نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
چرا رسول خدا (ص) خالد بن وليد را به خاطر كشتن قبيله «بني جذيمه» قصاص نكرد؟
کد مطلب: 5145 تاریخ انتشار: 28 دي 1396 تعداد بازدید: 39219
پرسش و پاسخ » صحابه
چرا رسول خدا (ص) خالد بن وليد را به خاطر كشتن قبيله «بني جذيمه» قصاص نكرد؟

سؤال كننده : مبينا صالحي

توضيح سؤال :

چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله خالد بن وليد را با وجود آنكه عده اي از مسلمانان قبيله جذيمه را كشته بود كيفر نداد ؟

اهل سنت ، جنايات خالد را در قضيه كشتن مالك بن نويره در زمان ابوبكر، و قصاص نشدن وي را با اين مسأله قياس و توجيه مي كنند .

پاسخ :

در اين كه خالد بن وليد ، در جنگ با مالك بن نويره ، جنايات عظيمي را مرتكب شده ، ترديدي نيست ؛ تا جايي كه خليفه دوم به شدت به او اعتراض كرد ، او را دشمن خدا لقب داد و قسم ياد كرد كه خالد را سنگسار خواهد كرد ؛ اما از آن جايي كه خليفه اول به بازوي توانمند خالد براي پيشبرد حكومتش نياز شديدي داشت ، از او دفاع كرد و هيچ مجازاتي را برايش در نظر نگرفت .

ما اين مطلب را به صورت مفصل بررسي كرده ايم كه مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد :

https://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1984

اما در باره جنگ خالد با بني جذيمه و كشتن آن ها توجه به چند نكته ضروري است ؛

اولاً : بخشيدن خون مقتول و يا قصاص قاتل ، در اختيار ولي مقتول است و هيچ كس ؛ حتي پيامبر خدا صلي الله عليه وآله ، ابوبكر و يا هر حاكم ديگري ، حق بخشيدن خون را ندارند و اگر صاحب خون بخواهد قاتل را قصاص نمايد ، حاكم اسلامي وظيفه دارد كه قاتل را قصاص و حكم اسلامي را اجرا نمايد ؛ اما اگر صاحب خون قصد كشتن نداشته باشد و بخواهد با گرفتن ديه ، از كشتن قاتل بگذرد ، حاكم اسلامي طبق نظر ولي دم عمل خواهد كرد.

در قضيه بني جذيمه ، رسول خدا صلي الله عليه وآله ، بعد از اطلاع و آگاهي از آن، امير مؤمنان عليه السلام را اعزام كرد و تمام خسارات آنان ؛ حتي قيمت كاسه سگان آن ها را نيز پرداخت نمود.

طبري مي نويسد :

فلما انتهي الخبر إلي رسول الله رفع يديه إلي السماء ثم قال اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد ثم دعا علي بن أبي طالب عليه السلام فقال يا علي اخرج إلي هؤلاء القوم فانظر في أمرهم واجعل أمر الجاهلية تحت قدميك.

فخرج حتي جاءهم ومعه مال قد بعثه رسول الله به فودي لهم الدماء وما أصيب من الأموال حتي إنه ليدي ميلغة الكلب حتي إذا لم يبق شيء من دم ولا مال إلا وداه بقيت معه بقية من المال فقال لهم علي عليه السلام حين فرغ منهم هل بقي لكم دم أو مال لم يود إليكم قالوا لا قال فإني أعطيكم هذه البقية من هذا المال احتياطا لرسول الله مما لا يعلم ولا تعلمون ففعل ثم رجع إلي رسول الله فأخبره الخبر فقال أصبت وأحسنت.

ثم قام رسول الله فاستقبل القبلة قائما شاهرا يديه حتي إنه ليري بياض ما تحت منكبيه وهو يقول اللهم إني أبرأ إليك مما صنع خالد بن الوليد ثلاث مرات .

وقتي كه خبر به رسول خدا صلي الله عليه وآله رسيد ، دست ها را به طرف آسمان بلند كرد و عرضه داشت: خدايا ! من از آن چه خالد بن وليد انجام داده است بيزارم. سپس علي بن أبي طالب عليه السلام را خواست و به او فرمود : اي علي ! نزد اين قوم برو و نظر آنان را جويا شو و امر جاهليت را زير پا بگذار .

علي عليه السلام در حالي كه اموال بسيار همراه داشت به طرف قبيله رفت ، خون بها ، خسارت اموال و حتي قيمت كاسه هاي سگان آن ها را نيز پرداخت نمود ؛ علي عليه السلام بعد از اتمام كار از آن ها سؤال كرد : آيا خون بها و يا مالي مانده است كه به شما پرداخت نكرده باشم ؟ همگي گفتند : خير .

علي عليه السلام فرمود: باقي مانده اين اموال را نيز به خاطر رعايت احتياط از جانب رسول خدا در مواردي كه آن حضرت و شما از آن مطلع نشده ايد مي پردازم . سپس بازگشت و آنچه انجام داده بود به رسول خدا گزارش كرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود : كار درست و زيبائي انجام دادي. سپس رو به قبله ايستاد ، و دستهارا بلند كرد ؛ به طوري كه سفيدي زير بغل آن حضرت پيدا بود ، سه بار فرمود : خدايا من از آن چه كه خالد بن وليد انجام داده است ، بيزارم .

الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 164 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت .

الحميري المعافري ، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ) ، السيرة النبوية ، ج 5 ، ص 96 ، تحقيق : طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجيل ، الطبعة : الأولي ، بيروت 1411هـ .

الشيباني ، محمد بن الحسن (متوفاي198هـ) ، شرح كتاب السير الكبير ، ج 1 ، ص 260 ، ، تحقيق : د. صلاح الدين المنجد ، ناشر : معهد المخطوطات - القاهرة .

ثانياً : علاوه بر پرداخت نمودن خسارت ها و جلب رضايت افراد قبيله بازهم رسول خدا اعلان بيزاري و برائت از اعمال ظالمانه خالد بن وليد مي كند و مطابق با فرمان الهي: « فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنيّ ِ بَرِي ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُون ؛ اگر تو را نافرماني كنند بگو : من از آنچه شما انجام مي دهيد بيزارم ! » (شعراء 216) دستها را به طرف آسمان بلند كرد ؛ به طوري كه سفيدي زير بغل آن حضرت معلوم بود عرض مي كند:

اللهم إني أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ .

خدايا من از آن چه خالد انجام داده ، بيزاري مي جويم .

البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 3 ، ص 1157 و ج 4 ، ص 1577 ، ح4084 و ج 6 ، ص 2628 ، ح6766 ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .

ثالثاً : خالد بن وليد در قضيه كشتن مالك بن نويره ، علاوه بر كشتن او و قبيله اش ، مرتكب زناي محصنه نيز شده بود و أبوبكر وظيفه داشت كه حد الهي را بر او جاري كند ؛ زيرا اجراي حد بر زنا كار ، وظيفه حاكم است ؛ اما جناب خليفه به جاي اجراي حدود الهي ، او را مورد تشويق قرار داده و از كار او به شدت دفاع كرد . با اين كه زن شوهر مرده بايد مدت خاصي را به اتفاق مسلمانان عده نگه دارد ؛ اما خالد بن وليد با بي توجهي به اين مسأله در همان شبي كه ماالك كشته شده بود ، با زن او همبستر مي شود .

خليفه دوم با شنيدن خبر كشته شدن مالك و همبستر شدن خالد با زن او ، قسم ياد كرد كه خالد را سنگسار كند.

طبري و إبن اثير در تاريخشان و أبو الفرج اصفهاني در الأغاني و نويري در نهاية الأدب مي نويسند :

فلما بلغ قتلهم عمر بن الخطاب تكلم فيه عند أبي بكر فأكثر وقال عدو الله عدي علي امرئ مسلم فقتله ثم نزا علي امرأته وأقبل خالد بن الوليد قافلا حتي دخل المسجد وعليه قباء له عليه صدأ الحديد معتجرا بعمامة له قد غرز في عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إليه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرثاء قتلت امرأ مسلما ثم نزوت علي امرأته والله لأرجمنك بأحجارك .

وقتي كه خبر كشته شدن ايشان به عمر بن خطاب رسيد جريان را به ابوبكر گزارش داد و در باره آن سفارش زيادي نمود و گفت : دشمن خدا بر مردي مسلمان تجاوز كرده و او را كشته است ، سپس با همسر او نزديكي كرده است !!!

خالد بن وليد بدون توجه و در حالي كه جاي شمشير بر قباي او آشكار بود و عمامه اي پوشيده بود كه در آن تيرهايي قرار داده بود وارد مسجد شد ، عمر بلند شد و تيرها را از عمامه او در آورد و شكست سپس گفت : ريا مي كني ؟ مرد مسلماني را كشتي و با همسرش همبستر شدي ، به خدا قسم تو را با سنگي كه خودت درست كردي سنگسار خواهم كرد .

الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ) ، تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 274 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت .

الإصبهاني ، أبو الفرج (متوفاي356هـ) ، الأغاني ، ج 15 ، ص 294 ، تحقيق : علي مهنا وسمير جابر ، ناشر : دار الفكر للطباعة والنشر ، بيروت .

الشيباني ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ) ، الكامل في التاريخ ، ج 2 ، ص 217 ، تحقيق : عبد الله القاضي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الثانية ، 1415هـ .

النويري ، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ) ، نهاية الأرب في فنون الأدب ، ج 19 ، ص 52 ، ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولي ، 1424هـ - 2004م .

ذهبي مي نويسد :

فلما قدم خالد قال عمر : يا عدو الله قتلت امرأً مسلماً ثم نزوت علي امرأته .

وقتي كه خالد به مدينه آمد ، عمر گفت : اي دشمن خدا ! مرد مسلماني را كشتي و سپس با همسرش همبستر شدي ؟!

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 3 ، ص 36 ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمري ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1407هـ - 1987م .

و اما اين سؤال كه : چرا ابوبكر حدود الهي را اجرا نكر د، و از اعمال جنايتكارانه خالد دفاع نمود ؟ پاسخ آن را بايد از زبان علماي اهل سنت بشنويد كه مي گويند : چون ابوبكر خالد را مجتهد مي دانست به همين جهت اورا تبرئه كرد .

ابن خلكان و بسيار ديگر از علماي اهل سنت نوشته اند :

ولما بلغ الخبر أبا بكر وعمر رضي الله عنهما قال عمر لأبي بكر رضي الله عنه إن خالدا قد زني فارجمه قال ما كنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ .

وقتي كه خبر به گوش ابو بكر و عمر رسيد ، عمر به ابو بكر گفت: خالد زنا كرده بايد او را سنگسار كني ! ابو بكر گفت : او را سنگسار نخواهم كرد ؛ چرا كه اجتهاد كرده و در اجتهادش اشتباه كرده است !!!

إبن خلكان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ) ، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 15 ، تحقيق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة - بيروت ؛

أبو الفداء ، عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ) المختصر في أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

جلال الدين سيوطي و متقي هندي به نقل از ابن سعد مي نويسند :

ادَّعي أَنَّ مَالكَ بْنَ نُوَيرَةَ ارْتَدَّ بِكَلاَمٍ بَلَغَهُ عَنْهُ ، فَأَنْكَرَ مَالِكٌ ذالِكَ ، وَقَالَ : أَنَا عَلي الإِسْلاَمِ مَا غَيَّرْتُ وَلاَ بَدَّلْتُ وَشَهِدَ لَهُ بِذالِكَ أَبُو قَتَادَةَ وَعَبدُ اللَّهِ بنِ عمرَ فَقَدَّمَهُ خَالِدٌ وَأَمَرَ ضِرَارَ بنَ الأَزْوَرِ الأَسدي فَضَرَبَ عُنُقَهُ ، وَقَبَضَ خَالِدٌ امْرَأَتَهُ ، فَبَلَغَ ذالِكَ عُمَرَ ابن الْخَطَّابِ قَتْلَهُ ، فَقَالَ لأِبِي بَكْرٍ : ( إِنَّهُ قَدْ زَنَي فَارْجُمْهُ ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : مَا كُنْتُ لأِرْجُمَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ مُسْلِمَاً فَاقْتُلْهُ ، قَالَ : مَا كُنْتُ لأِقْتُلَهُ تَأَوَّلَ فَأَخْطَأَ ، قَالَ : فَاعْزِلْهُ ، قَالَ : مَا كُنْتُ لأِشِيمَ سْيْفَاً سَلَّهُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَبَدَاً ) ( ابن سعد ) .

خالد بن وليد ادعا كرد كه از مالك سخني شنيده است كه سبب ارتداد وي بوده است ؛ ولي مالك آن را انكار كرده وگفته بود : من بر اسلام هستم نه چيزي را تغيير داده و نه عوض كرده ام ؛ ابو قتاده و عبد الله بن عمر نيز بر اين مطلب شهادت دادند ؛ اما خالد او را متهم نمود و به ضرار بن ازور اسدي گفت : گردن او را بزن ؛ سپس خالد به همسر مالك نيز دست درازي كرد ؛ (عمر) به ابو بكر گفت : خالد زنا كرده است ؛ او را سنگسار كن ؛ ابو بكر پاسخ داد : من او را سنگسار نمي كنم ؛ او اجتهاد كرده و اشتباه نموده است ؛ گفت : او را قصاص كن ؛ زيرا او مسلماني را كشته است ؛ پاسخ داد : او را نمي كشم ؛ زيرا او اجتهاد نموده و خطا كرده است !!!

گفت : پس او را عزل كن ؛ پاسخ داد : من شمشيري را كه خداوند بر ايشان كشيده است در غلاف نمي گذارم .

السيوطي ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن (متوفاي 911هـ) ، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، ج 13 ، ص 94 .

الهندي ، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ) ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج 5 ، ص 247 ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1419هـ-1998م .

بايد از جناب خليفه سؤال كرد كه اگر خالد مجتهد باشد و به تواند قبيله اي را فقط به خاطر نپرداختن زكات به أبو بكر (نه انكار اصل وجوب زكات) بكشد و همان شب با زن مسلماني كه شوهرش را كشته است همبستر شود ، چرا مالك بن نويره نتواند اجتهاد كند .

اگر صحابه مجتهدند ، پس مالك بن نويره هم بايد مجتهد باشد ؛ چرا يكي به خاطر اجتهادش كشته شده و همان شب با زنش زنا مي شود ؛ ولي ديگري به خاطر قتل عمد و زناي محصنه نه تنها توبيخ نمي شود ؛ بلكه پاداش نيز مي گيرد؟!

و اگر فرض كنيم كه خالد در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله اجتهاد كرده و خطا كرده بود و أبو بكر از اين كار مطلع بود ، چرا دو باره وقتي كه همان خطا را مرتكب شد ، او را مجازات نكرد ؟ آيا يك نفر مي تواند دو بار يك خطا را تكرار نمايد ؟ آيا يك خطا را مي توان دو بار با اجتهاد توجيه كرد ؟

اين مطلب نيز مسلّم است كه خالد بن وليد ، مالك بن نويره را فقط به خاطر زيبائي زنش كشت ، نه به خاطر اين كه زكات پرداخت نمي كرد .

ذهبي در تاريخ الإسلام و يافعي در مرآة الجنان ، ابن خلكان در وفيات الأعيان و أبو الفداء در المختصر في الأخبار البشر مي نويسند :

فكلمه أبو قتادة الأنصاري وابن عمر ، فكره كلامهما ، وقال لضرار بن الأزور : إضرب عنقه ، فالتفت مالك إلي زوجته وقال : هذه التي قتلتني ، وكانت في غاية الجمال ، قال خالد : بل الله قتلك برجوعك عن الإسلام ، فقال : أنا علي الإسلام ، فقال : إضرب عنقه ، فضرب عنقه وجعل رأسه أحد أثافي قدر طبخ فيها طعام ، ثم تزوج خالد بالمرأة.

عبد الله بن عمر و ابو قتاده انصاري با خالد در مورد مالك سخن گفتند ؛ اما خالد كلام ايشان را نپسنديد ؛ خالد به ضرار بن الازور دستور داد تا گردنش را بزند . مالك به همسرش كه بسيار زيبا بود اشاره كرد و گفت : او مرا كشت (به خاطر او كشته شدم) . خالد گفت : بلكه خدا تو را به خاطر بازگشتن از اسلام كشت . مالك گفت : من مسلمانم . خالد دستور داد گردنش را بزنند ، گردن او را زدند و سرش را يكي از پايه هاي ديگي كه در آن غذا مي پختند قرار دادند. سپس خالد با زن او ازدواج كرد .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 3 ، ص 34 ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمري ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1407هـ - 1987م .

اليافعي ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ) ، مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، ج 2 ، ص 119 ، ناشر : دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م.

بن خلكان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ) ، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ، ج 6 ، ص 14 ، تحقيق : احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة - لبنان .

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ) المختصر في أخبار البشر ، ج 1 ، ص 108 .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | سيد حسين | Iran - Tehran | 12:00 - 08 فروردين 1388 |
2
 
 
16
پاسخ نظر
زبان و بيان از توجيه اين جنايت زشت و غير انساني عاجز است حال ما مي خواهيم از اهل سنت كه تمام جنايات خالد بن وليد و معاويه و طلحه و زبير رابا قاعده اشتباه اجتهادي توجيه مي كنندسوالي بپرسيم !!!!!!.

آيا پيامبري كه در آخرين روزهاي حيات مبارك خويش به مسجد رفته و فرمودند :هر كس حقي را بر گردن من دارد بيايد و آن را استيفا كند و حتي از يك چوب آن حضرت كه ناعمد به مردي اصابت كرده بود هم نگذشت رضايت داده است كه امتش هر گونه كه خواستند رفتار كنند و بعد ادعاي اجتهاد و خطا در آن را مطرح كنند؟

قضاوت با خوانندگان منصف !!!
2 | اريو | Iran - Tehran | 12:00 - 14 فروردين 1388 |
8
 
 
10
پاسخ نظر
با سلام:شيعه هستم وقتي مطلب را خوانديد انگ سني بمن نچسبانيد كه نيستم.بنظر من تمام مسايل دعوا سر لحاف ملا است.اگر با يك ميزان مسايل را مي سنجيدهر دو عمل خالد بن وليد مستوجب قصاص بوده و هر دو نفر كوتاهي نموده اند .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
بي جهت نمي توان كسي را قصاص كرد ؛ قصاص شرايط خاصي دارد ؛ و شخص حتي اگر دشمن خوني شما هم باشد بي جهت نبايد حكم به هدر بودن خون او بكنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | محمد مالكي(شيعه) | Iran - Tehran | 12:00 - 25 فروردين 1388 |
4
 
 
8
پاسخ نظر
1- حاكم بايد از ولي دم بپرسد كه ميخواهد قاتل را قصاص كند يا ديه بگيرد و انتخاب با ولي دم است. آيا جايي در تاريخ هست كه پيامبر چنين حق انتخابي به بني جذيمه داده باشد و آنها خود ديه گرفتن را انتخاب كرده باشند؟ شايد آنها مي خواستند خالد را قصاص كنند. در اينصورت چرا آنها از حق خود محروم شوند؟ 2- ديه را قاتل (خالد) بايد بپردازد. چرا ديه اي را كه بر گردن خالد است پيامبر از بيت المال مسلمين پرداخت؟ يعني بيت المال مسلمين به نفع يك قاتل مصادره شد. 3- حتي اگر بني جذيمه به دريافت ديه راضي شدند و خالد ديه را از جيب خود مي پرداخت بايد بخاطر اينكه بعنوان نماينده حكومت اسلامي چنين افتضاحي به بار آورده و آبروي حكومت اسلامي را برده است از طرف حاكم مجازات شود. حداقلش اين بود كه پس از آن از تمام مناصب عزل شود و هيچگاه فرماندهي گروهي به او سپرده نشود. آيا چنين اتفاقي افتاد؟ جنگ حنين و تبوك كه در آن خالد به فرماندهي تعداد زيادي از نيروها گماشته شده بود بعد از اين ماجرا بود يا قبل از آن؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- مطلبي را كه شما به اين راحتي درك مي كنيد يعني رسول خدا (ص) درك نكرده اند ؟ وقتي آن حضرت دستور ديه دادن را مي دهند ، يعني ديه حكم شرعي اين قتل است .
2- خير ، در همه جا نبايد قاتل ديه را بپردازد ؛ و در شرع موارد بسيار ذكر شده است كه در ان ديه با وجود قتل ، به گردن غير قاتل از جمله حكومت است . از جمله مواردي كه قتل به خاطر اشتباه يكي از مسئولين حكومت اسلامي صورت گرفته باشد ؛ در اين صورت به علت اينكه اگر پرداخت ديه ، تنها به قاتل واگذار شود ، او قطعا نمي تواند چنين كند و مردم اين مشكل را از طرف حكومت اسلامي مي بينند ، حكومت مي تواند از بيت المال ديه را پرداخت كند .
3- خالد بعد از اين ماجرا ، نه در جنگ حنين و نه در جنگ تبوك از طرف رسول خدا (ص)‌ به فرماندهي منصوب نشد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | محمد مالكي | Iran - Tehran | 12:00 - 27 فروردين 1388 |
2
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام و عرض تشكر بابت پاسخي كه به سوال بنده داديد چند نكته را عرض مي كنم. از آنجا كه رفع شبهات از طريق گفتگوي دوطرفه بهتر ميسر مي شود چنانچه مي توان با گروه پاسخ به شبهات بصورت تلفني يا... ارتباط برقرار كرد لطفا به بنده اطلاع دهيد. در غير اينصورت بنده سوالات زير را با شما در ميان مي گذارم: 1- اگر اين حقيقت كه پيامبر همه چيز را بهتر از ما درك ميكنند موجب بسته شدن باب سوال باشد كه ديگر شبهه اي باقي نمي ماند تا نياز باشد كسي به آن پاسخ گويد. آري پيامبر همه چيز را بهتر از ما درك ميكنند. اما اگر انسان به پاسخي منطقي دست پيدا كند قلبش بيشتر آرام ميگرد. مانند داستان حضرت ابراهيم و زنده شدن پرندگان. 2- اشتباه يا حتي بي عرضگي يك مسوول تفاوت ميكند با اينكه آن مسوول از سر كينه و عمدا عده اي را كه تازه به دين اسلام مشرف شده اند از دم تيغ بگذراند. اين چيزي بسيار فراتر از يك اشتباه است. حتي اگر اين خسارت بر اثر بي عرضگي و اشتباه آن مسوول باشد آيا نبايد حداقل مقداري از آن خسارت را بعنوان جريمه از او دريافت كرد؟ آيا فكر نمي كنيد كاري كه خالد كرد مستحق جريمه شدن بود؟ آيا در تاريخ آمده است كه پيامبر به نحوي او را تنبيه و مجازات كرده باشند؟ اگر خالد مستحق مجازات نبود پس چرا ما از پيامبر خدا جلو زده ايم و خالد را تقبيح و محكوم مي كنيم؟ 3- خالد بن وليد پسر وليد بن مغيره و يكي از اشراف عرب بود. وليد ثروتمندترين فرد عرب بود. بطوريكه او را وحيد (يگانه) مي ناميدند. زيرا از حيث دارايي در بين اعراب وحيد (يگانه) بود. خالد هم بسيار ثروتمند بود و در جاهليت ثروت هنگفتي را صرف مبارزه با اسلام كرده بود. چطور چنين فردي نمي تواند ديه افرادي را كه كشته است بپردازد؟ 4- سعي ميكنم مستندات اينكه خالد در جنگ حنين فرماندهي بخشي از سپاه را برعهده داشت را پيدا كرده و برايتان ارسال كنم. البته نمي دانم جنگ حنين مربوط به بعد از اين ماجرا مي شود يا نه.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- اگر بار ديگر سوال اهل سنت را ملاحظه كنيد ، مي بينيد كه پاسخ ما منطقي است ، زيرا :
آنها ادعا كرده اند خالد بن وليد ، هم در زمان ابوبكر و هم در زمان پيامبر كار مشابهي را انجام داده است ، و نه پيامبر و نه ابوبكر او را توبيخ نكرده‌اند و با اين وسيله كار خالد را و نيز بي توجهي ابوبكر به عمل او و حتي تاييد خالد را توجيه مي كنند .
در مورد سخنان ما ، وقتي اين مطلب از مسلمات شرع بود كه هيچ كس حق بخشيدن قاتل را جز ولي دم ندارد ؛ و ولي دم مي تواند به جاي كشتن قاتل ، ديه بگيرد ،‌ اگر اين مطلب را در كنار پرداخت ديه به اولياي دم بگذاريم ، مشخص مي شود كه اولياي دم طلب ديه كرده و از قصاص گذشته اند .
2- در مورد اينكه نيت باطني خالد چه بود ، و اينكه در ظاهر چه بهانه اي آورد ، نبايد مطالب را با يكديگر خلط كرد ؛ درست است كه عده اي دليل بر كينه قديمي خالد با اين قبيله را مطرح كرده اند ، اما وظيفه حاكم اسلامي آن است كه تنها به ظاهر و شاهد و بينه حكم كند ، و نه حتي به علم الهي ، مگر در زماني كه خداوند دستور دهد ؛ و در ظاهر اشتباه خالد ، از روي عمد و كينه نبوده است .
3- اينكه در تاريخ نيامده است كه رسول خدا (ص)‌ او را توبيخ كرده اند ، دليل نمي شود كه چنين كاري صورت نگرفته باشد ؛ قدر متيقن آن است كه رسول خدا (ص) از عمل او به صورت علني در مقابل مردم اعلام انزجار و بيزاري كرده اند .
4- در مورد شماره 3 :
الف) همانطور كه خود گفته ايد ، وليد بن مغيره و امثال او از جمله ابوسفيان ، بيشتر دارايي خود را بر ضد اسلام خرج كردند !!! و به همين سبب وقتي كه مكه فتح شد ، همسر ابوسفيان به نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت شوهرم به خاطر از دست دادن بيشتر اموالش ، و ترس از دست دادن بقيه آنها ديگر خرجي ما را نمي دهد!!!
ب) وليد بن مغيره تنها يك پسر نداشت ، بلكه ورثه زيادي داشت ، البته در جنگ بدر جداي از كشته شدن خود او بسياري از سرمايه اش نيز بر باد رفت ، زيرا او بود كه خرجي جنگ بر ضد رسول خدا را مي داد !!!
ج) شايد شخص سرمايه زيادي داشته باشد ، اما به خاطر تجارت با آنها نتواند به سرعت در چنين مواقعي مانند ماجراي كشته شدن بني خذيمه ، بلافاصله اين مقدار ديه را تامين كند .
و به همين سبب نمي توان ثروت فراوان وليد بن مغيره را قبل از جنگ بدر ، دليل ثروتمند بودن فرزندان او به حدي كه بتواند بلافاصله بعد از جنگ تمام ديه را پرداخته و آبروي اسلام را حفظ كند ، دانست .
5- در مورد نكته آخر نيز از شما متشكر مي شويم اگر مدركي را پيدا كرده و براي ما ارسال نماييد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | navid naghavi | Iran - Tehran | 12:00 - 16 تير 1388 |
2
 
 
2
پاسخ نظر
سلام مي‌خواستم بپرسم آيا فتح ايران توسط خليفه سوم كه ما شيعيان در مشروع بودنش مشكل داريم به واقع اسلامي بوده ؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در مورد فتوحات خلفا ، به صورت مفصل در آدرس ذيل بحث شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=122
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | مهدي | Iran - Karaj | 12:00 - 16 تير 1388 |
0
 
 
3
پاسخ نظر
باسلام
ضمن عرض خداقوت به خاطر زحمات گروه پاسخ به شبهات بنده فكر مي كنم اگر جواب بعضي اين شبهات را خود دكتر قزويني بدهند بهتر است پاسخ بعضي اين شبهات كه براي عزيزان پيش مي آيدمثل همين شبهه خالدبن وليد نياز به دقت وتامل بيشتري دارد
باتشكر
7 | مهدي | Iran - Bahārestān | 12:00 - 17 تير 1388 |
1
 
 
3
پاسخ نظر
باسلام
اينکه ابي بکر خالد را قصاص ويا حتي توبيخ نکرد به خاطر کينه اي بود که از مالک بن نويره به دل گرفته بود چون مالک از مخالفين خلافت ابي بکر بود ومي گفت من در غدير با علي بيعت کرده ام وبيعت با او را نقض نمي کنم اين بود که ابي بکر دنبال بهانه مي گشت که مالک را از سر راه بر دارد که اين امر به دست خالد انجام شد
8 | زهرا خيرانديش | Iran - Tehran | 12:00 - 27 تير 1388 |
2
 
 
0
پاسخ نظر
در مورد زناي محصنه، اهل تسنن اعتقاد دارند که مالک به نوعي بر عليه خليفه خروج کرده بود لذا از دين خارج بوده پس مسلمان نبوده پس همسرش عده ندارد (همان حرفي که وهابي ها و ناصب ها در مورد شيعيان مي گويند) مي شود در اين مورد هم توضيح بفرماييد. (اينا وسط دعوا ميان نرخ تعيين مي کنن. آخه يکي نيست بگه شماها اول ثابت کنيد که اون خليفه، خليفه ي خدا و پيامبر خدا (ص) و مورد تاييد ايشان بود بعد ادعا کنيد که مالک بر چنان خليفه اي خروج کرده بود) به هر حال سوال اين است که آيا غير مسلمان عده ندارد؟ و سوال دوم اين است که آيا ماليات ندادن يک مسلمان به منزله ي خروج او از دينو خروج بر عليه خليفه است؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
خروج بر خليفه ، به معني شمشير كشيدن و مقابله كردن با او است ، كه چنين چيزي در هيچ يك از كتب اهل سنت نيامده است .
جداي از اينكه خود عمر صريحا مي‌خواست خالد را سنگسار كند! يعني اهل سنت از عمر بيشتر درك مي‌كنند ؟!
همسر مردي كه مرتد شده است ، بايد عده وفات نگه دارد ، و اگر خود زن به كنيزي گرفته شود (طبق مواردي كه كنيز گرفتن جايز است) بايد استبراء شود و تا مدتي از او دوري كرد .
هيچ كس ماليات ندادن را خروج بر خليفه و كفر نمي داند ، آنچه اهل سنت ادعا مي‌كنند آن است كه انها منكر زكات بودند و منكر ضروري دين كافر است !
اما طبق روايتي كه خود اهل سنت از عمر نقل كرده اند ، انها منكر زكات نبودند ، بلكه گفتند ما زكات را قبول داريم اما آن را به ابوبكر نمي‌دهيم !و حتي خود عمر نيز در كشتن آنها مردد بود :
أخبرنا عبد الرزاق عن بن جريج وبن عيينة عن عمرو بن دينار عن محمد بن طلحة بن يزيد بن ركانة قال قال عمر لأن أكون سألت النبي صلى الله عليه وسلم عن ثلاثة أحب إلي من حمر النعم عن الكلالة وعن الخليفة بعده وعن قوم قالوا نقر بالزكاة في أموالنا ولا نؤديها إليك أيحل قتالهم أم لا قال وكان أبو بكر يرى القتال
مصنف عبد الرزاق ج 10 ص 302 ش 19185
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

1 |Reza|Iran - Tehran |21:57 - 02 تير 1396 |
0
 
6
خودش از دین خارج بوده از کجا معلوم که همسرش هم از دین خارج بوده است. اصلا گیریم که مالک از دین خارج بوده باید همسرش به کنیزی گرفته شود . مالک کاری کرده چرا باید به همسرش ظلم شود ؟
9 | زهرا | Iran - Tehran | 12:00 - 31 تير 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام راضي باشيد من مطالبتون را ترجمه مي كنم و توي فرامي كه عضوم استفاده مي كنم.

پاسخ:
با سلام
هدف ما نشر اين آثار مي باشد، چه با ذکر منبع چه بدون ذکر منبع
موفق و مؤيد باشيد
معاونت اطلاع رساني

10 | نصر | Iran - Tehran | 12:00 - 24 مرداد 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام لطفا به اين سوال كه همه اين كارها به اجتهاد ابوبكر وخطاي او بوده هم جواب بدهيد با تشكر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي!
اجتهاد ، در مقابل نص معني ندارد !
مرحوم شرف الدين در كتابي كه به همين نام نگاشته‌اند و در روي سايت نيز موجود است ، به اين شبهات پاسخ داده‌اند :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=132
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | كوثر | Iran - Yazd | 12:00 - 05 مهر 1388 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام و تشكر از زحمات عزيزان
و آرزوي قبولي اين زحمات در درگاه ايزد منان
و تاثير در تبيين حق براي حق جويان
و آماده شدن جهان براي ظهور امام زمان(عجل الله فرجه)
عزيزاني كه مي خواهند درباره ي خرابي هاي به جا مانده در دين در اثر تلاش دشمنان مسلمان نما و نيز ماجراي خالد اطلاعات مفيدي كسب كنند به كتاب"نقش ائمه در احياي دين"اثر علامه عسگري مراجعه فرمايند
12 | مهرداد | Iran - Tehran | 06:29 - 19 مرداد 1389 |
1
 
 
2
پاسخ نظر
بسم ا...
السلام عليكم



جناب محمد مالكي فرموديد:
"1- حاكم بايد از ولي دم بپرسد كه ميخواهد قاتل را قصاص كند يا ديه بگيرد و انتخاب با ولي دم است. آيا جايي در تاريخ هست كه پيامبر چنين حق انتخابي به بني جذيمه داده باشد و آنها خود ديه گرفتن را انتخاب كرده باشند؟ شايد آنها مي خواستند خالد را قصاص كنند. در اينصورت چرا آنها از حق خود محروم شوند؟ "
عرض مي كنم
اولا به ياد داشته باش كه در اسلام بنا بر ايجاد مصالحه و گذشت است نه خونريزي ثانيا در قسمت جواب آمده است كه رسول خدا صلوات ا...عليه و آله و سلم فرمود:
فقال يا علي اخرج إلى هؤلاء القوم فانظر في أمرهم واجعل أمر الجاهلية تحت قدميك...

بنابراين حضرت ضمن بردن مال فراوان نظر آنها را هم پرسيده است! لذا اين سئوال شما به نظر از اساس بي مورد است.

و اما در مورد اينكه چرا خالد ديه را نداده است....
به فرض ثروتمند بودن خالد بنده عرض مي كنم اين را بايد اهل عمر جواب بدهند كه چرا سيف الاسلام آنها ديه را پرداخت نكرده است عرض مي كنم اين خود نشان مي دهد كه حزب منافقين (عمر و ابوبكر و خالد و عايشه و حفصه و وووو) حتي در زمان آقا رسول ا... صلوات ا...عليه و آله و سلم چه فضايي بوجود آورده بودند و چگونه عرصه را بر رسول خدا تنگ كرده بودند كه رسول خدا جهت جلوگيري از بوجود آمدن فتنه خود پرداخت آن را بر عهده مي گيرد.


والسلام علي من اتبع الهدي.

13 | M.J | Iran - Mashhad | 21:13 - 23 مهر 1390 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام خدمت همه دوستان و خصوصا زحمت کشان سايت مقدس مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
اين جريان را مرحوم شيخ صدوق (رحمه الله) نيز در کتاب شريف "امالي" از مولاي ما حضرت امام محمد باقر (صلوات الله وسلامه عليه) نقل کرده اند، البته در نص ايشان عبارتي وجود دارد که شبهه مطرح شده را پاسخ مي دهد و آن عبارت اين است «فَقَالَ (صلي الله عليه وآله وسلم) لِعَلِيٍّ (صلوات الله وسلامه عليه) يَا عَلِيُّ ائْتِ بَنِي جُذَيْمَةَ مِنْ بَنِي الْمُصْطَلِقِ فَأَرْضِهِمْ مِمَّا صَنَعَ خَالِد» آقا پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) به اميرالمؤمنين(صلوات الله وسلامه عليه) فرمودند: به نزد بنى جذيمه تيره بنى مصطلق برو و "از آنچه خالد عمل كرده رضايت آنها را بعمل آور"
14 | asd | Iran - Tehran | 14:58 - 08 آبان 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام
سوالي از شما پرسيدم که لينک اين صفحه را فرستاديد. ممنون بابت جواب به سوال. ولي يک مورد مانده که من هم سوال کردم و در نظرات زير متن هم آمده و آن هم اينکه چرا خالد عزل نشد و شما گفتيد سندي نيست، البته من خودم دسترسي به اين کتب ندارم و به نقل از يک سايت که با ذکر منبع نوشته براي شما مي نويسم.
در رجب سال نهم، پيامبر هنگام اقامت در تبوك*، خالد را در رأس گروهى با 420 سوار به سوى أُكَيْدِربن عبدالملك، حاكم مسيحى دَوْمَةُ الْجَنْدَل، فرستاد كه پس از نبرد كوتاهى وى را اسير و بعد با او صلح كرد (واقدى، 1966، ج 3، ص 1025ـ 1030؛ ابنهشام، ج 4، ص 169ـ170).

در ربيعالآخر يا جمادىالاولى سال دهم، پيامبر خالد را با چهارصد نفر به سوى بنىحارث/ بَلْحارثبن كعب در نجران فرستاد و آنان را به اسلام دعوت كرد (واقدى، 1966، ج 3، ص 883 ـ 884؛ ابنهشام، ج 4، ص 239ـ240؛ طبرى، ج 3، ص 126ـ 128). در اين سال، پيامبر خالد را به يمن فرستاد تا مردم آنجا را نيز به اسلام دعوت كند. او شش ماه در يمن به دعوت پرداخت ولى كسى به دعوت وى پاسخ مثبت نداد و در پى آن پيامبر، على عليهالسلام را به يمن روانه كرد و فرمود تا خالد را بازگرداند (طبرى، ج 3، ص 131ـ132؛ قس ابنهشام، ج 4، ص290ـ291).

15 | آبان | Latvia - Riga | 15:55 - 11 فروردين 1393 |
0
 
 
4
پاسخ نظر
بنام خدا و سلام
در مورد روايت قتل مردم بني جذيمه توسط خالدبن وليد، آيا روايت مستقل و موثقي در روايات شيعه وجود دارد، يا منبع اصلي خبر، روايات اهل سنت هستند. آيا اين روايات اهل سنت کاملآ موثق هستند؟
اين سئوال را از اين نظر مي پرسم که احتمال دارد اين روايت را، باند امويان براي تاييد و توجيه تجاوز و قتل مالك بن نويره توسط خالدبن وليد در زمان ابوبکر جعل کرده باشند.
لطفآ در اين زمينه توضيح دهيد. متشکرم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اصل جريان در کتاب بخاري نقل شده است همچنانکه در مقاله به آن اشاره شد لذا روايت در بين اهل سنت صحيح است در کتابهاي شيعه از جمله الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 139 شيخ مفيد به اين جريان اشاره شده است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات


16 | آبان | Latvia - Riga | 17:57 - 17 فروردين 1393 |
0
 
 
2
پاسخ نظر

سلام
طي ماه هاي اخير اين سومين کامنتي است که برايتان مي نويسم و سئوال ديني مي پرسم . چرا جواب نمي دهيد. چرا؟
17 | کامین | United Kingdom - Gloucester | 22:24 - 25 فروردين 1394 |
1
 
 
2
پاسخ نظر
شگفت اینکه برخی از ما وقتی سربازان جانی امریکا در عراق و افغانستان به کشتار بیگناهان (زن و کودک پیر و غیرنظامیان) میپردازند انتظار محاکمه انهارا داریم و حتی انتظار داریم که این عادلانه است که انها بدستور شیطان بزرگ اعدام گردند ! چیزی که در اسلام هم یافتنش سخت است. باری، اینرا میخواستم بگویم شیطان بزرگ هم وقتی هواپیمای مسافربری ایران ایر را در خلیج فارس هدف قرار داد و بیگناهنانی را به اشتباه یا تعمد یا دستور مافوق ویل راجرز کشت و خانواده های ایرانی را داغدار کرد به انها مبالغی را بعنوان غرامت پرداخت نمود (ن.ک . ویکی پدیا :دولت آمریکا مبلغ ۶۱.۸ میلیون دلار به خانواده‌های قربانیان و همچنین ۷۰ میلیون دلار برای خسارت ناشی از سقوط هواپیمای مسافربری پرداخت کرد. این مبالغ به صورت بلاعوض و بدون قبول مسئولیت حادثه پرداخت شد. ادرس) این داستان با کشتار بنی جذیمه و کشتارهای مشابه از اهل کتاب در صدر اسلام شباهتهایی انکارناپذیر دارد.اگر فقط داستان بنی جذیمه را درنظر بگیریم میتوان شباهتها و تفاوتهایی را بیان کرد.
شباهتها : ۱- در هردو داستان کشتار دسته جمعی و بدون محاکمه صورت گرفت ۲- در هردو داستان ادعای مقصران درجه اول یعنی ویل راجرز و خالد بن ولید سهوی و اشتباه بودن حادثه است اولی ادعا میکند که هواپیمای مسافربری را با یک تامکت ایرانی اشتباه گرفته و دیگری ادعا میکند که بنی جذیمه مشرک بوده و قصد جنگ داشتند۳- درهردو داستان مقصران حادثه نه تنها توبیخ نشدند که به انها پاداش و ماموریتهای جدیدی محول شد. ۴- درهردو داستان غرامتی به بازماندگان و خسارت اشیا غارت شده و نابود شده پرداخت گردید. ۵- درهردو داستان پرداخت مبالغ بلا عوض بوده است ۵- در هردو داستان هیچ کدام از بازماندگان عذر خواهی نکردند.
تفاوتها: ۱- در داستان بنی جذیمه بنا به گزارش تواریخ اسلامی بازماندگان از پرداخت مال و اموال راضی شدند(چیزی که شگفت است) اما خانواده های ایرانی هرگز به پرداخت خسارت راضی نبوده و خواهان مجازتهای بیشتری علیه مقصرین بودند ۲- پیامبر از عمل خالد بیزاری جست اما گزارشها نشان نمیدهد که شیطان بزرگ اعلام بیزاری کرده باشد.۳- اذهان مردم دولت امریکا را مقصر میدانند اما در قضاوت تاریخی اشتباه سرداران هرگز باعث مقصر و مسئول شمردن مافوق انها نشده است.
(گزارشها حاکی است که شیطان بزرگ به برخی از بازماندگان خانواده های حملات هوایی هوایپیماهی بیسرنشین در افغانستان که اشتباها کشته شده اند غرامت پرداخت کرده است و این داستان خالد است و اسلام)
باید توجه داشت که ایهمه دقت در زمان پیامبر صورت میگرفت که اصحاب به اشتباه جان و مال کسی را به ستم و ستیز نگیرند اما باز اصحاب خطاهایی مرتگب میشدند و پیامبر بدلایلی از گناه سردارانش میگذشت مساله ای که مختص زمان حیات پیامبر اسلام است و در روزگار خلفا و پس ازان عموما کشتارهای مشابه به پرداخت غرامت هم ختم نشد تا چه رسد عذر خواهی و کیفرکردن مقصران.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص کشتار امریکا در ایران و افغانستان و غیره اگر غرامتی پرداخته می شود آیا این کفایت می کند غرامت در صورتی است که ولی دم خودش از قصاص بگذرد اما در خصوص این کشتارها آیا واقعا ولی دم این کشته ها از قصاص گذشته اند اگر با تک تک اینها صحبت کنید همه به دنبال قصاص هستند لذا حال دستشان به گرفتن حق قصاص نمی رسد چکار بکنند!!! لذا این شباهتی اصلا با کشته شدن قبیله بنی جذیمه توسط خالد ندارد در خصوص جنگ خالد با بني جذيمه باید به این نکته توجه داشت که همچنانکه گفتیم بخشيدن خون مقتول و يا قصاص قاتل، در اختيار ولي مقتول است و هيچ كس؛ حتي پيامبر خدا(ص)،و یا هر حاكم ديگري، حق بخشيدن خون را ندارند و اگر صاحب خون بخواهد قاتل را قصاص نمايد، حاكم اسلامي وظيفه دارد كه قاتل را قصاص و حكم اسلامي را اجرا نمايد؛ اما اگر صاحب خون قصد كشتن نداشته باشد و بخواهد با گرفتن ديه، از كشتن قاتل بگذرد، حاكم اسلامي طبق نظر ولي دم عمل خواهد كرد. در خصوص قبیله بنی جذیمه نیز قضیه چنین بود که آنها از قصاص گذشتند و دیه را قبول کرد
والا پیامبر صلی الله علیه و آله از کار خالد برائت جست فقال النبي صلى الله عليه وسلم اللهم إني أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ
صحيح البخاري ج 3 ص 1157
بنابراین تشابهی بین این کشتار نیست البته نقل شده است طایفه ای که برخی از آنان توسط خالد کشته شدند، قاتل عموی خالد نیز بودند
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
18 | علی آنزان | Iran - Tehran | 03:37 - 05 تير 1394 |
3
 
 
3
پاسخ نظر
19 | میثم | Russia - Moscow | 23:41 - 13 شهريور 1396 |
11
 
 
2
پاسخ نظر
چه تاریخ درخشانی دارد اسلام!!
1 |Ggggg|Iran - Shiraz |17:13 - 16 آذر 1396 |
5
 
3
خب از تاریخ هخامنشیان که ازدواج محرمی میکردن بدتره؟
20 | سلام | Iran - Tehran | 12:13 - 06 بهمن 1396 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام.لطفا جمله زیر را معنی کنید.

ادعی ما کفر معه بالخالق

با تشکر
21 | علی | Iran - Tehran | 00:56 - 19 بهمن 1396 |
0
 
 
4
پاسخ نظر
چقدر دنیا پست است که یکی مثل خالد می شود موضوع بحث بین انسان ها
22 | دکتر فریبرز اقائی | Iran - Tehran | 11:51 - 08 اسفند 1396 |
2
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام . از اینکه این خالد بن ولید ملعون هوسباز بخاطر عورتش مالک را کشت و ادم کثیفی است شکی نیست . ولی تمام مطالب شما با نهایت احترام ماست مالی تمام عیار بود . شما اصلا جواب و دلیل درستی در مورد عدم قصاص خالد توسط رسول خدا نیاوردید . فقط ک نظر فقهی گفتید که انهم توجیه و ماست مالی بود . و تمام قدرت خویش را در حمله به خالد و ابوبکر و .. غیره بکار بردید . پس شما طبق معمول از اصل قضیه در رفتید .( عملکرد رسول خدا با خالد) بهتره خودمونو گول نزنیم ابوبکر همون کاری رو کرد که رسول خدا کرد یعنی حفظ منافع و استفاده از قدرت خالد به قیمت از بین رفتن بقیه که ارزش کمتری داشتند . یعنی همان هدف وسیله را توجیه میکند. ضمنا دوستان ولایتی دیروز استاد دکتر جباری هم خیلی سعی کردند در رادیو معارف توجیه کنند ولی نتوانستند . . دین و مذهب و ملتی موفق هستند که از واقعیت ها فرار نکنند و ماست مالی نکنند
1 |مجتبی|The Netherlands - Naaldwijk |10:30 - 19 اسفند 1396 |
1
 
6
اتفاقا اینکه پیامبر علی رقم توانایی و قدرت دینی و اجرایی قصاص نکرد نشان از قانونمندی و پیروی از شریعت الهی و خودشان است اگر پیامبر قصاص میفرمود تا ابد لکه شبهه بر دامان اسلام میماند که قصاص حق اولیای دم است نه حاکم شرع !!!
23 | دکتر فریبرز اقائی | Iran - Tehran | 11:57 - 08 اسفند 1396 |
2
 
 
0
پاسخ نظر
سلام مجدد . امیدوارم از نظرات و صحبت های من ناراحت نشده باشید من از دوستان قدیمی شبکه محترم ولایت هستم. و شما را دوست دارم . ولی از ماست مالی کردنهای الکی بدم میاد . حداقل مثل وهابی ها و سنی ها بگوئید این کار پیامبر د رمورد خالد تعبدا مورد قبول است و ما کاری به تحلیل ان نداریم و چشم بسته تعبدی باید از پیامبر اطاعت کرد . والله اینجوری سنگین تر هستید تا بخواهید ماست مالی کنید. در هر صورت موفق باشید یا علی مدد
24 | علی | Sweden - Uppsala | 13:55 - 18 اسفند 1396 |
0
 
 
3
پاسخ نظر
سلام علیکم.
انظر فی امرهم را ترجمه کرده اید نظر آنها را جویا شو. این تحریف یا لااقل تصحیف می نماید. اصلاح بفرمایید.
25 | اکبراکبر | Iran - Tehran | 23:57 - 20 اسفند 1396 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام. یه‌ شبهه برام پیش امده‌‌‌‌‌‌ ازمجمع الزوائدحافظ ابوبکرهیثمی ج۹ص۱۰۵مناشده جوانی با ابی هریره که دراین حدیث غدیر به عنوان دوستی مطرح شده اگه دوستان جواب بدن ممنون میشم. یاعلی

پاسخ:
سلام عليكم.با عرض تشکر از ارسال سؤال.طبق جستجوی اولیه روایتی از ابی هریره در این کتاب از حدیث غدیر پیدا نشد . لطفا متن روایت رو ارسال بفرمایید تا تحقیق شود.تشکر
26 | افشین | Iran - Mashhad | 02:06 - 27 فروردين 1397 |
3
 
 
1
پاسخ نظر
ا سلام
به نظرم توجیه جنایت خالد در زمان پیامبر بسیار ضعیف بود. اخه چطور ممکنه اولیا دم همه اون هزاران نفر از قصاص بگذرند و به دیه رضایت بدهند؟ یعنی حتی یکی از اولیا دم هم تقاضای قصاص نداشته؟ حتی یک نفر ؟ در حالی که میدونیم معمولا اکثر مردم در همچین مواقعی قصاص رو ترجیح میدن مثل حادثه هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس که به قول خودتون اولیا دم با دیه رضایت ندادن. بنابراین در قضیه جنایت خالد هم حتی اگر مستندات تاریخی مبنی بر رضایت اولیا دم وجود داشته باشه باید شک کرد. اصلا این سوال پیش میاد که بین اون هزاران کشته آیا کسی وجود نداشته که اولیا دمی نداشته باشه؟ ( یعنی یتیم باشه؟ ) قطعا وجود داشته. پس وقتی اولیا دمی نباشه قاتل باید قصاص بشه. در کل به نظرم دلیل قصاص نشدن خالد باید چیزی به غیر از اینا باشه. لطفا بیشتر تحقیق کنید و عدالت پیامبر رو با همچین دلایل ضعیفی زیر سوال نبرید. با تشکر
27 | افشین | Iran - Tehran | 00:05 - 29 فروردين 1397 |
2
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام
به نظرم توجیه جنایت خالد در زمان پیامبر بسیار ضعیف بود. اخه چطور ممکنه اولیا دم همه اون هزاران نفر از قصاص بگذرند و به دیه رضایت بدهند؟ یعنی حتی یکی از اولیا دم هم تقاضای قصاص نداشته؟ حتی یک نفر ؟  در حالی که میدونیم معمولا اکثر مردم در همچین مواقعی قصاص رو ترجیح میدن مثل حادثه هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس که به قول خودتون اولیا دم با دیه رضایت ندادن. بنابراین در قضیه جنایت خالد هم حتی اگر مستندات تاریخی مبنی بر رضایت اولیا دم وجود داشته باشه باید شک کرد. اصلا این سوال پیش میاد که  بین اون هزاران کشته آیا کسی وجود نداشته که اولیا دمی نداشته باشه؟ ( یعنی یتیم باشه؟ )  قطعا وجود داشته. پس وقتی اولیا دمی نباشه قاتل باید قصاص بشه. در کل به نظرم دلیل قصاص نشدن خالد باید چیزی به غیر از اینا باشه. لطفا بیشتر تحقیق کنید و عدالت پیامبر رو با همچین دلایل ضعیفی زیر سوال نبرید. با تشکر
28 | افشین | Iran - Feyẕābād | 22:06 - 18 ارديبهشت 1397 |
2
 
 
3
پاسخ نظر
با سلام
به نظرم توجیه جنایت خالد در زمان پیامبر بسیار ضعیف بود. اخه چطور ممکنه اولیا دم همه اون هزاران نفر از قصاص بگذرند و به دیه رضایت بدهند؟ یعنی حتی یکی از اولیا دم هم تقاضای قصاص نداشته؟ حتی یک نفر ؟  در حالی که میدونیم معمولا اکثر مردم در همچین مواقعی قصاص رو ترجیح میدن مثل حادثه هواپیمای ایرباس ایرانی در خلیج فارس که به قول خودتون اولیا دم با دیه رضایت ندادن. بنابراین در قضیه جنایت خالد هم حتی اگر مستندات تاریخی مبنی بر رضایت اولیا دم وجود داشته باشه باید شک کرد. اصلا این سوال پیش میاد که  بین اون هزاران کشته آیا کسی وجود نداشته که اولیا دمی نداشته باشه؟ ( یعنی یتیم باشه؟ )  قطعا وجود داشته. پس وقتی اولیا دمی نباشه قاتل باید قصاص بشه. در کل به نظرم دلیل قصاص نشدن خالد باید چیزی به غیر از اینا باشه. با تشکر
29 | احمد | Ukraine - Kyiv | 02:47 - 11 خرداد 1397 |
7
 
 
1
پاسخ نظر
تمام توضیح شما ضدونقیض اند
اگه بعدازرسول الله سه نفرمسلمان ماندند پس مالک بن مغیره ازمرتدین بوده. اگه خلیفه اول خلافت راغصب کرده بود چرا حضرت علی کرم الله وجهه که جانم فدایش درجنگ علی مرتدین زیرفرمان ابوبکرتاپیروزی شرکت نمودند.
عقل نمی پذیرد که شاگردان رسول الله چنین اوصاف که شما میگوئد باشند.دوست دارم چهاریاربانبی را
ابوبکروعمرعثمان علی را
سرم خاک ره هرچهار سرور
ابوبکوعمر عثمان وحیدر
تاجایکه من سیرت پیمبررا خواندم واززبان دانشمندان غیرمسلمان شنیدم این رادانستم که بزرگترین قسمت رسالت پیامبر تعلیم وتربیت اصحابش بودند که بخوبی به ثمرنشست. اینجاست که میفرمایند: اصحابی کاالنجوم ...اقتدیتم اهتدیتم.شیعه وسنی دوشاخه گل ازگلستان مکتب نبوت اندکه باغبان مهربان چون رسول الله آنهارا ببارنشانده که بوی روح وروانبخش آنان تاقیام قیامت دنیارا عبیرآمیز وخوشبومیدارد.بکوری چشم دشمنان اسلام ، زنده وجاویدان بادهمبستگی شیعه واهل سنت.

پاسخ:
حدیث نجوم، در نگاه پیشوایان اهل سنّت
اینک ببینم ائمه حدیث اهل سنّت و بزرگان آنان در خصوص حدیث «نجوم» چه می گویند:
احمد بن حنبل (م 241 ه* .): وی رئیس مذهب حنبلی است که ذهبی درباره او می گوید: «شیخ الاسلام، سید المسلمین فی عصره، الحافظ الحجة...». حالات وی در معاجم رجالی مانند تاریخ بغداد، حلیة الاولیاء، طبقات شافعیه، تذکرة الحفاظ، وفیات الأعیان، شذرات الذهب، والنجوم الزاهرة آمده است.
وی، حدیث «نجوم» را حدیثی غیر صحیح می داند و عده ای، از جمله ابن امیرالحاج در کتاب خود (التقریر و التحبیر) و ابن قدامه در «المنتخب» و صاحب «التیسیر فی شرح التحریر»[26]، نظر او (احمد بن حنبل) را آورده اند.
المزنی، شاگرد شافعی، (م 264 ه* .): ارباب معاجم، از جمله صاحبان وفیات الأعیان، مرآة الجنان، طبقات شافعیّه، العبر و حسن المحاضرة، از او یاد کرده اند. یافعی درباره او می گوید: «الفقیه ابوابراهیم... کان زاهداً عابداً مجتهداً...» و شافعی او را ناصردین خود تلقی کرده است. مزنی، حدیث «نجوم» را صحیح نمی داند. ما نظریه او را درباره حدیث یاد شده، از این سخن ابن عبدالبرّ دریافته ایم که می گوید:
قال المزنی، رحمه الله فی قول رسول الله ص «اصحابی کالنجوم»: «ان صحّ هذا الخبر [أی حدیث النجوم فمعناه فی مانقلوا عنه و شهدوا به علیه...»
و جمله «إن صحّ هذا الخبر» در این کلام، نقطه مورد نظر ماست و این مطلب، حاکی از آن است که مزنی در صحت حدیث «نجوم» تردید داشته و صحت آن برای وی محرز نبوده است. شاگرد نامدار شافعی در ادامه می افزاید:
«وامّا ما قالوا فیه برأیهم، فلو کان عند انفسهم کذلک، ما خطّأ بعضهم بعضاً ولا أنکر بعضهم علی بعضٍ ولارجع منهم احد الی قول صاحبه... فتدبّر»[27].
ناصرالدین آلبانی (معاصر)، ضمن ردّ معنایی که مزنی در این جمله از الفاظِ حدیث عنوان کرده است، می گوید:
«الظاهر من الفاظ الحدیث خلاف المعنی الذی حمله علیه المزنی، بل المراد ماقالوا برأیهم و علیه یکون معنی الحدیث دلیلاً آخر علی أن الحدیث موضوع، ولیس من کلامه ص اذاً کیف یسوغ لنا ان نتصور ان النبی ص یجیز لنا ان نقتدی بکل رجلٍ من الصحابة، مع ان فیهم العالم، والمتوسط فی العلم، ومن هودون ذلک...».
ابوبکر بزّار (م 292 ه* .): در میان معاجم رجالی که شرح حال بزار را آورده اند می توان به تاریخ الخطیب، تذکرة الحفاظ، شذرات الذهب، تاریخ اصبهان و میزان الاعتدال اشاره کرد.
بزّار، حدیث «نجوم» را مورد قدح و خدشه قرار داده و وجوه ضعف آن را بیان داشته است. عین عبارت ابن عبدالبر در این زمینه این است:
حدثنا ابوالحسن بن محمد بن ایوب الرقی؛ قال قال لنا ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق البزّار: سألتم عما یروی عن النبی ص مما فی ایدی العامة یروونه عن النبی ص أنه قال: «اصحابی کمثل النجوم أو کالنجوم فبأیها اقتدوا اهتدوا». قال: «وهذا کلام لایصح عن النبی ص ، رواه عبدالرحیم بن زید العمّی عن ابیه عن سعد بن مسیّب عن ابی عمر عن النبی ص و ربما رواه عبدالرحیم عن ابیه عن ابن عمر، وانما اتی ضعف هذالحدیث من قبل عبدالرحیم بن زید، لأن اهل العلم قدسکتوا عن الروایة لحدیثه»[28].
و بدین سان، وجه قدح «حدیث نجوم» در سخن بزّار، به وضوح به چشم می خورد.
ابن عدی (م 365 ه* .): او مورد مدح و ستایش بسیار ارباب معاجم است؛ از آن جمله: تذکرة الحفاظ، شذرات الذهب و مرآة الجنان.
سمعانی درباره وی می گوید: «کان حافظاً متقناً لم یکن فی زمنه مثله» و حمزة بن یوسف سهمی می گوید: «از دارقطنی خواستم تا کتابی درباره محدّثان ضعیف بنگارد، وی در پاسخ من گفت: مگر کتاب ابن عدی در اختیار تو نیست؟».
ابن عدی، معروف به ابن قطان، حدیث «نجوم» را در کتاب خود (الکامل) که موضوع آن کتاب معرفی محدثان ضعیف و جعلیات آنهاست، در شرح حال «جعفر بن عبدالواحد هاشمی قاضی» و «حمزه جَزَری نصیبی» آورده است که در مباحث آینده، در سخنان زین عراقی بدان اشاره خواهیم کرد. وی با خدشه در رجال اسانید حدیث «نجوم» از جمله «حمزه نصیبی» که در زمره ضعفای محدّثان است، سند این حدیث را مورد قدح قرار داده است.
ابوالحسن دارقطنی (م 385 ه* .): وی از بزرگان محدثان است و در تذکرة الحفاظ، وفیات الأعیان، المختصر، تاریخ الخطیب و کتب دیگر از او یاد شده؛ از جمله، ابن کثیر درباره او می گوید: «وکان فرید عصره و نسیج وحده و امام دهره».
دارقطنی، حدیث «اصحابی کالنجوم» را در کتاب خود (غرائب مالک) نقل کرده و آن را روایتی ضعیف دانسته است؛ و این مطلب را ابن حجر عسقلانی از وی نقل کرده است[29].
ابن حزم (م 456 ه* .): شرح حال وی در کتابهای نفح الطیب، العبر، وفیات الأعیان، تاج العروس ولسان المیزان آمده است.
او (ابن حزم) حدیث «نجوم» را تکذیب نموده و حکم به بطلان آن کرده است و آن را حدیثی جعلی تلقی نموده است؛ این موضوع را گروهی از جمله ابوحیّان از وی آورده اند. ابوحیّان هنگامی که به نقل حدیث می پردازد، چنین می گوید:
«قال الحافظ ابو محمد علی بن احمد بن حزم فی رسالته (ابطال الرأی والقیاس والاستحسان والتعلیل والتقلید)، وهذا [أی حدیث النجوم] خبر مکذوبٌ موضوعٌ باطلٌ لم یصح قط»[30].
بیهقی (م 458 ه* .): حالات وی در شذرات الذهب، طبقات الشافعیة، العبر، النجوم الزاهرة، وفیات الأعیان و تذکرة الحفاظ نقل شده؛ ابن تغری بردی[31]، درباره او گفته است:
«احمد بن حسین بن علی بن عبدالله الحافظ ابوبکر البیهقی کان أوحد زمانه فی الحدیث والفقه».
آنگونه که ابن حجر عسقلانی از او نقل کرده است، وی در کتاب خود (المدخل) حدیث «اصحابی کالنجوم» را حدیثی ضعیف دانسته است.[32]
ابن عبدالبر (م 463 ه* .): شرح حالات وی در اغلب کتب تراجم مانند وفیات الأعیان، مرآة الجنان، المختصر، تذکرة الحفاظ و... وجود دارد. ذهبی، در میزان الاعتدال درباره او گفته است: «الامام شیخ الاسلام حافظ المغرب» وابن حزم می گوید: «لا اعلم فی الکلام علی فقه الحدیث مثله اصلاً».
وی درباره حدیث «نجوم» چنین می گوید:
قدروی ابوشهاب الحناط، عن حمزة الجزری، عن نافع، عن ابن عمر، قال: قال رسول الله ص : «اصحابی مثل النجوم فایهم اخذتم بقوله اهتدیتم» وهذا إسناد لایصح، ولایرویه عن نافع، من یحتج به.
وی در این روایت، إسنادی غیر از آنچه که بزّار از سلام بن سلیم نقل کرده، آورده است به این عبارت:
«حدثنا الحارث بن غصین، عن الأعمش، عن ابی سفیان، عن جابر؛ قال قال رسول الله ص : «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم». قال ابوعمرو: هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصین مجهولٌ»[33].
بنابراین، وی با ایراد خدشه در حارث بن غصین به عنوان یکی از رجال سند، جنبه سندی روایت را مخدوش دانسته است.
ابن عساکر (م 571 ه* .): در کتب رجال از وی با احترام فراوان یاد شده است؛ از جمله در معجم الادباء، وفیات الأعیان، تذکرة الحفاظ، دول الاسلام، مرآة الجنان، طبقات الشافعیة، المختصر فی اخبار البشرو جامع مسانید ابی حنیفة. یافعی درباره ابن عساکر می گوید: «الفقیه الامام المحدث البارع».
وی (ابن عساکر) آنگونه که در گفته مناوی آمده و بعداً نقل خواهد شد، با صراحت کامل، ضعف حدیث «اصحابی کالنجوم» را یادآور شده است.
ابن جوزی (م 597 ه* .): حالات او با مدح و ثنا در تاریخ ابن کثیر، وفیات الأعیان، تتمة المختصر، الاعلام و... آمده است. ابن خلکان درباره وی گفته است: «ابوالفرج عبدالرحمان بن ابی الحسن... بن محمد بن جعفر الجوزی الفقیه الحنبلی کان علامة عصره».
ابن جوزی در زمینه حدیث «نجوم» می گوید:
روی نعیم بن حماد؛ قال: حدثنا عبدالرحیم بن زیدالعمّی عن ابیه عن سعید بن المسیب، عن عمر بن الخطاب، قال قال رسول الله ص : «سألت ربی فیما یختلف فیه اصحابی من بعدی، فأوحی الیّ یا محمد، ان اصحابک عندی بمنزلة النجوم فی السماء بعضها أضوأ من بعض، فمن اخذ بشی ءٍ مما علیه من اختلافهم فهو علی هدی».
و در ادامه می افزاید:
صحت این روایت، از ناحیه دو راوی، محل تردید است و لذا قابل اعتنا نیست؛ یکی نعیم بن حماد که مورد قدح و خدش است، و دیگری عبدالرحیم بن زید عمّی که یحیی بن معین درباره او گفته است: «عبدالرحیم فردی کذّاب و دروغگو است»[34].
ابن دحیه (م 632 ه* .): حالات وی در کتب تراجم مانند بغیة الوعاة، شرح المواهب الّلدنیة، وفیات الاعیان، حسن المحاضرة و نفح الطیب با احترام یاد شده است. سیوطی در «حسن المحاضرة» درباره او گفته است: «الامام العلامة الحافظ الکبیر کان بصیراً بالحدیث و...».
ابن دحیه، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته و صحت آن را نفی کرده است. عین عبارات او به نقل زین عراقی در این خصوص، این گونه است:
قال ابن دحیة: «وقد ذکرت حدیث اصحابی کالنجوم، حدیث لایصح»[35].
ابو حیان اندلسی (م 745 ه* .): او در کتبی مانند الدرر الکامنة فی اعیان المأة الثامنة، الوافی بالوفیات، بغیة الوعاة، البدر الطالع، طبقات القراء، نفح الطیب، طبقات الشافعیة، النجوم الزاهرة و... مورد ستایش قرار گرفته است. ابن عماد، درباره او می گوید: «الامام اثیر الدین ابو حیّان، نحوی عصره، و لغویه و مفسره و محدّثه و...».
وی درباره حدیث «نجوم» تحقیقی جالب دارد که به سبب سودمند بودن آن، به نقل گوشه هایی از آن می پردازیم. او ابتدا مطلب زیر را از زمخشری نقل می کند:
قال الزمخشری: فان قلت، کیف کان القرآن تبیاناً لکل شی ء؟ قلت: المعنی انه بین کل من امور الدین حیث کان نصاً علی بعضها و إحالة علی السنة، حیث امر باتباع رسول الله ص و طاعته، وقال: «ماینطق عن الهوی» و قد رضی رسول الله ص لامته اتباع اصحابه والاقتداء بآثاره فی قوله: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» قد اجتهدوا وقاسوا، ووطئوا طریق القیاس والاجتهاد.
و سپس در نقد گفته زمخشری می افزاید:
وقوله: «وقد رضی رسول الله ص إلی قوله... اهتدیتم» لم یقل ذلک رسول الله ص و هو حدیث لایصح بوجه عن رسول الله ص .
وی نقل می کند که حافظ ابو محمد بن احمد بن حزم نیز در رساله اش (ابطال الرأی والقیاس) گفته است:
وهذا [أی حدیث النجوم] خبر مکذوب علی النبی ص مما فی ایدی العامة ترویه عن رسول الله ص أنه قال: «انما مثل اصحابی کمثل النجوم او کالنجوم بایها اقتدوا اهتدوا» و هذا کلام لم یصح عن النبی ص و رواه عبدالرحیم بن زید العمّی عن ابیه عن سعید بن المسیّب عن ابن عمر عن النبی ص وانما اتی ضعف هذا الحدیث من قبل عبدالرحیم، لأن اهل العلم سکتوا عن روایة حدیثه.
گفتنی است که ابن معین، رجالیِ معروف، درباره عبدالرحیم بن زید عمّی، یکی از کسانی که در حدیث فوق از راویان بوده، در «الموضوعات» چنین می گوید: «عبدالرحیم بن زید کذاب لیس بشی» و بخاری در «العفاء» گفته: «وهو [أی عبدالرحیم] متروک» و درباره حمزه جزری، راوی دیگری که او نیز حدیث را نقل کرده می گوید: «وحمزة هذا ساقط متروک».
شمس الدین ذهبی (م 748 ه* .): کتب تراجم از جمله الدرر الکامنة، طبقات الشافعیة، فوات الوفیات، البدر الطالع، شذرات الذهب، النجوم الزاهره، طبقات القراء و... وی را ستوده اند. ابن تغری بردی، درباره او می گوید: «الشیخ الامام الحافظ المؤرخ صاحب التصانیف المفیدة».
ذهبی، در کتاب «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» در موارد متعددی حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است. از جمله در شرح حال جعفر بن عبدالواحد هاشمی قاضی، پس از نقل گفته علماء درباره او، می افزاید:
و من بلایاه، عن وهب بن جریر عن ابیه عن الأعمش، عن ابی صالح، عن ابی هریرة، عن النبی ص «اصحابی کالنجوم من اقتدی بشی ءٍ منها اهتدی»[36].
و در جای دیگر در ذکر حالات «زید العمی» پس از نقل حدیث می گوید: «فهذا باطل[37]».
تاج الدین، ابن مکتوم (م 749 ه* .): ذکر حالات وی در الدرر الکامنة، حسن المحاضرة، طبقات القراء، الجوهر المضیئة فی طبقات الحنفیة و... با ستایش آمده است. سیوطی درباره او می گوید: «ابن مکتوم تاج الدین ابو محمد القیسی جَمَع الفقه واللغة».
وی (ابن مکتوم) نیز با استشهاد به سخنان استادش ابو حیّان که قبلاً از او سخن به میان آوردیم، عین گفته او را درباره حدیث «نجوم» از «البحر المحیط» در کتاب خود (الدرر اللقیط من البحر المحیط) نقل کرده است[38].
محیی الدین، ابن قیم جوزیه (م 751 ه* .): کتب تراجم غالباً از وی یاد کرده اند؛ مانند اعلام الموقعین، الدرر الکامنة، البدر الطالع، الوافی بالوفیات، بغیة الوعاة و تاریخ ابن کثیر. ابن کثیر درباره وی می گوید: «فی لیلة الخمیس... توفی صاحبنا الشیخ الامام العلامة شمس الدین امام الجوزیة و قیّمها».
ایشان، حدیث «نجوم» را مورد خدشه قرار داده است و در ردّ «مقلدین» و دلائل آنان چنین گفته است:
الوجه الخامس والاربعون قولهم: یکفی فی صحة التقلید الحدیث المشهور: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم». جوابه من وجوه: احدها، أن هذا الحدیث قد روی من طریق الأعمش عن ابی سفیان بن جابر، و من حدیث سعید بن المسیب عن ابن عمر، و من طریق حمزة الجزری عن نافع عن ابن عمر، ولا یثبت منها شی ءٍ.
و در ادامه می افزاید:
قال ابن عبدالبر: حدثنا محمد بن ابراهیم بن سعید، ان اباعبدالله بن مفرح حدثهم ثنا محمد بن ایوب الصموت قال، قال البزار: وامّا ما یروی عن النبی ص «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» فهذا الکلام لایصح عن النبی صلی الله علیه وسلم[39].
زین الدین عراقی (م 806 ه** .): ذکر حالات وی را می توان در همه کتب تراجم ملاحظه نمود؛ از جمله در طبقات القراء، الضّوء اللامع، البدر الطالع و شذرات الذهب. ابن عماد در حوادث سال 806 درباره وی می گوید: «وفیها: الحافظ زین الدین عبدالرحیم بن... العراقی الشافعی حافظ العصر...».
زین عراقی درباره حدیث «نجوم» می گوید:
حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه الدارقطنی فی «الفضائل» و ابن عبدالبر فی «العلم» من طریقه من حدیث جابر و قال: «هذا إسناد لاتقوم به حجّة، لأن الحارث بن غصین مجهولٌ».
وی، همچنین نقل می کند که:
عبد بن حمید در «مسند» خود، آن را از روایت عبدالرحیم بن زید عمّی از پدرش از ابن مسیّب از ابن عمر آورده است، و اظهار داشته که بزّار درباره حدیث گفته است: «منکرٌ لایصح».
و ابن عدی آن را در «الکامل» از روایت حمزة بن أبی حمزة نصیبی از نافع از ابن عمر به لفظ «فایهم اخذتم بقوله، اهتدیتم» آورده و گفته است: «وإسناده ضعیف من أجل حمزة فقد اتهم بالکذب».
و نیز بیهقی آن را در «المدخل» از حدیث عمرو، از حدیث ابن عباس و به همین گونه از طریق دیگر به نحو ارسال آورده و گفته است: «متنه مشهور و أسانیده ضعیفة لم یثبت فی هذا إسناد».
ابن حجر عسقلانی (م 852 ه* .): در تمام کتب تراجم از ابن حجر به شایستگی یاد شده است؛ از جمله در حسن المحاضرة، البدر الطالع، الضوء اللامع و شذرات الذهب. سیوطی درباره او می گوید: «امام الحفاظ فی زمانه، قاضی القضاة و...».
عبارت ابن حجر در خصوص حدیث «نجوم» چنین است:
حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» رواه عبد بن حمید فی مسنده من طریق حمزة النصیبی عن نافع عن ابن عمر؛ و حمزة ضعیف جداً».
و نیز می گوید:
حدیث «اصحابی کالنجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم» را دار قطنی در «المؤلف» از روایت سلام بن سلیم از حارث بن غصین از اعمش، از ابی سفیان از جابر، مرفوعاً نقل کرده و گفته است: «سلامٌ ضعیفٌ» و آن را از طریق حمید بن زید در «غرائب مالک» از مالک، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جابر، در اثنای حدیثی نقل کرده که در آن آمده است: «فبایّ قول اصحابی اخذتم اهتدیتم، انما مثل اصحابی مثل النجوم من اخذ بنجم منها اهتدی» و گفته است: «لایثبت عن مالک، و رواته دون مالک مجهولون».
و خطیب آن را در «الرواة» از مالک از طریق حسن بن مهدی عن عبدة المروزی از محمد بن احمد السکونی، از بکر بن عیسی المروزی از ابو یحیی از جمیل نقل کرده و راویان آن را ضعیف دانسته است.
و عبد بن حمید و دار قطنی آن را در «الفضائل» از حدیث حمزه جزری از نافع از ابن حمزه نقل کرده و گفته اند: «و حمزة اتّهموه بالوضع».
و ابن طاهر [صاحب «قانون الموضوعات»]، آن را از روایت بشر بن حسن از زبیری، از أنس، روایت کرده است: «وبشرٌ کان متهماً ایضاً».
و بیهقی آن را در «المدخل» از روایتِ جویبر از ضحاک، از ابن عباس نقل کرده است «وجویبر متروک». و نیز از روایتِ جویبر از جوّاب بن عبیدالله آن را مرفوعاً آورده است «وهو مرسل». همچنین در «المدخل» از ابن عمر روایت کرده است که: «سألت ربی فیما یختلف فیه اصحابی من بعدی، فاوحی الیّ یا محمد، اصحابک عندی بمنزلة النجوم فی السماء بعضها أضوء من بعض فمن اخذ بشی ء مما هم علیه من اختلافهم فهو عندی علی هدی» و «فی اسناده عبدالرحیم بن زید العمّی و هو متروک»[40].
ابن همام (م 861 ه* .): شرح حالات وی در البدر الطالع، حسن المحاضرة، بغیة الوعاة، هدیة العارفین، التیسیر فی شرح التحریر، شذرات الذهب و... آمده است. ابن عماد، در حوادث سال 861 درباره او گفته است: «وفیها... ابن الهمام الحنفی الامام العلّامة». وی از جمله علمای بزرگ حنفی است؛ او در مبحث اجماع و در پاسخ به حدیث «اقتداء» و حدیث «علیکم بسنتی» آورده است:
«واجیب: یفیدان اهلیة الاقتداء، لامنع الاجتهاد، و علیه ان ذلک مع ایجابه، إلّا أن یدفع بأنه آحاد، و بمعارضته بأصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم، و خذوا شطر دینکم عن الحمیراء؛ الّا انّ الاوّل [أی حدیث النجوم] لم یعرف».[41]
ابن امیر الحاج (م 879 ه* .): حالات او در الضوء اللامع، شذرات الذهب و البدر الطالع آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «شمس الدین محمد بن... المعروف بابن امیر الحاج الحلبی الحنفی عالم الحنفیة بحلب و صدرهم».
او، وهن و پوچی حدیث «نجوم» را به وضوح و روشنی بیان کرده و می گوید:
وأجیب ایضاً بمعارضة کل منهما: «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء [العائشه]»، و إن خالف قول الشیخین او الاربعة إلّا ان الأوّل [أی حدیث النجوم] لم یعرف.
و نیز می گوید:
بنا به گفته ابن حزم در رساله مهم او حدیثی است باطل و جعلی، با اینکه دارای طرقی است از روایت عمرو بن عمر، و جابر و ابن عباس و أنس، به الفاظ گوناگون، که نزدیکترین آنها به لفظ مذکور، حدیثی است که ابن عدی آن را در «الکامل» و ابن عبدالبر در «بیان العلم» از ابن عمر آورده است که: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «مثل اصحابی مثل النجوم یهتدی بها، فأیهم اخذتم بقوله اهتدیتم». و روایتی که دار قطنی و ابن عبدالبر از جابر نقل کرده اند، این است:
قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «مثل اصحابی فی امتّی مثل النجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم». نعم لم یصح منها شی ء و من ثمة قال احمد: «حدیث لایصح» و قال البزار: «لایصح هذا الکلام عن النبی صلی الله علیه وسلم». در حالی که بیهقی در کتاب «الاعتقاد» گفته است: رویناه فی حدیث موصول باسناد «غیر قوی» و فی حدیث آخر «منقطع».
و ابوذر الحلبی (شارح شفا)، درباره حدیث نجوم به عنوان اعتراض به قاضی عیاض گفته است: «وکان ینبغی للقاضی ان لایذکره [أی حدیث النجوم] بصیغة جزم لما عرف عند اهل الصناعة وقد سبق له مثله مراراً».
سخاوی (م 902 ه* .): حالات او در اکثر کتب رجالی و تاریخی مانند شذرات الذهب، مفاکهة الخلّان، الضوء اللامع، البدر الطالع و النور السافر آمده است. ابن عماد در حوادث سال 902 درباره او می گوید: «وفیها الحافظ شمس الدین... محمد السخاوی برع فی الفقه والعربیة والقرآن...».
سخاوی، می گوید: بیهقی در کتاب «المدخل»، درباره حدیث «اختلاف امتی رحمة» و حدیث «اقتداء» سخن به بیان آورده است. وی پس از ذکر حدیث «نجوم»، درباره رجال اسانید و راویان آن می گوید:
از این رو، طبرانی و دیلمی در مسند خود به یک لفظ آورده اند که: «و جویبر ضعیف، و الضحاک عن ابن عباس منقطع»[42].
ابن أبی شریف (م 906 ه* .): ذکر حالات او در الضوء اللامع، البدر الطالع، و الأنس الجلیل، و... آمده است. ابن عماد، درباره او گفته است: «هو الشیخ الامام شیخ الاسلام ملک العلماء الأعلام».
وی با نقل سخن استادش ابن حجر عسقلانی، در حدیث «نجوم» خدشه وارد ساخته که در مباحث آتی، در سخنان مناوی به گفته وی برمی خوریم.
جلال الدین سیوطی (م 911 ه* .): شرح حالات وی در کتبی چون حسن المحاضرة، البدر الطالع، شذرات الذهب، مفاکهة الخلّان و... آمده است. ابن عماد در حوادث سال 911 درباره او گفته است: «و فیها، الحافظ جلال الدین السیوطی ... صاحب المؤلفات الفائقة النافعة».
سیوطی، در کتاب «الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر»، حدیث «نجوم» را آورده و در پایان آن، حرف «ض» را که نزد او رمز ضعیف بودنِ روایت است، بر آن نهاده است[43].
علی متقی هندی (م 975 ه* .): حالات وی به شایستگی در النور السافر، سبحة المرجان، شذرات الذهب و ابجد العلوم، وارد شده است. ابن عماد درباره او گفته: «علی المتقی... کان من العلماء العالمین و عباد الله الصالحین».
وی (متقی) در کتاب معروف خود «کنز العمال» و نیز در «منتخب کنز»، حدیث نجوم را ذکر کرده و به همان نحو و شیوه حافظ سیوطی (استادش) آن حدیث را تضعیف نموده است.
علی قاری (م 1014 ه* .): شرح زندگی و حالات او در خلاصة الاثر، البدر الطالع و کشف الظنون آمده است. محبّی درباره او می گوید: «علی بن محمد... المعروف بالقاری نزیل مکة و أحد صدور العلم، فرد عصره».
وی درباره حدیث «نجوم» می گوید:
ابن الدیبع گفته است که حدیث «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» را ابن ماجه نقل کرده است و همچنین جلال الدین سیوطی در «تخریج احادیث الشفاء» آن را آورده است. و ابن حجر آن را در «تخریج احادیث الرافعی» در باب ادب القضاء، نقل کرده و در خصوص آن، به طور مستوفی سخن گفته و افزوده است: «انه ضعیف واه»؛ بلکه از ابن حزم نقل کرده است که «إنه [أی حدیث النجوم موضوع باطل».
المناوی (م 1029 ه* .): شرح حال او در کتب خلاصة الاثر، البدر الطالع، الأعلام و... آمده است. محبّی درباره او گفته است: «... زین الدین الحدادی ثم المناوی الامام الکبیر الحجة الثبت القدوة».
مناوی در شرح حدیث «سألت ربی فیما یختلف فیه اصحابی ...» می گوید:
ابن جوزی در «العلل» آورده که: «هذا لا یصح» و نُعَیم مخدوش است، و ابن معین عبدالرحیم را کذّاب و دروغگو دانسته است، و در «المیزان» آورده که: «هذا الحدیث باطل»[44] و ابن حجر در «تخریج المختصر» گفته است: [حدیث نجوم] حدیثی غریب است که درباره آن از بزار سؤال شد و او در پاسخ گفت: «لا یصح هذا الکلام عن النبی صلی الله علیه وسلم». و کمال بن ابی شریف می گوید: «سخن استادِ ما (ابن حجر) اقتضا دارد که این حدیث [نجوم] مضطرب باشد». ابن سعد می گوید: «زید العمی ابوالحواری کان ضعیفاً فی الحدیث...» و ابن عدی گفته است: «عامة ما یرویه عنه ضعفاء»[45].
و نیز سندی، پس از بیان حدیث ثقلین و دلالتِ آن می گوید: «فان قلت قد ورد: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم، و ورد: اقتدوا بالذین من بعدی [الشیخین]، و ورد: علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین؛ فقد ثبت الحث باقتداء غیرهم و اهتداء من اقتدی بهم، قلت: الحدیث الاول [أی حدیث النجوم] موضوع، و الّا لکان قوله: اهتدیتم فیه خاصة مما یدل علی عدم خطئهم ...»[46].
شهاب خفاجی (م 1096 ه* .): مصادر رجالی مانند خلاصة الاثر، ریحانة الألباء والأعلام، حالات او را یادآور شده اند. محبی درباره او گفته است: «الشیخ احمد بن محمد... شهاب الدین الخفاجی صاحب التصانیف الکثیرة».
وی در کتاب «شرح الشفاء» به ضعف حدیث «نجوم» اذعان کرده است[47].
قاضی بهاری (م 1119 ه* .): حالات وی در سبحة المرجان (در زمره علمای هندوستان)، الاعلام، ابجد العلوم، کشف الظنون، هدیة العارفین، ایضاح المکنون و... آمده است. زرکلی می گوید: «محب الدین عبدالشکور البهاری الهندی قاضٍ، من الأعیان».
وی حجیّتِ اجماع شیخین و یا خلفای چهارگانه را نفی می کند و می گوید:
«قالوا: اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر و عمر، و علیکم بسنّتی... [الحدیث]. قلنا: خطاب للمقلدین و بیان لأهلیة الاتباع، لأن المجتهدین کانوا یخالفونهم و المقلدون قد یقلدون غیرهم، و امّا المعارضه ب «أصحابی کالنجوم» و «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء» کما فی «المختصر» فتدفع، بانّهما [أی حدیث النجوم و حدیث شطر دینکم] ضعیفان»[48].
قاضی شوکانی (م 1250 ه* .): شرح حالات وی در البدر الطالع، ابجد العلوم، الأعلام و... آمده است. زرکلی درباره او می گوید: «محمد بن... الشوکانی فقیه مجتهد من کبار علماء الیمن».
وی در مبحث اجماع می گوید:
و هکذا حدیث «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» یفید حجیّة قول کل واحدٍ منهم و فیه مقال معروف: «لأن فی رجاله عبدالرحیم العمّی عن ابیه، و هما ضعیفان جدّاً». و بلکه ابن معین گفته: «ان عبدالرحیم کذاب» و بخاری گفته: «متروک» و ابوحاتم نیز به همین گفته، تصریح کرده است.
این حدیث از طریق دیگری هم نقل شده که در آن حمزه نصیبی است؛ قال: «و هو ضعیف جدّاً». بخاری می گوید: «منکر الحدیث» است و ابن معین گفته: «لا یساوی فلساً» و ابن عدی اظهار داشته که: «عامة مرویاته موضوعة». و نیز از طریق جمیل بن زید نقل شده است که درباره اش گفته اند: «و هو مجهول»[49].
و نظام الدین سهالوی نیز در مبحث اجماع و در احتجاج به حدیث «اقتداء»، و حدیث «علیکم بسنتی» می گوید: و اجیب ایضاً بانهما معارضان بقوله صلی الله علیه وسلم: «اصحابی کالنجوم، بایهم اقتدیتم اهتدیتم» و قوله «خذوا شطر دینکم عن هذه الحمیراء» و اجیب بان الحدیث الاوّل [أی حدیث النجوم] و ان روی عن المعتبرات لم یُعرف[50].
صدیق حسن خان (م 1307 ه* .): حالات وی در کتبی چون الأعلام، ابجد العلوم، ایضاح المکنون و... آمده است. زرکلی درباره او گفته است: «محمد صدیق خان بن حسن... من رجال النهضة الاسلامیة المجدّدین». وی در مسئله «عدالة الصحابة» به ذکر این حدیث اکتفا کرده و گفته است:
و قوله «اصحابی کالنجوم» علی مقال فیه معروف.[51]
یادآوری این نکته لازم است که علما و شخصیتهایی که در خصوص حدیث «نجوم» چنین نظریاتی داشته اند، منحصر به این افراد نیستند. اندیشمندان بسیاری غیر از این افراد به ضعف حدیث «نجوم» تصریح کرده اند که به جهت اختصار از شرح مطالب آنان خوداری می شود. از جمله: ابن ملقن، ابن تیمیه، جلال المحلی، ابونصر سجزی، ابوذر الحلبی، احمد بن قاسم العبادی، السبکی، صاحب منهاج الاصول، عبدالعلی بحرالعلوم صاحب شرح مسلم الثبوت، و (از علمای متأخر) محمد ناصرالدین آلبانی و سید محمد بن عقیل العلوی.
به هر حال، از نظرات این بزرگان می توان نتیجه گرفت که این، دیدگاه غالب علمای متقدم و متأخر اهل سنّت در زمینه حدیث «نجوم» است. آنان، اشتباه و خطای صحابه را جایز می شمرند و همه آنها را عادل تلقی نمی کنند، و قائل به مصونیّت آنها از خطا و معصیت نیستند.
و مقصود از بیان حالات رجال نامی اهل سنت به نقل از کتب رجالی ایشان،[52] این بود که خوانندگان منصف بدانند بی اعتباری و واهی بودن حدیث «نجوم»، بر زبان اهل فن و بزرگان اهل سنّت جاری شده است.
30 | رضا | United Kingdom - Liverpool | 11:10 - 12 شهريور 1397 |
11
 
 
22
پاسخ نظر
پیامبر از کجا فهمید اونا قصاص نمیخوان و بجاش خون بها میخوان؟؟
بابا ول کنید این مقدس سازی ها را بشر مقدس وجود نداره خدا عزیز دردانه نداره تمام شد دوران امام سازی ها و ظاهر سازی ها بعینه امامان معاصر را دیدیم و با پوست و گوشتمان لمس کردیم اونای 1500 سال پیش هم یه چیزی تو مایه اینا بودن
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :