، چه پاسخي دارند ؟
کد مطلب: ٥١٣٢ تاریخ انتشار: ١١ ارديبهشت ١٣٩٤ تعداد بازدید: 62979
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
شيعيان ، در رد اتهام شراب خواري به امير مؤمنان (ع) كه توسط اهل سنت مطرح شده است ، چه پاسخي دارند ؟

سؤال كننده : دكتر ضرغام حيدر از پاكستان

آيات شراب در باره امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است ، يا در باره عمر بن الخطاب ؟

اهل تسنن امير المؤمنين عليه السلام را متهم مي كنند ، جواب شما چيست ؟

----------

متأسفانه در چند روز اخير در يكي از كشورهاي همسايه ، تبليغاتي را بر ضد امير المؤمنين عليه السلام به راه انداخته اند كه قلب هاي همه شيعيان را جريحه دار كرده است . برخي از دشمنان اهل بيت عليهم السلام پيروي از دودمان نحس بني اميه تهمتي به امير المؤمنين زده اند كه نه عقل آن را مي پذيرد و نه شرع و نه تاريخ .

همان طور كه در قسمت تازه هاي خبري خوانده ايد يكي از عالم نماهاي پاكستاني ، به امير المؤمنين عليه السلام تهمت شراب خواري زده است .

وي در يك برنامه تلويزيوني پيرامون آيه «ولا تقربوا الصلاة وانتم سكاري» گفته :

روزي علي (عليه السلام) [نعوذ بالله] در حالت مستي در مسجد بر رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) وارد شد . حضرت از اين وضع ناراحت شد و آن گاه آيه مذكور نازل گرديد كه مسلمانان نبايد در حالت مستي نماز بخوانند .

پاسخ :

اين مطلب تازگي ندارد ؛ بلكه در طول تاريخ دشمنان اهل بيت عليهم السلام و كساني همچون ابن تيميه حراني كه در عداوت با اهل بيت شهره عام و خاص هستند ، چنين تهمتي را زده اند . وي در كتاب منهاج السنة مي نويسد :

وقد انزل الله تعالي في علي :"يا ايها الذين ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون" لما صلي فقرأ وخلط ".

منهاج السنة ، ج 4 ، ص65 .

و خداوند متعال در مورد علي نازل كرده است كه :"اي كسانيكه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديك نشويد ، تا زماني كه بدانيد چه مي گوييد" ؛ زيرا هنگامي كه نماز خواند ، در نماز خود اشتباه كرد !!!

ما در ابتدا جواب نقضي را مطرح كرده و ثابت خواهيم نمود كه آيات حرمت شراب در باره امير المؤمنين عليه السلام نازل نشده است ؛ بلكه در باره خليفه دوم عمر بن الخطاب نازل شده است . به قول معروف علماي اهل تسنن دست پيش گرفته اند تا پس نيفتند . آن ها مي خواهند با مطرح كردن اين تهمت اولاً دامان عمر بن الخطاب ، ابو بكر و معاويه را از لكه شراب خواري پاك و بعد به پيروي از بني اميه به آبروي امير المؤمنين عليه السلام ضربه بزنند .

در مرحله بعد ، كلمات علماي اهل سنت را در رد روايت شراب خواري امير المؤمنين عليه السلام مطرح و روايات موجود را بررسي خواهيم كرد .

آيات شراب در حق چه كسي نازل شده است؟

بي ترديد ، سر منشأ اين تهمت زشت به امير المؤمنين عليه السلام ، همانطور كه حاكم نيشابوري گفته ، خوارج و به نظر ما خاندان بني اميه هستند كه براي ضربه زدن به امير المؤمنين عليه السلام و پايين آوردن مقام آن حضرت در ميان مردم ، و از طرف ديگر پاك كردن دامان عمر بن الخطاب بوده است .

چرا كه طبق روايات موجود در كتاب هاي شيعه و سني ، اين عمر بن الخطاب بوده كه شراب خورده و اين آيات در باره او نازل شده است .

از آن جايي كه طرف ما وهابي ها هستند ، ما فقط به چند روايت از كتاب خودشان بسنده مي كنيم و از نقل روايت از كتاب هاي شيعه خودداري مي كنيم .

ابوبكر و عمر به همراه نُه نفر از مسلمانان شراب نوشيدند !!!

بسياري از بزرگان اهل سنت نوشته اند كه يازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشيده و مست شدند . يكي از آن ها كه خيلي مست شده بود ، شعرهايي در باره كشتگان بدر از كفار سرود . خبر به نبي مكرم اسلام رسيد و آن حضرت با عصبانيت آمد و با چيزي كه در دست داشت ، به شخصي كه شعر خوانده بود (ابوبكر) زد ... .

از بين اين ده نفر كه شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است كه ابن حجر عسقلاني در فتح الباري ، ج10 ، ص30 ، باب نزل تحريم الخمر ، تك تك آنان را نام مي برد . اسامي اين افراد از اين قرار است :

1. ابو عبيده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زيد بن سهل (ميزبان مجلس) ؛ 3. سهيل بن بيضاء ؛ 4. ابي بن كعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ايوب انصاري ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 . انس بن مالك كه در بزم ايشان پياله گرداني مي كرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصي است به نام ابوبكر .

ابن حجر تلاش مي كند كه بگويد منظور از ابوبكر شخص ديگري به نام ابوبكر بن شغوب است ، نه خليفه اول ؛ اما در نهايت مي پذيرد كه نفر آخر به قرينه وجود عمر بن الخطاب در ليست شرابخواران ، همان ابوبكر صديق خليفه اول مسلمانان است !!! .

ابن حجر در فتح الباري مي گويد :

ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن أنس قال كنت ساقي القوم وكان في القوم رجل يقال له أبو بكر فلما شرب قال تحيي بالسلامة أم بكر الأبيات فدخل علينا رجل من المسلمين فقال قد نزل تحريم الخمر الحديث وأبو بكر هذا يقال له ابن شغوب فظن بعضهم أنه أبو بكر الصديق وليس كذلك لكن قرينة ذكر عمر تدل علي عدم الغلط في وصف الصديق فحصلنا تسمية عشرة .

فتح الباري - ابن حجر - ج 10 ص 31 .

سپس به گونه اي ديگر گزارشي از طريق بزار خواندم كه انس گفته است كه من در آن روز ساقي گروه شراب خوار بودم و در ميان شراب خواران مردي بود كه او را ابوبكر مي گفتند و چون شراب را سركشيد اين شعر را خواند كه :

" مادر بكر را به تندرستي درود فرست ... "

در اين هنگام مردي از مسلمانان وارد شد و گفت : مگر نمي دانيد كه فرمان حرمت شراب خواري نازل شده است .

منظور از ابوبكر در روايت ، ابوبكر بن شغوب است . البته برخي خيال كرده اند كه اين شخص همان ابوبكر صديق است ؛ ولي چنين نيست .

اما از آن جايي كه نام عمر بن الخطاب هم در ليست شراب خواران وجود دارد ، اين مطلب را مي رساند كه اين ابوبكر ، همان ابوبكر صديق است و خطائي در اين نقل روي نداده است .

از آن چه گذشت ، مي توانيم نام اين ده نفر را مشخص نماييم .

آيات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است :

زمخشري از علماي بزرگ اهل سنت كه ذهبي در سير اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجليل فراوان از او ياد كرده و لقب علامه را به وي مي دهد ، در كتاب ربيع الأبرار مي نويسد :

أنزل الله تعالي في الخمر ثلاث آيات، أولها يسألونك عن الخمر والميسر، فكان المسلمون بين شارب وتارك ، إلي أن شرب رجل ودخل في الصلاة فهجر ، فنزلت : يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكاري ، فشربها من شرب من المسلمين ، حتي شربها عمر فأخذ لحي بعير فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ينوح علي قتلي بدر بشعر الأسود بن عبد يغوث .

وكائن بالقليب قليب بدر ... فبلغ ذلك رسول الله صلي الله عليه وسلم ، فخرج مغضباً يجر رداءه ، فرفع شيئاً كان في يده ليضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالي : إنما يريد الشيطان ، إلي قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهينا .

ربيع الأبرار ، زمخشري ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبري ، الإصدار الثاني و با كمي تغيير در تاريخ المدنية ، ابن شبه ، ج3 ، ص863 طبق برنامه المكتبة الشاملة الكبري ، الإْصدار الثاني .

اين دو كتاب را مي توانيد در اين سايت اينترنتي نيز پيدا كنيد :

http://www.alwarraq.com

خداوند متعال در مورد شراب سه آيه نازل كرد . اولين آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال مي پرسند"؛ پس عده اي از مسلمانان شراب خورده و عده اي آن را ترك كردند ؛ تا زماني كه شخصي از ايشان شراب خورد و به نماز ايستاد و هذيان گفت ؛ پس آيه نازل شد كه :" اي كسانيكه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديك نشويد" ؛ باز عده اي از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا اين كه عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فك شتري را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شكست و نشست براي كشته گان بدر ( از كفار) با شعر اسود بن عبد يغوث مرثيه خواند كه : كسانيكه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!

خبر به رسول خدا صلي الله عليه وسلم رسيد ؛ آن حضرت با عصبانيت در حالي كه رداي خود را بر روي زمين مي كشيدند ، بيرون آمده و چيزي را از روي زمين برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند .

عمر گفت : پناه مي برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ سپس خداوند آيه نازل فرمود كه :" به درستي كه شيطان مي خواهد ..." تا آنجا كه فرموده است " آيا شما دست بر مي داريد ( از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت :دست برداشتيم .

و أبي حامد غزالي از برترين عالمان تاريخ اهل تسنن در كتاب مكاشفة القلوب باب 91، باب عقوبة الشارب الخمر، ص459 ، مي نويسد :

فكان في المسلمين شارب و تارك ، الي ان شرب رجل فدخل في الصلاة فهجر ، فنزل قوله تعالي : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي... » الآيه (النساء / 43) فشربها من شربها من المسلمين ، و تركها من تركها، حتي شربها عمر رضي الله عنه فأخذ بلحي بعير و شج بها رأس عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ينوح علي قتلي البدر .

فبلغ ذلك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فخرج مغضبا يجر رداءه ، فرفع شيئا كان في يده فضربه به ، فقال : اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فأنزل الله تعالي: ِ«انَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ» (المائده، 91) الآية، فقال عمر رضي الله عنه: انتهينا انتهينا .

عده اي از مسلمانان شراب مي خوردند و عده اي نمي خوردند ؛ تا اينكه يكي از ايشان شراب خورده و در نماز كلمات نا مناسب گفت ؛ پس آيه نازل شدكه : لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ ...

اما باز عده اي از مسلمانان از آن خورده و عده اي آن را ترك مي كردند ؛ تا اينكه عمر رضي الله عنه از آن خورده و استخوان ران شتري را گرفته و با آن سر عبد الرحمن بن عوف را شكافت و سپس نشسته و بر كشتگان بدر (از كفار) گريست !!!

پس خبر به رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) رسيده و ايشان با عصبانيت در حاليكه رداي خويش را مي كشيدند (حتي صبر نكردند تا آن را درست بپوشند) بيرون آمده و چيزي را كه در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند ؛ پس عمر گفت : پناه مي برم به خدا از عصبانيت خدا و رسولش ؛ پس آيه نازل شد كه : انَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ ... پس عمر گفت : (از نوشيدن شراب) دست برداشتيم .

شراب خواري عمر در زمان خلافتش :

البته عمر بن الخطاب ، در آن جا گفت « انتهينا = دست برداشتيم» ؛ اما اين كه واقعاً هم دست از شراب خوردن كشيده باشد ، مشخص نيست ؛ چرا كه به اعتراف خود علماي اهل سنت حتي در زمان حكومتش نيز اين عادت را كه از زمان جاهلي داشته است ، نتوانسته ترك كند .

عمر :عجب شراب نيكويي است!!!

مالك بن أنس ، امام مالكي ها در كتاب الموطأ كه به اعتقاد بسياري از علماي اهل سنت همرديف صحاح سته به حساب مي آيد ، مي نويسد :

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ : أَنَّ أَسْلَمَ مَوْلَي عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَخْبَرَهُ، أَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَيَّاشٍ الْمَخْزُومِيَّ, فَرَأَي عِنْدَهُ نَبِيذاً وَهُوَ بِطَرِيقِ مَكَّةَ، فَقَالَ لَهُ : أَسْلَمُ إِنَّ هَذَا الشَّرَابَ يُحِبُّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَيَّاشٍ قَدَحاً عَظِيماً، فَجَاءَ بِهِ إِلَي عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِي يَدَيْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ إِلَي فِيهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَيِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ ... .

كتاب الموطأ ، الإمام مالك ، ج 2 ص 894 و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 8 ص 247 .

از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است كه) اسلم غلام عمر به او خبر داد كه او عبد الله بن عياش مخزومي را ديد ؛ در حالي كه او در راه مكه بود ، در نزد وي نبيذ ديد !!! پس اسلم به او گفت : اين نوشيدني است كه عمر آن را دوست مي دارد . عبد الله بن عياش ظرف بزرگي پر كرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوي او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزديك كرد ؛ سپس سرش را بلند كرد و گفت : اين شرابي نيكو است ؛ پس از آن نوشيد .

شخصي از مشك عمر شراب نوشيد و مست شد !!!

ابن ابي شيبه استاد بخاري در كتاب خويش چنين روايت مي كند كه :

حدثنا أبو بكر قال حدثنا ابن مسهر عن الشيباني عن حسان بن مخارق قال : بلغني أن عمر بن الخطاب سائر رجلا في سفر وكان صائما ، فلما أفطر أهوي إلي قربة لعمر معلقة فيها نبيذ قد خضخضها البعير ، فشرب منها فسكر ، فضربه عمر الحد ، فقال له : إنما شربت من قربتك ، فقال له عمر : إنما جلدناك لسكرك

المصنف لابن أبي شيبة ج 6 ص 502

عمر در راه سفر با مردي روزه دار همراه بود ؛ وقتي كه افطار نمود مشك عمر را كه در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آويزان نموده بود و شتر نيز آن را تكان داده بود ، برداشت و از آن نوشيد و مست شد ؛ عمر او را حد زد !!! آن شخص به عمر گفت : من از مشك تو نوشيدم!!!

عمر در پاسخ گفت : ما تو را به خاطر مستي حد زديم (نه به خاطر نوشيدن شراب)

ابن عبد ربه نيز مي گويد :

وقال الشعبي: شرب أعرابي من إداوة عمر، فانتشي، فحده عمر. وإنما حده للسكر لا للشراب.

العقد الفريد باب احتجاج المحللين للنبيذ

شعبي گفته است كه بيابانگردي از مشك عمر نوشيد و مست شد !!! عمر نيز او را حد زد !!! و تنها او را به خاطر مست شدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن !!!

شايد خود عمر از آن مي خورده و مست نمي شده است!!!

عمر شراب را با دُردي آن سر مي كشيد :

همانطور كه در اشعار فارسي و عربي مشهور است وقتي شخصي دائم الخمر باشد ، ديگر براي وي نوشيدن تفاله شراب و دُردي (عكر) آسان شده و به اصطلاح به وي دردي كش گفته مي شود ؛ در روايات اهل سنت آمده است كه عمر نيز از دردي كشان بوده است :

حدثنا بن مبشر نا أحمد بن سنان نا عبد الرحمن بن مهدي نا عبد الله بن عمر عن زيد بن أسلم عن أبيه قال كنت أنبذ النبيذ لعمر بالغداة ويشربه عشية وأنبذ له عشية ويشربه غدوة ولا يجعل فيه عكرا

سنن الدارقطني ج4/ص259 ش 70

زيد بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روايت مي كند كه گفت : من براي عمر صبحگاه شرابي آماده مي كردم و او شب آن را مي نوشيد و شب هنگام براي او شراب آماده مي كردم و او صبح آن را مي نوشيد و حتي در آن دُردي را هم باقي نمي گذاشت!!!

عمر ، نبيذ را به خاطر هضم غذا دوست داشت :

بيهقي در سنن خود مي نويسد :

وأما الرواية فيه عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه فأخبرنا أبو عبدالله الحافظ ثنا أبوالعباس محمد يعقوب ثنا الحسن بن مكرم ثنا أبوالنضر ثنا أبوخيثمة ثنا أبوإسحاق عن عمرو بن ميمون قال قال عمر رضي الله عنه إنا لنشرب من النبيذ نبيذاً يقطع لحوم الإبل في بطوننا من أن تؤذينا .

سنن البيهقي ، ج 8 ، ص 299

عمر مي گفت : ما از اين نبيذ (شراب) مي نوشيم تا گوشت شتر را كه در شكم ما است هضم نمايد ، كه اذيت نشويم !!!

وأما الآثار فمنها ما روي عن سيدنا عمر رضي الله عنه أنه كان يشرب النبيذ الشديد ويقول إنا لننحر الجزور وإن العنق منها لآل عمر ولا يقطعه إلا النبيذ الشديد .

بدائع الصنائع ، ج5 ، ص 116

روايت شده است كه سرور ما عمر رضي الله عنه نبيذ (شراب) غليظ مي نوشيد و مي گفت : ما شتران را قرباني مي كنيم و گوشت گردن آن به خاندان عمر مي رسد و چيزي آن را جز نبيذ غليظ هضم نمي نمايد!!!

و متقي هندي مي نويسد :

13795 ـ عن عمر قال : اشربوا هذا النبيذ في هذه الأسقية فإنه يقيم الصلب ويهضم ما في البطن وإنه لم يغلبكم ما وجدتم الماء.

كنز العمال ، ج 5 ، ص 522 .

از عمر روايت شده است كه گفت : نبيذ را در اين پيمانه ها بنوشيد ؛ زيرا پشت را محكم داشته و آن چه را در شكم است هضم مي نمايد ؛ و تا زماني كه آب براي نوشيدن همراه داشته باشيد (و به همراه آن بنوشيد) شما را مست نمي كند!!!

عمر در زمان خلافت ، شراب را با آب رقيق كرده و آن را مي نوشيد :

جالب تر از همه اين كه محمد بن محمود خوارزمي از بزرگان اهل تسنن در كتاب جامع مسانيد أبو حنيفه مي گويد :

عن حماد عن إبراهيم عن عمر بن الخطاب ، أتي بأعرابي قد سكر فطلب له عذر فلما أعياه قال : احبسوه فإن صحي فاجلدوه ، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه عليه فكسره ثم شرب وسقي أصحابه ، ثم قال : هكذا فاكسروه بالماء إذا غلبكم شيطانه ، قال : وكان يحب الشراب الشديد .

جامع المسانيد أبي حنيفة ، ج2 ، ص 192

بيابانگردي را كه مست شده بود به نزد عمر آوردند ؛ عده اي براي او طلب بخشش كردند ؛ اما وقتي پذيرفته نشد ، عمر گفت : او را زنداني كنيد تا زماني كه به خود آيد و سپس او را شلاق بزنيد . سپس خود عمر آبي طلبيده بر روي همان شراب ريخته و آن را رقيق كرده و نوشيد و به ديگران نيز نوشانيد .

سپس گفت : اگر شيطان شراب بر شما غالب شد ، اين چنين آن را با آب رقيق سازيد !!! عمر شراب غليظ را دوست داشت !!!

و سرخسي فقيه مشهور حنفي مذهب در كتاب المبسوط مي گويد:

وقد بينا أن المسكر ما يتعقبه السكر وهو الكأس الأخير وعن إبراهيم رحمه الله قال أتي عمر رضي الله عنه بأعرابي سكران معه إداوة من نبيذ مثلث فأراد عمر رضي الله عنه أن يجعل له مخرجاً فما أعياه إلا ذهاب عقله فأمربه فحبس حتي صحا ثم ضربه الحد ودعا بإداوته وبها نبيذ فذاقه فقال أوه هذا فعل به هذا الفعل فصب منها في إناء ثم صب عليه الماء فشرب وسقي أصحابه وقال إذا رابكم شرابكم فاكسروه بالماء .

المبسوط ، ج 24 ، ص 11 .

و ما بيان كرديم كه مسكر آن چيزي است كه با نوشيدن آن شخص مست شود !!! يعني آخرين پيمانه (پس تا قبل از آن مسكر نيست و حرام نيست!!!) و از ابراهيم روايت شده است كه گفت : بيابانگردي مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشكي از نبيذ غليظ شده بود ؛ پس عمر خواست كه براي او راهكاري قرار دهد ؛ هيچ راهي به ذهن او نرسيد مگر اينكه او اكنون عقل ندارد ؛ پس دستور داد تا او را زنداني كرده تا زماني كه هوشش سر جاي خود باز گردد و سپس او را حد زد ؛ و سپس مشك او را طلبيده در حالي كه در آن نبيذ بود ؛ پس از آن چشيد و گفت : واي !! اين با او چنين كرده است !!! پس مقداري از آن را در ظرفي ريخته و بر روي آن آب ريخت و از آن نوشيد و به يارانش نيز نوشانيد و گفت : اگر مايل به اين شراب شديد ، مستي آن را با آب از بين ببريد!!!

وي همچنين مي گويد :

وعن عمر ( رض ) أنه أتي بنبيذ الزبيب فدعا بماء وصبه عليه وشرب ، وقال : أن لنبيذ زبيب الطائف غراما .

المبسوط ، ج 24 ، ص8 .

از عمر روايت شده است كه براي او نبيذي آوردند ؛ پس آبي آورده و بر روي آن ريخت و از آن نوشيد و سپس گفت : شراب كشمش طائف ارزشمند است !!! .

شراب خواري عمر در حال احتضار :

جالب است كه جناب عمر ، حتي در آخرين لحظات عمرش نيز دست از شراب خواري برنمي داشت ؛ تا جايي كه در هنگام مرگ نيز درخواست كرد كه برايش شراب بياورند . ابن سعد از علماي بزرگ اهل سنت در كتاب معتبر الطبقات الكبري مي نويسد :

عن عبد الله بن عبيد بن عمير أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس يا أمير المؤمنين لو شربت شربة فقال أسقوني نبيذا وكان من أحب الشراب إليه قال فخرج النبيذ من جرحه مع صديد الدم .

الطبقات الكبري ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 354 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 44 ، ص 430 و با كمي تفاوت در : السنن الكبري ، البيهقي ، ج 3 ، ص 113 و فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ، ص 52 و المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 5 ، ص 488 و الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1154 و ده ها مصدر ديگر از مصادر معتبر اهل سنت .

از عبد الله بن عبيد بن عمير (نقل شده است) كه هنگامي كه عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : اي امير مومنان ، اگر نوشيدني بنوشي (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبيذ دهيد !!! و نبيذ از دوستداشتني ترين نوشيدني ها در نزد وي بود . عبد الله گفت : نبيذ از زخم وي همراه با لخته هاي خون خارج شد .

معناي نبيذ در كتب اهل سنت :

و نبيذ را اهل لغت ، اين گونه معنا كرده اند :

وإنما سمي نبيذا لأن الذي يتخذه يأخذ تمرا أو زبيبا فينبذه في وعاء أو سقاء عليه الماء ويتركه حتي يفور [ ويهدر ] فيصير مسكرا .

تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .

به آن نبيذ گفته مي شود ، زيرا كسي كه آن را درست مي كند خرما و كشمش را گرفته و آن ها را در ظرف يا مَشكي ريخته و سپس بر روي آن آب مي ريزد . و آن را مي گذارد تا (خود به خود) جوشيده و سر برود ؛ كه در اين صورت مست كننده مي شود .

و محيي الدين نووي در كتاب المجموع مي نويسد :

واما الخمر فهي نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والميسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشيطان ) ولأنه يحرم تناوله من غير ضرر فكان نجسا كالدم واما النبيذ فهو نجس لأنه شراب فيه شدة مطربة فكان نجسا كالخمر.

المجموع ، محيي الدين النووي ، ج 2 ، ص 563 .

اما شراب نجس است ؛ زيرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتيرهاي قرعه پليدند و از عمل شيطانند" و نيز به اين علت كه نوشيدن آن اگر ( ترك آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبيذ ، پس آن نيز نجس است ؛ زيرا شرابي است كه غليظ شده و به طرب مي آورد ؛ از اين رو ، مانند شراب نجس است.

شراب خواري معاويه :

همان طور كه پيش از اين گفتيم ، بي ترديد سر منشأ اين اتهام به امير مؤمنان عليه السلام ، خاندان بني اميه هستند . شراب خواري در اين خاندان از زمان جاهليت مرسوم بوده است و حتي بعد از اسلام نيز نتوانسته بودند آن را ترك نمايند ؛ از اين رو براي توجيه اين عملشان به دنبال شريك جرم مي گشتند تا از زشتي عمل در ميان مردم بكاهند و لذا پاي امير المؤمنين عليه السلام وسط كشيدند و به آن حضرت چنين تهمت ناروائي را زدند .

معاويه شراب خورده و آن را به ميهمان تعارف مي كند!!!

معاوية بن أبي سفيان از كساني است شراب مي خورده است . امام احمد بن حنبل به نقل از عبد الله بن بريده مي نويسد :

دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِي عَلَي مُعَاوِيَةَ فَأَجْلَسَنَا عَلَي الْفُرُشِ ثُمَّ أُتِينَا بِالطَّعَامِ فَأَكَلْنَا ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ نَاوَلَ أَبِي ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.

مسند أحمد بن حنبل ج5 ص347 ش 22991 - سير أعلام النبلاء ج5 ص52 - تاريخ مدينة دمشق ج27 ص127

روزي با پدرم بريده بر معاويه وارد شديم از ما احترام كرده و طعام آوردند و تناول كرديم سپس مشروب آورد و خودش نوشيد و به پدرم تعارف كرد . پدرم گفت : از روزي كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و سلّم ـ آنرا حرام كرده من به آن لب نزدم .

هيثمي در مجمع الزوائد بعد از نقل اين روايت مي گويد :

رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح

مجمع الزوائد ج5 ص42

اين روايت را احمد نقل كرده و راويان آن ، همان راويان صحيح بخاري و مسلم هستند .

معاويه و تجارت شراب !!!

ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي نويسد :

عن محمد بن كعب القرظي قال غزا عبدالرحمن بن سهل الأنصاري في زمان عثمان ومعاوية امير علي الشام فمرت به روايا خمر تحمل فقال اليها عبدالرحمن برمحه فبقر كل راوية منها فناوشه غلمانه حتي بلغ شأنه معاوية فقال دعوه فإنه شيخ قد ذهب عقله فقال كذب والله ما ذهب عقلي ولكن رسول الله صلي الله عليه وسلمنهانا ان ندخل بطوننا وأسقيتنا واحلف بالله لئن انا بقيت حتي أري في معاوية ما سمعت من رسول الله صلي الله عليه وسلم لأبقرن بطنه أو لأموتن دونه

تاريخ مدينة دمشق ج34 ص420- فيض القدير ج5 ص463- الإصابة في تمييز الصحابة ج4 ص313

عبد الرحمن بن سهل انصاري (از صحابه جليل القدر) در زمان عثمان به جنگ رفت در حاليكه معاويه امير بر شام بود ؛ كاروان شتري از كنار او گذشت كه بار شراب حمل مي كرد ؛ پس وي با نيزه خويش بر آن هجوم برده و تمام مشك ها را دريد !!! شتربانان او را گرفتند ؛ خبر به معاويه رسيد و گفت : او را رها كنيد ؛ او پيرمردي است كه ديوانه شده است !!!

وي پاسخ داد : قسم به خدا كه معاويه دروغ گفته است !!! من ديوانه نشده ام ولي از رسول خدا شنيدم كه ما را از نوشيدن شراب و حتي ريختن آن در ظرف هايمان نهي نمود ؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم كه معاويه را ببينم كه كلام رسول خدا در مورد او محقق شده است ( اگر معاويه را بر منبر من در مدينه ديديد او را بكشيد) يا شكم او را خواهم دريد و يا در اين راه كشته خواهم شد !!!

بررسي اتهام اهل سنت به امير المؤمنين عليه السلام :

حال بعد از جواب نقضي و اثبات اين مطلب كه آيات شراب در حق عمر نازل شده است ، به سراغ رواياتي مي رويم كه اهل سنت با تكيه بر آن ها به امير المؤمنين عليه السلام تهمت زده اند . ما ابتدا نظر علماي اهل سنت را در رد آن مي آوريم و بعد سند اين روايات را بررسي خواهيم كرد .

نظر علماي اهل سنت در رد اين روايت :

اين روايت ، حتي از ديدگاه خود علماي اهل سنت مردود است ؛ چنانچه شوكاني ، از بزرگان اهل سنت در اين باره مي نويسد :

وفي إسناده عطاء بن السائب لا يعرف إلا من حديثه ، وقد قال يحيي بن معين لا يحتج بحديثه .

نيل الأوطار ، ج 9 ، ص 56 .

در سند اين روايت عطاء بن سائب است و اين روايت را غير او نقل نكرده است ؛ يحيي بن معين در مورد او گفته است كه : نمي توان به روايت او استناد كرد .

و حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت ، مي گويد :

وفي هذا الحديث فائدة كثيرة وهي ان الخوارج تنسب هذا السكر وهذه القراءة إلي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب دون غيره وقد برأه الله منها فإنه راوي هذا الحديث.

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 2 ، ص 307 .

در اين روايت نكته مهمي وجود دارد و آن اين است كه خوارج اين مستي و اين اشتباه خواندن نماز را به امير المومنين علي بن أبي طالب عليه السلام نسبت داده ان ، نه به غير او ؛ اما خداوند او را از اين تهمت مبري كرده است ؛ به درستي كه خود او راوي اين روايت است (و معقول نيست كه امير مومنان ، گناهي را كه - به گفته ايشان ، انجام داده است براي ديگران نقل كند) .

بررسي روايت اتهام به امير مؤمنان عليه السلام در صحاح اهل سنت :

در اين باره در صحاح سته اهل سنت دو روايت نقل شده است ، يكي روايت ترمذي و ديگري روايت أبي داود . ما هر دو روايت را از نظر سندي بررسي خواهيم كرد .

ترمذي در سننش مي نويسد :

3300 ، حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الرَّازِيِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِي فَقَرَأْتُ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَي (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن الترمذي ، الترمذي ، ج 4 ص 305

از علي بن ابي طالب نقل شده است كه گفت : عبد الرحمن بن عوف براي ما غذايي درست كرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتي شراب نوشيديم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم كرده و من در نماز سوره كافرون را اينگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند اين آيه را نازل نمود كه :

"اي كساني كه ايمان آورديد ! مبادا در حال مستي به سراغ نماز رويد ، تا زماني كه بدانيد چه مي گوييد".

ابي داود نيز در سنن خود مي نويسد :

3673 ، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا يَحْيَي عَنْ سُفْيَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِيٌّ فِي الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِيهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .

سنن أبي داود ، ابن الأشعث السجستاني ، ج 2 ص 182 .

از علي روايت شده است كه شخصي از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو - قبل از نزول حرمت شراب - شراب نوشانيد ؛ علي در نماز مغرب امام ايشان شده و سوره كافرون را اشتباه خواند ؛ پس آيه نازل شد كه : لا تقربوا الصلاة ...

بررسي دلالي روايات :

در متن اين دو روايت تناقض وجود دارد ؛ زيرا در يكي ميزبان عبد الرحمن بن عوف است و در ديگري شخصي از انصار ؛ و در نظر علماي حديث اين امر با وجود يكي بودن روات اصلي دو روايت ، دلالت بر دروغگو و يا كم حافظه بودن راويان يكي و يا هر دوي اين روايات مي كند .

بررسي سند روايات:

أبي عبد الرحمن سلمي از دشمنان امير مؤمنان عليه السلام :

ناقل قصه از امير مومنان عليه السلام ، در هر دو روايت ، ابي عبد الرحمن السلمي است كه وي از دشمنان امام علي عليه السلام بوده است . وي از كساني است كه در لشكر امير مومنان بود ؛ اما به اقرار خويش در باطن با حضرت دشمني داشت :

طبري در كتاب المنتخب من ذيل المذيل از خود او نقل مي كند كه وي با امير مومنان دشمن بوده است :

وأبو عبد الرحمن السلمي واسمه عبد الله بن حبيب ... قال رجل لأبي عبد الرحمن أنشدك الله متي أبغضت عليا عليه السلام أليس حين قسم قسما بالكوفة فلم يعطك ولا أهل قال أما إذ نشدتني الله فنعم .

المنتخب من ذيل المذيل ، ص 147 .

ابو عبد الرحمن السلمي ؛ اسم او عبد الله بن حبيب است ... شخصي به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم مي دهم ! چه زماني با علي دشمن شدي ؟ آيا همان زماني نبود كه در كوفه مالي را تقسيم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چيزي نداد ؟ پاسخ داد : آري !!!

ابراهيم ثقفي نيز در كتاب الغارات ، نام وي را در ميان عده اي از فقهاي بزرگ آورده كه با امير مومنان دشمني مي نمودند :

ومنهم (اي المنحرفين عن علي) أبو عبد الرحمن السلمي [ القاري] :

عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبي عبد الرحمن السلمي أنشدك بالله تخبرني فلما أكد عليه قال : بالله هل أبغضت عليا إلا يوم قسم المال في أهل الكوفة فلم يصبك ولا أهل بيتك منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتني بالله فلقد كان ذلك .

از ايشان (كساني كه از امير مومنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمي است ؛ از عطاء روايت شده است كه مي گفت : شخصي به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم مي دهم كه به من راست بگويي ؛ وقتي كه به او اصرار كرد قبول نمود ؛ پس گفت : آيا جز براي اين با علي دشمن نشدي كه روزي بيت المال را تقسيم مي كرد ، اما به تو و خانواده ات چيزي نرسيد ؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادي به تو مي گويم ؛ آري ، همينطور است .

سپس به نقل از سعد بن عبيده ، روايتي را از أبي عبد الرحمن نقل مي كند كه خصومت و عداوت او با امير المؤمنين عليه السلام را بيش از پيش براي ما روشن مي سازد .

عن سعد بن عبيدة قال : كان بين حيان وبين أبي عبد الرحمن السلمي شئ في أمر علي عليه السلام فأقبل أبو عبد الرحمن علي حيان فقال : هل تدري ما جرأ صاحبك علي الدماء ؟ يعني عليا عليه السلام قال : وما جرأه لا أبا لغيرك ؟ ، قال : حدثنا أن النبي صلي الله عليه وآله قال لأصحاب بدر : اعملوا ما شئتم فقد غفر لكم ، أو كلاما هذا معناه.

الغارات ، ج 2 ، ص 567 .

از سعد بن عبيده نيز روايت شده است كه گفت : بين حيان و ابي عبد الرحمن سلمي در مورد امير مومنان درگيري بود ؛ پس ابو عبد الرحمن رو به حيان نموده و گفت : مي داني چرا صاحب تو (كسي كه از او طرفداري مي كني) را بر ريختن خون مردمان جري نمود ؟

گفت : چه چيزي او را جري كرده است ؟ اي ناپاك ؟

ابو عبد الرحمن پاسخ داد : علي براي ما از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) روايـت مي كند كه به اصحاب بدر فرمود : هركاري مي خواهيد بكنيد ، زيرا خدا شما را آمرزيده است (و به همين جهت جرات در ريختن خون مردمان پيدا كرده است) .

بايد از علماي اهل تسنن سؤال كرد كه آيا مي توان به روايت چنين شخصي اعتماد كرد ؟ مگر نه اين كه به اتفاق شيعه و سني ، كسي كه با امير المؤمنين عليه السلام دشمن باشد ، منافق است ؟ آيا به روايت شخص منافق مي توان اعتماد و به امير مؤمنان تهمت زد ؟

بنابراين ، هر دو روايتي كه در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن اين شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .

عطاء بن سائب ، ديوانه شده بود :

دومين راوي در سلسله سند هر دو روايت كه از أبي عبد الرحمن نقل مي كند ، عطاء بن سائب است . مزي در تهذيب الكمال در باره او مي نويسد :

و قال عن يحيي أيضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قديما فهو صحيح ... و قال أبو أحمد بن عدي : أخبرنا ابن أبي عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبي يحيي ، قال : سمعت يحيي بن معين يقول : ليث بن أبي سليم ضعيف مثل عطاء بن السائب .

تهذيب الكمال ، ج 20 ص 91

از يحيي روايت شده است كه گفت : عطاء ديوانه شد و تنها اگر كسي از او در ابتدا شنيده باشد صحيح است ... از يحيي بن معين شنيدم كه مي گفت : ليث بن أبي سليم مانند عطاء بن سائب ضعيف است .

هيثمي نيز در رد روايت وي مي گويد :

رواه أحمد وفيه عطاء بن السائب وقد اختلط .

مجمع الزوائد ج 4 ص 83.

اين روايت را احمد نقل كرده است و در سند آن عطاء بن سائب است و او نيز ديوانه شد .

ابن حجر نيز در مورد روايت او مي گويد :

والاضطراب فيه من عطاء بن السائب فإنه اختلط .

الإصابة ج 4 ص 338 .

اشكال اين روايت از عطاء بن سائب است ، زيرا او ديوانه شد .

ذهبي نيز در ترجمه وي مي گويد :

وقال يحيي : لا يحتج به .

ميزان الاعتدال ج 3 ص 71

يحيي گفته است : نمي توان به او استدلال كرد .

ابوجعفر الرازي ، در نقل روايت ضعيف بود :

سومين راوي كه در طريق روايت ترمذي وجود دارد ، ابو جعفر رازي است كه بسياري از بزرگان اهل تسنن وي را تضعيف كرده اند . مزي در تهذيب الكمال در باره او مي گويد :

قال عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أبيه : ليس بقوي في الحديث ... و قال عمرو بن علي : فيه ضعف ، و هو من أهل الصدق ، سييء الحفظ . و قال أبو زرعة : شيخ يهم كثيرا . و قال زكريا بن يحيي الساجي : صدوق ليس بمتقن . و قال النسائي : ليس بالقوي .

تهذيب الكمال ج 33 ص 195

عبد الله بن احمد از پدرش نقل مي كند كه وي در روايت قوي نيست ... از عمرو بن علي روايت شده است كه گفت : او ضعيف است ؛ اگر چه راستگوست اما حفظ او بد است .

ابو زرعه گفته است : او پيرمردي است كه غلط هاي بسيار دارد .

زكريا بن يحيي ساجي گفته است : راستگويي است كه حرف هاي او محكم نيست .

نسايي نيز گفته است : او قوي نيست .

ابن حجر عسقلاني نيز مي گويد :

و قال ابن حبان : كان ينفرد عن المشاهير بالمناكير ، لا يعجبني الاحتجاج بحديثه إلا فيما وافق الثقات . و قال العجلي : ليس بالقوي .

تهذيب التهذيب ، ج12 ، ص57

ابن حبان گفته است : او از مشاهير روايات غير قابل قبول نقل مي كند ؛ به نظر من استدلال به روايت او صحيح نيست مگر زماني كه با روايات ثقات موافق باشد . عجلي نيز گفته است : او قوي نيست .

سفيان ثوري ، مدلس مشهور و از ديوانه ها روايت مي كرد :

در سند روايت أبي داود ، علاوه بر عطاء بن سائب و عبد الرحمن السلمي كه پيش از اين وضعيت آن ها روشن شد ، سفيان ثوري نيز وجود دارد كه وي نيز از مدليس مشهور بوده است :

سفيان ثوري ، مدلس بوده است :

طبق آن چه بزرگان اهل سنت گفته اند : تدليس سفيان ثوري از نوع تدليس «تسويه» بوده است . در تعريف اين نوع از تدليس گفته اند :

ربّما يسقط ... أو اسقط غيره ضعيفاً أو صغيراً تحسيناً للحديث .

تدريب الراوي ، باب النوع الثاني : المدلس وهو قسمان ، ج1 ، ص186 .

گاهي چيزي از حديث كم مي كرد يا ديگري چنين مي كرد ، به اين جهت كه يا آن شخص ضعيف يا كوچك بوده است .

ابن قطان در باره اين نوع تدليس مي گويد :

وهو شرّ أقسامه .

تدريب الراوي ، ج1 ، ص187 .

اين بدترين نوع تدليس است .

سيوطي در ادامه مي نويسد :

قال الخطيب وكان الأعمش وسفيان الثوري يفعلون مثل هذا قال العلائي وبالجملة فهذا النوع أفحش أنواع التدليس مطلقا وشرها قال العراقي وهو قادح فيمن تعمد فعله وقال شيخ الإسلام لا شك أنه جرح وإن وصف به الثوري والأعمش فلا اعتذار أنهما لا يفعلانه إلا في حق من يكون ثقة عندهما ضعيفا عند غيرهما .

خطيب بغدادي مي گويد : اعمش و سفيان ثوري اين كار را انجام مي داده اند . علائي گفته : سخن آخر اين كه اين نوع از تدليس ، زشت ترين و بدترين نوع آن است . عراقي گفته است : هر كسي كه اين كار را عمداً انجام دهد ، به روايتش ضرر مي زند و روايتش مورد اعتماد نيست . شيخ الاسلام [ابن حجر عسقلاني] گفته است : شكي نيست كه تدليس تسويه موجب جرح است و اگر سفيان ثوري و يا اعمش كه مبتلا به اين نوع تدليس هستند ، اين عذر آن ها از آن ها پذيرفته نمي شود كه كسي بگويد آن دو اين نوع تدليس را در مورد كسي به كار مي برده اند كه نزد خودشان ثقه بوده اند ؛ ولي نزد غير آن ها ضعيف بوده اند .

و طبق اصول مالك بن أنس روايت مدلس مطلقاً حجت نيست . سخاوي در فتح المغيث مي نويسد :

وممن حكي هذا القول القاضي عبد الوهاب في الملخص فقال التدليس جرح فمن ثبت تدليسه لا يقبل حديثه مطلقا قال وهو الظاهر علي أصول مالك .

فتح المغيث شرح الفية الحديث ، باب التدليس ، ج1 ، ص203 .

تدليس ، اگر ثابت شود كه كسي آن را انجام داده است ، عيب است و هيچ وجه روايت وي پذيرفته نمي شود . قاضي عبد الوهاب گفته است : اين مطلب با مبناي مالك بن أنس موافق است .

حكم تدليس از ديدگاه اهل سنت :

خطيب بغدادي ، از علماي مشهور اهل سنت در باره حكم تدليس آورده است :

سمعت شعبة ، يقول : « التدليس في الحديث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب إلي من أن أدلس »

از شعبه شنيدم كه مي گويد : تدليس در حديث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط كنم ، برايم بهتر است از اين كه تدليس كنم .

الكفاية في علم الرواية ، ج3 ، ص287 ، شماره 1137 تا 1141 .

با اين حال ، چگونه مي توان به روايت هاي سفيان ثوري اعتماد كرد ؟

سفيان ثوري ، از ديوانه ها روايت نقل مي كرده :

ذهبي ، رجالي مشهور اهل سنت در باره سفيان ثوري مي نويسد :

شبابة ، عن شعبة ، قال : إذا حدثكم سفيان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه ، فإنما يحدثكم عن مثل أبي شعيب المجنون .

ميزان الاعتدال ، ترجمه الصلت بن دينار ، ج2 ، ص371 ، ص3906 .

شبابه از شعبه نقل مي كند كه وي گفت : زماني كه سفيان از مردي براي شما حديث نقل كرد كه او را نمي شناختيد ، از او قبول نكنيد ؛ زيرا او از افرادي مثل أبي شعيب ديوانه روايت نقل مي كند .

سفيان از دشمنان رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت نقل مي كند:

سفيان ثوري از كساني همچون خالد بن سلمة بن العاص ، روايت نقل كرده است كه به نقل ابن عائشه ، اين شخص شعرهايي از بني مروان را كه در هجو رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) بود مي خوانده است .

رك : تهذيب التهذيب ، ج11 ، ص157 ، ترجمه سفيان الثوري ، شماره2407 .

ابن حجر عسقلاني در باره خالد بن سلمة مي گويد :

وذكر ابن عائشة انه كان ينشد بني مروان الاشعار التي هجي بها المصطفي صلي الله عليه وسلم .

تهذيب التهذيب ، ترجمه خالد بن سلمة ، ج3 ، ص83 ، شماره 181 .

ابن عائشه روايت كرده است كه وي براي بني مروان ، اشعاري را كه در آن رسول خدا را هجو (توهين و سرزنش) كرده بودند مي خواند !!!

آيا به روايت چنين شخصي مي توان اعتماد كرد ؟

در نتيجه هر دو روايت ؛ چه روايت ترمذي و چه روايت سنن أبي داود از نظر سندي مشكل دارند و غير قابل قبول هستند .

نظر علماي شيعه در رد تهمت به امير مومنان :

علامه سيد جعفر مرتضي مي گويد :

ولا نريد أن نفيض في بيان سر حياكة هذه الأكاذيب ، فإنه قد كان ثمة تعمد لإيجاد شركاء لأولئك الذين ارتكبوا هذه الشنيعة ، ممن يهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم يمكنهم تكذيب أصل القضية عمدوا إلي إشراك أبرياء معهم ، ليخف جرم أولئك من جهة ، وسيعا في تضعيف أمر هؤلاء من جهة أخري . . ولكن الله يأبي إلا أن يتم نوره ، وينزه أولياءه ، ويطهرهم ، ويصونهم من عوادي الكذب والتجني . . وليذهب الآخرون بعارها وشنارها ، وليكن نصيب محبيهم واتباعهم ، والذابين عنهم بالكذب والبهتان ، الخزي والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولي المؤمنين ، والمدافع عنهم .

الصحيح من سيرة النبي الأعظم (ص) ، السيد جعفر مرتضي ، ج 5 ص 315 .

ما نمي خواهيم در مورد علت بافتن اين دروغ ها سخن بگوييم ؛ زيرا مقصود از آن قطعا شريك تراشيدن براي كساني است كه چنين عمل زشتي را مرتكب مي شده اند ؛ همان كساني كه طرفداران آنها تلاش بسيار در طرفداري از ايشان مي كنند . وچون نتوانستند اصل قضيه را منكر شوند ، عده اي بي گناه را نيز شريك جرم آنها كردند ؛ تا از طرفي جرم ايشان سبكتر شده و از طرف ديگر اين اشخاص بي گناه را تضعيف كنند ...

اما خداوند جز كامل شدن نور خويش را نمي پذيرد و دوستان خويش را (از اين تهمت) مبرا نموده و پاك مي سازد و ايشان را از آثار اين دروغ و جنايت مصون مي دارد ... و ديگران هستند كه ننگ و عار اين رسوايي را بر دوش خواهند كشيد (نه بي گناهان) و جزاي دوستادارن ايشان و طرفدارانشان و كساني كه با دروغ و تهمت از آنها دفاع مي كنند نيز رسوايي و بيچارگي است ؛ و منزه است خداوند وحمد مخصوص است ؛ پس بدرستيكه اوست كه سرپرست مومنين است و از ايشان دفاع مي نمايد .

و سيد محمد باقر حكيم مي گويد :

ولا يشك أي مسلم يعرف القليل عن شخصية الإمام علي ( عليه السلام ) بوضع هذا الحديث علي لسانه ، حيث إن الإمام علي ( عليه السلام ) تربي في حجر الرسول منذ أن كان طفلا وتخلق باخلاقه ، فكيف يمكن ان نتصور وقوع هذا الشئ منه ، خصوصا إذا أخذنا بعين الاعتبار نزول بعض الآيات القرآنية في ذم الخمر قبل هذا الوقت ، وإذا لاحظنا وجود بعض النصوص التي تذكر نزول الآية في شخص آخر من كبار الصحابة ، ممن كان قد اعتاد شرب الخمر في الجاهلية عرفنا الهدف السياسي فيها .

علوم القرآن ، السيد محمد باقر الحكيم ، ص 303 .

هيچ مسلماني كه اندكي از شخصيت امير مومنان آگاهي داشته باشد ، شك در دروغ بودن اين روايـت از زبان آن حضرت نمي نمايد ؛ زيرا امير مومنان عليه السلام از زمان كودكي در دامان رسول خدا (ص) بزرگ شده و اخلاق ايشان را به خود گرفته است ؛ چگونه مي توان تصور نمود كه چنين كاري از وي صادر شده باشد ؛ مخصوصا اگر با ديده دقت به نزول آياتي كه قبل از اين ماجرا در مورد مذمت شراب آورده شده است بنگريم و نيز رواياتي را كه مي گويد كسي كه اين آيه در مورد وي نازل شده است ، از بزرگان صحابه است كه در جاهليت عادت به شرب خمر داشته است ، ببينيم ، هدف سياسي از اين روايت را درك مي كنيم .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ١٤ بهمن ١٣٨٨ |
جناب الي‌عمر
عجب!!
بنا بر عقيده شما پس ابوبکر در يک مجلس شرب خمر شرکت داشته است ولي شرب خمر نکرده است!!!
مي‌شود بفرماييد او در آن مجلس چه کار مي‌کرده است؟
از اشعاري که در وصف کفار ملعون به درک رفته در بدر، سروده مي‌شد لذت مي‌برد؟
و يا شايد از خنده هاي مستانه عمر شاد مي‌شد؟
شايد هم پياله‌گرداني مي‌کرده است؟

راستي مگر شما ادعا نمي‌کنيد که ابوبکر در بدر حضور داشته است و جهاد کرده است.
چگونه غيرت و تعصب يک مسلمان مي‌تواند به او اجازه دهد که در مجلسي شرکت کند که در آن از کفار حربي تجليل مي‌شود؟
راستي مگر شما ادعا نمي‌کنيد که ابوبکر از همه به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نزديکتر بوده است؟ پس چرا در مقام دفاع از ايشان در آن مجلس بر نخواسته است؟

نه اندکي غيرت. نه اندکي تعصب. نه اندکي تعقل.
البته واضح است که شما از تناقض لذت مي‌بريد و وقتي بر پايه تناقضات عقلي سخن مي‌گوييد احساس شعف و شادي به شما دست مي‌دهد.
مثلا اوج تعقل خود را در باور به چنين عباراتي مي‌يابيد:
خورشيد يخ‌زده
نسيم رعدآسا
گل زيرخاکي
و ....

عليا ولي الله
42 | علي عمر | | ١٢:٠٠ - ١٤ بهمن ١٣٨٨ |
متن نوشته شده از فتح الباري نصفه است. در صفحه قبلش نويسنده ثابت مي کند که ابو بکر در مجلس بوده ولي اصولا در زمان جاهليت شراب را بر خود حرام کرده بوده است. متن مي گويد دو ابابکر در مجلس بودند و آنکه مي نوشيده ابن شغوب بوده و نه صديق. آنجا که مي گويد: وقد أخرج أبو نعيم في الحلية في ترجمة شعبة من حديث عائشة قالت حرم أبو بكر الخمر على نفسه فلم يشربها في جاهلية ولا إسلام ويحتمل إن كان محفوظا أن يكون أبو بكر وعمر زارا أبا طلحة في ذلك اليوم ولم يشربها معهم در ضمن شما که حديث علي را تحليل مي کنيد سندهاي ديگر اين حديص را هم ديده ايد و بعد درباره درجه صحت حديث ابو بکر هم تحقيق کر ده ايد؟

پاسخ:
با سلام
جناب علي عمر !!!!!!!!!
كسي كه حديث را با صاد «حديص» مي‌نويسد ، چطور مي‌تواند معاني لغات عربي را متوجه و مقصود شخص همانند ابن حجر را متوجه شود ؟!!!
بلي ، ابن حجر عسقلاني تمام تلاش خود را مي‌كند كه دامان ابوبكر را از اين اتهام پاك كند ، استدلال‌هاي زيادي را مي‌آورد ؛ اما در آخر با توجه به قرائن اعتراف مي‌كند كه اين شخص همان ابوبكر (عبد الكعبه) بن أبي قحافه است . قرار نيست كه ما براي اثبات يك مطلب ، تمام صفحه را نقل كنيم .

والسلام علي من اتبع الهدي
گروه پاسخ به شبهات
43 | حقيقت جو | | ١٢:٠٠ - ١٥ بهمن ١٣٨٨ |
سلام عليکم

منظور آن وهابي پاکستاني در واقع همان امير المومنين خودشان يعني عمر بوده است
اگر نگاهي به منابع خودشان بيندازند متوجه ميشوند که چه کسي شرابخوار بوده است.
44 | نصر | | ١٢:٠٠ - ١٦ بهمن ١٣٨٨ |
با سلام
به هر حال به نظر بنده شما بايد همانطور که در جهت مقابله با شبهات حرکت مي کنيد بايد در مسير تاليف قلوب هم حرکت کنيد که اين هم از نيازهاي اساسي امروز است والبته بنده اين رويه را خيلي نديده ام وفقکم الله
والبته نميدانم فرمايشات دوست عزيز چه ربطي به عرض بنده داشت
چه کسي گفته کسي که ولايت فقيه را قبول ندارد کافر است؟!!!
آنچه مطرح است اين است که ما نظامي اسلامي تشکيل داده ايم وحفظ آن را واجب مي دانيم هر کسي که بخواهد براندازي کند ذفاع ما يک امر طبيعي است به هر حال خداوند همه ما در مسير اهل البيت ثابت قدم بگرداند که انتم الصراط الاقوم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء
45 | momen abdullah | | ١٢:٠٠ - ١٦ بهمن ١٣٨٨ |
جناب آقاي نصر
اگر روزي شما در يک کتاب اين مطلب را ببينيد:
«روزي جد آيت الله خميني [نعوذ بالله] در حالت مستي در مسجد بر رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) وارد شد . حضرت از اين وضع ناراحت شد و آن‌گاه آيه مذكور نازل گرديد كه مسلمانان نبايد در حالت مستي نماز بخوانند .»
و بعد متوجه شويد که اين کتاب مرجع و صحيح و اساس و بنياد دين گروهي خاص است.
آيا حاضر مي‌شويد که با آن گروه وحدت کنيد؟ و يا با آنها الفت کنيد؟
آيا تمام نيروي خود را وقت مبارزه با آنها نخواهيد کرد؟
********
مرقوم کرده‌ايد که:
«ما چه شيعه چه سني بايد بتوانيم باهم در يک صف بجنگيم و اين به وجود نمي آيد مگر به تاليف قلوب»
جناب آقاي نصر
مثل اينکه شما مطلبي را فراموش کرده‌ايد!!!
پيروزي بر عليه صهيونيسم را چه کسي به ما ارزاني خواهد کرد؟
جز خداوند علي و اعلي؟
>>>>>>> آيا امکان دارد که خواست خداوند پيروزي تکفير کننده‌گان حضرت ابوطالب (عليه السلام) بر يهود باشد؟؟؟؟؟؟ <<<<<<<<<<
مگر ما پيروزي بر يهود را جز براي رضاي خدا مي‌خواهيم؟ آيا ممکن است رضاي خداوند در «نصر» و «پيروزي» افرادي باشد که معاويه را اميرالمومنين مي‌دانند؟
*************
جناب نصر
بر روي زمين جماعتي پديد آمدند غارتگر و خون‌ريز. فرزندان شريف آخرين رسول خدا (صلي الله عليهم اجمعين) را يک به يک شهيد کردند.شمشير در دست گرفته و به بلاد ديگر حمله ور شدند و تا توانستند غارت کردند و به غلامي و بردگي بردند.
يازده امام بر حق و حجت خدا (عليه السلام) را يک به يک شهيد کردند و گونه بشر را از آنان محروم کردند.
سپس در کتب خود شروع به تفاسير عجيب و غريب و احمقانه از قرآن خدا کردند تا آن را هم چون قرآن ناطق شهيد کرده باشند.
کار را به اينجا ختم نکردند و تا توانستند شيعيان امامان خدا را سر بريدند.
آنگاه خداوند عظيم و اعلي براي کنترل اين جماعت وحشي و خونخوار علم و دانشي را در اختيار ديگر ملل ديگر قرار داد تا با استفاده از آن از چهار سو بر اين وحشي‌ها مسلط شوند و گونه بشر را از آنها حفظ کنند.
حال شما مي‌گوييد که ما با اين جماعت محب و پيرو عمر دوستي کنيم!!!!!!!!!
**************
جناب نصر
آيا شما به اندازه خردلي شک داريد که لطف خداوند به يک شيعه بيشتر است از پول و ثروت و قدرت و علم 100 ميليون دوست دار عمر؟
آيا شک داريد که همان يک شيعه بر عليه يهود کاري مي‌تواند کند که 100 ميليون پيرو عمر نمي‌توانند؟
آيا به اندازه يک اتم شک داريد که هوش و ذکاوت و عقل و تدبير همان يک شيعه بيش تر است از 100 ميليون پيرو عمر؟

شما با اين شيعه چه کرده‌ايد؟ آيا به عمرتان سعي کرده‌آيد که با او اتحاد کنيد؟
اگر بله. پس او در آمريکا و آلمان و ژاپن چه مي‌کند؟؟؟؟؟
***************
براستي که در عجبم که شما از حکمت و دليل پشت تمام اين فجايعي که بر به اصطلاح مسلمين مي‌ايد بي‌خبر هستيد!!!!
آيا جز اين است که علت العلل تمام اين شوم بختي مسلمين آن دستي است که از پياله شراب و مخرج شتر بيرون آمد و بر صورت وجه‌الله سيلي زد( يا امام زمان (عليه السلام))؟؟؟؟؟؟؟

هيچگاه فراموش نکنيد که بلااستثناء در تمام مواردي که خداوند بر کفار عذاب مي‌آورد، خواه کفار زمان حضرت نوح (عليه السلام) و يا خواه کفار قوم عاد و ثمود و لوط و ...، وظيفه مومنين فرار و دوري از کفار بوده ‌است.
>>>>>>>> نه الفت و يک دستي با آنها <<<<<<<<.

يا علي
46 | حقيقت جو | Japan - Chiyoda | ١٢:٠٠ - ١٧ بهمن ١٣٨٨ |
سلام عليکم دوستان عزيز بنا به گواهي تاريخ هر سه خليفه عمر عثمان ابوبکر شرابخوار بوده اند اهل سنت ناراحت نشوند و ميتوانند براي رسيدن به اين حقيقت به منابع خودشان رجوع کنند در ضمن در طول تاريخ خلافت آن سه خليفه نکته مهمي وجود دارد که تقريبا کسي ه آن اشاره نکرده است. هيچگاه بدعتهاي بوجود آمد از سوي سه خليفه توسط هيچکس جز امير مومنان حضرت علي ع نقد نشده است شما مي بينيد در زمان خلافت عثمان وليد بن عقبه حاکم کوفه ميشود و فردي دائم الخمر است اما با وجود مخالفتهاي بي شمار مسلمانان خليفه عثمان او را عزل نميکند که هيچ بلکه از او حمايت ميکند و مخالفان او را به بهانه مخالفت با خليه به بند هم ميکشد. و اين وريه تا جائيکه ادامه پيدا ميکند که مردم خشمگين از ظلم و ستم عثمان به تنگ آمده و با او به مخالفت بر ميخيزند اينجاست که تازه جناب عثمان اقدام به عزل وليدبن عقبه مي نمايد آنهم زماني است که وليد با حالت مستي به مسجد مي آيد و قصد نماز صبح مي نمايد و نماز را چهار رکعت ميخواند وديگر بهانه اي نميتواند پيدا کند براي عدم عزل او. قرائن و شواهد و تاريه خود گواه خيلي از ظلمهاي آنان است از اين مطالب در قاموس خلفا بسيار است نميدانم اين سني ها با چه روئي از خلفا دفاع ميکنند خدانگهدار
47 | مسلم | | ١٢:٠٠ - ٢٧ بهمن ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ
بعضي از مردم (با ايمان و فداکار، همچون علي (ع) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر ص)، جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‌فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

«البقرة/207»

در دفاع از حضرت امير (ع) همين بس كه او طبق قران سايه حضرت محمد (ص) بوده كپي برابر اصل بوده لذا هر اتهامي نسبت به او اتهام به پيامبر اعظم (ص) بوده است و اين طبق قران و نص صريح قران است و در احاديث نبوي اين موضوع مكرر توسط ايشان بيان شده است

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ
هرگاه بعد از علم و دانشي که (در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) کساني با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

«آل عمران/61»
غالب مفسران و محدثان شيعه و اهل تسنن تصريح کرده اند که آيه مباهله در حق اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده است و پيامبر تنها کسانى را که همراه خود به ميعادگاه برد فرزندانش حسن و حسين (عليهماالسلام ) و دخترش فاطمه (عليهاالسلام ) و على (عليه السلام ) بودند، بنابراين منظور از (ابناءنا) در آيه منحصرا حسن و حسين (عليهماالسلام ) هستند، همانطور که منظور از نساءنا فاطمه (عليهاالسلام )، و منظور از (انفسنا) تنها على (عليه السلام ) بوده است و احاديث فراوانى در اين زمينه نقل شده است .

ولى بعضى از مفسران اهل تسنن که کاملا در اقليت هستند کوشيده اند که ورود احاديث را در اين زمينه انکار کنند، مثلا نويسنده تفسير المنار در ذيل آيه مى گويد: اين روايات همگى از طرق شيعه است ، و هدف آنها مشخص است ، و آنها چنان در نشر و ترويج اين احاديث کوشيده اند که موضوع را، حتى بر بسيارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند!!

اما مراجعه به منابع اصيل اهل تسنن نشان مى دهد که على رغم پندارهاى تعصب آلود نويسنده المنار بسيارى از طرق اين احاديث به شيعه و کتب شيعه هرگز منتهى نمى شود، و اگر بنا باشد ورود اين احاديث را از طرق اهل تسنن انکار کنيم ساير احاديث آنها و کتبشان نيز از درجه اعتبار خواهد افتاد.

براى روشن شدن اين حقيقت قسمتى از روايات آنان را در اين باب با ذکر مدارک در اينجا مى آوريم :

(قاضى نور الله شوشترى ) در جلد سوم از کتاب نفيس (احقاق الحق ) طبع جديد صفحه 46 چنين مى گويد:

مفسران در اين مسئله اتفاق نظر دارند که (ابناءنا) در آيه فوق اشاره به حسن و حسين (عليهماالسلام ) و (نساءنا) اشاره به فاطمه (عليهاالسلام ) و (انفسنا) اشاره به على (عليه السلام ) است .

سپس (در پاورقى کتاب مزبور) در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذکر شده اند که تصريح نموده اند آيه مباهله درباره اهل بيت (عليهمالسلام ) نازل شده است و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحا آورده است .

از جمله شخصيتهاى سرشناسى که اين مطلب از آنها نقل شده افراد زير هستند:

1 - (مسلم بن حجاج نيشابورى ) صاحب (صحيح ) معروف که از کتب ششگانه مورد اعتماد اهل سنت است در جلد 7 صفحه 120 (چاپ محمد على صبيح - مصر).

2 - (احمد بن حنبل ) در کتاب (مسند) جلد 1 صفحه 185 (چاپ مصر).

3 - (طبرى ) در تفسير معروفش در ذيل همين آيه جلد سوم صفحه 192 (چاپ ميمنية - مصر).

4 - (حاکم ) در کتاب (مستدرک ) جلد سوم صفحه 150 (چاپ حيدر آباد دکن ).

5 -(حافظ ابو نعيم اصفهانى ) در کتاب (دلائل النبوة ) صفحه 297 (چاپ حيدر آباد).

6 - (واحدى نيشابورى ) در کتاب (اسباب النزول ) صفحه 74 (چاپ الهندية مصر).

7 - (فخر رازى ) در تفسير معروفش جلد 8 صفحه 85 (چاپ البهيه مصر).

8 - (ابن اثير) در کتاب (جامع الاصول ) جلد 9 صفحه 470 (طبع السنة المحمدية - مصر).

9 - (ابن جوزى ) در (تذکرة الخواص ) صفحه 17 (چاپ نجف ).

10 - (قاضى بيضاوى ) در تفسيرش جلد 2 صفحه 22 (چاپ مصطفى محمد مصر).

11 - (آلوسى ) در تفسير (روح المعانى ) جلد سوم صفحه 167 (چاپ منيريه مصر).

12 - (طنطاوى ) مفسر معروف در تفسير (الجواهر) جلد دوم صفحه 120 (چاپ مصطفى البابى الحلبى - مصر).

13 - (زمخشرى ) در تفسير (کشاف ) جلد 1 صفحه 193 (چاپ مصطفى محمد - مصر).

14 - (حافظ احمد بن حجر عسقلانى ) در کتاب (الاصابة ) جلد 2 صفحه 503 (چاپ مصطفى محمد - مصر).

15 - (ابن صباغ ) در کتاب (الفصول المهمة ) صفحه 108 (چاپ نجف ).

16 - علامه (قرطبى ) در تفسير (الجامع لاحکام القرآن ) جلد 3 صفحه 104 (چاپ مصر سال 1936).

در کتاب (غاية المرام ) از صحيح مسلم در باب فضائل على بن ابى طالب نقل شده که : روزى معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت : چرا ابو تراب (على (عليه السلام )

را سب و دشنام نميگويى ؟!

گفت : از آن وقت که به ياد سه چيز که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره على (عليه السلام ) فرمود افتادم از اين کار صرف نظر کردم ... (يکى از آنها اين بود که ) هنگامى که آيه مباهله نازل گرديد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تنها از فاطمه و حسن و حسين و على (عليهماالسلام ) دعوت کرد و سپس فرمود: اللهم هؤ لاء اهلى : خدايا! اينها خاصان نزديک من اند.

نويسنده تفسير (کشاف ) که از بزرگان اهل تسنن است در ذيل آيه مى گويد: اين آيه قويترين دليلى است که فضيلت اهل کساء را ثابت مى کند.

مفسران و محدثان و مورخان شيعه نيز عموما در نزول اين آيه درباره اهل بيت (عليهمالسلام ) اتفاق نظر دارند، در تفسير نور الثقلين روايات فراوانى در اين زمينه نقل شده است .

از جمله به نقل از کتاب (عيون اخبار الرضا) درباره مجلس بحثى که مامون در دربار خود تشکيل داده بود، اين چنين مينويسد: امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آيه مباهله مشخص ساخته است و به پيامبرش چنين دستور داده : فمن حاجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا...

و به دنبال نزول اين آيه ، پيامبر، على و فاطمه و حسن و حسين (عليهماالسلام ) را با خود به مباهله برد...

اين مزيتى است که هيچ کس در آن بر اهل بيت (عليهمالسلام ) پيشى نگرفته ، و فضيلتى است که هيچ انسانى به آن نرسيده ، و شرفى است که قبل از آن هيچ کس از آن برخوردار نبوده است .
48 | نصر | | ١٢:٠٠ - ٢٩ بهمن ١٣٨٨ |
ضمنا آقاي حسيني قزويني در جايي فرموده اند که بر گردن امير المومنين طناب نيانداخته اند در حالي که ظاهرا روايات خلاف اين مطلب است مثل اين که فرموده اند والقوا في عنقه حبلا اسود بحار ج28 ص270 ح سليم اين را لطفا پي گيري نماييد با تشکر
49 | نصر | | ١٢:٠٠ - ٢٩ بهمن ١٣٨٨ |
با سلام
من خيلي اهل صحبت هاي اينترنتي نيستم سرعت تايپم هم ضعيف است لذا...
اما شايد آقاي momen abdullah متوجه عرض بنده نشدند من نگفتم با ناصبي ها يا قاتلين ائمه و شيعيان وحدت کنيم بلکه با اهل سنتي که به هر حال محبت اهل البيت را دارند و حاضرند با استکبار وصهيونيسم بجنگند واين وحدت به اين معني نيست که ما از مذهب حقه دست بکشيم بلکه اين باعث رونق بيشتر اسلام ومکتب اهل البيت خواهد بود انشاءالله
من چند نکته عرض ميکنم :
1-شما با احاديث تقيه چه برخوردي داريد در حديثي که رسول خدا در مورد حنين عود دارند و ميفرمايند که بهشت وحور در اشتياق دوست داران اهل بيت اند مي فرمايد چيز هايي هست که اين اشتياق را تسکين ميدهد
وأعظم من ذلك مما يسكن حنين سكان الجنان وحورها إلى شيعتنا ما يعرفهم الله من صبر شيعتنا على التقية واستعمالهم التورية ليسلموا من كفرة عباد الله وفسقتهم ، فحينئذ تقول خزان الجنان وحورها : لنصبرن على شوقنا إليهم كما يصبرون على سماع المكروه في ساداتهم وأئمتهم ، وكما يتجرعون الغيظ ، ويسكتون عن إظهار الحق لما يشاهدون من ظلم من لا يقدرون على دفع مضرته ، فعند ذلك يناديهم ربنا عزوجل : يا سكان جناتي ويا خزان رحمتي ما لبخل أخرت عنكم أزواجكم وساداتكم ، ولكن ليستكملوا نصيبهم من كرامتي بمواساتهم إخوانهم المؤمنين والاخذ بأيدي الملهوفين ، والتنفيس عن المكروبين ، وبالصبر على التقية من الفاسقين الكافرين ، حتى إذا استكملوا أجزل كراماتي نقلتهم إليكم على أسر الاحوال وأغبطها فأبشروا ، فعند ذلك يسكن حنينهم وأنينهم . - بحار الأنوار - العلامة المجلسي ج 17 ص 328
بله ما براي اينکه بتوانيم معادله قدرت را در دنيا به نفع اسلام به هم بزنيم بايد نيرو جمع کنيم واين معني تاليف قلوب است بايد جرعه هاي غيض را نوشيد اما دم بر نياورد شما حساب توده هاي مسلمان غير شيعه که امروز عده زيادي از آنها به جمهوري اسلامي و حزب الله علاقه مند شده اند را نمي توانيد با مثلا حاکمان آل سعود ملعون مقايسه بکنيد اين يک اشتباه محاسباتي است
2-شما مي فرماييد به صورت وجه الله سيلي زده شد خوب بفرماييد برخورد اميرالمومنين چه بود فاغضيت علي القذي و جرعت ريقي علي الشجا و صبرت من کظم الغيظ علي امر من العلقم خطبه 217
3- برخورد امام با عثمان
يا ابن عباس ما يريد عثمان إلا أن يجعلني جملا ناضحا بالغرب ( 2 ) أقبل وأدبر ، بعث إلي أن أخرج ، ثم بعث إلي أن أقدم ، ثم هو الآن يبعث إلي أن أخرج . والله لقد دفعت عنه حتى خشيت أن أكون آثما نهج البلاغة - خطب الامام علي عليه السلام ج 2 ص 233
و امثال اينها مما لا يحصي
4-اين هم که مي فرماييد وحدت نکنيد خدا هست اين مغالطه اي است روشن همانگونه که فرموده اند لا حول ولا قوه الا بالله فرموده اند ابي الله ان يجري المور الا باسبابها تمسک به اسباب منافاتي با توکل به خدا ندارد خودشان مگر ما را امر به وحدت وتقيه نکرده اند؟
البته هدف من دفاع از اصل سياست وحدت که حرف امثال شرف الدين ها وبروجردي ها ومرحوم امام (رضوان الله عليهم) ومقام معظم رهبري است و الا منکر اين نيستم که گاهي در مملکت ما افراط هايي در اين بحث مي شود شما با افراط ها مقابله کنيد اين بحث بسيار دامنه دار و گاهي مصاديق آن اشتباه مي شود
خلاصه حرف اينکه بايد توجه اصلي به ام الفساد باشد که استکبار و صهيونيسم است نبايد شاخ وبرگ ها ما را از توجه به آن باز دارد والبته دفاع مستدل ومنطقي از مکتب اهل البيت هم از اوجب واجبات است ياعلي
50 | عبدالله | | ١٢:٠٠ - ١٧ اسفند ١٣٨٨ |
18 نام و نام خانوادگي: اسعد - تاريخ: 10 مهر 87
اولا اهل سنت محبت امير مومنان را بخش از ايمانشان مي دانند

جواب: اگر ادعاي فوق راست باشد، لابد بدليل فضايل بي بديل حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام بوده است؛ كه همين حبّ فضائل مستلزم بغض نسبت به رذائل است. و اگر ادعاي محبت حضرت علي عليه السلام راست باشد، نشانگر اينست كه در فضائل حضرتش شك و شبه اي نيست؛ و تا اينجا بين شيعه و عامه فرقي نمي ماند. پس منشاء اختلاف لابد شك نسبت به رذائل كسانيست كه
1- بيعت غدير را ( كه مبني بر ولايت أولي بالأنفسي حضرتش بدستور صريح كلام الله المجيد بود ) با ايشان شكستند.
2- به سكوت و عدم إعتراض وصي رسول الله صلي الله عليه وآله إكتفاء ننموده، حرمتِ پناهگاه حضرتش كه همان خانه حضرت زهراي مرضية سلام الله عليها بود، با آتش زدن درب و شكستن پهلوي بضعه رسول الله صلي الله صلي الله عليه وآله و سقط محسن 6ماهه اش، شكستند.
3- حضرتش را با ريسمان بگردنش كشان كشان به مسجد برده تا إمضاي غصب ولايتش را بگيرند.
4- با نقضِ مبناي إختراعي خودشان (=جعل شوراء در ولايت الهي) غصبِ خلافتش را به همدستانشان وصيت كردند.
5- با پيروي از هواي نفس، بدعتهاي غاصبين قبلي را بر تأسي از سنت رسول الله صلي الله عليه وآله ترجيح داده و بيش از ربع قرن، استخوان در گلو و خار چشمِ حضرتش شدند.
6- وقتي عموم مسلمين از جنايات و فسق و فجور حكومت غصبي به ستوه آمده، شرّ خليفه جائر را كم كرده و بزور و إلتماس خلافتش را به حضرتش عودت دادند؛ بر ولي أمر مسلمين خروج كردند.
7- در دارالإسلام تفرقه، جنگ داخلي و برادركشي راه انداخته و حضرتش را در محراب مسجد كوفه شهيد كردند.
8- همان صلحي را كه با زر و زور و تزوير بر وصي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام (=سبط أكبر رسول الله صلي الله عليه وآله، حضرت إمام حسن المجتبي عليه السلام) تحميل كردند، شكسته و ايشان را شهيد كرده و جنازه مباركش را تيرباران كردند.
9- با نقض عهدشان مبني بر عدم سپردن جانشيني به يك فرد نالايق لاأبالي دائم الخمر سگباز، حكومت را در بني أمية لعينة موروثي كردند.
10- به سكوت و عدم إعتراض وصي وصي وصي رسول الله صلي الله عليه وآله (=سبط أصغر رسول الله صلي الله عليه وآله، حضرت إمام حسين عليه السلام) إكتفاء ننموده، به هجرت خانوادگي حضرت از مدينه ي جدّ أمجدش براي جلوگيري از خونريزي، بسنده نكرده و حتي به تقاضاي هجرت خانوادگي ايشان به خارج از مملكتشان رضايت نداده، ايشان را از كمترين حقوق بشري و حق حيات و نوشيدن آب محروم نموده، كودك 6ماهه اش (=حضرت علي أصغر باب الحوائج) را با تير 3شعبه شهيد كرده، حضرتش را به آتفاق 72تن از همراهانش كه جمعي از آنان خردسال و نوجوان و پيرمرد بودند، به شهادت رسانده، پيكر مطهرش را با سم اسب لگدمال كرده و زن و دختر و خواهرش يعني خاندان نبي مكرم إسلام صلي الله عليه وآله را با تهمت إرتداد و با سرهاي برهنه به إسارت بردند.
آيا اينهمه رذائل بس نبوده و بازهم جائي براي ترديد باقي ميگذارد؟! اگر جاي شك نيست بدانيد كه إدعاي جمع ميان حبّ حضرت علي عليه السلام و حبّ أضدادش يعني خلفاي قبلش و حكام بني أمية لعينة، دروغي لايتچسبك است! چرا كه خود حضرت أميرالمؤمنين عليه السلام حتي از مقايسه حضرتش با آنان، توسط برخي جهال، رنجيده و فرموده است: «أنزلني الدهر حتي قالوا علي و معاوية» يعني ببين روزگار چقدر مرا خفيف كرده كه مرا با معاوية مقايسه ميكنند!

22 نام و نام خانوادگي: عثمان عبدالرحمن عارف - تاريخ: 13 آبان 87
در اين زمان حتي انسان از كوچكترين بي توجهي ناراحت وگاها مشكوك مي شود

جواب: شما كه اينهمه دلنازك تشريف داريد و از كوچكترين بي توجهي ناراحت شده و گاهاً مشكوك ميشويد، پس بايد بسيار بيشتر از ما، از مسببين و مرتكبين فجائع فوق ناراحت شده و در هوّيت مسلماني آنان مشكوك شويد!

21 نام و نام خانوادگي: اسعد - تاريخ: 12 مهر 87
جمله اي که معمولا درپايان نامه به کفار آن را مي نگارند

جواب:
اولاً: اين قول -كه آية شريفة «والسلام علي من إتبع الهدي» در پايان نامه به كفار نوشته ميشود- إدعائي بيش نيست و بنا بر حكم «البينة علي المدعي» دليل ميخواهد، و بفرموده كلام الله المجيد «هاتوا برهانكم إن كنتم صادقين».
ثانياً: اگر فرض كني معمولاً چنين است، پس إثبات كرده اي كه قطعاً و دائماً چنين نيست! و نيز حكما گفته اند «حكم به شيء نفي ماعدا نميكند».
ثالثاً: معني آية شريفة اينست:«و سلام بر هرآنكه تابع هدايت است» با اين وجود، يقيناً ديگر جاي رنجش براي كسي كه تابع هدايت است، باقي نمي ماند!
داستان: گويند روزي ساده لوحي به يكي از آيات عظام سلام كرده و براي تمجيد به ايشان گفت: «آقا خدا هدايتتان كند». بعض ملازمينِ آقا از اين سخن رنجيدند و خواستند بنده خدا را عتاب كنند، آقا فوراً مانع شده و فرمودند: كاش اين دعا إجابت گردد! مگر ما در نمازهاي پنجگانه طالب هدايت نيستيم؟!

از خداي متعال ميخواهيم «إهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين أنعمت عليهم، غير المغضوب عليهم و لا الضالين»
و السلام علي من إتبع الهدي
51 | انا كلب الاميرالمومنين | | ١٢:٠٠ - ٠٦ فروردين ١٣٨٩ |
با سلام و خسته نباشيد به همه ي دوستان
من به صورت كاملا اتفاقي اين سايت رو پيدا كردم و خيلي خوشحالم كه اون چيزي را كه دنبالش بودم پيدا كردم


طبق فقه شيعه يكي از چيزايي كه زن آدم به آدم حرام مي شود اين است كه زماني كه آدم مي رود به مكه طواف نسا را نخواند
سني و وهابي جماعت اين كار را انجام نمي دهند پس بنابراين ...



فاتح خيبر كجا و فراري جنگ احد كجا
دلا بايد كه هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دما دم يا علي گفت


ما شيعيان بيخيال سيلي مادر نمي شويم ما با سني برادر نمي شويم
52 | عليرضا رنجبر | | ١٠:٣٣ - ٢٩ تير ١٣٨٩ |
بردران عزيز ماپيرو مكتب والاي ولايتيم حضرت علي به ما ياد داده كه باصبر و تلاش دركمال ادب وبجا از حريم پاك ولايت دفاع كنيم خواهشمند هستم اگر برادران اهل سنت به دليل بي اطلاعي از اهل بيت حرفهاي ميزنند . شما در كمال ادب به سئوالات آنها پاسخ دهيد هرچند تكراري وبچه گانه ودور از ادب باشد از شما كمال تشكر را دارم
53 | محب الزهرا | | ١٣:١٠ - ١٨ مرداد ١٣٨٩ |
اي شيعيان بباليد به خود که مولاي ما علي ع است لعنت خدا بر کساني که اين گونه بي مهابا بر شخصيتي چون علي ع تهمت ميزنند تا دامان نا پاک ديگران را پاک نمايند 0000 وسيعلم الذين ظلمو اي منقلب ينقلبون
54 | عباس | | ١٤:٣٧ - ٠٥ مهر ١٣٨٩ |
سلام آقايان سني اريکسون! درباره خلافت علي ع و شهادت همسرشان مي‌گن ( بابا کي ديد کي شنيده و شما نبش قبر تاريخ مکنيد تهمت به عمر مي‌زنيد و...... ولي براي تنزل مقام مولا چه چرت و پرت‌ها که نمي‌زنند!!!!!!!!!!!!!!! 0
55 | سني | | ١٣:٥٨ - ٢٥ آبان ١٣٨٩ |
اخه بدبخت ها شما ها زن هاتونو از ؟؟؟ مي كنيد بعد دم از حرامي و حلالي مي زنيد اخه طواف نسا شما برييدمكه بايد مثل ما ها دست بگريد هك سايتت 100%ازطرف هكرهاي .......................................................................................................................................
56 | حق جويان | | ١٩:٠٢ - ١٣ بهمن ١٣٨٩ |
باسلام
ازدوستاني كه در مورد موضوع شراب مطالعاتي دارند دعوت ميشود با نظرات خود درآدرس زير به روشن شدن حقيقت كمك كنند

http://1ioc.com/fa/?page_id=240
57 | ابراهيم | | ١١:٠١ - ٢٥ اسفند ١٣٨٩ |
آقايان سني مذهب من موندم شما از يه طرف مي گيد كتاب هاي صحيح مسلم و صحيح بخاري بعد از قرآن صحيح ترين كتاب هاست و تمامي دلايل شيعه براي اثاباتحقانيت خود هم از همان كتابهاست ولي شما پشيزي ارزش به سخنان مسلم و بخاري نمي گذاريد و دائماً آن را منكر مي شويد شما را به خدا دست از اين لجاجت برداشته و به سوي حق كه همان مذهب علي امير المومنين است بيائيد .
58 | شمسيه 4 ارديبهشت 90 | | ١١:٣٣ - ٠٤ ارديبهشت ١٣٩٠ |
اهل سنت همه ميدونن حق با علي ولي به خاطر غرورو جهالت دست از افكارشون برنميدارن بنظر من هم ميدونن كه اين دروغه و فقط با اين تهمت ها خودشون رو مضحكه خاص و عام ميكنن و مذهب واعتقادات خودشون رو زير سوال ميبرن واين حرفا باعث شده كه بقيه بيش از بيش به باطل بودن مذهبشون ژي ببرن به نظر من بهترين مذهب فقط مذهب شيعه است به نظر من دوره مذهب سني سر اومده چون ديگه خودشون خودشون رو مسخره ميكنن
59 | علي | | ١١:٣٨ - ٠٤ ارديبهشت ١٣٩٠ |
به نظر من اهل سنت بايد چشما وگوشا ودلاشون رو يكم بهتر باز كنن چون ديگه اينقدر چرت وپرت ميگن كه بچه هاي يك ساله هم بهشون ميخندن اره مثل كتاب عايشه ام المومنين واقعا اگه ادم پاكشون اون باشه پس بقيشون چي بودن واقعا خنده دار كه كه الگوشون يكي مثل ...برا همين امثال عبدالمالك در ميان چون از نسل همون ها هستن
60 | شمسيه | | ١١:٤٥ - ٠٤ ارديبهشت ١٣٩٠ |
سني ها وقتي ازشون ميپرسن چن تا بچه دارين تعداد پسراشون رو ميگن پس نشون ميدن هنوز تو دوره جاهليتن با بيدار شين تا كي ديگه توي يكي از روستاهاي بيرجند كه سنين ميگن مولويشون وقتي مرده هاشون رو ميزارن تو قبر تو گوششون ميگن حق با علي از يكيشون پرسيدن چرا اينو الان ميگين ميگه فردا روز قيامت نگن به ما نگفتين مي بينيد اين همه عقل وشعورو تا كي لجاجت اينا چيه كه بار گردنتون كردين وحاظر نيستين كوتاه بيان من عاشق خدام چون من رو توي يك خانواده شيعه خلق كرد
61 | دانيال فاتح | | ١٢:٠٦ - ٠٢ تير ١٣٩١ |
علي و شراب بي شرمانه ترين چيزي است که تا حالا تو عمرم شنيدم . مرگ بر انگليس تفرقه انداز . مرگ بر بريتانيا . مرگ بر وهابي ها . مرگ بر ...
62 | بنده ي خدا | | ١٨:٤٨ - ٢٣ مرداد ١٣٩١ |
آه ه ه ه ه ازاين همه بي شرمي.اگرشايعه پراکني نکنيدچه کنيد؟تقصيري نداريدآنکه ارزش نداشت مجبوراست براي بزرگي اش عزت ديگران رابشکند!اگرعلي شراب خواربودمحمد(ص)پاره ي تنش راباآن همه خواستگارومشتاق به اونميدادمگرابوبكرخواستگارفاطمه (س)نبوداگراوخوب بودوعلي(ع)شراب خوارمحمد(ص)فاطمه رازوجه ي اومي كردچرانكرد؟شما براي اثبات حقانيتتان به پيامبرتهمت ناداني مي زنيد؟درحقانيت علي همين بس که زادگاهش بيت الله شدو ودردامان محمد(ص)پرورش يافت!لعنت بركسي كه حرمت اهل بيت راميشكندوآنگاه حرمت پيامبرراوآنگاه حرمت خدارا.والله بخداشمامسلمان سني نيستيدشماوهابي کافريد!اگرحقيدچراخشم گينيد؟اگرحقيدچراتهمت مي زنيد؟هيچ کس براي ثابت کردن حق نمي جنگد؟مگرنه اي است که مسلمانان راپيامبر(ص)براداراعلام کرد؟اگرمسلمانيدبرادرکشي نکنيد؟واگربرادرميکشيدادعاي مسلماني وحقانيت نکنيد.کدام عالم شيعه راسراغ داريدکه گفته باشدهرکس هفت سني رابکشدبهشت براوواجب مي شودولي وهابي هاگفتندهركه هفت شيعه رابكشدبهشت براوواجب است!آيانشنيديدکه رهبرشيعيان گفت به احترام برادران سني به عمروابوبکرلعن نکنيد؟حق اين است ياشماکه سرانتان دوست دشمن مسلمانان اند؟حق آل سعود رهبران شما هستند که حتي به مسلمين سني هم رحم نمي کنندوبراي خشنودي کافران برادران خودرادريمن وسوريه و...قتل عام مي کنند؟آياتا بحال ديده ايد که شيعه ها يکنفر رابه خاطر سني بودن بکشند؟درحالي که شيعه کشي عادت وهابيون شده!ودرآخربايد بگويم من ياعلي مي گويم چون معبودم وپيامبرم علي رادوست مي داشتند ازعلي شفاعت مي خواهم چون نزد خدايم آبرو دارد علي راحق مي دانم چون بخاطرخدايم ازعزيزترينش فاطمه اش گذشت علي الگوي من است چون پيرو پيامبرم ومطيع عشقم خدايم بود!ازابوبکروعمروعايشه بيزارم چون بين هم کيشانم بين برادرانم تفرقه انداختند اگرمسلمين يکي بودندامروزآمريکا واسرايل براي سوريه تصميم نمي گرفتند.بااين كارهاوحرف ها قلب امام زمان(عج)شكستيدبحق مهدي خداقلبتان رابشكند.
63 | عمرايراني عبدالوهاب | | ٢٢:٥٠ - ١١ شهریور ١٣٩١ |
باسلام خدمت برادران عزيز
اللهم اياک نعبد واليک نصلي ونسجد نرجورحمتک ونخشي عذابک ان عذابک الجدبالکفارملحق
اللهم ارحم لامت محمد
لعنت خدا برکسي که بگويد حضرت علي کرم الله وجهه . مشروب خورده است.
ولعت خدا برکسي که بگوييد حضرت ابوبکروعمر مشروب خورده است
ماپيرو دين محمد.ص. هستيم وتوهين به اهل بيت وصحابه يعني توهين به دين اسلام دوستان عزيزم هيچ احدي حق ندارد به اهل بيت وصحابه توهين نمايد
فرداي قيامت بايد جواب گوباشيم..... اي ملت ايران اي مسلمانان ايران ما سني وشيعه باهم برادر وبرابريم........اون کشور همسايه اي که گفته حضرت علي کرم الله.. مشروب خورده است نه تنها اوسني نبوده بلکه اومسلمان نبود آنها ميخواهند ملت ايران رابه اين روش نابود کنند لعنت به کسي که بگويد علي وعمر مشروب خورده است.........برادران بخود بياييم ..اجرکم عندالله
64 | نخبه پرور | | ٢٠:١٤ - ١٠ مهر ١٣٩١ |
به هوش باشيد
اين حرفها را دشمنان ميزنند تا بين شيعه و سني درگيري بيندازند.
65 | يه مسلمون | | ٠٩:٢٩ - ٢٨ آبان ١٣٩١ |
سلام
حضرت علي (ع) از 9 سالگي اسلام آوردند قطعا تو اون سن هنوز مشروب نخورده بودند و اصلا نميدونستند چه چيزيه ولي اونايي كه قبلا خورده بودند و سرمستيش مدام وسوسه شون مي كرده سمتش مي رفتند كه اسلام گام به گام اومده و از مضراتش براشون گفته و بعد براشون حرام كرده . حرام بودن شراب براي كسي كه هرگز بهش لب نزده چه معنا مي تونه داشته باشه؟
66 | تقي ارسي | | ٠٩:٠٠ - ١٤ آذر ١٣٩١ |
حالا چي شده مگه!؟ مگه خوردن مشروب بده!؟ هم عمر و هم آن يکي تازه دمشان گرم که مشروب مي خورده اند.
67 | mamadi | | ١٨:٢٩ - ٢١ اسفند ١٣٩١ |
ابن حجر ميگويد: وَمِنْ الْمُسْتَغْرَبَات مَا أَوْرَدَهُ اِبْن مَرْدَوَيْهِ فِي تَفْسِيره مِنْ طَرِيق عِيسَى بْن طَهْمَان عَنْ أَنَس أَنَّ أَبَا بَكْر وَعُمَر كَانَا فِيهِمْ ، وَهُوَ مُنْكَر مَعَ نَظَافَة سَنَده ، وَمَا أَظُنّهُ إِلَّا غَلَطًا . وَقَدْ أَخْرَجَ أَبُو نُعَيْم فِي " الْحِلْيَة " فِي تَرْجَمَة شُعْبَة مِنْ حَدِيث عَائِشَة قَالَتْ : " حَرَّمَ أَبُو بَكْر الْخَمْر عَلَى نَفْسه فَلَمْ يَشْرَبهَا فِي جَاهِلِيَّة وَلَا إِسْلَام " وَيَحْتَمِل إِنْ كَانَ مَحْفُوظًا أَنْ يَكُون أَبُو بَكْر وَعُمَر زَارَا أَبَا طَلْحَة فِي ذَلِكَ الْيَوْم وَلَمْ يَشْرَبَا مَعَهُمْ . و از چيزهاي حيرت آوري که ابن مردويه در تفسيرش نوشته يکي اين است که از زبان عيسي بن صحان روايت کرده که ابوبکر و عمر نيز در آن مجلس بودند واين دروغ است هرچند که سند روايت درست است، و گمان ميکنم اشتباهي رخ داده است، زيرا ابونعيم در حليه از عايشه روايت کرده که حضرت ابوبکر در جاهليت هم شراب را برخود حرام کرده بود احتمالا در آن روز ابوبکر و عمر به ديدار ابوطلحه رفتند و لکن شراب ننوشيدند پس اين است نظر ابن حجر ولکن شيعه با عوض کردن متن، اصرار دارد که ثابت کند ابوبکر و عمر هم شراب نوشيدند ما ميدانيم که حتي اگر در آن روز شراب نوشيده بودند ، بازاين عيبي نبود زيرا شراب تا آن لحظه حرتم نشده بود ولي سخن من چيز ديگريست حرفم اين است که در اين دوره ارتباطات، شيعه چرا اصرار دارد از کتابهاي ما نقل قول دروغ کند؟ پس ابن حجر نظرش همان است که ما گفتيم ولي شيعه صد درصد نظر ديگري را به او چسبانده و دروغ تلخي گفته است. يک ترفند ديگر علماي شيعه اين است که قول يک گمراه را ميچسبانند به گفته يک عالم سني مثلا گفته زمخشري معتزلي را پيوند داده اند به نظر ابن حجر ...

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ ابن حجر قبول دارد كه طي روايت صحيح السندي ابوبكر و عمر هم شراب نوشيده اند. به اين مطلب در متني كه آورده ايد به روشني تصريح شده است. ولي سعي دارد آن را زير سوال ببرد و نپذيرد. دليلي كه آورده هم شايد بتواند در مورد ابوبكر تشكيك ايجاد كند ولي ربطي به عمر ندارد. اگر غير از اين است شما بيشتر توضيح دهيد؟
زمخشري هم مفسر سني مذهب است كه در فقه حنفي و در عقائد معتزلي بوده است. ذهبي در سير اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجليل و تكريم از او ياد كرده و لقب علامه را به او مي‌دهد. ابن اثير در جامع الأصول در مورد او مي گويد: «أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري الخوارزمي، الحنفي مذهبا، صاحب التصانيف العجيبة، و التأليفات الغريبة، مثل: الفائق في غريب الحديث، و الكشاف في تفسير القرآن، و الأمثال، و المفصّل في النحو. و له اليد الباسطة و اللسان الفصيح في علوم الأدب، لغتها و نحوها و شعرها و رسائلها، و علم البيان»
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
68 | سمانه | | ٠٥:٢٨ - ٠٢ فروردين ١٣٩٢ |
حضرت علي عليه السلام فرمودند :
اگر يک قطره شراب در چاهي ريخته باشد ، اگر ان چاه را پر کنند ( چاه را از بين ببرند) و بر بالاي ان معذنه اي ( محل اذان گفتن ) بسازند ، من بالاي ان معذنه اذان نمي گويم .
69 | پارس | | ٢٤:٠١ - ١٢ خرداد ١٣٩٢ |
جدا خودتون خنده تون نميگيره موقع نوشتن اين خزعبلات!!! :D چي ميگيد اخه جوجوهاي سبئي!!! :D هههههههه! خخخخخخخخخخخخخ! :)))))))))9 ولي راهكار خوبي هم هست! ميشه جاي شراب ترياك كشيد! :D هاااااااهااا! من به در گفتم وليكن بشوند! نكته ها را مو به مو ديوار! ها!!!!!!!!11 خخخخخخخخ! ههههه! :D
70 | aaaaaaaaaaaaaaaaaa | | ٢١:٤٧ - ٢١ خرداد ١٣٩٢ |
جناب پارس (کامنت 69):

در جوابتون بايد بگم چرا من به نوبه خودم خيلي خنده ام گرفت اما ميدوني اين حرفها رو يا به قول خودتون "خزعبلات" رو علماي خودتون تو کتابهاشون گفتند که نتيجه مستقيم حرف شما اينه که علماي شما ...
البته بايد اضافه کنم
آنکه کس که نداند ونخواهد که بداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند !
در ضمن از پيامبرتون "مستر همفر" چه خبر که بعد 1200 سال از لندن مبعوث شد و گرنه کي شما رو از گمراهي در مي آورد !؟
71 | رحيم | | ٢٤:١٧ - ١٨ تير ١٣٩٢ |
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدو آل محمد
72 | حقير | | ٠٤:٠٩ - ٢٥ تير ١٣٩٢ |
فرج آقاامام زمان صلوات
73 | سعيد | | ١٧:٥٣ - ١١ مرداد ١٣٩٢ |
وقتي درمورد حضرت علي عليه السلام ايه تطهبر(سوره احزاب آيه 33)نازل شده است واهل بيت پيامبر را شامل ميشود(پيامبر .حضرت علي وفاطمه وامام حسن وامام حسين) ديگر چه لزومي است به اين كذبيات گوش كنيم وخود را به زحمت بندازيم
74 | علي نادري | | ١٦:٢٩ - ١٦ بهمن ١٣٩٢ |
باسلام بنده به شخصه متاسف هستم که چنين به صحابه گرامي پيامبرص توهين ميکنيد چطور صحابه اي که در مکتب پيامبروزير دست او تربيت شده اند چنين اشتباهاتيرو مرتکب ميشن به خدا شما شيعيان کاش يکم عاقلانه ومنطقي عمل ميکرديد نه احساساتي شماها تايه اخوند ميره رومنبر انگار فرشته نجات اومده براتون /غافل ازاينکه شماها را از حقيقت الهي دور ميکنن و......./بيچارها شماها که اين همه ادعاتون ميشه حداقل بريد اسناد وعقايد صحيح اهل تسنن رومطالعه کنيد بعد بيايد اينجا اراجيف ببافيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ در مورد عدالت صحابه در مقالات ذيل تحقيقات مفصلي قرار دارد مي توانيد مراجعه نماييد و نقدتان را در نظرات براي ما بفرستيد تا بررسي شود:











و...

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
75 | نوكَرمولا | | ١١:٤٤ - ١٩ ارديبهشت ١٣٩٣ |
آخه فولان فولان شده هر يه حرف بزنيد بگنجد؛ علي ومشروب!
76 | محسن موسوي | | ٢٢:١٦ - ٠٢ خرداد ١٣٩٣ |
واقعا از شما ممنونم، جدا استفاده مي کنم. اميدوارم همه ي مسايل را با همين حوصله و دقت پاسخ دهيد. لطفا به شبهات بيشتري بپردازيد.
با تشکر
77 | ffdf | | ٠٢:٥٧ - ٢٦ خرداد ١٣٩٣ |
آقاي علي نادري اگه تعصب جلوي چشمات رو نگرفته بود ميديدي که علماي خودتون اعتراف به شراب خواري اونا کردن
78 | ahmad | | ٠٣:٠١ - ٢٦ خرداد ١٣٩٣ |
به خدا قسم من بعد از شنيدن اين تهمت و بعد از اينکه فهميدم بعضي از سني ها و ابن تيميه به اميرالمومنين چنين تهمتي رو زدند گريم گرفت نه خنده!!!
از خدا مي خوام همشون با ابوبکر و عمر و معاويه ي شراب خوار محشور بشن
79 | امير حسين فراهاني | | ٢١:٤٧ - ١٦ مرداد ١٣٩٣ |
خيلي بايد کور دل بود که علي (ع) اول مومن به پيامبر مکرم اسلام (ص) را به چنين کاري متهم کرد
امير المومنين علي حيدر کرار و شراب خواري؟؟ استغفر الله. خدا لعنت کنه هرچي ناصبي رو. آمين
80 | ... | | ٢٤:٥٣ - ٢٠ شهریور ١٣٩٣ |
از حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نقل شده ؛
که هر گاه يک قطره از شراب در چاهي افتد و آن چاه با خاک پر شود و در آن موضع مناره ساخته شود من در بالا يش اذان نمي­گويم،
و اگر قطره­اي به دريا افتد و آن دريا خشک شود و گياه در آنجا برويد، و گوسفندي از آن گياه بخورد و وارد گلة گوسفند شود، من از گوشت آن گلّه نمي­خورم.
و نيز فرمود: اگر يک قطار شتر از مشرق تا مغرب روان باشد و بار آخرين شتر، بار شراب باشد من مهار اولين شتر را نمي­گيرم.
آمال الواعظين/ جلد اول ص 213
  بعدی [1] [2] [3]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب