بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه یازدهم 96/07/30
لزوم پاسخگوئی روشمند به شبهات (11) – علل و انگیزه های طرح شبهه (4)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث ما در رابطه با انگیزههای شبهاتی بود که مخالفین بر مذهب شیعه و تشیع وارد میکنند. در این راستا عرض کردیم یکی از اهداف القاء شبهه، هدف سیاسی است، زیرا فرهنگ شیعه فرهنگ ظلمستیز و استبدادستیز است. با توجه به فرمایش امیرالمؤمنین در این خصوص که میفرماید:
«وَ کونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 421، خ 47
همچنین حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) میفرماید:
«مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاکثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ یعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یغَیرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ کانَ حَقِیقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَه»
کسی که حاکم جائری ببیند که حرام خدا را حلال کرده است، عهد خدا را نقض کرده است، مخالف سنت پیغمبر اکرم است، در میان بندگان به عدوان و ظلم عمل میکند. اگر این شخص در گفتار و اعمالش تغییر بدنی و قلبی و فیزیکی ندهد بر خداوند است که چنین شخصی را با ظالم محشور کند و هرکجا ظالم هست او هم آنجا باشد.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 44، ص 382، ح 2
همچنین در روایت دیگری میفرمایند:
«وَإِنِّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلا سَعَادَةً وَ الْحَیاةَ مع الظَّالِمِینَ إِلا بُرْمًا»
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 3، ص 114، ح 2842
ما در برابر این روایت مشاهده میکنیم آنچه از دیگر مذاهب، آن هم از سران و خلفا و بزرگانشان نقل میشود برای توجیه کار حاکمان ظالم و مستبد و دستور بر مردم به تحمل ستم آنان است.
حاکمان جور به مردم دستور میدهند به جای آنکه در برابر ستم بایستند و مقاومت کنند عمده روایاتشان دستور بر تحمل ظلم و ستم است و لذا فتوا هم میدهند که کسی حق قیام در برابر حاکم ظالم را ندارد. هرگونه قیام در برابر حاکم ظالم خلاف شرع و حرام است؛ ولو اینکه این حاکم فاسق و ظالم باشد.
نکته دیگری که در اینجا مطرح است این است که مخالفین در طول این چهارده قرن معمولاً به خاطر روحیه ظلمستیزی که در شیعه بود و آن هم الهام گرفته از مکتب اهلبیت (علیهم السلام) بوده، تلاش میکردند برخوردشان با شیعیان برخوردی خشن باشد!!
افزون بر حوزه القاء شبهات، در حوزه برخورد فیزیکی هم، فتاوایی را صادر میکردند که واقعاً انسان از نقل این فتاوی خجالت میکشد!!
در مجله «تراثنا» که به صورت مستقل هم به چاپ رسیده شماره اول سال دوم محرم 1407 هجری قمری مقالهای از مرحوم «آقا عزیز طباطبایی» نوه دختری «صاحب عروه» به چاپ رسیده است.
خداوند روحشان را شاد کند؛ ایشان در نوشتن کتاب «الغدیر» از ابتدا تا انتها با «علامه امینی» بودند و به ایشان کمک کردند. در نوشتن کتاب «أعیان الشیعه» از ابتدا تا انتها با «سید محسن امین» بودند و به ایشان کمک کردند. و همچنین با مرحوم «آقا بزرگ تهرانی» در نوشتن کتاب «تراجم» کمک کردند و با آقای «خوئی» هم در نوشتن کتاب «معجم الرجال» از ابتدا تا انتها کمک کردند.
ایشان برای من نقل میکرد که وقتی ما این کتاب را با آقای «خوئی» مقابله میکردیم، ایشان گاهی اوقات به من میگفت: «آقا عزیز»، من خوابم میآید و اجازه بدهید 5 دقیقه بخوابم. من شک میکردم که ایشان اول میخوابد بعد سرش به متکا میآید یا اول سرشان به متکا میآید بعد میخوابند. دقیقاً هم سر 5 دقیقه بیدار میشدند!!
«آقا عزیز طباطبایی» حیف شدند، زیرا وجود با ارزشی بودند و آثار زیادی هم دارند. ما در شناخت آثار نسخ خطی شیعه متخصصتر از ایشان نداشتیم.
ایشان در این مقاله در رابطه با هجمههایی که در قرن یازدهم علیه شیعه وجود دارد در رابطه با «سلطان مراد» چهارمین پادشاه عثمانی، مطالبی مینویسد. که سلطان مراد ابتدا تحت سلطه دولت صفوی بود، سپس تصمیم میگیرد با ایران مبارزه کند. خونریزیهایی به راه انداخت که در طول تاریخ کمتر کسی چنین خونریزی به راه انداخته بود. فردی به نام «نوح افندی» از اذناب منافقین فتوایی صادر کرد و گفت:
«من قتل رافضیا واحدا وجبت له الجنة»
هرکسی یک شیعه را بکشد بهشت بر او واجب میشود.
بنده اصل فتوای او را هم از منابع اهل سنت بیان خواهم کرد. به خاطر این فتوا دهها هزار شیعه کشته شد. در کتاب «العقود الدریة فی تنقیح الفتاوی الحامدیة» که تصویر کتاب را هم نشان خواهم داد وارد شده است:
«وَمَنْ تَوَقَّفَ فِی کفْرِهِمْ وَ إِلْحَادِهِمْ وَ وُجُوبِ قِتَالِهِمْ وَ جَوَازِ قَتْلِهِمْ فَهُوَ کافِرٌ»
هرکسی در کفر شیعه و ملحد بودن و وجوب قتل او توقف کند و تردیدی به خود راه دهد کافر است.
«فَیجِبُ قَتْلُ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارِ الْکفَّارِ تَابُوا أَوْ لَمْ یتُوبُوا»
شیعه از عقیده خود توبه کند یا نکند باید کشته شود و جزیه هم از آنها قابل قبول نیست.
«وَلَا بِأَمَانٍ»
نباید به شیعیان امان داده شود.
«وَیجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ»
جایز است زنان شیعه به اسارت گرفته شوند.
«لِأَنَّ اسْتِرْقَاقَ الْمُرْتَدَّةِ بَعْدَمَا لَحِقَتْ بِدَارِ الْحَرْبِ جَائِزٌ»
اسارت کفار بعد از آنکه به دار الحرب ملحق شدند جایز است.
او میگوید: این فتوا چه خونهای محترمی را ریخت و نفوس محترمی را نابود کرد. تنها در «حلب» به خاطر این فتوا چهل هزار شیعه را قتل عام کردند.
این مطالب در کتاب «شیخ إمام علامة البحر الحبر الفهامة سید محمد أمین شهیر بإبن عابدین» صاحب کتاب «حاشیه بر در المحتار» وارد شده است.
در حال حاضر کتاب این شخص جزو کتابهای رسمی حوزههای علمیه اهل سنت است و از اعاظم فقهای احناف است. موقعیت و مقام این شخص نزد اهل سنت همانند مقام «صاحب جواهر» نزد شیعیان است.
او میگوید: زمانی که به مدینه منوره رفته بودم، فتوای «شیخ عبدالله أفندی» حفظه الله!!! را خواندم. او میگوید:
«فِی سَبَبِ وُجُوبِ مُقَاتَلَةِ الرَّوَافِضِ وَ جَوَازِ قَتْلِهِمْ هُوَ الْبَغْی عَلَی السُّلْطَانِ أَوْ الْکفْرِ، إذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَمَا سَبَبُ کفْرِهِمْ وَ إِذَا أَثْبَتُّمْ سَبَبَ کفْرِهِمْ فَهَلْ تُقْبَلُ تَوْبَتُهُمْ وَ إِسْلَامُهُمْ کالْمُرْتَدِّ أَوْ لَا تُقْبَلُ کسَابِّ النَّبِی - صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ - بَلْ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِهِمْ»
او ادعا میکند هرکسی در الحاد و وجوب قتل این افراد شک کند کافر است.
«وَ ثَبَتَ بِالتَّوَاتُرِ قَطْعًا عِنْدَ الْخَوَاصِّ وَ الْعَوَامِّ مِنْ الْمُسْلِمِینَ أَنَّ هَذِهِ الْقَبَائِحَ مُجْتَمِعَةٌ فِی هَؤُلَاءِ الضَّالِّینَ الْمُضِلِّینَ فَمَنْ اتَّصَفَ بِوَاحِدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمُورِ فَهُوَ کافِرٌ یجِبُ قَتْلُهُ بِاتِّفَاقِ الْأُمَّةِ»
سپس میگوید:
«فَیجِبُ قَتْلُ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارِ الْکفَّارِ تَابُوا أَوْ لَمْ یتُوبُوا»
در ادامه میگوید:
«وَ یجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ لِأَنَّ اسْتِرْقَاقَ الْمُرْتَدَّةِ بَعْدَمَا لَحِقَتْ بِدَارِ الْحَرْبِ جَائِزٌ»
در نهایت میگوید:
«أَجْمَعَ عُلَمَاءُ الْأَعْصَارِ عَلَی إبَاحَةِ قَتْلِهِمْ»
«ابن عابدین» این فتوا را از «شیخ عبدالله أفندی» یکی از علمای بزرگ ترکیه و از رهبران اهل سنت آن زمان نقل میکند.
«وَأَنَّ مَنْ شَک فِی کفْرِهِمْ کانَ کافِرًا»
کسی که در کفر آنها شک کند کافر است.
«فَعِنْدَ الْإِمَامِ الْأَعْظَمِ وَ سُفْیانَ الثَّوْرِی وَ الْأَوْزَاعِی أَنَّهُمْ إذَا تَابُوا وَ رَجَعُوا عَنْ کفْرِهِمْ إلَی الْإِسْلَامِ نَجَوْا مِنْ الْقَتْلِ وَ یرْجَی لَهُمْ الْعَفْوُ کسَائِرِ الْکفَّارِ إذَا تَابُوا »
امام اعظم «ابو حنیفه»: میگوید: اگر شیعیان از کفرشان (اعتقاد به ولایت و عصمت امیرالمؤمنین و اعتقاد به مهدویت) توبه کنند و به اسلام برگردند (یعنی به اسلام سقیفه برگردند و قائل به خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بشوند) ما آنها را مسلمان میدانیم.
سپس میگوید:
«وَ أَمَّا عِنْدَ مَالِک وَ الشَّافِعِی وَ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ وَلَیثِ بْنِ سَعْدٍ وَ سَائِرِ الْعُلَمَاءِ الْعِظَامِ فَلَا تُقْبَلُ تَوْبَتُهُمْ وَلَا یعْتَبَرُ إسْلَامُهُمْ وَ یقْتُلُونَ حَدًّا»
العقود الدریة فی تنقیح الفتاوی الحامدیة، المؤلف: ابن عابدین، محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین الدمشقی الحنفی (المتوفی: 1252 هـ)، الناشر: دار المعرفة، الطبعة: بدون طبعة وبدون تاریخ، ج 1، ص 102، بَاب الرِّدَّة وَالتَّعْزِیر
مشاهده کنید بزرگانی که در طول 38 سال بحث وحدت و تقریب را مطرح کردند با اینکه ما معتقدیم وحدت از ضروریات اسلام است و انکار وحدت موجب خطرات بسیاری میشود و بوی ارتداد میدهد. چون قرآن کریم به صراحت میفرماید:
(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا)
و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
سوره آل عمران (3): آیه 103
امروزه ایجاد هرگونه اختلاف میان شیعه و اهل سنت از اشد محرمات است و در آن هیچ شکی نیست. وظیفه ما در حد توان جلوگیری از هرگونه اختلاف میان شیعه و اهل سنت است. ولی آیا ما تا به حال توانستیم کاری کنیم که اهل سنت از فتاوی که بزرگانشان داشتند برگردند یا نتوانستیم؟ کسی که فتوا میدهد:
«من أنکر خلافة أبی بکر و عمر فهو کافر»
عزیزان با تأکیدی که من داشتم به این مطالب دقت کنند و اگر خواستند این مباحث را در جایی نقل کنند حتماً این مقدمه را ابتدا بگویند سپس به اصل بحث بروند.
در کتاب «شرح فتح القدیر» اثر «الامام کمال الدین ابن همام الحنفی» متوفای 861 در صفحه 350 وارد شده است:
«و إن أنکر خلافة الصدیق أو عمر رضی الله عنهما فهو کافر»
شرح فتح القدیر، کمال الدین محمد بن عبد الواحد السیواسی، سنة الوفاة 681 هـ، الناشر دار الفکر، مکان النشر بیروت، ج 1، ص 350، باب فإن قوله جهر تتوجه النفس إلی طلب علته
«سبکی»، که ما هزاران فتوا علیه «ابن تیمیه» از او نقل میکنیم در کتاب «فتاوی السبکی» جلد پنجم صفحه 35 مینویسد:
«وَ فِیمَنْ أَنْکرَ إمَامَةَ أَبِی بَکرٍ وَ عُمَرَ أَنَّ الصَّحِیحَ أَنَّهُ یکفَّرُ»
او سپس میگوید:
«وَإِنْ أَنْکرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ کافِرٌ»
در ادامه میگوید:
«وَفِی الْفَتَاوَی الْبَدِیعِیةِ مِنْ کتُبِ الْحَنَفِیةِ مَنْ أَنْکرَ إمَامَةَ أَبِی بَکرٍ الصِّدِّیقِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ کافِرٌ»
بعضیها گفتند که شیعه بدعتگذار است، اما او می گوید نه؛
«وَالصَّحِیحُ أَنَّهُ کافِرٌ»
فتاوی السبکی [شافعی]، المؤلف: أبو الحسن تقی الدین علی بن عبد الکافی السبکی (المتوفی: 756 هـ)، مصدر الکتاب: موقع الإسلام، ج 5، ص 35 و 36، فصل سب النبی
همچنین آقای «ابن نجیم مصری» یکی از فقهای بزرگ اهل سنت متوفای 970 هجری مینویسد:
«وَ الرَّافِضِی إنْ فَضَّلَ عَلِیا علی غَیرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَ إِنْ أَنْکرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ کافِرٌ»
اگر کسی از روافض معتقد باشد که علی افضل است او بدعتگذار است و اگر منکر خلافت ابوبکر باشد کافر است.
البحر الرائق شرح کنز الدقائق، اسم المؤلف: زین الدین ابن نجیم الحنفی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: الثانیة، ج 1، ص 370،
آقای «ابن عابدین» در کتاب «حاشیه ابن عابدین بر در المختار» جلد اول صفحه 561 مینویسد:
«وَ مَنْ أَنْکرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ أَوْ عُمَرَ فَهُوَ کافِرٌ»
رد المحتار علی الدر المختار، المؤلف: ابن عابدین، محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین الدمشقی الحنفی (المتوفی: 1252 هـ)، الناشر: دار الفکر-بیروت، الطبعة: الثانیة، 1412 هـ - 1992 م، ج 1، ص 561، باب الإمامة
همچنین آقای «طحطاوی» متوفای 1231 مینویسد:
«وإن أنکر خلافة الصدیق کفر کمن أنکر الإسراء لا المعراج و ألحق فی الفتح عمر بالصدیق فی هذا الحکم و ألحق فی البرهان عثمان بهما أیضا»
حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن إسماعیل الطحاوی الحنفی، دار النشر: المطبعة الکبری الأمیریة ببولاق - مصر - 1318 هـ، الطبعة: الثالثة، ج 1، ص 204، فصل فی بیان الأحق بالإمامة
کتاب بعد، «الفتاوی الهندیة» یکی از کتب مشهور احناف است که همانند کتاب «جواهر» ما شیعیان است. در این کتاب تمام اقوال وارد شده و تعدادی از علمای بزرگ هند با هم این کتاب را تألیف کردند. در این کتاب جلد دوم صفحه 264 وارد شده است:
«من أَنْکرَ إمَامَةَ أبی بَکرٍ الصِّدِّیقِ رضی اللَّهُ عنه فَهُوَ کافِرٌ وَ عَلَی قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَ لَیسَ بِکافِرٍ وَ الصَّحِیحُ أَنَّهُ کافِرٌ وَ کذَلِک من أَنْکرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ»
الفتاوی الهندیة فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان، الشیخ نظام وجماعة من علماء الهند، الناشر دار الفکر، سنة النشر 1411 هـ - 1991 م، ج 2، ص 264، باب مُوجِبَاتُ الْکفْرِ
آقای «ابن حجر هیتمی» که گاهی اوقات او را تعریف و توصیف میکنیم در کتاب «الصواعق المحرقة» جلد اول مینویسد:
«فمذهب أبی حنیفة رضی الله عنه أن من أنکر خلافة الصدیق أو عمر فهو کافر علی خلاف حکاه بعضهم و قال الصحیح أنه کافر»
الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417 هـ - 1997 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ج 1، ص 138، باب خاتمة
همچنین در کتاب «لسان المیزان» نقل شده است که آقای «طبری» صاحب کتاب «تاریخ الطبری» متوفای 310 هجری میگوید:
«من قال ان أبا بکر و عمر لیسا بامامی هدی أیش هو فقال له بن الأعلم مبتدع فقال له الطبری منکرا علیه مبتدع مبتدع هذا یقتل من قال ان أبا بکر وعمر لیسا بامامی هدی یقتل یقتل»
لسان المیزان، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند -، ج 5، ص 101، ح 344
این موارد دردهایی است که در طول این چهارده قرن کسی دارویی برایش پیدا نکرده است. ما خدا را شاکر هستیم که اهل سنت داخل کشور ما خیلی زیاد پایبند این فتاوی نیستند. یا بسیاری از اهل سنت این فتاوی را میخوانند، اما به آن عمل نمیکنند.
شما در طول تاریخ یک عالم شیعه پیدا نمیکنید که فتوا به کفر اهل سنت بدهد. از زمان «شیخ مفید» تا عصر حاضر یک عالم، یک مجتهد یا یک فقیه وجود ندارد که گفته باشد اهل سنت یا منکرین خلافت امیرالمؤمنین کافر است. بله «من جهد امامة علیٌ مما نزل به الوحی و امر به النبی»؛ اگر کسی علم پیدا کند که امامت علی بن أبی طالب به دستور وحی و دستور پیغمبر اکرم است و سپس انکار کند کافر است. مثل نماز و روزه و زکات که از موارد دستور داده شده پیامبر است، اگر کسی انکار کند، حکمش چیست؟
حتی مرحوم آیت الله العظمی خوئی در رابطه با اهل سنت میگوید:
«وقد أسلفنا أنّ إنکار الضروری إنما یستتبع الکفر و النجاسة فیما إذا کان مستلزماً لتکذیب النبی (صلَّی الله علیه وآله) کما إذا کان عالماً بأن ما ینکره مما ثبت من الدین بالضرورة»
سپس مینویسد:
«وهذا لم یتحقّق فی حق أهل الخلاف، لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لأهل البیت (علیهم السلام)»
در حق اهل سنت چنین چیزی برای ما ثابت نیست، زیرا خلافت نزد آنها از ضروریات نیست.
«نعم، الولایة بمعنی الخلافة من ضروریات المذهب لا من ضروریات الدین»
شرح العروة الوثقی - الطهارة (موسوعة الإمام الخوئی)، نویسنده: تقریر بحث السید الخوئی للغروی، ج 3، ص 80، باب لتاسع: الخمر
شما این فتوا را در کنار فتاوی آقایان اهل سنت بگذارید!!
آقای «خوئی» به صراحت میگوید: به دلیل اینکه برای این افراد که از آباء خود و یا علمای خودشان تقلید میکنند، این ضرورت ثابت نشده، فردای قیامت معذور هستند.
«صاحب حدائق» هم می نویسد:
«المشهور بین متأخری الأصحاب هو الحکم باسلام المخالفین و طهارتهم و خصوا الکفر و النجاسة بالناصب»
الحدائق الناضرة، نویسنده: المحقق البحرانی، ج 5، ص 175، باب فرع
می فرماید: بأنّ ما ینکره مما ثبت من اصول الدین؛ بعد از اینکه ثابت شود از اصول دین است، اما اگر ثابت نشود که از اصول دین است آیا بازهم میتوانیم بگوییم مشرک هستند ؟!
اصلاً «من انکر نبوة النبی من دون أن یثبت له أنه نبی»؟ آیا بازهم میتوانیم بگوییم که این شخص مشرک است؟! روایاتی که ما در این زمینه داریم غالباً سند ندارد. مواردی هم که سند دارد طبق فتوای آیت الله خوئی و امام خمینی ولایت از اصول مذهب است، از اصول دین نیست!!
حالا در این میان افرادی مانند «سید نعمت الله جزائری» و دیگران فتاوایی صادر کردند ولی ایشان از علمای بزرگی که صاحب فتوا باشند نیستند!!
حتی در کتاب «انوار نعمانیه» جلد 2 صفحه 108 وارد شده است که مرحوم آیت الله انگجی میگوید: "اصلاً مطالعه کردن بعضی از کتب «سید نعمت الله جزائری» خلاف شرع است!!"
زیرا ایشان به قدری تند و بیحساب به میدان آمده که هیچکسی این چنین به میدان نیامده است. بدبختی ما این است که این موارد را این چنین علم میکنند و از طرف دیگر ما هم ساکت هستیم. مشکل ما این است که ما ساکت هستیم و حرف نمیزنیم! اگر ما حقایق را بگوییم و فتاوی بزرگان اهل سنت را بیان کنیم و از آنها بپرسیم که چند تن از بزرگان ما چنین فتوایی دادند این موارد حل میشد.
بنده فتوای «ابوحنیفه»، «احمد بن حنبل»، «مالک»، «شافعی» و تمام کسانی که با واژه «رافضه» یا «شیعه» حرف بیاساس زدند را دارم. انسان از بیان کردن این موارد خجالت میکشد و اصلاً نمیدانیم این ادعاها مستند به چه چیزی است!؟
آیا این فتوا مستند به آیهای از آیات قرآن است؟! این افراد نه به آیهای از آیات قرآن استدلال میکنند، نه به حدیثی استدلال میکنند و عمدتاً میگویند: "خلافت ابوبکر مجمعٌ علیه است!!" کدام مجمع علیه؟! این افراد کجا اجماع کردند؟!
بزرگان اهل سنت همانند «ماوردی» و «ایجی» و دیگران میگویند: "خلافت ابوبکر با دو نفر تثبیت شد؛ «ابو عبیده جراح» و «عمر بن خطاب»!!" این دو نفر با ابوبکر بیعت کردند و از بقیه مردم با زور و به ضرب شلاق، بیعت گرفتند. اینها را خودشان دارند نقل می کنند!
مسلمانان زیادی در برابر ابوبکر قیام کردند و گفتند: "ما زکات نمیدهیم. خدا را قبول داریم، نماز را قبول داریم، پیغمبر اکرم را قبول داریم، زکات پرداخت میکنیم اما به ابوبکر زکات نمیدهیم." خلیفه در مقابل، فتوا به ارتداد تمام این افراد داد و همگی را کشتند!!
«مالک بن نویره» که نماینده رسمی پیغمبر اکرم در قبیله خود بود را کشتند، همان شب به زن او تجاوز کردند، اهلبیت او را هم اسیر کردند و به زندان آوردند. بعد از مرگ ابوبکر خلیفه دوم عمر بن خطاب آنها را از زندان آزاد کرد.
اگر واقعاً شرعی بود چرا عمر بن خطاب آنها را آزاد کرد و اگر خلاف شرع بود چرا ابوبکر آنها را زندانی کرده بود؟! اولین اقدامی که عمر بن خطاب کرد این بود که «خالد» را از تمام مناصب عزل کرد.
بنده بازهم تأکید میکنم که اولاً از این مسائل را نباید در میان بسیاری از عوام گفت و دقت داشته باشیم هرجایی که میخواهیم بگوییم باید در ضمیمه بگوییم که از اهل سنت تشکر میکنیم که به این فتاوی توجه نمیکنند!!
ما نباید از دواعش گلایه داشته باشیم، زیرا خاصیت این فتاوا، داعشپروری است. زمانی که یک جوان بیخبر از حقایق این فتاوی را بخواند نتیجه این میشود که میبینید. یکی از دواعش ادعا میکرد که 387 مسلمان کشته است و به کار خود افتخار میکرد.
این شخص قریب 400 مسلمان را سر بریده و خوشحال است و ادعا میکند که با این کار به خداوند عالم تقرب میجویم!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته