بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان: «نقد احمد الحسن- راههای تصحیح روایات اهل سنت در مناظره»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! مطلبی را فرمودید كه «احمد الحسن» گفته :
(وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيءٍ جَدَلًا)
و[لي] انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد
سوره کهف (18) : آیه 54
منظور از انسان در این آیه «امیر المومنین» است.
پاسخ:
آدرسش را میخواهید؟
پرسش:
خود مطلب چطوری است؟
پاسخ:
ما همه اینها را در سایت گذاشتیم، شما وقتی كه وارد سایت میشوید صفحه نخست ستون سمت چپ یك عنوانی دارد به نام «فتنه احمد الحسن»؛ در آنجا ما همه اینها را گذاشتیم، الان هم خدمت تان عرض میكنم.
در همان کتاب «المتشبهات» است، با اینها كه بحث میكنید، ابتدا همان قضیهی «حضرت یونس» را مطرح کنید که خیلی محكم است؛ یعنی به قدری در كفر او محكم است كه هیچ راه رفت یا برگشتی ندارد؛ یعنی اگر بقیه را بتوانند توجیه كنند، قضیه «حضرت یونس» را نمیتوانند به هیچ وجه توجیه بكنند.
پرسش:
استاد! همان داستان «حضرت یونس» را كه دیدیم این نمیگوید كه «حضرت یونس» در جهنم مانده میگوید اگر این كار را نمیكرد، در جهنم میماند، رفته بود ببیند جهنم را نشانش دادند، و اگر این اتفاقها نمیافتاد در جهنم میماند، در حالیكه بالاخره نماند!
پاسخ:
این كجاست؟ شما عبارت ایشان را نگاه كنید، ببینید دارد: (من بی پرده بگویم «یونس» در شكم ماهی مرد!) كجا مرد؟ آیا ما داریم «یونس» مرده است؟ این یك افترائی به «حضرت یونس» است.
پرسش:
حاج آقا! همین روایت را داریم كه میگوید با قاموس صحبت كردند
پاسخ:
آن روایت ضعیف است، روایتی است كه دشمنان اهلبیت، نواصب آنها را ساختند.
در هر صورت...
اصلا اجازه بدهید، «یونس» در شكم ماهی مرد، كجای قرآن دارد که حضرت یونس در شکم ماهی مرد؟ قران دارد كه در آنجا مشغول تسبیح الهی بود. آیا مرده تسبیح الهی میكند؟! احمد الحسن میگوید: (روحش به ظلمات جهنم نگریست!) جا قحطی بود باید برود به ظلمات جهنم نگاه كند؟!
پرسش:
پیغمبر هم در معراج جهنم را دید!
پاسخ:
عزیز من! میگوید که حضرت یونس مُرد! آیا پیغمبر هم در معراج مرد و جهنم را دید؟
پرسش:
نه، بالاخره با اموات صحبت كرد، با پیغمبران كه از دنیا رفتند صحبت كرد، این هم نگاه كرده و دیده، پیغمبر هم جهنم را دید.
پاسخ:
(و نیز به طبقات پایین نگاه كرد!) بفرمایید (پس از آنكه ماهی یونس را خورد، یونس روحش جدا شد، این هم افتراء دوم به یونس! كجا دارد یونس روحش جدا شد؟، (خدا روح او را به سوی جنهم فرستاد!)، آیا پیغمبر به جهنم رفته بود، تا جهنم را ببیند؟
پرسش:
رفته بود ببیند!
پاسخ:
یعنی رفته بود داخل جهنم ببیند؟ به حضرت رسول اكرم در معراج تمام حقایق را نشان دادند، نه اینكه (نستجیر بالله) پیغمبر اكرم در داخل جهنم رفت! ایشان میگوید (خدا روح او را به سوی جهنم فرستاد تا آن را ببیند! آری یونس جنهم و ظلمات آن را درك كرد!) بعد میگوید (ولی من حقیقت را آشكار میكنم، كه جسد او در بیابان عریان و بی سر پناه افتاد) همین:
(فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِيمٌ)
پس او را در حالي که ناخوش بود به زمين خشکي افکنديم
سوره صافات (18) : آیه 145
درست است، اینكه جسد او: (فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ)؛ یعنی جسد حضرت یونس را (فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ) یا خود حضرت یونس با همه آن شاخصهاش!
«وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يزِيدُونَ)
و او را به سوي يکصدهزار [نفر از ساکنان نينوا] يا بيشتر روانه کرديم
سوره صافات (18) : آیه 147
روحش را فرستادیم! دارد كه: (و روحش در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن باقی ماند!) بفرمایید شما این را توجیه كنید.
پرسش:
این حرفها را از كجا زده است این در آیه نیست!
پاسخ:
اصلا ضد آیه است، ببینید دارد (روحش در طبقات جهنم تا روز بر انگیخته شدن باقی ماند!).
پرسش:
استاد! ببخشید ترجمه آن را بیاوردید
پاسخ:
بفرمایید این ترجمهاش است (روحش در طبقات جهنم تا روز برانگیخته شدن باقی ماند)
پرسش:
استاد! قبل از این مطلب را هم بیاورید.
پاسخ:
در همین جا تمام شد آن جدا است. مسئله دیگر تمام شد؛ یعنی پاراگراف در اینجا تمام شده و ربطی به آن ندارد! قارون را دید و با او سخن گفت این جهنم است و جهنم در حال بزرگ شدن است و نتیجه اعمال ستمگران است؛ یعنی تك تك اینها، حداقل از این جمله میشود ده مورد ارتداد و كفر ایشان را ثابت كرد؛ یعنی تمام اینها ضد قرآن است، آن وقت شما چه تعبیری را میخواستید؟
پرسش:
(وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيءٍ جَدَلًا)
و[لي] انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد
سوره کهف (18) : آیه 54
پاسخ:
بفرمایید، متشابهات جلد 4 : جدل در كلام ... در این آیه؛ یعنی علی ابن ابیطالب و انسان هرگاه گمراه شود به باطل مجادله میكند! - اصلا غلط هم معنا كرده – مجادله اگر بر عقل سالم عرضه شود امور را به دور از هوا و تعصب بررسی میكند.
مراد این است كه میگوید: (وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيءٍ جَدَلًا)؛ و انسان در این آیه؛ یعنی علی ابن ابیطالب!
پرسش:
حرف نواصب است!
پاسخ:
بله، حرف نواصب است، یعنی انسان در این آیه (نستجیر بالله) علی ابن ابیطالب است! و جالب است كه از ابن شهر آشوب نقل میكند (كَانَ الْإِنْسَانُ)؛ یعنی علی! (وأَكْثَرَ شَيءٍ جَدَلًا)؛ به حق و صدق سخن میگوید! بابا (وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيءٍ جَدَلًا)؛ خدا در مقام مذمت است نه در مقام مدح است.
پرسش:
استاد! در پاورقی باید حدیث بخاری را میآورد!
پاسخ:
بله. شما ببینید این همین تعبیری است كه بخاری دارد، ببینید دارد كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) آمد
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم طَرَقَهُ وَفَاطِمَةَ بِنْتَ النبي عليه السَّلَام لَيْلَةً فقال ألا تُصَلِّيَانِ»
یعنی این بدترین توهینی است كه «بخاری» كرده است، -خدا به حق حضرت زهرا آنچه كه مستحق «بخاری» است خدا با او رفتار بكند!- دارد كه پیغمبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) گفت بلند شوید نماز بخوانید، حضرت علی و حضرت زهرا گرفتند و خوابیدند، گفتند یا رسول الله چرا دارید ما را نصیحت میكنید مثل همین اقایان امروزی كه میگویند امر به معروف و نهی از منكر نكنید ما كه نباید مردم را به زور به بهشت ببریم! همین حرف آقایان است یا رسول الله میخواهی ما را به زور به بهشت ببری؟!
«أَنْفُسُنَا بِيَدِ اللَّهِ فإذا شَاءَ أَنْ يَبْعَثَنَا بَعَثَنَا»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 379
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)
و اگر پروردگار تو ميخواست قطعا هر که در زمين است همه آنها يکسر ايمان ميآوردند پس آيا تو مردم را ناگزير ميکني که بگروندهمان حرفی كه كفار میگفتند
سوره يونس (10): آیه 99
همان حرفی كه كفار میگفتند، اگر خدا میخواست ما ایمان میآوردیم.
فَانْصَرَفَ حين قُلْنَا ذلك ولم يَرْجِعْ إلي شيئا ثُمَّ سَمِعْتُهُ وهو مُوَلٍّ يَضْرِبُ فَخِذَهُ وهو يقول (وكان الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا)
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 379
(نستجیر بالله!)
این همان حرفی است كه اینجا از «زهری» آورده است. زهری در رأس نواصب است. «زهری» كه نزد معاویه میرود و علی ابن ابیطالب را ناسزا میگوید، «شهاب الدین زهری» مشخص است، ایشان در رأس نواصب عصر امام سجاد (صلوات الله علیه) است میگوید رفتیم نزد حاكم«ونال و نلنا»؛ همه فحش دادند ما هم فحش دادیم!
در آنجا دارد یكی دو تا از سران اهلسنت بودند اینها را هر كاری كردند فحش ندادند، میگوید فلانی فحش نداد، «سعید ابن مصیب» را میگوید در این جلسه بود هركاری كردند به علی توهین نكرد؛ ولی میگوید من به علی توهین كردم، ترسیدم اگر توهین نكنم برایم مشكل درست بشود! خاك بر سرت (ای زهری)!
دیروز ما «مشهد» بودیم، جای دوستان خالی در آنجا در یكی از مدارسی كه «احمد الحسنی»ها نفوذ كردند، یك جلسهی تقریبا دو ساعته داشتیم. بعضیها باشنیدن و دیدن مطالب ما همینطوری چشمشان باز مانده بود! میگفتند: دوستان دیگر هم (که در زمینه نقد احمد الحسن کار میکنند) در اینجا آمده بودند و بحث هم كرده بودند؛ ولی اینطوری كه كتاب نشان بدهند مخصوصا قضیهی حضرت یونس و حضرت سید الشهدا و امیرالمؤمنین (علیهم السلام) و غیره را باز كنند نبود، میگفتند دیگر حجت بر ما تمام شد.
یكی از اینها میگفت حاج اقا! من واقعا با این توضیحی كه شما دادید مثل روز برایم قضیه روشن شد! واضح، واضح شد تا به حال اینطور كسی قضیه را باز نكرده بود، دیگران هم میآمدند «حدیث وصیت» را میخواندند و میگفتند سندش چطوری است و دلالتش چطوری است اینها اینطوری میگفتند، طرفداران «احمد الحسن» هم طوری دیگر توجیه میكردند؛ ولی مطالبی كه شما گفتید دیگر توجیه بردار نیست.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با منهج اجابت از شبهات بود كه ما بخواهیم از شبهات جواب بدهیم و یا در مناظرات استفاده كنیم، مستلزم این است كه ما بعضی از مصطلحات روایی مخصوصا مال اهلسنت را داشته باشیم و بعضی از ضوابطی كه ما میتوانیم روایتی كه استدلال میكنیم، تصحیح كنیم ولو اینكه آنها تضعیف میكنند، یا روایاتی كه آنها علیه ما تصحیح میكنند، ما تضعیف كنیم. این بزرگترین فن در مناظره است، كه یك قاعدهی در دست ما باشد، حالا من نمونهی آن را خدمت دوستان عرض میكنم، 1- از باب قاعده الزام ادله آنها را از دستشان میگیریم؛
2- از باب:
(وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)
و با آنان به [شيوهاي] که نيکوتر است مجادله نماي
سوره نحل (16): آیه 125
یك روایت را ما میتوانیم به نفع خودمان با ضوابط رجالی مصادره كنیم و با ضوابط رجالی به ضرر آنها تمام كنیم. من نمونه آن را عرض میكنم، ما درباره معضل، معلّق و مدلّس صحبت کردیم. تدلیس و تسویه را هم عرض كردیم. بحث روی روایت ضعیف بود، حالا راوی ضعیف را بحث میكنیم كه چیست؟
اقسام راوی ضعیف یكی از آنها این است كه سیّئ الحفظ است؛ یعنی حافظه قوی نداشته باشد، یك روایت را نقل كرده و یا نوشته، سر و ته آن را درست در نیاورده است. بعضی از مطالبش را جا گذاشته و خطا كرده، ملاك هم این است كه خطا و نسیان او غالب بر حفظ و اینها باشد.
دوم راوی است كه مختلط باشد؛ مختلط كسی است كه حافظهاش خوب بوده؛ ولی آخر عمری به خاطر پیری حافظهاش را از دست داده و دچار فراموشی شده است. خیلی از مطالب را نمیتوانسته نقل كند، ما یك مُخَلِّط داریم و یك مختلط داریم، اینها باهمدیگر فرق دارد، من اینها را در كتاب «المدخل الی علم الرجال» آوردهام و مفصل در آنجا از دیدگاه خودمان توضیح دادهام.
بعد بحث سر راوی مجهول است، در مورد راوی مجهول عزیزان دقت كنند، خیلی از روایاتی كه ما نقل میكنیم «ابن تیمیه» هم میگوید فلان راوی، و فلان راوی مجهول است و علیه «علامه حلی» استدلال میكند. اولا مجهول این است كه نه توثیقی داشته باشد و نه تضعیفی داشته باشد از او به مجهول تعبیر میكنند؛ ولی مجهول آنها دو دسته است: «مجهول العین» و «مجهول الحال»!
-عزیزان دقت كنند اینها اصطلاحات خاصی دارند، غیر از اصطلاحاتی است كه ما داریم، ما گفتیم روای مجهول روای است كه در كتابهای رجالی اسمش آمده و مدح و ذمی در موردش نیست، ما این را راوی مجهول در اصطلاح درایه شیعه میگوییم، مهمل آن است كه در كتب روایی در سند روایت قرار گرفته ولی رجالیون اصلا اسمش را نیاوردند، چه حالا مدح كرده باشند و چه ذم كرده باشند- ولی «مجهول العین» در اهل سنت، راوی است كه:
«عرف اسمه ولم یروعنه الا واحد»
روای كه روایت نداشته باشد به آن اصلا كار ندارند، اصلا حرفش را در اینجا نمیآورند. میگوید راوی مجهول آن راوی است كه در سند روایت قرار گرفته مدح و ذمی هم ندارد؛ ولی یك نفر از او نقل روایت كرده است، حالا چرا میگوید یك نفر روایت كرده، در مجهول الحال كه مستور میگویند این واژه مستور یك اصطلاح خاصی در كتابهای آنها است.
در كنارش مستور دارند، به مجهول الحال مستور میگویند میگوید:
«من روی عنه اثنان فصاعدا»
اگر یك نفر از او نقل روایت كرده باشد مجهول است دو نفر از او نقل روایت كردند البته شرط میكنند كه این دو نفر حتما باید ثقه باشند، نه مثل خودش باشد، دو نفر ثقه از یك راوی مجهول نقل روایت كنند، این راوی مجهول از جهل بیرون میآید، روایتش معتبر و حسن میشود.
پرسش:
اولی روایتش معتبر نیست
پاسخ:
بله اولی روایتش معتبر نیست، اولی را آقایان رد میكنند؛ ولی آنكه مستور است اگر دو نفر یا بیش از دو نفر البته:
«ولم یوثق ولم یُجْرَ»
این از نظر حال نه توثیق شده و نه تضعیف شده است. در رابطه با مستور من حرف زیاد دارم، من یك فایل پاورپوینتی هم دارم در یكی از این بحثهایمان ما اینها را مفصل گیر انداخته بودیم، اگر بشود من پاور پوینت را در كانال خدمت دوستان قرار میدهم كه شما هم ببینید.
خیلی از بحثها در آنجا است:
«... و من روا عن اثنان فصاعدا یعبرون عنه بالمستور فیریدون روایت مجهول العلم ویقبلون روایت المستور»
بعد از صحابی آوردم كه مستور چه كسی است «مناوی» میگوید:
«روى عنه اثنان فصاعدا»
اليواقيت والدرر في شرح نخبة ابن حجر ، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031هـ ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1999م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : المرتضي الزين أحمد، ج 2، ص 147
برای «ابن صلاح» اینطوری میگوید.
«نووی» میگوید:
«والأصح : قبول رواية المستور»
المجموع ، اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1997م، ج 6، ص 279
«ففي الصحيحين من هذا النمط خلق كثير مستورون ما ضعفهم أحد ولا هم بمجاهيل»
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1995 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 2، ص 317
مستور را در برابر مجهول قرار داده است. اینها روی مستور حرف خیلی زیاد دارند. فقط شما داشته باشید كه در بحث روایت مستور همین كه آقا گفت روایت مجهول است ما رهایش نمیكنیم. میگوییم: آقا! این مجهول است و یا مستور است،؟ «مجهول العین» است یا «مجهول الحال» است؟
اگر ما توانستیم دو تا روای پیدا كنیم كه از او نقل روایت كرده باشد، روایتش را از ضعف در میآوریم و وارد اعتبار میكنیم، یكی از فنون رجالی همین است.
«اما الذي... كما حدثنی رجل»؛ اینجا هم روای مبهم همان «رجل، شیخ، عمن حدث، عمن ذكر» است از اینها تعبیر به مبهم میكنند كه اصلا ما خبر نداریم كه چه کسی است. اسمش برای ما روشن نیست. میگوید «حدثنی رجل» یا «عمن حدثه» یا «عمن ذكره» ما از این طور روایتها خودمان هم زیاد در كتب اربعه داریم
پرسش:
استاد ببخشید! آیا مستور همان عبارت اُخرای مجهول الحال است؟
پاسخ:
بله، از مجهول الحال به مستور تعبیر میكنند. مجهول مطلق؛ یعنی مجهول العین، مجهولی كه دو نفر از آن روایت كنند مستور میشود.
پرسش:
اولی هرچند ثقه هم باشد قبول نیست
پاسخ:
ثقه باشد یعنی چه؟ مجهول آن است كه توثیق و تضعیفی ندارد. اصلا مجهول كلا این است كه نه توثیق دارد و نه تضعیف دارد این را مجهول میگویند اگر از این مجهول یك نفر نقل كرده باشد از مجهول بودن بیرون در نمیآید
پرسش:
یك نفر و ثقه هم باشد؟
پاسخ:
ثقه هم باشد از او در نمیآید، الا یك تعبیری دارند:
«لا یروون الا عن ثقة»
من اسامی اینها را خدمتتان میآورم. تعدادی از روات را اینها دارند، اینها میگویند «لا یروون الا عن ثقة»؛ اگر چنین آدمی از مجهول العین یا از مجهول الحال روایت نقل كند فرقی نمیكند و حتی در بعضی از موارد دارند تضعیف هم شده باشد.
«مشایخ الثقات الذین لا یرون الا عن ثقة»
مثلا مثل «بقی ابن مخلد، حریز ابن عثمان، سلیمان ابن حرب، شعبه، شعبی، عبدالرحمن ابن مهدی، مالك، یحیی ابن قطان»؛ و ادله آن را هم برای شما آوردم، یا در مورد «ابن سیرین» دارد:
« وَابْنُ سِيرِين مَا كَانَ يَرْوِي إلَّا عَنْ ثِقَةٍ»
مجموعة الفتاوى - ابن تيمية - ج 23 ص 47
در مورد اینها مطالبی دارند كه میگویند اینها « لا یروون الا عن ثقة»؛ اینها چیزی نیست كه ما در یك دفتری و یا در یك فایلی بنویسیم و كنار بگذاریم و بگوییم یك روزی به درد مان میخورد، وقتی كه سریال تمام شد و با بچهها بازی كردیم تمام شد، بعد سراغ فایل برویم ببینیم چه خبر است! نه اینطوری نباشد ما باید این مباحث را همیشه در آستینمان داشته باشیم و در مناظره و گفتگوها به دردمان میخورد اینها از بحثهایی است كه ما مثل حمد و سوره باید حفظ داشته باشیم!
اگر كسی بخواهد در بحث پاسخ به شبهات و مناظرات بیاید، ناگزیر است كه اینها را در آستین داشته باشد؛ یعنی آمادهی آماده باشد و راهش هم این است كه این مباحث را هر یك ماه و دو ماه سیر و تكرار كند. اگر این مباحث را ما تا تكرار نكنیم و یا چند تا مناظره برایمان صورت نگیرد وقتی ما اینها را به كار نگیریم از ذهنمان فرار میكند!
بحث بعدی روی كذاب است. اینجا را عزیزان یك مقداری دقت كنند، یك نكاتی من دارم - كه البته «هذا من فضل ربی» است- من این نكات را كه خدمت تان میخواهم بگویم در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیكنید!
ما اینها را در این مباحثات و مناظرات كه گیر افتادیم و شبههای مطرح كردند و حرفی آوردند ما رفتیم 30 ساعت 40 ساعت گشتیم، تا یك وسیلهای پیدا كردیم كه اینها را ضربه فنی كنیم. وقتی یك دفعه میآید در حدیث: «أنا مدینة العلم و علی بابها» میگوید فلان راوی كذاب است «یكذب» دیگر ما چه كار كنیم؟ آیا راه دارد ما برداریم؟ وقتی كه كذاب آمد دیگر مسئله تمام است، ما دیگر از این روایت باید برای همیشه صرف نظر كنیم!
حالا اینجا را عزیزان دقت بكنند، كه ما در اینجا چه كار كردیم. در رابطه با «كذاب» توجه داشته باشید كه این بحث در فایلی كه خدمت تان دادیم نیست. اینها در خیلی از موارد میگویند شیعهها راویانشان ضعیف است؛ چون مذهب شیعه دروغ گفتن را برای نشر مذهبشان جایز میدانند. خیلی در این شبكهها یكی از بحثهای اساسیشان این است.
ما آمدیم فتوای «احناف» به جایز دانستن كذب برای دفاع از دین را آوردیم. آقا روایتی را این برای دین نقل كرده كذاب هم است، میگوید: كذب برای دفاع از دین بوده؛ پس این كذب هیچ اشكالی ندارد! كه خود «كلاباذی بخاری حنفی» تعبیری دارد:
«يكون كذبات ، ولكنها لما كانت في الدفع عن الدين لا يكون ذلك معصية ، ولكن كانت مباحة»
بحر الفوائد المشهور بمعاني الأخبار ، اسم المؤلف: أبو بكر محمد بن أبي إسحاق إبراهيم بن يعقوب الكلاباذي البخاري الوفاة: 384 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل - أحمد فريد المزيدي، ج 1، ص 339
اصلا در دفاع از دین آدم بیاید دروغ بگوید هیچ اشكالی ندارد! پیغمبر هم فرمود دروغ جایز نیست مگر در سه جا، آنجایی كه با زنش دارد حرف میزند، دروغ در جنگ و دروغ برای اصلاح بین مردم!
بعد میگوید پیغمبر فرمود:
«ما منها كذبة إلا ما حل بها عن دین الله فهذا كذب حلال»
كسی به خاطر دفاع از دین دروغ بگوید، آقا این كذاب بوده؛ ولی كذابی بوده كه كذبش دفاع از دین بوده؛ پس اشكالی نداشته است! در نزد آقایان نه تنها ضرر ندارد، بلكه این كذب حلال هم بوده، شما میگویید علمای ما گفتند كذاب است «یكذب»، یكذب لدفاع از دین! چه اشكالی داشته است؟ بلكه این كذاب تازه از الفاظ مدح هم است!!
باز دارد:
«جواز كذب الإنسان على نفسه وعلى غيره إذا لم يتضمن ضرر ذلك الغير إذا كان يتوصل بالكذب إلى حقه كما كذب الحجاج بن علاط على المسلمين حتى أخذ ماله من مكة من غير مضرة»
زاد المعاد في هدي خير العباد ، اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت - 1407 - 1986 ، الطبعة : الرابعة عشر ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ج 3، ص 350
دروغ گفتنی كه به دیگران ضرر نزند، یك دفعه آدم یك دروغی را میگوید كه فلانی علیه حكومت دارد حرف میزند، میگیرند و او را میبندند؛ ولی یك دفعه نه، یك كسی است در اتهام سیاسی است، ما میرویم به دروغ میگوییم این آدم خیلی خوبی است از نظام تعریف و تجلیل میكند، میگوید آقا «حجاج ابن یوسف» آدم خیلی خوبی است با ملائكه همنشین است! «معاویه» مصاحفه با جبرئیل دارد و همچنین عقیدهای دارد، باعث نجاتش میشود میگوید این دروغ هیچ اشكالی ندارد.
بعد «سفارینی» كه از علمای خوبشان است دارد:
«أَنَّ الْمُعْتَمَدَ فِي الْمَذْهَبِ أَنَّ الْكَذِبَ يَجُوزُ حَيْثُ كَانَ لِمَصْلَحَةٍ رَاجِحَةٍ»
غذاء الألباب شرح منظومة الأداب ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي الوفاة: 1188هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1423هـ - 2002م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد عبد العزيز الخالدي، ج 1، ص 110
پس این راوی كه شما آوردید كذاب، این از الفاظ جرح نیست، برای ما بیان كنید این كذاب، «كذاب لمصلحة الدین یا لمفسدة الدین»؛ ما دامی كه ثابت نكنید لمصلحة الدین و یا لمفسدة الدین بوده كذبش از الفاظ مدح است نه از الفاظ جرح!
ما دانه دانه از شافعیها آوردیم، «غزالی» هم همین تعبیر را دارد:
«الكلام وسیلة ... وكل مقصود محمود يمكن التواصل إليه بالصدق والكذب جميعا»
جواز الكذب از «علاء الدین خازن شافعی»:
«جواز الكذب في مصلحة ترجع إلى الدين»
تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل ، اسم المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم البغدادي الشهير بالخازن الوفاة: 725هـ ، دار النشر : دار الفكر - بيروت / لبنان - 1399هـ /1979م ، الطبعة : بدون ، تحقيق : بدون، ج 7، ص 228
باز میگوید كذاب جرح مفسر نیست، این آقایان یك بحثی هم دارند كه ما میرسیم كه جرج مفسّر است و یا مفسّر نیست، همین كه بگوید فلانی ضعیف ما قبول نمیكنیم، فلانی كذاب ما نمیتوانیم قبول كنیم، باید بیاید تفسیر كند كه این آقا وقتی میگوید ضعیف، ضعیف در چه چیز! ضعیف فی بدنه، ضعیف فی اكله، یا نه ضعیف فی نقل الحدیث و یا ضعیف در حفظ الحدیث و یا چیز دیگر منظور چه چیز است؟ باید كلمه ضعیف را روشن كند، و تا كلمه ضعیف را برای ما تفسیر نكند، ما نمیتوانیم قبول كنیم.
«وَإِذْ ثَبَتَ أَنَّ بَيَانَ السَّبَبِ في الْجَرْحِ شَرْطٌ قال أَصْحَابُنَا وَمِنْهُمْ الصَّيْرَفِيُّ وابن فُورَكٍ وَالْقَاضِي أبو الطَّيِّبِ لَا يُقْبَلُ قَوْلُهُمْ فُلَانٌ ليس بِشَيْءٍ وَلَا فُلَانٌ ضَعِيفٌ وَلَا لَيِّنٌ مَاذَا بِالْكَذَّابِ اُسْتُفْسِرَ وَقِيلَ له ما تَعْنِي أَتَعَمَّدَ الْكَذِبَ فَإِنْ قال نعم تُوُقِّفَ في خَبَرِهِ وَإِلَّا فَلَا لِأَنَّ الْكَذِبَ لُغَةً يَحْتَمِلُ الْغَلَطَ»
البحر المحيط في أصول الفقه ، اسم المؤلف: بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله الزركشي الوفاة: 794هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر، ج 3، ص 354
فلانی كذاب؛ یعنی غلط و اشتباه كرده است، بعد دارد:
«وَوَضْعَ الشَّيْءِ في غَيْرِ مَوْضِعِهِ»
فلانی كذاب؛ یعنی چیزی را در غیر موضعش قرار داده است، بعد میگوید در «حدیث وتر»
«ابو محمد غلط، ابن عبد الْبَرِّ في التَّمْهِيدِ عن مُحَمَّدِ بن نَصْرٍ الْمَرْوَزِيِّ»
پس فلانی كذاب:
«فَأَمَّا قَوْلُهُمْ فُلَانٌ كَذَّابٌ فَلَيْسَ مِمَّا يَثْبُتُ بِهِ جَرْحٌ حتى يُبَيِّنَ ما قَالَهُ وَوَافَقَهُ على ذلك»
«زركشی» كتاب قواعد علوم قرآنی و اینها را دارد خیلی برایشان محترم است، تقریبا هم عصر با «ابن تیمیه» و «ابن كثیر» و «ذهبی» بوده است.
باز «مقبل ابن هادی» هم همین تعبیر را دارد، «معلّمی یمانی» هم كه كتابی در رد «كوثری» دارد «التنكیل بما فی تأنیب الكوثری»، كتابهایش عمدتا در دانشگاهها در مقطع دكترا تدریس میشود و خیلی برایش احترام قائل هستند.
«ذكروا ان أبا زرعة الرازي كذبه»
میگوید اگر «ابو زرعه» آمد كسی را تكذیب كرد
«ولا ندری من الذي اعتمده في التكذیب، والتصدیق یقدم علی التكذیب المبهم»
چون «ابو زرعه» از جمله كسانی است كه كذب البخاری؛ «بخاری» را تكذیب كرده، در اینجا ایشان آمده میگوید آقا اگر «ابو زرعه» هم كسی را تكذیب كرد و گفت «كذاب» این دلیلی بر ضعف راوی نیست، بلكه ما باید ببینیم كه مرادش از تكذیب چیست؟
اینكه فلانی كذاب؛ یعنی فلانی أخطأ و جعل الامر فی غیر موضعه؛ یا مراد از كذب دروغ است و دروغ هم است، دروغ لمصلحة الدین است یا لمفسدة الدین است تا روشن و مفسر نشود، ما به هیچ وجهی قبول نمیكنیم.
این از آن فوت و فن كوزهگری است كه در مناظرات و غیره همیشه داشته باشید، و به این سادگی هم خرج نشود، آنجاهایی كه دیگر خیلی ضرورت اقتضاء میكند مثلا یك روایتی را شما آوردید، تضعیفاتش را آورده و روی كلمه كذاب آمده تأكید دارد، اینجا است كه این مباحث جلو میآید كه مراد از كذاب چیست؟ بزرگان شما میگویند كذب برای دفاع از دین باشد حلال است و برای مصلحت هم باشد حلال است، این كذاب را كه آوردید اگر كذاب لمصلحة الدین است این كه از الفاظ مدح است، مثل ثقة، مثل فاضل، مثل ديّنٌ میماند؛ یعنی آدم متدینی بوده به خاطر نشر دین دروغ هم میگفته است؛ یعنی اینقدر ما شاء الله متدین بوده است.
پرسش:
ببخشید! دلیل اینها نسبت به این مطلبی كه میگویند چیست؟ ...
پاسخ:
همان روایتی كه در رابطه با بدعتگزار است
إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهر والبراءة منهم وأكثروا من سبهم والقول فيهم والوقيعة وباهتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في الاسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات ويرفع لكم به الدرجات في الآخرة .
الكليني ، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص375، تحقيق: غفاری، علي اكبر ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
این را ملاك برای جواز دروغ در دین قرار میدهند، كه این اصلا ربطی به دین ندارد، روایت سندا هم صحیح است و مشكل سندی ندارد، بزرگان ما مثل «صاحب جواهر» و دیگران هم استدلال كردند.
بحث سر آنجا است كه یك فردی آمده دارد بدعت در دین میگذارد، مذهب را منحرف میكند، دین را منحرف میكند، در آنجا مراد از «الوقیعة» این نیست كه شما بیایید بهتان بزنید و دروغ بگویید بلكه مطالب پشت پردهاش را بیان كنید، هرچه از مذمتش میدانید بگویید. همان عبارتی را كه حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد
«إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ»
معاویه را فحش ندهید! ما بقی خطبه را آقایان بخوانند، خطبه 256 نهج البلاغه است. در خطبه دارد كه به جای فحش حقایق او را بیان كنید.
ببینید بحث مهم این است:
«وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ»
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ؛ ص323
به جای فحش بیاید جنایاتی كه كرده است را بیان كنید، اعمال وقیح آنها و اعمال زشت آنها را بیان كنید، در روایتی هم كه است «اكثروا الوقیعة وسبّ فیهم»؛ مراد این است كه شما بیاید آن پشت پرده و مطالب خلافی را كه دارید آنها را بیان كنید، در روایت امام صادق هم است در رابطه با نصاب و نواصب تعبیر حضرت این است كه:
« و يكشف عن مخازيهم ويبين عوارهم »
الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب _متوفاى 548 ق_، الاحتجاج، ج1، ص12، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
یعنی آبرویش را ببرید، این اقا مثلا كارهای بدی میكرده، اهل ربا بوده، اهل عشرت بوده و اهل كارهای ناجور بوده، اینها را برای مردم بیان كنید، آنهم در جای است كه بدعتگزار در قید حیات باشد و در حال بدعتگزاری است، شما بیایید با این كار مردم را از اطرافش پراكنده كنید و جلوی انحراف دین را شما بگیرید، نه برای خدمت به دین!
برای اینكه این فرد به دین ضرر نزند، شما بیاید همچنین كاری بكنید؛ ولی این آقا میگوید برای مصلحت دین ما میتوانیم دروغ بگوییم.
والسلام علیكم ورحمه الله