نور ولايت‏
در خردسالترين حافظ قرآن‏

مشخصات كتاب

نام كتاب : نور ولايت در خردسالترين حافظ قرآن‏ - دکتر سيّد محمّد حسين طباطبايى‏
تهيه وتنظيم: مؤسّسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر(ع)
ناشر: نشر مؤسّسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر(ع)
نوبت چاپ: اوّل‏
تاريخ انتشار: بهمن 1377
ليتوگرافى: كوثر
چاپخانه: امير
تيراژ: 3000 جلد
قيمت: 5000 ريال‏

مركز پخش: قم نشر مؤسّسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر(ع) تلفن: 735831
( كليّه حقوق طبع و نشر براى ناشر محفوظ است )
3 - 3 - 90137 - ISBN 964


اَللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحجت بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى‏ آبائِهِ فى‏ هذِهِ السَّاعَِْ وَ فى‏ كُلِّ ساعٍَْ وَلِيّاً وَحافِظاً وَعَيْناً حَتّى‏تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
وَقائِداً وَ ناصِراً وَدَليلاً
ديپلم افتخارى‏ دانشگاه اسلامى حجاز


بدينوسيله گواهى مى‏شود كه آقاى سيّد محمّد حسين طباطبايى توسط هيئت ممتحنين دانشگاه اسلامى حجت‏از در رشته «علم حفظ قرآن كريم» مورد ارزيابى قرار گرفت و در نتيجه، مدرك افتخارى دكتراى فلسفه به وى اعطا مى‏گردد
با اجازه از خداوند متعال و پيامبر برگزيده‏اش محمد(ص) و افراد مورد تاييد آنها
بيست و يكم شوال 1418 - نوزدهم فوريه 1998

حضرت علامه پيرفيض الاقطاب صديقى
حقوقدان و وكيل دادگسترى و رئيس دانشگاه‏


مقدمه حافظ ومفسر قرآن حضرت آيت اللّه خزعلى‏

«الحمدللّه والسلام على عباده الذين اصطفى، لاسيّما محمد المصطفى وآله الطيبين لاسيّما بقيْ اللّه لتراب مقدمه الفدأ واللعن على اعدائهم الى يوم الدين.»

«علم الهدى»، «سيّد محمد حسين طباطبايى» حافظ قرآن،
نه افسانه است نه افسون .
اعجوبه‏اى است افسانه‏گون.
خردسالى است بزرگ، بزرگتر از بزرگسالان .
خدايش چنين آفريد: «... فتبارك اللّه أحسن الخالقين.»(1)

درون آدمى را، روح والاى انسانى را، راز و رمزى است پيچيده كه فرشته هم به گشودن آن راه ندارد
مگر نگفتند: «أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدمأ.»(2)
و مگر نشنيدند: «انّى أعلم مالاتعلمون.»(3)
و همين بود كه خداوند، روح را به خود نسبت داد كه از روحم در او دميدم: «ونفخت فيه من روحى.»(4)
كه: روح، مربوط به من، چون بيتى در باره كعبه، خانه من؛ كه اين روح، چنان بلند پايه است كه به ديگر چيزش نسبت مدهيد! مربوط مكنيد كه آن، دون است و اين والا؛ و آن زير است، اين بالا، اين مخلوق برجسته، تنها منسبتش منم
اگر اين فراز پايه و سنگين مايه روح القدسش، مدد كند در گهواره و حتّى در رحم، سخن گويد و با رخصت‏
پروردگار، كار خدايى كند، از گِل، به شكل پرنده بسازد و با دَم خويش، زنده‏اش كند كه با دو بال خود به پرواز آيد، به كور، بينايى دهد و به پيس، شفا از درون خانه‏ها و جانها خبر دهد
و اين خاصّ خاصان است كه در انبيا و اوليا، جارى و سارى است بلكه حتّى در مقام رهبرى مردمان هم كه‏
رتبتى پايينتر از آن مقامات والا است، استمرار دارد. با هم به فرموده نغز پر مغز امام دهم، على بن محمد الهادى(ع) گوش بسپاريم:
«انّا للّه و انّا اليه راجعون! قدمضى ابو جعفر(ع).»
حضرت در مدينه از پدرش در بغداد ياد مى‏كند: «آه! ابو جعفر، پدرم، از دنيا رفت.»
پرسيدند: «چگونه فهميديد؟» (پيكى نيامده نامه‏اى نرسيده )
فرمود: «از جلال خداوند، چيزى بر من القأ شد كه قبلاً نداشتم.»
اين، نه آن ولايت تكوينى است كه آن را با پدر و در خردسالى و حتّى در رحم مادر داشته‏اند، اين مقام رهبرى، تنها نصب و اعلان از جانب خداوند نيست، بلكه در خارج ما بحذأ دارد
بگذار و بگذر از كوردلان كم مايه، كه حتى قبل از غدير خم، على(ع) را داراى اين منصب نمى‏دانند و با دست زدن زيد و عمرو به دستش، رهبرى را تثبيت مى‏كنند
بگذار و بگذر از آنان كه از كنار «انّما وليّكم اللّه و رسوله والّذين آمنوا الذين يقيمون الصلوْ و يؤتون الزكوْ وهم راكعون.»(5) گذاشتند و گذشتند و بيعت غدير كه براى گرد آوردن قدرت اجرايى ولايت بود با اصل منصب، ملتبس كردند: «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا.»(6)
به هر حال: روح القدس، روح را چنين بال و پر مى‏دهد و بالنده مى‏كند. از آن پس برمى‏خوريم با روحى كه با اين روح مؤيّد، تماس پيدا كند ولو يك لحظه كه دگرگون مى‏شود. هر اندازه، صاحب مقام اراده كند، تماس گيرنده، اثر پذير مى‏شود
داستان روح انگيز «زاذان خوش صدا» را شنيده‏ايد، با صدايى شيوا و آوايى خوش، شعر مى‏خواند كه اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «چرا نعمت صداى خوش را در شعر بكار مى‏برى؟ قرآن بخوان!»
گفت: «قرآن نمى‏دانم.»
گفت: «جلو بيا !»
در گوشش، كلمه‏اى گفت كه تمام قرآن در جانش چون نقش بر حجت‏ر، جايگزين شد
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى‏كرد
بلكه، مسيح كرد آنچه اين ديگران مى‏كنند؛ كه اين بسى بالاتر از مسيح است. مسيح هم مفتخر است، چه در پشت سر نوه‏اش، قامت نماز خواهد بست و نوه ايشان هم، كار پدر بزرگ را در عصر ما، درباره روستايى ساده دل پاك، «كربلايى كاظم ساروقى اراكى» انجام داد. فرمود: «قرآن بخوان.»
گفت: «قرآن نمى‏دانم كه ملاّ نرفته‏ام.»
فرمود: «من مى‏گويم قرآن بخوان.»
اين كلام، همان؛ و حفظ تمام قرآن، همان. چه حفظى كه به تمام آيات، به تمام كلمات، به عدد كلمه‏ها در قرآن، سلطه يافت، نه تنها حافظه مورد تأثير قرار گرفت كه چشم، هم
در آيات نوشته شده، نور مى‏ديد و بدينوسيله، آنها را از كلمات عربى مشابه تشخيص مى‏داد. قرآن رإ؛ّّض‏ع وارونه مى‏خواند از پايان سوره، آغاز و به آغاز سوره، خود را مى‏رساند
من، در كنار حوض مدرسه فيضيه، در حالى كه خود، مشغول حفظ قرآن بودم، از او پرسيدم كه: اين آيه، در كجاى قرآن است: «لكلّ نبأ مستقر وسوف تعلمون(7) ولتعلمُنّ نبأه بعد حين(8).»
بلافاصله گفت: «دو آيه است از دو جاى قرآن، انعام و ص، كه پهلوى هم قرارش داده‏اى.»
از اين هم بگذريم، گاه روحى بالنده مى‏شود نه با تأثير گذارى فرد مؤيّد، بل با معاشرت مخلصانه و از روى معرفت است كه اين اثر گرانبها بروز و ظهور مى‏يابد
ديديم «فضّه» خادمه سيدْ النسأ(س) از همدمى با اين مؤيّد به روح القدس، چنان قرآن در جانش آشيانه كرد كه اواخر عمر جز با قرآن صحبت نمى‏كرد حتّى در حاجات روزانه خود
بگذريم، گاه نه اين است و نه آن، روحى است سرشار از لطافت، پُر است از الطاف پروردگار: «يكاد زيتها يضئ ولو لم تمسسه نار.»(9)
در اينجا، كودك دو ساله‏اى را مى‏بينيم كه در صحن حياط مشغول بازى است، مادرش افرادى را تعليم قرآن مى‏كند، ناگهان پس از ختم درس، فرزند خويش را مى‏بيند كه همه آنچه را كه با زحمت و دقت، به ديگران آموخته، فرزند خردسالش بازگو مى‏كند: «يكاد زيته يضيئ ولو لم تمسسه نار.»
چه انبساط خاطرى، چه هيجانى، چه شگفت زدگى، دست مى‏دهد، نمى‏دانم؟
با همسر در ميان مى‏گذارد. همسر لايق، مدير، كاردان، كه خود حافظ قرآن است، موهبتى الهى را در برابر، احساس مى‏كند، شكرانه را كمر مى‏بندد كه از او بطور دقيق مراقبت كند، در بالندگيش بكوشد. اى خوشا فرزند خوب و اى بيشتر، خوشا از والدين بيدار و قدرشناس و شكرگزار
او را مورد مراقبت قرار مى‏دهد و در حفظ دادنش قرآن را، مى‏كوشد. پدر مى‏فهمد كه با روحى بزرگ در كالبدى كوچك، سر و كار دارد لذا بنده مى‏ديدم، پدر در گزارش دادن، خيلى كريمانه و بزرگوارانه از او ياد مى‏كند، مكرر از او شنيدم كه: «سيّد حسين مى‏فرمايد.»
با اندك زمانى، نوباوه عزيز، خردسال بزرگ، سيّد محمد حسين ما، حافظ تمام قرآن مى‏شود
حفظ، سلطه و دريافت تناسب آيات با مطالب كه بارها در كنار پدرش بودم كه از مطلبى سؤال مى‏كرد و مى‏خواست او آيه‏اى در اين باره بخواند، من و پدرش كه هر دو حافظ هستيم، به فكر فرو مى‏رفتيم كه: چه آيه‏اى مناسب است؟ وقتى سيّد حسين لب مى‏گشود، مى‏ديديم آن آيه كه او آورده به ذهن ما خطور نكرده است و صد در صد متناسب با سؤال است
روزى به او گفتم: «من تفسير مى‏گويم، بعضى نكات را در تفسير براى محصلين خاطر نشان مى‏كنم ولى به يادداشت آنها نمى‏پردازم، در اين باره چه به ذهنتان مى‏رسد؟»
بلافاصله گفت: «ولاتسأموا ان تكتبوه صغيراً او كبيراً الى أجله.»(10)
اين بخشى از آيه درباره كتابت قرض است كه هيج تناسبى براى سؤال از آن در ضمن آيه، فهميده نمى‏شود، ولى با تقطيع اين قسمت، چنان متلائم و متناسب مى‏نمايد كه گويى براى همين سؤال نازل شده است.
پرسيدم: «نظرت درباره تفسيرى كه به آن اشتغال دارم، چيست؟»
گفت: «كزرع أخرج شطأه فآزره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع.»(11)
خدا دانا است، به قدرى مرا اميدوار كرد كه به آينده‏اى فرّخ و خرّم دل بستم
آرى! خدا است كه با مدد غيبى، غرق شدگان در مادّه و مادّيات را تنبّه مى‏دهد
خود، فراموش كردگان را به ياد خود، به ياد گوهر گرانبهاى نفس، مى‏اندازد. از اخلاد در زمين كنارشان مى‏كشد و آنها، به ياد آن قدرت لايزال كه چنين به بندگانش مهر مى‏ورزد، مى‏افتند، بر گذشته، حسرت مى‏خورند و براى آينده، فكر جديدى در سر مى‏پرورند
تو اى طباطبايى عزيز!
تو اى فرد بزرگ!
نه تنها جاذبه‏اى بين خود و ديگران برقرار كردى كه:
جاذبه‏اى بين خودشان و گوهر گرانبهاى روحشان،
بين خودشان و پروردگار عزيز متعالشان،
بين خودشان و دنيا و محيط پر رمز و رازشان
از خداوند منّان مسألت دارم اين بيدارى را بيدار بدارد، به خواب ديگرى مبدّل نشود
اين ارتباط با خودش كه از حفظ قرآن هم گرانمايه‏تر است، بيمه فرمايد و بيمه‏اش را هم بيمه فرمايد كه منحل نگردد
از گرد آورندگان اين اثر نفيس فصول مختلف زندگى اين قرّْ العين، سپاس دارم و قدر مى‏گزارم و از خداى منّان، مسألت توفيق و مزيد تأييدشان را دارم
خوانندگان گرامى را هم توصيه مى‏كنم در هر فصل و در هر يك از رويدادها، تأمّل كنند و قبل از اعجاب به رويداد، به خالق اين پديده و به الطافش، فكر كنند و خود را از يأس و از ناچيز ديدن خويش، خالى كنند، فرزندان گرانمايه‏شان را ارزيابى كنند، شايد گنج نهفته‏اى در وجودشان بيابند
خداوندا ! به پاكانت، به نيكانت، به نزديكان دربارت، به مردم ما، به نظام ما، به كشور ما، به دست‏اندركاران دلسوز نظام ما، نظر لطفى عنايت فرما ! به ددان، به بدان، به بد سگالان نظام، ابتدا، رحمت فرما و هدايتشان نما و اگر نه در آمين، ربّ العالمين
خور اينند، خودشان را به خودشان مشغول كن و شرّشان را از سر مردم كوتاه فرما !
«والحمد للّه كما هو أهله ومستحقه والسلام عليكم وعلينا وعلى عباد اللّه الصالحين والحمد للّه ربّ العالمين.»

أبو القاسم خزعلى‏
عضو شوراى نگهبان و جامعه مدرسين قم‏
22 رجب 1419