در کتب اهل سنت در مورد لعن و سب مطالب متضادی به چشم
میخورد ؛ محمد سعيد
زغلول ، در كتاب خويش «موسوعة أطراف الحديث النبوي» نزديك به 300
مورد از به كار بردن كلمه لعن را در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
ذكر ميكند!
موسوعة أطراف الحديث
النبوي ج 6 ص 594، «مادة لعن».
عجيبتر اينكه در بسياري از موارد لعن در كلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آن حضرت ، بسياري از
مسلمانان و حتى صحابه - كه به ادعاي اهل سنت همه آنها مومن هستند- را لعن فرمودهاند
كه در ادامه به آنها اشاره خواهيم كرد .
از اين عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
گاهی تعبير به سب شده است ؛ مسلم در صحيح خويش ميگويد
«بَاب من لَعَنَهُ
النبي صلى الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه»
باب كساني كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنان را لعن و يا سب كرده است و يا او
را نفرين نموده است !!!
صحيح مسلم ج 4 ص2007 كتاب البر والصة والآداب؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين
القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ،
تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
اما اهل سنت از سوی ديگر ميگويند كه لعن آنها از گناهان
كبيره است و حتي گاهي سزاي اين عمل را مرگ مطرح ميدانند!!!
بخاري در صحيح خويش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
روايت ميكند كه
فرمودهاند :
وَلَعْنُ
الْمُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ
صحيح البخاري ج 5 ص 2264 ش 5754 کتاب الأدب باب من أکفر أخاه
بغير تأويل فهو کما قال
لعن مومن مانند کشتن او است !!!
ما در صورتيکه مقصود
از اين سب دشنام دادن باشد قطعا روايت را باطل میدانيم؛ زيرا رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
که در قرآن به صفت «خلق عظيم» موصوف شده است ، هرگز دچار چنين
لغزشی در گفتار نخواهد شد .
قرطبي در تفسير آيه شريفه «وانك لعلى خلق عظيم» ميگويد :
وحقيقة الخلق في اللغة
: هو ما يأخذ به الإنسان نفسه من الأدب يسمى خلقا لأنه يصير كالخلقة فيه ... وسئلت
أيضا عن خلقه عليه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آيات وقالت : ما كان أحد
أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بيته إلا قال لبيك
ولذلك قال الله تعالى وإنك لعلى خلق عظيم ولم يذكر خلق محمود إلا وكان للنبي (ص)
منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه عليه السلام أنه قال : أدبني ربي تأديبا حسنا إذ
قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين فلما قبلت ذلك منه قال : إنك لعلى
خلق عظيم
الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي ج18 ص227 )، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ،
دار النشر : دار الشعب - القاهرة
حقيقت كلمه «خلق» در لغت آن آدابي است كه انسان نفس خويش را به
آن وادار مي كند ، زيرا شبيه خلقت انسان مي گردد .
از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
سوال شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آيه و سپس
گفت : هيچ كس ، مانند اخلاق نيك پيامبر (صلى الله عليه
وآله) نداشت ؛ هيچ كس او را نخواند مگر اينكه اجابت كرد ، و به
همين سبب بود كه خداوند به او فرمود «وانك لعلي خلق عظيم» ؛ هيچ اخلاق نيكي نيست
مگر آنكه پيامبر در آن از همه بيشتر سهم دارد ... از آن حضرت روايت شده است كه
فرمود : خداوند مرا به نيكي ادب نمود و به من گفت «بخشش را در كارگير و به نيكي
دستور بده و از جاهلان رويگردان باش» ، وقتي اين دستور الهي را قبول نمودم ، به من
فرمود «وانك لعلي خلق عظيم»
آيا مي شود ادعا كرد كه چنين شخصي كه در مكارم انساني گوي سبقت
را از همگان ربوده است ، بد دهاني نموده و دشنام دهد ؟
و به همين سبب
لعنی که در کلام رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) آمده است را نيز نمی توان به معنی سب گرفت ؛ و
قطعا مقصود از آن يا نفرين است ؛ و يا طلب دوری آن شخص از رحمت خداست که باز
نوعی نفرين است .
البته اگر بخواهيم
تمام مواردي را كه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) بر شخص يا قومي نفرين كردهاند ، جمع آوري كنيم بايد مدت
زيادی بايد صرف گردد ؛ زيرا موارد آن بسيار زياد است . به همين جهت ما تنها
مواردی را که در آن عبارت سب و يا لعن (و يا بهلة به معنی لعنت) آمده
است را ذکر کرده و در مورد نفرينها تنها موارد مشهور را نقل مینماييم .
لعن در کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
به سه صورت نقل شده است:
1 - لعنت کردن صاحب يک
صفت و عنوان خاص
2 – لعنت كردن يک قوم
و يا قبيله معين
3 – لعنت كردن يك فرد
معين
همانطور كه گفته شد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
عده اي را با عناوين عامه لعن فرمودهاند ؛ يعنی
کسانی را که اين عنوان بر آنان صدق کند مورد لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
قرار گرفتهاند ؛ البته سند تمامي مواردي كه ذكر خواهد شد ، به گفته علماي اهل سنت
صحيح است . (لازم به ذكر است كه بسياري از اين موارد به نظر شيعه صحيح نيست) ما در
ابتدا فهرست آنها را مطرح كرده و سپس روايات و توضيح معنای اين عناوين را در
نظر اهل سنت مطرح مینماييم :
1- واصلة 2- مستوصلة 3-
واشمة 4- مستوشمة 5- نامصة 6- متنمصة 7- متفلجة 8- مغيرة لخلق الله 9- آکل ربا 10-
موکل ربا 11- کاتب ربا 12- شاهد ربا 13- من باع من اليهود الشحوم 14- الخمر 15-
عاصر الخمر 16- معتصر الخمر 17- شارب الخمر 18- حامل الخمر 19- المحمولة اليه
الخمر 20- بائع الخمر 21- مبتاع الخمر 22- ساقی الخمر 23- مُسقی الخمر
24- اليهود الذين اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد 25- زائرات القبور 26- السارق 27-
الرجال المخنثين 28- النساء المترجلات او المتبرجات 29- من أحدث فی المدينة حدثا 30- من آوى في المدينة محدثا 31- من
والى قوما بغير إذن مواليه 32- من أخفر مسلما 33- الراشي 34- المرتشي 35- الزائد فی کتاب الله 36- المکذب بقدر الله 37- المتسلط بالجبروت
ليعز من أذل الله ويذلّ من أعز الله 38- المستحل لحرم الله 39- المستحل من عترة
الرسول (ص) ما حرم الله 40- التارک لسنة رسول الله (ص) 41- آوی الصدقة 42-
المرتد أعربيا بعد الهجرة 43- المرأة تلبس لبسة الرجل 44- الرجل يلبس لبسة المرأة
45- المتشبهات بالرجال 46- المتشبهين بالنساء 47- نساء فی آخر الزمان 48-
مانع الصدقة 49- الحالّ (المحلّل) 50- المحلّل له 51 - الذی يأتی
المرأة فی دبرها 52- الخامشة وجهها أو المنتهشة 53- الشاقة جيبها 54-
الداعية بالويل والثبور 55- من غيّر تخوم الأرض 56- من ذبح لغير الله 57- من لعن
والديه 58- من کمه أعمی عن السبيل 59- من وقع علی بهيمة 60- من عَمِل
عَمَل قوم لوط 61- من آوی محدثا(مطلقا)
62- من أحدث حدثا(مطلقا) 63- المصوّر 64- امرأة دعاها زوجها الی
الفراش فابت 64- من أشار الی مسلم بحديدة 65- الدنيا 66- كل ما في الدنيا
غير ذکر الله وما والاه أو عالما أو متعلما 67- من وسم البهيمة فی وجهها 68-
من ضرب البهيمة فی وجهها 69- من ادعی الی غير ابيه 70- من انتمی
الی غير مواليه 71- المشتراة له الخمر 72- آکل ثمن الخمر 73- من لم يعدل
فی الحکم من أمراء قريش 74- من لم يرحم من أمراء قريش اذا استرحم 75- من لم
يف بعهده من أمراء قريش إذا عاهد 76- من اتخذ ذات الروح غرضا
رسول خدا در روايتی که در صحيح بخاری آمده است
لعنت خدا را برای چهار گروه خواستار شدند :
عن أبي هريرة رضي الله
عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال لعن الله الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة
صحيح البخاري ج5 ص2216 ش 5589 کتاب اللباس باب الوصل فی
الشعر
رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودند : خداوند زنی را که موی زنی را به
سر زنی ديگر وصل کند و نيز زنی را که موها به سر وی وصل شده است
، نيز زنی را که خالکوبی میکند و زنی را که
خالکوبی شده است لعنت كند!
در روايات ديگری از صحيح بخاری آمده است که خود
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آنها را لعنت کردند ؛ جمع بين دو روايت چنين است كه اگر
کسی برای شخصی طلب لعنت از خدا کند ، در واقع خود وی نيز
او را لعنت کرده است .
صحيح البخاري ج5 ص2217 ش 5591 و 5592 کتاب اللباس
عن عبد الله (بن مسعود)
قال لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن
المغيرات خلق الله قال فبلغ ذلك امرأة من بني أسد يقال لها أم يعقوب وكانت تقرأ
القرآن فأتته فقالت ما حديث بلغني عنك أنك لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن
المغيرات خلق الله فقال عبد الله وما لي لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو في كتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بين
لوحي المصحف فما وجدته فقال لئن كنت قرأتيه لقد وجدتيه قال الله عز وجل وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا
صحيح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزينة باب تحريم فعل
الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغيرات
خلق الله- صحيح البخاري ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسير باب وما آتاكم الرسول فخذوه
و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
از عبد الله (بن مسعود) روايت شده است که گفت : خداوند
زنی را كه خالکوبی می کند و زنی را که بر بدن وی
خالکوبی می شود و زنی را که موی صورت زنان ديگر را
می زدايد و زنی که موی صورتش زدوده می شود ، و نيز زنی
را که دندانهای خويش را به خاطر زينت اصلاح می کند (فاصله بين دندان
ها را باز می کند) و کسی که خلقت خدا را تغيير میدهد لعنت كند!
اين خبر به زنی
از بنی اسد رسيد ، که اهل قرآن بود ؛ به نزد عبدالله بن مسعود آمده و گفت :
شنيدهام که اين زنان را لعنت کردهای ؟ پاسخ داد : چرا کسی را که
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
لعنت کرده است لعنت ننمايم ؟ و دستور به اين کار در قرآن نيز
آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنين چيزی آمده است با
اينکه من تمامی قرآن را خواندهام اما اين را (که هر که را که رسول خدا لعنت
کرد لعنت کنيد) در آن نيافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا ديدهای ؛
خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) برای شما آورد آن را بگيريد و هرچه از آن نهی کرد
پس از آن پرهيز کنيد»
در اين روايت ، لعن اين افراد به صورت
مستقيم از زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
نقل نشده است ؛ و تنها عبد الله بن مسعود
به صورت ضمني اشاره ميكند كه لعن وي براي اين افراد به خاطر تمسك به عمل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
است .
عن جابر قال لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم آكل الربا وموكله وكاتبه وشاهديه وقال هم سواء.
صحيح مسلم ج3 ص1219 ش 1598 کتاب المساقاة باب لعن آکل الربا
وموکله
از جابر روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
خورنده ربا و دهنده آن و نويسنده (قرارداد) آن و شاهد بر آن را
لعنت کرده است و فرموده است که همه در آن يکسانند .
عن بن عباس قال بلغ عمر
أن سمرة باع خمرا فقال قاتل الله سمرة ألم يعلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعن الله اليهود حرمت عليهم الشحوم فجملوها فباعوها
صحيح مسلم ج3 ص1207 ش 1582 کتاب المساقاة باب تحريم بيع الخمر
والميتة والخنزير والأصنام
از ابن عباس روايت شده است که به عمر خبر رسيد که سمرة
(يکی از صحابه) شراب فروخته است !!! پس گفت : خدا او را بکشد ؛ آيا
نمیدانست که رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودهاند که خدا يهود را لعنت کند ؛ دنبه گوسفندان بر
ايشان حرام بود ؛ در مورد آن کوتاهی کرده و آن را فروختند .
وعن ابن عباس قال سمعت
رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول أتاني جبريل عليه السلام فقال يا محمد ان
الله عز وجل لعن الخمر
وعاصرها (ومعتصرها) وشاربها وحاملها والمحمولة اليه وبائعها ومبتاعها وساقيها
ومسقاها رواه أحمد والطبراني ورجاله ثقات
مجمع الزوائد ج5 ص73 کتاب الأطعمة - مسند أحمد بن حنبل ج1 ص316
ش 2899 مسند عبدالله بن عباس شبيه همين روايت در مدارک ذيل آمده است : سنن ابن
ماجه ج2 ص1121 ش 3380 و 3381 باب لعنت الخمر على عشرة أوجه - سنن الترمذي ج3 ص589
ش 1294 کتاب البيوع باب النهي أن يتخذ الخمر خلا
از ابن عباس روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : جبريل به نزد من آمد و گفت : ای محمد ؛ خداوند
خمر را و کسی که آب انگور را برای آن بگيرد و کسی که آن را
بجوشاند و کسی که آن را بنوشد و کسی که آن را حمل کند و کسی که
شراب به سوی وی حمل شده است و فروشنده آن و خريدار آن و ساقی آن
و کسی که در ظرف وی شراب ريخته شود را لعنت کرده است .
اين روايت را احمد حنبل و طبرانی نقل کرده اند و همه راويان
آن مورد اطمينان هستند .
عن عائشة رضي الله عنها
قالت قال النبي صلى الله عليه وسلم في مرضه الذي لم يقم منه لعن الله اليهود اتخذوا قبور
أنبيائهم مساجد ...
صحيح البخاري ج4 ص1614 ش4177 کتاب المغازی باب مرض النبی
(ص) ووفاته و...
از عائشه روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
در بيماری خويش که بعد از آن از دنيا رفت فرمود :
خداوند يهود را لعنت کند که قبر انبيای خويش را سجدهگاه ساختند .
عن أبي هريرة أن رسول
الله صلى الله عليه وسلم لعن زوارات القبور قال وفي الباب عن بن عباس وحسان بن ثابت
قال أبو عيسى هذا حديث حسن صحيح وقد رأى بعض أهل
العلم أن هذا كان قبل أن
يرخص النبي صلى الله عليه وسلم في زيارة القبور فلما رخص دخل في رخصته
الرجال والنساء
سنن الترمذي ج3 ص371 ش 1056 کتاب الجنائز باب ما جاء في كراهية
زيارة القبور للنساء (البانی روايت را در صحيح الترهيب والترغيب ش 3545 نقل
کرده و صحيح می داند)
از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : خداوند لعنت کند زنانی را که به زيارت قبور می روند ...
ترمذی می گويد اين روايت نيکو و با سند صحيح است ؛
عده ای از اهل علم می گويند که اين روايت قبل از آن بوده است که رسول
خدا (صلى الله عليه وآله)
اجازه زيارت قبور دهند اما بعد از آن که اجازه داد ، اجازه
ايشان شامل زن و مرد شد.
عن أبي هريرة عن
النبي صلى الله عليه وسلم قال لعن الله السارق يسرق البيضة فتقطع يده ويسرق الحبل
فتقطع يده
صحيح البخاري ج6 ص2489 ش 6401 کتاب الحدود باب لعن السارق اذا
لم يسمّ
از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : خدا سارق را لعنت کند ؛ گاهی زره را می دزدد و دستش قطع
می شود ؛ گاهی نيز طنابی را می دزدد و دستش قطع می
شود .
عن
بن عباس رضي الله عنهما قال لعن النبي صلى
الله عليه وسلم المخنثين من الرجال
والمترجلات من النساء ...
صحيح البخاري ج6 ص2508 ش 6445 كتاب المحاربين باب نفي أهل
المعاصي والمخنثين
از ابن عباس روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
مردانی را که اخلاق و خصوصيات زنانه از خود بروز ميدهند
و زنانی را که اخلاق و خصوصيات مردانه از خود نشان ميدهند را لعنت کردهاند
...
عن بن عباس أن رسول
الله صلى الله عليه وسلم لعن المخنثين من الرجال والمتبرجات من النساء ...
سنن النسائي الكبرى ج5 ص396 ش 9251 کتاب عشرة النساء باب لعن
المتبرجات من النساء
از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
روايت شده است که ايشان مردانی را که خصوصيات زنانه از خود
نشان ميدهند و زنانی را که خود را در مقابل نظر نامحرمان قرار میدهند
لعنت فرمودهاند ...
قال
علي رضي الله عنه ما عندنا كتاب نقرؤه إلا كتاب الله غير هذه الصحيفة ... وفيها
المدينة حرم ما بين عير إلى ثور فمن أحدث فيها حدثا أو آوى محدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين
لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل ومن والى قوما بغير إذن مواليه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين
لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل وذمة المسلمين واحدة يسعى بها أدناهم فمن أخفر مسلما فعليه لعنة الله
والملائكة والناس أجمعين لا يقبل منه يوم القيامة صرف ولا عدل
صحيح البخاري ج6 ص2482 ش 6374 كتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من
مواليه
علي (عليهالسلام) گفته است : در نزد ما کتابی که آن را
بخوانيم غير از کتاب خدا و اين صحيفه نيست ... و در آن آمده است که مدينه از عير
تا ثور حرم است ؛ پس کسی که در آن سبب فاجعه شود يا کسی را که سبب
فاجعهای شده است در آن پناه دهد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او
باد ؛ در روز قيامت توبه و کار نيک او قبول نمی شود .
وکسی که بدون اجازه مولای خويش ، مولای
ديگری بگيرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد و در روز قيامت توبه
و کار نيک او قبول نمی شود .
و ذمه (پناه دادن) همه مسلمانان يکی است ؛ و حتی
کوچکترين آنان می تواند کسی را پناه دهد ؛ پس اگر کسی ذمه
يکی از مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد و در
روز قيامت توبه و کار نيک او قبول نمی شود .
عن
عبد الله بن عمرو قال لعن
رسول الله صلى الله عليه وسلم الراشي والمرتشي
قال أبو عيسى هذا حديث
حسن صحيح
سنن الترمذي ج3 ص623 ش 1336 و 1337 کتاب الأحکام باب ما جاء في
الراشي والمرتشي في الحكم - سنن ابن ماجه ج2 ص775 ش 2313 کتاب الأحکام باب التغليظ
فی الحيف والرشوة - سنن أبي داود ج3 ص300 ش 3580 کتاب الأقضية باب في كراهية
الرشوة
از عبدالله بن عمرو روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
رشوه دهنده و رشوه گيرنده را لعنت فرموده اند .
ترمذی می گويد اين روايت نيکو و صحيح است .
عن عائشة قالت قال رسول
الله صلى الله عليه وسلم ستة لعنتهم
لعنهم الله وكل نبي كان الزائد في كتاب الله والمكذب بقدر الله والمتسلط بالجبروت
ليعز بذلك من أذل الله ويذل من أعز الله والمستحل لحرم الله والمستحل من عترتي ما
حرم الله والتارك لسنتي
قال أبو عيسى هكذا روى
عبد الرحمن ... عن عائشة عن النبي صلى
الله عليه وسلم ورواه سفيان الثوري ... عن
علي بن حسين عن النبي صلى الله عليه
وسلم مرسلا وهذا أصح
سنن الترمذي ج4 ص457 ش 2154 کتاب القدر - صحيح ابن حبان ج13 ص60
ش 5749 باب اللعن ، ذكر لعن المصطفى مع سائر الأنبياء أقواما من أجل أعمال
ارتكبوها - المستدرك على الصحيحين ج1 ص91 ش102 کتاب الايمان و ج2ص571 ش 3940 و ص
572 ش 3941 باب تفسير سورة والليل ج4 ص101 ش 7011 کتاب الأحکام (تمامی
روايات را صحيح می داند)
از عائشه روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : شش گروهند که من ايشان را لعنت کرده ام و خدا و همه انبيای گذشته
نيز آنان را لعنت کردهاند :
کسی که در کتابهای الهی مطلبی زياد
کند ؛ و کسی که قدر الهی را منکر شود ؛ و کسی که با زور بر مردم
سلطنت پيدا کند تا کسی را که خداوند خوار کرده است عزيز گرداند و کسی
را که خداوند عزيز میداند ذليل نمايد و کسی که محرمات الهی را
حلال شمارد (و يا کسی که حَرَم الهی را مورد تجاوز قرار دهد و در آن
خون کسی را مباح بداند) و کسی که آنچه را خداوند در مورد خاندان من
حرام کرده است ، انجام دهد (ايشان را آزار دهد) و کسی که سنت من را ترک
نمايد .
ترمذی می
گويد : اين روايت را عبد الرحمن ... از عائشه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
نقل کرده است ؛ سفيان نيز آن را از علی بن الحسين (امام سجاد (عليهالسلام))
به صورت مرسل از رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) نقل می کند و روايتی که ما نقل کرديم سندش صحيحتر
است .
عن عبد الله قال آكل
الربا وموكله وكاتبه إذا علموا ذلك والواشمة والموشومة للحسن ولآوي الصدقة والمرتد أعرابيا بعد
الهجرة ملعونون على لسان محمد صلى الله عليه وسلم يوم القيامة
سنن النسائي (المجتبى) ج8 ص147 ش 5102 کتاب الزينة باب الموتشمات
(البانی روايت را صحيح می داند :صحيح التعليق الرغيب 3 / 49 )
از عبد الله روايت شده است که گفت : خورنده ربا و کسی که
آن را داده است و نويسنده آن اگر علم به ربا بودنش داشتند و نيز زن خالکوب و
زنی که برای زيبايي خالکوبی شده است و کسی که صدقات
(واجب) را در نزد خويش جمع کند و کسی که بعد از هجرت (به سوی تمدن)
دوباره بيابان نشين شود ، بر زبان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
در روز قيامت مورد لعن قرار گرفته اند .
عن أبي هريرة قال لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم الرجل يلبس لبسة المرأة والمرأة تلبس لبسة
الرجل
سنن النسائي الكبرى ج5 ص397 ش 9253 کتاب عشرة النساء باب لعن
المتبرجات من النساء - سنن أبي داود ج4 ص60 ش 4098 و 4099 کتاب اللباس باب لباس
النساء - المستدرك على الصحيحين ج4 ص215 ش 7415 کتاب اللباس (الباني اين روايت را
در صحيح الجامع الصغير ش 5096 صحيح دانسته است)
از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
مردی را که لباس زنانه بپوشد و زنی را که لباس مردانه بپوشد لعنت کرده
است .
عكرمة عن بن عباس رضي
الله عنهما قال لعن رسول الله صلى الله
عليه وسلم المتشبهين من الرجال بالنساء والمتشبهات من النساء بالرجال
صحيح البخاري ج5 ص2207 ش 5546 کتاب اللباس باب المتشبهين
بالنساء والمتشبهات بالرجال- سنن أبي داود ج4 ص60 ش 4097 کتاب اللباس باب لباس
النساء
از ابن عباس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
روايت شده است که مردانی را که خود را شبيه زنان
میکنند و زنانی را که خود را شبيه مردان میکنند لعنت فرموده
است .
سمعنا عبد الله بن عمرو
يقول سمعت رسول الله صلى الله عليه
وسلم يقول سيكون في آخر أمتي رجال يركبون
على السروج كأشباه الرجال ينزلون على أبواب المسجد نساؤهم كاسيات عاريات على رؤوسهم
كأسنمة البخت العجاف العنوهن
فإنهن ملعونات ...
مسند
أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرك على الصحيحين ج4 ص483 ش 8346 کتاب
الفتن والملاحم- صحيح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذكر الاخبار عن وصف النساء اللاتي
يستحققن اللعن بأفعالهن (البانی اين روايت را در صحيح و ضعيف الجامع الصغير
ش7247 صحيح می داند)
از عبد الله بن عمر شنيديم که می گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زين
می شوند اما شبيه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل میکنند اما
همسرانشان پوشيده اند و عريان ؛ بر سر آنان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر
اندام است ؛ آنها را لعنت کنيد که لعنت شده هستند .
عن على رضي الله عنه
قال لعن رسول الله صلى الله عليه وسلم آكل الربا وموكله وشاهديه وكاتبه والواشمة والمستوشمة للحسن ومانع الصدقة
والمحل والمحلل له وكان ينهى عن النوح
مسند أحمد بن حنبل ج1 ص107 ش 844 مسند علی بن ابی
طالب و ص83 ش635 و ص87 ش 660 و ص133 ش 1120 و ص150 ش 1288 و ص158 ش1364- سنن
النسائي (المجتبى) ج8 ص147 ش 5103 و 5104 کتاب الزينة باب الموتشمات (البانی
اين روايت را در صحيح و ضعيف سنن نسائي صحيح می داند)
از علی (عليهالسلام) روايت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
خورنده ربا و موکل بر آن و شاهد بر آن و نويسنده آن و زن خالکوب و زنی که
برای زيبايي خالکوبی میشود و کسی که جلوی صدقات را
بگيرد و محلّ (اگر مردی سه باز زنش را طلاق رجعی دهد ، ديگر نمی
تواند به وی رجوع کند ؛ در اين هنگام اگر بخواهد دوباره با وی ازدواج
کند بايد شخصی ديگر با زن وی ازدواج کرده و سپس زن را طلاق دهد ؛ بعد
از آن دوباره اين مرد می تواند با همسر سابقش ازدواج کند ؛ به اين مرد محلل
له و به مردی که با زن اين شخص بعد از سه بار طلاق ازدواج کرد محلّ يا محلّل
گفته میشود) و محلل له را لعنت کرده و از نوحه سرايي نيز نهی
میفرمودند .
عن أبي هريرة قال قال
رسول الله صلى الله عليه وسلم ملعون
من أتى امرأته في دبرها
سنن أبي داود ج2 ص249 ش 2162 کتاب النکاح باب فی جامع
النکاح (اين روايت را الباني در صحيح الترغيب والترهيب ش 2432 ذکر کرده و صحيح
می داند)
از ابوهريره روايت شده است که گفت: رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند کسی که با همسرش از پشت نزديکی نمايد
ملعون است .
عن أبي أمامة أن رسول
الله صلى الله عليه وسلم لعن
الخامشة وجهها والشاقة جيبها والداعية بالويل والثبور
سنن ابن ماجه ج1 ص505 ش 1585 کتاب الجنائز باب ما جاء في النهي
عن ضرب الخدود وشق الجيوب (البانی اين روايت را در صحيح سنن ابن ماجه ش 1289
تصحيح کرده است)
از ابوامامه روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
زنی را که روی خويش را خراش دهد و زنی را که
گريبان خويش را چاک کند و زنی را که صدای ناله به ويل و ثبور (هلاکت)
بلند کند لعنت فرمودهاند.
در بعضی از روايات از خامشة وجهها به المنتهشة تعبير شده
است :
غريب الحديث لابن الجوزي ج2 ص446 - النهاية في غريب الأثر ج5 ص136
- المحكم والمحيط الأعظم لابن سيدة ج4 ص189
عن بن عباس ان نبي
الله صلى الله عليه وسلم قال لعن الله من غير تخوم الأرض لعن الله من ذبح لغير الله لعن
الله من لعن والديه لعن الله من تولي غير مواليه لعن الله من كمه أعمى عن السبيل
لعن الله من وقع على بهيمة لعن الله من عمل عمل قوم لوط لعن الله من عمل عمل قوم
لوط ثلاثا
مسند أحمد بن حنبل ج1 ص317 ش 2915 (البانی اين روايت را
در صحيح الترغيب والترهيب ش 2421 تصحيح کرده است )
از ابن عباس روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودهاند : خدا لعنت کند کسی را که مرز زمينها را
تغيير دهد ؛ خدا لعنت کند کسی را که برای غير خدا ذبح نمايد ؛ خدا
لعنت کند کسی را که والدين خويش را لعنت کند ؛ خدا لعنت کند کسی را که
غير از مولای خويش را به سروری گيرد ؛ خدا لعنت کند کسی را که
يک نابينا را از راه بيرون ببرد ؛ خدا لعنت کند کسی را که با حيوانی
نزديکی کند ؛ خدا لعنت کند کسی را که کار قوم لوط را انجام دهد و اين
را سه بار فرمودند .
حدثنا أبو الطفيل عامر
بن واثلة قال كنت عند علي بن أبي طالب فأتاه رجل فقال ما كان النبي صلى الله عليه
وسلم يسر إليك قال فغضب وقال ما كان النبي
صلى الله عليه وسلم يسر إلي شيئا يكتمه
الناس غير أنه قد حدثني بكلمات أربع
قال فقال ما هن يا أمير
المؤمنين قال قال لعن الله
من لعن والده ولعن الله من ذبح لغير الله ولعن الله من آوى محدثا ولعن الله من غير
منار الأرض
صحيح مسلم ج3 ص1567 ش 1978 کتاب الأضاحی باب تحريم الذبح
لغير الله تعالى ولعن فاعله
ابوالطفيل می گويد نزد علی بودم ؛ پس شخصی
آمده و گفت : رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) چه اسراری به شما گفته است ؟ حضرت خشمناک شده و گفتند
: رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
هيچ سری به من نگفته است که آن را از مردم پنهان کرده
باشد ؛ غير از آنكه چهار جمله به من گفت .
آن شخص پرسيد آن چهار جمله چيست ؟
پاسخ داد : خدا لعنت کند کسی را که پدر خويش را لعنت کند
؛ و خدا لعنت کند کسی را که برای غير خدا قربانی کند و خدا لعنت
کند کسی را که جنايتکاری (يا بدعتگذار) را پناه دهد و خدا لعنت کند
کسی را که علامتهای زمين را تغيير دهد .
عن قيس بن عباد قال
انطلقت أنا والأشتر إلى علي عليه السلام فقلنا هل عهد إليك رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا لم يعهده إلى الناس عامة قال لا إلا ما في
كتابي هذا قال مسدد قال فأخرج كتابا وقال أحمد كتابا من قراب سيفه فإذا فيه
المؤمنون تكافأ دماؤهم وهم يد على من سواهم ويسعى بذمتهم أدناهم ألا لا يقتل مؤمن
بكافر ولا ذو عهد في عهده من أحدث حدثا فعلى نفسه ومن أحدث حدثا أو آوى محدثا فعليه لعنة الله والملائكة
والناس أجمعين
سنن أبي داود ج4 ص180 ش 4530 کتاب الديات باب أيقاد المسلم
بالكافر (البانی اين روايـت را در صحيح سن أبی داود ش 4530 صحيح
دانسته است )
از قيس روايت شده است كه من و اشتر به نزد علي (عليهالسلام)
رفتيم و گفتيم : آيا پيامبر (صلى الله عليه
وآله) به شما چيزي گفته است كه به ديگران نگفته باشد ؟ پاسخ داد :
خير ؛ جز آنچه در اين كتاب است ؛ سپس كتابي را بيرون آورده – احمد گفته است كه
نوشته اي را از غلاف شمشيرش بيرون آورد- كه در آن نوشته بود «خون مسلمانان همسنگ
هم است ؛ و آنان بر ضد غير مسلمان ، يكپارچهاند ؛ كوچكترين مسلمانان ميتواند غير
مسلمان را در ذمه در آورد ؛ آگاه باشيد كه مومن در مقابل كافر كشته نميشود ؛
هركسي كه پيمان داشته باشد ، در زمان پيمانش كشته نخواهد شد ؛ هركس كه مصيبتي وارد
كند ، بر گردن خود او است ، و هركس مصيبتي وارد كند ، يا كسي را كه مصيبت وارد
كرده است ، پناه دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد .
عن عَوْنِ بن أبي
جُحَيْفَةَ عن أبيه أَنَّهُ اشْتَرَى غُلَامًا حَجَّامًا فقال إِنَّ النبي صلى
الله عليه وسلم ... وَلَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَمُوكِلَهُ وَالْوَاشِمَةَ
وَالْمُسْتَوْشِمَةَ وَالْمُصَوِّرَ
صحيح البخاري ج 5 ص 2223 ش 5617 کتاب اللباس باب من لعن المصور
از عون بن ابی جحيفة روايت شده است که پدر او
غلامی خريد که حجامت می کرد ؛ پس گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
...خورنده ربا و دهنده آن را و زن خالکوب و زنی که خالکوبی شده است و
نيز تصويرگران را لعنت کرده است .
عن أبي هريرة رضي الله
عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه
وسلم إذا دعا الرجل امرأته إلى فراشه فأبت فبات غضبان عليها لعنتها
الملائكة حتى تصبح
صحيح البخاري ج3 ص1182 ش 3065 کتاب بدء الخلق باب اذا قال
احدکم آمين
از ابوهريره روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : اگر مردی زنش را به رختخواب بخواند اما قبول
نکند و مرد شب را از دست وی خشمگين به صبح برساند ، ملائکه او را لعنت ميکنند
تا صبح شود .
سمعت أَبَا هُرَيْرَةَ
يقول قال أبو الْقَاسِمِ صلى الله عليه وسلم من أَشَارَ إلى أَخِيهِ بِحَدِيدَةٍ فإن الْمَلَائِكَةَ
تَلْعَنُهُ حتى يَدَعَهُ وَإِنْ كان أَخَاهُ لِأَبِيهِ وَأُمِّهِ
صحيح مسلم ج 4 ص 2020 ش 2616 کتاب البر والصلة بَاب النَّهْيِ
عن الْإِشَارَةِ بِالسِّلَاحِ إلى مُسْلِمٍ
از ابوهريره شنيدم که می گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود کسی که با آهنی (شمشيری) به سمت برادر
خويش اشاره کند (وی را تهديد کند) ملائکه او را لعنت میکنند تا
زمانی که اين کار را رها کند ؛ حتی اگر برادر پدری و
مادری او باشد .
ثنا أبو هُرَيْرَةَ قال
سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وهو يقول الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ ما فيها إلا ذِكْرَ
اللَّهِ وما وَالَاهُ أو عَالِمًا أو مُتَعَلِّمًا
سنن ابن ماجه ج 2 ص 1377 ش 4112 کتاب الفتن باب مثل الدنيا
(البانی در السلسلة الصحيحة ش 2797 روايت را صحيح می داند)
ابوهريره گفته است که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
شنيدم که میفرمود : دنيا لعنت شده است ؛ و هر آنچه که
در آن است غير از ياد خدا و هرچه به همراه آن باشد يا شخص عالم يا متعلّم لعنت شده
است .
عن جَابِرٍ أَنَّ النبي
صلى الله عليه وسلم مُرَّ عليه بِحِمَارٍ قد وُسِمَ في وَجْهِهِ فقال أَمَا
بَلَغَكُمْ أَنِّي قد لَعَنْتُ
من وَسَمَ الْبَهِيمَةَ في وَجْهِهَا أو ضَرَبَهَا في وَجْهِهَا فَنَهَى عن
ذلك
سنن أبي داود ج 3 ص 26 ش 2564 کتاب الجهاد بَاب النَّهْيِ عن
الْوَسْمِ في الْوَجْهِ وَالضَّرْبِ في الْوَجْهِ (البانی اين روايت را در
السلسلة الصحيحة ش 1549 صحيح می داند)
از جابر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
روايت شده است که الاغی را ديدند که چهره اش را داغ کرده
بودند ؛ پس فرمودند : آيا به شما خبر نرسيده است که من کسی را که به صورت
حيوان داغ بگذارد يا به صورت حيوان ضربه بزند لعنت کردهام ؟ و از اين کار
نهی فرمودند .
خَطَبَنَا
عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال من زَعَمَ ان عِنْدَنَا شيئا نَقْرَؤُهُ إلا كِتَابَ
اللَّهِ وَهَذِهِ الصَّحِيفَةَ قال وَصَحِيفَةٌ مُعَلَّقَةٌ في قِرَابِ سَيْفِهِ
فَقَدْ كَذَبَ فيها أَسْنَانُ الْإِبِلِ وَأَشْيَاءُ من الْجِرَاحَاتِ وَفِيهَا
قال النبي صلى الله عليه وسلم الْمَدِينَةُ حَرَمٌ ما بين عَيْرٍ إلى ثَوْرٍ
فَمَنْ أَحْدَثَ فيها حَدَثًا وَمَنْ
ادَّعَى إلى غَيْرِ أبيه أو انْتَمَى إلى غَيْرِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ
اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ لَا يَقْبَلُ الله منه
يوم الْقِيَامَةِ صَرْفًا ولا عَدْلًا
صحيح مسلم ج 2 ص 994 ش 1370 كتاب الحج باب فضل المدينة
علي (عليهالسلام) روزی برای ما سخنرانی کرد
و گفت : دروغ می گويد کسی که گمان می کند ما چيزی غير از
کتاب خدا و اين صحيفه داريم که آن را بخوانيم ؛ و آن صحيفه آويزان به غلاف شمشير
حضرت بود ؛ (و فرمودند) در آن در مورد دندانهای شتران و مقداری در
مورد جراحات است ؛ و در اين صحيفه است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرموده اند : مدينه حرم است ؛ ما بين عير تا ثور ؛ پس
کسی که بدعتی در آن گذارد يا بدعت گذاری را جای دهد و نيز
کسی که خود را فرزند غير پدر خويش نشان دهد و کسی که خود را غلام
کسی غير از مولای خويش معرفی کند لعنت خداوند وملائکه و همه
مردمان بر او باد و خداوند در روز قيامت از او توبه و کار نيکش را نمیپذيرد
.
أَنَسِ بن مَالِكٍ قال
لَعَنَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في الْخَمْرِ عَشْرَةً عَاصِرَهَا
وَمُعْتَصِرَهَا وَشَارِبَهَا وَحَامِلَهَا وَالْمَحْمُولَةُ إليه وَسَاقِيَهَا
وَبَائِعَهَا وَآكِلَ
ثَمَنِهَا وَالْمُشْتَرِي لها وَالْمُشْتَرَاةُ له
سنن الترمذي ج 3 ص 589 ش 1295 کتاب البيوع باب النهی أن
يتخذ الخمر خلا (اين روايت را البانی در صحيح وضعيف سنن ترمذی ش 1295
صحيح می داند)
انس بن مالک گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
در مورد شراب ده چيز را لعنت کردهاند ؛ .... و کسی که
پولی را که از شراب به دست آمده است مصرف کند ... و کسی که شراب
برای وی خريده شده است
قال رسول اللَّهِ صلى
الله عليه وسلم الأُمَرَاءُ من قُرَيْشٍ ثَلاَثاً ما فَعَلُوا ثَلاَثاً ما
حَكَمُوا فَعَدَلُوا وَاسْتُرْحِمُوا فَرَحِمُوا وَعَاهَدُوا فَوَفَوْا فَمَنْ لم يَفْعَلْ ذلك منهم
فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
مسند أحمد بن حنبل ج 4 ص421 ش 19797 مسند أبی برزة
الأسلمی (اين روايت را البانی در السلسلة الصحيحة ش 2858 تصحيح کرده
است)
رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودند : اميران از قريش خواهند بود – اين را سه بار فرمودند –
تا زمانی که اين سه کار را بکنند ؛ تا زمانی که حکم کنند و عدالت را
مراعات نمايند و از ايشان بخشش خواسته شود و ببخشند و پيمان ببندند و وفای
به آن کنند ؛ پس اگر کسی از ايشان چنين نکند پس لعنت خداوند وملائکه و همه
مردمان بر ايشان باد .
مَرَّ بن عُمَرَ
بِفِتْيَانٍ من قُرَيْشٍ قد نَصَبُوا طَيْرًا وَهُمْ يَرْمُونَهُ وقد جَعَلُوا
لِصَاحِبِ الطَّيْرِ كُلَّ خَاطِئَةٍ من نَبْلِهِمْ فلما رَأَوْا بن عُمَرَ
تَفَرَّقُوا فقال بن عُمَرَ من فَعَلَ هذا لَعَنْ الله من فَعَلَ هذا إِنَّ
رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَعَنَ من اتَّخَذَ شيئا فيه الرُّوحُ غَرَضًا
صحيح مسلم ج 3 ص 1550 ش 1958 کتاب الصيد والذبائح باب
النهی عن صبر البهائم
ابن عمر به گروهی از قريش گذشت که پرندهای را هدف
قرار داده و به سمت او تير میانداختند ؛ و تيرهايی را که به خطا
میرفت به صاحب پرنده میدادند ؛ وقتی ابن عمر را ديدند پراکنده
شدند ؛ ابن عمر گفت : چه کسی که چنين کرد؟ خداوند او را لعنت کند ؛ بدرستيکه
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را که جانداری را به عنوان هدف قرار
دهد لعنت کردهاند
موارد ديگري نيز در كتب اهل سنت آمده است كه در آنها ، تصريح
به صحت سند نشده است ؛ بسياري از موارد ، را علماي اهل سنت به صورت قطعي آورده و
ادعا كردهاند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن گروه را لعنت فرمودهاند ؛
مواردي نيز وجود دارد كه با سند حسن و يا ضعيف در كتب اهل سنت آمده است كه تنها به
فهرست آنان ميپردازيم :
من سأل بوجه الله 2- من
سئل بوجه الله فمنع سائله 4- من قطع السدر 5- صوت المزمار عند النعمة 6- صوت الرنة
عند المصيبة 7- ثالث ثلاثة رکبوا علی حمار واحد 8- الذين تخلفوا عن جيش
أسامة 9- النائحة 10- المستمعة 11- الحالقة 12- السالقة (أو الصالقة) 13-
الذی يجلس فی وسط الحلقة 14- الرائش 15- القاشرة 16- المقشورة 17-
ناکح اليد 18- المفعول به عمل قوم لوط 19- ناكح البهيمة 20- الجامع بين المرأة وابنتها
21- الزاني بحليلة جاره 22- المؤذي جاره حتى
يلعنه 23- من أم قوما وهم له کارهون 24- رجل سمع حي على الصلاة (أو الفلاح) ولم
يجب 25- من سلّ سخيمته علی طريق المسلمين 26- العاضهة 27- المستعضهة 28-
المرأة تخرج من بيت زوجها بدون اذنه 29- من ولی أمة رسول الله فشقّ عليهم
30- من انتقص شيئا من حق رسول الله (ص) 31- من أبی عترة رسول الله 32- من
آذانا فی سبلنا 33- جاران أذبلا 34- الماشون اختيالا 35- الناطقون أشعارا
بالخنی 36- الشابون (أو الشاربون) فضالا 37- المعقوس نعالا 38- الشطرنج 39-
من لعب بالشطرنج 40- الشيخ الزانی 41- المتبتلين (ممکن است با من تحصر
يکی باشد) 42- المتبتلات 43- راکب الفلاة وحده 44- البائت وحده 45- مضلّ
المساکين 46- من قال للمکفوف اتق البئر وليس بين يديه شيء 47- الرجل يسأل عن دار
القوم فيدلونه علی غيرها 48- الرجل يضرب والديه حتی يستغيثا 49- من
غير حدود الله 50- من ضار مؤمنا 51- من مکر بمؤمن 52- المحتکر 53- کاتم العلم 54-
المتخذين علی القبور المساجد 55- المتخذين علی القبور السرج 56- من
فرق بين الوالدة وولدها 57- من فرق بين الأخ وأخيه 58- العالم الذی لا يظهر
علمه اذا ظهرت البدع وسب أصحاب رسول الله (ص) 59- الموسی وحاملها 60- من
قبّل غلاما بشهوة 61- السلتاء 62- المرهاء 63- المتغوط فی ظلّ النزال 64- من
استخفّ بولاية رسول الله 65- من ذبح لغير القبلة 66- من انتفی من ولده 67-
من برئ من مواليه 68- من تحصّر 69- من جمع بين الأختين 70- مغور الماء المنتاب
71- من أتی کاهنا 72- من أتی
حائضا 73- من خبب أي أفسد امرأة على زوجها أو مملوكا على سيده 74- المرأة إذا خرجت
من دارها بغير إذن زوجها 75- ومن مشى بقميص رقيق بغير إزار بادي العورة 76- الدال
على الخمر 77- الشافع فی حد من حدود الله بعد البلوغ الی الحاکم 87- المشفع
فی حد من حدود الله بعد البلوغ الی الحاکم 79- من ترك الأمر بالمعروف
والنهي عن المنكر إذا أمكنه 80- من حقر مسلما 81- من قطع رحمه 82- الذين يثقفون
الكلام تثقيف الشعر 83- من أفسد في الأرض والبلاد 84- من سبّ أصحاب رسول الله (صلى
الله عليه وآله)
اكنون براي كاملتر شدن بحث و به عنوان مقدمهاي براي بحث آتي
به بررسي آخرين مورد يعني لعن كساني كه به صحابه دشنام ميدهند ميپردازيم :
طبق روايات اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كساني را
كه صحابه را سب كردهاند ، مورد لعن قرار دادهاند ؛ البته براي اين مضمون ،
روايتي صحيح در كتب اهل سنت يافت نشد ؛ مدرك اين نظريه رواياتي است كه سند هيچ يك
از آنها صحيح نميباشد و متن تمامي آنها مربوط به سب (دشنام) است و هيچ يك ، دلالت
بر ممنوعيت لعن و يا حكم آن نميكند !
همچنين روايات بسياري در حرمت دشنام به صحابه و نهي رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از
آن نقل كردهاند كه همگي از جهت دلالي اشكال دارد ؛ در صحيح بخاري و مسلم از رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) روايت كرده
است كه فرمودند :
عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ رضي الله عنه قال
قال النبي صلى الله عليه وسلم لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فلوا أَنَّ أَحَدَكُمْ
أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا ما بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ ولا نَصِيفَهُ
صحيح البخاري ج 3 ص 1343 ش 3470 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي
الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة
: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
صحيح مسلم ج 4 ص 1967
ش 2540 از ابوهريرة ،
اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين
القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ،
تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
از ابوسعيد خدري روايت شده است كه گفت
: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند به اصحاب من دشنام ندهيد ، قسم به
خدا اگر يكي از شما به اندازه كوه احد ، طلا انفاق كند ، به اندازه يك كف دست ، و
يا نصف آن از انفاق اصحاب من نميرسد .
در مورد اين روايت ، چند نكته بايد مد نظر قرار گيرد :
ا. مخاطب رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) كيست ؟
ب. مقصود
از صحابهاي كه نبايد به آنان دشنام داد چه كساني است ؟
مسلم همين روايت را در
صحيح خويش ، با تبيين مخاطب روايت ، مشخص ميكند :
عن أبي سَعِيدٍ قال كان
بين خَالِدِ بن الْوَلِيدِ وَبَيْنَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ شَيْءٌ فَسَبَّهُ
خَالِدٌ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا تَسُبُّوا أَحَدًا من
أَصْحَابِي ...
صحيح مسلم ج 4 ص 1967 ش 2541 ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري
الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد
عبد الباقي
از ابو سعيد خدري روايت شده است كه گفت : بين خالد بن وليد و
عبدالرحمن بن عوف درگيري بود ؛ به همين سبب خالد به عبدالرحمن دشنام داد !
رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) فرمودند : به هيچ يك از اصحاب من دشنام ندهيد ...
واضح است كه قطعا يكي از مخاطبان اين روايت ، خالد بن وليد
بوده است .
مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير ميفرمايند :
وهل سنة رسول الله صلى
الله عليه وآله وسلم المزعومة في قوله : لا تسبوا أصحابي وقوله صلى الله عليه وآله
وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين كانت مختصة بغير
المخاطبين بها في صدر الاسلام من الصحابة ؟ ! أو إنها عامة مطردة ؟ ! كما يقتضيه
كونها من الشريعة الإسلامية المستمرة إلى أن تقوم الساعة ،
الغدير للشيخ
الأميني ج 10 ص 270
آيا اين سنتي كه اهل سنت ادعا ميكنند كه پيامبر (صلى الله
عليه وآله) از دشنام به صحابه لعن كرده و
نيز فرموده است «هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر
او باد» ، اين مختص به كساني غير از مخاطبين اين روايت در صدر اسلام -يعني صحابه-
بوده است ؟!
يا اين روايت عموميت داشته و شامل صحابه نيز ميشود ؟ (يعني
آنان نيز نبايد به يكديگر دشنام ميدادند ؟! همانطور كه اگر اين مطلب يك شريعت
اسلامي مستمر تا زمان ما باشد ، لازمه آن همين است.
ابن حجر در فتح الباري ميگويد :
قوله «فلو ان أحدكم»
فيه اشعار بان المراد بقوله اولا أصحابي أصحاب مخصوصون والا فالخطاب كان للصحابة
فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7 ص 34 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني
الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين
الخطيب
كلام رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) كه فرمودهاند
«اگر يكي از شما» ، نشان ميدهد كه مقصود از سخن رسول خدا در ابتدا كه فرمودند
«اصحاب من» گروهي خاص از صحابه است (و نه همه آنها) ، زيرا خطاب (در نهي از دشنام)
به خود صحابه بوده است .
در واقع اهل سنت ، مخاطب اصلي اين روايات ، يعني خود صحابه را
فراموش كرده و بدون توجه به اين نكته اساسي ، حكم به تكفير و كشتن ساب صحابي كردهاند
! بي خبر از اينكه اين روايات در مواردي آمده است كه بين صحابه درگيري بوده و آنها
به يكديگر دشنام داده همديگر را لعن كردهاند ! و اگر بنا بود حكم ساب صحابي قتل
باشد ، بايد خود صحابه به خاطر اين عمل كشته ميشدند !
سيوطي ، كه از بزرگترين علماي اهل سنت است ، در مواجهه با اين
اشكال ، سه پاسخ مطرح كردهاست ، كه هرسه از نظر اهل سنت مخدوش است !
او ميگويد :
قوله صلي الله عليه
وسلم : لا تسبوا أصحابي ، فوالذي نفسي بيده لو أنفق أحدكم مثل أحد ذهبا ما بلغ مد
أحدهم ولا نصيفه
مشكل الظاهر من حيث
الخطاب ؛ و أجاب جماعة بأنه صلي الله عليه وسلم نزل الساب منهم لتعاطيه ما لا يليق
به منزلة غير الصحابة .
وقال السبكي في الكتاب
المذكور الظاهر أن الخطاب فيه لمن أسلم بعد الفتح ؛ قال و يرشد إليه قوله :
«لو أنفق ... إلى آخره» مع قوله تعالي «لا يستوي منكم من أنفق من قبل
الفتح وقاتل ، اولئك أعظم درجة من الذين أنفقوا من بعد وقاتلوا»
قال ولا بد لنا من
تاويل بهذا او بغيره ليكون المخاطبون غير الأصحاب الموصى بهم .
قال وسمعت من شيخنا
الشيخ تاج الدين بن عطاء الله يذكر في مجلسه في الوعظ تاويلا آخر يقول : إن النبي
صلي الله عليه وسلم له تجليات يري فيها من بعده في حق جمع الصحابة الذين كانوا قبل
الفتح وبعده .
قال فإن ثبت ما قاله
فالحديث شامل لجميع الصحابة وإلا فهو في حق المتقدمين قبل الفتح ويدخل من بعدهم في
حكمهم ؛ فهم بالنسبة الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم .
إلقام الحجر لمن زكى ساب أبي بكر وعمر ص 73 ، تحقيق مرزوق علي
إبراهيم
سخن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه فرمودهاند «به اصحاب من دشنام ندهيد ، كه
قسم به خدا اگر يكي از شما به اندازه كوه احد طلا انفاق كند ، مانند يك مد انفاق
آنان و يا حتي نصف آن نميشود !»
ظاهر اين روايت اشكال دارد ؛ عدهاي جواب دادهاند كه رسول خدا
(صلى الله عليه وآله) هركدام از صحابه را
كه دشنام داده باشد ، نازل منزله غير صحابه كرده است ؛ زيرا كاري انجام داده است
كه سزاوار جايگاه صحابه نيست !
سبكي در كتاب مذكور گفته است كه ظاهر اين است كه خطاب به كساني
است كه بعد از فتح مكه اسلام آوردهاند ؛ و شاهد اين مطلب كلام رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) است كه فرموده «اگر يكي از
شما انفاق كند» كه به همراه كلام خداوند «كسي كه از شما قبل از فتح (مكه) انفاق
كرد و جنگيد (با كسي كه بعد از فتح اسلام آورد) برابر نيست ؛ پاداش آنان بيشتر از
كساني است كه بعد (از فتح) اسلام آورده و جنگيدند»
و سپس گفته است : ما چارهاي جز تاويل اين روايت ، با اين
توجيه يا با توجيهات ديگر تا مخاطبان در اين روايت ، كساني غير از صحابه باشد كه
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مورد
آنها وصيت (به خير) كردهاست .
و نيز گفته است : از استادم شيخ تاج الدين بن عطاء الله شنيدم
كه در جلسه وعظ خود توجيه ديگري داشت و ميگفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تجلياتي داشتند كه در آنها آنچه مربوط به صحابه
قبل از فتح و بعد از فتح است را ديده است .
اگر سخني كه گفته است ، درست باشد ، اين روايت شامل همه صحابه
خواهد شد ؛ اما اگر چنين نباشد ، تنها در مورد كساني است كه قبل از فتح اسلام
آوردهاند ؛ اما كساني كه بعد از فتح اسلام آوردند ، در حكم آنان داخل ميشوند ؛
آنان به نسبت كساني كه بعد از آنان آمدند ، مانند خودشان ، نسبت به كساني كه قبل
از آنان بودند ، به شمار ميروند .
سيوطي در اين كلام خويش سه پاسخ مطرح كرده است :
ا. صحابي كه به ديگر
صحابه دشنام دهد ، از مرتبه خود ساقط ميشود و نازل منزله غير صحابي ميگردد .
ب. خطاب به كساني است كه بعد از فتح اسلام آوردند
، و آنان در رتبه صحابه نيستند .
ج . خطاب به كساني است
كه رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) در تجليات و شهود ،
آنان را ديده است كه به صحابه دشنام ميدهند !
و سپس ميگويد : اگر مقصود دو جواب اول باشد ، رتبه اين گروه
از صحابه ، پايين تر از ساير صحابه و بالاتر از ساير مردم است !
1- در كلام سيوطي در اين توجيه تناقض وجود دارد ؛ سيوطي از يك
جهت ميخواهد درجه صحابي بودن را براي آنان حفظ كند ، زيرا ميگويد « فهم بالنسبة
الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم» و از طرف ديگر ميگويد آنان نازل
منزله غير صحابه شدهاند و از طرف ديگر ميگويد سب صحابه جزو گناهان كبيره و است و
ساب صحابي ملعون و جهنمي !
اگر سب صحابه جزو گناهان كبيره باشد - همانطور كه سيوطي در
همين كتاب خويش در ص 63 ميگويد «الفصل الثاني في بيان أن سبهما كبيرة»- و اگر ساب الصحابي ، ملعون و جهنمي باشد -
همانطور كه در رواياتي كه در صفحه 63 تا 66 كتاب او آمده است و به آنها استدلال
كرده است ، آمده است - چطور سيوطي مخاطب اين روايت را جزو صحابه به شمار ميآورد
؟
2- اگر ادعا كند كه سب صحابه ، توسط صحابه ، موجب جهنمي شدن
آنان نميشود ! پس ملازمهاي بين سب صحابي و كافر و جهنمي بودن نيست ! حال چطور
استدلال ميكنند كه شيعه به خاطر سب صحابه كافر است ؟
3- اگر ادعا كند كه صحابي كه به صحابه دشنام داده است ، از
رتبه صحابي بودن خارج است ، ميگوييم پس تمامي صحابهاي كه در اين مقاله آمده است
را ميتوان دشنام داد ، و همه آنان از رتبه صحابي بودن خارج شدهاند ، از جمله
ابوبكر ، عمر ، عثمان ، معاويه ، عائشه ، حفصه ، عبد الله بن زبير ، مغيره بن شعبه
و...
در اين قسمت كلام سيوطي نيز همان تناقضات مطرح شده در پاسخ به
توجيه قبل ، وجود دارد ؛ از يك طرف درجه صحابي بودن را براي آنان حفظ ميداند و ميگويد
« فهم بالنسبة الي من بعدهم كالذين من قبلهم بالنسبة اليهم» و از طرف ديگر ميگويد
كساني كه بعد از فتح اسلام آوردند ، نازل منزله غير صحابه شدهاند و از طرف ديگر
ميگويد سب صحابه جزو گناهان كبيره و است و ساب صحابي ملعون و جهنمي !
حال اگر سب صحابه ملازم به جهنمي شدن است ، اين گروه از صحابه
نيز جهنمياند ؛ و اگر كساني كه بعد از فتح اسلام آوردند ، جزو صحابه نيستند ، پس
معاويه و امثال او نيز جزو صحابه نبوده و ميشود آنان را لعنت كرد !
اين توجيه نيز ، طبق ظاهر كلام علماي اهل سنت ، واضح البطلان
است و حتي خود سيوطي به آن ملتزم نشده است ؛ زيرا به صراحت علم غيب را براي رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت مينمايد
و اهل سنت نميتوانند به چنين چيزي ملتزم شوند .
خلال در كتاب السنه روايت ميكند كه :
عن
معاذ بن جبل قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا ظهرت البدع وسب أصحابي فعلى
العالم أن يظهر علمه فإن لم يفعل فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين إسناده ضعيف
السنة للخلال ج 3 ص 495 ش 787
از معاذ بن جبل روايت شده است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : زمانی که بدعتها ظاهر شد و اصحاب من مورد سب قرار گرفتند ، بايد
عالم علم خويش را آشکار کند ؛ پس اگر چنين نکرد لعنت خداوند و ملائکه و همه مردمان
بر او باد .
سند اين روايت ضعيف است .
احمد بن حنبل در كتاب فضائل الصحابه چنين روايت ميكند كه :
حدثنا عبد الله قثنا
عبد الله بن عون قثنا على بن يزيد الصدائي قال حدثني أبو شيبة الجوهري عن أنس بن
مالك قال قال أناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم يا رسول الله أنا نسب
فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين لا يقبل
الله منه صرفا ولا عدلاً.
فضائل الصحابة لابن حنبل
ج 1 ص 52 ش 8 اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة:
241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق
: د. وصي الله محمد عباس
از انس بن مالك روايت شده است كه عدهاي از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
گفتند : اي پيامبر ، به ما دشنام داده ميشود ؛ آن حضرت فرمودند : هركس كه به
اصحاب من دشنام بدهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باشد و خداوند از او
هيچ عبادتي را نميپذيرد .
در اين روايت، ابو شيبة جوهري (يوسف بن إبراهيم التميمي) آمده
است كه ابن حجر در مورد او در ميگويد : و قال ابن حبان : يروى عن أنس ما ليس من حديثه ، لا تحل
الرواية عنه . و ذكره العقيلى فى " الضعفاء " . و قال ابن عدى : ليس بالمعروف ، و لا له كثير حديث
. اهـ . تهذيب
ج11 ص 407.
ابن حبان گفته است : او از انس مطالبي نقل ميكند كه انس نگفته
است ! جايز نيست از او
روايت نقل شود ! عقيلي نيز او را در ضعفاء نقل كرده است .
حدثنا أبو معاوية عن
محمد بن خالد عن عطاء قال
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي فعليه لعنة الله
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار (مصنف ابن أبي شيبة) ج 6 ص
405 ش 32419 ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد
الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض
- 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت
از عطاء روايت شده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : هر كس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد .
اين روايت مرسل است و
عطاء از تابعين است .
عن جابر بن عبد الله
قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن الناس يكثرون وأصحابي يقلون فلا
تسبوهم لعن الله من سبهم . رواه
أبو يعلى وفيه محمد بن الفضل بن عطية وهو متروك .
وعن ابن عمر أن النبي
صلى الله عليه وسلم قال من سب أصحابي فعليه لعنة الله . رواه البزاز والطبراني في
الكبير والأوسط ولفظه لعن الله من سب أصحابي . وفى إسناد البزاز سيف بن عمر وهو متروك ، وفى إسنادي
الطبراني عبد الله بن سيف الخوارزمي وهو ضعيف .
... وعن ابن عباس قال
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أصحابي لعنه الله والملائكة والناس أجمعون
. رواه الطبراني وفيه عبد
الله بن خراش وهو ضعيف . قلت وقد تقدم في فضل الصحابة بعض هذا في ضمن
أحاديث .
... وعن عائشة قالت قال
رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تسبوا أصحابي لعن الله من سب أصحابي . رواه الطبراني في الأوسط ورجاله
رجال الصحيح غير علي بن سهل وهو ثقة .
وعن أبي سعيد يعنى
الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من سب أحدا من أصحابي فعليه لعنة
الله قلت له حديث في الصحيح غير هذا رواه الطبراني في الأوسط وفيه ضعفاء وقد وثقوا .
از جابر بن عبد الله روايت شده است كه گفت : از پيامبر (صلى
الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود : مردم زياد شده و اصحاب من كم ميشوند ؛ به همين
سبب آنان را دشنام ندهيد ؛ خدا لعنت كند هر كس را كه به اصحاب من دشنام دهد . اين
روايت را ابويعلي نقل كرده و
در سند آن فضل بن عطيه است كه متروك است !
از ابن عمر روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد ؛ اين روايت را بزار و
طبراني در (معجم) كبير و اوسط نقل كرده است و عبارت او چنين است « لعن الله من سب
اصحابي» و در سند بزار سيف
بن عمر است كه متروك است و در دو سند طبراني عبد الله بن سيف خوارزمي است كه ضعيف
است .
و از ابن عباس روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)
فرمودند : هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد
؛ اين روايت را طبراني نقل
كرده و در سند آن عبد الله بن خراش است كه ضعيف است .
... و از عائشه روايت شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)
فرمودند به اصحاب من دشنام ندهيد ، خدا لعنت كند هر كس را كه به اصحاب من دشنام
بدهد ؛ اين روايت را طبراني در الاوسط نقل كرده و راويان آن ، راويان صحاح هستند ،
غير از علي بن سهل
كه او هم ثقه است .
... و از ابو سعيد خدري نيز روايت شده است كه پيامبر (صلى الله
عليه وآله) فرمودند هركس به اصحاب من دشنام دهد ، لعنت خدا بر او باد ؛ از ابوسعيد
روايتي شبيه اين روايت در صحاح آمده است ؛ اين روايت را طبراني در اوسط نقل كرده است
و در آن چندين نفر ضعيف
وجود دارد كه توثيق نيز شدهاند .
مجمع الزوائد
الهيثمي ج 10 ص 21
در مجموعه رواياتي كه هيثمي نقل كرده است ، تنها دو روايت از
تضعيف مستقيم وي در امان مانده است ؛ اولين روايت ، روايتي است كه از طبراني از
عائشه نقل ميكند و ديگري روايتي است كه از طبراني از ابوسعيد خدري مطرح مينمايد
؛ و البته هر دوي روايات از جهت سندي دچار اشكال هستند :
حدثنا
عبد الرحمن بن الحسين الصابونى قال حدثنا علي بن سهل المدائنى قال حدثنا أبو عاصم
الضحاك بن مخلد عن بن جريج عن عطاء عن عائشة قالت قال رسول الله صلى الله عليه
وسلم لا تسبوا أصحابى لعن الله من سب أصحابى
المعجم الأوسط ج
5 ص 94 ش 4771، اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة:
360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن
محمد ,عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني
در سند اين روايت ، چندين اشكال وجود دارد :
الف) شيخ مستقيم طبراني ، يعني عبدالرحمن بن الحسين صابوني ،
مجهول است و توثيق ندارد .
ب) علي بن سهل مدائني ، در هيچ كتابي قبل از تقريب التهذيب ابن
حجر ، سخني در مورد توثيق يا تضعيف او نيامده است و تنها ابن حجر او را صدوق معرفي
كرده و اين اجتهاد خود وي است و دليلي بر صحت آن نيست .
ج) شيخ ابن جريج ، يعني عطاء مشترك است بين سه نفر :
عطاء الخراساني ؛ عطاء بن ابي رباح ، عطاء بن السائب
و روايت او از
هرسه نفر از عائشه زير سوال است ، زيرا :
ابن حجر ميگويد
:
وروى الأثرم عن أحمد ما
يدل على أن كان يدلس فقال في قصة طويلة ورواية عطاء عن عائشة لا يحتج بها الا أن يقول سمعت
تهذيب التهذيب ج
7 ص 182 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني
الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة :
الأولى
اثرم از احمد روايتي نقل ميكنند كه دلالت بر مدلس بودن عطاء
دارد ؛ او در ضمن ماجرايي طولاني ميگويد كه نميتوان به روايات عطاء از عائشه
تمسك كرد ، مگر اينكه بگويد «از عائشه شنيدم»
مزي نيز ميگويد :
وَقَال محمد بن عبد
الرحيم ، عن علي بن المديني : كان
عطاء بأخرة تركه ابن جُرَيْج وقيس بن سعد.
تهذيب الكمال ج
20 ص 83 ، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي
الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى
، تحقيق : د. بشار عواد معروف
محمد بن عبد الرحيم از علي بن مديني روايت كرده است كه ابن
جريج و قيس بن سعد ، عطاء را رها كردند ! (ديگر از او روايت نقل نكردند)
ابن حجر در
مورد او ميگويد :
وقال بن حبان كان رديء الحفظ يخطىء ولا يعلم فبطل
الاحتجاج به ... وقال الطبراني لم يسمع من أحد من الصحابة الا من أنس
تهذيب التهذيب ج
7 ص 191 ش 395، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني
الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة :
الأولى
ابن حبان گفته است حفظ او بسيار بد بود و اشتباه داشت و علم
نيز نداشت ، به همين سبب نميتوان به او استشهاد كرد ... و طبراني گفته است كه او
از هيچ يك از صحابه جز انس روايت نشنيده است !
به اقرار اهل سنت ،
او ديوانه شده بود و تنها كساني كه از او در زمان سلامت عقلش روايت نقل كردهاند
شعبه و سفيان هستند ؛ ابن حجر در مورد او ميگويد :
وقال أحمد بن أبي نجيح
عن بن معين ليث بن أبي سليم ضعيف
مثل عطاء بن السائب وجميع
من سمع من عطاء سمع منه في الاختلاط الا شعبة والثوري ... وقال عبد الحق سماع بن جريج منه بعد الاختلاط
تهذيب التهذيب ج
7 ص 184 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني
الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984 ، الطبعة :
الأولى
احمد بن ابي نجيح از ابن معين روايت مي كند كه «ليث بن ابي
سليم» مانند «عطاء بن سائب» ضعيف است ؛ و تمام كساني كه از عطاء روايت كردهاند ،
از او در زمان ديوانگياش روايت نقل كردهاند غير شعبه و ثوري ... و عبد الحق گفته
است كه روايت شنيدن ابن جريج از عطاء بعد از ديوانه شدن او بوده است !
بنا بر اين ، اين روايت از درجه صحت ساقط است .
حدثنا
أحمد (بن علي ابوالعباس البربهاري) قال حدثنا عمران بن موسى الطرسوسي قال حدثنا
محمد بن مصعب القرقساني قال حدثنا فضيل بن مرزوق عن عطية عن أبي سعيد قال قال رسول
الله من سب أحدا من أصحابي فعليه لعنة الله لم يرو هذا الحديث عن فضيل إلا محمد
المعجم الأوسط ج
2 ص 236 ش 1846 ، اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة:
360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن
محمد ,عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني
در سند اين روايت نيز محمد بن مصعب قرقساني وجود دارد كه علماي
اهل سنت او را تضعيف كردهاند :
وقَال البُخارِيُّ :
كان يحيى بن مَعِين سئ الرأي فيه. وَقَال أبو خالد يزيد بن الهيثم : سمعت يحيى بن مَعِين يقول : القرقساني مسلم
صاحب غزو ، ليس يدري ما يحدث.
وَقَال أبو عَبد الله
محمد بن عُبَيد الله الزُّهْرِيّ عن يحيى ابن مَعِين : لا شئ ... قال الحافظ أبو
بكر الخطيب وكان كثير الغلط لتحديثه من حفظه ... وَقَال النَّسَائي ضعيف وَقَال
عبد الرحمن بن أَبي حاتم ... سَأَلتُ أبي عنه ، فقال : ضعيف الحديث ، ليس بقوي.
تهذيب الكمال ج
26 ص 460 ش 5612 ، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي
الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى
، تحقيق : د. بشار عواد معروف
بخاري گفته است كه يحيي بن معين راجع به او نظر بدي داشت ؛ ...
از يحيي بن معين روايت شده است كه او اهل جنگ بود ، نميدانست چه چيزي را روايت ميكند
!
نيز از يحيي بن معين روايت شده است كه روايات او ارزشي ندارد
...
خطيب بغدادي گفته است : او اشتباهات بسيار داشت ، چون از حفظ
نقل روايت ميكرد ... نسائي نيز گفته است كه او ضعيف است ... عبد الرحمن بن ابي
حاتم از پدرش روايت ميكند كه گفت او ضعيف الحديث است و قوي نيست .
بنا بر اين ، اين روايت نيز از جهت سندي ارزشي ندارد .
عبد الله بن سيف عن
مالك بن مغول حديثه غير محفوظ وهو مجهول بالنقل حدثنا على بن الحسن بن أبي العنبر
قال حدثنا عبد الله بن أيوب المخرمي قال حدثنا عبد الله بن سيف الأزدي قال حدثنا
مالك بن مغول عن عطاء عن بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لعن الله من
سب أصحابي
وفى النهى عن سب أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أحاديث
ثابتة الأسانيد من غير هذا الوجه وأما اللعن فالرواية فيه لينة وهذا يروى عن عطاء
مرسل.
ضعفاء العقيلي - العقيلي - ج 2 ص 264 ش 818
از ابن عمر روايت شده است كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمودند خدا لعنت كند هركس را كه به اصحاب من دشنام دهد .
در مورد نهي از دشنام به اصحاب رسول (صلى الله عليه وآله) روايات
با سند صحيح از طرق ديگر آمده است ، اما لعن در روايت ، سندش ضعيف است و اين روايت
از عطاء به صورت مرسل نيز نقل ميشود.
به خوبي مشخص است كه اگر در رواياتي كه در آنها بحث لعن ساب
الصحابي آمده است ، روايتي صحيح وجود داشت ، آن را نقل ميكرد !
در رواياتي كه اهل سنت نقل كردهاند رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) با صراحت برخي از قبايل را لعنت كردهاند مانند:
1- قبيله لحيان 2-
قبيله رعل 3- قبيله ذکوان 4- قبيله عصيه (و قبايل عضل و قاره و زغب) 5- قوم مغيرة
بن شعبه
مسلم در صحيح خود آورده:
قال خُفَافُ بن
إِيمَاءٍ: رَكَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فقال: ...
وَعُصَيَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ، اللهم الْعَنْ بَنِي لِحْيَانَ وَالْعَنْ
رِعْلًا وَذَكْوَانَ ؛ ثُمَّ وَقَعَ سَاجِدًا. قال خُفَافٌ: فَجُعِلَتْ لَعْنَةُ
الْكَفَرَةِ من أَجْلِ ذلك
صحيح مسلم ج 1 ص 678 ح 679 كتاب المساجد باب استحباب القنوت
في جميع الصلاة ...
خفاف بن ايماء (از صحابه) می گويد : رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خويش را بالا آوردند و فرمودند: ... قبيله عصية
بر خدا و رسول او سر کشی کرد ؛ خدايا قبيله بنی لِحْيان و قبيله رِعْل
و قبيله ذَکْوان را لعنت نما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف ميگويد به همين دليل لعنت کفار مشروع گرديد .
همچنين مسلم در صحيح خود از ابو هريرة آورده كه رسول اكرم اكرم
(صلى الله عليه وآله) فرمود:
اللهم
الْعَنْ لِحْيَانَ وَرِعْلًا وَذَكْوَانَ وَعُصَيَّةَ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ...
صحيح مسلم ج 1 ص 674 ش 675
نووي در ذيل اين روايت به معرفي اين قبايل مي پردازد :
«اللهم العن بني لحيان
ورعلا» لحيان بكسر اللام وفتحها وهم بطن من هذيل ورعل بكسر الراء واسكان العين
المهملة وفيه جواز لعن الكفار
شرح النووي على صحيح مسلم
ج 16 ص 73
لٍحيان يا لَحيان ، نام قبيله اي از هذيل است ، و رِعْل نيز ؛ اين روايت
جواز لعن كفار را بيان ميكند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در نماز صبح بعد از قرائت در
نماز صبح تکبير میگفت و بعد از رکوع میفرمود : «سمع الله لمن حمده
ربنا ولک الحمد» و سپس میايستاد و می گفت :... خدايا قبايل لحيان و
رعل و ذکوان و عصيه را که خدا و رسولش را سرپيچی کردند ، لعنت نما ... .
ابن سعد در طبقات مينويسد :
وقدم عامر بن مالك بن
جعفر أبو براء ملاعب الأسنة الكلاني على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأهدى له
فلم يقبل منه وعرض عليه الإسلام فلم يسلم ولم يبعد وقال لو بعثت معي نفرا من
أصحابك إلى قومي لرجوت أن يجيبوا دعوتك ويتبعوا أمرك فقال إني أخاف عليهم أهل نجد
فقال أنا لهم جار إن يعرض لهم أحد فبعث معه رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين
رجلا من الأنصار شببة يسمون القراء ... فلما نزلوا ببئر معونة ... نزلوا عليها
وعسكروا بها وسرحوا ظهورهم وقدموا حرام بن ملحان بكتاب رسول الله صلى الله عليه
وسلم إلى عامر بن الطفيل فوثب على حرام فقتله واستصرخ عليهم بني عامر فأبوا وقالوا
لا يخفر جوار أبي براء فاستصرخ عليهم قبائل من سليم عصية ورعلا وذكوان فنفروا معه
ورأسوه واستبطأ المسلمون حراما فأقبلوا في أثره فلقيهم القوم فأحاطوا بهم فكاثروهم
فتقاتلوا فقتل أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ... وجاء رسول الله صلى الله
عليه وسلم خبر أهل بئر معونة ... فقال
رسول الله صلى الله عليه وسلم هذا عمل أبي براء قد كنت لهذا كارها ودعا رسول الله
صلى الله عليه وسلم على قتلتهم بعد الركعة من الصبح فقال اللهم اشدد وطأتك على مضر
اللهم سنين كسني يوسف اللهم عليك
ببني لحيان وعضل والقارة وزغب ورعل وذكوان وعصية فإنهم عصوا الله ورسوله
ولم يجد رسول الله صلى الله عليه وسلم على قتلى ما وجد على قتلى بئر معونة
الطبقات الكبرى ج
2 ص 51 ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري
الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت
عامر بن مالك بن جعفر به نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آمده ، خواست هديهاي بدهد اما رسول خدا قبول نكردند ، و در مقابل او را به اسلام
فراخواندند ولي قبول نكرد ! اما گفت اگر تعدادي از افراد خويش را به همراه من
بفرستيد ، اميد دارم كه قوم من دعوت شما را قبول كنند .
حضرت فرمودند : من از مردم نجد بيمناكم ! او در پاسخ گفت : من
ضمانت ميكنم كه كسي به آنان تعدي نكند !
به همين سبب رسول خدا هفتاد نفر جوان از انصار را كه به آنان
«قراء» ميگفتند ، به همراه او فرستادند .
وقتي به «بئر معونه» رسيدند ، در آنجا خيمه برپا داشتند ، و
«حرام بن ملحان» ، نامه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را به نزد عامر بن طفيل
آورد ؛ عامر به «حرام» حمله كرده و او را كشت ؛ و سپس از بنيعامر براي كشتن ساير
مسلمانان كمك خواست ، اما قبول نكردند كه امان ابي براء را زير پا بگذارند .
به همين سبب از قبايل عصية و رعل و ذكوان كمك خواست ؛ آنها او
را به رياست خود پذيرفته و با او همراه شدند ؛ از طرف ديگر مسلمانان كه نگران تاخير
«حرام» بودند ، به دنبال او به راه افتادند ؛ و در راه با دشمنان رو به رو شدند ؛
دشمنان از آنان بيشتر بوده و همه ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله) را كشتند .
خبر به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيده و حضرت فرمودند :
اين ماجرا ، نتيجه كار ابي براء است ؛ من با اين كار موافق نبودم ؛ و بعد از آن
رسول خدا در نماز صبح ، بر قاتلين اين صحابه ، لعنت ميفرستاد و ميفرمود «خدايا
عذابت را بر مضر شديد نما ؛ خدايا چندين سال خشكسالي مانند خشكسالي يوسف ؛ خدايا ، بني لحيان ، و عضل و قاره
و زغب و رعل و ذكوان و عصيه را با عذاب خود بگير ؛ كه بر رسول تو شوريدند !
طحاوي در اين زمينه مينويسد:
ولعن رسول الله صلى الله عليه وسلم في قنوته في الصلاة من لعن، فقال: اللهم العن لِحيان ورِعلا وذَكوان وعصية
عصت الله ورسوله فكان
ذلك سببا لفنائهم حتى لم يبق منهم أحد .
شرح مشكل الاثار ج9 ص328
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در قنوت نماز خويش عده ای
را لعنت نمود ؛ و گفت خدايا لحيان و رعل و ذکوان و عصيه را که بر خدا و رسولش
سرکشی کرده اند لعنت بنما .
همين لعن رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) سبب شد که ايشان نابود شده و کسی از ايشان باقی نماند
.
... قال (الحسن) أنشدك
بالله يا عمرو ويا معاوية
بن أبي سفيان! أتعلمان أن رسول الله صلى
الله عليه وسلم لعن قوم هذا (مغيرة)؟ قالا: بلى ... قال:
وذكر الحديث رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي. قال الذهبي: أحد الأثبات ، ما علمت فيه جرحاً أصلاً
وقال ابن القطان: مختلف فيه في الحديث، وثقه قوم وضعفه آخرون وبقية رجاله رجال الصحيح.
المعجم الكبير ج3 ص71 ش 2698- مجمع الزوائد ج7 ص247 باب ما جاء
فی الصلح وما کان بعده
حسن (بن علي) (عليهالسلام) فرمود : شما را به خدا قسم
می دهم ای عمرو و اي معاويه آيا می دانيد که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) قوم اين
شخص (مغيره) را لعنت کرده است ؟ گفتند : آری ... اين روايت را
طبرانی از استاد خويش زکريا بن يحيی ساجی نقل کرده است که
ذهبی در مورد او می گويد يکی از استوانه های روايت است ؛
در مورد او هيچ اشکالی نمی دانم ؛ و ابن قطان گفته است که در مورد
روايت او بحث است ؛ عده ای او را مورد اطمينان دانسته و عده ای او را
تضعيف کرده اند ؛ ساير رجال
روايت ، از راويان صحيح بخاری و مسلم هستند .
افرادي كه به صورت مستقيم ، مورد لعن رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) قرار گرفته و يا رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقابل لعن آنان سكوت كرده
و برخورد ننمودهاند به شرح ذيل ميباشند :
1- حکم بن العاص 2- کسانی
که در صلب حکم بن العاص بودهاند (از جمله مروان داماد عثمان) 3- ابوسفيان 4- يزيد
بن أبی سفيان 5- معاويه بن أبی سفيان 6 - دستور به لعن يكي از همسران آن
حضرت !!! 7- سكوت حضرت در مقابل دشنام به ابوبكر 8- عمرو بن العاص 9و10 - دو نفر
از صحابه که ايشان را اذيت کرده اند 11- يکی از صحابه که با کنيز خويش بدون
استبراء نزديکی کرده بود 12- خدايان قريش
حکم بن العاص از سران بنی اميه بود و از سرسخت ترين
دشمنان و در ماجرايي که بين مروان فرزند
وی وعبد الرحمن بن پسر ابو بکر، برادر عائشه رخ داد ، عائشه به دفاع از
برادر خويش برخواست و با صراحت اعلام كرد: زمانی که مروان در صلب پدرش بود
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را لعنت کرده است. نسائي در سنن خود مينويسد:
أخبرنا علي بن الحسين قال حدثنا أمية بن خالد
عن شعبة عن محمد بن زياد قال لما بايع معاوية لابنه، قال مروان: سنة أبي بكر وعمرى
فقال عبد الرحمن بن أبي بكر: سنة هِرْقَل وقيصر! فقال مروان: هذا الذي أنزل الله
فيه: ( وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا ﴾ الآية. فبلغ ذلك
عائشة فقالت: كذب والله ... ولكن
رسول الله صلى الله عليه وسلم لعن أبا مروان
ومروان في صلبه، فمروان فضض من لعنة الله.
سنن النسائي الكبرى ج6 ص458 ش 11491
وقتی که معاويه برای يزيد بيعت می گرفت
مروان می گفت : اين کار همان سنت ابو بکر و عمر است ؛ عبد الرحمن بن
ابی بکر گفت : اين کار سنت هرقل و قيصر پادشاهان روم است .
مروان گفت : عبدالرحمن کسی است که در مورد او آيه (وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا﴾
نازل شده است .
خبر به عائشه رسيد و
گفت : به خدا قسم مروان دروغ گفته است ... ولی رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) پدر مروان (حكم بن عاص) را لعنت کرد و
مروان در صلب او بود ؛ پس قسمتی از لعنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به
مروان نيز رسيده است
او نيز از روات بخاري و مسلم است .
در مورد او در بخش تراجم برنامه المكتبة الشاملة چنين آمده است
:
در مورد او نيز در بخش تراجم برنامه المكتبة الشاملة چنين آمده
است :
و قال
المزى : قال أبو حاتم : صدوق . و قال النسائى : صدوق .
و قال فى موضع آخر : لا
بأس به . و ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات
" ، و قال : مستقيم الحديث .
بنا بر اين سند اين روايت صحيح است و هيچ خدشه اي در آن نيست .
عن أبي يحيى قال كنت بين الحسن والحسين ومروان
يتسابان فجعل الحسن يُسكت الحسين. فقال مروان: أهل بيت ملعونون. فغضب الحسن وقال:
قلت أهل بيت ملعونون! فوالله لقد لعنك الله على لسان نبيه صلى الله عليه وسلم وأنت
في صلب أبيك.
المعجم الكبير ج3 ص85
ش 2740
از ابو يحيی نقل شده است که بين حسن و حسين (صلى الله عليه وآله)
و مروان بودم که به همديگر لعن می کردند ؛ اما حسن (عليهالسلام) ، حسين (عليهالسلام)
را آرام می کرد ؛ ناگهان مروان گفت : شما خاندانی ملعون (لعنت شده)
هستيد!!!
حسن (عليهالسلام)
خشمناک شده و گفت : ما را خاندانی لعنت شده خواندی ! قسم به خدا که خداوند تو را از زبان رسولش (صلى
الله عليه وآله) لعنت کرده است در حالی که تو در نسل پدرت بودی .
شبيه مضمون اين روايات در بسياری از کتب از جمله مدارک
ذيل آمده است :
مسند البزار ج6 ص241 ش 2273 - مجمع الزوائد ج10 ص72 - فتح
الباري ج8 ص577- البداية والنهاية ج8 ص259 - سير أعلام النبلاء ج3 ص478 - غريب
الحديث لابن الجوزي ج2 ص197- المطالب العالية ج18 ص267
حدثنا أحمد بن منصور بن
سيار قال نا عبد الرزاق قال أنا سفيان بن عيينه عن إسماعيل بن أبي خالد عن الشعبي
قال سمعت عبد الله بن الزبير يقول وهو مستند إلى الكعبة ورب هذا البيت لقد لعن
الله الحكم وما ولد على لسان نبيه
البحر الزخار (مسند البزار)
ج 6 ص 159 ش 2197، اسم
المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد
الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مكتبة العلوم والحكم
- بيروت , المدينة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محفوظ الرحمن زين الله
الأحاديث المختارة ج
9 ص 310 ، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد
الحنبلي المقدسي الوفاة: 643 ، دار النشر : مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة -
1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الملك بن عبد الله بن دهيش
البداية والنهاية ج
8 ص 280 ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء
الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج 11 ص 161 ش 31732 – 31735 ، اسم المؤلف:
علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر :
دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمود عمر
الدمياطي
از عبد الله بن زبير در حاليكه به كعبه تكيه داده بود شنيدم كه
گفت : قسم به پروردگار اين خانه ، خداوند حكم و اولاد او را بر زبان رسولش لعنت
كرده است !
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) کسی را ديدند که بر شتري
سوار است و شخصی افسار الاغ را
گرفته و شخص ديگري نيز از پشت سر آن حركت می دهد ؛ آنگاه هر سه نفر را لعنت
فرمود.
بزار از علماي بزرگ اهل سنت مينويسد:
عن سفينة رضي الله عنه
أن النبي كان جالسا فمر رجل على بعير وبين يديه قائد وخلفه سائق، فقال: لعن الله القائد والسائق
والراكب.
مسند البزار ج9 ص286 ش 3839
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند که شخصی سوار
بر شتري سوار است و شخصی افسار آن را به دست گرفته و شخص ديگري نيز از پشت
سر، آن را می راند ؛ حضرت فرمودند :
خداوند آن را كه افسار شتر به دست دارد و آن را كه از پشت سر، شتر را حركت ميدهد
و آن را كه سوار بر شتر هست، لعنت کند .
اين روايت را هيثمی صحيح دانسته و روايت ديگری را
نيز به آن ذميمه میكند :
وعن
سفينة ... فقال لعن الله القائد والسائق والراكب رواه البزار ورجاله ثقات
وعن المهاجر بن قنفذ
قال رأى رسول الله صلى الله عليه
وسلم ثلاثة على بعير فقال: الثالث ملعون
رواه الطبراني في الكبير ورجاله
ثقات
مجمع الزوائد ج1 ص113
اين روايت را بزار نقل کرده است و راويان آن همگی مورد
اطمينان هستند .
از مهاجر بن قنفذ نيز نقل شده است که رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) سه نفر را با يک مرکب ديد ؛ پس فرمودند : سومي ملعون است ؛ اين روايت را
طبرانی در المعجم الکبير نقل کرده و همه راويان آن ثقه هستند .
در کتاب تاريخ طبری اين سه نفر را معرفی کرده و
می گويد :
قوله (والشجرة الملعونة
في القرآن ... ) ولا اختلاف
بين أحد أنه أراد بها بنى أمية ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا
على حمار ومعاوية
يقود به ويزيد ابنه
يسوق به لعن الله القائد
والراكب والسائق.
تاريخ الطبري ج5 ص622
وقعة صفين ابن مزاحم ج
1 ص 220
کلام خداوند که فرموده است «درخت لعنت شده در قرآن ... » در اين كه مراد از «شجره ملعونه» بنی اميه
است اختلافي نيست؛ و
از موارد لعن بنی اميه کلام رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است که ابوسفيان
را ديد سوار بر مرکبی و معاويه آن را از جلو می کشد و يزيد پسرش نيز از
پشت سر آن را حركت می دهد ؛فرمودند : خداوند جلودار و سواره و حركت دهنده را
لعنت کند .
عن بن عَبَّاسٍ قال:
كنت أَلْعَبُ مع الصِّبْيَانِ فَجَاءَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم
فَتَوَارَيْتُ خَلْفَ بَابٍ. قال: فَجَاءَ فَحَطَأَنِي حَطْأَةً وقال: إذْهَبْ
وَادْعُ لي مُعَاوِيَةَ! قال: فَجِئْتُ فقلت: هو يَأْكُلُ. قال: ثُمَّ قال لِيَ: إذْهَبْ
فَادْعُ لي مُعَاوِيَةَ! قال: فَجِئْتُ فقلت: هو يَأْكُلُ فقال لَا أَشْبَعَ الله بَطْنَهُ
صحيح مسلم ج 4 ص 2010 ش 2604 بَاب من لَعَنَهُ النبي صلى
الله عليه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا عليه وَلَيْسَ هو أَهْلًا لِذَلِكَ
از ابن عباس روايت شده است که من همراه با کودکان بازی
می کردم ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمدند و من در پشت در مخفی
شدم ؛ پس ايشان در را بر روی من به آرامی فشار داده و فرمودند برو و
معاويه را صدا بزن ؛ به نزد ايشان بازگشتم و گفتم او مشغول غذا خوردن است؛ پس
فرمودند برو و معاويه را صدا بزن ؛ دوباره بازگشتم و گفتم او مشغول غذا خوردن است
؛ فرمودند خدا شکم او را سير نکند!!!
بلاذري گفته است :
ودعاه يوما وهو يأكل
فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فكان يقول : لحقتني دعوة رسول الله صلى الله
عليه وسلم . وكان يأكل في اليوم سبع أكلات وأكثر وأقل .
فتوح
البلدان - البلاذري - ج 3 ص 582 ، تحقيق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدكتور صلاح الدين
المنجد، نشر : مكتبة النهضة المصرية – القاهرة.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) روزي معاويه را طلبيده ولي او
تاخير كرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شكم او را سير نكند !» به همين سبب بود كه ميگفت
: لعنت پيامبر به دنبال من آمده است !
و به همين سبب روزي هفت بار و يا بيشتر و يا كمتر غذا ميخورد
!
طبري نيز گفته است :
فقال النبي لا أشبع
الله بطنه فبقى لا يشبع ويقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولكن أعيا.
تاريخ الطبري ج 8 ص
186 ، تحقيق : مراجعة وتصحيح وضبط : نخبة
من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : خدا شكم او را سير
نكند ! به همين سبب بود كه ديگر سير نشد ؛ وميگفت : قسم به خدا من از غذا خوردن
به خاطر سيري دست نكشيدم ؛ بلكه به خاطر خستگي از خوردن چنين ميكنم !
ذهبي نيز گفته است :
فقال
في الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .
سير أعلام النبلاء ج 3 ص 123.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سومين بار (كه معاويه را
خواندند ولي نيامد) فرمودند :«خدا شكم او را سير نكند» ؛ و به همين سبب ديگر سير
نشد !
و نيز در جايي ديگر ميگويد :
وقد
كان معاوية معدودا من الأكلة .
سير أعلام النبلاء ج 3 ص 124.
معاويه جزو كساني شمرده شده است كه بسيار پرخور بودند !
ابن كثير نيز گفته است :
فقال في الثانية : لا
أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها ،
قلت : وقد كان معاوية رضي الله عنه لا يشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة في أيام
إمارته ، فيقال : إنه كان يأكل في اليوم سبع مرات طعاما بلحم ، وكان يقول : والله
لا أشبع وإنما أعيى.
البداية والنهاية ، ج 6 ص 189.
پيامبر (صلى الله عليه وآله) در دومين بار فرمودند : خدا شكم
او را سير نكند ! به همين سبب ديگر سير نشد !
من نيز ميگويم معاويه ديگر بعد از نفرين پيامبر سير نشد و اين
نفرين حتي در زمان خلافت نيز همراه او بود ؛ به همين سبب گفته شده است كه او روزي
هفت بار غذاي پخته شده از گوشت ميخورد و ميگفت : قسم به خدا سير نشدم ؛ ولي خسته
شدم !
ابن ابي شيبه نيز گفته است :
عظم بطن معاوية فتشوه
ولم يستطع أن يخطب إلا قاعدا وهو أول من خطب قاعدا في الإسلام .
ابن أبي شيبة ، المصنف، ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثاني ، ج 1 ص 380
وفتح الباري ، ج 2 ص 401 وسير أعلام النبلاء : 13 / 458.
شكم معاويه آنقدر بزرگ شد كه تغيير شكل داد و ديگر نميتوانست
ايستاده سخنراني كند! به همين سبب او اولين كسي بود كه در اسلام نشسته سخنراني كرد
!
عدهاي از دوستداران معاويه اين روايت را اينگونه توجيه كردهاند
كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حق معاويه اين دعا (نفرين را كردهاند) كه
مبادا در روز قيامت گرسنه باشد ! زيرا حضرت فرمودهاند « أطول الناس شبعا في
الدنيا أطولهم جوعا يوم القيامة»
هركس در دنيا بيشتر سير شود در قيامت بيشتر گرسنه خواهد بود !
ذهبي در پاسخ به اين نظر ميگويد :
فسره بعض المحبين قال :
لا أشبع الله بطنه ، حتى لا يكون ممن يجوع يوم القيامة ، لأن الخبر عنه أنه قال :
أطول الناس شبعا في الدنيا أطولهم جوعا يوم القيامة .
قلت : هذا ما صح ، والتأويل ركيك ، وأشبه منه
قوله عليه السلام : اللهم من سببته أو شتمته من الأمة فاجعلها له رحمة .
الذهبي ، سير أعلام النبلاء
ج 3 ص 123 .
عدهاي از دوستداران معاويه ، اين نفرين را اينگونه توجيه كردهاند
كه حضرت فرمودند : خدا شكم او را سير نكند ؛ تا مبادا در روز قيامت گرسنه بماند !
زيرا از حضرت روايت شده است كه فرمود «هركس در دنيا بيشتر سير باشد ، در قيامت
بيشتر گرسنه خواهد بود!»
اما من ميگويم اين توجيه صحيح نيست ؛ و بسيار زشت است !
پاسخ درست آن است كه بگوييم پيامبر خود فرمودهاند «خدايا من
هركس از امت را لعنت كردم ، لعن من را براي او رحمت قرار ده»!
اما ذهبي نگفته است كه اگر اين لعنت ، بايد تبديل به رحمت ميشد
، چرا در حق معاويه مستجاب شد !؟
در صحيح بخاري و مسلم و ساير صحاح سته – با صرف نظر از صحت و
يا جعلي بودن روايت به نظر ما - آمده
كه زينب دختر جحش از همسران رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) جلوي
چشمان حضرت به عايشه ناسزا ميگويد و عايشه به دستور رسول اكرم (صلى الله عليه
وآله) به زينب پاسخ ميدهد و حضرت از پيروزي عائشه در ناسزاگويي خوشحال شده و او
را تشويق ميكنند!
عن عَائِشَةَ رضي الله
عنها أَنَّ نِسَاءَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كُنَّ حِزْبَيْنِ فَحِزْبٌ
فيه عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِيَّةُ وَسَوْدَةُ وَالْحِزْبُ الْآخَرُ أُمُّ
سَلَمَةَ وَسَائِرُ نِسَاءِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وكان الْمُسْلِمُونَ
قد عَلِمُوا حُبَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَائِشَةَ فإذا كانت عِنْدَ
أَحَدِهِمْ هَدِيَّةٌ يُرِيدُ أَنْ يُهْدِيَهَا إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه
وسلم أَخَّرَهَا حتى إذا كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ عَائِشَةَ
بَعَثَ صَاحِبُ الْهَدِيَّةِ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِ
عَائِشَةَ فَكَلَّمَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ فَقُلْنَ لها كَلِّمِي رَسُولَ اللَّهِ
صلى الله عليه وسلم يُكَلِّمُ الناس فيقول من أَرَادَ أَنْ يُهْدِيَ إلى رسول
اللَّهِ صلى الله عليه وسلم هَدِيَّةً فليهدها إليه حَيْثُ كان من بُيُوتِ
نِسَائِهِ فَكَلَّمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ بِمَا قُلْنَ لها فلم يَقُلْ لها شيئا
فَسَأَلْنَهَا فقالت ما قال لي شيئا فَقُلْنَ لها فَكَلِّمِيهِ قالت فَكَلَّمَتْهُ
حين دَارَ إِلَيْهَا أَيْضًا فلم يَقُلْ لها شيئا فَسَأَلْنَهَا فقالت ما قال لي
شيئا فَقُلْنَ لها كَلِّمِيهِ حتى يُكَلِّمَكِ فَدَارَ إِلَيْهَا فَكَلَّمَتْهُ
فقال لها لَا تُؤْذِينِي في عَائِشَةَ فإن الْوَحْيَ لم يَأْتِنِي وأنا في ثَوْبِ
امْرَأَةٍ إلا عَائِشَةَ قالت فقالت أَتُوبُ إلى اللَّهِ من أَذَاكَ يا رَسُولَ
اللَّهِ ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَوْنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه
وسلم فَأَرْسَلَتْ إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تَقُولُ إِنَّ نِسَاءَكَ
يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ أبي بَكْرٍ فَكَلَّمَتْهُ فقال يا
بُنَيَّةُ ألا تُحِبِّينَ ما أُحِبُّ قالت بَلَى فَرَجَعَتْ إِلَيْهِنَّ
فَأَخْبَرَتْهُنَّ فَقُلْنَ ارْجِعِي إليه فَأَبَتْ أَنْ تَرْجِعَ فَأَرْسَلْنَ
زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ إِنَّ نِسَاءَكَ
يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ في بِنْتِ بن أبي قُحَافَةَ فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حتى
تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حتى إِنَّ رَسُولَ
اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَنْظُرُ إلى عَائِشَةَ هل تَكَلَّمُ؟ قال: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ
على زَيْنَبَ حتى أَسْكَتَتْهَا قالت فَنَظَرَ النبي صلى الله عليه وسلم إلى عَائِشَةَ وقال
إِنَّهَا بِنْتُ أبي بَكْرٍ
صحيح البخاري ج 2 ص 911 ش 2442 كتاب الهبة بَاب من أَهْدَى إلى
صَاحِبِهِ وَتَحَرَّى بَعْضَ نِسَائِهِ دُونَ بَعْضٍ
از عائشه روايت شده است كه همسران رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) دو حزب بودند ؛ يك حزب ، عائشه و حفصه و صفيه و سوده ، و حزب ديگر ام سلمه و
بقيه همسران حضرت ؛ مسلمانان كه از علاقه
رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به عائشه خبر دار بودند ، اين هدايا را در روزي كه
آن حضرت در خانه عائشه بود ، به ايشان ميدادند .
به همين سبب حزب ام سلمه ، به ام سلمه گفتند كه با رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) صحبت كن و اين مطلب را به حضرت خبر بده . ام سلمه نيز چنين كرد ،
اما پيامبر پاسخي به او ندادند .
وقتي از ام سلمه نتيجه را سوال كردند ، گفت : پيامبر به من
پاسخي ندادند .
بار ديگر وقتي پيامبر (صلى الله عليه وآله) در خانه ام سلمه
بودند ، اين مطلب را با حضرت مطرح كرد ، اما آن حضرت فرمودند : مبادا من را به سبب
(آزار دادن) عائشه ،آزار دهي ! زيرا وحي در زماني كه من با همسرانم در بستر هستم
، بر من نازل نميشود ، مگر وقتي كه با عائشه در زير يك پارچه خوابيدهام !
به همين سبب ام سلمه گفت : اي رسول خدا من از اين كار توبه ميكنم
!
اما اين زنان از فاطمه دختر سول خدا خواستند كه به نزد رسول
خدا (صلى الله عليه وآله) رفته و از آن حضرت بخواهد كه در مورد عائشه و ساير زنان
عدالت را برقرار كند !
فاطمه زهرا به نزد حضرت رفته و در اين مورد با ايشان سخن گفت ؛
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند اي دخترم ! آيا آنچه را من دوست دارم ، دوست
نداري؟ پاسخ داد : بلي اي پدر .
و سپس به نزد ساير زنان بازگشته و به آنان ماجرا را خبر داد .
آنان دوباره از فاطمه چنين درخواستي كردند ، اما قبول نكرد ؛ زنها زينب بنت جحش
(همسر پيامبر) را فرستادند .
او به نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده و به درشتي سخن
گفت ! و افزود كه زنان تو از تو ميخواهند كه عدالت را بين زنان اجرا كني ! و صداي
خويش را بالا برد ! و سپس
سخن خود را به سوي عائشه متوجه كرده در حالي كه او نشسته بود ، به عائشه دشنام داد
! و كار را به جايي رساند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عائشه نگاه كرده و
فرمودند : آيا پاسخ ميدهي ؟
عائشه آنقدر پاسخ
ناسزاهاي زينب را داد كه او مجبور به سكوت
كرد !
پيامبر (صلى الله عليه
وآله) به عائشه نگاه كرده و
فرمودند : او دختر ابوبكر است !!!
همين روايت را مسلم با كمي اختلاف در مضمون ذكر كرده است :
أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ
النبي صلى الله عليه وسلم قالت أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم
فَاطِمَةَ بِنْتَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه
وسلم فَاسْتَأْذَنَتْ عليه وهو مُضْطَجِعٌ مَعِي في مِرْطِي فَأَذِنَ لها فقالت يا
رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ
في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ وأنا سَاكِتَةٌ قالت فقال لها رسول اللَّهِ صلى الله
عليه وسلم أَيْ بُنَيَّةُ أَلَسْتِ تُحِبِّينَ ما أُحِبُّ فقالت بَلَى قال فأحبى
هذه قالت فَقَامَتْ فَاطِمَةُ حين سَمِعَتْ ذلك من رسول اللَّهِ صلى الله عليه
وسلم فَرَجَعَتْ إلى أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم فَأَخْبَرَتْهُنَّ
بِالَّذِي قالت وَبِالَّذِي قال لها رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقُلْنَ لها
ما نُرَاكِ أَغْنَيْتِ عَنَّا من شَيْءٍ فارجعى إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه
وسلم فَقُولِي له إِنَّ أَزْوَاجَكَ يَنْشُدْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي
قُحَافَةَ فقالت فَاطِمَةُ والله لَا أُكَلِّمُهُ فيها أَبَدًا قالت عَائِشَةُ
فَأَرْسَلَ أَزْوَاجُ النبي صلى الله عليه وسلم زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ زَوْجَ
النبي صلى الله عليه وسلم وَهِيَ التي كانت تُسَامِينِي مِنْهُنَّ في
الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ولم أَرَ امْرَأَةً قَطُّ
خَيْرًا في الدِّينِ من زَيْنَبَ وَأَتْقَى لِلَّهِ وَأَصْدَقَ حَدِيثًا وَأَوْصَلَ
لِلرَّحِمِ وَأَعْظَمَ صَدَقَةً وَأَشَدَّ ابْتِذَالًا لِنَفْسِهَا في الْعَمَلِ
الذي تَصَدَّقُ بِهِ وَتَقَرَّبُ بِهِ إلى اللَّهِ تَعَالَى ما عَدَا سَوْرَةً من
حد كانت فيها تُسْرِعُ منها الْفَيْئَةَ قالت فَاسْتَأْذَنَتْ على رسول اللَّهِ
صلى الله عليه وسلم وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مع عَائِشَةَ في
مِرْطِهَا على الْحَالَةِ التي دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عليها وهو بها فَأَذِنَ لها
رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَكَ
أَرْسَلْنَنِي إِلَيْكَ يَسْأَلْنَكَ الْعَدْلَ في ابْنَةِ أبي قُحَافَةَ قالت ثُمَّ وَقَعَتْ بِي
فَاسْتَطَالَتْ عليّ وأنا أَرْقُبُ رَسُولَ اللَّهِ
صلى الله عليه وسلم وَأَرْقُبُ طَرْفَهُ هل يَأْذَنُ لي فيها؟ قالت: فلم تَبْرَحْ
زَيْنَبُ حتى عَرَفْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَا يَكْرَهُ
أَنْ أَنْتَصِرَ . قالت: فلما وَقَعْتُ بها لم أَنْشَبْهَا حين أَنْحَيْتُ عليها.
قالت: فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَتَبَسَّمَ: إِنَّهَا ابْنَةُ أبي
بَكْرٍ
صحيح مسلم ج 4 ص 1891 ش 2442 كتاب فضائل الصحابه باب في فضل
عائشه
عائشه همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) گفت كه زنان حضرت ،
فاطمه دختر پيامبر را به نزد آن حضرت فرستادند .
فاطمه به نزد پيامبر آمد و در حالي كه پيامبر با من در زير
لحاف من خوابيده بود ، اجازه ورود خواست ؛ آن حضرت به او اجازه دادند . او گفت :
اي پدر ! همسران تو من را فرستاده اند و از تو ميخواهند كه در مورد عائشه عدالت
را جاري كني .
من ساكت بودم . پيامبر فرمودند : اي دخترم ؛ آيا آنچه را من
دوست دارم ، دوست نميداري ؟ پاسخ داد : بلي اي رسول خدا ؛ پيامبر فرمودند : پس
عائشه را نيز بايد دوست بداري!
فاطمه وقتي اين سخنان را شنيد ، بيرون آمده و به آنها ماجرا را
خبر داد .
آنها به فاطمه گفتند : تو سودي به ما نرساندي ؛ دوباره به نزد
پيامبر (صلى الله عليه وآله) برو و سخنان قبل را به آن حضرت بگو ؛ اما فاطمه قبول
نكرد و گفت : قسم به خدا من ديگر در اين زمينه با پدرم سخن نخواهم گفت .
زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) زينب دختر جحش ، همسر پيامبر
(صلى الله عليه وآله) را به نزد آن حضرت فرستادند و زينب در منزلت نزد رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) در ميان آنها مانند من بود و من از او ديندارتر و با تقواتر و
راستگوتر و مهربانتر به بستگان و صدقهدهندهتر و فروتنتر نديده بودم ؛ مگر كمي
تندي كه در او بود و از آن هم به سرعت باز ميگشت .
او از پيامبر (صلى الله عليه وآله) اجازه خواست و در حالي كه
حضرت با من در زير يك لحاف بودند - همانطور كه هنگامي كه فاطمه آمد بوديم - به او
اجازه دادند .
او گفت : اي رسول خدا ! همسران تو مرا فرستادهاند و از تو ميخواهند
كه در مورد عائشه عدالت را اجرا كني ! و سپس به من دشنام داد و
در حق من ستم كرد.
من رعايت حال پيامبر خدا (صلى الله عليه
وآله) را ميكردم و مراقب بودم كه آيا به من با
چشم اشاره ميكند يا خير؟ تا اين كه متوجه شدم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله)
راضي است من انتقام بگيرم!
وقتي كه من به زينب
دشنام دادم ، مهلت سخن گفتن به او ندادم و
به سرعت او را شكست دادم !
پيامبر (صلى الله عليه
وآله) در حال خنده گفتند : او دختر ابوبكر است !!!
ابي داود نيز اين روايت را به صورت ذيل نقل مي كند كه
پيامبر صريحا به عائشه دستور دادند كه به زينب دشنام بدهد ! و عائشه نه تنها به
زينب ، بلكه به خانواده امير مومنان علي عليه السلام دشنام داد !
قال ابن عَوْنٍ:
وَزَعَمُوا أنها كانت تَدْخُلُ على أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ قالت: قالت أُمُّ
الْمُؤْمِنِينَ : دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدَنَا
زَيْنَبُ بِنْتُ جَحْشٍ فَجَعَلَ يَصْنَعُ شيئاً بيده فقلت: بيده حتى فَطَّنْتُهُ
لها فَأَمْسَكَ وَأَقْبَلَتْ زَيْنَبُ تُقَحِّمُ لِعَائِشَةَ رضي الله عنها
فَنَهَاهَا فَأَبَتْ أَنْ تَنْتَهِيَ فقال لِعَائِشَةَ: سُبِّيهَا فَسَبَّتْهَا فَغَلَبَتْهَا
فَانْطَلَقَتْ زَيْنَبُ إلى عَلِيٍّ رضي الله عنه فقالت: إِنَّ عَائِشَةَ رضي الله
عنها وَقَعَتْ بِكُمْ وَفَعَلَتْ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ فقال لها إِنَّهَا حِبَّةُ
أَبِيكِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَانْصَرَفَتْ ...
سنن أبي داود ج 4 ص 274 ش 4898
ابن عون – كه علما اعتقاد دارند كه او به نزد عائشه ميرفته
است- از عائشه روايت ميكند كه گفت : روزي پيامبر (صلى الله عليه وآله) به نزد من
آمده و زينب دختر جحش نيز در پيش ما بود ؛ رسول خدا با دست خويش كاري كردند (كه در
مقابل زينب شايسته نبود) ، من با دست به رسول خدا اشاره كرده و او را از وجود زينب
آگاه كردم .
زينب به نزد عائشه
آمده و شروع به دشنام كرد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) او را از اين كار
بازداشتند اما او قبول نكرد !!!! به همين سبب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به
عائشه گفتند : تو نيز به او دشنام بده !!! عائشه به زينب دشنام داد و دشنام او از
دشنام زينب قويتر افتاد !!!
زينب به نزد علي رفته
و گفت عائشه به شما دشنام داد و چنين كرد ؛ فاطمه به نزد پيامبر آمد ؛ پيامبر به
او گفتند : قسم به پروردگار كعبه عائشه محبوبه من است ! به همين سبب فاطمه بازگشت
!!!
واضح است كه چنين روايتي براي اثبات فضل عائشه ، جعل شده است ،
اما به چه قيمتي؟!
ابن حجر بعد از نقل روايت مينويسد :
لكن روى النسائي وابن
ماجة مختصرا من طريق عبد الله البهي عن عروة عن عائشة قالت دخلت على زينب بنت جحش فسبتني فردعها النبي صلى
الله عليه وسلم فأبت فقال سبيها فسببتها حتى جف ريقها في فمها.
فتح الباري ج 5 ص 152.
نسائي و ابن ماجه از عائشه نقل كردهاند كه گفته است: نزد زينب رفته بودم كه وي مرا
ناسزا گفت ، با اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) او را نهي كرد ولي او دست
برنداشت.
حضرت به من فرمود : تو
هم او را ناسزا بگو! من آن چنان او را ناسزا گفتم كه آب دهن او در گلويش خشك شد.!!!
طبق روايات اهل سنت ، شخصي در محضر رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) به ابوبكر دشنام مي داد ، اما آن حضرت ، او را تكفير نكرده و حتي نهي نيز
ننمودند ؛ وقتي تحمل ابوبكر لبريز شد ، و پاسخ آن شخص را با دشنام داد ، رسول خدا
بلند شدند و آنجا را ترك كردند !
عن أبي هُرَيْرَةَ
أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا
بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه
وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ فلما
أَكْثَرَ رَدَّ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبي صلى الله عليه وسلم
وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَكْرٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ كان يشتمني وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ عليه
بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه كان مَعَكَ مَلَكٌ يَرُدُّ
عَنْكَ فلما رَدَدْتَ عليه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّيْطَانُ فلم أَكُنْ
لأَقْعُدَ مع الشَّيْطَانِ ...
از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) نشسته بودند ،
شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی
نگاه می کردند ؛ وقتی که دشنام شخص از حد گذشت ابوبکر بعضی از
دشنام های وی را به وی برگرداند ؛ در اين هنگام رسول خدا (صلى
الله عليه وآله) خشمگين شده و برخواستند ؛ پس ابوبکر به دنبال ايشان رفته و
گفت : ای رسول خدا او به من دشنام می داد و شما نشسته بوديد ؛ حال که
من بعضی از سخنان او را به خودش گفتم شما خشمگين شده و رفتيد ؟
فرمودند : همراه با تو ملکی بود که از جانب تو به شخص
سخنانش را بر می گرداند ؛ اما وقتی تو چنين کردی شيطان در ميان
آمد ؛ و من همراه با شيطان در جايي نمی نشينم ...
هيثمی در مورد اين روايت می گويد :
رواه
أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح
مجمع الزوائد ج 8 ص 190
اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط
نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .
سنن أبي داود ج 4 ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند
أحمد بن حنبل ج 2 ص 436 ش 9622 - مسند البزار
ج 15 ص 157 ش 8495 - المعجم
الأوسط ج 7 ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة
اللالکائی ج 7 ص 1257 ش 2369- تفسير
الثعلبي ج 3 ص 167
- شعب الإيمان بيهقی ج 5 ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي ج 1 ص
160 - كتاب الأسماء المبهمة ج 3 ص 164 - الرياض النضرة ج 2 ص
152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي ج
3 ص 167 - الدر المنثور ج 7 ص
360 و...
در مورد اين روايت بحث مفصلي وجود دارد كه در انتهاي مقاله
خواهد آمد .
روايتی كه طبراني نقل كرده آمده است که : مغيره وعمرو بن
العاص ميخواستند امام حسن (عليهالسلام) را مورد اهانت قرار دهند امام حسن (عليهالسلام) بالای منبر رفته
و شروع به سخن کردند و فرمودند :
قال (الحسن بن علي)
أنشدك بالله يا معاوية ويا
مغيرة! أتعلمان أن رسول الله صلى
الله عليه وسلم لعن عمراً بكلّ قافية قالها لعنة؟ قالا: اللهم بلى
... قال: وذكر الحديث رواه الطبراني عن شيخه زكريا بن يحيى الساجي. قال الذهبي: أحد الأثبات ، ما علمت فيه جرحاً أصلاً
وقال ابن القطان: مختلف فيه في الحديث، وثقه قوم وضعفه آخرون وبقية رجاله رجال الصحيح.
المعجم الكبير ج3 ص71 ش 2698- مجمع الزوائد ج7 ص247 باب ما جاء
فی الصلح وما کان بعده
سپس (حسن بن علي (صلى الله عليه
وآله)) فرمود : شما را به خدا قسم می دهم ای معاويه و
اي مغيره آيا می دانيد که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عمرو را به خاطر هر
بيت شعری که خوانده است لعنت کرده است ؟ گفتند آری ... اين روايت را
طبرانی از استاد خويش زکريا بن يحيی ساجی نقل کرده است که
ذهبی در مورد او می گويد يکی از استوانه های روايت است ؛
در مورد او هيچ اشکالی نمی دانم ؛ و ابن قطان گفته است که در مورد
روايت او بحث است ؛ عده ای او را مورد اطمينان دانسته و عده ای او را
تضعيف کرده اند ؛ ساير رجال روايت ، از راويان صحيح بخاری و مسلم هستند .
عن عَائِشَةَ قالت دخل
على رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم رَجُلَانِ فَكَلَّمَاهُ بِشَيْءٍ لَا أَدْرِي
ما هو فَأَغْضَبَاهُ فَلَعَنَهُمَا وَسَبَّهُمَا
صحيح مسلم ج 4 ص 125 ش 2600 باب من لعنه النبي صلى الله عليه وسلم أو سبه أو دعا عليه وليس هو أهلا لذلك كان له
زكاة وأجرا ورحمة
از عائشه روايت شده است که دو نفر به نزد رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) آمده و با او سخنی گفتند که نمیدانم چه بود اما آن دو،
حضرت را به خشم آورده ، حضرت آن دو را مورد نفرين و لعن خويش قرار دادند ...
عن
أبي الدَّرْدَاءِ عن النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ
على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم.
فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا يَدْخُلُ معه قَبْرَهُ
كَيْفَ يُوَرِّثُهُ وهو لَا يَحِلُّ له كَيْفَ يَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا يَحِلُّ له
صحيح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 كتاب النكاح بَاب تَحْرِيمِ
وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِيَّةِ
از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده است
که در راه به کنيزی حامله برخوردند که در کنار در خيمه ای بود ؛ پس
فرمودند : ظاهرا صاحب اين کنيز با وی نزديکی کرده است ؟ گفتند :
آری .
پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را
چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با اين زن کنيز
بدون استبراء نزديکی کرده است ؟ شايد اين کودک فرزند وی نباشد
ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با
اينکه (شايد) او فرزند وی نيست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به
کارگيرد ؛ (شايد وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی
برای او جايز نباشد !!!
نووي در بيان معني روايت مي گويد :
معنى يلم بها أي يطأها
وكانت حاملا مسبية لا يحل جماعها حتى تضع وأما قوله صلى الله عليه وسلم كيف يورثه
وهو لا يحل له كيف يستخدمه وهو لا يحل له فمعناه انه قد تتأخر ولادتها ستة اشهر
حيث يحتمل كون الولد من هذا السابى ويحتمل أنه كان ممن قبله فعلى تقدير كونه من
السابى يكون ولدا له ويتوارثان وعلى تقدير كونه من غير السابى لا يتوارثان هو ولا
السابى لعدم القرابة بل له استخدامه لأنه مملوكه فتقدير الحديث أنه قد يستلحقه
ويجعله ابنا له ويورثه مع أنه لا يحل له توريثه لكونه ليس منه ولا يحل توارثه
ومزاحمته لباقى الورثة وقد يستخدمه استخدام العبيد ويجعله عبدا يتملكه مع أنه لا
يحل له ذلك لكونه منه اذا وضعته لمدة محتملة كونه من كل واحد منهما فيجب عليه
الامتناع من وطئها خوفا من هذا المحظور فهذا هو الظاهر في معنى الحديث
شرح النووي على صحيح مسلم
ج 10 ص 15
معني «المام» يعني نزديكي كردن ؛ اين زن اسيري حامله بود كه
نزديكي با او تا بعد از زايمان جايز نيست . معني كلام رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) اين است كه هنوز شش ماه تا ولادت اين فرزند مانده است و امكان دارد كه فرزند
از اين صحابي مالك اسير باشد ، و احتمال دارد كه قبل از او حامله شده باشد ، اگر
از خود صحابي باشد ، فرزند او بوده و از هم ارث مي برند و اگر از غير او باشد ، از
هم ارث نمي برند ، زيرا با يكديگر فاميلي ندارند ؛ بلكه صحابي او را به عنوان بنده
خواهد گرفت .
پس معني روايت چنين مي شود ؛ كه اگر او اين نوزاد را به فرزندي
بگيرد شايد او فرزندش نباشد و جايز نباشد كه از او ارث ببرد ، و اگر او را به
عنوان غلام بگيرد شايد فرزندش باشد ؛ به همين سبب است كه بايد احتياط كرده و تا
زمان وضع حمل (استبراء) با او نزديكي نكند تا چنين مشكلي براي او پيش نيايد .
درست است که در اين مورد مشخص نشده است که رسول خدا (صلى الله
عليه وآله) در انتها او را لعنت کردند و يا خير ولی اين روايت اصل جواز لعنت
وی را برای رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ثابت میکند .
فقالوا يا أبا طالب إن محمدا يسبّ ويسفه آراءنا وآراء آبائنا
ونحن لا نقاره على ذلك.
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج4 ص493 - تفسير ابن
كثير ج3 ص179 - تفسير الثعالبي ج4 ص30 - تفسير السعدي ج1 ص523
کفار قريش گفتند ای ابوطالب ؛ همانا محمد معتقدات ما و
پدران ما را مورد لعن خويش قرار داده و آن را سفيهانه میخواند ؛ و ما
نمیتوانيم اين کار وی را تحمل کنيم .