2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير در منابع اهل سنت ، چگونه آمده است؟
کد مطلب: ٥١٠٧ تاریخ انتشار: ٢١ دي ١٣٨٩ تعداد بازدید: 13848
پرسش و پاسخ » صحابه
شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير در منابع اهل سنت ، چگونه آمده است؟

بسم الله الرحمن الرحيم

شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير در منابع اهل سنت

گفتار اول: تولد عبد الله بن زبير از متعه (با سند معتبر):

گفتار دوم: رسول خدا (ص) خطاب به عبد الله بن زبير: «واي بر مردم از دست تو» (با سند معتبر):

گفتار سوم: رسول خدا (ص): شخصي به نام عبد الله در حرم الحاد مي كند! (با سند معتبر)

گفتار چهارم: سلمان فارسي يكي از آل زبير كعبه را به آتش خواهد كشيد(با سند معتبر):

گفتار پنجم: حضرت علي (ع) او را ابن سوء مي دانند (با سند معتبر):

گفتار ششم: حضرت علي (ع): عبد الله بن زبير، علت حضور زبير در جنگ جمل و مايه گمراهي او است(با سند معتبر):

گفتار هفتم: عبد الله بن زبير عامل اصلي حضور عائشه در جنگ جمل (با سند معتبر):

گفتار هشتم: نخستين كسي كه در اسلام شهادت دروغ داد:

گفتار نهم: حضرت علي او را لعنت مي كنند:

گفتار دهم: امام حسن عليه السلام او را نادان مي داند:

گفتار يازدهم: عبد الله بن زبير، درود بر رسول خدا (ص) و صلوات را ترك كرد! با چهار متن):

گفتار دوازدهم: بغض عبد الله بن زبير نسبت به حضرت علي و اهل بيت عليهم السلام(با چند متن):

گفتار سيزدهم: خوشحالي عبد الله بن زبير از خروج امام حسين به سوي كوفه (با چند سند):

گفتار چهاردهم: عبد الله بن زبير: پيامبر خاندان بدي دارد كه وقتي نام او را مي برم گردن كشي مي كنند! (با چند متن و سند):

گفتار پانزدهم: دشنام عبد الله بن زبير به حضرت علي عليه السلام و بني هاشم (با چهارمتن):

گفتار شانزدهم: بني هاشم از او بد گويي مي كنند:

گفتار هفدهم: نفرين عبد الله بن زبير توسط محمد حنفيه:

گفتار هيجدهم: عبد الله بن زبير بني هاشم را در مكه زنداني كرده و مي خواست آنهارا در آتش بسوزاند! (با چند متن)

گفتار نوزدهم: عبد الله بن زبير بني هاشم ، محمد حنفيه و ابن عباس را تبعيد كرد:

گفتار بيستم: بخل عبد الله بن زبير:(با سند معتبر):

گفتار بيست و يكم: عبد الله بن زبير از معاويه حق السكوت مي گيرد:

خلاصه و نتيجه گيري:

شخصيت و عملكرد عبد الله بن زبير در منابع اهل سنت

پخش سريال «مختار نامه» كه همراه با ترسيم گوشه اي از زندگي عبد الله بن زبير بن عوام بود، سؤال هاي زيادي را در ذهن جوانان شيعه و سني ايجاد كرد. برخي از علماي اهل سنت به شدت عليه آن سخن گفتند و حتي مشاهده آن را «حرام» اعلام كردند و بسياري ديگر باورشان نمي شد كه نواده خليفه اول و پسر زبير بن عوام چنين شخصيتي داشته است.

در طول اين مدت دوستان زيادي از طريق نظرات و همچنين بخش طرح پرسش، سؤالاتي از ما مي پرسيدند، سؤالاتي اساسي و مهم در باره عبد الله بن زبير و واقعيت هاي كه در سريال مختار نامه ترسيم شده بود.

از اين رو بر آن شديم كه با واكاوي شخصيت و زندگي عبد الله را در كتاب ها و منابع معتبر اهل سنت، به سؤالاتي كه ذهن مردم را مشغول كرده است پاسخ دهيم.بي ترديد بررسي تمام جوانب شخصيتي و رفتاري او، به مقاله گسترده تري احتياج دارد و از حوصله ما خارج است؛ از اين رو ما به صورت خلاصه به گوشه هاي از شخصيت، رفتار و كردار او اشاره خواهيم كرد.

گفتار اول: تولد عبد الله بن زبير از متعه (با سند معتبر):

نخستين نكته اي كه در كتب اهل سنت، راجع به عبد الله بن زبير، جلب توجه مي كند، تولد او از متعه است!

اين نكته، در مقابل وهابيون كه متعه را دقيقا زنا و ناشي از بي غيرتي مي دانند، نكته جالب توجهي است كه ازدواج زبير، با اسماء دختر خليفه اول، از متعه بوده و عبد الله بن زبير نيز ثمره همين ازدواج بوده است! و حتي طبق اين مدارك او نخستين فرزندي است كه بعد از اسلام از ازدواج موقت به دنيا آمد!

روايت اول:

ابو جعفر طحاوي، دانشمند شهير و نامدار اهل سنت در كتاب شرح معاني الآثار مي نويسد:

حدثنا صَالِحُ بن عبد الرحمن قال ثنا سَعِيدُ بن مَنْصُورٍ قال ثنا هِشَامٌ قال أخبرنا أبو بِشْرٍ عن سَعِيدِ بن جُبَيْرٍ قال سَمِعْت عَبْدَ اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ يَخْطُبُ وهو يُعَرِّضُ بِابْنِ عَبَّاسٍ يَعِيبُ عليه قَوْلَهُ في الْمُتْعَةِ فقال بن عَبَّاسٍ يَسْأَلُ أُمَّهُ إنْ كان صَادِقًا فَسَأَلَهَا فقالت صَدَقَ بن عَبَّاسٍ قد كان ذلك فقال بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما لو شِئْت لَسَمَّيْت رِجَالًا من قُرَيْشٍ وُلِدُوا فيها

از عبد الله بن زبير شنيدم كه سخنراني مي كرد و به ابن عباس كنايه مي زد، و نظر او را در مورد متعه، بر او عيب مي گرفت .

ابن عباس گفت: اگر راست مي گويد از مادرش بپرسد!!! او نيز از مادرش پرسيد؛ مادرش (اسماء دختر ابوبكر) گفت: ابن عباس راست مي گويد، چنين است!

ابن عباس نيز گفت: اگر بخواهم، نام مرداني از قريش را مي برم كه همگي از متعه به دنيا آمده اند

الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح معاني الآثار، ج3، ص24، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1399م

اين روايت از نظر سندي اشكالي ندارد و طبق مبناي بزرگان علم رجال اهل سنت، معتبر است.

1. سعيد بن جبير:

او از روات صحاح سته و از ديدگاه اهل سنت روايات او حجت است، ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت، در تعريف و تمجيد از او مي گويد:

وقال أبو قاسم الطبري: هو ثقة، إمام، حجة علي المسلمين.

ابوالقاسم طبري در مورد او گفته است: ثقه، پيشوا و حجت بر تمام مسلمانان است!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج4، ص11، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

2. ابو بشر جعفر بن ابي وحشية اياس اليشكري:

او نيز از روات صحاح سته است! ابن حجر در مورد او مي گويد:

930 جعفر بن إياس أبو بشر بن أبي وحشية ... ثقة من أثبت الناس في سعيد بن جبير

مورد اطمينان است، از ثابت ترين مردم در نقل از سعيد بن جبير است!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص139، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

3. هشام بن سنبر ابي عبد الله الدستوائي (يا هشيم بن بشير)

او نيز از روات صحاح سته است، شمس الدين ذهبي كه از با عنوان «إمام الجرح والتعديل» ياد مي كنند، در باره او مي گويد:

هشام الدستوائي ع (مجمع عليه) هو الحافظ الحجة الإمام الصادق أبو بكر هشام بن أبي عبد الله سنبر

هشام دستوائي، حافظ، حجت، امام، راستگو ...است .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء ج7، ص149، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

4. سعيد بن منصور بن شعبة:

او نيز از روات صحاح سته است، ذهبي در مورد او مي گويد:

سعيد بن منصور بن شعبة ع .الحافظ الحجّة،

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج16، ص184، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

5. صَالِحُ بن عبد الرحمن بن عمرو الانصاري

ابن ابي حاتم در مورد او مي گويد:

صالح بن عبد الرحمن بن عمرو بن الحارث مصري روي عن العلاء بن عبد الجبار وأبي عبد الرحمن المقريء وابن أبي حريم سمعت منه بمصر ومحله الصدق

ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاي 327هـ)، الجرح والتعديل، ج4، ص408، ش1790، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1271هـ ـ 1952م.

6. أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي، صاحب كتاب:

ذهبي در مورد او مي گويد:

الطحاوي الإمام العلامة الحافظ الكبير محدث الديار المصرية وفقيهها أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة بن سلمة بن عبد الملك الأزدي الحجري المصري الطحاوي الحنفي صاحب التصانيف من أهل قرية

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج15، ص27، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

بنابراين سند روايت به نظر اهل سنت معتبر است .

روايت دوم:

وأول مجمر سطع في المتعة مجمر آل الزبير

اولين كه آتش داني كه براي ازدواج متعه در آن عود ريخته شد (يعني اولين جشن ازدواج از متعه) آتش دان آل زبير بود!

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص14، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

شاهد بر اينكه مقصود در اين روايات متعه نساء است (نه متعه حج)

ممكن است كه كسي اشكال كند كه منظور از متعه در اين روايات، متعة النساء و ازدواج موقت نيست، بلكه منظور از آن «متعة الحج» است، در پاسخ به اين مسأله روايات فراواني وجود داد كه ما به يك روايت با سند معتبر اكتفا مي كنيم:

5540 أخبرنا محمود بن غيلان المروزي قال ثنا أبو داود قال ثنا شعبة عن مسلم القري قال دخلنا علي أسماء ابنة أبي بكر فسألناها عن متعة النساء فقالت فعلناها علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم

مسلم قري مي گويد به نزد اسماء دختر ابوبكر (مادر عبد الله بن زبير) رفتيم و از او راجع به متعه نساء پرسيديم، در پاسخ گفت: در زمان رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم!!

النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، السنن الكبري، ج3، ص326 ، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991.

اين روايت نشان مي دهد كه دختر بزرگ ابوبكر، از كساني بوده است كه به ازدواج موقت اعتقاد داشته و خود او عملا نيز آن را انجام داده است. سند اين روايت نيز طبق مبناي اهل سنت، كاملا معتبر است:

1. مسلم القري:

او از روات صحيح مسلم است، ابن حجر در مورد او مي گويد:

251 م د س مسلم وأبي داود والنسائي مسلم بن مخراق العبدي القاري مولي بني قرة ويقال المازني الفريابي أبو الأسود البصري العطار ويقال إنهما اثنان روي عن بن العباس وابن الزبير وابن عمر ومعقل بن يسار وأبي بكرة الثقفي وأسماء بنت أبي بكر وعنه ابنه سوادة وابن عون وحزم بن أبي حزم القطعي والقاسم بن الفضل الحداني وشعبة قال عبد الله بن أحمد سمعت أبي ذكر مسلم القري فقال ما أري به بأسا وقال أبو حاتم شيخ وقال النسائي ثقة وذكره بن حبان في الثقات

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج10 ص123 ش 251، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

2. شعبة بن الحجاج:

ذهبي در مورد او مي گويد:

شعبة بن الحجاج بن الورد الإمام أبو بسطام العتكي الأزدي مولاهم الواسطي شيخ البصرة وأمير المؤمنين في الحديث

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج1، ص234، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.

3. سليمان بن داود ابوداود

او از معروفترين اصحاب شعبه است، مزي در مورد او مي گويد:

وَقَال أبو مسعود أحمد بن الفرات الرازي: ما رأيت أحدا أكبر في شعبة من أبي داود. وَقَال أيضا: سألت أحمد ابن حنبل عَن أبي داود، فقال: ثقة صدوق.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج11، ص406، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

4. محمود بن غيلان المروزي

ذهبي در مورد او مي گويد:

محمود بن غيلان خ م ت س ق الإمام الحافظ الحجة أبو أحمد العدوي مولاهم المروزي من أئمة الأثر

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج12، ص223، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

5. نسائي:

مولف يكي از صحاح سته و يكي از امامان حديث اهل سنت!

بنابراين، سند اين روايت نيز طبق نظر اهل سنت معتبر است .

گفتار دوم: رسول خدا (ص) خطاب به عبد الله بن زبير: «واي بر مردم از دست تو» (با سند معتبر)

سال ها پيش از فتنه عبد الله بن زبير در به راه انداختن جنگ جمل و حوادث تلخ مكه و ...، پيامبر خدا صلي الله عليه وآله آن را پيش بيني و به خود او در اين باره هشدار داده بود. ضحاك شيباني در كتاب الآحاد والمثاني مي نويسد رسول خدا (ص) روزي حجامت كرده بودند، و به عبد الله بن زبير گفتند خون را در جايي بريز كه كسي نبيند، اما به جاي اين كار عبد الله بن زبير، خون رسول خدا (ص) را نوشيد! رسول خدا (ص) وقتي متوجه اين كار شدند، به او گفتند: واي بر مردم از دست تو!

اين روايت، براي كساني كه تبرك را منكر مي شوند، و خون رسول خدا (ص) را نجس مي دانند، غير قابل توجيه است!

578 حدثنا محمد بن المثني انا موسي بن إسماعيل نا هنيد بن القاسم قال سمعت عامر بن عبد الله بن الزبير أن أباه حدثه أنه أتي النبي صلي الله عليه وسلم وهو يحتجم فلما فرغ قال يا عبد الله اذهب بهذا الدم فأهرقه حتي لا يراه أحد فلما برز عن النبي صلي الله عليه وسلم عمد إلي الدم فشربه فقال يا عبد الله ما صنعت قال جعلته في أخفي مكان ظننت أنه يخفي علي الناس قال لعلك شربته قال نعم قال ولم شربت الدم ويل للناس منك وويل لك من الناس

روزي عبد الله بن زبير به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالي كه آن حضرت مشغول حجامت بودند، وقتي كه حجامت تمام شد، به عبد الله فرمودند برو و اين خون را جايي بريز كه كسي نبيند، وقتي كه از نزد رسول خدا (ص) بيرون رفت، خون را نوشيد!

پيغمبر (ص) به او فرمودند: اي عبد الله! چه كردي ؟ گفت: آن را در پنهان ترين جا از مردم گذاشتم!

آن حضرت فرمودند: نكند آن را نوشيده اي ؟ گفت: آري!

آن حضرت فرمودند: چرا خون را نوشيدي؟ واي بر مردم از دست تو! و واي بر تو از دست مردم!

الشيباني، أحمد بن عمرو بن الضحاك ابوبكر (متوفاي 287هـ)، الآحاد والمثاني، ج1، ص414، تحقيق: د. باسم فيصل أحمد الجوابرة، ناشر:دار الراية - الرياض، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991م.

سند روايت طبق مباني اهل سنت معتبر است:

1. عبد الله بن زبير:

صحابي است و به نظر اهل سنت، نيازي به بررسي ندارد .

2. عامر بن عبد الله بن زبير:

ذهبي در مورد او مي گويد: وثاقت او مورد اجماع است!

قلت: أجمعوا علي ثقة عامر

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج8، ص144، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

3. هنيد بن القاسم:

ابن حبان شافعي، نام او را در زمره ثقات و راويان مورد اعتماد اهل سنت، ذكر كرده است .

التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج5، ص515، ش 601، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.

4. موسي بن اسماعيل التبوذكي:

او از روات صحاح سته است و طبق مباني اهل سنت، جزو ثقات است، ذهبي در مورد او مي گويد:

93 التبوذكي ( ع ) الحافظ الإمام الحجة شيخ الإسلام

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج10، ص360 ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

5. محمد بن المثني العنزي

او نيز از روات صحاح سته است، ذهبي در مورد او مي گويد:

أبو موسي ع محمد بن المثني بن عبيد بن قيس بن دينار الإمام الحافظ الثبت أبو موسي العنزي البصري الزمن

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج12، ص123، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

6. احمد بن عمرو بن الضحاك ابن ابي عاصم، مولف كتاب الاحاد والمثاني:

ذهبي در مورد او نيز مي گويد:

ابن أبي عاصم حافظ كبير إمام بارع متبع للآثار كثير التصانيف ... قال أبو الشيخ كان من الصيانة والعفة بمحل عجيب وقال أبو بكر بن مروديه حافظ كثير الحديث صنف المسند والكتب ... وكان ثقة نبيلا معمرا

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج13، ص430، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

بنابراين سند اين روايت نيز به نظر اهل سنت معتبر است .

گفتار سوم: رسول خدا (ص): شخصي به نام عبد الله در حرم الحاد مي كند! (با سند معتبر)

يكي از پيش گويي هاي رسول خدا (ص) كه در كتب اهل سنت، با سند معتبر آمده است، پيشگويي كشتاري است كه در مكه رخ مي دهد؛ ايشان فرموده اند شخصي از قريش به نام عبد الله در مكه كشتار مي كند و خود او نيز در مكه كشته مي شود، گناهان او، برابر گناه جن و انس است، و عذاب او نيمي از عذابي است كه بر كل جهنميان وارد مي شود! كه تمام خصوصياتي كه در مورد اين شخص در روايات اهل سنت آمده است، تنها بر عبد الله بن زبير تطبيق مي كند و حتي تعدادي از صحابه از جمله عثمان نيز اين روايت را بر او تطبيق كرده اند:

احمد بن حنبل در مسند خويش چنين روايت مي كند كه:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا إِسْمَاعِيلُ بن أَبَانَ الوَرَّاقُ ثنا يَعْقُوبُ عن جَعْفَرِ بن أبي الْمُغِيرَةِ عَنِ بن أَبْزَي عن عُثْمَانَ بن عَفَّانَ قال قال له عبد اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ حين حُصِرَ ان عندي نَجَائِبَ قد أَعْدَدْتُهَا لك فَهَلْ لك ان تَحَوَّلَ إلي مَكَّةَ فَيَأْتِيَكَ من أَرَادَ أَنْ يَأْتِيَكَ قال لاَ إني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول يُلْحِدُ بِمَكَّةَ كَبْشٌ من قُرَيْشٍ اسْمُهُ عبد اللَّهِ عليه مِثْلُ نِصْفِ أَوْزَارِ الناس.

وقتي كه عثمان محاصره شده بود، عبد الله بن زبير به او گفت: من چند اسب تندرو دارم كه آنها را براي تو آماده كرده ام! آيا نمي خواهي به مكه بروي و كساني كه مي خواهند با تو باشند، به نزد تو بيايند ؟

عثمان گفت: خير! من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: قوچي در مكه الحاد مي كند كه اسم او عبد الله است و بر او نصف عذاب مردم است!

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص64 ش 461، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

اين روايت به خوبي نشان مي دهد كه عثمان چنين برداشت كرده است كه مقصود روايت، از كسي كه باعث الحاد در مكه مي شود عبد الله بن زبير است!

در باره اين روايت، نكاتي وجود دارد كه ما به اختصار آن ها را بررسي خواهيم كرد:

الف: بررسي سندي روايت:

الباني وهابي كه در دفاع از دشمنان اهل البيت عليهم السلام مشهور است، تلاش كرده كه اين روايت را از اعتبار بيندازد؛ در حالي كه طبق مباني خود او و ديگر بزرگان علم رجال و درايه اهل سنت، سند آن كاملا معتبر است.

تصحيح روايت توسط هيثمي:

ابوبكر هيثمي بعد از نقل اين روايت مي گويد:

رواه أحمد ورجاله ثقات ورواه البزار أيضا.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج3، ص285، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

نقد تضعيف اين روايت، توسط الباني:

مبناي الباني در تضعيف اين روايت، خدشه دار كردن تمام رواياتي است كه در مذمت اصحاب نقل شده است، بنابراين با ترفند هاي خاصي تلاش مي كند، آن را تضعيف نمايد .

البته او اصل روايت را قبول دارد؛ اما روايتي كه در آن نامي از «عبد الله» برده نشده است؛ ولي در روايتي كه صراحتا نام عبد الله در آن موجود است، ترديد مي كند و قابل استدلال نمي داند.

وي در اين باره مي نويسد:

أخرجه أحمد (1/64)، والبزار أيضاً، وابن عساكر (9/273)، وقال الهيثمي بعد أن عزاه للأوَّليْن: "ورجاله ثقات ". كذا قال! وجعفر بن أبي المغيرة، ويعقوب بن عبد الله - وهو القمي - قال الحافظ في ترجمة كل منهما: "صدوق يهم " .

وفي إسنادهما علة أخري، وهي الانقطاع بين عثمان رضي الله عنه وابن أبزي - واسمه سعيد بن عبد الرحمن بن أبزي الكوفي -، قال أبو زرعة: " روايته عن عثمان مرسلة" .

ولذلك؛ قال الذهبي في "سير أعلام النبلاء" (3/375) عقب الحديث: "رواه أحمد.. وفي إسناده مقال " .

وقال الحافظ ابن كثير في "البداية" (8/339): "وهذا الحديث منكر جداً، وفي إسناده ضعف، ويعقوب هذا هو القمي وفيه تشيع، ومثل هذا لا يقبل تفرده به، وبتقدير صحته فليس هو بعبد الله بن الزبير؛ فإنه كان علي صفات حميدة، وقيامه بالإمارة إنما كان لله عز وجل، ثم كان هو الإمام بعد موت معاوية بن يزيد لا محالة، وهو أرشد من مروان بن الحكم، حيث نازعه بعد أن اجتمعت الكلمة عليه، وقامت له البيعة في الآفاق، وانتظم له الأمر.والله أعلم ".

اين روايت را احمد و بزار و ابن عساكر نقل كرده اند و هيثمي بعد از آنكه روايت را از احمد و بزار نقل مي كند مي گويد: راويان آن همگي ثقه هستند! او اينطور گفته است!

اما جعفر بن ابي المغيره و يعقوب قمي، ابن حجر در مورد هر دوي آنها دارد «راستگو است اما اشتباه مي كند»

و در سند اين دو اشكال ديگري نيز هست، و آن انقطاع بين عثمان و ابن ابزي است! كه اسم او سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي است كه كوفي است، و ابوزرعه گفته است روايت او از عثمان مرسل است!

و به همين علت ذهبي در سير اعلام النبلاء گفته است: اين روايت را احمد نقل كرده است اما در سند آن اشكالي است!

و ابن كثير در البداية گفته است: اين حديث به شدت منكر است! و سند آن ضعيف! و يعقوب قمي است و در او تشيع بوده است! (مقداري به شيعه متمايل بوده است) و مثل اين روايت در صورتي كه او به تنهايي راوي آن باشد مقبول نيست!

و بر فرض كه صحيح هم باشد مقصود عبد الله بن زبير نيست! زيرا او صفات نيكو داشت! و به خاطر خدا حكومت را به دست گرفت! و بعد از مرگ معاويه بن يزيد او خليفه شد! و او بهتر است مروان بن حكم است! و بعد از آنكه خلافت براي او كامل شد و در همه جا با او بيعت كردند و حكومت او نظم گرفت ، مروان با او مقابله كرد!

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، السلسلة الصحيحة الكاملة، ح3108، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

يعني سه اشكال به سند روايت شده است:

1- انقطاع بين ابن ابزي وعثمان

2- ضعف جعفر بن ابي المغيرة

3- ضعف يعقوب بن عبد الله قمي

حال به بررسي اشكالات الباني به سند مي پردازيم:

اشكال اول: انقطاع:

ابن ابزي، همان سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي است و بين او و عثمان ارسال است!

اين اشكال، اشكال اساسي الباني به اين روايت است، وگرنه خود الباني، روايتي كه در سند آن جعفر بن ابي المغيرة و يعقوب قمي وجود دارند را تحسين و يا تصحيح كرده است! كه در پاسخ به اشكال دو و سه به آنها خواهيم پرداخت .

اما در واقع اشكال انقطاع، از بي اطلاعي يا تعمد الباني و ديگر علماي اهل سنت نشات مي گيرد!

جعفر بن ابي المغيرة، هم از سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي روايت نقل كرده است و هم از پدر او، و به همين علت، علماي اهل سنت او را تابعي مي دانند (زيرا عبد الرحمن بن ابزي صحابي است) و اين مطلب در تهذيب الكمال كه يكي از مشهورترين كتب رجالي اهل سنت است، آمده است! بنابراين، اين ادعا كه ابن ابزي بايد حتما «سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي» باشد و او عثمان را درك نكرده است، ادعايي بي مورد است! بلكه طبق اين نقل ابن ابزي خود عبد الرحمن بن ابزي است كه صحابي است!

958 بخ د ت س فق: جعفر (3) بن أَبي المغيرة الخزاعي القمي.... قال أبو الشيخ الاصبهاني: هو من التابعين، روي عن عبد الرحمن بن أبزي، ورأي ابن الزبير

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج5، ص112 ش 958، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

همچنين اصل اين سخن، در كلام دو تن از علماي رجالي اهل سنت آمده است؛ ابن حيان انصاري در مورد او مي گويد:

36 جعفر بن أبي المغيرة القمي من التابعين روي عن عبد الرحمن بن أبزي ورأي بن الزبير ودخل مكة أيام عبد الله بن عمر .

الأنصاري، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حيان ابومحمد (متوفاي 369 هـ )، طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، ج1، ص352، تحقيق: عبدالغفور عبدالحق حسين البلوشي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1412هـ - 1992م.

جعفر بن أبي المغيرة القمي من التابعين، واسم أبي المغيرة دينار روي عنه يعقوب القمي، وحبان بن علي، وأشعث بن إسحاق، ومطرف بن طريف، روي عن عبد الرحمن بن أبزي، ورأي ابن الزبير، ودخل مكة أيام عبد الله بن عمر مع سعيد بن جبير

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، أخبار أصبهان ج3، ص393، طبق برنامه الجامع الكبير.

بنابراين، اين اشكال الباني، صحيح نيست .

و بر فر ض صحت اين اشكال، باز تاثير گذار نيست، زيرا عبد الرحمن بن ابزي صحابي است و پسر او سعيد بن عبد الرحمن بن ابزي تابعي، و به نظر الباني، مرسل تابعي حجت است! زيرا او در السلسلة الصحيحة مرسلات بسياري را به خاطر اينكه ارسال از يك تابعي بوده است، صحيح مي داند:


أخبرنا يحيي بن عباد قال: حدثنا يونس بن أبي إسحاق قال: حدثنا أبو السفر قال: بينما رسول الله صلي الله عليه وسلم جالس هو و عائشة و أسامة عندهم، إذ نظر رسول الله صلي الله عليه وسلم فضحك ثم قال ... فذكره.و من طريق ابن سعد رواه ابن عساكر ( 2 / 348 / 1 ).و هذا سند صحيح مرسل، و أبو السفر اسمه سعيد بن يحمد، تابعي ثقة يروي عن العبادلة: ابن عباس و ابن عمر و ابن عمرو .

السلسلة الصحيحة الباني، ش 1019

اشكال دوم و سوم: جعفر بن ابي المغيرة قمي و يعقوب بن عبد الله قمي

الباني گفته است كه ابن حجر در مورد آنها گفته است «صدوق يهم» اما آيا اين عبارت موجب تضعيف راوي و روايت است ؟ خود الباني روايات ديگري را كه اين دو راوي در آن قرار دارند در كتاب «السلسلة الصحيحة آورده و آن را تحسين كرده است:

" كان لا يفطر أيام البيض في حضر و لا سفر " .

قال الألباني في "السلسلة الصحيحة" 2 / 120:أخرجه النسائي في سننه ( 1 / 321 ): أخبرنا القاسم بن زكريا قال: حدثنا عبيد

الله قال: حدثنا يعقوب عن جعفر عن سعيد عن ابن عباس قال: فذكره مرفوعا .

قلت: وهذا إسناد حسن رجاله كلهم ثقات رجال مسلم غير يعقوب و جعفر الراوي عن سعيد و هو ابن جبير.أما الأول فهو يعقوب بن عبد الله بن سعد القمي و أما الآخر فهو جعفر بن أبي المغيرة القمي، قال الحافظ في كل منهما: " صدوق يهم " و قال الذهبي في الآخر منهما: " صدوق ".و في الأول: " عالم أهل ( قم ) قال النسائي و غيره: ليس به بأس.و قال الدارقطني: ليس بالقوي.قلت: خرج له البخاري تعليقا ".و أخرجه الضياء المقدسي في " المختارة " (59 / 212 / 1 ) من طريق أخري عنه .

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، السلسلة الصحيحة المجلدات الكاملة ش 580

همچنين در كتاب ظلال الجنة روايت يعقوب بن عبد الله قمي را تصحيح كرده است:

744 - ( صحيح )

حدثنا أبو بكر حدثنا مالك بن إسماعيل ثنا يعقوب بن عبد الله القمي عن حفص بن حميد عن عكرمة عن ابن عباس عن عمر ابن الخطاب قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم

أنا ممسك بحجزكم عن النار وتغلبون تقاحمون فيها تقاحم الفراش والجنادب وأوشك أن أرسل بحجزكم وأفرط لكم علي الحوض وتردون وتعودون علي جمعا وأشتاتا

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، ظلال الجنة، ح744، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة - 1413هـ ـ 1993م .

بنابراين بعد از رد كردن اشكال انقطاع، ديگر جايي براي عدم قبول روايت باقي نمي ماند!

حال ببينيم راويان در نظر علماي اهل سنت چگونه هستند؟

جعفر بن ابي المغيرة قمي:

1- تمامي صاحبان صحاح سته غير از مسلم از او روايت نقل كرده اند، بخاري نيز از او در الادب المفرد به صورت مستقل و در صحيح بخاري به صورت ضمني (يعني استدلال به روايت با ذكر سند، بدون بيان آن به روش عادي - اين روش دلالت بر صدق مي كند و بالاتر از ذكر در متابعات است) روايت نقل كرده است .

2. احمد بن حنبل او را به صورت مطلق ثقه مي داند:

سمعت أبي يقول جعفر بن أبي المغيرة القمي وهو جعفر المصور ثقة وهو جعفر بن دينار

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، العلل ومعرفة الرجال، ج3، ص102 ش 4393، تحقيق: وصي الله بن محمد عباس، ناشر: المكتب الإسلامي، دار الخاني - بيروت، الرياض، الطبعة: الأولي، 1408 - 1988.

عمر بن شاهين، در باره او مي نويسد:

167 جعفر بن أبي المغيرة القمي ثقة قاله أحمد.

أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهين (متوفاي385 هـ)، تاريخ أسماء الثقات ج1 ص55، تحقيق: صبحي السامرائي، ناشر: الدار السلفية - الكويت ، الطبعة: الأولي، 1404هـ ـ 1984م

3. ابن حبان او را ثقه مي داند:

7048 جعفر بن أبي المغيرة الخزاعي يروي عن سعيد بن جبير روي عنه مطرف بن طريف ويعقوب القمي

التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج6، ص134 ش 7048، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.

4- ذهبي در مورد او به صورت مطلق در ميزان الاعتدال و تاريخ الاسلام او مي گويد:

كان صدوقا

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج8 ص63، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج2 ص148، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

تنها مطلبي كه ذهبي به عنوان اشكال در مورد او مطرح مي كند عدم قوت او در روايات سعيد بن جبير است!

يروي عنه يعقوب القمي ومندل بن علي وجماعة وذكره ابن أبي حاتم وما نقل توثيقه بل سكت قال ابن مندة ليس هو بالقوي في سعيد بن جبير

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج2 ص148، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

و خوشبختانه اين روايت را از سعيد بن جبير نقل نكرده است؛ پس هيچ اشكالي از جانب جعفر بن مغيره در اين روايت وارد نيست.

5. نظر تفصيلي ابن حجر در مورد جعفر:

165 بخ د ت س فق البخاري في الأدب المفرد وأبي داود والترمذي والنسائي وابن ماجة في التفسير جعفر بن أبي المغيرة الخزاعي القمي روي عن سعيد بن جبير وعكرمة وشهر بن حوشب وأبي الزناد وسعيد بن عبد الرحمن بن أبزي وغيرهم وعنه ابنه الخطاب وحسان بن علي العنزي ومطرف بن طريف ويعقوب بن عبد الله القمي الأشعري وعدة قال أبو الشيخ رأي بن الزبير ودخل مكة أيام بن عمر مع سعيد بن جبير قلت وقع حديثه في صحيح البخاري ضمنا حيث قال في التيمم وأمنا بن عباس وهو متيمم وهذا من رواية يحيي بن يحيي التميمي عن جرير عن أشعث عن جعفر عن سعيد بن جبير وقد أشرت إليه في ترجمة أشعث أيضا وذكره بن حبان في الثقات ونقل ونقل بن حبان في الثقات عن أحمد بن حنبل توثيقه وقال بن مندة ليس بالقوي في سعيد بن جبير وقال أبو نعيم الأصبهاني اسم أبي المغيرة دينار

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج2، ص92 ش 165، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

بنابراين، مقصود ابن حجر از «يهم» قطعا تضعيف روايت او، و يا معتبر نداستن روايت او نيست؛ به همين جهت در فتح الباري، خود ابن حجر، وقتي روايات جعفر قمي نقل مي شود، اشكالي به او نمي گيرد و حتي روايت او را تصحيح كرده است:

شاهد اول:

وقد أخرجه الطبري من طريق جعفر بن أبي المغيرة عن سعيد بن جبير عن بن عباس قال كانت قريش تطوف بالبيت عراة يصفرون ويصفقون فأنزل الله تعالي قل من حرم زينة الله الآية وسنده صحيح

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج10، ص253، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

شاهد دوم:

ما أخرجه بن أبي حاتم والطبراني من طريق جعفر بن أبي المغيرة عن سعيد بن جبير عن بن عباس أتت قريش اليهود فقالوا أيما جاء به موسي قالوا العصا ويده الحديث إلي أن قال فقالوا للنبي صلي الله عليه وسلم اجعل لنا الصفا ذهبا فنزلت هذه الآية ورجاله ثقات الا الحماني فإنه تكلم فيه

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج8، ص235، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

6- خود الباني روايات او را تحسين كرده بود!

همانطور كه گذشت، الباني روايتي را كه جعفر بن ابي المغيرة در آن است، حسن دانسته است!

يعقوب بن عبد الله بن سعد اشعري قمي:

الباني مي گويد: ابن حجر در مورد او گفته است «صدوق يهم»

حال به بررسي كلام علماي اهل سنت در مورد او مي پردازيم:

1. همانطور كه خود الباني گفته، بسياري از علماي رجال او را توثيق كرده اند:

" و قال الذهبي في الآخر منهما: " صدوق ".و في الأول (يعقوب بن عبد الله): " عالم أهل ( قم ) قال النسائي و غيره: ليس به بأس.و قال الدارقطني: ليس بالقوي.قلت: خرج له البخاري تعليقا ".و أخرجه الضياء المقدسي في " المختارة " ( 59 / 212 / 1 ) من طريق أخري عنه .

ذهبي در مورد يعقوب بن عبد الله گفته است كه او عالم اهل قم است، نسائي و غير او در مورد او گفته اند «هيچ اشكالي ندارد» ... بخاري نيز از او در تعليقات روايت آورده است، و ضياء مقدسي در «المختاره» (كه شرط كرده است در ان روايات صحيح را بياورد و الباني نيز تمام روايات آن را يا صحيح و يا حسن مي داند) از او روايت نقل كرده است!

2. يحيي بن معين و احمد بن حنبل، روايات او را قبول دارند؛ از يحيي بن معين راجع به ابن حميد سوال شد، در پاسخ گفت:

قدم علينا بغداد فأخذنا منه كتاب يعقوب القمي ففرقنا الأوراق بيننا ومعنا أحمد بن حنبل فسمعناه ولم نر الا خيرا.

او در بغداد به نزد ما آمد، ما از او كتاب يعقوب قمي را گرفتيم و تمامي اوراق را بين خودمان تقسيم كرديم و احمد بن حنبل نيز با ما بود؛ اما جز نيكي نشنيديم و جز خوبي نديديم!

ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاي 327هـ)، الجرح والتعديل، ج7، ص232، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1271هـ ـ 1952م.

3. ابن حبان او را در ثقات آورده است:

التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ج7، ص645 ش 11880، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.

4. ابن حيان اندلسي از جرير نقل مي كند كه او را مومن آل فرعون مي ناميد!

86 خت 4 يعقوب بن عبد الله بن سعد الأشعري القمي يكني بأبي الحسن روي عنه جرير بن عبد الحميد وعبد الرحمن بن مهدي وعامة من أدركه من أهل العراق وكان جرير إذا مر به يعقوب القمي يقول هذا مؤمن آل فرعون

الأنصاري، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حيان ابومحمد (متوفاي 369 هـ )، طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، ج2، ص34، تحقيق: عبدالغفور عبدالحق حسين البلوشي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1412هـ - 1992م.

5. ابوالقاسم طبراني نيز او را ثقه مي داند:

وَقَال أبو القاسم الطبراني: كان ثقة.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج32، ص345 ، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

نتيجه گيري بررسي سندي:

اشكال الباني سه قسمت داشت:

1- ارسال: كه طبق كلام علماي اهل سنت، ثابت شد روايت مرسل نيست و مسند است؛ و حتي اگر مرسل باشد، باز الباني نمي تواند به آن اشكال كند، زيرا مرسل تابعي است كه از صحابي نقل روايت مي كند و حجت است.

2و3- عبارت ابن حجر در مورد جعفر بن ابي المغيرة و يعقوب قمي كه «صدوق يهم» است!

اين اشكال نيز حتي به نظر خود ابن حجر سبب تضعيف روايت نمي شود؛ زيرا خود ابن حجر از جعفر بن ابي المغيرة روايت نقل كرده و سند آن را صحيح دانسته است!

و حتي اگر بنا باشد روايت از درجه صحت ساقط شود، باز از مرتبه حسن پايين تر نخواهد آمد، زيرا الباني روايات همين راويان را گاهي تصحيح كرده است و گاهي تحسين.بنابراين روايت مسند احمد طبق مبناي ابن حجر صحيح است و طبق مبناي الباني يا صحيح و يا حسن!

ب. مقصود از اين عبد الله چه كسي است ؟

خصوصيات ذكر شده در روايات:

1. مردي از قريش

2. نام او عبد الله است

3. كبش من قريش (از جنگ جويان قريش است) جالب است كه مي گويند عبد الله بن زبير اولين سخني كه بر زبان آورد «سيف» بود!

وقد روي الزبير بن بكار عن هشام بن عروة قال إن أول ما فصح به عبد الله بن الزبير وهو صغير السيف السيف

اولين چيزي كه عبد الله بن زبير در كودكي بر زبان آورد شمشير بود!

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص340، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

4. حرمت مكه را حلال مي شمرد (در مكه جنگ مي كند جداي از اينكه در نفرين محمد حنفيه براي او خواهد آمد كه او و يارانش در مكه بلاهاي زيادي بر سر مردم آوردند!)

5. در مكه خون او را حلال مي كنند و او را مي كشند!

6. امام حسين عليه السلام مي فرمايند كه اعلام حكومت (در مقابل حاكمي ديگر) در مكه موجب حرمت شكني حرم است و مصداق همين روايت خواهد شد!

7. عبد الله بن عمر بن خطاب و عبد الله بن عمرو بن العاص به او عبد الله بن زبير توصيه مي كنند كه در مكه الحاد نكند!

8. عثمان، او را محصور بين عبد الله بن زبير و عبد الله بن عمر مي داند!

حال به نقل كلام سيد الشهدا، عبد الله بن عمر، عبد الله بن عمرو بن العاص و عثمان در مور عبد الله بن زبير مي پردازيم:

1. امام حسين (عليه السلام): اعلام حكومت در مكه، موجب حرمت شكني براي حرم خواهد شد! و مصداق قوچي كه در مكه الحاد مي كند!

قال أبو مخنف قال أبو جناب يحيي بن أبي حية عن عدي بن حرملة الأسدي عن عبدالله بن سليم والمذري بن المشمعل الأسديين قالا خرجنا حاجين من الكوفة حتي قدمنا مكة فدخلنا يوم التروية فإذا نحن بالحسين وعبدالله بن الزبير قائمين عند ارتفاع الضحي فيما بين الحجر والباب قالا فتقربنا منهما فسمعنا ابن الزبير وهو يقول للحسين إن شئت أن تقيم أقمت فوليت هذا الأمر فآزرناك وساعدناك ونصحنا لك وبايعناك فقال له الحسين إن أبي حدثني أن بها كبشا يستحل حرمتها فما أحب أن أكون أنا ذلك الكبش

عبد الله بن سليم و مذري بن مشعل گفته اند از كوفه براي حج رفتيم، روز ترويه به مكه رسيديم حسين و عبد الله بن زبير را ديديم كه بعد از روشن شدن روز، بين حجر و باب ايستاده اند، به آنها نزديك شديم و شنيديم كه عبد الله بن زبير به حسين (عليه السلام) مي گويد: اگر مي خواهي در مكه بمان و اين كار (خلافت) را به عهده بگير، ما نيز تو را كمك كرده و ياري كرده و خيرخواه تو خواهيم بود و با تو بيعت خواهيم كرد .

حسين به او گفت: پدرم به من خبر داد كه در مكه قوچي است كه حرمت مكه را خواهد شكست! من دوست ندارم كه آن قوچ باشم!

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص295، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

2. عبد الله بن عمرو بن العاص:

عباس الترقفي حدثنا محمد بن كثير عن الأوزاعي عن يحيي عن أبي سلمة عن عبد الله بن عمرو سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يلحد بمكة رجل من قريش يقال له عبد الله عليه نصف عذاب العالم فوالله لا أكونه فتحول منها وسكن الطائف قلت محمد هو المصيصي لين واحتج به أبو داود والنسائي

أبو النضر حدثنا إسحاق بن سعيد أخبرنا سعيد بن عمرو قال أتي عبد الله بن عمرو عبد الله بن الزبير فقال إياك والإلحاد في حرم الله فأشهد لسمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يحلها وتحل به رجل من قريش لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلين لوزنتها قال فانظر يا ابن عمرو لا تكونه

عبد الله بن عمرو گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمودند مردي از قريش كه به او عبدالله مي گويند در مكه الحاد مي كند كه نصف عذاب عالم بر او است، و قسم به خدا من او نخواهم بود، به همين دليل از مكه بيرون رفت و در طائف ساكن شد!

عبد الله بن عمرو بن العاص به نزد عبد الله بن زبير آمد و گفت مراقب باش كه در حرم خدا الحاد نكني، بدرستيكه از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: يكي از قريش، حرمت مكه را مي شكند و در مكه خون او حلال مي شود كه اگر گناهان او با گناه ثقلين مقايسه شود، برابر است، مراقب باش اي ابن عمر كه تو نباشي!

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج3، ص376، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

محمد بن إسحاق فاكهي مي نويسد:

وحدثنا محمد بن اسحاق السجستاني قال ثنا محمد بن كثير قال سمعت الأوزاعي يذكر عن يحيي يعني ابن أبي كثير عن أبي سلمة عن عبد الله بن عمرو رضي الله عنهما قال سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول يلحد بمكة رجل من قريش يقال له عبدالله عليه نصف عذاب العالم قال فتحول منها إلي الطائف وقال لا أكونه

عبد الله بن عمرو بن العاص گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه در مكه مردي از قريش كه به او عبد الله گفته مي شود، الحاد مي كند، و نصف عذاب كل عالم بر او است! و سپس به طائف رفت، و گفت من نمي خواهم او باشم!

الفاكهي، محمد بن إسحاق بن العباس ابوعبد الله (متوفاي275هـ)، أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه، ج2، ص268 ش 1498، تحقيق د. عبد الملك عبد الله دهيش، ناشر: دار خضر - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ.

3. عبد الله بن عمر بن الخطاب:

6200 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا محمد بن كُنَاسَةَ ثنا إِسْحَاقُ بن سَعِيدٍ عن أبيه قال أتي عبدُ اللَّهِ بن عُمَرَ عَبْدَ اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ فقال يا بن الزُّبَيْرِ إِيَّاكَ وَالإِلْحَادَ في حَرَمِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَي فإني سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول إنه سَيُلْحِدُ فيه رَجُلٌ من قُرَيْشٍ لو وُزِنَتْ ذُنُوبُهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَجَحَتْ قال فَانْظُرْ لاَ تَكُونُهُ.

عبد الله بن عمر به نزد عبد الله بن زبير آمد و گفت: اي ابن زبير، مراقب باش كه در حرم خدا الحاد نكني! زيرا من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: به زودي مردي از قريش در مكه الحاد مي كند كه اگر گناهان او با گناهان ثقلين مقايسه شود، گناه او بيشتر است!؛ عبد الله بن زبير هم به او گفت: مراقب باش كه تو نباشي!

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص136، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج3، ص376، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

4. عثمان بن عفان مي گويد يا مقصود عبد الله بن زبير است، و يا عبد الله بن عمر

مضمون نقل شده در مسند احمد به صورت كامل تر در تاريخ مدينه دمشق آمده است:

ح وأخبرنا أبو القاسم نصر بن أحمد وأبوالعشائر محمد بن الخليل بن فارس وأبويعلي حمزة بن علي قالوا أنا أبوالقاسم بن أبي العلاء قالوا أنا أبومحمد بن أبي نصر أنا إبراهيم بن محمد بن أحمد بن أبي ثابت نا أحمد بن بكير يعني البالسي نا إسماعيل بن أبان نا يعقوب يعني القمي عن جعفر بن أبي المغيرة عن ابن ابزي قال قال عبدالله بن الزبير حيث حوصر عثمان بن عفان ... اني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يلحد بمكة كبش من قريش اسمه عبدالله عليه مثل اوزار الناس ولا اراك الا اياه أو عبدالله بن عمر

و تو را (عبد الله بن زبير) همان عبد الله مي بينم، و يا عبد الله بن عمر!

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج28، ص219، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

البته همان روايت مسند احمد، نشان مي دهد كه عثمان از اين ترس داشته است كه با رفتن در مكه به دست عبد الله بن زبير، زمينه همان الحاد را فراهم كند!

گفتار چهارم: سلمان فارسي يكي از آل زبير كعبه را به آتش خواهد كشيد(با سند معتبر):

مقدس ترين خانه، در نزد مسلمانان، كعبه است، كه گروه زيادي از مسلمانان، همه ساله براي لبيك به دعوت حضرت ابراهيم عليه السلام، براي زيارت اين خانه راهي مكه مي شوند! اما طبق روايات اهل سنت، اين خانه، به دست عبد الله بن زبير به آتش كشيده شده است!

ابن عساكر دمشقي در كتاب تاريخ مدينة دمشقي مي نويسد:

أخبرنا أبومحمد عبدان بن زرين بن المقرئ نا نصر بن إبراهيم المقدسي أنا عبد الوهاب بن الحسين الغزال أنا الحسين بن محمد بن عبيد العسكري نا محمد بن عثمان بن أبي شيبة نا وكيع نا سفيان عن سلمة بن كهيل عن أبي صادق عن حنش الكناني عن عليم الكندي عن سلمان الفارسي قال ليحرقن هذا البيت علي يدي رجل من آل الزبير .

سلمان فارسي گفت: قطعا اين خانه (كعبه) به دست يكي از آل زبير به آتش كشيده خواهد شد!

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج28، ص221، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

سند طبق مباني اهل سنت معتبر است:

1. سلمان فارسي:

او صحابي است و به نظر اهل سنت نيازي به توثيق ندارد .

2. عُليم الكندي:

ابن حبان او را در ثقات آورده و از او تعبير به شيخ كرده است:

عليم شيخ يروي عن سلمان الفارسي روي عنه زاذان

التميمي البستي، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج5، ص286 ش 4868، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولي، 1395هـ - 1975م.

بخاري نيز در تاريخ كبير مي گويد او از سلمان روايت نقل كرده است .

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، التاريخ الكبير، ج7، ص88، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.

3. حنش الكناني:

او از روات ابي داود و ترمذي و نسائي در خصائص علي است .

عجلي در مورد او مي گويد:

373 حنش بن المعتمر أبو المعتمر كوفي ثقة تابعي

العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاي 261هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج1 ص326 ش 373، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولي، 1405 - 1985م.

ابوداود نيز او را ثقه مي داند:

وَقَال أبو داود حنش بن المعتمر: ثقة.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج7، ص433، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

4- ابو صادق (مسلم بن يزيد) عبد الله بن ناجد الازدي:

ابن حجر در مورد او مي گويد:

س ق النسائي وابن ماجة أبو صادق الأزدي الكوفي ... قال يعقوب بن شيبة ثقة وذكره بن حبان في الثقات ... وأبو صادق مستقيم الحديث

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج12، ص143 ش 605، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

5. سلمة بن كهيل

او از راويان صحاح سته است، ابن حجر در مورد او مي گويد:

ع الستة سلمة بن كهيل بن حصين الحضرمي ... قال أبو طالب عن أحمد سلمة بن كهيل متقن للحديث ... وقال إسحاق بن منصور عن بن معين ثقة وقال العجلي كوفي تابعي ثقة ثبت في الحديث وكان فيه تشيع قليل وهو من ثقات الكوفيين وقال بن سعد كان ثقة كثير الحديث وقال أبو زرعة ثقة مأمون ذكي وقال أبو حاتم ثقة متقن وقال يعقوب بن شيبة ثقة ثبت علي تشيعه وقال النسائي ثقة ثبت

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج4، ص137 ش 269، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

6. سفيان بن سعيد ثوري:

او نيازي به توثيق ندارد، علماي اهل سنت در مورد او گفته اند:

وَقَال شعبة، وسفيان بن عُيَيْنَة، وأبو عاصم النبيل، ويحيي بن معين، وغير واحد من العلماء: سفيان أمير المؤمنين في الحديث.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج11، ص154، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

7.وكيع بن الجراح الرواسي:

او نيز مورد اتفاق علماي اهل سنت است، ذهبي در مورد او مي گويد:

284 ع وكيع بن الجراح بن مليح الامام الحافظ الثبت محدث العراق

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1، ص306 ش 284، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

8.محمد بن عثمان بن ابي شيبة:

او نيز طبق مباني اهل سنت، مورد تاييد است، ذهبي در مورد او مي گويد:

محمد بن عثمان بن أبي شيبة الإمام الحافظ المسند أبو جعفر العبسي الكوفي ... وجمع وصنف وله تاريخ كبير ولم يرزق حظا بل نالوا منه وكان من أوعية العلم وقال صالح جزرة ثقة وقال ابن عدي لم أر له حديثا منكرا فأذكره

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج14، ص21، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

9. الحسين بن محمد بن عبيد العسكري:

او نيز به اقرار ذهبي صدوق و مورد اطمينان است:

24 العسكري الشيخ الصدوق المعمر أبو عبد الله الحسين بن محمد بن عبيد بن أحمد بن مخلد العسكري ثم البغدادي الدقاق

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج16، ص317، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

10. عبد الوهاب بن الحسين الغزال:

علماي اهل سنت او را نيز توثيق كرده اند:

عبد الوهاب بن الحسين بن عمر بن برهان أبو الفرج الغزال ... وكان ثقة

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج11، ص34، ش 5709، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

11. نصر بن ابراهيم المقدسي:

او نيز مورد توثيق علماي اهل سنت است، ذهبي در مورد او مي گويد:

72 الفقيه نصر الشيخ الإمام العلامة القدوة المحدث مفيد الشام شيخ الإسلام أبو الفتح نصر بن إبراهيم بن نصر بن إبراهيم بن داود النابلسي المقدسي الفقيه الشافعي صاحب التصانيف والأمالي .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج19، ص136، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

12. أبومحمد عبدان بن زرين بن المقرئ

او از مشايخ ابن عساكر است؛ ابن عساكر در مورد او مي گويد:

4399 عبدان بن زرين بن محمد أبو محمد الأذربيجاني الدويني المقريء الضرير قدم دمشق وهو شاب فسكنها وسمع بها الفقيه نصر بن إبراهيم وأبا البركات بن طاوس وأقرأ القرآن مدة ولقن جماعه وكان ثقة خيرا كتبت عنه

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج37، ص354 ش 4399،، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

بنابر اين سند روايت به نظر اهل سنت معتبر است!

گفتار پنجم: حضرت علي (ع) او را ابن سوء مي دانند (با سند معتبر):

يكي از نكاتي كه در روايات اهل سنت، راجع به عبد الله بن زبير جلب توجه مي كند، اين است كه اميرمومنان علي عليه الصلاة والسلام، او را «ابن سوء» مي دانند!

طبري اين روايت را با سند معتبر نقل مي كند كه حضرت فرمودند:

ما حدثنيه أحمد بن زهير قال حدثنا أبي أبو خيثمة قال حدثنا وهب بن جرير بن حازم قال سمعت أبي قال سمعت يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري في قصة ذكرها من خبر علي وطلحة والزبير وعائشة في مسيرهم الذي نحن في ذكره في هذا الموضع قال ... لما وقف علي وأصحاب الجمل؛ خرج علي علي فرسه فدعا الزبير فتواقفا فقال له علي: ما جاء بك ؟ قال: جاء بي أني لا أراك لهذا الأمر أهلاً ولا أولي به منا. فقال علي: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد كنا نعدك من بني عبد المطلب حتي نشأ ابنك ابن السوء ففرق بيننا وبينك ...

وقتي علي و اصحاب جمل ايستادند علي سوار بر اسب شده و زبير را خواست، وقتي هر دو به هم نزديك شدند، علي به او گفت: چه چيزي تو را به اينجا آورد ؟ گفت:

من به اين علت به اينجا آمدم كه تو را شايسته اين كار نمي دانم و تو را از خود اولاي به خلافت نمي دانم!

حضرت فرمودند: آيا بعد از مرگ عثمان من شايستگي خلافت ندارم ؟ ما تو را از بني عبد المطلب مي دانستيم، تا اينكه پسر تو، پسر ناشايست تو بزرگ شد، و بين ما و تو فاصله انداخت .

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص41، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص314، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص128، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

البته شبيه همين مضمون در نهج البلاغه نيز آمده است، كه اميرمومنان علي عليه السلام فرمودند:

453-وَ قَالَ ( عليه السلام ) مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّي نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْئُومُ عَبْدُ اللَّه .

زبير مردي از ما بود تا اينكه پسر شوم او، عبد الله رشد كرد!

اميرمومنان علي عليه السلام، نهج البلاغه كلمات قصار شماره 453 تصحيح صبحي صالح

روايت طبق مباني اهل سنت صحيح است:

1. محمد بن مسلم بن عبيد الله بن عبد الله بن شهاب زهري:

ابن حجر در مورد او مي گويد:

6296 محمد بن مسلم بن عبيد الله بن عبد الله بن شهاب بن عبد الله بن الحارث بن زهرة بن كلاب القرشي الزهري أبو بكر الفقيه الحافظ متفق علي جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة مات سنة خمس وعشرين وقيل قبل ذلك بسنة أو سنتين ع

فقيه حافظ و كسي كه همه بر بزرگي و دقت علم او اجماع دارند .

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص506، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

2. يونس بن يزيد الايلي:

روايات او از زهري در بخاري و مسلم موجود است!

ذهبي در مورد او مي گويد:

يونس بن يزيد الأيلي صاحب الزهري وأوثق أصحابه

همراه زهري و موثق ترين اصحاب او

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج1، ص218، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.

3. جرير بن حازم:

او نيز از روات بخاري و مسلم است، ذهبي در مورد او مي گويد:

جرير بن حازم ع ابن زيد بن عبد الله بن شجاع الإمام الحافظ الثقة المعمر

امام حافظ مورد اطمينان، بيش از صد سال عمر كرده است .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج7 ص98، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

4. وهب بن جرير بن حازم:

ابن حجر در مورد او مي گويد:

7472 وهب بن جرير بن حازم بن زيد أبو عبد الله الأزدي البصري ثقة من التاسعة مات سنة ست ومائتين ع

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص585، ش 7472، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

5. ابوخثيمه زهير بن حرب بن رشاد:

ابن حجر در مورد او مي گويد:

2042 زهير بن حرب بن شداد أبو خثيمة النسائي نزيل بغداد ثقة ثبت روي عنه مسلم أكثر من ألف حديث من العاشرة مات سنة أربع وثلاثين وهو بن أربع وسبعين خ م د س ق

مورد اطمينان است، مسلم بيش از هزار روايت از او نقل كرده است!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص217، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

6. احمد بن زهير:

ذهبي در مورد او مي گويد:

619 أحمد بن أبي خيثمة زهير بن حرب الحافظ الحجة ... قال الدارقطني ثقة مأمون وقال الخطيب ثقة عالم متقن حافظ بصير بأيام الناس راوية للادب

احمد بن ابي حيثمه زهير، حافظ، حجت ... دارقطني گفته است: ثقه، مورد اطمينان؛ خطيب بغدادي گفته است: ثقه، عالم، قابل اعتماد، حافظ، آگاه به تاريخ، نقل كننده ادب ...

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص596 ش 619، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

7. ابن جرير طبري:

او نيز مولف كتاب و راوي اصلي اين روايت است؛ ذهبي در مورد او مي گويد:

محمد بن جرير بن يزيد بن كثير الامام العلم الفرد الحافظ أبو جعفر الطبري أحد الأعلام وصاحب التصانيف

محمد بن جرير، امام، مشهور، يكتا، حافظ، يكي از نامدارن و صاحب كتب

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج2، ص710، ش 728، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

بنابراين سند اين روايت صحيح است .

گفتار ششم: حضرت علي (ع): عبد الله بن زبير، علت حضور زبير در جنگ جمل و مايه گمراهي او است(با سند معتبر):

يكي از سخت ترين وقائعي كه در تاريخ حيات اميرمومنان علي عليه السلام رخ داد، جنگ جمل بود؛ جنگي كه خلافت آن حضرت را از مسير طبيعي بيرون آورد و به جاي آنكه آن حضرت، قادر شوند به رفع مشكلات جامعه و اصلاح عقايد مردم و رفع بدعت هاي گذشتگان بپردازند، به دفع فتنه مشغول شوند .

اگر اين جنگ نبود، قطعا معاويه نيز نمي توانست مقدمات تشكيل پادشاهي خود در شام و مقابله با آن حضرت را فراهم كند؛ و اگر جنگ صفين رخ نمي داد، خوارج نيز به جنگ با اميرمومنان علي عليه السلام نمي آمدند! و ديگر ابن ملجم ها بهانه اي براي به شهادت رساندن آن حضرت پيدا نمي كردند .

يكي از مسببين اصلي شروع جنگ جمل، زبير بن عوام بود؛ كه قبل از شروع جنگ، با مناظره اي كه اميرمومنان علي عليه السلام با او داشتند، از جنگ منصرف شد.اما عبد الله بن زبير، پسرش حتي پدر خود را فريب داد! و او را مجبور كرد كه به جنگ بيايد!

همچنين خواهد آمد كه عبد الله بن زبير، عائشه را نيز كه از ميانه راه منصرف شده بود، متقاعد كرد كه به راه ادامه دهد!

و در صورتي كه زبير و عائشه اين جنگ را ترك مي كردند، قطعا ديگر كسي براي مقابله با آن حضرت نمي آمد! چون زبير و عائشه دو ركن اصلي شروع جنگ بر ضد حضرت بودند! و ديگر اينهمه كشته بر مسلمانان تحميل نمي شد، و همچنين فرصت براي ايجاد مدينه فاضله، به دست اميرمومنان علي عليه السلام مهيا مي شد .

يعني عبد الله بن زبير، خود يك تنه، بار شروع جنگ جمل و حضور پدرش و عائشه را بر دوش مي كشد و اين مطلب مي تواند مفسري براي روايت رسول خدا (ص) باشد كه «لو وزنت ذنوبه بذنوب الثقلين لرجحت».

همچنين در بخش در گفتار دوازدهم، خواهد آمد كه معاويه خطاب به عبد الله بن زبير مي گويد: تو به خاطر دشمني با علي و نه به خاطر دفاع از عثمان، با علي جنگيدي!

روايت اول:

اين روايت در شماره قبل گذشت كه طبري نقل كرده است:

خرج علي علي فرسه فدعا الزبير فتواقفا فقال له علي: ما جاء بك ؟ قال: جاء بي أني لا أراك لهذا الأمر أهلاً ولا أولي به منا. فقال علي: لست أهلاً لها بعد عثمان ؟ قد كنا نعدك من بني عبد المطلب حتي نشأ ابنك ابن السوء ففرق بيننا وبينك، وعظم عليه أشياء وذكر أن النبي صلي الله عليه وسلم مر عليهما فقال لعلي: ما يقول ابن عمتك ؟ ليقاتلنك وهو لك ظالم.

فانصرف عنه الزبير وقال: فإني لا أقاتلك. ورجع إلي ابنه عبد الله بن الزبير فقال: مالي في هذه الحرب بصيرة، فقال: لا ولكنك جبنت عن لقاء علي حين رأيت راياته فعرفت أن تحتها الموت، قال: فاني قد حلفت أن لا أقاتله قال: فكفر عن يمينك بعتق غلامك سرجس. فأعتقه وقام في الصف معهم .

وقتي علي و اصحاب جمل ايستادند، علي سوار بر اسب شده و زبير را خواست، وقتي هر دو به هم نزديك شدند، علي به او گفت: چه چيزي تو را به اينجا آورد ؟ گفت:

من به اين علت به اينجا آمدم كه تو را شايسته اين كار نمي دانم و تو را از خود اولاي به خلافت نمي دانم!

حضرت فرمودند: آيا بعد از مرگ عثمان من شايستگي خلافت ندارم ؟ ما تو را از بني عبد المطلب مي دانستيم، تا اينكه پسر تو، پسر ناشايست تو بزرگ شد، و بين ما و تو فاصله انداخت.

و سپس بعضي از امور را براي او بزرگ شمرد (بزرگي بعضي از گناهان را به او گوشزد كرد) و سپس به ياد او آورد كه روزي رسول خدا (ص) بر آن دو مي گذشتند، و به علي فرمودند: پسر عمه ات چه مي گويد؟ روزي او با تو به جنگ مي پردازد در حاليكه ظالم به تو است!

زبير باز گشت! و گفت من با تو نمي جنگم! و سپس به نزد پسرش عبد الله بن زبير رفت و گفت: من هيچ بينشي (دليلي ديني) براي اين جنگ سراغ ندارم!

پسر او گفت: نه! ولي تو پرچم هاي علي را ديدي، از جنگ با او ترسيدي! و دانستي كه اين پرچم ها مرگ به همراه دارد!

زبير گفت: من قسم خورده ام كه با علي نجنگم! گفت: كفاره بده و غلامت سرجس را آزاد كن!

او نيز چنين كرد و در صف با آنها ايستاد!

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص41، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص314، طبق برنامه الجامع الكبير؛

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص128، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

پيش از اين ثابت كرديم كه سند روايت، طبق مباني اهل سنت صحيح است .

روايت دوم:

در معجم ابن اعرابي از علماي مشهور قرن چهارم، با سند معتبر نزد اهل سنت آمده است كه:

نا أبو رفاعة، نا إبراهيم بن سعيد الجوهري، نا إبراهيم بن مهدي، عن عيسي بن يونس، عن إسماعيل، عن قيس قال: قال علي: ما زال الزبير منا أهل البيت حتي نشأ ابنه عبد الله فغلبه.

علي گفت: زبير از ما اهل بيت بود تا اينكه فرزندش عبد الله رشد كرده و بر او غالب شد!

البصري الصوفي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم (متوفاي 340هـ)، معجم ابن الأعرابي، ج4، ص431، طبق برنامه الجامع الكبير.

بررسي سندي روايت:

1. أبو رفاعة، عبد الله بن محمد:

خطيب بغدادي در باره او مي گويد:

عبد الله بن محمد بن عمر بن حبيب أبو رفاعة العدوي البصري ... وكان ثقة .

عبد الله بن محمد ... مورد اعتماد بود.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج10، ص83، ش5197، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

2. إبراهيم بن سعيد الجوهري:

ابن حجر در باره او مي گويد:

إبراهيم بن سعيد الجوهري أبو إسحاق الطبري نزيل بغداد ثقة حافظ تكلم فيه بلا حجة من العاشرة مات في حدود الخمسين م 4

ابراهيم بن سعيد جوهري، ساكن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. برخي در باره او سخناني گفته اند، بدون اين كه دليلي داشته باشند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص89، ش 179، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

3. إبراهيم بن مهدي المصيصي:

ابن حجر در شرح حال او مي نويسد:

256 إبراهيم بن مهدي المصيصي بغدادي الأصل مقبول من العاشرة مات سنة أربع وقيل خمس وعشرين د

ابراهيم بن مهدي، «مقبول» بود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص94، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

4.عيسي بن يونس:

ذهبي در باره او مي نويسد:

عيسي بن يونس بن أبي إسحاق أحد الأعلام في الحفظ والعبادة عن أبيه وهشام بن عروة والأعمش وعنه حماد بن سلمة مع تقدمه وابن المديني وإسحاق وابن عرفة وأمم كان يحج سنة ويغزو سنة مات 187 ع .

عيسي بن يونس، يكي از سرشناسان در حفظ و عبادت بود .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2، ص114، ش4409، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

5 .إسماعيل بن أبي خالد:

ابن حجر مي گويد:

إسماعيل بن أبي خالد الأحمسي مولاهم البجلي ثقة ثبت من الرابعة مات سنة ست وأربعين ع .

اسماعيل بن أبي خالد، مورد اعتماد بود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص107، ش 438، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

6.قيس بن أبي حازم:

ذهبي در باره او مي نويسد:

قيس بن أبي حازم البجلي أبو عبد الله الكوفي ثقة من الثانية مخضرم ويقال له رؤية وهو الذي يقال إنه اجتمع له أن يروي عن العشرة مات بعد التسعين أو قبلها وقد جاز المائة وتغير ع

قيس بن أبي حازم، مورد اعتماد و مخضرم (كسي كه اسلام و جاهليت را درك كرده) بود، گفته شده كه او پيامبر را نيز ديده و او همان كسي است كه گفته اند از عشره «عشرة مبشرة» روايت نقل كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص456، ش5566، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

7. ابن الأعرابي:

ذهبي در تمجيد از او مي گويد:

أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم الإمام المحدث القدوة الصدوق الحافظ شيخ الإسلام أبو سعيد بن الأعرابي البصري الصوفي نزيل مكة وشيخ الحرم.

احمد بن محمد، پيشوا، محدث، راهبر، بسيار راستگو، حافظ و شيخ الإسلام، در مكه ساكن و شيخ (پيشنماز) حرم بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج15، ص407، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

روايات ديگر:

ابن اثير اين روايت را نقل مي كند كه:

وشهد الجمل مع أبيه الزبير مقاتلاً لعلي، فكان علي يقول: ما زال الزبير منا أهلَ البيت حتي نشأ له عبد الله.

عبد الله جمل را همراه پدرش زبير براي جنگ با علي حاضر شد! علي (ع) مي گفت: زبير از ما اهل بيت بود تا پسرش عبد الله رشد كرد .

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج3، ص246، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

شبيه همين عبارت، در آدرس هاي ذيل نيز آمده است:

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج1، ص14 ـ 15، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص294، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص906، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج18، ص404، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج20، ص49، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج17، ص93، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

گفتار هفتم: عبد الله بن زبير عامل اصلي حضور عائشه در جنگ جمل (با سند معتبر):

ثابت شد كه عبد الله بن زبير، عامل اصلي مخالفت زبير، با حضرت علي عليه السلام بوده است؛ اكنون اين نكته را ثابت خواهيم كرد كه او، عامل اصلي حضور عائشه در جنگ جمل بوده است! و اگر او نبود، عائشه نيز به جنگ جمل نمي آمد:

روايت اول با سند صحيح:

وروي إسماعيل بن علية عن ابي سفيان بن العلاء عن ابن أبي عتيق قال قالت عائشة إذا مر ابن عمر فارونيه فلما مر ابن عمر قالوا هذا ابن عمر فقالت يا أبا عبد الرحمن ما منعك أن تنهاني عن مسيري قال رأيت رجلا قد غلب عليك وظننت أنك لا تخالفينه يعني ابن الزبير قالت أما إنك لو نهيتني ما خرجت.

عائشه گفت اگر ابن عمر گذشت، من را با خبر كنيد! وقتي كه ابن عمر گذشت، گفتند: اين ابن عمر است!

عائشه گفت: اي ابا عبد الرحمن، چه چيزي مانع تو شد كه من را از رفتن (به جنگ) باز بداري؟ گفت: مردي را ديدم كه بر تو غالب شده بود، و گمان داشتم كه تو با او مخالفت نخواهي كرد! يعني عبد الله بن زبير!

عائشه گفت: آگاه باش اگر تو مرا بازداشته بودي نمي رفتم!

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج3، ص910،، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج2، ص193، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج4، ص246، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

تصحيح سند روايت اول:

الباني اين روايت را در ذيل روايت شماره 474 «أيتكن تنبح عليها كلاب الحوأب» نقل كرده و به آن استشهاد مي كند .

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، السلسلة الصحيحة المجلدات الكاملة ش 474

روايت دوم با سند صحيح:

20753 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن بن طاووس عن أبيه أن النبي صلي الله عليه وسلم قال لنسائه أيتكن تنبحها كلاب ماء كذا وكذا يعني الحوأب فلما خرجت عائشة إلي البصرة نبحتها الكلاب فقالت ما اسم هذا الماء فأخبروها فقالت ردوني فأبي عليها بن الزبير

پيامبر (ص) به همسران خويش فرمودند: كداميك از شما است كه سگ هاي حواب بر او پارس خواند كرد ؟!

وقتي عائشه به بصره رفت، سگ ها بر او پارس كردند! گفت: اسم اين آب چيست ؟ به او خبر دادند! گفت من را بازگردانيد! اما ابن زبير مانع او شد!

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج11، ص365، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

تصحيح سند روايت دوم :

1. طاووس بن كيسان يماني:

ذهبي در مورد او مي گويد:

79 ع طاوس بن كيسان ... وكان رأسا في العلم والعمل قال عمرو بن دينار ما رأيت أحدا مثل طاوس

طاووس او سرآمد علم و عمل بود، عمرو بن دينار گفته است هيچ كس را مانند طاووس نديدم!

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1، ص90، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

2- عبد الله بن طاووس بن كيسان:

ذهبي در مورد او مي گويد:

عبد الله بن طاوس بن كيسان أبو محمد اليماني... قلت: وثقوه.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج8 ص463، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

3. معمر بن راشد ازدي:

ذهبي در مورد او مي گويد:

184 ع معمر بن راشد الامام الحجة ... قال أحمد ليس تضم معمرا إلي أحد الا وجدته فوقه

امام حجت ... احمد (بن حنبل) گفته است معمر را كنار هر كس بگذاري، باز معمر برتر است!

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1 ص190ش 184، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

4. عبد الرزاق صنعاني صاحب كتاب:

ذهبي در مورد او مي گويد:

357 ع عبد الرزاق بن همام بن نافع الحافظ الكبير .... قلت وثقه غير واحد

حافظ بزرگ...چندين نفر او را توثيق كرده اند .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج1 ص364، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

روايت سوم و چهارم (به صورت مرسل)

وسمعت عائشة في طريقها نباح كلاب فقالت: ما يقال لهذا الماء الذي نحن به ؟ قالوا: الحوأب. فقالت: إنا لله وإنا إليه راجعون ردوني ردوني فإني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول وعنده نساؤه: أيتكن ينبحها كلاب الحوأب وعزمت علي الرجوع فأتاها عبد الله بن الزبير فقال: كذب من زعم أن هذا الماء الحوأب، وجاء بخمسين من بني عامر فشهدوا وحلفوا علي صدق عبد الله.

عائشه در راه صداي پارس سگ ها را شنيد و گفت: اسم اين آبي كه در كنار آن هستيم چيست ؟ گفتند حواب!

گفت: انا لله و انا اليه راجعون! من را باز گردانيد! زيرا من از رسول خدا (ص) شنيدم در حالي كه ساير زنان نيز در كنار حضرت بودند كه فرمود: كداميك از شماست كه سگ هاي حواب بر او پارس خواهند كرد! و تصميم گرفت كه باز گردد!

اما عبد الله بن زبير به نزد او آمد و گفت: هر كس كه گمان كرده است اينجا حواب است دروغ گفته است! و 50 نفر آورد كه شهادت دادند و قسم خوردند كه عبد الله راست گفته است!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص305، طبق برنامه الجامع الكبير.

حتي طرقنا الحوأب وهو ماء فنبحتنا كلابه فقالوا أي ماء هذا فقلت هذا ماء الحوأب فصرخت عائشة بأعلي صوتها ثم ضربت عضد بعيرها فأناخته وقالت إنا لله وإنا إليه راجعون إني لهية سمعت رسول الله يقول وعنده نساؤه ليت شعري أيتكن تنبحها كلاب الحوأب ثم ضربت عضد بعيرها فأناخته وقالت ردوني أنا والله صاحبة ماء الحوأب فأناخوا حولها يوما وليلة فقال لها عبد الله بن الزبير إنه كذب ولم يزل بها وهي تتمنع فقال لها النجاء النجاء فقد أدرككم علي بن أبي طالب

وقتي به حواب رسيديم، سگ ها پارس كردند، عده اي پرسيدند اين آب چه نام دارد ؟ گفتم: اين ماء حواب نام دارد!

عائشه با صدايي بلند فرياد كشيد و سپس به ران شترش زد و آن را خواباند، و گفت: انا لله و انا اليه راجعون! من همانم! از رسول خدا (ص) شنيدم در حالي كه همسران آن حضرت آنجا بودند كه فرمود: اي كاش مي دانستم كه كدام يك از شما سگ هاي حواب بر او پارس مي كنند!

سپس شتر را بلند كرده و گفت من را باز گردانيد!قسم به خدا من همان كسي هستم كه در كنار آب حواب مي رود!

به همين دليل يك شبانه روز دور او جمع شدند! عبد الله بن زبير به عائشه گفت: او دروغ گو است! و يكسره چنين مي گفت اما عائشه قبول نمي كرد! تا اينكه عبد الله گفت: جان خود را نجات دهيد! جان خود را نجات دهيد! علي آمد!

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص103، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص11، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

گفتار هشتم: نخستين كسي كه در اسلام شهادت دروغ داد:

اين روايت، در مسند احمد، سنن ترمذي و سنن ابن ماجة آمده است كه رسول خدا (ص) فرمودند «شهادت دروغ، با شرك به خداوند با هم برابر هستند!»:

18073 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا مَرْوَانُ الفزاري ثنا سُفْيَانُ بن زِيَادٍ عن فَاتِكِ بن فَضَالَةَ عن ايمن بن خُرَيْمٍ قال قام رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم خَطِيباً فقال يا أَيُّهَا الناس عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ اشراكا بِاللَّهِ ثَلاَثاً ثُمَّ قال اجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ

رسول خدا (ص) فرمودند: شهادت دروغ، با شرك به خدا برابر است! سپس به اين آيه استدلال كردند كه «اجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور»

مسند أحمد بن حنبل ج4، ص233 ش 18073، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة - مصر

سنن أبي داود ج3، ص305 ش 359، اسم المؤلف: سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - -، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد

سنن ابن ماجه ج2، ص794 ش 237، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - بيروت - -، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

همچنين بخاري در صحيح خويش روايت مي كند كه بزرگترين كبائر، شهادت دروغ است:

5631 حدثني إِسْحَاقُ حدثنا خَالِدٌ الْوَاسِطِيُّ عن الْجُرَيْرِيِّ عن عبد الرحمن بن أبي بَكْرَةَ عن أبيه رضي الله عنه قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم ألا أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ قُلْنَا بَلَي يا رَسُولَ اللَّهِ قال الْإِشْرَاكُ بِاللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وكان مُتَّكِئًا فَجَلَسَ فقال ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ ألا وَقَوْلُ الزُّورِ وَشَهَادَةُ الزُّورِ فما زَالَ يَقُولُهَا حتي قلت لَا يَسْكُتُ

رسول خدا (ص) فرمودند: آيا شما را از بزرگترين كبائر با خبر نكنم ؟ سه بار چنين فرمودند!

گفتند: آري اي رسول خدا! آن حضرت فرمودند: شرك به خدا و عاق والدين؛ رسول خدا (ص) تا اينجا تكيه داده بودند، سپس نشسته و فرمودند: آگاه باشيد؛ و كلام دروغ و شهادت دروغ! و كلام دروغ و شهادت دروغ! و آن قدر اين دو را تكرار كردند كه ما گمان كرديم ديگر سكوت نخواهد فرمود!

صحيح البخاري ج5، ص2229 ش 5631، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا

با اين حال به گفته علماي اهل سنت، وقتي عائشه، در مسير رفتن براي جنگ جمل بود، سگ هاي منطقه حواب، شروع به پارس كردند، و عائشه به ياد روايت رسول خدا (ص) افتاد كه «ايتكن تنبح عليها كلاب الحواب»؛ به همين جهت خواست برگردد! اما عبد الله بن زبير 50 نفر را آورد كه به دروغ قسم خوردند كه اينجا حواب نيست! و به همين دليل، علماي اهل سنت او را اولين كسي مي دانند كه شهادت دروغ را در اسلام، ايجاد كرد!

فلما انتهوا إلي ماء الحوأب في بعض الطريق ومعهم عائشة نبحها كلاب الحوأب فقالت لمحمد بن طلحة أي ماء هذا قال هذا ماء الحوأب فقالت ما آراني إلا راجعة قال ولم قالت سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لنسائه ( كأني بإحداكن قد نبحها كلاب الحوأب وإياك أن تكوني أنت يا حميراء ) فقال لها محمد بن طلحة تقدمي رحمك الله ودعي هذا القول وأتي عبد الله بن الزبير فحلف لها بالله لقد خلفته أول الليل وأتاها ببينة زور من الأعرابفشهدوا بذلك فزعموا أنها أول شهادة زور شهد بها في الإسلام

وقتي در ميان راه به بركه حواب رسيدند و عائشه با آنها بود، سگ هاي حواب به او پارس كردند؛ او به محمد بن طلحه گفت: اسم اين بركه چيست ؟ گفت حواب!

گفت: من بازخواهم گشت! گفت چرا ؟ پاسخ داد: زيرا از رسول خدا (ص) شنيدم كه به زنان خود مي گفت: انگار كه يكي از شما را مي بينم كه سگ هاي حواب بر او پارس مي كنند، و مراقب باش كه اي عائشه تو نباشي!

محمد بن طلحه گفت: به پيش برو خدا تو را رحمت كند و اين سخن را رها كن!

عبد الله بن زبير به نزد او آمد و براي او به خدا قسم خورد كه ديشب از منطقه حواب گذشته اند! و از اعراب، شاهداني دروغين آورد! و آنها نيز چنين شهادتي دادند!

و چنين مي دانستند كه اين اولي شهادت دروغ در اسلام است!

الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص57، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.

المسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ)، مروج الذهب، ج1، ص316، طبق برنامه الجامع الكبير.

الحميري، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن عبد المنعم (متوفاي بعد 866 هـ)، صفة جزيرة الأندلس منتخبة من كتاب الروض المعطار في خبر الأقطار، ج1، ص206، تحقيق: إ. لافي بروفنصال، ناشر: دار الجيل - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1408 هـ ـ 1988 م.

گفتار نهم: حضرت علي او را لعنت مي كنند:

حدثنا محمد بن يوسف بن سليمان وأحمد بن منصور الرمادي قالا حدثنا هشام بن عمار بن نصير السلمي قال حدثنا محمد بن عيسي بن سميع القرشي قال حدثني ابن أبي ذئب عن الزهري عن سعيد بن المسيب قال ... وقال علي لابنيه: كيف قتل أمير المؤمنين وأنتما علي الباب ورفع يده فلطم الحسن وضرب صدر الحسين وشتم محمد بن طلحة، ولعن عبد الله بن الزبير... وهذا حديث كثير التخليط منكر الإسناد لا يعرف صاحبه الذي رواه عن ابن أبي ذئب وأما ابن أبي ذئب ومن فوقه فأقوياء

علي به دو پسرش گفت: چطور اميرالمومنين كشته شد در حالي كه شما در كنار در بوديد ؟! سپس دست خويش را بالا برد و به صورت حسن سيلي زد و به سينه حسين ضربه زد! و به محمد بن طلحه دشنام داد و عبد الله بن زبير را لعنت كرد ...

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص284، طبق برنامه الجامع الكبير.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص273، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

گفتار دهم: امام حسن عليه السلام او را نادان مي داند:

412 - سفيه لم يجد مسافها قاله الحسن بن علي رضي الله عنهما في عمرو وفي عبد الله بن الزبير

ناداني است كه نادان ديگري پيدا نكرده كه با او همراهي كند! اين را حسن بن علي (عليهما السلام) در مورد عمرو و عبد الله بن زبير گفته است!

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي538هـ)، المستقصي في أمثال العرب، ج2، ص118، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1987م .

گفتار يازدهم: عبد الله بن زبير، درود بر رسول خدا (ص) و صلوات را ترك كرد! با چهار متن)

يكي از كارهايي كه در روايات، از آن مذمت فراوان شده است، ترك درود بر رسول خدا (ص) است! الباني وهابي، روايت ذيل روايت را نقل كرده و سند آن را صحيح مي داند كه:

10443 - ما اجتمع قوم ثم تفرقوا عن غير ذكر الله و صلاة علي النبي صلي الله عليه و سلم إلا قاموا عن أنتن من جيفة.

هيچ قومي جمع نشدند و سپس بدون ذكر خدا و درود بر رسول خدا (ص) پراكنده شدند، مگر آنكه موقع بيرون رفتن، بوي آنها بدتر از بوي مردار است!

الباني، الجامع الصغير وزياداته ش 10443 دار النشر: المكتب الاسلامي

همچنين نسائي مولف يكي از صحاح سته مي گويد:

58 أخبرنا أحمد بن عبد الله بن علي بن سويد بن منجوف قال حدثنا أبو داود عن يزيد بن إبراهيم عن أبي الزبير عن جابر أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال ما جلس قوم مجلسا فتفرقوا عن غير صلاة علي النبي صلي الله عليه وسلم إلا تفرقوا انتن من ريح الجيفة.

هيچ گروهي نيستند كه در جايي بنشينند و بدون درود بر رسول خدا (ص) بر خيزند مگر آنكه موقع بيرون رفتن، بوي آنها از بوي مردار بدتر است!

عمل اليوم والليلة ج1، ص164 ش 58، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب بن علي النسائي أبو عبد الرحمن الوفاة: 303، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1406، الطبعة: الثانية، تحقيق: د. فاروق حمادة

با اين همه مي بينيم كه به اقرار علماي اهل سنت، عبد الله بن زبير، به خاطر دشمني با اهل بيت رسول خدا (ص) درود بر آن حضرت را ترك كرده است! بلاذري اين روايت را نقل مي كند كه:

فقال ابن عباس (لعبد الله بن الزبير)... بغضي والله ضرك واثمك إذ دعاك إلي ترك الصلاة علي النبي صلي الله عليه وسلم في خطبك ...

ابن عباس به عبد الله بن زبير گفت: قسم به خدا دشمني با من به تو ضرر زد و تو را گناه كار كرد، زيرا تو را وادار كرد كه درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه هايت ترك كني!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص446، طبق برنامه الجامع الكبير.

وحدثني العمري عن الهيثم بن عدي عن عبد الله بن عياش الهمداني قال، حدثني محمد بن المنتشر قال: حضرت مكة أيام ابن الزبير ... وأظهر سوء الرأي في بني هاشم، وترك ذكر النبي صلي الله عليه وسلم من أجلهم

ابن منتشر مي گويد در زمان عبد الله بن زبير به مكه رفتم .... او بدبيني خود را نسبت به بني هاشم آشكار كرد، و درود بر رسول خدا (ص) را به خاطر آنها ترك كرد!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص190، طبق برنامه الجامع الكبير.

وحدثني هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبيري عن الزهري أنه قال: كان من أعظم ما أنكر علي عبد الله بن الزبير تركه ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم في خطبته.

زهري گفت: يكي از بزرگرترين اشكالاتي كه بر عبد الله بن زبير مي گرفتند اين بود كه ياد رسول خدا (ص) را در خطبه خويش ترك كرد!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص418، طبق برنامه الجامع الكبير.

وتحامل عبد الله بن الزبير علي بني هاشم...حتي بلغ ذلك منه أن ترك الصلاة علي محمد في خطبته فقيل له لم تركت الصلاة علي النبي.

عبد الله بن زبير به بني هاشم كيه مي ورزيد!... به حدي كه درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه ترك كرد! به او گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترك كردي؟!

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

گفتار دوازدهم: بغض عبد الله بن زبير نسبت به حضرت علي و اهل بيت عليهم السلام(با چند متن):

علماي اهل سنت، از اميرمومنان علي عليه السلام روايت نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود هركس من را دشمن بدار منافق است:

78 حدثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ حدثنا وَكِيعٌ وأبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ ح وحدثنا يحيي بن يحيي واللفظ له أخبرنا أبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن زِرٍّ قال قال عَلِيٌّ وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبي الْأُمِّيِّ صلي الله عليه وسلم إلي أَنْ لَا يُحِبَّنِي إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ

از علي روايت است كه فرمود: قسم به كسي كه دانه را شكافت و موجودات را آفريد رسول خدا به من فرمود: كه جز مومن من را دوست ندارد و جز منافق با من دشمني نمي كند!

صحيح مسلم ج1، ص86 ش 78، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي

همچنين الباني در السلسلة الصحيحة اين روايت را مي آورد كه رسول خدا (ص) فرمودند:

2488 - ( صحيح ) [ والذي نفسي بيده لا يبغضنا أهل البيت أحد إلا أدخله الله النار ].( صحيح )

قسم به كسي كه جانم در دست او است، هيچ كس با ما اهل بيت دشمني نمي كند مگر آنكه خدا او را وارد جهنم خواهد كرد .

الباني،محمد ناصر الدين، السلسلة الصحيحة ش 2488 نشر مكتبة المعارف الرياض

اما علماي اهل سنت، روايات متعددي دارند كه ثابت مي كند عبد الله بن زبير با اميرمومنان علي عليه السلام و اهل بيت رسول خدا (ص) دشمني داشته است:

أخبرناأبوبكر محمد بن محمد بن علي أنا أبوبكر محمد بن علي بن محمد أنا أحمد بن عبدالله بن الخضر أنا أحمد بن أبي طالب الكاتب حدثني أبي علي بن محمد حدثني محمد بن مروان بن عمر اخبرني جعفر وهو ابن أحمد بن معدان نا الحسن وهو ابن جهور نا أبو الحسن المدائني نا عبدالله بن أبي بكر قال قدم معاوية المدينة فأقام بها فاكثر الناس وعرضوا له يسألونه فقال يوما لبعض غلمانه اسرج لي بغلتي اذا قامت صلاة العصر فاسرج له البغلة فلما صلي العصر جلس عليها ثم توجه قبل الشام وصيح في الاثقال والناس وتبع معاوية من تبعه ويدركه ابن الزبير في اول من ادركه فسار إلي جنبه ليلا وهو نائم ففزع له فقال من هذا فقال ابن الزبير اما اني لو شئت ان اقتلك لقتلتك قال لست هناك لست من قتال الملوك انما يصيد كل طائر قدره فقال ابن الزبير اما والله لقد سرت تحت لواء أبي إلي ابن أبي طالب وهو من تعلم فقال لا جرم والله لقد قتلكم بشماله فقال اما ان ذلك في نصره عثمان ثم لم نجز بها قال والله ما كان بك نصرة عثمان ولولا بغض علي بن أبي طالب لجررت برجلي عثمان مع الضبع قال لقد فعلتها أنا قد اعطيناك عهدا فنحن وافون لك به ما عشت فاذا مت فسيعلم من بعدك

معاويه به مدينه آمد و مدتي در آنجا ماند، مردم زيادي جمع شده و از او خواسته هاي خود را مي خواستند .به همين دليل روزي به يكي از غلامان خود گفت: وقتي موقع نماز عصر شد، مركب من را آماده كن.او نيز چنين كرد .

معاويه سوار شده و به سوي شام به راه افتاد! و بعد از آن به كاروان بارها و مردم ندا دادند كه راه بيفتند.

گروهي به سرعت به دنبال معاويه به راه افتادند و عبد الله بن زبير جزو اولين كساني بود كه به معاويه رسيد .

شب هنگام كه معاويه خواب بود، عبد الله بن زبير در كنار او حركت كرد.معاويه ترسيد و گفت: چه كسي هستي ؟

گفت عبد الله بن زبير! آگاه باش كه اگر مي خواستم تو را بكشم، مي كشتم (نگران نباش؟)

معاويه گفت: تو در اين حد نيستي! تو نمي تواني پادشاهان را بكشي! هر پرنده اي شكار خودش را دارد!

عبد الله بن زبير گفت: قسم به خدا من زير پرچم پدرم به جنگ علي (ع) رفتم! و تو مي داني علي كيست!

معاويه گفت: اگر چنين بود (و واقعا علي به جنگ آمده بود) شما را با دست چپ خود مي كشت (يعني حتي نياز نبود دست راست خودش را استفاده كند) .

عبد الله بن زبير گفت: جنگ جمل، براي ياري عثمان بود، اما بعد از آن پاداشي براي اين كار داده نشد!

معاويه گفت: قسم به خدا تو نمي خواستي عثمان را ياري كني! و اگر دشمني با علي بن ابي طالب نبود، تو همراه درندگان، دو پاي عثمان را روي زمين مي كشيدي!

عبد الله گفت: اين بلايي است كه من به سر خود آوردم! ما با تو پيماني بستيم كه تا تو زنده باشي به آن وفا خواهيم كرد، وقتي مردي كسي كه بعد از تو است، خواهد دانست (كه ما كه هستيم)

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج28، ص200، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

شبيه همين متن در آدرس هاي ذيل آمده است:

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص338، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص102، طبق برنامه الجامع الكبير.

وتحامل عبد الله بن الزبير علي بني هاشم تحاملا شديدا وأظهر لهم العداوة والبغضاء

عبد الله بن زبير به بني هاشم كيه مي ورزيد! و دشمني و كينه با آنها را علني كرد!

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

فقال: والله لئن كنت لي ولأهل بيتي مبغضاً، لقد كتمت بغضك وبغض أهل أبيك مذ أربعون سنة.

(عبد الله بن زبير) گفت: اگر تو (عبد الله بن عباس) من و خانواده ام را دشمن داشتي، من بعض تو و خاندان پدرت را 40 سال پنهان كردم!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص446، طبق برنامه الجامع الكبير.

وحدثني العمري عن الهيثم بن عدي عن عبد الله بن عياش الهمداني قال، حدثني محمد بن المنتشر قال: حضرت مكة أيام ابن الزبير ... وأظهر سوء الرأي في بني هاشم

محمد بن منتشر مي گويد در زمان عبد الله بن زبير در مكه بودم ... او بدبيني نسبت به بني هاشم را آشكار ساخت!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص190، طبق برنامه الجامع الكبير.

فقال ابن الزبير: إني لأكتم بغضكم أهْلَ هذا البيت منذ أربعين سنة،

عبد الله بن زبير گفت: من بغض شما اهل بيت را 40 سال است پنهان كرده ام!

المسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ)، مروج الذهب، ج1، ص382، طبق برنامه الجامع الكبير.

گفتار سيزدهم: خوشحالي عبد الله بن زبير از خروج امام حسين به سوي كوفه (با چند سند):

وقتي امام حسين عليه السلام، در زمان يزيد، مدينه را ترك كرده و به مكه آمدند، تمامي نظرها از عبد الله بن زبير كه در مكه بود، به آن حضرت معطوف شد، و ديگر كسي توجهي به عبد الله بن زبير نمي كرد!

و همگان مي دانستند كه بيرون رفتن آن حضرت از مكه، موجب جرات پيدا كردن يزيد بر به شهادت رساندن آن حضرت است! اما با اين حال وقتي آن حضرت، براي امتثال امر الهي، از مكه بيرون رفتند، عبد الله بن زبير خوشحال شد! ذهبي در سير اعلام النبلاء اين روايت را نقل مي كند كه:

فقال له الحسين لأن أقتل بمكان كذا وكذا أحب إلي أن تستحل بي يعني مكة قال فبكي ابن عباس وقال أقررت عين ابن الزبير وكان ابن عباس يقول فذاك الذي سلا بنفسي عنه

ثم خرج عبد الله بن عباس من عنده وهو مغضب وابن الزبير علي الباب فلما رآه قال يا ابن الزبير قد أتي ما أحببت قرت عينك هذا أبو عبد الله يخرج ويتركك والحجاز ثم قال

يالك من قنبرة بمعمر خلا لك الجو فبيضي واصفري

حسين به ابن عباس گفت: اگر در فلان جا كشته شوم، براي من دوست داشتني تر است از اينكه مكه به سبب من مورد تعرض قرار گيرد! ابن عباس گريست و گفت: با اين كار خود چشم ابن زبير را روشن كردي!

و ابن عباس مي گويد: اين (حفظ حرمت مكه) چيزي بود كه از ذهن من رفته بود! (يعني حق با حسين بود و بايد حرمت مكه حفظ مي شد)

سپس عبد الله بن عباس از نزد حسين بيرون رفت در حاليكه عصباني بود و ابن زبير نيز در كنار در بود، وقتي او را ديد گفت اي ابن زبير، چيزي كه دوست داشتي انجام شد! حسين از مكه بيرون مي رود و تو را در حجاز مي گزارد!

اي پرنده در منطقه معمر، آسمان براي تو خالي شد، ديگر به راحتي تخم بگذار و رشد كن!

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج3، ص293، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

شبيه همين متن با اسناد مختلف در آدرس هاي ذيل آمده است:

قال هشام عن أبي مخنف ... قال أبو مخنف وحدثني الحارث بن كعب الوالبي عن عقبة بن سمعان أن حسينا لما أجمع المسير إلي الكوفة أتاه عبدالله بن عباس ... ثم قال ابن عباس لقد أقررت عين ابن الزبير بتخليتك إياه والحجاز ... فمر بعبدالله بن الزبير فقال قرت عينك يابن الزبير ثم قال: يا لك من قبرة بمعمر خلا لك الجو فبيضي واصفري

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج3، ص295، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص412، طبق برنامه الجامع الكبير.

الدينوري، أبو حنيفة أحمد بن داود (متوفاي282هـ الأخبار الطوال، ج1، ص361، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1421هـ ـ 2001م.

حوار بين ابن الزبير وابن عباس

حدثنا الحسين بن القاسم الكوكبي قال أخبرنا أبو عكرمة الضبي عامر بن عمران قال أخبرنا العتبي عن أبيه قال: لما خرج الحسين بن علي عليهما السلام إلي الكوفة اجتمع ابن عباسٍ وعبد الله بن الزبير بمكة، قال: فضرب ابن عباس علي جنب ابن الزبير وتمثل:

يا لك من قبرةٍ بمعمر ... خلا لك الجو فبيضي واصفري

النهرواني، أبو الفرج المعافي بن زكريا (متوفاي390هـ)، الجليس الصالح والأنيس الناصح، ج1، ص294، طبق برنامه الجامع الكبير.

أخبرنا القاضي أبو الحسين أحمد بن علي بن الحسين التوزي، قال حدثنا القاضي أبو الفرج المعافي بن زكريا بن يحيي بن حميد الطبري قراءة عليه، قال حدثنا ابن دريد، قال حدثنا العكلي عن أبيه قال ذكر ابن واب، قال ذكر عوانة عن الشعبي: أن عبد الله بن عباس دخل المسجد وقد سار الحسين بن علي عليه السلام إلي العراق فإذا هو بعبد الله بن الزبير في جماعة من قريش وقد استعلاهم بالكلام، فجاء ابن عباس حتي ضرب بيده علي عضد ابن الزبير، فقال أصبحت والله كما قال الأول:

يا لك من قنبرة بمعمر...خلا لك الجور فبيضي واصفري

الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج1، ص247، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1422 هـ - 2001م .

گفتار چهاردهم: عبد الله بن زبير: پيامبر خاندان بدي دارد كه وقتي نام او را مي برم گردن كشي مي كنند! (با چند متن و سند)

فقيل له لم تركت الصلاة علي النبي فقال إن له أهل سوء يشرئبون لذكره ويرفعون رؤوسهم إذا سمعوا به

به عبد الله بن زبير گفته شد چرا درود بر رسول خدا (ص) را ترك كردي ؟ گفت زيرا رسول خدا (ص) خاندان بدي دارد، كه وقتي نام او برده شود، گردنكشي مي كنند و وقتي نام او را مي شنوند سر خود را بالا مي گيرند!

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

فقال ابن عباس (لابن الزبير) ...فإذا عوتبت علي ذلك قلت إن له أهيل سوء، فإذا صليت عليه تطاولت أعناقهم وسمت رؤوسهم.

ابن عباس به عبد الله بن زبير گفت: ... وقتي تو را به خاطر ترك درود بر رسول خدا (ص) مورد عتاب قرار دادند، گفتي: رسول خدا خاندان بدي دارد كه وقتي بر رسول خدا (ص) درود فرستاده شود، گردن مي كشند و سر خود را بالا مي گيرند!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص446، طبق برنامه الجامع الكبير.

وحدثني العمري عن الهيثم بن عدي عن عبد الله بن عياش الهمداني قال، حدثني محمد بن المنتشر قال: حضرت مكة أيام ابن الزبير ... وقال: إن له أهيل سوءٍ فإن ذكر مدوا أعناقهم لذكره،

محمد بن منتشر مي گويد: در زمان عبد الله بن زبير در مكه بودم ... او گفت: رسول خدا (ص) خاندان بدي دارد كه با ياد شدن رسول خدا (ص) گردنكشي مي كنند!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص190، طبق برنامه الجامع الكبير.

وحدثني هشام بن عمار قال: حدثت عن الزبيري عن الزهري أنه قال: كان من أعظم ما أنكر علي عبد الله بن الزبير ... وقوله حين كلم في ذلك: إن له أهيل سوء إذا ذكر استطالوا ومدوا أعناقهم لذكره.

از بزرگترين چيز هايي كه بر عبد الله بن زبير اشكال گرفته شود ... اين بود كه وقتي به او گفتند چرا ياد رسول خدا (ص) را ترك كردي، گفت: او خاندان بدي دارد كه وقتي ياد مي شود خود را بالا مي گيرند و با ياد شدن رسول خدا (ص) گردن كشي مي كنند!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص418، طبق برنامه الجامع الكبير.

... ولكن رأيت هذا الحي من بني هاشم إذا سمعوا ذكره اشرأبت أعناقهم وأبغض الأشياء إلي ما يسرهم

عبد الله بن زبير گفت: من اين گروه بني هاشم را مي بينم كه وقتي رسول خدا (ص) ياد مي شود، گردن خود را بالا مي گيرند و بدترين چيز در نزد من خوشحالي آنان است!

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص385، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

گفتار پانزدهم: دشنام عبد الله بن زبير به حضرت علي عليه السلام و بني هاشم (با چهارمتن):

متن اول:

خطبة محمد بن الحنفية يرد علي عبد الله بن الزبير وقد تنقص الإمام

خطب ابن الزبير فنال من الإمام علي كرم الله وجهه فبلغ ذلك ابنه محمد ابن الحنفية رضي الله عنه فأقبل حتي وضع له كرسي قدامه فعلاه وقال يا معشر قريش شاهت الوجوه أينتقص علي وأنتم حضور

خطبه محمد بن حنفيه كه جواب عبد الله بن زبير را مي دهد كه از امام (علي بن ابي طالب) بدگويي كرده بود!

ابن زبير سخنراني كرد و به امام علي عليه السلام دشنام داد، اين خبر به محمد بن حنفيه رسيد، آمد و در مقابل او يك صندلي گذاشتند، و بالاي آن رفت و گفت: اي قريشيان! چهره هاتان زشت باد! آيا از علي بدگويي شود و شما حاضر باشيد ؟

صفوت، أحمد زكي، جمهرة خطب العرب، ج2، ص90، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت.

المسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ)، مروج الذهب، ج1، ص382، طبق برنامه الجامع الكبير.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

متن دوم:

ولما توطد لابن الزبير أمره وملك الحرمين والعراقين ... فدعا عبد الله بن عباس ومحمد بن الحنفية وجماعة من بني هاشم إلي بيعته فأبوا عليه فجعل يشتمهم ويتناولهم علي المنبر ...

وقتي كه كار عبد الله بن زبير درست شد و مالك مكه و مدينه و ايران و عراق شد ... عبد الله بن عباس و محمد بن حنفيه و گروهي از بني هاشم را به بيعت خواند! اما قبول نكردند! به همين دليل آنان را دشنام داده و بر منبر بر آنها ناسزا مي گفت!

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص385، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

متن سوم:

وعن عروة يعني ابن الزبير أن علي بن أبي طالب لقي الزبير في السوق فتعاتبا في شيء من أمر عثمانثم أغلظ له عبدالله بن الزبير فقال له علي ألا تسمع ما يقول لي فضربه الزبير حتي وقع رواه الطبراني وفيه عبدالله بن محمد بن يحيي بن عروة وهو متروك

از عروة بن زبير روايت شده است كه علي بن ابي طالب (عليه السلام) زبير را در بازار ديد، و در مورد عثمان يكديگر را سرزنش كردند! سپس عبد الله بن زبير با حضرت درشت سخن گفت!

علي به زبير گفت: آيا نمي شنوي پسرت چه مي گويد ؟ زبير نيز آنقدر عبد الله را زد تا افتاد!

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص223، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

متن چهارم:

وكان عبد الله بن الزبير يبغض علياً عليه السلام؛ وينتقصه وينال من عرضه

عبد الله بن زبير، دشمن علي عليه السلام بود و از حضرت بدگويي مي كرد و به خاندان حضرت دشنام مي داد!

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج4، ص36، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

گفتار شانزدهم: بني هاشم از او بد گويي مي كنند:

ولما توطد لابن الزبير أمره وملك الحرمين والعراقين أظهر بعض بني هاشم الطعن عليه وذلك بعد موت الحسن والحسين

وقتي كه كار ابن زبير درست شد و مالك مكه و مدينه و عراق عجم و عرب شد، بعضي از بني هاشم راجع به او بد گويي كردند و اين بعد از مردن حسن و حسين (عليهما السلام) بود .

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص385، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

گفتار هفدهم: نفرين عبد الله بن زبير توسط محمد حنفيه:

فكف ابن الزبير عن ابن الحنفية حتي إذا حج الناس، وكان يوم النفر أرسل إليه: تنح عن هذا المنزل وانفر مع الناس وإلا فإني مناجزك. فسأله معاذ بن هانئ وغيره من أصحابه أن يأذن في مقارعته، وقالوا: قد بدأك بالظلم واضطرك وإيانا إلي الامتناع، فقال له ابن مطيع: لا يغرنك قول هؤلاء فإنهم قتلة أبيك وأخيك، فقال له: نصبر لقضاء الله، اللهم ألبس ابن الزبير لباس الذل والخوف، وسلط عليه وعلي أشياعه وناصريه من يسومهم مثل الذي يسوم الناس، اللهم ألبسه بخطيئته، وأجعل دائرة السوء عليه، سيروا بنا علي اسم الله إلي الطائف.

عبد الله بن زبير، محمد حنفيه را ترك كرد، تا زماني كه وقت حج شد، روز نهم، به نزد او فرستاد و گفت: از خانه بيرون برو و با مردم به عرفات برو، وگرنه من تو را عذاب خواهم كرد!

معاذ بن هاني و ديگر ياران محمد حنفيه از او اجازه خواستند كه با عبد الله بن زبير درگير شدوند! و گفتند او شروع به ظلم كرده است، و تو و ما را مضطر به مقابله كرده است!

ابن مطيع به محمد حنفيه گفت: فريب اينان را مخور كه همينها پدر و برادر تو را كشتند!

به همين دليل محمد حنيفه گفت: بر قضاء خدا صبر مي كنيم!

خدايا عبد الله بن زبير را لباس ذلت و ترس بپوشان، و كساني را بر او و ياورانش مسلط كن، كه بر سر آنها همان بلايي آورند كه بر سر مردم آوردند! خدايا او را به خاطر گناهانش دچار عذاب گردان، و او را در دايره سختي ها بينداز؛ با ياد خدا ما را به سمت طائف ببريد!

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص446، طبق برنامه الجامع الكبير.

گفتار هيجدهم: عبد الله بن زبير بني هاشم را در مكه زنداني كرده و مي خواست آنهارا در آتش بسوزاند! (با چند متن)

أخبرنا محمد بن عمر قال حدثنا ربيعة بن عثمان ومحمد بن عبد الله بن عبيد بن عمير وإسحاق بن يحيي بن طلحة وهشام بن عمارة عن سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم والحسين بن الحسن بن عطية العوفي عن أبيه عن جده وغيرهم أيضا قد حدثني ... فلما جاء نعي يزيد بن معاوية وبايع بن الزبير لنفسه ودعا الناس إليه دعا بن عباس ومحمد بن الحنفية إلي البيعة له فأبيا يبايعان له وقالا حتي يجتمع لك البلاد ويتسق لك الناس فأقاما علي ذلك ما أقاما فمرة يكاشرهما ومرة يلين لهما ومرة يباديهما ثم غلظ عليهما فوقع بينهم كلام وشر فلم يزل الأمر يغلظ حتي خافا منه خوفا شديدا ومعهما النساء والذرية فأساء جوارهم وحصرهم وآذاهم وقصد لمحمد بن الحنفية فأظهر شتمه وعيبه وأمره وبني هاشم أن يلزموا شعبهم بمكة وجعل عليهم الرقباء وقال لهم فيما يقول والله لتبايعن أو لأحرقنكم بالنار فخافوا علي أنفسهم قال سليم أبو عامر فرأيت محمد بن الحنفية محبوسا في زمزم

وقتي خبر مرگ يزيد رسيد و عبد الله بن زبير خود را خليفه خواند و مردم را به بيعت با خويش دعوت كرد، ابن عباس و محمد حنفيه را نيز به بيعت فرا خواند، اما آن دو قبول نكردند كه با او بيعت كنند! و گفتند تا زماني كه تمام بلاد اسلامي را بگيري و مردم از همه جا براي بيعت تو بيايند! و بر همين نظر ماندند؛ اما عبد الله بن زبير گاهي به آنها خنده مي كرد، گاهي با نرمي برخورد مي كرد، و گاهي به ديدن آنها مي رود؛ سپس بر آنها سخت گرفت؛ به همين سبب يين آن دو سخنان و بدي هايي در گرفت؛ و همين امر ادامه پيدا كرد، تا اينكه آن دو از او ترس فراوان پيدا كردند، و با آنها زنان و فرزندان آنها نيز بودند!

اما عبد الله بن زبير بسيار بد با آنها برخورد كرد و آنها را در محاصره قرار داده و آزار داد، و كلام خود را متوجه محمد حنفيه كرده و او را دشنام داد و از او بد گويي كرد و به او و بني هاشم دستور داد كه در شعب در مكه بمانند! و نگهباناني بر آنها گمارد، و در سخناني كه به آنها گفت اين بود:

قسم به خدا يا بيعت مي كنيد و يا شما را با آتش مي سوزانم! به همين سبب آنها بر جان خويش ترسيدند!

سليم ابوعامر مي گويد: من محمد حنفيه را ديدم كه در زمزم زنداني شده بود!

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج5، ص100، ناشر: دار صادر - بيروت.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج4، ص117، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

ولما توطد لابن الزبير أمره وملك الحرمين والعراقين ... فدعا عبد الله بن عباس ومحمد بن الحنفية وجماعة من بني هاشم إلي بيعته فأبوا عليه ... ثم قال لتبايعن أو لأحرقنكم بالنار فأبوا عليه فحبس محمد بن الحنفية في خمسة عشر من بني هاشم في السجن وكان السجن الذي حبسهم فيه يقال له سجن عارم

وقتي كه كار ابن زبير درست شد و مالك مكه و مدينه و عراق عجم و عرب شد ... عبد الله بن عباس و محمد حنفيه و گروهي از بني هاشم را به بيعت خويش فرا خواند اما آنها قبول نكردند ... سپس گفت: يا بيعت مي كنيد و يا شما را با آتش مي سوزانم! اما قبول نكردند؛ به همين دليل محمد حنفيه را با 15 نفر از بني هاشم زنداني كرد؛ و زنداني كه آنها در آن زنداني بودند زندان عارم نام داشت .

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص385، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

وأخذ ابن الزبير محمد بن الحنفية وعبد الله بن عباس وأربعة وعشرين رجلا من بني هاشم ليبايعوا له فامتنعوا فحبسهم في حجرة زمزم وحلف بالله الذي لا إله إلا هو ليبايعن أو ليحرقنهم بالنار فكتب محمد بن الحنفية إلي المختار بن أبي عبيد بسم الله الرحمن الرحيم من محمد بن علي ومن قبله من آل رسول الله إلي المختار بن أبي عبيد ومن قبله من المسلمين أما بعد فإن عبد الله بن الزبير أخذنا فحبسنا في حجرة زمزم وحلف بالله الذي لا إله إلا هو لنبايعنه أو ليضرمنها علينا بالنار فيا غوثا فوجه إليهم المختار بن أبي عبيد بأبي عبد الله الجدلي في أربعة آلاف راكب فقدم مكة فكسر الحجرة وقال لمحمد بن علي دعني وابن الزبير قال لا أستحل من قطع رحمه ما استحل مني

عبد الله بن زبير محمد حنفيه و عبد الله بن عباس و 24 نفر از مردان بني هاشم را گرفت تا با او بيعت كنند، اما آنها قبول نكردند؛ به همين دليل آنها را در حجره زمزم زنداني كرد، و قسم خورد كه «قسم به خدايي كه جز او خدايي نيست، يا بيعت كنند و يا آنها را با آتش مي سوزاند!» به همين دليل محمد حنفيه نامه اي به مختار و مسلمانان همراه او نوشت: «اما بعد! عبد الله بن زبير ما را گرفته و در حجره زمزم زنداني كرده است، و قسم خورده است كه به خدا يا بايد با او بيعت كنيم و يا آتش بر ما خواهد انداخت! به داد ما برسيد! به همين دليل مختار، ابو عبد الله بجلي را با 4000 نفر سواره به مكه فرستاد؛ آنها ديوار حجره را شكستند و به محمد حنفيه گفت: ابن زبير را به من واگذار!

محمد حنفيه گفت: من با او كه نسبت به من قطع رحم كرد، قطع رحم نمي كنم!

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

گفتار نوزدهم: عبد الله بن زبير بني هاشم ، محمد حنفيه و ابن عباس را تبعيد كرد:

ولما لم يكن بابن الزبير قوة علي بني هاشم وعجز عما دبره فيهم أخرجهم عن مكة وأخرج محمد بن الحنفية إلي ناحية رضوي وأخرج عبد الله بن عباس إلي الطائف إخراجا قبيحا وكتب محمد بن الحنفية إلي عبد الله بن عباس أما بعد فقد بلغني أن عبد الله بن الزبير سيرك إلي الطائف فرفع الله بك أجرا واحتط عنك وزرا يا ابن عم إنما يبتلي الصالحون وتعد الكرامة للأخيار ولو لم تؤجر إلا فيما نحب وتحب قل الأجر فاصبر فإن الله قد وعد الصابرين خيرا والسلام

چون عبد الله بن زبير قدرت مقابله با بني هاشم را نداشت، و از نقشه هايي كه براي آنها كشيده بود عاجز ماند، آنها را از مكه بيرون كرد؛ و محمد حنفيه را به منطقه رضوي و عبد الله بن عباس را به طائف به نحوي زشت تبعيد كرد.

محمد حنفيه به عبد الله بن عباس نامه نوشت كه «اما بعد، به من خبر رسيد كه عبد الله بن زبير تو را به طائف تبعيد كرده است! خدا اجر تو را بالا ببرد و سختي را از تو بردارد، اي پسر عمو! بدرستيكه صالحان دچار امتحان مي شوند و كرامت براي نيكان آماده شده است، و اگر سزاي ما در دنيا تنها آن چيزي باشد كه من و تو دوست داريم، پاداش (آخرت) كم مي شود؛ بدرستيكه خداوند به صابرين نيكي را وعده داده است .

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص261، ناشر: دار صادر - بيروت.

كتب محمد بن الحنفية إلي عبد الله بن عباس حين سيره ابن الزبير إلي الطائف يسليه عن فعله به: أما بعد، فإنه بلغني أن ابن الزبير سيرك إلي الطائف

وقتي عبد الله بن زبير، ابن عباس را تبعيد كرد، محمد حنفيه به او نامه نوشت تا او را در اين كار تسلي دهد: اما بعد به من خبر رسيده است كه عبد الله بن زبير تو را به طائف تبعيد كرده است ...

ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاي 608هـ)، التذكرة الحمدونية، ج4، ص309، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولي، 1996م.

الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (متوفاي421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج1، ص282، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولي، 1424هـ - 2004م.

گفتار بيستم: بخل عبد الله بن زبير:(با سند معتبر)

يكي از نكاتي كه عبد الله بن عباس، صحابي مشهور و حبر الامة راجع به عبد الله بن زبير مطرح كرده است، بخل او است، البته با اين كنايه كه اگر بخيل، به خاطر بخلش به ديگران كمك نكند، مومن نيست؛ و نتيجه اين سخن، آن است كه عبد الله بن زبير مومن نيست !

دو سند در سنن بيهقي:

أخبرنا أبو الحسين بن بشران العدل ببغداد أنبأ أبو جعفر محمد بن عمرو ثنا أحمد بن الوليد الفحام ثنا أبو أحمد الزبيري ح وأخبرنا أبو الحسين بن بشران أنبأ أبو الحسن علي بن محمد المصري ثنا بن أبي مريم ثنا الفريابي قالا ثنا سفيان عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبد الله بن المساور قال سمعت بن عباس رضي الله عنه وهو يبخل بن الزبير يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ليس المؤمن الذي يشبع وجاره جائع إلي جنبه لفظ حديث أبي أحمد

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي 458هـ)، سنن البيهقي الكبري، ج10، ص3 ش 19452، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.

بررسي سندي:

1. عبد الله بن المساور:

مزي در مورد او مي گويد:

ذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات" روي له البخاري في كتاب"الأدب"حديثًا واحدًا

ابن حبان او را در ثقات آورده است،بخاري يك روايت از او در كتاب الادب المفرد دارد .

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج16 ص121، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

2. عبد الملك بن ابي بشير:

ذهبي در مورد او مي گويد:

عبد الملك بن أبي بشير البصري ت ن نزل المدائن ...وثقه يحيي القطان.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج8 ص474، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

3. سفيان بن سعيد الثوري:

ابن حجر در مورد او مي گويد:

سفيان بن سعيد بن مسروق الثوري أبو عبد الله الكوفي ثقة حافظ فقيه عابد إمام حجة من رؤوس الطبقة السابعة

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1 ص244 ش 2445، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

در اينجا در كتاب سنن كبراي بيهقي دو سند به سفيان مي رسد كه هر دو سند را بررسي مي كنيم:

سند اول به سفيان:

5- ابو احمد محمد بن عبد الله الزبيري:

او معروفترين شاگرد سفيان است، ذهبي در مورد او مي گويد:

أبو أحمد الزبيري ع محمد بن عبد الله بن الزبير بن عمر بن درهم الحافظ الكبير المجود

او از روات مجمع عليه (در صحاح سته) است ... حافظ بزرگ و نيكو روايت .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج9، ص529 ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط / محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

6. احمد بن الوليد الفحام:

ذهبي در مورد او مي گويد:

وثَّقه الخطيب

خطيب بغدادي او را توثيق كرده است .

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج20 ص288، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

7. ابوجعفر محمد بن عمرو الرزاز

خطيب بغدادي در مورد او مي گويد:

محمد بن عمرو بن البختري بن مدرك بن أبي سليمان أبو جعفر الرزاز ... وكان ثقة ثبتا

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج3 ص132 ش 1152، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

8.ابوالحسين بن بشران العدل:

ذهبي در مورد او مي گويد:

وأبو الحسين بن بشران علي ابن محمد بن عبد الله بن بشران بن محمد ... قال الخطيب كان صدوقا ثبتا تام المروءة ظاهر الديانة

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، العبر في خبر من غبر، ج3 ص122، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكويت - الكويت، الطبعة: الثاني، 1984.

9. بيهقي مولف كتاب

ذهبي در مورد او مي گويد:

البيهقي الإمام الحافظ العلامة شيخ خراسان أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي بن موسي الخسروجردي البيهقي صاحب التصانيف

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3 ص1132 ش 1014، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

نتيجه گيري سند اول:

اين سند، طبق مباني اهل سنت معتبر است .

سند دوم به سفيان:

4. محمد بن يوسف الفريابي

5. عبد الله بن محمد بن سعيد بن ابي مريم

6. ابوالحسن علي بن محمد المصري

7. ابوالحسين بن بشران

8. بيهقي صاحب كتاب

چندين سند در تاريخ مدينه دمشق:

اخبرتنا أم البهاء فاطمة بنت محمد قالت أنا إبراهيم بن منصور أنا أبوبكر بن المقرئ أنا أبويعلي نا زهير نا وكيع عن سفيان عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس يبخل ابن الزبير وقال رسول الله صلي الله عليه وسلم ليس المؤمن الذي يبيت وجاره طاوي ح

أخبرنا أبو القاسم الحسين بن علي بن الحسين بن علي بن الحسين الزهري وأبوالفتح المختار بن عبد الحميد بن المنتصر الاديب وأبوالمحاسن اسعد بن علي بن الموفق قالوا أنا أبو الحسن عبد الرحمن بن محمد بن المظفر أنا عبدالله بن أحمد بن حموية أنا إبراهيم بن خزيم نا عبد بن حميد أنا عبد الرزاق أنا الثوري عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس ذكر ابن الزبير فبخله ثم قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ليس بالمؤمن الذي يشبع وجاره جائع إلي جنبه ح

أخبرنا أبوغالب أحمد وأبوعبدالله يحيي ابنا الحسن قالا أنا أبوالحسين بن الآبنوسي أنا عثمان بن عمرو بن محمد بن المنتاب نا يحيي بن محمد بن صاعد نا الحسين بن الحسن أنا مؤمل نا سفيان عن عبد الملك بن أبي بشير وكان تاجرا بالمدينة وكان مرضيا عن عبدالله بن مساور قال سمعت ابن عباس يعاتب ابن الزبير في البخل ويقول قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ليس المؤمن الذي يبيت شبعان وجاره إلي جنبه جائع ح

أخبرنا أبوالقتس عبد الصمد بن محمد بن عبدالله بن مندوية أنا أبو الحسن علي بن محمد بن أحمد الحسنأباذي أنا أبو الحسن محمد بن عمر بن عيسي بن يحيي الحطراني البلدي أنا أبوعبدالله محمد بن العباس بن يونس الخياط بالموصل نا محمد بن أحمد بن أبي المثني نا قبيصة بن عقبة عن سفيان عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبدالله بن أبي المساور قال سمعت ابن عباس يقول وهو يبخل ابن الزبير سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ح

وأخبرناأبو الحسن السلمي أنا أبوالحسين بن أبي الحديد أنا أبوبكر محمد بن أحمد بن أبي الحديد أنا أبوعلي الحسن بن علي الامام الطبراني أنا سعيد بن عبدوس بن أبي زيدون أنا محمد بن يوسف نا سفيان عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبدالله بن أبي المساور قال سمعت ابن عباس يبخل ابن الزبير ويقول قال لي رسول اللهصلي الله عليه وسلم ليس المؤمن الذي يشبع وجاره جائع إلي جنبه ح

أخبرناأبومنصور عبد الرحمن بن محمد الشيباني نا أبوبكر أحمد بن علي الخطيب أنا محمد بن الحسين القطان أنا محمد بن عبدالله بن أحمد بن عتاب نا يحيي بن أبي طالب نا أبوأحمد الزبيري نا سفيان الثوري عن عبد الملك بن أبي بشير عن عبدالله بن المساور وفي اصل القطان بن أبي المساور قال سمعت ابن عباس وهو يبخل ابن الزبير يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ليس المؤمن بالذي يشبع وجاره جائع إلي جنبه ح

... أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبوالحسين بن النقور أنا عيسي بن علي أنا عبدالله بن محمد نا أبوسعيد عيسي بن سألم الشاشي نا عبيدالله بن عمرو عن ليث بن أبي سليم قال كان ابن عباس يكثر ان يعنف ابن الزبير بالبخل قال فلقيه يوما فعيره فقال له ابن الزبير ما اكثر ما تعيرني يا ان عباس قال ان افعل فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول ان المؤمن لا يشبع وجاره وابن عمه جائع ح

أخبرنا أبوالفرج سعيد بن أبي الرجاء بن أبي منصور أنا أبوالفتح منصور بن الحسين بن علي بن القاسم بن رواد الكاتب وأبوطاهر أحمد بن محمود قالا أنا أبوبكر بن المقرئ نا أبوأحمد اسرائيل بن محمد بن اسرائيل بن عبدالله بن عيسي بن يونس بن عمرو هو أبوإسحاق السبيعي بحصن منصور حدثني عمي علي بن اسرائيل حدثني خالي أحمد بن عمرو عن أبيه عمرو عن أبيه عيسي عن أبيه عن أبي إسحاق قال حججت مع أبي هريرة ورافع بن خديج فنزلوا علي عبدالله بن الزبير فذبح لهم شاة وكان يبخل

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج28، ص218، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

عبارت ابن عبدربه در العقد الفريد:

ومن البخلاء عبد الله بن الزبير وكانت تكفيه أكلة لأيام ويقول إنما بطني شبر في شبر فما عسي أن تكفيه أكلة وقال فيه أبو وجرة مولي الزبير:

لو كان بطْنُكَ شِبراً قد شَبْعْت وقد أبقَيْتَ فضلاً كثيراً للمساكينِ

فإن تُصِبْك من الأيامِ جائِحةٌ لمْ نبْكِ منك علي دُنيا ولا دينِ

ما زلتَ في سورةِ الأعرافِ تَدرُسُها حتي فؤادي كمِثْلِ الخزِّ في اللِّين

إنّ امْرَأً كنتُ مولاهُ فضيَّعني يَرْجُو الفَلاحَ لَعبدٌ عيْنُ مغبونِ

وابن الزبير هو الذي قال أكلتم تمري وعصيتم أمري فقال فيه الشاعر:

رأيتُ أبا بكرٍ وربُّك غالبٌ علي أَمرِهِ يبغي الخلافةَ بالتَّمْرِ

وأقبل إليه أعرابي فقال أعطني وأقاتل عنك أهل الشام فقال له اذهب فقاتل فإن أغنيت أعطيناك قال أراك تجعل روحي نقداً نسيئة وأتاه أعرابي يسأله جملاً ويذكر أن ناقته نقبت فقال أنعلها من النعال السبتية واخصفها بهلب قال له الأعرابي إنما أتيتك مستوصفا فلا حملت ناقة حملتني إليك قال إن وصاحبها

يكي از بخيلان عبد الله بن زبير بود، يك وعده غذا را در چند روز مي خورد! و مي گفت: شكم من يك وجب در يك وجب است، شايد يك لقمه براي آن بس باشد! به همين دليل ابووجره غلام زبير راجع به او گفت:

اگر شكم تو يك وجب در يك وجب بود، براي فقيران نيز چيزي باقي مي گذاشتي!

اگر از روزگار به تو بلايي برسد، نه بر دين و نه بر دنياي تو گريه نمي كنيم!

دائمه سوره اعراف را مي خواني (خود را در جايگاه بزرگي مي بيني اما به ديگران توجه نداري) اينقدر كه شكم من (از گرسنگي) مانند خز نازك شده است!

كسي كه مولاي من بود و من را تباه گردانيد، اميد رستگاري دارد، اما بنده اي است كه در نهايت ضرركردن است!

و عبد الله بن زبير همو است كه گفت: خرماي من را خورديد، و سركشي من را كرديد! به همين دليل شاعر در مورد او گفت: ابوبكر(عبد الله بن زبير) را ديدم كه در حالي كه خدا بر امر خويش غالب شده بود (يعني ابن زبير مغلوب شده بود) و او خلافت را با خرما طلب مي كرد!

و روزي يك بيابان نشين به نزد او آمد و گفت: به من چيزي بده تا در مقابل اهل شام از تو دفاع كنم! گفت برو و بجنگ؛ اگر خوب جنگيدي چيزي به تو خواهيم داد!

بيابان نشين در پاسخ گفت: من جان خود را به نقد به تو بدهم و تو نسيه به من بدهي ؟

روزي بيابان نشيني به نزد او آمد و از او يك شتر نر خواست و گفت كه شتر ماده او پاهايش زخم شده و توانايي راه رفتن ندارد!

در پاسخ گفت: كفش سبتي پاي شترت كن و آن را پر از مو نما (تا پاي شترت خوب شود) .

بيابان گرد گفت: انگار كه من براي درمان شترم به نزد تو آمده ام! شتري كه من را به سوي تو آورد ديگر بار بر ندارد (بميرد)! عبد الله بن زبير گفت: آري! صاحبش نيز بميرد!

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج6، ص188، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

وذكر سعيد بن جبير أن عبد اللّه بن عباس دخل علي ابن الزبير فقال له ابن الزبير: أنت الذي تؤنبني وتبخِّلُنِي. قال ابن عباس: نعم، سمعت رسول اللهّ صلي الله عليه وسلم، يقول: ليس المسلم الذي يشبع ويجوع جاره

عبد الله بن عباس روزي به نزد عبد الله بن زبير رفت.عبد الله بن زبير گفت «تو هستي كه به من خرده گرفته و من را بخيل مي شمري؟» ابن عباس گفت: آري! از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: مسلمان نيست كسي كه سير باشد و همسايه اش گرسنه باشد!

المسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي (متوفاي346هـ)، مروج الذهب، ج1، ص382، طبق برنامه الجامع الكبير.

گفتار بيست و يكم: عبد الله بن زبير از معاويه حق السكوت مي گيرد:

وقال ابن أبي الدنيا أخبرني عمر بن بكير عن علي بن مجاهد عن بن عروة قال سأل ابن الزبير معاوية شيئا فمنعه فقال والله ما أجهل أن ألزم هذه البنية فلا أشتم لك عرضا ولا أقصم لك حسبا ولكني أسدل عمامتي من بين يدي ذراعا ومن خلفي ذراعا في طريق أهل الشام وأذكر سيرة أبي بكر الصديق وعمر فيقول الناس من هذا فيقولون ابن حواري رسول الله صلي الله عليه وسلم وابن بنت الصديق فقال معاوية حسبك بهذا شرفا ثم قال هات حوائجك

عبد الله بن زبير چيزي از معاويه خواست، اما به او نداد؛ عبد الله بن زبير گفت: اي معاويه! (گمان نكن) كه من بلد نيستم در اين ساختمان ها ساكن شوم ْ، و به تو دشنام ندهم و آبروي تو را نبرم، ولي من عمامه خود را از جلو و از پشت سر خويش رها كرده و در راه اهل شام مي نشينم، و سيره ابوبكر و عمر را خواهم گفت!(تا مردم بدانند سيره تو با سيره ابوبكر و عمر فرق مي كند)

مردم نيز مي گويند: اين چه كسي است ؟ مي گويند پسر حواري رسول خدا (ص) و پسر دختر ابوبكر! معاويه گفت: همين مقدار شرف براي تو كافي است! هر حاجتي داري بياور!

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص338، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

المدائني عن علي بن مجاهد عن هشام بن عروة قال: سأل عبد الله بن الزبير معاوية حوائج فمنعه فقال: يا أمير المؤمنين، أو يا معاوية، إني لخليق أن أخرج فأقعد علي طريق الشام فلا أشتم لك عرضاً ولا أقصب لك حسباً، ولكني أسدل عمامتي بين يدي ذراعاً وخلفي ذراعاً، وأذكر سيرة أبي بكر وعمر، فيقال هذا ابن حواري رسول الله صلي الله عليه وسلم، فقال معاوية: كفي بذلك، وقضي حوائجه.

عبد الله بن زبير از معاويه خواسته هايي داشت، گفت: اي امير المومنين، يا اي معاويه! من شايسته ام كه بر سر راه شام بنشينم و نه به تو دشنام دهم و نه آبروي تو را ببرم! ولي عمامه ام را بين دو دست خود و پشت سر خود باز كنم، و سيره ابوبكر و عمر را نقل كنم! (تا مردم بدانند سيره تو غلط است)

مردم مي گويند اين كيست؟ جواب داده مي شود: پسر حواري رسول خدا (ص) است.

معاويه گفت: همينقدر كافي است و حوائج او را برآورده كرد .

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص98 ، طبق برنامه الجامع الكبير.

خلاصه و نتيجه گيري:

ما در اين مقاله مطالب ذيل را بررسي كرديم:

ولادت عبد الله بن زبير:

همانطور كه ثابت شد، عبد الله بن زبير، فرزند متعه است! ( با سند صحيح)

عبد الله بن زبير در نظر رسول خدا (ص):

رسول خدا (ص) راجع به او سخناني دارند از جمله به خاطر اينكه عبد الله بن زبير خون رسول خدا (ص) را نوشيد فرمودند «واي بر مردم از دست تو» (با سند صحيح)

همچنين رسول خدا (ص) روايتي دارند (با سند صحيح) كه جز بر عبد الله بن زبير تطبيق نمي كند؛ ايشان فرمودند شخصي به نام عبد الله، از جنگ جويان قريش، در مكه الحاد مي كند! احترام مكه را زير پا مي گذارد و در مكه خون او حلال شمرده مي شود! و چهار تن از صحابه اين روايت را بر عبد الله بن زبير تطبيق كرده بودند!

عبد الله بن زبير در نظر اميرمومنان و ائمه معصومين عليهم السلام:

حضرت علي عليه السلام عبد الله بن زبير را «ابن سوء» مي دانند! (با سند صحيح) همچنين او را مايه گمراهي زبير مي شمارند (با سند صحيح)

همچنين امام حسن عليه السلام او را نادان مي دانند «سفيه لم يجد مسافها»

عبد الله بن زبير و ديگر:

عبد الله بن عباس او را بخيل مي داند و به او كنايه مي زند كه بخيل مومن نيست (با سند صحيح).

سلمان فارسي، او را مسبب به آتش كشيدن كعبه مي داند.(با سند صحيح)

همچنين عبد الله بن زبير از معاويه حق السكوت مي گرفت!

عبد الله بن زبير و اهل بيت:

او دشمني فراوان با اهل بيت و اميرمومنان داشت و به اميرمومنان علي عليه السلام و اهل بيت ايشان دشنام مي داد و حتي بني هاشميان را زنداني كرده و مي خواست آنها را بسوزاند!

همچنين عبد الله بن عباس و محمد حنفيه را تبعيد كرد و به همين سبب محمد حنفيه او را نفرين نموده و بني هاشم از او بدگويي مي كردند! همچنين به گفته معاويه او دشمني حضرت علي عليه السلام را در دل داشت، و به همين سبب، درود بر رسول خدا (ص) را در خطبه هاي خويش ترك نمود!

عبد الله بن زبير و جنگ جمل:

او مسبب اصلي جنگ جمل است، زيرا پدرش را كه تصميم به ترك جنگ با حضرت علي عليه السلام گرفته بود، تحريك كرده و دوباره به جنگ بازگرداند!(سند صحيح)

همچنين عائشه را كه در ميانه راه، تصميم به بازگشت گرفت، با شهادت دروغ، به سوي جنگ برد (سند صحيح)

البته همانطور كه گذشت، به گفته معاويه، علت اصلي ايجاد جنگ، طرفداري از عثمان نبود؛ بلكه علت، دشمني و كينه حضرت علي عليه السلام بود!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | مصطفي جوادي نسب | Iran - Mashhad | ١٧:٤٨ - ٢١ دي ١٣٨٩ |
به اين ميگن فرصت سازيحال کردم در بهترين فرصت و وقت اين مقاله ارائه شد. انشالله اين فرصت سازي ها زياد بشه ياحق
2 | حميد | | ١٧:٥٦ - ٢١ دي ١٣٨٩ |
آيا باتوجه به اينکه زبير در فتنه جمل ميدان جنگ را ترک کرد مي توان اورا توبه کار دانست؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

همانطور كه ثابت شده است ، او جنگ را ترك نكرد . جداي از اينكه بسياري از لشگريان به سبب حضور او آمده بودند ، توبه واقعي آن بود كه به اميرمومنان ملحق شود و مردم را نيز هدايت كند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

3 | سيد حسين ( آملي ) | Iran - Amol | ٠١:٢٦ - ٢٢ دي ١٣٨٩ |
سلام عالي بود .
4 | مهدي | | ١٠:١٩ - ٢٢ دي ١٣٨٩ |
با سلام خدمت خادمين ولي عصر(عج)
متن بسيار كامل و جامعي بود. اگر ممكن است مقاله اي هم درمورد شخصيت و زندگي عبد اله ابن عمر بنويسيد تا با شخصيت يكي ديگر از دشمنان اهل بيت آشنا شويم. با تشكر
5 | سلمان علوي | | ١٥:١٤ - ٢٤ دي ١٣٨٩ |
سلام و احسنت به زمان شناسي شما؛ يا علي.

6 | Ghavam | | ٠٢:٤١ - ٢٥ دي ١٣٨٩ |
خدا به شما جزاي خير دهد و آنهايي که عدالت خيالي براي بعضي از افراد ساخته اند را اگر قابل هدايت هستند هدايت اگر نه لعنت کند
7 | محب العلي | | ٠٨:٤٧ - ٢٥ دي ١٣٨٩ |
سلام-حرفم با برادراي اهل سنته:سوال من اينه:مگه طبق آيه صريح قرآن فدك خالصه پيامبر نبود؟پس چرا خلفا اون رو از حضرت فاطمه(روحي لها الفداها)غصب كردن؟در حالي كه حضرت هنگام حيات پيامبر اكرم(روحي له الفداه) بر فدك نظارت داشتند و عمال ايشان ر آنجا به كارها رسيدگي مي كردند؟
اگه ميخواي حديث جعلي خليفه اول رو كه فقط و فقط خودش از پيامبر شنيده بود رو دليل بياري بايد بهت بگم كه اين حديث جعلي مخالف با نص صريح قرآنه.....
اللهم العن الجبت والطاغوت
8 | علي عليزاده | Iran - Tehran | ١٤:٥١ - ٢٥ دي ١٣٨٩ |
با سلام و خسته نباشيد به دست اندر کاران سايت حضرت ولي العصر (عح) اميدوارم انان که تمامي صحابه را مبرا از بدي مي دانند به اين مطا لب توجه نموده و حد اقل در وجدان خود به قضاوت بنشينند و حق را تشخيص دهند .
9 | احسان تقربيان | Iran - Gorgan | ١٥:٠١ - ٢٦ دي ١٣٨٩ |
بسم الله الرحمن الرحيم اللهم احفظ وانصر قائدنا و ولي امرنا حضرت آيت الله العظمي امام سيد علي خامنه اي مدظله العالي سلام ويژه و ارادت فراوان خدمت عالم بزرگوار ديني حضرت آيت الله دکتر قزويني اعلي الله مقامه شريف يه چندتا انتقاد داشتم از آقاي قزويني که دوست داشتم بگم و شما به ايشان برسانيد. 1- شبکه ولايت هنوز مشکل صدا دارد و بدتر از آن اين است که درست سر برنامه دکتر قزويني صدايي وجود ندارد.در حالي که آقاي قزويني قول داده بودند درست کنند. 2- آقاي قزويني با اينکه خيلي مطالب را با لحن عالي شان بيان مي کنند ولي هم تند مي گويند و هم وقتي آدرس مي دهند آنقدر تند مي گويند که فرصت نوشتن آن وجود ندارد.آقاي قزويني خواهش مي کنيم،التماس مي کنيم که آرامتر آدرس دهيد. 3- مناظرات و بعضي کتاب هاي موجود در سايت به عربي است و آقاي قزويني قول داده بود که به زبان فارسي آنها را هم در سايت قرار دهند.درسته که مشغله دارند ولي قول دادند و بايد عمل کنند و خواهش مي کنيم که کتب و مقالات عربي سايت را به فارسي در سايت قرار دهيد. 4- از آنجا که آقاي قزويني بسيار متبحر و توانا در مسائل هستند از ايشان تقاضا مي کنم که در آخر به اين سوال 2 سوال من هم جواب بدهند. 1- آيا امام زکان داراي زن و بچه هستند؟ 2- آيا امام زمان را مي شود در عصر غيبت ديد؟در حالي که بزرگاني همچون شيخ مفيد در کتاب مسائل العشرة في الغيبت و ابراهيم نعماني در الغيبة و آقاي فيض کاشاني در وافي و آيت الله العظمي کاشف الغطا استاد اقاي مکارم شيرازي ديدن امام زمان را نفي کرده اند؟ با تشکر از شما و آقاي قزويني.اميدوارم که آقاي قزويني ناراحت نشده باشند.چون من واقعا ايشان را دوست دارم و تا به حال کلي از برنامه هاي ايشان را در شبکه ولايت و در قديم حتي شبکه سلام دنبال مي کردم.آقاي قزويني خيلي باحالي.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- در تلاشيم كه مشكل صداي شبكه برطرف شود ، ولي اين مساله مدتي وقت‌گير است ، البته با هماهنگي هاي انجام شده ، كيفيت بسيار بهتر شده است .

2- در مورد آدرس‌ها ، تلاش مي شود كه آرام تر گفته شود ، البته متن كل برنامه‌هاي جناب دكتر قزويني در سايت شبكه ولايت پياده مي‌شود و مي‌توانيد از آنجا آدرس‌ها را بگيريد .

3- مناظرات اصلي سايت به صورت كامل ترجمه شده است .

4- در مورد زن و فرزند امام زمان به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1291

5- وقتي بسياري از علماي بزرگ و كساني كه در راستگويي ايشان شكي نيست گفته‌اند كه ما حضرت را ديده‌ايم ، قطعا امكان دارد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

10 | نصرالله | | ١٢:١٢ - ٠٢ بهمن ١٣٨٩ |
با سلام وتشکر فراوان از شما بعيد است چه لزومي داشت گفتار نهم را بياوريد اينکه امير المومنين به امام حسن سيلي زده باشند بيشتر به دروغ شبيه است تا راست منبعش هم که از شيعه نيست من عالم نيستم که نظر بدهم ولي هر روايتي که از آن عيب ونقصي درباره اهل بيت فهميده شود قطعا جعلي است چون مخالف کتاب خداست که انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا خدا بر عذاب عبدالله ومصعب ابن زبير بيفزايد وهمچنين روح مختار را شاد گرداند!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اين مطلب از مدارك اهل سنت است ، و بر ضد شيعه اعتبار ندارد ، البته ما در متن ، به نكارت متن اشاره كرده‌ايم .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11 | محمد | | ١٣:٤٢ - ١٤ فروردين ١٣٩٠ |
شما يا نميدونين حضرت عبدالله ابن زبير كيه يا توهم زدين؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اي كاش اون منابع معتبر اهل سنت رو ميگفتين تا جعلي بودن مطلبتون روشن بشه فكر نكنم هيچ شيعه ي واقعي مثه نويسنده اين مطلب كوته فكر نباشه

پاسخ:

عليکم السلام

اگر عينک تعصب را از چشمانت برداريد و براي يکبار (حداقل) مقاله را مي خوانديد ، متوجه مي شديد که تمامي منابع از کتب معتبر اهل سنت است وديگر نيازي به ديوار حاشا و تهمت جعلي بودن مطالب نبود.

والسلام علي من التبع الهدي

معاونت اطلاع رساني

12 | محمد | | ١٣:٥٨ - ١٤ فروردين ١٣٩٠ |
منابع بيشتري معرفي كنيد تا مطالعه كنم شايد زود قضاوت كردم
13 | ali | | ٢٢:٣٩ - ١٦ فروردين ١٣٩٠ |
اگه سيلي زدن امام حسن دروغه ورش داريد لطفا تا سني ها سو استفاده نکنن
kmishavadkebiaee.blogfa.com
14 | ابراهيم نصرالهي | | ١٧:٠٧ - ١٧ فروردين ١٣٩٠ |
باعرض سلام/جناب ===محمد===برادر بزرگوارم سلام عرض شد,اميدوارم حالت خوب باشه و هميشه سربلند باشي
همين كه نوشتي منابع بيشتري معرفي كنيد خودش خيلي ارزش داره و نشون ميده كه جوياي حقيقت(و البته كمي عجول و كم حوصله) هستين!!!
ولي برادر بزرگوارم واقعا اگه بنده بخوام براتون دليل و سند و مدرك رو كنم دوباره بايد مطالب مقاله بالا رو دوباره با كمي جابجايي بهتون ارائه بدم
البته نه اينكه فكر كنيد بجز اين اسناد و مدارك كه تو اين مقاله قيد شده مدرك و سندي ديگه نيست""نه!هست,ولي ديگه بهترين,واضحترين وروشنترينشون همينها هستن!!از اين واضحتر ميخواين!!؟؟
اگه ميشه در حق بنده لطف كنيد و يه بار ديگه به صورت كامل مقاله رو بخونيد و نظرتونو بهم بگيد.
يا حيدر مدد"
15 | محمد | | ١٨:٠٠ - ٢٣ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام براي من جالب بود در يكي از برنامه هاي شبكه تاريك وهابي .... در برنامه اي كارشناس! وهابي ميگفت جناب ابن زبير شخص شجاعي بود و در روايت نبوي هم داريم سخني كه دال بر شجاعت اوست و آن اين است كه زمانيكه پيامبر اكرم حجامت فرمودند خون را به ابن زبير دادند تا در جايي مخفي كند بعد از مدتي آمد و گفت جايي
16 | سيد حفيظ احمدي از افغانستان | | ١٠:٤٨ - ٠٦ دي ١٣٩١ |
با سلام خدمت شيعيان آقا اميرالمومنين (ع)

هرکي از حق دوري جويد و يا عليه حق بيايستد، جايش در آتش جهنم خواهد بود. رسول خدا (ص) مي فرمايد: حق با علي و علي با حق است. اگر همه مردم جهان هم راي باشند؛ ولي راي علي برخلاف آنان باشد بايد راي علي را قبول کرد.
بنابراين، زبير بن عوام (پسر عمه پيامبر و اميرالمومنين) ساکن آتش است چون در برابر قرآن ناطق، صاحب حق (علي عليه السلام) ايستاد و با ايجاد فتنه جمل خون هاي زيادي بر زمين ريخت و شانس برپايي حکومت عدل الهي را از آن حضرت (ع) گرفت.
جايگاه وي همراه با ديگر اصحاب جمل و نيز مثلث خلفاي غاصب در آتش جاويدان هست.
يا علي
17 | مرشدي | | ٢٣:١٨ - ١١ فروردين ١٣٩٢ |
با سلام بر شما ازروشنگري هاتون با دليل هاي عقلي و قراني و با استفاده از کتب اهل سنت قدرداني ميکنم 1.اگه ممکنه ميخواستم مقالات جامعي رو درباره صحابه مخصوصا اونايي که مخالف با اهل بيت بودن رو سايت بزارين يا کتب خوبي رو معرفي کنيد 2.مقاله جامعي رو درباره حوادث روزهاي پاياني عمر شريف پيامبر ص و تحليل جريان از قبل طراحي شده سقيفه و مخصوصا جزئيات گرفتن بيعت براي ابوبکر ومخالفان بيعت با او و رفتار دستگاه غاصب با مخالفان رو تو سايت بزاريد 3.همچنين مقاله مفصلي درباره مطاعن خلفاي غاصب مخصوصا اولي ودومي وسومي و همينطور ومعرفي بدعتهايي که پايه گذاري کردند ازتون ممنونم

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ باتشكر از دقت نظر و پيشنهادات جنابعالي، موضوعات پيشنهادي بررسي خواهد شد در صورت امكان، اعمال مي گردد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
18 | غريبه آشنا | | ١٦:٢٢ - ١٢ آبان ١٣٩٢ |
يه سوالي در مورد زبير داشتم و نه در مورد پسرش. تو اينترنت جستجو کردم و يه مطالبي پيدا کردم اما خيلي با هم اختلاف داشت و نمي دونم چقدر ميشه بهشون اعتماد کرد و جايي مورد اعتماد تر از اين سايت براي طرحش پيدا نکردم.سوال اينه که روايت آيا "زبير و قاتل او در آتش هستند" در منابع شيعه با سند معتبر هست ؟ چون رو اين روايت خيلي مانور ميدن و ميگن اگه قاتل عمار (معاويه و سپاهش طبق صحيح بخاري) جهنمي باشند به اميرالمومنين هم بايد در مورد زبير اشکال وارد کنيم (هر چند که در مورد معاويه اومده که "گروه نابکار و ستمگر" اما در مورد زبير فقط قاتلش اومده).
اجرتون با قسيم النار و الجنه

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ ما چنين روايتي را حتي در منابع سني هم نيافتيم آنچه در مورد زبير وجود دارد اين است: «بشر قاتل بن صفيه بالنار» با وجود روايات متواتري همچون علي مع الحق و ثقلين و غدير و... كه به روشني بر حق بودن جبهه حضرت علي عليه السلام دارد جايي براي اهل سنت براي بحث و اسنتاد به چنين رواياتي نمي گذارد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
19 | الف | | ١٢:١٥ - ٢٥ بهمن ١٣٩٣ |
اشکالی مهمی در اینجا وجود دارد و آن این است که از طرفی میگویید عبدالله بن زبیر در سال اول هجری به دنیا آمده و از طرف دیگر هم میگوید او از متعه به دنیا آمده؟؟؟lمگر در سال اول متعه بود که او به دنیا بیاید؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: شما اينطور ما را مخاطب قرار داده و مي گوييد شما مي گوييد عبدالله بن زيير از متعه به دنيا آمده ، مگر منابع خودتان را مطالعه نمي کند آيا ما مي گوييم يا اينکه در منابع خود شما ذکر شده است؟ لطف در اين خصوص مقداري مطالعه کنيد و با يا تعصب حرف نزيند
ثانيا: شما که با قاطعيت مي گوييد درسال اول متعه نبود آيا اين را تحقيق کرديد و يا اينکه از خودتان مي گوييد اي کاش مقداري به روايات خود نگاه مي کرديد تا براي شما روش مي شد که قبل از هجرت و در اوئل اسلام متعه بوده است
مسلم روايتي را در اين خصوص چنين نقل کرده است
قال بن أبي عَمْرَةَ إِنَّهَا كانت رُخْصَةً في أَوَّلِ الْإِسْلَامِ متعه دراول اسلام جايز بود
صحيح مسلم ج 2 ص 1026
ترمذي نيز از ابن عباس نقل کرده است:
حدثنا مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا سُفْيَانُ بن عُقْبَةَ أَخُو قَبِيصَةَ بن عُقْبَةَ حدثنا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عن مُوسَى بن عُبَيْدَةَ عن مُحَمَّدِ بن كَعْبٍ عن بن عَبَّاسٍ قال إنما كانت الْمُتْعَةُ في أَوَّلِ الْإِسْلَامِ كان الرَّجُلُ يَقْدَمُ الْبَلْدَةَ ليس له بها مَعْرِفَةٌ فَيَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ بِقَدْرِ ما يَرَى أَنَّهُ يُقِيمُ فَتَحْفَظُ له مَتَاعَهُ وَتُصْلِحُ له شَيْئَهُ حتى إذا نَزَلَتْ الْآيَةُ ) إلا على أَزْوَاجِهِمْ أو ما مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ ( قال بن عَبَّاسٍ فَكُلُّ فَرْجٍ سِوَى هَذَيْنِ فَهُوَ حَرَامٌ
متعه در اول اسلام بوده است
سنن الترمذي ج 3 ص 430
بغوي در شرح السنه حتي تعين مدت در مورد متعه در اول اسلام را نيز ذکر کرده است:
قال الإمام : نكاح المتعة كان مباحا في أول الإسلام ، وهو أن ينكح الرجل المرأة إلى مدة
شرح السنة ، اسم المؤلف: الحسين بن مسعود البغوي الوفاة: 516هـ ، دار النشر : المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت - 1403هـ - 1983م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش ج 9 ص 99
ابن تيميه نيز به اين مسئله اعتراف کرده است
والمتعة أبيحت أول الإسلام
كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في الفقه ج 30 ص 223
بنابرين متعه قبل از هجرت بوده و اين اشکال که عبد الله بن زبير قبل از تشريع متعه متولد شده باشد، وارد نيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
20 | الف | | ١٢:٣٦ - ٢٨ بهمن ١٣٩٣ |
آنچه مهم است حقیقت است نه اینکه مسلم یا دیگری چه گفته اماامروزه... اولا سوره نسا سوره مدنی است و آیه متعه هم دراین سوره تشریف داردچگونه در اول اسلام متعه جایز است؟ دوم:در روایت صحیحی دارییم که متعه در یکی از جنگ ها که زنان اصحاب نبودند جایز شده است مگر در مکه جنگی بوده؟ 3: از کجا معلوم منظور از اول اسلام مکه باشد؟ سیاق کلی سوره نسا هم که بیشتر تشریع احکام است که این هم مربوط به حکمت اسلامی در مدینه است نه مکه که جان مسلمان در خطر بود تا چه برسد به ضرورت متعه!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: لطفا کنيد حقيقت را براي ما بگوييد و بگوييد که حقيقت را از کجا شما داريد مي آوريد؟!! مگر اينکه گفته شود شما داراي علم غيب هستيد و يا با کشف و شهود همه چيز را درک مي کنيد وقتي شما منابع خودتان را قبول نداريد ديگر بحث کردن فايده اي ندارد دليل معتبر در خصوص متعه قبل از هجرت خواستيد ذکر کرديم اما چون باب ميل شما نيست قبول نمي کنيد
ثانيا: شما در اين جا دچار تناقض گويي شديد از يک طرف مي گوييد انچه مهم است حقيقت است نه مسلم اما در سطر بعد مي گوييد در روايت صحيح آمده است که متعه در يکي از جنگها که استدال بي موردي نيز هست، حلال شده حال کدام حرف شما را قبول کنيم ؟!! به خودتان که مي رسد روايت صحيح مي گوييد و مي آوريد اما به ما که مي رسد و روايت صحيح از مسلم نقل مي کنيم قبول نکرده و مي گوييد درست نيست؟!!و يا کتاب مسلم درست نيست؟؟!
شما مي گوييد مراد از اول اسلام مکه نبوده اگر راست مي گوييد بيايد و ثابت کنيد که مراد از اول الاسلام مدينه است؟؟
باز به آيه متعه اشاره کرديد که در مدنيه نازل شده است خوب مگر آيه وضوء نيز در اواخر عمر پيامبر و در مدينه نازل نشد پس پيامبر و اصحاب درمکه و چندين سال در مدينه چه جوري نماز مي خواندند آيا بدون وضوء نماز مي خواندند ؟!! يا اصلا نماز نمي خواندند؟! چون طبق استدلال شما چون آيه بعد نازل شده است؟
خوب است بدانيد ممکن است حکم مسئله قبلا باشد اما آيه بعدا نازل شده باشد مثل آيه وضوء دقت بکنيد؟؟؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها