2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
توهين "سني نيوز" به شيعيان اهل بيت
کد مطلب: ٤٧٠٠ تاریخ انتشار: ٢٧ ارديبهشت ١٣٨٧ تعداد بازدید: 178614
اخبار » عمومي
توهين "سني نيوز" به شيعيان اهل بيت

پايگاه اطلاع رساني "سني نيوز" كه گويا به اهل سنت ايران اختصاص دارد، طي گزارشي كه امروز (26 ارديبهشت) منتشر كرد، به طور مستقيم زيارت حرم مطهر ائمه(ع) را زير سوال برده و به شيعيان اهل بيت(ع) توهين كرده است.

در گزارش توهين آميز اين پايگاه اطلاع رساني آمده: امروز بسياري از قبرپرستان براي كساني كه نسبت به آنان گويا احترام قائل هستند، اوقات مشخص و «مناسبت هايي اختراع!» كرده اند كه در كنار قبرها يا مزارهاي آنان جمع مي شوند، و اعتكاف مي نشينند و عبادت مي كنند!!. كردار زشت اين بيچاره ها را همه مي دانند و مي بينند اينها واقعاً بدبخت و بيچاره هستند كه پرستش خداوندي كه آنها را آفريده و روزي ميدهد و مي ميراند و زنده ميكند، رها كرده و بندگاني را مي پرستند كه زير خاك دفن شده و قدرت و توانايي ندارند كه حتي منفعتي براي خود جلب كنند يا ضرري از خود دفع نمايند.

نام اين گزارش توهين آميز: "حل مشكل اختلاف بين علماء (وحدت عقيده)" است.

گفتني است متأسفانه اين پايگاه اطلاع رساني فعاليت خود را به طور رسمي در همان روزي آغاز كرد كه پايگاه خبري - تحليلي "شيعه نيوز" فيلتر شد.

منبع: شيعه آنلاين


Share
401 | بخت النصر | Iran - Tehran | ٠٢:١٥ - ٢٢ شهریور ١٣٩٠ |
جناب عبدالنصير
براي پاك شدن افعانستان و فلسطين از خباثت احبار اسرائيل و خيانت كعب الاحبار نجد بلند صلوات:
الهم صلي علي محمد و آل محمد

خداوند خود به تمامي مسلمين در جهاد بر عليه احبار و شاگردان آنها ياري برساند.
402 | مومن | United Kingdom - London | ١٦:٣٥ - ٢٧ شهریور ١٣٩٠ |
متاسفانه شرك آنقدر كار آساني براي شيعه ها شده كه وقتي كسي بر ضد عقايد باطلشون مطلبي مي نويسه بهشون بر مي خوره ...خدا هدايتتون كنه اصلاَ شما معني آيه اياك نعبد و اياك نستعين رو مي دونيد(تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم ...و نفرموده تو و ديگران كه اين همون شركه) آيه اي از قرآن مجيد كه بارها با خودتون زمزمه كرديد ولي هيچ وقت به اون ايمان نداشتيد يا لااقل پشت گوش انداختيد. سني نيوز هم بر اساس همين آيه اعمال شما رو مترادف با شرك ميدونه و البته اگه اين آيه رو براي هر فرد آزاده اي بيان كنيم و بگيم كه اين آيه در رد شرك است قطعاَ قبول مي كنه

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

آيا شما كه معني اين آيه «اياك نعبد واياك نستعين» را فهميده‌ايد در زندگي خود از هيچ كس جز خدا كمك نمي‌گيريد ؟ در زندگي از نانوا و فروشنده و بقال و كشاورز و راننده و...

آيا اين شرك است ؟ چون كمك گرفتن از غير خدا است !!!

منتظر پاسخ شما هستيم

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

403 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٣:١٦ - ٢٩ شهریور ١٣٩٠ |
با سلام
آقاي مومن آيه اياک نعبد و اياک نستعين مي فرمايد : تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم
آقاي مومن کسي نمي تواند منکر اين آيه شود. ولي خداوند در قرآن در کنار اين آيه سراسر نور در آياتي ديگر اين آيه را شرح مي دهد: مثل:1) آيه 45سوره بقره: از صبر و نماز ياري جوييد و اين کار جز براي خاشعان گران است 2) آيه 153 سوره بقره: اي افراد با ايمان از صبر و نماز کمک بگيريدء خداوند با صابران است.( دقت شود آيه با خطاب يا ايها الذين امنوا آغاز شده است. يعني روي سخن با مومنان است) و آياتي ديگر مثل آيه 200سوره آل عمران و آيه 31سوره محمد و آيه186سوره آل عمران و به طور کلي يکي از خصايص پسنديده مومنان است که خداوند در موارد مختلفي در قرآن از ّآن تمجيد کرده است.
حالا آقاي مومن آيه اياک نعبد و اياک نستعين را با توجه به اين آيات تفسير کنيد .
404 | وحدت در سايه پيروي از رهبر | United States - Chantilly | ١٥:١٧ - ٣٠ شهریور ١٣٩٠ |
اگر شما شيعه ها رهبر را قبول داريد پس به مقدسات اهل سنت توهين نکنيد چرا که رهبر ان را حرام دانسته است پس چرا توهين ايا شما از رهبر دانا تر هستيد . من دنبال و پيگير بسته شدن سايت هاي تفرقه انگيز هستم وان شاالله تا چند روز ديگر کليه سايت هاي شيعه ها و سني هاي متعصب هک و بسته مي شود ...........
405 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٣:٥٣ - ٠٢ مهر ١٣٩٠ |
خداوند تبارك و تعالي را ....... (پناه ميبرم به خدا) در رديف انسان قرار داده است . نانوا و فروشنده و بقال و كشاورز و راننده ... چرا شرك كار آساني براي شيعه ها شده ؟!!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

به جاي لفاظي و بناي مغالطه ، بهتر است جواب را مطرح كنيد ، شما مي‌گوييد اياك نستعين و هر روز در زندگي خود از نانوا و فروشنده و بقال و... كمك مي‌گيريد ؛ يا شما دروغگو هستيد و هر روز چندين بار در نماز به دروغ اين كلام را تكرار مي كنيد ، يا اين كلام معنايي غير از آنچه وهابيون ادعا مي‌كنند دارد !

شما كه مي‌خواهيد به خدا پناه ببريد ، در ابتدا بايد درست خدا را شناخته باشيد ،‌نه اينكه هر روز چند بار به او دروغ بگوييد !

گروه پاسخ به شبهات

406 | مجيد م علي | United States - Fremont | ٢٢:١٠ - ٠٢ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب نا مومن لعن خدا بر شما دروغگويان و اون ملعونينيني كه غير خدا مي پرستند .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
( وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ) آل عمران : 103
به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرق نشويد .

علماي نا عالم و دروغگوي شما در باره اين ايه چه ميگويند ؟؟؟؟ اين حبل الله چيه چه احتياجي به ان داريم ؟؟؟؟؟؟

لبيك يا علي
407 | مجيد م علي | United States - Fremont | ٠١:١٨ - ٠٤ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب وهابيت يك چيزي بگو كه جواب نداشته باشد . جواب خوبي به تو داده شد كه شانس اوردي والا ( من و برادران همسخن ) ما با اين احترام جوابت را نمي داديم .
حالا من چندتا سوال ازت ميكنم :
چرا يك حرامزاده كه به اقرار مادرش هند حرامزاده بود و بقول علماي اسلام خصوصاً اهل سنت شكمباره بود بت فروش بود عرق فروش بود رباح ميگرفت و ملعون پيغمبر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و اله بود بعنوان خليفه انتخاب كرديد . ( معاويه ملعون را ميگويم )
نعوذ بالله من الشيطان الرجيم شما چرا يك ملعون مسلماً حرامزاده , زنا كار انهم با مادر و خواهر و سگ و بوزينه اش را بعنوان خليفه انتخاب كرديد .يزيد ملعون را ميگويم
جناب وهابيت چرا شما يك ملعون كه به فتواي و دستور علماي اهل سنت بخاطر ياوه گويهايش دو بار به زندان انداخته شد تا در انجا مرد را بعنوان امام خود مي شماريد . ابن تيمه ( ؟؟؟ ) ملعون را ميگويم.
ميشود بگويد كه چرا يك ديوانه دست پرورده همفر جاسوس نوكر و عبد الشيطان الصغير انگليس دزد و قاتل و منافق را بعنوان امام خودتان قبول داريد . عدو الوهاب ملعون شاخ شيطان نجده را ميگويم .
چرا به اين ائمه رقاص شيطان پرست نوكر صهيون ال يهود السعود را بجاي الله سبحان تعالي مي پرستيد .

لبيك يا علي
408 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٠:٤٨ - ٠٤ مهر ١٣٩٠ |
جناب پاسخگو شما ابتدا فرق ميان خدا ________ را با انساني كه نانواست يا فروشنده يابقال .... بدانيد خدا با انسان قابل مقايسه نيست در ثاني سوره فاتحه كلام خداست و او تعالي آن را به ما آموخته است پس هر روز حداقل 5 بار به پيشگاهش ميگوييم اياك نستعين مواظب باشيد چون نسبت دورغ دادنتان متوجه _________كلام الله قرآن است . ثالثا كي گفته ما از نانوا و فروشنده و بقال و كشاورز و راننده ... كمك و استعانت ميخواهيم ؟ يا آنها چه وقت از ما يا همديگر ياري و استعانت خواستن ؟!!، ما و آنها كارجمعي انجام ميدهيم و هر كسي گوشه اي از كار را بر عهده دارد ؛ اين كه كمك خواستن نيست "كمك دادن" است آنها به ما و ما به آنها اين كمك دادن لازمه مخلوقات اجتماعي است و الله تعالي انسان را اجتماعي آفريده است و مخصوصا خدمت به خلق خدا و كمك رساني و استعانت دائمي و بدون چشمداشت به انسانها وظيفه مومنان صالح است هر چه بيشتر بهتر .

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1- اگر خدا با انسان قابل مقايسه نيست ، پس توسل به انسان نيز خدا قرار دادن انسان نيست ، همانطور كه كمك گرفتن از يك انسان به معني خدا دانستن او نيست .
2- نسبت دروغ را به كسي داده‌ايم كه به جاي آنكه تنها از خداوند كمك بخواهد ، هر روز از مردم كمك مي‌خواهد ! مثل كسي كه اين آيه قرآن را بخواند كه «اني انا الله» و مقصودش خود او باشد ، آيا او دروغگو است يا خداوند ؟! بهتر است به جاي مغالطه ، راه حقيقت را در پيش بگيريد .
3- فرموده‌ايد «كي گفته ما از نانوا و فروشنده و بقال و كشاورز و راننده ... كمك و استعانت ميخواهيم ؟ يا آنها چه وقت از ما يا همديگر ياري و استعانت خواستن ؟!!، ما و آنها كارجمعي انجام ميدهيم و هر كسي گوشه اي از كار را بر عهده دارد» اين يعني كمك گرفتن از جمع براي برآوردن نيازها ! يعني كمك گرفتن از غير خدا ! و نياز داشتن به غير خدا ! و اين طبق ترجمه شما عين شرك است !
گروه پاسخ به شبهات

409 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٣:٥١ - ٠٨ مهر ١٣٩٠ |
چرا اتفاقا توسل به انسان (نعوذبالله) خدا قرار دادن _____________انسان است . وسيله در كلام الله قرآن همان " عمل عبادي " است براي تقرب بيشتر به خداوند (57 اسراء ) توسل فقط خاص الله تعالي است نه انسان و ابدا ارتباطي با انسان ندارد نه زنده اش نه مرده . وسيله در قرآن اعمالي است همچون صبر كردن يا نماز خواندن و ديگر اعمال عبادي.. ( 45 و 153 بقره )، هر عمل عبادي كه به تقرب بيشتر او تعالي بينجامد ( 57 اسراء) همه اعمال عبادي به درگاه رب تعالي است نه انسان و اين همان اياك نستعين است و مخصوص خداوندست نه انسان فقط الله شايسته پرستش است و‘ انسان از دائره پرستش خارج است پس توسل عملي است كه فقط در مقابل الله تعالي و به سوي و به جهت و به نيت او تعالي انجام ميگيرد ،نماز را براي انسان نميخوانند زكات به نيت انسان نيست روزه براي خداست صبر بر نماز و بر مصائب براي خداست نذر و نحر براي الله تعالي است و الي آخر............. انجام اين اعمال يعني توسل به او تعالي است. توسل به غير خدا از جمله انسان شرك به خداست . به نظر ميرسد عده اي توسل را با سبب يكي گرفته اند . توسل و سبب دو مقوله كاملا جدا از هم هستند اولي مخصوص خداست و دومي در دائره ارتباطات انساني . انسان ميتواند "سبب" باشد سبب براي انجام كارهاي دنيوي همين اشتغالات روزمره فردي و جمعي كه از جمله نانوا و فروشنده و بقال و كشاورز و راننده و ....انجام ميدهند و از توان خود كمك هاي سببي به ما و همديگر ارائه ميدهند ،همچنين سبب ميتواند امكانات مادي باشد كه انسان براي انجام كارهايش مورد استفاده قرار ميدهد به سوره كهف 83 تا پايان 98 و سوره حج ايه 15 مراجعه كنيد انجام اين اعمال و ارتباطات در حوزه روابط انسان با هم مطابق خلقتي كه رب تعالي خلق كرده لازمه زندگي انسان است چنانكه انبياء الهي در زندگي دنيوي خود از اين اسباب چه لوازم مادي و چه توان كاري ديگران در زندگي استفاده كرده و خود همچنين كمك ارائه داده اند .

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1. لطف كنيد آيه‌اي كه در آن وسيله معرفي شده‌ است ، بيان كنيد (نه اينكه اجتهادات شخصي علماي خود از وسيله را از قرآن بيان كنيد)

2. اگر چيزي پيدا نكرديد و به سراغ روايات رفتيد ، در روايات اشخاص به عنوان وسيله معرفي شده‌اند .

3. اگر چيزي در قرآن پيدا كرديد نيز باز بايد به سراغ روايات برويد ،‌چون در غير اينصورت دستور صريح قرآن را كه «لتبين للناس ما نزل اليهم» را ترك كرده‌ايد . و در روايات نيز معني وسيله به خوبي مشخص شده است .

4. فرموده‌ايد «به نظر ميرسد عده اي توسل را با سبب يكي گرفته اند» ! سبب طبق ترجمه خود شما ، كمكي است كه برخي از ديگري دريافت مي‌كنند تا امور مادي آنها برطرف شود ؛ در حالي كه در قرآن گفته است «اياك نستعين»!!! بنا بر اين بايد تنها سبب (طبق اصطلاح شما) خدا باشد و نه چيزي ديگر !

5. طلب دعا از بزرگان براي هدايت و... نيز سبب به حساب مي‌آيد يا در حيطه توسل است ؟ شما كه اين كار را جايز مي دانيد ؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

410 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٧:١٧ - ١٠ مهر ١٣٩٠ |
1- آيه ها را در پست قبلي ارائه كردم 3-2- روايات را ما دور ميندازيم كاري به روايات نداريم 4-اصطلاح سبب از طرف من نيست سبب در قرآن آمده است و بعضي آياتي كه در آن "سبب "آمده معرفي كردم - اياك نستعين دعاست به پيشگاه او تعالي و دعا عمل عبادي است پس توسل است و توسل فقط به جهت رب كريم است . 5- آن فردي كه براي ديگري دعا ميكند سبب است براي مراجعه كننده اما خود دعا كننده با عمل عبادي دعا به پروردگار توسل كرده است .

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1. گفته‌ايد روايات رو دور مي‌اندازيد بهتر است نگاهي به اين روايات رسول خدا (ص) داشته باشيد :

ح وأخبرنا الحسين بن محمد بن علي أخبرنا العباس بن الفضل أخبرنا أحمد بن نجدة حدثنا سعيد بن منصور حدثنا سفيان عن سالم أبي النضر
ح وأخبرنا عبد الجبار بن الجراح أخبرنا محمد بن أحمد بن محبوب
ح وأخبرنا محمد بن محمد بن محمود أخبرنا محمد بن إبراهيم والحسين بن أحمد قالا أخبرنا محمد بن محمد بن يحيى قالا حدثنا أبو عيسى حدثنا قتيبة حدثنا ابن عيينة عن محمد بن المنكدر وسالم أبي النضر وقال سعيد بن منصور عن سالم أبي النضر سمعه من عبيد الله قال سفيان وسمعته من غيره ودخل حديث بعضهم في بعض عن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه قال الحماني يرفعه وقال قتيبة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ( لا ألفين أحدكم متكئا على أريكته يأتيه الأمر من أمري مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول لا أدري ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه ) لفظ الحميدي

ذم الكلام وأهله ج 2 ص 44 ، اسم المؤلف: شيخ الإسلام أبو إسماعيل عبد الله بن محمد الأنصاري الهروي الوفاة: 481هـ ، دار النشر : مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة - 1418هـ -1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عبد العزيز الشبل
همچنين علماي اهل سنت به نقل از عمر بن خطاب گفته‌اند كه هركس اينچنين عقيده‌اي مانند شما داشته باشد ، احمق است !

وأخرج سعيد بن منصور عن عمران بن حصين أنهم كانوا يتذاكرون الحديث فقال رجل دعونا من هذا وجيؤنا بكتاب الله فقال عمر إنك أحمق أتجد في كتاب الله الصلاة مفسرة أتجد في كتاب الله الصيام مفسرا إن القرآن أحكم ذلك والسنة تفسره
مفتاح الجنة ج 1 ص 59 ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : الجامعة الإسلامية - المدينة المنورة - 1399 ، الطبعة : الثالثة

2. آيا اصطلاح سبب يك اصطلاح قرآني است و قرآن به صورت مشخص گفته است اسباب موارد معدودي هستند و ائمه و پيامبر جزو آنها نيست ؟! بهتر است به جاي اينكه اصطلاحات مجعول علماي خود را به قرآن غالب كنيد ، كمي آيات قرآن در مورد توسل به انبيا را دريابيد.

گروه پاسخ به شبهات

411 | الخطاب | Seychelles - Baie Lazare | ٢٤:٥٧ - ٢٠ مهر ١٣٩٠ |
کمک خواستن از خداوند را با کمک خواستن از غير خدا را اول تشخيص دهيد و بدانيد که تا چه اندازه از قدرت و جبروت الله متعال را درک کرده ايد تا بتوانيد درباره آيات کريمه قران و تفسير آن به جان هم بيفتيد ولي حيف که از اين امور خيري براي شما نيست جز تباهي و شادي دشمنان اسلام محمدي . ولي بياييد تا اين اختلاف ها را با عقل و منطق باز و بررسي نماييم و تعصب و احساسات را به دور بياندازيم.واز الله متعال ميخواهم که ما را از اين همه جدال بيهوده و بي سبب دور و ما را به صراط مستقيم هدايت نمايد. اگر استعانت از ما تحت اسباب را ميفرماييدبه مثال دوا و دکتر و نانوا گر استعانت از ما فوق اسباب را ميفرماييد به مثال کمک از الله است (دعا)و تنها اوست که از غيب آگاه است و غير از ذات مبارک الله داناتر به احوال بندگانش نيست و حتي پيغمبر نيز مطابق آيه قران کريم غيب نميداند.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اگر ما رسول خدا (ص) و اهل بيت را نيز سبب بدانيم چه ؟ مانند كساني كه از عيسي خواستند مرده را زنده كند ، يا مريض را شفا دهد ؟

آيا اين نيز شرك است ؟ نظر شيعيان اين چنين است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

412 | صادق قوامZ | Iran - Tehran | ١٩:١٩ - ٢١ مهر ١٣٩٠ |
نمZدانم چراشماسنZان دنبال رواZت هاZ دروغZ وجعلZ هستZن تاازمذهب خوددفاع کنZدکمZ عقل خودتان رابکاربگZرZدببZنZداZاعمروابوبکر وZاعثمان خدمتZ انجام داده اندZاخZر.کمZ که فکرکنZدمطلع مZشوZدکه جزاZنکه فساددرجامعه راه انداختن کاردZگرZ نکردن حتZ امام علZ روبZست سال خانه نشZن کردن اZنهاازهمان ابتدامانع گسترش حق وعدالت بودندانهاهمسرامام علZ روبه شهادت رساندند.پZامبراکرم درچند مکان وزمان جانشZنZ خودشان رامعرفZ کردن ولZ شمامZگوZZدتعZن جانشZنZ روپZامبربه خودمردم واگذارکرده.هزاران هزارغلط دZگرZ رو اZن سه خلZفه کردن که اگرشمابه تارZخ اسلام مراجعه کنZد مطلع مZشوZد.اگرشماتعصب خود راکنارگZرZدZک سرZ مطالبZ رومZفهمZد که مZ توانZدحق روازباطل تشخZص دهZد.................خداانشاالله شماهاراهداZت کند والسلام.
413 | جعفر | Iran - Kermanshah | ٢٠:١٧ - ٢١ مهر ١٣٩٠ |
ابراهيم بن محمد حمويني الشافعي در کتاب فرائد السمطين ج1 باب 5 نوشت

خبر داد که رسول اکرم فرمود هرکه دوست دارد به دين من متمسک باشد و بعد از من به کشتي نجات دست يابد اقتدا کند به علي ابن ابي طالب و دشمن بدارد دشمن او را و دوست بدارد دوست اورا بدرستيکه او وصي و جانشين من بر امتم باشد چه در زندگي و چه بعد از مرگ من اوست پيشواي تمام مسلمين و امير و برتر تمام مومنين بعد از مرگ من سخن و قولش قول من است و امر او دستور من نهي او نهي من و پيرو او پيرو من است و ياري کننده اش ناصر من هر که پس از من علي را ترک کند و دوري گزيند در روز قيامت يکديگر را نخواهيم ديد کسي که مخالفت علي کند خداوند بهشت را بر او حرام مي نمايد و او را در آتش قرار مي دهد هر که اورا ياري کند در روز قيامت خدا او را ياور خواهد بود سپس فرمود پس از علي دو فرزندش حسن و حسين پيشوايان امتم و بهترين جوانان اهل بهشت خواهند بود و مادر آنان سيده نساء العالمين و پدرشان آقا و سيد اوصياء مي باشند و از پسر حسين است نه امام که نهمين آنان قائم ما است طاعت او طاعت من است از انکار کنندگان به فضل او به خدا شکايت مي برم همچنين از آنانيکه حرمت او را ضايع نمايند و خدا کفايت مي کند و او ولي ما و ياور اهل بيتم و پيشوايان امتم و انتقام کشنده مي باشد از آنها که حق اين 12 نفر را پايمال نمايند.

اين حديث را جناب سيد هاشم بحراني در صفحه 35 غايه المرام دارد.
414 | عبدالله | United States - Los Angeles | ١٣:٣١ - ٢٤ مهر ١٣٩٠ |
با سلام خدمت تمامي برادران مسلمانم
نطرات بالا را خواندم .... من خودم از برادارن اهل سنت هستم و ميخواستم جواب اين براردر (وهابيت) را بدهم... به نظر من زيارت قبر بزرگان دين و اولياي الله هيچ ايرادي از نظر شرع مقدس اسلام ندارد و اين نظرات بيهوده را که شماها ميفرماييداصلا شريک قرار دادن به خدا نيست نعوذبالله و اولياي خداوند بعد از مرگ بسيار بزرگتر و شريفتر ونورانيتر ميشوند چون بعد از مرگ به خداي خود ميرسند....
امام عبدالقادر گيلاني ميفرمايند: نامرد است آن کسي که از من ياري نطلبد و من هم نامردم اگر صدايم کند و من ياريش نکنم.... آقاي وهابيت آيا شما و امثال شما که چنين افکار زشتي دارند از اين اولياي بزرگ الله که سرور تمامي اولياالله است بيشتر ميدانيد؟؟؟؟ آيا واسته قرار دادن چنين افراد بزرگي شرک است؟؟؟
مشکل ما مسلمانان جهان زيارت قبر رفتن يا نرفتن نيست مشکل ما مسلمانان فقط و فقط دودستگي و دشمني سني و شيعه است و قسم ميخورم اگر مصداق آيه ي (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ) را بجا بياوريم و دست برادري بهم بدهيم انشاالله که دنيا با نام اسلام و مسلمان بلرزد....
التماس دعا... في امان الله
415 | جعفر علي پور | Iran - Kermanshah | ١٠:٤٧ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
محمد علي ( چهارشنبه 7/6/86 :: ساعت 8:51 عصر )

در پاسخ به دوستان عزيزي که مدعي هستند « امام زمان هنوز به دنيا نيامده است!»

از جمله پيشگوئيهاى پيامبر اکرم صلى اللّه عليه و آله در رابطه با مشخصات نسبى و ويژگيهاى خانوادگى امام مهدى منتظر(عليه السلام) موضوع حسينى بودن اوست که حضرتش با تعبيرات مختلف، جدّ پدرى آن امام بزرگوار را ابوعبداللّه ، حسين بن على بن ابيطالب معرفى و اعلام فرمود .

معترفين از علماى سنى به ولادت حضرت مهدى(عليه السلام) از نسل فاطمه زهرا(عليها السلام) و امام حسين بن على(عليهما السلام) در نيمه شعبان 255 هجرى

حداقل يکصد و بيست و هشت نفر از اعلام حديثى و تاريخى اهل تسنن در مصادر حديثى و منابع تاريخى مربوطه اعتراف به ولادت حضرت مهدى در حدود نيمه دوم قرن سوم هجرى نموده و عموما به سلسله نسب پدرى آن بزرگوار که از امام حسن عسکرى منتهى به امام حسين بن على بن ابيطالب مى شود تصريح کرده اند و ديگر جاى هيچگونه شکى نيست که حضرت مهدى موعود منتظر حسينى است و چندان نيازى به طرح عنوان حسينى بودن آن بزرگوار نخواهد بود. اصل مسأله مهدويّت در اسلام ،مورد اتفاق بين همه مذاهب عقيدتى و فقهى اسلام است. چيزى که در اين رابطه مورد اختلاف مى باشد موضوع ولادت حضرت مهدى است که گروهى انگشت شمار از اهل تسنّن منکر ، و اکثريّت قريب به اتفاقْ موافق با شيعه ، و در منابع عقيدتى ، حديثى و تاريخى خود صريحاً بدان اعتراف کرده اند:

1ــ ابوبکر محمد بن هارون رويانى ( در گذشته 307 ) در « مسند » مخطوط موجود در کتابخانه ظاهريه شام در بخش ويژه حضرت « مهدى » در جلد سوم « الامام المهدى عند اهل السنة » .

2 ــ ابن ابى ثلج ، ابوبکر ، محمّد بن احمد بن بغدادى ( 238 ـ 322 ) از بزرگان محدثان و مؤلف « تاريخ الأئمة » که به عنوان « مواليد الأئمة » به پيوست « الفصول العشرة فى الغيبة ـ شيخ مفيد ـ » و « نوادر راوندى » به سال 1370 هجرى در نجف به چاپ رسيده; و در اين کتاب انتساب حضرت مهدى( ع ) به امام عسکرى و ولادت آن بزرگوار را صريحاً اعتراف نموده است.

3 ــ ابوالعباس ، احمد بن ابراهيم بن على کندى ، شاگرد ابن جرير طبرى ، استاد حافظ ابونعيم اصفهانى ، مقيم مکه ، و راوى کتاب « مواليد الأئمة ».

4 ــ ابوعلى ، احمد بن محمد بن على عمادى نسوى ، راوى کتاب « مواليد الأئمة » ابن ابى ثلج به سال 350 از کندى سابق الذکر.

5 ــ ابومسعود ، احمد بن محمد بن عبدالعزيزبن شاذان بجلى ، نويسنده و قارى رساله « مواليد الأئمة » بر ابومنصور شيرازى.

6 ــ ابومنصور ، عبدالرحيم بن محمد بن احمد بن شرابى شيرازى که رساله مذبور را از ابى مسعود شنيده و نوشته است.

7 ــ ابومحمد ، اسد بن احمد ثقفى که رساله « مواليد الأئمة » را از ابومنصور گرفته است.

8 ــ ابوماجد ، محمد بن حامد بن عبدالمنعم بن عزيز بن واعظ که رساله فوق الذکر را به نقل از ثقفى نامبرده ضبط کرده است.

9 ــ ابوعبداللّه ، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشى که اين رساله را از ابوماجد شنيده و نقل کرده است.

10 ــ محب الدين ، ابوعبداللّه ، محمد بن محمود بن حسن نجار بغدادى( 643 ) که شاگرد ابن جوزى ، مدرس مدرسه « مستنصريه » بغداد ، و مؤلف « ذيل تاريخ بغدادـ شامل40جلد ـ » بوده و محتواى رسـاله « مواليد الأئمة » را از مشايخ سـه گانه پيشين ( ابومحمد ثقفى ، ابوماجد ، ابوعبداللّه فاخر قرشى ) شنيده و ضبط نموده است.

نام و کتب بيش از 100 نفر از اهل سنت را که به دنيا آمدن حضرت مهدي را پذيرفته و ثبت کرده‏اند، در ادامه مطلب ببينيد.




11 ــ نسب شناس مشهور ، ابونصر ، سهل بن عبداللّه بخارى زيدى ( بعد 341 ) در « سرُّ السلسة العلويَّـة » پيرامون نام امام حسن عسکرى ( ع ) چاپ نجف.

12 ــ مورخ شهير على بن حسين مسعودى( 346 ) در « مروج الذهب » جلد 8 ،چاپ ليدنـ به ضميمه ترجمه فرانسوى ـص40.

13 ــ خوارزمى ، محمد بن احمد بن يوسف کاتب( 387 ) در « مفاتيح العلوم » ، چاپ ليدن سنه 1895 ، ص32 ـ 33.

14 ــ حافظ ابوالفتح ، محمد بن احمد بن ابى الفوارس بغدادى ( 388 ـ 412 ) در « اربعين » خود شماره 4 به نقل« کشف الاستار » محدّث نورى ص 29 چاپ اول.

15 ــ جعفر بن محمد بن المعتز مستغفرى سمرقندى ( 432 ) در « دلائل النبوة و المعجزات » ( بنــا به نقل شيخـانى در « الصراط السوى » ).

16 ــ ابوبکر ، احمد بن حسين بيهقى خسروجردى شافعى ( 458 ) در « شعب الايمان » چاپ دائرة المعارف هند.

17 ــ مؤلف « مجمل التواريخ و القصص » فارسى ، ( تأليف سال 520 ) ، ص 458 چاپ تهران.

18 ــ احمد بن ابى الحسن نامقى جــامى( 536 ) به نقل « ينابيع المودة » ضمن احوال امير مؤمنان ، باب 87 ص 566.

19 ــ ابن خشاب ، أبومحمد ، عبداللّه بن احمد بغدادى ( 567 ) در « تاريخ مواليدالائمة و . . . »به نقل « کشف الأستار » و« أعيان الشيعه ».

20 ــ اخطب خوارزم ، موفق بن احمد حنفى( 484 ـ 568 ) در « مقتل امام حسين » ( که بعضى با مناقب اميرالمؤمنين از همان نويسنده اشتباه کرده اند ) ج 1 ص 94 ، 96 ضمن دو روايت و به نقل « ينابيع المودة » ص 492 چاپ اسلامبول سنة 1301 و « کشف الاستار » علامه نورى.

21 ــ يحيى بن سلامت خصکفى شافعى ( 568 ) به نقل مؤلفان « تذکرة الخواص » ص 360 چاپ نجف و « ينابيع المودة » باب 87 ص569 بعنوان بعض شافعيه.

22 ــ ابن ازرق ، عبداللّه بن محمد بن فارقى ( 590 ) در « تاريخ ميا فارقين » به نقل « وفيات الاعيان » ( ج 3 ص316 ، شماره مسلسل534 ).

23 ــ خليفه عباسى ، الناصرلدين اللّه ، احمد بن مستضيىء ( 622 ) روى درب مُنبَّت کارى صفه سرداب سامراء که به دستور او تهيه و نصب گرديده.

24 ــ شهاب الدين ، ياقوت بن عبداللّه حموى رومى بغدادى ( 626 ) در « معجم البلدان » ( ج 3 ص 173 ) پيرامون کلمه « سامراء ».

25 ــ شيخ فريد الدين عطار ، محمد بن ابراهيم نيشابورى همدانى ( 627 ) در ديوانش به نام « مظهر الصفات » به نقل « ينابيع المودة » باب87.

26 ــ ابن اثير جزرى ، عزالدين على بن محمد شيبانى موصلى ( 555 ـ 630 ) در « الکامل » ذيل سنه 260.

27 ــ شيخ محى الدين محمد بن على معروف به ابن عربى طائى اندلسى ( 638 ) به نقل شعرانى ــ در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65 ــ از باب 366 « فتوحات مکيه » او که متأسفانه در چاپهاى متعدد مصر از روى خيانت اين مطلب ساقط شده.

نيز حمزاوى در « مشارق الانوار » و صبان در « اسعاف الراغبـين » اين مطلب را از محى الدين نقل کرده اند.

28 ــ شيخ سعد الدين ، محمد بن مؤيد حمويه ، معروف به سعد الدين حموى ( 650 ) در رساله « مهدى منتظر » به نقل جامى در « مرآة الاسرار ».

29 ــ شيخ کمال الدين محمد بن طلحه شافعى نصيبى ( 582 ـ652 ) در « مطالب السئول فى مناقب آل الرسول » باب 12 و نيز در « الدر المنظم » که بخشى از آن در باب 68 « ينابيع المودة » ( ص 493 ـ 494 ) درج و به چاپ رسيده است.

30 ــ شمس الدين ، يوسف بن قزاوغلى ، سبط ابى الفرج بن جوزى ( 654 ) در « تذکرة خواص الامة ـ فصل ويژه حضرت مهدى ـ » که در تهران و نجف به چاپ رسيده است.

31 ــ حافظ ابوعبداللّه محمد بن يوسف گنجى شافعى( 658 ) در « کفاية الطالب » ـ پيرو نام امام عسکرى( ع ) ـ و در « البيان فى أخبار صاحب الزمان » ـ باب 25 ـ که مکرر در ايران و نجف و بيروت چاپ شده است.

32ــ جلال الدين بلخى رومى( 672 ) در « مثنوى » ، ضمن قصيده « اى سرور مردان على مستان سلامت مى کنند ».

33 ــ صدرالدين قونوى از بزرگان عرفا و فلاسفه( 673 ) در قصيده « رائيه » خود به نقل « کشف الاستار » محدث نورى شماره مسلسل 31.

34 ــ ابن خلکان ( 681 ) در « وفيات الاعيان » ج 1 ص 571 چاپ بولاق مصر ، و در چاپ ديگر ج 3 ص 316 شماره 534.

35 ــ عزيزالدين ، عبدالعزيز بن محمد نسفى صوفى( 686 ) در رساله خود به نقل « ينابيع المودة » پايان باب 87.

و او غير از عزيزالدين عمر بن محمد بن احمد نسفى مؤلف « عقايد النسفيه » و در گذشته 538 است که مؤلفان « کشف الاستار » و « منتخب الاثر » با يکديگر اشتباه نموده اند ، و مؤلف « دانشمندان عامه و مهدى موعود » تاريخ فوتش را 616 نگاشته است.

36 ــ حکيم اديب ، عامر بن بصرى نزيل سواين روم ( 696 ) در « تائيه » خود که ـ به نقل « معجم المؤلفين » 5/54 ـ بنام « ذات الانوار » با مقدمه عبدالقادر مغربى و به اعانت ماسينيون به چاپ رسيده ، و علامه نورى در صفحه 55 « کشف الاستار » اين بخش از اشعار او را ذکر نموده است.

37 ــ مورخ نامى ، حمداللّه بن ابى بکر مستوفى قزوينى ( 730 ) در « تاريخ گزيده فارسى » ص 206 ـ 207 چاپ 1339 تهران.

38 ــ شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن مؤيد جوينى حموئى شافعى ( 644 ـ 732 ) در « فرائد السمطين » ج 2 ص 337 چاپ بيروت.

39 ــ مورخ شهير ، ابوالفداء ، عمادالدين اسماعيل بن على ، حاکم حماة از بلاد سوريه( 732 ) در « المختصر فى اخبار البشر » ذيل سنه 254 ج 2 ص45.

40 ــ کمال الدين عبدالرزاق بن احمد کاشانى صوفى ( 730 يا 735 ) در « تحفة الاخوان فى خصايص الفتيان » به نقل سعيد نفيسى در « سر چشمه تصوف در ايران » ص216.

41 ــ عارف شهير علاءالدوله سمنانى ، احمد بن محمد شافعى ( 659 ـ 736 ) به نقل خواجه پارسا در « فصل الخطاب پيرامون ذکر ابدال و اقطاب » که مورد عقيده متصوفه اهل سنت است.

42 ــ مورخ شهير ، شمس الدين محمد ذهبى ( 673 ـ 748 ) که اصلش ترکمانى و در دمشق اقامت گزيده ، در تاريخ « دول الاسلام » ج 1 ص 158 ذيل سنه 260; نيز در « العبر فى خبر من غبر » ج 2 ص 20 ذيل حوادث سنه 260.

43 ــ ابنوردى ، زين الدين عمر بن مظفر بن ابى الفوارس ( 691 ـ 749 ) در « تتمة المختصر » معروف به تاريخ ابنوردى ، چاپ مصر ج 1 ص 318 ذيل حوادث سنه 254 پيرامون وفات امام هادى( ع ).

44 ــ شيخ شمس الدين محمد بن يوسف زرندى حنفى انصارى ( 693 ـ 747 يا 748 يا 750 ) در « معراج الوصـول الى معرفة فضيلة آل الرسول » که عکس نسخه خطى آن از کتابخانه ناصريه لکهنو در مکتبه اينجانب موجود است.

45 ــ صلاح الدين صفدى خليل بن ايبک ( 764 ) مؤلف « الوافى بالوفيات » و « شرح لامية العجم » و « شرح الدائرة » به نقل « ينابيع المودة » باب 86.

46 ــ حافظ محدث ، عبداللّه بن محمد مطيرى مدنى شافعى نقشبندى ( 765 ) در « الرياض الزاهرة فى فضل آل بيت النبى و عترته الطاهره » به نقل « کشف الاستار » علامه نورى ، ص 93 و 215 ـ 216 چاپ قديم.

47 ــ مورخ شهير ، عبداللّه بن على يافعى يمنى شافعى ( 700ــ768 ) در « مرآة الجنان » ج 2 ص172 ذيل حوادث سنه 260.

48 ــ سيد على بن شهاب بن محمد همدانى مقيم هند ( 714 ـ 786 ) در « مودة القربى » و « اهـل العباء » . متن کامل آن ضمن باب 56 « ينابيع المودّة » ص 288 ـ 317 چاپ نجف مندرج است.

49 ــ ابووليد ، محب الدين ، محمّد بن شحنه حلبى حنفى ( 749 ـ 815 ) در « روضة المناظر فى اخبار الاوائل و الاواخر » ـ که مختصر « تاريخ ابوالفداء » است و در حاشيه « مروج الذهب » به سال 1303 در مصر به چاپ رسيده است ـ ج 1 ص 294.

50 ــ عارف شهير و مورخ نامى ، محمد بن محمد بن محمود بخارى معروف به خواجه پارسا حنفى نقشبندى ( 822 ) در « فصل الخطاب » که نسخه اش در کتابخانه مجلس موجود مى باشد; و گويا در هند به چاپ رسيده است; و بخش ويژه ائمه اثناعشر آن مندرج در باب 65 « ينابيع المودة » مى باشد.

51 ــ مورخ شهير ، احمد بن جلال الدين محمد فصيح خوافى ( 777 ـ 845 ) در « مجمل فصيحى » چاپ مشهد سنه 1341 ، ج 1 ص 231 ، ضمن رويدادهاى 255.

52 ــ شهاب الدين بن شمس الدين بن عمر هندى ، معروف به ملک العلماء زاولى دولت آبادى ( 849 ) در « هداية السعداء فى مناقب السادات » به نقل « کشف الاستار » علامه نورى ص 73 و « البرهان » علامه سيد محسن عاملى شامى چاپ دمشق.

53 ــ خواجه أفضل الدين بن صدرالدين ترکه خجندى اصفهانى( 850 ) در « تنقيح الادلة و العلل » ترجمه « مللو نحل » شهرستانى ، ص 18 و 183 و 187.

54 ــ ابن صباغ ، نورالدين ، على بن محمد مالکى ( 734ـ855 ) در « الفصول المهمة فى معرفة الائمه » ضمن فصل ويژه حضرت مهدى( ع ) ، ص 274 چاپ غرى.

55 ــ شيخ عبدالرحمن بسطامى ( 858 ) در « درة المعارف » به نقل « ينابيع المودة » باب 84.

56 ــ ابوالمعالى ، سراج الدين ، محمد بن عبداللّه حسينى رفاعى مخزومى بغدادى ( 793 ـ 885 ) در « صحاح الاخبار فى نسب السادة الفاطمية الاخيار » ص 143 ، چاپ 1306 مصر.

57 ــ نورالدين ، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدين دشتى جامى حنفى شاعر( 898 ) صاحب « شرح کافيه » در « شواهد النبوة » که در لکهنو و بمبئى در 44 صفحه بچاپ رسيده است و نسخه خطى در مجلس شوراى اسلامى موجود است.

58 ــ محمد بن داود نسيمى منزلاوى صوفى ( 901 ) به نقل قندوزى در « ينابيع المودة » باب 86 ص 566 چاپ نجف.

59 ــ مورخ نامى ، ميرخواند ، محمد بن خاوند شاه ( 903 ) در « روضة الصفا » ج 3 ص 59 ـ 62 فصل ويژه حضرت مهدى( ع ) ، که در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود مى باشد.

60 ــ قاضى فضل بن روزبهان خنجى شيرازى ( درگذشته بعد 909 ) که از سرسخت ترين مخالفان شيعه بوده ، در قصيده خود که شامل سلام بر يک يک انوار مقدسه چهارده معصوم است و در مسأله پنجم از بخش سوم « ابطال الباطل » آنرا ذکر نموده .

61 ــ ملاحسين بن على کاشفى بيهقى سبزوارى هروى( 910 ) در « روضة الشهداء » فصل هشتم چاپهاى دهلى و غيره.

62 ــ قاضى حسين بن معين الدين ميبدى يزدى حکيم ( 911 ) ـ از شاگردان ملا جلال الدين دوانى ـ در شرح ديوان منسوب به اميرمؤمنان على( ع ) ص 123 و ص 371 چاپ تهران.

63 ــ فيلسوف شهير جلال الدين محمد بن اسعد صديقى دوانى شافعى ( 907 يا 918 يا 928 ) در « نور الهداية فى اثبات الولاية » که بار اول ضميمه « خصايص » ابن بطريق بسال 1211 قمرى ، و بعداً به سال 1375 در تهران بچاپ رسيده است.

64 ــ ابوالحسن ، على بن محمد شاذلى ( 857ـ939 ) بنا به نقل شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » باب 56.

65 ــ مورخ نامى ، خواند مير ( 942 ) ، سبط ميرخواند مؤلف « روضة الصفا » در تاريخ « حبيب السّير » ج 2 ص 100 ـ 113.

66 ــ شمس الدين محمد بن طولون دمشقى حنفى ( 953 ) در « الأئمة إثنى عشر » ص 117 چاپ دارالصادر بيروت.

67 ــ شيخ حسن عراقى ( بعد 958 ) مدفون بالاى کوم الريش در مصر ، به نقل شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 60 و در « لواقح الانوار » چاپ 1374 مصر ج 2 ص 139 ، ملاقات و اجتماع او را با حضرت مهدى( ع ) ذکر نموده است.

68 ــ شيخ على خواص ، استاد عارف شهير شيخ عبدالوهاب شعرانى ( بعد 958 ) به نقل شاگردش « لواقح الانوار » ج 2 ص150 و « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65.

69 ــ تقى الدين ابن ابى منصور ( تاريخ فوت او بدست نيامد ) شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » آغاز باب 65 از کتاب « عقيده » او نقل کرده است.

70 ــ مورخ شهير ، قاضى حسين بن محمد ديار بکرى ( 966 ) در « تاريخ الخميس » ج 2 ص 343 پيرامون حوادث 260 و رويدادهاىـ ايام معتمد عباسى.

71 ــ عارف شهير ، شيخ عبدالوهاب بن احمد شعرانى شافعى ( 898 ـ 973 ) در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65.

72 ــ شهاب الدين ، شيخ الاسلام ، احمد بن حجر هيثمى شافعى ( 909 ـ 974 ) در « صواعق المحرقة » ص 100 و 124 چاپ 1313 هجرى مصر ،

73 ــ سيد جمال الدين ، عطاء اللّه بن سيد غياث الدين فضل اللّه شيرازى نيشابورى ( 1000 ) در « روضة الاحباب » فارسى ، چاپ 1297 لکهنو و 1310 هند ، در فصل ويژه حضرت مهدى( ع ).

74 ــ محدث شهير ، ملاعلى بن سلطان هروى قارى ( 1014 ) در « المرقاة فى شرح المشکاة » که بخش ويژه حضرت مهدى( ع ) از آن در جلد دوم « الامام المهدى عند اهل السنة » به چاپ رسيده است.

75 ــ مورخ شهير و فاضل ، ابى العباس ، احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى ( 939 ـ 1019 ) در تاريخ « اخبار الدول و آثار الاول » ص 117 ، ضمن باب ويژه خلفاء و ائمه.

76 ــ امام ربانى ، احمد بن عبدالاحد فاروقى سرهندى نقشبندى حنفى ( 971 ـ 1031 ) ، که از بزرگان صوفيه هند بوده ، و از وى به مجدِّد هزاره دوم تعبير کرده اند ، در « مکتوبات » ج 3 مکتوب آخر.

77 ــ عارف شهير ، عبدالرحمن چشتى بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسى علوى صوفى ( بعد 1045 ) در « مرآة الاسرار » ، فارسى ، شامل شرح حال مشايخ صوفيه ( که نسخه آن در کتابخانه آصفيه لکهنو به شماره 167 و کتاب 1309 موجود است ، و نسخه ديگرى از آن در کتابخانه مجلس تهران موجود مى باشد ) و شاه ولى اللّه دهلوى نيز در کتاب « الانتباه فى سلاسل اولياء اللّه و اساتيد و ارثى رسول اللّه » از آن نقل کرده است.

78 ــ عارف شهير ، بديع الزمان قطب مدار ، کسى که عبد الرحمن صوفى کتاب « مرآة الاسرار » را به خاطر او نوشت و او معاصر وى بود ، و از اعلام نيمه اول سده يازدهم به شمار مى رود; و به نقل « کشف الاستار » علامه نورى ، ص 51 تحت شماره 27 ، عبدالرحمن داستان ديدار او را با آن حضرت در کتاب نامبرده آورده است.

79 ــ ابوالمجد ، عبدالحق بن سيف الدين دهلوى بخارى حنفى ( 959 ـ 1052 ) در رساله ويژه مناقب ائمه و احوال آنها به نقل « کشف الاستار » تحت شماره 12.

80 ــ مورخ شهير ، عبدالحى بن احمد ، معروف به ابن عماد دمشقى حنبلى ( 1032 ـ 1089 ) در « شذرات الذهب » ضمن حوادث 260 هجرى ، ص142 ، چاپ 1350.

81 ــ شيخ محمود بن محمد شيخانى قادرى ( بعد 1094 ) در « الصراط السوى فى مناقب آل النبى( ص ) » .

82 ــ عبدالملک بن حسين بن عبدالملک بن عصامى مکى ( 1049 ـ 1111 ) در کتاب « سمط النجوم العوالى » ج 4 ص 137 ـ پيرامون نام حضرت امام حسن عسکرى( ع ) ـ و ص 138.

83 ــ ميرزا محمد خان بن رستم بدخشى ( 1122 ) در « مفتاح النجا فى مناقب آل العبا » ص 181 ، مخطوط کتابخانه آيت اللّه مرعشى قم. ] ملحقات احقاق الحق 13/95 [

84 ــ سيد عباس بن على مکى ( بعد 1148 ) در « نزهة الجليس » ج 2 ص 128 ، چاپ قاهره.

85 ــ شيخ عبداللّه بن محمد شبراوى شافعى مصرى ( 1172 ) ، شيخ جامع ازهر ، در « الاتحاف بحب الاشراف » ص 68 ـ 69 ، چاپ قاهره.

86 ــ احمد بن على بن عمر ، شهاب الدين ، ابوالنجاح منينى حنفى دمشقى ( 1089 ـ 1173 ) در کتاب « فتح المنان » در شرح منظومه « الفوز و الامان » شيخ بهائى ، ص 3 ، چاپ قاهره;

متن اين کتاب در « الامام المهدى عند اهل السنة » عيناً به چاپ رسيده است.

87 ــ شاه ولى اللّه ، احمد بن عبدالرحيم فاروقى دهلوى حنفى ( 1110 ـ 1176 ) در « المسلسلات » معروف به « الفضل المبين » قضيه ملاقات بلاذرى با آن حضرت را آورده ، و با سکوت موجب رضا، از اظهار نظر خوددارى کرده است.

نيز ( به نقل « کشف الاستار » شماره 26 ) در « الانتباه فى سلاسل اولياء اللّه » در اين زمينه شرح مفصّلى از جامى آورده است.

88 ــ شيخ سراج الدين ، عثمان دده عثمانى ( 1200 ) در « تاريخ الاسلام و الرجال » ص 370 ، نسخه مخطوط کتابخانه آيت اللّه مرعشى. ] ملحقات احقاق الحق 13/92 [

89 ــ شيخ محمد بن على صبان مصرى شافعى ( 1206 ) در « اسعاف الراغبين فى سيرة المصطفىوفضائل اهل بيته الطاهرين »ذکر نموده است.

90 ــ مولوى على اکبر بن اسداللّه مودودى ( 1210 ) از مشاهير علماى هند و متعصبين سر سخت عليه شيعه در « مکاشفات » ـ که حواشى بر « نفحات الانس » جامى است ـ ( ج 7 ، ص327 ) پيرامون شرح حال على بن سهل اصفهانى و بحث از عصمت انبياء و امام مهدى موعود.

91 ــ مولوى محمد مبين هندى لکهنوى ( 1220 ) در « وسيلة النجاة » چاپ گلشن فيض ، ص 316.

92 ــ شيخ عبدالعزيز بن شاه ولى اللّه دهلوى ( 1159 ـ 1239 ) ، مؤلف « تحفة اثناعشرية » بنا به نقل « استقصاء الافهام » ص 119 در « النزهة » روايت ابن عقله ، مربوط به ملاقات بلاذرى را از « فضل المبين » پدر خود نقل کرده ، و اين خود گواه بر عقيده او به حيات حضرت مهدى( ع ) مى باشد.

93 ــ خالد بن احمد بن حسين ، ابوالبهاء ، ضياءالدين نقشبندى شهرزورى ( 1190 ـ 1242 ) از بزرگان صوفيه ، در « ديوان فارسى » خود به نقل « مجمع الفصحاء » رضا قلى هدايت ، ج 2 ، ص 11 ، چاپ 1329.

94 ــ رشيدالدين دهلوى هندى ( 1243 ) در « ايضاح لطافة المقال » بنقل « الامام الثانى عشر » علامه عبقانى ، ص 47 ، چاپ نجف.

95 ــ نسب شناس شهير ، ابوالفوز ، محمد امين سويدى بغدادى ( 1246 ) در « سبائک الذهب فى معرفة قبائل العرب » ص 87 در خط عسکرى ذکر نموده است.

96 ــ قاضى جواد بن ابراهيم بن محمد ساباط هجرى بصرى حنفى ( 12501188 ) ، که نخست مسيحى بود و از آن پس گرايش به اسلام پيدا کرد ، در « البراهين الساباطيه فيما يستقيم به دعائم الملة المحمدية » چاپ عراق ، به نقل « کشف الاستار ».

97 ــ شيخ عبدالکريم يمانى ( قبل 1291 ) ضمن اشعاريکه پيرامون حضرت مهدى( ع ) سروده و در « ينابيع المودة » عيناً آنها را آورده است.

98 ــ محدث عاليقدر ، سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى معروف به خواجه کلان ( 1220 ـ 1294 ) در « ينابيع المودة » آخر باب 56 و آخر باب 79 ، که بارها در ترکيه ، هند ، عراق ، ايران ، و در هفتمين بار به سال 1384 در نجف به چاپ رسيده است.

99 ــ شيخ حسن عـدوى حمزاوى شافعى مصرى ( 1303 ) در « مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار » ص 153 ، چاپ مصر.

100 ــ عبدالهادى بن رضوان بن محمد بن الابيارى ( 1305 ) در « جالية الکدر » ـ شرح منظومه سبزوارى ـ ص 207 چاپ مصر.

101 ــ مؤلف « تشييد المبانى » ( 1306 ) به نقل علامه محقق ميرحامد حسين نيشابورى هندى در « استقصاء الافهام » ص 103 ، چاپ لکهنو.

102 ــ سيد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى مصرى ( 1252 ـ بعد1308 ) در فصل ويژه حضرت مهدى( ع ) در « نور الابصار » ص 150 ، چاپ 1322 مصر.

103 ــ عبدالرحمن بن محمد بن باعلوى حضرمى ( 1320 ) ، مفتى حضرم يمن ، در « بغية المسترشدين » ص 296 ، چاپ مصر ، به نقل از جلال الدين سيوطى.

104 ــ محمود بـن وهيب قراغـولى بغدادى حنفى در کتاب « جوهرة الکلام » مطبوع ، ص 157 ، در فصلى که تحت عنوان « المجلس الثلاثون فى فضائل محمد المهدى رضى اللّه عنه » ويژه حضرت مهدى( ع ) گشوده ، به ولادت و غيبت آن بزرگوار اعتراف کرده است.

105 ــ عماد الدين حنفى ، به نقل علامه نورى از بعضى اصحاب خود در « کشف الأستار » ص 60 ، اعتراف به ولادت حضرت مهدى( ع ) نموده ، ولى علامه نورى از نصّ کلام او اظهار بى اطلاعى کرده است.

106 ــ فاضل محقق قاضى بهلول بهجت افندى قندوزى زنگنه زورى ( 1350 ) در « محاکمه در تاريخ آل محمّد] ص [ » که از ترکى آذربايجانى به فارسى ترجمه ، و بالغ بر ده مرتبه در ايران به چاپ رسيده ، و نمايشگر عالى ترين و محققانه ترين بحث در باره امامت است.

107 ــ شيخ عبيداللّه امرتسرى حنفى ، معاصر ، در کتاب « ارجح المطالب فى عدّ مناقب اسداللّه الغالب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب] ع [ » که به زبان اردو نگارش و در لاهور به چاپ رسيده است ، ص 377.

108 ــ سيد عبدالرزاق بن شاکر بدرى شافعى ، معاصر ، در کتاب خود « سيرة الامام العاشر على الهادى] ع [ » ص 131.

109 ــ محمد شفيق غربال( 1311 ـ 1381 ) ، مورخ شهير و عضو مجمع لغوى در قاهره ، در « دائرة المعارف » که به قلم گروهى از متخصصين در 2000 صفحه نگارش يافته ، و به سال 1965 در قاهره به چاپ رسيده ، زيرعنوان « الأئمة الإثنى عشرية » نوشته است که حضرت مهدى( ع ) در سنه 873 ميلادى ( که همزمان با 260 هجرى ، آغاز غيبت صغرى مى باشد )غايب گرديده.

110 ــ خيرالدين بن محمود بن محمد زرکلى دمشقى ( 1310 ـ 1396 ) در « الأعلام » ج 6 ص 80 چاپ سوم ، ضمن فصلى که به نام « محمد بن الحسن العسکرى » باز نموده ، اعتراف به ولادت آن حضرت کرده است.

111 ــ يونس احمد سامرائى در کتاب « سامراء فى ادب القرن الثالث الهجرى » که با همکارى دانشگاه بغداد به سال 1968 ميلادى به چاپ رسيده ، در ص 46 پيرامون واژه « عسکرى » مى گويد:

« گروهى از شخصيّت ها حامل نسبت اين کلمه اند ، از جمله ابوالحسن على بن محمد الجواد العسکرى و فرزندش حسن بن على و ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکرى ، و او مهدى منتظر است. »

بدين ترتيب گرچه نامبرده تصريح به تاريخ ولادت آن حضرت نکرده است لکن همانرا که ديگران درباره حضرت مهدى( ع ) نوشته اند صريحاً و بدون هيچگونه ترديدى نوشته و ولادت آن حضرت را امر مسلّمى دانسته است.

112 ــ مستشار عبدالحليم جندى مصرى ، معاصر ، در کتاب « الامام جعفر الصادق » ص 238 چاپ مجلس اعلاى شؤون اسلامى مصر ، 1397.

آرى ، اين شخصيت هاى بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدى( ع ) تصريح کرده اند; و از اينجا مى توان گفت که مسأله تولد امام مهدى( ع ) از مسلمات گروه عظيمى از علماء اهل تسنن مى باشد; و کسانيکه قائل به تولد او نيستند و مى گويند در آينده متولد خواهد شد در اقليت مى‌باشند.

جهت اطلاعات بيشتر در اين مورد، ميتوانيد به کتاب اصالت مهدويت در اسلام از ديدگاه اهل تسنن نوشته مهدي فقيه ايماني مراجعه نماييد

نوشته هاي ديگران (8)
416 | جعفر علي پور | Iran - Kermanshah | ١٠:٤٩ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
محمد علي ( شنبه 30/9/87 :: ساعت 9:4 عصر )


پيامبر گفت: خداوند، مولاي من است
و من مولاي مومنان هستم. پس هر کس تاکنون من مولاي او بوده‌ام، از هم‌اکنون «علي» مولاي اوست. سپس گفت:


خداوندا! يار و ياور آن کس باش که يار و ياور علي باشد


و بستيز با هرکس با او بستيزد


دوست بدار هرکس علي را دوست بدارد


و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد


ياري کن هرکس علي را ياري کند


و بي‌ياور گذار هرکس او را بي‌ياور گذارد


و همواره علي را محور هميشگي حق قرار بده


الا حاضران! بايد اين امر را به هرکس که اينجا نبود برسانيد...


مورخ و مفسر و محدث معروف اهل سنت محمد بن جرير طبري (244 – 310 ق) در کتاب خود «الولايه في طرق حديث غدير» اين حديث
را با بيش از 70 سند و طريق نقل کرده است. علامه اميني هم در کتاب خود «الغدير» اين
روايت را از 110 تن از صحابه، 84 تن از تابعان و 361 تن از عالمان و محدثان اهل سنت نقل کرده است.


417 | جعفر علي پور | Iran - Kermanshah | ١٠:٥٦ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
عشق اهل بيت هميشه در آثار و اشعار عارفان ما جلوه‌گري مي‌کرد و مي‌کند. مولوي جلال‌الدين محمد بلخي نمونه‌اي عالي از عارفان و شاعران ايراني است که در جاي جاي آثار او عشق و محبت اهل بيت پيامبر اکرم (ص) موج مي‌زند. شعر زير تنها قطره‌اي از درياي بيکران عرفان مولوي است که در آن، نام يکايک جانشينان پيامبر اسلام و فرزندان امام علي (ع) آمده است. لازم به ذکر است که بنده هيچ قضاوتي در خصوص شيعه يا سني بودن مولوي نمي‌کنم(اگر چه در اين مورد حرف بسيار است و مدارک زيادي نيز وجود دارد) اما حرف اصلي من اينست که محبت اهل بيت چراغي است که نور آن در دلهاي همه مسلمين (چه شيعه و چه سني) روشن بوده و هست:

اي شاه شاهان جهان الله، مولانا علي اي نور چشم عاشقان الله، مولانا علي

حمد است گفتن نام تو اي نور فرخ نام تو خورشيد و مه هندوي تو الله، مولانا علي

خورشيد مشرق خاوري در بندگي بسته کمر ماهت غلام نيک پي الله، مولانا علي

خورشيد باشد ذره‌اي از خاکدان کوي تو درياي عمان شبنمي الله، مولانا علي

موسي عمران در غمت بنشسته بد در کوه طور داود مي‌خواندت زبور الله، مولانا علي

آدم که نور عالم است عيسي که پور مريم است در کوي عشقت در هم است الله، مولانا علي

داود را آهن چو موم قدرست نموده کردگار زيرا به دل اقرار کرد الله، مولانا علي

آن نور چشم انبيا احمد که بد بدر دجا مي‌گفت در قرب دنا الله، مولانا علي

قاضي و شيخ و محتسب دارد به دل بغض علي هر سه شدند از دين بري الله، مولانا علي

گر مقتداي جاهلي کردست در دين جاهلي تو مقتداي کاملي الله، مولانا علي

شاهم علي مرتضي بعدش حسن نجم سما خوانم حسين کربلا الله، مولانا علي

آن آدم آل عبا دانم علي زين العباد هم باقر و صادق گوا الله، مولانا علي

موسي کاظم هفتمين باشد امام و رهنما گويد علي موسي الرضا الله، مولانا علي

سوي تقي آي و نقي در مهر او عهدي بخوان با عسکري رازي بگو الله، مولانا علي

مهدي سوار آخرين بر خصم بگشايد کمين خارج رود زير زمين الله، مولانا علي

تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود آن شاه چون بيدار شود الله، مولانا علي

ديو و پري و اهرمن، اولاد آدم مرد و زن دارند اين سر در دهن الله، مولانا علي

اقرار کن اظهار کن مولاي رومي اين سخن هر لحظه سر من لدن الله، مولانا علي

اي شمس تبريزي بيا بر ما مکن جور و جفا رخ را به مولانا نما الله، مولانا علي




418 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٥:٣١ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب عبد الله ( 413 ) متشكرم از جوابتان به اقاي وهابيت . دوست عزيز فرموديد :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ( 103 ال عمران )
مراد از اين حبل متين چي و كيست ؟؟؟

1 ) حضرت محمد صلي الله عليه و اله فرمودند كه : مراد از حبل اللّه همين على (ع) است كه تمسك به وى سعادت دنيا و آخرت آدمى را تضمين مىكند؟ "وأشار بيده إلى علي بن أبي طالب (ع) وقال : هذا حبل اللّه الذي من تمسّك به عصم به في دنياه ولم يضلّ به في آخرته".

كتاب الغيبة للنعماني ص 41 ،
تفسير أبي حمزة الثمالي ص 138
،تفسير كنزالدقائق ج 2 ص 186،
تأويل الآيات ج 1 ص 118، نهج السعادة ج 7 ص 200 ،
و بحار الأنوار ج 36 ص 16.

يا حضرت امام صادق عليهم السلام فرمودند :
"نحن حبل اللّه الذي قال اللّه تعالى : واعتصموا بحبل الله جميعا".
خصائص الوحى المبين للحافظ ابن البطريق ص 193،
تفسير الثعلبي في تفسير الآية،
شواهد التنزيل للحسكاني ج 1 ص 169،
ينابيع المودة للقندوزي ج 1 ص 356،
الصواعق المحرقة، ص 149 الفصل الأوّل من الباب 11،
تفسير فرات الكوفي ص 91، تفسير البرهان 1 / 309،
تفسير مجمع البيان: 356/2، كنز الدقائق: 187/2، أمالي الطوسي 1 : 278، بحار الأنوار: 84/24،
احقاق الحق ج 3 ص 539

لبيك يا علي
419 | علي | Poland - Sepolno Krajenskie | ٢٠:٢١ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
ميخواستم عقيده براداران اهل سنت رو درباره حديث معروف پيامبراکرم( اني تارک فيکم الثقلين ...)وهمچنين خواب ديدن پسرعبدالباسط (قاري اهل سنت مصري)وسفارشي که توي خواب به پسرش کرده بودبدونم. لطفا منطقي وباارامش جواب بديد.
420 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ٢١:٠١ - ٢٦ مهر ١٣٩٠ |
جناب جعفر علي پور خداوند لعنت کند هرکسي که سخنان علماي بيدار اسلام را زير پا له کند.
421 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٥:٢١ - ٣٠ مهر ١٣٩٠ |
جناب پاسخگو 1-علماي اهل سنت خود ميگويند عمر ابن خطاب رضي الله عنه جز قرآن نقلي از پيغمبر را نميپذيرفته 2- سوالتان مفهوم نيست - بعد قرآن كجا از توسل به انبياء بيان فرموده ؟ آيه اش را نداريد تا بياوريد در پاسختان به الخطاب گفته ايد كساني كه از عيسي خواستند مرده را زنده كند ، يا مريض را شفا دهد ؟ پاسخ بنده : زنده كردن مرده و شفا دادن مريض هرگز بوسيله عيسي سلام الله عليه نبوده بلكه از طرف رب تعالي بوده است : 1- قرآن از قول عيسي ميفرمايد : اني قد جئتكم بآيه من ربكم 49 آل عمران و يا ميفرمايد : اذ جئتهم بالبينات 110 مائده - و يا ميفرمايد : ان في ذلك لايه لكم ان كنتم مومنين 49 آل عمران آيات و معجزات از طرف الله تعالي است و در قدرت و اراده و تصميم او تعالي . 2- امري بود از جانب رب تعالي و چون امر اوست پس در حيطه قدرت او تعالي نيز هست چون قرآن از قول عيسي ميفرمايد باذن الله ؛ اذن الله همان امر او تعالي است و اختياري و امري براي عيسي در آن نبوده است اذن الله در تمام آيات قرآن كريم همان امر خداوند است و خاص او فقط از بقره و‌ال عمران : 221 و 240 و 251 بقره و 145 و 152 آل عمران و....... آيات فراوان ديگر .... برادر گرامي عبدالله : لطفا بفرماييد شما از كجا دانستيد قطعا امام عبدالقادر گيلاني به بزرگي و شرافت و نورانيت نزد خداوند رسيده از كتاب الهي سند ميخواهم در ثاني از شرافت و نورانيت و بزرگي پيامبران نزد خداوند چه چيزي نصيب زيارت كننده ها ميشود جز گرد و خاك قبر ؟ ثالثا قبر سنگي و خاكي پر از كرم و هزار پا و... را چه نسبتي هست با بزرگي و شرافت و نورانيت نزد خدا ؟ رب تعالي در قرآن صريحا به نامساوي بودن مرده و زنده اشاره دارد و زنده را برتر ميداند ... دنيا را با غيب اشتباه نگيريد از عالم غيب جز الله كسي خبر ندارد تنها آگاهي و خبر ما بر غيب آيات كلام الله قرآن و ديگر كتب الهي ( البته بدون تحريف ) آن است . اگر عبدالقادر گيلاني گفته باشد از من كمك بطلبيد بواقع خود را ______________ نعوذبالله شريك خداوند قرار داده است و بايد بگويم چيزي يا از قرآن نميدانسته يا تسليم قرآن نبوده و مطمئنا من از او بيشتر ميدانم چون تسليم كلام الله قرآن هستم . ثانيا اين كجا لحن اولياء الله است كه مسلمانان را نامرد خطاب كند ؟ آيا از كمك طلبيدن مسلمانان عايدي خوبي نصيبش ميشود ؟ واقعا چه عايد عبدالقادر گيلاني ميشود كه تا اين حد اصرار و اجبار كرده است ؟؟!! اين اجبار واقعا خيلي جالب است ... اگر دو دستگي ميان مسلمانان باشد علتش دور ماندن آنان از قرآن است 25 تا 31 سوره فرقان را بخوانيم و اما آيه 103 آل عمران كه آورديد امر به وحدت ميان مسلمانان است از جمله من و شماي مسلمان.

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1. گفته‌ايد «علماي اهل سنت خود ميگويند عمر ابن خطاب رضي الله عنه جز قرآن نقلي از پيغمبر را نميپذيرفته» اگر چنين است ، تناقض در رفتار خليفه دوم است ! جداي از اينكه اين سخن تنها از خليفه دوم نيامده است ، بلكه رسول خدا (ص) نيز فرموده‌اند « لا ألفين أحدكم متكئا على أريكته يأتيه الأمر من أمري مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول لا أدري ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه»!
حتي اگر عمر نيز در جاي ديگر گفته باشد جز قرآن ، خلاف دستور صريح رسول خدا (ص) عمل كرده است !
2. فرموده‌ايد «قرآن كجا از توسل به انبياء بيان فرموده ؟ آيه اش را نداريد تا بياوريد»آيا در قرآن توسل فرزندان يعقوب به پدرشان نيامده است؟
3. فرموده‌ايد « زنده كردن مرده و شفا دادن مريض هرگز بوسيله عيسي سلام الله عليه نبوده بلكه از طرف رب تعالي بوده است» آيا شيعيان مي‌گويند معجزات رسول خدا (ص) و ائمه از جانب شيطان است ؟ يا از جانب خودشان است ؟! بهتر است به جاي بيان كردن پاسخ‌هاي مضحك ، كمي در نوشته‌هايتان دقت كنيد !
4. گفته‌ايد «رب تعالي در قرآن صريحا به نامساوي بودن مرده و زنده اشاره دارد و زنده را برتر ميداند»!!!
و به صراحت در ميان مردگان ، شهدا را استثنا مي‌كند و آنها را زنده مي‌داند ! چرا شما «نومن ببعض ونكفر ببعض» شده‌ايد ؟
5. گفته‌‌ايد « دنيا را با غيب اشتباه نگيريد از عالم غيب جز الله كسي خبر ندارد تنها آگاهي و خبر ما بر غيب آيات كلام الله قرآن و ديگر كتب الهي ( البته بدون تحريف ) آن است »
آيا در قرآن نيامده است «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول»؟!!
آيا اين رسول عالم به غيب نيست ؟! بهتر است به جاي انكار نصوص صريحه قرآني ، تفكر خود را درست كنيد !
گروه پاسخ به شبهات

422 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ١٧:٥٦ - ٣٠ مهر ١٣٩٠ |
با سلام واقعا كسي ميداند مولوي چرا از قول يك كافر حربي امان يافته ميپرسد : راز بگشا اي علي مرتضي ، اي پس از سوء القضا حسن القضا ؟
423 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ٢٤:٤٧ - ٠٤ آبان ١٣٩٠ |
1-عمر رضي الله عنه هيچگونه تناقضي در اين رابطه نداشته آيه صريح قرآن هستكه تنها حديث دين همانا قرآن است و نپذيرفتن نقل قول از پيغمبر توسط عمر بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و سلم ميباشد نه در زمان حيات رسول گرامي 2-فرزندان يعقوب سلام الله عليه به ايشان توسل نكردند و آيات مربوط هرگز نامي از توسل نبرده است - يعقوب براي فرزندان خود فقط يك سبب بود همچون وقتي كه ميروي پيش يك نجار و ميگوئي يك ميز از چوب برايم بساز . 3-اولا آيات بينات يا معجزات براي رسول الله جز قرآن كريم نيست ديگر آيات يا معجزات نازل شده فقط به امر يا اذن او تعالي بر رسولان الهي نازل شده است و آن رسولان گرامي اختياري بر انجام و در انجام آن نداشته اند رب تعالي به موسي امر كرد عصايش را بيندازد وقتي انداخت جانداري جنبنده شد به ابراهيم امر شد 4 نوع پرنده بگيرد و قطعه كند و هر جزئي از آنها را بر كوهي بگذارد سپس صدايشان كند تا زنده شده به حركت در آيند همچنين به عيسي هم امر شده از گل چيزي شبيه يا به هيئت پرنده درست كند سپس در آن بدمد تا بشود پرنده در واقع (110 مائده ) زدودن مرض اكمه و ابرص از بيماران و زنده بيرون آمدن مردگان از قبر همچنين باذن الله بوده است . ميبينيد در آيه 110 مائده حتي ساختن هيئت گلي پرنده را هم عيسي بر آن توانائي و اختياري نداشته است . 4- استثنا كردن كلمه شهدا را در قرآن نداريم بلكه به مقتولان في سبيل الله اشاره فرموده و پاسخي صريح به كفاري است كه تصور ميكنند خود عامل مرگ مومنان هستند زندگان من عند الله مالك هيچ چيزي نيستند نه ميشنوند نه قدرتش را دارند خودرا شنونده كنند ........... 5-يظهر علي غيبه همه آنچه در قرآن و ديگركتب الهي ( البته كتمان شده هاي بدون تحريف ) است كه بر رسولان خود و بر همه انسانها ظاهر كرده است آيه 26 و 27 و 28 جن را با هم بخوانيد تا به اين حقيقت برسيد.

پاسخ:

با سلام
دوست گرامي
1. فرموده‌ايد «عمر رضي الله عنه هيچگونه تناقضي در اين رابطه نداشته آيه صريح قرآن هستكه تنها حديث دين همانا قرآن است و نپذيرفتن نقل قول از پيغمبر توسط عمر بعد از وفات رسول الله صلي الله عليه و سلم ميباشد نه در زمان حيات رسول گرامي»!!!
ا. اينكه آيه صريح قرآن هستكه تنها حديث دين همانا قرآن است ، كدام آيه است ؟! آيا آيه «لتبين للناس ما نزل اليهم» را مي‌گوييد ؟!!
ب. يعني آيا كلام رسول خدا (ص) بعد از مرگ ايشان ارزش خود را از دست مي‌دهد ؟
ج. اهل سنت با سند صحيح از رسول خدا (ص) نقل كرده‌اند كه بعد از مرگ من مبادا بگوييد تنها قرآن ! حال شما مي گوييد عمر مخالفت كرده است ! اگر چنين است شما بايد پاسخگو باشيد و نه ما !
2. گفته‌ايد «فرزندان يعقوب سلام الله عليه به ايشان توسل نكردند و آيات مربوط هرگز نامي از توسل نبرده است - يعقوب براي فرزندان خود فقط يك سبب بود همچون وقتي كه ميروي پيش يك نجار و ميگوئي يك ميز از چوب برايم بساز» آنچه شما سبب مي‌ناميد ما وسيله مي‌ناميم ! توسل ما همان سبب شما است ! اگر چيز ديگري به نام توسل سراغ داريد (يعني استفاده از واسطه براي انجام كاري) بيان كنيد !
3. گفته‌ايد «اولا آيات بينات يا معجزات براي رسول الله جز قرآن كريم نيست»! شق القمر نيز معجزه پيامبر نيست ؟ غيب‌گويي هاي آن حضرت در بخاري و مسلم جزو معجزات نيست ؟ شفاي مرضا كه در بخاري و مسلم آمده است جزو معجزات حضرت نيست ؟ بهتر است به جاي منكر شدن فضائل آن حضرت كتب اهل سنت با عنوان «الخصائص» را بخوانيد تا ببينيد چه كرامت‌هايي به آن حضرت داده شده است !
4. گفته‌ايد «استثنا كردن كلمه شهدا را در قرآن نداريم بلكه به مقتولان في سبيل الله اشاره فرموده و پاسخي صريح به كفاري است كه تصور ميكنند خود عامل مرگ مومنان هستند»!!!
آيا مقتولان في سبيل الله شهيد (طبق معني مصطلح و رايج) نيستند ؟! اين آيه در جواب هر كسي باشد به صراحت شهدا را زنده معرفي كرده است ؛ و اين زنده بيان كردن ، به معني آن است كه آنها را مانند ساير مردگان ندانيد !!
مگر اينكه شما كلام خداوند را قبول نداشته باشيد (كه بارها نشان داده‌ايد اين چنين هستيد)
5. گفته‌ايد «يظهر علي غيبه همه آنچه در قرآن و ديگركتب الهي ( البته كتمان شده هاي بدون تحريف ) است كه بر رسولان خود و بر همه انسانها ظاهر كرده است آيه 26 و 27 و 28 جن را با هم بخوانيد تا به اين حقيقت برسيد»!!!
پس همه انسان‌هايي كه قرآن يا كتب گذشته را بخوانند مقداري علم غيب دارند . پس چرا خداوند گفته است هيچ كس از غيب چيزي نمي‌داند جز خدا ! و خود شما نيز در نظر قبلي اين چنين گفته بوديد !!!
توصيه مي‌كنيم به جاي نوشتن اندكي فكر كنيد !
گروه پاسخ به شبهات

424 | وهابيت | Iran - Sanandaj | ٢٤:٥٠ - ٠٤ آبان ١٣٩٠ |
مولوي در مثنوي گفته است:

راز بگشا اي علي مرتضي ، اي پس از سوء القضا حسن القضا

كسي نميپرسد كدام راز ؟
چرا مرتضي ؟
سوء القضا چيست ؟
حسن القضا كدام است ؟؟
425 | شيعه علي | Iran - Bandar Abbas | ٠٩:٥٦ - ١٧ آبان ١٣٩٠ |
با سلام . بنده چند سوال اساسي از جماعت وهابي دارم :
1- خود اين جماعت وهابي نقل مي کنند که حضرت فاطمه(س) سرور زنان اهل بهشت هست در صحيح بخاري هست که حضرت فاطمه (س) 6 ماه آخر عمر مبارکشان با ابوبکر صحبت نکرد و قهر کرد و باز در صحيح بخاري هست که مومن با مومن بيش از سه روز قهر نمي کند. پس ابوبکر ايمان نداشته که حضرت فاطمه (س) 6 ماه با او قهر کرده.
2-خود اين جماعت وهابي نقل مي کنند که حضرت فاطمه(س) سرور زنان اهل بهشت هست و پيامبر فرموده هر کس او را بيازارد من را آزار داده و هر کس من را آزار دهد خدا را آزار داده و کسي که خدا را آزار دهد ديگه تکليفش مشخصه در صحيح بخاري هست که حضرت فاطمه (س) 6 ماه آخر عمر مبارکشان با ابوبکر صحبت نکرد و قهر کرد اين نشون ميده که حضرت فاطمه را آزار داده يعني پيامبر و خدا را آزار داده و کافر است.
3- آنها معتقدند که پيامبر وصيت نکرده و جانشين براي خودش تعيين نکرد. پس شمايي که ادعاي پيروي از سنت پيامبر مي کنيد چرا ابوبکر براي خودش جانشين تعيين کرد؟
426 | حميد | Iran - Kermanshah | ٠٨:٥٨ - ٢١ آبان ١٣٩٠ |
توهين به اهل سنت و بزرگان آنها و توهين متقابل اهل سنت به شيعه نتيجه اي جز دوري مسلمانان از يكديگر و بهره برداري آل سعود جنايتكار ندارد
427 | مسلمان | Iran - Sanandaj | ٢٣:١٣ - ٢٣ آبان ١٣٩٠ |
با عرض سلام خدمت برادران مسلمان همه ي نظراتتون رو خوندم ، به همه ي نظراتتون هم احترام مي گذارم ... ولي من نمي دونم چرا اسلام انقدر منحرف شد ! چرا بايد مسلمونها اينطوري به هم توهين كنن ! واقعا اين اسلامه ؟ نه ، اگر مسيحي يا يهودي بياد و بخواد مسلمان بشه چه چيز رو بهش نشون مي دين ؟ بهش چي مي گين ؟ حرف هاي يك سري دروغگو كه خلفاي راشدين رو بدنام كردن رو بهشون تحويل مي ديم ؟ يا درخواست كردن از شيخ بزرگوار عبدلقادر گيلاني ؟ واقعا اغاي عبدلله قران رو خوندي ؟ كجاي قران نوشته كه از عبدالقادر گيلاني درخواست كنيد تا نامرد نباشيد ؟ كجاي قران گفته كه فلاني و فلاني جانشينان پيامبر هستن ؟ بابا بس كنيد اين به اون مي گه وهابي ، اون به اين مي گه شيعه ي رافضي ؟! والا نه الله و نه رسول الله راضي نيستن ! مگر نه گروه پاسخ به شبهات ؟ فقط اينو مي گم ، همه ي خلفاي ، شيخ عبدالقادر گيلاني ، اهل بيت فوت كردن و به ملكوت اعلي پيوستن ! اما الله جل جلال زنده ي پايدار هست ! منتظر نظراتتون هستم مسلمان لبيك اللهم لبيك
428 | يگانه پرست | Iran - Tehran | ٢٣:٤٧ - ٢٥ آبان ١٣٩٠ |
عشق يعني عشق مولايم عمر مشركان از هيبت او در بدر
429 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٥:٠٤ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
جناب يگانه پرست
«افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون»

مولاي شما عمر در طي غزوات چند مشرک را به کشتن داد؟
مولاي شما در کل عمر خود چند بار مناظره کرد و طرف مقابل را در مناظره شکست داد؟
مولاي شما چند سوره قرآن را حفظ بود؟
مولاي شما چند آيه قرآن را تفسير کرد؟
مولاي شما چند صفحه علم و حکمت بيان کرد؟
**********
سواد شما بيشتر است يا عمربن خطاب؟
اگر سواد شما بيشتر است پس چگونه عمر مولاي شماست؟
اگر سواد عمربن خطاب بيشتر است لطفا آن را به ما و جهانيان نشان دهيد. گوشه‌اي از سواد عمر بن خطاب را بيان کنيد.
430 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٥:١٤ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
جناب مسلمان
چرا شما ابعاد را مي‌پرستيد؟ علت سجده شما در برابر ابعاد چيست؟
مگر طول و عرض و ارتفاع مخلوق خداوند اعلي نيستند؟
پس چرا صبحگاهان و هنگام شما مدام در حال سجده در برابر ابعاد هستيد؟
آيا ابعاد برگي از درخت و يا مورچه‌اي را خلق کرده اند که شما به عبادت ابعاد مشغول هستيد؟
****
شما همان قومي هستيد که معتقد هستيد که ابعاد نعوذبالله به خداوند محيط هستند و در قيامت اين احاطه ابعاد به ذات خداوند را خواهيد ديد.
اين است دين شما. دين کعب الاحبار يهودي. دين اسرائيليات و دين خرافات عائشه.
شما همان قومي هستيد که نعوذبالله اعتقاد به محاط شدن خداوند در قيامت و ديده شدن او داريد.
معبود شما وهمي است در آسمان که در جا و مکان دارد.
لذت شما در ريختن خود موحدين و آتش زدن خانه‌هاي مومنين است.
شما يک عمري هستيد. پيرو خالدبن وليد هستيد.
****
چرا شما به ازليت ابعاد کافر نمي‌شويد؟
چرا شما ايمان نمي‌آوريد که خداوند خالق ابعاد هست و منزه و سبحان است از اين که درون ابعاد بيايد.
خداوند عظيم و متعال منزه و سبحان است از اينکه با نور تعامل کند و در قيامت در ميان ابعاد ديده شود.
اين خداوند است که رب زمان است نه اينکه زمان بر الله متعال بگذرد.
******
بر عمر بن خطاب لعنت کن و به الله متعال مومن شو.
به عائشه کافر شو و به خداوند دشمن او ايمان آور. همان خداوندي که منزه و سبحان است از اين که نور به او برخورد کند و به چشمان تو انعکاس يابد.

منتظر ايمانت به الله متعال و کفرت به ابوبکر و باجگيري هاي او هستيم.
431 | اسلام پيروز | Iran - Tehran | ١٧:٠٢ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
كسي كه به زن بگويد نامرد اول به مادر خود توهين كرده است البته اگر مادري داشته باشد...
از آن بدتر كسي است كه به زبان مسلمانان دروغ ميبندد و او كسي است كه از انسانيت درك چنداني ندارد .

432 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٨:٥١ - ٢٨ آبان ١٣٩٠ |
با سلام
جناب مسلمان سلام عليكم
من از شما سوال مي كنم كه چرا وضعيت مسلمانان چنين نابسامان است؟ مسلماَ آن برنامه اي كه خداوند متعال در قالب دين اسلام براي مسلمانان ريخته است و براي آن گنجينه هايي ارزشمند را هزينه كرده است نبايد به چنين جايي منجر مي شد, حتماَ يك اتفاقي افتاده است, در حال حاضر مسلمانان جز ضعيف ترين ملل دنيا محسوب مي شوند و از جهات مختلف دچار مشكل و گرفتاري هستند.
جناب مسلمان با توجه به اينكه شيعه و سني خداوند را از عيب و نقص منزه مي دانند, لذا ناگزير بايد قبول كرد كه هدف نهايي طرح ارائه شده توسط خداوند يعني دين اسلام, اين وضعيت نابسامان نبوده است, بايد اتفاقي افتاده باشد, بايد علت اين نابساماني و انحرافات را كاستي ها و كوتاهي هاي مردم بدانيم , نه اينكه كوتاهي ها را به پيامبر و يا خداوند بزرگ نسبت دهيم.
جناب مسلمان , ما و اهل سنت اين را پذيرفته ايم كه طراح دين, خداوند حكيم بوده است و همه ي ما كارها و طراحي هاي بسياري را از اين خدا در حوزه هاي ديگر ديده ايم. او خالق انسان و زمين و زمان و كهكشان است و هنر طراحي خود را به ما نشان داده است. به خلقت خودمان نگاه كنيم, نظمي كه در سيستمهاي مختلف بدن انسان طراحي شده است, انسان را به تعجب وا مي دارد و همچنين سيارات و ستارگان و غيره.
جناب مسلمان ما كار اين خدا را ديده ايم, حال چنين خدايي به ما گفته است كه طرحي عظيم و جالب براي شما انسانها دارم و آن همان دين اسلام است.
جناب مسلمان توقع شما از اين طرح جديد چيست؟ آيا به نظر شما اين طرح جديد چگونه طراحي شده است؟ آيا دين اسلام از نظر شما در اجرا دچار هيچ مشكلي نشده است؟ آيا روالي كه دين اسلام بعد از رحلت پيامبر اكرم دنبال نمود از نظر شما متناسب با بقيه ي كارهاي خداوند هست؟
جناب مسلمان همه مسلمانان اعم از شيعه وسني ،خود را تابع دين اسلام مي دانند. آنان دين و آيين اسلام را طبق آيه 3سوره مائده کاملترين دين الهي دانسته و معتقدند انسانها با تبعيت از اين آيين به رشد و کمال مي رسند. نکته اي که همه ما مسلمانها آن را قبول داريم اين است که طراح و پديد آورنده ي شرع مقدس، خداوند متعال است و خداوند حکيم است و هيچ کار بيهوده و عبثي را انجام نمي دهد. هر طرحي که توسط خداوند متعال ارائه شود، بهترين طرح است. اين آيين توسط پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله و سلم ) به جهانيان ابلاغ گرديد و توسط آن حضرت به بهترين وجه ممکن وظيفه خود را در اين راستا انجام داد، پيامبر در طول 23 سال که سرپرستي مردم را بر عهده داشت و طرح الهي را به اجرا در آورد؛ پست ترين مردم را که از آب گل آلود و کثيف مي آشاميدند و کسي آنان را به حساب نمي آورد به شريف ترين انسانهاي روي زمين مبدل کرد . پيامبر در اين مدت کوتاه توان مديريتي و اجرايي فوق العاده اي را از خود نشان داد، به طوري که در اين مدت کم توانست اعرابي هاي بي سر و پا را، هم از لحاظ مادي به اوج عزت وافتخار در عالم برساند و هم از لحاظ معنوي آنان را به حرکت در آورد. گروهي که دختران خود را زنده به گور مي کردند ، تنها بعد از گذشت 23سال داراي چنان تمدني شدند که تمدن ايران و روم را به لرزه در آورد. تا اين نقطه از بحث ، اختلاف زيادي ميان مسلمانان اعم از شيعه و سني وجود ندارد، اختلاف نظر شيعه و سني در مسئله ي جانشيني پيامبر است. اهل سنت قائل به تئوري خلافت انتخابي و اهل تشيع قائل به تئوري خلافت انتصابي هستند. اهل سنت مي گويد: پيامبر براي خود جانشين تعيين نکرده است ، نه بدين معنا که در اين امر کوتاهي کرده باشد بلکه به اين خاطر که نظر خداوند نيز همين بوده است که جانشين رسول خدا را مردم انتخاب کنند، هر کسي را که آنان انتخاب نمايند , مورد رضاي خداوند متعال مي باشد.
اما شيعيان مي گويد: خداوند متعال طراح اين دين بوده است و خود به خوبي مي دانسته است که اگر براي اجراي اين طرح، خودش کسي را به عنوان مجري وحافظ دين تعيين نکند، مردم افرادي را سر کار خواهند آورد که اهداف کوتاه مدت و بلند مدت طرح او را کلا ًبر باد خواهد داد، خداوند صاحب طرح بوده است و تکميل طرح به آن است که مجري ذيصلاحي را خودش تعيين کند.
هر فردي که آشنا به مباني طراحي و ساخت است ، مي داند که يکي از ارکان پايه واساس هر طرح اجرايي آن است که مجري ذيصلاحي براي آن تعيين گردد. چنانکه طرح مورد نظر به گونه اي است که اجراي ان از عهده ي هر کسي بر مي آيد و در توان همگان است که اين کار به انجام برسانند در اين صورت مي توان از گزينه انتخابات و شوري استفاده کرد ، زيرا طبق فرض، هر کسي انتخاب شود يقيناً داراي صلاحيت هم خواهد بود ، اما اگر پيچيدگي طرح به گونه اي است که انجام آن فقط از عهده ي برخي افراد صلاحيت دار بر مي آيد ، عقلاً بر طراح واجب است آن مجري يا مجريان به صورت تعييني مشخص کند. هيچ گونه کوتاهي و سهل انگاري در اين زمينه از سوي طراح قابل قبول نيست، زيرا چنين کوتاهي باعث مي شود اصل واساس طرح از بين برود و اهدافي که طراح مدنظر داشته است تماماً يا بخشي از آن از دست برود.
حتي يک انسان معمولي نيز از کارهاي خود اهداف خاصي را دنبال مي کند و چنين کوتاهي را انجام نمي دهد.
خداوند متعال آگاه بود که در صورتي که خلافت را به صورت انتخابي تجويز کند . کسي را به عنوان خليفه ي رسول خدا معين نکند، اين مردم توانايي شناخت آن کسي که بتواند اين آيين تازه را به خوبي هدايت کند،ندارند. و افرادي را تعيين خواهند کرد که پس از کمتر از پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر ، براي خود آنان مشکلات فراواني بوجود مي آورد.
خداوند خوب مي دانست که اين مردم نمي توانند در انتخاب مجري با صلاحيت موفق عمل کنند و کساني را سر کار خواهند گذاشت که بعد از حدود پنجاه سال ، خواسته يا نا خواسته خلافت دست به دست مي گردد تا به کسي مي رسد که علناً شراب مي خورد و قصرهاي کذايي با اموال مردم برپا مي سازد. آيا يک بشر عادي اما متخصص و فهيم حاضر است در طراحي هاي خود چنين کوتاهي را انجام دهد؟ اصولاً اگر بناست بعد از پنجاه سال مجري مشروع و قانوني ، خودش شراب بخورد ، پس ديگر چه لزومي دارد که پيامبر در مورد مذمت شراب خوردن فرياد بزند و براي مرتکبين آن حد تعيين بنمايد. مگر خداوند اين آيين را براي چند سال طراحي کرده است؟
يزيد در سال 60هجري در مسند اجرايي دين مبين اسلام قرار گرفت، متاسفانه وي در مدت کوتاه حکومت خود دست به کارهايي زد که صداي مشروعيت سازان اهل سنت را هم در آورد. آخه اين چگونه دين و آييني است که حاضر است به کارهاي زشت مهر صحت بزند؟ ما با چه رويي مي توانيم مردمان را به چنين ديني دعوت کنيم؟ آيا همان دوران جاهليت اولي بهتر از اين اوضاعي که يزيد درست کرده بهتر نيست؟ او در سال اول حکومتش ، سيد وسرور جوانان اهل بهشت را به شهادت رساند. ودر سال دوم وسوم حکومتش ، مردم مدينه را قتل عام کرد و خانه ي خدا را به منجنيق بست. آيا در مورد مشروعيت حکومت چنين فردي چه مي توان کرد؟
پس به طور خلاصه اهل سنت مي گويند که : خداوند متعال طرحي را براي سعادت بشر تدوين کرد و ابلاغ و اجراي آن را به پيامبر واگذار کرد. و پس از پيامبر اين پست و مقام با انتخاب مردم به نحو مشروع به ابوبکر، عمر ، عثمان ،امام علي ، به مدت 6ماه امام حسن ، معاويه ،يزيد و...محول شد ، با توجه به مشروعيت حکومت اين افراد بايد پذيرفت که هيچ انحرافي در اجراي طرح پيش نيامده است و کارها بر طبق نقشه ي سعادت انسانها پيش رفته است. يا به عبارت ديگر آن جامعه آرماني که خداوند براي نيل انسانها بدان ، چنين آيين جامع و گسترده اي را نازل فرمود دقيقاً همان جامعه اي بود که در زمان معاويه ويزيد شاهد آن هستيم.
اما شيعيان مي گويند : اين افترايي بزرگ به ساحت مقدس پروردگار عالم است . چگونه ممکن و معقول است که خداوند دانا برنامه اي را براي ما تدوين و اجرا نمايد که ما را به شرايطي مانند حکومت يزيد برساند؟
پس از اين مقدمه به اين مطلب مي پردازم که آيا خداوند، جانشين براي پيامبر انتخاب کرده است يا آن را به عهده مردم گذارده است؟
خداوند متعال در سوره شوري آيه 13مي فرمايد: (آييني را براي شما تشريع کرد که به نوح توصيه کرده بود ، آنچه را بر تو وحي فرستاديم وبه ابراهيم و موسي و عيسي فرموديم،اين بود که دين را برپا داريد ودر آن تفرقه ايجاد نکنيد. برمشرکان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مي کنيد. خداوند هر کسي را بخواهد بر مي گزيند ، وکسي را که به سوي او باز گردد هدايت مي کند.) پس در آيه خداوند به پيامبر مي فرمايد: اي امت محمد ، خداوند براي شما همان آييني را قرار داد که براي نوح قرار داده بود، و آنچه برتو- اي محمد- وحي کرديم ، همان است که بر ابراهيم و موسي وعيسي واجب نموديم ، سپس فرمود: اين دين را به پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نکنيد. و آنچه بر اين مطلب دلالت مي کند ، سخن خداي متعال در سوره صافات آيات 79تا 84 است: ( سلام بر نوح در ميان جهانيان باد- ما اين گونه نيکو کاران را پاداش مي دهيم- چرا که او از بندگان با ايمان ما بود- سپس ديگران را غرق کرديم- و از پيروان او ابراهيم بود – هنگامي که با قلب سليم به در گاه پروردگارش آمد.) پس اين آيه مي گويد که حضرت ابراهيم پيرو حضرت نوح بوده است.
آيات مربوط به بحث ما درباره حضرت ابراهيم خليل: الف) در سوره حج آيات 26تا28 خداوند مي فرمايد:( و هنگامي که خانه را براي ابراهيم آماده ساختيم وبه او گفتيم : چيزي را همتاي من قرار مده ، و خانه ام را براي طواف کنندگان و قيام کنندگان و رکوع کنندگان و سجود کنندگان پاکيزه گردان- و مردم را به حج فرا خوان که پياده و سواره بر مرکب هاي لاغر ، از هر راه دوري به سوي تو مي آيند- تا شاهد منافع خود باشند و نام خدا را ، در روزهاي معين ، بر چهارپاياني که روزي شان داديم بر زبان آورند.)
ب)در سوره بقره آيات 125تا128 خداوند مي فرمايد:(و هنگامي که خانه کعبه را بازگشتگاه و مرکز امن و امان مردم قرار داديم ، و فرموديم مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد، و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم که : خانه مرا براي طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و ساجدان پاکيزه نماييد- و هنگامي که ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه را بالا مي بردند. گفتند: پروردگارا از ما بپذير که تو شنوا ودانايي- پروردگارا ما را مسلمان و فرمانبردار خويش قرار ده ، واز دودمان ما امتي فرمانبردار و تسليم خود پديد آور، و شيوه عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذيرکه تو ، توبه پذير و مهرباني.)

ج)در سوره بقره آيات 135تا 136خداوند مي فرمايد:(و گفتند يهودي يا نصراني شويد تا هدايت يابيد. بگو: بلکه از آيين استوار و ناب ابراهيم پيروي کنيد که هرگز از مشرکان نبود- بگوييد:ما به خدا ايمان آورديم، وبه آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پبامبران نسل او نازل گرديده ، و نيز آنچه به موسي و عيسي و همه انبيا از جانب پروردگارشان داده شده است ، ما هيچ يک از آنان را از ديگري جدا نمي دانيم ، وتنها تسليم فرمان خداييم.)
د) در سوره آل عمران در آيه 68 خداوند مي فرمايد:( ابراهيم نه يهودي بود ونه نصراني ، بلکه موحدي خالص و مسلمان بود، و هرگز از مشرکان نبود.)
ه) در سوره آل عمران آيه 95 مي فرمايد:( خدا راست گفته است ، پس از آيين ناب و خدايي ابراهيم را پيروي کنيد که هرگزازمشرکان نبود.)
و) در سوره انعام آيه 161 مي فرمايد:( بگو: پروردگار من را به راه راست هدايت کرده است . ديني استوار ، آيين خالص ابراهيم ، او هرگز از مشرکان نبود.)
و در سوره نحل آيه 123مي فرمايد:( سپس به تو وحي فرستاديم که از آيين ابراهيم که ايماني ناب و استوار داشت و از مشرکان نبود ، پيروي کن.)

خلاصه آيات: خداوند مي فرمايد : اي پيامبر به ياد آور هنگامي که ابراهيم را بر جايگاه خانه خدا آگاه کرديم تا آن را بنا کند ، و هنگامي که ابراهيم و اسماعيل خانه را بنا مي کردند و پروردگارشان را مي خواندند و مي گفتند: پروردگارا از ما بپذير ، وما را تسليم خويش پديد آور؛ و شيوه عبادتمان را به ما نشان بده و خداي متعال دعاي آنان را پذيرفت.
خداي متعال ابراهيم را فرمان داد تا دعوت براي حج را اعلان دارد و به مردم خبر دهد که به زودي پياده و سواره و از راههاي دور به حج خواهند آمد، و خداوند اين خانه را براي مردم جايگاه امن و تحصيل ثواب قرار داده است. و فرمان داده تا مردم نماز گاه خود را از مقام ابراهيم برگيرند.
خداي متعال در آيات ديگر از ملت و دين ابراهيم خبر مي دهد و مي فرمايد: ابراهيم مسلماني خالص و استوار بود ، او نه مشرک بود و نه يهودي ونه نصراني ، چنانکه برخي از اهل کتاب پنداشته اند ، خداوند ما را فرمان داده تا آيين ابراهيم را پيروي کنيم ، و پيامبر را به اين کار ويژگي بخشيده و به او فرموده تا بگوييد: پروردگارم مرا به راه راست هدايت کرده است، دين ابراهيم را پيروي کند. واز جمله پيرويهاي پيامبر از شريعت جدش ابراهيم آوردن مناسک حج به شيوه اي است که او دستور داده ، امت رسول خدا نيز چنين مي کنند و مناسک حج را چنان به جا مي آورند که ابراهيم خليل آورده است.
پس نتيجه مي گيريم که خداوند به پيامبر اسلام مي فرمايد: 1) خداوند همان آييني را مقرر کرد که بر نوح وصيت فرموده است. 2) و ابراهيم از پيروان شريعت نوح بود. 3) خداوند به پيامبر مي فرمايد: آيين توحيدي ابراهيم را پيروي کن. 4)وبه ما هم مي فرمايد: آيين توحيدي ابراهيم را پيروي کنيد. و همچنين در سوره احقاف آيه 9 مي فرمايد: بگو؛ من پيامبري نوظهور نيستم ، ونمي دانم با من و شما چه خواهد شد ، تنها از آن چه بر من وحي مي شود پيروي مي کنم ، وجز بيم دهنده آشکاري نيستم.
پس همان گونه که مي بينيم خداوند به پيامبر اسلام مي فرمايد: تو پيامبر نوظهوري نيستي ، ومثل پيامبران گذشته هستي ، وبه پيامبر مي فرمايد : از دين استوار وخالص ابراهيم پيروي کن؛ و ابراهيم از پيروان نوح بود، وفقط در شريعت حضرت محمد دين به اکمال رسيد و آيه 3 سوره مائده نيز همين را تاييد مي کند.
جناب مسلمان همانگونه که پيامبران گذشته از حضرت آدم گرفته تا حضرت عيسي همگي وصي و جانشين داشتند ، چگونه ممکن است که پيامبر خاتم، وصي و جانشين نداشته باشد ، خداوند که به پيامبر مي گويد که از دين استوار و خالص ابراهيم پيروي کن ، و ابراهيم هم از نوح پيروي مي کند، آيا در دين حضرات نوح ، ابراهيم ، موسي، عيسي ، وصي نداشتند؟ آيا آنها هم تعيين جانشين خود را به مردم واگذار کردند ؟ اگر آنها وصي تعيين نفرمودند، پس پيامبر هم طبق آيات بالا بايد از آنها پيروي کند، و جانشين تعيين نکند ؛ ولي آن پيامبران همگي با دستور خداوند جانشين داشتند ، پس پيامبر هم بايد با پيروي از آيين خالص ابراهيم ،با دستور خداوند تعيين جانشين کند.
جانشينان پيامبران در امت هاي پيشين: 1) جانشين حضرت آدم، هبة الله بود که به زبان عبري شيث است. 2) جانشين حضزت ابراهيم ، اسماعيل بود. 3) جانشين حضرت يعقوب ، يوسف بود. 4) جانشين حضرت موسي ، يوشع بن نون بود، که زوجه حضرت موسي بر ضد او شورش کرد. 5) جانشين حضرت عيسي ، شمعون بود. و جانشين خاتم انبيا محمد( صلي الله عليه و آله وسلم )، امام علي بن ابي طالب و يازده تن از فرزندانش او بودند.
براي اينکه قضيه را بهتر بفهميم به حديث زير دقت کن:
طبراني در کتاب معجم کبير ج6ص221 اين حديث را آورده است:( سلمان گويد: به رسول خدا گفتم : يا رسول الله ، هر پيامبري را وصيي است ، وصي شما کيست؟ پاسخم را نداد تا چندي بعد که مرا ديد فرمود : سلمان ، به سوي او شتافتم و گفتم :لبيک، فرمود: مي داني وصي موسي کيست؟ گفتم: آري، يوشع بن نون است. فرمود: براي چه؟ گقتم: چون او در آن زمان داناترين آنها بود. پيامبر فرمود: همانا وصي من و راز نگهدارم و بهترين کسي که بعد از خود بر جاي مي گذارم و او وعده هايم را به انجام مي رساند ، علي بن ابي طالب است.) ،طبراني اين حديث را روايت کرده و مي گويد:( وصي من؛ يعني او را وصي خود در خانواده اش قرار داده نه بر خلافت و جانشيني).
علامه عسکري در جواب اين تاويل طبراني مي گويد: براي درک ارزش تاويل طبراني ، اين حديث شريف را از سه جهت مورد بررسي قرار مي دهيم: سوال کننده – سوال – و پاسخ حکيمانه پيامبر:
سوال کننده سلمان فارسي است ، يعني از نوادگان عبدالمطلب يا بستگان زنان و داماد آن حضرت نبوده تا موضوع جانشين رسول خدا در خانواده آن حضرت مورد توجه باشد. او پيش از آنکه به دست رسول خدا اسلام آورد ، معاشر و همنشين راهبان نصاري و علماي ايشان بود. و دانش امتهاي پيشين و اخبار انبيا و اوصيا را از آنها دريافت کرده بود ، وبدين خاطر به پيامبر گفت:( هر پيامبري را وصيي است ، وصي شما کيست؟) پس او چنانکه مشهود است از وصي پيامبر بر شريعت او و از وليعهد آن حضرت سوال مي کند، و نمي گويد :( هر سرپرست خانواده اي براي خود وصيي تعيين مي کند ، وصي شما کيست؟) تا از آن دانسته شود که وي از جانشين آن حضرت در خانواده اش سوال مي کند.
اما پاسخ پيامبر و تاخير آن حضرت در جواب ، علتش آن بود که رسول خدا در امور مهم منتظر فرمان خداوند مي شد، همانگونه که در موضوع تغيير قبله در مدينه آسمان را مي پائيد و مي دانست که قبله او به سوي کعبه خواهد بود ، تا آنگاه که اين آيه بر او نازل گرديد:( نگاههاي انتظار آميز تو را به سوي آسمان مي بينيم و اکنون تو را به سوي قبله اي که از آن خشنود باشي باز مي گردانيم). رسول خدا که رقابت و آزمندي قوم عرب براي حکومت و فرمانروايي را مي دانست ، و مي دانست که جامعه نوپاي اسلامي مدينه تحمل و توان انتشار خبر ولايت عهدي امام علي را ندارد ، پاسخ سلمان را با پرسشي از( وصي موسي) آماده شنيدن جواب کرد ، وچون از علم سلمان بدان آگاه بود و مي دانست که سلمان آن را از علماي اهل کتاب دريافت کرده است، هنگامي که سلمان گفت:(وصي موسي، يوشع بن نون بود) ، به او فرمود: براي چه ؟ و هنگامي که سلمان گفت: براي آنکه او در آن زمان داناترين آنها بود. و پيامبر فرمود: همانا وصي من علي بن ابي طالب است.
و حکمت پاسخ آنگونه که پيامبر به سلمان گفت، چنان است :
1) پيامبر براي نمونه و مثال يوشع بن نون را برگزيد که مشهورترين اوصيا بود، و موسي بن عمران او را جانشين امتش قرار داد، و يوشع بن نون، بني اسرائيل را رهبري و آزموده بود، همانگونه که امام علي پس از پيامبر در دوران حکومتش چنان کرد.
2) از علت انتخاب يوشع بن نون به وصايت پرسيد، که چرا وصي موسي شد؟ و سلمان پاسخ داد: چون او داناترين آنها بود. رسول خدا با اين گفتگو روشن ساخت که امام علي بدان خاطر وصي است که داناترين آنهاست نه بدان خاطر که پسر عموي پيامبر است يا مدافع بي نظير و تمام عيار اسلام است. يعني آن حضرت از قابليت امام علي براي وصايت پرده برداشت، و با اين سخن که :( او راز نگهدار من ، و بهترين کسي است که پس از خود بر جاي مي گذارم)، آن را تاکيد فرمود. که البته اين سخن را طبراني تاويل و توجيه کرده و گويد: يعني، بهترين کسي که از اهل بيتم ، برجاي مي گذارم. آري، طبراني که اين حديث را استوار و عاري از ضعف و اشکال ديده ، بدين گونه به تاويل و توجيه آن پرداخته است.( اين حديث در کتاب مجمع الزوائد ج9ص113و114هم آمده است).
پس ، خاتم انبيا نيز ، پيامبري نوظهور و جداي از پيامبران پيشين نبود، تا امتش را بدون تعيين وليعهد رها سازد، پيامبر همان کسي است که جامعه اسلامي کوچک مدينه را در زمان غيبت خود ، يک لحظه هم بدون رهبر رها نکرد ، محال است (حتي نيم در صد)که پيامبر و ديگر رسولان الهي جامعه اسلامي را براي هميشه تاريخ رها سازنند و،وليعهد پس از خود را تعيين ننمايند.
جناب مسلمان اگر خداوند جانشين براي مردم انتخاب نکرده باشد و کار بر عهده خود مردم گذارده است ، واگر مردم در اين راه اشتباه انتخاب کنند، آيا اين مردم در روز قيامت حق ندارند که از خداوند بپرسند: تو که مي دانستي ما خودمان نمي توانيم کسي را که بتواند حرفها و نقشه هاي تو را اجرا کند ، شناسايي کنيم ، پس خودت چرا کسي را معرفي نکردي؟ پس تقصير از ما نبوده است ، بلکه اين بدبختي ها را که بر سر ما و دين تو آمده، کوتاهي خود تو بوده است. اما پناه مي بريم به خدا از چنين جسارتي به ساحت مقدس پروردگار جهانيان، اما خداوند ، آنچه از ناحيه خود بايد مي آمده است ، تا ما را به اکمال دين و اتمام نعمت برساند همه و همه به نحو کامل به ما عرضه شده است ، پس از سوي خداوند هيچ نقصي در دين وجود ندارد ؛ و هر چه نقص و کاستي است از عملکرد ما است.
نظريه خلافت انتخابي ، مانند آن است که يک مهندس طراح ، سازه اي بزرگي را محاسبه و طراحي کند و از پيشرفته ترين کامپيوترها هم استفاده کند تا دقت محاسبات خود را تا حد ممکن بالا ببرد تا بتواند بهترين طرح را تدوين نمايد، آنگاه نقشه هاي اجرايي تهيه شده را به دست کارفرما بدهد و بگويد: با اينکه مي دانم اجراي دقيق و صحيح اين نقشه ها از عهده ي هر کسي بر نمي آيد و اين را نيز آگاهم که اگر نقشه را به افراد غير متخصص بدهي نه تنها طرح به انجام نمي رسد و سازه احداث نمي شود، بلکه بسياري از مصالح و هزينه ها نيز تلف ميشود، با اين حال کسي زا به تو معرفي نمي کنم و انتخاب مجري طرح را بر عهده خودت مي گذارم ، تو خودت هر که را دوست داري انتخاب کن. اما تئوري خلافت انتصابي که مبناي مذهب تشيع است ، چنين مشکلي ندارد ، بر طبق اين تئوري ، خداوند وظيفه ي خود را به عنوان طراح و مدون دين به انجام رسانيده است و مجريان ذيصلاح را نيز خود معرفي کرده است. خداوند افرادي را که براي اجراي اين طرح معرفي نموده است که از لحاظ قدرت اجرايي دقيقاً مثل هم هستند ، توان مديريتي که در شخص پيامبر اکرم وجود داشت ، دقيقاً در تک تک ائمه نيز وجود داشته و دارد. در صورتي که مردم تن به فرماندهي اين مجريان مي دادند ، رشد وشکوفايي ها در عصر بقيه امامان نيز مثل پيامبر ادامه مي يافت و اهداف خداوند متعال در سرتاسر جهان آشکار مي شد.
البته چون بناي پروردگار عالم اين نبوده است که براي پذيرش دين ، اجباري در کار باشد ، بلکه هدف اين بوده است که مردم با اختيار خود راه درست را پيش گيرند.
منظر نظرات شما در اين زمينه هستم.
433 | العبيد | Iran - Malāyer | ١٨:٥٦ - ٢٩ آبان ١٣٩٠ |
سلام
آقاي يگانه پرست(428) گويا مولايت عمر نيز مشرک بوده خواسته اش رو از طريق عموي پيامبر صلي الله عليه و آله مطرح کرده :

أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه: كان إذا قحطوا استسقى بالعباس بن عبد المطلب فقال: اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا، وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا، قال فيسقون
(صحيح بخاري ، ح 964 و 3507)

434 | بي طرف | Iran - Tehran | ٢٣:٥١ - ٠٤ آذر ١٣٩٠ |
سلام نمي خواهم بحث کنم ازهردوطرف چه سني چه شيعه مي پرسم اسلام براي تعريف کنيد پرستش خداي يکانه چيزي نيست روزي انسان از قبر بلند مي شودازاوسوال ميشودخدايت کيست دينت چيست پيامبر کيست همين سوال ها مي شود مسلمان واقعي راحت مي تواند سوال ها را جواب دهدخدايکانه دين اسلام پيامبر حضرت محمد ازقبربهشتي بودنش قطعياست نه بحث هاي که شمامي کنيد
435 | يه شيعه | Iran - Tehran | ٠٣:١٧ - ٠٨ آذر ١٣٩٠ |
فقط يه خواهش دارم سايت سني نيوز رو باز کنيد
436 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٩:٢٩ - ٠٩ آذر ١٣٩٠ |
يك شيعه عمر حالا كه مثلا اين صفحه شما:؟؟؟؟ باز است چه حرفي براي گفتن داريد؟
437 | بخت النصر | Iran - Khorramshahr | ١٩:٣١ - ٠٩ آذر ١٣٩٠ |
جناب بي‌طرف
خوب پس به اين ترتيب احتياجي به ايمان به خلافت ابوبکر و عمر نيست؟
خيلي خوب است.
پس خليفه دانستن ابوبکر و عمر جزئي از اسلام نيست و بدون خليفه دانستن آن دو هم مي‌توان بهشتي شد.
438 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٨:١٧ - ١١ آذر ١٣٩٠ |
با سلام
جناب دوتا شيعه عمر .
سعي كردم نشد, اخه رايانه من انتي ويروسهاي قوي داره بنامهاي : منافق كش , مرگ بر منافقين , لعنه الله علي ايادي شيطان . براي همين انتي ويروسهاست كه نمي توانم اين سايت يا سايتهاي اراجيف گو ديكر را باز كنم .

لبيك يا علي
439 | شيعه راستين | Iran - Sīrjān | ١٥:١١ - ١٥ آذر ١٣٩٠ |
به نام خدا

به نظر من مسئله ما اينه که علي (عليه السلام) آنطور که بايد و شايد شناخته يا شناسانده نشده است و اين خليفه چهارم از خلفاي راشد آن علي نيست که از بي کسي و تنهايي سر در چاه فرو مي برد.کسي که با ديدن اشک يتيمي مي گريست،کسي که در حکومت عدل اسلامي اجازه کندن خلخال پاي يک زن يهودي را به ستم و ناحق نمي داد.بهتره همه ما با تحقيق و مطالعه کافي و وافي به ايراد نظر بپردازيم.همين جناب ابوبکر و عمر بن خطاب کساني بودند که به ايران حمله کردند و اين همه جنايت و خونريزي و تجاوز به خاک ايران را رقم زدند ،شاهد اين مدعا منابع و کتب بسيار است که اين مطلب را تصديق مي کند.شما بگوييد آيا اين کار ايشان مخالفت و تضاد کامل با آيه شريف«لا اکراه في الدين» نيست؟ و مخالفت با کلام خدا گناه است يا خير؟و اين در شرايطي است که حتي شخص والاي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله،براي دعوت سايرين به دين مبين اسلام از ارسال نامه استفاده کردند و اگر جنگي هم صورت گرفت به واسطه کارشکني و دشمني آشکار قريش و غيره اتفاق افتاده.در اين باب بحث زياد است.من توصيه مي کنم آگاهانه تر و با استدلال محکم و قاطع حکم کنيم تا به نتيجه مطلوب و صحيح دست يابيم.از دوستان عزيز و مديريت محترم مي خواهم حقيقتا يک منبع مفيد و عالي با بررسي علمي و دقيق براي شناخت مطلوب و حقيقي شخصيت امام علي (عليه السلام) و ديگر ائمه معصوم (عليهما السلام) قرار دهند تا همه از آن استفاده کنيم.

مسئله ولايت و امامت چيزي نيست که ما شيعيان تنها از آن دم بزنيم.شما مي خواهيد مسئله اي را انکار کنيد که علماي خودتان به آن اعتراف کردند.شما منابع خودتون رو که قبول داريد!! پس به اين ها توجه کنيد،اين ها احاديثي هستند که از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده اند:

«أنا تارك فيكم ثقلين اوّلها كتاب الله فيه الهدى و النّور فخذوا بكتاب الله و استمسكوا به فحثّ على كتاب الله و رغب فيه ثم قال و اهل بيتى اذكركم الله فى اهل بيتى; اذكركم الله فى اهل بيتى; اذكركم الله فى اهل بيتى»;در ميان شما دو چيز با ارزش ـ گرانسنگ ـ گذاشتم، نخستين آن دو قرآن است كه هدايت و نور است پس به قرآن مراجعه و به آن چنگ بزنيد و ـ دوم آن اهل بيت من است خدا را به ياد شما مى آورم در مورد اهل بيتم ـ به خاطر خدا متوجه اهل بيتم باشيد.(صحيح مسلم، ج 15، ص 180; كتاب الفضايل، باب فضايل على بن ابى طالب، بيروت، داراحياء التراث العربى، شرح النووى، چاپ دوم.)


«انى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلّوا بعدى احدهما اعظم من الاخر كتاب الله حبل محدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما»;چيزى در ميان شما گذاشتم كه تا مادامى كه به آن تمسك و مراجعه داشته باشيد بعد از من گمراه نمى شويد. يكى از آن دو يادگار بزرگ تر از ديگرى است ـ يعنى ـ قرآن كه ريسمان كشيده شده از آسمان به سوى زمين است ـ يادگار دوم ـ عترت و ذريه من يعنى اهل بيت من است و اين دو يادگار هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند پس متوجه باشيد كه بعد از من با اين دو يادگار چه مى كنيد.(الجامع الصحيح و هو سنن الترمذى، ج 5، ص 662; باب مناقب اهل بيت النبى، بيروت دار احياء التراث، تحقيق ابراهيم عوض; الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، ج 2، ص 285، ذيل آيه، اعتصام، بيروت دارالفكر چاپ اول; مسند احمد، ج 3، ص 59017، ج 5، ص 181، دارالصاد.)


« ... فانظروا کيف تخلفونى فى الثقلين . فنادي مناد: و ما الثقلان يا رسول اللّه؟ قال: کتاب اللّه طرف بيد اللّه و طرف بأيديکم فاستمسکوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطيف الخبير نبأنى أنهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض، و سألت ذلک لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم، ثم اخذ بيد علي رضي الله عنه فقال من کنت أولى به من نفسه فعلىّ وليه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ــــــــــــــــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏کنيد؟ پرسيدند: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: يکى کتاب خداست که جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنيد و گمراه نشويد. و ديگرى عترت من است؛ خداى لطيف و دانا ، مرا مطّلع ساخته که اين دو هرگز از هم جدا نمي شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست کرده‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد که به هلاکت مى‏رسيد و در مورد آنها کوتاهى نکنيد که هلاک خواهيد شد. و سخنى به آنها نياموزيد که آنان از شما داناترند. سپس دست علي (ع) را گرفت و فرمود: هر که من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.»(المعجم الکبير ،الطبراني ، ج3 ، ص167)


« قال رسول الله(ص):« ... فانظروا کيف تخلّفوني في الثقلين. فقام رجل فقال يا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الاکبر کتاب الله ؛ سبب طرفه بيد الله و طرفه بأيديکم فتمسکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا. والاصغر عترتي و انّهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّي فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم.ــــــــــــ بنگريد که پس از من، با دو يادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى‏کنيد؟ مردي برخواست و پرسيد: يا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چيست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسيله اي که جانبى از آن در دست خدا مى‏باشد و طرف ديگر آن در اختيار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنيد که نمي لغزيد و گمراه نمي شويد. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همديگر جدا نمي شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همين اتحاد و يگانگى را براى آنها درخواست کرده ‏ام. پس بر اين دو پيشى نگيريد که به هلاکت مى‏رسيد و سخنى به آنها نياموزيد که آنان از شما داناترند»(المعجم الکبير ،الطبراني ، ج3 ، ص66)


(لَتَنتَقِضَنَّ عُرَي الإسلامِ عُروَةً عُروَةً ،فَکُلَّمَا انتَقَضَت عُروَةٌ تَشَبَّت النّاسُ بِالَّتي تَليها،فَأَوَّلُهُنَّ نقضاً الحُکمُ وَ آخِرُ هُنَّ الصَّلاةُ.)،((دستاويز هاي اسلام يکايک شکسته کي شود،. چون ددستاويزي شکسته شد مردم به دستاويز بعدي چنگ مي زنند.نخستين دستاويزي که شکسته مي شود حکومت حق است،و آخر آن نماز است)).(مسند احمد بن حنبل ، ج 5 ، ص 25 )

کمي تعقل کنيد اين مايه رستگاري است.

پيامبر خدا صل الله عليه و آله به على عليه السلام نگريست و فرمـود: اين شخص و پيروانش در بهشت اند.(احقاق الحق، ج 7، ص 308)

در پايان سوالي دارم از برادران اهل سنت،در قرآن کريم آيات بسياري در شان امام علي (عليه السلام) وارد شده است که ما با شان نزول و تفسير در اختيارتان مي گذاريم.اگر شما 1 آيه!!تنها يک آيه شريف قرآن کريم را با شان نزول و تفسير که در مورد ابوبکر و عمر و عثمان نازل شده باشد بياوريد من به ايشان ايمان مي آورم.کتاب آيات ولايت در قرآن تاليف مرجع عالي قدر شيعه"آيت الله مکارم شيرازي مدظله العالي" است مطالعه کنيد.اگر دسترسي نداريد از اين پايگاه ديدن کنيد:(پايگاه اطلاع رساني آيت الله مکارم شيرازي مدظله العالي به نشاني:www.makaremeshirazi.ir، در قسمت تاليفات،بخش اعتقادي و کلامي،"آيات ولايت در قرآن"،)همچنين مي توانيد از ديگر آثار با ارزش ايشان استفاده کنيد.کتاب "شيعه پاسخ مي دهد" نيز منيع خوبي براي ذهن پرسشگر شما خواهد بود.

حسبي الله و توکلت علي الله
والسلام
440 | احمد حسين | Iran - Tehran | ١٥:٥٢ - ٢٦ آذر ١٣٩٠ |
جواب شما:اياك نعبد واياك نستعين است ولي شما خودتون رو به گمراهي زدين
  بعدی [1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24] [25]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها