پيشگفتار
واژه زيارت
آداب زيارت
زيارت حضرت رضا (ع)
آداب زيارت امام رضا (ع)
دعاي اذن دخول ( ذكر الاستيذان )
دعاي بعد از زيارت امام رضا
زيارت ديگر امام رضا
زيارت وداع امام رضا
زيارت امين اللّه
زيارت جواديه
زيارت هفت حديث
دعاي عالية المضامين
زيارت عاشورا
دعاي علقمه
استغاثه به حضرت ولي عصر
دعاي توسل
درباره مقام والاي امام معصوم
ولادت و امامت حضرت رضا(ع)
طرح ولايتعهدي امام هشتم(ع)
آوردن امام هشتم ازمدينه به مرو
نماز باران
نماز عيد
جلسات مناظره
1 - پاداش هزاران حجّ و عمره
2 - پاداش شهيد و شهادت واقعي
3 - بخشايش گناهان
4 - امنيّت از آتش رستاخيز
5 - رسيدن به بهشت پرطراوت
6 - پاداشي بسان پاداش زيارت پيامبر(ص)
7 - بسان پاداش زيارت خدا در عرش
8 - برتر از زيارت اميرمؤمنان وامام حسين(ع)
9 - همنشين امام هشتم(ع)
10 - شفاعت خاندان وحي و رسالت
11 - بازديد حضرت در سه موقعيت حسّاس
12 - اجابت دعاها
13 - زدودن اندوه دلها
14 - فضيلت حرم مطهّر حضرت
فرازهايي از سخنان امام هشتم(ع)
1 - مراتب معرفت امام
2 - زيارت آگاهانه و بامعرفت چيست؟
3 - شناخت امام واجب است
4 - عبادت بدون معرفت امام پذيرفته نيست
5 - معرفت امام، وسيله رفتن به بهشت
6 - اعمال بندگان بدون ولايت پذيرفته نيست
7 - اجابت دعاي پيامبران به بركت ائمّه(ع)
8 - آگاهي امام(ع) از تمام امور
9 - قدرت ائمّه(ع) بر تمام معجزه هاي پيامبران
10 - واسطه تمام فيوضات الهي به خلايق
11 - ولايت تكويني و تشريعي امامان (ع)
12 - نظريّه علماي بزرگ وفقهاي نامدار در ولايت تكوين و تشريع
13 - احاديث وارده در فضيلت و مقام ائمّه (عليهم السلام)
14 - خطر غلوّ
خبر دادن حضرت از نوزاد در رحم
خبر دادن حضرت از نوزاد در رحم
خبردادن حضرت رضا(ع)از نيّت باطني بزنطي
سخن گفتن حضرت با آهو
پناه آوردن گنجشك به حضرت
آگاهي امام از نيت و حاجت افراد
آگاهي حضرت از خواست قلبي افراد
بوجود آمدن چشمه جوشان به اراده حضرت
غريب نوازي حضرت رضا(ع)
شفاي نابينا بوسيله خاك منتسب به تربت حضرت
نجات فرزند اسير به عنايت حضرت رضا(ع)
اجابت سريع دعا در حرم مطهّرحضرت رضا(ع)
دادن برات آزادي به زوّار خود
شفاي نابينا به عنايت حضرت
رسيدن زن و مرد به وصال همديگر به عنايت حضرت رضا(ع)
كرامات و معجزات حضرت در سالهاي اخير
شفاي رقيّه از بيماري غش
نجات از قطع پا به عنايت حضرت
شفاي دختر لال
شفاي دختر گرفتار بيماري غش
شفاي دختر مبتلا به فلج پا
شفاي دختر فلج
شفاي مبتلا به سرطان و لكنت زبان
عنايت حضرت به زائري كه در راه از دنيا برود
صِله حضرت رضا(ع)
عنايت ودستگيري حضرت از زائرين خود
نجات از مرگ به بركت امام هشتم(ع)
عنايت حضرت رضا و ضمانت حضرت جواد(عليهما السلام)
شفاي لال وگنگ توسط حضرت
بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد
رو سياه و روسپيدش، جان مولي ، درهم است!
به به! كه اين خراسان، دارد صفاي رضوان
هر قدم در حرمش به بود از هفت طواف
زمن بگوي به موسي مرو به وادي طور
امروز زنده ام به ولاي تو يا علي!
براي زائر قبرش، ضرر گناه ندارد در آستان رضا آن كه قرب و جاه ندارد
زهر مستور چه كرد
از غريب الغرباء از غمش آل عبا
دل او را خستند مگر از زهر جفا
عهد را بست و شكست نه هراسي ز سزا
عالمي گشت تباه شاهد غيب نما
در ره جانان داد و بسي درد دوا
شمع ايوان قدم رونق بزم «دنا»



پيشگفتار

سپاس بيكران بر خالق منّان، درود بي پايان بر اشرف پيامبران، تحيّت فراوان بر جمله امامان از اميرمؤمنان تا آخرين حجّت يزدان بويژه بر هشتمين اختر فروزان، پيشواي انس وجان، سلطان خراسان، قبله خوبان، پناه بي پناهان، رمز بقاي خطّه ايران، شرط كمال رشته ايمان:




واژه زيارت


واژه معروف و محبوب «زيارت» از ماده «زور»، با توجّه به مشتقّات آن درمعاني مختلفي بكار رفته كه از آن جمله است:
ديدار، پيشوا، بزرگ، دوست ومحبوب، تمايل، احسان، مايه صلاح و پاكي، نيروي مقاومت، مهيّاي سفر و گراميداشت.
( - تاج العروس،ج 11، ص 460، ماده «زور». )
از ديگر معاني آن: اصلاح و تقويت خويشتن عزيمت بسوي كعبه مقصود جهت گراميداشت او و شركت در محفل ( - لسان العرب، ج 4، ص 333 ماده «زور». )
انس او.
( - الزيارة في العرف: «قصد المزور اكراماً له وتعظيماًله واستيناساًبه.» مجمع البحرين، ج 3، ص 321 - 319. )
جالب است كه همه اين معاني با زائران ارض اقدس و راهيان مشهد مقدّس، كمال انطباق را دارد.
آري !! زيارت، ديدار مشتاقانه اي است با مقام خلافت كليّه الهي و اسماي حسناي خداوندي و مقام مشيّت پروردگاري.
( - در روايتي از امام صادق(عليه السلام) آمده: «نحن واللّه الاسماء الحسني... .» كافي، ج 1، ص 143. و در روايت ديگري آمده: «الامام قدرة الربّ ومشيّته.» بحارالانوار، ج 25، ص 174. )
و زيارت، حضور آگاهانه اي است در محضر جلوه جمال حق و كمال مطلق.
( - و در روايات متعدّد آمده: «نحن وجه اللّه.» بحارالانوار،ج 24، ص 193. )
زيارت، ترنّم شيوا و رساي عاشقانه اي است براي كسب فيوضات سرمدي، با واسطه فيض ميان ربّ و مربوب، خالق و مخلوق و آفريدگار و آفريده.
زيارت، ارتباط معنوي و ملكوتي است با انسان كامل كه سلطه قدرت او به اذن خدا، تمام هستي و ماسوي اللّه را فراگرفته.
زيارت، نشانه وفاداري صادقانه هر مأموم است به امام ورهبر خويش كه سازندگي ابعاد وجودي وتأمين سعادت دوسراي خود را در گرو و رهنمود الهي او مي بيند.
زيارت، ابراز علاقه فطري و ذاتي هر انسان آزاد و مسئول ومتعهّد است، در برابر انسان كامل الهي كه مظهر اسماء جمال و كمال خداوندي است.


زيارت در احاديث اهل سنت


موضوع زيارت قبر رسول اكرم و ائمّه گرامي(عليهم السلام) اختصاص به مذهب شيعه ندارد و تنها در منابع روايي شيعي از آن سخن به ميان نيامده؛ بلكه اين موضوع دربسياري از منابع و مآخذ اهل سنّت نيز مطرح شده و روايات متعدّدي با تعبيرهاي مختلف از حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) نقل شده كه فرموده است:
«هر كس بعد از وفات من، قبر مرا زيارت كند همانند كسي است كه در زمان حيات مرا زيارت نموده است.»
مرحوم علاّمه اميني احاديث مربوط به زيارت قبر رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) را در كتاب گرانقدر «الغدير» از منابع متعدّد اهل سنّت نقل نموده:
حديث «من زار قبري وجبت له شفاعتي.» را از 41كتاب و حديث «من حجّ وزار قبري بعد وفاتي كمن زارني في حياتي.» را از 25 مأخذ از مآخذ اهل سنّت آورده است.
تا آنجا كه 22 روايت با تعابير مختلف در اين زمينه از منابع متعدد اهل سنّت، ذكرنموده است.
( - الغدير، ج 5، ص 108 - 93. )
پس از ذكر احاديث ياد شده، مطالبي از 41 نفر از شخصيّتها و علماي بزرگ اهل سنّت، در رابطه با فضيلت و پاداش زيارت قبر حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) نقل كرده است.
( - الغدير، ج 5، ص 125 - 109. )
آنگاه به آداب زيارت از ديدگاه علماي اهل سنّت پرداخته و در پايان كيفيّت زيارت قبر رسول اكرم و ائمّه بقيع(عليهم السلام) وشهداي احد و ديگر افراد و همچنين توسّل و استشفاع وتبرّك به قبر مطهّر رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) را از منابع و مآخذ آنان نقل نموده است.


زيارت در سيره پيشوايان


زيارت قبر بزرگان و شخصيّتهاي بزرگ در طول تاريخ، ميان همه ملل و اقوام جهان رايج بوده و در صدر اسلام نيز به اين روش و سنّت تاريخي همراه با شور و شوق عمل مي شد.
رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) در سفر حجّةالوداع هنگام زيارت قبر مادرش، اشك غم از چشمان مباركش آنچنان سرازير بود كه همه حاضران به گريه درآمدند.
( - كشف الارتياب، ص 472. )
حضرت زهرا(عليهاالسلام) به زيارت قبر جناب حمزه مي رفت و در كنار قبر مطهّر رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) نماز بجاي مي آورد وگريه ( - الغدير، ج 5، ص 169. )
مي كرد.
( - الغدير، ج 5، ص 147 به نقل از منابع اهل سنّت. )

زيارت از ديدگاه ائمه(عليهم السلام)
در روايتي، حضرت رضا(عليه السلام) از زيارت قبور ائمّه(عليهم السلام) به عنوان مكمّل وفاي به عهد زائر و شيعه، نسبت به امام و پيشواي خود ياد مي كند.
( - عن ابي الحسن الرّضا(عليه السلام): «انّ لكلّ امام، عهداً في عنق اوليائه وشيعته وانّ من تمام الوفاء بالعهد، زيارة قبورهم.» وسائل الشيعه، ج 10، ص 253. )
در روايتي، امام باقر و حضرت اميرمؤمنان(عليهما السلام) زيارت ائمّه(عليهم السلام) را متمّم مراسم حج تعبير مي كنند.
( - وسائل الشيعه، ج 10، ص 254 و 255. )
حضرت باقر(عليه السلام) مراسم حج را مقدّمه آمدن به حضور امام و اعلام وفاداري به ولايت آن مي داند.
( - وسائل الشيعه، ج 10، ص 254. )
حضرت رضا(عليه السلام) زيارت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) چه در حال حيات و چه بعد از رحلت را، معادل زيارت خداوند تبارك وتعالي مي داند.
( - وسائل الشيعه، ج 10، ص 255. )
در روايتي، حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) به امام حسن مجتبي(عليه السلام) مي فرمايد:
«هر كس مرا يا پدرت و يا برادرت حسين و تو را، چه در حال حيات و چه بعد از مرگ، زيارت كند، من او را ازگرفتاريهاي قيامت نجات خواهم داد.»
( - تهذيب، ج 6، ص 40 و وسائل الشيعه، ج 10، ص 258. )
اين مقدّمه را با يك حديث جامعي از منابع معتبر شيعه به پايان مي بريم:
رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) خطاب به اميرمؤمنان علي(عليه السلام) فرمود:
«اي ابوالحسن! خداوند قبر تو و قبور فرزندانت را بقعه اي ازبقاع بهشتي و قطعه اي از قطعات جنت قرار داده است. خداوند دلهاي نجيبان و برگزيدگان بندگانش را به طرف شما گرايش داده است، آنها جهت تقرّب به خداوند و محبّت به رسول خدا، در راه رسيدن به قبور شما هر ذلّت و اذيّتي را بر خود هموار مي كنند و فراوان به زيارت قبور شما مي آيند، آنها از ويژه افرادي هستند كه به شفاعت من راه يافته و به حوض من وارد مي شوند. آنها در بهشت، به زيارت من نائل خواهند شد.
يا علي! كساني كه در آبادي قبور شما تلاش كنند و ملتزم به زيارت شما باشند، همانند كساني هستند كه در ساختن بيت المقدّس مددكار حضرت سليمان بن داود باشند.
آنان كه قبور شما را زيارت كنند، همانند كساني هستند كه بعد از حَجّةالاسلام، هفتاد حج، بجا آورده باشند و به هنگام بازگشت از زيارت شما، از گناهان پاك مي شوند مانند روزي كه از مادر متولّد شده اند.
اي علي! دوستان و دوستدارانت را بشارت بده به نعمتهايي كه چشمي نديده، گوشي نشنيده و بر قلب بشري خطور نكرده است.
ولكن افراد پست و فرومايه زائران قبور شما را نكوهش مي كنند، گويي به گناه ناشايستي دست يازيده اند، آنها بدترين امّت من هستند، شفاعت من به آنها نمي رسد و بر حوض من وارد نمي شوند.»
( - تهذيب، ج 6، ص 22 و مزار شيخ مفيد، ص 197. )





آداب زيارت

زائران ارض اقدس و راهيان مشهد رضوي، پيش از آنكه سر بر آستان ملك پاسبان سلطان خراسان، حضرت علي بن موسي الرّضا (عليه آلاف التحيّة والثّناء) بسايند، شايسته است كه به نكاتي چند، در زمينه «آداب زيارت» توجّه كنند، كه به برخي از آنها فهرست وار اشاره مي كنيم:
در طول مسافرت، از گناه و معصيت و كارهاي لغو و بيهوده به شدّت اجتناب كند كه چه بسا مانع قبولي اعمال وزيارت مي شود؛ همانطوري كه در تشرّف حاج علي بغدادي خدمت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) بدان اشاره شده.
پيش از ورود به سرزمين اقدس مشهد رضوي، غسل زيارت كند.
هنگام ورود به حرم مطهّر حتماً باطهارت باشد و كوشش كند كه باغسل زيارت وارد حرم شود، البته اگر شب غسل كند تا صبح كفايت مي كند و اگر روز غسل كند تا شب كفايت مي كند؛ بلكه براي هر شبانه روز، يك غسل كافي است.
( - يكفي الغسل في اول اليوم ليومه و في اول الليل لليلته؛ بل لايخلو كفاية غسل الليل للنهار وبالعكس من قوّة. العروةالوثقي:466/1، الاغسال المندوبة، فصل في الاغسال الفعلية، (2مسألة). )
لباسهاي تازه و پاكيزه اش را بپوشد.
در آستانه بايستد و اذن دخول بخواند، هر وقت دلش رقّت پيدا كرد و اشكش سرازير گردد، وارد شود.
با اعتقاد به اينكه حضرت او را مي بيند و سخنانش را مي شنود و جواب سلام او را مي دهد وارد حرم شود و نهايت خضوع و خشوع و وقار را رعايت كند و در تمام مدّت تشرّف، حضور قلبش را حفظ نمايد.
به هنگام تشرّف، پاي راستش را مقدّم بدارد و در وقت خروج از حرم، پاي چپ را مقدّم بدارد.
به هنگام بوسيدن آستانه، از سجده كردن پرهيز كند.
در حرم هرگز با صداي بلند صحبت نكند.
هرگز مزاحم ديگر زائران نشود و اگر قصد ارشاد وهدايت دارد، با زبان خوش و رعايت ادب، تذكّر دهد.
در احترام زوّار و خدّام تلاش كند، كه احترام آنها احترام امام(عليه السلام) است.
در پيش روي مبارك، پشت به قبله بايستد و زيارت بخواند.
سپس به طرف بالاي سر برود و رو به قبله دعا كند.
آنگاه دو ركعت نماز زيارت، در بالاي سر بخواند. در نماز زيارت بهتر آن است كه در ركعت اوّل بعد از حمد، سوره «يس» و در ركعت دوّم بعد از حمد، سوره «الرّحمن» را بخواند و در قنوت نماز، حوايج خود را از خدا بخواهد.
امام هادي(عليه السلام) فرمود: «هر حاجتمندي، قبر جدّم امام رضا(عليه السلام) را در طوس زيارت كند در حاليكه باغسل باشد و بالاي سر، دو ركعت نماز بخواند و در قنوت حاجت خود را از خدا بخواهد، خداوند دعايش را مستجاب مي كند؛ مگر اينكه چيز خلاف شرع و يا قطع رحم از خدا بخواهد.»
( - وسائل الشيعه، ج 10، ص 447. )
بعد از نماز زيارت، دعاي بعد از زيارت را بخواند.
در دعا و مناجات اصرار كند و از دعاهاي مأثور چون «مكارم الاخلاق» و «عالية المضامين» غفلت نكند.
خدا را به حق امام(عليه السلام) سوگند دهد تا او را مشمول شفاعت حضرتش قرار دهد.
امام(عليه السلام) را به حق مادرش حضرت زهرا(عليهاالسلام)، پدرش حضرت موسي بن جعفر و فرزند دلبندش حضرت امام جواد(عليهم السلام) قسم دهد كه او را مورد عنايت خود قرار دهد.
در رأس همه حوايج خود، براي فرج حضرت بقيّةاللّه (ارواحنا فداه) دعا كند.
بعد از فراغت از زيارت و نماز و دعا، اگر موجب ايذاي ديگران نباشد، خود را به كنار ضريح مقدّس برساند، طرف راست صورت را بر ضريح مقدّس بگذارد و دعا كند.
هرگز خيال نكند كه اگر از دور زيارت كند به ادب مقرونتر است.
از گناهان گذشته اش توبه كند و تصميم قطعي بگيرد كه در آينده، خود را به گناه آلوده نكند.
مستحب است كه زائر از طرف پدر، مادر، خويشان، دوستان، حق داران و سفارش كنندگان، به نيابت زيارت كند.
در حرم مطهّر، قرآن كريم تلاوت كرده و به امام(عليه السلام) هديه كند.
در نماز زيارت و يا هر نمازي كه در حرم مي خواند، هرگز جلوتر از قبر مطهّر نايستد، زيرا به فتواي فقهاي معاصر، نماز خواندن در موازات قبر معصوم و جلوتر از آن اشكال دارد.
( - العروة الوثقي، چاپ مكتبة العلمية الاسلامية،ج 1ص 586، مكان المصلّي، الشرط السابع و جواهرالكلام، ج 8، ص 362. )
اگر در وسط زيارت، نماز جماعت برپا شود، بهتر است كه زيارت را قطع كرده به نماز جماعت بپردازد و بعد از نماز، زيارتش را تكميل نمايد.
در حرم امام هشتم(عليه السلام) از نماز جعفر طيّار غفلت نكند كه بسيار تأكيد شده است.
به هنگام خروج از حرم، پشت به ضريح نكند.
كوشش كند كه حال و روحيه او بعد از زيارت بهتر ازقبل باشد، زيرا زيارت امام هشتم(عليه السلام) اگر قبول شود، موجب آمرزش گناهان و ريزش وزر و وبال مي شود.
در مدّت اقامتش در مشهد، نمازها را در حرم بخواند و فضيلت نماز در حرم مطهّر ائمّه(عليهم السلام) بيشتر از نماز در مساجد است و در روايتي آمده كه: «هر يك ركعت نماز در حرم حضرت امير(عليه السلام) معادل دويست هزار ركعت است.»
( - العروةالوثقي، مكان المصلّي، الامكنةالمستحبة و مهذّب الاحكام، ج 5، ص 484. )
چون قصد مراجعت كند، زيارت وداع بخواند.
سعي كند كه به هنگام بازگشت به وطن، با نورانيّت باشد ووضعش نسبت به قبل از تشرّف، فرق كرده باشد.
بانوان محترم همواره، خصوصاً در مشهد مقدّس وبالأخصّ به هنگام تشرّف بر حجاب خود مواظب باشند.
تلاش كند كه در هر فرصتي خود را به مشهد مقدّس برساند و از فيوضات حرم مطهّر آن امام رئوف بهره مند شود، بويژه در ايّام زيارتي.
( - در تهيّه اين نكات از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) و كلمات علماي اعلام، به خصوص مرحوم شهيداوّل و علاّمه مجلسي بهره جسته ايم. الدروس، ج 2، ص 22 و بحارالانوار، ج 100، ص 134. )
ايّام زيارتي حضرت امام رضا(عليه السلام) در طول سال بسيار است كه از آن جمله است:
1 - ماه رجب، به خصوص روز اوّل آن.
2 - 11 ذيقعده، كه روز ولادت آن حضرت است.
3 - 23 ذيقعده، كه روز مخصوص زيارتي آن حضرت است از دور و نزديك.
4 - 25 ذيقعده، كه روز «دحوالأرض» است.
5 - آخر صفر، كه روز شهادت آن حضرت است.
6 - ششم رمضان، كه روز ولايتعهدي آن حضرت است.
7 - اعياد و وفيات و ديگر مناسبات اسلامي.

سيّد محمّد حسيني
شعبان المعظم 1414 ه' . ق



زيارت حضرت رضا (ع)

مرحوم علامه مجلسي در جلد 102 بحارالانوار روي العلامة المجلسي في البحار، ج 102،ص 49 صفحه 49 و مرحوم شيخ صدوق در عيون اخبار والصدوق في العيون ،ج 2،ص 270 عن الصقربن دلف الرّضا جلد2 صفحه 270 از امام هادي(عليه السلام) قال: سمعت سيّدي علي بن محمّدبن عليّ الرضا(عليهم السلام) نقل كرده كه فرمود: هركس حاجتي داشته باشد يقول: من كانت له الي اللّه عزّوجلّ حاجة غسل زيارت كرده و جدّم امام رضا(عليه السلام) فليزر قبر جدّي الرضا(عليه السلام) بطوس را زيارت كند و در قسمت بالاي سر حضرت دو وهو علي غسل وليصلّ عند رأسه ركعتين ركعت نماز بجاي آورده ودر قنوت نماز، حوايج وليسأل اللّه تعالي حاجته في قنوته خود را بخواهد خداوند حاجت او را خواهد داد فانّه يستجيب له ما لم يسأل مگر اينكه چيز گناه و يا قطع رحم از خدا بخواهد في مأثم او قطيعة رحم فانّ
زيرا حرم مطهّر آن حضرت باغي از باغهاي بهشت

موضع قبره لبقعة من بقاع الجنّة
است و هرمؤمني اورا در آن مكان مقدّس زيارت

لايزورها مؤمن الاّ اعتقه اللّه تعالي
كند، خداوند اورا ازآتش دوزخ نجات داده ووارد

من النار وادخله دار القرار
بهشت خواهد نمود.



آداب زيارت امام رضا (ع)

مرحوم علامه مجلسي به نقل از شيخ صدوق نقل ذكر العلامة المجلسي في البحار نقلا عن الصدوق: مي كند: هرگاه قصد زيارت امام رضا(عليه السلام) اذا اردت زيارة الرضا(عليه السلام) داشتي قبل ازاينكه از خانه بيرون روي، غسل بطوس فاغتسل عند خروجك من منزلك كن و هنگام غسل بگو:
وقل حين تغتسل:

اَللَّهُمَّ طَهِّرْني وَطَهِّرْلي قَلْبي وَاشْرَحْ لي
خدايا! پاكم كن و دلم را پاك نموده و مرا شاد بگردان


صَدْري وَاَجْرِ عَلي لِساني مِدْحَتَكَ وَ
و مدح و محبت و ستايش خودت را بر زبانم جاري ساز زيرا


مَحَبَّتَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ فَاِنَّهُ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِكَ
كه هيچ نيرويي جز بوسيله تو نيست


اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لي طَهُوراً وَشِفاءً
خدايا! اين غسل رابراي من مايه پاكي و شفا قرارده

و هنگام خروج ازمنزل بگو:
وتقول حين تخرج:


بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَاِلَي اللَّهِ وَاِلَي ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ
بنام خدا وبه كمك خدا وبسوي خدا وبسوي فرزند پيامبر خدا


حَسْبِيَ اللَّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ اَللَّهُمَّ اِلَيْكَ
مرا خدا كفايت خواهد كرد و بر او توكّل مي كنم. پروردگاراتوجّه من


تَوَجَّهْتُ وَاِلَيْكَ قَصَدْتُ وَماعِنْدَكَ اَرَدْتُ
بسوي تست و مقصد من توهستي وآنچه از پاداش نزد تُست، من اراده كرده ام


پس هنگام بيرون رفتن از درب منزل بگو:
فاذا خرجت فقف علي باب دارك وقل:


اَللَّهُمَّ اِلَيْكَ وَجَّهْتُ وَجْهي وَعَلَيْكَ خَلَّفْتُ
خدايا! به سوي تو رو مي كنم و خانواده ام


اَهْلي وَمالي وَماخَوَّلْتَني وَبِكَ وَثِقْتُ
واموالم وتمام نعمتهايي كه به من عطاكرده اي به تو مي سپارم


فَلاتُخَيِّبْني يا مَنْ لا يُخَيِّبُ مَنْ اَرادَهُ
وبه تواطمينان دارم مرامحروم مكن اي خدايي كه محروم نمي سازي هرآنكه رو به سوي

وَلايُضَيِّ-عُ مَنْ حَفِظَهُ صَلِ عَلي مُحَمَّدٍوَالِ مُحَمَّدٍ
توآورد وتباه نمي سازي آنچه درحفظ وپناه توباشدپس درودفرست برمحمّد


وَاحْفَظْني بِحِفْظِكَ فَاِنَّهُ لايُضَيِّعُ مَنْ حَفِظْتَ
وآل او ومرا در پناه خود حفظ فرما زيرا آنچه در پناه تست تباه نمي گردد

آنگاه كه به سلامتي رسيدي، غسل زيارت بجاي
فاذا وافيت سالماً فاغتسل آور و هنگام غسل بگو:
وقل حين تغتسل:

اَللَّهُمَّ طَهِّرْني وَ طَهِّرْلي قَلْبي وَ اشْرَحْ لي
خدايا! پاكم كن و دلم را پاك گردان و مرا شاد بنما


صَدْري وَ اَجْرِ عَلي لِساني مِدْحَتَكَ وَ
و مدح و محبّت و ستايش خودت را بر زبانم جاري ساز، زيرا


مَحَبَّتَكَ وَ الثَّناءَ عَلَيْكَ فَاِنَّهُ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِكَ وَ
كه هيچ نيرويي جز بوسيله تو نيست و يقين دارم


قَدْ عَلِمْتُ اَنَّ قِوامَ ديني اَلتَّسْليمُ لِاَمْرِكَ وَ
كه قوام دين من در تسليم شدن در برابر فرمان تو و پيروي


الْاِتِّباعُ لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ وَ الشَّهادَةُ عَلي جَميعِ
از راه و روش پيامبر تو و گواهي دادن بر همه خلق تست


خَلْقِكَ اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لي شِفاءً وَنُوراً اِنَّكَ عَلي
خدايا! اين را براي من شفا و نور قرار ده


كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ.
زيرا كه تو به هر چيز توانايي.



دعاي اذن دخول ( ذكر الاستيذان )
مرحوم كفعمي در مصباح صفحه 472 گفته: «هنگام ورود قال الكفعمي في المصباح ص 472: فاذا اردت الدخول به حرم يكي از ائمّه(عليهم السلام) اين دعا خوانده شود:
... علي احد مشاهد الائمّة(عليهم السلام) فتقول:
اَللَّهُمَّ اِنّي وَقَفْتُ عَلي بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ
پروردگارا! من پشت در يكي از درهاي خانه هاي

نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَالِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ
پيامبرت ايستاده ام و منع نمودي از اينكه مردم

يَدْخُلُوا اِلاَّ بِاِذْنِهِ فَقُلْتَ يااَيُّهَاالَّذينَ امَنُوا
بدون اجازه وارد آنها شوند و فرمودي: اي ايمان آورندگان!

لاتَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ اِلاَّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ اَللَّهُمَ
به خانه هاي پيامبر بدون اجازه داخل نشويد. اي پروردگارا!

اِنّي اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِالشَّريفِ
من به احترام و عظمت صاحب اين حرم مطهّر

في غَيْبَتِهِ كَما اَعْتَقِدُها في حَضْرَتِهِ وَاَعْلَمُ اَنَ
در غيابش همانند حضورش معتقد هستم و يقين دارم كه

رَسُولَكَ وَخُلَفائَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ اَحْياءٌ عِنْدَكَ
پيامبرت و خلفاي گرامت زنده اند واز روزي

يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَقامي وَيَسْمَعُونَ كَلامي
و نعمتهاي نزد تو بهره مند هستند. و مرا مي بينند و كلام مرا مي شنوند

وَ يَرُدُّونَ سَلامي وَاَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعي
و جواب سلام مرا مي دهند و مرا (بخاطرعدم شايستگي) از شنيدن

كَلامَهُمْ وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمي بِلَذيذِمُناجاتِهِمْ
كلام آنان محروم ساخته اي و لذت مناجات آنان را بر من چشانده اي

وَاِنّي اَسْتَأْذِنُكَ يا رَبِّ اَوَّلاً وَاَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ
پروردگارا! در مرتبه اوّل از تو اجازه مي خواهم و در مرتبه

صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ ثانِياً وَاَسْتَأْذِنُ خَليفَتَكَ
دوّم از پيامبرت اذن مي طلبم و در مرتبه سوّم از خليفه ات، اين

الْاِمامَ الْمُفْتَرَضَ عَلَيَّ طاعَتُهُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَي
امامي كه اطاعت آن را بر من واجب نموده اي يعني امام علي بن موسي(عليه السلام)

الرِّضا عَلَيْهِ السَّلامُ وَالْمَلائِكَةَ الْمُوَكَّلينَ
و از ملائكه پاسدار اين حرم پاك، رخصت مي جويم كه

بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ ثالِثاً ءَاَدْخُلُ يا رَسُولَ اللَّهِ
داخل اين حرم مطهّر شوم. اي پيامبر خدا ! آيا به من اجازه مي دهي داخل

ءَاَدْخُلُ يا حُجَّةَاللَّهِ ءَاَدْخُلُ يا مَلائِكَةَاللَّهِ
شوم؟ اي حجّت خدا! به من اذن مي دهي؟ اي ملائكه

الْمُقَرَّبينَ الْمُقيمينَ في هذَالْمَشْهَدِ فَأْذَنْ لي
مقرّب مقيم در اين حرم نوراني! به من رخصت مي دهيد؟

يامَوْلايَ فِي الدُّخُولِ اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ
اي مولاي من! به من اجازه ده به بهترين نحوي كه به اولياي خوداجازه مي دهي

اَوْلِيائِكَ فَاِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلاً لِذلِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِكَ

تاداخل حرم مطهّرگردم.اگرچه من سزاواراين چنين اجازه نيستم،ولي توشايسته آني


«پس ببوس عتبه مباركه را و داخل شو.» درحالي كه
ثمّ قبّل العتبة وادخل والبس اطهر ثيابك

پاكيزه ترين لباسهاي خود را پوشيده اي و با پاي
وامش حافياً و عليك السكينة والوقار

برهنه وآرامش و وقارگام بردار و به ياد خدا باش وبگو:
بالتكبير والتهليل والتسبيح و التمجيد

اَللَّهُ اَكْبَرُ وَ لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وسُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُلِلَّهِ
خدابزرگترازآنست كه بوصف آيد،جزاومعبودي نيست،ازهرعيب منزّه وستايشهامخصوص اوست وگامهاي خودراكوتاه بردارچون داخل حرم شدي بگو:
وقصّر خطاياك وقل حين تدخل:

بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي
به نام خدا و به كمك خدا و در حاليكه بر آيين رسول خدا(صلي الله عليه و اله وسلم)

اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ
هستم شهادت و گواهي مي دهم براينكه معبود حقّي جز خداي يگانه

لا شَريكَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ
نيست و او يكتا و بي شريك است و گواهي مي دهم كه حضرت محمّد بنده

رَسُولُهُ وَ اَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ
و پيامبر اوست و حضرت علي(عليه السلام) خليفه اوست

كنار ضريح برو و روبروي آن حضرت پشت به قبله
وسر حتّي تقف علي قبره تستقبل وجهه بوجهك واجعل القبلة

بايست و بگو:

بين كتفيك وقل:


اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ
گواهي مي دهم كه معبود حقّي جز خداي يكتا نيست و شريكي ندارد

اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّهُ سَيِّدُ
و گواهي مي دهم كه محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) بنده و فرستاده اوست و اينكه او آقاي

الْاَوَّلينَ وَ الْاخِرينَ وَ اَنَّهُ سَيِّدُ الْاَنْبِياءِ
اوّلين و آخرين است و او آقاي پيامبران

وَالْمُرْسَلينَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ
و فرستاده شدگان است خدايا درود فرست برمحمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) كه بنده و فرستاده


وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ سَيِّدِ خَلْقِكَ اَجْمَعينَ
و پيامبر تست و آقاي همه خلائق است آن درودي را

صَلواةً لايَقْوي عَلي اِحْصائِها غَيْرُكَ اَللَّهُمَّ
كه غير تو كسي را توانايي شمارش آن نيست. خدايا! رحمت

صَلِّ عَلي اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبيطالِبٍ
بفرست بر امير مؤمنان علي بن ابيطالب كه بنده تو

عَبْدِكَ وَاَخي رَسُولِكَ الَّذِي انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِكَ
و برادر پيامبر تست كه او را با علم و آگاهي خود انتخاب فرمودي

وَ جَعَلْتَهُ هادِياً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ
و هدايتگر بندگان مورد نظر خود قرار دادي

الدَّليلَ عَلي مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسالاتِكَ وَ دَيَّانَ
و رهنمود مردم بر كسي كه جهت انجام رسالت مبعوث نموده اي

الدّينِ بِعَدْ لِكَ وَ فَصْلِ قَضائِكَ بَيْنَ خَلْقِكَ
و حكومت كننده در دين به عدالت و جدا كننده حق از باطل ميان خلايق

وَ الْمُهَيْمِنَ عَلي ذلِكَ كُلِّهِ وَ السَّلامُ عَلَيْهِ وَ
و حافظ و نگهبان بر همه اينها قرار دادي و سلام و رحمت

رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي فاطِمَةَ
و بركات خدا بر او باد. خدايا! رحمت فرست بر حضرت فاطمه(عليها السلام)

بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَلِيِّكَ وَ اُمِّ السِّبْطَيْنِ
دختر پيامبر خود و همسر وليّ خود و مادر

الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
حضرت حسن(عليه السلام) و حضرت حسين(عليه السلام) كه آقاي جوانان اهل بهشتند

الطُّهْرَةِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ التَّقِيَّةِ النَّقِيَّةِ
آن بانوي پاك طينت و پاك و پاكيزه و پرهيزكار

الرَّضِيَّةِ الزَّكِيَّةِ سَيِّدَةِ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
خوش باطن پسنديده پاكروش، بانوي همه بانوان اهل بهشت،

اَجْمَعينَ صَلوةً لايَقْوي عَلي اِحْصائِهاغَيْرُكَ
رحمتي كه غيراز تو كسي قادر به شمارش آن نيست

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ سِبْطَيْ
خدايا! رحمت فرست بر حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) دو نوه

نَبِيِّكَ وَسَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِالْقائِمَيْنِ في
پيامبرت و دو آقاي جوانان اهل بهشت آن دو قيام كننده در

خَلْقِكَ وَالدَّليلَيْنِ عَلي مَنْ بَعَثْتَ بِرِسالاتِكَ
ميان آفريدگانت و رهنمود مردم بر كسي كه براي رسالت مبعوث نموده اي

وَ دَيَّانَيِ الدّينِ بِعَدْلِكَ وَ فَصْلَيْ قَضائِكَ
و حكومت كنندگان در دين به عدالت و جدا كنندگان حق از باطل

بَيْنَ خَلْقِكَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
ميان خلايق، خدايا! رحمت فرست بر حضرت علي بن الحسين(عليهما السلام)

عَبْدِكَ الْقائِمِ في خَلْقِكَ وَ الدَّليلِ عَلي مَنْ
كه بنده تو و قيام كننده بحق در ميان خلايق و رهنمود مردم بر كسي كه

بَعَثْتَ بِرِسالاتِكَ وَ دَيَّانِ الدّينِ بِعَدْلِكَ وَ
براي رسالت مبعوث نموده اي و حكومت كننده در دين به عدالت

فَصْلِ قَضائِكَ بَيْنَ خَلْقِكَ سَيِّدِ الْعابِدينَ
و جدا كننده حق از باطل در ميان مردم و آقاي عبادت كنندگان

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَبْدِكَ وَ
خدايا! رحمت فرست بر حضرت محمّد بن علي بنده

خَليفَتِكَ في اَرْضِكَ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيّينَ اَللَّهُمَّ
و جانشين تو در پهنه زمين، شكافنده دانش پيامبران. خدايا!

صَلِّ عَلي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَبْدِكَ وَ
رحمت فرست بر حضرت جعفر بن محمّد آن راستگو بنده تو و

وَلِيِّ دينِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلي خَلْقِكَ اَجْمَعينَ
سرپرست دين تو و حجّت تو بر همه خلايق

الصَّادِقِ الْبارِّ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُوسَي بْنِ
آن راستگوي نيكوكار. خدايا! رحمت فرست برحضرت موسي بن

جَعْفَرٍ عَبْدِكَ الصَّالِحِ وَ لِسانِكَ في خَلْقِكَ
جعفر بنده شايسته ات و زبان رساي تو در ميان مردم

النَّاطِقِ بِحُكْمِكَ وَ الْحُجَّةِ عَلي بَرِيَّتِكَ
و سخنگوي به فرمان تو و حجّت تو بر خلايق

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِ بْنِ مُوسَي الرِّضَا

خدايا! رحمت فرست بر حضرت علي بن موسي آن خشنود روش

الْمُرْتَضي عَبْدِكَ وَوَلِيِ دينِكَ الْقائِمِ بِعَدْلِكَ
و پسنديده صفات وبنده تو و وليّ دين تو وقيام كننده به عدالت

وَ الدَّاعي اِلي دينِكَ وَ دينِ ابائِهِ الصَّادِقينَ
و دعوت كننده مردم بسوي دين تو و دين پدران راستگويش

صَلوةً لا يَقْوي عَلي اِحْصائِها غَيْرُكَ اَللَّهُمَّ
رحمتي كه جز تو كسي را توانايي شمارش آن نيست. خدايا!

صَلِّ عَلي مُحَمَّدِبْنِ عَلِيٍّ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ
رحمت فرست بر حضرت محمّد بن علي بنده و جانشين تو

الْقائِمِ بِاَمْرِكَ وَ الدَّاعي اِلي سَبيلِكَ اَللَّهُمَّ
و قيام كننده به فرمان تو و دعوت كننده مردم بسوي راه تو. خدايا!

صَلِّ عَلي عَلِيِ بْنِ مُحَمَّدٍعَبْدِكَ وَوَلِيِّ دينِكَ
رحمت فرست برحضرت علي بن محمّد كه بنده تو و سرپرست دين تست

اَللَّهُمَ صَلِّ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعامِلِ
خدايا درود فرست بر حضرت حسن بن علي آن عمل كننده

بِاَمْرِكَ الْقائِمِ في خَلْقِكَ وَ حُجَّتِكَ
به فرمان تو و قيام كننده به حق در ميان خلايق و حجّت تو

الْمُؤَدّي عَنْ نَبِيِّكَ وَشاهِدِكَ عَلي خَلْقِكَ
و ادا كننده وظيفه از طرف پيامبرتو و گواه تو بر خلايق

الْمَخْصُوصِ بِكَرامَتِكَ الدَّاعي اِلي طاعَتِكَ
و اختصاص يافته به كرامتهاي تو و دعوت كننده مردم به اطاعت تو

وَ طاعَةِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ
و فرمانبرداري از رسول تو، رحمتهاي تو بر همه ايشان باد!

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي حُجَّتِكَ وَ وَلِيِّكَ الْقائِمِ في
خدايا! رحمت فرست بر حجّت و وليّ خود آن قيام كننده به حق در

خَلْقِكَ صَلوةً تامَّةً نامِيَةً باقِيَةً تُعَجِّلُ بِها
ميان خلايق رحمتي كامل و بابركت وپايدار كه موجب نزديكي

فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِها وَ تَجْعَلُنا مَعَهُ فِي الدُّنْيا وَ
فرج و نصرت آن حضرت شود و ما را در دنيا همراه او نموده و در آخرت با او

الْاخِرَةِ اَللَّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِحُبِّهِمْ وَ
محشور فرمايي. خدايا! من بوسيله محبّت اين بزرگواران به تو تقرّب

اُوالي وَلِيَّهُمْ وَ اُعادي عَدُوَّهُمْ فَارْزُقْني بِهِمْ
مي جويم و دوستانشان را دوست داشته و با دشمنانشان دشمن هستم

خَيْرَ الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنّي بِهِمْ شَرَّ
پس به سبب ايشان خير دنيا و آخرت را به من روزي فرما و

الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ وَ اَهْوالَ يَوْمِ الْقِيمَةِ
و شرّ دنيا و آخرت و هراس رستاخيز را از من برطرف ساز

پس بالاي سر آن حضرت نشسته و مي گويي:
ثمّ تجلس عند رأسه وتقول: اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
سلام بر تو اي وليّ خدا! سلام بر تو اي

ياحُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللَّهِ في
حجّت خدا! سلام بر تو اي نور خدا در
ظُلُماتِ الْاَرْضِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمُودَالدّينِ
تاريكيهاي زمين! سلام بر تو اي ستون دين!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ ادَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث حضرت آدم برگزيده خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث حضرت نوح پيامبر خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث ابراهيم دوست صميمي خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اِسْمعيلَ ذَبيحِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث اسماعيل قرباني امر خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُوسي كَليمِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث موسي هم سخن خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عيسي رُوحِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث عيسي روح خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ
سلام بر تو اي وارث حضرت محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) فرستاده خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيٍ
سلام بر تو اي وارث اميرمؤمنان حضرت علي

وَلِيِّ اللَّهِ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ
وليّ ونماينده خدا و جانشين فرستاده پروردگار جهانيان!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ
سلام بر تو اي وارث حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ
سلام بر تو اي وارث حضرت امام حسن(عليه السلام) و حضرت امام حسين(عليه السلام)

سَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
دو آقاي جوانان اهل بهشت! سلام بر تو

ياوارِثَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعابِدينَ
اي وارث حضرت عليّ بن الحسين امام زين العابدين(عليه السلام)!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ
سلام بر تو اي وارث حضرت محمّد بن علي، شكافنده دانش

عِلْمِ الْاَوَّلينَ وَ الْاخِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
گذشتگان و آيندگان و سلام بر تو

ياوارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ
اي وارث حضرت جعفر بن محمّد امام راستگو و نيكوكار!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ
سلام بر تو اي وارث حضرت موسي بن جعفر(عليه السلام)!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّدّيقُ الشَّهيدُ
سلام بر تو اي راست گفتار و شهيد راه خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبارُّ التَّقِيُّ اَشْهَدُ
سلام بر تو اي جانشين نيكو كردار و پرهيزكار! گواهي مي دهم

اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ وَ اتَيْتَ الزَّكوةَ وَ
كه تو باعث بپا داشتن نماز و پرداخت زكات شدي و

اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ
به كارهاي خوب دستور دادي و از كارهاي زشت نهي فرمودي

عَبَدْتَ اللَّهَ حَتّي اَتيكَ الْيَقينُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
و خداي را پرستش نمودي تا آنكه پيك اجل تو را فرا رسيد سلام بر تو اي

يا اَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
ابا الحسن و رحمت خدا و بركاتش بر تو باد!

پس خود را بر ضريح مقدّس چسبانده و مي گويي: ثمّ تنكبّ علي القبر وتقول:

اَللَّهُمَّ اِلَيْكَ صَمَدْتُ مِنْ اَرْضي وَ قَطَعْتُ
خدايا! از شهر خود به قصد تو حركت كردم و به اميد بخشش تو

الْبِلادَ رَجاءَ رَحْمَتِكَ فَلا تُخَيِّبْني
شهرها را پيمودم پس مرا نااميد نفرما

وَلاتَرُدَّني بِغَيْرِ قَضاءِ حاجَتي وَارْحَمْ تَقَلُّبي
وبدون برآوردن حاجت، مرا برمگردان وبر غلطيدن و چرخش پروانه وار

عَلي قَبْرِابْنِ اَخي رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ
من بر قبر پسر برادر رسول خود ترحّم نما! درود تو بر او

الِهِ بِاَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا مَوْلايَ اَتَيْتُكَ زآئِراً
و بر خاندانش باد. پدر و مادرم به فدايت باد اي مولاي من! به زيارت تو آمده

وافِداً عائِذاً مِمَّا جَنَيْتُ عَلي نَفْسي
و بر تو وارد شده ام و از جنايتي كه به خود كرده ام

وَاحْتَطَبْتُ عَلي ظَهْري فَكُنْ لي شافِعاً اِلَي
و بار گناهي كه بر دوشم سنگيني مي كند بر تو پناه آورده ام

اللَّهِ يَوْمَ فَقْري وَفاقَتي فَلَكَ عِنْدَ اللَّهِ مَقامٌ
در روز تهيدستي و نيازم در پيشگاه خدا از من شفاعت فرما چون

مَحْمُودٌ وَ اَنْتَ عِنْدَهُ وَجيهٌ سپس دست راست
نزد خدا مقام پسنديده داري و آبرومند هستي ثم ترفع يدك اليمني

خودرابلند كرده، دست چپ رابرقبرنهاده ومي گويي: وتبسط اليسري علي القبروتقول:

اَللَّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلايَتِهِمْ
خدايا! من البتّه بوسيله محبّت و ولايت اين بزرگواران بسوي تو تقرّب

اَتَوَلّي اخِرَهُمْ بِما تَوَلَّيْتُ بِهِ اَوَّلَهُمْ وَ اَبْرَءُ مِنْ
مي جويم. ولايت آخرين آنان را پذيرفته ام به آن دليل كه ولايت اوّلين آنان را

كُلِّ وَليجَةٍ دُونَهُمْ اَللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذينَ بَدَّلُوا
پذيرفته ام و از هر دوست پنهاني و صاحب سرّ، غيراز اينها بيزارم

نِعْمَتَكَ وَ اتَّهَمُوا نَبِيَّكَ وَ جَحَدُوا بِاياتِكَ
خدايا! لعنت كن آنان را كه نعمت تو را دگرگون و پيامبر تو را متّهم ساخته

وَ سَخِرُوا بِاِمامِكَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلي
و آيات تو را منكر شده و امام منتخب تو را مسخره كردند و مردم را

اَكْتافِ الِ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ
به مخالفت خاندان پيامبر، واداشتند. خدايا! من البتّه با

بِاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ الْبَرآئَةِ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَ
لعنت بر اينان و بيزاري از آنان در دنيا و آخرت به درگاه تو

الْاخِرَةِ يا رَحْمنُ
تقرّب مي جويم، اي خداي بخشنده!


و به طرف پايين پاي آن حضرت رفته و مي گويي: ثمّ تحوّل عند رجليه وتقول:

صَلَّي اللَّهُ عَلَيْكَ يااَبَا الْحَسَنِ صَلَّي اللَّهُ عَلي
درود خدا بر تو اي ابا الحسن! درود خدا بر روح پاك

رُوحِكَ وَبَدَنِكَ صَبَرْتَ وَ اَنْتَ الصَّادِقُ
تو و بدن مطهّر تو! در راه خدا صبر كردي و تو راستگو

الْمُصَدَّقُ قَتَلَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالْاَيْدي وَالْاَلْسُنِ
و مورد تصديقي! خدا بكشد آنان را كه تو را با دست و زبان كشتند.

سپس از پشت سر قبر، نزد سرِ آن حضرت رفته ودو ركعت ثمّ تحول عند رأسه من خلفه وصلّ نماز بگذار، در ركعت اوّل بعد ازحمد، سوره يس و در ركعتين تقرأ في احداهما «يس» ركعت دوّم بعداز حمد، سوره الرّحمن، بخوان و بعد و في الاخري «الرحمن» از نماز زيارت، در دعا و تضرّع كوشش كن، براي خود و تجتهد في الدعاء و التضرّعو پدرومادر خود و همه برادران مؤمن خود بسيار و اكثر من الدعاء لنفسك ولوالديك
دعاكن وآنچه خواهي نزد سرآن حضرت بمان آنگاه ولجميع اخوانك واقم عند رأسه ماشئت

نماز زيارت را در نزديكي قبر شريف بخوان ولتكن صلوتك عند القبر

علاّمه مجلسي؛ دربحار مي نويسد: پس از قال العلامة المجلسي في البحار:ثمّ صلّ اينكه نماز زيارت را خواندي، تسبيح حضرت صلاةالزيارة وسبّح واهدها زهرا(عليهاالسلام) بگو وآن را به حضرت هديه كن و اين اليه صلوات اللّه عليه



دعاي بعد از زيارت امام رضا


اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ يا اَللَّهُ الدَّآئِمُ في مُلْكِهِ
خدايا! من از تو مي خواهم اي خدايي كه در فرمانروايي، جاوداني

الْقائِمُ في عِزِّهِ الْمُطاعُ في سُلْطانِهِ الْمُتَفَرِّدُ
و در عزّت، پابرجايي و در سلطنت، فرمانروايي و در جلالت وعظمت،

في كِبْرِيائِهِ الْمُتَوَحِّدُ في دَيْمُومِيَّةِ بَقائِهِ
منحصر بفردي و در جاودانگي، يكتايي

الْعادِلُ في بَرِيَّتِهِ الْعالِمُ في قَضِيَّتِهِ الْكَريمُ
و در ميان خلايق عدالت پيشه و دادگر و در قضاوت آگاهي

في تَأْخيرِ عُقُوبَتِهِ اِلهي حاجاتي مَصْرُوفَةٌ
و در تأخير عقوبت بزرگوار و جوانمردي. خدايا! حاجات من دست تست

اِلَيْكَ وَ امالي مَوْقُوفَةٌ لَدَيْكَ وَ كُلَّما وَفَّقْتَني
و آرزوهاي من نزد تست و هر گاه در كار خوب موفّق شوم

مِنْ خَيْرٍ فَاَنْتَ دَليلي عَلَيْهِ وَ طَريقي اِلَيْهِ
عنايت تو به آن رهنمونم كرده و راهگشايم بوده

يا قَديراً لاتَؤُدُهُ الْمَطالِبُ يا مَلِيّاً يَلْجَأُ اِلَيْهِ كُلُ
اي خداي توانايي كه تقاضاي بندگان، او را خسته نمي كند. اي پروردگار غني

راغِبٍ مازِلْتُ مَصْحُوباً مِنْكَ بِالنِّعَمِ جارِياً
كه هر مشتاق بسوي تو پناه مي آورد. هميشه غرق در نعمتهاي تو بوده ام و

عَلي عاداتِ الْاِحْسانِ وَ الْكَرَمِ اَسْئَلُكَ
از خوان احسان و كرم مستمرّ تو بهره مند بوده ام. از تو درخواست مي كنم

بِالْقُدْرَةِالنَّافِذَةِفي جَميعِ الْاَشْياءِ وَ قَضائِكَ
به حق آن قدرتي كه بر تمام چيزها مسلّط است و به حق قضا و قدر محكمي كه

الْمُبْرَمِ الَّذي تَحْجُبُهُ بِاَيْسَرِ الدُّعاءِ وَ بِالنَّظْرَةِ
با كوچكترين دعا جلوگيري مي شود و به آن نظر عنايتي كه

الَّتي نَظَرْتَ بِها اِلَي الْجِبالِ فَتَشامَخَتْ
به كوهها افكندي و آنها سر برافراشتند

وَاِلَي الْاَرَضينَ فَتَسَطَّحَتْ وَ اِلَي السَّمواتِ
وبه نظري كه به زمينهاافكندي وآنها هموار گرديدند و به نظري كه به آسمانها

فَارْتَفَعَتْ وَ اِلَي الْبِحارِ فَتَفَجَّرَتْ يا مَنْ جَلَ
افكندي ومرتفع گرديدند و به درياها افكندي و جاري شدند

عَنْ اَدَواتِ لَحَظاتِ الْبَشَرِ وَ لَطُفَ عَنْ دَقائِقِ
اي آنكه از چشم انداز بشر فراتري و از پندار انديشه ها

خَطَراتِ الْفِكَرِ لا تُحْمَدُ يا سَيِّدي اِلاَّ بِتَوْفيقٍ
پنهاني هيچگونه ستايش تو صورت نمي پذيرد مگر با توفيق

مِنْكَ يَقْتَضي حَمْداً وَ لا تُشْكَرُ عَلي اَصْغَرِ
از طرف تو كه آن هم خود مقتضي ستايش است وهيچگونه سپاس تو انجام

مِنَّةٍ اِلاَّ اسْتَوْجَبْتَ بِها شُكْراً فَمَتي تُحْصي
نمي گيرد مگر اينكه همان سپاس نيز احتياج به سپاس ديگري دارد

نَعْماؤُكَ يا اِلهي وَ تُجازي آلاؤُكَ يا مَوْلايَ
معبودا كي نعمتهاي توقابل شمارش بوده واي مولاي من كي عنايات توقابل پاداش

 وَ تُكافَي ءُ صَنايِعُكَ يا سَيِّدي وَ مِنْ نِعَمِكَ
بوده اي آقاي من! كي احسان تو قابل جبران بوده، ستايش ستايشگران

يَحْمَدُ الْحامِدُونَ وَ مِنْ شُكْرِكَ يَشْكُرُ
از جمله نعمتهاي تست و سپاس سپاسگران از عنايات تست

الشَّاكِرُونَ وَ اَنْتَ الْمُعْتَمَدُ لِلذُّ نُوبِ في
و تو براي بخشش گناهان مورد اعتمادي و تو آني كه

عَفْوِكَ وَ النَّاشِرُ عَلَي الْخاطِئينَ جَناحَ
پرده خطاپوشت بر سرِ گنهكاران گسترده است

سِتْرِكَ وَ اَنْتَ الْكاشِفُ لِلضُّرِّ بِيَدِكَ فَكَمْ مِنْ
و به دست عنايات تو گرفتاريها برطرف مي گردد و چه بسيار

سَيِّئَةٍ اَخْفاها حِلْمُكَ حَتّي دَخِلَتْ وَ حَسَنَةٍ
گناهي كه حلم و بردباري تو آن را پنهان نمود تا خود به خود ازبين رفت و

ضاعَفَها فَضْلُكَ حَتّي عَظُمَتْ عَلَيْها
چه بسيار كار نيكي كه فضل تو او را دو چندان كرد تا پاداش بزرگ

مُجازاتُكَ جَلَلْتَ اَنْ يُخافَ مِنْكَ اِلاَّ الْعَدْلُ
تو بر آن تعلّق گرفت تو والاتر از آني كه از غير عدل تو كسي بترسد

وَاَنْ يُرْجي مِنْكَ اِلاَّ الْاِحْسانُ وَ الْفَضْلُ
و به غيراحسان و فضل تو چشم دوخته شود

فَامْنُنْ عَلَيَّ بِما اَوْجَبَهُ فَضْلُكَ وَ لا تَخْذُلْني
پس بر من منّت بگذار به آنچه كه فضل تو اقتضا مي كند و مرا به خود وامگذار

بِما يَحْكُمُ بِهِ عَدْلُكَ سَيِّدي لَوْ عَلِمَتِ
طبق آنچه كه عدالت تو حكم مي كند اي آقاي من! اگر زمين

الْاَرْضُ بِذُنُوبي لَساخَتْ بي اَوِ الْجِبالُ
از گناهان من آگاه شود مرا در خود فرو مي برد يا اگر كوهها باخبر شوند

لَهَدَّتْني اَوِالسَّمواتُ لَاخْتَطَفَتْني اَوِ الْبِحارُ
مرا درهم مي كوبند و يا اگر آسمانها مطّلع شوند مرا مي ربايند و يا اگر درياها

لَاَغْرَقَتْني سَيِّدي سَيِّدي سَيِّدي مَوْلايَ
آگاه شوند مرا غرق مي سازند. اي آقاي من! آقاي من! آقاي من! اي مولاي من!

مَوْلايَ مَوْلايَ قَدْتَكَرَّرَ وُقُوفي لِضِيافَتِكَ فَلا
مولاي من! مولاي من! به كرّات در كنار سفره مهماني و ضيافت تو نشسته ام

تَحْرِمْني ما وَعَدْتَ الْمُتَعَرِّضينَ لِمَسْئَلَتِكَ
پس مرا از آنچه كه وعده داده اي به گدايان درگاهت عطا كني، محروم مساز

يا مَعْرُوفَ الْعارِفينَ يا مَعْبُودَ الْعابِدينَ
اي مورد شناسايي عارفان و اي مورد عبادت عابدان و

يامَشْكُورَ الشَّاكِرينَ يا جَليسَ الذَّاكِرينَ
مورد سپاس سپاسگزاران و اي همنشين اهل ذكر و اي

يامَحْمُودَ مَنْ حَمِدَهُ يا مَوْجُودَ مَنْ طَلَبَهُ
مورد ستايش ستايشگران اي يافت شده جويندگان

يامَوْصُوفَ مَنْ وَحَّدَهُ يا مَحْبُوبَ مَنْ اَحَبَّهُ
اي توصيف شده يكتاپرستان اي محبوب دوستداران و عاشقان

ياغَوْثَ مَنْ اَرادَهُ يا مَقْصُودَ مَنْ اَنابَ اِلَيْهِ
اي دادرس داد خواهان! اي مقصودِ از گناه برگشتگان وتوبه كنندگان!

يامَنْ لا يَعْلَمُ الْغَيْبَ اِلاَّ هُوَ يا مَنْ لا يَصْرِفُ
اي آنكه از امور پنهاني غير از او خبرندارد. اي آنكه اتّفاق بد را غير از او

السُّوءَ اِلاَّ هُوَ يا مَنْ لا يُدَبِّرُ الْاَمْرَ اِلاَّ هُوَ يا مَنْ
كسي برنمي گرداند! اي آنكه تدبير كارها فقط در دست اوست! اي آنكه

لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاَّ هُوَ يا مَنْ لا يَخْلُقُ الْخَلْقَ
بخشش گناهان فقط به عنايت اوست! اي آنكه آفرينش خلايق فقط بدست

اِلاَّ هُوَ يا مَنْ لا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ اِلاَّ هُوَ صَلِّ عَلي
تواناي اوست! اي آنكه بارش باران فقط به توسّط اوست، درود فرست

مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْلي يا خَيْرَ الْغافِرينَ
بر محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) و خاندان محمّد و مرا بيامرز اي بهترين آمرزندگان!

رَبِ اِنّي اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَحَياءٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ
پروردگارا! من از تو آمرزش مي طلبم همانندآمرزش طلبي كسي كه ازتو حيا مي كند

اسْتِغْفارَ رَجاءٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ اِنابَةٍ وَ
و طلب مغفرت مي كنم، همانند طلب مغفرت كسي كه به تو اميدوار است

اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَرَغْبَةٍوَاَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ
وبسوي تو برمي گردد و مشتاق تست و از تو هراسان است استغفار مي كنم

رَهْبَةٍوَ اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ طاعَةٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ
همانند استغفار كسي كه او مطيع تست و به تو

اسْتِغْفارَ ايمانٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ اِقْرارٍ وَ
ايمان دارد و مغفرت مي طلبم همانند طلب مغفرت كسي كه به گناهان خود معترف

 اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ اِخْلاصٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ
است و از تو آمرزش مي طلبم همانند آمرزش خواهي كسي كه بااخلاص

اسْتِغْفارَ تَقْوي وَ اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ تَوَكُّلٍ وَ
و باتقوي است و آمرزش مي طلبم همانند آمرزش كسي كه به تو، توكّل دارد

اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ ذِلَّةٍ وَ اَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفارَ
و از تو آمرزش مي طلبم همانند آنكه درمقابل عظمت تو ذليل است و اعمال او براي تو

عامِلٍ لَكَ هارِبٍ مِنْكَ اِلَيْكَ فَصَلِّ عَلي
است و از غضب تو بسوي تو گريزان است پس درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَتُبْ عَلَيَّ وَ عَلي والِدَيَ
محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) و خاندانش و توبه مرا و پدر و مادرم را بپذير

بِماتُبْتَ وَتَتُوبُ عَلي جَميعِ خَلْقِكَ يا اَرْحَمَ
به آنگونه اي كه توبه تمام خلايق را مي پذيري اي مهربانترين

الرَّاحِمينَ يا مَنْ يُسَمَّي بِالْغَفوُرِ الرَّحيمِ
مهربانان! اي آنكه به بخشندگي و مهرباني ناميده شده اي!

يامَنْ يُسَمَّي بِالْغَفُورِ الرَّحيمِ يا مَنْ يُسَمَّي
اي آنكه به بخشندگي و مهرباني ناميده شده اي! اي آنكه به بخشندگي و

بِالْغَفُورِالرَّحيمِ صَلِ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ
مهرباني ناميده شده اي! درود بفرست بر محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) وآل محمّد

وَ اقْبَلْ تَوْبَتي وَ زَكِّ عَمَلي وَ اشْكُرْ سَعْيي
و توبه مرا بپذير و عمل مرا اصلاح فرما وبه كوشش اندكم پاداش زياد عطا كن

وَارْحَمْ ضَراعَتي وَ لا تَحْجُبْ صَوْتي وَ
و به گريه و زاريم ترحّم نما و از ورود صدايم به درگاهت جلوگيري نفرما

لاتُخَيِّبْ مَسْئَلَتي ياغَوْثَ الْمُسْتَغيثينَ وَ اَبْلِغْ
و خواهشهاي مرا نااميد مگردان اي دادرس دادخواهان! و به پيشوايان

اَئِمَّتي سَلامي وَ دُعائي وَ شَفِّعْهُمْ في جَميعِ
وامامان نور سلام و دعاي مرا برسان و شفاعتشان را در همه آنچه از تو

ما سَئَلْتُكَ وَ اَوْصِلْ هَدِيَّتي اِلَيْهِمْ كَما يَنْبَغي
درخواست كردم بپذير و تحفه مرا به ايشان برسان آنگونه كه سزاوار ايشان

لَهُمْ وَ زِدْهُمْ مِنْ ذلِكَ ما يَنْبَغي لَكَ بِاَضْعافٍ
است و اين تحفه را آنگونه كه سزاوار تست چندين برابر گردان بطوريكه

لا يُحْصيها غَيْرُكَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ
غير از تو كسي نتواند آن را بشمارد و هيچ حركت و نيرويي جز به

بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلي اَطْيَبِ
اراده خداي والاي بزرگ نيست. خدا درود فرستد بر پاكترين فرستادگان،

الْمُرْسَلينَ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّاهِرينَ
محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) و خاندان پاك او




زيارت ديگر امام رضا


علامه مجلسي؛ درجلد102بحارالانوار، صفحه 99 از قد ذكر العلامة المجلسي في البحار ج 102،ص 99 نقلاً عن كامل الزيارات

كامل الزيارات زيارت ديگري رابراي آن حضرت نقل مي كند: لابن قولويه زيارة اخري لمولانا الرضا(عليه السلام):

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضَا
خدايا! درود فرست بر علي بن موسي آن خشنود روش

الْمُرْتَضَي الْاِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ
و پسنديده صفات و پيشواي پرهيزگار وپاك سيرت و حجّت وخليفه تو

عَلي مَنْ فَوْقَ الْاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَي
بر تمام افرادي كه در روي زمين و در زير خاكست

الصِّدّيقِ الشَّهيدِ صَلوةً كَثيرَةً تامَّةً زاكِيَةً
و آن راست پيشه و شهيد راه خدا، درود بسيار و كامل و پاكيزه

مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ
پيوسته و پي در پي و رديف هم همانند برترين درودي كه بر

عَلي اَحَدٍ مِنْ اَوْلِيائِكَ
يكي از اوليائت فرستاده اي


علامه مجلسي؛ به نقل از مزار كبير زيارت قد ذكر العلامة المجلسي (ره) نقلاً عن المزارالكبير زيارةاخري

ديگري را براي امام هشتم(عليه السلام) ذكر مي كند: لمولانا الرضا (عليه السلام):

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ وَلِيِّهِ
سلام بر تو اي وليّ خدا و فرزند وليّ خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ
سلام بر تو اي حجّت خدا و فرزند حجّت خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْهُدي وَ الْعُرْوَةَ
سلام بر تو اي پيشواي هدايتگر و دستاويز و حلقه استوار

الْوُثْقي وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّكَ
و مورد اعتماد، رحمت خدا و بركاتش بر تو باد! گواهي مي دهم

مَضَيْتَ عَلي ما مَضي عَلَيْهِ اباؤُكَ الطَّاهِرُونَ
كه تو همان راه و روش پدران پاكت را ادامه دادي

صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَميً عَلي هُديً
رحمتهاي خدا بر آنان باد و ظلمت گمراهي را بر نور هدايت ترجيح ندادي

وَ لَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلي باطِلٍ وَ اَنَّكَ نَصَحْتَ
و از حق به سوي باطل متمايل نشدي و تو براي خدا و رسولش

لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ اَدَّيْتَ الْاَمانَةَ فَجَزاكَ اللَّهُ
نصيحت كردي و آن امانت پيشوايي و هدايت را ادا كردي، خداوند

عَنِ الْاِسْلامِ وَ اَهْلِهِ خَيْرَ الْجَزآءِ اَتَيْتُكَ بِاَبي
از طرف اسلام و مسلمين بهترين پاداش به تو عطا فرمايد. پدر و مادرم به

وَ اُمّي زآئراً عارِفاً بِحَقِّكَ مُوالِياً لِاَوْلِيائِكَ
قربان شمابه زيارت شماآمده ام درحالي كه به مقام شماآگاهم و دوستدار

مُعادِياً لِاَعْدآئِكَ فَاشْفَعْ لي عِنْدَ رَبِّكَ
دوستان شما ودشمن دشمنان شماهستم پس درپيشگاه پروردگار مراشفاعت كن

سپس خودرابرضريح مطهّر بچسبان و آن راببوس ثمّ انكب علي القبر فقبّله

وصورت خود رابه ضريح بگذار وآنگاه برگردبه و ضع خدّيك عليه وتحوّل

طرف بالاي سر وبگو:
الي الرّأس فقل:


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ
سلام بر تو اي مولاي من، فرزند پيامبر خدا! رحمت خدا و

رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّكَ الْاِمامُ
بركات او بر تو باد! گواهي مي دهم كه تو پيشواي

الْهادي وَ الْوَلِيُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَي اللَّهِ مِنْ
هدايتگر و رهبر ارشاد كننده هستي. من به درگاه خدا از

اَعْدآئِكَ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَي اللَّهِ بِوِلايَتِكَ صَلَّي
دشمنان شما بيزاري مي جويم وبوسيله ولايت شما به درگاه خدا تقرّب

اللَّهُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ
مي جويم. درود خدا و رحمت و بركات حق بر تو باد

دو ركعت نماز زيارت بجاي آور وبعداز آن هر نماز كه ثمّ صلّ ركعتين وصلّ بعدهما

خواستي بخوان وبه طرف پايين پابرو وآنچه خواستي دعاكن مااحببت وتحوّل الي الرّجلين وادع بماشئت .




زيارت وداع امام رضا


هرگاه خواستي وداع كني آن حضرت رابگو:

فاذا اردت وداعه عند الانصراف فقل:


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوَلِيَ اللَّهِ ورَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ
سلام بر تو اي وليّ خدا و رحمت خدا و بركات او بر تو باد!

اَللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتي
خدايا! اين زيارت مرا آخرين ديدار من

اِبْنَ نَبِيِّكَ وَ حُجَّتَكَ عَلي خَلْقِكَ وَ اجْمَعْني
از زيارت فرزند پيامبر و حجّت خود برخلايق، قرار مده و مرا در بهشت

وَ اِيَّاهُ في جَنَّتِكَ وَ احْشُرْني مَعَهُ وَ في حِزْبِهِ
در كنار حضرت قرار ده و مرا با آن حضرت و در گروه آن حضرت

مَعَ الشُّهَدآءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ اُولئِكَ
همراه با شهيدان راه خدا و شايستگان محشور فرما و اينها چه خوب

رَفيقاً وَ اَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ وَ اَسْتَرْعيكَ وَ اَقْرَءُ
رفيقاني هستند. تو را به خدا مي سپارم، خدا نگهدارت باد و بر تو

عَلَيْكَ السَّلامُ امَنَّا بِاللَّهِ وَ بِا لرَّسُولِ وَ
درود مي فرستم به خدا وبه پيامبر او و به آنچه توازطرف حق بيان

بِماجِئْتَ بِهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْهِ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ
فرمودي وراهنمايي كردي ايمان آورديم پس مرادرزمره گواهي دهندگان برحقايق بنويس زيارت امين اللّه



زيارت امين اللّه
علامه مجلسي؛ دربحار، ج 100، ص 269 قال العلامة المجلسي (ره) في البحار،ج 100،ص 266, 269: و266 فرموده:
اين زيارت ازنظرسند صحيحترين انّماكررنا تلك الزيارة لاختلاف الفاظها زيارتها و ازنظر محتوي كاملترين و فراگيرترين وكونها من اصحّ الزيارات سنداً زيارتهااست كه باسندهاي متعدّد بااندك اختلافي واعمّها مورداً... . قال الباقر(عليه السلام)

ازامام محمّدباقر(عليه السلام) روايت شده كه حضرت ما قال هذا الكلام ولادعا به احد من شيعتنا

فرمود: هريك ازشيعيان مااين زيارت را در حرم عند قبر اميرالمؤمنين او عند قبر احد من الائمّة(عليهم السلام)

حضرت امير و يا درحرم ديگر امامان(عليهم السلام) الّا رفع دعائه في درج من نور

بخواند دعاي او در كاغذي از نور كه به مهر وطبع عليه بخاتم محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم)

رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) امضا شده باشد بالا وكان محفوظاً كذلك حتّي يسلّم الي قائم آل محمّد(عليهم السلام)

مي رود واز آن محافظت شده وتسليم قائم آل فيلقي صاحبه بالبشري والتحيّة والكرامة

محمّد(عليهم السلام) شده و دعاكننده را با بشارت ان شاءاللّه عن جابرالجعفي عن ابي جعفر(عليه السلام)

ودرود واحترام ملاقات خواهدكرد.جابربن يزيد كان ابي علي بن الحسين(عليه السلام) ...

جعفي از امام محمّدباقر(عليه السلام) روايت كرده فخرج متوجّهاً الي العراق لزيارة اميرالمؤمنين

كه حضرت فرمودند: پدرم امام زين العابدين(عليه السلام) صلوات اللّه عليه وانا معه ... فلمّا انتهي

از راه كوفه به نجف آمد و بر بالاي الي النّجف من بلاد الكوفة

قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام) ايستاد و آنقدر وصار الي مكان منه فبكي

گريه كرد كه اشك ديده حضرت، محاسن شريفش حتّي اختضّت لحيته

را خيس كرد و سپس اين زيارت را خواند.
بدموعه وقال:


لازم به تذكّر است كه در زيارت امام هشتم(عليه السلام) في زيارت مولانا علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) يقال بجاي ،
 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ موضع: السّلام عليك يااميرالمؤمنين جملة: گفته شود:
 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياعَلِيَ بْنَ مُوسَي الرِّضا. السّلام عليك يا علي بن موسي الرضا

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللَّهِ في اَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلي
سلام بر تو اي امانتدار الهي در زمين و حجت حق بر

عِبادِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ اَشْهَدُ اَنَّكَ
بندگان. سلام بر تو اي اميرمؤمنان! گواهي مي دهم كه تو

جاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَ جِهادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتابِهِ
در راه خدا آنگونه كه شايسته است، جهاد كردي و به كتاب او عمل نمودي

وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ
و از آيين پيامبر خدا(صلي الله عليه و اله وسلم) پيروي كردي

حَتَّي دَعاكَ اللَّهُ اِلي جِوارِهِ فَقَبَضَكَ اِلَيْهِ بِاخْتِيارِهِ
تا آنكه خداتورابه جوار رحمت خود فراخواند وبااختيار خودش توراقبض روح

وَاَ لْزَمَ اَعْدآئَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مالَكَ مِنَ الْحُجَجِ
كرد و بر تمام دشمنان تو اتمام حجّت نمود باآنكه حجّتهاي رساي الهي

الْبالِغَةِ عَلي جَميعِ خَلْقِهِ اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسي
بر تمام خلايق در وجود تو مي باشد. پروردگارا! قلب مرا به تقديرت

مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ راضِيَةً بِقَضآئِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ
مطمئن و به قضايت راضي بگردان و به يادت و دعايت حريصم ساز و

دُعآئِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اَوْلِيآئِكَ مَحْبُوبَةً في
دوستدار اولياء خاصّت بگردان و در زمين و آسمان

اَرْضِكَ وَ سَمآئِكَ صابِرَةً عَلي نُزُولِ بَلائِكَ
محبوبم نما و مرا در مقابل بلاهايت بردبار

شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمآئِكَ ذاكِرَةً لِسَوابِغِ الائِكَ
و در برابر نعمتهاي فزونت شكرگزارم ساز و يادآور مهربانيهاي شايانت

مُشْتاقَةً اِلي فَرْحَةِ لِقآئِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوي لِيَوْمِ
و مشتاق شادي ملاقاتت و توشه گير تقوي براي روز

جَزآئِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ اَوْلِيآئِكَ مُفارِقَةً
جزايت قرارم ده و مرا پيرو آداب دوستانت ساز و دور

لِأَخْلاقِ اَعْدائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ
ازاخلاق دشمنانت بنما. و بجاي اشتغال به دنيا به حمد وثنايت

وَثَنآئِكَ.
مشغولم دار! آنگاه گونه هاي مبارك خودرابرقبرگذاشت وگفت: ثمّ وضع خدّه علي قبره وقال:

اَللَّهُمَّ اِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتينَ اِلَيْكَ وَ الِهَةٌ
پروردگارا! قلبهاي آرامش يافتگان به ياد تو حيران و ديوانه تست

وَسُبُلَ الرَّاغِبينَ اِلَيْكَ شارِعَةٌ وَ اَعْلامَ الْقاصِدينَ
و راههاي مشتاقان بسوي تو آشكار وروشن و پرچمهاي راهيان

اِلَيْكَ واضِحَةٌ وَاَفْئِدَةَ الْعارِفينَ مِنْكَ فازِعَةٌ
كوي تو نمايان است و دلهاي گرم عارفان از مشاهده جلال تو هراسان

وَاَصْواتَ الدَّاعينَ اِلَيْكَ صاعِدَةٌ وَ اَبْوابَ الْاِجابَةِ
مي باشد و صداي اهل دعا در درگاه تو طنين انداز و درهاي اجابت به روي

لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ وَ تَوْبَةَ
آنان گشوده است و دعاي اهل مناجات مستجاب و توبه

مَنْ اَنابَ اِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ
بازگشتگان به درگاه تو پذيرفته است. اشك سرازير از ترس تو مورد

مَرْحُومَةٌ وَالْاِغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ
لطف و رحمت بوده، فريادرسي تو براي فريادرسان از تو

وَالْاِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِداتِكَ
مهيّاست و ياري تو براي آنان كه از تو، ياري مي طلبند رايگان است. وعده هاي

لِعِبادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقالَكَ مُقالَةٌ وَ اَعْمالَ
تو براي بندگان قطعي و لغزش آنان كه از تو عذرخواهي كنند مورد گذشت

الْعامِلينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ اَرْزاقَكَ اِلَي الْخَلائِقِ
است و عمل نيكوكاران نزد تو محفوظ است و روزي همه خلايق از جانب تو

مِنْ لَدُنْكَ نازِلَةٌ وَ عَوآئِدَ الْمَزيدِ اِلَيْهِمْ واصِلَةٌ وَ
فرود مي آيد و بهره هاي فزون نصيب آنان مي شود و

ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوآئِجَ خَلْقِكَ
گناهان آمرزش طلبان مورد بخشش قرار مي گيرد و حاجتهاي بندگان

عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوآئِزَ السَّائِلينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ
نزد تو برآورده و جوايز تقاضاگران نزد تو فراوان است

عَوآئِدَ الْمَزيدِ مُتَواتِرَةٌ وَ مَوآئِدَ الْمُسْتَطْعِمينَ
و بخششهاي فزون تو، پي در پي است و سفره هاي آراسته به طعام تو براي

مُعَدَّةٌ وَ مَناهِلَ الظِّمآءِ مُتْرَعَةٌ اَللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ
روزي طلبان آماده و چشمه هاي لطف توبراي تشنگان وصالت لبريزاست

دُعآئي وَاقْبَلْ ثَنآئي وَاجْمَعْ بَيْني وَ بَيْنَ اَوْلِيآئي
اي خدا! دعاي مرا مستجاب فرما وحمد وثنايم را بپذير و و مرا در جوار اوليائم

بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ
قرار ده! بحق محمّد و علي و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)

اِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمآئي وَ مُنْتَهي مُنايَ وَغايَةُ رَجائي في
كه تو اي خدا، صاحب واقعي نعمتهايم و نهايت آرزوهايم و هدف نهايي

مُنْقَلَبي وَ مَثْوايَ
اميدهايم در دنيا و آخرت هستي


بعد اين دعا را بخواند:
ثم يدعوا هذا الدعاء

اَنْتَ اِلهي وَ سَيِّدي وَ مَوْلايَ اِغْفِرْ لاَِوْلِيآئِنا وَ
تو معبود و آقا و مولاي من هستي! دوستان ما رابيامرز و

كُفَّ عَنَّا اَعْدائَنا وَ اشْغَلْهُمْ عَنْ اَذانا وَ اَظْهِرْ
دشمنان ما را از ما دفع فرما و آنان را سرگرم خودشان ساز

كَلِمَةَ الْحَقِّ وَاجْعَلْهَا الْعُلْيا وَاَدْحِضْ كَلِمَةَ
و سخن حق را غالب و برتر قرار ده و سخن باطل را

الْباطِلِ وَاجْعَلْهَا السُّفْلي اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ
لغزان و پست بگردان. زيرا تو بر هر چيزي توانايي!




زيارت جواديه

زيارت جواديه اين زيارت را مرحوم علامه مجلسي؛ در بحار،
ذكر العلامة المجلسي هذه الزيارة
جلد 102، صفحه 52 نقل كرده:
في البحار ج 102،ص 52.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياحُجَّةَاللَّهِ
سلام بر تو اي وليّ خدا! سلام بر تو اي حجّت خدا!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يانُورَاللَّهِ في ظُلُماتِ الْأَرْضِ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اي نور الهي در تاريكيهاي زمين!

عَلَيْكَ يا عَمُودَ الدّينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ ادَمَ
سلام بر تو اي ستون دين! سلام بر تو اي وارث آدم

صَفْوَةِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ
برگزيده خدا! سلام بر تو اي وارث نوح نبيّ اللّه!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللَّهِ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اي وارث ابراهيم خليل خدا! سلام

عَلَيْكَ ياوارِثَ اِسْمعيلَ ذَبيحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
بر تو اي وارث اسمعيل ذبيح اللّه! سلام بر تو

ياوارِثَ مُوسي كَليمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ
اي وارث موسي كليم اللّه! سلام بر تو اي وارث

عيسي رُوحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُحَمَّدٍ
عيسي روح اللّه! سلام بر تو اي وارث محمّد

حَبيبِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ
حبيب خدا! سلام بر تو اي وارث اميرالمؤمنين

عَلِيِّ بْنِ اَبيطالِبٍ وَلِيِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ
عليّ بن ابيطالب، وليّ خدا! سلام بر تو اي وارث

فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
فاطمه زهرا، بانوي بانوان جهان! سلام بر تو اي

يا وارِثَ اَبي مُحَمَّدٍالْحَسَنِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ
وارث ابومحمّد، امام حسن مجتبي! سلام بر تو اي وارث

اَبيعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ
ابوعبداللّه حضرت حسين! دو آقاي همه جوانان اهل بهشت.

اَجْمَعينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
سلام بر تو اي وارث علي بن الحسين

زَيْنِ الْعابِدينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِيٍّ
امام زين العابدين! سلام بر تو اي وارث محمّد بن علي امام باقر

باقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلينَ وَالْاخِرينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ
شكافنده علم گذشتگان و آيندگان! سلام بر تو اي وارث

جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبارِّ الْأَمينِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
جعفر بن محمّد حضرت صادق، آن امام نيكوكارِ امين! سلام بر تو

يا وارِثَ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ الْكاظِمٍ اِمامِ الْعارِفينَ
اي وارث موسي بن جعفر حضرت كاظم، امام و پيشواي عارفان!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الصِّدّيقُ الشَّهيدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
سلام بر تو اي امام راستگو و شهيد! سلام بر تو

اَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبارُّ التَّقِيُّ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْاَقَمْتَ الصَّلوةَ
اي وصيّ نيكوكار و پرهيزگار! شهادت مي دهم كه تو باعث بپاداشتن نماز

وَاتَيْتَ الزَّكوةَ وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ
و پرداختن زكات گرديدي و به نيكي امر و از كارهاي زشت نهي فرمودي

وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّي اَتيكَ الْيَقينُ اَلسَّلامُ
خدا را با اخلاص عبادت كردي تا لحظه اي كه مرگ سراغ تو آمد. سلام

عَلَيْكَ مِنْ اِمامٍ عَصيبٍ وَاِمامٍ نَجيبٍ وَبَعيدٍ وَقَريبٍ
بر تو اي امامي كه ستمگران جگرت را قطعه قطعه كردند و امام بزرگوار و دور

وَمَسْمُومٍ وَ غَريبٍ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعالِمُ النَّبيهِ
از وطن كه تورادرغربت مسموم كرده وبه شهادت رساندند. سلام بر تو اي عالم

ذُوالْقَدْرِ الْوَجيهِ النَّازِحُ عَنْ تُرْبَةِ جَدِّهِ وَاَبيهِ اَلسَّلامُ
شريفِ صاحب مقام و منزلت و دور افتاده از روضه جدّش و پدرش. سلام

عَلي مَنْ اَمَرَ اَوْلادَهُ وَعِيالَهُ بِالنِّياحَةِعَلَيْهِ قَبْلَ وُصُولِ
بر امامي كه فرزندان و خانواده خود را امر فرمود كه قبل از

الْقَتْلِ اِلَيْهِ اَلسَّلامُ عَلي دِيارِكُمُ الْمُوحِشاتِ كَمَا
شهادت بر او گريه كنند. سلام بر خانه هاي خالي و متروكه شما

اسْتَوْحَشَتْ مِنْكُمْ مِني وَعَرَفاتُ اَلسَّلامُ عَلي ساداتِ
چنانكه سرزمين مني و عرفات از شما خالي مانده است. سلام بر آقا و سرور

الْعَبيدِ وَعُدَّةِ يَوْمِ الْوَعيدِ وَالْبِئْرِ الْمُعَطَّلَةِ وَالْقَصْرِ
بندگان خداوتوشه هاي روزقيامت و چاه پرآب كه استفاده نمي كنند وقصر

الْمَشيدِ اَلسَّلامُ عَلي غَوْثِ اللَّهْفانِ وَمَنْ صارَتْ بِهِ
محكم سربرافراشته. سلام بر پناهگاه افسردگان وبه كسي كه به بركت او زمين

اَرْضُ خُراسانَ خُراسانَ اَلسَّلامُ عَلَي الْقَليلِ الزَّآئِرينَ
خراسان، خراسان شد. سلام بر امامي كه زيارت كنندگانش كم است

وَقُرَّةِ عَيْنِ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَي
و سلام بر نور چشم فاطمه بانوي زنان جهانيان. سلام بر

الْبَهْجَةِ الرَّضَوِيَّةِ وَالْأَخْلاقِ الرَّضِيَّةِ وَالْغُصُونِ
شكوه وجلوه رضاي حق و آن اخلاق خوش پسنديده و شاخه هاي

الْمُتَفَرِّعَةِ عَنِ الشَّجَرَةِ الْأَحْمَدِيَّةِ اَلسَّلامُ عَلي مَنِ
جدا شده از درخت نبوّت احمدي. سلام بر كسي كه رياست

انْتَهي اِلَيْهِ رِياسَةُ الْمُلْكِ الْأَعْظَمِ وَعِلْمُ كُلِّ شَيْ ءٍ
حكومت اعظم (دو جهان) به او منتهي شد و آگاه بر هر چيزي

لِتَمامِ الْأَمْرِ الْمُحْكَمِ اَلسَّلامُ عَلي مَنْ اَسْماؤُهُمْ
جهت كامل شدن امر استوار ولايت. سلام بر كسي كه نامهايشان

وَسيلَةُ السَّائِلينَ وَهَياكِلُهُمْ اَمانُ الْمَخْلُوقينَ
وسيله نيازمندان و جسدهاي مباركشان وسيله ايمني خلايق است.

وَحُجَجُهُمْ اِبْطالُ شُبَهِ الْمُلْحِدينَ اَلسَّلامُ عَلي مَنْ
و دلايل محكمشان سبب باطل شدن شبهات بي دينان است. سلام بر امامي كه

كُسِرَتْ لَهُ وَسادَةُ والِدِهِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ حَتَّي خَصَّمَ
در جايگاه و مقام پدرش اميرمؤمنان نشست تا اينكه با اهل اديان وارد

اَهْلَ الْكُتُبِ وَثَبَّتَ قَواعِدَ الدّينِ اَلسَّلامُ عَلي عَلَمِ
مباحثه شد و پايه هاي دين را استوار فرمود. سلام بر پيشواي

الْأَعْلامِ وَمَنْ كُسِرَ قُلُوبُ شيعَتِهِ بِغُرْبَتِهِ اِلي يَوْمِ
بزرگان و امامي كه دلهاي شيعيانش تا روز قيامت براي غربت او شكسته شد.

الْقِيامِ اَلسَّلامُ عَلَي السِّراجِ الْوَهَّاجِ وَالْبَحْرِ الْعَجَّاجِ
سلام بر چراغ روشن هدايت و درياي خروشان ولايت

الَّذي صارَتْ تُرْبَتُهُ مَهْبِطَالْأَمْلاكِ وَالْمِعْراجِ اَلسَّلامُ
كه آرامگاه او محلّ رفت و آمد فرشتگان است سلام بر

عَلي اُمَرآءِالْأِسْلامِ وَمُلُوكِ الْأَدْيانِ وَطاهِرِي الْوَلادَةِ
فرمانروايان اسلام و پادشاهان اديان و كساني كه ولادتشان پاك است

اَلسَّلامُ عَلي مَنِ اطَّلَعَهُمُ اللَّهُ عَلي عُلُومِ الْغَيْبِ
سلام بر كسي كه خداوند بر علوم غيب و پنهان و آشكار آگاهشان گردانيده

وَالشَّهادَةِ وَجَعَلَهُمْ اَهْلَ السَّعادَةِ اَلسَّلامُ عَلي كُهُوفِ
و آنان را اهل سعادت و خوشبختي قرار داده. سلام بر پناهگاه

الْكائِناتِ وَظِلِّها وَمَنِ انْتَهَجَتْ بِهِ مَعالِمُ طُوسٍ
و عامل بقاي جهان هستي و بر امامي كه به سبب او پرچمهاي هدايت در

حَيْثُ حَلَّ رَبْعَها
سرزمين طوس آشكار گرديد.


 يا اَرْضَ طُوسٍ سَقاكِ اللَّهُ رَحْمَتَهُ 
اي زمين طوس! خدا تو را از رحمت خود سيراب كند

 ماذا ضَمِنْتِ مِنَ الْخَيْراتِ يا طُوسُ 
چقدر نيكي و فضيلتها را در خود جمع كرده اي، اي زمين طوس!

 طابَتْ بِقاعُكَ فِي الدُّنْيا وَطابَ بِها 
زمين تو، پاكيزه ترين مكانهاي دنيا است و چه پاك مي باشد آن

 شَخْصٌ ثَوي بِسَنابادَ مَرْمُوسٌ 
شخص بزرگي كه در سناباد قرارگرفته و جاگزيده است

 شَخْصٌ عَزيزٌ عَلَي الْأِسْلامِ مَصْرَعُهُ 
شخصي كه شهادت او بر اسلام گران است

 في رَحْمَةِ اللَّهِ مَغْمُورٌ وَمَغْمُوسٌ 
در بحر رحمت خداوند غوطه ور است

 يا قَبْرَهُ اَنْتَ قَبْرٌ قَدْ تَضَمَّنَهُ 
اي آرامگاه بزرگ! در اندرون تو آرام گرفته،

 حِلْمٌ وَعِلْمٌ وَتَطْهيرٌ وَتَقْديسٌ 
يك دنيا بردباري و دانش و پاكي و پيراستگي.

 فَخْراً بِاَنَّكَ مَغْبُوطٌ بِجُثَّتِهِ 
اين فخر براي تو بس كه به واسطه جسد مباركش مورد رشك جهان بوده اي

 وَبِالْمَلائِكَةِ الْأَطْهارِ مَحْرُوسٌ 
فرشتگان پاك از تو پاسداري مي كنند

 في كُلِّ عَصْرٍ لَنا مِنْكُمْ اِمامٌ هُديً 
درهرعصري براي ما، خداوند يكي از شمارا امام هدايتگر قرار داده

 فَرَبْعُهُ اهِلٌ مِنْكُمْ وَمَأْ نُوسٌ 
و آرامگاه آن امام مايه آرامش دل و موجب انس مردم است

 اَمْسَتْ نُجُومُ سَماءِ الدّين افِلَةً 
ستارگان آسمان هدايت ناپديد شدند

 وَظَلَّ اُسْدُ الثَّري قَدْ ضَمَّهَا الْخيسُ 
و شيرهاي عالم مظلوم شدند به واسطه حيله و مكر دشمنان

 غابَتْ ثَمانِيَةٌ مِنْكُمْ وَاَرْبَعَةٌ 
هشت نفر از شما ناپديد شدند و چهار نفر از ستارگان امامت

 تُرْجي مَطالِعُها ما حَنَّتِ الْعيسُ 
به طلوع آنها اميدواري هست به هر اندازه كه شتران ناله كنند

 حَتَّي مَتي يَظْهَرَ الْحَقُّ الْمُنيرُ بِهِ 
تا آنگاه كه پرتو حقيقت به سبب او آشكار شود

 فَالْحَقُّ في غَيْرِكُمْ داجٍ وَمَطْمُوسٌ 
پس حقيقت در ديگران تاريك و خاموش است

اَلسَّلامُ عَلي مُفْتَخَرِ الْأَبْرارِ وَ نائِي الْمَزارِ وَشَرْطِ
سلام بر امامي كه مورد افتخار نيكان و آرامگاهش دور از وطن و شرط

دُخُولِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ اَلسَّلامُ عَلي مَنْ لَمْ يَقْطَعِ اللَّهُ
رفتن بهشت ودوزخ است. سلام بركساني كه خدا رحمت خود را يك لحظه

عَنْهُمْ صَلَواتَهُ في اناءِ السَّاعاتِ وَبِهِمْ سَكَنَتِ
ازآنان قطع نكرده است. و آرامش موجودات ساكن وآرام و تحركّ موجودات

السَّواكِنُ وَتَحَرَّكَتِ الْمُتَحَرِّكاتُ اَلسَّلامُ عَلي مَنْ
متحرّك به بركت آنهاست. سلام بر كسي كه خداوند متعال

جَعَلَ اللَّهُ اِمامَتَهُمْ مُمَيِّزَةً بَيْنَ الْفريقَيْنِ كَما تَعَبَّدَ
قبول امامت او را جدا كننده بين گروه حق و باطل قرار داده

بِوِلايَتِهِمْ اَهْلُ الْخافِقَيْنِ اَلسَّلامُ عَلي مَنْ اَحْيَي اللَّهُ بِهِ
چنانكه به اطاعت از ولايت آنان اهل شرق و غرب سرنهاده اند. سلام بركسي

دارِسَ حِكَمِ النَّبِيِّينَ وَتَعَبُّدِهِمْ بِوِلايَتِهِ لِتَمامِ كَلِمَةِ
كه خداوند به بركت ولايت او حكمتهاي ازميان رفته پيغمبران را و فلسفه

اللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلي شُهُورِ الْحَوْلِ وَعَدَدِ
اطاعت از آنان را زنده كرد تا حجّت و كلمات الهي به كمال برسد. سلام بر

السَّاعاتِ وَحُرُوفِ لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ فِي الرُّقُومِ
ماههاي سال و عدد ساعتها و حروف لااله الاّ اللّه در ميان سطرهاي

الْمُسَطَّراتِ اَلسَّلامُ عَلي اِقْبالِ الدُّنْيا وَسُعُودِهاوَمَنْ
زيبا سلام بر كسي كه وجودش مايه خوشبختي و سعادت اين جهان است و

سُئِلَ عَنْ كَلِمَةِ التَّوْحيدِ فَقالَ نَحْنُ مِنْ شُرُوطِها
كسي كه از او از كلمه توحيد پرسيده شد، فرمود: ما از شرايط توحيد هستيم

اَلسَّلامُ عَلي مَنْ تَعَلَّلَ وُجُودُ كُلِّ مَخْلُوقٍ بِتَوَلاَّهُمْ
سلام بر كسي كه دوستي و ولايت او علّت وجود هر آفريده است.

وَمَنْ خَطَبَتْ لَهُمُ الْخُطَباءُ:
و كسي كه خطباء بنام آنان خطبه خواندند

 بِسَبْعَةِ ابائِهِمُ هُمُ ماهُمُ 
بنام مبارك هفت تن از پدران گرامش كه چه بافضيلت هستند

 هُمُ اَفْضَلُ مَنْ يَشْرَبُ صَوْبَ الْغَمامِ 
بهترين كسي هستند كه از بارش ابر وحي و دانش الهي سيراب مي شوند

اَلسَّلامُ عَلي مَنْ عَلامَجْدُهُمْ وَثَنائُهُمْ وَمَنْ اُنْشِدَفي
سلام بر كسي كه بزرگواري او برتر و ستايش او فزونتر است و كسي كه

فَخْرِهِمْ وَعَلائِهِمْ بِوُجُوبِ الصَّلوةِ عَلَيْهِمْ وَطَهارَةِ
سخن سرايان در فخر ومقام آنان از وجوب صلوات و رحمت برآنان و طهارت

ثِيابِهِمْ اَلسَّلامُ عَلي قَمَرِ الْأَقْمارِ الْمُتَكَلِّمِ مَعَ اَهْلِ كُلِّ
وپاكي آنان سخن گفته اند سلام بر ماه ماهان كه بااهل هر زباني با زبان خودشان

لِسانٍ بِلِسانِهِمُ الْقائِلِ لِشيعَتِهِ ما كانَ اللَّهُ لِيُوَلِّيَ اِماماً
حرف مي زد وبه شيعيانش مي فرمود: خداوند پيشواي هر ملّتي

عَلي اُمَّةٍ حَتَّي يُعَرِّفَهُ بِلُغاتِهِمْ وَاَدْيانِهِمْ اَلسَّلامُ عَلي
را به لغات و اديان آن ملّت آشنا مي سازد سلام بر امامي كه

فَرْحَةِ الْقُلُوبِ وَفَرَجِ الْمَكْرُوبِ وَشَريفِ الْأَشْرافِ
يادش سبب شادماني دلهاي مؤمنين و موجب گشايش غم زدگان وباعث عزّت

وَمَفْخَرِ عَبْدِ مَنافٍ يا لَيْتَني كُنْتُ مِنَ الطَّائِفينَ
وشرافت شريفان وافتخار خاندان بني هاشم است كاش من از كساني بودم كه

بِعَرْصَتِهِ وَحَضْرَتِهِ مُسْتَشْهِداً لِبَهْجَةِ مُؤانَسَتِهِ
هميشه برآستان و پيشگاه وي طواف مي كردم و شاهد طراوت انس با اوبودم

 اَطُوفُ بِبابِكُمْ في كُلِّ حينٍ 
در هرزمان به آستان شما طواف مي كنم

 كَاَنَّ بِبابِكُمْ جُعِلَ الطَّوافُ 
گوياطواف مخصوص آستان شماست

اَلسَّلامُ عَلَي الْاِمامِ الرَّؤُفِ الَّذي هَيَّجَ اَحْزانَ يَوْمِ
سلام بر پيشواي رؤف كه اندوه واقعه روز عاشورا را به هيجان آورده

الطُّفُوفِ بِاللَّهِ اُقْسِمُ وَبِابائِكَ الْأَطْهارِ وَبِاَبْنائِكَ
به خداي و به پدران پاك و فرزندان بزرگوار برگزيده شما

الْمُنْتَجَبينَ الْأَبْرارِ لَوْلا بُعْدُ الشُّقَّةِ حَيْثُ شُطَّتْ بِكُمُ سوگند مي خورم كه اگر اين همه مسافت ودوري از آستان مقدّس شمانبود
الدَّارُ لَقَضَيْتُ بَعْضَ واجِبِكُمْ بِتَكْرارِ الْمَزارِوَالسَّلامُ

من كراراً به آستان بوسي شما آمده، انجام وظيفه مي نمودم. سلام
عَلَيْكُمْ يا حُماةَ الدّينِ وَاَوْلادَ النَّبِيّينَ وَسادَةَ

بر شما اي حاميان دين الهي و فرزندان پيامبران و پيشوايان
الْمَخْلُوقينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ

تمام خلايق رحمت خدا و بركات او بر شما باد!
 

امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد:
در هر مؤمن بايد يك صفت از خداوند ويك ويژگي ازپيامبر و يك صفت ازامام باشد، تا ايمان او كامل شود:
همانند خدا، نسبت به اسرار ديگران پرده پوشي كند و با آبروي آنان بازي نكند. مانند پيامبر(صلي الله عليه و اله وسلم) با مردم مدارا كند و خوشرفتاري نمايد. مثل امام(عليه السلام) در برابر مشكلات وگرفتاريها صبر و مقاومت كند.
(تحف العقول، صفحه 325)





زيارت هفت حديث


اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَ
شهادت مي دهم كه معبودحقّي نيست جزخداي يگانه اي كه شريكي ندارد و

مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ الِ
شهادت مي دهم كه محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) بنده و فرستاده اواست خدايابرمحمّدوخاندانش

مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ اَللَّهُمَ
رحمت فرست! خدايا! بر فرشتگان مقرّب رحمت فرست! خدايا! رحمت

صَلِّ عَلَي الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الْأَئِمَّةِ
فرست بر پيامبران و فرستادگانت. خدايا! رحمت فرست بر امامان

الْمَعْصُومينَ اَلسَّلامُ عَلي مَوْلاناوَمُقْتَدانااِمامِ الْهُدي
پاك ومعصوم. سلام بر مولا و پيشواي ما كه امام هدايتگر

وَالْعُرْوَةِالْوُثْقي وَحُجَّتِكَ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا اَلَّذي قالَ
و حلقه استوار الهي و حجّت تو برهمه مردم دنيا است كه در حقّ او

في حَقِّه سَيِّدُ الْوَري وَسَنَدُالْبَرايا سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌمِنّي
سيّد كائنات و پناهگاه خلايق (رسول خدا) فرموده: جگرگوشه من در زمين

بِاَرْضِ خُراسانَ مازارَها مَكْرُوبٌ اِلاَّ نَفَّسَ اللَّهُ كَرْبَهُ
خراسان به خاك سپرده شود هر گرفتاري او را زيارت كند گرفتاريش برطرف

وَلامُذْنِبٌ اِلاَّ غَفَرَاللَّهُ ذَنْبَهُ اَللَّهُمَّ بِشَفاعَتِهِ الْمَقْبُولَةِ
مي گردد وهر گناهكاري اورا زيارت نمايد گناهانش آمرزيده مي شود. خدايا!به

وَدَرَجَتِهِ الرَّفيعَةِ اَنْ تُنَفِّسَ بِه كَرْبي وَتَغْفِرَ بِه ذَنْبي
حقّ شفاعت پذيرفته او و مقام بزرگش، گرفتاري مرا برطرف ساز وگناهم را

وَتُسْمِعَهُ كَلامي وَتُبَلِّغَهُ سَلامي اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
بيامرز و سخن مرا به او برسان و سلام مرا به او ابلاغ فرما درود برتو

حُجَّةَ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
اي حجّت خدا! درود بر تو اي نور خداوندي! درود بر تو اي

عَيْبَةَ عِلْمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ حِكْمَةِ اللَّهِ
مخزن علم الهي! درود بر تو اي معدن حكمت خدايي!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حامِلَ كِتابِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
درود بر تو اي آگاه به كتاب خدا! درود بر تو اي

حافِظَ سِرِّاللَّهِ اَنْتَ الَّذي قالَ في حَقِّكَ قاتِلُ الْكَفَرَةِوَ
نگهدارنده سرّ خداوندي! تو آن كسي هستي كه كشنده كافران و

قامِعُ الْفَجَرَةِ عَلِيٌّ اَميرُالْمُؤْمِنينَ وَوَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ
ريشه كن كننده فاجران حضرت عليّ اميرمؤمنان، جانشين پيغمبر پروردگار

الْعالَمينَ صَلَواتُ اللَّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ سَيُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ
عالميان (صلوات و درودخدا بر او باد) در حقّ تو فرمود: يكي از فرزندان من

وُلْدي بِاَرْضِ خُراسانَ بِالسَّمِ ظُلْماًاِسْمُهُ اِسْمي وَاسْمُ
در سرزمين خراسان بوسيله زهر ستم به شهادت مي رسد كه نامش نام من است

اَبيهِ اسْمُ ابْنِ عِمْرانَ مُوسي عَلَيْهِ السَّلامُ اَلافَمَنْ زارَهُ
و نام پدرش نام پسر عمران (موسي) است. هر كس او را در آن سرزمين غربت

في غُرْبَتِه غَفَرَاللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْها وَما تَأَخَّرَ
زيارت كند، خدا گناهان گذشته و آينده او را مي آمرزد

وَلَوْكانَ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَقِطَرِالْاَمْطارِ وَوَرَقِ
اگرچه به قدر شماره ستارگان و قطره هاي باران و

الْأَشْجارِ مَوْلايَ مَوْلايَ هااَنَاذا واقِفٌ بَيْنَ يَدَيْكَ
برگ درختان باشد. مولاي من! مولاي من! اينك در مقابل تو ايستاده ام

وَذُنُوبي مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَقِطَرِ الْأَمْطارِ وَوَرَقِ
و همانند عدد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان

الْأَشْجارِ وَلَيْسَ لي وَسيلَةٌ اِلي مَحْوِها اِلاَّ رِضاكَ
گناه دارم و غير از خشنودي ورضاي شما راهي براي محو وبخشش گناهانم

مَوْلايَ ما اَحْسِبُ في صَحيفَتي عَمَلاً اَرْجي عِنْدي
ندارم. مولاي من! در نامه عمل خود، عملي اميدوار كننده تر از زيارت شما

مِنْ زِيارَتِكَ كَيْفَ وَقَدْقالَ في حَقِّهاباقِرُعِلْمِ الْأَوَّلينَ
ندارم. چگونه اين چنين نباشد كه در باره زيارت شما امام محمّدباقر(عليه السلام)

وَالْاخِرينَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وَلَدي
شكافنده علم گذشتگان وآيندگان (صلوات خدابراو) فرمود: مردي از فرزندم

مُوسي اِسْمُهُ اِسْمُ اَميرِالْمُؤْمِنينَ سَيُدْفَنُ بِاَرْضِ
موسي (عليه السلام) متولّد مي شود كه نامش نام اميرمؤمنان علي(عليه السلام) است و در سرزمين

خُراسانَ مَنْ زارَهُ عارِفاًبِحَقِّهِ اَعْطاهُ اللَّهُ اَجْرَمَنْ اَنْفَقَ
خراسان دفن مي شود. هركس او را آگاهانه زيارت كند خدا به اوپاداش كسي را

مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقاتَلَ فَاَتَيْتُكَ زائِراً عارِفاً بِحَقِّكَ
مي دهد كه قبل از فتح مكّه انفاق نموده و با كفّار جنگيده. اينك به زيارت

عالِماً بِاَنَّكَ اِمامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِشَهيدٌغَريبٌ راجِياً
شما آمده ام و به حق شما آگاه هستم و يقين دارم كه تو امامي واجب الاطاعة،

بِما قالَهُ الصّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ يُقْتَلُ حَفَدَتي بِاَرْضِ هيد و غريب هستي و اميدوارم به آنچه كه حضرت صادق(عليه السلام) فرمود
يكي از

خُراسانَ في مَدينَةٍ يُقالُ لَها طُوسٌ مَنْ زارَهُ عارِفاً
نواده هاي من در سرزميني كه خراسان نام داردبه شهادت مي رسد. هر كس اورا

بِحَقِّهِ اَخَذْتُهُ بِيَدي يَوْمَ الْقِيمَة وَاَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ وَاِنْ
عارفانه زيارت كند، فرداي قيامت من دست اورا گرفته و وارد بهشت مي كنم

كانَ مِنْ اَهْلِ الْكَبائِرِ قيلَ لَهُ ما عِرْفانُ حَقِّهِ قالَ اَ لْعِلْمُ
اگرچه مرتكب گناهان بزرگ شده باشد.از آن حضرت سؤال كردند: شناختن حق

بِاَنَّهُ اِمامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِغَريبٌ شَهيدٌمَنْ زارَهُ عارِفاً
او چيست؟ فرمود:اعتقادداشتن به اينكه اوامام واجب الاطاعة است واو را

بِحَقِّهِ اَعْطاهُ اللَّهُ اَجْرَ سَبْعينَ شَهيداً مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ
غريبانه شهيدكردند.وهركس او را آگاهانه زيارت كند، خدا پاداش هفتادنفراز

بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِه يَابْنَ رَسُولِ
كساني كه در ركاب رسول خدا(صلي الله عليه و اله وسلم) شهيد شده اند به او عطامي كند اي فرزند رسول خدابوسيله

 اللَّهِ اَبْتَغي بِزِيارَتِكَ مِنَ اللَّهِ تَعالي غُفْرانَ ذُنُوبي
زيارت شما از خداوند بزرگ طلب مي كنم كه گناهان من و گناهان پدر و

وَذُنُوبِ والِدَيَّ وَالْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ اَسْئَلُكَ
مادرم وگناهان تمام مؤمنين ومؤمنات رامورد بخشش قرار دهد و از تومي خواهم

الْأِتْيانَ الْمَوْعُودَ فِي الْمَواطِنِ الثَّلثَةِ عِنْدَ تَطائُرِ
كه حضور پيدا كني در سه موضع كه وعده فرموده اي: (اوّل) هنگام دريافت

الْكُتُبِ وَعِنْدَ الصِّراطِ وَعِنْدَ الْميزانِ وَقُلْتَ وَقَوْلُكَ
نامه اعمال، (دوّم) در عبور از صراط (سوّم) كنار ميزان عمل و به حق فرمودي

حَقٌّ اِنَّ شَرَّما خَلَقَ اللَّهُ في زَماني يَقْتُلُني بِالسَّمِّ ثُمَ
كه: بدترين خلق عصر، مرا بوسيله زهر به شهادت مي رساند

يَدْفَنُني في دارِمَضيعَةٍوَبِلادِغُرْبَةٍاَلاوَمَنْ زارَني في
در سرزمين ظلم و ديار غربت به خاك مي سپارند و هركس مرا دراين سرزمين

غُرْبَتي كَتَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اَجْرَمِأَةِ اَ لْفِ شَهيدٍ وَمِأَةِ
غربت زيارت كند، خداوند عزّوجلّ بر او پاداش صد هزار شهيد و صدهزار

اَ لْفِ صِدّيقٍ وَمِأَةِاَ لْفِ حاجٍّ وَمُعْتَمِرٍوَمِأَةِاَ لْفِ مُجاهِدٍ
صدّيق و صد هزار حج و عمره و صد هزار جهادكننده عطا مي نمايد

وَحُشِرَفي زُمْرَتِنا وَجُعِلَ فِي الدَّرَجاتِ الْعُلي مِنَ
و در زمره ما محشور مي شود و در درجات رفيع بهشتي

الْجَنَّةِ رَفيقُنا اَ لْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي وَفَّقَني لِزِيارَتِكَ
رفيق ما خواهد بود. شكر خداي را كه به من توفيق زيارت شمارا در مكان

فِي الْبُقْعَةِ الَّتي قُلْتَ في حَقِّها هِيَ وَاللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ
مقدّسي نصيب نمود كه در حق آن فرمودي: بخدا آن مكان

رِياضِ الْجَنَّةِ مَنْ زارَني في تِلْكَ الْبُقْعَةِكانَ كَمَنْ زارَ
بوستاني از بوستانهاي بهشت است و هر كس مرا در آن مكان زيارت كند مانند

رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ وَكَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوابَ
كسي است كه رسول خدا(صلي الله عليه و اله وسلم) را زيارت كرده و خداوند براي او پاداش هزارحج

اَ لْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَاَ لْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَكُنْتُ اَنَا
پذيرفته شده و هزار عمره قبول شده عطا مي كند و من وپدرانم در روز

وَابائي شُفَعاؤَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَكُنْ شَفيعي بِابائِكَ
رستاخيز از او شفاعت خواهيم كرد. پس، اي آقاي من! تو را به حق پدران پاكت

الطَّاهِرينَ وَاَوْلادِكَ الْمُنْتَجَبينَ يا مَوْلايَ اَنْتَ الَّذي
وفرزندان گرامت سوگندمي دهم از من شفاعت نما! اي مولاي من! تو آن امامي

لايَزُورُكَ اِلاَّ الْخَواصُّ مِنَ الشّيعَةِ فَبِحَقِّكَ وَبِحَقِّ
هستي كه تو را تنها شيعيان خاصّ زيارت مي كنند، پس به حق تو و به حق

شيعَتِكَ نَسْئَلُ اللَّهَ أَنْ تَشْفَعَني وَنَسْئَلُ اللَّهُ اَنْ
شيعيانت از خدا مي خواهم كه مشمول شفاعت شما گردم واز خدا مي خواهم

يَحْشُرَني في مُسْتَقَرٍّ مِنَ الرَّحْمَةِ مَعَكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ
كه مرا در قرارگاه رحمت خود با شما اهل بيت محشور گرداند ومرا با غير شما

مَعَكُمْ لامَعَ غَيْرِكُمْ بَرِئْتُ اِلَي اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِكُمْ
محشور نكند. از دشمنان شما به سوي خدا بيزاري مي جويم و به عنايت خدا

وَتَقَرَّبْتُ بِاللَّهِ اِلَيْكُمْ اِنّي مُؤْمِنٌ بِاِيابِكُمْ مُنْتَظِرٌلِأَمْرِكُمْ
بسوي شما تقرّب مي جويم. من به برگشت ورجعت شما ايمان دارم ودر انتظار

مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ مُتَرَقِّبٌ لِدَوْلَتِكُمْ عارِفٌ بِعِظَمِ
ظهور سلطنت شما هستم و رجعت شما را تصديق مي نمايم، منتظر دولت شما

شَأْنِكُمْ عالِمٌ بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكُمْ مُوالٍ لَكُمْ
هستم و به بزرگي مقام و شأن شما آگاهم و به گمراهي مخالفين شما يقين دارم

وَلِأَوْلِيائِكُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدآئِكُمْ عائِذٌ بِكُمْ لائِذٌ
شما و دوستان شما را دوست دارم و با دشمنان شما دشمن هستم به شما و به

بِقُبُورِكُمْ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَالْوَصِيِّ
مرقد مطهّر شما پناه آورده ام. خدايا! رحمت فرست بر محمّد پيغمبر تو و بر

وَالْبَتُولِ وَالسِّبْطَيْنِ وَالسَّجَّادِ وَالْباقِرِ وَالصَّادِقِ
جانشين او و بر بتول و دو سبطپيغمبر و بر حضرت سجّاد و باقر و صادق

وَالْكاظِمِ وَالرِّضا وَالتَّقِيِّ وَالنَّقِيِّ وَالْعَسْكَرِيِّ
و بر كاظم و رضا و تقي و نقي و عسكري

وَالْمَهْدِيِّ صاحِبِ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ
و حضرت صاحب الزّمان(عليهم السلام) رحمتهاي خدا بر او و بر همه ايشان باد!

اَجْمَعينَ اَللَّهُمَّ اِنَّ هؤُلاءِ اَئِمَّتُنا وَسادَتُنا وَقادَتُنا
خدايا! به درستي اينان امامان ما و آقايان ما و پيشوايان مابوده

وَهُداتُنا وَدُعاتُنا اَللَّهُمَّ وَفِّقْنا لِطاعَتِهِمْ وَارْزُقْنا
و راهنمايان و دعوت كنندگان ما هستند. خداوندا! به ما توفيق اطاعتشان را

شَفاعَتَهُمْ وَاحْشُرْنا في زُمْرَتِهِمْ وَاجْعَلْنا مِنْ خِيارِ
كرامت نما و شفاعت آنان رانصيبمان فرما و ما را در جوار آنان محشوركن و

مَواليهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ
ما را از بهترين دوستان آنان قرارده به رحمتت اي مهربانترين مهربانان.





دعاي عالية المضامين
سيّدبن طاووس در مصباح الزائر، صفحه 241 و علّامه مجلسي در بحارالانوار، جلد102، صفحه 169 اين دعا را كه مشتمل بر مضامين عالي است نقل كرده اند كه بعد از زيارت هريك از امامان(عليهم السلام) خوانده مي شود.

اَللَّهُمَّ اِنّي زُرْتُ هذَا الْاِمامَ مُقِرّاً بِاِمامَتِهِ
پروردگارا! من به قصد زيارت اين پيشواي بزرگ دين كه به امامتش مقرّ و

مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ
معترفم و به فرض وجوب اطاعتش معتقدم آمده ام به جانب مشهد او (وحرم شريفش)

بِذُنُوبي وَعُيُوبي وَمُوبِقاتِ اثامي وَكَثْرَةِ
با گناه بسيار و عيوب و مهلكات معاصي و سيّئات

سَيِّئاتي وَخَطايايَ وَما تَعْرِفُهُ مِنّي مُسْتَجيراً
و خطاهاي بيشمار و آنچه از اعمال زشتم كه همه را تو مي داني آمده ام در حالي كه

بِعَفْوِكَ مُسْتَعيذاً بِحِلْمِكَ راجِياً رَحْمَتَكَ
به عفو و بخشايش تو ملتجي شده و به حلم و بردباريت پناه آورده ام به اميد كرم و

لاجِئاً اِلي رُكْنِكَ عآئِذاً بِرَأْفَتِكَ مُسْتَشْفِعاً
رحمت نامنتهاي تو اي خدا و التجاء به ركن ركين تو جسته ام و پناهنده به رأفت و

بِوَلِيِّكَ وَابْنِ اَوْلِيآئِكَ وَصَفِيِّكَ وَابْنِ
مهرباني تو شدم و شفيع خود آوردم وليّ تورا فرزند اولياء ودوست خاصّ تو فرزند


اَصْفِيآئِكَ وَاَمينِكَ وَابْنِ اُمَنآئِكَ وَخَليفَتِكَ
خاصّان درگاهت را و امين اسرار تو، فرزند امناي حضرتت و خليفه تو

وَابْنِ خُلَفآئِكَ الَّذينَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسيلَةَ اِلي
فرزند خلفاي تو كه آنان را وسيله رحمت

رَحْمَتِكَ وَرِضْوانِكَ وَالذَّريعَةَ اِلي رَأْفَتِكَ
و خشنودي و ذريعه رأفت و مهرباني


وَغُفْرانِكَ اَللَّهُمَّ وَاَوَّلُ حاجَتي اِلَيْكَ اَنْ
وبخشايش خود قرار داده اي پروردگارا واوّل حاجت من در اين درگاه لطف و كرم تو

تَغْفِرَلي ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبي عَلي كَثْرَتِها وَاَنْ
آن است كه گناهان گذشته ام را كه بسيار است همه ببخشي و بيامرزي و در باقي


تَعْصِمَني فيما بَقِيَ مِنْ عُمْري وَتُطَهِّرَ ديني
عمرم از ارتكاب گناه حفظ كني و دين مرا از هر پليدي و زشتي


مِمَّا يُدَنِّسُهُ وَيَشينُهُ وَيُزْري بِهِ وَتَحْمِيَهُ مِنَ
و رسوايي و آنچه به دين زيان دارد پاك و پاكيزه گرداني و از شكّ


الرَّيْبِ وَالشَّكِّ وَالْفَسادِ وَالشِّرْكِ وَتُثَبِّتَني
و ريب و فسادكاري و شرك و ريا نگهبان باشي و بر كار


عَلي طاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَذُرِّيَّتِهِ
طاعت خود و طاعت رسول و ذريّه پاك


النُّجَبآءِ السُّعَدآءِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَرَحْمَتُكَ
باشرافت و سعادت رسولت كه درود رحمت و تحيّت


وَسَلامُكَ وَبَرَكاتُكَ وَتُحْيِيَني ما اَحْيَيْتَني
و بركاتت بر روان پاكشان باد، مرا ثابت قدم بداري و مادامي كه زنده ام


عَلي طاعَتِهِمْ وَتُميتَني اِذا اَمَتَّني عَلي
بر اطاعت آنها زنده ام چون بميراني (و در جهان ديگر بري) به اطاعت


طاعَتِهِمْ وَاَنْ لاتَمْحُوَ مِنْ قَلْبي مَوَدَّتَهُمْ
آنها بميران و دوستي و محبّت اين بزرگواران را


وَمَحَبَّتَهُمْ وَبُغْضَ اَعْدآئِهِمْ وَمُرافَقَةَ اَوْلِيآئِهِمْ
و عداوت با دشمنانشان را و رفاقت و انس با دوستانشان و نيكويي با آنان را هرگز


وَبِرَّهُمْ وَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ اَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ مِنّي
از دلم دور و محو مگردان و از تو درخواست مي كنم اي پروردگار من اين ثنا و دعا

وَتُحَبِّبَ اِلَيَّ عِبادَتَكَ وَالْمُواظَبَةَ عَلَيْها
را از من قبول فرمايي و عبادت و طاعتت را محبوبم گردان و به آن باتوجّه و


وَتُنَشِّطَني لَها وَتُبَغِّضَ اِلَيَ مَعاصِيَكَ
با شوق و نشاطم ساز و از هر چه معصيت و حرام تست


وَمَحارِمَكَ وَتَدْفَعَني عَنْها وَتُجَنِّبَنِي التَّقْصيرَ
مبغوض و متنفّرم ساز و در نماز


في صَلَواتي وَالْاِسْتِهانَةَ بِها وَالتَّراخِيَ عَنْها
 از تقصير و سستي و كاهلي دور ساز!


وَتُوَفِّقَني لِتَأْدِيَتِها كَما فَرَضْتَ وَاَمَرْتَ بِهِ
و بر اداي نماز صحيح و مقبول بدان گونه كه فريضه كردي و امر فرمودي به آن


عَلي سُنَّةِ رَسُولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَالِهِ
طبق سنّت و طريقه رسول اكرمت كه درود و رحمت و بركاتت


وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ خُضُوعاً وَخُشُوعاً
بر او و آل او باد با خضوع و خشوع مرا توفيق عطا فرما!


وَتَشْرَحَ صَدْري لِايتآءِ الزَّكوةِ وَاِعْطآءِ
و براي اداي زكات و اعطاي


الصَّدَقاتِ وَبَذْلِ الْمَعْرُوفِ
وَالْاِحْسانِ اِلي
صدقات و خيرات و احسان و مواسات


شيعَةِ الِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَمُواساتِهِمْ
با شيعيان آل محمّد(عليهم السلام) شرح صدر و سعه نظرم كرامت فرما!


وَلاتَتَوَفَّاني اِلاَّ بَعْدَ اَنْ تَرْزُقَني حَجَ بَيْتِكَ
و مرا نميران مگر بعد از زيارت حجّ بيت الحرام


الْحَرامِ وَزِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ وَقُبُورِ الْاَئِمَّةِ
و قبر پيغمبر اكرم و ائمّه(عليهم السلام)


عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَاَسْئَلُكَ يا رَبِّ تَوْبَةً نَصُوحاً
و از تو درخواست مي كنم اي پروردگار من! توبه نصوح با حقيقت


تَرْضاها وَنِيَّةً تَحْمَدُها وَعَمَلاً صالِحاً تَقْبَلُهُ
كه تو به آن توبه خشنود باشي و نيّت خالصي كه تو بپسندي و عمل صالح و شايسته اي

وَاَنْ تَغْفِرَلي وَتَرْحَمَني اِذا تَوَفَّيْتَني وَتُهَوِّنَ
كه تو بپذيري و نيز درخواست مي كنم كه مرا ببخشي و بيامرزي و هنگامي كه مرا

عَلَيَّ سَكَراتِ الْمَوْتِ وَتَحْشُرَني في زُمْرَةِ
بميراني بر من ترحّم كني و سكرات مرگ را بر من آسان سازي و در زمره


مُحَمَّدٍ وَالِهِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ

محمّد و آلش صلوات اللّه عليه وعليهم محشور فرمايي


وَتُدْخِلَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَتَجْعَلَ دَمْعي
و در بهشت ابدم به رحمتت داخل گرداني و اشك چشمم را


غَزيراً في طاعَتِكَ وَعَبْرَتي جارِيَةً فيما
در طاعتت بسيار و آب ديدگانم را پيوسته در عملي كه


يُقَرِّبُني مِنْكَ وَقَلْبي عَطُوفاً عَلي اَوْلِيآئِكَ
موجب قرب تست جاري سازي و دلم را با دوستانت عطوف و مهربان گرداني!


وَتَصُونَني في هذِهِ الدُّنْيا مِنَ الْعاهاتِ
و اين دنيا مرا از بلاها و آفات


وَالْافاتِ وَالْاَمْراضِ الشَّديدَةِ وَالْاَسْقامِ
و امراض سخت صعب العلاج و دردهاي مزمن (عاصي العلاج)


الْمُزْمِنَةِ وَجَميعِ اَنْواعِ الْبَلاءِ وَالْحَوادِثِ
 و جميع بلاها و حوادث ناگوار عالم مصون و محفوظ داري!


وَتَصْرِفَ قَلْبي عَنِ الْحَرامِ وَتُبَغِّضَ اِلَيَ
و قلبم را از فعل حرام منصرف گرداني و از معصيتت مبغوض و متنفّر سازي!


مَعاصِيَكَ وَتُحَبِّبَ اِلَيَّ الْحَلالَ وَتَفْتَحَ لي
و دوستدار و محبّ حلال گرداني و درهاي حلال را به رويم بازفرمايي!


اَبْوابَهُ وَتُثَبِّتَ نِيَّتي وَفِعْلي عَلَيْهِ وَتَمُدَّ في
و نيّت و عملم را بر آن حلال ثابت بداري و عمرم را دراز گرداني!


عُمْري وَتُغْلِقَ اَبْوابَ الْمِحَنِ عَنّي وَلاتَسْلُبَني
و دردهاي رنج و محنتها را بر من ببندي و عطايي كه بر من منّت نهادي هرگز


ما مَنَنْتَ بِهِ عَلَيَّ وَلاتَسْتَرِدَّ شَيْئاً مِمَّا اَحْسَنْتَ
سلب نگرداني و احساني كه در حقّم فرمودي باز نستاني!


بِهِ اِلَيَّ وَلاتَنْزِعَ مِنِّي النِّعَمَ الَّتي اَنْعَمْتَ بِها
و هر نعمت كه مرا مرحمت فرمودي از من نگيري و مرا در هر چه دارا كردي


عَلَيَّ وَتَزيدَ فيما خَوَّلْتَني وَتُضاعِفَهُ اَضْعافاً
بر آن بيفزا و چندين برابر هم بيفزا و مال بسيار


مُضاعَفَةً وَتَرْزُقَني مالاً كَثيراً واسِعاً سآئِغاً
باوسعت (و با خير و بركت) نصيبم فرما كه صاف و پاك (از حرام)


هَنيئاً نامِياً وافِياً وَعِزّاً باقِياً كافِياً وَجاهاً
وگوارا و باافزايش وافي و كامل (براي دنيا و آخرتم) باشد و عزّتي به من عطا كن كه

عَريضاً مَنيعاً وَنِعْمَةً سابِغَةً عآمَّةً وَتُغْنِيَني
باقي ماند (نه عزّت فاني دنيا) و جاه و منزلتي مرحمت فرما كه پهناور و با مناعت و

بِذلِكَ عَنِ الْمَطالِبِ الْمُنَكَّدَةِ وَالْمَوارِد
ِ جلال باشد و نعمتي وسيع و شامل (همه شئونم) و به آن نعمت مرا از طلب و اكتساب

الصَّعْبَةِ وَتُخَلِّصَني مِنْها مُعافاً في ديني
پرمشّقت دور و در كارهاي مشكل و پر زحمت بي نياز گرداني و مرا از آن نعمت

وَنَفْسي وَوَلَدي وَما اَعْطَيْتَني وَمَنَحْتَني
اخلاص باعافيت در دين و نفس و اولاد و در هر چه به من اعطا كردي و انعام فرمودي

وَتَحْفَظَ عَلَيَّ مالي وَجَميعَ ما خَوَّلْتَني
عافيت بخشي و مال مرا و آنچه به من دادي همه را حفظ كني


وَتَقْبِضَ عَنّي اَيْدِي الْجَبابِرَةِ وَتَرُدَّني اِلي
و دست جبّاران و بيدادگران را از تعدّي به من ببندي و مرا


وَطَني وَتُبَلِّغَني نِهايَةَ اَمَلي في دُنْيايَ
به وطنم (سالم و خوش) بازگرداني و (از كرمت) به منتهاي آرزويم در دنيا


وَاخِرَتي وَتَجْعَلَ عاقِبَةَ اَمْري مَحْمُودَةً حَسَنَةً
و آخرت برساني و عاقبت كار مرا پسنديده و نيكو


سَليمَةً وَتَجْعَلَني رَحيبَ الصَّدْرِ واسِعَ الْحالِ
و سالم (از هر غم و درد و عذاب) قرار دهي و مرا به لطفت وسيع الصّدر (و بلند فكر و

حَسَنِ الْخُلْقِ بَعيداً مِنَ الْبُخْلِ وَالْمَنْعِ وَالنِّفاقِ
بلندهمّت) با توسعه احوال و اخلاق نيكو گرداني و از بخل و حسد و لئامت و نفاق


وَالْكِذْبِ وَالْبَهْتِ وَقَوْلِ الزُّورِ وَتُرْسِخَ في
و دروغ و بهتان و گفتار لغو و باطل به كرمت دور سازي!


قَلْبي مَحَبَّةَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَشيعَتِهِمْ
و محبّت محمّد و آل محمّد و شيعيانشان را در قلبم ثابت و راسخ گرداني!


وَتَحْرُسَني يا رَبِّ في نَفْسي وَاَهْلي وَمالي
و مرا به جود و رحمتت اي پروردگارم! حراست و محافظت فرمايي در جسم و جان و

وَوَلَدي وَاَهْلِ حُزانَتي وَاِخْواني وَاَهْلِ مَوَدَّتي
اهل ومال و فرزندان و خاندانم و برادران و دوستانم


وَذُرِّيَّتي بِرَحْمَتِكَ وَجُودِكَ اَللَّهُمَ هذِهِ
و تمام ذريّه ام (از هر شرّ و هر بلاي دنيا و عقبا) اي خداي من! اين است


حاجاتي عِنْدَكَ وَقَدِ اسْتَكْثَرْتُها لِلُؤْمي
حاجاتم كه نزد تو معروض داشتم و من از بس لئيم و خسيس و گدا طبيعتم بسيار


وَشُحّي وَهِيَ عِنْدَكَ صَغيرَةٌ حَقيرَةٌ وَعَلَيْكَ
حاجت از تو خواستم و آنها نزد تو حقير و ناچيز است و برآوردن آن حاجات براي تو

سَهْلَةٌ يَسيرَةٌ فَاَسْئَلُكَ بِجاهِ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ
سهل و آسان است پس از تو درخواست مي كنم به جاه (و جلال) محمّد

عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ عِنْدَكَ وَبِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ
و آل محمّد(عليهم السلام) و به حق محمّد و آل او بر حضرتت


وَبِما اَوْجَبْتَ لَهُمْ وَبِسآئِرِ اَنْبِيآئِكَ وَرُسُلِكَ
و آن حقّي كه تو خود بر آنها لازم گردانيدي و به حقّ همه پيغمبران و رسولانت


وَاَصْفِيآئِكَ وَاَوْلِيآئِكَ الْمُخْلَصينَ مِنْ
و خاصّان و برگزيدگان و دوستانت و بندگان با اخلاص در عبادتت


عِبادِكَ وَبِاسْمِكَ الْاَعْظَمِ الْاَعْظَمِ لَمَّا
و به حقّ بزرگترين اسم اعظمت كه حاجات مرا


قَضَيْتَها كُلَّها وَاَسْعَفْتَني بِها وَلَمْ تُخَيِّبْ اَمَلي
همه را برآوري و از برآمدن حاجاتم، اميدوارم كني و در آرزوها و اميدها كه به


وَرَجآئي اَللَّهُمَّ وَشَفِّعْ صاحِبَ هذَا الْقَبْرِ فِيَ
لطف و كرمت دارم محروم و نااميدم نگرداني! پروردگارا! و صاحب اين قبر مطهّر را

يا سَيِّدي يا وَلِيَّ اللَّهِ يا اَمينَ اللَّهِ اَسْئَلُكَ اَنْ
شفيعم گردان اي امام وسيّد من! اي وليّ خدا! اي امين خدا! از تو درخواست مي كنم كه

تَشْفَعَ لي اِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ في هذِهِ الْحاجاتِ
براي من نزد خداي عزّوجّل در تمام اين حاجتها كه از درگاه خدا درخواست كردم

كُلِّها بِحَقِّ ابآئِكَ الطَّاهِرينَ وَبِحَقِ اَوْلادِكَ
شفاعت كني به حقّ پدران پاك گوهر و فرزندان


الْمُنْتَجَبينَ فَاِنَّ لَكَ عِنْدَاللَّهِ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُهُ
برگزيده با شرافتت زيرا كه تو را نزد خداي مقام و


الْمَنْزِلَةَ الشَّريفَةَ وَالْمَرْتَبَةَ الْجَليلَةَ وَالْجاهَ
منزلتي باشرافت و رتبه اي با جلال و رفعت و جاه و مرتبه اي


الْعَريضَ اَللَّهُمَّ لَوْ عَرَفْتُ مَنْ هُوَ اَوْجَهُ عِنْدَكَ
بسيار وسيع است، اي خدا! اگر من كسي را آبرومندتر نزد تو


مِنْ هذَا الْاِمامِ وَمِنْ ابآئِهِ وَاَبْنآئِهِ الطَّاهِرينَ
از اين امام (كه به زيارتش آمده ام) و از پدران و فرزندان پاكش


عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَالصَّلوةُ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئي
مي شناختم همانا او را شفيع نزد تو مي آوردم


وَقَدَّمْتُهُمْ اَمامَ حاجَتي وَطَلِباتي هذِهِ فَاسْمَعْ
و براي انجام اين حوايج و مطالبم مقدّم به درگاه تو مي داشتم، پس اي خدا! دعايم كه

مِنّي وَاسْتَجِبْ لي وَافْعَلْ بي ما اَنْتَ اَهْلُهُ
مي شنوي مستجاب فرما و با من آن كن كه لايق (لطف) تست (نه آنچه در خور من است)

يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ اَللَّهُمَّ وَما قَصُرَتْ عَنْهُ
اي مهربانترين مهربانان عالم اي خدا و آنچه را درمسألت ازدرگاه حضرتت تقصيررفت

مَسْئَلَتي وَعَجَزَتْ عَنْهُ قُوَّتي وَلَمْ تَبْلُغْهُ
و فكرتم از درخواست آن عاجز ماند


فِطْنَتي مِنْ صالِحِ ديني وَدُنْيايَ وَاخِرَتي
و هوشم بدانجا نرسيد از امور شايسته دنيا و آخرتم آنها را هم (از كرم)


فَامْنُنْ بِهِ عَلَيَّ وَاحْفَظْني وَاحْرُسْني وَهَبْ لي
بر من منّت گذار و همه را عطا فرما و مرا (به عنايتت) حفظ و حراست فرما!


وَاغْفِرْلي وَمَنْ اَرادَني بِسُوءٍ اَوْ مَكْرُوهٍ مِنْ
و بر من ببخش و بيامرز و هر كس به من قصد آزار و آسيب دارد


شَيْطانٍ مَريدٍ اَوْ سُلْطانٍ عَنيدٍ اَوْ مُخالِفٍ في
چه از شيطان و ديو گمراه و چه از سلطان معاند يا مخالف در


دينٍ اَوْ مُنازِعٍ في دُنْيا اَوْ حاسِدٍ عَلَيَ نِعْمَةً اَوْ
دين يا منازع در مال دنيا يا حسودي كه بر من نعمتي را رشك مي برد يا


ظالِمٍ اَوْ باغٍ فَاقْبِضْ عَنّي يَدَهُ وَاَصْرِفْ عَنّي
هر ظالم و ستمكار ديگر، دست همه را از ظلم به من، كوتاه كن و مكر و حيله او را از

كَيْدَهُ وَاشْغَلْهُ عَنّي بِنَفْسِهِ وَاكْفِني شَرَّهُ وَشَرَّ
من برطرف گردان و او را از من به خودش مشغول ساز و شرّ او و شرّ


اَتْباعِهِ وَشَياطينِهِ وَاَجِرْني مِنْ كُلِّ ما يَضُرُّني
پيروانش را و شرّ شياطين او را از سر من دورگردان و از هر چه مرا زيان دارد


وَيُجْحِفُ بي وَاَعْطِني جَميعَ الْخَيْرِ كُلِّهِ مِمَّا
و به هلاكت اندازد از آن مرا در پناه خود حفظ كن و هر چه خير است

اَعْلَمُ وَمِمَّا لااَعْلَمُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَالِ
از آنچه مي دانم و آنچه نمي دانم همه را به من (از كرم) عطا فرما! پروردگارا! درود

مُحَمَّدٍ وَاغْفِرْلي وَلِوالِدَيَّ وَلِاِخْواني
فرست برمحمّد و آل محمّد و مرا و پدر و مادرم را و برادران


وَاَخَواتي وَاَعْمامي وَعَمَّاتي وَاَخْوالي
و خواهرانم را و عمو و عمّه هايم را و خالو و خاله هايم را


وَخالاتي وَاَجْدادي وَجَدَّاتي وَاَوْلادِهِمْ
و اجداد و جدّه هايم را و فرزند ايشان و فرزندزادگانشان را


وَذَراريهِمْ وَاَزْواجي وَذُرِّيَّاتي وَاَقْرَبآئي
و زنان و ذريّه ام را و خويشان


وَاَصْدِقآئي وَجيراني وَاِخْواني فيكَ مِنْ اَهْلِ
و دوستان و همسايگان و برادران ايمانيم را هر جا


الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ وَلِجَميعِ اَهْلِ مَوَدَّتي مِنَ
در شرق و غرب عالم هستند و تمام كساني كه با من محبّت خالص دارند از


الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ الْاَحْيآءِ مِنْهُمْ
مرد و زن اهل ايمان از زنده


وَالْاَمْواتِ وَلِجَميعِ مَنْ عَلَّمَني خَيْراً اَوْ تَعَلَّمَ
و مرده آنها و تمام كساني كه به من امر خيري را آموختند يا از من عملي


مِنّي عِلْماً اَللَّهُمَّ اَشْرِكْهُمْ في صالِحِ دُعآئي
فرا گرفتند، اي خدا! همه را در دعاي صالح من


وَزِيارَتي لِمَشْهَدِ حُجَّتِكَ وَوَلِيِّكَ وَاَشْرِكْني
و ثواب زيارتم از مشهد شريف و حرم مطهّر حجّت و ولي خود شريك فرما!


في صالِحِ اَدْعِيَتِهِمْ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ
و مرا هم در دعاهاي صالح آنها شريك ساز و به حقّ رحمت واسعت اي مهربان ترين

الرَّاحِمينَ وَبَلِّغْ وَلِيَّكَ مِنْهُمُ السَّلامَ وَالسَّلامُ
مهربانان عالم و از آنان هم سلام به وليّ خود (امام(عليه السلام)) برسان!


عَلَيْكَ وَرَحْمَةُاللَّهِ وَبَرَكاتُهُ يا سَيِّدي
و سلام و رحمت و بركات خدا بر تو اي سيّد


يا مَوْلايَ يا عَلِيَّ بْنَ مُوسي صَلَّي اللَّهُ عَلَيْكَ
و مولاي من (اي عليّ بن موسي الرضا!) درود خدا بر تو


وَعَلي رُوحِكَ وَبَدَنِكَ اَنْتَ وَسيلَتي اِلَي اللَّهِ
و بر روح مقدّس و جسم پاك تو باد تو وسيله من و شفيع من به سوي خدايي


وَذَريعَتي اِلَيْهِ وَ لي حَقُّ مُوالاتي وَتَأْميلي
و براي من حق دوستي و اميدواري به لطف تست


فَكُنْ شَفيعي اِلَي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي الْوُقُوفِ
پس مرا به درگاه خداي عزّوجلّ شفيع باش كه بر حكايت عالم واقفي


عَلي قِصَّتي هذِهِ وَصَرْفي عَنْ مَوْقِفي هذا
و تا از اين موقف شريف كه بازمي گردم (با دعاهاي مستجاب) انجام مقاصد در تمام

بِالنُّجْحِ بِما سَئَلْتُهُ كُلِّهِ بِرَحْمَتِهِ وَقُدْرَتِهِ اَللَّهُمَ
آنچه از خدا درخواست كردم به وطن خود بازگردم به رحمت عام و قدرت ازلي او را

ارْزُقْني عَقْلاً كامِلاً وَلُبّاً راجِحاً وَعِزّاً باقِياً
پروردگارا! مرا عقل كامل و خرد افزون (بر هوي نفس) و عزّت باقي


وَقَلْباً زَكِيّاً وَعَمَلاً كَثيراً وَاَدَباً بارِعاً وَاجْعَلْ
و قلبي پاك مهذّب و عمل خير بسيار و ادب عالي عطا فرما! و


ذلِكَ كُلُّهُ لي وَلاتَجْعَلْهُ عَلَيَ بِرَحْمَتِكَ
تمام اين نعمتها را بر نفع من قرار ده و نه بر زيان به حقّ رحمت نامنتهايت


يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
اي مهربانترين مهربانان عالم!





زيارت عاشورا


شيخ طوسي؛ در مصباح المتهجد صفحه 723
ذكر الشيخ الطوسي؛ في مصباح المتهجّد، ص 542

و علامه مجلسي در بحارالانوار جلد101 صفحه 299
والعلامة المجلسي في البحار،ج 101، ص 299.

ضمن روايت مفصّلي از امام صادق(عليه السلام)
في رواية عن صفوان انّه قال:

نقل نموده اند كه به صفوان فرمود: به اين
قال لي ابوعبداللّه(عليه السلام)

زيارت و دعا(علقمه) محافظت كن ومرتّب
تعاهد هذه الزيارة وادع بهذا الدعاء وزر به

بخوان! زيرا من ازطرف خداوندضمانت مي كنم كه
فانّي ضامن علي اللّه تعالي لكلّ

هركس اين زيارت ودعاراازدورويانزديك
من زار بهذه الزّيارة ودعا بهذا الدعاء من قرب او بعد

بخواند زيارتش قبول ... و حاجت او هرچه باشد
انّ زيارته مقبولة وسعيه مشكور وسلامه واصل غير محجوب وحاجته

برآورده مي شود وازدرگاه خدا نااميد برنمي گردد.
مقضيّة من اللّه تعالي بالغاً مابلغت ولايخيّبه

واين ضمانت پدرم ازپدرانش ازرسول اكرم ازجبرئيل
يا صفوان وجدت هذه الزيارة مضمونة بهذا الضمان عن ابي (عن آبائه)

از خداوندمتعال هست. همانا خداوند به ذات
عن رسول اللّه عن جبرئيل مضموناً بهذا الضمان عن اللّه عزّ وجلّ

مقدّس خودسوگنديادنموده:هركس امام حسين(عليه السلام)
وقد آلي اللّه علي نفسه عزّ وجلّ انّ من زار الحسين(عليه السلام)

را با اين زيارت عاشورا زيارت كند
بهذه الزيارة من قرب اوبعد ودعا بهذا الدعاء

واين دعا را بخواند، زيارت او را پذيرفته و
قبلت منه زيارته وشفّعته في مسألته بالغاً ما بلغت

خواهش اوراهرچه باشدقبول كرده وتقاضاي او
و اعطيته سؤله ثمّ لاينقلب عنّي خائباً

را عطانموده واو را نوميد برنگرداند... خداوند
واقلبه مسروراً قريراً عينه بقضاء حاجته والفوز بالجنّة

متعال به اين سوگندبرذات مقدّسش ما را وتمام
آلي اللّه تعالي بذلك علي نفسه و اشهدنا بما شهدت

ملائكه ملكوت را گواه گرفته است. صفوان گويد:
به ملائكة ملكوته علي ذلك ثمّ قال صفوان: قال لي

امام صادق(عليه السلام) به من فرمود: هرحاجتي به تو
ابوعبداللّه(عليه السلام): ياصفوان! اذا حدث لك

روي آورد، در هركجا كه باشي اين زيارت ودعارا
حاجة فزر بهذه الزيارة من حيث كنت وادع بهذا الدعاء

بخوان، خداوند حاجت توراخواهد داد. زيرا
سل ربّك حاجتك تأتك من اللّه واللّه

وعده هاي الهي به رسولش تخلّف ناپذير است.
غير مخلف وعده رسوله(صلي الله عليه و اله وسلم) بمنّه والحمد للّه


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ

سلام بر تو اي ابا عبداللّه! سلام بر تو اي


يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ

فرزند رسول خدا! سلام بر تو اي فرزند اميرمؤمنان و


اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ

اي فرزند سيّد اوصياء! سلام بر تو


عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ
اي فرزند فاطمه زهرا و بانوي بانوان جهان!


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ وَالْوِتْرَ
سلام برتو اي كسي كه خدا از خون پاك تو و پدربزرگوارت، انتقام مي كشد و از ظلم


الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَي الْأَرْواحِ الَّتي
و ستم وارد بر تو دادخواهي مي كند! سلام برتو و بر ارواح پاكي كه در حرم مطهّرت


حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكُمْ مِنّي جَميعاً سَلامُ اللَّهِ
با تو مدفون شدند بر همه شما تا ابد از من


اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
درود و تحيّت و سلام خدا باد! تا من هستم و شب و روز باقي و
برقرار است



يااَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ
اي ابا عبداللّه! همانا عزاداري تو بس بزرگ و مصيبت تو


وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلي جَميعِ
در جهان بر ما شيعيان و همه مسلمانان، سخت و


اَهْلِ الْأِسْلامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ
ناگوار و دشوار بود و تحمّل مصيبت تو بر همه


فِي السَّمواتِ عَلي ج َميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ
اهل آسمانها، سخت و دشوار بود. پس خدا لعنت كند


اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ
ملّتي را كه اساس و بنيان ظلم و ستم را بر شما


عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ
اهل بيت پيغمبر(صلي الله عليه و اله وسلم) پايه گذاري كردند و خدا لعنت كند ملّتي را كه شما را از مقام


عَنْ مَقامِكُمْ وَاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتي و مرتبه خود (خلافت)
منع كردند و رتبه اي را كه خدا مخصوص شما گردانيده



رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَلَعَنَ
بود، از شما گرفتند. خدا لعنت كند امّتي را كه شما را به شهادت رساندند! و خدا


اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ
لعنت كند كساني را كه با فراهم نمودن امكانات زمينه كشتار و قتل شما را مهيا كردند


بَرِئْتُ اِلَي اللَّهِ وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ اَشْياعِهِمْ
من از آن ستم پيشگان و شيعيان آنها و پيروان و دوستانشان بسوي خدا


وَاَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِيائِهِمْ يا اَبا عَبْدِاللَّهِ اِنّي سِلْمٌ
و بسوي شمابيزاري مي جويم. اي ابا عبداللّه! من تا قيامت در صلح و سازشم


لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلي يَوْمِ
با هركه با شما در صلح است و در جنگ و جهادم با هركه با شما در جنگ است.


الْقِيمَةِ وَلَعَنَ اللَّهُ الَ زِيادٍ وَالَ مَرْوانَ وَلَعَنَ
خدا لعنت كند خاندان زياد و خاندان مروان را


اللَّهُ بَني اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ
و خدا لعنت كند همه بني اميّه را و لعنت كند فرزند مرجانه را


وَلَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَلَعَنَ اللَّهُ شِمْراً
و لعنت كند عمربن سعد را و خدا لعنت كند شمر بن ذي الجوشن را


وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ
و خدا لعنت كند ملّتي را كه اسبها را براي جنگ با حضرتت زين كرده و لجام زده


لِقِتالِكَ بِاَبي اَنْتَ وَاُمّي لَقَدْ عَظُمَ مُصابي
و بر خود نقاب بستند. پدر و مادرم فداي تو! مصيبت تو برمن بس دشوار وسنگين شده


بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذي اَكْرَمَ مَقامَكَ وَاَكْرَمَني
پس مي خواهم از خدايي كه مقام تو را گرامي داشت


بِكَ اَنْ يَرْزُقَني طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ
ومراهم بواسطه شماگرامي داشت، روزي كند مرا انتقامخواهي تورا در ركاب آن


مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ
امام ياري شده (حضرت ولي عصر) از اهل بيت حضرت محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم)


اَللَّهُمَّ اجْعَلْني عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ
پروردگارا! بحقّ حسين(عليه السلام) مرا در دنيا و آخرت


عَلَيْهِ السَّلامُ فِي الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ يا اَبا عَبْدِاللَّهِ
آبرومند گردان! اي اباعبداللّه! من


اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَي اللَّهِ وَاِلي رَسُولِهِ وَاِلي
تقرّب مي جويم بسوي خدا و بسوي رسولش و بسوي حضرت


اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَاِلي فاطِمَةَ وَاِلَي الْحَسَنِ
اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن


وَاِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ وَبِالْبَرائَةِ [ مِمَّنْ قاتَلَكَ


و به حضرت تو، بواسطه محبّت و دوستي تو و بيزاري از كساني كه با تو به قتال


وَنَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَبِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ
پرداخته وآتش جنگ را برافروختند. و همچنين با بيزاري از كساني كه اساس و


اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ وَاَبْرَءُ اِلَي اللَّهِ
پايه هاي ظلم وستم بر عليه شما را بنيانگذاري كردند. وبيزاري مي جويم بسوي خدا


وَاِلي رَسُولِهِ ] مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ ذلِكَ
وبسوي رسول خدا از كساني كه پايه هاي ظلم را بپا كرده و


وَبَني عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَجَري في ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ
اساس ستم را برآن پايه ها استوار نمودند و اين ستم وبي عدالتي بر عليه شما و برعليه


عَلَيْكُمْ وَعَلي اَشْياعِكُمْ بَرِئْتُ اِلَي اللَّهِ وَاِلَيْكُمْ
شيعيان شما جريان پيدا كرد. و به درگاه خدا و حضرت شما


مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَي اللَّهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ
ازآن مردم ستم پيشه، بيزاري مي جويم و تقرّب مي جويم بسوي خدا وسپس بسوي


وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ وَبِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكُمْ
شما بواسطه محبّت و دوستي شما و دوستي با دوستان شما وبه سبب بيزاري جستن


وَالنَّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَبِالْبَرائَةِمِنْ اَشْياعِهِمْ
ازدشمنان شماوبيزاري ازمردمي كه با شمابه جنگ برخاستند واز شيعيان و پيروان


وَاَتْباعِهِمْ اِنّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ
آنهاهم بيزاري مي جويم. هركس باشمادر صلح وسازش باشد من بااودرصلح وسازشم


حارَبَكُمْ وَوَلِيٌّ لِمَنْ والاكُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ
و در جنگم باكسي كه با شما در جنگ است و با دوستان شما، دوستم و


فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذي اَكْرَمَني بِمَعْرِفَتِكُمْ وَمَعْرِفَةِ
بادشمنان شما، دشمنم. پس از خداوندي كه مرا به معرفت وشناسايي شما ودوستان


اَوْلِيائِكُمْ وَرَزَقَنِي الْبَرائَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ
شماگرامي داشته وبيزاري ازدشمنان شماراروزي نموده مي خواهم كه مرادر دنيا


اَنْ يَجْعَلَني مَعَكُمْ فِي الدُّنْياوَالْأخِرَةِوَاَنْ يُثَبِّتَ
وآخرت با شما و همنشين شما قرار داده و مرا در اين صفا و صدق


لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ
به شما، در دو جهان ثابت قدم بدارد.


وَاَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ
و از خدا مي خواهم مرا برساند به آن مقام والاي پسنديده اي كه شمادر نزد خدا


عِنْدَ اللَّهِ وَاَنْ يَرْزُقَني طَلَبَ ثارِكُمْ مَعَ اِمامٍ هُديً
داريد. و مرا در ركاب حضرت ولي عصر(عج) آن امام وپيشواي هدايتگر و نمايان


ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ وَاَسْئَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ
و ناطق بحق، انتقامخواهي شما را نصيب فرمايد و از خدا مي خواهم بحقّ شما


وَبِالشَّاْنِ الَّذي لَكُمْ عِنْدَهُ اَنْ يُعْطِيَني
و مقام ومنزلت شما نزد خدا كه به من به سبب مصيبت زدگيم


بِمُصابي بِكُمْ اَفْضَلَ ما يُعْطي مُصاباً
بخاطر شما، بهترين پاداشي كه به هر مصيبت زده عطا مي كند،


بِمُصيبَتِهِ مُصيبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِيَّتَها
عنايت فرمايد و مصيبت شما آل محمّد در عالم اسلام


فِي الْاِسْلامِ وَفي جَميعِ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ
و در تمام آسمانها و زمين چقدر بزرگ و ناگوار است.


اَللَّهُمَّ اجْعَلْني في مَقامي هذا مِمَّنْ تَنالُهُ
پروردگارا! مرا در اين مقام و موقعيّت از آنان قرار ده


مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ اَللَّهُمَ اجْعَلْ
كه درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست. پروردگارا!


مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَمَماتي
زيستن مرا همانند زيستن محمّد وآل محمّد(عليهم السلام) قرار ده و مردن مرا


مَماتَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا يَوْمٌ
همانند مردن محمّد وآل محمّد قرار ده! خدايا! اين روز (عاشورا) روزي است كه


تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُواُمَيَّةَ وَابْنُ اكِلَةِ الْأَكْبادِ اللَّعينُ
بني اميّه و پسر (هنده) جگرخوار جشن گرفتند كه آنان


ابْنُ اللَّعينِ عَلي لِسانِكَ وَلِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّي
گرفتار لعن تو گرديدند و همچنين پيغمبر تو(صلي الله عليه و اله وسلم)


اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ في كُلِّ مَوْطِنٍ وَمَوْقِفٍ وَقَفَ
در هر جا و در هر موقعيّت آنان


فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ اَللَّهُمَ الْعَنْ
را لعن نمود. پروردگارا! لعنت فرست


اَباسُفْيانَ وَمُعاوِيَةَ وَيَزيدَبْنَ مُعاوِيَةَ عَلَيْهِمْ
بر ابو سفيان و معاويه و پسرش يزيد. همه آنان


مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَالْأبِدينَ وَهذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ
به لعن ابدي وهميشگي تو گرفتار شوند و اين روز (عاشورا) روزي است كه


الُ زِيادٍ وَالُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ
دودمان زياد و دودمان مروان بخاطر كشتن حضرت امام حسين(عليه السلام)


اللَّهِ عَلَيْهِ اَللَّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ
خوشحال و شادمان شدند. پروردگار! تو لعن و عذاب دردناكت را برآنان


وَالْعَذابَ الْاَليمَ اَللَّهُمَّ اِنّي اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ
چند برابر گردان. پروردگارا! من در اين مكان و در اين موقعيّت


في هذَا الْيَوْمِ وَفي مَوْقِفي هذا وَاَيَّامِ حَياتي
و در دوران زندگي بسوي تو تقرّب مي جويم


بِالْبَرائَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَبِالْمُوالاتِ
به سبب بيزاري جستن و لعن بر آن ستم پيشگان و سبب دوستي ومحبت


لِنَبِيِّكَ وَالِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلامُ
پيغمبر و آل اطهار او. درود خدا بر او وآلش باد!

آنگاه صدمرتبه مي گويي:
اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ
ثمّ تقول مائة مرّة: پروردگارا! تو لعنت كن براوّل ظالمي كه درحقّ محمّد وآل او


ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاخِرَ تابِعٍ لَهُ
ستم رواداشت و آخرين كسي كه از آن ستم پيشگان در ظلم وستم، پيروي كرد


عَلي ذلِكَ اَللَّهُمَ الْعَنِ الْعِصابَةَالَّتي جاهَدَتِ
پروردگارا! لعنت فرست برجماعت متعصّبي كه باحضرت حسين به جنگ ومبارزه


الْحُسَيْنَ وَ شايَعَتْ وَبايَعَتْ وَتابَعَتْ عَلي قَتْلِهِ
برخاستند و لعنت كن بر آنانكه در كشتن آن حضرت همكاري كرده وهم پيمان شدند و


اَللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً آنگاه صدمرتبه بگو:
پيروي نمودند. پروردگارا! همه آنان را به لعن خود گرفتاركن.ثمّ قل مائة مرّة


اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَي الْأَرْواحِ
سلام بر تو اي ابا عبداللّه! و برآن ارواح پاكي كه در حريم ودرگاه تو


الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللَّهِ اَبَداً
اقامت گزيدند (مدفون شدند) ازطرف من سلام جاودانه خدا برتو باد مادامي كه


مابَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللَّهُ
من هستم و شب وروز برقرار است و خدا اين زيارت مرا


اخِرَالْعَهْدِ مِنّي ل ِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ
آخرين ملاقات من با حضرتت قرار ندهد. سلام بر حضرت حسين


وَعَلي عَلِيِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
و حضرت علي بن الحسين و بر فرزندان حسين و


وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ سپس مي گويي
: اَللَّهُمَ
بر اصحاب حسين ثمّ تقول مرّة واحدة: پروردگارا!تو لعن


خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّي وَابْدَأْبِهِ اَوَّلاًثُمَ
مرامخصوص اوّلين ظالم گردان و ابتدا اوّلي را گرفتار لعن خود ساز!


الثَّانِيَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ اَللَّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ
و آنگاه دوّمي و سوّمي و چهارمي را لعنت كن و يزيد را كه


خامِساً وَالْعَنْ عُبَيْدَاللَّهِ بْنَ زِيادٍ وَابْنَ
پنجمين آنهاست لعن كن و لعنت فرست بر عبيداللّه بن زياد و پسر


مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَالَ اَبي
مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابي سفيان


سُفْيانَ وَ الَ زِيادٍ وَالَ مَرْوانَ اِلي يَوْمِ الْقِيمَةِ
و آل زياد و آل مروان، تا روز قيامت

بسجده مي روي ومي گويي
:اَللَّهُمَ لَكَ الْحَمْدُحَمْدَ
ثمّ تسجد سجدة تقول فيها: خدايا تو را ستايش مي كنم به ستايش


الشَّاكِرينَ لَكَ عَلي مُصابِهِمْ اَ لْحَمْدُ لِلَّهِ عَلي
سپاسگزاران تو، بر غم و مصيبت آن بزرگواران. خدا را ستايش بر عزاداري


عَظيمِ رَزِيَّتي اَللَّهُمَّ ارْزُقْني شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ
سنگين ودردناك من دراين مصيبت. پروردگارا! هنگام ورودبه آن جهان شفاعت


يَوْمَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ
حضرت حسين رابه من روزي ساز ومرا در اين صدق و صفا در نزد خود


مَعَ الْحُسَيْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ
همراه با حضرت حسين(عليه السلام) واصحاب او كه در ركاب حضرتش


بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ
به شهادت رسيدند ثابت قدم بدار!

آنگاه دو ركعت نماز زيارت بجا مي آوري وبهتر
م صلّ ركعتين والاولي
ث

آن است كه در ركعت اوّل بعدازحمد سوره «يس»
ان تقرء في الركعة الاولي بعد الحمد سورة «يس»

ودر ركعت دوّم بعدازحمدسوره «الرحمن»
وفي الركعة الثانية بعدالحمد سورة «الرحمن»

بخواني،سپس دعاي علقمه رامي خواني:
ثمّ ادع بدعاء العلقمة:




دعاي علقمه
يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ
اي خدا! اي خدا! اي خدا! اي مستجاب كننده دعاي بيچارگان

ياكاشِفَ كُرَبِ الْمَكْرُوبينَ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ
و اي برطرف كننده اندوه پريشان خاطران! اي دادرس دادخواهان!

ياصَريخَ الْمُسْتَصْرِخينَ وَيامَنْ هُوَ اَقْرَبُ اِلَيَ مِنْ حَبْلِ
و اي فريادرس فريادخواهان! و اي آنكه تو از رگ

الْوَريدِ وَيا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَ يا مَنْ هُوَ
گردن به من نزديكتري! اي آنكه بين شخص ونيّت او حائل مي شوي! اي آنكه ذات اقدس تو

بِالْمَنْظَرِ الْاَعْلي وَ بِالْاُفُقِ الْمُبينِ وَيا مَنْ هُوَ الرَّحْمنُ
درمرتبه بالاتراز عقل بشرو وجودتو دركرانه روشن ومرتبه ظهور است! اي آنكه بخشايشگر

الرَّحيمُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي وَيا مَنْ يَعْلَمُ خائِنَةَ
ومهرپيشه اي وتدبير و رهبري جهان هستي بدست تست! اي آنكه از خيانت

الْاَعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ وَيا مَنْ لايَخْفي عَلَيْهِ
چشمها آگاهي و از نيّت دروني دلها باخبري! اي آنكه هيچ امرپنهاني برتو پوشيده

خافِيَةٌ يامَنْ لاتَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْاَصْواتُ وَيامَنْ لاتُغَلِّطُهُ
نيست! اي آنكه صدا وآواز خلايق برتو مشتبه نخواهد شد و حاجتهاي بسيار، تو را به

الْحاجاتُ وَيامَنْ لايُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّينَ يا مُدْرِكَ
اشتباه نيندازد و اي آنكه اصرار اصرارورزان تو را به ستوه نياورد. اي دريابنده

كُلِّ فَوْتٍ وَيا جامِعَ كُلِّ شَمْلٍ وَيابارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ
تمام آنچه فوت شود! اي گردآورنده همه آنچه درعالم پراكنده شود! اي زنده كننده مردگان بعد

 الْمَوْتِ يامَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ في شَأْنٍ ياقاضِيَ الْحاجاتِ
از مرگ! اي آنكه هر روزي در كار ويژه اي هستي! اي برآورنده حاجات!

يا مُنَفِّسَ الْكُرُباتِ يا مُعْطِيَ السُّؤُلاتِ يا وَلِيَ
اي برطرف كننده گرفتاريها! اي عطاكننده درخواستها! اي دوستدارنده

الرَّغَباتِ ياكافِيَ الْمُهِمَّاتِ يامَنْ يَكْفي مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ
تمايلات! اي كفايت كننده مهمّات! اي كسي كه تو براي رسيدگي به تمام امور، كافي هستي

 وَلايَكْفي مِنْهُ شَيْ ءٌ فِي السَّمواتِ وَالْأَرْضِ اَسْئَلُكَ و درآسمان و
زمين كسي قادرنيست به كارهايي كه تو انجام مي دهي رسيدگي كند ازتو

بِحَقِّ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَعَلِيٍّ اَميرِالْمُؤْمِنينَ
مي خواهم بحقّ محمّد خاتم پيامبران و بحقّ علي امير مؤمنان

وَبِحَقِّ فاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَبِحَقِّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ
وبحقّ فاطمه دختر پيغمبرت و بحقّ حسن و حسين،

فَاِنّي بِهِمْ اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ في مَقامي هذا وَبِهِمْ اَتَوَسَّلُ
و من در اين موقعيت بوسيله آن بزرگواران به درگاه حضرتت رو آورده ام

وَبِهِمْ اَتَشَفَّعُ اِلَيْكَ وَبِحَقِّهِمْ اَسْئَلُكَ وَاُقْسِمُ وَاَعْزِمُ
 آنهارا نزد تو وسيله وشفيع قرارداده ام وبحقّ آنان از تومي خواهم و تو را جدّاً بحق آنان سوگند

عَلَيْكَ وَبِالشَّأْنِ الَّذي لَهُمْ عِنْدَكَ وَبِالْقَدْرِالَّذي لَهُمْ
مي دهم و به مقام و منزلتي كه آن بزرگواران نزد تو دارند

عِنْدَكَ وَبِالَّذي فَضَّلْتَهُمْ عَلَي الْعالَمينَ وَبِاسْمِكَ
وبه آن سرّي كه باعث افضليّت آنان برتمام جهانيان شده و به آن اسم خاصّي

الَّذي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ وَبِهِ خَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعالَمينَ
كه نزد آنان قرارداده اي و مخصوص آنان كرده اي

وَبِهِ اَبَنْتَهُمْ وَاَبَنْتَ فَضْلَهُمْ مِنْ فَضْلِ الْعالَمينَ حَتّي
و موجب امتياز آنان در ميان تمام خلايق شده

فاقَ فَضْلُهُمْ فَضْلَ الْعالَمينَ جَميعاً اَسْئَلُكَ اَنْ
و فضيلت آنان بر فضيلت تمام جهانيان برترشده، از تو مي خواهم كه

تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَكْشِفَ عَنّي
بر محمّد و خاندان او درود فرستي و غم و نگراني و

غَمّي وَهَمّي وَكَرْبي وَتَكْفِيَنِي الْمُهِمَّ مِنْ اُمُوري
گرفتاري مرابرطرف كني وكارهاي مهمّ مرابادست پركفايت خودرسيدگي كني.

وَتَقْضِيَ عَنّي دَيْني وَتُجيرَني مِنَ الْفَقْرِ وَتُجيرَني مِنَ
و قرضم را ادا نمايي واز تهيدستي نجاتم دهي.

الْفاقَةِ وَتُغْنِيَني عَنِ الْمَسْئَلَةِ اِلَي الْمَخْلُوقينَ
و از سؤال از مردم، بي نيازم گرداني.

وَتَكْفِيَني هَمَّ مَنْ اَخافُ هَمَّهُ وَعُسْرَ مَنْ اَخافُ عُسْرَهُ
و مرا از اندوه اذيّتگران و سختگيري

وَحُزُونَةَ مَنْ اَخافُ حُزُونَتَهُ وَشَرَّ مَنْ اَخافُ شَرَّهُ
و فشار خشونتگران و شرّ اشرار

وَمَكْرَ مَنْ اَخافُ مَكْرَهُ وَبَغْيَ مَنْ اَخافُ بَغْيَهُ وَجَوْرَ
و مكر حيله گران و ظلم ستم پيشگان و بي عدالتي

مَنْ اَخافُ جَوْرَهُ وَسُلْطانَ مَنْ اَخافُ سُلْطانَهُ وَكَيْدَمَنْ
بيدادگران و تسلّط قدرتمندان و نيرنگ

اَخافُ كَيْدَهُ وَمَقْدُرَةَ مَنْ اَخافُ مَقْدُرَتَهُ عَلَيَّ وَ تَرُدَّ
بدانديشان و ثروت توانمندان پناهم داده و كفايت نمايي.

عَنّي كَيْدَ الْكَيَدَةِ وَمَكْرَ الْمَكَرَةِ اَللَّهُمَّ مَنْ اَرادَني
خدايا! نيرنگ مكّاران وفريب فريبكاران را از من دور گردان! پروردگارا! شرّ

فَاَرِدْهُ وَمَنْ كادَني فَكِدْهُ وَاصْرِفْ عَنّي كَيْدَهُ وَمَكْرَهُ
بدانديش و نيرنگباز را به خودش برگردان و خطر نيرنگ و حيله

وَبَأْسَهُ وَاَمانِيَّهُ وَامْنَعْهُ عَنّي كَيْفَ شِئْتَ وَاَنّي شِئْتَ
و ستيز و سوءنيّت او رابه هرطور و هرزمان كه صلاح مي داني ازمن برطرف ساز!

اَللَّهُمَّ اشْغَلْهُ عَنّي بِفَقْرٍ لاتَجْبُرُهُ وَبِبَلاءٍ لاتَسْتُرُهُ
و او را به فقر جبران ناپذير و مصيبت آشكار

وَبِفاقَةٍ لاتَسُدُّها وَبِسُقْمٍ لاتُعافيهِ وَذُلٍّ لا تُعِزُّهُ
و نياز خلأناپذير و بيماري غير قابل علاج و ذلّت دائمي

وَبِمَسْكَنَةٍ لاتَجْبُرُها اَللَّهُمَ اضْرِبْ بِالذُّلِّ نَصْبَ عَيْنَيْهِ
وبيچارگي هميشگي گرفتار ساز! پروردگارا! ذلّت نفس را نصب العين

وَاَدْخِلْ عَلَيْهِ الْفَقْرَ في مَنْزِلِهِ وَالْعِلَّةَ وَالسُّقْمَ في بَدَنِهِ
او قرار ده! و زندگي او را به تهيدستي گرفتاركن! و بدن او را به درد و مرض

حَتَّي تَشْغَلَهُ عَنّي بِشُغْلٍ شاغِلٍ لافَراغَ لَهُ وَاَنْسِهِ
مبتلا ساز تا او هميشه مشغول گرفتاري خودش باشد و مرا از ياد

ذِكْري كَما اَنْسَيْتَهُ ذِكْرَكَ وَخُذْ عَنّي بِسَمْعِهِ وَبَصَرِهِ
او ببر چنانكه ياد خود را از خاطرش برده اي و شرّ گوش و چشم

وَلِسانِهِ وَيَدِهِ وَرِجْلِهِ وَقَلْبِهِ وَجَميعِ جَوارِحِهِ وَاَدْخِلْ
و زبان و دست و پا و قلب و همه اعضاي اورا از من برطرف كن و دردي به

عَلَيْهِ في جَميعِ ذلِكَ السُّقْمَ وَلا تَشْفِهِ حَتَّي تَجْعَلَ
تمام اين اعضا و جوارحش مسلّط فرما كه ابداً شفا نبخشي تابجاي پرداختن به

ذلِكَ لَهُ شُغْلاً شاغِلاً بِهِ عَنّي وَعَنْ ذِكْري وَاكْفِني يا
اذيّت من به گرفتاري خويش مشغول شود و ياد من از خاطرش برود و مهمّات مرا

كافِيَ ما لايَكْفي سِواكَ فَاِنَّكَ الْكافي لاكافِيَ سِواكَ
كفايت فرما! اي كفايت كننده مهمّاتي كه ديگران از حلّ او عاجزند! تنهاكفايت كننده

مهمّات وَمُفَرِّجٌ لامُفَرِّجَ سِواكَ وَ مُغيثٌ لا مُغيثَ سِواكَ
 در عالم تويي و غيراز تو كفايت كننده اي نيست و در جهان تنها گشايش بخش كارها و

وَجارٌ لا جارَ سِواكَ خابَ مَنْ كانَ جارُهُ سِواكَ فريادرس خلايق
وتنهاپناهگاه بيچارگان تويي وجزتونيست.محروم آن كس كه به غيرتو

 وَمُغيثُهُ سِواكَ وَمَفْزَعُهُ اِلي سِواكَ وَمَهْرَبُهُ اِلي
پناه برد و از غيرتو فرياد رسي كند وبه درگاه غيرتو گريزد

سِواكَ وَمَلْجَأُهُ اِلي غَيْرِكَ وَمَنْجاهُ مِنْ مَخْلُوقٍ
و پناه برد و از غيرتو نجات خواهي كند

غَيْرِكَ فَاَنْتَ ثِقَتي وَرَجائي وَمَفْزَعي وَمَهْرَبي
فقط تويي مورد اعتماد و اميد من و فرياد رس وگريزگاه من

وَمَلْجَأي وَمَنْجايَ فَبِكَ اَسْتَفْتِحُ وَبِكَ اَسْتَنْجِحُ
وپناهگاه ونجات بخش من واز تو پيروزي و موفّقيّت مي طلبم

وَبِمُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ وَاَتَوَسَّلُ وَاَتَشَفَّعُ
و بواسطه محمّد و آل محمّد به درگاه تو رو مي آورم وآنان را وسيله وشفيع

فَاَسْئَلُكَ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ فَلَكَ الْحَمْدُ وَلَكَ
خود قرار مي دهم و از تو مي خواهم، اي خدا! اي خدا! اي خدا! سپاس و

الشُّكْرُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكي وَاَنْتَ الْمُسْتَعانُ فَاَسْئَلُكَ يا
ستايش مخصوص تست وبه درگاه توشكوه مي كنم و ياري كننده فقط تو هستي

اَللَّهُ يا اَللَّهُ يا اَللَّهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّيَ
اي خدا! اي خدا! اي خدا ! بحقّ محمّد و آل محمّد از تو مي خواهم كه درود

عَلي مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَكْشِفَ عَنّي غَمّي
فرستي بر محمّد و خاندانش و دراين موقعيّت غم و اندوه

وَهَمّي وَكَرْبي في مَقامي هذا كَما كَشَفْتَ عَنْ نَبِيِّكَ
ونگراني مرا برطرف سازي چنانكه غم و اندوه ونگراني پيغمبرت را برطرف

هَمَّهُ وَغَمَّهُ وَكَرْبَهُ وَكَفَيْتَهُ هَوْلَ عَدُوِّهِ فَاكْشِفْ عَنّي
نمودي وهول و هراس دشمنش راكفايت نمودي. گرفتاريهاي مرا برطرف سازچنانكه از آن

كَما كَشَفْتَ عَنْهُ وَفَرِّجْ عَنّي كَما فَرَّجْتَ عَنْهُ وَاكْفِني
 حضرت برطرف ساختي ودركارمن گشايش بخش چنانكه به آن حضرت بخشيدي و امورم را

 كَما كَفَيْتَهُ وَاصْرِفْ عَنّي هَوْلَ ما اَخافُ هَوْلَهُ وَمَؤُنَةَ كفايت فرما
چنانكه از او كفايت فرمودي و هر چه از آن هراسانم برطرف گردان و آنچه ما

اَخافُ مَؤُنَتَهُ وَهَمَّ ما اَخافُ هَمَّهُ بِلامَؤُنَةٍ عَلي
از مشقّت و زحمت آن ترسانم و از اندوه آن بيمناكم كفايت فرما!

نَفْسي مِنْ ذلِكَ وَاصْرِفْني بِقَضاءِ حَوآئِجي وَكِفايَةِ
و مرا از درگاهت با برآورده شدن حاجات و

ما اَهَمَّني هَمُّهُ مِنْ اَمْرِ اخِرَتي وَدُنْيايَ
كفايت تمام مهمّات دنيا وآخرت برگردان!

يااَميرَالْمُؤْمِنينَ وَيااَب اعَبْدِاللَّهِ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللَّهِ
اي اميرمؤمنان! و اي اباعبداللّه! مادامي كه من

اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ والنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ اخِرَ
 هستم وشب وروز برقرار است ازطرف من درود جاودانه الهي برشماباد! وخداوند اين زيارت

 الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِكُما وَلافَرَّقَ اللَّهُ بَيْني وَبَيْنَكُمااَللَّهُمَّ
 راآخرين ديدارمن ازشما قرارندهد وميان من وشمادردنياوآخرت جدايي نيفكند. خدايا!

 اَحْيِني حَيوةَ مُحَمَّدٍ وَذُرِّيَّتِهِ وَاَمِتْني مَماتَهُمْ وَتَوَفَّني
 مرا زنده بدار به آنگونه كه محمّد وذريّه او را زنده داشتي وبميران به آنگونه كه آنان رامي راندي

عَلي مِلَّتِهِمْ وَاحْشُرْني في زُمْرَتِهِمْ وَلا تُفَرِّقْ بَيْني
ومرا برشريعت آنان بميران! ودر گروه آنان محشور فرما! وميان من

وَبَيْنَهُمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ اَبَداً فِي الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ يا
وآنان در دنيا وآخرت يك چشم بهم زدن جدايي مينداز!

اَميرَالْمُؤْمِنينَ وَيااَباعَبْدِاللَّهِ اَتَيْتُكُمازائِراً وَمُتَوَسِّلاً
اي اميرمؤمنان و اي اباعبداللّه! به قصد زيارت شما آمده ام و شمارا درپيشگاه

اِلَي اللَّهِ رَبّي وَرَبِّكُما وَمُتَوَجِّهاً اِلَيْهِ بِكُماوَمُسْتَشْفِعاً
 حق كه پروردگارمن وشماست، وسيله قرار داده ام وبواسطه شمابسوي او رو مي كنم

بِكُما اِلَي اللَّهِ في حاجَتي هذِهِ فَاشْفَعالي فَاِنَّ لَكُما
 ودراين حاجتم شمارانزداوشفيع قرار داده ام. اينك!درپيشگاه حق ازمن شفاعت نماييد زيرا شما

عِنْدَاللَّهِ الْمَقامَ الْمَحْمُودَ وَالْجاهَ الْوَجيهَ وَالْمَنْزِلَ
نزد او داراي مقام ستوده وآبروي ارزنده و رتبه

الرَّفيعَ وَالْوَسيلَةَ اِنّي اَنْقَلِبُ عَنْكُما مُنْتَظِراً لِتَنَجُّزِ
والا و وساطت باارزش هستيد. واينك از زيارت شما برمي گردم ودر انتظاربرآورده شدن

 الْحاجَةِ وَقَضائِها وَنَجاحِها مِنَ اللَّهِ بِشَفاعَتِكُما لي
قطعي و باموفّقيّت حاجات خود از خدا به بركت شفاعت شما هستم.

اِلَي اللَّهِ في ذلِكَ فَلا اَخيبُ وَلايَكونُ مُنْقَلَبي مُنْقَلَباً
واميدوارم كه نااميد برنگردم واين زيارت، مايه زيانكاري و

خائِباً خاسِراً بَلْ يَكُونُ مُنْقَلَبي مُنْقَلَباً راجِحاً مُفْلِحاً
محروميّت من نباشد.بلكه از درخانه شما بافضيلت ورستگاري

مُنْجِحاً مُسْتَجاباً بِقَضاءِ جَميعِ حَوآئِجي وَتَشَفَّعالي
وباموفّقيّتِ قرين با برآورده شدن تمام حاجاتم برگردم. نزد خدا ازمن شفاعت

اِلَي اللَّهِ انْقَلَبْتُ عَلي ماشاءَ اللَّهُ وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ
نماييدكه برگردم برآنچه خواست خدابرآن تعلّق گرفته است زيرا تمام قدرت ونيرو در انحصار

 بِاللَّهِ مُفَوِّضاً اَمْري اِلَي اللَّهِ مُلْجِأً ظَهْري اِلَي اللَّهِ
خداست و كارخودرا به خدا واگذاركنم وخدارا پشت وپناهم قراردهم

مُتَوَكِّلاً عَلَي اللَّهِ وَاَقُولُ حَسْبِيَ اللَّهُ وَكَفي سَمِعَ اللَّه
ُ وبه خدا توكّل نمايم وبگويم كه عنايت خدا مراكافي است وصداي دعاكننده ها را مي شنود

 لِمَنْ دَعي لَيْسَ لي وَرآءَ اللَّهِ وَ وَرآئَكُمْ يا سادَتي
وبالاتر ازخدا وشما كسي نيست كه به او اميدوار باشم. اي سروران من!

مُنْتَهي ماشاءَ رَبّي كانَ وَمالَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ وَلاحَوْلَ
 آنچه خواست خداست خواهد شد وآنچه خواست خدانيست نخواهد شد. غير ازقدرت

وَلاقُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ اَسْتَوْدِعُكُمَا اللَّهَ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ
 ونيروي حق هيچ قدرت ونيرويي درعالم نيست. اينك شمارابخدامي سپارم وخدا اين زيارت را

 اخِرَ الْعَهْدِ مِنّي اِلَيْكُما اِنْصَرَفْتُ يا سَيِّدي آخرين
ديدار قرارندهد از شما خداحافظي مي كنم اي سرور من!

يااَميرَالْمُؤْمِنينَ وَمَوْلايَ وَاَنْتَ يااَب اعَبْدِاللَّهِ ياسَيِّدي
اي اميرمؤمنان! اي مولاي من! واي اباعبداللّه! اي سرور من!

وَسَلامي عَلَيْكُما مُتَّصِلٌ مَااتَّصَلَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
سلام جاودانه و بي دريغ من بر شماباد، ماداميكه شب و روز برقراراست.

واصِلٌ ذلِكَ اِلَيْكُما غَيْرُ مَحْجُوبٍ عَنْكُما سَلامي
واز خدا مي خواهم به حق شما اين زيارت مرا

اِنْشاءَاللَّهُ وَاَسْئَلُهُ بِحَقِّكُما اَنْ يَشاءَذلِكَ وَيَفْعَلَ فَاِنَّهُ
بپذيرد، زيرا او ستوده و بزرگوار است.

حَميدٌ مَجيدٌ اِنْقَلَبْتُ يا سَيِّدَيَّ عَنْكُما تائِباً حامِداً لِلَّهِ
واز ديدار شما برمي گردم و ازتمام گناهانم توبه كرده و خدارا ستايش كرده

شاكِراً راجِياً لِلْاِجابَةِ غَيْرَ ايِسٍ وَلاقانِطٍ ائِباً عائِداً
وسپاس مي گويم واميدوارم كه دعاهايم به اجابت رسد واز درگاه كرم شمامأيوس ونااميد نيستم

راجِعاً اِلي زِيارَتِكُما غَيْرَ راغِبٍ عَنْكُما وَلامِنْ
كه دوباره به زيارت شماموفّق شوم و از شما و زيارت شما

زِيارَتِكُما بَلْ راجِعٌ عائِدٌ اِنشاءَاللَّهُ وَلاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ
 روگردان نيستم بلكه دوباره به زيارت شما خواهم آمد ان شاءاللّه. تمام نيرو
و قدرت

اِلاَّ بِاللَّهِ ياسادَتي رَغِبْتُ اِلَيْكُما وَاِلي زِيارَتِكُمابَعْدَ
 در انحصار خداست اي سروران من! بسوي شما و زيارت شما مشتاقم در صورتي كه

 اَنْ زَهِدَ فيكُما وَفي زِيارَتِكُما اَهْلُ الدُّنيا فَلا خَيَّبَنِيَ
دنياپرستان به شما و ديدار شما تمايل ندارند خداوند مرا محروم نگرداند ازآنچه

اللَّهُ مارَجَوْتُ وَمااَمَّلْتُ في زِيارَتِكُمااِنَّهُ قَريبٌ مُجيبٌ
كه اززيارت شمااميدواروآرزومندم.همانااوبه مانزديك است وبه اجابت مي رساند.

) زيارت آل ياسين )
زيارت آل ياسين

علامه مجلسي؛ دربحارالانوار، ج 102،ص 81
قد ذكر العلامة المجلسي في البحار، ج 102،ص 81،

به نقل ازاحتجاج مرحوم طبرسي آورده:ازناحيه
نقلاً عن الاحتجاج: خرج من الناحية المقدّسة

مقدّسه حضرت ولي عصر(ارواحنافداه) به محمّد
الي محمّد الحميري بعد الجواب عن المسائل

حميري آمده: هرگاه اراده نموديد بوسيله ما
التي سألها:... اذا اردتم التّوجّه بنا

بسوي خداوند تعالي و بسوي ما توجّه نماييد
الي اللّه تعالي و الينا فقولوا

بگوييد چنانكه خداي تعالي فرموده:
كما قال اللّه تعالي:

سَلامٌ عَلي الِ يس اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياداعِيَ اللَّهِ وَرَبَّانِيَ
درود بر آل يس! درود بر تو اي دعوت كننده خلق بسوي خدا! و تربيت شده

اياتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللَّهِ وَدَيَّانَ دينِهِ اَلسَّلامُ
آيات الهي! درود بر تو اي درگاه رحمت خدا و حاكم دين او! درود

عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللَّهِ وَناصِرَ حَقِّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا
برتو اي خليفه خدا و ياور حق او! درود بر تو اي

حُجَّةَ اللَّهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ
حجّت خدا و رهنماي بندگان به آنچه اراده حق است! درود بر تو اي تلاوت

اللَّهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في اناءِلَيْلِكَ وَاَطْرافِ
كننده كتاب خدا و بيانگر و مفسّر او! درود بر تو در تمام ساعات شب و سراسر

نَهارِكَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللَّهِ في اَرْضِهِ اَلسَّلامُ
روز! درود بر تو اي باقيمانده حجّت خدا در زمين! درود

عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللَّهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ اَلسَّلامُ
بر تو اي پيمان خدا كه آن را ازخلق محكم گرفته و مؤكد نموده! درود

عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللَّهِ الَّذي ضَمِنَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
بر تو اي وعده ضمانت شده خدايي! درود بر تو

اَيُّهَاالْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ
اي پرچم برافراشته الهي و دانش سرازير و پناهگاه مردم

وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَمَكْذُوبٍ اَلسَّلامُ عَلَيكَ
و رحمت واسعه الهي و وعده راست خداوندي! درود بر تو

حينَ تَقُومُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
هنگامي كه برخيزي! درود بر تو هنگامي كه بنشيني! درود بر تو

حينَ تَقْرَءُ وَتُبَيِّنُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ
وقتي كه كتاب الهي را مي خواني و بيان مي كني! درود بر تو هنگاميكه نمازمي گذاري و عبادت

 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ
مي كني! درود بر تو هنگامي كه ركوع و سجده مي كني! درود بر تو

حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ
هنگامي كه سخن به يكتايي مي گشايي و خدارا به عظمت ياد مي كني! درود بر تو هنگاميكه

 وَتَسْتَغْفِرُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي اَلسَّلامُ
سپاس گويي وآمرزش جويي! درود برتو در هرصبحگاهان وشامگاهان! درود بر

عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشي وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّي اَلسَّلامُ
تو در شبانگاه كه تاريكي همه جارا فراگيرد و در روز كه نورهمه جارا روشنايي بخشد! درود

 عَلَيْكَ اَيُّهَا الْاِمامُ الْمَأْمُونُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَاالْمُقَدَّمُ
بر تو اي پيشواي امانتدار! درود بر تو اي مقدّم برهمه مردم

الْمَأْمُولُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلامِ اُشْهِدُكَ يا
و آرزوي خلايق! درود بر تو درود همه جانبه! تو را گواه مي گيرم اي

مَوْلايَ اَنّي اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ
مولاي من كه من گواهي مي دهم بر اينكه معبود حقّي جز خداي يگانه نيست و او شريك

 وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لاحَبيبَ اِلاَّ هُوَ وَاَهْلُهُ
 ندارد! وگواهي مي دهم بر اينكه محمّد بنده او و فرستاده اوست! محبوبي جزاو و خاندانش

 وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَالْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ نيست
وتورا گواه مي گيرم اي مولاي من كه علي امير مؤمنان حجّت خدا

وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ
و حضرت حسن حجّت او و حضرت حسين حجّت او و علي بن الحسين

حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ
حجّت او و حضرت محمّد بن علي حجّت او وحضرت جعفر بن محمّد

حُجَّتُهُ وَمُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ مُوسي
حجّت او وحضرت موسي بن جعفر حجّت او و حضرت علي بن موسي

حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ
حجّت او وحضرت محمّد بن علي حجّت او و حضرت علي بن محمّد

حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ
حجّت او وحضرت حسن بن علي حجّت او! و گواهي مي دهم كه تو حجّت

اللَّهِ اَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَالْأخِرُوَاَنَ رَجْعَتَكُمْ حَقٌ لارَيْبَ فيها
خدايي و اوّلين و آخرين وجودِ هستي شماييد! و رجعت شما حق است و شكي

يَوْمَ لايَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ
ندارد، روزي كه فايده ندارد ايمان آوردن در آن روز براي كسي كه قبلاً ايمان

كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَاَنَّ ناكِراً
نداشته ويا عمل خيري به سبب ايمان خود انجام نداده و بدرستي مرگ حق است وفرشته

 وَنَكيراً حَقٌّ وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَاَنَّ
نكير و منكر حق است! گواهي مي دهم كه زنده شدن وبرانگيختن مردگان حق است

و الصِّراطَ حَقٌّ وَالْمِرْصادَ حَقٌّ وَالْميزانَ حَقٌّ وَالْحَشْرَ عبوراز صراط حق
است و كمينگاه حق است و ميزان حق
است و محشورشدن و

حَقٌّ وَالْحِسابَ حَقٌّ وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ وَالْوَعْدَ
حساب حق است و بهشت و جهنم حق و وعده عنايت

وَالْوَعيدَ بِهِما حَقٌّ يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ
و تهديد الهي حق است اي مولاي من! بدبخت كسي است كه مخالفت شما كرده

مَنْ اَطاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلي ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَاَنَاوَلِيٌّ
و سعادتمند آن كس كه ازشما اطاعت نموده! پس گواه باش بر آنچه شماراگواه گرفتم من

 لَكَ بَرئٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مارَضيتُمُوهُ وَالْباطِلُ
ما باشمادوستم واز دشمنان شما بيزارم! حق آن است كه شما آن راپسنديديد و باطل آن است كه

 اَسْخَطْتُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ وَالْمُنْكَرُ مانَهَيْتُمْ
شما از آن خشمگين شديد و خوبي آن است كه شمابه آن دستور داده ايد و منكر و زشتي

 عَنْهُ فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ
 آنكه شمااز آن نهي فرموده ايد! تمام وجود من به خداي يگانه بي شريك و به رسولش و به

 وَبِاَميرِالْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَاخِرِكُمْ
 اميرالمؤمنين وبه شماايمان دارد، اي مولاي من! به اوّلين وآخرين شما عقيده دارم و براي

وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتي خالِصَةٌ لَكُمْ امينَ امينَ
 هرگونه ياري شما آماده هستم و شمارا خالصانه دوست دارم، مستجاب باد! مستجاب باد!




استغاثه به حضرت ولي عصر

علامه مجلسي؛ در بحار، ج 102، ص 245 از
نقل العلامة المجلسي؛ في البحار، ج 102، ص 245 عن ابي جعفر

شيخ صدوق از يكي از اساتيد بزرگوار قمي نقل
محمّدبن علي بن بابويه قال حدّثني بعض مشايخ القميّين

كرده كه: گرفتاري سختي برايم پيش آمد كه براي
قال: كربني امر ضقت به ذرعاً ولم يسهل في نفسي

كسي نمي توانستم بيان كنم. شبي باحالت غمناك
ان افشيه لاحد من اهلي و اخواني فنمت وانا به مغموم

وافسرده خوابيدم. در عالم خواب مرد نوراني
فرأيت في النّوم رجلاً جميل الوجه حسن اللباس

و خوشبويي را ديدم كه بدون مقدّمه به من گفت:
طيب الرايحة ...فابتدأني وقال:

براي رفع گرفتاري خويش بسوي خدابرو واز
ارجع فيما انت بسبيله الي اللّه تعالي

حضرت وليّ عصر(عليه السلام) استمدادكن ... زيرا او
واستعن بصاحب الزمان عليه السّلام واتّخذه لك مفزعاً فانّه

بهترين ياور وپناهگاه دوستان مؤمن خويش است.
نعم المعين وهو عصمة اوليائه المؤمنين

آنگاه گفت: حضرت را زيارت كن واز او بخواه كه
ثمّ اخذ بيده اليمني وقال: زره وسلّم عليه وسله

نزد خداوند ازتوشفاعت نمايد.ومن ازخواب بيدار
ان يشفع لك الي اللّه تعالي في حاجتك ... فانتبهت

شدم ويقين كردم كه فرج رسيده است وهمانطوريكه
واناموقن بالروح والفرج وكان عليّ بقية من ليلي واسعة فبادرت وكتبت

دستور داده بود وضو گرفته وزير آسمان رفته ودو
ماعلّمنيه خوفاً ان انساه ثم تطهّرت وبرزت تحت السماء

ركعت نمازخواندم، درركعت اوّل بعدازحمدسوره
وصلّيت ركعتين قرأت في الاولي بعد الحمد

«انّافتحنا» ودر ركعت دوّم بعدازحمد سوره
«انّافتحنا» وفي الثانية بعد الحمد

«اذاجاءنصراللّه» قرائت كردم واين زيارت را
«اذاجاءنصراللّه» فلما سلمت قمت وانا مستقبل القبلة وزرت

خواندم ورفع گرفتاري خودرا ازحضرت خواستم
ثمّ دعوت حاجتي واستغثت بمولاي صاحب الزمان ... فلا واللّه

هنوز آفتاب درنيامده بود كه گرفتاريم
ماطلعت الشمس حتّي جاءني الفرج ممّا

برطرف گرديد.

كنت فيه.

سَلامُ اللَّهِ الْكامِلُ التَّامُّ الشَّامِلُ الْعامُّ وَ صَلَواتُهُ
درود كامل و تامّ و همه جانبه و فراگير الهي و رحمت

الدَّائِمَةُ وَ بَرَكاتُهُ الْقائِمَةُ التَّامَّةُ عَلي حُجَّةِاللَّهِ وَ
جاودانه اش و بركات پابر جا و تام خدا بر حجّت حق و

وَلِيِّهِ في اَرْضِهِ وَ بِلادِهِ وَ خَليفَتِهِ عَلي خَلْقِهِ وَ عِبادِهِ
وليّ گرامش دركره زمين ودر تمام كشورها و جانشين او بر خلايق و بندگان خدا

وَ سُلالَةِالنُّبُوَّةِ وَ بَقِيَّةِالْعِتْرَةِ وَ الصَّفْوَةِ صاحِبِ
و بر نژاد پاك نبوّت و باقيمانده خاندان رسالت و برگزيده ويژه حق، صاحب

الزَّمانِ وَمُظْهِرِالْايمانِ وَ مُلَقِّنِ اَحْكامِ الْقُرْانِ وَ
زمان و نمايانگر ايمان و تعليم دهنده احكام قرآن و

مُطَهِّرِ الْأَرْضِ وَناشِرِالْعَدْلِ فِي الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ
پاك كننده زمين از جور و گسترش دهنده عدالت در پهنه زمين و

الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِيِ الْاِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِيِّ وَابْنِ
حجّت قائم، حضرت مهدي، پيشواي منتظر و پسنديده و فرزند

الْاَئِمَّةِ الطَّاهِرينَ الْوَصِيِّ بْنِ الْاَوْصِياءِ الْمَرْضِيّينَ ائمّه
طاهرين و جانشين وفرزند جانشينان پسنديده حق

الْهادِي الْمَعْصُومِ ابْنِ الْاَئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومينَ
و رهنماي معصوم و فرزند پيشوايان هدايتگر و معصوم.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُعِزَّالْمُؤْمِنينَ الْمُسْتَضْعَفينَ اَلسَّلامُ
درود بر تو اي عزّت بخش مؤمناني كه در اثر ظلم ستمگران ضعيف وناتوان

عَلَيْكَ يا مُذِلَ الْكافِرينَ الْمُتَكَبِّرينَ الظَّالِمينَ
شده! درود بر تو اي ذليل كننده كافران گردنكش و ستم پيشه!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ ياصاحِبَ الزَّمانِ اَلسَّلامُ
درود بر تو اي مولاي من! اي صاحب الزمان! درود

عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ
بر تو اي فرزند رسول خدا! درود بر تو اي فرزند

اَميرِالْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ
اميرمؤمنان! درود بر تو اي فرزند فاطمه زهرا

سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ الْأَئِمَّةِ
بانوي زنان جهان! درود بر تو اي پسر پيشوايان

الْحُجَجِ الْمَعْصُومينَ وَ الْاِمامِ عَلَي الْخَلْقِ اَجْمَعينَ
و حجّتهاي معصوم و امام بر همه خلق!

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلايَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِي
سلام برتو اي مولاي من! سلامي خالصانه و باايمان به

الْوِلايَةِ اَشْهَدُ اَنَّكَ الْاِمامُ الْمَهْدِيُ قَوْلاً وَ فِعْلاً وَ
ولايت شما! گواهي مي دهم، كه تو در گفتار و عمل

اَنْتَ الَّذي تَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ
پيشواي هدايت پيشه اي و تو روي زمين را از داد و عدالت پر كني پس از آنكه از

ظُلْماً وَ جَوْرًا فَعَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَكَ وَ سَهَّلَ مَخْرَجَكَ وَ
ستم و بيداد پر شده باشد. خدا در فرجت تعجيل فرمايد و قيام تو را آسان و

قَرَّبَ زَمانَكَ وَ كَثَّرَ اَنْصارَكَ وَاَعْوانَكَ وَاَنْجَزَ لَكَ
زمان حكومتت رانزديك و ياران و ياوران تو را افزون گرداند و وفا كند به آن وعده

ما وَعَدَكَ فَهُوَاَصْدَقُ الْقائِلينَ (وَ نُريدُاَنْ نَمُنَّ عَلَي فتح وپيروزي كه به تو داده كه او راستگوترين گويندگان است كه فرموده: مي خواهيم منّت نهيم الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ بر آنانكه در روي زمين مستضعف شده اند و آنان را پيشوايان نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)

يامَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ يَابْنَ
خلق و وارثان روي زمين قرار دهيم. اي مولاي من! اي صاحب زمان! اي فرزند

رَسُولِ اللَّهِ حاجَتي كَذاوَ كَذا (وبه جاي كذا وكذا
رسول خدا! حاجت من چنين و چنان است (وتذكر حاجتك ثمّ تقول) حاجات خود را ذكر كند)

 فَاشْفَعْ لي في نَجاحِهافَقَدْ
شفاعت كن در برآمدن حاجات من، براي آوردن حاجتم

تَوَجَّهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتي لِعِلْمي اَنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ
به شما رو آورده ام چون مي دانم شفاعت شمانزد

شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَ مَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ
خدا پذيرفته مي شود و داراي مقام ارزشمندي هستي، پس، به حق آنكه شمارا به

بِاَمْرِهِ وَ ارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَ بِالشَّأْنِ الَّذي لَكُمْ عِنْدَاللَّهِ
امرخلافت اختصاص داد وبر اسرارخود برگزيدوبه حق مقام ومنزلت شمانزدخدا

بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ سَلِ اللَّهَ تَعالي في نُجْحِ طَلِبَتي وَ
سوگند مي دهم كه از خدا بخواهيد كه حاجاتم رابرآورد ودعايم رامستجاب و

اِجابَةِدَعْوَتي وَ كَشْفِ كُرْبَتي .
غم واندوهم رابرطرف نمايد.



دعاي توسل

علامه مجلسي؛دربحارالانوار،ج 102،ص 247
قال العلامة المجلسي في البحار، ج 102، ص 247

فرموده: اين دعاي توسّل را شيخ صدوق؛
هذا الدعاء رواه محمّدبن بابويه؛

از ائمّه(عليهم السلام) نقل كرده و گفته: اين
عن الأئمّة(عليهم السلام) و قال:

دعاي توسل را در هرمورد خواندم اثر اجابتش
ما دعوت في امر الاّ رأيت

را فوري مشاهده كردم.
سرعة الاجابة.

اَللَّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِ الرَّحْمَةِ
خدايا! از تو درخواست مي كنم و بوسيله پيامبر رحمتت

مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ يا اَبَاالْقاسِمِ يارَسُولَ اللَّهِ
محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) به تو رو مي آورم. اي ابوالقاسم! اي پيامبر خدا!

يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا
اي پيشواي رحمت! اي آقاي ما! و اي مولاي ما! همه به تو روي آورده ايم و

وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنابِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ
تو را شفيع و وسيله خود پيش خدا ساخته ايم و تو را پيشاپيش حاجاتمان

حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ
قرار داده ايم، اي آبرومند نزد خدا از ما پيش حضرت حق شفاعت نما!

يااَبَاالْحَسَنِ يااَميرَالْمُؤْمِنينَ ياعَلِيَ بْنَ اَبيطالِبٍ
اي اباالحسن! اي امير مؤمنان! اي علي بن ابي طالب!

ياحُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا
اي حجّت خدا برخلايق! اي آقاي ما! واي مولاي ما! همه بسوي تو روآورده ايم

وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ
تو را شفيع خود و و سيله خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش

حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يافاطِمَةَ
حاجاتمان قرارداده ايم اي آبرومندنزد خدا! ازماپيش حضرت حق شفاعت نما!

الزَّهْراءِ يابِنْتَ مُحَمَّدٍ ياقُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ ياسَيِّدَتَناوَ
اي فاطمه زهرا! اي دختر حضرت محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) اي نورديده پيامبر! اي سيّد! و

مَوْلاتَنا اِنَّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَي اللَّهِ
اي مولا وسرورما! همه به تو روي آورده ايم وتورا شفيع خودو وسيله خودپيش خدا

وَ قَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا ياوَجيهَةً عِنْدَاللَّهِ
ساخته ايم وتوراپيش روي خود، پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي آبرومند

اِشْفَعي لَنا عِنْدَاللَّهِ يا اَبا مُحَمَّدٍ ياحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ اَيُّهَا
نزد خدا! ازما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي ابامحمّد اي حسن بن علي اي

الْمُجْتَبي يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ
امام مجتبي! واي فرزند پيامبر خدا! اي حجّت خدابرخلايق!

ياسَيِّدَنا وَمَوْلينااِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ
واي آقاي ما و مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم و تورا شفيع و وسيله خود

اِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ
پيش خداساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي

اللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يااَباعَبْدِاللَّهِ ياحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍ
آبرومندنزد خدا! از ما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي اباعبداللّه! اي حسين

اَيُّهَاالشَّهيدُ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ياحُجَّةَاللَّهِ عَلي خَلْقِهِ
بن علي! اي شهيد راه حق! اي فرزند پيامبرخدا! اي حجّت خدا برخلايق! اي

ياسَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنَّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ
آقاي ماو اي مولاي ما!همه بسوي تو روآورده ايم وتورا شفيع خود و وسيله خود

اِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ
پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي

اللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يا اَبَا الْحَسَنِ يا عَلِيَّ بْنَ
آبرومند نزد خدا! از ما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي اباالحسن اي علي بن

الْحُسَيْنِ يازَيْنَ الْعابِدينَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ياحُجَّةَاللَّهِ
حسين! اي زينت عبادت كنندگان! اي فرزند پيامبر خدا! اي حجّت خدا

عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
 برخلايق! اي آقاي ما! و اي مولاي ما! همه بسوي تورو آورده ايم وتورا شفيع خود و

 وَتَوَسَّلْنابِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا
 وسيله خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم

 ياوَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَناعِنْدَاللَّهِ يااَباجَعْفَرٍ يامُحَمَّدَ
اي آبرومند نزدخدا! از ما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي اباجعفر اي محمّد

بْنَ عَلِيٍّ اَيُّهَا الْباقِرُ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَاللَّهِ عَلي
بن علي! اي شكافنده علمها! اي فرزندپيامبر خدا! اي حجّت خدا برخلايق! اي

خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا
آقاي ما واي مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم وتوراشفيع خود و وسيله خود

وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا
پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي

ياوَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يا اَبا عَبْدِاللَّهِ
آبرومند نزد خدا! از ما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي اباعبداللّه! اي

ياجَعْفَرَبْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَاالصَّادِقُ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ياحُجَّةَ
جعفربن محمّد! اي راست پيشه! اي فرزند پيامبر خدا! اي حجّت خدابرخلايق

اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا
اي آقاي ما! و اي مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم وتوراشفيع خود ووسيله

وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ
خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم

حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ
اي آبرومند نزد خدا! از ما پيش حضرت حق شفاعت نما!

يااَبَاالْحَسَنِ يامُوسَي بْنَ جَعْفَرٍاَيُّهَاالْكاظِمُ يَابْنَ رَسُولِ
اي ابالحسن! اي موسي بن جعفر! اي فرو برنده خشم! اي فرزند پيامبر

اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا
خدا! اي حجّت خدا بر خلايق! اي آقاي ما و اي مولاي ما! همه به سوي تورو

تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ
آورده ايم وتوراشفيع خود و وسيله خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود

بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا ياوَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ
 پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم! اي آبرومند نزد خدا! ازما پيش حضرت حق شفاعت نما!

 يااَبَا الْحَسَنِ ياعَلِيَ بْنَ مُوسي اَيُّهَاالرِّضايَابْنَ رَسُولِ
اي اباالحسن! اي علي بن موسي! اي امام رضا! اي فرزند پيامبر خدا!

اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا
اي حجّت خدا برخلايق! اي آقاي ما و اي مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم

تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَقَدَّمْناكَ
تورا شفيع خود و وسيله خود پيش خدا ساخته ايم و توراپيش روي خود پيشاپيش

بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَناعِنْدَاللَّهِ
حاجاتمان قرارداده ايم، اي آبرومند نزدخدا! ازما پيش حضرت حق شفاعت نما!

يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ اَيُّهَا التَّقِيُّ الْجَوادُ يَابْنَ
اي اباجعفر! اي محمّد بن علي! اي امام پرهيزگار وبخشنده! اي فرزند

رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا
پيامبر خدا! اي حجّت خدا برخلايق! اي آقاي ما و اي مولاي ما! همه به سوي

اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَ
توروآورده ايم وتوراشفيع خود و وسيله خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي

قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا ياوَجيهاًعِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا
خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي آبرومند نزد خدا!از ما پيش حضرت

عِنْدَاللَّهِ يا اَبَاالْحَسَنِ يا عَلِيَ بْنَ مُحَمَّدٍ اَيُّهَا الْهادِي
حق شفاعت نما! اي ابالحسن! اي محمّد بن علي! اي امام هدايتگر

النَّقِيُّ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا
و پاك طينت و اي فرزند پيامبر خدا! اي حجّت خدا برخلايق! اي

سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ
آقاي ما و مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم وتو راشفيع خود و وسيله خود

اِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ
پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم، اي آبرومند نزد

 اللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يا اَبا مُحَمَّدٍ يا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ
خدا!از ما پيش حضرت حق شفاعت نما اي ابامحمّد! اي حسن بن علي!

اَيُّهَا الزَّكِيُّ الْعَسْكَرِيُّ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ
اي امام زكي عسكري! اي فرزند پيامبر خدا! اي حجّت خدا برخلايق!

عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا اِنَّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ
اي آقاي ما و اي مولاي ما! همه به سوي توروآورده ايم وتوراشفيع خود ووسيله

تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَ قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا يا
خود پيش خدا ساخته ايم وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم.

وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّهِ يا وَصِيَّ الْحَسَنِ
اي آبرومند نزد خدا!از ما پيش حضرت حق شفاعت نما! اي وصي امام حسن!

وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَيُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَابْنَ
 واي جانشين و حجّت حق! اي قيام كننده به عدالت! واي امام منتظر، مهدي! اي فرزند

 رَسُولِ اللَّهِ يا حُجَّةَ اللَّهِ عَلي خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَ مَوْلينا
پيامبر خدا! اي حجّت خدا برخلايق! اي آقاي ما و اي مولاي ما!

اِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ اِلَي اللَّهِ وَ
همه به سوي توروآورده ايم وتوراشفيع خود و وسيله خود پيش خدا ساخته ايم

قَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا ياوَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا
وتوراپيش روي خود پيشاپيش حاجاتمان قرار داده ايم اي آبرومند نزد خدا!از ما

عِنْدَ اللَّهِ آنگاه حاجات خود را ازخدا بخواه
پيش حضرت حق شفاعت نما! ثمّ يسأل حاجته

كه برآورده مي شود ان شاءاللّه تعالي. در روايت فانّها تقضي انشاء اللّه تعالي وفي رواية
ديگر واردشده كه بعد ازاين بگويد:

اخري انّه يقول بعد ذالك:

يا سادَتي وَ مَوالِيَّ اِنّي تَوَجَّهْتُ بِكُمْ اَئِمَّتي وَ عُدَّتي
 اي سادات و موالي من! به شما روي آورده ام كه امامان و پيشوايان من و ذخيره وپناهگاه من

 لِيَوْمِ فَقْري وَحاجَتي اِلَي اللَّهِ وَ تَوَسَّلْتُ بِكُمْ اِلَي اللَّهِ
براي روز فقر و بيچارگي و حاجت من بسوي خدا هستيد و بوسيله شمابه درگاه

وَاسْتَشْفَعْتُ بِكُمْ اِلَي اللَّهِ فَاشْفَعُوا لي عِنْدَاللَّهِ
خدا متوسّل شده ام و شما را نزد خدا شفيع خود قرار داده ام، پس مرا نزد حق شفاعت كنيد!

 وَاسْتَنْقِذُوني مِنْ ذُ نُوبي عِنْدَاللَّهِ فَاِنَّكُمْ وَسيلَتي اِلَي
و از عقاب و كيفر گناهان نجاتم دهيد كه شما بزرگواران وسيله نجات من نزد

اللَّهِ وَ بِحُبِّكُمْ وَبِقُرْبِكُمْ اَرْجُونَجاةً مِنَ اللَّهِ فَكُونُوا
خدا هستيد و بوسيله دوستي شما و تقرّب به شما اميد نجات از خدا دارم، پس

عِنْدَاللَّهِ رَجائي يا سادَتي يا اَوْلِياءَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ
مايه اميدواري من نزد خدا شويد! اي سادات من! واي اولياء خدا! درود خدا بر

عَلَيْهِمْ اَجْمَعينَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اَعْداءَ اللَّهِ ظالِميهِمْ مِنَ
همه شما باد! و لعنت خدا بر دشمنان حق از اوّلين و آخرين كه ستمكاران به

الْأَوَّلينَ وَ الْأخِرينَ امينَ رَبَ الْعالَمينَ.
حق اهل بيت هستند! دعايم را اجابت فرما اي پروردگار جهانيان!





درباره مقام والاي امام معصوم

ضلّت العقول وتاهت الحلوم وحارت الالباب وخسئت العيون وتصاغرت العظماء وتحيّرت الحكماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الالباء وكلّت الشعراء وعجزت الادباء وعييت البلغاء، عن وصف شأن من شأنه، او فضيلة من فضائله، وأقرّت بالعجز والتقصير وكيف يوصف بكلّه او ينعت بكنهه. ... وهو بحيث النجم من يد المتناولين ووصف الواصفين.

عقلها گمراه، خردها سرگردان، خردمندان متحيّر، چشمها در حيرت، دورانديشان، كوچك و حكيمان، متحيّر. متدبّران، كوتاه فكر. سخنوران، عاجز. عاقلان نادان. شاعران، وامانده. اديبان، عاجز و سخندانان ناتوان تر از آنند كه بتوانند يكي از شئون و فضايل امام را توصيف كنند. همگان به عجز و ناتواني معترفند. چگونه مي توان همه ويژگي و حقيقت صفات امام را توصيف نمود و مقام و مرتبه او را درك كرد ... او همانند ستاره درخشاني است كه دستهاي جستجوگران از رسيدن به آن كوتاه و بيان ثناگويان از توصيف آن عاجز است. كافي،ج 1،ص 200.




ولادت و امامت حضرت رضا(ع)

هشتمين اختر آسمان پرفروغ هدايت و ولايت، عليّ بن موسي الرضا(عليهما السلام) در روز يازدهم ماه ذيقعده سال 148 هجري از مادري به نام «نجمه» يا «تُكْتَمْ» چشم به جهان گشود و در سال 183 هجري پس از شهادت پدر بزرگوارش امام كاظم(عليه السلام) در سنّ سي و پنج سالگي مسئوليّت خطير امامت و پيشوايي ملّت و حراست از آيين مقدّس اسلام را بعهده گرفت.
دوران امامت حضرت، مصادف بود با زمان خلافت هارون، امين و مأمون.
مدّت ده سال از امامت حضرت با زمان خلافت هارون مصادف بود. امام هشتم(عليه السلام) كه در زمان پدر بزرگوارش امام هفتم، بنا به توصيه ايشان در مسجد رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) حضور مي يافت و به بيان مسايل و احكام الهي مي پرداخت و با پاسخ به پرسشهاي مردم حقايق را براي آنان بازگو مي كرد؛ بعد از شهادت امام هفتم نيز حقايق را آشكارا و بدون پرده براي مردم بيان مي نمود و در جهت آگاهي جامعه از موضوع ولايت و امامت و حقّانيّت خويش و بطلان زمامداران خائن عبّاسي از هيچ كوششي دريغ نمي كرد.
در مقابل بيم بعضي از دوستان و گفتار آنان كه از شمشير هارون خون مي چكد، مي فرمود: «هارون كوچكترين اقدامي نمي تواند بر عليه من انجام دهد، همانگونه كه پيامبر خدا(صلي الله عليه و اله وسلم) فرمود: «اگر ابوجهل بتواند يك مو از سر من كم كند، گواه باشيد كه من پيغمبر نيستم.» من نيز مي گويم: اگر هارون يك مو از سر من كم كند، بدانيد كه من امام نيستم.»
آري! همانگونه كه امام فرموده بود هارون در اثر شورشهايي كه در گوشه و كنار كشور اسلامي بوجود آمده بود فرصت نكرد كه كوچكترين خطري متوجّه حضرت نمايد.
هارون جهت سركوب كردن قيامها و اغتشاشاتي كه در شرق ايران برخواسته بود، راهي ايران شد و در گرگان به بيماري سختي مبتلا شد و پس از اندك بهبودي به طرف مرو رفت وعاقبت در سال 193 هجري در خراسان طومار زندگي او درهم پيچيد و با پرونده سياه و آلوده، راهي محكمه عدل الهي گرديد.
پس از هارون، ميان امين و مأمون دو فرزند هارون بر سر امر خلافت، اختلاف شديدي روي داد و مأمون با گسيل لشكر انبوهي از خراسان به بغداد، در سال 198 برادرش امين را پس از پنج سال خلافت به قتل رساند و خود بر مسند خلافت تكيه داد.



طرح ولايتعهدي امام هشتم(ع)

در زمان مأمون، قلمرو گسترده حكومت، دستخوش شورشها و قيامها بر عليه مأمون گرديد و در بسياري از شهرهاي بزرگ مانند: مكّه، مدينه، بصره، يمن و... مردم آگاه، به قيام مسلّحانه بر عليه حكومت، دست زده و خواستار حكومت عدل علوي بودند.
مأمون تصميم گرفت با طرح واگذاري ولايتعهدي به امام هشتم(عليه السلام) به قيامها و شورشهايي كه حكومت وي را تهديد مي كرد، خاتمه داده و امام را از ميدان مبارزه ورهبري مردم بپاخاسته وانقلابي، بيرون سازد و با كشاندن حضرت به صحنه سياست، به خلافت باطل خويش، مشروعيّت بخشد و با وارد كردن حضرت به دربار حكومتي، قداست و پاكي حضرت را خدشه دار نموده و پايه هاي سست و لرزان خلافت غاصبانه خود را استوار نمايد.
( - رجوع شود به عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 170 و حياة الامام الرضا، ص 364. )




آوردن امام هشتم ازمدينه به مرو

هيأت اعزامي مأمون به سرپرستي رجاء بن ابي الضّحاك، امام هشتم(عليه السلام) را با تهديد و اجبار، از «مدينه منوّره» به «مرو» منتقل كرد.
در بين راه از هر شهري كه عبور مي كردند، شيفتگان خاندان رسالت و دلباختگان مكتب امامت، عاشقانه به استقبال امام(عليه السلام) مي شتافتند و بي تابانه پرسشهاي خود را مطرح مي نمودند. و حضرت نيز بي پروا پرده هاي ضخيم و سياهي كه در طول دوران خلافت غاصبانه امويان و عبّاسيان بر روي حقايق كشيده شده بود، پاره مي كردند و تشنگان معارف را از سرچشمه زلال وحي، سيراب مي نمودند و با بيان شيواي خود، خفتگان را بيدار و جاهلان را آگاه مي ساخت.
حضرت با بيان حديث «سلسلة الذّهب» در ميان انبوه بي شمار مردم نيشابور، اعلام نمود:
( - رجوع شود به: عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 132. )
1 - معارف الهي و توحيد بايد بوسيله امامان پاك و خلفاي راستين رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) بيان شود.
2 - سرچشمه تمام رذايل و فساد و انحراف، فاصله گرفتن از توحيد است و براي رسيدن به حكومت فاضله و جامعه نمونه و وصول به سعادت جاودانه، راهي جز تمسّك به توحيد در تمام ابعاد ذاتي، صفاتي، عبادي، سياسي و ... نيست.
3 - امامت و ولايت اهل بيت عصمت وطهارت(عليهم السلام) ركن اساسي توحيد است و بدون تمسّك به ثقل دوم (اهل بيت) پرداختن به ثقل اوّل (قرآن) بي فايده است.
سرانجام، حضرت اواخر ذيقعده سال 201 هجري، وارد مرو شد و مأمون همراه با شخصيّتهاي بزرگ كشوري و لشكري به استقبال امام(عليه السلام) شتافت و حضرت را در منزلي نزديك مقرّ حكومتي خود جاي داد.
پس از ورود امام(عليه السلام) به مرو، مأمون واگذاري خلافت را به امام پيشنهاد كرد، ولي امام نپذيرفت. آنگاه موضوع ولايتعهدي را مطرح كرد و امام(عليه السلام) از پذيرفتن آن نيز خودداري فرمود ولي مأمون براي قبول ولايتعهدي تا سرحدّ تهديد به قتل امام، اصرار ورزيد. آنگاه امام(عليه السلام) بدون رضايت قلبي و بااجبار، ولايتعهدي را قبول نمود به شرط آنكه در امر و نهي، فتوي و قضاوت، عزل و نصب كاركنان و ساير مسايل سياسي دخالت نكند.
مأمون تمام شرايط حضرت را پذيرفت و دستور داد موضوع ولايتعهدي را به اطّلاع عموم برسانند و از همگان براي اين امر بيعت بگيرند.
( - رجوع شود به: عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 150 و زندگي سياسي هشتمين امام، ص 149. )




نماز باران

در زمان اقامت حضرت در مرو، در اثر نيامدن باران و خشكسالي، مزارع و حيوانات در حال از بين رفتن و تلف شدن بودند كه بعد از خواندن نماز باران توسط حضرت، ابر همه جا را فرا گرفت وبابارش باران و نزول رحمت الهي، عشق و علاقه مردم به حضرت، افزون و محبوبيّت حضرت در جامعه بيشتر و آتش كينه و حسد مأمون و اطرافيانش شعله ور گرديد.
( - عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 168. )




نماز عيد

در روز عيد قربان، مأمون با اصرار زيادي از امام(عليه السلام) درخواست كرد تا نماز عيد را اقامه نمايد. حضرت فرمود: «اگر ناگزيرم، پس به طرف مصلّي به همان صورتي خواهم رفت كه رسول اكرم و اميرمؤمنان(عليهما السلام) مي رفتند.»
مأمون گفت: «به هر نحوي كه مايل هستيد عزيمت نماييد.»
بامداد، تمام مردم در جلوي اقامتگاه امام(عليه السلام) حاضر شده بودند و فرماندهان و سپاهيان طبق معمول با ساز و برگ نظامي و لباسهاي ويژه و سوار بر اسب ، درانتظار بيرون آمدن امام لحظه شماري مي كردند.
پس از اندك زماني، امام هشتم(عليه السلام) با پيراهن سفيد و ساده بر تن و عصا بر دست و پاي برهنه و توجّه به خداوند متعال، ازاقامتگاه خود بيرون آمد. ظاهر بي آلايش و شكوه معنوي و عظمت باطني حضرت، همگان را تحت تأثير قرار داد.
فرماندهان و سپاهيان با ديدن حضرت، از اسب به زير آمده، پياده و پابرهنه همراه حضرت به طرف مصلّي به حركت درآمدند. باتكبير حضرت، صداي تكبير از تمام جمعيّت برخاست و سراسر شهر را بانگ تكبير و صداي گريه فرا گرفت.
فضل بن سهل، وزير مأمون، بامشاهده اين وضع بي سابقه سراسيمه به نزد مأمون آمد و گفت: «اگر حضرت با اين كيفيّت به طرف مصلّي رفته، خطبه ايراد نمايد، اوضاع دگرگون خواهدشد.»
مأمون فوراً توسّط پيك ويژه به امام(عليه السلام) پيام فرستاد كه: «رفتن با اين وضع به طرف مصلّي و اقامه نماز باعث زحمت شما خواهد شد و بهتر اين است كه از رفتن صرفنظر نماييد.» و امام(عليه السلام) به طرف اقامتگاه خود مراجعت فرمود. ولي اين ( - عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 149. )
جريان باعث توجّه بيشتر مردم به مقام ارزنده حضرت و موجب وحشت حكومت از نيروي معنوي امام گرديد.



جلسات مناظره

مأمون با دعوت از صاحب نظران و دانشمندان مذاهب و فِرَق مختلف، جلسات مناظره و گفتگويي تشكيل داد تا شايد بتواند وجهه مقدّس امام(عليه السلام) را خدشه دار كرده و باعث كاهش محبوبيّت حضرت در جامعه شود.
امام(عليه السلام) با هر يك از دانشمندان با زبان خود و از كتاب خود آنان، بر بطلان نظريّه آنان و حقانيّت اسلام و صداقت حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) استدلال نمود. همگان در برابر حضرت سر تعظيم فرود آورده، بر بطلان نظريّه خويش و صحّت سخنان امام(عليه السلام) اعتراف نمودند و بعضي همانند عمران صائبي كه خود مشرك بود و در علم كلام و فنّ خطابه متبحّر و متخصّص بود به حقّانيّت اسلام اعتراف و در همان مجلس اسلام آورد.
سرانجام مأمون دريافت كه با تشكيل اين جلسات نه تنها كوچكترين خدشه اي بر وجهه مقدّس امام وارد نمي شود، بلكه مردم بيش از پيش به مقام معنوي و احاطه علمي حضرت پي مي برند و درمي يابند كه چه كسي شايسته امر خلافت و زمامداري جامعه بزرگ اسلامي است.
مأمون كه با آوردن امام(عليه السلام) از مدينه به خراسان به اهداف شوم خود نرسيد و ديد كه هر روز شخصيّت والاي امام(عليه السلام) تجلّي ديگري مي كند و مردم به حقانيّت آن حضرت و اجداد طاهرينش و بطلان خلافت مأمون و پدرانش پي مي برند و هر روز پرده اي از روي توطئه هاي وي كنار رفته و تزوير او برملا مي شود، جهت تحكيم اساس حكومت خود، تصميم خطرناكي گرفت و در صدد شهادت حضرت برآمد و هنگام سفر از خراسان به بغداد بوسيله انگور يا انار حضرت را مسموم كرد و سرانجام آن حضرت در آخر ماه صفر سال 203 هجري به شهادت رسيد.
مأمون براي تبرئه خويش به تزوير و فريبكاري و صحنه سازي متوسّل شد و با سر و پاي برهنه و بر سينه زنان در كنار جسد مطهّر امام(عليه السلام) به عزاداري پرداخت و دستور داد پيكر پاك حضرت را با تجليل و شكوه تشييع نموده و در كنار قبر پدرش هارون، به خاك بسپارند. و سه شبانه روز آرامگاه حضرت را ترك نكرد و در اين مدّت غير از نان و نمك غذاي ديگري نخورد. و اين تزوير و صحنه سازي آنچنان ظاهرفريب بود كه بعضي بر آن باور شدند كه دست جنايت پيشه مأمون به خون پاك حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) آغشته نيست.
( - جهت اطّلاع بيشتر رجوع شود به بحار، ج 49، ص 311. )
ابن حبان كه از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و متخصّص فنّ رجال و شخصيّت شناسي است، مي گويد: «عليّ بن موسي الرضا(عليهما السلام) بوسيله سمّي كه مأمون به او داد رحلت نمود و قبر او در سناباد و در كنار قبر هارون است و من بارها مرقد آن حضرت را زيارت كرده ام و هر مشكلي كه برايم پيش مي آمد به كنار قبر او رفته و دعا مي كردم و خدا دعايم را به اجابت مي رساند و اين را بارها من تكرار كرده ام. خدا مرا به محبّت حضرت مصطفي و اهل بيت او(عليهم السلام) بميراند.»
( - ثقات ابن حبان، ج 8، ص 456. )



1 - پاداش هزاران حجّ و عمره


الف: پاداش هزارحج و عمره شايسته


هشتمين امام نور، حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:
«در خراسان، جايي است بسيار پرارزش و والا و زماني برآن فرا مي رسد كه محل رفت و آمد فرشتگان خواهد شد. و تا هنگام دميده شدن «صور» و فرا رسيدن رستاخيز، همواره گروهي از فرشتگان در آنجا فرود مي آيند و گروهي بسوي آسمانها پرواز مي كنند.»
از آن حضرت پرسيدند: «اين مكان پرارزش در كدام نقطه است؟»
فرمود: «در سرزمين طوس است و بخدا سوگند! كه آنجا بوستاني است از بوستانهاي زيبا و پرطراوت بهشت. هركس در آنجا مرا آگاهانه و خالصانه زيارت كند، همچون كسي است كه پيامبر خدا را زيارت كرده است. خداوند بخاطر اين كار، پاداش هزار حجّ شايسته و هزار عمره پذيرفته شده در كارنامه عمل او خواهد نوشت و من و پدرانم در قيامت، شفاعت كننده او خواهيم بود.»
( - عن أبي الحسن الرّضا(عليه السلام): «انّ بخراسان لبقعة يأتي عليها زمان تصير مختلف الملائكة. فلايزال فوج ينزل من السّماء وفوج يصعد، الي أن ينفخ في الصور.» فقيل له: «يا ابن رسول اللّه! وأيّة بقعة هذه؟» قال: «هي بأرض طوس وهي واللّه روضة من رياض الجنّة، من زارني في تلك البقعة، كان كمن زار رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) وكتب اللّه تبارك وتعالي له بذلك ثواب ألف حجّة مبرورة وألف عمرة مقبولة وكنت أنا وآبائي شفعائه يوم القيامة.» بحارالانوار، ج 102،ص 31، ح 2. )


ب: پاداش هفتصد هزار حجّ قبول شده


امام هفتم حضرت موسي بن جعفر(عليهما السلام) مي فرمايد: «هركس قبر فرزندم را زيارت كند، خداوند به او پاداش هفتاد حج شايسته خواهد داد.»
راوي گويد: شگفت زده پرسيدم: «پاداش هفتاد حج!؟»
حضرت فرمود: «بلي! فراتر ازآن؛ زيارت فرزندم معادل هفتصد حج مي باشد.»
ازاين سخن حضرت، تعجّب كردم وسؤال كردم: «آيا زيارت فرزند شمابا هفتصد حجّ برابراست؟»
حضرت فرمود: «بلي! ازآن هم بالاتر؛ زيارت فرزندم با هفتصد هزار حجّ برابري مي كند» و افزود: «چه بسا حجّي كه پذيرفته نمي شود!»
( - عن أبي الحسن موسي بن جعفر(عليه السلام) قال: «من زار قبر ولدي كان له عند اللّه كسبعين حجّة مبرورة.» قال قلت: «سبعين حجّة؟» قال: «نعم! وسبعمائة حجّة.» قلت: «وسبعمائة حجّة؟» قال: «نعم! وسبعين ألف حجّة.» قلت: «وسبعين ألف حجّة؟» قال: «رب حجّة لا تقبل.» بحار، ج 102، ص 41، ح 46 و ص 35، ح 16. )
قريب به اين مضمون نيز، از امام هشتم(عليه السلام) وارد شده است.
( - بحارالانوار، ج 102، ص 44، ح 51 و اقبال سيدبن طاووس، ص 525. )


ج: معادل يك ميليون حجّ


احمدبن ابي نصر بزنطي مي گويد: در نامه امام هشتم علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) ديدم كه نوشته بود: به شيعيان من اعلام كنيد كه: «زيارت من در پيشگاه خدا با هزار حجّ برابري مي كند.»
به امام جواد(عليه السلام) عرض كردم: «آيا درست است كه زيارت قبر پدر بزرگوارتان معادل با هزار حجّ است؟»
حضرت جوادالأئمّه(عليه السلام) فرمودند: «آري! قسم بخدا زيارت آگاهانه پدرم، با هزار هزار (يك ميليون) حجّ برابراست.»
( - عن البزنطي قال: «قرأت كتاب أبي الحسن الرضا(عليه السلام): «أبلغ شيعتي: أن زيارتي تعدل عند اللّه عزّوجل ألف حجّة.» قال فقلت لأبي جعفر(عليه السلام): «ألف حجّة؟.» قال(عليه السلام): «إي واللّه! ألف ألف حجّة لمن زاره عارفاًبحقّه.» بحارالانوار، ج 102، ص 33، ح 4 و عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 257. )



2 - پاداش شهيد و شهادت واقعي

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «يكي از فرزندانم در سرزمين خراسان كه طوس نام دارد به شهادت خواهد رسيد... هركس او را با شناخت و آگاهي به حقّ آن حضرت، زيارت كند خداوند پاداش هفتاد شهيد از آنانكه در ركاب پيامبر خدا به جهاد شتافتند و براستي به شهادت رسيدند، بدو ارزاني خواهدداشت.»
( - قال أبوعبداللّه(عليه السلام): «يقتل حفدتي بأرض خراسان ... من زاره عارفاً بحقّه أعطاه اللّه عزّوجل أجر سبعين شهيداً ممنّ استشهد بين يدي رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) علي حقيقة.» بحارالانوار، ج 102، ص 35، ح 17. )
اباصلت هروي گويد: از هشتمين ستاره آسمان ولايت و امامت شنيدم كه فرمود: «... آگاه باشيد! هركس مرا در اين ديار غربت زيارت كند، خداوند، پاداش يكصدهزار شهيد، يكصدهزار صدّيق، يكصدهزار حجّ و يكصدهزار مجاهد و رزمنده به او عطا خواهد نمود....»
( - عن الهروي قال سمعت الرضا(عليه السلام) يقول: «... ألا! فمن زارني في غربتي كتب اللّه عزّوجل له أجر مائة ألف شهيد ومائة ألف صدّيق ومائة ألف حاجّ ومعتمر، ومائة ألف مجاهد ... .» بحارالانوار، ج 102 ص 32، ح 2. )
عليّ بن عبداللّه گويد: «روزي عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) كه جواني نورس بود و برادرانش اطراف او را گرفته بودند، از كنار پدر بزرگوارش عبور كرد. وقتي چشم هفتمين امام نور به فرزند دلبندش افتاد فرمود: «اين فرزند عزيزم در سرزمين غربت و دور از اهل و عيال به شهادت مي رسد و هركس او را در آن ديار غربت، آگاهانه زيارت كند، خداوند پاداشي همانند پاداش شهداي بدر به وي عطا خواهد نمود.»
( - عن علي بن عبداللّه بن قطرب، عن أبي الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام) قال مرّ به ابنه وهو شابّ حدث وبنوه مجتمعون عنده فقال: «انّ ابني هذا، يموت في أرض غربة، فمن زاره مسلماً لأمره عارفاً بحقّه كان عنداللّه جلّ وعزّ كشهداء بدر.» بحارالانوار، ج 102 ص 41، ح 43. )




3 - بخشايش گناهان

اميرمؤمنان(عليه السلام) از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله وسلم) آورده است كه فرمود: «يكي از فرزندان گرانمايه ام در خراسان به خاك سپرده مي شود. هيچ انسان اندوه زده اي، خالصانه به كوي او نخواهد شتافت، مگر اينكه خداوند اندوهش را برطرف مي كند. و هيچ گناهكاري، آگاهانه به زيارتش نخواهد رفت، جز اينكه خداوند گناهانش را خواهد بخشيد.»
( - عن أميرالمؤمنين(عليه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) : «ستدفن بضعة منّي بخراسان، مازارها مكروب إلاّ نفّس اللّه كربته ولامذنب إلاّ غفراللّه ذنوبه.» بحارالانوار، ج 102 ص 33، ح 10. )
در روايت ديگري از اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده كه: «يكي از فرزندان من كه نام او همانند نام من و نام پدرش، نام فرزند عمران يعني موسي است؛ در سرزمين خراسان بوسيله سم به شهادت مي رسد. هركس كه او را در سرزمين غربت زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را، گرچه به شمار ستارگان آسمان و دانه هاي باران و برگهاي درختان باشد، موردبخشش قرار مي دهد.»
( - قال اميرالمؤمنين(عليه السلام): «سيقتل رجل من ولدي بأرض خراسان بالسّم ظلماً. اسمه اسمي، واسم أبيه اسم ابن عمران موسي(عليه السلام). ألا! فمن زاره في غربته غفر اللّه ذنوبه ما تقدّم منها وماتأخّر، ولو كانت مثل عددالنّجوم و قطرالامطار و ورق الاشجار.» بحارالانوار، ج 102، ص 34، ح 11 و عيون، ج 2، ص 258. )
اباصلت هروي گويد: هشتمين ستاره آسمان هدايت وارد اطاقي شد كه قبر هارون الرّشيد آنجا بود و بادست مباركش خطّي كشيد و فرمود:
«اينجا آرامگاه من است و در همين مكان به خاك سپرده مي شوم و خداوند عالم، همين جا را محلّ رفت و آمد شيعيان و دوستانم قرارخواهد داد.
قسم بخدا! هركس مرا در اين مكان زيارت كرده و به من سلام دهد، به وسيله شفاعت ما اهل بيت، مستوجب بخشش و رحمت خدا خواهد شد.»
( - عن الهروي قال: دخل الرضا(عليه السلام) القبّة التي فيها قبر هارون الرّشيد ثم خطّ بيده الي جانبه ثمّ قال: «هذه تربتي وفيها أدفن وسيجعل اللّه هذا المكان مختلف شيعتي و أهل محبّتي، واللّه ما يزورني منهم زائر و لايسلّم عليّ منهم مسلم، الاّ وجب له غفران اللّه و رحمته بشفاعتنا أهل البيت.» بحارالانوار، ج 102، ص 36، ح 22. و عيون ج 2، ص 136. )
حمدان سودائي گويد: «خدمت حضرت امام جواد(عليه السلام) مشرف شده وسؤال نمودم: كسي كه قبر پدر بزرگوار شما را در سرزمين طوس زيارت كند، چه پاداشي دارد؟»
حضرت پاسخ فرمودند: «هركسي كه پدر گرامم را زيارت كند، خداوند تمام گناهان گذشته وآينده اورا خواهد بخشيد.»
حمدان اضافه مي كند كه پس از مدّتي، ايّوب بن نوح را ملاقات كرده و به او گفتم: «از حضرت امام جواد(عليه السلام) شنيدم: خداوند تمام گناهان گذشته و آينده زائر قبر امام هشتم(عليه السلام) را مورد عفو وبخشش قرار مي دهد.»
ايّوب بن نوح گفت: «آيادوست داري بر فضيلت زيارت قبر امام هشتم(عليه السلام) چيزي هم بيفزايم؟»
پاسخ دادم: «بلي!»
گفت: من ازحضرت جواد الائمّه(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «هركس پدرم را در طوس زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مورد بخشايش قرار خواهد داد و هنگامي كه روز سهمگين رستاخيز فرا رسد براي او جايگاه بلندي، در كنار جايگاه پرشكوه و رفيع پيامبر، برپا خواهند ساخت و در آنجا خواهد بود تا دادخواهي و حسابرسي روز رستاخيز، به پايان رسد.»
( - عن حمداني السودائي قال: دخلت علي أبي جعفرالثاني(عليه السلام): فقلت له: «مالمن زار اباك بطوس؟» فقال(عليه السلام): «من زارقبرأبي بطوس غفراللّه له ما تقدّم من ذنبه وماتأخّر.» قال حمدان: فلقيت بعد ذلك أيّوب بن نوح بن دراج فقلت له: يا أبا الحسين اني سمعت مولاي أبا جعفر(عليه السلام) يقول: «من زار قبر أبي بطوس غفراللّه له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر.» فقال أيّوب: «وأزيدك فيه؟» قلت: «نعم!» فقال: سمعته يقول: - يعني أبا جعفر(عليه السلام) - «من زار قبر أبي بطوس غفر له ما تقدّم من ذنبه و ماتأخّر، فاذا كان يوم القيامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) حتّي يفرغ اللّه من حساب الخلائق.» بحارالانوار، ج 102، ص 40، ح 41. )
واين نكته در فرهنگ شيعه به گونه اي بود كه زائران آگاه مي گفتند: «به كوي آن گرامي مي شتابيم تا آن جايگاه بلند روز رستاخيز و همنشيني با پيامبر را بدست آوريم.»
( - ... فرأيت بعد أيّوب بن نوح وقد زار فقال: «جئت أطلب المنبر.» بحارالانوار، ج 102، ص 41، ح 44. )
اباصلت هروي گويد: ازامام هشتم عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) شنيدم كه فرمود: «در آينده اي نه چندان دور، بوسيله زهر ستم، مظلومانه به شهادت مي رسم و مرا در كنار قبر هارون الرشيد به خاك مي سپارند. و خداوند متعال مرقد مرا محلّ تردّد و رفت وآمد شيعيان و اهل بيت من قرار خواهد داد.
هركس مرا دراين سرزمين غربت زيارت نمايد، من در قيامت به ديدار او خواهم رفت.
قسم به خداوندي كه حضرت محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) را به افتخار نبوّت و رسالت گرامي داشت و در تمام هستي از ميان جميع خلايق، تاج كرامت و شرافت را ويژه او ساخت، هر يك از شما در كنار قبر من، دو ركعت نماز گزارد، هنگام ملاقات با حق مستوجب بخشش خداوند - عزّوجلّ - قرار خواهد گرفت.
قسم به خداوندي كه مقام والاي امامت را ويژه ما ساخت، زائرين قبر من، از بهترين كساني هستند كه در رستاخيز بر بارگاه الهي وارد مي شوند.
هر مؤمني كه در مسير زيارت من دچار زحمت شده و گرفتار بارش باران شود، خداوند عالم، بدن او را بر آتش جهنّم حرام مي سازد.»
( - عن الهروي: قال: سمعت الرضا(عليه السلام) يقول «انّي سأقتل بالسّم مسموماً ومظلوماً واقبر الي جنب هارون ويجعل اللّه عزّوجل تربتي مختلف شيعتي وأهل بيتي. فمن زارني في غربتي وجبت له زيارتي يوم القيامة، والّذي أكرم محمّداً(صلي الله عليه و اله وسلم) بالنّبوة واصطفاه علي جميع الخليقة، لايصلّي أحد منكم عند قبري ركعتين، الاّ استحقّ المغفرة من اللّه عزّوجلّ يوم يلقاه والّذي أكرمنا بعد محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) بالامامة وخصّنا بالوصيّة، انّ زوّار قبري لأكرم الوفود علي اللّه يوم القيامة، وما من مؤمن يزورني فتصيب وجهه قطرة من السّماء الاّ حرّم اللّه عزّوجلّ جسده علي النّار.» بحارالانوار، ج 102، ص 36، ح 23. )



4 - امنيّت از آتش رستاخيز

عبدالعظيم حسني گويد: از امام جواد(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «هركس در مسير زيارت پدرم، در اثر باران و يا سرما و گرما، متحمّل اذيّت شود، خداوند پيكر او را بر آتش حرام خواهدساخت.»
( - عن عبدالعظيم الحسني قال: سمعت أبا جعفر الثاني(عليه السلام) يقول: «مازار أبي(عليه السلام) أحد فأصابه أذيً من مطر أو برد أو حرّ، الاّحرّم اللّه جسده علي النّار.» بحارالانوار، ج 102، ص 36، ح 20. )
ابوهاشم جعفري گويد: از حضرت جواد الائمّه(عليه السلام) شنيدم كه فرمودند: «در ميان دو كوه طوس، سرزميني است كه از خاك بهشت گرفته شده و هركس وارد آن سرزمين شود، از آتش قيامت در امان مي باشد.»
( - عن ابي هاشم الجعفري قال: سمعت أباجعفر(عليه السلام) قال: «انّ بين جبلي طوس قبضة قبضت من الجنّة من دخلها كان آمناً يوم القيامة من النّار.» بحارالانوار، ج 102، ص 37، ح 24. )
عبدالعظيم حسني مي گويد: از امام هادي(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: «خداي عالم اهل قم و آوه را بخاطر زيارت جدّم عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) مورد آمرزش و بخشش قرار داد. و هركس در اثر زيارت جدّم، گرفتار بارندگي شود، خداوند بدنش را به عذاب جهنّم حرام مي سازد.»
( - عن عبدالعظيم الحسني قال: سمعت عليّ بن محمّد العسكري(عليهما السلام) يقول: «اهل قم واهل آبة، المغفور لهم لزيارتهم لجدّي علي بن موسي الرضا(عليه السلام) بطوس، ألا ومن زاره فأصابه في طريقه قطرة من السّماء حرّم اللّه جسده علي النار.» بحارالانوار، ج 102، ص 38، ح 31. )




5 - رسيدن به بهشت پرطراوت

ششمين امام نور از پدران گرانمايه اش(عليهم السلام) آورده است كه پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله وسلم) فرمود: «يكي از فرزندان گرانقدرم در سرزمين خراسان به خاك سپرده مي شود، هر انسان باايماني، خالصانه وآگاهانه او را زيارت كند خداوند بهشت را بر او مقرّر و پيكرش را بر آتش دوزخ حرام خواهد ساخت.»
( - عن جعفربن محمّدبن عمّارة عن ابيه عن الصادق، عن آبائه(عليهم السلام) قال: قال رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم): «ستدفن بضعة منّي بأرض خراسان لايزورها مؤمن الاّ أوجب اللّه عزّوجلّ له الجنّة وحرّم جسده علي النّار.» بحارالانوار، ج 102، ص 31، ح 1. )
در روايت ديگري از حضرت امام صادق(عليه السلام) آمده: «يكي از فرزندان من، در شهر طوس در منطقه خراسان، به شهادت مي رسد و هر كس كه او را آگاهانه زيارت كند، فرداي قيامت دست او را گرفته و وارد بهشت خواهم ساخت، اگرچه مرتكب گناهان كبيره شده باشد.»
( - قال ابوعبداللّه(عليه السلام): «يقتل حفدتي بأرض خراسان في مدينة يقال لها طوس من زاره اليها عارفاً بحقّه اخذته بيدي يوم القيامة وأدخلته الجنّة وان كان من أهل الكبائر... .» بحارالانوار، ج 102، ص 35، ح 17. )
علي بن مهزيار گويد: ازامام جواد(عليه السلام) پرسيدم: «پاداش زيارت قبر امام هشتم(عليه السلام) چيست؟»
فرمود: «قسم بخدا! بهشت برين، پاداش اوست.»
( - عن علي بن مهزيار قال: قلت لابي جعفر(عليه السلام): «ما لمن أتي قبر الرضا(عليه السلام)؟» قال: «الجنّة واللّه.» بحارالانوار، ج 102، ص 39 و 37. )



6 - پاداشي بسان پاداش زيارت پيامبر(ص)

هشتمين امام نور حضرت رضا(عليه السلام) ضمن روايت مفصّلي در فضيلت مرقد مطهّر خويش فرمود:
«هر كسي در آنجا مرا آگاهانه و خالصانه زيارت كند همچون كسي است كه پيامبر خدا را زيارت كرده است.»
( - عن أبي الحسن الرضا(عليه السلام): «انّ بخراسان لبقعة يأتي عليها زمان تصير مختلف الملائكة ... من زارني في تلك البقعة كان كمن زار رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم).» بحارالانوار ،ج 102، ص 31، ح 2. )
امام كاظم(عليه السلام) نيز ضمن خبر از شهادت هشتمين امام نور بوسيله زهر و اشاره به جايگاه شهادت و دفن او، فرمود:
«هركس او را زيارت آگاهانه نمايد، همانند كسي است كه پيامبر را زيارت كرده است.»
( - عن سليمان بن حفص قالي سمعت أبا الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام) يقول: «انّ ابني عليّاً مقتول بالسّم ظلماً ومدفون الي جانب هارون بطوس، من زاره كمن زار رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم).» بحارالانوار، ج 102، ص 38، ح 32. )
عبداللّه بن فضل گويد: در محضرمنوّر حضرت امام صادق(عليه السلام) بودم كه مردي ازاهل طوس وارد شد واز حضرت در باره فضيلت زيارت قبرِ سرور آزادگان حضرت سيّدالشّهداء(عليه السلام) سؤال نمود.
حضرت ضمن پاسخ مفصّل فرمودند: «يكي از فرزندان آن حضرت كه مورد رضاي خدا در آسمان و مردم در روي زمين است، (اشاره به لقب حضرت رضا(عليه السلام) است) در سرزمين شما مظلومانه بوسيله زهر به شهادت مي رسد و غريبانه به خاك سپرده مي شود. هركس كه معتقد به امامت اوست در آن سرزمين غربت، او را زيارت نمايد، مانند كسي است كه رسول اكرم را زيارت كرده است.»
( - عن عبداللّه بن الفضل قال: كنت عند ابي عبداللّه(عليه السلام) فدخل عليه من رجل اهل طوس فقال له: «ياابن رسول اللّه! مالمن زارقبرابي عبداللّه(عليه السلام).»
فقال له: «... وانّه سيخرج من صلبه رجل يكون رضي للّه عزّوجلّ في سمائه ولعباده في أرضه يقتل في أرضكم بالسّم ظلماً وعدوانا ويدفن بها غريباً، ألا فمن زاره في غربته و هو يعلم أنه امام بعد أبيه، مفترض الطاعة من اللّه عزّوجلّ، كان كمن زار رسول اللّه.» بحارالانوار، ج 102، ص 38، ح 32. )





7 - بسان پاداش زيارت خدا در عرش

هفتمين امام نور(عليه السلام) ضمن روايتي در فضيلت زيارت فرزند گرامي اش عليّ بن موسي(عليهما السلام) فرمودند: « ... هر كس آن حضرت را آگاهانه زيارت كند و يا شبي را در كوي او به ياد خدا به صبح آورد، همچون كسي است كه خداي را در عرش زيارت كرده است.»
و افزودند: «هنگامي كه روز رستاخيز فرامي رسد، چهار شخصيّت گرانمايه از امّتهاي پيشين و چهار شخصيّت والا، از امّت آخرين بر فراز عرش پرشكوه، خواهند بود.
از پيشينيان: حضرت نوح ،ابراهيم، عيسي و موسي و از آخرين: حضرت رسول اكرم، اميرمؤمنان، حسن و حسين(عليهم السلام) خواهند بود. آنگاه فرش مخصوص ضيافت، گسترده مي شود و تمامي زائران ائمّه(عليهم السلام) همراه آنان در آنجا مي نشينند.
آگاه باشيد كه برترين مقام و منزلت را در ميان زائران، كساني خواهند داشت كه قبر فرزندم علي را زيارت كرده اند.»
( - عن موسي بن جعفر(عليهما السلام) «... من زاره أو بات عنده ليلة كان كمن زاراللّه في عرشه.» قلت: «كمن زار اللّه في عرشه؟» قال: «نعم! إذا كان يوم القيمة كان علي عرش اللّه عزّوجل أربعة من الاولين وأربعة من الآخرين، فأما الأوّلون: فنوح وإبراهيم وموسي وعيسي وأما الاربعة الآخرون: فمحمّد وعليّ والحسن والحسين. ثم يمدّ المطمر فيقعد معنا زوّار قبور الأئمة. ألا ان أعلاها درجة واقربهم حبوة زوار قبر ولدي علي(عليه السلام).» بحارالانوار، ج 102، ص 35، ح 16 و قريب به اين مضمون در ص 41، ح 46. )



8 - برتر از زيارت اميرمؤمنان وامام حسين(ع)

يكي از شيعيان مي گويد: از نهمين امام نور(عليه السلام) درباره مردي پرسيدم كه: «حجّ واجب خويش را به انجام رسانده، سپس به مدينه منوّره شتافته و درود خالصانه خويش را نثار روح بلند پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) كرده است، از آنجا بسوي نجف و مرقد مطهّر اميرمؤمنان(عليه السلام) بار سفر بسته و با ايمان خلل ناپذير به اينكه آن حضرت حجّت خدا بر بندگانش و باب هدايت بسوي اوست، آن گرامي را آگاهانه زيارت نموده است، آنگاه به ديار عاشقان پر كشيده و بر سالارشهيدان، آگاهانه سلام و درود، نثار كرده است و سرانجام به بغداد و به زيارت هفتمين امام نور، مفتخر گرديده است.
اينك اگر بار ديگر خداوند، امكاناتي به او روزي سازد كه بتواند بسوي خانه خدا بشتابد، به كدام سو حركت كند؟ بسوي آن چنين حجّي كه انجام داده بود يا بسوي خراسان و زيارت هشتمين امام نور؟»
حضرت جواد(عليه السلام) فرمود: «پاداش زيارت آگاهانه پدرم در خراسان، از پاداش چنين حجّي، با فضيلت تر است و كوشش كند كه اين زيارت در ماه رجب انجام گيرد... .»
( - سألت أباجعفر(عليه السلام) عن رجل حجّ حجّة الاسلام فدخل متمتعاً بالعمرة الي الحج فأعانه اللّه تعالي علي حجّة وعمرة، ثم أتي المدينة فسلّم علي النّبي(صلي الله عليه و اله وسلم) ثمّ اتي أباك أميرالمؤمنين(عليه السلام) عارفاً بحقّه يعلم أنّه حجّة اللّه علي خلقه وبابه الّذي يؤتي منه فسلّم عليه ثم أتي أبا عبداللّه(عليه السلام) فسلّم عليه ثمّ أتي بغداد فسلّم علي أبي الحسن موسي(عليهما السلام) ثم انصرف الي بلاده. فلمّا كان في هذا الوقت رزقه اللّه تعالي مايحجّ به فأيّهما أفضل؟ هذا الذي حجّ حجّةالاسلام يرجع أيضاً فيحجّ أويخرج الي خراسان الي أبيك علي بن موسي الرضا(عليه السلام) فيسّلم عليه؟ قال: «بل يأتي خراسان فيسّلم علي أبي(عليه السلام) أفضل وليكن ذلك في رجب ... .» بحارالانوار، ج 102، ص 37، ح 29. )
و نيز در دو روايت ديگر از آن گرامي به صراحت آمده است كه: «زيارت آگاهانه و خالصانه پدرم، از زيارت جدّ بزرگوارم حضرت حسين(عليه السلام) برتر است، چرا كه در اين شرايط زائران كوي او بسيارند؛ امّا زائران كوي پدرم (به دليل سياستهاي شيطاني حكومت) تنها زبدگان شيعه هستند.»
( - عن علي بن مهزيار قال: قلت لابي جعفر(عليه السلام): «جعلت فداك! زيارة الرضا(عليه السلام) افضل ام زيارة ابي عبداللّه(عليه السلام)؟» فقال: «زيارة أبي(عليه السلام) أفضل وذلك أن أبا عبداللّه(عليه السلام) يزوره كل النّاس وأبي(عليه السلام) لايزوره الاّ الخواصّ من الشّيعة.» بحارالانوار، ج 102، ص 38، ح 34. )
امام كاظم(عليه السلام) ضمن روايتي فرمود: «در ميان زيارت كنندگان امامان معصوم، زائران و شيفتگان كوي فرزندم علي بن موسي الرضا از نظر مقام و منزلت، والاتر و مقرّب ترند.»
( - عن أبي الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام) قال: «... فيقعد معنا من زار قبور الأئمة(عليهم السلام) الاّ أن أعلاهم درجة وأقربهم حبوة زوّار قبر ولدي علي(عليه السلام).» بحارالانوار، ج 102، ص 41، ح 46 و ص 35، ح 16. )




9 - همنشين امام هشتم(ع)

هشتمين امام نور حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:
«هرگز روزگار، پايان نخواهد پذيرفت تا اينكه «طوس» ميعادگاه عاشقان و جايگاه رفت و آمد زائران من گردد....
مردم! بدانيد هر كس در «طوس» و در اوج تنهايي من، مرا زيارت كند در روز رستاخيز مورد بخشايش خدا قرار گرفته و با من و در رديف من خواهد بود.»
( - عن الرضا(عليه السلام) في خبر دعبل قال(عليه السلام): «لاتنقضي الأيّام واللّيالي حتّي تصير طوس مختلف شيعتي وزوّاري ألا فمن زارني في غربتي بطوس، كان معي في درجتي يوم القيامة مغفوراً له.» بحارالانوار، ج 102، ص 39، ح 36. )
و نيز در روايت ديگري ضمن خبر از شهادت جانگداز خويش به دست پليدترين موجود هستي و بيان چگونگي شهادت و دفن مظلومانه اش در مكاني ناشناخته... فرمود:
«هر كس در آنجا مرا آگاهانه و خالصانه زيارت كند خداوند پاداش پرشكوهي ... بدو ارزاني داشته و او را در مقامات والاي بهشت برين همنشين و رفيق ما خواهدساخت.»
( - عن الهروي قال سمعت الرضا(عليه السلام) يقول: «ألا! فمن زارني في غربتي كتب اللّه عزّوجل له أجر مائة ألف شهيد و... وحشر في زمرتنا و جعل في الدّرجات العلي من الجنّة رفيقنا.» بحارالانوار، ج 102، ص 32، ح 2. )




10 - شفاعت خاندان وحي و رسالت

مردي از خراسان به امام هشتم عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) عرض كرد: اي فرزند گرانمايه پيامبر! من در عالم خواب پيامبر(صلي الله عليه و اله وسلم) را ديدم به من مي فرمود:
«آنگاه كه پاره تنم در سرزمينتان به خاك سپرده شود وستاره اي از ستارگانم در ديار شما نهان گردد، شما با اين امانت من چگونه رفتار خواهيد كرد؟»
آن گرامي فرمود: «آن امانت و آن ستاره و آن پاره وجودپيامبر، من هستم. آري! من در سرزمين شما به خاك سپرده مي شوم.
آگاه باشيد! هر كس مرا زيارت كند و در همان حال به حقوقي كه خداوند براي من مقرّر داشته است، آگاه باشد، در روز رستاخيز، من و پدران گرانقدرم شفاعت كننده او خواهيم بود و هر كس كه شفاعت كننده روز رستاخيزش، ما باشيم گرچه گناهي همانند گناه جنّ و انس از او سرزده باشد، نجات خواهديافت ... .»
( - عن الرضا(عليه السلام) أنّه قال له رجل من أهل خراسان: «يا ابن رسول اللّه! رأيت رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) في المنام كأنّه يقول لي: كيف أنتم اذا دفن في أرضكم بعضي، فاستحفظتم وديعتي وغيّب في ثراكم نجمي؟» فقال له الرضا(عليه السلام): «انا المدفون في أرضكم و أنا بضعة من نبيّكم وأنا الوديعة والنجم. ألا! فمن زارني وهو يعرف ما أوجب اللّه تبارك وتعالي من حقّي وطاعتي فأنا وآبائي شفعائه يوم القيامة ومن كنّا شفعائه يوم القيامة نجا ولو كان عليه مثل وزر الثقلين الجنّ والانس....» بحارالانوار، ج 102 ص 32، ح 3. )
و در روايت ديگر از آن گرامي از جمله پاداش زيارت خالصانه آن حضرت، شفاعت روز رستاخيز عنوان شده است.
( - عن البزنطي قال: سمعت الرضا(عليه السلام) يقول: «مازارني احد من اوليائي عارفاً بحقّي إلاّ تشفّعت فيه يوم القيامة.» بحار، ج 102 ص 33، ح 7 و ص 31، ح 2. )



11 - بازديد حضرت در سه موقعيت حسّاس

هشتمين امام نور(عليه السلام) فرمود: «هر كس مرا در سرزمين غربت و دور از خانه و خاندانم، آگاهانه زيارت كند در سه جا و سه موقعيّت حسّاس به بازديدش خواهم رفت تا او را از هراس سهمگين، رهايي بخشم.
نخست: به هنگام دريافت كارنامه هاي عمل، دوّم: در آستانه عبور از صراط و ديگر: كنار ميزان عمل.»
و در روايت ديگر از آن حضرت همين نكات مورد تأكيد قرار گرفته است.
( - قال الرضا(عليه السلام): «من زارني علي بعد داري، أتيته يوم القيامة في ثلاث مواطن حتّي أخلصه من أهوالها: إذا تطايرت الكتب يميناً وشمالاً وعندالصّراط وعندالميزان.» بحارالانوار، ج 102، ص 34، ح 13 و ص 40، ح 42. )
و در روايت ديگر نيز از آن حضرت آمده كه: «هركس مرا در سرزمين غربت زيارت كند، بر خود لازم مي دانم كه دررستاخيز از او ديدار نمايم.»
( - عن الهروي قال: سمعت الرضا(عليه السلام) يقول: «...فمن زارني في غربتي وجبت له زيارتي يوم القيامة ... .» بحارالانوار، ج 102، ص 36، ح 23. )




12 - اجابت دعاها

هشتمين امام نور حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: «براي شتافتن به كوي هيچ كس بجز كوي ما خاندان وحي و رسالت، بار سفر نبنديد. بدانيد كه من بوسيله سمّ بيداد، مظلومانه به شهادت رسيده و در مكان مقدّسي، دور از خانه و خاندانم به خاك سپرده خواهم شد هر كس به منظور زيارت من بار سفر بندد، دعايش به هدف اجابت رسيده و گناهانش مورد بخشايش قرار خواهد گرفت.»
( - عن الرضا(عليه السلام) : «لاتشدّ الرّحال الي شي ء من القبور الاّ الي قبورنا. ألا! وانّي مقتول بالسمّ ظلماً ومدفون في موضع غربة، فمن شدّ رحله الي زيارتي، استجيب دعائه وغفر له ذنبه.» بحارالانوار، ج 102، ص 36، ح 21. )
و در روايت ديگري ضمن بر شمردن پاداش زيادي براي زيارت آگاهانه آن حضرت، به هدف اجابت رسيدن دعاهارا از آثار زيارت آن ضريح مطهر مي شمارد.
( - عن الرضا(عليه السلام) انه قال من شد رحله الي زيارتي استجيب دعاؤه ... . بحارالانوار، ج 102، ص 44، ح 51. )



13 - زدودن اندوه دلها

اميرمؤمنان(عليه السلام) از پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله وسلم) آورده است كه فرمود: «يكي از فرزندانم در خراسان به خاك سپرده خواهد شد. هيچ گرفتار و اندوه زده اي او را زيارت نخواهدكرد، جزاينكه خداوند اندوه دلش را مي زدايد و گرفتاريش را برطرف مي كند....»
( - عن أميرالمؤمنين(عليه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم): «ستدفن بضعة مني بخراسان مازارها مكروب إلاّ نفّس اللّه كربته... .»بحارالانوار، ج 102 ص 33. )




14 - فضيلت حرم مطهّر حضرت

امام صادق(عليه السلام) در فضيلت و برتري شهادتگاه و حرم آن حضرت فرمود: «چهار مكان مقدّس در طوفان نوح به بارگاه خدا به نيايش برخاستند:
1 - بيت المعمور 2 - نجف 3 - كربلا 4 - طوس.»
( - قال الصادق(عليه السلام): «اربع بقاع ضجت الي اللّه أيّام الطّوفان: البيت المعمور فرفعه اللّه والغري وكربلا وطوس.» بحارالانوار، ج 102، ص 39، ح 38. )
و خود آن گرامي در روايت ارزنده اي، آن سرزمين پربركت را، بوستاني از بوستانهاي بهشت برين و فرودگاه فرشتگان خدا وصف كرد.
( - «... وهذه البقعة روضة من رياض الجنّة، ومختلف الملائكة، لايزال فوج ينزل من السّماء وفوج يصعد، الي أن ينفخ في الصّور.» بحار، ج 102، ص 44. )



فرازهايي از سخنان امام هشتم(ع)

«انَّ الامامة أجلّ قدراً وأعظم شأناً وأعلا مكاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن يبلغها النّاس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم. ...الامام كالشّمس الطّالعة المجلّلة بنورها للعالم وهي في الافق بحيث لاتنالها الايدي والابصار. الامام البدر المنير والسّراج الزّاهر والنّور السّاطع والنّجم الهادي في غياهب الدّجي واجواز البلدان والقفار ولجج البحار.»
امامت، منزلتش والاتر، شأنش بزرگتر، مقامش عاليتر، مرتبه اش بلندتر و ژرفش عميقتر از آن است كه عقلها به آن برسد و افكار آن را دريابد.

معرفت امام (ع)
امام، همانند خورشيد فروزاني است كه خود در كرانه افق و دور از دسترس و چشم انداز و نورش سراسر هستي را فراگرفته است. امام همان ماه تابان ، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره رهنما در ظلمت شبها، رهگذر شهرها و كويرها و گرداب پرتلاطم درياهاست.
كافي،ج 1،ص 200.





1 - مراتب معرفت امام

در فصل گذشته ديديم كه زيارت آن حضرت پاداشي همانند پاداش هزار حجّ شايسته و عمره پذيرفته شده، دارد.
پاداشي همانند پاداش شهيد و شهادت واقعي، برايش مقرّر شده است.
انسان را به نهايت آرزوهايش كه بهشت برين است مي رساند.
از آتش سهمگين دوزخ، امنيّت مي بخشد.
پاداشش بسان زيارت پيامبر(صلي الله عليه و اله وسلم) است.
همچون زيارت خدا در عرش است.
موجب بازديد آن حضرت از زائر آگاه و حق شناسش، در سخت ترين شرايط مي گردد.
باعث اجابت دعاهاست.
بسان زيارت سالار شهيدان است.
انسان را به همنشيني پيامبر و امامان نور(عليهم السلام) مفتخر ساخته، سرانجام شفاعت آنان را به ارمغان مي آورد.
البتّه اينها همه، پاداش زيارت اوست؛ امّا زيارت! نه ديدار و تماشا! و رفتن وآمدن!
زيارت! آن هم با اين شرط كه آگاهانه، عاشقانه، خالصانه و متفكّرانه باشد؛ نه زيارت بازيگرانه و سياستمدارانه! و يا رياكارانه!!
آري! زيارت انسان حق شناس، خداشناس، پيامبرشناس، امام شناس، معادشناس و نكته سنج و عميق! نه هر كس كه آنجا برود و بازگردد!
به همين دليل در روايات، با عبارتهاي مختلف اشاره شده كه اين همه پاداش و اجر، نصيب كسي خواهد شد كه: «حضرت را با معرفت زيارت كند.»
از حضرت جواد الأئمه(عليه السلام) خوانديم كه: «پاداش هزار هزار (يك ميليون) حجّ از آنِ كسي است كه پدر بزرگوارم را آگاهانه زيارت كند.»
( - ... قال ابوجعفر(عليه السلام): «إي واللّه ألف ألف حجّة لمن زاره عارفاً بحقّه.» بحارالانوار، ج 102 ص 33، ح 4. )
و يا در بعضي از روايات، بخشش الهي و پاداش هفتاد شهيد و رسيدن به شفاعت اهل بيت و دخول در بهشت باطراوت را مختصّ كسي مي داند كه حضرت را با معرفت و آگاهي به حقّ او، زيارت كند. و از امام هفتم(عليه السلام) خوانديم كه زيارت ( - قال الرضا(عليه السلام): ... «فمن زارني عارفاً بحقّي غفراللّه ما تقدّم من ذنبه وماتأخّر.» بحارالانوار، ج 102، ص 38، ح 33.
قال ابوعبداللّه(عليه السلام): ... من زاره عارفاً بحقّه أعطاه اللّه عزّوجلّ أجر سبعين شهيداً ممّن استشهد بين يدي رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) علي حقيقة. بحارالانوار، ج 102 ص 35، ح 17.
عن البزنطي قال سمعت الرضا(عليه السلام) يقول: مازارني أحد من أوليائي عارفاً بحقّي إلاّ تشفّعت فيه يوم القيامة. بحار، ج 102، ص 33، ح(عليه السلام).
عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: حتمت لمن زار أبي(عليه السلام) بطوس عارفاًبحقّه، الجنّة علي اللّه تعالي. بحار، ج 102، ص 33، ح 7. )

حضرت، همانند: هفتاد حج، هفتصد حج، هفتصدهزار حج، پاداش دارد. و يا در حديث امام جواد(عليه السلام) آمده كه: پاداش زيارت حضرت، معادل يك ميليون حج مي باشد.
شايد تفاوت مراتب پاداش زيارت، مربوط به مراتب معرفت زائر باشد. يعني: هركس كه معرفت او نسبت به امام، بيشتر باشد، زيارت او آگاهانه تر و كسي كه شناخت او عميقتر باشد، ديدار او عاشقانه تر و پاداش او افزونتر خواهد بود.




2 - زيارت آگاهانه و بامعرفت چيست؟

اينك اين سؤال پيش مي آيد كه مراد از زيارت با معرفت و زيارت آگاهانه چيست؟
آيا زيارت عارفانه، رفتن به صحن مطهّر آن حضرت و تماشانمودن بارگاه و ايوانهاي طلايي و ضريح مطهّر مي باشد؟
آيا زيارت آگاهانه، طواف نمودن اطراف قبر مطهّر و رساندن دست به ضريح حضرت، اگرچه با آوردن فشار به ديگر زائرين و ايذاي آنان تمام شود؟
( - در آداب زيارت آمده كه: «ثمّ تنكبّ علي القبر وتقول ... .» يعني: پس خود را بر ضريح مقدّس مي چسباني و مي خواني؛ قطعاً در جايي است كه چسباندن خود به ضريح مطهّر، مستلزم ايذاي ديگران نباشد. )
و يا زيارت آگاهانه اين است كه: انسان وقتي وارد حرم مطهّر مي شود با تمام وجود احساس كند كه خدمت حضرت در زمان حيات مي رسد و يقين كند كه حضرت او را مي بيند و صداي او را مي شنود و سلام او را جواب مي دهد و از تمام نيّات قلبي او بااطّلاع است و از همه گذشته و آينده او آگاه است و از جميع اعمال خوب و بد او باخبراست و نسبت به شيعيان و دوستانش ازمهربانترين پدران و مادران، مهربانتراست و از خدا براي او طلب مغفرت مي كند و قضاي حوايج او را از خدا مي خواهد.
و آيا مراد از شناخت امام(عليه السلام) اين است كه او را يك فرد عادّي و معمولي بدانيم كه در علم و تقوي از ديگر افراد، امتيازي دارد و مسايل الهي را مي داند و احكام اسلامي را همانند فقها بيان مي كند.
و يا مراد از معرفت امام اين است كه او را اشرف خلايق و عصاره عالم هستي و هدف غايي وجود و مظهر اسماي حسناي الهي و تجلّيگاه صفات كمال و جمال خداوندي و محلّ نزول اراده و مشيّت ربوبي و فرمانده كلّ هستي به اذن حق بدانيم.
البتّه در بعضي از روايات به موضوع معرفت امام و زيارت آگاهانه حضرت، اشاره شده است، مثلاً در روايتي آمده: «مراد از زيارت بامعرفت، اين است كه بداند او حجّت خدا بر تمام مردم بوده و او تنها راه معرفت حق و رسيدن به صراطمستقيم است.»
( - «... ثم أتاك أباك أميرالمؤمنين(عليه السلام) عارفاً بحقّه يعلم أنه حجّة اللّه علي خلقه وبابه الّذي يؤتي.» بحارالانوار، ج 102، ص 37، ح 29. )
و در روايتي از حضرت صادق(عليه السلام) آمده كه: «هركس فرزندم علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) را آگاهانه زيارت كند، در قيامت دست او را گرفته و وارد بهشت مي كنم.»
راوي مي پرسد: «مراد از زيارت آگاهانه چيست؟»
حضرت پاسخ مي دهد: «عقيده داشتن به اينكه اطاعت از دستورات او لازم و واجب است و آگاهي ازاينكه حكومت استبدادي، او را در سرزمين غربت و دور از اهل و عيال به شهادت رسانده است.»
( - قال أبوعبداللّه(عليه السلام): «يقتل حفدتي بأرض خراسان في مدينة يقال لها طوس. من زاره عارفاً بحقّه أخذته، بيدي يوم القيامة وأدخلته الجنّة وان كان من أهل الكباير.» قلت: «جعلت فداك! وماعرفان حقّه؟» قال: «يعلم أنّه مفترض الطاعة غريب شهيد... .» بحارالانوار، ج 102، ص 35، ح 17. )
در روايت ديگر از هشتمين امام نور(عليه السلام) آمده است كه: «مراد از معرفت، آگاهي به حقوق و اطاعت امامان پاكي است كه خداوند بر همه واجب و لازم گردانيده.»
( - عن الرضا(عليه السلام): «... ألا! فمن زارني وهو يعرف ما أوجب اللّه تبارك وتعالي من حقّي وطاعتي فأنا وآبائي شفعائه يوم القيامة.» بحار، ج 102، ص 32. )
و نيز در روايتي، امام هفتم(عليه السلام) زيارت بامعرفت را قرين تسليم اوامر و فرامين ملكوتي امامان راستين بحقّ، اعلام فرموده است.
( - عن أبي الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام): «... فمن زاره مسلماً لأمره عارفا بحقّه كان عنداللّه عزّوجل كشهداء بدر.» بحارالانوار، ج 102 ص 41، ح 43. )
البته نظر بر اينكه بررسي مقام والاي امام و امامت از عهده اين جزوه خارج است؛ ولي جهت آگاهي شيفتگان و دلباختگان امامت و زائران و عاشقان كوي مقدّس هشتمين اختر آسمان ولايت، حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) بصورت مختصر به موضوع شناخت امام و مقام امامت و قدرت ولايت، اشاره مي كنيم.



3 - شناخت امام واجب است

در روايات متعدّد از امام باقر(عليه السلام) آمده: «شناختن امام و معرفت او واجب بوده و هيچ عذري در ترك معرفت امام پذيرفته نيست. و هركس بدون معرفت و شناخت امام از دنيا برود، مرگ آن همانند مرگ جاهليّت و مرگ كافران و گمراهان و منافقان است.»
( - رجوع شود به: اصول كافي، ج 1، ص 180 و بحارالانوار، ج 23، ص 77. )




4 - عبادت بدون معرفت امام پذيرفته نيست

در روايتي از امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه شريفه «وللّه اسماءالحسني» آمده: «سوگند بخدا ما (ائمّه) اسماي حسناي الهي هستيم و هيچ عبادتي بدون شناخت و معرفت ما پذيرفته نيست.»
( - «نحن واللّه الاسماء الحسني الّتي لايقبل اللّه من العباد الاّ بمعرفتنا.» كافي، ج 1، ص 143 و تفسيرالبرهان، ج 2، ص 52. )



5 - معرفت امام، وسيله رفتن به بهشت

حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) به اميرمؤمنان فرمودند: «سوگند ياد مي كنم كه به بهشت قدم نمي گذارد مگر كسي كه تو را بشناسد.»
( - قال رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم) لعليّ: «ثلاث اقسم انهنّ حق: ... لايدخل الجنّة الّامن عرفكم... .» بحارالانوار، ج 23، ص 99. )
و در روايت ديگري از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده: «كسي كه از ما و مقام ما، شناخت و آگاهي نداشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد.»
( - فقال علي(عليه السلام): «... لايدخل الجنّة الّامن عرفنا.» بحارالانوار، ج 24، ص 249. در اين زمينه مرحوم كليني در كافي، ج 1، ص 180 و مرحوم مجلسي دربحارالانوار، ج 23، ص 99، ج 24، ص 247 و ص 86 روايات زيادي نقل كرده اند. علاقمندان، مراجعه نمايند. )



6 - اعمال بندگان بدون ولايت پذيرفته نيست

علامه مجلسي؛ دراين موضوع، 71 روايت نقل كرده است كه ما به چند روايت اشاره مي كنيم:
رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) به حضرت علي(عليه السلام) فرمود: «اگر كسي به مقدار عمر حضرت نوح، خدا را عبادت كند و مانند كوه اُحُد، طلا در راه خدا صدقه دهد و هزار مرتبه با پاي پياده به زيارت خانه خدا رود و در ميان صفا و مروه مظلومانه كشته شود، ولي به ولايت تو معتقد نباشد، بوي بهشت را نخواهد چشيد و وارد آن نخواهد شد.»
( - بحارالانوار، ج 27، ص 194. )
و در روايت ديگر از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده: «اگربنده اي هزار سال خدا را عبادت كند و اعمالي، همانند اعمال هفتاد و دو پيغمبر داشته باشد، ولي آگاه به ولايت ما اهل بيت نباشد، از او پذيرفته نمي شود؛ بلكه با سر وارد آتش دوزخ خواهد شد.»
( - بحارالانوار، ج 27 ص 196. )



7 - اجابت دعاي پيامبران به بركت ائمّه(ع)

در روايتي از امام هشتم عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) آمده: «هنگامي كه حضرت نوح در ميان امواج آب و طوفان احساس خطر كرد، خدا را بحقّ ما سوگند داد و خدا او را از خطر غرق شدن نجات داد.
لحظه اي كه حضرت ابراهيم را در درون آتش افكندند، خدارا به حقّ ما قسم داد و خدا آتش را براي او گلستان نمود.
وقتي كه حضرت موسي و ياران او در محاصره ميان رود خروشان نيل و ارتش بزرگ فرعون قرار گرفتند، حضرت موسي، خدا را به حقّ ما قسم داد و خدا در درون آب، راهي خشك براي عبور قوم حضرت موسي ايجاد نمود و لشكر فرعون را در همان آب غرق كرد.
زماني كه يهود، توطئه قتل حضرت عيسي را كشيدند، حضرت عيسي، خدا را به حقّ ما سوگند داد و خدا او را از چنگال يهوديان رهايي بخشيد.»
( - بحارالانوار، ج 26، ص 325. )



8 - آگاهي امام(ع) از تمام امور

در روايتي امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «همانا من به تمام آنچه در آسمانها و زمين و بهشت و جهنّم هست، آگاهي دارم. و همه آنچه تاكنون در جهان هستي به وقوع پيوسته و آنچه خواهد آمد، مي دانم و آگاهم.»
( - ... عن ابي عبداللّه(عليه السلام): «انّي لأعلم ما في السماوات ومافي الأرض واعلم ما في الجنّة والنّار واعلم ماكان ومايكون.» كافي، ج 1، ص 261. )
در روايت صحيح از امام باقر(عليه السلام) آمده: «آيا تصور مي كنيد كه خداوند اطاعت اولياي خويش را بر همه بندگان واجب نمايد ولي آنان را از آنچه در آسمانها و زمين مي گذرد بي خبر قرار دهد.»
( - سمعت اباجعفر(عليه السلام) يقول: «أترون انّ اللّه تبارك وتعالي افترض طاعة اوليائه علي عباده ثمّ يخفي عنهم اخبار السّماوات والأرض.» كافي، ج 1، ص 261. )
عبداللّه زيّات مي گويد: از هشتمين امام نور، حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) تقاضا نمودم كه در حق من و اهل بيتم دعاي خير نمايد. حضرت فرمود: «مگر شما را دعا نمي كنم؟ بخدا سوگند همه روزه تمام آنچه را كه از شما سرمي زند به اطّلاع من مي رسانند.»
راوي گويد: اين سخن حضرت، برايم سنگين آمد و به شگفت آمدم!! حضرت فرمود: «مگر در قرآن نمي خواني: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُون.» يعني: هرآنچه كه از شما سرمي زند خدا، پيامبر و مؤمنون (ائمّه) از او آگاه هستند.»
( - بحارالانوار، ج 23، ص 347، ح 47. و چند روايت ديگر دراين مضمون. )
در روايتي از حضرت وليّ عصر (ارواحنافداه) آمده: «ما از تمام آنچه در ميان شما مي گذرد آگاهيم و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.»
( - «فانّا يحيط علمنا بانبائكم ولايعزب عنّا شيي ء من اخباركم.» بحارالانوار، ج 53، ص 175. )



9 - قدرت ائمّه(ع) بر تمام معجزه هاي پيامبران

ابوحمزه ثمالي گويد: از امام زين العابدين(عليه السلام) پرسيدم: «آيا ائمّه(عليهم السلام) مي توانند مرده را زنده كنند و كور مادر زاد و شل را، شفا دهند و بر روي آب راه روند؟»
حضرت پاسخ داد: «خداوند تمام آنچه را كه بر پيامبران عنايت كرده بود، بر حضرت محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) عطا فرمود و همه آنچه را نزد رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) بود، به اميرالمؤمنين و امامان بعد از او عطا فرمود. اضافه بر اينكه مطالبي در هرسال و ماه بر علوم ائمّه افزوده مي شود.»
سپس فرمود: «آري قسم بخدا! در هر ساعت بر علوم آنان افزوده مي شود.»
( - عن الثّمالي عن عليّ بن الحسين. قال قلت: ... ثمّ قلت: «الائمة يحيون الموتي ويبرؤن الأكمه والأبرص ويمشون علي الماء؟» قال: «مااعطي اللّه نبيّاً قطّ الاّ وقد اعطاه محمّداً(صلي الله عليه و اله وسلم) واعطاه مالم يكن عندهم.» قلت: «وكلّ ماكان عند رسول اللّه فقد أعطاه أميرالمؤمنين؟» قال: «نعم! ثمّ الحسن والحسين ثمّ من بعد كلّ امام اماماً الي يوم القيامة مع الزيادة الّتي تحدث في كلّ سنة وفي كل شهر، اي واللّه في كلّ ساعة.» بحارالانوار، ج 27، ص 29. )



10 - واسطه تمام فيوضات الهي به خلايق

زيارت جامعه كبيره -علامه مجلسي؛ گويد: اين زيارت از نظر سند، صحيح ترين و ازنظر محتوا، فراگيرترين و از نظر لفظ، فصيح ترين و از نظر معني، بليغ ترين و از نظر مرتبه، بالاترين و والاترين زيارات است - در حقيقت يك دوره ( - بحارالانوار، ج 102، ص 144. )
امام شناسي كامل است كه مقام و مرتبه ولايت و امامت را با زيباترين عبارات بيان نموده است. به چند فرازي از جملات اين زيارت اشاره مي كنيم:
در اين زيارت مي خوانيم: آغاز هستي به اراده حق و بواسطه شما ائمه گرامي صورت گرفته و بواسطه شما نيز اين جهان پايان خواهد پذيرفت و به واسطه شما باران رحمت الهي فرومي آيد و به سبب شما آسمانها را در هوا معلّق نگهداشته و فرونمي ريزد مگر به اذن حق و به سبب شما غمها زايل و نگرانيها برطرف مي شود... و گيتي به نور شما روشن شده و رستگاران به بركت ولايت شما رستگار شدند و بوسيله شما مي شود به بهشت رضوان راه يافت و هركس كه منكر ولايت شما باشد، گرفتار غضب خداي رحمان خواهد شد... .
و با پذيرفتن ولايت شما، واجبات الهي مورد قبول درگاه حقّ خواهد شد... گناهان بندگان، جز به رضايت و شفاعت شما مورد بخشش خداوند متعال قرار نخواهد گرفت.
( - «بِكم فتح اللّه وبكم يختم وبكم ينزِّل الغيث وبكم يمسك السَّمآء ان تقع علي الأرض الاّ باذنه وبكم ينفّس الهمّ ويكشف الضّرّ ... واشرقت الأرض بنوركم وفاز الفآئزون بولايتكم بكم يسلك الي الرّضوان وعلي من جحد ولايتكم غضب الرّحمن... وبموالاتكم تقبل الطّاعة المفترضة... انّ بيني وبين اللّه عزّوجلّ ذنوباً لاياتي عليها الاّ رضاكم.» رجوع شود به بحارالانوار، ج 102، ص 131، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 609 و تهذيب، ج 6، ص 95. )
در زيارت دوّم از زيارات مطلقه حضرت امام حسين(عليه السلام) كه محدّث قمي؛ در مفاتيح ذكر كرده و مرحوم شيخ صدوق مي گويد: «اين زيارت نزد من از صحيح ترين زيارات است و محتويات دقيق و ظريف آن بازگو كننده حقايقي، قانع كننده است.» آمده:
( - من لايحضره الفقيه (چاپ جامعه مدرسين) ج 2، ص 594. )
آغاز و فرجام هستي به اذن خداوند و بواسطه شما انجام پذيرفته است.
و بواسطه شما هرگونه تغييرات و دگرگوني در عالم قضا و قدر و لوح محو و اثبات، صورت مي گيرد.
بواسطه شما، گياهان و درختان، از زمين روييده و شكوفا و بارور مي شوند.
بواسطه شما قطرات باران و روزي خلايق از آسمان فرودمي آيد.
بواسطه شما خداوند متعال، گرفتاريها را برطرف مي سازد.
اراده ربوبي در تقدير و اداره هستي، بسوي شما نازل و از آنجا صادرمي شود.
( - بكم فتح اللّه وبكم يختم، وبكم يمحو مايشاء وبكم يثبت،... وبكم تنبت الأرض اشجارها وبكم تخرج الاشجار ثمارها وبكم تنزل السّماء قطرها ورزقها وبكم يكشف اللّه الكرب... وارادة الربّ في مقادير اموره تهبط اليكم وتصدر من بيوتكم. كافي، ج 4، ص 575، التهذيب، ج 6، ص 54 و من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 594. )




11 - ولايت تكويني و تشريعي امامان (ع)

از مقامات شامخ و والاي ائمّه(عليهم السلام) ولايت آنان در امور تكوين و تشريع است. به وسيله ولايت تكوين مي توانند در تمام امور هستي و جهان به اذن خداوند تعالي تصرف نمايند.
و بوسيله ولايت تشريع قادرند در همه مسايل شرع مقدّس اسلام، به اذن خداي تعالي تصرّف نموده و با توجّه به آنچه كه مصلحت اقتضا مي كند، چيزي را افزوده و يا بكاهند.
در روايت صحيح از امام صادق(عليه السلام) آمده: «حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) پس از آنكه تحت تربيت حق تعالي تمام مراحل كمالات را پيمود، خداوند امور دين و سياست ملّت را به او واگذار نمود.
به همين جهت بود كه خداوند تمام نمازهاي واجب يوميّه را، دو ركعت دو ركعت، واجب نمود ولي رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) به هريك از نمازهاي ظهر، عصر و عشا، دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت، افزود و چند نمونه ديگر.»
( - رجوع شود به: اصول كافي، ج 1، ص 266، وسائل الشيعة، ج 3، ص 31 و ج 10، ص 286 و بحارالانوار، ج 25، ص 332 و 338. )
و در روايات متعدّد آمده: آنچه در امور تشريع به حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و اله وسلم) تفويض شده، به ما واگذار گرديده است.
( - «فما كان مفوضاً الي محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) فقد فوض الينا.» وسائل الشيعه، ج 15، ص 318، ح 27، بحارالانوار، ج 25، ص 332 (با سندهاي متعدّد)، كافي، ج 1، ص 265 و 268. در معجم رجال الحديث، ج 19، ص 19، روايتي را در تفويض نقل كرده و مي گويد: «سند روايت صحيح است.» )
و رواياتي از امام صادق و امام باقر(عليهما السلام) آمده: «احكام شريعت به ما محوّل گرديده و آنچه ما حلال بدانيم، آن حلال و آنچه ما حرام بدانيم، آن حرام است.»
( - عن ابي جعفر(عليه السلام) : «لانّ الائمّة منّا مفوّض اليهم فمااحلّوا فهو حلال وماحرّموا فهو حرام.» بحارالانوار، ج 25، ص 334. علامه مجلسي؛ پس از نقل روايات متعدّدي در اين زمينه مي گويد: ظاهر اين روايات دلالت مي كند براينكه احكام شريعت و دين به ائمّه(عليهم السلام) واگذار گرديده است.بحار،ج 25،ص 348 342. )




12 - نظريّه علماي بزرگ وفقهاي نامدار در ولايت تكوين و تشريع

آيت حق، شيخ انصاري؛ مي فرمايد: «آنچه از ادلّه چهارگانه (كتاب، سنّت، عقل و اجماع) استفاده مي شود اين است كه امام(عليه السلام) از طرف خداوند متعال، سلطنت مطلقه و قدرت تصرّف بدون قيد و شرط در تمام امور مردم را دارد.»
( - «مايستفاد من الادلّة الاربعة بعد التّتبع والتّأمّل انّ للامام سلطنة مطلقة علي الرعية من قبل اللّه تعالي وان تصرّفهم نافذ علي الرعية ماض مطلقاً.» مكاسب،ص 153. )
آيت اللّه شيخ محمّد حسين اصفهاني معروف به كمپاني 1 مي گويد: «نبيّ گرامي و ائمّه(عليهم السلام) در تمام امور تكوين وتشريع، ولايت معنوي و تصرّف و تسلّط باطني، دارند. تمام فيوضات تشريع و عنايات تكوين، توسّط آنان به خلايق مي رسد. همه نعمتهاي ظاهري و باطني، مادي و معنوي و الهي توسط آنان به جهان و جهانيان مي رسد. و اين ولايت تكوين و تشريع اينان، همانند ولايت ذات اقدس خداوند تعالي، ذاتي و غيرقابل منفكّ است و از مناصب عرضي و مجعول نيست.»
( - «لهم الولاية المعنويّة والسلطنة الباطنيّة علي جميع أمور التّكوينيّة والتّشريعيّة فكما انّهم مجاري الفيوضات التّكوينيّة كذالك مجاري الفيوضات التّشريعيّة فهم وسايط التّكوين والتّشريع... الّتي هي لازم ذاتهم النّوريّة نظير ولايته تعالي.» حاشيه مرحوم اصفهاني بر مكاسب، ص 212. )
آخوند خراساني؛ مي فرمايد: «شناختن پيامبران و امامان(عليهم السلام) بر همگان واجب است زيرا آنان، واسطه تمام نعمتها و عنايتهاي خداوند، به خلايق مي باشند.»
( - «يجب تحصيل العلم في بعض الاعتقادات كمعرفة الواجب تعالي وصفاته اداء لشكر بعض نعمائه وآلائه ومعرفة انبيائه فانّهم وسائط نعمه وآلائه بل كذا معرفة الامام علي وجه صحيح فالعقل يستقل بوجوب معرفة النبيّ و وصيّه لذلك.» كفايه (طبع قديم) ج 1، ص 154. )
محمّدرضا قمشه اي؛ مي گويد: «اين حقيقت محمّديّه(صلي الله عليه و اله وسلم) است كه در جهان هستي تجلّي نموده است و تمام عالم و ماسوي اللّه، از ريزترين تا بزرگترين موجودات، مظهر ظهور و تجلّي آن حقيقت است.»
( - «... فالحقيقة المحمّديّة هي الّتي تجلّت في صورة العالم. والعالم من الذرّة الي الدرّة ظهورها وتجلّيها.» مصباح الهداية والولاية، ص 122. )
«جهت آگاهي بيشتر مراجعه شود به: شرح تجريد، ص 310 و باب حاديعشر (چاپ قديم) صفحه 97. ورشحات البحار مرحوم شاه آبادي، صفحات 39، 47.40 - 50. قبسات مرحوم ميرداماد، چاپ دانشگاه، صفحه 396. مصباح الهداية والولاية، صفحات:30، 32، 52، 92، 155 و175. تفسير الميزان، ج 6، صفحه 12 و... .»




13 - احاديث وارده در فضيلت و مقام ائمّه (عليهم السلام)

علامه مجلسي؛ در بحارالانوار، ج 26، صفحه 18 تا 66 جمعاً 149 روايت در جهات و چگونگي علوم ائمّه(عليهم السلام) نقل كرده است.
و از صفحه 66 تا 97 جمعاً 83 روايت در اينكه: ملائكه بويژه ملكي بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل نزد ائمّه(عليهم السلام) رفت وآمد نموده و مطالبي را از طرف خداوند متعال براي آنان بيان مي نمايند.
واز صفحه 109 تا 117 جمعاً 21 روايت در اينكه: ائمّه(عليهم السلام) به تمام آنچه در آسمانها، زمين، بهشت و جهنّم مي گذرد و همه آنچه در جهان هستي به وقوع پيوسته و به وقوع خواهد پيوست، آگاهي دارند.
و از صفحه 117 تا 132 جمعاً 40 روايت در اينكه: ائمّه(عليهم السلام) از ايمان باطني و گفتار منافقانه مردم آگاه هستند و مي دانند كه چه كساني به بهشت و يا به جهنّم مي روند.
و از صفحه 132 تا 154 جمعاً 59 روايت در اينكه: ائمّه(عليهم السلام) از تمام اعمال بندگان آگاهند و چيزي از احوال شيعيان بر آنان پوشيده نيست و آنان به همه علومي كه ملت به آن نياز داشته باشند، دارا بوده و از نيّت باطني مردم باخبر هستند واز تمام اتّفاقاتي كه در جهان افتاده و خواهد افتاد و از ولادت و مرگ افراد مطّلع مي باشند.
و از صفحه 159 تا 178 جمعاً 63 روايت در اينكه: خداوند متعال تمام آنچه كه به پيامبران گرامي عنايت كرده به ائمّه(عليهم السلام) عطا فرموده است.
و از صفحه 190 تا 193 جمعاً 7 روايت در اينكه: ائمّه(عليهم السلام) به تمام زبانها و لغات آگاهي دارند و به هر زباني مي توانند سخن بگويند.
و از صفحه 194 تا 200 جمعاً 13 روايت در اينكه: علم ائمّه(عليهم السلام) از علم پيامبران گرامي (بجز رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم)) بالاتر و بيشتراست، نقل نموده است.
و در جلد 27 از صفحه 261 تا 279 دراينكه: ائمّه(عليهم السلام) به زبان پرندگان و حيوانات آگاهند و آنها ائمّه را دوست مي دارند، جمعاً 26 روايت آورده است.




14 - خطر غلوّ

در روايات متعدّد، از غلوّ و زياده روي در مقام ائمّه(عليهم السلام) نهي شده است. و بر همگان لازم است كه ضمن توجه به مقام والاي ائمّه(عليهم السلام) مرز ميان عبوديّت و ربوبيّت را حفظ نموده و توجّه داشته باشند كه ائمّه(عليهم السلام) داراي هر مقام والايي هم باشند، بنده خدا هستند، وجود ائمّه(عليهم السلام) و تمام مقام و مرتبه آنان اعطايي حق تعالي و عين ربط به او است و آنان هر چه دارند از او و هركاري انجام مي دهند، به اذن اوست.
همه روزه در تشهّد نماز، قبل از شهادت به رسالت رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) به عبوديّت او براي حق، شهادت مي دهيم.
و در اين زمينه علامه مجلسي در جلد 25 بحارالانوار از صفحه 261 تا صفحه 342 جمعاً 119 روايت در نفي و مذمّت غلوّ نقل كرده كه چند روايت را دراينجا ذكر مي كنيم:
در حديثي رسول اكرم(صلي الله عليه و اله وسلم) فرموده: «ما را از آن مرتبه اي كه خداوند براي ما قرار داده بالاتر نبريد. خدا مرا قبل از آنكه به مقام نبوّت مفتخر سازد، با مرتبه عبوديّت، عزّت بخشيده است.»
( - قال رسول اللّه(صلي الله عليه و اله وسلم): «لاترفعوني فوق حقّي فانّ اللّه جعلني عبداً قبل ان يتّخذني نبيّاً.» بحارالانوار، ج 25، ص 272. )
در روايت ديگر از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده: «ما بسوي خداي متعال بيزاري مي جوييم از كساني كه در حق ما غلوّ كرده و ما را از حدّ و مقامي كه داريم بالاتر مي برند.»
( - «وانّا لنبرء الي اللّه عزّ وجلّ ممّن يغلوا فينا فيرفعنا فوق حدّنا.» بحارالانوار، ج 25، ص 272. )
در روايتي آمده است كه امام صادق(عليه السلام) كراراً مي فرمود: «ما را مخلوق و آفريده خداي متعال بدانيد سپس هرچه مي خواهيد در فضل و مقام ما سخن بگوييد.»
( - «قولوا فينا ماشئتم واجعلونا مخلوقين، فكرّرها علينا مراراً.» بحارالانوار، ج 25، ص 289. )
در روايت ديگر از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده: «ما را از مرتبه عبوديّت و بندگي حق بالا نبريد و سپس در باره ما هرچه مي خواهيد بگوييد و قطعاً حقيقت آن مقام و مرتبه اي را كه خداوند به ما عطانموده، نمي توانيد درك كنيد.»
( - لاتتجاوزوا بناالعبوديّة ثمّ قولوا ماشئتم ولن تبلغوا. بحار، ج 25، ص 274. )

عن ابي الحسن الرّضا(عليه السلام) قال:
انّ اللّه عزّوجلّ امر بثلاثة مقرون بها ثلاثة اخري، امر بالصّلوة والزّكاة، فمن صلّي ولم يزكّ لم يقبل منه صلوته، وامر بالشّكر له وللوالدين، فمن لم يشكر والديه لم يشكر اللّه وأمر باتّقاء اللّه وصلة الرحم، فمن لم يصل رحمه، لم يتّق اللّه عزّوجلّ.

امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد:
«خداوند عزّوجلّ به سه چيز همراه با سه چيز ديگر دستور داده:
به نماز همراه با زكات فرمان داده، هر آنكه نماز بخواند و زكات نپردازد، نماز او پذيرفته نخواهد شد.
به سپاسگزاري از خود همراه با تقدير از پدر و مادر دستور داده، هر كس خداي را سپاس گويد؛ ولي از پدر و مادر تقدير نكند، سپاس او بي ارزش خواهد بود.

تقوي را همراه با صله رحم واجب نموده، آن كس كه صله رحم نكند (قطع رحم كند) فرد بي تقوا به حساب مي آيد.»
عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 258.




خبر دادن حضرت از نوزاد در رحم

عبداللّه بن محمّد هاشمي گويد: روزي به نزد مأمون رفته بودم كه مرا در كنار خود نشاند و تمام كساني را كه نزد او بودند بيرون كرد... به من گفت: گويا مرا در اين كه عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) را به ولايتعهدي انتخاب كرده ام ملامت مي كنيد!! اينك يك قضيّه تعجّب آوري را برايت مي گويم:
روزي به نزد علي بن موسي الرضا(عليه السلام) رفته وبه او گفتم: «پدران بزرگوار تو از تمام گذشته و آينده آگاه بودند و تو فرزند آن خانداني و براي من مشكلي پيش آمده و از شما مي خواهم كه مرا ياري نماييد!»
فرمود: «چه مشكلي رخ داده است؟»
گفتم: «يكي از كنيزان من به نام «زاهره» مورد علاقه شديد من است و بارها حامله شده و بچّه را سقط كرده و الآن حامله است و مرا راهنمايي كنيد كه كاري انجام دهم، او بچّه را سقط نكند!»
فرمود: «نگران سقط بچّه نباش! او سالم به دنيامي آيد ونوزاد، پسر و شبيه مادرش خواهد بود و در دست راست و پاي چپ او يك انگشت كوچك اضافي هست.»
مأمون گفت: «پس ازمدّتي بچّه سالم و با همان ويژگيهايي كه عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) فرموده بود، به دنيا آمد.»
( - بحارالانوار، ج 49، ص 29 و عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 225. )



خبر دادن حضرت از نوزاد در رحم

بكربن صالح گويد: به حضرت رضا(عليه السلام) عرضه داشتم كه: «همسر من خواهر محمّدبن سنان است و او حامله مي باشد. از خدا بخواهيد كه نوزاد را پسر گرداند.»
حضرت فرمود: «همسرت دو بچّه خواهد آورد» ومن پيش خود گفتم: «نام يكي را محمّد و ديگري را علي مي گذارم.»
حضرت فرمود: «يكي را علي و ديگري را امّ عمر نامگذاري كن!»
وقتي به كوفه آمدم ديدم كه همسرم دو فرزند آورده يكي پسر و ديگري دختر. و نام آنها را همانگونه كه حضرت فرموده بود؛ قرار دادم... .
( - الخرايج، ج 1، ص 362 و در بحارالانوار، ج 49، ص 49. شبيه به اين قضيّه را نقل نموده. )




خبردادن حضرت رضا(ع)از نيّت باطني بزنطي

احمدبن ابي نصر بزنطي گويد: من بعد از شهادت موسي بن جعفر(عليهما السلام) در امامت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) در شك بودم و نامه اي به آن حضرت نوشته و مسايلي را سؤال كردم و مطالب مهمّي داشتم كه فراموش كردم بنويسم. وقتي پاسخ حضرت رسيد، ديدم تمام سؤالها را جواب داده و نوشته كه مطالب مهمتري هم داشتي ولي فراموش كردي بنويسي.
در اين هنگام چشم بصيرتم باز شد و حقيقت را يافته و به خدمت حضرت نوشتم كه: علاقمند بودم در منزل پرنور امامت به خدمت پرفيض شما شرفياب شوم؛ البتّه در يك موقعيّتي كه از طرف حكومت وقت، مشكلي برايم ايجاد نشود.
روزي نزديك غروب آفتاب بود كه حضرت مركبي را برايم فرستاد و سوار شده به منزل حضرت رفتم و نماز عشا را در خدمت حضرت خواندم و سپس با هم نشستيم و از هر دري حضرت با من سخن گفت و چه بسيار مشكلات و معضلات علمي را برايم حل فرمود؛ تا مقدار زيادي از شب گذشت و آنگاه حضرت به غلام خود دستور داد تا رختخواب اختصاصي خود را برايم مهيّا كرد.
در اين هنگام از قلبم خطور كرد: «چه كسي را همانند من سعادت نصيبش شده! با مركب سواري اختصاصي امام به منزل او آمدن! و در كنار امام عصر خويش نشستن! و با او سخن گفتن! و نهايتاً در ميان رختخواب اختصاصي خوابيدن!»
در اين حال صداي پرشور امام(عليه السلام) بر گوشم طنين افكند كه: «اي احمد! بخاطر اين مسايل فخر فروشي مكن! اميرمؤمنان(عليه السلام) در هنگام عيادت از صعصعةبن صوحان فرمود: اين عيادت و احترام من از تو، باعث فخرفروشي تو بر برادران ديني خود نباشد؛ زيرا اين عيادت و گراميداشت از تو را بعنوان يك تكليف شرعي انجام دادم.»
( - بحارالانوار، ج 39، ص 48. )



سخن گفتن حضرت با آهو

عبداللّه شبرمه گويد: «من باعدّه اي درباره امامت حضرت رضا(عليه السلام) گفتگو مي كرديم كه حضرت از جلوي ما عبور كرد. در اين هنگام، من و تميم بن يعقوب كه هر دو مذهب زيديّه را صحيح مي دانستيم و به امامت حضرت رضا(عليه السلام) معتقد نبوديم، همراه با حضرت به طرف صحرا حركت كرديم.
در بيابان تعداد زيادي آهو مشاهده كرديم كه حضرت به يكي از بچّه آهوها اشاره فرمود. و آن بچّه آهو به نزد حضرت آمد و حضرت دست نوازش به سر آن آهو كشيد و سپس آن را به غلامش سپرد. و ديديم كه بچّه آهو خيلي مضطرب است و حضرت سخني گفت كه ما نفهميديم و بچّه آهو آرام گرفت.
آنگاه حضرت رو به ما كرده وفرمود: «اي عبداللّه! هنوز ايمان نياورده اي!؟»
عرضه داشتم: «چرا اي سرور من! تو حجّت خداوند بر تمام خلايق هستي و من از گناهان گذشته ام توبه مي كنم.»
( - بحارالانوار، ج 49، ص 52. )



پناه آوردن گنجشك به حضرت

سليمان جعفري گويد: در ميان بستان خدمت امام رضا(عليه السلام) بودم كه ناگاه گنجشكي مقابل حضرت آمد و مضطربانه خود را به زمين زد و صيحه كشيد و حضرت به من فرمود: «آيامي داني اين حيوان چه مي گويد؟»
گفتم: «خير!» فرمود: «مي گويد ماري مي خواهد به جوجه هاي من آسيب برساند.»
سپس فرمود: «اين عصا را بردار و در ميان فلان خانه، مار را بكش!» سليمان گويد: «من عصا را برداشتم و داخل آن خانه اي كه حضرت فرموده بود رفتم و ديدم كه ماري به طرف جوجه گنجشك در حركت است؛ او را كشته وبه خدمت حضرت برگشتم.»
( - بحارالانوار، ج 49، ص 88. )




آگاهي امام از نيت و حاجت افراد

ابومحمّد غفّاري گويد: گرفتار قرض سنگين شده بودم و با خود گفتم: «بهتر از سرورم حضرت رضا(عليه السلام) كسي براي رفع اين گرفتاري سراغ ندارم.» و به طرف منزل حضرت حركت كرده، پس از كسب اجازه وارد منزل شدم.
قبل ازآنكه من چيزي بگويم حضرت رضا(عليه السلام) بدون مقدّمه فرمود: «اي ابومحمّد! ما از حاجت و گرفتاري تو آگاهيم و قرضت را پرداخت خواهيم نمود.»
در خدمت حضرت بودم تا شب فرا رسيد و غذا آوردند و با هم ميل كرديم.
حضرت به من فرمود: «آيا دوست داري نزد ما استراحت كني و يا به طرف منزل خودت مي روي؟»
عرضه داشتم: «اگر عنايت فرموده و حاجتم را برآورده نمايي دوست دارم از خدمت شما مرخّص شوم.»
حضرت دست به زير فرش برده و يك مشت چيزي در آورد و به من عطا فرمود. نزديك چراغ آمده و ديدم كه همه، دينار و طلاي قرمز و زرد است و گويا ديدم روي يكي از دينارها نوشته شده: «اي ابومحمّد! اين پنجاه دينار است كه 25دينار آن براي پرداخت قرض تو و 25 دينار آن براي مخارج زندگي تو مي باشد.»
وقتي به منزل آمدم هرچه جستجو كردم آن دينار نوشته شده را نيافتم و هرچه از آن دينارها خرج مي كرديم چيزي كم نمي شد.
( - بحارالانوار، ج 49، ص 38 و عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 218. )



آگاهي حضرت از خواست قلبي افراد

هشام عبّاسي گويد: تصميم گرفتم وقتي به خدمت امام رضا(عليه السلام) رسيدم از حضرت تقاضا كنم كه دعايي بخواند كه سردردم خوب شود و دو عدد از لباسهايش را به من عطا نمايد كه لباس احرام قرار دهم.
به خدمت پرفيض حضرتش مشرّف شدم و مسايلي از حضرت پرسيدم و پاسخ فرمودند ولي فراموش كردم كه آن دومورد را از حضرت تقاضا نمايم و هنگام خداحافظي حضرت به من فرمود: «بنشين!» و سپس دست مبارك خود را برسرم نهاد و دعايي خواند و دو عدد ازلباسهاي خويش را به من عنايت كرد وفرمود: «اينها را لباس احرام قرار ده....»
( - بحارالانوار، ج 49، ص 41 و عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 221. )



بوجود آمدن چشمه جوشان به اراده حضرت

محمّدبن حفص گويد: يكي از غلامان حضرت كاظم(عليه السلام) نقل مي كرد: «در سفري خدمت امام رضا(عليه السلام) بوديم كه به بياباني رسيديم كه در اثر تشنگي نزديك بود هلاك شويم. امام هشتم(عليه السلام) فرمود: «به فلان مكان برويد چشمه اي را مشاهده مي كنيد.»
همگي به آن مكان آمديم چشمه جوشاني ديديم. تمام اهل قافله از آب چشمه نوشيديم و حيوانات را هم سيراب كرديم. و هنگام حركت حضرت فرمود: «ببينيد چشمه كجاست؟» و ما هرچه جستجو كرديم از چشمه اثري نديديم و غير از پشگل حيوانات چيزي مشاهده نكرديم... .»
( - بحارالانوار، ج 49، ص 37 و عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 217. )



غريب نوازي حضرت رضا(ع)

شيخ علي كه كفيل خدمت و امين خرج شيخ و همراه او بود، نقل كرده كه:
«ما از بغداد بيرون آمديم، من بيش از نصف درهم همراه نداشتم. وقتي وارد زمين مقدّس مشهد شديم و مدّتي در آنجا مانديم، چيزي براي خرجي ما باقي نماند و كسي را هم نمي شناختيم كه از او پولي قرض و يا وام بگيريم. به همراهاني كه مهمان شيخ بودند گفتم: «امشب چيزي براي خوردن نيست.» آنان نيز هر يك از پي كار خويش رفتند.
ما وارد روضه مطهّر حضرت رضا(عليه السلام) شديم و نماز خوانديم و زيارت كرديم؛ ديديم يك نفر پهلوي شيخ ايستاده و شيخ هم دست به دعا برداشته بود. آن مرد كيسه اي در ميان دست شيخ نهاد. شيخ اشاره كرد كه شايد اشتباهي كيسه را در دست وي گذاشته است. اما آن مرد رو به شيخ نمود و گفت:
«اما علمت انّ لكلّ امام مظهر وان الامام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) متكفّل لاحوال الغرباء.»
يعني: مگر نمي داني از براي هر امامي مظهري است و براستي امام عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) كفيل حال غريبان است.
آنگاه اشاره به كيسه كرد و گفت: «اين از طرف حضرت علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) است» بعد هم رفت.
شيخ متحيّر ايستاد، سپس به من نگاه كرد و گفت: «بيا كيسه را بگير!» من كيسه را از دست شيخ گرفتم. به بازار رفتم براي مهمانان شيخ، غذا از قبيل خربزه و نان و كباب و غيره خريداري نمودم.
مهمانان كه غذا را ديدند گفتند: «تو كه سر شب ما را نااميد كردي، اكنون مي بينيم غذاي ما از هر شب بهتر و بيشتر است.»
داستان شيخ و آن مرد كه كيسه پول را آورده بود، براي ايشان نقل كردم. در ميان كيسه مبلغ سيصد اشرفي بود.
( - دارالسّلام نوري، ج 2، ص 258. )




شفاي نابينا بوسيله خاك منتسب به تربت حضرت

شخصي به قصد زيارت حضرت رضا(عليه السلام) حركت نمود و در يكي از منازل بين راه، كورمادرزادي، مطّلع شد كه آن مرد به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مي رود، از او خواهش كرد كه: «پس از تشرّف و زيارت، در وقت مراجعت قدري خاك، از روضه منوّره آن بزرگوار براي من بياور؛ كه شايد خداي تعالي به بركت آن تربت پاك، چشمان مرا شفا دهد.»
آن شخص خواهش او را قبول كرد ولي پس از زيارت حضرت، هنگام برگشت از مشهد، فراموش كرد كه خاك بردارد و دربازگشت به آن منزلي رسيد كه آن نابينا، تقاضاي خاك كرده بود و اتّفاقاً خرجي راهش هم تمام شده بود و مجبور شد كه آنجا توقّف كند.
مرد نابينا مطّلع شد كه آن زائر از زيارت حضرت برگشته، و لذا نزد او آمده و مطالبه خاك كرد. آن زائر چون فراموش كرده بود و نمي خواست جواب نااميدي به آن نابينا بدهد، ازجا برخاست و مقداري خاك از همان مكان برداشت و به او داد. آن مرد كور هم با خوشحالي تمام آن خاك را گرفت و با خلوص نيّت كه اين تربت قبر حضرت رضا(عليه السلام) است، بر چشمان خود كشيد.
همان شب از عنايت حضرت رضا(عليه السلام) چشمان او بينا شد. و هداياي زيادي به آن زائر داد و آن زائر به بركت وجود مقدّس امام هشتم(عليه السلام) مخارج راهش تأمين شد.
( - كرامات رضويّه، ج 1، ص 251، به نقل از تحفةالرّضويّه. )




نجات فرزند اسير به عنايت حضرت رضا(ع)

عالم جليل «شيخ مهدي يزدي» كه از موثّقين و اخيار محسوب مي شد، در بعضي از مؤلّفاتش به خطّ خود اين جريان را مرقوم نموده است:
«داماد من، «ملا عبّاس» در شب پنجم ماه صفر 1304، نقل كرد كه: من قريب 25 سال قبل به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مشرف شده بودم. و هر وقت كه به حرم مطهّر مي رفتم، پيرمردي را مي ديدم كه در حرم شريف نشسته و نزد قبر امام هشتم(عليه السلام) مشغول تلاوت قرآن است.
چون هميشه او را در حرم مشغول خواندن قرآن مي ديدم، بسيار تعجّب كرده و با خود خيال مي كردم كه: «اين پيرمرد مگر هيچ كار ديگري، جز تلاوت كلام اللّه ندارد؟»
تا روزي نزديك او رفتم و بعد از سلام، به او گفتم: «مگر شما هيچ شغلي نداريد؟ من مي بينم كه شما هميشه در اين مكان مشغول تلاوت قرآن هستيد.»
گفت: من جرياني دارم كه نمي خواهم از كنار قبر آن حضرت دور شوم و آن اين است:
من وقتي از زادگاه خود همراه با پسرم به زيارت اين بزرگوار مي آمدم، ناگاه بين راه، جماعتي به ما رسيدند و پسر جوان مرا اسيركردند و مرا به خاطر اينكه پير و از كار افتاده بودم، نبردند. و من با نهايت افسردگي به پابوس اين بزرگوار، مشرّف شدم و با سوز دل به آن حضرت عرض كردم كه:
«يابن رسول اللّه! من پير و ناتوانم و فقط آن يك پسر جوان را دارم، او را هم اسيركرده، بردند و من پسرم را از شما مي خواهم.»
از اين تضرّع و زاري من اثري ظاهر نشد، تا شب جمعه اي نزديك ضريح مقدّس بسيار گريه كردم و به حضرت عرض نمودم كه: «يا مرگ مرا از خدا بخواه و يا پسرم را به من برسان!» پس از گريه زياد، بي حال افتادم و خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم وجود مقدّس حجّت خدا حضرت رضا(عليه السلام) از ضريح مطهّر بيرون آمد و به من فرمود: «تو را چه مي شود؟»
من قضاياي خودم را به عرض حضرت رساندم. و آن حضرت كاغذي به من داد و فرمود: «اين كاغذ را بگير و صبح از شهر بيرون برو و در خارج شهر قافله اي خواهي ديد كه به سمت بخارا مي رود، تو همراه قافله به بخارا برو! و اين كاغذ را به حاكم بخارا بده! و او پسرت را به تو مي رساند.»
چون از خواب بيدار شدم، ديدم كاغذِ مهرشده آن بزرگوار دست من است و در پشت آن نوشته شده است: «به حاكم بخارا برسد.» صبح از دروازه، بيرون آمدم. قافله اي را كه حضرت فرموده بود، ديدم. همراه قافله حركت كردم و اهل قافله تاجر بودند و چون متوجّه سرگذشت من شدند، بسيار به من توجّه نموده، مرا به بخارا بردند و به در خانه حاكم آنجا راهنمايي كردند.
گفتم كه: «به حاكم بگوييد يك نفر آمده و كاغذي از طرف حضرت امام رضا(عليه السلام) آورده است.»
چون اين خبر به حاكم رسيد، ديدم او با سر و پاي برهنه بيرون دويد و كاغذ امام(عليه السلام) را گرفت و بوسيد و بر سر نهاد و به خدّام خود گفت: «فلان تاجر كجا است؟ او را حاضر كنيد!» به امر او، تاجر را حاضر نمودند.
حاكم به او گفت كه: «حضرت رضا(عليه السلام) براي من مرقوم فرموده است كه پسر اين پيرمرد را از تو به پنجاه تومان خريداري كنم و به او برگردانم و اگر اطاعت نكنم به غضب و قهر حضرت گرفتار خواهم شد.»
آن مرد تاجر براي فروش فرزند من حاضر شد. حاكم چند نفر را با من همراه كرد و گفت: «برو نگاه كن و ببين پسر تو همان است يا نه؟» من همراه آنان به خانه آن تاجر رفتم و پسرم را ديدم و به نزد حاكم برگشتم.
آنگاه حاكم پس از آنكه فرزند مرا از آن تاجر گرفت و به من تحويل داد، گفت: «حضرت رضا(عليه السلام) براي من نوشته است كه خرج راه شما را هم بدهم.» امر كرد تا دو اسب براي ما آوردند و مخارج راه را نيز تأمين كرد و نامه اي هم نوشت كه كسي متعرّض ما نشود.
من با پسرم حركت كرديم و آمديم تا به اين سرزمين مقدّس رسيديم و حالا پسر من، روزها مشغول كار است و من شغلي ندارم و در جوار اين مرقد مطهّر حضور مي يابم و مشغول تلاوت قرآن مي شوم.»
( - كرامات رضويه، ج 1، ص 270. )



اجابت سريع دعا در حرم مطهّرحضرت رضا(ع)

«شيخ صدوق» نقل فرموده است:
مردي از اهل بلخ به قصد زيارت حضرت رضا(عليه السلام) با غلام خود به مشهد مشرّف شد و در حرم مطهّر مشغول زيارت گرديد و پس از زيارت، در قسمت بالاي سر مشغول نماز شد.
غلام به طرف پايين پاي مبارك رفت و به نماز ايستاد و چون هر دو از نماز فارغ شدند سر به سجده نهادند. و هر دو سجده را بسيار طول دادند و لكن شخص بلخي، زودتر سر بلند كرد و ديد هنوز غلام در سجده است، پس او را صدا زد. غلام فوراً سر برداشت و گفت: «لبّيك يا مولاي!»
شخص بلخي گفت: «أتريد الحريّة؟»
يعني: آيا ميل داري كه آزاد شوي؟
غلام گفت: «بلي!»
بلخي گفت: «انت حرّ، لوجه اللّه تعالي... .»
يعني: من تو را در راه خدا، آزاد كردم و فلان كنيزم را هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد كرده و به ازدواج تو درآورده و فلان مبلغ مهريّه او قرار دادم و مهريّه او را خودم مي پردازم. و فلان ملك را بر شما مرد و زن و بر اولاد شما، وقف كردم و اين امام بزرگوار را بر اين قضيّه شاهد و گواه قرار مي دهم.
غلام از شنيدن اين سخنان به گريه در آمد وگفت: «سوگند بخدا و به صاحب اين قبر كه من در سجده همين حاجات را از خداي تعالي درخواست مي كردم و از بركت صاحب اين قبر شريف، خداوند به اين زودي حاجات مرا برآورده نمود.»
( - عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 282. )




دادن برات آزادي به زوّار خود

جماعتي از اهل آذربايجان كه يكي از آنان كور و نابينا بود، به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مشرّف شدند.
هنگام بازگشت در دو فرسخي مشهد، فرود آمده و در كنار هم نشسته و كاغذهايي را كه نقش قبّه منوّره و روضه مقدّسه بود، بيرون آورده و اظهار مسرّت و خوشحالي مي نمودند.
آن شخص نابينا، سبب خوشحالي آنان را پرسيد. دوستانش به عنوان شوخي گفتند: «مگر تو نمي داني حضرت رضا(عليه السلام) برات خلاصي و آزادي از آتش جهنم را به ما مرحمت فرموده است.»
آن شخص تا اين سخن را شنيد خيلي ناراحت شد و گفت: «معلوم مي شود كه امام هشتم(عليه السلام) به هر يك از شما كه چشم داشته ايد برات آزادي داده و به من كه كور و ضعيف هستم مرحمت نفرموده. بخدا قسم كه من از حضرت، دست برنمي دارم تا برات خود را بگيرم.»
تصميم جدّي گرفت كه به طرف مشهد مقدّس برگردد دوستانش حقيقت جريان را گفتند ولي آن مرد باور نكرد و با نهايت پريشاني از رفقاي خود جدا شد و به مشهد مقدّس بازگشت و يكسره به حرم مطهّر مشرف گرديد و ضريح مطهّر را محكم گرفت و عرض كرد:
«اي آقا! من مردي كور و عاجزم و از وطن خود به قصد زيارت حضرتت آمده ام و از كرم شما دور است كه به همراهان من كه چشم دارند، برات آزادي از آتش دوزخ عنايت كني و به من كه عاجز و ضعيفم، مرحمت نفرمايي.
بحقّ خودت قسم كه دست از ضريحت برنمي دارم تا به من نيز برات آزادي عطا فرمايي!»
يك مرتبه ديد پاره كاغذي به دستش رسيد و هر دو چشمش روشن و بينا گرديد و بر آن كاغذ به خطّ سبز نوشته بود كه:
«فلاني پسر فلاني از آتش جهنّم آزاد است.»
پس با كمال خوشحالي از حرم مطهّر بيرون آمد و خود را به رفقاي خود رسانيد.
( - كرامات رضويه، ج 1، ص 227 به نقل از تحفة الرضويه. )




شفاي نابينا به عنايت حضرت

صاحب كتاب «رايت رهنما» نقل مي كند كه: مردي بود به نام «مشهدي محمّد ترك» كه چشمهاي او نابينا شد و به فقر گرفتارگرديد.
من بسياري از روزها مي ديدم كه بچّه اي دست او را گرفته واو به زبان تركي شعر مي خواند و مردم به او كمك مي كنند. بسياري از اوقات او را در حرم مطهّر حضرت رضا(عليه السلام) مي ديدم كه دست به شبكه ضريح مطهّر گرفته و طواف مي كند و به صداي بلند چيزي مي خواند. و چون خدّام او را مي شناختند مانع صدا و گريه او نمي شدند تا اينكه حدود هفت سال گذشت، شنيدم كه حضرت رضا(عليه السلام) او را شفا مرحمت نموده.
روزي او را در بست پايين با چشم بينا و برخلاف سابق، با صورت نوراني و لباس پاكيزه ديدم، چون چشمش به من افتاد به طرف من آمد و دست مرا بوسيد و گفت: «من هفت سال است شما را نديده ام.»
گفتم: «مشهدي محمّد تو كه كور بودي چطور بينا شدي؟»
گفت: «قربان جدّت بشوم! او مرا شفا داد.»
آنگاه جريان خود را نقل كرد كه:
روزي به منزل رفتم، ديدم همسرم بي بي گريه مي كند و آرام نمي گيرد. من هرقدر اصرار كردم كه: «براي چه گريه مي كني؟» جواب نداد. بچّه ها به من گفتند كه: «مادر، با زن صاحبخانه دعوا كرده.» پرسيدم: «براي چه نزاع كرده اي؟» گفت: «اگر خدا ما را مي خواست اينگونه پريشان نمي شديم! و تو نابينا نمي شدي! و زن صاحبخانه نمي گفت اگر شما مردمان خوبي بوديد كور و فقير نمي شديد!»
اين سخنان را با گريه گفت و ازاطاق با حال گريه بيرون رفت. من از اين قضيّه بسيار منقلب شدم و فوراً برخاستم و عصاي خود را برداشتم و از خانه بيرون آمدم. بچّه ها مادرشان را صدا كردند كه: «پدر مي خواهد برود.» بي بي آمد و گفت: «كجا مي روي؟»
گفتم: «شمشير برداشته ام بروم با جدّت جنگ كنم؛ يا چشمم را بگيرم يا كشته شوم. و تو ديگر مرا نخواهي ديد.» او هرچه خواست مرا برگرداند قبول نكردم و يكسره به حرم مشرّف شدم و با گريه فرياد زدم: «من جدّت علي را كشته ام، من چشم مي خواهم.»
يكي از خدّام حرم، دست به شانه من زد وگفت: «اين اندازه داد نزن! وقت مغرب است، مگر تو نماز نمي خواني؟»
چون در قسمت بالا سر بودم گفتم: «صورت مرابه طرف قبله كن!» او صورت مرا به طرف قبله نمود و مهري به من داد. من نماز مغرب را خواندم و باز شروع به ناله و گريه و استغاثه نمودم، شنيدم كه دو نفر به يكديگر مي گويند: «اين سگ، هرچه فرياد بزند، حضرت رضا جواب او را نمي دهد.»
اين سخن بسيار در من اثر كرد و دلم بي نهايت شكست، چند قدم جلو رفته و خود را به ضريح مطهّر رساندم و به شدّت سرم را به ضريح زدم ويقين كردم كه سرم شكست، آنگاه حال ضعف به من دست داد.
شنيدم يكي مي گويد: «محمّد! چه مي گويي؟» تا اين فرمايش را شنيدم نشستم باز سرم را به شدّت به ضريح كوبيدم.
دوباره همان صدا را شنيدم كه مي گويد: «محمّد چه مي گويي؟ اگر چشم مي خواهي به تو داديم!» سرم رابلند كردم و نشستم ديدم همه جا را مي بينم و ديدم كه مردم مشغول خواندن زيارت هستند و چراغها روشن است. از شدّت شوق دوباره سرم را به ضريح زدم.
در آن حال ديدم ضريح شكافته شد، آقايي ايستاده و آن بزرگوار از مردم بلندتر و جسيم تر و چشمان درشت و محاسن مدوّر با لباس سفيد و شالي مانند شال شما، سبز، بر كمر و تسبيحي در دست داشت كه مي درخشيد و به من نگاه مي كند و تبسّم مي نمايد و مي فرمايد: «محمّد! چه مي گويي؟ چشم مي خواستي به تو داديم؛ چه مي خواهي؟»
من به آن حضرت نگاه مي كردم و به مردم نگاه مي كردم كه چرا متوجّه آن جناب نيستند، گويا آن حضرت را نمي بينند و هرقدر آن سرور فرمود: «چه مي خواهي؟» مطلبي به نظرم نيامد كه عرض كنم.
سپس فرمود: «به بي بي بگو اين قدر گريه نكند كه گريه او دل ما را مي سوزاند.» عرض كردم: «بي بي آرزوي زيارت خواهرت را دارد.» فرمود: «موفّق مي شود.» آنگاه از نظرم رفت و ضريح به هم آمد.
خادم حرم كه مرا بينا ديد، گفت: «شفا يافتي؟» گفتم: «بلي!» زائرين متوجه شده، بر سر من ريختند و لباسهاي مرا پاره پاره كردند.
لذا خودم را به كوري زده و فرياد كردم: «از من كور چه مي خواهيد؟» و زود از حرم بيرون آمده و ميان صحن كه رسيدم ديدم صحن خلوت است.
به فكر افتادم اكنون چگونه دست خالي به خانه بروم. چون بچّه ها گرسنه اند و غذايي نداريم. از همانجا به قبر مبارك توجّه نموده عرض كردم: «اي آقا! چشم به من دادي، گرسنگي بچّه هايم را چه كنم؟»
ناگاه دستي پيدا شد كه صاحب دست را نديدم، چيزي در دست من گذاشت. چون نگاه كردم ديدم يك عدد اسكناس ده توماني است. بازار رفتم و نان و لوازم ديگر گرفته، به طرف خانه برگشتم. بين راه يكي از همسايه ها را ديدم. گفت: «مشهدي محمّد! به عجله مي روي مگر بينا شده اي؟» گفتم: «بلي! حضرت رضا(عليه السلام) مرا شفا داده، تو كجا مي روي؟» گفت: «مادرم بد حال است، دنبال دكتر مي روم.» گفتم: «يك لقمه از اين نان را كه عطاي خود حضرت رضا(عليه السلام) است به او بخوران شفا مي يابد.»
او لقمه نان را گرفت و برگشت، من نيز به خانه آمدم و خودم را به كوري زدم و لوازم خانه را به همسرم دادم.
بچّه ها دور من بودند و همسرم از اطاق بيرون رفته بود، من گفتم: «قوري جوشيد.» بچّه ها گفتند: «مگر مي بيني؟» گفتم: «بلي!» فرياد كردند: «مادر! بيا كه پدر بينا شده.» بي بي آمد و قضيّه را به او گفتم و او بسيار خوشحال شد.
صبح احوال مادرِ همسايه را پرسيدم، گفتند: «قدري از آن نان را در دهان او گذاشتيم چون لقمه از گلوي او فرو رفت، حالش بهتر شد و اكنون سالم است.»
( - كرامات رضويه، ج 1، ص 282. )




رسيدن زن و مرد به وصال همديگر به عنايت حضرت رضا(ع)

شخص موثّقي از اهل گيلان نقل كرد كه: من براي امر تجارت به شهرها مي رفتم، تا اينكه اتّفاقاً سفري به هند رفته و در آنجا بخاطر پيشامدي، شش ماه در شهر «بنگاله» ماندم و حجره اي براي كار تجارت تهيّه كردم.
كنار حجره من، مرد غريبي بود كه دو پسر داشت و با آنان بسر مي برد و من هميشه، آن مرد را ملول و افسرده و غمناك مي ديدم و علّت حزنش را نمي دانستم.
گاهي صداي گريه و ناله او را مي شنيدم و چون حزن و گريه او را غيرعادّي يافتم، به فكر افتادم كه علّت حزن آن مرد را جويا شوم. نزد او رفته وگفتم: «آمده ام كه جهت حزن و پريشاني شما را سؤال كنم.»
گفت: «دوازده سال قبل، كالاهاي نفيسي را با كشتي حمل مي كردم و مدّت بيست روز كشتي در حركت بود. ناگاه باد تندي وزيد و دريا به تلاطم افتاد، كشتي و همه اموال غرق شد. من از تخته پاره اي گرفتم و باد مرا به طرف راست و چپ مي برد تا به حكم قضاي الهي، موج دريا، مرا به ساحل انداخت و به جزيره اي رسيدم. چون از هلاكت نجات يافتم، خداي را شكر نموده، برخاستم و مشغول گردش در جزيره شدم.
ديدم جزيره اي است بسيار باصفا و سبز و در نهايت طراوت، ولي كسي در آنجا نيست. من مدّت يكسال در آن جزيره بودم و شبها از ترس درّندگان روي درخت بسر مي بردم، تا اينكه روزي نزديك درختي كه آب باران زير آن جمع شده بود، نشستم كه وضو بسازم. ناگاه عكس زني بسيار خوش صورت ميان آب ديدم. تعجّب كرده سر بلند نمودم، ديدم دختري است بسيار زيبا ولي برهنه و بدون لباس است.
تا آن دختر متوجّه شد كه من به او نظر كردم، گفت: «اي مرد! از خدا و پيغمبر شرم نمي كني كه به من نگاه مي كني!؟» من از حيا سر به زير انداختم و گفتم: «تو را بخدا قسم! به من بگو بدانم آيا تو از سلسله بشري يا از صنف ملائكه اي يا از طايفه جنّي؟»
گفت: «من انسانم و پدر من اهل ايران بود و عازم هند شد و مرا هم همراه خود مي برد و اتفاقاً كشتي ما غرق شد و من دراين جزيره افتادم و حال نزديك سه سال است كه در اينجا مانده ام.»
چون قصّه او را شنيدم من هم سرگذشت خود را به او گفتم و اظهار كردم كه: «اكنون ما دچار اين چنين سرنوشت شده ايم اگر راضي شوي، من تو را به عقد خود، درآورم.»
آن زن سكوت كرد و من سكوت او را علامت رضا دانستم و او را به عقد خود درآوردم و با يكديگر با دلِ خوش زندگي مي كرديم تا خداوند قادر منّان، بر بيكسي و تنهايي ما رحم نمود و دو پسر به ما عنايت فرمود.
ولي اتّفاقي براي ما پيش آمد كه از آن زن جدا شديم و حزن من، به جهت دوري و جدايي از آن زن است. و آن اين است كه: من و آن زن در آن جزيره با اين دو پسر خشنود بوديم، تا يكي نه ساله و ديگري هشت ساله شد و در آنجا چون لباس و پوشاكي نبود، برهنه بسر مي برديم و موهاي بدن ما دراز شده بود و بسيار بد منظر بوديم. روزي همسرم به من گفت: «اي كاش لباسي داشتيم كه خود را مي پوشانديم و ستر عورت مي نموديم.»
پسرها كه سخن ما را شنيدند، گفتند: «مگر طور ديگر هم مي شود، زندگي كرد؟» مادرشان گفت: «بله! خداوند متعال، شهرها دارد پر از جمعيّت و مردم آنجا خوراكهاي لذيذ ولباسهاي نيكو دارند و ما هم مدّتي آنجا بوديم، ولي در سفر دريا، كشتي ما شكست و در دريا افتاديم و به خواست خدا، بواسطه تخته پاره اي به اين جزيره افتاده ايم.»
گفتند: «اگر چنين است پس چرا به وطن و جاي سابق خود نمي رويد؟» مادر گفت: «چون دريا است و بدون كشتي نمي شود از دريا عبور كرد.»
گفتند: «ما كشتي مي سازيم.» و خيلي هم اصرار كردند. مادرشان به درخت بسيار بزرگي كه در آنجا افتاده بود، اشاره كرد و گفت: «اگر بتوانيد وسط اين درخت را بتراشيد و خالي كنيد، شايد به خواست خداوند، بصورت كشتي درآيد و ما بتوانيم خودمان را به جايي برسانيم.»
پسرها از شنيدن اين سخن، خيلي خوشحال شدند و با كمال شوق برخاستند و سنگهايي كه مثل تيشه نجّاري تيز بود، تهيّه كردند و كمر همّت بسته، به خالي كردن ميان آن درخت مشغول شدند.
مدّت شش ماه مشغول كار بودند تا اينكه وسط درخت خالي شد و به شكل كشتي درآمد، بطوري كه دوازده نفر مي توانستند در آن بنشينند. چون ما چنين ديديم، بسيار خوشحال شديم. شكر خداي تعالي را بجاي آورديم و با خود گفتيم: «شايد بشود با اين وسيله خود را بجايي برسانيم و از تنهايي نجات پيدا كنيم.»
پس از آن حدود صدمن عنبراشهب (موم) فراهم كرديم و از همان موم در يك طرف كشتي حوض ساختيم و آب شيرين براي آشاميدن در آن حوض ريختيم. و مقداري براي خودمان خوراك فراهم كرديم.
آنگاه دو ريسمان محكم از ريشه درخت بافتيم و يك سر كشتي را به يك ريسمان بسته و سر ديگرش را به ريسمان ديگر و آن ريسمان را به درخت بزرگي بستيم و چون كارها تمام شد، درانتظار فرا رسيدن ايّام مدّ دريا شديم.
وقتي مدّ دريا پيدا شد و آب بالا آمد، بطوري كه كشتي ما روي آب قرار گرفت، خوشحال شده و حمد خداي بجا آورديم و همه سواركشتي شديم ولي ديديم كشتي روي آب حركت نمي كند.
متوجّه شديم كه يك سر ريسمان به درخت بسته شده است و مي بايست پيش از سوار شدن، ريسمان را از درخت بازمي كرديم و ما از اين كار غفلت نموده بوديم.
پس يكي از پسرها خواست براي باز كردن ريسمان پياده شود، مادرش جلوتر پياده شد و سر ريسمان را باز كرد. موج دريا، ريسمان را از دست او ربود و كشتي به حركت درآمد و به وسط دريا رسيد و آن زن بيچاره، در آن جزيره ماند و شروع كرد به فرياد زدن و گريه و ناله كردن و از طرفي به طرف ديگر دويدن. و ما دور شديم و ديديم آن بيچاره روي درختي رفت و با حسرت به ما نگاه مي كرد و اشك مي ريخت تا وقتي كه ما از نظرش پنهان شديم.
پسرها كه از مادر نااميد شدند ناله و گريه و اضطرابشان زياد شد و گريه ايشان گويا نمكي بود كه بر جراحات دلم، پاشيده مي شد. چون به وسط دريا رسيديم، خوف دريا ايشان را ساكت كرد و كشتي ما هفت روز در حركت بود تا كنار دريا رسيد وپياده شديم.
از آنجايي كه همه برهنه بوديم، همانجا مانديم تا اينكه تاريكي شب همه جا را فرا گرفت، آنگاه من بر جاي بلندي آمده و نظري انداختم و روشنايي از دور ديدم و به طرف آن رفتم تابه در خانه اي رسيدم و در را كوبيدم مردي بيرون آمد كه معلوم شد از بزرگان يهود است، من قدري عنبر اشهب (موم) كه با خود داشتم، به او داده ومقداري لباس و فرش گرفتم و برگشتم و خود و فرزندانم لباسها را پوشيديم. و صبح به طرف شهر آمديم، در اين كاروانسرا حجره اي گرفتيم وبا فروختن آن عنبرها وسايل زندگي فراهم نموديم و اكنون با كمك فرزندانم تجارت مي كنم. ولي شب و روز از دوري، بيكسي و بيچارگي همسرم در حزن و اندوه بسر مي برم.»
راوي مي گويد: «از شنيدن اين قضيه بسيار ناراحت شده و به گريه افتادم، پس گفتم: گره تقدير را به سر انگشت تدبير نمي توان باز كرد و حكم الهي را نمي شود تغيير داد.»
گر شود ذرّات عالم پيچ پيچ
با قضاي ايزدي هيچ است هيچ
آنگاه گفتم: «اگر تو خود را به آستان قدس امام هشتم، حضرت رضا(عليه السلام) برساني و درد دل خود را به آن بزرگوار عرضه بداري، اميد است كه درد تو را علاج كند و اين ناراحتي را از تو برطرف سازد و تو را به مقصود برساند، چون هر كس به او پناهنده شود، او را ياري مي فرمايد.»
اين سخن من، در آن شخص بسيار اثر كرد و با خدا عهد كرد كه از روي اخلاص يك قنديل از طلاي خالص بسازد و پياده به آستان آن حضرت مشرّف شود و همسر خود را از امام رضا(عليه السلام) طلب كند.
پس همان روز طلاي خوبي تهيّه كرد و قنديلي ساخت و با دو پسر خود رو به طرف مشهد مقدّس نهاد.
قبل از ورود اينها به مشهد، متولّي آستان قدس، حضرت رضا(عليه السلام) را در خواب مي بيند كه به او مي فرمايد: «فردا يك شخصي به زيارت ما مي آيد تو بايد از او استقبال كني!»
متولّي با جمعي از محترمين، به استقبال او از شهر بيرون آمده، آن مرد را با فرزندانش، با احترام تمام وارد كردند و منزلي براي آنان معيّن نمودند و قنديلي كه آورده بود، در محلّ خود نصب كردند.
آنگاه آن مرد غسل كرد و به حرم مطهّر مشرّف و مشغول زيارت و دعا گرديد تا پاسي از شب گذشت و خدّام حرم براي بستن در، همه را غير از آن مرد، بيرون كردند و درها را بستند.
آن شخص چون حرم را خلوت ديد، در كنار ضريح مطهّر شروع به تضرّع و زاري نموده و درد دل خويش را با حضرت مي گفت تا دو سوم از شب گذشت. حال خستگي به او دست داد و سر به سجده گذاشت و چشمش به خواب رفت، ناگهان شنيد كسي مي گويد: «برخيز!» سر برداشت، نگاه كرد ديد وجود مقدّس حضرت رضا(عليه السلام) است، مي فرمايد: «من همسرت را آورده ام واكنون بيرون حرم است، برو او را ملاقات كن!»
مي گويد: عرض كردم: «فدايت شوم درها كه بسته است چگونه بروم؟» فرمود: «كسي كه همسرت را از راه دور آورده، مي تواند درهاي بسته را هم بگشايد.»
پس برخاستم وبه طرف بيرون حرم حركت كردم و به هر دري كه مي رسيدم باز مي شد؛ تا از رواق بيرون آمدم چشمم به همسرم افتاد و او را به همان هيئتي ديدم كه در جزيره بود.
پس يكديگر را در آغوش گرفتيم و من پرسيدم: «چگونه به اينجا آمدي؟» گفت: «من از درد فراق و كثرت گريه، مبتلا به درد چشم شده بودم و از شدّت درد، ناله مي كردم.
ناگاه جواني نوراني پيدا شد كه از نور رويش، تمام فضا روشن شد و به من فرمود: «چشم برهم بگذار!» من چشمان خود را بستم و پس از چند لحظه اي چشم گشودم و خود را اينجا ديدم.» پس آن مرد همسر خود را نزد فرزندانش برد و به اعجاز امام ثامن(عليه السلام) به وصال يكديگر رسيدند و مجاورت آن حضرت را اختيار كردند تا وفات نمودند.
( - دارالسّلام، ج 1، ص 273. )




كرامات و معجزات حضرت در سالهاي اخير

در آستانه تجديد چاپ كتاب با مراجعه به امور فرهنگي آستان قدس رضوي، بخش ثبت شفايافتگان، مسئولين محترم، تمامي پرونده كساني كه در سالهاي اخير (بعد از سال 1360) عنايات و الطاف ملكوتي امام هشتم(عليه السلام) شامل حال آنان شده و از درگاه قدس رضوي شفاي دردهاي بي درمان خود را گرفته اند و به تأييد هيأت پزشكي آستان قدس رضوي نيز رسيده بود، در اختيار اينجانب قرار دادند و با استفاده از پرونده ها و مجلّه گران سنگ «زائر» چند قضيّه زيبا، ارزنده و تكاندهنده، جهت استفاده دلباختگان آستان قدس رضوي ذكر مي كنيم؛ باشد كه ذخيره اي قرارگيرد براي روزي كه: «لاينفع مال ولابنون.»
از مسئولين محترم امور فرهنگي آستان قدس رضوي كه نهايت همكاري را مبذول داشتند، كمال تشكّر و تقدير را مي نماييم.



شفاي رقيّه از بيماري غش

دختري به نام رقيّه اهل و ساكن تبريز، گرفتار بيماري «نورويتكي» (غش) كه هرگونه آسايش را از اهل خانه گرفته وخانواده او با قرض و فروش اشيا لازم زندگي، رقيّه را نزد تمامي اطبّاي متخصّص اعصاب و روان، مي برند امّا هر روز وضعيّت جسمي و روحي بيمار حادتر مي شود؛ بطوري كه دفعات حمله و بيماري، به روزي هشت بار بالغ مي گردد.
همه با حسرت و افسوس به چهره جوان و پرمهر رقيّه مي نگرند و جز سر تكان دادن و دست بر دست كوفتن، كاري ديگر نمي توانند انجام دهند و نسخه پزشكان نيز كاري از پيش نمي برد.
با راهنمايي اين و آن، دخترك را نزد دعانويسهاي ساكن در گوشه و كنار و كوچه هاي پيچ در پيچ مي بردند، امّا هيچ وردي نتوانست بر جان و روان رقيّه اثر بگذارد و دخترك، پيش چشم عزيزانش، تحليل مي رفت و خانواده، در غصّه و ماتم به سر مي برد.
همسايگان و نزديكان، هر كس نظري مي داد، بعضي معتقد به چشم زخم و حلول جنّ در درون او بودند و اهل خانه جز توسّل به خدا و دعاهايي كه با اشك دل همراه شده بود، هيچ پناهي نداشتند.
ماه محرّم با اشك و ماتم سوگ اباعبداللَّه(عليه السلام) و غم رقيّه مي گذرد و پدر و مادر بر رقيّه امام حسين(عليه السلام) و رقيّه خود، اشكها ريختند، بر سر و سينه كوفتند و شبهاي محرّم را دست به دعا، شفاي بيمار را به حرمت خون حسين(عليه السلام) از خدا خواستند و در اربعين مولايشان نيز با دستان بلند شده تا اوج نياز، شفاخواستند.
و حال در آستانه رحلت پيامبر بزرگ اسلام(صلي الله عليه و اله وسلم) هيأتي از عزاداران خاندان رسول خدا، قصد سفر به مشهد فرزند رسول اللَّه(صلي الله عليه و اله وسلم) را دارند، تا در ماتم رحلت پيامبر خاتم، شهادت سبط اكبر و هشتمين ستاره آسمان امامت(عليهم السلام) عاشقانه فرياد نهند، بر سينه بكوبند، اشك بريزند و حوايج و دردهاي بي درمان خود را به محضر امام هشتم(عليه السلام)، ضامن آهو، عرضه بدارند و از آستان قدس ملك پاسبان آن بزرگوار با دستهاي پر و قلبهاي آكنده از سرور برگردند.
هيأت مذهبي با عزاداران و خانواده هاي مشتاق زيارت، فرسنگها راه را طي مي كنند و در گذر از هر شهري نواي «يارضا» و «يامحمّد»شان سروشي است بر هموطنان مسلمان و هميشه در صحنه و گويا سرود دعوتي است بر جانها تا آهنگ آستان قدس رضوي نمايند.
كاروان اين عاشقان در غروب روز جمعه، به شهر مقدّس رضوي مي رسد، رقيّه و همراهان نيز همراه عزاداران به مشهد مشرّف مي شوند.
زائرين و مجاوريني كه جهت شركت در مراسم رحلت رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و اله وسلم) و شهادت امام مجتبي(عليه السلام) به حرم مشرّف شده اند، در اطراف هيأت تجمّع كرده اند و از مراسم زنجيرزني مردان اين هيأت كه با تمام دل و وجود، زنجير بر پشت مي كوبند در حيرتند كه: «خدايا! اين همه اخلاص و عشق فقط در خور بندگان شايسته توست.»
رقيّه و ديگر زنان كاروان نيز شاهد اين عظمت و بزرگي اند كه باز رقيّه دچار حالت غش و بيهوشي مي شود و نزديكانش گويا ديگر تحمّل اين همه درد را ندارند و او را وسط هيأت در حال عزاداري مي خوابانند و رواندازي روي او مي اندازند و گويا در يك لحظه، تمامي هيأت از عمق دل و با شدّت در حالي كه زنجيرها را همچون كبوتراني بالاي سر به پرواز درمي آورند و چون شمشيري بر گوشت فرود مي آورند، با گفتن «يا حسين» شفاي رقيّه را طلب مي كنند.
مگر رسول اين امّت شفابخش نبوده؟ مگر مي شود از اين درگاه نااميد برگشت؟ «يامحمّد»، «يا حسن» و «يا حسين» شفاي هميشه دلهاي داغدار ما بوده.
هيأت، «ياحسين» گويان بر گرد رقيّه مي چرخند و رقيّه همچون نوزادي تازه متولّد شده گويا اوّل از حال غش به عالم الهام مي رسد و آقايي با قامت بلند تمامي آرزوها و عمّامه اي به رنگ سبز عشق و چهره اي به نورانيّت خورشيد، مي بيند كه دستي به سرش مي كشد و با زيباترين صدا مي گويد:
«دخترم! برخيز!»
رقيّه برمي خيزد و زنجيرزنان اشك در چشم، فرياد ياحسينشان به عرش اعلي، بال مي كشد.
معجزه امام!! شفاي رقيّه!!!
( - طبق نظر مورّخ 70/6/24 دكتر نوروزي پزشك بيماريهاي اعصاب و روان، دوشيزه رقيّه ناصري كه قبلاً مبتلا به نوعي بيماري نوروتيكي بوده، هيچ علايمي از بيماري با خود ندارد. مجلّه زائر، آبان ماه 1373، ص 26. با اندك تصرّف و تغيير. )




نجات از قطع پا به عنايت حضرت

خانم «اشرف ترابي» كه بيست و يك سال مربّي قرآن بود و به تدريس و تعليم قرآن سرگرم بود، ماجراي شفا يافتن خود را به دست پرمهر امام رضا(عليه السلام) اين گونه بيان مي كند:
چندي پيش هنگامي كه بعد از ظهر خسته از كار روزانه به خانه برگشتم، درد شديدي در انگشت شصت پايم احساس كردم. اين درد چند روزي ادامه داشت، تا اينكه انگشت پايم زخم شد، دو سه روزي در خانه، خودم به مداواي زخم پايم پرداختم، ولي مداواي شخصي سودي نبخشيد و روز به روز درد پايم شديدتر و طاقت فرساتر مي شد و سرانجام انگشت پايم چرك كرد و ورم پا تا بالاي زانويم را فرا گرفت.
ناچار به سراغ دكتر كه الآن نامش در خاطرم نيست، رفتم و او پمادي را برايم نوشت. از داروي پزشك نتيجه اي نگرفتم و روز به روز درد پا و ورم آن بيشتر مي شد، پزشك مذكور دستور عكس برداري از پايم را داد و هنگامي كه عكس پايم را براي دكتر بردم، گفت: «استخوان پاي شما سياه شده و بايد پاي شما قطع شود.»
اين سخن دكتر مرا وحشت زده كرد و در نهايت ناراحتي از مطب وي خارج شدم.
آشنايان ما در تهران، پزشكي ديگر را كه در كار خود حاذق بود، به من معرّفي كردند. پس از يك هفته انتظار، موفّق شدم به مطب دكتر راه يابم، هنگامي كه آقاي دكتر عكس پاي مرا ديد، با ناراحتي تمام بر سرم فرياد كشيد: «حالا كه استخوان پايت سياه شده، به سراغ من آمده اي؟ از من هيچ كاري ساخته نيست و تنها راه علاج شما، قطع كردن پاي دردمند شما است و اگر در اين كار كوتاهي و سهل انگاري كنيد، ممكن است چرك پايِ شما به قلب برسد، كه در اين صورت خطر مرگ شما را تهديد مي كند و از آنجا كه من چند روز آينده عازم سفر به خارج از كشور هستم، فردا مبلغ سي هزار تومان به حساب من واريز كنيد، تا در بيمارستان نسبت به قطع پاي شما اقدام كنم.» و اضافه كرد كه: «تأخير در اين كار، باعث مرگ شما مي شود.»
در نهايت دلگيري و با كوهي از درد و غم، مطب دكتر را ترك كردم. وقتي از مطب دكتر خارج شدم به شوهرم گفتم: «من هرگز اجازه نمي دهم پاي مرا قطع كنند.» در همان حال گوسفندي نذر مهمانخانه حضرت امام رضا(عليه السلام) كردم و دست توسّل به دامان اين امام مهربان و كريم زدم.
آن شب كه از مطب دكتر با آن خبر تلخ و وحشتناك به خانه آمدم، شب فراموش نشدني و سختي را گذراندم، در طول شب از درد به خود مي پيچيدم و شدّت درد من به حدّي بود كه گمان مي كردم امشب شب آخر عمر من است و سرانجام از شدّت درد پا، قلبم از حركت باز خواهد ايستاد.
با اين حال با خداي خود زمزمه مي كردم كه: «اي خداي بزرگ! مدّت بيست و يك سال از عمرم را در راه آموزش قرآن به بندگان تو، گذرانده ام و در همه عمرم چندان در حفظ حجاب خود كوشيده ام كه حتّي كسي پاي مرا بدون جوراب نديده است.»
در همين حال كه از ته دل به درگاه خدا مي ناليدم، درد شديد پا طاقتم را طاق مي كرد و گريه امانم را از كف مي برد، دخترم مريم، در كنار بسترم از شدّت درد من مي گريست و هرچه مي خواستم او را از كنار خود برانم، امكان نداشت.
شب با همه سختي و ناگواريش به كُندي مي گذشت و من در حالي كه از درد به خود مي پيچيدم، نفهميدم چه وقت خوابم برده بود.
در خواب ديدم كه درِ اتاق من گشوده شد و دايي من كه ازسادات رضوي است، وارد خانه شد. به او سلام كردم و با گلايه گفتم: «چه شده كه دايي عزيزم يادي از ما كرده است؟»
دايي در جواب من گفت: «مشهد بودم و به همين دليل نمي توانستم به ديدار شما بيايم.»
در اين حال من در عالم خواب به او گفتم: «برويد، شما هم با آقا امام رضايتان!»
دايي با ناراحتي انگشتش را جلوي دهانش برد و گفت: «ساكت باش!»
گفتم: «چرا ساكت باشم؟»
گفت: «مگر آقا را نمي بيني؟»
وقتي دقّت كردم، آقايي را با قدّي بلند و چهره اي نوراني، در حالي كه لباس خاكستري بر تن داشت ديدم؛ ولي هر چه دقّت كردم صورت آقا در هاله اي از نور پنهان بود و من نمي توانستم صورت ايشان را به خوبي ببينم.
گفتم: «دايي جان! اين آقا كيست؟»
دايي جلو آمد و آهسته به من گفت: «اين آقا، حضرت امام رضا(عليه السلام) است، كه به ديدن شما آمده اند.»
به احترام امام رضا(عليه السلام) از جا برخاسته و در برابر آقا ايستادم، در همين حال از شدّت درد پا به زمين خوردم و ناگهان از خواب پريدم، وقتي به خود آمدم همه وجودم مي لرزيد و بدنم غرق عرق شده بود، هر چه در اتاق دايي و امام رضا(عليه السلام) را جستجو كردم، كسي را نيافتم، جز دخترم كه در كنار بستر من خوابش برده بود.
صبح آن شب از دخترم مريم خواستم كه پانسمان پاي مرا عوض كند، وي طشتي زير پاي من گذاشت تا پانسمان پاي مرا عوض كند، من در زمان تعويض پانسمان پايم، هيچ وقت دقّت نمي كردم، ولي همين كه دخترم پاي مرا باز كرد، در نهايت شگفتي فرياد زد: «مادر! انگشت پاي شما به مويي بسته بود و پاي شما غرق خون و چرك بود، ولي الآن هيچ نشاني از زخم و خون و چرك، در پاي شما مشاهده نمي شود.»
هنگامي كه شگفتي بيش از حدّ دخترم را ديدم، از جاي خود بلند شدم تا وضع پايم را ببينم، وقتي چشمم به پايم افتاد، ديدم هيچ نشاني از جراحت، ناراحتي و درد، در پايم نيست. افراد خانواده اطراف من جمع شده بودند و در حالي كه گريه امانم نمي داد ماجراي خوابي را كه ديشب ديده بودم براي ايشان نقل كردم. از آن شب تا به حال هيچ درد و ورم وناراحتي در پاي خود احساس نمي كنم.
( - يادآوري مي شود كه مجموعه مدارك پزشكي بانوي شفايافته در آرشيو شفايافتگان اداره امور فرهنگي آستان قدس رضوي موجود است. مجلّه زائر، آبان ماه 1372، ص 32. )



شفاي دختر لال

در غروب يك روز و در تاريك روشنِ شامگاهي، دختر يكي از اهالي روستاي بيدخت از توابع بيرجند، براي برداشتن بالش خواهر كوچكترش، دزدانه و بي صدا به اتاقي مي رود ودرتاريكي كدر اتاق، دست بر شانه خواهرش مي زند، به خيال اينكه او را غافلگير كرده باشد؛ امّا دختر بيچاره با اين كار خواهر بازيگوشش هول مي شود، شايد هم مي ترسد و هيولاي ترس روز به روز هولناكتر مي شود تا اينكه به يك بيماري لاعلاج مبدّل مي شود و از تكلّم باز مي ماند و نيمي از صورتش پس از گذشت هفت روز بي حسّ شده و فكّش از حالت عادّي خارج مي شود... و مراجعه به پزشك براي مداواي دختر بيچاره بي نتيجه مي ماند.
چندين بار به بيمارستان و دكتر مراجعه مي كنند، امّا سودي ندارد، حتّي يك بار هم نزد دكتري كه در مشهد، بسيار بسيار معروف است، مي برند و جواب ردّ از دكتر مي گيرند.
آري! پيرمرد روستايي، نااميد از همه جا، دخترش را به حرم آقا امام رضا(عليه السلام) مي برد و كنار پنجره فولاد دخيلش مي كند و خود و همسرش داخل حرم رفته و خود پيرمرد مي گفت: «به درون حرم كه داخل شدم، حسّي عجيب در من قوّت گرفت كه نمي توانم آن را بيان كنم.»
مي گفت: «خودم را در آن ازدحام مشتاقان به ضريح رساندم و ناليدم كه:
يا امام رضا(عليه السلام)! اگر پسر بود، غمي نداشتم؛ دختر است و اگر شفا نيابد مايه سرشكستگي... .
يا شاه غريبان! نااميدم نكن! و....»
گويا چيزهايي گفته بود كه تنها خدا آن گفته ها را مي داند.
مي گفت: «وقتي از حرم خارج شدم و پا به صحن گذاشتم متوجّه ازدحام جمعيّت در كنار پنجره فولاد شدم. از يكي علّت را پرسيدم، يكي از زائران در جوابم گفت: «مثل اينكه امام رضا(عليه السلام) يك نفر را شفا داده است.»
پيرمرد با شتاب خودش را به پنجره فولاد مي رساند و با كمال ناباوري دخترش را در صحّت كامل مي يابد.
دختر شفايافته، بعد از اينكه پدر و مادرش او را در كنار پنجره فولاد دخيل كردند و رفتند، با اينكه سردرد عجيبي در او قوّت گرفته بود، شروع كرده بود به دعا خواندن و در همين حال خوابش مي برد و در عالم خواب كه فكر مي كرده بيداري است، چون همه را مي ديده، حتّي همان دخيل شده اي كه در كنارش بوده، امّا هيچ صدايي به گوشش نمي رسيده؛ حسّ كرده حتّي خودش را هم ديده است كه عاجز و ناتوان در گوشه پنجره دخيل شده، در همين موقع متوجّه حضور آقايي سبزپوش مي شود، با عبايي و عمّامه اي سبز و قرآني زير بغل، وقتي به چهره اش نگاه مي كند، در آن لبخندي مي بيند كه باعث مي شود دخترك جرأت پيدا كرده و در حالي كه سرش در التهاب درد مي سوخته، بگويد: «آقا! من ناخوشم!» بعد آقاي سبزپوش در جوابش مي گويد: «بلند شو! شفا پيدا كردي.»
دخترك حسّ مي كند در بيداري است و به همين دليل اصلاً به فكرش نمي رسد كه ممكن است آن آقاي سبزپوش، امام رضا(عليه السلام) باشد.
وقتي از خواب مي پرد به يكباره متوجّه مي شود آن آقا آنجا نيست، اوّل چيزي كه بعد از بيداري حسّ مي كند صداي همهمه مردم بوده كه تا قبل از آن - يعني در عالم خواب - آن را نمي شنيده و بي اختيار فرياد مي زند: «يا امام رضا(عليه السلام)!» و مردم مشتاق دوره اش مي كنند و... حالا ديگر نه تنها سرش درد نمي كند، بلكه همان دختري كه به سردرد و فلج قسمتهايي ازبدنش مبتلا شده بود و دكترها از علاجش عاجز مانده بودند، شفا يافته و چنان در سلامت به سر مي برد كه اصلاً نمي شود باور كرد كه او همان دختر مريض چندي قبل است.
( - مجلّه زائر، شماره 10، بهمن ماه 1372. )




شفاي دختر گرفتار بيماري غش

مردي به نام «برزو» از سرزمين سيستان و بلوچستان هجرت نموده و در دشت گرگان سكونت اختيار كرده و به كار زراعت و كشاورزي اشتغال مي ورزد.
او همراه با همسرش از سپيده دم، تا غروب آفتاب در صحرا و مزرعه مشغول كار و فعّاليّت است و در اثر همين كار مداوم مادر خانواده از كار افتاده و «برزو» پدر خانواده نيز كم كم نور چشمان خود را از دست مي دهد.
او دختر بزرگ خود را به خانه بخت فرستاده بوده و دختر كوچكش به نام «گل جمال» نان آور خانواده بود.
گل جمال، علاوه بر كار پرزحمت مزارع، تمامي وظايف خانه را نيز بر عهده داشت: دوخت و دوز، شست و شو ورسيدن به پدر نابينا و مادر زمينگير و پنج برادر كوچكترش....
او در هنگام كار پرملال در مزرعه با خود مي گفت: «من كار مي كنم، برادرانم هر روز بزرگ و بزرگتر مي شوند و بالأخره روزي زندگي به روي ما هم خواهد خنديد، پس چه باك از كار! چه باك از رنج! من زاده رنجم! من مرد خانه ام! پس چه باك!»
امّا فاجعه هميشه در كمين است، فاجعه هنگامي كه تصوّر نمي رود، صاعقه وار فرود مي آيد.
يك شب دختر بزرگ برزو كه فرزندي نوزاد داشت، مفقود مي شود و مدّتي بعد، جسد او را پيدا مي كنند. اين فاجعه، خانواده را كمرشكن مي كند.
مادر بيمار و از كار افتاده، حالي وخيم تر پيدا مي كند و پدر نابينا نيز زمينگير مي شود، لبخند گل جمال محو مي شود و صورت شاداب او پر اشك مي گردد و يك روز كه با گريه هميشگي به گورستان سر قبر خواهرش رفته بود، دچار بيماري روحي مي گردد و از گل جمال جز شبحي سرگردان هيچ نمي ماند، ديدن دختر مهربان مزارع با آن حالت، همه را دچار تأسّف مي كند و با ديدن او هيچ كس نمي تواند از ريختن اشك، خودداري كند، كمر برزو مي شكند، نان آور خانه، از دست مي رود.
حال گل جمال ساعت به ساعت بدتر مي شود، تا آنجا كه هر دو دقيقه يك بار دچار ناراحتي مي گردد؛ براي درمان او هرگونه سفارشي كه از هر دهاني شنيده مي شود به كار مي بندند و به تمامي دعانويسان و افرادي كه معرّفي مي شوند، رجوع مي كنند. بعد در گرگان، به پزشكان مراجعه مي كنند تا شايد گل جمال علاج شود، امّا هيچ تغييري در حال او پيش نمي آيد، تا اينكه گل جمال سفر به مشهد را پيشنهاد مي كند تا شفاي خود را از امام رضا(عليه السلام) بگيرد.
روز اوّل خرداد سال 1370، ساعت 7 صبح، گل جمال با بدرقه نگاههاي پرحسرت و آرزومند و گريان افراد خانواده اش كه بدون او هيچ نان آوري ندارند، از علي آباد گرگان به اتّفاق آشنايان، راهي مشهد مي شود.
در مشهد بلافاصله پس از سپردن وسايل سفر در يك مسافرخانه، گل جمال و همراهانش به حرم مطهّر مشرّف مي شوند.
او با چشماني اشك بار دست به ضريح مي گيرد و با هق هقي خالصانه مي گويد: «يا ضامن آهو! اي پناه بي پناهان! منم! گل جمال! نان آور هشت نفر! مي دانيد كه پدرم كور است و مادرم زمينگر شده، فرزند كوچك خواهر مقتولم كسي را ندارد، پنج برادر كوچكم چشم به راه من دوخته اند. بدون من هم گرسنه مي مانند و اميدي جز تو ندارم، خودت مرا شفا بده!»
پس از گفتن اين سخنان، بيهوش مي شود كه بلافاصله به دارالشّفا برده مي شود و از آنجا به وسيله آمبولانس به بيمارستان قائم انتقال مي يابد، پزشكان پس از معاينه اوّليّه و تزريق چند آمپول و تجويز دارو، پيشنهاد مي كنند كه فردا صبح او را به بيمارستان رواني رازي برده تا بستري شود.
در مسافرخانه با وجود مصرف داروها، گل جمال سه بار ديگر دچار حالت بيهوشي مي شود و پس از بازگشت به حالت عادي، گل جمال چند دقيقه اي مي خوابد، چند دقيقه خوابي كه در زندگي گل جمال شايد ديگر پيش نيايد، زيباترين خواب عالم! در خواب، آقايي با لباس سبز بر او ظاهر مي شود كه با شيرينترين لحن و پرمهرترين كلمات مي گويد:
«دخترم! بيا به زيارت!»
او بلافاصله برمي خيزد و با همراهان به حرم مشرّف مي شود، گل جمال، به محض تماس با ضريح بيهوش مي شود، كه مجدّداً حضرت بر او ظاهر مي شود و با مهربانترين دستان، او را بلند مي كند و با همان لحن مي فرمايد:
«دخترم! شفا يافتي ديگر بيمار نيستي.»
گل جمال با چهره اي پر از حيرت و با چشماني گريان، برمي خيزد و با اشك و فرياد، ضريح را در آغوش مي فشرد.
زندگي، بار ديگر به خانواده برزو باز مي گردد و دختر مهربان مزارع، باز هم با لبخند به دشتها شادي بخشيده و سفره، با نان آشتي مي كند.
( - مجلّه زائر، مهر ماه 1373، ص 22. )



شفاي دختر مبتلا به فلج پا

او در حالي كه قطرات اشك او همانند ابر بهاران از چشمانش سرازير است به طرف قرآن، آن كتاب شفابخش و رحمت گستر آسماني مي رود كتابي كه به تعبير اميرمؤمنان(عليه السلام) «فيه شفاء المستشفي وكفاية المكتفي» شفاي دردمندان ( - نهج البلاغه، خطبه 152. )
دواجو و حامي كمك خواهان است، پناه مي برد و به او تفأل زده و استخاره مي كند.
با تلاوت اولين آيه از صفحه مقابل، سرور و خوشحالي از سيماي او نمايان مي شود و با چهره خندان و بشاش مي گويد: «فردا حركت مي كنيم، حركت بسوي طبيب واقعي! شفاخانه خدايي!! مشهد مقدس! حرم هشتمين امام نور! آن پناه بي پناهان! و اميد بيچارگان!!!»
پس از پيمودن مسافتهاي زياد وارد شهر مقدس مشهد، وادي طور و بهشت رضوان و حرم امن الهي مي شوند و دختر بيمار و رنجور را كه تا مرگ فاصله چنداني ندارد، در كنار پنجره فولاد نشانده و دخيل مي بندند.
دختري كه ابر سياه غم و يأس برسراسر وجودش سايه افكنده بود و آينده تاريك و مبهم در جلوي چشمان معصومش رژه مي رفت و تمام پلهاي ارتباطي ميان خود و بهبودي را ويران شده مي ديد، اينك خود را در كنار اقيانوس بي ساحل ولايت و درياي بيكران امامت مي بيند و در انتظار شبنم عنايت نشسته و براي وزيدن نسيم رحمت، لحظه شماري مي كند.
يكباره نوري كه از «اللّه نور السموات والارض» سرچشمه گرفته در برابرش تجلّي مي كند و به كتاب سبزي كه در جلوي چشمانش گشوده شده، خيره مي شود آنگاه رنگ سبزي و خطوط سفيد و نوراني مشاهده مي كند و صدايي از ميان اوراق مي شنود كه اين آيات را باصداي ملكوتي تلاوت مي كند:
«سبّح اسم ربّك الاعلي * الّذي خلق فسوّي * والّذي اخرج المرعي * فجعله غثاء احوي * سنقرئك فلاتنسي.»
( - سوره اعلي، آيه 6 - 1. )
بلافاصله چشمانش را باز مي كند، مي بيند طناب پايش كه به پنجره فولاد بسته بود باز گشته، دوباره به پنجره گره مي زند و چشمان خود را روي هم مي گذارد. دوباره همان كتاب برابر نگاهش ورق مي خورد، در ميان تابش نور سبز، چهره مرد نوراني و سيماي انسان ملكوتي كه بر او لبخند مي زند، مشاهده مي كند، به او سلام مي دهد. او پس از پاسخ سلام، با سخنان پرمهر خويش دختر غمديده و رنج كشيده را مورد محبّت قرارداده و مي گويد: «چرا طنابي را كه گشوده بوديم، بستي؟» با دستان نوراني و ملكوتي، خود طناب را از پايش باز مي كند.
دختر سراسيمه چشم باز كرده و به طنابي كه از پايش گشوده شده خيره مي شود، لبخند شادي بر چهره اش نمايان مي شود، سرور و تبسّم بر لبهايش بوسه مي زند، گلهاي پژمرده اش شكوفامي شود.
انبوه جمعيتي كه در گرد او جمع شده بودند، متوجّه عنايت گوهر رخشنده ولايت مي شوند. صداي صلوات آنان در فضا پيچيده و اشك شوق از چشمان دلباختگان مكتب انسانساز امامت سرازير مي شود.
آري! در حالي كه چرخش عقربه ساعت حرم، چهار بامداد را نشان مي داد، در كتاب قطور تاريخ، سوم بهمن 1372، ورق مي خورد، نقاره خانه آستان قدس رضوي به نشانه ظهور كرامت، نواختن را آغاز كرده بود. سميّه مي رفت تا شروع زندگي نوين خود را جشن بگيرد و مراسم سپاس و تقدير ايزد منّان بجاي آورد.
( - رجوع شود به مجله زائر، شماره 21، ص 28. )



شفاي دختر فلج

دختر خانمي به نام «معصومه محسن پور» فرزند جليل اهل و ساكن اهواز، سال اوّل تجربي كه در اثر ناراحتيهاي عصبي از ناحيه هر دو پا فلج مي شود و به وسيله ماشين و مساعدت ديگران، به مدرسه مي رفته به طوري كه مسئولين مدرسه به خاطر مشكلاتي كه در محيط مدرسه به بار مي آورد، از حضور وي در كلاس درس، ممانعت به عمل مي آوردند و والدين او در اهواز و تهران به دكترهاي متخصّص مانند: دكتر علوي فاضل روان پزشك، دكتر ده باشي متخصّص مغز و اعصاب، دكتر تك منش و دكتر جعفر پهلوي متخصّص مغز و اعصاب و روان و... مراجعه مي كنند ولي هيچگونه نتيجه اي نمي گيرند.
با توجّه به علاقه شديد معصومه، او را در تابستان سال 1373 به مشهد مقدّس، به حرم مطهّر حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) آورده و در پشت پنجره فولاد به ضامن آهو و شفابخش دردهاي بي درمان و سلامتي بخش بيماراني كه دكترها از علاج او عاجز مانده يعني واسطه ميان خالق و مخلوق، ربّ مربوب، جلوه اتمّ جمال حق و مظهر كامل كمال مطلق، حضرت عليّ بن موسي الرّضا(عليهما السلام) متوسّل مي شود.
در همان شب اوّل، تير دعا به هدف اجابت رسيده و در عالم خواب، امام هشتم(عليه السلام) را به صورت نوري مي بيند كه وي را دلداري مي دهد و مي فرمايد: «تو شفا مي يابي، عجله نكن!»
با اين خواب، روزنه اميد در قلب او گشوده مي شود و با قلبي سوزان و ناله جانسوز، دامن آن امام نور را مي گيرد، بالأخره در مورّخ 1373/5/23 هجري شمسي ساعت 2/15 دقيقه بامداد احساس مي كند عنايت مطلقه آن امام راستين و شافع دنيا و واپسين، شامل حال او گرديده و از ناراحتي پا اثري نيست، از جا برمي خيزد و از خواهرش كه در كنار او آرميده بود مي خواهد همراه او به داخل حرم مطهّر مشرّف شود.
او بدون اينكه احتياج به كمك و مساعدت ديگران داشته باشد، داخل حرم رفته و به آستان بوسي هشتمين ستاره آسمان ولايت و امامت، توفيق مي يابد.
بدينوسيله به بركت امام هشتم غنچه هاي زندگي دوباره به روي او شكوفا مي شود.
( - اين قضيّه به دست يكي از خادمين حرم مطهّر كه شاهد جريان بوده نوشته شده و در همان تاريخ ياد شده (1373/5/23) دراختيار اينجانب قرار گرفت. )




شفاي مبتلا به سرطان و لكنت زبان

به تعبير صاحب داستان: اين قضيه را با ديده دل بخوان! مشنو،ببين! مخوان، بياب! و پيش از آنكه بينديشي تا چه بگويي، بينديش كه چه گفته ام! و پيش ازآنكه برخيزي كه چه بكني، برخيز و ببين كه مولايمان چه كرده است!؟
آري! او كه نامش «حميدرضا» و به «ثابتي» شهرت يافته است، از سه سال قبل گرفتار نارسايي كليه و لكنت زبان و بيماري خانمانسوز سرطان مي شود. مرضي كه با شنيدنش لرزه بر اندام هركس مي افتد و جهان در جلوي چشمانش تيره و تار مي گردد.
مرضي كه روز روشن را به شب ظلماني مبدل مي كند و فاصله انسان را با حيات و زندگي، تنگتر و قرابت آدمي را با مرگ عميقتر مي سازد.
او را در اين كشور پهناور به هر بيمارستان و نزد هر دكتري مي برند، اما نتيجه معاينات و آزمايشها جز يأس و نااميدي چيز ديگري را بيان نمي كند. عاقبت اورا به بيرون مرز، آمريكا، مي برند، شايد كه از تخصصها و مهارتهاي پزشكان آن ديار، بهره اي بجويند؛ ولي پس از مدّتها تلاش و كوشش، نه تنها بهبودي و عافيت نصيب وي نمي شود بلكه هرچه عقربه زمان به جلو مي رود، هاله غم و نااميدي ضخيمتر و سنگينتر مي شود و فاصله او را با مرگ نزديكتر مي كند.
پس از نااميدي و يأس كامل از هرگونه مداوا و درمان طبيعي پزشكان، به طبيب حقيقي و درمان ماوراي طبيعي روي مي آورد. به توصيه مادرش از بيمارستان مادّي به شفاخانه نور هجرت مي كند، براي گرفتن شفاي خويش به آستان ملك پاسبان، ضامن آهو، هشتمين امام نور، پناهنده مي شود.
در كنار ضريح مطهّرش به امّيد تابش نور ولايت و بارش ابر امامت به انتظار مي نشيند و قطرات اشك خود را همانند سيلابي از گونه هاي غمديده اش جاري مي سازد.
عاقبت آن مظهر رحمت بيكران الهي و مجراي تجلّي اسماي حسناي خداوندي و مقام مشيّت پروردگاري، گوشه چشمي به گوشه نشين آستانش مي افكند و با عنايتهاي خداگونه اش قلب شكسته و پر درد او را مي نوازد و روح تازه بر كالبد بي رمقش مي دمد.
آري! او كه مدّتها در ميان شعله هاي سوزان سرطان مي سوخت، يكدفعه خود را در مرز بهشت نور و سلامتي، مشاهده مي كند و با وزش نسيم بهاران ولايت، گلهاي زندگيش شكوفا مي شود.
به تعبير خودش: آفرينش جديد خود را حس مي كند و آغاز شدن خويش را با چشم خود نظاره مي كند.
مي رود تا زندگي تازه اي باقلبي مالامال از عشق مولايش شروع كند و افسانه شوم آن شبهاي تار و ظلماني را به ديار فراموشي بسپارد.
به جان پاك آن كه حق حيات به گردن وي دارد، سوگند ياد مي كند كه جان و مال و فرزندش را فداي او كند و به فرمان او باشد و هرجا كه او بخواند و هركو كه او براند و هرچه كه او بخواهد، در فرمانش درنگ نكند و در وفاي يادگار محمّد(صلي الله عليه و اله وسلم) و ماندگار علي(عليه السلام) اسير قيصر نشود، زرخريد يهود نگردد.
( - رجوع شود به: مجله زائر، شماره 20، هشتم آبان 1374. )




عنايت حضرت به زائري كه در راه از دنيا برود

عالم ربّاني مرحوم «حاج ميرزا حسن لواساني» آورده است كه: سه نفر از جوانان ثروتمندِ نجف به محضر يكي از علماي بزرگ كه در همسايگي آنان بود رفتند و گفتند: «حضرت آيت اللّه! پدر ما اينك حدود چهل سال است كه به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مي رود و هر بار مسافرت او ماهها به طول مي انجامد. اينك كه بسيار پير و ناتوان شده ما با مسافرت زيارتي او موافق نيستيم امّا او آماده حركت است و ما نگرانيم كه در راه تلف شود، بدين وسيله تقاضا مي كنيم او را نصيحت كنيد تا شايد منصرف شود.»
آن عالم بزرگوار مي پذيرد و به خانه آنان مي رود امّا نصيحت او سودي نمي بخشد و مرد سالخورده بر حركت خويش اصرار مي ورزد.
مرد عالم مي پرسد: «اين همه اصرار براي چيست؟»
پاسخ مي دهد كه: «دوست عزيز! جهتي دارد.» و آنگاه مي افزايد: «حدود سي سال پيش دوستي داشتم كه به همراه او اين سفر را هر ساله انجام مي دادم امّا در سفري او بيمار شد و در راه از دنيا رفت.
نه آبي براي غسل دادن او داشتم و نه پارچه اي براي كفن كردنش و نه امكاني براي تجهيز و به خاكسپاري او. به ناچار پيكر او را براي اينكه طعمه درندگان نشود در نقطه اي پنهان كردم و به سوي روستايي شتافتم تا كمك بگيرم. شب را در آنجا ماندم و روز بعد كه به همراه چند نفر براي خاكسپاري او آمدم، ديگر اثري از جسد او نيافتم. در اوج تحيّر و سرگرداني بودم كه ديدم شخصيّت گرانقدري از راه رسيد، نفهميدم از كجا آمد؟ آسمان يا زمين؟
او فرمود: «من جسد دوستت را شب گذشته تجهيز و به خاك سپردم و اين هم قبر اوست.» به نقطه اي كه اشاره كرد رفتم و صورت قبري را ديدم.
آنگاه خطاب به من فرمود: «تو هم اينك به هدف خويش رسيدي بازگرد!»
گفتم: «چگونه به هدف خويش رسيدم با اينكه من عازم زيارت حضرت رضا(عليه السلام) هستم.»
فرمود: «همان است كه گفتم.»
پرسيدم: «آخر چگونه؟»
فرمود: «اگر زيارت صاحب قبر را در مشهد مي خواهي كه نايل شدي و اگر قبر و حرم را مي خواهي برو.»
و فرمود: «به شيعيان ما پيام ده كه: هر كس در راه زيارت ما از دنيا برود، ما خود او را تجهيز مي كنيم و به خاك مي سپاريم.»
خود را بر روي پاي مباركش افكندم كه ببوسم دريغا كه كسي را نديدم... و اينك از آن تاريخ تاكنون هر سال مشرّف مي شوم تا به فيض عظيمي كه دوستم نايل شد، نايل آيم.
آري! اين داستان من است با اين بيان، اگر باز هم شما مرا از رفتن به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) منع مي كنيد، مي پذيرم.»
و آنگاه آن عالم بزرگوار فرمودند: «هرگز! نه تنها شما را بازنمي دارم بلكه خود نيز از اين پس همه ساله همسفر تو خواهم بود.»
و هر دو آنقدر به زيارت دوست، همه ساله شتافتند تا خداوند اين دو را نيز در راه زيارت هشتمين امام نور به بارگاه خود پذيرفت.
( - كرامات صالحين، ص 212. )



صِله حضرت رضا(ع)

مرحوم ثقةالاسلام آقاي حاج «شيخ ابراهيم صاحب الزّماني» معروف به «شيخ ابراهيم ترك» از خوبان بود، هم مدّاح اهل بيت بود و هم مرثيه خوان آنان، امّا هر دو كار را با اخلاص و به قصد تقرّب انجام مي داد.
فردي بود كه سالها پيش از شروع درس مرحوم آيت اللّه العظمي حائري بنيانگذار حوزه علميّه قم، دقايقي مرثيه مي خواند و آنگاه آيت اللّه درس فقه و يا اصول خود را آغاز مي كرد. او داستان شنيدني دارد كه از حضرت رضا(عليه السلام) براي مدح خويش صله دريافت داشته است.
داستان او را يكي از علما و از ائمّه جماعت مشهور تهران آقاي «حاج سيّد علي نقي جلالي تهراني» كه به فضل و كمال وتقوا و ولايت اهل بيت(عليهم السلام) شهرت به سزايي داشت، اينگونه نقل مي كرد:
اينجانب با مرحوم «صاحب الزّماني» مأنوس بودم. او مي گفت: من مشهد مقدّس مشرّف شدم و مدّتي در آنجا اقامت گزيدم، پولم تمام شد و آشنايي هم براي رفع مشكل نداشتم، به همين جهت قصيده اي در مدح حضرت رضا(عليه السلام) سرودم وفكر كردم كه بروم و آن را براي توليت بخوانم و صله بگيرم.
با اين نيّت حركت كردم، امّا در راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا(عليه السلام) نروم و به ديگري بخوانم؟ به همين جهت كنار ضريح رفتم وپس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيده خود را خطاب به روح بلند و ملكوتي آن حضرت خواندم و تقاضاي صله كردم كه به ناگاه ديدم دستي با من مصافحه نمود و يك اسكناس ده توماني در دست من نهاد، بي درنگ گفتم: «سرورم! اين كم است.» ده توماني ديگري داد باز هم گفتم: «كم است.» تا به هفتاد تومان كه رسيد ديگر خجالت كشيدم تشكّر كردم و از حرم بيرون آمدم.
كفشهاي خود را مي پوشيدم كه ديدم «آيت اللّه حاج شيخ حسنعلي تهراني» «جدّ آيت اللّه مرواريد مشهدي» با شتاب رسيد و فرمود: «شيخ ابراهيم!»
گفتم: «بفرماييد آقا!»
گفت: «خوب با آقا حضرت رضا(عليه السلام) روي هم ريخته اي، برايش مدح مي گويي و صله مي گيري، صله را به من بده تا ....»
بي درنگ پولها را به او تقديم داشتم و او يك پاكت به من داد و رفت. وقتي گشودم ديدم دو برابر پول صله است، يعني يكصد و چهل تومان.
( - كرامات صالحين، ص 216. )



عنايت ودستگيري حضرت از زائرين خود

مؤلف كرامات صالحين مي نويسد: عنايتي از آن حضرت كه به يكي از گويندگان خوب مذهبي، «آقاي حاج سيّد علي ابطحي اصفهاني» نموده است، شنيدم كه بدينگونه است:
ايشان مي گفتند: به همراه همسرم به قصد زيارت حضرت رضا(عليه السلام) به مشهد رفتيم. مدّتي آنجا بوديم كه پولم تمام شد و هرچه نگريستم آشنايي نيافتم. حساب كردم ديدم براي بازگشت به تهران به هفتاد و پنج تومان، براي تهيّه دو بليط قطار نياز دارم و پانزده تومان هم براي مخارج ديگر.
وقتي همه راهها را بسته ديدم به حرم مشرّف شدم و با همه وجود از حضرت رضا(عليه السلام) حاجت خويش را خواستم و زيارت وداع خواندم و بيرون آمدم. در نزديكي سقّاخانه كه مي رفتم مردي زمين گير را ديدم كه مرا فرامي خواند، پنداشتم اوفقير است و كمك مي خواهد، شرمنده شدم نزديك رفتم تا از او عذرخواهي كنم و با زبان خوب دل او را به دست آورم كه گفت: «لطفاً يك استخاره كنيد.» استخاره كردم خوب بود.
گفت: «استخاره ديگري بفرماييد.» باز هم خوب بود.
گفت: «استخاره سوّمي هم بفرماييد.» آن هم خوب بود.
خنديد و دست به جيب كرد و مشتي ده توماني به من داد. جريان را پرسيدم.
گفت: «اين پول نود تومان است و مال شما است.»
پرسيدم: «چطور؟»
گفت: «واقعيّت اين است كه من در نظر داشتم مقداري پول به يكي از زائران حضرت رضا(عليه السلام) بدهم كه از پي آن انديشه همين جا نشسته و به زائران مي نگريستم كه به كداميك كمك كنم كه شما رسيديد و به دلم افتاد كه آن پول را به شما بدهم به همين جهت شما را صدا زدم و گفتم: استخاره كنيد! مرتبه اوّل به دلم افتاده بود كه سي تومان به شما بدهم كه خوب آمد؛ استخاره ديگري كردم كه سي تومان ديگر بيفزايم باز هم خوب آمد؛ استخاره سوّم را نيز خواستم كه باز هم خوب آمد و اين شد نود تومان.»
من خنديدم و گفتم: «يك استخاره ديگر بكنم؟»
گفت: «نه حواله همين است.»
و با دريافت حواله حضرت رضا(عليه السلام) همان روز به سوي تهران حركت كردم.
( - كرامات صالحين، ص 218. )



نجات از مرگ به بركت امام هشتم(ع)

مؤلّف كرامات صالحين مي نويسد: برادري دارم كه نامش «حاج غلامرضا» و از دوستداران و ارادتمندان به خاندان وحي و رسالت و از توسّل جويان به آنها بوده است.
هم توفيق كارهاي نيك و خدا پسندانه را خدا به او ارزاني داشته و هم به راز ونياز با خدا و دعاي كميل، ندبه، سمات و... مراقب و مواظبت داشتند.
همه ساله به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) مي شتابد. گاه به همراه هيئت و گاه با خانواده خويش، به بركت حضرت رضا(عليه السلام) يك بار از مرگ قطعي نجات يافته است.
ايشان مكاشفه اي دارد كه شنيدني است، بدين صورت:
درست سال 1344 شمسي بود كه يك نوع بيماري شبه وبا در برخي از شهرهاي ايران از جمله مشهد شايع شده و بسياري را از حيات و زندگي محروم ساخت. در همان سال بود كه برادر نگارنده حاج غلامرضا با خانواده خويش به قصد زيارت وارد مشهد مي شوند و در بازارچه ميرزا آقاجان در مسافرخانه اي مسكن مي گزينند.
ايشان تصميم مي گيرد شب اوّل توقّف در مشهد را در حرم حضرت رضا(عليه السلام) به سحر آورد امّا به ناگاه همان شب وبايي كه در مشهد شايع بود به او نيز دست مي دهد و تا صبح به او فرصت دعا و مناجات نمي دهد و همواره در رفت و آمد و تجديد وضو بوده اند.
پس از نماز صبح در ايوان بيرون حرم، به زحمت به مسافرخانه بازمي گردد و در آنجا به حالت اغما وبيهوشي مي افتد.
يادآوري مي گردد كه: ايشان بيماري ديگري نيز از پيش داشتند كه غالباً بر اثر آن استفراغ مي نمودند و در آن شرايط دوبيماري دست در دست هم، او را تا مرز مرگ مي برند.
مدير مسافرخانه به وسيله تلفن به بهداري ارتش كه مسئول مبارزه با بيماري شبه وبا بود اطّلاع مي دهد و آنجا نيز آمبولانسي با آژير و سر و صدا به بازارچه و مسافرخانه گسيل مي دارند تا بيمار را به بيمارستان انتقال دهند.
پس از انتقال به بيمارستان و انجام آزمايشات لازم معلوم مي شود كه ايشان دچار عفونت و وبا زدگي است، او را به بخش ويژه اي كه چنين بيماراني را در آنجا به وسيله اسيد به كلّي نابود مي ساختند تا ميكروب وبا را از ميان ببرند مي فرستند و در آنجا نيز پس از آزمايشات لازم، تنها راه مبارزه با ميكروب را نابودساختن او با شيوه خاصّ آن بخش، اعلان مي كنند و در جاي مخصوصي بستري مي كنند تا روز بعد كار را انجام دهند.
حاج غلامرضا كه بيهوش بر روي تخت افتاده بوده است به ناگاه نيمه شب شنبه، توجّه پيدا مي كند كه سيّد بزرگواري وارد اطاق او شده و بطور مستقيم به كنار تخت او آمد و فرمود: «غلامرضا! برخيز! تو خوب شدي!» و او برمي خيزد امّا ديگر كسي را نمي بيند و تنها اطاق را روشن و عطرآگين يافته و خويشتن را كاملاً سالم و بانشاط مي يابد.
از تخت پايين آمده و به پرستارها مراجعه مي كند و مي گويد: «چرا مرا اينجا آورده اند من كه كسالتي ندارم؟»
دكتر كشيك از راه مي رسد و او را مورد معاينه قرار مي دهد و با تعجّب اعلان مي كند كه: «حاج غلامرضا سالم است و هيچ علائم بيماري در او ديده نمي شود.» و آنگاه به او مي گويد مي تواند برود.
او هم بي درنگ از بخش عفوني بيمارستان ارتش خارج شده و با سر و پاي برهنه و بدون لباس و با سر و وضع نامرتّب با هر وسيله اي كه شده خود را به مسافرخانه مي رساند.
خانواده اش در اطاق نشسته و هر لحظه در انتظار تلفن و خبر فوت او بوده و به حال خود مي گريستند كه چگونه به همراه پدر آمده و اينك بايد بدون او بازگردند كه طنين صداي صلوات و هياهو، آنان را از اطاقشان بيرون مي كشد.
هنگامي كه بيرون مي آيند، مي بينند كه حاج آقا صحيح و سالم آمده و مردم لباسهاي او را به عنوان تبرّك پاره كرده و مي گويند: «حضرت رضا(عليه السلام) حاجي را شفا بخشيده است.»
( - كرامات صالحين، ص 219. )




عنايت حضرت رضا و ضمانت حضرت جواد(عليهما السلام)

در مشهد يكي از خدمتگزاران آستان حضرت رضا(عليه السلام) بنام سيّد مرتضي هر سال دهه آخر ماه ذيقعده را جلسات روضه برپا مي كرد و در ابتدا، با وعّاظ، شرط مي كرد كه بايد تمام اين ده روز، از فضايل حضرت جواد(عليه السلام) خوانده شود.
البتّه كمتر كسي بود كه اين شرط را قبول كند مگر چند نفر معدود كه از جمله مرحوم محقّق بود كه سخنراني او پايان بخش مجلس بود.
آقاي محقّق فرمود: «من در فكر بودم كه چرا براي چه، اين مرد چنين شرطي مي كند! تا اينكه روزي حقيقت امر را از او سؤال كردم.»
پاسخ داد: «داستاني دارم كه اگر مايلي برايت شرح دهم.»
گفتم: «كاملاً مايلم و آماده شنيدن هستم.»
گفت: «چند سال پيش نوبت كشيك من بود، رفتم در صحن كهنه، ديدم يك نفر نشسته لب رودخانه.
( - سابقاً روي رودخانه باز بود و آب از آنجا مي رفت و زوّار مي نشستند و لباس و ظرف مي شستند. )
همينكه به صحن رسيدم، ديدم يك نفر زائر نشسته و يك خربزه اي شكسته و پاره كرده و چون هوا گرم بود مگسها جمع شده و پوستهاي خربزه را در صحن قرار داده، يك وضع عجيبي، به بار آورده.
پيش رفتم و گفتم: «مردك! اينجا صحن است و مكان مقدّس بايد احترام كرد.» و با توك پا، بقيّه خربزه را با هر چه بود انداختم ميان آب و از شدّت ناراحتي، بنا كردم فحش دادن؛ امّا ديدم او اصلاً با من حرف نزد و جواب نگفت، برخاست و روكرد به طرف گنبد و بارگاه حضرت رضا(عليه السلام) عرض كرد: «آقا! آيا بايد با زوّار تو چنين معامله شود؟
اينگونه زوّار مي طلبي؟
اگر اين خانه را شما صاحبي، پس اين چه مي گويد و اگر اين صاحب خانه است پس شما چرا مرا دعوت كردي؟»
اين جملات را گفت و رفت.
من نيز وقتي شب شد، پستم سر آمد به ديگري سپردم و به منزل رفتم.
شب در عالم رؤيا شنيدم كسي در را دقّ الباب مي كنند. پشت در رفته، در را باز كردم ديدم دو نفر از همكاران من هستند كه نسبت به من هميشه بي اندازه احترام مي كردند امّااكنون برخلاف هميشه بدون احترام و سلام به من گفتند: «مرتضي! مرتضي! آقا تو را مي خواهد. زود بيا تا برويم.»
و هر دو بازوي مرا گرفتند و چنان فشار مي دادند كه نزديك بود استخوانهاي بازويم بشكند.
مرا وارد صحن نمودند احساس مي كردم كه در و ديوار صحن و حرم، به من غضب كرده اند، تا اين كه نزد امام علي بن موسي الرضا(عليهما السلام) رسيدم حضرت با نظر شديد و لحن تند فرمودند:
«به چه جهت با زوّار من چنين كردي؟ تو را چه كه زوّار مرا اذيّت كني؟»
گقتم: «آقاجان! صحن را كثيف كرده بود، تقصير با او بود.»
فرمود: «مگر خدمتگزار نبود پاك كند؟ چرا چنين كردي؟»
عرض كردم: «حالا گذشته.»
فرمود: «نه!»
و دستور داد مرا بخوابانند و فلكي حاضر كنند.
در مقابل حضرت مرا خواباندند و مي خواستند كه مرا فلك كرده، چوب بزنند.
من خيلي وحشت زده بودم كه يك مرتبه ديدم از آن ميان، يك آقازاده پنج، شش ساله وارد شد و خود را روي دستهاي حضرت افكند و گفت:
«پدر بزرگوار! من ضمانت مي كنم، اين مرتبه از او در گذر و او را ببخش!»
آنگاه امام هشتم(عليه السلام) مرا رها كرد.
بعد رو كرد به حضرت و گفت: «پدر! آبروي او رفت، او را خلعت بدهيد.»
امام يك خلعت به من عنايت فرمود.
گفتم: «خدايا! اين آقازاده كيست؟»
گفتند: «فرزند دلبند امام هشتم، جواد الأئمّه(عليه السلام) است.»
و به همين جهت من همه ساله، اين دهه را جلسات توسل برپا مي كنم، با اين شرط كه فضايل جوادالائمّه(عليه السلام) گفته شود.»




شفاي لال وگنگ توسط حضرت

محدّث گرانقدر مرحوم شيخ حرّعاملي صاحب كتاب ارزشمند «وسائل الشّيعه»، اعجازي را از ثامن الأئمّه(عليه السلام) آورده كه اميدبخش و شنيدني است و مرحوم «آيت اللّه العظمي حاج شيخ مرتضي حائري» آن را به نظم درآورده است كه در پي اين داستان خواهد آمد.
مرحوم شيخ حر عاملي مي نويسد: در روزگار ما، جواني آراسته و خوش قامت، دچار ناراحتي بود و از زبان گنگ و كاملاً لال بود، به زيارت حضرت رضا (عليه السلام) شتافت و با همه وجود، شفاي خويش و رفع گنگي زبان خود را با توسّل به آن حضرت از آفريدگار تواناي هستي خواست و حضرت رضا(عليه السلام) او را مورد مهر خويش قرار داد و با اعجازي از آن حضرت، زبانش پس از ساليان بسيار، باز و با زباني گويا و رسا از حرم مطهّر خارج شد كه داستانش براي مردم اين زمان معروف است.
او پس از مشاهده اين اعجاز و شفا يافتن زبانش، قصيده اي سرود كه اينگونه آغاز مي گردد:
يا كليم الرّضا(عليه السلام)
وعليك السّلام والاكرام
آيت اللّه حاج شيخ مرتضي حائري 1 اين قصيده را به فارسي ترجمه و بدينگونه سروده است:
اي آنكه با امام رضا هم سخن شدي
گل بودي چه بلبل شيرين دهن شدي
بادا درود بر تو از حيّ مطلقي
كز جلوه اش تو بلبل اين انجمن شدي
با من سخن بگو كه شوم هم كلام تو
اي آنكه با علي ولي، هم سخن شدي
آيا به كودكي تو رأفت نمود و خواست
تا مورد عنايت صاحب منن شدي
يا حسن و دلبري تو جلب نظر نمود
تا درّفشان چه طوطي شكرشكن شدي
يا آنكه رهنماي حقيقت به اذن حق
بنمود جلوه و تو عروس چمن شدي
يا آنكه به هر جلوه حق در ره خدا
اينك چراغ روشن عصر و زمن شدي
( - كرامات صالحين، ص 217. )




بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد

غني به كعبه ببالد، فقير سوي تو آيد
فداي خاك تو گردم كه حَجّة الفقرايي
بعيد نيست خراسان اگر به كعبه ببالد
تو هم صفات خدا، هم تو كعبه، هم تو منايي
بَلي كه آيه تطهير شد به شأن تو نازل
از آنكه مظهر حقّي و مستحقّ ثنايي
تو زمزمي و تو حِجْري، تو ركني و تو مقامي
بيا به دور تو گردم تو مروه اي تو صفايي
خوش آنكه جاي حَجَر خاك آستان تو بوسد
تو بنده اي نه خدايي، نه از خدا تو جدايي
مشيّت ازلي بود تا به شهر خراسان
زجور و كينه مأمون شهيد زهر جفايي
ميان حجره چنين گفت: كاي صبا به مدينه
بگو به نور دو چشمم، عزيز من! تو كجايي
تقي! بيا! دم مردن به شهر طوس، غريبم
در انتظار تو باشم كه كي ز در تو درآيي
منم گداي تو (صالح) كه غرق بحر گناهم
چه مي شود دم مردن، دمي كنار من آيي

حسان



رو سياه و روسپيدش، جان مولي ، درهم است!

در زمان ما، كه هر كالا، به هرجا، درهم است
خوب و بد، معيوب و سالم، زشت و زيبا، درهم است
گر خريداري، كُنَد كالاي خوب از بد جدا
با تَشَر گويد فروشنده كه: آقا، در هم است!
يا علي! ياران خوبت را مكن از بد جدا
رو سياه و روسپيدش، جان مولي ، در هم است!
از مُحبّانت، كسي از لطف تو محروم نيست
چونكه در دريا، صدفها باخزفها، در هم است!
حسان



به به! كه اين خراسان، دارد صفاي رضوان

به به! كه اين خراسان، دارد صفاي رضوان
بار سفر ببنديد، اي خستگان تهران
در جستجوي ناني، اين بار زندگاني
بس مي كند گراني، بر دوش قلب انسان
برخيز و شست و شو كن، با اشك خود وضو كن!
تحصيل آبرو كن، در پيشگاه يزدان
دور افكن اين ريا را، وين كبر و اين هوا را
يكدم بخوان خدا را، چون عاشقي پريشان
گر نيستت ميسّر، حجّ و طواف ديگر
طوس است حجّ اكبر، در پيش اهل ايمان
رو طوس و دل صفا ده، دل در ره رضا ده
يعني كه دل شفا ده، با توبه از گناهان
آنجا كه پور موسي است، نور است و طور سيناست
آنجا مزار دلهاست، آنجاست عرش رحمان
در آن رواق و ايوان، باشد صفاي رضوان
آيد صداي قرآن، آنجاست نور باران
باچشم دل، صفا بين، در طوس، كعبه را بين
«وَالشَّمْس وَالضُّحي » بين، اشكي زشوق بفشان
كن اقتدا به نيكان، با او ببند پيمان
زيرا كليد رضوان، باشد رضاي جانان
حسان



هر قدم در حرمش به بود از هفت طواف

مي زند طعنه رواق تو به صد رتبه به عرش
كه منم سايه فكن، بر سر زوار رضا
طور سيناي كليمم كه ز نور شجرم
شده مدهوش در اين صحنه، هزاران موسي
به كجا مي روي اي دوست، منم وادي قرب
منم آن نقطه قوسين و منم قرب دني
منم آن صحنه سينا كه شبان ره او
آدم و نوح و خليل است و كليم و عيسي
موسي از درگه ما مي طلبد عزّ و شرف
عيسي از دولت ما، يافته اين قدر و بها
منم آن زاده تُكْتَم كه كند فخر بدو
مريم، دختر عمران و هزاران سارا
آدم بوالبشر از صفوت ما گشت صفي
يافت از عزّت ما، رفعت مادر حوا
منم آن بيشه شيران پس پرده غيب
كه خورد هرچه بود از يد بيضا و عصا
منم آن كعبه كه دارم به دوصد كعبه شرف
كه بود قبله عالم، به برم قبله نما
منم آن زمزم و ركن و منم آن حِجْر و حَجَر
منم آن موقف و ميقات و منم اصل مِني
منم آن زاده موسي كه دوصد همچو كليم
پيش موساي محمّد، كمرش هست دو تا
بخدا! ركن و مقام و حَجَر و حِجْر و حطيم
پايه اي هست از اين كعبه دلهاي ولا
هر قدم در حرمش به بود از هفت طواف
سعي دارالشرفش خوبتر از سعي صفا
با چنين كعبه دلها كه در آغوش من است
به كجا مي روي اي حاجي عامي به كجا
از كتاب: علي(عليه السلام) فروغ ولايت



زمن بگوي به موسي مرو به وادي طور

بيا بيا كه بود جنّت آستان رضا
بيا بيا كه بود خاك او حريم خدا
بيا كه طور كليم است و وادي ايمن
بيا كه جلوه حق است و صحنه سينا
زمن بگوي به موسي! مرو به وادي طور
بيا به صحنه سيناي زاده موسي
بيا كه وادي طور است و سر به سر نور است
كه رفته است زهوش اندر او دوصد موسي
بگو تو نيز به موسي ميا به وادي او
كه از تو محو شود معجز يد بيضا
عصاي خويش بنه! ورنه شير پرده او
زجاي خيزد و بلعد عصا و اژدرها
از كتاب: علي(عليه السلام) فروغ ولايت




امروز زنده ام به ولاي تو يا علي!

پيوسته در حمايتِ لطف اله باش
از خارجي هزار به يك جو نمي خرند
گو كوه تا به كوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفيع بُوَد روز رستخيز
گو اين تن بلاكش من پرگناه باش
آن را كه دوستي علي نيست كافر است
گو زاهد زمان و گو شيخ راه باش
امروز زنده ام به ولاي تو يا علي
فردا به روح پاك امامان گواه باش
قبرِ امام هشتم و سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمي رسد كه بچيني گلي ز شاخ
باري به پاي گلبن ايشان گياه باش
مرد خداشناس كه تقوي طلب كند
خواهي سفيد جامه و خواهي سياه باش
حافظ طريقِ بندگي شاه پيشه كن
وآنگاه در طريق چون مردانِ راه باش
ديوان حافظ




براي زائر قبرش، ضرر گناه ندارد در آستان رضا آن كه قرب و جاه ندارد

به بارگاه الهي يقين كه راه ندارد
عبادت ثقلين گر كسي به جا آرد
بدون مهر و ولايش اثر، چو كاه ندارد
علي الصّباح قيامت كه خلق در خطرند
محبّ او به دلش ترس و بيم و آه ندارد
به وقت پخش صحائف، صراط وهم ميزان
براي زائر قبرش، ضرر گناه ندارد
اگر چه زاهد و مسكين بيان شعرنموده است
ولي كه خواجه چو او بنده سياه ندارد
قاضي زاهدي



زهر مستور چه كرد

خبر از طوس مگر آمده با پيك صبا
كه چه گل كرده به تن پيرهن صبر قبا



از غريب الغرباء از غمش آل عبا

آه از آن عهد ولايت كه به نامش بستند
نشنيدم كه به آن عهد كسي كرده وفا



دل او را خستند مگر از زهر جفا

آن ستم پيشه كه با خسرو اقليم الست
نه زحقّ بيم و نه انديشه اي از روز جزا




عهد را بست و شكست نه هراسي ز سزا

پنجه زد بر رخ عنقاء قدم زاغ سياه
ريخت زين واقعه بال و پر سلطان هما



عالمي گشت تباه شاهد غيب نما

گر غريبانه در آن منزل غربت جان داد
ليك از جلوه دلدار شدش كام روا



در ره جانان داد و بسي درد دوا

تا كه از زهر ستم سوخت زسر تا به قدم
رفت زين حادثه هائله بر باد فنا



شمع ايوان قدم رونق بزم «دنا»

با دل و با جگرش دانه انگور چه كرد
خرمني سوخت زيك خوشه بي قدر وبها