در آستانه ايام فاطميه و سالروز شهادت حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س)، دكتر عصام العماد، محقق و استاد حوزه و دانشگاه، در جمع طلاب و روحانيان استان سيستان و بلوچستان، به برخي شبهات و جوسازيهايي كه پس از مصاحبه ايشان با برنامه تلويزيوني «ماه عسل» در رمضان سال گذشته، شده بود، پاسخ گفت.
متن اين پرسش و پاسخ كه در پايان سخنراني ايشان با عنوان «نقش بانوي بزرگ اسلام در هدايت به مكتب اهل بيت(ع)» صورت گرفت، به شرح ذيل است:
سؤال: جناب آقاي دكتر، بعد از اين كه در برنامه «ماه عسل» صحبت كرديد، امام جمعه اهل سنت زاهدان مدعي شد كه دكتر عصام العباد شخصيتي است كه نه سني بوده و نه وهابي و از شيعيان زيدي يمن بوده شما چه پاسخي داريد؟
دكتر عصام: من در ابتدا به چند مسأله اشاره كنم:
اولاً: وهابي بودن افتخار نيست و من افتخار نميكنم كه وهابي بودم. آيا افتخار كنم كه تكفيري بودم؟ آيا افتخار كنم كه در مذهبي بودهام كه در طي دويست سالي كه به وجود آمده، ميليونها مسلمان را كشته است؟! اين افتخار است؟ افتخار كنم كه قبل از شيعه شدن، مذهبي داشتهام كه مسلمانان سني را در خود عربستان قتلعام كرده است؟! به مذهبي افتخار كنم كه شافعيها، مالكيها و حنبليها را نابوده كرده است؟ به چه افتخار كنم؟ به نسبت با شيخ محمد بن عبدالوهاب افتخار كنم؟ اين چه افتخاري است؟ اگر ادعا ميكنم كه وهابي بودم، فقط نميخواستم دروغ بگويم. چون اگر ميگفتم مذهب ديگري داشتم، از من ميپرسيدند: اساتيد شما چه كساني بودهاند؟ من ميخواستم راست بگويم.
اگر از من بپرسند: شما كه وهابي بوديد، اساتيدتان چه كساني بودهاند؟ ميگويم: شيخ بنباز(مفتي اعظم عربستان)، شيخ احمد سلامه(وهابي بزرگ در يمن)، شيخ محمد اسماعيل عمراني، دكتر عبدالوهاب ديلمي و... ميگويم: وقتي وهابي بودم خودم كتابي با عنوان «همبستگي شيعيان و علي اللهيها» نوشتهام. اين افتخار نيست، وهابيت، مذهبي افتخاري نيست؛ ولي من ميخواستم واقعيت را بگويم، براي اين كه شكر نعمت كنم.
من يك روز عليه امام علي(ع) ميگفتم كه امام علي يك مغرور و شخصي خودپرست بود! آيا اين افتخار است؟ افتخار است كه در مذهبي بودم كه پاياننامههاي متعدّدي عليه امام علي نوشتهاند؟! من فقط خواستم واقعيت را بگويم كه شكر نعمت كرده باشم، كه اگر نگويم مثل اين است كه خداوند به من هديهاي تقديم كرده و من ردّش كنم و بگويم: من قبول نميكنم. بايد واقعيت را بگويم و خاضع و شاكر خداوند باشم كه از مذهبي كه دشمن اهل بيت(ع) بود نجات پيدا كردم و نجاتم از سوي خداوند بود.
اين خيلي عجيب است، در مورد اكثر افراد آمدند همين را مطرح كردند(نه فقط در مورد من)، آمدند گفتند: آقاي انطاكي سني نبود، در حالي كه مفتي اعظم سوريه بود. گفتند: آقاي تيجاني سني نبود! اصلاً فرض كنيد من وهابي نبودم. من چند كتاب نوشتهام، با رهبر بزرگ وهابيت، عثمان الخميس، مناظره داشتم. ببينيد حرف من، منهاي گرايش و مذهب قبليام، چيست؟
فرض كنيد اثبات كرديد كه اين يك نفر سني نبوده، در مورد ميليونها نفر كه شيعه شدهاند چه ميگوييد؟
ثالثا: من ديدم كه هيچ حرف مستندي گفته نشد. رهبر بزرگ وهابي ها در يمن، عموي من است. الآن زمان انقلاب رسانهاي است، ميتوانيد زنگ بزنيد و بپرسيد. تشكل وهابيها در مجلس يمن شصت نفر هستند و رييس اين تجمع و تشكل در مجلس، «عبدالرحمان العماد»، رهبر بزرگ وهابيها، امام جمعه و بنيانگذار صدها مدرسه وهابي در يمن، عموي من است.
خانواده من هم سرشناس هستند، ميتوانيد زنگ بزنيد به عمويم، ميتوانيد زنگ بزنيد به عربستان به دانشگاه محمد سعود، الآن زمان رسانه است، ميتوانيد به اساتيدم مراجعه كنيد، به استاد عمراني از بزرگان وهابيت، من پنج سال پيش او كتابهاي درجه اول وهابيت را خواندهام و بعد هم در مسجد جامع، كتاب توحيد شيخ محمد بن عبدالوهاب را تدريس كردهام. ميتوانيد بپرسيد.
سؤال: آقاي دكتر، شما چرا بعد از اظهارات توهينآميز آقاي مولوي عبدالحميد سكوت كرديد و در جواب ايشان چيزي نگفتيد؟
دكتر عصام: حرفشان را كه شنيدم، ديدم حرف مستندي نبود. اگر واقعاً ايشان ميآمدند بر اساس مستندات و استدلال هاي برهاني و علمي حرفي ميزدند و حتي مدركي علمي از يك سايت يا از يك دانشگاه ارائه ميكردند، بله. از طرفي براي من اصلاً مهم نيست كه بگويند وهابي بودهام يا وهابي نبودهام. اما واقعاً اين براي من مهم است كه هدايت شدم. برايم مهم نيست كه بگويند وهابي بود، شافعي بود، مسيحي بود. من الحمدالله به مكتب اهل بيت(عليهمالسلام) هدايت شدم و اين براي من مهم است.
از طرفي ديگر، ايشان متأسفانه حرف عالمانهاي در اين صحبت، مطرح نكرده است. شما قبل از اين كه بگوييد: «من از يك نفر شنيدم كه فلاني وهابي نبوده»، تحقيق ميكرديد. من مسلمان هستم شما هم مسلمان هستيد، من كسي هستم كه مثل شما بودم و بعداً شيعه شدم. در آيين شما بودم و يك روز همين اعتقادات و تفكّرات شما را داشتم؛ ولي بعداً هدايت شدم. واقعاً در يك روز با هم و همفكر بوديم. حرف عالمانهاي نيست كه بگويد: «يك شخصي در شبكه سوم آمده كه بازيگر و هنرپيشه هست!» يعني چه اين حرف؟ من از عربستان سعودي بلند شدهام آمدهام اين جا بازيگري كنم؟!
من قبل از اين كه وارد شبكه سوم بشوم، چند كتاب نوشتهام. كلّ زندگي و جزئيات زندگيام و علل گرايش به تشيعام را در كتاب «الزلزال» نوشتهام كه مناظرهاي است با رهبر وهابيت كه ايشان عالمتر از مولوي عبدالحميد است. با ايشان مناظرهاي يكساله داشتم، حرفهاي عالمانه زده، نه مثل حرفهاي مولوي عبدالحميد. در اين يك سال كه با ايشان مناظره داشتم، من به او كه رهبر بزرگ وهابيت در جهان است، صد بار گفتم كه من وهابي بودم. هيچ وقت نگفت كه شما وهابي نبودهايد، بلكه گفت: «ميدانم» و اقرار كرد. او اصلاً مرا زير سؤال نبرد؛ بلكه قبل از مناظره به شيعيان گفت كه: «من به شما سفارش ميكنم كه يك نفر را براي مناظره انتخاب كنيد كه اصالتاً شيعه باشد، شايد اين شخص هنوز گرايش به وهابيت داشته باشد و حرفي بزند كه عليه شما باشد و بعداً شما پشيمان ميشويد!» اين سفارش شيخ عثمان در اول مناظره بود.
من ميگويم: ايشان(آقاي مولو ي عبدالحميد) بايد تحقيق كند، مناظره من را با شيخ عثمان ببيند، كتابهايم را بخواند. من چند كتاب نوشتهام، سايت دارم، صدها مقاله نوشتهام، ميتواند به مقالاتم و به خودم مراجعه كند، زنگ بزند. نه اين كه بگويد: «اين يك هنرپيشه است و آمده با مجري برنامه «ماه عسل» با هم توافق و يك فيلم درست كردهاند!»
اولاً خدا ميداند برنامه اتفاقي بود، من هرگز خبر نداشتم برنامه چي هست. مجري از من پرسيد: شما قبلاً كتاب عليه امام علي نوشتهايد؟ گفتم: بله، من كتاب نوشتهام؛ چون من وهابي بودهام.
مسأله ديگري كه آقاي مولوي گفته و غير علمي است، اين بود كه از قول من گفتند كه «اهل تسنن ضدّ امام علي هستند.» من گفتم: وهابي بودم و نگفتم سني بودم.
مسأله ديگري كه ايشان گفت، اين است كه «هيچ كدام از اهل تسنن ناصبي نبودهاند.» من نگفتم: اهل تسنن هم ناصبي هستند. ببينيد حرفشان حرف منطقي نيست.
من ميگويم: برخي سنيها ناصبي شدهاند، نه اين كه خداي ناكرده بگويم: همه سنيها ناصبي هستند.
وقتي شما ميگوييد: علياللهيها هنوز هستند و عدّهاي در سوريه هم زندگي ميكنند، پس چرا قبول نميكنيد كه ناصبي هم هست. وقتي من خودم كتاب عليه امام علي(ع) نوشتم و دكتر«اكرم العُمري» از متفكران بزرگ عربستان و از شخصيتهاي بزرگ در جهان اهل تسنن و در جهان وهابيت، پاياننامه خودش را در مورد زير سؤال بردن خلافت امام علي(ع) مينويسد و ميگويد: «امام علي خليفه چهارم نبوده و خلافت از خليفه سوم به معاويه رسيده و خلافت علي، خلافت شرعي نبود.» وقتي شيخ محبّالدين الخطيب از بزرگان مصر عليه امام علي(ع) كتاب مينويسد؛ وقتي ابن عربي مالكي مذهب [1] «العواصم من القواصم» را مينويسد و به امام حسين(ع) توهين ميكند؛ وقتي «شيخ خضر» مفتي و شيخ الازهر مصر كتاب «تاريخ دولت اموي» را نوشته و عليه امام حسن(ع) مقاله مينويسد؛ وقتي ميگوييد افرادي از علياللهيها در نُصَيريه سوريه هستند، نه شيعيان جعفري؛ پس باور كنيد ناصبي هم هست.
خود عسقلاني گفت: «ما در اهل تسنن ناصبي داريم.» خود بزرگان و ائمه اهل تسنن گفتهاند. من نميگويم و ادعا نميكنم كه همه علماي اهل تسنن ناصبي هستند؛ ولي ميگويم در درون جامعه اهل تسنن يك عدّه ناصبي هستند و من ثابت ميكنم، كتابهايشان هست و در سايتها هم وجود دارد. الآن كسي نميتواند دروغ بگويد. شما به سايتها مراجعه كنيد و اين مسائل براي شما روشن خواهد شد.
سؤال: پس از بياناتي كه در مورد وهابيت داشتيد، ما شاهد موضعگيري سخت آقاي مولوي عبدالحميد در مورد سخنان حضرتعالي بوديم. علت اصل اين هتّاكي و توهينهاي غيرعالمانه را در چه ميدانيد؟
دكتر عصام: ببينيد، كسي كه عالم است، هيچ گاه كار ندارد كه يك نفر از يمن يا از عربستان بلند ميشود به نام «عصام العماد» و يك چيزي ميگويد. شما بايد حرف مرا در شبكه سوم نقد كنيد. كاري به شخص من نداشته باشيد. آنچه كه من در شبكه سوم گفتم، با استدلال، با روايات و با قرآن گفتم. اگر ايشان روششان، روش عالمانهاي بود، بايد حرفي را كه گفتهام، نقد كند و نه شخص گوينده را.
هميشه در روش علما، در روش خود علماي اهل تسنن، خود فخرالدين رازي و امام زمخشري اين است كه ميگويند: «شما كاري به شخصي كه حرف زده نداشته باشيد، حرف و گفته او را بررسي كنيد، قائل و گوينده را نبايد بررسي كنيد.» من در اين برنامه يك ساعت با استدلال و برهان حرف زدم و [از جمله] ثابت كردم در وهابيت ناصبي هست، دشمن امام علي(ع) هست، كتاب معرفي كردم، سايت معرفي كردم، احاديث آوردم. ايشان به جاي اين كه حرفم را نقد كند، آمده و گفته: «عصام العماد اصلاً سني نبوده!» فرض كنيد سني نبودم؛ اما حرفي كه در شبكه سوم مطرح كردم مستند و علمي بود و حاضرم براي هر يك كلمه آن، صد دليل بياورم.
ماشاالله به اين همت وغيرت شما انشاالله که تمامي برادران اهل سنت اين مذهب حقه اهل بيت را با تحقيق بپذيرند وانها هم نجات يابندولي به گمان بنده اقاي مولوي بيش ازحد احساسي عمل کردند وحرفي زدند که راهي براي پس گرفتن حرفشان ندارند شايد هم خجالت ميکشند که حرف خودراپس بگيرندولي برادرخجالت نکش بيا لااقل حرفهايي که باعقل جوردرنميايدنزن واينقدرسنگ وهابيت رابه سينه نزن
اگرکمي فکرکني ميفهمي که مذهب اهل تسنن صدشرف مذهب وحشي وهابيت داردنميگويم بياشيعه شوولي لااقل اختيارت رادست وهابيت نده وبه اين راهتي مذهبت رانفروش
اگرمسيحي بشوي باز بهتر از وهابيهاي ادم کش است ولي اگرشيعه شوي که بازنورالانورميشود ولي بعيدميدانم بتواني شيعه شوي چون نه شهامت اقاي دکترعصام راداري ونه لياقتش را. . . . . . . .
اين عشق خداييست