تقيه از مسلمانان، در سيره عملي رسول خدا (ص) و صحابه:

رسول خدا (ص) از قوم عايشه، تقيه مي‌كرد:

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش مي‌نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ رضى الله عنهم زَوْجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قَالَ لَهَا أَلَمْ تَرَىْ أَنَّ قَوْمَكِ لَمَّا بَنَوُا الْكَعْبَةَ اقْتَصَرُوا عَنْ قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ. فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ تَرُدُّهَا عَلَى قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ. قَالَ: « لَوْلاَ حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالْكُفْرِ لَفَعَلْتُ».

از عائشه همسر رسول خدا (ص) روايت شده است که آن حضرت فرمود: آيا نمي‌دانی که قوم تو وقتی کعبه را ساختند آن را از پايه‌هائی كه حضرت ابراهيم قرار داده بو کوچک تر گرفته‌اند؟

گفتم: چرا شما آن را به حالت اول باز نمي‌گردانيد؟

فرمود: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند (ايمانشان قوی بود) چنين می‌کردم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 573 ح 1506 و ج 3، ص 1232، ح 3188 و ج 4، ص1630، ح4214، ( ج 2 ص 156 و ج 4، ص 118 طبق برنامه مكتبه اهل البيت عليهم السلام) تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و در روايت ديگر مي‌نويسد:

عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال لها يا عَائِشَةُ لَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ لَأَمَرْتُ بِالْبَيْتِ فَهُدِمَ فَأَدْخَلْتُ فيه ما أُخْرِجَ منه وَأَلْزَقْتُهُ بِالْأَرْضِ وَجَعَلْتُ له بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا فَبَلَغْتُ بِهِ أَسَاسَ إبراهيم.

از عائشه روايت شده است که رسول خدا (ص) به او فرمود: اگر قوم تو تازه از کفر جدا نشده بودند دستور مي‌دادم که کعبه را خراب کنند و آن مقدار از کعبه را که از آن بيرون مانده است، وارد آن مي‌كردم و کف آن را با زمين هم سطح و برای آن دو در از شرق و غرب قرار مي‌دادم و آن را مانند زمان حضرت ابراهيم درست مي‌کردم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 574، ح1509 (ج 2 ص 156 طبق مكتبه اهل البيت عليهم السلام)، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و احمد بن حنبل (متوفاي241هـ) روايت را اين گونه نقل مي‌كند:

سَمِعْتُ ابْنَ الزُّبَيْرِ يَقُولُ حَدَّثَتْنِي خَالَتِي عَائِشَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهَا لَوْلَا أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِشِرْكٍ أَوْ بِجَاهِلِيَّةٍ لَهَدَمْتُ الْكَعْبَةَ فَأَلْزَقْتُهَا بِالْأَرْضِ وَجَعَلْتُ لَهَا بَابَيْنِ بَابًا شَرْقِيًّا وَبَابًا غَرْبِيًّا وَزِدْتُ فِيهَا مِنْ الْحَجَرِ سِتَّةَ أَذْرُعٍ فَإِنَّ قُرِيْشًا اقْتَصَرَتْهَا حِينَ بَنَتْ الْكَعْبَةَ.

از ابن زبير روايت شده است که خاله من عائشه مي‌گفت: رسول خدا (ص) فرمود: اگر قوم تو تازه از کفر و جاهليت جدا نشده بودند، کعبه را خراب می‌کردم و کف آن را با زمين يکی می‌کردم و برای آن، دو در از شرق و غرب می‌گذاشتم و شش ذراع از سمت حجر به آن اضافه می‌کردم؛ زيرا قوم تو کعبه را به همين اندازه (کوچک تر از اندازه اصلی) درست کرده‌اند.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 6، ص 179، ح 25502، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

الباني بعد از اين حديث مي‌گويد:

أخرجه الإمام مسلم وأبو نعيم والطحاوي والبيهقي ( 5 / 89 ) وأحمد ( 6 / 179 - 180 ). قلت: وهذا إسناد صحيح على شرط البخاري.

اين روايت را امام مسلم، ابو نعيم، طحاوی، بيهقی و احمد نقل کرده‌اند و من نيز مي‌گويم اين روايت بنا بر شروط بخاری صحيح است.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل، كتاب الحج، ج 4، ص305، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 - 1985 م.

ابن ماجه قزويني مي‌نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- عَنِ الْحِجْرِ. فَقَالَ « هُوَ مِنَ الْبَيْتِ ». قُلْتُ مَا مَنَعَهُمْ أَنْ يُدْخِلُوهُ فِيهِ قَالَ « عَجَزَتْ بِهِمُ النَّفَقَةُ ». قُلْتُ فَمَا شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا لاَ يُصْعَدُ إِلَيْهِ إِلاَّ بِسُلَّمٍ قَالَ « ذَلِكَ فِعْلُ قَوْمِكِ لِيُدْخِلُوهُ مَنْ شَاءُوا وَيَمْنَعُوهُ مَنْ شَاءُوا وَلَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدٍ بِكُفْرٍ مَخَافَةَ أَنْ تَنْفِرَ قُلُوبُهُمْ لَنَظَرْتُ هَلْ أُغَيِّرُهُ فَأُدْخِلَ فِيهِ مَا انْتَقَصَ مِنْهُ وَجَعَلْتُ بَابَهُ بِالأَرْضِ ».

از عائشه روايت شده است که گفت: از رسول خدا (ص) در مورد حجر (اسماعيل) سؤال کردم؛ فرمود: داخل خانه کعبه است؛ پرسيدم پس چرا آن را وارد کعبه نکرده‌اند؟

فرمود: نتوانستند سرمايه اين کار را تأمين کنند.

گفتم: چرا درب آن اين مقدار بالا است که تنها با نردبان به آن مي‌توان رسيد؟

فرمود: قوم تو اينگونه کردند تا هر آنکس را می‌خواهند به کعبه وارد کنند و جلوی هرکس را که خواستند بگيرند.

و اگر اين نبود که قوم تو تازه از کفر جدا شده‌اند ـ زيرا مي‌ترسم که دل‌های ايشان (از دين) رميده شود ـ در اين مورد که کعبه را تغيير داده و آن مقدار را که از آن بيرون مانده است وارد کعبه نمايم و در آن را با زمين يکسان کنم، تصميم می‌گرفتم.

القزويني، محمد بن يزيد أبو عبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 985، ح2975، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

الباني نيز اين روايت را در صحيح ابن ماجه، تصحيح كرده است:

الباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، صحيح ابن ماجه، جزء 2، ص162، شماره 2946، طبق برنامه المكتبة‌ الشاملة.

اين احاديث با اختلافات جزئي كه در مضمون آن‌ها وجود دارد، ثابت مي‌كند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم، به منظور رعايت مصالحي، تقيه مي‌كرده‌اند.

تقيه رسول خدا (ص) از اصحاب:

حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الْفَضْلِ أَخْبَرَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ سَمِعْتُ ابْنَ الْمُنْكَدِرِ سَمِعَ عُرْوَةَ بْنَ الزُّبَيْرِ أَنَّ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - أَخْبَرَتْهُ قَالَتِ اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - فَقَالَ « ائْذَنُوا لَهُ بِئْسَ، أَخُو الْعَشِيرَةِ أَوِ ابْنُ الْعَشِيرَةِ ». فَلَمَّا دَخَلَ أَلاَنَ لَهُ الْكَلاَمَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قُلْتَ الَّذِى قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ الْكَلاَمَ قَالَ « أَىْ عَائِشَةُ، إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ - أَوْ وَدَعَهُ النَّاسُ - اتِّقَاءَ فُحْشِهِ ».

عايشه روايت کرده است که شخصی خواست نزد رسول خدا (ص) وارد شود؛ فرمود: به او اجازه دهيد که از قوم و عشيره بدي است.

اما وقتی وارد شد به نرمی با وي صحبت کرد.

گفتم: اي رسول خدا؛ آن جملات را گفتيد و سپس اينگونه با او سخن گفتيد؟

فرمود: ای عائشه؛ بدترين مردم کسی است که مردم او را به خاطر پرهيز از زبان او ترک کنند (و او نيز بد زبان بود و من به همين علت با او به خوبی سخن گفتم تا به من دشنام ندهد).

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 5، ص 2250، ح 5707، بَاب ما يَجُوزُ من اغْتِيَابِ أَهْلِ الْفَسَادِ وَالرِّيَبِ و ج 5 ص 2271، ح 5780، بَاب الْمُدَارَاةِ مع الناس، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اين مورد از مواردی است که تقيه در آن جايز است، زيرا مانع رسيدن به حق نمي‌شود؛ اما در مورد اصل دعوت و دين و وحی که تنها از راه تبليغ انجام مي‌شود تقيه معني ندارد؛ زيرا  سبب گمراهی مردم مي‌شود و اين کار از معصوم صادر نمي‌شود.

در اين روايت رسول خدا در برابر شخص بد زبان تقيه مي‌كند تا از آسبيهاي زباني وي در امان بماند.

تقيه ابن عباس از عمر:

ابن عباس، مفسر مشهور قرآن كريم و شاگرد امير المؤمنين عليه السلام از كساني است كه به مشروعيت تقيه اعتقاد داشته و در زندگي روزمره خود همواره از آن سود مي‌جسته است؛ به ويژه در زمان عمر بن خطاب كه رفتار خشونت آميزش بسياري از مردم را وادار به تقيه كرده بود.

بخاري مي‌نويسد:

عَنْ عُبَيْدِ بْنِ حُنَيْن، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاس رضى الله عنهما يُحَدِّثُ أَنَّهُ قَالَ مَكَثْتُ سَنَةً أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ عَنْ آيَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَسْأَلَهُ هَيْبَةً لَهُ.

حَتَّى خَرَجَ حَاجًّا فَخَرَجْتُ مَعَهُ فَلَمَّا رَجَعْتُ وَكُنَّا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ عَدَلَ إِلَى الأَرَاكِ لِحَاجَة لَهُ قَالَ: فَوَقَفْتُ لَهُ حَتَّى فَرَغَ سِرْتُ مَعَهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ اللَّتَانِ تَظَاهَرَتَا عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم مِنْ أَزْوَاجِهِ فَقَالَ تِلْكَ حَفْصَةُ وَعَائِشَةُ. قَالَ فَقُلْتُ وَاللَّهِ إِنْ كُنْتُ لأُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ هَذَا مُنْذُ سَنَة، فَمَا أَسْتَطِيعُ هَيْبَةً لَكَ.

ابن عباس گفت: يك سال منتظر ماندم تا شايد بتوانم از عمر در باره يك آيه قرآن چيزي بپرسم؛ ولي نتوانستم؛ چون ترس از عمر اجازه نمي‌داد.

تا زماني كه براي حج به سفر رفت، من نيز به همراه او به راه افتادم در هنگام بازگشت در ميان راه براي قضاي حاجت به سمت درخت اراك رفت، من ايستادم تا او فارغ شد، به او ملحق شدم و گفتم:‌ اي امير مؤمنان! آن دو زني كه از بين زنان رسول خدا براي مقابله با آن حضرت پشت به پشت به هم دادند (همپيمان شدند) چه كساني بودند؟ عمر گفت:‌ آن دو حفصه و عائشه هستند.

به او گفتم: قسم به خدا يك سال است كه مي‌خواستم اين سؤال را از تو بپرسم؛ اما ترس از تو اجازه نمي‌داد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1387، ح 4629، بَاب تَبْتَغِي مرضات أَزْوَاجِكَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987

تقيه ابوهريره از عمر:

وي از كساني است كه همواره تقيه را سرلوحه كار خويش قرار داده بود و هر زمان كه مي‌ديد نقل روايت براي او ضرر جاني و يا مالي دارد، از نقل آن خودداري مي‌كرد؛ به ويژه در زمان خليفه دوم كه خشونت ذاتي وي و ترس از شلاقش، افراد بسياري را مجبور به سكوت مي‌كرد.

محمد بن اسماعيل بخاري مي‌نويسد:

عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ قَالَ حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وِعَاءَيْنِ، فَأَمَّا أَحَدُهُمَا فَبَثَثْتُهُ، وَأَمَّا الآخَرُ فَلَوْ بَثَثْتُهُ قُطِعَ هَذَا الْبُلْعُومُ.

از ابوهريره روايت شده است که گفت: از رسول خدا (ص) دو ظرف روايت حفظ کرده ام؛ يکی از آن‌ها را در ميان مردم پراکندم و ديگری را اگر پخش کنم گلويم بريده خواهد شد!!!

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 38، العلم، باب حِفْظِ الْعِلْمِ، ح120، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

ابن كثير دمشقي مي‌نويسد:

وقال ابن وهب حدثنى يحيى بن أيوب عن محمد بن عجلان أن أبا هريرة كان يقول إنى لاحدث أحاديث لو تكلمت بها فى زمان عمر أو عند عمر لشج رأسى.

از ابو هريره روايت شده است که گفت: من رواياتی را به شما مي‌گويم که اگر در زمان عمر يا در نزد وی آن‌ها را بر زبان آورده بودم سرم را مي‌شکست!!!

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 8، ص 107، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

شمس الدين ذهبي، صحت روايت را مفروغ عنه گرفته و بعد از نقل آن مي‌گويد:

قلت هكذا هو كان عمر رضي الله عنه يقول أقلوا الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم وزجر غير واحد من الصحابة عن بث الحديث وهذا مذهب لعمر ولغيره.

عمر چنين بوده است که مي‌گفت: از رسول خدا (ص) کم روايت کنيد و بسياری از صحابه را به خاطر نقل روايت بازخواست کرده بود؛ و اين مذهب عمر و غير او است!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 601، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

ذهبي در ادامه نقل مي‌كند:

قال محمد بن يحيى الذهلي حدثنا محمد بن عيسى أخبرنا يزيد بن يوسف عن صالح بن أبي الأخضر عن الزهري عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى قبض عمر

از ابو هريره روايت شده است: تا زماني که عمر از دنيا رفت ما نمي‌توانستيم بگوييم «رسول خدا چنين گفته است» !!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 2، ص 602، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ .

در تذكرة‌ الحفاظ مي‌نويسد:

عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة وقلت له أكنت تحدث في زمان عمر هكذا فقال لو كنت أحدث في زمان عمر مثل ما أحدثكم لضربني بمخفقته.

از ابو سلمه روايت شده است که به ابوهريره گفتم: آيا در زمان عمر نيز اينگونه روايت مي‌کردي؟ پاسخ داد: اگر در زمان عمر شبيه اين روايات را نقل مي‌کردم من را با ابزار خفقانش (شلاق) مي‌زد!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7،  ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى؛

الجزائري الدمشقي، طاهر (متوفاي1338هـ)، توجيه النظر إلى أصول الأثر،، ج 1، ص 62، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتبة المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1995م.

عبد الرزاق صنعاني مي‌نويسد:

أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن الزهري قال قال أبو هريرة لما ولي عمر قال أقلوا الرواية عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا فيما يعمل به قال ثم يقول أبو هريرة أفإن كنت محدثكم بهذه الأحاديث وعمر حي أما والله إذا لألفيت المخفقة ستباشر ظهري.

از ابو هريره روايت شده است که گفت: چون عمر به خلافت رسيد گفت: از رسول خدا جز در مورد آنچه به آن عمل مي‌شود، کم روايت کنيد.

 سپس ابوهريره گفت: اگر اين روايات را در زمانی مي‌گفتم که عمر زنده بوده می‌دانستم که ابزار خفقان عمر بر پشت من فرود مي‌آمد!!!

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 11، ص 262، ح 20496، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ .

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 8، ص 107، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابن عبد البر نمري مي‌نويسد:

عن أبي هريرة أنه قال لقد حدثتكم باحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.

از ابوهريره روايت شده است که گفت: من برای شما رواياتی را گفتم که اگر آن‌ها را در زمان عمر مي‌گفتم من را با شلاق مي‌زد.

النمري، يوسف بن عبد البر (متوفاي463هـ، جامع بيان العلم وفضله، ج 2، ص 121،  ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1398هـ .

اين روايات ثابت مي‌كند كه ابوهريره در زمان عمر همواره تقيه و از ترس شلاق عمر از نقل روايات خودداري مي‌كرده است.

تقيه حذيفة بن يمان از عثمان:

رفتار خشونت‌آميز عثمان بن عفان با برخي از ياران رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ از جمله عمار ياسر، عبد الله بن مسعود، ابوذر غفاري و... سبب شد كه افرادي همچون حذيفة بن يمان، راه تقيه را پيش بگيرند تا جان، مال و دين خود را حفظ نمايند.

ابو نعيم اصفهاني مي‌نويسد:

عن النزال بن سبرَةَ قَالَ: كُنَّا مَعَ حُذَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي الْبَيْتِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: مَا هاذَا الَّذِي يَبْلُغُنِي عَنْكَ؟ فَقَالَ: مَا قُلْتُهُ، فَقَالَ عُثْمَانُ: أَنْتَ أَصْدَقُهُمْ وَأَبَرُّهُمْ، فَلَمَّا خَرَجَ قُلْتُ لَهُ: أَلَمْ تَقُلْ مَا قُلْتَهُ؟ قَالَ: بَلى، وَلكِنْ أَشْتَرِي دِينِي بِبَعْضِهِ مَخَافَةَ أَنْ يَذْهَبَ كُلُّهُ.

نزال بن سبره مي‌گويد: همراه حذيفه در خانه نشسته بودم؛ عثمان به او گفت: اين چه خبر‌هايي است که در مورد تو به من مي‌رسد؟ پاسخ داد؟ من آن را نگفته‌ام!!!

عثمان گفت: تو نيکو کار ترين ايشان و بهترين ايشان هستی!!

وقتی که عثمان بيرون رفت به او گفتم: آيا تو اين سخنان را نگفته بودی؟!!!

پاسخ داد: بلی، گفته بودم؛ اما به وسيله قسمتی از دين خود (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس) بقيه دين خود را حفظ مي‌کنم.

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 279،  ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ .

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 19، ص 299؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)،  تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 12، ص 294، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 3، ص 315، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

ابن أبي شيبه كوفي مي‌نويسد:

عن النزال بن سبرة قال دخل إبن مسعود وحذيفة على عثمان فقال عثمان لحذيفة بلغني أنك قلت كذا وكذا قال لا والله ما قلته فلما خرج قال له عبد الله ما لك فلم تقوله ما سمعتك تقول قال إني اشتري ديني بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله.

از نزال بن سبرة روايـت شده است که گفت: ابن مسعود و حذيفه نزد عثمان رفتند؛ عثمان به حذيفه گفت: به من خبر رسيده است که تو چنين و چنان گفته‌اي!!!

حذيفه گفت: نه قسم به خدا!!! من آن را نگفته‌ام!!!

وقتی که بيرون آمد عبد الله (بن عباس) به او گفت: تو را چه شده است؟ چرا اين جملاتی را که از تو شنيدم به او گفتی (قسم خوردی که در مورد عثمان چيزی نگفته‌اي).

پاسخ داد: من با فروختن (ظاهری) قسمتی از دين خود، بقيه دين را حفظ مي‌کنم؛ زيرا مي‌ترسم که تمام دينم از بين برود.

الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)،  المصنف، ج 6، ص 474، ح 33050، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ .

إبن عبد ربه اندلسي مي‌نويسد:

وقال بعضهم سمعت حذيفة يحلف العثمان في شيء بلغه عنه ما قاله ولقد سمعته يقوله فسأله عن ذلك فقال يا ابن أخي أشتري ديني بعضه ببعض.

شنيدم که حذيفه برای عثمان قسم مي‌خورد که مطالبی که در مورد وی به عثمان رسيده است دروغ است. و شنيدم که از حذيفه در مورد اين قسم سؤال شد، گفت: ای پسر برادرم، من بعضی از دين خود را برای حفظ برخی ديگر مي‌فروشم.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي328هـ)، العقد الفريد، ج 6، ص 283،  ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

أبو حيان توحيدي مي‌نويسد:

وقال النزّال بن سبرة: سمعنا حذيفة يحلف لعثمان على أشياء ما قالها، وقد سمعناه قالها، فقيل له في ذلك فقال: أشتري ديني بعضه ببعضٍ مخافة أن يذهب كلّه.

نزال بن سبرة گفته است: از حذيفه شنيدم که برای عثمان قسم خورد که بعضی سخنان را بر زبان نياورده است؛ اما ما از وی شنيده بوديم که گفته است؛ از وی علت اين کار را سؤال کردند، گفت: من بعضی از دينم را برای حفظ بعضی ديگر مي‌فروشم؛ زيرا مي‌ترسم که تمام دينم را از دست بدهم.

التوحيدي، أبو حيان (متوفاي414هـ)، البصائر والذخائر، ج 8، ص 36، تحقيق: د.وداد القاضي، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1419هـ-999م.

ابن بطال در شرح صحيح بخاري مي‌نويسد:

عن النزال بن سبرة قال: كنا عند عثمان، وعنده حذيفة فقال له عثمان: إنه بلغنى عنك أنك قلت كذا وكذا. فقال حذيفة: والله ما قلته. وقد سمعناه قبل ذلك يقوله، فلما خرج قلنا له: أليس قد سمعناك تقول؟ قال: بلى. قلنا: فَلِمَ حلفت؟ قال: إنى أشترى دينى بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله.

از نزال بن سبرة روايت شده است که گفت: نزد عثمان بوديم و حذيفه نيز حضور داشت؛ عثمان به او گفت: به من خبر رسيده است که چنين و چنان گفته‌اي!!!

پاسخ داد: قسم به خدا من نگفته‌ام؛ اما ما از وی اين سخنان را شنيده بوديم.

وقتی كه عثمان بيرون رفت به او گفتيم: آيا ما از تو اين سخنان را نشنيده بوديم؟

پاسخ داد: بلی.

گفتيم: پس چرا قسم خوردی؟

پاسخ داد: من بعضی از دين خود را برای حفظ بعضی ديگر مي‌فروشم؛ زيرا مي‌ترسم تمامي‌آن را از دست دهم.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 81، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

و در نقل ديگر مي‌نويسد:

وقد روى سليمان بن ميسرة، عن النزال بن سبرة قال: التقى عثمان وحذيفة عند باب الكعبة فقال له عثمان: أنت القائل الكلمة التى بلغتنى؟ فقال: لا والله ما قلتها. فلما خلونا به قلنا له: يا أبا عبد الله، حلفت له وقد قلت ما قلت. قال: إنى أشترى دينى بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله. وقال الحسن البصرى: أعطهم ما شاءوا بلسانك إذا خفتهم.

عثمان و حذيفه کنار در خانه کعبه به هم رسيدند؛ عثمان به او گفت: آيا اين سخنانی را که به من رسيده است تو گفته‌اي؟

پاسخ داد: قسم به خداوند من آن را نگفته‌ام.

وقتی كه با حذيفه تنها شديم به او گفتيم: ای اباعبد الله؛ قسم خوردی با اينکه اين سخنان را گفته بودی!!!

پاسخ داد: من بعضی از دين خود را برای حفظ برخی ديگر فروختم مبادا که تمام دينم از دست برود.

حسن بصری گفته است: اگر از ايشان ترسيدی هر آنچه دوست دارند با زبانت به ايشان بده.

إبن بطال البكري القرطبي، أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 309، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

سرخسي، فقيه مشهور أحناف در اين باره مي‌نويسد:

وقد كان حذيفة رضي الله عنه ممن يستعمل التقية على ما روي أنه يداري رجلا فقيل له إنك منافق فقال لا ولكني أشتري ديني بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله وقد ابتلى ببعض ذلك في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم على ما روي أن المشركين أخذوه واستحلفوه على أن لا ينصر رسول الله في غزوة فلما تخلص منهم جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وأخبره بذلك فقال عليه الصلاة والسلام أوف لهم بعهدهم ونحن نستعين بالله عليهم.

حذيفه از کسانی بوده است که تقيه مي‌کرده است، زيرا روايت شده است که وی با شخصی (عثمان) مدارا مي‌کرد؛ به او گفتند: تو منافق هستی؛ پاسخ داد: خير؛ من بعضی از دين خود را برای حفظ قسمتی ديگر فروختم تا مبادا تمام دينم از دست برود؛ و نيز وی در زمان رسول خدا (ص) نيز به همين مشکل دچار شده بود که عده‌اي از مشرکين او را گرفتند و او را قسم دادند که رسول خدا (ص) را ياری ننمايد؛ وقتی که از دست ايشان آزاد شد، نزد رسول خدا (ص) آمده و به آن حضرت خبر داد؛ فرمود: تو به پيمانت وفا بنما؛ ما نيز از خدا بر ضد ايشان ياری مي‌طلبيم.

السرخسي، شمس الدين أبو بكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج 24، ص 46، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

و در جاي ديگر مي‌نويسد‌:

وذكر عن النزال بن سيدة قال جعل حذيفة يحلف لعثمان رضي الله عنهما على أشياء بالله ما قالها وقد سمعناه يقولها فقلنا له يا أبا عبد الله سمعناك تحلف لعثمان على أشياء ما قلتها وقد سمعناك قلتها فقال إني أشتري ديني بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله وإن حذيفة رضي الله عنه من كبار الصحابة وكان بينه وبين عثمان رضي الله عنه بعض المداراة فكان يستعمل معاريض الكلام فيما يخبره به ويحلف له عليه فلما أشكل على السامع سأله عن ذلك فقال إني أشتري ديني بعضه ببعض يعني أستعمل معاريض الكلام على سبيل المداراة

حذيفه برای عثمان قسم مي‌خورد که چيزهايي را نگفته است؛ با اينکه ما شنيده بوديم که وی گفته است؛ به او گفتيم: ای اباعبد الله؛ از تو شنيديم که برای عثمان قسم مي‌خوردی که چيزهايي را نگفته‌اي با اينکه ما از تو شنيده ايم که آن‌ها را گفته‌اي.

پاسخ داد: من قسمتی از دين خود را برای حفظ قسمتی ديگر فروختم.

حذيفه يکی از بزرگان صحابه بوده و بين وی و عثمان مدارا صورت مي‌گرفت؛ وی در کلام خويش در چيزهايي که به عثمان مي‌گفت و برای او قسم مي‌خورد، با کنايه سخن مي‌گفت؛ اين موضوع برای شنونده ايجاد مشکل كرد، به وی گفت: من قسمتی از دينم را برای حفظ قسمتی ديگر فروختم؛ يعنی من در کلام خويش کنايه به کار بردم تا با عثمان مدارا کنم.

السرخسي، شمس الدين أبو بكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج 30، ص 214، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

تقيه عبد الله بن عمر از معاوية:

3882 حدثني إِبْرَاهِيمُ بن مُوسَى أخبرنا هِشَامٌ عن مَعْمَرٍ عن الزُّهْرِيِّ عن سَالِمٍ عن بن عُمَرَ قال وَأَخْبَرَنِي بن طَاوُسٍ عن عِكْرِمَةَ بن خَالِدٍ عن بن عُمَرَ قال دَخَلْتُ على حَفْصَةَ وَنَسْوَاتُهَا تَنْطُفُ قلت قد كان من أَمْرِ الناس ما تَرَيْنَ فلم يُجْعَلْ لي من الْأَمْرِ شَيْءٌ فقالت الْحَقْ فَإِنَّهُمْ يَنْتَظِرُونَكَ وَأَخْشَى أَنْ يَكُونَ في احْتِبَاسِكَ عَنْهُمْ فُرْقَةٌ فلم تَدَعْهُ حتى ذَهَبَ فلما تَفَرَّقَ الناس خَطَبَ مُعَاوِيَةُ قال من كان يُرِيدُ أَنْ يَتَكَلَّمَ في هذا الْأَمْرِ فَلْيُطْلِعْ لنا قَرْنَهُ فَلَنَحْنُ أَحَقُّ بِهِ منه وَمِنْ أبيه قال حَبِيبُ بن مَسْلَمَةَ فَهلاَ أَجَبْتَهُ قال عبد اللَّهِ فَحَلَلْتُ حُبْوَتِي وَهَمَمْتُ أَنْ أَقُولَ أَحَقُّ بهذا الْأَمْرِ مِنْكَ من قَاتَلَكَ وَأَبَاكَ على الْإِسْلَامِ فَخَشِيتُ أَنْ أَقُولَ كَلِمَةً تُفَرِّقُ بين الْجَمْعِ وَتَسْفِكُ الدَّمَ وَيُحْمَلُ عَنِّي غَيْرُ ذلك فَذَكَرْتُ ما أَعَدَّ الله في الْجِنَانِ قال حَبِيبٌ حُفِظْتَ وَعُصِمْتَ قال مَحْمُودٌ عن عبد الرَّزَّاقِ وَنَوْسَاتُهَا.

از ابن عمر روايت شده است که گفت: روزی نزد حفصه رفتم در حاليکه وی با کنيزانش گوشواره در گوش می‌کردند؛ به او گفتم، ديدی که کار مردم (معاويه) به کجا رسيده است و به ما چيزی داده نشد!!!

در پاسخ گفت: نزد ايشان برو که ايشان منتظر تو هستند و مي‌ترسم که اگر  نزد ايشان نروی سبب تفرقه شود.

وقتی که مردم (از گرد عبد الله يا حفصه) پراکنده شدند، معاويه سخنرانی کرده و گفت: هرکس مي‌خواهد در مورد حکومت با ما سخن بگويد، بايد برای ما شاخ و شانه بکشد!!! ما از وی و پدر وی سزاوار تر به خلافت هستيم (کنايه از عبد الله بن عمر!!!)

در اين هنگام حبيب بن مسلمة بن عبد الله بن عمر گفت: پس چرا پاسخ معاويه را ندادی؟

عبد الله گفت: من از هدايای خويش گذشتم و خواستم که به او بگويم سزاوار تر بر اين کار کسی است که با تو و پدرت جنگيد تا اسلام بياوريد!!!

اما ترسيدم که سخنان من سبب تفرقه در بين مردم و خونريزی شود و کسی گمان کند که من منظور ديگری دارم (گمان کنند مقصود من حسن بن علی است!!!) به همين سبب ياد نعمت‌های بهشتی افتادم.

حبيب گفت: از بلا حفظ شدی و از گناه به دور ماندی.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1508، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

تقية عبد الله بن عمر از حجاج:

خشونت و سفّاكي حجاج بن يوسف ثقفي  سبب شده بود كه افراد بسياري از او تقيه و از گفتن كلام حق خودداري نمايند. از جمله عبد الله بن عمر كه با استناد به روايت « لا ينبغي للمؤمن أن يذل نفسه » تقيه خود از حجاج را مشروع جلوه مي‌دهد.

أبو الشيخ اصفهاني مي‌نويسد:

حدثنا أحمد بن عمرو بن عبد الخالق حدثنا زكريا بن يحيى الضرير حدثنا شبابة عن ورقاء عن عبد الكريم عن مجاهد عن ابن عمر قال سمعت الحجاج يخطب فذكر كلاما أنكرته فأردت أن أغيره فذكرت قول رسول الله صلى الله عليه وسلم ( لا ينبغي للمؤمن أن يذل نفسه ) قالوا وكيف يذل نفسه قال ( يتعرض من البلاء ما لا يطيق).

از ابن عمر روايت شده است که گفت: حجاج مشغول سخنرانی بود؛ از وی سخني شنيدم که آن را قبول نداشتم؛ تصميم گرفتم تا به وي اعتراض کنم؛ اما به ياد سخن رسول خدا (ص) افتادم که مي‌فرمود: سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل کند؛ از ايشان پرسيدند که چگونه خود را ذليل مي‌سازد؟ فرمود: خود را در معرض بلاهايي قرار مي‌دهد که توانايي آن را ندارد.

و در ذيل روايت مي‌گويد:

 إسناده رجاله ثقات.

راويان اين روايت مورد اطمينان هستند.

الأصبهاني، إبن حيان أبي الشيخ (متوفاي369هـ )، كتاب الأمثال في الحديث النبوي، ج 1، ص 187، ح 152، تحقيق: الدكتور عبد العلي عبد الحميد حامد، ناشر: الدار السلفية - بومباي - الهند، الطبعة: الثانية، 1408 - 1987م.

طبراني مي‌نويسد:

حدثنا محمد بن أحمد بن أبي خيثمة قال حدثنا زكريا بن يحيى الضرير حدثنا شبابة عن ورقاء بن عمر عن عبدالكريم عن مجاهد عن بن عمر قال سمعت الحجاج يخطب فذكر شيئا انكرته فذكرت مقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لا ينبغي للمؤمن ان يذل نفسه قلت يا رسول الله كيف يذل نفسه قال يتعرض من البلاء لما لا يطيق

از ابن عمر روايت شده است که گفت: از حجاج شنيدم که سخنرانی مي‌کرد و چيزی را گفت که من آن را اشتباه دانستنم؛ اما به ياد سخن رسول خدا (ص) افتادم که مي‌‌فرمود: سزاوار نيست مؤمن خود را ذليل کند؛ گفتم: ای رسول خدا (ص) چگونه خود را ذليل مي‌سازد؟ فرمود: خود را در معرض بلائي قرار مي‌دهد که طاقت آن را ندارد.

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج 5، ص 294، ح 5357، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة – 1415هـ .

تقيه مسروق بن الأجدع از معاوية:

عن مسروق رحمه الله قال بعث معاوية رضي الله عنه بتماثيل من صفر تباع بأرض الهند فمر بها على مسروق رحمه الله قال والله لو أني أعلم أنه يقتلني لغرقتها ولكني أخاف أن يعذبني فيفتنني والله لا أدري أي الرجلين معاوية؟ رجل قد زيّن له سوء عمله أو رجل قد يئس من الآخرة فهو يتمتع في الدنيا

از مسروق روايت شده است که گفت: معاويه بت‌هايي از طلا را برای فروش به هند فرستاد؛ در راه مسروق آن‌ها را ديد و گفت: اگر مي‌دانستم که معاويه به سبب اين کار من را مي‌کشد، اين بت‌ها را غرق مي‌کردم؛ اما مي‌ترسم که من را شکنجه نمايد و سبب به فتنه افتادن من شود!!!

قسم به خدا نمي‌دانم معاويه کداميک از اين دو شخص است: شخصی که کارهای بد خود را نيک مي‌پندارد؛ و يا کسی که از آخرت نا اميد شده است و از دنيای خويش بهره مي‌برد!!!

السرخسي، شمس الدين أبو بكر محمد بن أبي سهل (متوفاي483هـ )، المبسوط، ج 24، ص 46، ناشر: دار المعرفة – بيروت.

تقيه انس بن مالك از دولت بني أمية:

أنس بن مالك كه مدتي خادم رسول خدا صلي الله عليه وآله بود، دشمني آشكاري با اهل بيت عليهم السلام داشته و در موارد متعدد سعي در پنهان كردن فضائل اهل بيت داشته است. قضيه كتمان حديث غدير در كوفه بهترين شاهد بر اين مطلب است. از برخي روايات استفاده مي‌شود كه وي به خاطر ترس از بني اميه، حقيقت را بيان نمي‌كرده است:

فخر رازي در تفسير خود مي‌نويسد:

روى أبو قلابة عن أنس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبا بكر وعمر كانوا يجهرون ببسم الله الرحمن الرحيم... أنه سئل عن الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم والإسرار به فقال: لا أدري... وأيضا ففيها تهمة أخرى وهي أن عليا عليه السلام كان يبالغ في الجهر بالتسمية فلما وصلت الدولة إلى بني أمية بالغوا في المنع من الجهر سعيا في إبطال آثار علي عليه السلام فلعل أنسا خاف منهم فلهذا السبب اضطربت أقواله فيه.

از انس روايت شده است که رسول خدا (ص) و ابوبکر و عمر در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را با جهر (بلند) مي‌خواندند...

از انس در مورد بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم سؤال شد؛ اما وی پاسخ داد نمي‌دانم!!!

... اين روايت تهمتی ديگر را (بر بنی اميه) اثبات مي‌کند که علی هميشه بسم الله را بلند مي‌گفت؛ وقتی که دولت به بنی اميه رسيد بسيار تلاش نمودند تا آثار علی را از بين ببرند و به همين جهت در جلوگيری از بلند گفتن بسم الله نيز تلاش بسيار کردند؛ احتمالا انس نيز از ايشان ترسيده است و به همين جهت در کلام وی تناقض رخ داده است!!!

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 1، ص 169،  ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

تقيه جابر بن عبد الله از بُسر بن أبي أرطاة:

هنگامي معاوية بن أبو سفيان، بُسر بن أبي ارطاة عامري را كه از خونخوارترين افراد تاريخ به حساب مي‌آيد، به امارت مدينه منسوب كرد تا از مردم براي يزيد بيعت بگيرد، جابر بن عبد الله انصاري نزد ام المؤمنين ام سلمة سلام الله عليها آمد و از ايشان كسب تكليف كرد. ام سلمه به وي فرمان داد كه تقيه بيعت كند و با وي بيعت نمايد.

يعقوبي مورخ مشهور در اين باره مي‌نويسد:

فانطلق جابر بن عبد الله الأنصاري إلى أم سلمة زوج النبي فقال إني قد خشيت أن أقتل وهذه بيعة ضلال؟ قالت:إذا فبايع فإن التقية حملت أصحاب الكهف على أن كانوا يلبسون الصلب ويحضرون الأعياد مع قومهم.

جابر بن عبد الله انصاری نزد ام سلمه همسر رسول خدا (ص) رفته و به او گفت: من از کشته شدن مي‌ترسم و بيعت با اين شخص (بسر از طرف معاويه) بيعت ضلالت و گمراهی است.

وی گفت: وقتی خواستی بيعت کنی تقيه كن؛ زيرا تقيه سبب شد که اصحاب کهف همراه با قومشان صليب بر گردن آويزند و در جشن‌ها به همراه قومشان حاضر شوند.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 197، ناشر: دار صادر – بيروت.

تقيه تمام مردم از معاويه:

نسائي با سند صحيح نقل مي‌كند:

أخبرنا أَحْمَدُ بن عُثْمَانَ بن حَكِيمٍ الْأَوْدِيُّ قال حدثنا خَالِدُ بن مَخْلَدٍ قال حدثنا عَلِيُّ بن صَالِحٍ عن مَيْسَرَةَ بن حَبِيبٍ عن الْمِنْهَالِ بن عَمْرٍو عن سَعِيدِ بن جُبَيْرٍ قال كنت مع بن عَبَّاسٍ بِعَرَفَاتٍ فقال ما لي لَا أَسْمَعُ الناس يُلَبُّونَ قلت يَخَافُونَ من مُعَاوِيَةَ فَخَرَجَ بن عَبَّاسٍ من فُسْطَاطِهِ فقال لَبَّيْكَ اللهم لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ فَإِنَّهُمْ قد تَرَكُوا السُّنَّةَ من بُغْضِ عَلِيٍّ.

از سعيد بن جبير روايت شده است که همراه با ابن عباس در عرفات بودم؛ به من گفت: چه شده است که مردم لبيک نمي‌گويند؟

پاسخ دادم: از معاويه مي‌ترسند!!!

ابن عباس از خيمه بيرون آمد و گفت: لبيک اللهم لبيک لبيک.

زيرا ايشان سنت را به خاطر دشمنی با علی ترک کرده‌اند.

النسائي، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن، المجتبى من السنن، ج 5، ص 253، تحقيق: عبدالفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثانية، 1406هـ – 1986م؛

إبن خزيمة السلمي النيسابوري (متوفاي311 هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج 4، ص 260، ح 2830، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 – 1970؛

البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر (متوفاي458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج 5، ص 113، ح 9230، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛

المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 10، ص 378، ح403، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ .

الباني اين روايت را در صحيح و ضعيف سنن النسائي، ج7، ص78، ح 3006،‌ تصحيح كرده است. و حاكم نيشابوري بعد از نقل روايت مي‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

اين روايت طبق شروط بخاری و مسلم صحيح است اما آن را در صحيحين نياورده‌اند.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 636، ح1706، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

ذهبي نيز صحت آن را تأييد كرده است.

الباني  بعد از نقل روايت مي‌گويد:

أخرجه الحاكم ( 1 / 464 - 465 ) والبيهقي ( 5 / 113 ) من طريق ميسرة بن حبيب عن المنهال بن عمرو عنه. قال الحاكم: " صحيح على شرط الشيخين " ووافقه الذهبي.

حاکم نيشابوری و بيهقی اين روايت را با سند از ميسرة بن حبيب از منهال بن عمرو نقل کرده‌اند و حاکم آن را طبق شروط بخاری و مسلم صحيح مي‌داند و ذهبی نيز کلام وی را قبول کرده است.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، حجة النبي، ج 1، ص 72، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الخامسة – 1399.