2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟
کد مطلب: ٤٩٥٤ تاریخ انتشار: ٠١ شهریور ١٣٩٧ - ٠٩:١٠ تعداد بازدید: 32107
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟

سؤال كننده: فرشاد رحمتي

توضيح سؤال:

با توجه به اختلافي كه بين شيعه و سني در بحث امامت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام وجود داشته و دارد و يكي از دهها سند شيعه براي امامت بلافصل امير المؤمنين عليه السّلام حديث غدير مي باشد؛ علماي شيعه مي گويند: «مولي» به معناي «اولي بالتصرف»، «امام»، «خليفه» و «سرپرست» و يا كلمه اي مرادف با اين كلمات است؛ و مولي در حديث غدير دقيقاً همان معناي مذكور را دارد؛ امّا غالباً علماي اهل سنّت با انكار اين معنا به معاني ديگري همچون «ناصر» و «محبوب» و غيره تأويل كرده اند تا از توابع و لوازم آن كه خلافت بلا فصل امير المؤمنين عليه السّلام است بگريزند؛ حال سؤال اين است كه آيا كسي از علماي اهل سنّت اين حديث را به معاني مورد نظر شيعه پذيرفته و يا از آن در متون خود استفاده كرده است؟

پاسخ:

بعضي از علماي اهل سنّت كه «مولي» را در حديث غدير به معاني مورد نظر شيعه گرفته اند به شرح زيرند.

1 ـ امام ابو حامد غزالي (505 هـ)

وي همان گونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او مي آيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه مي گويد:

لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضي وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوي لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوي في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوي، فعادوا إلي الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.

لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه مي باشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر مي فرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار ها و پيمان ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه ها و ازدحام اسب ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.

مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.

سبط بن جوزي ضمن تأييد انتساب كتاب سرالعالمين به غزالي عين كلام او را آورده و سخن او را بدون هيچ گونه ردّي نقل كرده است:

وذكر أبو حامد الغزالي في كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم لعلي يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسليم ورضي وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوي حبا للرياسة وعقد البنود وخفقان الرايات وازدحام الخيول في فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهيها، فحملهم علي الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون.

أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظي شبيه به اين مطالب را در كتاب خود آورده است. رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم روز غدير خم به علي گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه».

اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار ها و پيمان ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه ها و ازدحام اسب ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پيمان خود را به پشست سر خود افكندند و آن را به قيمتي اندك فروختند.

تذكره خواص الإمامة، ص 62.

ذهبي در حالي كه تحت تأثير شخصيت غزالي قرار گرفته چاره اي جز توجيه زير نديده، لذا بعد از ذكر مطلب فوق در كتاب خود اين چنين مي گويد:

وما أدري ما عذره في هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، وتبع الحق، فإن الرجل من بحور العلم، والله أعلم.

نمي دانم غزالي براي اين سخن خود چه عذري خواهد داشت؟ ولي ظاهراً غزالي از اين نظر خود بازگشته و دوباره از حق پيروي كرده است. و به راستي كه او از دريا هاي علم است. والله اعلم.

سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 19، ص 328.

شخصيت ابوحامد غزالي از ديدگاه علماي اهل سنّت

يافعي در شرح حال غزالي مي گويد:

وفضائل الإمام حجة الاسلام أبي حامد الغزالي رضي الله عنه أكثر من أن تحصر، وأشهر من أن تشهر. وقد روينا من الشيخ الفقيه الإمام العارف بالله، رفيع المقام الذي اشتهرت كرامته العظيمة وترادفت وقال للشمس يوما قفي فوقفت حتي بلغ المنزل الذي يريد من مكان بعيد.

فضائل إمام حجه الاسلام أبو حامد غزالي رضي الله عنه بيش از آن است كه در حدّ و حصر بگنجد و مشهورتر از آن است كه نياز به معرفي داشته باشد. و ما از اين شيخ فقيه إمام عارف بالله، كه به حدي رفيع المقام است كه كرامت عظيمه او هم پا و هم سنگ با خورشيد گشته تا جايي كه روزي به خورشيد گفت: در آسمان بمان و خورشيد هم در آسمان ماند تا او به سر منزل مقصود خود كه در مكاني دور دست قرار داشت رسيد.

مرآة الجنان، حوادث سنة 505 .

سيوطي در باره شخصيت غزالي مي گويد:

وعلي رأس الخامسة الإمام أبو حامد الغزالي، وذلك لتميزه بكثرة المصنفات البديعات، وغوصه في بحور العلم... حتي قال بعض العلماء الأكابر الجامعين بين العلم الظاهر والباطن: لو كان بعد النبي صلي الله عليه وآله وسلم نبي لكان الغزالي، وأنه يحصل ثبوت معجزاته ببعض مصنفاته.

در رأس گروه پنجم إمام أبو حامد غزالي قرار دارد، واين به علّت تصنيفات نو و جديد او و غوص عميق او در درياهاي علم است... تا جايي كه بعضي از علماي بزرگ جامع بين علم ظاهر و باطن در باره او گفته اند:

اگر بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پيامبري مي بود هر آينه آن شخص غزالي مي بود، و معجزات او نيز با بعضي از مصنفاتش آشكار مي شد.

التنبئه بمن يبعثه الله علي رأس كل مائة، سيوطي، ص 12 .

زرقاني در باره شخصيت غزالي مي گويد:

ذكر له الأسنوي في «المهمات» ترجمة حسنة منها: هو قطب الوجود والبركة الشاملة لكل موجود، وروح خلاصة أهل الإيمان، والطريق الموصل إلي رضا الرحمن، يتقرب به إلي الله تعالي كل صديق، ولا يبغضه إلا ملحد أو زنديق. مات بطوس سنة 505.

أسنوي در كتاب «المهمات» ترجمه و شرح حال بسيار خوبي در باره غزالي آورده و اين گونه مي گويد: او قطب وجود و داراي بركتي است كه شامل هر موجودي مي شود، و او خلاصه روح أهل إيمان، و راه رسيدن به رضايت خداي رحمان است كه هر انسان صديقي مي تواند از طريق او به خداوند تعالي برسد، و كسي جز ملحد يا زنديق به او بغض نمي ورزد. و او در سال 505 هـ . در طوس وفات كرده است.

شرح المواهب اللدنيه، ج 1 ، ص 36 .

كتاب غزالي «سرالعالمين» است

در انتساب كتاب سر العالمين به غزالي هم جاي شك و ترديد نيست چرا كه:

ذهبي در ميزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سير أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان الميزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزي در تذكره خواص الامّه، ص 62، و إسماعيل باشا بغدادي در ايضاح المكنون،ج 2، ص11 و ص 80به اين مطلب تصريح كرده اند.

2 . محمد بن طلحة شافعي (652هـ)

محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري است كه تعريف شخصيت او در ذيل خواهد آمد وي مي گويد:

فيكون معني الحديث: من كنت أولي به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه ... بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالي ... فإنه أولي بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معني أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولي) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلي الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.

معناي حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولي و سزاوارتر و يا ناصر و وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .

از اين رو دانسته مي شود كه: اين حديث از أسرار سخن خداي تعالي است ... كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايي كه أمكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي مي توان ثابت نمود. و اين مرتبه اي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجه اي عالي و مكانتي رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.

و از اين روست كه روز غدير روز عيد و موسم سرور براي دوست داران علي [عليه السلام ] گشته است.

مطالب السئول، ص 45-44

شخصيت محمد بن طلحه شافعي نزد علماي اهل سنّت

هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّي سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.

أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاي سال 652هـ . كه به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنر هاي مختلف توصيف گشته است.

سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293.

تاج الدين سُبْكي در باره او مي گويد:

تفقه وبرع في المذهب وسمع الحديث بنيسابور من المؤيد الطوسي وزينب الشعرية وحدث بحلب ودمشق. روي عنه الحافظ الدِّمياطي ومجدُ الدين بن العَديم. وكان من صدور الناس، وَلي الوزارة بدمشق يومين، وتركها، وخرج عمّا يملكه من ملبوس ومَمْلوك وغيره وتزَهَّد.

فقيه گرديد و در مذهب نوآوري كرد و در نيشابور از مؤيد طوسي و زينب شعريه حديث شنيد و در حلب و دمشق بزرگ شد. و از او حافظ دمياطي و مجدُ الدين بن عَديم روايت نقل نمو ده اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترك نمود، و تمام مايملك خود اعم از دارايي و پوشاك خود را ترك كرد و گوشه عزلت گزيد و به زهد و تقوا مشغول گرديد

طبقات الشافعية الكبري، ج 8، ص63، الطبقه السادسه، فيمن توفي بين الستمائه والسبعمائه.

إسنوي در طبقات الشافعيه در باره او اين گونه مي گويد:

كان إماماً بارعاً في الفقه، والخلاف، عالماً بالأصلين رئيساً كبيراً معظّماً ترسل عن الملوك، وأقام بدمشق بالمدرسة الأمينية.

او إمامي نوآور در فقه و مسائل اختلافي است، و عالم به دو أصل و رئيس كبير و معظّم است كه از ملوك گريخت. و در دمشق در مدرسه أمينيه به تحصيل مشغول گرديد.

طبقات الشافعية،ص 418، ترجمة 1200، چاپ دار الفكر.

3 . سبط ابن الجوزي (654هـ)

ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل مي كنند:

... (العاشر) بمعني الأولي قال الله تعالي: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولي بكم ... والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولي به من نفسه فعلي أولي به. وقد صرح بهذا المعني الحافظ أبو الفرج يحيي ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمي بمرج البحرين، فإنه روي هذا الحديث بإسناده إلي مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولي به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلي الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.

... معناي دهم براي مولي به معني أولي و سزاوارتر است. خداوند تعالي مي فرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» در اين جا نيز مولي به معني أولي و سزاوارتر به خود شماست.

پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام ] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

و به همين معني حافظ أبو الفرج يحيي ابن سعيد ثقفي أصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته:

رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.

پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد.

و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟»

كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.

سپس در ادامه سبط ابن جوزي اين اشعار را نيز كه در باره غدير و امامت اميرالمومنين نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم سروده شد را اضافه كرده است:

فقال حسان بن ثابت:

يناديهم يوم الغدير نبيهم * بخم فأسمع بالرسول مناديا

وقال فمن مولاكم ووليكم*فقالوا ولم يبدوا هناك التعاميا

إلهك مولانا وأنت ولينا * ومالك منا في الولاية عاصيا

فقال له قم يا علي فإنني* رضيتك من بعدي إماما وهاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليه * فكونوا له أنصار صدق مواليا

هناك دعا اللهم وال وليه * وكن للذي عادي عليا معاديا

ويروي أن النبي صلي الله عليه وسلم لما سمعه ينشد هذه الأبيات قال له : يا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا أو نافحت عنا بلسانك .

روايت شده وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم اين ابيات را از حسان شنيد به او فرمود: اي حسان مادامي كه با اشعارت ما را ياري مي كني و به ما نفع مي رساني همواره به واسطه روح القدس مؤيد باشي .

ونيز قيس بن سعد بن عباده أنصاري اين اشعار را نزد امير المؤمنين عليه السّلام در صفين سرود:

قلت لما بغي العدو علينا * حسبنا ربنا ونعم الوكيل

علي إمامنا وإمام * لسوانا به أتي التنزيل

يوم قال النبي من كنت مولاه * فهذا مولاه خطب جليل

إن ما قاله النبي علي الأمة * حتم ما فيه قال وقيل

و نيز كميت اين اشعار را سرود:

نفي عن عينك الأرق الهجوعا * وهما يمتري عنه الدموعا

لدي الرحمن يشفع بالمثاني * فكان لنا أبو حسن شفيعا

ويوم الدوح دوح غدير خم * أبان له الولاية لو أطيعا

ولكن الرجال تبايعوها * فلم أر مثلها خطرا مبيعا

سپس اين جوزي در ادامه مي گويد براي ابيات كميت قصه عجيبي نقل شده و آن اين كه:

حدثنا بها شيخنا عمر بن صافي الموصلي رحمه الله تعالي. قال: أنشد بعضهم هذه الأبيات وبات مفكرا، فرأي عليا كرم الله وجهه في المنام فقال له: أعد علي أبيات الكميت، فأنشده إياها حتي بلغ إلي قوله (خطرا مبيعا) فأنشد علي بيتا آخر من قوله زيادة فيها:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

فانتبه الرجل مذعورا .

شيخ ما عمر بن صافي موصلي رحمه الله تعالي براي ما نقل كرد: شخصي اين اشعار را با خود سروده بود و شب با تفكر در اين ابيات به خواب رفته بود و در عالم خواب علي كرم الله وجهه را مشاهده كرده بود كه به او فرموده بود: أبيات كميت را برايم بخوان و او نيز اين اشعار را براي حضرت سروده بود تا اين كه به اين قسمت (خطرا مبيعا) رسيده بود. در اين حال [حضرت] علي [عليه السلام ] بيت ديگري را به آن اضافه كرده بود و آن اين است:

فلم أر مثل ذاك اليوم يوما * ولم أر مثله حقا أضيعا

هرگز روزي مانند آن روز و نيز حقي مانند آن را كه ضايع شده باشد نديدم.

فانتبه الرجل مذعورا.

و با اين خواب وحشت زده از خواب برخاست.

و سيد حميري اين ابيات را سرود:

يا بائع الدين بدنياه * ليس بهذا أمر الله

من أين أبغضت عليا الرضا*وأحمد قد كان يرضاه

من الذي أحمد من بينهم * يوم غدير الخم ناداه

أقامه من بين أصحابه * وهم حواليه فسماه

هذا علي بن أبي طالب * مولي لمن قد كنت مولاه

فوال من والاه يا ذا العلا * وعاد من قد كان عاداه

تذكرة خواص الأمة، ص ، 34 -30.

شخصيت سبط ابن الجوزي نزد علماي اهل سنّت

ذهبي در باره او مي گويد:

الإمام الواعظ المؤرخ شمس الدين، أبو المظفر التركي، ثم البغدادي العوني، الحنفي سبط الإمام جمال الدين أبي الفَرَج ابن الجوزيّ؛ نزيل دمشق. ولد سنة إحدي وثمانين وخمسمائة، وسمع من جدّه، وكان إماماً فقيهاً واعظاً وحيداً في الوعظ علاّمة في التاريخ والسير وافر الحرمة ... صاحب قبولٍ تامّ .

إمام واعظ مؤرّخ، شمس الدين، أبو المظفر تركي، بغدادي عوني، حنفي نوه (سبط) إمام جمال الدين أبو الفَرَج بن جوزيّ ؛ ساكن دمشق كه در سال 581 هـ به دنيا آمد و إمام و فقيه و واعظ بي نظيري بود و در تاريخ و سِيَر، علامه بود و صاحب ارج و احترام ويژه و مورد قبول همه بود.

تاريخ الإسلام، حوادث وفيات (660 - 651) ص 183، دار الكتاب العربي.

4 . محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)

قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحدا حق منك» ... وهذا الحديث وإن دل علي عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال علي التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلي الله عليه وسلم.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام ] فرمود: «اگركسي را به جاي خود برگزيدم از تو شايسته تر نديدم و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نمي كند ولي حديث غدير خم دلالت برتوليت دارد كه همان استخلاف(به خلافت برگزيدن) مي باشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر خلافت ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.

كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 - 167

شخصيت كنجي شافعي نزد علماي اهل سنّت

حاجي خليفه او را اين گونه معرفي كرده است:

الشيخ الحافظ.

كشف الظنون، ج 2 ، ص1497، دار إحياء التراث العربي.

عمر رضا كحاله در باره او اين گونه آورده:

محمد بن يوسف الكنجي (أبو عبد الله) فاضل. من آثاره: «البيان في أخبار صاحب الزمان» ، «كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب»، وله شعر .

محمد بن يوسف كنجي (أبو عبد الله) شخص فاضلي است. از آثار او: البيان في أخبار صاحب الزمان و كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب است، و براي او اشعاري است .

معجم المؤلفين، ج12، ص 134، دار إحياء التراث العربي.

قندوزي حنفي درباره اوگفته است:

الشيخ المحدّث الفقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد الكنجي الشافعي رحمه الله .

شيخ محدّث فقيه أبو عبد الله محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي.

ينابيع الموده، ج 2، ص565، منشورات الشريف الرضي.

5 . سعيد الدين فرغاني

... جعله النبي صلي الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم علي ما قاله كرم الله وجهه في جملة ...

... رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام ] را وصي خود و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود ...

شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.

شخصيت سعيد الدين فرغاني نزد علماي اهل سنّت

او كه داراي اشعاري از جمله قصيده تائيه معروف بوده، عبد الرحمن جامي شاعر در باره او گفته است:

أنه من أكمل أرباب العرفان وأكابر أصحاب الذوق والوجدان ، لم يضبط أحد مسائل الحقيقة بأحسن بيان مثله ...

او از كامل ترين افراد و از أرباب عرفان و از أكابر أصحاب ذوق و وجدان است، كسي بهتر از او مسائل حقيقت را ضبط نكرده است ....

نفحات الأنس، ص 559 .

محمود بن سليمان كفوي در شرح حال او آورده:

الشيخ الفاضل الرباني والمرشد الكامل الصمداني سعيد الدين الفرغاني ، هو من أعزة أصحاب الشيخ صدر الدين القونوي مريد الشيخ محي الدين العربي ، كان من أكمل أرباب العرفان وأفضل أصحاب الذوق والوجدان ، وكان جامعا للعلوم الشرعية والحقيقية ... وكان لسان عصره وبرهان دهره ودليل طريق الحق وسر الله بين الخلق ، بسط مسائل علم الحقيقة وضبط فنون أصول الطريقة في ديباج شرح القصيدة التائية الفارضية ...

شيخ فاضل رباني و مرشد كامل صمداني سعيد الدين فرغاني ، از أعزّه أصحاب شيخ صدر الدين قونوي مريد شيخ محي الدين عربي بوده است، و از أكمل أرباب عرفان و أفضل أصحاب ذوق و وجدان ، و جامع علوم شرعيه و حقيقيت بوده است ... و لسان عصر و برهان دهر و دليل طريق حق و سر الله بين الخلق بوده، كه مسائل علم حقيقت را بسط داده و فنون أصول طريقت را در ديباج شرح قصيدة تائية فارضية ضبط نموده است...

كتائب أعلام الأخيار ، مخطوط، ر.ك. نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 205 .

6 . تقي الدين مقريزي (840هـ)

مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل مي كند و بدون ردّ آن اين گونه مي آورد:

وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلي الله عليه وسلم عهد إلي أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه ...

ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير مي باشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع مي شوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلي الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد...

المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 .

شخصيت مقريزي نزد علماي اهل سنّت

جلال الدين سيوطي در شرح حال مقريزي اين گونه آورده:

المقريزي تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مؤرخ الديار المصرية . ولد سنة 769 واشتغل بالفنون وخالط الأكابر وولي حسبة القاهرة ، ونظم ونثر وألف كتبا كثيرة منها.... مات سنة 840 .

تقي الدين أحمد ابن علي بن عبد القادر بن محمد مقريزي تاريخ نويس سرزمين مصر است كه درسال 769 هـ متولد شد و به فنون مختلف اشتغال ورزيد و با أكابر و بزرگان همنشين گشت و امور حسبيه قاهره را به عهده گرفت، و به نظم و نثر و تأليف كتابهاي فراوان ... اهتمام ورزيد و در سال 840 وفات يافت.

7. شهاب الدين دولت آبادي

أن حديث الغدير يدل علي خلافة أمير المؤمنين عليه السلام ونيابته عن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم، وأنه يدل علي وجوب إطاعة علي ولزوم اتباعه عليه السلام .

حديث غدير بر خلافت و نيابت أمير المؤمنين عليه السلام از جانب رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم و نيز بر وجوب إطاعت و تبعيت از او دلالت دارد.

من كتابه هدايه السعداء، مخطوط، ر. ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 211 .

8 . مولوي محمد إسماعيل دهلوي برادرزاده دهلوي معروف كه كتاب عبقات در پاسخ به او آمده است.

مولوي محمد إسماعيل برادرزاده دهلوي معروف كه طرفداران و معتقدين زيادي در سرزمين هندوستان دارد در رساله اي كه آن را در بيان حقيقت إمامت نوشته، كلامي صريح در دلالت حديث غدير طيق اعتقاد اماميه دارد.

وي در اين كتاب اين گونه آورده است:

ومنها: ثبوت الرئاسة، أي فكما أن لأنبياء الله نوعا من الرئاسة الثابتة لهم بالنسبة إلي أممهم وهي الرئاسة التي تنسب تلك الأمة إلي رسولها والرسول إلي أمته، وبالنظر إليها يكون للرسول تصرف في كثير من أمورهم الدنيوية كما قال الله تعالي: «النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم» ويكون له أيضا ولاية في بعض الأمور الأخروية قال الله تعالي: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك علي هؤلاء شهيدا» كذلك الإمام، فإنه يكون له مثل تلك الرئاسة علي تلك الأمة في الدنيا والآخرة، فإن النبي صلي الله عليه وسلم قال: ألستم تعلمون أني أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه.

از جمله اين امور (در معناي حديث غدير) ثبوت رياست است، يعني همان گونه كه أنبياء الهي نوعي از رياست را نسبت به امت خويش داشته و مي توانستند در امور دنيايي امت هاي خود دخالت كنند براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نيز چنين اختياري وجود دارد همان گونه كه در سخن خداوند تعالي آمده: « النبي أولي بالمؤمنين من أنفسهم» ونيز در أمور أخروي نيز بر امت خود ولايت دارند كه در قول خداوند آمده: «فكيف إذا جئنا من كل أمة بشهيد وجئنا بك علي هؤلاء شهيدا»

همين طور براي إمام نيز همين اختيارات وجود دارد. يعني: همان رياست بر أمت در امور دنيا و آخرت وجود دارد، لذا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم [در روز غدير] فرمود: «ألستم تعلمون أني أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي. فقال: اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه».

نزهه الخواطر، ج 7 ، ص61 - 56

موفق باشيد.

گروه پاسخ به شبهات .

مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)



Share
1 | علي نعمتي | Kuwait - Kuwait City | ١٢:٠٠ - ١٩ آذر ١٣٨٧ |
سلام

اقا ميثم تحويل بگير.اگر 10000000000000.......بازم اهل سنت راضي نميشه
1 |آرش شاهدی|Iran - Qazvin |١٤:٠٩ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٩ |
0
 
2
ابن ابى الحدید مى گوید: از ابن عباس نقل شده که گفت: عمر بن خطاب از من پرسید: آیا پسرعمویت على بن ابى طالب باز هم به خلافت مى اندیشد؟ گفتم: بله. اى عمر بن خطاب! از پدرم درباره ادعاى پسرعمویم على پرسیدم. پدرم گفت: على در ادعاى خود صادق است. عمر بن خطاب گفت: البته از پیامبر خدا همیشه در مورد خلافت او، تکّه کلامى صادر مى شد که چیزى را به عنوان حجت ثابت نمى کرد و قاطع عذر نبود و پیامبر سعى داشت درباره خلافت على بن ابى طالب از هر فرصتى استفاده کند و حتى در حال بیمارى خواست به اسم او تصریح کند که من مانع شدم، زیرا دلم به حال اسلام سوخت. به خداى این خانه قسم، قریش دور او جمع نمى شوند و اگر او خلافت را به دست بگیرد از هر سو بر او مى شورند...(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۲، ص ۲۱، چاپ بیروت، داراحیاءالتراث العربى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم).
ابن ابى الحدید از علماى بزرگ اهل سنّت است و در شرح نهج البلاغه او، بسیارى از حقایق تاریخ صدر اسلام آمده است.
از آن چه گذشت معلوم شد که انسان گاهى با این که حق را مى داند، ولى هواهاى نفسانى و دشمنى هاى دیرینه مانع قبول حق مى گردد و چنین نیست که اگر کسى حق را دانست عمل بکند.
2 | ميثم | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ١٩ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلام خدمت شما بزرگوران از 367 نفر از علماي اهل سنت که واقعه غدير رابيان کرده اند ، چند نفر مولي را سرپرست و چند نفر دوست در نظر گرفته اند. و حديث غدير چندين سند صحيح دارد. با تشکر در پناه حق ميثم www.shiaanswering.blogfa.com

پاسخ:
با سلام خدمت شما دوست عزيزو تبريك ايّام مبارك دهه ولايت و دو عيد بزرگ قربان و غدير.
پاسخ به بخش اوّل سؤالتان:
طبيعي است كه علماي اهل سنّت در اساسي ترين و حياتي ترين امر مورد اختلاف بين شيعه و سنّي تمام تلاش و كوشش خود را در انكار و كتمان و توجيه و تحريف اين واقعه به كار گيرند و از هر راه‌كاري در نيل به اين مقصود دريغ نورزند و اگر اين كار را نكرده بودند و اين موضوع را قبول نموده بودند امروز در دنيا دو مذهب به اسم شيعه و ديگري سني وجود نداشت تا بخواهد اختلافي در اين بين وجود داشته باشد و همه داستان‌ها از همين جا آغاز شد كه در حديث غدير «ان قلت ها» شروع شد. لذا انكار و تحريف و توجيه‌ها آغاز شد.
پس اگردر بين هزاران عالم سنّي حتي يك نفر هم به اين حقيقت اعتراف نمي‌كرد باز هم براي شيعه فرقي نداشت و از صميم جان بر عهد و پيمان خود پايدار مي بود. و براي ما حتي يك حديث ازهزاران حديث نوراني اهل بيت عصمت و طهارت كفايت مي‌كرد. امّا تأسف اين جاست كه اهل سنّت اين مسير را رها كرده و بيراهه مي‌رود.
دوست عزيز! در خانه اگر كس است يك حرف بس است. براي شناخت حق وحقيقت عِدّه وعُدّه لازم نيست. بلكه فطرتي سالم و قلبي سليم نياز است؛ كه در اين صورت يك اعتراف هم كافي است. امّا اگر اين نباشد حتي در حضور رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم همان‌ها كه خود بخ بخ لك يا علي گقتند بعد‌ها انكار كرده و سر به راهي ديگر گذاردند.
و امّا جهت پاسخ به قسمت دوّم نظرتان مطالب زير را تقديم مي‌نماييم:
أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ( الوفاة : 973هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري ( الوفاة : 405 هـ ) ، ج 3 ، ص 118 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا
فالحديث متواتر أو مشهور .
كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، اسم المؤلف : إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي ( الوفاة : 1162 ) ، ج 2 ، ص 361 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش
أنه ( يعني حديث من كنت مولاه ) ،‍ حديث صحيح لا مرية فيه و قد أخرجه جماعة كالترمذي و النسائي و أحمد و طرقه كثيرة جدا و من ثم رواه ستة عشر صحابيا و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه و سلم ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر و سيأتي و كثير من أسانيدها صحاح و حسان و لا التفات لمن قدح في صحته و لا لمن رده بأن عليا كان باليمن لثبوت رجوعه منها و إدراكه الحج مع النبي
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي ( الوفاة : 973هـ ) ، ج 1 ، ص 164 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط
و عن الذهبى : أن من كنت مولاه فعلى مولاه متواتر يتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله .
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، ج 6 ، ص 195 دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
فَهَذَا الْحَدِيثُ ، صَحِيحُ الإِسْنَادِ لاَ طَعْنَ لأَحَدٍ في أَحَدٍ من رُوَاتِهِ فيه .
شرح مشكل الآثار ، اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ( الوفاة : 321هـ) ، ج 5 ، ص 18 و 19، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)
3 | ميثم | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٢٠ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلام مجدد خدمت شما بزرگواران و همچنين تبريک ايام مبارك دهه ولايت و دو عيد بزرگ قربان و غدير خدمت شما عزيزان
از اينکه دوباره مزاحم وقت گرانبهايتان شدم شرمنده هستم ؛ سوال بالايي من فقط براي آگاهي بود و از اينکه پاسخ اين حقير را سريع داديد ممنون هستم.
و شبهه ديگري که من برايم پيش آمده در مورد معني مولي و وليست؛ نمونه هاي زير را در نظر بگيريد :
معناي ولي در زبان عربي: ياور، دوست، محب و محبوب است. جمعش اولياء است. (مانند ولي الله، اولياء الله و غيره). لفظ ولي در قرآن مجيد براي الله تعالي نيز بكار رفته است:
[اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا] {البقرة:257}
الله دوست مردماني كه ايمان آورده اند است.
و براي مؤمنين نيز استعمال شده و بطرف الله تعالي مضاف شده است:
[أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ] {يونس:62}
آگاه باشيد که دوستان خدا هيچ ترس و هيچ اندوهي (از وقايع گذشته)در دل آنها نيست.
و همين لفظ در حق مؤمنين بكار رفته در حالي كه به طرف مؤمنين ديگر نسبت داده شده است:
[وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ] {التوبة:71}
مردان و زنان با ايمان ياور ودوست همديگرند.
و نمونه هاي ديگر
البته اين که تعداد کثيري از علماي اهل سنت مولي را در مورد حضرت علي عليه السلام سرپرست گرفته اند ، خود يک جواب براي سوال من ميباشد ؛ اما من دوست دارم جوابهاي ديگر را از زبان شما بزرگواران بشنوم.
با تشکر
ميثم
در پناه حق

4 | ميثم | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلام خدمت دوستان و همه برادران موسسه
(برادران عزيز موسسه در صورتي که صلاح ديديد متن زير را در سايت بگذاريد)
دوستان بزرگوار موسسه اسامي چند نفر از علماي اهل سنت را که حديث غدير را کاملا بازگو کرده بودند آوردند و من نيز با اجازه از دوستان موسسه خصوصا جناب دكتر قزويني چند نکته را بيان ميکنم.
بعد از اينکه حديث غدير گفته شد و پيامبر حضرت علي عليه السلام را به عنوان خليفه (نه پيامبر ؛ پس خوب دقت کنيد) بعدي خود معرفي کردند خدا نيز در قران خبر از کامل شدن دين داد.
در مورد شرح نزول آيه شريفه " اليوم أكملت لكم دينكم " جمع کثيري از اکابر علماي اهل سنت نزول آيه را در روز غدير نقل نموده اند.
رجوع کنيد به ترجمه الامام علي بن ابيطالب از تاريخ دمشق (ابن عساکر شافعي) ج 2 ص 75 ح 575 و 576 و 577 و 585 ط 1 بيروت _ شواهد التنزيل (حسکاني حنفي) ج 1 ص 157 ح 211 و 212 و 213 و 214 و 215 و 250 ط 1 بيروت _ المناقب (ابن مغازلي شافعي) ص 19 ح 24 _ تاريخ بغداد ( خطيب بغدادي) ج 8 ص 290 ط السعاده مصر _ الدر المنثور (سيوطي) ج 2 ص 259 ط 1 مصر _ الاتقان (سيوطي) ج 1 ص 31 ط 1360 هـ _ المناقب (خوارزمي حنفي) ص 80 ط الحيدريه _ تذکرةالخواص ( سبط بن جوزي حنفي) ص 30 ط الحيدريه _ تفسير (ابن کثير شافعي) ج 3 ص 281 ط بولاق _ مقتل الحسين (خوارزمي حنفي) ج 1 ص 47 _ ينابيع الموده (قندوزي حنفي) ص 115 ط اسلامبول _ فرائد السمطين (حمويني) ج 1 ص 72 و 74 و 315 ط 1 بيروت _ تاريخ (يعقوبي) ج2 ص 35 ط الحيدريه _ و در الغدير علامه اميني ج 1 ص 230 از: تاريخ ابن کثير (دمشقي) ج 5 ص 210 و در احقاق الحق (تستري) ج 6 از : الکشف و البيان (ثعلبي) مخلوط _ روح المعاني (آلوسي) ج 6 ص 55 ط المنيريه _ البداية و النهاية ( ابن کثير دمشقي) ج 5 ص 213 و ج 7 ص 349 ط قاهره و غير اينها نقل نموده اند.
و نيز عده اي از علما اهل سنت گويند محتمل است اين آيه دو مرتبه نازل گرديده باشد يک مرتبه غروب عرفه و يک مرتبه در غدير چنانکه سبط ابن جوزي در آخر صفحه 18 تذکرة خواص الامه آورده است.
جلال الدين سيوطي و امام المفسرين ثعلبي وحافظ ابونعيم اصفهاني و ابوالفتح نظري و ابن کثير شامي و ابن مردويه و محمد ابن جرير طبري و حافظ ابوالقاسم حسکاني و سبط بن جوزي و ابو اسحق حمويني و ابو سعيد سجستاني وخطيب بغدادي و ابن مغازلي و ابوالمؤيد موفق بن احمد خوارزمي و ديگران از علماي اهل سنت نوشته اند که چون در روز غدير خم رسول اکرم(ص) بحکم خداوند علي(ع) را بمردم معرفي و نصب بولايت نمود.و آنچه بدان مامور بود رسانيد در شأن علي، و آنقدر علي عليه السلام را بالاي دست بلند نمود که دو زير بغلش نمودار شد آنگاه امر فرمود به امت سلام کنيد به علي به عمارت مومنين و امت همگي اذعان به آن نمودند هنوز از هم جدا نشده بودند که آيه شريفه مذکوره نازل گرديد.خاتم الانبيا (ص) از نزول اين آيه بسيار مسرور شد لذا توجه به حاضرين نموده فرمود: «الله أكبر على إكمال الدين وإتمام النعمة ورضا الرب برسالتي و الولاية لعلي ابن ابيطالب بعدي » امام حسکاني و امام حنبل مشروحا اين قضيه را نقل نموده اند. با توجه به اين آيات شريفه و حديث شريف کاملا روشن است که کلمه مولا بمعناي امامت و ولايت و اولي به تصرف مي باشد. و اگر مولي و ولي بمعناي اولي بتصرف بودن نبود جمله بعدي بيمعني بود و اين جمله که در همه جا از لسان مبارک رسول خدا(ص) صادر گرديده ثابت ميکند که مولا و ولي بمعناي اولا بتصرف ميباشد که مي فرمايد بعد از من اين مقام مخصوص علي(ع) است.
ثانيا چه دليلي غير از اين بود که پيغمبر(ص) در آن هواي گرم در محلي که سابقا مرکزيت براي توقف در آنجا نبوده تمامي امت را در آنجا جمع کند و جلو رفته گان قافله را امر کند که برگردانند و در مقابل آن آفتاب سوزان که پاها را به دامنها پيچيده و در پناه شترها نشسته بودند، منبر برود و آن خطبه طولاني را که خوارزمي و ابن مردويه در مناقب خود و طبري در کتاب الولايه و ديگران نقل نموده اند در اثبات فضائل و مقامات امير المومنين(ع) ادا نمايد تا سه روز هم وقت مردم را بگيرد و در آن صحراي خشک و گرم آنها را نگهدارد و امر کند تمامي افراد از عالي و داني بايستي تک تک با علي(ع) بيعت کنند نتيجه آن باشد که علي را دوست بداريد يا آنکه علي دوست و ناصر شماست؟؟؟!!
توضيح ديگر اينکه در لفظ مولي و ولي معني حقيقي اولا بتصرف ميباشد چنانچه وليّ النکاح بمعني متولي امر نکاح است و ولي المراة زوجها و ولي الطفل ابوه به معني اولي به ميباشد وليعهد سلطان بمعني متصرف در امور سلطنت بعد از سلطان است و ولي دانش آموز را هم که خود ميدانيد.
و مهم تر از همه اينکه اگر لفظ مولا نص بر امامت و خلافت ابتدائيه نبودحضرت اميرالمومنين(ع) مرتب به آن دليل و حجت نمي آورد.

در پناه حق
ميثم
www.shiaanswering.blogfa.com

5 | سلامات | Iran - Bandar-e Emam Khomeyni | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |
معني ولايت كه چشمشان را به آن بسته اند در آيه 5 سوره مباركه احزاب موجود است.
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا

در سخنراني مرحوم شهيد دستغيب كه از تلويزيون فارس پخش گرديد. با ذكر چند سند از منابع اهل سنت فرمودن كه در روز غدير يك از اصحاب پرسيده بود كه ولي يعني چه و پيامبر جواب داده بود يعني حرفش را گوش بده و امرش را اطاعت كن.
جالب اين است كه در كتابهاي اهل سنت آمده است كه در روز غدير اول پيامبر از مردم سوال كرد" من اولي بكم يعني چه كسي بر شما ولايت دارد و همه پاسخ دادند خدا و رسولش . سپس پيامبر دست علي را بالا برد و فرمود من كنت مولاه فهذا علي مولا الهيم والي من والاه و عادي من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره.
پيامبر اسلام فرمود "مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجي و من تركها غرق و هلك"
پيامبر فرمود "اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ما ان تمسكتم بهم لن تضلوا ابدا و لن يفترقا حتي يردا علي الحوض "
پيامبر فرمود " تعداد جانشينان من به تعداد نقباي بني اسرائيل دوازده نفرند "
پيامبر فرمودند " فاطمه پاره تن من است هركس آنرا آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزار داده است.
پيامبر فرمودند " رضاي فاطمه رضاي خدا است
پيامبر فرمودند : نسبت تو اي علي به من مانند نسبت هارون به موسي است فقط تو پيامبر ( نبي ) نيستي.

واقعا" از برادران اهل سنت مي خواهم تحقيق كنند و چشمشان را باز كنند تا حقيقت را پيدا كنند. مصداق آيه مباركه " صم بكم عمي ..." نباشند.


6 | ييد علي اكبر فروتن | Iran - Semnan | ١٢:٠٠ - ٢٢ آذر ١٣٨٧ |
سلام باتبريک دو عيد بزرگ،خوشحالم سايتي پيدا شد دو کلام حرف درست بزند حرف هاي دو طرف نوشته شود لطفا فونت سايت را بهتر کنيد
7 | مرتضي حسيني پويا | Iran - Ahvaz | ١٢:٠٠ - ٢٢ آذر ١٣٨٧ |
با سلام حقير گمان ميكنم جلال الدين سيوطي هم در الدر المنثور روز غدير را روز تعيين جانشين براي رسول خدا خوانده و ايه اكمال را در مورد روز غدير ميداند.همينطور ايه ي تبليغ را.حال در مورد كلمه مولا نميدانم.لطفا پاسخ دهيد
8 | سيد مهدي شريف موسوي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٥ آذر ١٣٨٧ |
باز هم از زحمات ارزنده شما در حوزه تحقيقات ديني و مبارزه با شبهات تشكر مي‌كنم. خواهشمندم علاوه بر اين موضوع بخش ويژه‌اي را هم به بررسي شبهات جريانات روشنفكري ديني و طرفداران افراطي موضوع وحدت اسلامي اختصاص دهيد. از خداوند متعال علو درجات را براي شما مسئلت دارم.
9 | فقط بنده خدا | Iran - Bastak | ١٢:٠٠ - ٢٥ آذر ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
با تشكر از همه عزيزان درست اندر كار سايت و بينندگان آن بخاطر نظرات گرانبهايشان.
همانگونه كه مستحضريد در قرآن كريم كلمه مولي و مشتقات آن به كرات وبه معاني مختلف مخصوصا صاحب اختيار و ولي امر بكار رفته است.خواهشمند است جهت اتمام حجت فهرستي در اين خصوص نيز تهيه و ارائه گردد.با تشكر.
اجركم عندالله
التماس دعا
10 | محفوظ | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ٠٧ دي ١٣٨٧ |
برگرفته از کتاب روزهاي پيشاور (ردي بر شبهاي پيشاور ) نوشته محمد باقر سجودي از بيشمار شيعياني که به اهل سنت گرويده اند حقه بازي اول علماي شيعه 1 – نمي توان گفت احاديثي که در کتب اهل سنت جمع آوري شده است، همگي بي کم و کاست صحيح هستند. مکر اول علماي شيعه اين است که براي اثبات عقايد خود به ضعيف ترين احاديث يا احاديث کاملاً ساختگي در کتب اهل سنت استدلال مي کنند ! اين عادت خيلي عجيب است ! اما آنها بدون هيچ خجالتي مرتکب آن مي شوند و پي در پي تکرار مي کنند. شيعيان ساده لوح بايد بدانند که بودن احاديث در کتب اهل سنت ، دليل بر درستي آن احاديث نيست و حتي يک نفر سني هم در طول تاريخ نگفته است که تمام احاديث کتب ما بي کم و کاست درست است! اگر شيعه اصرار دارد، هر روايتي که در کتب ما آمده، درست است و بايد قبولش کرد، پس آن همه رواياتي را که ضد آنهاست نيز، مي پذيريم و از ما نخواهند که قبول نکنيم. عجيب است! وقتي به احاديث ما که بر ضد شان است، مي رسند؛ مي گويند: جعلي است. پس واضح است که معلم و راهنماي آنها در علم حديث شناسي فقط و فقط هواي نفسشان است نه علم و دانش. اهل سنت تنها احاديث دو کتاب بخاري و مسلم را صد در صد قبول دارد. علماي ما کتب ديگر را به غير از اين دو کتاب به دو بخش کلي تقسيم کرده اند و احاديث صحيح آن را در يک طرف و احاديث ضعيف را در طرف ديگر نوشته اند . کساني مثل بخاري و مسلم با دقت فراوان احاديث صحيح را جمع آوري کردند و هزاران حديث را تنها به خاطر کمي شک و ترديد در کتاب هاي خود ثبت نکردند. پس به اين دليل، هرچه در بخاري و مسلم است، درست مي دانيم؛ اما ديگران کمتر دقت کردند؛ همه چيز را جمع کردند و عده اي آمدند و جمع کرده هاي آنها را غربال نمودند و تحقيق کردند و راست را از دروغ ، سره را از ناسره مشخص کردند اما در اين ميان احاديثي باقي ماند که 50 درصد احتمال مي دادند، درست باشد. تکليف اين احاديث چه بود؟ بعضي گفتند: چون 50 درصد احتمال دروغ دارد به آن اعتنا نمي کنيم. و بعضي ديگر گفتند: چون 50 درصد احتمال دارد که سخن رسول باشد، به آن توجه مي کنيم و بعضي ديگر گفتند: در مسايل اعتقادي اعتنا نمي کنيم اما در مسايل عبادي به آنها توجه مي کنيم. اختلاف ديگر علما در صادق و کاذب بودن ، راوي احاديث است. بعضي يک راوي را صادق و امين مي دانند و بعضي ديگر نه . اينها همه از شومي دروغ اول است که مذاهب سني به وجود آمد. اما الله قران را ميزاني قرار داد براي رفع اختلافات. الله به دروغ گويان اجازه داد تا اذان را تغيير بدهند اما اجازه نداد حتي يک نقطه را در قرآن عوض کنند . قرآن خوانان شيعه و قرآن خوانان سني حتي در يک نقطه هم اختلاف ندارند. قرآن کتابي است که در آن هيچ تغييري صورت نگرفته است و هر دو فرقه آن را بدون يک کلمه اختلاف قبول دارند اما در بارۀ احاديث، آنها حتي يک ورق از بخاري را قبول ندارند و ما نيز، يک ورق از کافي آنها را قبول نداريم. پس بايد احاديث را بر قرآن عرضه کنيم تا راه را بيابيم. نکتۀ دوم اين که استناد داعي شياد به احاديثي که خود ما قبولش نداريم و به آن عمل نمي کنيم، تعبيري ندارد جز اين که بگويم : او مغرض است. آيا در کتب خودشان حديث دروغ وجود ندارد؟ اگر ندارد، نام مرا در زمرۀ شيعيان بنويسيد و اگر هست، پس اعتراض او به ما براي چيست؟ در ظاهر اين فرد بر کتابهاي ما اطلاع کافي دارد که در کتابش اين همه دليل از کتاب هاي ما نقل کرده است. او که تا اين حد از دنياي روايات و احاديث با خبر است، چرا نمي تواند فرق بين حديث دروغ وصحيح را تشخيص دهد؟ شما با نقل اين احاديث تنها خودتان را گول مي زنيد و اين را بدانيد که اهل سنت احاديث صحيح و ضعيف وساختگي و دروغ را دسته بندي کرده اند و همه چيز معلوم است و اين را هم بدانيد که شيعيان تا به حال احاديث خود را غربيل نکرده اند و صحيح و دروغ آنها معلوم نيست، البته هر بار که در تنگنا قرار مي گيرند، مي گويند: فلان حديث ضعيف است تا از انتقاد نجات يابند. چرا مثل ما مرد و مردانه کتاب نمي نويسند که مثلاً صحيح ترمذي وضعيف ترمذي ....چرا ؟ چون حکم شود که مست گيرند!! ... آخر کدام را بگويند که ضعيف است ... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ... حقه بازي دوم: شيعه و گمراه را به نام سني معرفي مي کند. حقۀ دوم آنها اين است که شيعه را سني معرفي مي کنند يا سني شيعه شده را همچنان سني معرفي مي کنند تا سوء استفاده نمايند يا گمراهان گمنام را علامه هاي بزرگ و مشهور اهل سنت مي نامند. براي اين که شيعيان بفهمند، حقه بازي در کجاست؛ مثالي مي زنيم: مي گويم کافي و شريعتي و شيرين عبادي و گوگوش از امام صادق روايت کرده اند که ... خواننده فکر مي کند که شيرين عبادي در رديف کافي است و راوي حديث هم والله از اين بدتر کرده است. به نظر من، همين تقلب او کافيست که شيعيان از علماي خود روي گردان شوند. حال شما مي توانيد، درک کنيد که نويسنده براي گمراهي قوم خود از چه وسيله اي استفاده کرده است. به اين مثال توجه کنيد: من يک سني هستم که روزگاري شيعه و حتي معلم ديني بودم، اما اکنون تاليفاتي در مدح صحابه دارم و اگر 500 سال بعد کسي بنويسد که محمد باقر بن حسن که از بزرگان شيعه بود ( حالا کي پيدا مي شود که بگويد نبود) از صحابه تعريف کرده است؛ همه مي گويند: پس اهل شيعه در اصل طرفدار صحابه هستند. آيا اين حقه بازي نيست؟ کتاب شبهاي پيشاور پر است از اين نوع حقه بازي. حقه بازي سوم: کوچک را کنار بزرگ نشاندن آدم کوچک را بزرگ نشان مي دهد. اگر خوب دقت کنيد، مي بينيد که امام احمد بن حنبل را بين دو نفر مثل ميرسيد علي همداني شافعي و سليمان حنفي بلخي مي نشاند تا خواننده فکر کند آنها نيز، از بزرگان اهل سنت هستند. احمد حنبل از امامان چهار گانه و مشهور اهل سنت است و از جاکارتا در مشرق تا کازابلانکا در مغرب همه او مي شناسند ! علاوه بر اين، او صاحب کتاب مهم مسند احمد است که احاديث رسول الله در آن جمع شده و در مدارس ديني تدريس مي شود. اين ابر مرد را در کنار شيخ سليمان بلخي نشاندن چه معني دارد؟ اين شيخ سليمان بلخي را حتي مردم زادگاهش نمي شناسند و اهل سنت او را به درباني هم قبول ندارند. کتابش « ينابيع الموده » نه تدريس مي شود و نه کسي مي خواند. حال دريافتيد که چگونه علماي شيعه پيروان خود را گمراه مي سازند! حقه بازي چهارم : آميخته کردن احاديث چند حديث را با يکديگر آميخته مي کند؛ يعني، يک جمله از کتاب يک گمراه را بايک جمله از کتاب بخاري پيوند مي دهد و مي نويسد: سليمان بلخي و احمد حنبل ( با الفاظ کم و زياد ) روايت کرده اند ... الفاظ کم و زياد يعني چه؟ هر کلمۀ رسول به خصوص هنگام اختلاف راه گشاست؛ اما آنها دنبال راه نيستند؛ بلکه براي امت چاه مي کنند. پس باطل را به حق پيوند مي دهند و همه مي دانند در ليوان پر از آب زلال اگر قطره اي ادرار بيفتد، همۀ آب فاسد مي شود. حقه بازي پنجم :استناد به کتاب هاي درجه 4 ما از کتب اصلي ما نقل قول نمي کنند. اگر خيلي لطف کنند از کتب درجۀ چهار و پنج ما دليل مي آورند يا بين حديث و کتب اصلي ما واسطه اي مثل همين سليمان بلخي قرار مي دهند. مانند اين که من بخواهم با شيعه ها مناظره کنم و بگويم: دکتر علي شريعتي در کتاب شيعه و تشيع به سند خود روايت کرده است ... اين تقلب است . من بايد از کتب اصلي شيعه روايت بياورم. اما آنها از مناقب خوارزمي دليل مي آورند! خوارزمي که حديث را از آسمان نياورده است، حتماً از جايي نقل کرده؛ پس تو هم از همان جا نقل کن. البته اگر ريگي در کفش نداري ! در ضمن خوارزمي سني نيست؛ شيعۀ معتزلي است. حقه بازي ششم : ستودن راوي گاهي حديثي مي آورد اما به جاي اين که از سند حديث تعريف کند که صحيح است از نويسندۀ کتابي که حديث را ذکر کرده است، تعريف مي کند که آدم معتبري است. در حالي که خوب بودن نويسنده دليل بر درست بودن حديث نيست. اگر قرار بود حديث را از خوب بودن نويسندۀ کتاب قبول کنيم، پس چرا مي گوييم غير از بخاري و مسلم، بقيه ي کتب حديث ما ضعيف و صحيح دارد! چرا تمامي روايت هاي امام احمد حنبل را حتي خود حنبلي ها که پيرو مذهب اويند، قبول ندارند. چرا ؟! چون آدم خوب مي تواند دچار اشتباه شود! در ضمن آنها خود نيز، در مقابل بعضي احاديث مي نوشتند، ضعيف است. تمام گردآورندگان احاديث از نسائي تا ابوداود و ترمذي و غيره نزد ما بهترين مردم هستند. اما مي گويم فلان حديث را در کتاب مالک قبول نداريم؛ چون فلان راوي ضعيف است! از بخاري و مسلم هم به همين خاطر قبول کرده ايم؛ زيرا آنها کوشش فراواني نمودند تا در کتابشان احاديث ضعيف ثبت نشود و به خاطر همين احتياط بيش از اندازه ، بسياري از احاديث درست را هم ذکر نکردند. اما اين دليل نمي شود که بخاري را مثلاً از احمد بن حنبل بهتر بدانيم ! تصور کنيد کنفراسي برگزار شده است تا آخرين اختراعات را دربارۀ مبارزه با ايدز بررسي کنند و هرکس راي خود را مي گويد؛ يکي بلند مي شود و به جاي اين که راه حلش را بگويد به تعريف از خود که همه مرا دکتر حاذقي مي دانند، مي پردازد. در حالي که پزشک حاذق بودن، دليل نمي شود که راه حل مرض ايدز هم نزد او باشد. مثال ديگر: شيعه مي گويد که امام زمان گفته است: کتاب کافي براي شيعۀ ما کافي است. اما همين شيعه وقتي در بحث گير مي کند، مي گويد: فلان حديث کافي ضعيف است؛ يعني، تزکيه همۀ علماي شيعه وحتي امام زمان دليل نمي شود که هر حديث کافي درست باشد. اما نويسندۀ کناب شبهاي پيشاور مي خواهد ما به خاطر اين که فلان آدم خوب است، قبول کنيم که احاديث روايت شده به تمامي صحيح است. اگر حديث درست بود، نويسندۀ کتاب بدون هيچ مکر و حيله اي مي گفت: علماي شما گفته اند که حديث صحيح است. حقه بازي هفتم : استفاده از لغزش علماء دانشمندان ديني اگرچه سخنان پرمحتوايي دارند اما اشتباه هم مي کنند. البته در مقابل خطاي يک عالم، صدها عالم ديگر جبهه مي گيرند. اما همين مسأله، يک فرصت طلايي به شيعه مي دهد تا گم شدۀ خود را يافته و اشتباه عالم را به عنوان سند بياورد. شيعيان بايد بدانند که اهل سنت دو مصدر اساسي براي دين خود دارند: اول، قرآن ؛ دوم، حديث صحيح . با همۀ احترامي که براي علماي خود قايل هستيم، اما از هيچ کس تقليد کور کورانه نمي کنيم اين را هم مي دانيم که علما، معصوم نيستند و هر عالمي بلاخره يک حرف اشتباه ( کمترين حد ) گفته است.حال اين نويسندۀ شيعه چه کار کرده است؟ هرکدام از اين اشتباهات که موافق مذهبش بوده، لاش خور گونه گرفته و توجه نکرده است که جمهور مسلمان ها مخالف آن راي هستند. شيعه در اين راه تا آن جا پيش رفته که لغزش فلان عالم را حتي اگر شيعه را کافر هم بداند، دو دستي چسبيده که فلان عالم شما اين را گفته،طبعاً اين روش نادرست، هيچ ارزشي ندارد؛ زيرا ما پيرو قرآن و سنت و بعد جمهور عالمان خود هستيم نه پيرو يک فرد. بزرگ کردن لغزش يک عالم فقط در فرهنگ شيعه است و بس. حقه بازي هشتم: گفتن نيمي از حقيقت شيطان پرستان اگر بخواهند به روش شيعه با ما بحث کنند براحتي مي توانند با قرآن ثابت نمايند که شيطان موجود خوبي بوده است، مثلاً دعا مي کرد و الله دعايش را اجابت کرد؛ زيرا موحد بود و از مشرکان بيزار... و از الله مي ترسيد پس متقي بود . اين روش شيعه معجزه مي کند! ( البته براي نادانان ) و از شيطان متقي مي سازد و لقمان را بهتر از پيامبر(ص) نشان مي دهد. آري او مي تواند با اين روش بگويد: چون سوره اي به نام لقمان در قرآن هست پس او بهتر از محمد است و ما مرتب مي گوييم که به نام محمد سوره داريم، اما آنها خود را به کري مي زنند . روش شيعه، اين است که فقط به چيزي توجه دارد که از آن خوشش مي آيد، فقط چيزي را ذکر مي کند که مي خواهد نه چيزي که هست. شيطان پرست ، خوبي شيطان را از قرآن ذکر مي کند و وقتي بگوييم: بدي اش را بگو . مي گويد: من همۀ قرآن را قبول ندارم. لقمان پرست را هم بگوييم: سورۀ محمد را هم ببين. مي گويد: من همۀ قرآن را قبول ندارم.به علي پرست مي گوييم: فضايل علي درست است، اما فضايل عمر و ابوبکر را هم ببين. مي گويد: من همۀ احاديث را قبول ندارم. شيعه حق ندارد از کتب ما دليل بياورد که شما خود شاهد فضايل علي هستيد و بعد نتيجه بگيرد که علي بهتر از ابوبکر است. ما هم شواهدي بر فضايل ابوبکر و عمر مي آوريم؛ چون در همان کتاب نوشته شده است که ابوبکر از علي بهتر است. پس اين حجت آوردن شيعه بيهوده است اما از بس تکرار مي کنند برايشان موجه جلوه کرده است. حقه بازي نهم: تحريف معني امام ذهبي يکي از دانشمندان بزرگ ماست. او در کتاب «ميزان اعتدال» براي رسوا کردن شيعه بعضي از احاديث دروغ آنها را ذکر کرده و بلافاصله ردّش را نوشته است. شيعه بدون آنکه به منظور نويسنده اشاره کند، حديث را مي آورد و مي گويد: ذهبي در «ميزان اعتدال» نوشته است . مثل اين که يکي بگويد: خداوند در قرآن در آيۀ 24 از سورۀ نازعات فرموده است: « انا ربکم الأعلي » ؛ يعني، فرعون، رب است. بعد نتيجه بگيرد که فرعون، خداست. آيا اين روش علمي است يا مکر و حيله؟! البته نويسندۀ شيعه، خود، مي داند که دروغ مي گويد وهمۀ هدفش فريب دادن مخاطبان است و بس. حقه بازي دهم: نقل از صوفي از کساني نقل قول مي کند که اهل سنت قبولشان ندارند، از جمله صوفي هاي قبرپرست،مانند ابن حجر مکي يک صوفي متعصب و دشمن علماي اهل سنت. او حتي ابن تيميه را لعنت مي کند. معلوم است که اين ناداني ها باب دندان شيعه هاست. عجيب اين که ابن حجر مکي شيعه ها را نيز، کافر مي داند، اما اين مسأله براي شيعه اهميت ندارد و عقايد صو فيانۀ او مهم است که در نهايت، همان عقايد شيعه است. حقۀ بازي يازدهم: معني حديث صحيح را آن طور که ما مي گوييم، درک نمي کنند حديثي از ما نقل مي کند اما تفسير ما را از آن حديث نقل نمي کند و تفسير خود را مي نويسد.

پاسخ:
با سلام
1- نويسنده اين مقاله ، تمامي روش هاي مغالطه اي را که در کتب منطق آمده است ، يکي يکي ذکر نموده و بدون اشاره به حتي يک مورد آن در کتاب شب هاي پيشاور ، تمامي آن ها را به اين کتاب نسبت داده است و اين خود مغالطه است ؛ اگر واقعا در کتاب شب هاي پيشاور اين مغالطه ها بود ، چرا نويسنده به يکي از آنها اشاره نمي کند ؟
2- نويسنده ادعا کرده است که مولف کتاب شب هاي پيشاور (و کلا شيعه) به احاديث درجه 4 اهل سنت استشهاد مي کنند !!! اين نويسنده يا بي خبر است و يا خود را به بي خبري زده است !!! چون اصلا متوجه رواياتي که شيعه از صحيح بخاري و مسلم نقل کرده و به آن بر ضد اهل سنت استشهاد مي کند نيست !!!
3- در بسياري موارد شيعيان به روايات کتب ديگري غير از بخاري و مسلم استشهاد مي کنند اما قبل از نقل روايت آن را از ديدگاه اهل سنت تصحيح مي نمايند
4- کلي گويي ها ؛ نويسنده در بسياري موارد مي گويد شيعيان چنين مي کنند !!! اما يک نمونه ارائه نمي کند ، اين کار خود يکي از مغالطاتي است که شيعه را به آن متهم کرده است !!!
و...
اينها اندکي از بيان مغالطات در اين مقاله بود ، که بهتر است به جاي اين مغالطات اگر بحثي علمي دارند مطرح کرده تا پاسخ خود را بشنوند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | محمد داودي | Iran - Bāgh-e Malek | ١٢:٠٠ - ٢٣ اسفند ١٣٨٧ |
باسلام خدمت دوستان عزيز
از تلاش شما در جمع آوري اين مطالب گرانبها تشكر و قدرداني مي كنم.
12 | محفوظ | Iran - Marvdasht | ١٢:٠٠ - ١٠ تير ١٣٨٨ |
همه حرفهاي شيعيان كذب محض هستند چونك اگر شيعيان درموردي دلايل محكمي داشتند مطمئنا شيعيان انرا درهمهجا علم ميكرند

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
منظور شما از اعلام چيست ؟ اين كه در عربستان كه همراه داشتن بعضي كتب شيعه جرم و سبب حبس ابد است ! علنا با اهل سنت به مناظره بنشينيم ؟
يا در بقيع كه حتي آرام زيارت نامه خواندن جرم است ! و سبب چند روز حبس ، با اهل سنت بحث كنيم؟
يا منظور شما مناظره رو در رو با اهل سنت است ؟ مي‌توانيد آدرس ذيل را مشاهده كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/list.php?bank=monazerat
يا مقصود شما اين است كه اين همه مطالب مطرح شده در سايت ، علني مطرح كردن ادله نيست !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 | فريد | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١١ مهر ١٣٨٨ |
سلام اقاي محفوظ شيعه به جز كتاب خدا(قران كه خدا خودش حافظ انست)هيچ كتاب ديگري را صحيح نمي داند و علماي شيعه هر حديثي را كه ببينند ان را مطالعه مي كنند و اگر موافق با قران بود ان را قبول مي كنند.
14 | قسيم | Iran - Shiraz | ١٩:١٣ - ٣٠ شهریور ١٣٨٩ |
سلام وبلاگ عالي داريد. به ما هم سر بزنيد. خوشحال مي‌شويم http://gasem251.blogfa.com/
15 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ٢٤:٤٩ - ٠٨ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
طبري در تاريخ خود دو گفنگو را ميان خليفه عمر و ابن عباس روايت کرده و گويد: خليفه عمر در يکي از آنها به ابن عباس گفت: چه شد که قوم شما ولايت و رهبري شما را نپذيرفتند؟ ابن عباس گفت: نمي دانم. عمر گفت: ولي من مي دانم : آنها ولايت شما بر خويش را ناخوش داشتند، ابن عباس گفت: چرا؟ ما که براي آنها منشا خير بوديم؟
عمر گفت: بگذريم، آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و مباهات مضاعف افزايد. شايد بگوييد: ابوبکر چنين کرد ، نه به خدا، ولي ابوبکر بهترين تدبير را برگزيد.
و در گفتگوي دومي به ابن عباس گفت: ابن عباس، آيا مي داني چرا قوم شما پس از محمد(ص) ولايت شما را نپذيرفت؟
ابن عباس گويد: خوش نداشتم پاسخش را بدهم، لذا گفتم: اگر ندانم ، اميرالمومنين آگاهم مي کند.
عمر گفت: خوش نداشتند نبوت و خلافت در شما جمع گردد و شما بر قوم خود مباهات نمائيد، مباهات مضاعف ، لذا قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد.
گفتم : يا اميرالمومنين اگر اجازه سخن بدهي و خشمت را از من دور کني ، پاسخ دهم. گفت: بگو ابن عباس.
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي: قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز گرديد، به راستي اگر قريش براي خود همان را انتخاب مي کرد که خداي عز و جل برايش انتخاب کرده بود ، راه صواب در دستش بود و مردود و محسود نمي شد. و اما اينکه گفتي: آنها خوش نداشتند نبوت و خلافت از آن ما باشد، خداي عزو جل قومي را به خاطر اين کراهت و خوش نداشتن چنين توصيف فرموده:( ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم= اين بدان خاطر است که آنها از آنچه خداوند نازل کرده کراهت داشتند، از اين رو خدا اعمالشان را حبط و نابود کرد.-آيه 9سوره محمد).
عمر گفت: هيهات اي پسر عباس، به خدا سوگند از تو به من چيزهايي مي رسد که خوش نداشتم چنانت پندارم و مقامت نزد من کاهش يابد.
عمر گفت: به من خبر رسيده که تو مي گويي: آن را با ظلم و حسد از ما دريغ داشتند!
گفتم: يا اميرالمومنين، اما اينکه گفتي : با ظلم وستم بوده ، اين براي جاهل و بردبار روشن است. و اما اينکه گفتي: از روي حسد بوده، آري ابليس به آدم حسد ورزيد و ما فرزندان محسود او هستيم.
عمر گفت: هيهات، که به خدا سوگند قلوب شما بني هاشم از حسد و کينه و نيرنگ رويگردان و تهي نگردد.
گفتم: يا اميرالمومنين آهسته تر، دلهاي قومي را که خداوند رجس و پليدي را از آنان زدوده و پاک و پاکيزه شان گردانيده ، به حسد و نيرنگ توصيف مکن، زيرا دل رسول الله (ص) از دلهاي بني هاشم است.
عمر گفت: اين عباس از من دور شو.
گفتم: چنين کنم و خواستم برخيزم که از من خجالت کشيد و گفت: ابن عباس بنشين که به خدا سوگند من حق تو را رعايت مي کنم و دوستدار چيزي هستم که تو را خشنود کند.
گفتم: يا اميرالمومنين مرا بر تو و ساير مسلمانان حقي است که هر که نگهدارش باشد، به حظ و بهره اش نايل شده و هر که تباهش گرداند، حظ و بهره خود را تباه کرده است، سپس برخاست و برفت.( تاريخ طبري، ذکر سيره عمر حوادث سال 23هجري ج5ص30تا32- و روايت دوم در تاريخ ابن اثير ج3ص24و25)
نقد و بررسي اين دو روايت توسط علامه عسکري(ره):
خليفه عمر در اين دو روايت تصريح مي کند که قريش خوش نداشتند نبوت و خلافت در بني هاشم جمع گردد و بني هاشم به خاطر آن بر قريش فخر و مباهات نمايد. و در روايت دوم گويد: قريش براي خود دست به انتخاب زد و درست انتخاب کرد و پيروز شد.
پس قريش در موضوع ولايت و رهبري مسلمانان مصلحت دنيايي خويش را مي جست نه مصلحت ساير مسلمانان را، و نيز در تصويب عمل قريش تنها چنين استدلال کرد که : قريش براي خود دست به انتخاب زد و هيچ دليلي از کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) نياورد، و از جواب ابن عباس به خليفه که گفت: اگر قريش براي خود همان را انتخاب مي کرد که خداي عزوجل برايش برگزيده بود ، راه صواب در دستش بود ، دو نکته به دست مي آيد: نخست آنکه، انتخاب قريش غير از انتخاب خدا بوده است ، و مرادش از منتخب خدا ، امام علي (ع) بوده است. دوم آنکه ، قريش حق نداشت جز برگزيده خدا را انتخاب کند، و ابن عباس با اين سخن اشاره به سخن خداي متعال در سوره احزاب آيه 36دارد که مي فرمايد:( هيچ مرد و زن مومني حق ندارد، هنگامي که خدا و پيامبرش حکمي کردند، اختياري داشته باشد، و هر کس خدا و رسولش را نافرماني کند ، آشکارا گمراه شده است)، و نيز کراهت قريش از جمع نبوت و خلافت در بني هاشم را شديداً نکوهش کرده و گويد:( خداوند قومي را به خاطر اين کراهت چنين توصيف فرموده: ذلک بانهم کرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم).
و در جواب خليفه عمر به ابن عباس، سخني در رد ادعاي او ديده نمي شود ، زيرا ابن عباس گفت: انتخاب قريش غير انتخاب خداوند و غير ما انزل الله بوده است و خليفه در پاسخ او گفت: به من خبر رسيده که تو گفته اي : قريش آن را با ظلم و حسد از ما دريغ داشتند، چيزي که ابن عباس آن را انکار نکرد ، بلکه براي آن اقامه برهان کرد و گفت: اما اينکه ظالمانه بوده ، اين براي جاهل و بردبار روشن است. و مراد ابن عباس از اين سخن آن بود که : ظلم و ستم رفته بر بني هاشم، با دور کردن امام علي (ع) از حکومت و رهبري، حقيقتي است که کشف و درک آن ويژه ابن عباس نيست، بلکه براي همه مردم روشن است و عاقل ترين و جاهل تنگ نظر همگي آن را مي دانند. و در توجيه سخن خود که گفته بود: با حسادت چنين کردند، گفت: ابليس به آدم حسد ورزيد و ما فرزندان محسود او هستيم.
و درپايان ، خشم خليفه فوران کرد و نتوانست سخنان ابن عباس را تحمل کند و به او گفت: هيهات که به خدا سوگند قلوب شما بني هاشم از حسد و کينه و نيرنگ رويگردان و تهي نگردد. ؛ و ابن عباس در پاسخش گفت: يا اميرالمومنين ، آهسته تر، دلهاي قومي را که خدا رجس و پليدي را از آنان دور ساخته و پاک و پاکيزه شان گردانيده، به حسد و نيرنگ توصيف مکن، زيرا دل رسول الله از دلهاي بني هاشم است.
سخن ابن عباس اشاره به سخن خداي متعال در سوره احزاب آيه 33دارد که فرمود:(خداوند فقط مي خواهد رجس و پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاک و پاکيزه گرداند) ، و چون خليفه نتوانست برهان ابن عباس را پاسخ گويد به او گفت: ابن عباس از من دور شو.
اين بود نظرات علامه عسکري درباره دو روايت عمر با ابن عباس؛ حالا خوتان قضاوت کنيد كه مولي در حديث غدير به معني سرپرست است يا دوست؟
16 | غزال | Iran - Babol | ١٣:٣٢ - ١٧ آبان ١٣٩٠ |
مطالب بسيار خوبي بود . استفاده كرديم ممنون
nuclearmedicine88.blogfa.com
17 | Sunnah | United States - Richmond | ٢٤:٠٧ - ١٢ آبان ١٣٩١ |
با عرض سلام نسبت کتاب سرّ العالمين به غزالي‌ اشتباه هست. لطفا به اين مقاله توجه کنيد http://www.ghazali.org/articles/not-ghazali.htm
1 |حسین|Germany - Bad Muenstereifel |٢٣:٤٠ - ١٧ فروردين ١٤٠٠ |
0
 
0
سلام علیکم دوست عزیز
درست است این نظر ماله 10 ساله پیشه ولی برخودم لازم میدونم بهش پاسخ بدم

افرادی که کتاب سرالعالمین رو به امام ابو حامد غزالی اختصاص دادند:
1 ابن الجوزی در تذکرة الخواص ص 62 و
2 إسماعيل باشا بغدادي ، ایضاح المکنون ص 11
3 ذهبی در سیر الاعلام ، الجز تاسع عشر ص 328 و 403 (در همان جلد )
و همچنین در میزان الاعتدال جلد 1 ص500

اسکن تمامی آدرس های فوق در لینک زیر

https://uupload.ir/view/iki_کتاب_سر_العالمین.zip/
18 | دوستدار اهل بيت | Iran - Tehran | ١٥:٤٢ - ٠٩ دي ١٣٩١ |
در جواب محفوظ (محفوظ در دامن شيطان ): چه جوابي براي اين روايت داري به آدرسها و......توجه کن > براء بن عازب مى‌گويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درخت‌ها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: اين على رهبر است و من رهبر او هستم، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي. جناب محفوظ به اين متن دوباره نگاه کن ((( تو اكنون مولا و رهبر من و تمام مؤمنان هستي.))) الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281، ح18502، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛ همو: فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2، ص 596، 1016 و ج 2، ص 610، ح1042، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛ إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 372، ح32118، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.؛ الآجري، أبي بكر محمد بن الحسين (متوفاي360هـ، الشريعة، ج 4، ص 2051، تحقيق الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي، ناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية، الطبعة: الثانية، 1420 هـ - 1999 م. الشجري الجرجاني، المرشد بالله يحيي بن الحسين بن إسماعيل الحسني (متوفاي499 هـ)، كتاب الأمالي وهي المعروفة بالأمالي الخميسية، ج 1، ص 190، تحقيق: محمد حسن اسماعيل، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، ص 221، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛ الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاي694هـ)، ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى، ج 1، ص 67، ناشر: دار الكتب المصرية – مصر؛ الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 632، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛ ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 350، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج 1، ص 78، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م. ملاعلى هروى بعد از نقل و شرح اين روايت مى‌گويد: (رواه أحمد) أي في مسنده، وأقل مرتبته أن يكون حسنا فلا التفات لمن قدح في ثبوت هذا الحديث. اين روايت را احمد در مسند خود نقل كرده است، كمترين درجه اين حديث اين است كه «حسن» باشد؛ پس سخن كسانى كه به اين روايت ايراد گرفته‌اند، ارزش توجه ندارد. ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 11، ص 78، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.
19 | غضنفري | Iran - Tehran | ٠٨:٠٣ - ١٠ دي ١٣٩١ |
سلام بر محبين اهلبيت عليهم السلام جناب محفوظ ما شيعيان مثل شما نيستيم که مرد رادر حصار بي اطلاعي و کتابهامون را فقط پيش علما محفوظ نگه داريم. محفوظ بودن به اين معني که شما محفوظي خيلي محفوظ نيست پس محفوظ نباش که يه روزي با مذهبت محذوف ميشي
20 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٣:٠١ - ١١ دي ١٣٩١ |
الله اکبر با سلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ (بقرة/10﴾ جناب محفوظ دردت را بمن بگو تا براي علاجت کمکت کنم ... بي سوادي ؟؟ که اينهمه ادله از کتابهاي مخالفين مذهب شعيان را در حقانيت شعيان و بطلان عقايد غير شيعه نمي بيني ؟؟؟ برو کلاسهاي مبارزه با بي سوادي کوري ؟؟ که جمعيت حاضر در عاشورا را نديدي که مقام خليفتو به اسم معاويه و حرامزاده اش يزيد ملعون را از سک و خوک کمتر شمردند ؟؟؟ برو دکتر متخصص بينائي شايد علاجت کنند . کري ؟؟ که در عاشورا لعن معاويه و حرامزاده اش يزيد ملعون را ميکردند نشنيدي ؟؟؟ برو دکتر متخصص گوش شايد علاجت کنند .. شايد هم مرضت مرض قلبيست که به مغز ( براي فهم ) چشم ( براي ديدندن ) و گوش ( براي شنيدن ) سرايت کرده اينو نميشه علاج کرد اين مرض خطرناکيه به اسم نفاق .... علاجشم مرگه ......و اتش جهنم بعد از مرگ ... لبيک يا علي
21 | صادق-يزد | Iran - Yazd | ١٩:٥١ - ١١ دي ١٣٩١ |
خدمت جناب محفوظ سلام عليکم. جناب محفوظ خوب است بدانيدبنده شيعه ام ولي تصميم گرفته ام تعصبات بي جاي خودراکنارگذاشته وآخرت خودم رابخاطرملامت افرادخراب نکنم واز احدالناسي هم ترس و وحشتي ندارم. حقيقت اين است که من متن شماراکه برگرفته از کتاب روزهاي پيشاور (ردي بر شبهاي پيشاور ) نوشته محمد باقر سجودي بود،بادقت خواندم ولي هيچکدام بقول خودتان از حقه هاي يازده گانه اي که مطرح نموده ايدوآن را انتساب به شيعه داده ايدرا خالي ازاشکال نديدم! نه مصداق ومثال متقني ازآن آورده بوديد! نه به نکاتي اشاره کرده بوديدکه اهل سنت نيزخودرابه آن آلوده نکرده وازآن نوع حقه هاخودشان مبرّا باشند. همينجورباکلي گوئي وادعاي بدونِ دليلِ قاطع!و وبلکه برداشت هائي مي توان گفت شخصي خودتان،چون قاعده اي ثابت شده و يا مجرّب، به ماعرضه نموده ايد البته من انکارنمي کنم که کتب شيعه نيزبعضاًدروغ ومغلطه وبي تقوائي ازبعضي مولف ونويسندگانش سرزده ومابه به حکم قرآن مي دانيم که"وان الله لا يهدي کيدالخائنين"خائن به مقصدومقصودش نمي رسدهرکس که باشد ولي شماشايدخودتان هم متوجه نشده ايدکه نقض غرض کرده وبرخلاف مبناي خودتان سخن گفته ايدازيک طرف دربخش "حقه بازي هفتم " مي فرمائيد: (حقه هفتم)استفاده از لغزش علماء دانشمندان ديني اگرچه سخنان پرمحتوايي دارند اما اشتباه هم مي کنند.! وازطرف ديگرخودتان گفته ايد: کساني مثل بخاري و مسلم با دقت فراوان احاديث صحيح را جمع آوري کردند و هزاران حديث را تنها به خاطر کمي شک و ترديد در کتاب هاي خود ثبت نکردند. پس به اين دليل، هرچه در بخاري و مسلم است، درست مي دانيم؛ سوال.چه تضميني است که عليرغم همه دقت فراوان اين دو نفر،باز هم آقايان دچارلغزش نشده اند؟اصلاً تا اين حد،دقت آنان را ازکجاکشف نموده ايد؟ چون خودشان وياهوا دارانشان گفته اند؟!! درثاني شمالغزش راچگونه وچطور تعبيرمي کنيد؟ بله اگرمباني کسي ازهمان ابتدا آميخته به افراط ويا تفريط باشدوباهمان روحيه ومبناي غلط افراط وياتفريط ،خودش کتابي رابدون لغزش(ازنظر و مبناي خودش) تنظيم کندآيابه اعتقادشماکتاب اورا.لاريب فيه هديً للمتقين.مي دانيد؟ بهرحال اشکالاتي ازاين قبيل دراين نوشته بودکه مواردمذکورچندنمونه آن است. وبرويم سراغ قرآن که مي گويد.ولوکان من عندغيرالله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً. اين اعتقادي که شمابه دو کتاب بخاري ومسلم داريد العياذبالله آن را همسنگ قران نموده ايد.والسلام
22 | احمد | Iran - Tehran | ١٧:١٤ - ٣٠ بهمن ١٣٩١ |
باسلام وتشكرفراوان ازخدمات شما به آستان مولي الموحدين سلام الله عليه ولعن الله اعدائه.فقط ميخواستم نكته اي عرض كنم كه سعيدفرغاني شيعه است واگردرجاهايي يه لسان اهل سنت(بدعت)سخن گفته من باب تقيه بوده واين قول سيدعلي قاضي رخمه الله است.موفق باشيد.ياعلي
23 | مصطفي | Iran - Tehran | ١٧:١٦ - ٢٨ اسفند ١٣٩١ |
با سلام خدمت شما
مطالب شما کاملا مفيد و با دليل و اسناد از کتب اهل سنت ذکر کرده ايد است که نمي دانم چطور است که آنهايي که اينها رو مي بينند ولي بازهم قبول نمي کنند؟؟
shiahag.mihanblog.com
و
hojjat313yar.mihanblog.com
با تشکر به وبلاگ هاي بنده هم عنايتي بفرماييد
24 | محبان مهدي (عج) | Iran - Isfahan | ٢٣:٤٢ - ٣٠ اسفند ١٣٩١ |


صد مبارک به تو آن عيد که فردا باشد
نـوروز نـويد وصـل دلـها بـاشـد
امـيـد که با فضل خداوند جـلـيّ
سـال فـرج مـهـدي زهـرا باشـد

سال نو بر شما مبارک باد .

شماباافتخار لينک شديد
http://www.mohebaan.ir
25 | مبين | Poland - Warsaw | ٢٤:٥٤ - ٢٣ خرداد ١٣٩٢ |
امان از تعصب اين جماعت...
ولي بدونن كه امام متعصبان ابليس هست.اللهم العن جبت والطاغوت.
26 | سامي | Iran - Tehran | ٠٩:١١ - ٠٥ شهریور ١٣٩٢ |
من يه سوال دارم( بلا تشبيه ) اگر در يه استاديوم 100000نفري فوتبال گلي زده بشه و بعد از مدتي 100000نفر منکر زدن گل بشن آيا ممکنه ؟اگه محاله
در غدير هم 100000صحابي که ناظر بر حادثه غدير بودند را چيزي نگفتند

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:اين طور نيست که تمام صحابه اي که در غدير حاضر بودند، واقعه جانشيني حضرت علي عليه السلام را انکار کرده باشند بلکه صحابه ي متعددى در جريان دفاع از خلافت حضرت علي عليه السلام به مخالفت با ابوبکر بپا خواستند. مانند عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوّام، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، عمار بن ياسر، براء بن عازب، ابى بن كعب و حذيفه که در مقاله مستقلي بيش از 30 نفر از اينها و قبايلي که ابوبکر را براي خلافت شايسته نمي دانستد، نام برده شده اند. جهت اطلاع بيشتر به آنجا رجوع کنيد


ثانيا: اين گروه از افراد که واقعه غدير را ديدند و انکار کردند، شامل آيه کتمان هستند همچنانکه بلعم باعورا نبوت موسي عليه السلام را کتمان و انکار کرد، همچنانکه افرادي زيادي نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله را مي دانستند ولي کتمان مي کردند، در جريان غدير نيز عده اي چنين کردند.

ثالثا: بسيارى از كسانى نيز كه با ابوبكر بيعت كردند نه به دليل فراموشى واقعه غدير، بلکه به خاطر مسايل ديگر بود، ازجمله:.كينه‏ هاى شخصى با على بن ابى‏طالب، ترس از جان و مال ، انتقام جويي، دنيا ورياست گرايي، حسادت، تعصابت جاهلي

جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
27 | مجتبی | Iran - Yazd | ١٦:١٦ - ١٤ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
لطفا روایتی که در کتاب فضایل احمد حنبل مبنی بر حضرت علی هدایت کننده هست و ابوبکر زاهدو عمر هم قوی هست که بیان کنید
ایا صحیح هست یا خیر
ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت در منابع اهل سنت که معتبر است به اين صورت نقل شده است:
حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا اسود بن عامر قال حدثني عبد الحميد بن أبي جعفر يعني الفراء عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن علي قال قيل يا رسول الله من يؤمرك بعدك قال ان تؤمروا أبا بكر تجدوه أمينا زاهدا في الدنيا راغبا في الآخرة وان تؤمروا عمر تجدوه قويا أمينا لا يخاف في الله لومة لائم وان تؤمروا عليا ولا اراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يأخذ بكم الطريق المستقيم
فضائل الصحابة لابن حنبل ج 1 ص 231
هيثمي گويد:
رواه أحمد والبزار والطبراني في الأوسط ورجال البزار ثقات
مجمع الزوائد ج 5 ص 176
محقق کتاب فضائل الصحابه وصي الله بن محمد عباس نيز سند روايت را حسن مي داند
اما در خصوص اين روايت بايد بگوييم :
اولا: اين روايت در كتاب هاي اهل سنت است و از ديدگاه ما ارزشي ندارد و نمي تواند چيزي را براي ما ثابت كند و اگر ما به اين روايت را احتجاج مي کنيم از باب قاعده الزام است که خلافت حضرت علي عليه السلام را ثابت مي کند
ثانياً : پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله، در همين روايت هم امير المؤمنين عليه السلام را به جانشي خود انتخاب كرده و معيار اصلي را براي مردم در انتخاب خليفه مشخص مي کند .
آن حضرت مي فرمايد : اگر ابوبكر را انتخاب كنيد ، او زاهد است و ... ، اگر عمر را انتخاب كنيد ، او قوي است و ... اما آن حضرت نفرمود كه آن دو مي توانند مردم را به صراط مستقيم الهي هدايت كنند ؛ بلكه اين فقط امير المؤمنين عليه السلام است كه مي تواند مردم را به صراط مستقيم الهي هدايت نمايد . ملاك در انتخاب جانشين بعد از رسول خدا ، هدايت به سوي صراط مستقيم الهي است نه ، زهد در دنيا و قدرت و ... .
ضمن اين كه امير المؤمنين عليه السلام نيز تمامي آن ملاك ها را نيز داشته است ، هم به دنيا و تمام آنچه در او هست پشت پا زدند و هم قدرتي و شجاعتي داشته اند كه پشت تمام پهلوانان عصر خود را به خاك ماليده است لذا شجاعت وي در حد تواتر و مشهور است
غزالي درباره تواتر شجاعت علي عليه السلام گويد:
وهذا كما أن شجاعة علي رضوان الله عليه وسخاوة حاتم معلومان بالضرورة على القطع تواتراً
شجاعت علي و سخاوت حاتم به ضرورت معلوم ، قطعي و متواتر است
غزالي،: أبو حامد،متوفاي 505ه، الاقتصاد في الاعتقاد ، ـ ج 1 ص 229 ، دار النشر : دار ومكتبة الهلال - لبنان - 1993م ، الطبعة : الأولى
پس رسول خدا صلي الله عليه وآله ، با مطرح كردن اين مطلب و مشخص كردن معيارها ، صراحتاً امير المؤمنين را به خلافت بعد از خودش برگزيده و عدم مشروعيت ديگران را ثابت كرده است . ضمن اين كه پيامبر اسلام در صدها روايت ديگر كه در كتابهاي اهل سنت وجود دارد ، امير المؤمنين را به خلافت بعد از خودش برگزيده است .
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5047
اما با دقت در روايات ديگر و واقعيات، مشخص مي شود که ابتداي روايت در خصوص ابوبکر و عمر صحيح نمي باشد بويژه اينکه فرار آنها در جنگها مشهور است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
28 | مجتبی | Iran - Yazd | ١٠:٣٩ - ١٥ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
از جوابتون در سوال قبلی ممنون
در یکی از سایت های اجتماعی چند مطلب خوندم که چند سوال برام پیش امد
...............
1-فدک
اول میگه که روایت هایی که میگه فدک هدیه و بخشش بوده ضعیف هستند
برای مثال این روایت رو مطرح می کند
{وقال علی بن إبراهیم فی قوله " فلت ذا القربى حقه والمسكین وابن السبیل) فإنه حدثنی أبی عن ابن أبی عمیر عن عثمان بن عیسى وحماد بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما بویع لأبی بكر واستقام له الامر على جمیع المهاجرین والأنصار بعث إلی فدك فأخرج وكیل فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وآله منها فجاءت فاطمة علیها السلام إلى أبی بكر، فقالت یا أبا بكر منعتنی عن میراثی من رسول الله وأخرجت وكیلی من فدك وقد جعلها لی رسول الله صلى الله علیه وآله بأمر الله، فقال لها هاتی على ذلك شهودا فجاءت بأم أیمن فقالت لا اشهد حتى احتج یا أبا بكر علیك بما قال رسول الله صلى الله علیه وآله فقالت أنشدك الله، ألست تعلم أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال إن أم أیمن من أهل الجنة؟ قال بلى، قالت فأشهد ان الله أوحى إلى رسول الله صلى الله علیه وآله " فلت ذا القربى حقه " فجعل فدك لفاطمة بأمر الله وجاء علی علیه السلام فشهد بمثل ذلك فكتب لها كتابا بفدك ودفعه إلیها فدخل عمر فقال ما هذا الكتاب؟
فقال أبو بكر: إن فاطمة ادعت فی فدك وشهدت لها أم أیمن وعلی فكتبت لها بفدك، فأخذ عمر الكتاب من فاطمة فمزقه>>>....
نام کتاب : تفسیر القمی نویسنده : علی بن إبراهیم القمی جلد : 2 صفحه : 155}
بعد هم روایتی نقل می کند که میگه پیامبران ارث نمی گذارند
{٦١ / ١. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ؛ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ ؛ وَعَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسى ، عَنِ الْقَدَّاحِ : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم : مَنْ سَلَكَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً ، سَلَكَ اللهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَى الْجَنَّةِ ، وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضاً بِهِ ، وَإِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ ، وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ ؛ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَلَا دِرْهَماً ، وَلكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ ، أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ » }
در اخر ابن سوال رو می پرسد
حال سوال ما از شیعیان این همه فدک فدک که میکنین طبق تصریح علمای شما که ن سهم الارث بو.ده ن بذلو بخشش پس چرا خلفارو متهم به غصب فدک میکننین ؟؟؟؟ سوال دوم چرا امام علی در زمان خلافت خودش فدک رو برنگرداندند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
...........................................
2-عدالت صحابه
ایشون روایتی از امام صادق(ع) نقل می کند که اصحاب پیامبر راستگو هستند
{[33616] : [3] وعن علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی نجران ، عن عاصم بن حمید ، عن منصور بن حازم ، عن أبی عبدالله ( علیه السلام ) ـ فی حدیث ـ قال : قلت : أخبرنی عن أصحاب محمد صدقوا على محمد ( صلى الله علیه وآله ) ، أم كذبوا ؟ قال : بل صدقوا ، قلت : فما بالهم اختلفوا ؟ قال : إن الرجل كان یأتی رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فیسأله المسألة ، فیجیبه فیها بالجواب ، ثم یجیئه بعد ذلك ما ینسخ ذلك الجواب ، فنسخت الاحادیث بعضها بعضا .
نام کتاب : وسائل الشیعة -آل البیت نویسنده : الشیخ الحر العاملی جلد : 27 صفحه : 208}
ایا این روایت بر کل صحابه دلالت می کند ؟
..................
ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
روايت در خصوص اينکه فدک را پيامبر صلي الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام هبه کردند، فراوان و در حد مستفيض است لذا نياز به بررسي سند ندارد
تا آنجا که علامه مجلسي بعد از نقل چندين روايت در اين خصوص اعتراف به فراواني روايت مي کند:
روى ابن بابويه مرفوعا إلى أبي سعيد الخدري، قال: لما نزلت: فآت ذا القربى حقه‏ قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا فاطمة! لك فدك.
و في رواية أخرى عن أبي سعيد مثله.
و عن عطية قال: لما نزلت: فآت ذا القربى حقه‏ «4»، دعا رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمة عليها السلام فأعطاها فدك‏.
و عن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب (ع) قال: أقطع رسول الله صلى الله عليه و آله فاطمة عليها السلام فدك.
و عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت: كان‏ رسول الله صلى الله عليه و آله أعطى فاطمة (ع) فدك؟ قال: كان رسول الله صلى الله عليه و آله وقفها، فأنزل الله تبارك و تعالى: فآت ذا القربى حقه‏ فأعطاها رسول الله صلى الله عليه و آله حقها. قلت: رسول الله (ص) أعطاها؟
قال: بل الله تبارك و تعالى أعطاها.
و قد تظاهرت الرواية من طرق أصحابنا بذلك، و ثبت أن ذا القربى: علي و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏29 ؛ ص205
در منابع اهل سنت نيز اين مطلب به وفور نقل شده است
در مسند ابويعلي روايتي چنين آمده است: قرأت على الحسين بن يزيد الطحان هذا الحديث فقال هو ما قرأت على سعيد بن خثيم عن فضيل عن عطية عن أبي سعيد قال لما نزلت هذه الآية ) وآت ذا القربى حقه ( الإسراء دعا النبي صلى الله عليه وسلم فاطمة وأعطاها فدك .مسند أبي يعلى ج 2 ص 334
البته در منابع اهل سنت نيز آمده است که فدک در دست فاطمه (ع) بود و ابوبکر آمد و آن را گرفت
حدثنا محمد بن عبد الله بن الزبير قال حدثنا فضيل بن مرزوق قال حدثني النميري بن حسان قال قلت لزيد بن علي رحمة الله عليه وأنا أريد أن أهجن أمر أبي بكر إن أبا بكر رضي الله عنه انتزع من فاطمة رضي الله عنها فدك
تاريخ المدينة المنورة ، أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان ج 1 ص 124
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 1 ص 157
اما در خصوص روايت الانبياء لم يورثوا بايد بگوييم :
منظور از اين روايت اين است كه پيامبران براي علما علم را ميراث گذاشتند؛ چون ميراث مادي پايدار نيست اما ميراث علمي نابود نمي شود و از بين نمي رود. علما از اين جهت ميراث دار پيامبرانند، اين مسئله كاملاً روشن است، مادامي كه حيات استمرار دارد علم مورد نياز انسان و سرمايه دانشمندان است.و اين كه ارث نگذاشتن درهم و دينار از سوي انبياء براي علما و دانشمندان دليل بر نفي ارث گذاشتن انبياء براي فرزندان و بستگانشان نيست
ملا محمد صالح مازندراني در " شرح اصول الکافي " ج 2 ص 26 در شرح اين چنين مي گويد :
هذا ينافي ظاهرا ما دل من الآيات والروايات على إيراثهم. والجواب: أن المراد أن الأنبياء لم يكن من شأنهم وعاداتهم جمع الأموال والأسباب كما هو شأن أبناء الدنيا، وهذا لا ينافي إيراثهم ما كان في أيديهم من الضروريات كالمساكن والمركوب والملبوس ونحوها .
اين سخن ظاهرا در تنافي با ظاهر آيات و رواياتي که در باب ارث گذاشتن پيامبران مي باشد و جواب اين است که – مراد روايت اين چنين است که - شان و عادت انبياء بر جمع کردن اموال و اسباب آنچنان که شان و شئونات ابناء دنيا ( دنيا پرستان) مي باشد نيست و اين امر تنافي ارث گذاشتن آنها از آنچه که از ضروريات در نزدشان بوده همانند خانه و مرکب و لباس و غيره نمي باشد
بنابراين موضوع اين روايت همانا بحث ارث علما از پيامبران مي باشد که الزاما در نفي و اثبات بحث ارث بردن ورثه پيامبران ( همانند خانواده و ارحام و خويشان ) نيست زيرا جمله " إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً " ميان دو جمله ذيل است : إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ و وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ
در خصوص اينکه چرا حضرت علي عليه اسلام فدک را بر نگرداند ، دلائل متعددي دارد از جمله اين دلائل اين است که مردم چون با سنت هاي خلفاي قبلي انس گرفته بودند و وقتي حضرت علي عليه السلام مي خواست سنت غلط و يا بدعت آنها را از بين ببرد، شروع به اعتراض و اغتشاش مي کردند همچنانکه در جريان نماز تراويح اين اتفاق افتاد و گفتند حضرت خواست اين بدعت را بردارد گفتند واعمراه
لذا حضرت در اين خصوص همان کاري را کردند که پيامبر (ص) در جريان خانه کعبه انجا دادند خواستند در کعبه تغييري ايجاد کنند اما چون از دين مردم و بر گشتن آنها به عصر جاهليت ترسيدند لذا اين کار را ترک کردند حضرت در نظر داشت ديوار را داخل کعبه کند و در کعبه را به زمين بچسباند که خوف داشت انجام نداد
در صحيح بخاري آمده است:
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ حدثنا أَشْعَثُ عن الْأَسْوَدِ بن يَزِيدَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت سَأَلْتُ النبي صلى الله عليه وسلم عن الْجَدْرِ أَمِنَ الْبَيْتِ هو قال نعم قلت فما لهم لم يُدْخِلُوهُ في الْبَيْتِ قال إِنَّ قَوْمَكِ قَصَّرَتْ بِهِمْ النَّفَقَةُ قلت فما شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا قال فَعَلَ ذلك قَوْمُكِ لِيُدْخِلُوا من شاؤوا وَيَمْنَعُوا من شاؤوا وَلَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِيَّةِ فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ أَنْ أُدْخِلَ الْجَدْرَ في الْبَيْتِ وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالْأَرْضِ
صحيح البخاري ج 2 ص 573
در صحيح مسلم نيز آمده است پيامبر مي خواست گنجهاي کعبه را در راه خدا انفاق کند اما بخاطر اينکه مردم تازه از جاهليت در آمده بودند و احتمال بر گست آنها باز به دوران جاهليت و کفر بود لذا ترک کرد
عُمَرَ يقول سمعت عَبْدَ اللَّهِ بن أبي بَكْرِ بن أبي قُحَافَةَ يحدث عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم أنها قالت سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ أو قال بِكُفْرٍ لَأَنْفَقْتُ كَنْزَ الْكَعْبَةِ في سَبِيلِ اللَّهِ وَلَجَعَلْتُ بَابَهَا بِالْأَرْضِ ولادخلت فيها من الْحِجْرِ
صحيح مسلم ج 2 ص 969
در خصوص فدک نيز حضرت علي عليه السلام همان کاري را کرد که پيامبر صلي الله عليه و آله انجام داد
در منابع اهل سنت نيز در خصوص فدک اشاره شده است که حضرت بخاطر تقيه و بخاطر ترس از اينکه مردم نگويند مخالفت ابوبکر و عمر شد، لذا فدک را پست نگرفت
والله يكره أن يدعى عليه خلاف أبي بكر وعمر رضي الله عنهما
تاريخ المدينة المنورة ، اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان ج 1 ص 135
درباره روايت امام صادق عليه السلام درباره صحابه نيز بايد بگوييم مراد امام تمام صحابه نيستند بلکه صحابه برگزيده مراد است همچنانکه در دعايي از حضرت آمده است:
.... اللهم ، فيك ، لا أعظم منك ، يافاعل الكل ، صل على محمد عبدك ورسولك ، وعلى آله وأصحابه المنتجبين ....
الصحيفة الصادقية ، شيخ باقر الشريف القرشي، الطبعة الاولى 1410 ه‍ - 1989 م‍ دار الاضواء للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت ، ص 248، دعاي دهم : دعاؤه الفلسفي الذي علمه لجابر من الادعية الفلسفية الجامعة، للامام الصادق.
لذا از آنجا که در قرآن اشاره شده است که در بين صحابه، منافق و فاسق بودند معني ندارد که امام بر خلاف قرآن سخن بگويد مرادش همه صحابه باشد!!!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
29 | بهبود | United States - Cedar Knolls | ٢٣:٣٣ - ١٥ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
با توجه به روایات اهل سنت صریحا اومده دجال فردی رو می کشه و بعد زنده میکنه چطوری توجیه می کنند که این کشتن طاهریه و در واقع کشتنی در کار نیست؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در رواياتي که در اين زمينه آمده است به صراحت نقل شده است که دجال فردي را مي کشد بعد او را زنده مي کند اما براي با دوم که مي خواهد او را بکشد، ديگر قدرت اين کار را ندارد
«أَنَّ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ رضي الله عنه قال حدثنا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حَدِيثًا طَوِيلًا عن الدَّجَّالِ فَكَانَ فِيمَا حدثنا بِهِ أَنْ قال يَأْتِي الدَّجَّالُ وهو مُحَرَّمٌ عليه أَنْ يَدْخُلَ نِقَابَ الْمَدِينَةِ ينزل بَعْضَ السِّبَاخِ التي بِالْمَدِينَةِ فَيَخْرُجُ إليه يَوْمَئِذٍ رَجُلٌ هو خَيْرُ الناس أو من خَيْرِ الناس فيقول أَشْهَدُ أَنَّكَ الدَّجَّالُ الذي حدثنا عَنْكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حَدِيثَهُ فيقول الدَّجَّالُ أَرَأَيْتَ إن قَتَلْتُ هذا ثُمَّ أَحْيَيْتُهُ هل تَشُكُّونَ في الْأَمْرِ فَيَقُولُونَ لَا فَيَقْتُلُهُ ثُمَّ يُحْيِيهِ فيقول حين يُحْيِيهِ والله ما كنت قَطُّ أَشَدَّ بَصِيرَةً مِنِّي الْيَوْمَ فيقول الدَّجَّالُ أَقْتُلُهُ فلا أُسَلَّطُ عليه»
دجال ظهور مي‌کند. وارد شدن به مدينه منوره برايش ممنوع خواهد بود. در بعضي مناطق سنگلاخ در بيرون مدينه توقف مي‌کند. مردي که در آن روزگار از بهترين ما خواهد بود، نزد وي مي‌آيد، و مي‌گويد: من گواهي مي‌دهم تو همان دجالي هستيد که رسول‎الله صلي الله عليه وسلم ماجراي تو را براي ما بيان کرده است، دجال مي‌گويد: آيا اگر اين را بکشم و زنده گردانم، باز هم شما ادعاي رب بودنم را رد مي‌کنيد و شک و ترديد به دل راه مي‌دهيد؟ مردم مي‌گويند خير. دجال آن انسان مورد نظر را در ظاهر مي‌کشد و سپس او را زنده مي‌کند. آن مرد مي‌گويد: اکنون بيش از هر زمان ديگر به حقيقت تو پي بردم. دجال بار ديگر قصد کشتن او را دارد اما اين بار قدرت چنين کاري را در خود نمي‌بيند
صحيح البخاري» ج 2، ص 665
در اين روايت شخصي که با دجال حرف مي زند را مي کشد بعد زنده مي کند لذا روايت صراحت در زنده کردن دارد هر چند بخواهند روايت را توجيه کنند مگر اينکه بيايند و اعتراف بکنند که اين روايت که در صحيح بخاري معتبرترين کتبشان نقل شده، جعلي است !!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
30 | مجتبی | Iran - Yazd | ٢٠:٢٣ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
از جوابتون در سوال قبلی ممنونم
اما یه سوال
در جوابتون یک روایت از مسند ابویعلی اوردید که میگه پیامبر(ص) فدک رو به حضرت زهرا(س) هدیه کرده اما فکر می کنم که این روایت ضعیف هست
مثل
1-عطیه اکثر علما گفتند ضعیف هست
2-ابی سعید که صحابی هست
3-فضیل نمی دونم چون نسایی میگه ضعیف هست ولی ذهبی میگه ثقه هست
4-شعید بن خثیم : نمی دونم
5-حسین بن بزید: نمی دونم چون برای ایشون عبارت
لين الحديث به کار بردند که نمی دونم که چه معنی هست(حدیث نرم؟)
سوالی که دارم این هست که ایا این روایت طبق مبانی اهل سنت صحیح هست؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اولا: روايات در خصوص بخشيدن فدک به حضرت زهرا عليها السلام در منابع اهل سنت هم معتبر و هم مستفيض است که ما را از بررسي سند بي نياز مي کند همچنانکه قبلا گفتيم
ثانيا: راويان روايت مسند ابويعلي همه ثقه هستند تنها اشکالي که به سند روايت توسط برخي از اهل سنت گرفته شده است، به عطيه مي باشد که مي گويند ضعيف است!!
در حالي که عطيه علاوه بر اينكه از تابعين و رجال بخاري، ابو داوود، ابن ماجه، ترمذي و احمد بن حنبل است، عده زيادي از علمان اهل سنت نيز وي را توثيق كرده اند ابن حجر گويد قال الدوري عن بن معين صالح وقال أبو زرعة لين وقال أبو حاتم ضعيف يكتب حديثه وأبو نضرة أحب إلي منه وقال الجوزجاني مائل وقال النسائي ضعيف وقال بن عدي قد روى عن جماعة من الثقات ولعطية عن أبي سعيد أحاديث عدة وعن غير أبي سعيد وهو مع ضعفه يكتب حديثه وكان يعد مع شيعة أهل الكوفه وكان ثقة إن شاء الله وله أحاديث صالحة ومن الناس من لا يحتج به وقال أبو داود ليس بالذي يعتمد عليه قال أبو بكر البزار كان يعده في التشيع روى عنه جلة الناس وقال الساجي ليس بحجة وكان يقدم عليا على الكل ابن معين گفته عطيه صالح است ...و ابوحاتم گويد: ضعيف است ولي حديثش نوشته مي شود .. وابن سعد گويد ..او ان شاء الله ثقه است و احاديث قبولي دارد ابوبكر بزار نيز گويد : در تشيع غلو مي كرد اما بزرگان قوم از او روايت مي كردند ساجي نيز گويد: احاديثش حجت نيست و همواره علي را بر تمامي صحابه مقدم مي كرد
تهذيب التهذيب ج 7 ص201
عجلي نيز كوفي در كتاب «معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث» به توثيق اين راوي تصريح كرده است
ملا على قارى در باره او مى‌گويد :
عطية بن سعد العوفي ، وهو من أجلاء التابعين .
عطيه از بزرگان تابعان است
القاري ، ملا علي (وفات 1104) ؛شرح مسند أبي حنيفة، ص 292 ، ناشر : دار الكتب العلمية بيروت
ترمذي صاحب يكي از صحاح سته اهل سنت روايت وي را صحيح مي‌داند:
2381 حدثنا أبو كُرَيْبٍ حدثنا مُعَاوِيَةُ بن هِشَامٍ عن شَيْبَانَ عن فِرَاسٍ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من يُرَائِي يُرَائِي الله بِهِ وَمَنْ يُسَمِّعْ يُسَمِّعْ الله بِهِ قال وقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من لَا يَرْحَمْ الناس لَا يَرْحَمْهُ الله وفي الْبَاب عن جُنْدَبٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرٍو قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ من هذا الْوَجْهِ
سند روايت از اين طريق حسن و صحيح است .
سنن الترمذي، ج 4 ، ص591 ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
حتي الباني نيز روايات او را تصحيح مي‌كند :
3240 - 4001 ( صحيح )
حدثنا القاسم بن زكريا بن دينار حدثنا عبد الرحمن بن مصعب ح و حدثنا محمد ابن عبادة الواسطي حدثنا يزيد بن هارون قالا حدثنا إسرائيل أنبأنا محمد بن جحادة عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل الجهاد كلمة عدل عند سلطان جائر (صحيح ) المشكاة 3705 و 3706 ، الروض 909 ، الصحيحة 491
صحيح سنن ابن ماجة للالباني ش 3240-4001
بنابراين علماي اهل سنت عطيه را توثيق كرده اند و به روايات او استناد مي کند لذا اشکالي که به او مي گيرند که ضعيف است، بي مورد است تضعيف او نيز مشخص است که بخاطر شيعه بودن اوست!
پس روايت ابويعلي معتبر است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
31 | مجتبی | Iran - Yazd | ١٥:٥١ - ١٩ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
از لطفتون ممنون
اما یه سوال
من یک سوال پرسیدم که شیخ کلینی(ره) ولایت امیر المومنین رو به ایه قران اضافه کرده و از کتاب سیوطی جواب دادید اما
ایا در کتب شیعه هم همین مضمون را داریم ؟
ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
چنين چيزي که کليني چيزي را به قرآن اضافه کرده باشد اين تحريف است در حالي که وي بري از اين است اما رواياتي که آيه قرآن را آورده و درکنار آن به ولايت حضرت علي عليه اشاره کرده است، در حقيقت همان شان نزول را بيان کرده است نه اينکه اين جزء قرآن بوده است! لذا روايت سيوطي را نيز به عنوان شاهد ذکر کرديم که صحابه نيز قران را با شان نزول همانند آيه ابلاغ که در خصوص ولايت حضرت علي عليه السلام بود، قرائت مي کردند
پس اين اضافه نيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
32 | م | Iran - Yazd | ١٨:٤٣ - ١٩ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
ببخشید فکر کنم منظور من رو درست متوجه نشدید
چرا من گفتم این روایتی که در کتب سیوطی هست (نص) در کتب شیعه هم هست یا خیر؟
چرا که یکی از اهل سنت از من سوال کرد که می تونی همین مطلب (که در کتاب سیوطی هست) در کتب شیعه بیاوری؟
ممنون از شما ببخشید که زیاد مزاحم می شیم

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايات فراواني وجود دارد که اشاره کرده است آيه ابلاغ در خصوص ولايت حضرت علي عليه السلام مي باشد اما عين عبارت سيوطي در کتب شيعه نقل شده است اما بر گرفته از منابع اهل سنت است:
و روى عن ابن مردويه بإسناده عن ابن مسعود قال: كنا نقرأ على‏ عهد رسول‏ الله‏ يا أيها الرسول‏.بلغ ما أنزل إليك من ربك‏ أن عليا مولى المؤمنين‏ و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس‏
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏37 ؛ ص189
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
33 | م | Iran - Yazd | ١٠:١٧ - ٢١ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
دستون درد نکنه
الان که علامه مجلسی همین روایت رو در کتابش نقل کرده و رد نکرده ایا میشه فهمید که با سیوطی هم عقیده بوده؟ و یا چون از اهل سنت نقل کرده نمی شود فهمید که عقیده اش همین بوده یا خیر؟(خارج از بحث تحریف)

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين روايت از اهل سنت نقل شده لذا از باب احتجاج است البته روايات در خصوص نزول آيه ابلاغ فروان است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
34 | جعفر | Iran - Yazd | ١٠:٢٨ - ٢١ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
اقا (م) خیلی سوالتون قشنگ بود من نمی دونستم که نام حضرت علی(ع) در قران امده...
این روایتی که در بحار هست مورد قبول شیعه هست یا خیر؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايت در منابع اهل سنت بوده و از باب احتجاج نقل شده است والا روايات فراواني وجود دارد که نشان مي دهد آيه ابلاغ درباره حضرت علي عليه اسلام نازل شده است در خصوص روايت سيوطي نيز ما بارها گفتيم که مراد شان نزول است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
35 | محمد | United Kingdom - London | ١٥:٥٢ - ١٠ خرداد ١٣٩٥ |
سلام دوست من اهل تسنن خیلی هم بچه ی خوبیه میگفت یه داستانی بین مااهل سنت هست که میگه درروزغدیرامام علی به دستورپیامبررفته بودزکات روجمع اوری کنه ومثل اینکه توی اون مسیربااونایی که رفته بوداختلاف میکنه یعنی اونا ازاین زکات سهم میخوان که امام علی مخالفت میکنه وبه خیلی هابرمیخوره وشروع میکنن ازامام علی بدگویی کردن همه جاخبرمیپیچه که امام علی مردم رواذیت کرده تااینکه پیامبرکه میدونسته حق باامام علی هست برای اینکه قائله روبخوابونه میادمردم روجمع میکنه حتی اونایی که عقب بودن میگه برگردن بعدمیگه هرکه من مولای اوهستم علی مولای اوست یعنی همانطوری که من روقبول داریدبه عنوان مولا علی هم مولای اوست ....ویه دلیل دیگه هم میاوردن میگفتن اگه قراربودپیامبرامام علی روبه عنوان جانشین تعیین کنه چراقبل ازحرکت داخل شهرکه همه بودن وموقعیت بهتربوداین کاررونکرد؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
بدون ترديد، بيهقي و ابن كثير و پيروانشان با اعتماد بر حدس و گمان اين مطلب را ذكر كرده اند بدون اين كه سخنانشان را مستند به كدام دليل و يا قرينه و شاهد علمي بنمايند؛ زيرا فردي كه روايات صحيح و متعبر موجود در كتابهاي اهل سنت را مطالعه كند، برايش روشن مي‌شود كه علي عليه السلام بيشتر از يك مرتبه به يمن رفته است، و شكايت جيش يمن، از نظر متون تاريخي و روايات معتبر، ربطي به واقعه غدير ندارد.
در مرتبه‌ي نخست، به يمن رفت تا مردم را به اسلام دعوت نمايد وسپاه اسلام به رهبري آن حضرت با وارد جنگي نشدند؛ قبيله ي همدان به دنبال آن با ميل و رغبت اسلام آوردند. در اين سفر، بريده به دستور خالد، نزد پيامبر صلي الله عليه وآله آمد تا از علي عليه السلام شكايت كند. اما رسول خدا صلي الله عليه وآله سخن او را رد نموده و فضائل علي عليه السلام را بيان كردند. اين سفر قبل از بيرون آمدن رسول خدا صلي الله عليه وآله به سوي حج بود. پس در اين سفر شكايت جيش يمن در مدينه واقع شد و تفصيلش ميايد.
در مرتبه ي دوم، رسول خدا صلي الله عليه و‌آله امير مؤمنان عليه السلام را براي قضاوت به يمن فرستاد و مردم يمن قبل از آن در سفر اول آن حضرت به دين اسلام گرويده بودند. و در اين سفر، هيچ فردي شكايتي از علي عليه السلام نداشتند.
در نوبت سوم، امير مؤمنان عليه السلام براي جمع آوري اموال و صدقات رفت. و در اين سفر ، رسول خدا صلي الله عليه وآله آن حضرت را امير صحابه قرار داده بود و حضرت پس از جمع آوري زكات زود تر همراهان به سوي مكه برگشت تا به رسول خدا صلي الله عليه و‌آله ملحق شده و همراه ايشان حج را به اتمام برساند. برخي از يارانش در مكه بر ضد او شكايت كردند. رسول خدا صلي الله عليه و‌آله درخود مكه خطبه خواند و فرمود: أيها الناس، لا تشكوا علياً فو الله إنه لأخشن في ذات الله أو في سبيل الله» . اي مردم از علي شكايت نكنيد؛‌ سوگند به خدا علي بن ابيطالب در مسائل ديني سخت گير است و فراتر از آن است كه كسي بخواهد از او شكايت كند.
در اين سفر، از جانب برخي مسلمانان در مكه شكايت صورت گرفت.
از رواياتي كه ذكر خواهد شد ، روشن مي‌شود كه برخي از مسلمانان، همانند اين شكايت را در مدينه نيز مطرح كرده بودند و رسول خدا صلي الله عليه وآله پس از رد شكايت آنها دستور دادند كه از علي عليه السلام خرده گيري نكنند. به زودي روشن مي‌شود كه اين شكايات هيچ ارتباطي به قضيه غدير ندارد.
جهت اطلاع بیشتر به این آدرس رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
1 |آرش شاهدی|Iran - Qazvin |١٩:٥٣ - ٠٨ ارديبهشت ١٣٩٩ |
0
 
5
ما به آقایانی که می‌گویند: "چرا در منا و عرفات بحث غدیر مطرح نشد؟!" می‌گوییم پیغمبر اکرم در عرفات فرمودند: ایها الناس! جانشینان من دوازده نفر هستند.

صحابه نگذاشتند سخن پیغمبر اکرم تمام شود و اجازه ندادند کلام رسول الله به پایان برسد. در کتاب «مسند أحمد بن حنبل» جلد 5 وارد شده است:

«لاَ یزَالُ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً مَنِیعاً ینْصَرُونَ علی من ناواهم علیه إلی اثنا عَشَرَ خَلِیفَةً»

راوی سپس می‌گوید:

«کلِمَةً أَصَمَّنِیهَا الناس»

مردم به قدری سروصدا کردند که گوشم کر شد.

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 98، ح 20964

راوی به صراحت می‌گوید: مردم نگذاشتند سخن پیغمبر اکرم را بشنوم. این روایت صحیح است. همچنین در جلد 5 صفحه 98 وارد شده است:

«لاَ یزَالُ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً إلی اثنا عَشَرَ خَلِیفَةً فَکبَّرَ الناس وَضَجُّوا»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 98، ح 20965

مردم به هنگام سخن گفتن رسول الله شروع به تکبیر گفتن، ضجه زدن و فریاد برآوردن کردند و نگذاشتند سخن پیغمبر اکرم به گوش مردم برسد. این کار روی چه اصلی و برای چه منظوری بود؟! همچنین در کتاب «مسند أحمد بن حنبل» صفحه 99 وارد شده است:

«لَنْ یزَالَ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً ظَاهِراً حتی یمْلِک اثْنَا عَشَرَ کلهم ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 99، ح 20974

گفتنی است «لَغَطَ» به معنای جیغ و داد کشیدن و فریاد بی‌هدف برآوردن است. اطرافیان نگذاشتند سخن پیغمبر اکرم به گوش مردم برسد.

کلمه «لَغَطَ» را در نظر داشته باشید که به معنای جیغ و داد کشیدن، فریاد برآوردن و بیهوده صدای بلند کردن است. در روایت دیگر بازهم وارد شده است:

«لاَ یزَالُ هذا الدِّینُ عَزِیزاً مَنِیعاً ینْصَرُونَ علی من ناواهم علیه إلی اثنا عَشَرَ خَلِیفَةً»

راوی می‌گوید:

«فَجَعَلَ الناس یقُومُونَ وَیقْعُدُونَ»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 99، ح 20976

مردم دائماً می‌نشستند و بلند می‌شدند و اصلاً نمی‌گذاشتند دیگران پیغمبر اکرم را ببینند، چه رسد به اینکه صدای آن بزرگوار را بشنوند. پیغمبر اکرم می‌خواستند چه بگویند؟! حضرت می‌خواستند بفرمایند که خلفای من دوازده نفر هستند.

آیا این احتمال وجود ندارد که حضرت می‌خواستند در همانجا نام امیرالمؤمنین و یازده امام دیگر را معین بفرمایند؟! چرا این افراد سروصدا به راه انداختند؟! چرا داد و بیداد کردند؟! چرا تکبیر و ضجه کردند؟! چرا نگذاشتند صدای پیغمبر اکرم به گوش صحابه برسد؟!

علمای اهل سنت ادعا می‌کنند که چرا رسول اکرم در مکه علی بن أبی طالب را به خلافت انتخاب نکردند، در حالی که این روایات گویای حقیقت است. جالب است که بنده وقتی این مباحث را بیان می‌کنم، حدیث قرطاس برایم تداعی می‌شود.

کلمه «لَغَطَ» در دو مورد آمده است؛ یک بار در قضیه خلفایی اثناعشر در عرفات و منا آمده است و بار دیگر در آخرین لحظه‌ای که پیغمبر اکرم از دنیا می‌رود درخواست می‌کنند تا کاغذ و قلم بیاورند تا چیزی بنویسند که قوم بعد از آن بزرگوار گمراه نشوند.

در کتاب «صحیح بخاری» روایتی وارد شده است که می‌نویسد:

«هَلُمَّ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»

در این موقعیت باید مسلمانان به جای کاغذ برای پیغمبر اکرم جان می‌آوردند و می‌گفتند: یا رسول الله! ما حاضریم قلب خود را بشکافیم تا این مطالب را بر روی قلب ما بنویسید. این برخوردها چه معنایی داشت؟!

«وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیتِ اختصموا فَمِنْهُمْ»

صحابه با یکدیگر درگیر شدند و شروع به مخالفت و مخاصمت کردند.

«أَکثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ»

صحابه شروع به گفتن حرف‌های لغو و بیهوده کردند.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2680، ح 6932

آن‌ها به پیغمبر اکرم نسبت هذیان دادند، همو که قرآن کریم در شأن آن بزرگوار می‌فرماید:

(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.

سوره نجم (53): آیات 3 و 4

همچنین در کتاب «صحیح بخاری» در حدیث دیگری وارد شده است:

«قال عُمَرُ إِنَّ النبی غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَکثُرَ اللَّغَطُ»

در این روایت هم کلمه «لغَطُ» به معنای جیغ و داد بیهوده و فریاد بی‌هدف است. پیغمبر اکرم که مفتخر به:

(وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم)

و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری.

سوره قلم (68): آیه 4

است، فرمود:

«قُومُوا عَنِّی»

از خانه من بیرون بروید.

«فَخَرَجَ بن عَبَّاسٍ یقول إِنَّ الرَّزِیةَ کلَّ الرَّزِیةِ ما حَالَ بین رسول اللَّهِ وَبَینَ کتَابِهِ»

ابن عباس خارج شد در حالی که می‌گفت: مصیبت از زمانی شروع شد که مانع نوشتن نامه پیغمبر اکرم شدند.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 54، ح 114

پیغمبر اکرم می‌خواستند چه مطالبی بنویسند؟! دوستان عزیز مشاهده کنید آقای «بدرالدین عینی» یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و یکی از شارحین منصف «صحیح بخاری» است.

ایشان همانند «ابن حجر» یا «قسطلانی» متعصب نیست و در «شرح صحیح بخاری» توضیحاتی می‌دهد که کاملاً روایات را شرح می‌دهد به طوری که انسان متوجه مضمون کلمات می‌شود.

«ابن حجر عسقلانی» و «قسطلانی» روایات را گزینشی توضیح داده‌اند، اما «عینی» کلمه به کلمه و حرف به حرف کتاب «صحیح بخاری» را توضیح داده است. ایشان در جلد دوم صفحه 171 می‌نویسد: پیغمبر اکرم چه چیزی می‌خواست بنویسد تا مردم گمراه نشوند؟!

شما حرف ایشان را با عمل صحابه که در مقابل فرمایشات پیغمبر اکرم جیغ و داد کشیدند، قرینه قرار دهید. ایشان می‌نویسد:

«أنه أراد أن ینص علی الإمامة بعده»

پیغمبر اکرم می‌خواست امامت بعد از خود را در این نامه بنویسد.

«وقال سفیان بن عیینة: أراد أن ینص علی أسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع منهم الاختلاف»

سفیان بن عیینه می‌گوید: پیغمبر اکرم در آخرین لحظه می‌خواست نام خلفا را بنویسد

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 2، ص 171، ح 114

پیغمبر اکرم می‌خواست اسامی خلفای دوازده‌گانه‌ای که در مکه نگذاشتند بنویسند را در آخرین لحظه بنویسند تا دیگر «ابن کثیر»، «ابن حجر»، «ابن جوزی» و دیگران افرادی مانند یزید و معاویه و دیگران را جزء خلفاء اثنا عشر معرفی نکنند. «شهد شاهدٌ من أهلها»!!

«ابن حجر» هم همین عبارت را در کتاب «شرح صحیح بخاری» جلد اول صفحه 209 نقل می‌کند و می‌نویسد:

«أراد أن ینص علی أسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع بینهم الاختلاف»

فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج 1، ص 209، ح 114

«قسطلانی» هم این عبارت را در کتاب خود نقل می‌کند. «أحمد امین مصری» که یکی از دانشمندان معاصر مصری است، در کتاب «یوم الإسلام» این عبارت را نقل می‌کند و می‌نویسد:

«قد أراد الرسول فی مرضه الذی مات فیه أن یعین من یلی الأمر من بعده»

پیغمبر اکرم در آخرین لحظه زندگی می‌خواست اسامی کسانی که خلافت و امامت بعد از خود را متولی می‌شوند، بنویسد.

یوم الاسلام ، احمد امین مصری، ص 41

متأسفانه نگذاشتند پیغمبر اکرم سخن حق را مکتوب کند.
36 | محمد | Iran - Tehran | ١٨:٠١ - ٠١ آذر ١٣٩٦ |
با سلام خدمت شما
رسول اکرم فرمودند : " من کنت مولاه فعلی مولاه " . می خواستم در مورد استعمال کلمه " مولا " در قرآن توضیح بفرمایید . طبق مطالعه اندکی که بنده داشته ام در قرآن ، خداوند مولای مومنان معرفی شده اما مومنان مولای خدا معرفی نشده اند ( در قرآن ، مومنان ولی خدا آمده است اما مومنان مولای خدا را بنده ندیده ام ) . می خواستم در مورد صحت گفته بنده توضیح بفرمایید . خیلی ممنون .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اگر در آیات قرآن دقت کنید خداوند،پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) به عنوان ولی مردم ذکر شده است:إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا
کليني روايتي را چنین نقل مي‌کند:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ‏ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ‏ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم‏
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص288
در روايت ديگر نيز آمده است:
بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ بِشْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ قَادِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ قَالَ‏سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْظَمُ وَ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يُظْلَمَ وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ‏ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي الْأَئِمَّةَ مِنَّا الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص145
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب