تقيه از مسلمانان، در سيره عملي تابعين:

تقية سعيد بن جبير (متوفاي95هـ) از تمام مردم:

سعيد بن جبير، فقيه مشهور اهل سنت، از كساني است كه تقيه مي‌كرده است. قاسم بن سلام و خطيب بغدادي مي‌نويسند:

قال حدثنا مروان بن معاوية عن حسان بن أبي يحيى الكندي قال سألت سعيد بن جبير عن الزكاة؟ فقال: ادفعها إلى ولاة الأمر. فلما قام سعيد تبعته فقلت: إنك أمرتني أن أدفعها إلى ولاة الأمر وهم يصنعون بها كذا ويصنعون بها كذا؟ فقال: ضعها حيث أمرك الله سألتني على رؤس الناس فلم أكن لأخبرك.

از سعيد بن جبير در مورد زکات سؤال کردم؛ پاسخ داد: آن را به واليان حکومت بده.

وقتی که مجلس را ترك كرد با وي همراه شدم و گفتم: تو به من دستور دادی که آن را به واليان حکومت بدهم؟ با اينکه ايشان با زکات چنين و چنان مي‌کنند؛ پاسخ داد: آن را در همان راهی مصرف کن که خداوند دستور داده است؛ تو در حضور مردم سؤال کردی و من نمي‌توانستم به تو پاسخ بدهم.

أبو عبيد القاسم بن سلام (متوفاي224هـ )، كتاب الأموال، ج 1، ص 684، ح 1813، ناشر: دار الفكر.  - بيروت.  تحقيق: خليل محمد هراس، 1408هـ - 1988م؛

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، الفقيه و المتفقه، ج 2، ص 415، تحقيق: أبو عبد الرحمن عادل بن يوسف الغرازي، ناشر: دار ابن الجوزي - السعودية، الطبعة: الثانية، 1421هـ .

اين روايت نشان مي‌دهد كه سعيد بن جبير از تمامي مسلمانان تقيه مي‌كرده است.

تقيه عامر شعبى (متوفاي105 هـ) از حجاج:

عامر بن شُرَحْبِيل معروف به شعبي از بزرگان اهل سنت است كه ابن حجر در باره او مي‌گويد:

ثقة مشهور فقيه فاضل من الثالثة قال مكحول ما رأيت أفقه منه

فردی مورد اطمينان، مشهور، فقيه، دانشمند از طبقه سوم راويان است؛ مکحول گفته است: من دانشمند تر از او نديدم.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 287، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.

عامر شعبي از كساني است كه تقيه مي‌كرد. بلاذري و ابو حامد غزالي در اين باره مي‌نويسند:

حدثنا أحمد بن إبراهيم الدورقي، ثنا عبد الله بن عمرو المنقري، ثنا عبد الوارث أبو عبيدة، ثنا محمد بن ذكوان عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا على الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره.

از شعبی روايت شده است که گفت: ما در بصره نزد حجاج رفتيم؛ عده‌اي از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار نيز نزد او آمدند که در بين ايشان ابوسلمة فرزند عبد الرحمن بن عوف بود... حجاج با آنان مشغول گفتگو بود تا اينکه از علی بن ابی طالب سخن به مين آمد، حجاج به علي دشنام داد!!! ما نيز به خاطر نزديک شدن به او و ترس از شرّ او به علی دشنام داديم!!!

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 4، ص 315.

الغزالي، محمد بن محمد أبو حامد (متوفاي505هـ، إحياء علوم الدين، ج 2، ص 346،  ناشر: دار االمعرفة – بيروت.

ابن قتيبه دينوري مي‌نويسد:

قال الشعبي. ما لقينا من آل أبي طالب إن أحببناهم قتلونا، لإن أبغضناهم أدخلونا النار.

شعبی گفته است: از آل ابو طالب چه سختی‌ها كه نکشيديم، اگر آنان را دوست داشته باشيم ما را می‌کشند و اگر با آنان دشمن باشيم وارد آتش جهنم می‌شويم.

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، عيون الأخبار، ج 1، ص 91.

تقيه حسن بصري (متوفاي110هـ) از حجاج:

وي از فقهاي مشهور تاريخ اهل سنت است كه خود داراي مذهب مستقل فقهي و كلامي بود كه حتي تا قرن ششم در ميان مردم مقلد داشت.

ذهبي در باره او مي‌گويد:

كان كبير الشأن رفيع الذكر رأسا في العلم والعمل.

دارای جايگاهی بزرگ و نامی والا بود و در علم و دانش و عمل از رؤسا بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 1، ص 322، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

او از كساني است كه در موارد بسياري تقيه مي‌كرد؛ تا جايي كه جرأت نمي‌كرد، نام امير المؤمنين عليه السلام را در سلسله روايات خود نقل نمايد.

مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد:

عن يونس بن عبيد، قال: سألت الحسن، قلت: يا أبا سعيد إنك تقول: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وإنك لم تدركه؟ قال: يا ابن أخي لقد سألتني عن شئ ما سألني عنه أحد قبلك، ولولا منزلتك مني ما أخبرتك، إني في زمان كما ترى - وكان في عمل الحجاج - كل شئ سمعتني أقول: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم، فهو عن علي بن أبي طالب، غير أني في زمان لا أستطيع أن أذكر عليا.

از يونس بن عبيد روايت شده است که به حسن گفت: ای ابا سعيد؛ تو مي‌گويي رسول خدا (ص) چنين گفته است اما ايشان را نديده‌اي!!!

پاسخ داد: فرزند برادر، از من در مورد چيزی سؤال کردی که تا کنون کسی از من سؤال نکرده بود؛ و اگر تو نزد من جايگاهي نداشتی به تو پاسخ نمي‌دادم؛ ما در زمانی هستيم که اينگونه است – حجاج خليفه بود - هر آنچيزی که از من شنيدی که گفتم: رسول خدا (ص) چنين گفته است، آن را از علی بن ابی طالب شنيده‌ام؛ اما من در زمانی هستم که نمي‌توانم نام علی را بر زبان بياورم!!!

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 6، ص 124، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

العيني، بدر الدين أبو محمد محمود بن أحمد الغيتابى الحنفى (متوفاي855هـ)، مغانى الأخيار، ج 1، ص 210؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج 1، ص 204، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج 2، ص 96، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م؛

القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاي1332 هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج 1، ص 143، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ - 1979م.

محمد بن اسماعيل بخاري نيز به نقل از حسن بصري مي‌نويسد:

وَقَالَ الْحَسَنُ التَّقِيَّةُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

حسن بصری گفته است تقيه تا روز قيامت ادامه دارد!!!

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 6، ص 2545، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

تقية رجاء بن حيوة (متوفاي112هـ) از وليد بن عبد الملك:

وي از بزرگان تابعين بوده كه ذهبي در تاريخ الإسلام، ج7، ص361، از او با عناوين «أحد أئمة التابعين، وثّقه غير واحد، سيد أهل الشام » ياد مي‌كند.

قرطبي داستان تقيه وي را از وليد بن عبد الملك اين گونه نقل مي‌كند:

وقال إدريس بن يحيى كان الوليد بن عبد الملك يأمر جواسيس يتجسسون الخلق يأتونه بالأخبار قال: فجلس رجل منهم في حلقة رجاء بن حيوة فسمع بعضهم يقع في الوليد فرفع ذلك إليه فقال: يا رجاء أذكر بالسوء في مجلسك ولم تغير فقال: ما كان ذلك يا أمير المؤمنين فقال له الوليد: قل: آلله الذي لا إله إلا هو قال: آلله الذي لا إله إلا هو فأمر الوليد بالجاسوس فضربه سبعين سوطا فكان يلقى رجاء فيقول: يا رجاء بك يستقى المطر وسبعون سوطا في ظهري فيقول رجاء: سبعون سوطا في ظهرك خير لك من أن يقتل رجل مسلم.

ادريس بن يحيی گفته است که وليد بن عبد الملک به جاسوسان خويش دستور داده بود تا از مردم جاسوسی کرده و به وی خبر دهند.

يکی از اين جاسوسان در جلسه رجاء بن حيوة نشسته بود و شنيد که يکی از ايشان به وليد دشنام مي‌دهد؛ به وليد گزارش داد.

وليد به رجاء گفت: شنيده ام در حضورت به من دشنام مي‌دهند و تو پاسخ نمي‌دهی؟

گفت: ای امير مومنان چنين نبوده است.

وليد گفت: به خدا قسم بخور.

وی نيز به خدا قسم خورد.

وليد دستور داد تا جاسوس را آورده و هفتاد شلاق زدند.

پس از آن هر گاه آن فرد جاسوس رجاء را مي‌ديد، مي‌گفت: ای رجاء، چه طور است که به دعای تو باران مي‌بارد؛ اما من به خاطر تو هفتاد ضربه شلاق خورده ام؟

پاسخ داد: تو هفتاد ضربه شلاق بخوری بهتر از آن است که مسلمانی کشته شود.

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 10، ص 190،  ناشر: دار الشعب – القاهرة.

قرطبي اين قصه را در ذيل آيه « إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ» آورده است كه دلالت بر مشروعيت تقيه دارد.

تقيه ابن شهاب زهري (متوفاي125هـ) از بني امية:

ابن شهاب زهري از كساني است كه در دربار بني اميه جايگاه ويژه‌اي داشته است.

ابن حجر مي‌نويسد:

الفقيه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة.

فقيه، حافظ (بيش از 100000 روايت حفظ است)؛ کسی است که همه بر بزرگی و جايگاه علمی او اتفاق دارند؛ وی از رؤساس طبقه هفتم است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج 1، ص 506، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.علي بن عابس.

ذهبي نيز مي‌نويسد:

كان رحمه الله محتشما جليلا بزي الأجناد له صورة كبيرة في دولة بني أمية.

زهري، داراي مال و ثروت زيادي بود و در حكومت بني اميه اسم و رسمي داشت.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 5، ص 337، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

از برخي نقل‌ها استفاده مي‌شود كه وي به خاطر ترس از دربار بني اميه از نقل فضائل امير مؤمنان عليه السلام خودداري مي‌كرده است.

ابن اثير جزري در اسد الغابه مي‌نويسد:

قال عبيد الله بن العلاء بعد نقل الزهري حديث الغدير: فقلت للزهري: لا تحدّث بهذا الشام، وأنت تسمع ملء أذنيك سب علي، فقال: والله إن عندي من فضائل علي ما لو تحدّثت بها لقتلت.

عبيد الله بعد از نقل حديث از زهري مي‌گويد: به زهری گفتم: حديث غدير را در شام نقل نکن؛ درحالي كه گوش‌های تو مملو از دشنام علی است (همه جا به علي ناسزا مي‌گويند).

 وی پاسخ داد: قسم به خدا من آن قدر از فضايل علی مي‌دانم که اگر بر زبان بياورم کشته خواهم شد.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)،  أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 450، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

و نيز به نقل از ابو احمد عسكري مي‌نويسد:

يقال إن الأوزاعي لم يرو في الفضائل حديثاً غير هذا، والله أعلم. قال: وكذلك الزهري لم يرو فيها إلا حديثاً واحداً، كانا يخافان بني أمية.

گفته مي‌شود که اوزاعی در مورد فضائل (علی) غير از اين يک روايت نقل نکرده است.

و زهری نيز تنها يک روايت نقل کرده است؛ زيرا آن دو از بنی اميه مي‌ترسيدند.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)،  أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 2، ص 28، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

تقية واصل بن عطاء (متوفاي131هـ) از خوارج:

واصل بن عطا، متكلم مشهور اهل سنت، نيز از كساني است كه تقيه مي‌كرده است. تنوخي بصري و ابو الفرج بن جوزي مي‌نويسند:

أن أبا حذيفة، واصل بن عطاء، خرج يريد سفراً في رهط من أصحابه، فاعترضهم جيش من الخوارج. فقال واصل لأصحابه: لا ينطق منكم أحد، ودعوني معهم. فقالوا: نعم. قال: فقصدهم واصل، واتبعه أصحابه. فلما قربوا بدأ الخوارج ليوقعوا بهم، فقال: كيف تستحلون هذا، وما تدرون ما نحن، ولأي شيء جئنا؟ قالوا: نعم، فما أنتم؟ قال: قوم من المشركين، جئناكم مستجيرين لنسمع كلام الله.

قال: فكفوا عنهم، وبدأ رجل يقرأ عليهم القرآن. فلما أمسك، قال له واصل: قد سمعنا كلام الله، فأبلغنا مأمننا حتى ننظر في الدين. فقالوا: هذا واجب، سيروا. قال: فسرنا، والخوارج والله معنا برماحهم، يسيروننا ويحموننا، عدة فراسخ، حتى قربنا من بلد لا سلطان لهم عليه. فقالوا: ذاك مأمنكم؟ فقال واصل: نعم، فارجعوا عنا. فانصرفوا.

روزی ابو حذيفه واصل بن عطاء با جمعي از همراهان خويش به سفر مي‌رفت؛ گروهی از سربازان خوارج مانع ايشان شدند؛ وی به همراهانش گفت: هيچ کدام از شما سخن نگويد؛ بگذاريد من با ايشان سخن بگويم.

واصل نزد آنان رفت و همراهانش نيز با او آمدند؛ وقتی که نزديک شدند خوارج خواستند به ايشان تير اندازی کنند اما وی گفت: چگونه مي‌خواهيد ما را بکشيد با اينکه ما را نمي‌شناسيد و نمي‌دانيد برای چه نزد شما آمده ايم؟

پرسيدند خوب شما چه کسانی هستيد؟

گفت: ما گروهی از مشرکين هستيم که نزد شما آمده و پناه مي‌خواهيم تا کلام خدا را بشنويم.

گروه خوارج يا شنيدن سخنانش آرام گرفتند و يکی از آنان آياتي از قرآن را خواند؛ وقتی که قرآن خواندن وی تمام شد واصل به او گفت: اكنون ما را به جای امنی برسانيد تا در مورد دين شما بينديشيم!!!

گفتند: اين کار واجب است!!! با ايشان برويد.

خوارج نيزه به دست تا مسافتي دور و با محافظت با ما همراهي کردند!!! نزديک شهری رسيديم که از حاكميت خوارج خارج بود؛ پرسيدند: آيا اينجا برای شما جای امنی است؟

پاسخ داديم: آری، و آنان بازگشتند.

التنوخي البصري، أبو علي المحسن بن علي بن محمد بن أبي الفهم (متوفاي384هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة، ج 1، ص 380، تحقيق: مصطفى حسين عبد الهادي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ-2004م؛

ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي597 هـ)، كتاب الأذكياء، ج 1، ص 120، ناشر: مكتبة الغزالي.

تقيه از مسلمانان، در سيره عملي علماي اهل سنت:

تقيه إمام أبوحنيفة (متوفاي150هـ) از منصور دوانيقي:

نا حمزة ابن عبدالله الخزاعى ان أبا حنيفة هَرَّبَ من بيعة المنصور جماعةً من الفقهاء، قال أبو حنيفة: لي فيهم أسوة، فخرج مع أولئك الفقهاء فلما دخلوا على المنصور أقبل على أبي حنيفة وحده من بينهم فقال له: أنت صاحب حيل، فالله شاهد عليك أنّك بايعتنى صادقا من قلبك. قال: الله يشهد علي ّ حتى تقوم الساعة، فقال: حسبك.

 فلما خرج أبو حنيفة قال له أصحابه: حكمت على نفسك بيعته حتى تقوم الساعة!!

قال: إنّما عنيت حتى تقوم الساعة من مجلسك إلى بول أو غائط أو حاجة حتى يقوم من مجلسه ذلك.

حمزه بن عبد الله خزاعی روايت کرده است که ابو حنيفه گروهی از فقها را از بيعت با منصور فراری داد. سپس گفت: آنان برای من اسوه هستند و با آن فقيهان همراه شد.

و چون نزد منصور رفتند، وی رو به ابو حنيفه کرد و گفت: تو هستی که همه اين حيله‌ها را کرده‌ای. خداوند شاهد بر تو باشد که از درون قلبت با من بيعت نمايي.

ابو حنيفه گفت: خداوند شاهد باشد تا روزی که قيامت شود؛ منصور نيز قبول کرد

وقتی كه ابو حنيفه بيرون رفت همراهان وی گفتند: تو بر خودت بيعت با منصور را تا روز قيامت لازم کردی. پاسخ داد: مقصود من از «تقوم الساعة» آن بود که تا زمانی که او از براي قضاي حاجت و رفتن به دسشتويي ويا براي كار ديگر از جايش برخيزد.!!!

النمري القرطبي، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي463هـ)، الانتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء مالك والشافعي وأبي حنيفة رضي الله عنهم، ج 1، ص 159، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت

تقيه امام مالك بن أنس (متوفاي179هـ)، از بني امية:

ترس مالك از بنو اميه سبب شده بود كه وي نتواند از امام صادق عليه السلام روايتي نقل كند.

مزي در تهذيب الكمال و ذهبي در سير اعلام النبلاء و ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب مي‌نويسد:

عن مصعب بن عَبد الله الزبيري: سمعت الدَّراوَرْدِيّ يقول: لم يرو مالك عن جعفر حتى ظهر أمر بني العباس.

از دراوردی شنيدم که مي‌گفت: مالک تا زمانی که بنی عباس به حکومت رسيدند از جعفر بن محمد روايت نمي‌کرد!!!

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج5، ص76، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج6،‌ ص256، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج2،‌ ص88، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

تقية علي بن عيسى الرماني (متوفاي384هـ) از شيعيان:

ابن حجر عسقلاني مدعي شده كه تشيع علي بن عيسي رماني از باب تقيه بوده است:

وقد ذكر أبن النديم في الفهرست أن مصنفات علي بن عيسى الرماني التي صنفها في التشيع لم يكن يقول بها وإنّما صنّفها تقية؛ لأجل انتشار مذهب التشيع في ذلك الوقت...

ابن نديم در فهرست خويش گفته است: كتابهايي كه علی بن عيسی رمانی به نفع تشيع نوشته، اعتقادی به مضمون آن‌ها نداشته است چون در محيطي قرار گرفته بود كه تشيع در آن رواج داشت و تقيه كرده بود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)،  لسان الميزان، ج 4، ص 248، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

تقيه موسي بن الحسن بن المسمار (متوفاي433هـ) از شيعيان:

شمس الدين ذهبي تشيع علي بن موسي بن حسين دمشقي را هم تقيه‌اي دانسته و مي‌نويسد:

ولعل تشيّعه كان تقية لا سجية؛ فإنّه من بيت الحديث ولكن غلت الشام في زمانه بالرفض بل ومصر والمغرب بالدولة العبيدية بل والعراق وبعض العجم بالدولة البويهية واشتد البلاء دهرا وشمخت الغلاة بأنفها وتواخى الرفض والاعتزال حينئذ.

ظاهرا تشيع موسی بن حسن بن مسمار از روی تقيه بوده است؛ و نه از روی اعتقاد؛ زيرا وی از خانواده اهل حديث است؛ اما در زمان وی شام پر از رافضيان شده بود؛ و حتی مصر و مغرب در حکومت عبيديان؛ و عراق و بعضی از عجم‌ها در دولت آل بويه بوده است.

در آن زمان بلا بسيار زياد شده بود؛ و غاليان در آن زمان مقام شامخی داشته و تشيع و اعتزال آزاد بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 507، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

تقية علماء و مردم اهل سنت در فتنه خلق القرآن:

مذهب اعتزال در زمان خلفاي عباسي به اوج خود رسيده بود و خلفاي عباسي مردم را مجبور به پذيرش اعتقادات كلامي معتزله مي‌كردند؛‌ به طوري كه هركس معتقد به خلق قرآن بود، كشته مي‌شد، بسياري از علما و تقريباً تمام مردم اهل سنت، دعوت سلاطين را اجابت كرده و به عدم خلق قرآن اقرار مي‌كردند؛ با اين كه اعتقاد قلبي آن‌ها عكس آن بود. تاريخ نويسان اهل سنت از اين فتنه به «محنة خلق القرآن» ياد مي‌كنند و تقيه كردن مردم را تأييد و به آن مشروعيت ميبخشيدند.

ذهبي،‌ دانشمند مشهور اهل سنت در باره اين فتنه مي‌نويسد:

من أجاب تقية فلا بأس عليه.

هرکس از روی تقيه پاسخ داده باشد اشکالی ندارد!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 322، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

اين روش در بين اكثر معاصران رواج يافته بود از جمله:

1. خطيب بغدادي مي‌نويسد:

جاء عمر بن حماد بن أبي حنيفة فجلس إلينا فقال سمعت أبي حماد يقول بعث إبن أبي ليلى إلى أبي حنيفة فسأله عن القرآن؟ فقال: مخلوق.

 فقال: تتوب والا أقدمت عليك. قال: فتابعه فقال: القرآن كلام الله. قال: فدار به في الخلق يخبرهم أنّه قد تاب من قوله القرآن مخلوق. فقال أبي: فقلت لأبي حنيفة: كيف صرت إلى هذا وتابعته؟ قال: يا بُني خفت أن يَقْدِم عَلَيَّ فأعطيته التقية.

عمر بن حماد بن ابی حنيفه نزد ما آمد و گفت: از پدرم شنيدم که مي‌گفت: ابن ابی ليلی شخصي را نزد ابو حنيفه فرستاد و از وی در مورد قرآن سؤال کرد؛ وی پاسخ داد: قرآن مخلوق است.

ابن ابی ليلی گفت: يا توبه مي‌کنی و يا عليه تو اقدام مي‌کنم!!!

به همين سبب ابوحنيفه از وی اطاعت کرده و گفت: قرآن کلام خداست؛ وی را در شهر مي‌گرداندند و اين مطلب را به مردم مي‌گفت که وی از اعتقاد به مخلوق بودن قرآن دست برداشته است.

پدرم گفت: از ابوحنيفه پرسيدم چرا اين کار را کردی و از او تبعيت نمودی؟

پاسخ داد: ای فرزند ترسيدم که عليه من اقدامی انجام دهند، به همين جهت به وی از روی تقيه پاسخ گفتم.

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 13، ص 387، رقم: 7467، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

2. ذهبي در ترجمه سعيد بن سليمان مي‌نويسد:

سعيد بن سليمان الحافظ الثبت الإمام أبو عثمان الضبي الواسطي البزاز الملقب بسعدويه سكن بغداد ونشر بها العلم ... .

وأما أحمد بن حنبل فكان يغض منه ولا يرى الكتابة عنه؛ لكونه أجاب في المحنة تقية... وقال أبو بكر الخطيب: كان سعدويه من أهل السنة وأجاب في المحنة.

قال أحمد بن عبد الله العجلي: قيل لسعدويه بعدما انصرف من المحنة ما فعلتم قال كفرنا ورجعنا.

سعيد بن سليمان، حافظ، مورد اعتماد و پيشوا، لقبش سعدويه و ساكن بغداد بود و در آن جان علم را گسترش داد ... .

احمد حنبل چشمش را در برابر گفته‌هاي سعيد بن سليمان مي‌بست و حديث وي را نمي‌نوشت، چون در زمان فتنه و آشوب تقيه كرده و پاسخ غير واقع داده بود...ابوبكر خطيب گفته است: سعدويه از اهل سنت است و در زمان فتنه پاسخ تقيه اي داده است. احمد بن عبد الله عجلي گفته است: از سعدويه پس از بازگشت از واقعه فتنه پرسيدند: چكار كرديد؟ گفت: كافر شديم و بازگشتيم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 10، ص481 ـ 482، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

3. ذهبي در ترجمه أبو نصر التمار مي‌نويسد:

قلت أجاب تقية وخوفا من النكال وهو ثقة بحاله ولله الحمد

او از روی تقيه و ترس از عقوبت پاسخ گفته است؛ ولي در هر حال او مورد وثوق و اعتماد است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 10، ص 573، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

4. تاج الدين سبكي در ترجمه ابراهيم بن المنذر بن عبد الله مي‌نويسد:

كان حصل عند الإمام أحمد رضى الله عنه منه شئ؛ لأنه قيل خلط فى مسألة القرآن كأنه مجمح فى الجواب.

قلت: وأرى ذلك منه تقية وخوفا ولكن الإمام أحمد شديد فى صلابته جزاه الله عن الإسلام خيرا ولو كلف الناس ما كان عليه أحمد لم يسلم إلا القليل.

امام احمد بن حنبل، از وی روايات اندکی داشت؛ زيرا در مورد وی گفته شده بود که در بحث قرآن پايش لغزيده و پاسخ گفته است!!!

به نظر من اين کار وی از روی تقيه بوده است اما امام احمد بسيار پابرجا بود (و از روی تقيه پاسخ نمي‌داد) خدا او را پاداش خير دهد؛ و اگر همه مردم به اعتقادی مانند اعتقاد احمد بن حنبل مامور بودند جز عده اندکی از تعرض حكومت و نابودي، سالم نمي‌ماندند!!!

5. يحيي بن معين از كساني است كه در اين قضيه تقيه مي‌كرد.

ذهبي به نقل از أبو زرعه رازي مي‌نويسد:

كان أحمد بن حنبل لا يرى الكتابة عن أبي نصر التمار ولا عن يحيى بن معين ولا عن أحد ممّن امتحن فأجاب.

احمد بن حنبل اعتقاد داشت که نبايد از ابی نصر تمار و يحيي بن معين و نه از ديگر کسانی که در دوران محنت پاسخ گفته‌اند روايت نوشت!!!

و بعد در جواب مي‌نويسد:

قلت: هذا امر ضيّق ولا حرج على من أجاب في المحنة؛ بل ولا على من أكره على صريح الكفر عملاً بالآية وهذا هو الحق وكان يحيى رحمه الله من أئمة السنة فخاف من سطوة الدولة وأجاب تقية.

به نظر من اين کار دشواري است و بر آنان كه در محنت خلق قرآن پاسخ گفته‌اند اشكالي نيست و حتی بر کسانی که به خاطر عمل به آيه (تقيه) به طور صريح کفر گفته‌اند!!! و حق هم همين است، يحيي از امامان اهل سنت بود و چون از قدرت دولت ترسيده بود لذا تقيه كرده و پاسخ گفته است!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 87، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

ابن حجر عسقلاني در ترجمه اسماعيل بن حمّاد مي‌نويسد:

قال يوسف في المرآة وكان إسماعيل بن حماد ثقة صدوقا لم يغمزه سوى الخطيب فذكر المقالة في القرآن قال السبط انما قاله تقية كغيره

يوسف در کتاب مرآة گفته است: اسماعيل بن حماد مورد اطمينان و راستگو است و هيچ کس به او اشکال نگرفته است به جز خطيب که کلام وی در مورد قرآن را نقل کرده است؛ اما سبط در مورد او گفته است که وی اين سخنان را از روی تقيه گفته است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)،  لسان الميزان، ج 1، ص 399، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

تقيه علماي اهل سنت در احكام شرعي:

ابن عربي در تفسير آيه « وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ » مي‌نويسد:

ولامتنان الباري سبحانه وتعظيم النعمة فيه فإنه مقتات مدَّخر فلذلك قلنا بوجوب الزكاة فيه وإنّما فرّ كثير من العلماء من التصريح بوجوب الزكاة فيه تقية جور الولاة فإنّهم يتحاملون في الأموال الزكائية فيأخذونها مغرماً.

علت وجوب زکات در مورد انجير و زيتون آن است که خداوند در مورد آن دو نعمت، آن‌ها را بسيار بزرگ دانسته است و مردم آن را جمع آوری کرده و نگه مي‌دارند؛ به همين سبب ما در مورد آن‌ها فتوای به وجوب زکات داديم؛ اما فرار بسياری از علما از تصريح به وجوب زکات در اين دو، تقيه از ظلم حاکمان بوده است؛ زيرا ايشان اموال به دست آمده از زکات را برای خويش جمع آوری مي‌کردند ( و اگر فتوا به زکات داشتن انجير و زيتون مي‌دادند، اين دو را نيز غصب مي‌کردند).

إبن العربي، أبو بكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج 4، ص 413، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.

فتواي فقهاي اهل سنت مبني بر مشروعيت تقيه از حاكمان جور:

إبن خويز منداد،‌ از بزرگان مالكي‌ها است كه علامه محمد بن مخلوف در باره او مي‌نويسد:

أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عبد الله بن خويز منداد: الإمام العالم المتكلّم الفقيه الأصولي ... .

وی امام، دانشمند و از علمای علم کلام، فقه و اصول است.

مخلوف، محمد بن محمد بن عمر بن قاسم، طبقات المالكية، ج1، ص154.

وي از كساني است كه تقيه از حاكمان جور را جايز دانسته است. ابن عربي مالكي و أبو حيان اندلسي مي‌نويسند:

وقال إبن خويز منداد: وأما طاعة السلطان فتجب فيما كان لله فيه طاعة ولا تجب فيما كان لله فيه معصية ولذلك قلنا: إن ولاة زماننا لا تجوز طاعتهم ولا معاونتهم ولا تعظيمهم ويجب الغزو معهم متى غزوا والحكم من قبلهم وتولية الإمامة والحسبة وإقامة ذلك على وجه الشريعة وإن صلوا بنا وكانوا فسقة من جهة المعاصي جازت الصلاة معهم وإن كانوا مبتدعة لم تجز الصلاة معهم إلا أن يخافوا فيصلى معهم تقية وتعاد الصلاة.

ابن خويز منداد گفته است: اطاعت از سلطان در جايي که اطاعت خداوند باشد واجب است؛ اما در جايي که عصيان خداوند است واجب نيست؛ و به همين سبب گفته‌ايم که حاکمان زمان ما، اطاعت از ايشان و ياری کردن و بزرگ دانستنشان جايز نيست؛ اما اگر جهاد کردند بايد ايشان را ياری کرد؛ و واجب است که از طرف ايشان قضاوت و امامت و مسئوليت قبول کرد و آن را مطابق با شريعت انجام داد.

و اگر خود امام جماعت شدند در صورتی مي‌توان پشت سر ايشان نماز خواند که اهل بدعت نباشند؛ اما اگر اهل بدعت بودند نماز پشت سر ايشان جايز نيست؛ مگر از روی تقيه به خاطر ترس از ايشان؛ و نماز را بايد تکرار کند.

إبن العربي، أبو بكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج 5، ص 259، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان؛

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف، تفسير البحر المحيط، ج 3، ص 291، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض؛ شارك في التحقيق: 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي؛ 2) د.أحمد النجولي الجمل،  ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م.

ابن عربي مالكي در باره تقيه از حاكمان فاسق مي‌نويسد:

ومن العجب أن يجوز الشافعي ونظراؤه إمامة الفاسق ومن لا يؤتمن على حبَّة مال كيف يصح أن يؤتمن على قنطار دين وهذا إنما كان أصله أنَّ الولاة الذين كانوا يصلُّون بالناس لما فسدت أديانهم ولم يمكن ترك الصلاة وراءهم ولا استطيعت إزالتهم صُلِّيَ معهم ووراءهم كما قال عثمان الصلاة أحسن ما يفعل الناس فإذا أحسنوا فأحسن معهم وإذا أساؤوا فاجتنب إساءتهم ثم كان من الناس من إذا صلَّى معهم تقيّة أعادوا الصلاة لله ومنهم من كان يجعلها صلاته وبوجوب الإعادة أقول فلا ينبغي لأحد أن يترك الصلاة خلف من لا يرضى من الأئمة ولكن يعيد سرّاً في نفسه ولا يؤثر ذلك عند غيره.

عجيب اينجا است که شافعی و فقيهان شبيه به او، امامت فاسق را جايز مي‌دانند؛ کسی که نمي‌توان او را بر يک دانه، مورد اطمينان دانست، چگونه مي‌توان او را امين در دين دانست؟

اصل اين قضيه آن است که حاکمانی که بر مردم نماز مي‌خواندند، وقتی که بی دين بودند، شخص نمي‌توانست پشت سر ايشان نماز بخواند و نه مي‌توانست آنان را از کار بر کنار کند؛ به همين جهت با ايشان نماز مي‌خواند؛ همانطور که عثمان گفته است که نماز بهترين کاری است که مردمان انجام مي‌دهند؛ اگر ايشان اين کار نيک را انجام دادند تو نيز با ايشان انجام بده؛ اما اگر کارهای پليد انجام دادند، تو آن را انجام مده.

همچنين عده‌اي از مردم بوده‌اند که وقتی با ايشان از روی تقيه نماز مي‌خواندند، اين نماز را برای خداوند تکرار مي‌کردند؛ عده‌اي نيز آن نماز را به عنوان نماز واجب خويش دانسته و ديگر نماز را تکرار نمي‌کردند؛ اما نظر من آن است که بايد اين نماز را تکرار کند.

بنابراين سزاوار نيست که نماز پشت سر اين امامان جماعت که از جهت دينی مورد اطمينان نيستند ترک شود؛ اما اين نماز را دوباره به طور پنهانی تکرار کند، و اين کار را در نزد ديگران انجام ندهد.

إبن العربي، أبو بكر محمد بن عبد الله (متوفاي543هـ)، أحكام القرآن، ج 4، ص 147، تحقيق: محمد عبد القادر عطا ، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان؛

الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 16، ص 312، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

موارد تقيه:

حال سؤال اين جا است كه در چه مواردي مي‌توان تقيه كرد؟ آيا رهبران ديني ضوابط خاصي براي آن تعيين كرده‌اند يا اين كه در هر موردي كه انسان صلاح دانست مي‌تواند تقيه كند؟

آن چه از ظاهر ادله مشروعيت تقيه استفاده مي‌شود، اين است كه تقيه در تمامي موارد ضروري كه عقل اهم بودن آن را بر اظهار عقيده، تشخيص دهد، قابل اجرا است. قرآن كريم در آيه اكراه « إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً » به صورت مطلق ترس از كفّار را مجوز برقراري رابطه دوستانه با آنان قرار داده است كه شامل تمامي موارد جاني، مالي و... مي‌شود.

مرحوم طبرسي در ذيل همين آيه مي‌نويسد:

وفي هذه الآية دلالة على أن التقية جائزة في الدين عند الخوف على النفس. وقال أصحابنا: آن‌ها جائزة في الأحوال كلها عند الضرورة، وربما وجبت فيها لضرب من اللطف والاستصلاح. وليس تجوز من الأفعال في قتل المؤمن، ولا فيما يعلم أو يغلب على الظن أنه استفساد في الدين.

اين آيه دلالت دارد که تقيه در دين در هنگام ترس بر جان جايز است؛ و علمای شيعه گفته‌اند اگر ضرورت باشد در همه حال شخص مي‌تواند تقيه بنمايد؛ و گاهی نيز واجب است؛ زيرا سبب اصلاح خواهد گرديد؛ اما کشتن مؤمن را نمي‌شود با تقيه جايز شمرد؛ و نيز کارهايي را که شخص مي‌داند يا گمان مي‌کند انجام آن کار‌ها سبب نابودی دين خواهد گرديد.

الطبرسي، أمين الاسلام أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 274، تحقيق وتعليق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت الطبعة: الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

روايات بسياري نيز اين مطلب را تأييد مي‌كند.

شيخ كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف كافي با سند صحيح نقل مي‌كند:

عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السالم قَالَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَصَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِه‏.

امام باقر عليه السّلام فرمود: تقيه هنگام هر بيچارگى است، و تقيه‏كننده خود داناتر به آنست زمانى كه برايش پيش مى‏آيد. (خود انسان مورد ناچارى را بهتر مي‌فهمد).

الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص219، ج13،‌ باب التقية، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ .ش.

و باز با سند صحيح نقل مي‌كند:

عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ وَمَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ وَمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَزُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ‏.

امام باقر عليه السّلام فرمود: در هر موردى كه آدميزاد به تقيه ناچار شود: خدا آن را برايش حلال ساخته است.

الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج2، ص220، ح18، باب التقية، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ .ش.

نتيجه:

مشروعيت تقيه از مسلّمات مذهب پيروان اهل بيت است و علماي اهل سنت نيز در عمل و گفتار آن را تأييد كرده‌اند كه مشروعيت آن با دلايل عقلي، قرآني و روائي قابل اثبات است.

بنابراين كساني كه با سمپاشي‌ها و طرح شبهه‌هاي غير مفيد و ناعادلانه، جوّي مسموم و غير منصفانه نسبت به اعتقادات شيعه به وجود مي‌آورند، اميدواريم با خواندن اين مقاله پرده ضخيم شك و بدبيني را كنار زده و در برابر مذهب و سخن حق خاضعانه تسليم شوند.

 

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)