بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه دهم 97/07/15
موضوع: ضرورت توانمند سازی علمی در مسیر پاسخگوئی به شبهات(9) – آشنایی با برخی تفاسیر معتبر اهل سنت (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
یک نکته کلیدی و مهم رجالی:
قبل از اینکه ادامه مباحث گذشته را خدمت دوستان تقدیم کنم، یک نکته کلیدی و یک فوت و فن مهم رجالی را خدمت عزیزان عرض کنم. در مباحث تاریخی و مباحث تفسیری، علمای اهل سنت قاعدهای دارند و میگویند: در غیر از احکام، در غیر از واجبات و محرمات، استدلال به روایات ضعیف اشکالی ندارد. این یکی از فوت و فنهاست و از مواردی است که می شود آقایان را ضربه فنی کرد.
دقت کنید که شیعه چنین اعتقادی ندارد. البته ما مسئله ای به عنوان «تسامح در ادله سنن» داریم ولی آن قاعده در مستحبات و مکروهات است. در مسائل تاریخی چنین نیستیم و به آن شکل که آنها معتقد هستند ما معقتد نیستیم.
شما مشاهده کنید که «نووی» میگوید:
«وقد قدمنا فی مواضع أن أهل العلم متفقون علی العمل بالضعیف فی غیر الاحکام وأصول العقائد»
المجموع شرح المهذب، المؤلف: أبو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف النووی (المتوفی: 676 هـ)، ج 5، ص 59، باب مسائل تتعلق بالکسوف
ما از آنها موارد متعددی داریم. دهها راوی و عالم از آنها این مطلب را آوردند. از طرف دیگر ما دو نفر را میآوریم که این راوی را توثیق کرده اند و آنها هم دو نفر را پیدا میکنند که این راوی را تضعیف کرده اند. مثلاً «ابن حجر» در رابطه با «قزعة بن سوید» می گوید که «ابن معین» یک بار گفته ضعیف است، یک بار گفته ثقه است و «عجلی» گفته است ضعف دارد؛
«فالحاصل من کلام هؤلاء الأئمة فیه أن حدیثه فی مرتبة الحسن»
القول المسدد فی الذب عن المسند للإمام أحمد، اسم المؤلف: أحمد بن علی العسقلانی أبو الفضل، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة - 1401، الطبعة: الأولی، تحقیق: مکتبة ابن تیمیة، ج 1، ص 30
«ابن حجر» همچنین در جای دیگر میگوید:
«إلا أنه مختلف فیه فحدیثه حسن»
تهذیب التهذیب، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولی، ج 5، ص 228، ح 449
ما در این بحثها، همواره باید مواردی که میتوانیم آنها را ضربه فنی کنیم و ضربههای آنها را دفع کنیم در آستینمان داشته باشیم. به عنوان مثال ادعا میکنند که فلانی منکر الحدیث است. این واژه خیلی زیاد است. ما به هر روایتی استناد میکنیم یک راوی پیدا میکنند که او منکر الحدیث است. ما در جواب میگوییم: «ذهبی» میگوید:
«ما کل من روی المناکیر یضعف»
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 1، ص 259، ح 463
و «ابن حجر» میگوید:
«فلو کان کل من روی شیئا منکرا استحق ان یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین أحد»
اگر قرار باشد ما روایات افرادی که منکر هستند را کنار بگذاریم، هیچ یک از راویان ما سالم نمیمانند.
لسان المیزان، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهاند -، ج 2، ص 307، ح 1265
او تیر خلاصی را زده است و میگوید که تمام راویان ما یک روایت منکری دارند. مشاهده کنید «ابن حجر» و «ذهبی» دو تن از شخصیتهای برجسته اهل سنت است.
عرض کردم که در بحثهای اختلافی تنها خواندن مطالب نیست، بلکه انسان باید برود با آنها بحث و مناظره و گفتگو کند و ببیند کجا زمین میخورد.
این زمین خوردنها از الطاف خفیه خداوند است که انسان بیاید خلأ را پر کند و ببیند چرا کم آوردم. همچنانکه نسبت به فضای مجازی ببینید بچه شیعهها در کجا کم میآورند و اشکال کارشان چیست و نقاط قوتشان چیست.
پرسش:
ما همین جوابها را به آنها میدهیم ولی آنها ادعا میکنند که این شخص منکر است و تو داری از افراد دروغگو نقل میکنی.
پاسخ:
دقت داشته باشید که بین «منکرالحدیث بودن» و «دروغگو بودن» فرق هست. آنها خودشان دارند که کلمه «کذاب» از الفاظ جرح مبین نیست. همانجا داریم که می گویند: مثلاً «فلانی کذابٌ، لیس من الالفاظ الجرح المفسر»، و جرح غیر مفسر هم حجت نیست.
در هر صورت...
ما از تفاسیر معتبر اهل سنت، چند تفسیر را آوردیم. «تفسیر طبری»، «تفسیر ابن ابی حاتم»، «تفسیر ابن عطیه» و «تفسیر بغوی» را بیان کردیم و گفتیم که این چهار تفسیر از معتبرترین تفاسیر اهل سنت است و بزرگان آنها هم تعریف و تمجید نسبت به این تفاسیر دارند.
آشنایی با «تفسیر ابن کثیر»:
پنجمین تفسیری که مورد اعتمادشان است و از آن با آب و تاب نقل میکنند «تفسیر ابن کثیر» است. «ابن کثیر» متوفای 774 هجری و شاگرد «ذهبی» است. «ذهبی» متوفای 748 است. این دو شاگرد «ابن تیمیه» بودند که متوفای 728 هجری است. دوستان اگر سال وفات مشاهیر خودمان و مشاهیر اهل سنت را داشته باشند خیلی خوب است.
«ذهبی» درباره ابن کثیر عبارت «الإمام المفتی» را میگوید و به عبارتی گواهی اجتهاد به شاگرد خود میدهد و میگوید:
«الإمام المفتی المحدث البارع فقیه متفنن محدث متقن مفسر نقال»
الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، اسم المؤلف: الحافظ شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن محمد العسقلانی، دار النشر: مجلس دائرة المعارف العثمانیة - صیدر اباد - 1392 هـ/ 1972 م، الطبعة: الثانیة، تحقیق: مراقبة / محمد عبد المعید ضان، ج 1، ص 446
او تمام الفاظی را که نسبت به او مورد نیاز است آورده است. «ابن کثیر» از نظر فقهی شافعی مذهب است و از نظر عقیدتی سلفی مذهب است. به تعبیر دیگر میگویند شافعی الفرع و سلفی العقیده است.
«ابن کثیر» نسبت به شیعه عقده خاصی دارد و تعابیر وقیحی نسبت به شیعه دارد. روایاتی که مربوط به شیعه و فضائل اهل بیت هست، تلاش میکند به طوری خدشه کند.
بعضی از قسمتهایی که ایشان نتوانسته در آن خدشه کند، وهابیت امروزه کتابهای او را که چاپ میکنند، سعی می کنند به نوعی با الفاظ عبارت بازی کنند. بنده نمونهای را خدمت دوستان عرض کنم که خیلی برای من دردآور است.
«ابن کثیر» در رابطه با روایاتی که مربوط به نزول آیه:
(إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون)
سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آنها که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند.
سوره مائده (5): آیه 55
در حق امیرالمؤمنین است. بنده هفته گذشته ده ساعت وقت گذاشتم تا از «تفسیر ابن کثیر» عکس بگیرم، اما دیدم که هیچکسی در اینترنت این تفسیر را نگذاشته است. این هم یکی از عجایب است. حدود 12 چاپ از این تفسیر در اینترنت است، اما چاپ «دار القلم» و «دارالفکر» موجود نیست. بنده به دوستان گفتم که به پاساژ قدس بروید و این چاپ را برای من پیدا کنید.
بنده حدود 38 هزار جلد کتاب دارم و فکرم رسید که کتابخانه خود را بگردم تا ببینم شاید این «تفسیر ابن کثیر» من این چاپ باشد. یک مرتبه نگاه کردم و دیدم چاپ «دار القلم» در همین جا هست و آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!
در چاپ «دارالقلم» کشور لبنان، او روایت را میآورد که پیغمبر اکرم وارد مسجد شد و دید مردم نماز میخوانند و مسکینی هم سؤال میکند. پیغمبر اکرم از او پرسید: کسی به تو چیزی داد؟ او گفت: بله، همین مردی ک مشغول نماز است. او در حال رکوع به من انگشتر داد. پیغمبر اکرم تکبیر گفتند. حال «ابن کثیر» در ادامه مینویسد:
«وهذا إسناد لا یقدح به»
این سندی است که هیچ اشکالی ندارد.
تفسیر القرآن العظیم، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1401، ج 2، ص 72، باب المائدة: ) 54 - 56 (یا أیها الذین... ..
او قسمتهای قبل را به طوری ضعیف میخواند، اما در این مورد میگوید:
«وهذا إسناد لا یقدح به»
عین همین روایت در چاپ «دار الطیبة لنشر و التوزیع» ریاض، عربستان سعودی؛ آورده می شود ولی مینویسد:
«وهذا إسناد لا یفرح به»
این سندی است که خیلی چنگی به دل نمی زند!!
تفسیر القرآن العظیم، المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی [700 -774 هـ]، المحقق: سامی بن محمد سلامة، الناشر: دار طیبة للنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة 1420 هـ - 1999 م، مصدر الکتاب: موقع مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، ج 3، ص 139، باب 54
آنها «یقدح» را به «یفرح» تبدیل کردهاند!! بعد از این هم من دیدم در بیروت بسیاری از ناشرینی که سلفی هم نیستند، و سنی هستند همه «لا یفرح به» آوردند. شاید بنده نزدیک به 8 چاپ از «ابن کثیر» را دیدم که بعد از این چاپ شده و همه «لا یفرح به» آوردند.
ببینید این افراد چکار میکنند؟! آیا غیر از اینکه میخواهند خود را رسوا کنند چیز دیگری هم هست؟! این چاپ ها در اختیار عموم مردم هست. و الآن هم این مباحث ما در فضای مجازی پخش می شود. در ماهواره ها پخش می شود. غیر از شرمندگی برای آنها چیزی حاصل میشود؟!
آن بچه سنی اگر یک ذره وجدان آزاد داشته باشد و آن بچه وهابی اگر یک جو وجدان داشته باشد و آنها را ببیند، کارهای دیگر آنها را هم کنار میگذارد. این چی هست؟! آیا با حقیقت بازی کردن نیست؟!
شما ببینید من یک مورد را عرض می کنم. آقایان در کتب خود، با بی انصافی و جسارت تمام، عبارت «بات علی فی فراش رسول الله» را به عبارت «بال علی...» تبدیل کردهاند!! اینها با این جسارت، می خواهند چه کار بکنند!؟ آیا جز این است که دارند خودشان را رسوا می کنند!؟
این کتاب «اسد الغابه» هست که بنده شخصاً این کتاب را در سال 56 از سنندج خریدم. ما با ماشین به آنجا رفتیم و پشت ماشین هرچه جا میگرفت کتاب خریدیم و آوردیم. در این کتاب، که چاپ دارالقلم هم هست، این عبارت «فبال علی فراشه» را نقل کرده است!!
امیرالمؤمنین در شب لیلة المبیت بیتوته کردند و در جایگاه پیغمبر اکرم خوابید. این بی انصاف با دست «بات» را حذف کرده است و به «بال» تبدیل کرده است. مشخص است آنها همگی به دنبال این هستند که به نوعی عداوت خود را نشان بدهند.
در تمام چاپها وارد شده است:
«فبات علی علی فراش النبی فی تلک اللیلة»
تمام مصادر «بات» است، اما آنها به این شکل تبدیل میکنند. اگر این افراد واقعاً به قیامت معتقد هستند و بناست که به آنجا بیایند، قیامت تماشایی است. به نقل از منابع معتبر اهل سنت، اولین دادگاه قیامت، دادگاه رسیدگی به شکایات امیرالمؤمنین است:
« عن قَيْسِ بن عُبَادٍ عن عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه قال أنا أَوَّلُ من يَجْثُو بين يَدَيْ الرحمن لِلْخُصُومَةِ يوم الْقِيَامَةِ»
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج4، ص 1769، ح 4467، باب 36
«یجثوا» به معنای دو زانو نشستن در برابر بزرگ است.
در هر صورت، این موارد همگی ثبت شده است و سند مانده است. غیر از آنکه در دنیای برای آنها شرمندگی و رسوایی است چیز دیگری نیست.
به نظر بنده، یکی از عنایات اهلبیت همین است که این افراد دست به خیانت بزنند تا عقاید اهل سنت را متزلزل کنند. یکی از راههایی که ما میتوانیم به راحتی مبانی اعتقادی طرف مقابل را متزلزل کنیم و به طرف حقیقت بکشانیم همینهاست.
شما ببنید در کتب شیعی در رابطه با مطاعن از روز اول، «شیخ مفید» و «سید مرتضی» هرچه دارند تا الآن به همین شکل است. یعنی تحریف وجود ندارد. آنها نیامدند بگویند که «سید مرتضی» در کتاب «أمالی» خود این مطلب را آورده، اما «شیخ طوسی» آن مطلب را عوض کرده و چیز دیگری آورده است. در «نهج البلاغه» طور دیگری آمده است و در «بحارالانوار» طور دیگری آورده است. اساساً آقایان وهابی در دست به تحریف زدن قهرمان هستند.
قضیهای مربوط به 50 سال قبل است که «مرحوم شرف الدین» صاحب کتاب «المراجعات» میگوید: اصلاً در مصر توسط سلفیها لَجنهای به نام «لَجنة التحریف» درست شده بود. آنها تعدادی از علما را جمع کرده بودند تا کتابهایی که در فضائل اهلبیت است و ادله شیعه بر حقانیت اهلبیت است را تحریف کنند و در اختیار چاپخانهها قرار بدهند.
«مرحوم شرف الدین» آنها را رسوا کرد، «مرحوم کاشف الغطاء» آنها را رسوا کرد و بعد از آن «علامه امینی» آنها را از بین برد. آنها زمانی که دیدند رسوا شدند، لَجنه را منحل کردند.
در هر صورت... در رابطه با «ابن کثیر» آنچه برای ما در کتابهای تفسیری و تاریخی مهم است، این است که آیا این تفسیر معتبر است یا معتبر نیست. «سیوطی» متوفای 911 هجری میگوید:
«التفسیر الذی لم یؤلف علی نمطه مثله»
این تفسیری است که با این روش کسی چنین تفسیری را تألیف نکرده است.
طبقات الحفاظ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی أبو الفضل، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1403، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 534، ح 1161 ابن کثیر
«شوکانی» متوفای 1250 هجری میگوید:
«وله تصانیف مفیدة منها التفسیر المشهور وهو فی مجلدات وقد جمع فیه فاوعی ونقل المذاهب والاخبار والآثار وتکلم بأحسن کلام وأنفسه وهو من أحسن التفاسیر ان لم یکن أحسنها»
البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، اسم المؤلف: العلامة محمد بن علی الشوکانی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - بلا، الطبعة: بلا، تحقیق: بلا، ج 1، ص 153، باب 95
«فاوعی» به معنای این است که او چیزی در این کتاب کم نگذاشته است و آن را پر کرده است. «وهو من أحسن التفاسیر ان لم یکن أحسنها» به این معناست که تفسیر ابن کثیر، اگر بهترین تفسیر در کره زمین نباشد، از میان تفاسیر بهترین تفسیر است. به عبارت دیگر در میان تفاسیر، خیر الموجودین است، گرچه در مجموع شاید در تفاسیر بهترین تفسیر نیست.
«احمد محمد شاکر» یکی از محققین نامی اهل سنت و انسان منصفی است، برخلاف «الأرنؤوط» که خیلی مغرض است. او کتابهای زیادی تحقیق کرده است، مخصوصاً «مسند أحمد بن حنبل» را ایشان تحقیق کرده است.
ایشان بسیاری از روایاتی که وهابیت تضعیف میکنند، در «مسند أحمد بن حنبل» تصحیح کرده است. ما از ایشان نسبت به بحثهای رجالی خلاف انصاف ندیدیم. این مطالبی که عرض کردیم تقریباً تمام آنچه که در رابطه با «تفسیر ابن کثیر» باید عرض می شد بود.
آشنایی با «تفسیر قرطبی»:
تفسیر ششم «تفسیر امام قرطبی» متوفای 671 هجری است. از ایشان تعبیر میکنند به:
« إمام متفنن متبحر في العلم، له تصانيف مفيدة تدل على كثرة اطلاعه و وفور فضله»
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى؛ ج 50، ص 75
کلمه «إمام» در میان اهل سنت معادل عبارت «مرجع عالیقدر جهان تشیع» در میان ما شیعیان است. «ذهبی» میگوید: اگر درباره کسی واژه «إمام» به کار رفت، ما درباره او تضعیف کسی را قبول نمیکنیم.
البته این حرف در ادعا است؛ بسیاری از کسانی هستند که ایشان میگوید «امام» است و بعد خود او هرچه از دهانش بیرون میآید به او نسبت میدهد.
«امام قرطبی» مالکی المذهب و اشعری العقیده است. کتاب تفسیر او یکی از تفاسیر مهم اهل سنت است، به ویژه در رابطه با آیات الأحکام. خود او توضیحاتی در کتاب داده است که بد نیست مروری بر توضیحات او داشته باشیم. وی می نویسد:
«وشرطی فی هذا الکتاب: إضافة الأقوال إلی قائلیها»
شرط من در این کتاب این است که هر قولی را نقل میکنم قائل آن را هم میآورم.
بعضی افراد هستند که اقوالی را نقل میکنند بدون آنکه بگویند این قول مال چه کسی است و کدام عالم چنین حرفی را زده است. بعد می گوید:
«والأحادیث إلی مصنفیها»
اگر کتاب حدیثی میآورم، معلوم میکنم که از کدام مصنف است.
سپس مینویسد:
«وکثیرا ما یجیء الحدیث فی کتب الفقه والتفسیر مبهما»
علمای ما بسیاری از روایات را در کتابهای فقهی و تفسیری میآورند بدون آنکه بگویند روایات در کدام کتاب است و راوی آن کیست.
«لا یعرف من أخرجه إلا من اطلع علی کتب الحدیث فبقی من لا خبرة له بذلک حائرا»
کسی که به احادیث مسلط نیست حیران میماند و نمیداند که این احادیث متعلق به چه کسی است و حدیث در کدام روایت است.
«أخرجه» به معنای کسی است که در آنجا این را وارد کرده است.
«لا یعرف الصحیح من السقیم»
سپس مینویسد:
«ومعرفة ذلک علی جسیم»
شناختن آن علم مهمی است.
«فلا یقبل منه الإحتجاج به ولا الاستدلال حتی یضیفه إلی من خرجه من الأئمة الأعلام والثقات المشاهیر من علماء الإسلام»
وقتی که استدلال و احتجاج میکند مادامی که نگوید این روایت از کدام کتاب است و این قول متعلق به کدامیک از علماست کسی از او قبول نمیکند.
«ونحن نشیر إلی جمل من ذلک فی هذا الکتاب والله الموفق للصواب»
سپس مینویسد:
«وأضرب عن کثیر من قصص المفسرین وأخبار المؤرخین إلا مالابد منه»
داستانهایی که دیگران آوردند را کنار گذاشتم و تلاش کردم در اینجا آیات احکام را بیاورم.
قرطبی می گوید: بعضی از مسائلی که باید معنای آن تفسیر شود و طالبان علم برمبنای مقتضای آیات مطالب را بفهمند. من تضمین کردم در هر آیه یک یا دو حکم شرعی و فقهی در آنجا بیان کنم.
«فما زاد مسائل نبین فیها ماتحتوی علیه من أسباب النزول والتفسیر الغریب»
همچنین اسباب نزول را مطرح میکنم، تفاسیر غریب و احکام غریب را بیان میکنم.
«الغریب» در اینجا به معنای منفرد است. نویسنده ادعا میکند مسائلی که شاذ و نادر است را میآورم، اگرچه حکم شرعی هم بار نباشد.
«والحکم فإن لم لتضمن حکما ذکرت ما فیها من التفسیر والتأویل هکذا إلی آخر الکتاب»
الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 3، باب مقدمة
ما در این جزوه، شش ویژگی برای آن آوردیم که دوستان بعداً مطالعه میکنند تا دیگر وقت گرفته نشود. حال در خصوص اینکه اقوال علما در این تفسیر چیست، مطالبی را بیان میکنیم. «ابن فرحون» که از معاصرین است، میگوید:
«وهو من أجل التفاسیر وأعظمها نفعا، أسقط منه القصص والتواریخ وأثبت عوضها أحکام القرآن، واستنباط الأدلة»
به جای قصهها و داستانها و تاریخ احکام قرآن و روش استنباط احکام از قرآن و قرائات مختلف و اعرابهای صحیح را آورده است.
الديباج المذهب في معرفة أعيان علماء المذهب، اسم المؤلف: إبراهيم بن علي بن محمد بن فرحون اليعمري المالكي، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛ ج1، ص 317
«ذهبی» میگوید:
«وقد سارت بتفسیره العظیم الشأن الرکبان»
این کتاب از تفاسیری است که برای نگارش آن انسان باید تحمل زحمت سفر را به خود بدهد تا به این تفسیر برسد.
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی، دار النشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407 هـ - 1987 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ج 50، ص 75، شماره 26
«سارت بتفسیره العظیم الشأن الرکبان» ضرب المثل است به این معنا که باید افراد از گوشه و کنار دنیا سفرهای طولانی را تحمل کنند، نزد او تلمذ کنند و تفسیر یاد بگیرند.
این کتب تفسیری در حقیقت مجموعهای از تفاسیری بود که ما احساس کردیم در مباحث اعتقادی لازم است گفته شود. در مباحث فقهی فرقی نمیکند، زیرا در مباحث فقهی شما میخواهید بحث متعه یا تأمین را مطرح کنید، جهر به بسم الله که هزاران مسائل اختلافی داریم را میخواهید مطرح کنید.
کتاب «خلاف» اثر «مرحوم شیخ طوسی» به حق کتاب بینظیر تاریخ شیعه در زمینه فقه مقارن است. بعد از آن «علامه حلی» کتاب «تذکرة الفقهاء» را مطرح کرده است که بسیار مفصلتر از «خلاف» است، اما متأسفانه یا عمرشان وفا نکرد یا اشتغالاتشان اجازه نداده است که کتاب «تذکرة الفقهاء» را چاپ کنند.
اگر کسی بخواهد فقه شیعه را با فقه اهل سنت مقارنه کند، میتواند از این کتب کمک بگیرد. این هم یکی از بهترین راههای موفقیت است.
(هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُون)
آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکساناند؟
سوره زمر (39): آیه 9
اینها وقتی در دو کفه قرار میگیرد؛
(فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)
بندگان مرا بشارت ده کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند.
سوره زمر (39): آیات 17 و 18
این یکی از بهترین راههاست. ما با توجه به پیشنهاداتی که دوستان داشتند، اگر بحثمان را تا یکی دو هفته تمام کنیم نظرمان بر این است که ان شاءالله دو روز در هفته را فقه مقارن کار کنیم و در این باب هم از مسئله «اجتهاد» شروع کنیم.
مسئله «اجتهاد» امروزه یکی از بحثهای اساسی است. اولاً بنده خیلی وقت است که ندیدم مراجع ما بحث اجتهاد و تقلید را مطرح کنند. هرکسی که فقه را شروع میکند از صلاة و طهارت شروع میکند و جلو می رود. بسیاری از بحثهای اجتهاد و تقلید مبهم مانده است، الا بعضی که فقه خاصی در رابطه با ولایت فقیه دارند.
بحث اجتهاد در میان شیعه و اهل سنت یکی از اساسیترین بحثهاست. شما نگاه کنید عده ای در جنگ جمل در برابر امیرالمؤمنین قیام کردند و سی هزار نفر کشته شد. اهل سنت ادعا میکنند «طلحه»، «زبیر» و «عایشه» مجتهد بودند؛ اجتهاد کردند و خطا کردند و یک ثواب هم دارند.
معاویه در جنگ صفین صد و ده هزار انسان را کشته است. اهل سنت ادعا میکنند که او مجتهد است. «مالک بن نویره» توسط «خالد بن ولید» کشته شد که ادعا میکنند او اجتهاد کرده است.
از طرف دیگر می بینیم افرادی حاضر نشدند به ابوبکر زکات بدهند که اهل سنت ادعا میکنند آنها مرتد هستند و اجتهاد نکردند. «مالک بن نویره» مجتهد نبوده است و به دلیل اینکه گفت من به ابوبکر زکات نمیدهم مرتد است و جان و مال و ناموس او حلال است!!
این بحث یکی از بحثهای اساسی است که اصلاً ببینیم مبانی اجتهاد از دیدگاه از دیدگاه اهل سنت و شیعه چیست. ان شاءالله اگر دوستان دعا بفرمایند که ما فرصت خوبی داشته باشیم، میتوانیم امسال به جای خوبی برسیم تا دست عزیزانمان در این قضیه پر باشد.
تفاسیر دیگری هم در اینجا در این جزوه آوردیم که جزو تفاسیر رتبه دوم و سوم است. ان شاءالله دوستان مطالعه میکنند.
بخش دیگری که ما داریم تفاسیری است که اسباب النزول را مطرح کردند. تفسیری همانند «تفسیر واحدی» که کاری به تفاسیر ندارد و تنها مینویسد که سبب نزول این آیه چیست.
این هم یکی از بحثهای بسیار مهم و ضروری است که ان شاءالله ما جلسه بعد آن را تکمیل میکنیم. البته من این فایل را در فضای مجازی گذاشتم. بنده دیشب این فایل را کامل کردم و اضافاتی به آن ندارم. این فایل را دیشب در فضای مجازی گذاشتم تا دوستان بتوانند استفاده کنند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته