بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه بیستم 98/08/21
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (5)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
«اسامه ابن زید» چند روز بعد از رحلت پیامبر به «مدینه» بازگشت؟
پاسخ:
الان دقیق یادم نیست. آنچه در ذهنم است حدود چهل روز بعد بود.
پرسش:
وقتی كه ایشان برگشت قضیه هجوم به منزله فاطمه زهرا (سلام الله علیها) واقع شده بود؟
پاسخ:
بعضی از آقایان میگویند بعد از برگشتن «اسامه» هجوم پیش آمد. این هم در حقیقت قولی است و خیلی نمیشود روی آن حساب باز كرد؛ ولی بعضیها میگویند سخنرانی خیلی داغی در مسجد كرد كه پایههای حكومتی اینها را به لرزه در آورد.
پرسش:
آن موقع جوان بوده است؟
پاسخ:
بله، 18 سالش بود؛ چون منصوب از طرف پیغمبر هم بود، یك وجهه خوبی هم در میان صحابه داشت.
پرسش:
یكی از راههای توثیق روات در اهلسنت این است كه در كتابهای توثیقیشان ذكر شده باشد. مثلا اگر راویی در كتاب «الثقات ابن حبان» اسمش آمده باشد ولو در ضمن یک راوی دیگر، آیا این دلیل بر توثیقش میشود!؟
پاسخ:
نه. فقط رواتی كه ایشان آورده مورد وثوق است نه رواتی كه در سند قرار گرفته است. ایشان ترجمه دارد، مثلا دو هزار راوی را ترجمه كرده است. كل راوی كه «ابن حبان» ترجمه كرده است مورد وثوق ایشان بوده است. البته میگویند آدم متساهلی بوده و مخصوصا وهابیها خیلی زیاد به «ابن حبان» ارادت ندارند.
گرچه ما ثابت كردیم که ایشان نه تنها متساهل نبود، بلكه مُتشدّد هم بود. مجروحین «ابن حبان» را اگر شما نگاه كنید خیلی زیاد است و روات را بد جوری تضعیف كرده است، اینطور نیست كه او مشهور باشد كه متساهل بوده؛ یعنی همینطور الكی راوی را توثیق و یا تضعیف میكرده است.
پرسش:
اگر خودشان آمدند و گفتند فلان راوی ضعیف است، مثل «آلبانی» ولی بیان ضعفش را بیان نكند، این چطوری است؟
پاسخ:
نه، این فایده ندارد. اینها میگوید تفسیر جرح مُفَسر را قبول داریم، البته اینها جرح مُفَسر را جایی كه به ضرر خودشان است مطرح می کنند و میگویند که جرح مفسر باشد. اگر در رابطه با شیعه و فضائل اهلبیت باشد كاری به آن ندارد، به مجرد وجود جرح برای یک راوی، میگویند فلانی گفته ضعیف است.
من معتقدم بحث رجال بویژه در اهلسنت اجتهادی است، یعنی باید صاحب رأی باشیم و اقوال را به قدری بخوانیم که اولاً مسئله كاملا دستمان باشد و ثانیاً ما صاحب نظر باشیم؛ یعنی اجتهاد داشته باشیم و الان اگر كسی بخواهد در این وادی بیفتد، فقط با قیل و قول اینها نمیشود كار را جلو برد.
مثلا همان کتاب «الجامع فی الرجال» را كه ما امسال چاپ كردیم، تألیف مرحوم «شیخ موسی زنجانی» واقعا مشخص است كار كرده؛ یعنی چهل سال – پنجاه سال در رجال كار كرده است و هر كجا میآید عین یك غواص ماهر به هر طرف شنا میكند.
وثاقت را از روایات استفاده میكند، از كلماتش استفاده میكند، از همقرین بودن استفاده میكند؛ ما كه این كتاب را چاپ كردیم حضرت آیت الله «سبحانی» گفت فلانی شما رجال شیعه را زنده كردید، كاری كه «ابن غضائری» كرده بود و همه روات ما را تضعیف كرده بود «رجال زنجانی» آمد در برابر «رجال ابن غضائری» قرار گرفت.
مرحوم «شیخ موسی زنجانی» در اوایل انقلاب صبحها در حرم نماز میخواند و از حواریین آقای «شریعتمداری» بود؛ ولی در رجال بسیار قوی بود، مشخص است كه بحث رجالی با گوشت، پوست و استخوانش عجین شده است.
اگر شما ایشان را با «مرحوم مامقانی» مقایسه كنید، خواهید دید که خیلی باهم تفاوت دارند، «مرحوم مامقانی» زیاد روی نقل اقوال كار میكند، ولی ایشان روی اجتهاد كار میكند، مطالب را میآورد روایات را ذكر میكند، و از خودِ روایات، حسن راوی را استفاده میكند. و یا از یک روایت، ضعف راوی را استفاده میكند.
کتاب «الجامع فی الرجال» را ما روی سایت «مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر (عج)» گذاشتیم، ولی به خاطر ارزان بودن كاغذ!!! دیگر نتوانستیم به طور گسترده چاپ كنیم! تقریبا نزدیك به صد دوره چاپ كردیم، این را هم برای بعضی از اعاظم دادیم، الان هم مرتب دوستان مراجعه میكنند؛ ولی با كاغذ بندی 450 تا 500 هزار تومان هیچی نمیشود چاپ كرد.
این کتاب خیلی مشتری دارد؛ ولی غالب مشتریها هم رایگان میخواهند و به صورت هدیهای درخواست دارند. این کتاب دوازده جلد است و قابل دانلود هم است. ما این را روی سایت گذاشتیم دوستان راحت میتوانند دانلود كنند. ما چیزی كه دانلود نشود نداریم.
ما دو سه شب قبل كه در مسجد مقدس جمكران تحت عنوان «بیعت با امام زمان» با دوستان جلسه داشتیم، آقای «قرائتی» گفت: بابا آن طرف دنیا برنامههای مستهجن تهیه میكنند و ضد دین مینویسند و برای ما میفرستند؛ ولی در حوزه ما كارهای روایی و حدیثی انجام میدهیم و قفل هم میگذاریم و میگوییم هركس قفل را بشكند لعنت خدا بر او باد!!
حتی بعضی جاها مانند همین «مركز تحقیقاتی نور» شما میخواهید بروید كتاب را مطالعه كنید میگوید باید پول بدهید!!! اینكه چه برنامهای است ما نمیدانیم؟ در طرف مقابل شما «الجامع الكبیر» یا «مكتبه شامله» را ببینید حدود 30 تا 35 هزار جلد كتاب دارد و رایگان هم برای استفاده گذاشتهاند.
شما هر مرتبه كه نرم افزار «مكتبه شامله» را باز میكنید و به اینترنت هم متصل هستید، پیام میآید كه ما صد تا كتاب دیگر هم گذاشتیم، شما میتوانید آنها را هم به نرم افزار اضافه كنید. این كار وهابیها است و آن کار حوزه ما است!
نمیدانم ما فردای قیامت جواب آقا امام زمان (سلام الله علیه) را چه میخواهیم بدهیم؟ همهاش هم یا بیت المال یا وجوهات شرعیه است. من وارد هر كجا كه میشوم میبینم قفل گذاشته و پیام میآید كه ثبت نام كنید و پول پرداخت كنید!! من هم مینویسم با این كارتان خدا لعنت تان كند. واقعا آدم خیلی زجر میكشد.
البته الان دو سه تا سایت هست كه خیلی خوب كار كردند، كتابها را در آنجا گذاشته و دانلودش هم خوب است و راحت دانلود میشود، خیلی به سادگی كل كتابهای شیعه را حدود هفت- هشت هزار عنوان جلد گذاشتهاند.
پرسش:
منظورتان سایت «قائمیه» است؟
پاسخ:
نه، «قائمیه» به درد نمیخورد، اینها برداشتهاند تایپ كردهاند و گذاشتهاند، ما جلسهای هم كه با آقایان داشتیم گفتم آقایان محترم! ما میخواهیم خود تصویر كتاب را ببینیم، تایپ شده شما را كه نمیخواهیم ببینیم. در تایپ هزار و یك غلط دارد.
سایت مورد نظر ما سایت «شبكة الفكر» است كه خیلی عالی كار كرده است. من نمیدانم مسؤلش چه كسی است؟ ولی واقعاً دست مریزاد، خدا جزای خیرش بدهد؛ یعنی شما هر كتابی را بخواهید دانلود كنید، اولا دانلودش خیلی راحت است و هر كتابی شاید در عرض ده ثانیه و یا پانزده ثانیه دانلود میشود، و ثانیاً كتابها را هم به صورت تصویر و پی دی اف كردهاند.
فقط هم كتابهای شیعه است؛ الحق والانصاف خیلی خوب كار كرده است. دیگران هم البته كار كردهاند؛ ولی این سایت جامعتر از همه است.
پرسش:
در مورد آیه:
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)
اگر نميدانيد، از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نکنيد از اينکه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)!
سوره نحل (16): آیه43
که هفته گذشته به عنوان کار تحقیقی فرمودید، ما منابع شیعه، روایات و تفاسیر را دیدیم، منابع شیعه و روایات و تفاسیر همه میگویند مراد اهلبیت است. ولی منابع اهلسنت علمای یهود را بیشتر میگویند.
پاسخ:
در مورد این آیه، آقای «خویی» تحلیل قشنگی دارد و میگوید: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) در زمان پیغمبر قطعا مصداق (أَهْلَ الذِّكْرِ) علمای یهود بودند. كسی میخواهد ببینید كه آیا پیامبر راست میگوید صادق است و یا صادق نیست، میگوید: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) بروید از آنها سوال كنید؛ ولی بعد از رسول اكرم معنایش چیست؟
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) در زمان امیرالمؤمنین، یعنی بروید از یهود بپرسید علی حق است یا نه؟ یعنی زمان امام صادق درباره (أَهْلَ الذِّكْرِ) بروند از یهود سوال كنند؟ الان ما برویم از اهل كتاب سوال كنیم؟ قطعا مراد اهلبیت هستند.
بعد ایشان دو تا آیه خیلی قشنگ میآورد، البته این در منابع روایی ما هم است. میگوید در قرآن، کلمه «ذكر» دو تا مصداق دارد:
یكی:
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ)
و ما اين ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي؛ و شايد انديشه کنند!
سوره نحل (16): آیه44
مراد از «ذكر» قرآن است. (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ)؛ یعنی «فَاسْأَلُوا أَهْلَ القرآن» در یك جا هم دارد كه مراد از «ذكر» مصداقش رسول اكرم است.
(أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيكُمْ ذِكْرًا، رَسُولًا يتْلُو عَلَيكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَينَاتٍ)
(زيرا) خداوند چيزي که مايه تذکر است بر شما نازل کرده؛ رسولي به سوي شما فرستاده که آيات روشن خدا را بر شما تلاوت ميکند
سوره طلاق (65): آیه 9 و 10
اینجا «ذکر» به معنای رسول است (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ)؛ یعنی «فَاسْأَلُوا أَهْلَ النبی» مصداق هردو هم ائمه (علیهم السلام) است. هم «اهل القرآن» اینها هستند و هم «اهل النبی» اینها هستند. آقای «خویی» تحلیل خیلی زیبای دارد.
پرسش:
فرمودید مرگ «عمر بن سعد» نهم ربیع بود؛ پس مرگ خلیفه دوم کی است؟
پاسخ:
26 ذی الحجة، تقریباً مورخینشان اجماع دارند – هر چند این وسط قول مخالفی هم هست، - و نظر مورخینشان 26 ذی الحجة است.
مرحوم «علامه مجلسی» در «بحار» جلد 33، صفحه 33 به طور مفصل 30- 40 صفحه در این زمینه به خوبی کار کرده، من در میان متأخرین کسی که مثل ایشان کار کرده باشد ندیدم.
آغاز بحث...
ما در رابطه با ضوابط حدیثی عرض کردیم که اگر ما بخواهیم در حوزه پاسخ به شبهات و یا مناظره حضور فعال داشته باشیم یکی از اساسیترین بحث، اطلاع کامل از ضوابط علم حدیث است؛ آن هم عمدتاً ضوابط علم حدیث «عند اهل السنه»! اینها در این زمینه قواعدی دارند؛ ولی از این قواعد همیشه به صورت گزینشی استفاده کردند.
یعنی آنچه که به نفع خودشان است از قواعد استفاده میکنند ولی اگر به ضرر خودشان باشد از قواعد استفاده نمیکنند. یکی از این موارد بحث «حدیث موقوف» است:
«بعض الموقوفات علی الصحابه لها حکم الرفع»
ما بارها گفتیم «حدیث مرفوع» در نزد شیعه حدیثی را گویند که یک نفر یا بیشتر از یک نفر از رواتش حذف شده باشد این را ما «حدیث مرفوع» میگوییم؛ «رفَعَهُ» یعنی پرانده! خیلی از جاها دارد: «علی ابن ابراهیم عن ابیه، عن الصادق (علیه السلام)» ما به این حدیث، «حدیث مرفوع» میگوییم.
در اصطلاح اهلسنت «حدیث مرفوع»؛ یعنی «منصوبٌ الی النبی» یعنی کاملاً خلاف عقیده شیعه است. حدیثی را «حدیث مرفوع» میگویند كه حدیث مقطوع و مرسل نیست، حدیثی است که منتسب به پیغمبر است. میگوید:
«المراد من الحدیث المرفوع هو الحدیث المضاف»
یعنی منتسب به نبی است.
اما «حدیث موقوف»؛ در مورد حدیث موقوف هم شیعه و هم سنیها بر این عقیده هستند که مراد از حدیث موقوف یعنی حدیث در صحابه متوقف شده؛ یعنی مثلاً راوی می گوید: «عن زراره قال...» مثلاً تسبیحات اربعه چنین و چنان است؛ یا «عن محمد بن مسلم» به این شکل یعنی حکم آمده ولی بدون آنکه به امام نسبت داده شود.
در صحابه اگر آمد سند متوقف شد و بعد از ذکر صحابه، حکم الله آمد، به اینها «حدیث موقوف» میگوییم چه شیعه چه سنی!
اینها میگویند:
«أما الحدیث الموقوف فهو ما وقف فیه علی الصحابی أی أن القول او الفعل فیه منسوبا الی احد الصحابة من دون اسناده الی النبی»
ما هم میگوییم:
«من دون إسنادِه الی المعصوم، الی الأئمه»
آقایان در اینجا یک توجیه و تفصیلی دارند؛
«إذا كان الحدیث فی امر غربیٍ غیر اجتهادیٍ من قبیل الاخبار عن الامم الماضیة او الملاحم والفتن فهذا لابد أن یكون الصحابی قد استقاه من النبی فیأخذ حكم الرفع »
می گوید: اگر یک بحثی مربوط به امم ماضیه و آینده است، معمولاً صحابه از این خبر ندارند، به این حکم رفع میگوییم. قطعاً صحابه بدون اینکه از پیغمبر شنیده باشند نمیتواند از امم سابقه، مسئلهای نقل کند یا از حالات قیامت مطالبی را نقل کند. جالب این است میگوید:
«واشترط بعضهم أن لا یكون الصحابی معروفا بالاخذ عن اهل الكتاب»
در لابهلاهای کتاب های اهل سنت، اینها یک چیزهای میگویند که خیلی جاها به درد ما میخورد، این آقایان میگویند قول صحابی سنت است. «سنة الصحابة» عینا «كسنة النبی» هیچ فرقی ندارد. از این طرف میگوید بعضی از صحابی معروف به اخذ معارف از اهل کتاب هستند!
ما از کجا تشخیص بدهیم این صحابی فلان مطلب را از اهل کتاب گرفته یا از پیغمبر گرفته؟ اهل کتاب بعد از رسول اکرم پایگاه اساسی در «مدینه» داشتند، در همان زمانی که ابوبکر و عمر احادیث را آتش میزنند و میگویند:
«فلا تحدثوا عن رسول اللّه شيئا»
تذكرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ج1، ص 3
در همان زمان ما میبینیم «یهودی»ها و «مسیحی»ها کرسی تدریس در «مسجد النبی» دارند، «تمیم داری مسیحی» کرسی تدریس دارد و صحابه پای درس او مینشستند مثل «ابن عباس»، «ابو هریره» و... یا «کعب الأحبار» «یهودی» است؛ شما ببینید در خود «صحاح» اهل سنت، آقایان چقدر روایت از «کعب الأحبار» دارند!
یکی از اشکالاتی که به «ابو هریره» میگیرند، میگویند «ابو هریره» بعضی از روایات را از پیغمبر گرفته بود و بعضیها را از «کعب الأحبار» گرفته بوده؛ موقع نقل کردن، روایت «کعب الأحبار» را به جای پیغمبر نقل میکرده و روایت پیغمبر را به جای «کعب الأحبار» نقل میکرد است!!
پرسش:
«کعب الأحبار» چه موقع اسلام آورد؟ زمان پیامبر یا بعد از پیامبر؟
پاسخ:
بعد از پیغمبر است، اوائل خلافت عمر ایمان آورد.
این یک مسئله، مسئله دوم:
«لو قال الصحابی من السنة كذا، أمرنا بكذا، نهینا عن كذا، كنا نفعل كذا فإن الاكثر علی أن هذا حدیث مرفوع»
این حدیث منصوب به پیغمبر است و همچنین اگر صحابی:
«حكم علی فعل معین بأنه طاعة الله او لرسوله فهو ایضا حدیث مرفوع»
این مطالب در کتاب «مقدمهای در اصول الحدیث دهلوی» صفحه 45، «نزهة النظر» آقای «ابن حجر» ص 106، «الباعث الحثیث» تألیف «ابن کثیر دمشقی» با تحقیق «احمد محمد شاکر»! مطرح شده است.
آقایان دقت کنند که هر کجا اسم «ابن حجر» مطلق میآورند، مراد «ابن حجر عسقلانی» است. اینها «هیتمی» را خیلی زیاد بازی نمیگیرند. وهابیها «ابن حجر هیثمی» را اصلاً قبول ندارند، میگویند آدم خیلی بیسوادی بوده؛ «ابن حجر هیثمی» «شافعی» است و «شافعی»ها با وهابیها دمخور نیستند. «ابن حجر عسقلانی» متوفای 852 است «ابن حجر هیثمی» که صحیحش «هیتمی» است، متوفای 974 است و حدود 122 سال با همدیگر تفاوت دارند.
پرسش:
قول صحابه – که می گویند احتمال دارد از اهل کتاب باشد - شامل سنتشان هم میشود؟
پاسخ:
بله فرقی نمیکند. آنها هم بحث سنت را داشتند. «کعب الأحبار» چه میگفت؟ میآمد از گذشته از «تورات» و احکام الهی و اقوال امم ماضیه و... را مطرح میکرد، آنها هم در میان خودشان نماز و زکات و صومی دارند یعنی هر چه ما داریم آنها هم داشتند.
(قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيا؛ وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَينَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيا)
(ناگهان عيسي زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدايم؛ او کتاب (آسماني) به من داده؛ و مرا پيامبر قرار داده است! و مرا -هر جا که باشم- وجودي پربرکت قرار داده؛ و تا زماني که زندهام، مرا به نماز و زکات توصيه کرده است!
سوره مریم (19): آیات 30 و 31
آنها هم این مسائل را دارند.
پرسش:
یعنی آنها میگویند هر چه صحابه بگوید یعنی پیغمبر گفته حتی از پیغمبر نباشد؟
پاسخ:
بله، قبلاً همین را ما گفتیم:
« سنة الصحابة سنة يعمل عليها ويرجع إليها »
الموافقات في أصول الفقه؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن موسى اللخمي الغرناطي المالكي الوفاة: 790، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: عبد الله دراز، ج 4، ص 74
اینها به طور مفصل در این زمینه آوردند و قیدی هم ندارند، «شاطبی» از فقهای بنام اهلسنت و متوفای 790 است. تقریباً در همان عصری که «ذهبی»، «ابن کثیر» و «ابن تیمیه» بودند، در حقیقت اینها در یک قرن هستند.
ایشان کتابی دارد به نام «الموافقات فی اصول الفقه» که در خیلی از دانشگاهها و حوزههای علمیه اهلسنت جزو کتاب درسیشان است و برایش خیلی احترام قائل هستند. ایشان میگوید:
«المسألة التاسعة سنة الصحابة سنة يعمل عليها ويرجع إليها»
سنت صحابه قابل عمل و قابل رجوع است!
بعد هم دارد:
« ومن الدليل على ذلك أمور»
به طور مفصل ایشان در اینجا میآورد:
«أحدها ثناء الله عليهم من غير مثنوية ومدحهم بالعدالة وما يرجع إليها كقوله تعالى (كنتم خير أمة أخرجت للناس) وقوله (وكذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا)»
الموافقات في أصول الفقه؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن موسى اللخمي الغرناطي المالكي الوفاة: 790، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: عبد الله دراز، ج 4، ص 74
از حرفهای که اگر به مغازه ببری یک آدامس به شما نمیدهند. بحث آیه خطاب به امت اسلامی است نه به صحابه!
(كُنْتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ)
شما بهترين امتي بوديد که به سود انسانها آفريده شدهاند
سوره آل عمران (3): آیه 110
(كُنْتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ) گفته، «خیر صحابیٍ» نگفته است.
«ملا علی قاری» که از فقهای «احناف» است و آقایان برایش خیلی احترام قائل هستند، میگوید در حدیث زیارت قبر نبی از «ابن عمر» است: «قال من السنه» در «مسند ابی حنیفه» دارد که این از سنت است، یعنی:
«سنة الصحابة ومن تبعهم من الامة»
شرح مسند أبي حنيفة؛ اسم المؤلف: الملا علي القاري، علي بن سلطان محمد (المتوفى : 1014هـ) الوفاة: 1014، دار النشر: ج 1، ص 201
«ماوردی بصری شافعی» از متکلمین بنامشان است و کتابی هم در فقه دارد؛ ولی «ماوردی» عمدتاً در مباحث کلامی برایش استدلال میکنند، ایشان هم میگوید:
« وقوله من السنة يحتمل أن يكون أراد به سنة رسول الله، أو سنة الصحابة، وأيهما كان فالاقتداء به حسن»
الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، اسم المؤلف: علي بن محمد بن حبيب الماوردي البصري الشافعي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1419 هـ -1999 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود؛ ج2، ص 493
می گوید: سنت صحابه یا سنت پیغمبر باشد ما باید اقتدا کنیم.
«کاشانی حنفی» متوفای 587 است، ایشان در «بدایع الصنایع» دارد:
التَّرَاوِيحُ سُنَّةٌ إلَّا أنها لَيْسَتْ بِسُنَّةِ رسول اللَّهِ»
نماز تروایح سنت است ولی سنت پیغمبر نیست!
«فَكَانَتْ سُنَّةَ الصَّحَابَةِ»
بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع؛ اسم المؤلف: علاء الدين الكاساني الوفاة: 587 ، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1982 ، الطبعة : الثانية، ج 1، ص 288
آقایان ماه رمضان برای خواندن نماز تراویح دست و پا میشکنند. «بدایع الصنایع» از کتابهای مشهور فقهیشان است، خیلی هم برایش ارزش قائل هستند و جزو کتابهای است که در ردیف و در حد «مبسوط سرخسی» و «مغنی ابن قدامه» و «مدونه مالک» است.
«ابو البقاء» متوفای 1094 است میگوید:
«وسنة النبي أقوى من سنة الصحابة، ألا ترى أن التراويح في رمضان سنة الصحابة، فإنه لم يواظب عليها رسول الله»
پیغمبر نماز تراویح نمیخواند البته دو سه شبی خواند و ترک کرد
«بل واظب عليها الصحابة»
الكليات معجم في المصطلحات والفروق اللغوية؛ اسم المؤلف: أبو البقاء أيوب بن موسى الحسيني الكفومي الوفاة: 1094، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م.، تحقيق: عدنان درويش - محمد المصري، ج 1، ص 498
به قولی یکی از آقایان میگفت من با یکی از سنیها بحث میکردم، میگفت چرا شما در اذان بدعت گذاشتید؟ گفتم ما چه کار کردیم؟ گفت شما «حی علی خیر العمل» را اضافه کردید. گفتم اگر ما یک بدعت گذاشتیم شما دو تا بدعت گذاشتید! گفت چطور؟ گفت اولاً «حی علی خیر العمل» را حذف کردید به جایش «الصلاةُ خیر من النوم» گذاشتید.
شما «اصلاةُ خیر من النوم» را بر دارید «حی علی خیر العمل» بگویید ما هم «اشهد ان علیاً ولی الله» را حذف میکنیم.
دوم اینکه صبحها دو مرتبه اذان میگویید. ما معمولاً یک بار اذان میگوییم اذان دومی را بدعت است. یک اذان برای نماز شب دارند و یک اذان نماز صبح دارند. در شریعت اذان برای نماز شب نداریم.
پرسش:
بنده خدای می گفت: «الصلاة خیرٌ من النوم» اشاره دارد به خوابیدن حضرت علی (علیه السلام) موقع «لیلة المبیت» و نماز ابوبکر در غار ثور. یعنی نمازی که ابوبکر در غار خواند خواند بهتر از خوابی است که حضرت علی (علیه السلام) در جای پیغمبر خوابید!!
پاسخ:
نه، اینگونه نیست. همهشان آوردند عمر در مسجد خوابیده بود «بلال» اذان گفت و برگشت دید هنوز عمر خواب است به پایش زد گفت «یا عمر الصلاةُ خیر من النوم» عمر خوشش آمد گفت این جمله خیلی خوب است. این را در اذان اضافه کنید. همهشان این را آوردند.
در هر صورت ...
قاعده سوم اینست که جرح مُفَسّرْ، مقدم بر تعدیل است. یکی از بحثهای که ما در علم رجال گرفتارش هستیم، هم شیعه، هم سنی! و آن اینکه یک راوی هم جرح و هم مدح دارد چه کار کنیم؟ تضعیف هم شده و توثیق هم شده؛ بگوئیم «اذا تعارضا تساقطا»؟ بعد به قواعد و قرائن دیگر مراجعه کنیم؟
یا نه، توثیق را مقدم کنیم چون توثیق با «اصالةُ العداله» میسازد که بعضی از فقهای ما هم بر این عقیده هستند. تضعیف عارضی است ولی توثیق اصلی دارد. یا نه، تضعیف را بر توثیق مقدم کنیم، غالب علمای اهلسنت بر این هستند که تضعیف، بر توثیق مقدم است دلیلشان هم است که:
«لأن مع الجارح زيادة علم لم يطَّلِع عليه المُعَدل»
کسی که تضعیف میکند یک اطلاعتی از این راوی دارد كه توثیق کننده ندارد!
شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر؛ اسم المؤلف: نور الدين أبو الحسن على بن سلطان محمد القاري الهروي المعروف "بملا على القاري" الوفاة: 1014هـ، دار النشر: دار الأرقم - لبنان / بيروت ، الطبعة: بدون، تحقيق: قدم له: الشيخ عبد الفتح أبو غدة، حققه وعلق عليه: محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، ج1، ص741
توثیق، معمولاً امر به ظاهر است مثلاً یک کسی خواستگاری از صبیه شما آمده، میروید از دو سه نفر سوال میکنید میگویند این آقا مسجد میآید اهل نماز است صف اول میایستد چنین و چنان است. سه چهار نفر تأییدش میکنند؛ ولی به یک نفر بر میخورید که میگوید این آقا گاهاً شرابی هم میخورد.
این یک سری مسائلی میداند از این آقا که به مسجد میرود نماز میخواند و روزه میگیرد و در مجالس شرکت میکند که آن آقایان خبر ندارند. معمولاً جارح اطلاعاتش نسبت به معدِّل و موثق بیشتر است. البته این را ما در کتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایه» خیلی خلاصه آوردیم و دیدیم اگر بحث بشود سی - چهل صفحه مطلب میخواهد.
مرحوم «کلباسی» در کتاب «سماء المقال فی علم الرجال» شاید حدود 40- 50 صفحه مطلب آورده و ما هم در پاورقی آنچه به ذهنمان رسیده آنجا اضافه کردیم. این کتاب در نرم افزار «مکتبه اهلبیت»، هم است. کتابی است که مرحوم «کلباسی» 33 سال برای نوشتن این کتاب زحمت کشید، کتاب خیلی خوبی است.
ما هم 3 سال تمام، شبانه روز برای تحقیقش وقت گذاشتیم و جزء کتاب سال در زمان وزارت آقای «مسجد جامعی» معرفی شد. ایشان به طور مفصل در این زمینه بحث کرده است.
مرحوم «مامقانی» در «مقدمه تنقیح المقال» بحث کرده، اگر اشتباه نکنم آقای «خویی» هم در مقدمه «معجم الرجال» دارد؛ ولی آنچه که به ذهن ما میرسد به صورت میدانی بخواهیم کار کنیم این قواعد در رجال شیعه جایی ندارد.
رجالییون ما سه چهار نفر بیشتر نیستند. یا «نجاشی» است یا «شیخ» یا «برقی» و یا «کشی» است؛ «برقی» چهار پنج صفحه بیشتر ندارد، مرحوم «کشی» هم روایات را نقل میکند و کاری هم به توثیق و تضعیف ندارد. لذا رجال ما به «رجال شیخ» و «رجال نجاشی» منحصر میشود.
ما در مقام تعارض بین دو شخص، فرض آقای «نجاشی»، در مورد یک راوی می گوید: «ثقةٌ» ولی «شیخ»، میگوید: «ضعیفٌ»
«شیخ» یا در رجالش گفته ضعیفٌ یا در فهرستش گفته ضعیفٌ. دوستان خوب دقت کنند خیلی جاها به دردتان میخورد. اگر در «رجال» گفته باشد ضعیفٌ، چون کتاب «رجال» مسوده «شیخ طوسی» بوده یعنی یک دفتر یادداشتی بوده که مطالب را آنجا مینوشت و اشتباه الی ماشاء الله دارد. مثلاً یک راوی را هم در اصحاب ائمه آورده و هم در باب «من لم یرو» آورده؛ اینها با هم تعارض دارد.
یک جا راوی را در اصحاب امام کاظم آورده و چیزی نگفته؛ همان راوی را در اصحاب امام رضا آورده و توثیق کرده؛ این مسوده ایشان بود، بعضی از شاگردانشان این را استنساخ کردند بعد هم چاپ شد؛ پس این قضیه اگر در «رجال» «شیخ طوسی» برود و خلاف «نجاشی» گفته باشد این تخصصاً از موضوع بیرون است.
اگر تعارض بین «رجال نجاشی» و فهرست «شیخ طوسی» باشد، فهرست تألیف «شیخ طوسی» است، مرحوم «شیخ طوسی» عصاره عقیدهاش را در رابطه با «رجال»، در فهرست آورده، در اینجا هم بزرگان ما بر این عقیده هستند و به نظر ما حق هم همین است که «نجاشی» چون متخصص در «رجال» بوده یعنی در تمام عمرش فقط به رجال چسبیده و غیر از «رجال» کتاب دیگری هم ندارد و عمر خودش را برای «رجال» گذاشته؛ حرفی که میزند حرف صحیح میزند.
ولی مرحوم «شیخ» کتابهای مختلفی دارد در «رجال»، «تفسیر»، «کلام»، «تاریخ» در هر قسمتی ایشان کتاب دارد، هر چه تألیفات انسان بیشتر باشد، دقت انسان پایینتر میآید؛ ولذا در دوران امر در تعارض بین «نجاشی» و بین «شیخ»، باز ما معتقد هستیم نظر «نجاشی» مقدم بر نظر «شیخ» است. این به عنوان قاعده کلی است.
البته بعضی وقت قرائنی میآید که ما احساس میکنیم «نجاشی» در اینجا امر برایش مشتبه شده، مثلاً تضعیف کرده، ادله دیگری هم ما داریم که این راوی توثیق شده است، آن موارد خاص تابع قرائن است؛ ولی به صورت کلی نظر خیلی از بزرگان این است و ما هم در «المدخل» این را انتخاب كردیم. نظر خیلی معقول و میدانی است. ما کاری با «قواعد رجالی» در لابهلای کتابها بخواهیم بررسی کنیم با آنها هیچ کاری نداریم.
پرسش:
اگر جرح «شیخ» مُفَسّر باشد چه؟
پاسخ:
ما جرح مفسر به آن شکل در «شیخ» نداریم؛ مثلاً یک وقت می گوید: فلانی «ضعیفٌ لأنهُ غالٍ» ما معتقد هستیم کلمه «غالٍ» دلیل بر این است که تضعیف «شیخ» هیچ پایه ندارد؛ چون اینها همانطور که «وحید بهبهانی» دارد، در گذشته اگر یک راوی یک امر غیبی از امام نقل میکرد، یا یک امری را نقل میکرد که امروز برای ما از ضروریات عقائد شیعه است بلافاصله میگفتند فلانی «غالٍ»، بلافاصله «کذابٌ»، دنبالش هم میگفتند «وضاعٌ».
البته اگر جرح یک راوی در «رجال» باشد اصلاً اعتمادی نیست چون «رجال» تألیف خودش نیست؛ ولی اگر در «فهرست» باشد و حرجش هم مفسر باشد و علت حرج هم توضیح داده باشد؛ و «نجاشی» جرحش مفسر نباشد، قطعاً جرح مفسّر، مقدم است. من عرض کردم مواردی که قرائن باشد از این قاعده کلی خارج است.
یک دفعه «نجاشی» یک راوی را توثیق کرده؛ ولی ما قرائنی داریم بر اینکه در توثیق «نجاشی» مثلاً از استادش شنیده، از «ابن نوح» شنیده، از «ابن ولید»شنیده؛ همانطور که ما خیلی از موارد اینطوری داریم که ایشان هر چه «ابن ولید» و «ابن نوح» دارد، بعضی از موارد را از اینها میآورد. این کل قاعده کلی است که ما در رجال شیعه داریم.
ولی در رجال اهلسنت اگر بخواهند به این عمل بکنند چون رجالیونشان زیاد است، یک دفعه ده پانزده رجالیون دسته اول دارند، اینجا اختلاف هم الی ماشاء الله زیاد است.
شما «ضعفای عقیلی» را با «الکامل فی الضعفاء- ابن عدی» یک طرف بگذارید البته اگر چنانچه «میزان الاعتدال ذهبی» را هم کنارش بگذارید. بعد بزرگانی از اینها را مثل «الثقات عجلی» را یک طرف بگذارید، از آن طرف نظریه آقای «یحیی ابن معین» که از بنیانگذاران «رجال» هست را هم یک طرف بگذارید، کمتر راوی پیدا میکنید که بین اینها اختلاف نباشد. مگر در صحابه، صحابه را هم که آقایان پنبهاش را زدند، به قدری درباره صحابه مطاعن دارند که حتی «ذهبی» دارد بر اینکه صحابه به خاطر یک مسئله کوچک یکدیگر را تکفیر می کردند. وقتی صحابی طرف مقابل را تکفیر میکند آیا ما میتوانیم به قول این صحابی عمل کنیم؟ خیر.
«والسلام علیکم ورحمة الله»