2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
تحلیل دو واژه ولی و مولی
کد مطلب: ١٣٧٤٦ تاریخ انتشار: ١٦ دي ١٣٩٩ - ١٦:٠٠ تعداد بازدید: 3506
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
تحلیل دو واژه ولی و مولی

جلسه چهل و دوم 99/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه چهل و دوم 99/10/02

موضوع: اجتهاد وتقلید – تحلیل دو واژه ولی و مولی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

آیا شعار «یا محمد» در جنگ‌های زمان پیامبر داده می شد؟

پاسخ:

. «ابن کثیر دمشقی» به عنوان یک امر قطعی نقل می‌کند:

«وحمل خالد بن الوليد ... وقال أنا ابن الوليد العود أنا ابن عامر وزيد ثم نادى بشعار المسلمين وكان شعارهم يومئذ يا محمداه»

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج6، ص324

اما در حقیقت «یا محمد» فقط در جنگ گفته نمی شد بلکه موارد مختلفی داریم که در کتب اهل سنت آمده و البته گاهی حذف کرده اند. «ابن تیمیه حرّانی» در کتاب «الکلمُ الطیب»، حدیث 230 با تحقیق «عبدالقادر ارنؤوط»، این را به عنوان یک امر قطعی نقل می‌کند:

عن الهيثم بن حنش قال: كنا عند عبد الله بن عمر رضي الله عنهما، فخدرت رجله فقال له رجل:

عضله‌های پایش گرفته بود نمی‌توانست تکان بدهد و راه برود.

اذكر أحب الناس إليك، فقال: يا محمد، فكأنما نشط من عقال

خوب شد و سرپا، مثل شتری که عقال از پایش باز کرده باشند.

الكلم الطيب؛ شيخ الإسلام ابن تيمية، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، الناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة : الثالثة – 1977، (ج 1 / ص 173)

همین را «بخاری» در کتاب «ادب المفرد» آورده ولی متأسفانه در بعض نسخه های چاپی‌ ،حذف کرده اند:

«فقال له رجل: اذكر أحب الناس إليك فقال: يا محمد»

«ابن سعد» در «طبقات»‌ همین تعبیر را دارد:

قَالَ قُلْتُ: ادْعُ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْكَ. قَالَ: يَا محمد. فبسطها

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج4، ص154

«سخاوی» همین تعبیر را در «القول البدیع» دارد:

وأما الصلاة عليه عند خدر الرجل فرواه ابن السني من طريق الهيثم بن حنش وابن بشكوال من طريق أبي سعيد كنا عند ابن عمر رضي الله عنهما فخدرت رجله فقال له رجل أذكر أحب الناس إليك فقال يا محمد - صلى الله عليه وسلم - فكأنما نشط من عقار ولابن السني من طريق مجاهد قال خدرت رجل عند ابن عباس رضي الله عنهما فقال له ابن عباس أذكر أحب الناس إليك فقال محمد - صلى الله عليه وسلم - فذهب خدره، وللبخاري في الأدب المفرد من طريق عن الرحمن بن سعد قال خدرت رجل ابن عمر فقال له رجل أذكر أحب الناس إليك فقال: يا محمد. »

الكتاب: القَولُ البَدِيعُ في الصَّلاةِ عَلَى الحَبِيبِ الشَّفِيعِ- المؤلف: شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوي (المتوفى: 902هـ)- الناشر: دار الريان للتراث. ج 1، ص 225

در باب ادعیه هم در کتب اهل سنت «یا محمد» آمده است.

عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ، أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرَ الْبَصَرِ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يُعَافِيَنِي فَقَالَ: إِنْ شِئْتَ أَخَّرْتُ لَكَ وَهُوَ خَيْرٌ، وَإِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ» فَقَالَ: ادْعُهْ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ فَيُحْسِنَ وُضُوءَهُ، وَيُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ، وَيَدْعُوَ بِهَذَا الدُّعَاءِ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ، وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّ

الرَّحْمَةِ، يَا مُحَمَّدُ إِنِّي قَدْ تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ لِتُقْضَى، اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فِيَّ» . قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ

[حكم الألباني] صحيح

الأرنؤوط نیز تصحیح کرده است.

الكتاب: سنن ابن ماجه- المؤلف: ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن يزيد القزويني، وماجة اسم أبيه يزيد (المتوفى: 273هـ)- تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي- الناشر: دار إحياء الكتب العربية - فيصل عيسى البابي الحلبي. ج 1 ، ص 441

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج1، ص458، ح1180

ترمذی این حدیث را آورده اما «یا محمد» را حذف کرده. تفاوت سند ترمذی فقط در صدر روایت است ولی البانی همین سند را تصحیح کرده است.

پرسش:

در کتاب «الغیبه» حدیثی است:

«يَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيد»

منظور چیست؟

پاسخ:

« أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُومُ الْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيد...»

الغيبة( للنعماني)؛ نويسنده: ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق‏، ص233

در اینجا آقای «غفاری» در پاورقی می گوید مراد، احکام جدید و مقوله نسخ نیست بلکه احکامی است که در خلال دهور و اعصار ،رفته رفته کنار گذاشته شده اند و به آنها عمل نمی شود.

احیای کتاب و سنت مطرح است. امام علی علیه السلام می‌ فرمایند:

«..وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْي...‏ وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّة..»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص196

حضرت خواسته‌ها را تابع هدایت وحی می‌کند، در صورتی که مردم تابع هوس‌ها شده اند.

آن‌ برداشتی که مردم از قرآن دارند، برداشت‌های غلط را از بین می‌برد، و با تفسیر جدیدی می‌آید، نه اینکه یک کتاب جدیدی غیر از قرآن بیاورد ، همین کتاب با تفسیرٍ جدید «يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ»!

یا جواب دیگر:

«يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يَعْمَلُ بِكِتَابِ اللَّه‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص396

حضرت مهدی می‌آید به کتاب خدا عمل می‌کند.

«إِنَّ الْعِلْمَ بِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) لَيَنْبُتُ فِي قَلْبِ مَهْدِيِّنَا كَمَا يَنْبُتُ الزَّرْعُ عَلَى أَحْسَنِ نَبَاتِه‏»

كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص653

آغاز بحث...

بحث ما در رابطه با «مولیٰ» بود. «سبط ابن جوزی» متوفای 654 ،در کتاب ‌«تذکرة الخواص» معانی متعددی را برای «مولیٰ» می‌آورد:

«والعاشر بمعنى الأولى»

معنای دهم این است که «مولیٰ» به معنای «اولیٰ» است، و استدلال هم می‌کند:

«(فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاَكُمْ)، أي أولى بكم وإذا ثبت هذا لم يجز حمل لفظة المولى في الحديث على مالك الرّق...»

وقتی در آیه این معنا را پیدا کرد، در قضیه «غدیر» ما نمی‌توانیم «مولیٰ» را به معنای مالک و سیدِ عبد قرار بدهیم...

«... ولا على النّاصر، لأنّه عليه السّلام كان ينصر من ينصر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ويخذل من يخذله....لا على السيد المطاع لأنه كان مطيعا له يقيه بنفسه و يجاهد بين يديه و المراد من الحديث الطاعة المحضة المخصوصة فتعين الوجه العاشر و هو الأولى و معناه من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به »

تمام معانی که برای کلمه مولی می توان گفت را رد می کند و می‌گوید « فتعين الوجه العاشر »

در ادامه قول ابوالفرج اصفهانی را می آورد:

« قد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى بن السعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين فانه روى هذا الحديث باسناده الى مشايخه و قال فيه فاخذ رسول اللّه ص بيد علي فقال من كنت وليه و أولى به من نفسه فعلي وليه ‌»

سبط بن جوزی ادامه می دهد که : تمام معنای که ما در رابطه با «مولیٰ» آورده‌ایم همه به وجه دهم بر می‌گردد، یعنی به معنای «اولیٰ». (و از جمله دلائل تعین این معنا برای مولی، همین جمله قبل از «من کنت مولاه...» است) :

«ألستُ أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نصّ صريح في اثبات إمامته وقبول طاعته»

نص صریح در اثبات امام علی و قبول طاعت علی است.

تذكرة الخواص؛ نویسنده: سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي (متوفاى654هـ)، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م، ص31

این تعبیر، تعبیر خیلی زیبایی است . یکی از دوستان قبلا مطرح کرده بودند که :شما که می‌گویید صحابه با پیغمبر مخالفت کردند (در مواضع گوناگون از جمله ولایت امیرالمومنین)، چرا ابوبکر و عمر و ... در «غدیر» که يیامبر ، علی را برای خلافت نصب کردند، مخالفت نکرده بلکه تبریک گفتند؟

در کتاب «سرّ العالمین» صفحه 18 دارد:

«من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول : ' من كنت مولاه فعلي مولاه ' فقال عمر بخ بخ»

«يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم»

این در حقیقت تسلیم و رضایتی از عمر است و محکم کردن ولایت علی است.

«ثم بعد هذا، غلب الهوى لحب الرياسة و حمل عمود الخلافة و عقود البنود و خفقان الهوى «في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا»

امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت.و قرار ها و پيمان ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه ها و ازدحام اسب ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.

سر العالَمَین وكشف ما في الدارين؛ اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي، ج1، ص18

مشکلاتی که درست کردند. حتی «عایشه» می گوید:

«خوّف عمر الناس»

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 195 ح 3669 ناشر: دار الفکر، بيروت، 1401 ق.

عمر کاری کرد که همه مردم را ترساند.

و جالب این است که «ذهبی» در «تاریخ اسلام» جلد 3، صحه 633 این را می‌آورد ایشان گفت که:

«هنيئاً لك يا علي ، أصبحت و أمسيت مولى كل مؤمن و مؤمنة»

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى ، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج3، ص633

بعد در کتاب «سیر اعلام النبلاء» جلد 19این مطلب را نقل می‌کند:

« وَلأَبِي المُظَفَّر يُوْسُف سِبْطِ ابْنِ الجَوْزِيّ فِي كِتَاب "رِيَاض الأَفهَام" فِي مَنَاقِب أَهْلِ البَيْت قَالَ: ذَكَرَ أَبُو حَامِدٍ فِي كِتَابِهِ "سِرّ العَالمين وَكشف مَا فِي الدَّارين" فَقَالَ فِي حَدِيْث: "مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ، فعليٌّ مَوْلاَهُ" 1 أَنَّ عُمَر قَالَ لعلِي: بخٍ بخٍ، أَصْبَحتَ مَوْلَى كل مؤمنٍ ومؤمنة. قال «ابو حامد»

«ابو حامد»(غزالی) می گوید:

«وهذا تسليم ورضى ثم بعد هذا غلب عليه الهوى حبا للرياسة وعقد البنود وأمر الخلافة ونهبها فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا»

بعد (ذهبی) می‌گوید:

«وما أدري ما عذره في هذا والظاهر أنه رجع عنه وتبع الحق فإن الرجل من بحور العلم والله أعلم»

نمی‌دانم عذر «غزالی» در این حرفش چه است؟ ظاهر این است که از این حرفش برگشته.

و تابع حق شده چون «غزالی» دریای از علم است!

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج19، ص328

ذهبی درباره «سبط بن جوزی» در «تاریخ الاسلام» جلد 48 می گوید:

« يوسف بن قُزُغْلي بن عَبْد الله، الإِمَام، الواعظ، المؤرخ، شمس الدين أَبُو المظفَّر التُّركيّ، ثمَّ البغدادي العوني، الحنفي. [المتوفى: 654 هـ] سِبْط الإِمَام جمال الدين أَبِي الفَرَج ابن الجوزي؛ »

الكتاب: تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام- المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)- المحقق: الدكتور بشار عوّاد معروف

الناشر: دار الغرب الإسلامي، ج 14 ، ص 767

همچنین «شوکانی» می گوید:

(هي مولاكم)

که در سوره حدید است.

«أي هي أولى بكم والمولى في الأصل من يتولى مصالح الإنسان»

«مولیٰ» در اصل درباره کسانی استعمال می‌شود که متولیان مصالح انسان هستند.

«ثم استعمل فيمن يلازمه»

فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1250، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج5، ص171

«قرطبی» تفسیرش که در حقیقت عصاره تفاسیر 6 قرن اول است ،در جلد 17، (سوره حدید):

«(مأواكم النار هي مولاكم) أي أولى بكم والمولى من يتولى مصالح الإنسان ثم استعمل فيمن كان ملازما للشيء»

الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج17، ص248

همه نشان می‌دهد ‌که کلمه «مولیٰ» هم در استعمال عرفی و هم استمعال قرآنی، به معنای دوست و ناصر نیست.

قرآن می‌گوید آتش، مولای شما است این معنایش این نیست که دوست و رفیق شما است ، «مولاكم: أي أولى بكم»

در هر صورت...

آقای «زبیدی» در کتاب «تاج العروس» وقتی به اینجا می‌رسد می‌گوید:

««وأَيْضاً من معانی المولی: (الوَلِيُّ ) الذي يَلِيَ عَلَيك أَمْرَكَ وهما بمعْنًى واحِدٍ»

کسی که امر تو را متولی است.

کلمه «مولیٰ» و «ولی» را به معنای واحد گرفته، این نکته خیلی خوبی است که چه بگوییم:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فعليٌّ مَوْلاهُ»

یا:

«مَنْ كنتُ وَلِيَّه فَعَليُّ وَلِيَّه»

هیچ تفاوتی با هم ندارد.

تاج العروس من جواهر القاموس؛ اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205، دار النشر: دار الهداية، تحقيق: مجموعة من المحققين، ج40، ص245

«ابن منظور» در «لسان العرب»

« قَالَ: والوَلِيُّ والمَوْلى وَاحِدٌ فِي كَلَامِ الْعَرَبِ. قَالَ أَبو مَنْصُورٍ: وَمِنْ هَذَا قَوْلِ سَيِّدِنَا

رَسُولِ اللَّه، صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَيُّما امرأَةٍ نَكحَتْ بِغَيْرِ إِذن مَوْلاها

، وَرَوَاهُ بَعْضُهُمْ: بِغَيْرِ إِذن وَلِيِّها ، لأَنهما بِمَعْنًى وَاحِدٍ.

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت، الطبعة : الأولى، ج15، ص408.

تهذيب اللغة؛ اسم المؤلف: أبو منصور محمد بن أحمد الأزهري الوفاة: 370هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 2001م، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمد عوض مرعب، ج15، ص323

این را عزیزان داشته باشند ، خیلی از جاها به دردمان می‌خورد، برای آنهایی که می‌گویند «مولیٰ» چندین معنا دارد .این بزرگان لغت می گویند: «مولیٰ» و «ولی» هر دو به یک معنا هستند.

مگر اینکه قرینه‌ ای باشد مثلا «زوّجَ مولاهُ»، مشخص است مراد از این «مولیٰ» یعنی عبدش، مادامی که قرینه نباشد، به هیچ وجه نمی‌توانیم «مولیٰ» را از معنای ولایت منصرف کنیم.

برخی از لغوییان تصریح کرده‌اند که اگر واژه «مولیٰ» به دین اضافه شود و در فضای دینی استعمال ‌شود، به معنای «ولی» خواهد بود و معنای دیگری نخواهد داشت. نکته مهم در این بیان این است که این گروه از لغوی‌ها برای این نکته به حدیث شریف:

«من کنت مولاه فعلیٌ مولاه»

مثال زده اند. این هم نکته زیبایی است، کلمه «مولیٰ» هر وقت در مسائل دینی بکار رود، به معنای ولایت است:

« وَرَوَى ابْنُ سَلَامٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ: المَوْلى لَهُ مَوَاضِعَ فِي كَلَامِ الْعَرَبِ: مِنْهَا المَوْلى فِي الدِّين وَهُوَ الوَلِيُّ وَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكافِرِينَ لَا مَوْلى لَهُمْ ، أَي لَا وَلِيَّ لَهُمْ،

وَمِنْهُ قَوْلِ سَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّه، صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مَنْ كنتُ مَولاه فعليٌّ مَولاه

أَيْ مَن كنتُ وَلِيَّه »

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى، ج15، ص408.

تاج العروس من جواهر القاموس؛ اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205، دار النشر: دار الهداية، تحقيق: مجموعة من المحققين، ج40، ص245

اینها یک سری نکات خیلی ظریفی است که در مناظرات و ... خیلی کارساز است. اینها نکات طلائی است، هیچ کس نمی‌تواند به «ابن منظور» یا «زبیدی» و ... اشکال بگیرد. ایشان هم می‌گوید:

«وَرَوى ابنُ سلام عن يونس: أنَّ المَوْلَى في الدِّيْن هو الوَلِيُّ، وذلكَ قولهُ تعالى: (ذلكَ بأنَّ اللهَ مَوْلَى الذينَ آمَنُوا وأَنَّ الكافِرِينَ لا مَوْلَى لهم)، أَي لا وَلِيَّ لهُم، ومنه الحديثُ : ( مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فعليٌّ مَوْلاهُ )، أَي مَنْ كنتُ وَلِيَّه»

اینها نه شیعه هستند و نه شیعه زاده . اینها وقتی می‌گویند کلمه «مولیٰ» اگر در مسائل دینی مطرح شد به معنای ولایت است؛ یعنی هیچ تفاوتی ندارد بگویید «من کنت مولاه» یا بگویید «من کنتُ ولیَه».

«لسان العرب» تعبیری را هم از قول عمر نقل می‌کند :

«وقول عمر لعلي، رضي الله تعالى عنهما: أصبحت مولى كل مؤمن( أي ولي كل مؤمن)»

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى، ج15، ص410.

در هر صورت ...

همه اینها نشان می‌دهد با توجه به معانی واژه «مولیٰ» در استعمالات متعددِ آن، ولی علمای لغت تصریح کرده اند که اگر این واژه در آیه یا حدیث اعمال شود حتماً باید بر اساس قرائن و آنچه که حدیث اقتضاء می‌کند معنا شود.

بنابراین حمل واژه «مولیٰ» در حدیث شریف «غدیر» بر معنای دوست، بدون در نظر گرفتن قرائن داخلی و خارجی ، کاری نادرست و خلاف قاعده است. «زبیدی» هم می‌گوید:

«فهذه أحَد وعِشْرونَ مَعْنًى للمَوْلَى، وأَكْثَرُها قد جاءَتْ في الحديثِ»

بیست و یک معنا برای «مولیٰ» است که اکثرشان در احادیث هم آمده.

«فيُضافُ كلُّ واحِدٍ إلى ما يَقْتَضِيه الحديثُ الوارِدُ فيه»

تاج العروس من جواهر القاموس؛ اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205، دار النشر: دار الهداية، تحقيق: مجموعة من المحققين، ج40، ص246

اگر چنانچه در یک حدیثی کلمه «مولیٰ» در واقع به معنای «مُعتِقِ» یا «مُعتَق» یا به معنای «ناصر» باشد، این معنا با توجه به ما یضاف الیه اش در کلام ، مشخص می شود.

«ابن اثیر جزری» هم می‌ گوید:

«وقد تكرر ذكر المولى في الحديث وهو اسم يقع على جماعة كثيرة فهو الرب والمالك والسيد والمنعم والمعتق والناصر والمحب والتابع والجار وابن العم والحليف والعقيد والصهر والعبد والمعتق والمنعم عليه وأكثرها قد جاءت في الحديث فيضاف كل واحد إلى ما يقتضيه الحديث الوارد فيه»

برای تمام این معانی،نیاز به قرینه است.باید به ما یضاف الیه مولی نگاه کرد تا ببینیم کدام معنا قصد شده، اما چنانچه خالی از قرینه بود ، جز معنای ولایت معنای دیگری ندارد.

«ومنه الحديث من كنت مولاه فعلى مولاه يحمل على أكثر الأسماء المذكورة»

النهاية في غريب الحديث والأثر؛ اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري الوفاة: 606، دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، ج 5، ص 227

«فخر رازی» به اینجا که می رسد،بجای بررسی شواهد و قرائن داخلی ، سراغ این می رود که در صورت اثبات امامت حضرت علی، به فسق و... بعض صحابه باید حکم کرد و لذا مسئله را اینطور ختم می کند و می گذرد!!

خدا بر توفیقات همه عزیزان بیافزاید موفق و مؤید باشند، عزیزان ان شاء الله ما را هم دعا کنند مخصوصاً شب جمعه که وقت اجابت دعا است و عصر جمعه ساعت آخر بویژه آن لحظه آخری که آفتاب می‌خواهد غروب کند وقت اجابت دعا است. ان شاء الله همه را دعا کنند حضرت ولی‌عصر را هم دعا کنند. برای ما هم ان شاء الله یک دعای خیری داشته باشند.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»



مطالب مرتبط:
کلمه ولیّخلافت و امامت، خلیفه و امام 3 امامت و خلافت- امام و خلیفه 2امامت عامّه و خلافت
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب