بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیست و هفتم 98/09/04
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (7)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
آقای «عدنان عرعور» راجع به امام حسین (علیه السلام) می گوید: "هر کس برای مصیبت امام حسین محزون نشود، او منافق است؛" چقدر میشود روی حرفهایش حساب كرد؟
پاسخ:
ایشان مصداق انسان «هَمَجٌ رَعَاع» است و با هر بادی به یک طرف میوزد، خیلی آدم خبیثی است و تقریباً عمده فتنه «سوریه» زیر سر همین «عدنان عرعور» بود
پرسش:
«العریفی» چگونه است؟
پاسخ:
«عریفی» بعد از آن فتوایی که در رابطه با «جهاد النکاح» داد از سکه افتاد، به اضافه دو سه تا عکس از او در «انگلیس» لو رفت که با چند تا از خانمهای آنچنانی عکس گرفته بود؛ الان آنکه خیلی زیاد روی بورسشان است، «عبد الرحمن دمشقیه»، و «عثمان الخمیس» است
«عثمان الخمیس» الآن دارد نیرو تربیت میکند و نزدیک به 150 تا طلبه گرفته و هفت، هشت سال است آنها را در فن مناظره تربیت میکند؛ بعضی از اینها را در شبکه آقای «ملازاده» فرستاد، بچههای ما یک مقداری حالش را گرفتند، آنها پا به فرار گذاشتند. دو سه تا جوان را آنجا آورده بودند ادای آقای «ابوالقاسمی» را در میآوردند.
«عدنان عرعور» در مناظرهای که با آقای «ابوالقاسمی» کرد شاخش شکست؛ یعنی همه سایتهای وهابی نوشتند که «عرعور» از «ابوالقاسمی» شکست خورد؛ ایشان یک ربع بیشتر نتواست طاقت بیاورد!
مناظره هم در رابطه با توحید بود؛ «عرعور» یک ربع نتوانست طاقت بیاورد و برنامه را قطع کرد. بعد از آن برنامهاش را هم قطع کردند، برای اولین بار بود شکست خورد. ایشان در «شبکه المستقله» خیلی سر و صدا داشت.
پرسش:
آخرین صحابی چه سالی فوت کرد؟
پاسخ:
«ابو طفیل عامر بن واثله » در 101 یا 103 از دنیا رفت.
پرسش:
روایتی هم از ایشان نقل شده؟
پاسخ:
روایات زیادی در «صحیح بخاری» و غیره دارند. وفات ایشان را 101 و 103 و بعضیها 107 هم گفتند؛ ولی آنچه که مسلم است 101 از دنیا رفته است.
پرسش:
زمان «عمر بن عبدالعزیز» موقعی که تدوین حدیث شروع شده بود، ایشان زنده بود؟
پاسخ:
نه نبود، «عمر بن عبدالعزیز» متوفای 98- 99 است، دستور تدوین حدیث را داد؛ ولی دستورش عملی نشد؛ تقریباً بعد از 15- 20 سال از گذشت دستور او، تدوین حدیث را شروع کردند؛ و در زمان تدوین حدیث، هیچ کدام از صحابی زنده نبودند.
پرسش:
روایتهایی که از «ابو هریره» نقل میکنند چطوری نقل میکنند؟
پاسخ:
به صورت سینه به سینه نقل میکنند.
پرسش:
روایات ما اهل تشیع هم سینه به سینه است؟
پاسخ:
نه؛ مرحوم «صاحب وسائل» در خاتمه «وسائل» ظاهراً فایده 14 باشد میگوید: در زمان ائمه توسط اصحاب ائمه 6600 کتاب تألیف شد؛ از این 6600 کتاب، 400 مستند فتاوای فقهاء به عنوان «اصول اربع مئه» بوده؛ کتاب «کافی» هم «تبویب اصول اربعه مئه» است و كسانی که میگویند "«کافی» سال 328 بود و چه رابطهای داشته، او روایت را از ائمه نگرفت؛" غافل هستند که «کلینی» از خودش چیزی ندارد و همان اصول 400 گانه را گرفته و تبویب کرده است.
مثلاً یک کسی میخواست در رابطه با تیمم تحقیق کند باید 400 تا کتاب را زیر و رو میکرد، روات را بررسی میکردند تا ببینند در رابطه با تیمم از ائمه چه دارد؛ که مرحوم کلینی آمد و اینها را باب باب کرد.
نکته مهمی که ما داریم این است که اهل سنت معصوم را منحصر به پیغمبر میدانند ولی ما معصوم را در 14 نور پاک میدانیم.
نکته دیگر اینکه خیلی از این کتابهای که نوشته میشد به ائمه عرضه میشد، ائمه تأیید یا رد میکردند؛ یعنی اینها به منزله تألیف خود ائمه است؛ مثلاً کتاب «عبید الله حلبی» را خدمت امام صادق (سلام الله علیه) عرضه میکنند و حضرت تأیید میکند.
کتاب «اعمال شبانه روزی» یا «رساله عملیه» به قول امروز؛ «اعمال یوم و لیله» نوشته «یونس بن عبدالرحمن» است، خدمت آقا امام رضا و امام جواد میآورند و یا کتاب «فضل بن شاذان» را خدمت امام عسکری میآورند. اینها نمونههای است که به دست ما رسیده.
مهمتر از همه «یونس بن عبدالرحمن» از اصحاب امام رضا و امام جواد (سلام الله علیهما) است، ایشان برای جمع کردن روایات سرش درد میکرد.
میگوید: "من تمام «عراق» و «حجاز» را زیر و رو کردم و تمام رواتی که از امام باقر، امام صادق و امام سجاد روایت نقل کرده بودند را دیدم و روایاتشان را هم ضبط کردم. بعد خدمت آقا امام رضا (سلام الله علیه) آمدم، اینها را به حضرت عرضه کردم. امام رضا تعداد زیادی از این روایت را رد کرد و فرمود: این روایت دروغ است، آن روایت کذب است و... آنکه خالص خالص بود را به صورت یک کتاب در آوردم."
حال مشخصات این کتاب چگونه بوده؟ صد صفحه، هزار صفحه، پنج هزار صفحه به عنوان کتاب «یومٌ ولیله» در آمد؛ یعنی کتابی که یک شیعه و یک مسلمان در 24 ساعت به آن نیاز دارد. كتابی كه در آن مسائل اعتقادی، مسائل احکام، مسائل اخلاق و همه چیز در آن بود.
این در حقیقت یکی از اساسیترین کتابهای شیعه است که ایشان بعد از اینکه تمام روایات را جمع میکند به امام عرضه میکند؛ ولی اهل سنت همچنین چیزی ندارند بلکه برعکسش را دارند که در زمان رسول اکرم میگوید:
«أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ، فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص62
حتی میگویند این روایت، اولین روایت متواتری است که اهلسنت نقل میکنند که بیش از 150 تا170 طریق روایت دارد.
پرسش:
میشود گفت روایات اهل سنت تواتر دارند؟
پاسخ:
تواتر به چه معنا است؟ تواتر، به معنای کثرت طرقی که انسان اطمینان به صدور روایت داشته باشد، اهل سنت قطعاً از این دست روایات دارند، مثل حدیث غدیر که عمدتاً آنها نقل کردند لذا ما میگوییم متواتر است. و یا حدیث: «فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً» را نقل کردند.
یعنی در حدی است که نمیشود بگوییم اینها دروغ و جعلی است. نمیشود همچنین چیزی گفت. ولو اینکه آنها نقل کرده باشند. وقتی یک روایتی به پنجاه، شصت طریق میرسد؛ یعنی مشخص میشود اصلی داشته و اینطوری نبود که صد نفر بیایند با همدیگر تبانی کنند که یک روایتی را از زبان مثلاً رسول اکرم نقل کنند، اینچنین نبود.
آغاز بحث...
ما در رابطه با بحث ضوابط علم الحدیث عرض كردیم که اگر كسی بخواهد در حوزه پاسخ به شبهات یا مناظرات وارد بشود، یكی از آنها «تسلط به قواعد رجالی» است.
قاعده چهارم كه معیار در قبول روایت راوی است، «صداقت راوی» است نه عقیده راوی! اگر هر عقیدهای هم داشته باشد همین كه صداقت در گفتار داشته باشد روایتش مقبول است.
البته آقایان اهلسنت معمولا همه جا یك حالت یك بام و دو هوایی دارند. یك جا میخواهند یك روایت را رد كنند، میگویند: این شیعی و رافضی بوده لذا روایت را رد میكنند؛ یك جا میآیند میخواهند روایت را قبول كنند میگویند: عقیده راوی ارتباطی به روایت راوی ندارد. عقیدهاش هرچه است مال خودش اما روایتش مال ما!!
بخش اول را ما هفته گذشته خواندیم، اینها میگویند كسانی كه مثل رافضه و... بدعتگذار هستند، اینها اگر دعوت به بدعت كنند، حكمش این است و اگر دعوت به بدعت نكند حكمش چیز دیگر است؛
ولی از آن طرف شما «حریز بن عثمان» را ببینید كه از روات «بخاری»، «سنن نسائی»، «سنن ابن داود»، «موطأ مالك» و «سنن ابن ماجه» است؛ تعبیرشان را ببیند:
«سألت أحمد بن حنبل، عن حريز، فقال: ثقة، ثقة، ثقة»
دقت كنید در ادامه می گوید:
«ليس بالشام أثبت من حريز»
در منطقه شام قویتر و مطمئنتر از حریز نداریم.
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج5، ص573
باز ایشان از «یحیی بن معین» كه از بنیانگذاران رجال اهلسنت نقل می کند که گفته است: «حریز» ثقه است!
در مورد همین آقای «حریز»، «ابن حبان» میگوید:
«وقال بن حبان كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة وبالعشي سبعين مرة»
هفتاد بار صبح امیرالمؤمنین را لعن میكرد و هفتاد بار هم شب لعن میكرد.
و میگفت:
«هو القاطع رؤوس آبائي وأجدادي»
تهذيب التهذيب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج2، ص209
خدا، هم خودت را لعنت كند و هم آباء و اجدادت را لعنت كند. این را همه آوردهاند. «مجروحین - ابن حبان»، دارد «تهذیب الكمال - مزی» دارد، «تهذیب التهذیب- ابن حجر» دارد، «انساب – سمعانی» دارد. همه اینها نقل کرده اند.
وحال آنكه اینها وقتی به ابوبكر و عمر میرسند میگویند هركس به ابوبكر و عمر بخواهد كوچكترین اهانتی بكند «فهو زندیق»! و روایاتش هم باید آتش زده شود؛ ولی نسبت به امیرالمؤمنین به این شكلی عمل میكنند!!
شما ببینید اینها در ذم كسانی كه اصحاب را لعن و سب میكنند، چه گفته اند. البته «ابن تیمیه» میگوید:
«ومن سب أبا بكر وعمر وعثمان فهو أعظم إثما ممن سب عليا»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص468
تعابیر آقایان در سب صحابه این است:
«من سب اصحاب النبي فلیس من امة محمد»
این مطلب را «ابوحامد مقدسي» نقل كرده است.
تا آنجای كه اینها دارند كسی كه شیخین را سب بكند واجب القتل است! ولی اگر كسی علی را سب كند داستانش فرق می کند. ببینید می گویند:
«وَمَنْ سَبَّ الشَّيْخَيْنِ أَوْ طَعَنَ فِيهِمَا يَكْفُرُ وَيَجِبُ قَتْلُهُ ثُمَّ إنْ رَجَعَ وَتَابَ وَجَدَّدَ الْإِسْلَامَ هَلْ تُقْبَلُ تَوْبَتُهُ أَمْ لَا؟»
الجوهرة النيرة؛ اسم المؤلف: أبو بكر بن علي بن محمد الحدادي العبادي اليمني - الزَّبِيدِيّ (المتوفى : 800هـ) الوفاة: 800 ، دار النشر: ج 6، ص 139
تعبیرشان این است كه اصلا توبهشان قبول نیست. یا دارند که:
«من سَبَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ جُلِدَ وَمَنْ سَبَّ عَائِشَةَ قُتِلَ»
المحلى، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي؛ ج 11، ص 415
تعابیر این است كه اگر كسی بخواهد به ابابكر و عمر بخواهد كوچكترین جسارتی بكند، زندیق است و روایتش قبول نیست؛ ولی نسبت به امیرالمؤمنین برخوردشان طوری دیگر است.
از «یحیی بن صالح» سوال میكنند:
«لم لم تكتب عن حريز بن عثمان؟ قال كيف اكتب عن رجل صليت معه الفجر سبع سنين فكان لا يخرج من المسجد حتى يلعن عليا سبعين لعنة كل يوم »
با او هفت سال نماز صبح را خواندیم از مسجد خارج نمیشد تا هفتاد بار امیرالمؤمنین را جسارت كند!
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج12، ص349
اینها از آن طرف میگویند اگر كسی بدعتگذار باشد به این شكل است، صحابه را لعن كند این شكلی است و از این طرف میآیند نسبت به اینطور افراد اینطوری نقل می کنند.
من جمع كردم افرادی را كه از نواصب بودند و نسبت به ائمه جسارت میكردند، نسبت به امیرالمؤمنین جسارت میكردند، نزدیك 50 راوی هستند كه آقایان اینها را توثیق كردهاند و روایت در «صحاح ستة» دارند.
ان شاء الله فرصتی بشود من فایل را تنظیم كنم در كانال بگذاریم تا دوستان فایل را داشته باشند. این بحث از مباحثی است كه همیشه باید در آستینمان باشد، وقتی اینها دارند خیلی فضولی میكنند، ما اینها را به عنوان پوست خربزه جلوی پایشان بیندازیم.
سؤال ما این است که امیرالمؤمنین حداقل به عنوان خلیفه چهارم كه برای شما هست، اگر خلیفه چهارم هم نه، صحابه پیغمبر بوده یا نبوده!؟ در این كه شكی نیست كه حضرت، صحابه پیغمبر بوده است. آن وقت به این شكلی راویان شما به حضرت امیرالمؤمنین توهین میكنند!؟ این یك نكته.
نكته دیگر اینكه اینها میآیند روایات فضائل، مناقب و روایات امامت را به خاطر رافضی بودن یا شیعه بودن رد میكنند؛ این را عزیزان داشته باشند اینها از بحثهای كلیدی است:
«هل التشیع و الرفض مانع من قبول الروایة الراوي»
«خطیب بغدادی» كه از استوانههای علمی اهلسنت است، و كتاب «تاریخ بغداد» ایشان و كتاب «الكفایة فی علم الروایة» میشود گفت قدیمیترین كتاب «درایة» اهلسنت است.
از یكی از شاگردان «مسلم» نقل میكند که «محمد بن یعقوب» میگوید:
«كتاب استاذى ملآن من حديث الشيعة»
كتاب استاد من؛ یعنی «صحیح مسلم» مملو از احادیث شیعه است!
الكفاية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 131
«ذهبی» یك روایت قشنگی در رابطه با «ابان بن تغلیب» دارد میگوید:
«شيعيٌ جَلد»
شیعهی خیلی بد قواره و آدم متعصبی بوده است
«لكنه صدوق فلنا صدقه وعليه بدعته»
صداقتش مال ما و بدعتش مال خودش!
بعد این عبارتش جالب است میگوید:
«فلو رُدّ حديث هؤلاء»
اگر ما حدیث «ابان ابن تغلب» و حدیث شیعیان را رد كنیم
«لذهب جملة من الاثار النبوية»
بخشی از آثار نبوت از بین میرود
«و هذه مفسدة بينة»
ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج1، ص 118
عزیزان آدرس این كتاب را داشته باشند؛ «میزان الاعتدال، ج1، ص118 است و كتاب «لسان المیزان» و دیگر كتب هم دارند.
«خطیب بغدادی» از «علی بن مدینی» كه از نواصب است، و نسبت به امیرالمؤمنین جسارت دارد، نسبت به شیعه وقاحت دارد و از رجالییونشان هم است میگوید:
«ولو تركت أهل الكوفة لذلك الرأي يعنى التشيع»
اگر چنانچه ما روایات اهل «کوفه» را به خاطر تشیع کنار بگذاریم
«خربت الكتب»
کتابهای ما ویران میشود.
یعنی اگر بنا باشد ما راویان شیعه را از کتابهایمان حذف کنیم دیگر چیزی برای ما باقی نمیماند؛ خودش هم توضیح می دهد؛
«قوله خربت الكتب يعنى لذهب الحديث»
عمده روایات ما از شیعهها است!
الكفاية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 129
«ابن حجر» در شرح حال «ابراهیم ابن ابیبکر» نقل میکند میگوید:
«لولا رجلان من الشيعة ما صح لهم حديث عباد بن يعقوب وإبراهيم بن محمد بن ميمون »
اگر این دو نفر از روات شیعه در کتابهای ما نبود ما یک حدیث صحیح هم نداشتیم! «عباد بن یعقوب» و «ابراهیم بن محمد بن میمون»!
تهذيب التهذيب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى، ج5، ص95
البته «عباد» شیعه نیست و سنی است؛ ولی از آنجایی که نسبت به عثمان ارادت ندارد و قبولش ندارد و یک عبارتی هم دارد میگوید: "خدای عالم عادلتر از آن است که بخواهد «طلحه» و «زبیر» را بهشت ببرد؛ چون اینها با علی جنگیدند،" این باعث شده به این بنده خدا برچسب تشیع بزنند.
آقای «عباد بن یعقوب» عبارت زیبای دیگری دارد میگوید: "اگر هر کس هر روز دشمنان آل محمد را لعنت نکند با آنها محشور خواهد شد؛" ولذا آدم تندی نسبت به اعداء اهلبیت (علیهم السلام) است. «عباد بن یعقوب» در «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم» و «صحاح سته» روایت دارد.
لذا این را راست میگویند که اگر روایت «عباد بن یعقوب» را کنار بگذارند، خیلی از بساطشان به هم میریزد؛ در کتابهای فقهیشان «از طهارت تا دیات» ملاحظه كنید آقایان چقدر روایت از «عباد بن یعقوب» دارند.
ولی همین «عباد بن یعقوب» وقتی در مورد فضائل ائمه روایت نقل میکند بلافاصله برچسب «رافضی» و «شیعه» میزنند و روایاتش را از درجه اعتبار ساقط میکنند!!
پرسش:
عبارت ابن حجر که می گوید: «ما صح لهم حديث»؛ «لهم» به شیعه بر نمیگردد؟
پاسخ:
نه؛ «ما صح لهم» یعنی «ما صح لاهل السنة» در شیعه كه ما اصلا از این آقا روایتی نداریم، در کتابهای ما و «كتب اربعه» روایتی از او نداریم، اگر هم باشد یکی دو مورد است اینها هم گفتند او «عامیٌ سنیٌ»
اینها آمدند یک شعری گفتند در قافیهاش گیر کردند؛ مبنای فقهی و اعتقادی اینها این است که شیعه بودن مانع قبول روایت است؛ چون اینها میگویند:
«من انكر امامة ابي بكر فهو كافر»
إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع؛ المؤلف: المقريزي، أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 ه ـ 1999م، ج9، ص218
و روایت کافر را هم آقایان قبول نمیکنند، گرچه آقایان همانجا هم مشکل دارند؛ میگویند ما روایت کافر را یعنی کسی به خاطر بدعتش یا انکار ضروری کافر بشود روایتش را قبول میکنیم و حال آنکه قاعده کلیشان این است.
«من انكر امامة ابي بكر فهو كافر»
یا دارند:
«من قال إن أبا بكر وعمر ليس إمامي هدى يقتل»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 52، ص 201
اگر کسی معتقد نباشد که ابوبکر و عمر امام هدایت هستند، نه فقط خلافت، معتقد نباشد امام هدایت هستند، کافر است و باید کشته شود.
اگر ملاک این باشد خیلی از بزرگانشان هستند كه قاتلین امیرالمؤمنین و کسانی که در «جنگ جمل» و همچنین در «صفین» بودند معتقد هستند اینها اهل دوزخ هستند اینها شک و شبههای ندارند. خیلی از رواتشان را اگر این را ملاک قرار بدهند باید دور بریزند.
«البانی» که امروز بحثش به عنوان بحث سکه مطرح است؛ «ناصر الدین البانی» متوفای 1420 است؛ خدمتی که این شخص به وهابیت و اهلسنت کرد کسی نکرده، ایشان آمد تمام روایات کتب اهلسنت را روی میز ریخت، شیر یا خط بازی کرد یا استخاره کرد گفت این روایت صحیح و این روایت ضعیف است.
ایشان کتابی در ده دوازده جلد به نام «سلسلة الأحادیث الصحیحه» نوشت. هفت هشت ده جلد هم كتاب به اسم «سلسلة الأحادیث الضعیفه» نوشت. الان عمدتاً وهابیها به این آدم ارادت ویژه دارند و معتقد هستند روایتی را که «البانی» بگوید ضعیف است باید دور انداخت و روایتی که بگوید صحیح است باید قبول کنند.
ایشان در کتاب «سلسلة الأحادیث الصحیحه» بحثی میکند که یک راوی شیعه در آنجا است که آیا این را ما قبول کنیم یا نه؟ میگوید:
«کَلّا»
ما نمیتوانیم روایتش را رد کنیم:
«لأن العبرة في رواية الحديث إنما هو الصدق و الحفظ »»
می گوید راوی باید صادق باشد و «حافظ»؛ حافظ یعنی استعداد معتدل داشته باشد و آدم فراموشکاری نباشد.
«و أما المذهب فهو بينه و بين ربه، فهو حسيبه»
اما مذهب بین خود و خدایش است خدا با او حساب میکند!
بعد ایشان در ادامه میگوید ما میبینیم در «صحیحین» و غیر «صحیحین»:
«قد أخرجوا»
«أخرجوا»؛ یعنی «نَقَلوا» «خرج – اخرج»؛ یعنی ذكر روایته. می گوید:
«قد أخرجوا لكثير من الثقات المخالفين كالخوارج و الشيعة و غيرهم»
سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها؛ المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، الطبعة: الأولى، (لمكتبة المعارف)، ج5، ص262
این عبارت «البانی» برای ما ملاک خوبی است. دیگر بحث هم ندارد بر اینکه شیعه داعی یا غیر داعی باشد، هیچ فرقی نمیکند!
«ابن تیمیه» هم تعبیری در «منهاج السنه» دارد می گوید:
«و ليس لكون الرجل من الجمهور الذين يعتقدون خلافة الثلاثة يوجب له أن كل ما رواه صدق كما أن كونه من الشيعة لا يوجب أن يكون كل ما رواه كذبا بل الاعتبار بميزان العدل»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص312
می گوید: ما نمیتوانیم بگوییم ملاک برای قبول روایت، اعتقاد به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان است. نه، ملاک صداقت راوی برای ما است؛ همین که دروغگو نباشد برای ما کافی است دیگر بیش از این ملاك نیست.
«ابن حبان» تعبیرش این است:
«ولو عمدنا إلى ترك حديث الأعمش وأبي إسحاق وعبد الملك بن عمير وأضرابهم لما انتحلوا»
ایشان میگوید: بزرگان ما هر کدام یک عیب عقیدتی داشتند، یکی قائل به ارجاء، یکی قائل به جبر، یکی قائل به خلق قرآن بود، اگر اینها را ما بخواهیم به خاطر نسبتشان به مذاهب فاسده برخورد کنیم؛
«فتركنا حديثهم لمذاهبهم»
احادیث اینها را به خاطر آن مذهبی که دارند باید طرد کنیم
« لكان ذلك ذريعة إلى ترك السنن كلها»
اصلاً سنت پیغمبر را ما به کلی باید ترک کنیم
«حتى لا يحصل في أيدينا من السنن إلا الشيء اليسير»
صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1414 - 1993، الطبعة: الثانية، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ج 1، ص 160
بعد «ابن حجر» در یک جا تعبیری دارد میگوید این راوی شیعه است و من نمیتوانم روایتش را ترک کنم؛
«بعد أن لا يكون كذابا للتشيع أو القدر»
نمیتوانم روایتش را به خاطر تشیع و به خاطر قدر ترك كنم
«قَدَر»؛ یعنی قائل به جبر بودن، در ادامه میگوید «ابن قانع» نسبت به این آقا گفت:
«كوفي شيعي ثقة»
تهذيب التهذيب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة : الأولى، ج7، ص325
«ذهبی» از «احمد ابن خثیمه» از «یحیی بن معین» نقل می کند درباره «علی ابن مَدنی یا مدینی ناصبی»؛ میگوید:
«كان علي ابن المديني اذا قدم علينا اظهر السنة واذا ذهب إلى البصرة اظهر التشيع»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج11، ص47
می گوید: این آقا وقتی نزد ما میآید میگوید سنی هستم و زمانی كه به «بصره» میرود میگوید من شیعه هستم! خلاصه ما ندانستیم که این آقا چه کاره مملکت است؟ ولی با این حال ما روایتش را قبول میکنیم؛ یعنی حتی بزرگانشان به هر طرفی باد میوزید به آن طرف تمایل پیدا میکردند.
جالب این است که «ذهبی» در ادامه می نویسد:
« ولو تركت حديث على وصاحبه محمد وشيخه عبد الرزاق و... لغلقنا الباب و انقطع الخطاب و لماتت الآثار»
اگر ما «علی ابن مدینی» را به خاطر نصبش، «عبدالرزاق» را به خاطر توهینش به «عثمان»! - «عبدالرزاق» استاد «بخاری» صاحب کتاب «المصنف» متوفای 213 است - اگر اینها را کنار بگذاریم باید درِ حدیث را ببندیم و خطاب و سنت برای ما قطع بشود و آثار «نووی» بمیرد.
«واستولت الزنادقة ولخرج الدجال»
دیگر زمان اینکه «زندیق»ها بر ما مستولی بشوند و «دجال» خروج بکند.
ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 5، ص 169
این را عزیزان دقت کنند؛ از این طرف «ذهبی» نسبت به «علی ابن مدینی ناصبی»، «عبدالرزاق» که میگویند:
«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه»
اگر «عبدالرزاق» مرتد هم بشود ما روایاتش را ترک نمیکنیم!
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج 36، ص 192
«ذهبی» در دفاع از «مدینی»، مطالبی دارد. «عقیلی» در «الضعفاء» نسبت به «علی بن مدینی ناصبی» مطالبی در ضعف او دارد؛ «ذهبی» از «مدینی ناصبی» دفاع کرده میگوید:
«أفما لك عقل يا عقيلي»
آقای «عقیلی» در کتاب «الضعفاء» آمدی آقای «علی ابن مدینی» را به خاطر ناصبی بودنش تضعیف کردی عقل نداری؟
«أتدري فيمن تتكلم»
میدانی درباره چه کسی حرف میزنی؟
«كأنك لا تدري أن كل واحد من هؤلاء أوثق منك بطبقات»
«علی ابن مدینی» و امثالهم را که تو داری تضعیف میکنی به مراتب از خود تو مورد وثوقتر هستند!
ميزان الاعتدال في نقد الرجال؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 5، ص 169
ببینید یک کسی که میآید «علی ابن مدینی» را تضعیف میکند، «ذهبی» این تعابیر را نثار او می کند.
اینها نمونههای است که این آقایان نسبت به افرادشان میآورند؛ ولی اگر همین راویهایی را که این آقایان میآورند به عنوان نمونه در مورد «عبدالرزاق صنعانی»، «ابن تیمیه» در «منهاج السنه» و در «فتاوای» چقدر روایات را به خاطر «عبدالرزاق صنعانی» تضعیف میکند حتی بعضی جاها میگوید: «وفیه تشیع صغیر؛ تشیع قلیل» یک تشیع کوچکی ایشان داشته!
یا نسبت به «نَسائی» صاحب کتاب «سنن» - «نِسائی» درست نیست «نَسائی» صحیح است. نَساء یکی از روستاهای اطراف «نیشابور» است - میگوید:
«نسائی وفیه تشیع یسیر؛ تشیع قلیل»
یك كوچولو تشیع داشته!
تشیع «نَسائی» چیست؟ این است که روایاتی در رابطه با فضائل امیرالمؤمنین نقل کرده است!!
در رابطه با «حاکم نیشابوری» هم، همین حرف را میزنند: «وفیه تشیع یسیر» یا «تشیع صغیر»!!
آقای «نسائی» کتابی در فضائل امیرالمؤمنین بنام «خصائص» نوشت. گفت من میخواهم این کتاب را در یک شهری ببرم که ناصبیترین انسانهای روی زمین آنجا هستند و در آنجا نقل کنم. گفتند: ناصبیتر از «اصفهان» در کره زمین وجود ندارد، آمد در «اصفهان» خصائصش را برای مردم نقل کرد؛ ولی با همه اینها «اصفهانی»ها متعرض او نشدند.
ولی همین آقای «نسائی» به «شام» در «مسجد اموی» رفت فضائل امیر المؤمنین را نقل کرد، ریختند او را از منبر پایین آوردند به قدری لگد زدند که از حال رفت؛ او را از مسجد بیرون بردند دیدند حالش خراب است گفت: من را به «مکه» ببرید ولی وسط راه از دنیا رفت.
گفتند: شما این همه روایت درباره علی نقل کردی یك روایت هم در رابطه با «معاویه» نقل کن، گفت به همین اندازه که ما سر به سر «معاویه» نمیگذاریم طلب دیگری هم از ما دارید؟
«حاکم نیشابوری» را در «نیشابور» حبس خانگی کردند، نگذاشتند از خانه بیرون بیاید. خیلی از روات آمدند گفتند آقای «حاکم» تو را به خدا یک روایتی در رابطه با «معاویه» بگو تا از حبس خانگی نجات پیدا کنی گفت: آخر از دلم بر نمیآید و نمیتوانم درباره «معاویه» چیری بگویم، مگر «معاویه» فضیلتی دارد من بخواهم بگویم؟ من هر کاری میکنم از دلم نمیآید یک روایتی درباره فضیلت «معاویه» بگویم. آخرش هم به عنوان محجور ماند و از دنیا رفت و تمام کلاس و تشكیلاتش را تعطیل کردند به خاطر اینکه درباره «معاویه» روایت نقل نمیکند!!
«والسلام علیکم ورحمة الله»