بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و نهم 95/10/12
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
ما در رابطه با بحثی که دیروز داشتیم موضوعاتی را مطرح کردیم مبنی بر اینکه اهل سنت در رابطه با شیعیان چه نگاهی دارند و قرار شد امروز هم به دنبال همان بحث، روایاتی را که آنها در بدل سازی برای فضایل ائمه طاهرین (علیهم السلام) نقل کردند را بیان کنیم.
در این زمینه حرفهای زیادی وجود دارد، بنده تنها به ذکر برخی از این بدلسازیها اکتفا میکنم. «ابن ابی الحدید معتزلی» تعبیری از «معاویة بن أبی سفیان» دارد که میگوید:
«وکتب معاویة إلی عماله فی جمیع الآفاق الا یجیزوا لأحد من شیعة علی وأهل بیته شهادة وکتب إلیهم أن انظروا من قبلکم من شیعة عثمان ومحبیه وأهل ولایته والذین یروون فضائله ومناقبه فأدنوا مجالسهم وقربوهم واکرموهم واکتبوا لی بکل ما یروی کل رجل منهم واسمه واسم أبیه وعشیرته»
سپس میگوید:
«ففعلوا ذلک حتی أکثروا فی فضائل عثمان ومناقبه لما کان یبعثه إلیهم معاویة من الصلات والکساء والحباء والقطائع ویفیضه»
او در ادامه مینویسد:
«ثم کتب إلی عماله أن الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کل مصر وفی کل وجه وناحیة فإذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس إلی الروایة فی فضائل الصحابة والخلفاء الأولین ولا تترکوا خبرا یرویه أحد من المسلمین فی أبی تراب الا وتأتونی بمناقض له فی الصحابة»
شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري؛ ج 11، ص 25
این مطلب شاهد مثال ماست که در آن به صراحت میگوید: هر روایتی را که در رابطه با علی بن ابی طالب دارند، شبیه آن را برای صحابه نقل کنید و جعل کنید!!
نامه او را برای مردم خواندند، روایتهای ساختگی که حقیقت ندارد را در میان مردم منتشر کردند و روایتهای جعلی را در منابر نقل کردند، معلمها و ملاهای مکتب این روایات جعلی را به بچهها و غلامان آموزش دادند؛ همانطوری که قرآن کریم را آموزش میدادند. آنها همچنین این روایات جعلی را به دختران و زنان و خدمهشان آموزش دادند.
مورد اول:
بنده چند نمونه از این احادیثی که جعل کردند را برای شما بیان میکنم. در کتب زیادی از اهل سنت مخصوصاً در صحیح مسلم جلد 4، ص 1873، ح 2408، وارد شده است. سنن ترمزی هم دارد که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابَ اللهِ، وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»
الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسی أبو عیسی الترمذی السلمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت --، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ج 5، ص 663، ح 3788
«ابن حجر» میگوید: سی نفر از صحابه حدیث ثقلین را مطرح کردند، «حاکم» میگوید: این روایت صحیح است. ولی آقایان اهل سنت در کنار آن حدیث «کتاب الله و سنتی» را آوردند. مشاهده کنید که از میان صحاح سته تنها «مالک» این روایت را آورده است.
اصحاب سنن از جمله «بخاری»، «مسلم»، «نسائی» و «ابو داوود» هیچکدام این روایت «کتاب الله و سنتی» را نیاوردند و مالک هم که آورده به صورت مرسل نقل کرده است.
«سیوطی» میگوید که «ابن حجر» نقل کرده «مالک» این روایت را از «کثیر بن عبدالله» که از تابعین است نقل کرده و خود «کثیر» در درجه ضعفاء است. همچنین «ابو داوود» میگوید: «کثیر بن عبدالله» یکی از کذابین است. همچنین «ابن عبد البر» میگوید: «مجمع علی ضعفه»
«سقاف» که از علمای بزرگ اردن هست، میگوید:
«أما حدیث " ترکت فیکم ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا کتاب الله وسنتی " الذی یردده الناس فیما بینهم ویقوله الخطباء علی المنابر فحدیث موضوع مکذوب وضعه الأمویون وأتباعهم لیصرفوا الناس عن هذا الحدیث الصحیح فی العترة»
حدیث "کتاب الله وسنتی " را امویها نقل کردند تا مردم را از حدیث «کتاب الله و عترتی» برگردانند.
صحیح شرح العقیدة الطحاویة، نویسنده: حسن بن علی السقاف، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1416 - 1995 م، ناشر: دار الإمام النووی - عمان – الأردن، پاورقی ص 654، فصل فی وجوب محبة آل البیت وتوقیرهم وموالاتهم
اهل سنت خیلی تلاش میکنند تا حدیث «کتاب الله و سنتی» را در میان مردم جا بیندازند؛ حتی همین چند شب قبل یکی از بینندگان «شبکه جهانی ولایت» به «شبکه کلمه» زنگ زد و با آقای «هاشمی» حدود 20 دقیقه صحبت کرد.
این بیننده از «هاشمی» درخواست کرد که در مورد روایت «کتاب الله و سنتی» یک سند صحیح به ما نشان بدهید. او مدت زیادی حاشیهسازی کرد و در نهایت گفت: "روایت «کتاب الله و سنتی» سند صحیح ندارد!!"
اگر روایت سند صحیح ندارد، شما چطور شبانه روز روایت «کتاب الله و سنتی» را در کتابها و خطبههای نماز جمعه مطرح میکنید؟!
شما روایتی که جعلی است و سند ندارد را اینطور مطرح میکنید، اما روایت «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» که در صحیح مسلم با سه مرتبه تأکید آمده را بیان نمیکنید؟!
آقایان این حدیث را هیچ موقع بیان نمیکنند؛ زیرا اگر حدیث «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» را مطرح کنند پایه و اساس مبانی اعتقادیشان به هم میریزد!! اگر آنها روایت «کتاب الله و سنتی» را بیاورند، مبانی اعتقادیشان تقویت میشود.
مورد دوم:
حدیث بعدی، حدیث منزلت است که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) میفرماید:
«یا عَلِی أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»
بخاری نقل می کند که:
«قال النبي لِعَلِيٍّ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى»
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا ؛ ج3، ص 1359، ح3503
حدود 18 نفر از علمای اهل سنت بر صحت روایت تصریح کردهاند. ما به صورت مفصل در رابطه با حدیث منزلت بحث کردیم.
مشاهده کنید که در «استیعاب» نقل شده است: بیش از بیست نفر صحابی و صحابیه حدیث منزلت را نقل کردند، بیش از 40 نفر از علما حدیث منزلت را نقل کردند. همچنین «ابن عبدالبر» در این زمینه میگوید:
«وروی قوله صلی الله علیه وسلم: «أنت منی بمنزلة هارون من موسی» جماعة من الصحابة، وهو من أثبت الآثار وأصحّها»
روایت «أنت منی بمنزلة هارون من موسی» که جماعتی از اصحاب آن را نقل کردند، متقنترین و صحیحترین روایات است.
الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ، دار النشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي؛ ج 3، ص 1097، ح 1855
ولی از سوی دیگر این حدیث را مورد تحریف قرار دادند و بیان کردند:
«أبو بکر وعمر منی بمنزلة هارون من موسی»
تاریخ بغداد، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت --، ج 11، ص 384، ح 6257
معاویه در این رابطه دستور داده است که هرچه درباره علی بن أبی طالب نقل شده است، مشابه آن را در رابطه با صحابه مطرح کنید. این روایت را «خطیب بغدادی»، «ابن عساکر» و دیگران آوردهاند؛ حال آنکه «ذهبی» میگوید: روایت جعلی است.
در کتاب «تهذیب التهذیب» وارد شده است که «حریز بن عبدالله» - که هر روز صبح و شب 70 مرتبه بر حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) لعنت میفرستاد به خاطر اینکه آن حضرت اجداد او را در نهروان به درک واصل کرده است - میگوید:
« أنت منی بمنزلة هارون من موسی، حق و لکن أخطأ السامع»
این روایت «انت منی بمنزلة هارون من موسی» حق است، ولی شنونده اشتباه شنیده است.
«إنما هو أنت منی بمنزلة قارون من موسی»
صحیح این است که پیغمبر اکرم فرموده است: «انت منی بمنزلة قارون من موسی».
«سمعت الولید بن عبد الملک یقوله وهو علی المنبر»
شنیدم که ولید بن عبدالملک بر منبر این حرف را میزد.
تهذيب التهذيب ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى؛ ج 2، ص 209
این روایت علاوه بر این کتاب در کتب دیگری از جمله «تاریخ بغداد»، «تاریخ دمشق»، «تهذیب الکمال»، «تاریخ الإسلام»، «میزان الاعتدال» و کتب دیگر وارد شده است.
مورد سوم:
روایت دیگر ، روایت خیلی عجیبی است. در این روایت وارد شده است:
«وان مثلک یا أبا بکر کمثل إبراهیم علیه السلام قال من تبعنی فإنه منی ومن عصانی فإنک غفور رحیم ومثلک یا أبا بکر کمثل عیسی قال إن تعذبهم فإنهم عبادک وان تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم»
همچنین در مورد عمر میگوید:
«وان مثلک یا عمر کمثل نوح قال رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارا وان مثلک یا عمر کمثل موسی قال رب اشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الألیم»
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر ؛ ج 1، ص 383، ح 3632
مفهوم این روایت این است که ابوبکر انسان دل رحم و رئوفی بوده است! و همانند حضرت ابراهیم که فرمودند:
(فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّک غَفُورٌ رَحِیمٌ)
پس هر که مرا پیروی کند از من است و هر که مرا عصیان کند تو آمرزنده و مهربانی.
سوره ابراهیم (14): آیه 36
ابوبکر هم همانند ایشان است؛ در مقابل عمر شخص تند و غضبناکی بوده است و همانطور که حضرت نوح (علیه السلام) فرمودند:
(رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیاراً)
پروردگارا (اینک که قوم از کفر و عناد دست نمیکشند) تو هم این کافران را هلاک کن و از آنها دیاری بر روی زمین باقی مگذار.
سوره نوح (71): آیه 26
عمر هم خشم خود را همانند حضرت نوح به نمایش گذاشته است. ما این روایت را در نقد شبهات «غفاری» به طور مفصل جواب دادیم.
پرسش:
آیا متن اصلی این روایت را در مورد اهلبیت (علیهم السلام) داریم که این افراد این روایت را شبیه سازی کردند، یا بحث شبیه سازی در اینجا مطرح نیست؟!
پاسخ:
این روایت در حقیقت میخواهد در جواب روایت «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی» مطرح کند. مشاهده کنید «غفاری» در کتاب «اصول مذهب شیعه» میگوید:
اگر چنانچه علی را به هارون تشبیه کردهاند، ابوبکر و عمر را به بالاتر از هارون بلکه حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی (علیهما السلام) تشبیه کردهاند. اگر برای علی بن أبی طالب آن فضیلت باشد، برای ابوبکر و عمر این فضیلت بالاتر از آن است!!
اولاً این روایت منقطع هست و سند ندارد. دلیلش را هم گفته اند:
«فإن أبا عبیدة لم یسمع عن أبیه عبدالله بن مسعود»
همچنین «ترمذی» میگوید که از «عمرو بن مره» سؤال کردم که از «ابو عبیدة بن عبدالله بن مسعود» آیا روایتی از پدرت به یادت میآید و نقل کردهای؟! او گفت: من از پدرم روایتی نقل نکردهام.
همچنین «نسائی» میگوید: «ابو عبیده» از پدرش روایتی نشنیده است. همچنین «ابن حبان» هم همین حرف را میزند؛ بنابراین روایت منقطع است و میان «ابو عبیده» پسر «عبدالله بن مسعود» با پدرش هیچ واسطهای مشخص نشده است.
به علاوه در قضیه حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حدیث منزلت بیان شده است که میفرماید:
«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی إِلَّا أَنَّهُ لَانَبِی بَعْدِی»
طبق این روایت تمام فضایلی که حضرت هارون داشت غیر از نبوت برای حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) ثابت شده است. به عبارت دیگر تمام منازل هارونیه برای حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) ثابت شده است.
حضرت هارون خلیفه، برادر و جانشین حضرت موسی بوده است که تمام این موارد برای حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) ثابت شده است. بر فرض اگر این حدیث درست باشد، عمر و ابوبکر را به انبیاء در یک صفت خاصی تشبیه کرده است.
میان اینکه در یک صفت خاصی شبیه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) باشد یا در تمام اوصاف شبیه پیغمبر اکرم باشد تفاوت وجود دارد؛ این دو قضیه زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد.
ما از حدیث «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی» خلافت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را استدلال میکنیم، زیرا حضرت هارون خلیفه حضرت موسی بوده است. زمانی که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در تمام مقامات حضرت هارون شبیه بود، در مقام خلافت هم شبیه ایشان هستند؛ اما در روایتی که به ابوبکر و عمر نسبت دادند خلافتی در کار نیست.
در این روایت وارد شده است که ابوبکر همانند حضرت ابراهیم دل رحم بوده است و عمر همانند حضرت نوح انسان خشنی بوده است. از این روایت چه خلافتی استخراج میشود؟!
اگر ما به سراغ حدیث منزلت میرویم، از دل حدیث منزلت، حقانیت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) برای ما ثابت میشود.
همچنین در میان اهل سنت کسی را سراغ نداریم که بگوید ابوبکر و عمر در حد حضرت ابراهیم و حضرت نوح و حضرت موسی بودند!! این روایت با مبانی فکری و اعتقادی اهل سنت صددرصد در تضاد است.
پرسش:
ظاهراً روایت فضیلت ابوبکر و عمر مطلق است و اشاره به صفت خاصی نمی کند!؟
پاسخ:
اتفاقاً اشاره به صفت خاص است. می گوید مثل نوح در آیه (رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیاراً) است و برای آن مصداق آورده است. در این روایت بیان شده است که در این قسمت شبیه حضرت نوح است. البته این روایت ضعیف است، سند ندارد و با مبانی اعتقادی اهل سنت صددرصد در تضاد است!!
یکی از ایراداتی که به شیعیان وارد میکنند، این است که میگویند: شما ائمه طاهرین را افضل از انبیاء میدانید؛ درحالیکه طبق این روایت خودشان ابوبکر و عمر را هم سطح انبیاء میدانند!!
عمر بن خطاب تا سال دهم بت پرست بوده است و بعد از آن مسلمان شده است. طبق توصیفاتی که در کتب اهل سنت در مورد او بیان شده است، آیا میتوان او را نستجیر بالله در ردیف انبیاء معصوم و اولوالعزم و بزرگ قرار داد؟!
مورد چهارم:
حدیث بعدی حدیث «أَصْحَابِی کالنُّجُوم» است.
«النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، وأهل بیتی أمان لأمتی من الاختلاف، فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إِبلیس»
«حاکم نیشابوری» در مورد سند روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 162، ح 4715
در کنار این روایت، روایتی جعل کردهاند که میگوید:
«أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم»
«بزار» بنابر نقل «ابن حجر عسقلانی» میگوید:
«قال أبو بکر البزار: هذا الکلام لم یصح عن النبی «صلی الله علیه و سلم»
تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني ، دار النشر : - المدينة المنورة - 1384 - 1964 ، تحقيق : السيد عبدالله هاشم اليماني المدني؛ ج4، ص 191
همچنین «ابن عبدالبر» در مورد این روایت میگوید:
«وهذا الکلام لا یصح عن النبی صلی الله علیه وسلم»
جامع بيان العلم وفضله، اسم المؤلف: يوسف بن عبد البر النمري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت – 1398؛ ج 2، ص 90
«احمد بن حنبل» هم میگوید: "این حدیث صحیح نیست." همچنین «ابن حزم» میگوید:
«وهذا خبر مکذوب موضوع باطل لم یصلح قط»
تفسیر البحر المحیط، نویسنده: أبی حیان الأندلسی، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود سال چاپ: 1422 - 2001 م - دار الکتب العلمیة، ناشر: دار الکتب العلمیة، ج 5، ص 511
مشاهده کنید که نظر علمای اهل سنت در مورد روایت «أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» این است؛ حال آنکه «حاکم نیشابوری» در مورد روایت «النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، وأهل بیتی أمان لأمتی من الاختلاف» میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»
مورد پنجم:
روایت بعدی روایت:
«الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
است که در کتب مختلفی از جمله «مسند احمد»، «سنن الترمذی» است و در مورد آن میگوید:
«هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ»
الجامع الصحیح سنن الترمذی، اسم المؤلف: محمد بن عیسی أبو عیسی الترمذی السلمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت --، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ج 5، ص 660، ح 3781
«نسائی» و «حاکم» میگویند:
«هذا حدیث قد صح من أوجه کثیرة»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 182، ح 4778
«ذهبی» و «البانی» هم میگویند این روایت صحیح است. همچنین «سیوطی» میگوید: این روایت متواتر است. در کنار این روایت روایتی جعل کردند و بیان کردند:
«أبو بکر وعمر سیدا کهول أهل الجنة»!
ابوبکر و عمر سرور پیران اهل جنت هستند!
سنن ابن ماجة؛ محمد بن یزید القزوینی، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، ج 1، ص 36، ح 95
«هیثمی» میگوید:
«رواه البزار والطبرانی فی الأوسط وفیه علی ابن عابس وهو ضعیف»
مجمع الزوائد؛ الهیثمی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان، ج 9، ص 51، باب فیما ورد من الفضل لأبی بکر وعمر وغیرهما من الخلفاء وغیرهم
«آجری» میگوید: سؤالاتی که از «ابو داود سجستانی» آوردند «عبدالرحمن بن مالک بن مغول» است که شخصی کذاب است و جعل حدیث میکرده است.
«ملا علی قاری» متوفای 1014ق؛ زمانی که این روایت را نقل میکند، میگوید: این روایت صحیح نیست، زیرا:
«لأنه لیس فیها کهل»
در بهشت پیری وجود ندارد.
«بل من یدخلها ابن ثلاث وثلاثین»
هرکسی وارد بهشت میشود در سن سی یا سی و سه سالگی است.
اصلاً در بهشت شخص پیری وجود ندارد که ابوبکر و عمر سید پیران اهل بهشت باشند!!
«وإذا کانا سیدی الکهول فمن أولی أن یکونا سیدی شباب أهلها»
اگر قرار است بگوییم ابوبکر و عمر سید پیرمردان بهشت است، چرا نگوییم سید جوانان بهشت است.
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني؛ ج11، ص 211
طبق گفته ایشان پیغمبر اکرم فرموده است این دو نفر سید پیرمردان اهل بهشت هستند، حال آنها میخواهند پیرمرد را بردارند و به جای آن جوان را به کار ببرند. همچنین «مناوی» میگوید:
«(سیدا کهول أهل الجنة) یعنی الکهول عند الموت لأنه لیس فی الجنة کهل إذ هو من ناهز الأربعین»
این روایت (سیدا کهول أهل الجنة) درحالی است که اصلاً پیری در بهشت وجود ندارد و همه افراد بهشت حوالی 40 ساله هستند.
او سپس برای توجیه این روایت میگوید:
«فاعتبر ما کانا علیه عند فراق الدنیا ودخول الآخرة»
زمانی که این دو نفر از دنیا میرفتند سید پیرمردان اهل دنیا بودهاند.
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، نویسنده: المناوی، تحقیق: تصحیح أحمد عبد السلام، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1415 - 1994 م، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 1، ص 117
عقل این افراد را مشاهده کنید! اصلاً نمیدانیم با این افراد چکار کنیم. همچنین «مبارکفوری» در کتاب «تحفة الأحوذی» میگوید:
«فاعتبر ما کانوا علیه فی الدنیا حال هذا الحدیث»
ابوبکر و عمر سید پیرمردان اهل بهشت دنیوی بودند.
«وإلا لم یکن فی الجنة کهل»
وگر نه اصلاً در بهشت پیرمردی وجود ندارد.
تحفة الأحوذی، نویسنده: المبارکفوری، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1410 - 1990 م، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت – لبنان، ج 10، ص 103، باب قوله (أخبرنا الولید بن محمد الموقری)
تمام کسانی که وارد بهشت میشوند، همگی جوان هستند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند:
«الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
معنای این روایت این است که تمام افراد اهل بهشت جوان هستند و امام حسن و امام حسین (علیها السلام) سرور جوانان اهل بهشت هستند.
در اینجا «شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» به دو معناست؛ معنای اول این است که تمام اهل بهشت جوان هستند و معنای دوم این است که سرور جوانان اهل بهشت هم امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هستند.
رسول گرامی اسلام در این روایت اصلاً بحث دنیوی را مطرح نکردند؛ بلکه فرمودند:
«الْحَسَنُ وَالْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»
«الْجَنَّةِ» هم انصراف دارد به بهشتی که در آن جاودانه هستند. این روایت در کتب شیعیان هم فراوان وجود دارد. اگر در نرم افزار مکتبه اهلبیت عبارت «شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» یا «سیدة نساء العالمین» را جستجو کنید، مشاهده کنید که دهها کتاب شیعه این عبارت را آوردند.
مورد ششم:
حدیث بعدی، حدیث سد الأبواب است:
«سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِی»
در مقابل حدیثی جعل کردند که رسول گرامی اسلام فرموده است:
«سُدُّوا عَنِّی کلَّ خَوْخَةٍ فی هذا الْمَسْجِدِ غیر خَوْخَةِ أبی بَکرٍ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 178، ح 455
«خَوْخَةِ» به معنای سوراخ است؛ حال نمیدانیم مراد از سوراخ در اینجا چیست!! از طرف دیگر «بخاری» میگوید: اصلاً ابوبکر در مدینه خانه نداشت تا اینکه سوراخ داشته باشد.
زمانی که ابوبکر خلیفه مسلمین شده بود، منزلش در سنح بود و بعد از بیعت هم تا شش ماه به مدینه پیاده میآمد و نماز میخواند و به امور مردم رسیدگی میکرد و شبها به منزل خود در سنح که خارج از مدینه بود برمیگشت.
ابوبکر گاهی سوار بر اسب میشد تا اینکه مسلمانان به او گفتند: شما که منزلتان بیرون مدینه است و آمدن به مدینه برای شما دردسر دارد؛ اجازه بدهید ما برای شما منزلی بخریم. سپس مسلمانان جمع شدند و برای او منزلی خریدند.
او در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) اصلاً خانهای نداشت، تا اینکه «سُدُّوا عَنِّی کلَّ خَوْخَةٍ فی هذا الْمَسْجِدِ غیر خَوْخَةِ أبی بَکرٍ» باشد!!
مورد هفتم:
همچنین حدیث:
«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِی بابها»
حدیثی کاملاً صحیح است و در او هیچ شک و شبههای نیست. آقایان اهل سنت در جعل این روایت آوردند که رسول گرامی اسلام فرموده است:
«أنا مدينة العلم وأبو بكر أساسها وعمر حيطانها وعثمان سقفها وعلي بابها »
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري؛ ج9، ص 20
طبق این روایت زیربنای شهر ابوبکر است، دیوارهای شهر عمر است، سقف شهر عثمان است و علی در آن شهر است!!
در زمان سابق دور شهر حصاری میکشیدند و تنها دری برای آن میگذاشتند؛ اما در تاریخ نشنیدیم که برای شهرها سقف گذاشته باشند. یا تاریخ بخاری دارد که:
«انا مدینة العلم و علی بابها و معاویة حلقتها»
ما بارها گفتیم که اگر اینطور باشد، باید بگویند که یزید هم توالت این شهر بوده است! قطعاً برای یزید هم باید مطالبی بیاورند!!
این مطالب کاملاً بیانگر این است که با توجه به آنچه از معاویه نقل شد که میگوید: هر روایتی که دیدید در فضیلت ابوتراب و اهلبیت بیان شده است، مشابه آن را هم برای خلفا و صحابه بسازید.
این مطالب نمونههایی از این روایات بود. دوستان میتوانند در این زمینه کار کنند و مقداری روی آن بحث بیشتری شود.
به دلیل اینکه بحث روزهای دوشنبه و سه شنبه ما صحابه است، اگر دوستان بتوانند یک مقاله مفصل در رابطه با تکذیب صحابه نسبت به یکدیگر و تکفیر صحابه به وسیله همدیگر بیاورند، مفید است. اهل سنت معتقدند:
«والصحابة کلهم عدول»
المجموع، نویسنده: النووی، ج 1، ص 62، فصل الحدیث المرسل
و:
«الصحابة کلّهم من أهل الجنة قطعاً»
قطعاً تمام صحابه اهل بهشت هستند.
الإصابة فی تمییز الصحابة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولی - 1415 هـ، ج 1، ص 163
ولی اینکه صحابه به دیگری می گوید تو داری دروغ می گوئی را نمی بینند. این در حالی است که در روایت وارد شده است:
«الْمُؤْمِنُ یزْنِی قَالَ قَدْ یکونُ ذَلِک قَالَ الْمُؤْمِنُ یسْرِقُ قَالَ ص قَدْ یکونُ ذَلِک قَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْمُؤْمِنُ یکذِبُ قَالَ لَا»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 69، ص 263، ح 47
همچنین وارد شده است که صحابه همدیگر را تکفیر میکردند و در مورد همدیگر میگفتند: "تو کافر و منافق هستی!"؛ معنای این حرف این است که همدیگر را از ایمان بیرون میبردند.
آیا امکان دارد کسی که اهل بهشت است، دیگری را متهم به کذب و نفاق کند؟! صحابه که به همدیگر میگویند: "تو منافق هستی!!" آیا راست میگویند یا دروغ میگویند؟!
اگر راست میگوید که منافق است و منافق هم وارد بهشت نمیشود، اما اگر دروغ میگوید باید تعزیر شود، زیرا حکم نفاق به دیگری شلاق دارد و کسی هم که شلاق بخورد و دروغ بگوید صلاحیت رفتن به بهشت را ندارد.
اگر دوستان مقالهای در این زمینه آماده کنند، ما سعی میکنیم ملاک امتحان این ماه را همین مقاله قرار بدهیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته