گفتار دهم: ورود رسول خدا و ابوبكر به مدينه:
فخررازي در دوازدهمين دليل خود مينويسد:
الوجه الثاني عشر: أن رسول الله e حين دخل المدينة ما كان معه إلا أبو بكر،
والأنصار ما رأوا مع رسول الله (ص) أحداً إلا أبا بكر، وذلك يدل على أنه كان يصطفيه
لنفسه من بين أصحابه في السفر والحضر، وأن أصحابنا زادوا عليه وقالوا: لما لم يحضر
معه في ذلك السفر أحد إلا أبو بكر، فلو قدرنا أنه توفى رسول الله (ص) في ذلك السفر
لزم أن لا يقوم بأمره إلا أبو بكر وأن لا يكون وصيه على أمته إلا أبو بكر، وأن لا
يبلغ ما حدث من الوحي والتنزيل في ذلك الطريق إلى أمته إلا أبو بكر، وكل ذلك يدل
على الفضائل العالية والدرجات الرفيعة لأبي بكر.
وجه دوازدهم: رسول خدا هنگامى وارد مدينه شدند، تنها ابوبكر را به همراه داشتند و
انصار كسى را جز ابوبكر به همراه رسول خدا نديدند. و اين دلالت مىكند كه رسول خدا
از ميان اصحابش، ابوبكر را براى سفر و حضورش برگزيده است. همفكران ما افزوده و
گفتهاند: از آن جائى كه در اين سفر فقط ابوبكر به همراه رسول خدا بوده، اگر برفرض
رسول خدا در اين سفر از دنيا مىرفتند، لازم مىآمد كه كسى غير از ابوبكر جانشين او
و وصى بر امتش نباشد. همچنين هر آن چه كه در مسير راه بر آن حضرت وحى شد، كسى جز
ابوبكر نمىتوانست از آن خبر دهد. همه اينها دلالت بر فضائل عالى و درجات رفيعى
براى ابوبكر دارد.
نقد و بررسي:
اين استدلال فخررازى نيز همانند ديگر استدلالهايش، سست و بىپايه است؛ چرا كه به
اتفاق شيعه و سنى رسول خدا به تنهائى به طرف مدينه حركت نكردهاند؛ بلكه از مكه دو
نفر ديگر نيز به همراه آن حضرت بود و در طول مسير نيز افراد ديگرى همچون ابا معبد و
ام معبد به آن حضرت ايمان آورده و با ايشان به مدينه هجرت كردند.
پيش از اين در پاسخ به سومين ادعاى فخررازى « تنها ابوبكر، به همراه رسولخدا (ص)
باقى ماند» ثابت كرديم كه عامر بن فهيره و عبد الله بن اريقط نيز به همراه ايشان از
مكه خارج و به سوى مدينه حركت كردند.
بنابراين، ابوبكر تنها كسى نبود كه انصار با رسول خدا ديدند. اگر ديده شدن به همراه
رسول خدا سبب شود كه كسى خليفه و جانشين بعد از رسول خدا شود، چرا اين افتخار نصيب
عامر بن فهيره و يا عبد الله اريقط نشود؟
استدلال به چنين مطالب سستي، حكايت از آن دارد كه دستان دانشمندان سنى از دلايل
محكم و منطقى براى اثبات مشروعيت خلافت ابوبكر خالى است و گرنه استدلال به چنين
مطالب سخيفى دور از شأن يك عالم است.
گفتار يازدهم: بررسي پاسخهاي فخررازي به استدلالهاي شيعه:
فخررازى در پايان، به برخى از جوابهاى علماى شيعه اشاره و سعى كرده است كه از
آنها پاسخ دهد. ما ابتدا جواب او را نقل و سپس به نقد آنها خواهيم پرداخت.
مقايسه حزن ابوبكر با خوف پيامبران:
واعلم أن الروافض احتجوا بهذه الآية وبهذه الواقعة على الطعن في أبي بكر من وجوه
ضعيفة حقيرة جارية مجرى إخفاء الشمس بكف من الطين: فالأول: قالوا إنه عليه الصلاة
والسلام قال لأبي بكر: ( لا تحزن ) فذلك الحزن إن كان حقاً فكيف نهى الرسول عليه
الصلاة والسلام عنه ؟ وإن كان خطأ، لزم أن يكون أبو بكر مذنباً وعاصياً في ذلك
الحزن.
بدان كه رافضىها، به اين آيه و اين قصه، به منظور خردهگيرى به ابوبكر با دلايلى
ضعيف و حقير كه به پنهان كردن خورشيد با كف دست مىماند، استدلال مىكنند. نخستين
دليل آنها اين است كه مىگويند: رسول خدا به ابوبكر گفت: «غم مخور»، اگر اين حزن
حق بود؛ پس چرا رسول خدا ابوبكر را از آن نهى كرد، اگر اشتباه بود، لازم مىآيد كه
ابوبكر گناهكار و عاصى در اين حزن باشد.
سپس در جواب مىگويد:
والجواب عن الأول: أن أبا علي الجبائي لما حكى عنهم تلك الشبهة، قال: فيقال لهم يجب
في قوله تعالى لموسى عليه السلام: (لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الاْعْلَى) (طه: 68)
أن يدل على أنه كان عاصياً في خوفه، وذلك طعن في الأنبياء، ويجب في قوله تعالى في
إبراهيم، حيث قالت الملائكة له: (لاَ تَخَفْ) في قصة العجل المشوي مثل ذلك، وفي
قولهم للوط: (لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ) ( العنكبوت:
33 ) مثل ذلك.
فإذا قالوا: إن ذلك الخوف إنما حصل بمقتضى البشرية، وإنما ذكر الله تعالى ذلك في
قوله: (لاَ تَخَفْ) ليفيد الأمن، وفراغ القلب. قلنا لهم في هذه المسألة كذلك.
فإن قالوا: أليس إنه تعالى قال: (وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) ( المائدة:
67 ) فكيف خاف مع سماع هذه الآية ؟ فنقول: هذه الآية إنما نزلت في المدينة، وهذه
الواقعة سابقة على نزولها، وأيضاً فهب أنه كان آمناً على عدم القتل، ولكنه ما كان
آمناً من الضرب، والجرح والإيلام الشديد. والعجب منهم، فإنا لو قدرنا أن أبا بكر ما
كان خائفاً، لقالوا إنه فرح بسبب وقوع الرسول في البلاء، ولما خاف وبكى قالوا: هذا
السؤال الركيك، وذلك يدل على أنهم لا يطلبون الحق، وإنما مقصودهم محض الطعنا.
وقتى اين شبهه را براى أبوعلى جبائى نقل كردند، گفت: در جواب آنها (شيعيان) بگوييد
كه پس بايد طبق آيه «لا تخف انك أنت الأعلي؛ نترس! تو مسلّماً (پيروز و) برترى»
ترس حضرت موسى عصيان باشد، و اين خردهگيرى بر انبياء است. و همچنين لازم مىآيد كه
حضرت ابراهيم در آن هنگام كه ملائكه در قصه گوساله كباب شده به او گفتند «لا تخف؛
نترس» و نيز در آن هنگام كه ملائكه خطاب به حضرت لوط گفتند: «لا تخف و لا تحزن إنا
منجوك وأهلك؛ نترس و غمگين مباش، ما تو و خانوادهات را نجات خواهيم داد» گناهكار
باشند.
اگر در جواب گفتند كه اين ترس به مقضاى خصلت بشرى اتفاق مىافتد و خداوند با
يادآورى اين مطلب به آنها گفت: «لا تخف؛ نترس» تا امنيت و آرامش قلبى به آنها
بازگردد، ما در نيز همين جواب را در باره ابوبكر خواهيم داد.
اگر گفتند: مگر نه اين كه خداوند خطاب به پيامبرش فرمود: «والله يعصمك من الناس؛
خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد» با اين وجود چگونه امكان دارد
كه پيامبر با شنيدن اين آيه بازهم ترسيده باشد؟
در جواب مىگوييم: اين آيه در مدينه نازل شده و اين داستان (غار) پيش از نزول آيه
اتفاق افتاده است. همچنين از آيه استفاده مىشود كه رسول خدا از كشتن در امان بوده؛
اما از كتك خوردن، زخمى شدن و آزار و اذيت شديد در امان نبوده است.
عجيب است كه وقتى ما مىگوييم ابوبكر نترسيده بود، مىگويند كه شادى او به خاطر
مصيبهاى بود كه بر رسول خدا (ص) وارد شده بود، و اگر مىگوييم كه ابوبكر ترسيده و
گريه كرده، اين سؤال ركيك را مطرح مىكنند. اين نشانگر آن است كه آنها به دنبال
يافتن حقيقت نيستند و منظورشان فقط خردهگيرى است.
پاسخ:
آنچه خوف پيامبران و اولياء الهى را از حزن و اندوه ابوبكر متمايز مىسازد، اين است
كه آنان از اين فرمان الهى سرپيچى نكردند و با شنيدن تسلاّى الهي، قلبشان آرام
گرفته و خوف و ترس از آنها براى هميشه زايل مىشد. اين مطلب را از تمام آياتى كه
در زمينه خوف پيامبران و اولياء الهى وارد شده، مىتوان استفاده كرد.
اما حزن ابوبكر دائمى بود و با اين كه پيامبر او را چندين بار از اين كار نهى كرد،
در عين حال بازهم از فرمان پيامبر سرپيچى مىكرد.
تا زمانى كه خداوند از عملى نهى نكرده است، آن عمل مباح به حساب مىآيد؛ اما اگر
نهيى در باره آن وارد شد، حرمت آن قطعى است و سرپيچى از آن گناه و عصيان محسوب
مىشود. از هيچ يك از آيات استفاده نمىشود كه پيامبران بعد از نهى خداوند دوباره
دچار حزن شده باشند؛ اما ثابت كرديم كه ابوبكر بعد از اين كه چندين بار رسول خدا
صلى الله عليه وآله او را از اين كار نهى كرد، بازهم دچار حزن و اندوه شد.
در نتيجه حزن پيامبران طعنى بر آنها نيست؛ در حالى كه تكرار حزن توسط ابوبكر، طعنى
عظيم براى او به شمار آمده، عدم ايمان او را به خدا و رسولش به اثبات مىرساند.
پيامبر، ابوبكر را به خاطر لو ندادن اخبار هجرت، با خود برد:
والثاني: قالوا يحتمل أن يقال: إنه استخلصه لنفسه لأنه كان يخاف منه أنه لو تركه في
مكة أن يدل الكفار عليه، وأن يوقفهم على أسراره ومعانيه، فأخذه مع نفسه دفعاً لهذا
الشر.
اشكال دوم: رافضىهاى گفتهاند: احتمال دارد اين كه رسول خدا او را براى خودش
نگهداشته، به اين دليل باشد كه از او مىترسيد كه اگر او را در مكه رها كند، جاى
آن حضرت را به كفار نشان دهد و اسرار پيامبر را فاش سازد؛ پس رسول خدا (ص) ابوبكر
را به خاطر دفع شرّ او با خود برد.
سپس در جواب از اين مسأله مىگويد:
والجواب عن الثاني: أن الذي قالوه أخس من شبهات السوفسطائية، فإن أبا بكر لو كان
قاصداً له، لصالح بالكفار عند وصولهم إلى باب الغار، وقال لهم نحن ههنا، ولقال ابنه
وابنته عبد الرحمن وأسماء للكفار نحن نعرف مكان محمد فندلكم عليه، فنسأل الله
العصمة من عصبية تحمل الإنسان على مثل هذا الكلام الركيك.
اين گفتار، بىارزشتر از شبهات سوفسطائى هاست، اگر ابوبكر چنين قصدى داشت، در همان
زمان كه كفار به در غار رسيده بودند، اين كار را مىكرد و به آنها مىگفت كه ما
اين جا هستيم و يا فرزندان ابوبكر؛ يعنى عبد الرحمن و اسماء به كفار مىگفتند كه ما
جاى «محمد» را مىدانيم و به شما نشان مىدهيم. از خداوند مىخواهيم كه ما را از
چنين تعصبى كه انسان را به گفتن چنين سخنان ركيكى وامىدارد، دورنگه دارد.
پاسخ:
پيش از اين ثابت كرديم كه ابوبكر به همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله از مكه خارج
نشده بود؛ بلكه به دنبال رسول خدا آمد و در نزديكى غار به آن حضرت ملحق شد. در چنين
وضعيتى رسول خدا صلى الله عليه وآله نمىتوانست ابوبكر را با خود همراه نكند؛ چرا
كه در بازگشت از مسير غار به دست مشركان مىافتاد و با توجه به رقت و نازكدلى كه
اهل سنت براى ابوبكر نقل كردهاند، طبيعى بود زير شكنجههاى قريش لب بگشايد و تمام
اسرار و محل اختفاى رسول خدا را به كفار نشان دهد.
از آن جائى كه خداوند وعده نجات رسول خدا را داده بود، ابوبكر اگر هم مىخواست از
درون غار فرياد بزند و كفار را مطلع سازد، با قدرت الهى صدايش به گوش قريشيان
نمىرسيد؛ چنانچه صداى گريهها و نالههاى او نرسيد؛ با اين كه كفار قريش جلوى غار
ايستاده بودند و ابوبكر در درون غار زار گريه مىكرد و ناله مىزد؛ اما با قدرت
الهى صداى او به گوش قريشيان نرسيد.
پس اين كه ابوبكر نتوانسته از درون غار فرياد بزند و كفار را مطلع سازد، دليل بر
اين نمىشود كه رسول خدا او را به خاطر لو ندادن اسرار هجرت با خود نبرده باشد.
مقايسه فضيلت ابوبكر با فضيلت اميرمؤمنان عليه السلام:
فخررازى در سومين جواب از ادله شيعيان، مقايسهاى دارد بين فضيلت خوابيدن
اميرمؤمنان در بستر رسول خدا و همراهى ابوبكر در غار و تلاش مىكند كه ثابت نمايد
كه فضيلت ابوبكر بسيار باارزشتر و برتر از فضيلت اميرمؤمنان عليه السلام بوده است:
والثالث: وإن دلت هذه الحالة على فضل أبي بكر إلا أنه أمر علياً بأن يضطجع على
فراشه، ومعلوم أن الاضطجاع على فراش رسول الله (ص) في مثل تلك الليلة الظلماء مع
كون الكفار قاصدين قتل رسول الله تعريض النفس للفداء، فهذا العمل من علي، أعلى
وأعظم من كون أبي بكر صاحباً للرسول، فهذه جملة ما ذكروه في ذلك الباب.
اگر بودن ابوبكر در غار براى وى ارزش محسوب شود؛ از آن طرف رسول خدا (ص) به على
(عليه السلام) دستور داد كه در بسترش بخوابد، روشن است كه خوابيدن در بستر رسول خدا
در چنين شب ظلمانى و با وجود اين كه كفار قرش قصد كشتن رسول خدا را داشتند، جان فدا
كردن است و اين عمل على (عليه السلام) باارزشتر و برتر است از بودن ابوبكر به
همراه رسول خدا.
اين تمام چيزهايى است كه آنها در باره اين موضوع گفتهاند.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح
الغيب، ج 16، ص 51، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ -
2000م.
و سپس سه دليل براى اثبات ادعايش مىآورد كه ما هر سه را به صورت جداگانه بررسى و
نقد خواهيم كرد.
ابوبكر در خدمت پيامبر حاضر و علي عليه السلام غائب بود:
وى در نخستين دليل خود مىگويد:
الأول: أنا لا ننكر أن اضطجاع علي بن أبي طالب في تلك الليلة المظلمة على فراش رسول
الله طاعة عظيمة ومنصب رفيع، إلا أنا ندعي أن أبا بكر بمصاحبته كان حاضراً في خدمة
الرسول (ص)، وعلي كان غائباً، والحاضر أعلى حالاً من الغائب.
دليل اول: ما منكر اين نيستيم كه خوابيدن على بن أبى طالب (عليهما السلام) در چنين
شب ظلمانى در بستر رسول خدا اطاعت عظيم و مقام بلندى است؛ اما ما مدعى هستيم كه
ابوبكر با همراهى رسول خدا در خدمت آن حضرت حاضر بوده است؛ در حالى كه على (عليه
السلام) غائب بوده است و فرد حاضر از فرد غائب، برتر است.
پاسخ:
تفاوت اساسى عمل اميرمؤمنان عليه السلام با عمل ابوبكر در اين است اميرمؤمنان عليه
السلام به وعده رسول خدا ايمان كامل داشت؛ از اين رو از سر شب تا صبح با خيال راحت
و بدون اين كه دچار حزن و اندوه شود، در بستر رسول خدا خوابيد و با وعدهاى كه رسول
خدا صلى الله عليه وآله داده بود، مطمئن بود كه قريشيان نمىتوانند به او آسيبى
برسانند. اين مطلب اوج ايمان و يقين وى را به سخنان و وعدههاى رسول خدا ثابت
مىكند؛ اما ابوبكر به خاطر عدم ايمان و اطمينان به سخنان پيامر خدا و از ترس كفار
قريش، دچار حزن و اندوه دائمى شده بود و هر چه رسول خدا او را اين كار نهى مىكرد،
در او اثرى نداشت و ابوبكر بارها و بارها با بىتوجهى به فرمان پيامبر خدا اين عمل
را تكرار كرد؛ پس عمل ابوبكر با رسول خدا، معصيت و همراه با چندين فعل حرام بوده؛
اما عمل اميرمؤمنان عليه السلام سراسر ايمان و اطاعت بوده است.
آيا معصيت و سرپيچى از فرمان پيامبر خدا، با اطاعت محض از آن حضرت و ايمان و يقين
به گفتههاى آن حضرت قابل مقايسه است؟
آيا حزن و اندوه دائمى ابوبكر، با شجاعت و دلاورى تك يل رسول خدا، حضرت اميرمؤمنان
عليهما السلام قابل مقايسه است؟
بىترديد، جزاء و پاداش اين دو عمل نيز متفاوت خواهد بود، به اميرالمؤمنان به خاطر
انجام فرمان رسول خدا و ايمان قوى به وعدههاى الهي، پاداش عظيمى تعلق خواهد گرفت؛
اما ابوبكر به دليل عدم توجه به فرامين رسول خدا و عدم اطمينان به وعدههاى آن
حضرت، مجازات سنگينى در انتظارش خواهد بود.
تفاوت ديگر ميان خوابيدن فضيلت اميرمؤمنان عليه السلام با فضيلت ابوبكر در اين است
كه اميرمؤمنان عليه السلام به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله در بسترش خوابيد؛
پس اين عمل آن حضرت اطاعت از فرمان پيامبر خدا است؛ در حالى كه همراهى ابوبكر با
رسول خدا به دستور آن حضرت نبوده و بلكه بدون اجازه آن حضرت بوده است. ما اين مطلب
را پيش از اين ثابت كرديم.
بنابراين، حضور و يا عدم حضور در خدمت پيامبر مهم نيست، مهم اين است كه چه كسى از
فرمان رسول خدا اطاعت و چه كسى سرپيچى كرده است.
سختي عمل ابوبكر بيشتر از سختي عمل اميرمؤمنان عليه السلام:
الثاني: أن علياً ما تحمل المحنة إلا في تلك الليلة، أما بعدها لما عرفوا أن محمداً
غاب تركوه، ولم يتعرضوا له. أما أبو بكر، فإنه بسبب كونه مع محمد عليه الصلاة
والسلام ثلاثة أيام في الغار كان في أشد أسباب المحنة، فكان بلاؤه أشد.
على (عليه السلام) فقط در آن شب سختى را تحمل كرد؛ اما بعد از آن كه قريشيان
فهميدند كه پيامبر غائب شده است، على را رها كردند و مزاحم او نشدند؛ اما ابوبكر به
خاطر اين كه سه روز با رسول خدا (ص) در غار بود، در محنت سختترى به سر مىبرد؛ پس
مصيب او شديدتر بوده است.
پاسخ:
محنت و سختى ابوبكر همان چند لحظهاى بود كه كفار قريش بعد از تعقيب جاى پاى رسول
خدا (ص) به در غار رسيدند؛ اما وقتى آنها بعد از ديدن تار عنكبوت مطمئن شدند كه
رسول خدا (ص) آنجا نيست، ديگر محنت و سختى براى ابوبكر معنى نداشت؛ مگر اين كه به
خداوند و وعده امانى كه داده شده بود، اطمينان نكرده باشد.
اما اميرمؤمنان عليه السلام از سر شب تا به صبح در بستر رسول خدا (ص) خوابيد؛ در
حالى كه هر لحظه ممكن بود قريشيان با شمشير حمله ور شده و او را قطعه قطعه كنند.
اگر ابوبكر به سخنان رسول خدا و وعده خداوند اطمينان داشت، هرگز نبايد دچار محنت،
مصيبت و حزن مىشد؛ چرا كه پيامبر خدا (ص) در كنار او بود و همواره تلاش مىكرد كه
او را دلدارى داده و از محنت و حزن او بكاهد؛ اما اميرمؤمنان عليه السلام وجود
نازنين پيامبر خدا (ص) را در كنار خود نداشت؛ اما به وعدهاى كه آن حضرت به او داده
بود، اطمينان كامل داشت و با قلب آرام و مطمئن تا صبح خوابيد بدون اين كه دچار حزن
و اندوه شود.
خشم كفار بر
ابوبكر بيشتر از خشم آنها بر علي عليه السلام بود:
الثالث: أن أبا بكر رضي الله عنه كان مشهوراً فيما بين الناس بأنه يرغب الناس في
دين محمد عليه الصلاة والسلام ويدعوهم إليه، وشاهدوا منه أنه دعا جمعاً من أكابر
الصحابة رضي الله عنهم إلى ذلك الدين، وأنهم إنما قبلوا ذلك الدين بسبب دعوته، وكان
يخاصم الكفار بقدر الإمكان، وكان يذب عن الرسول e بالنفس والمال.
ابوبكر در ميان مردم مشهور بود كه به دين محمد (ص) گرايش پيدا كرده و مردم را به
سوى آن دعوت مىكند و نيز مردم مىديدند كه او جمعى از بزرگان صحابه را به اين دين
دعوت كرد و آنها دين اسلام را به خاطر دعوت ابوبكر پذيرفتند. ابوبكر به اندازه
امكان با كفار دشمنى و از رسول خدا با جان و مالش دفاع كرد.
وأما علي بن أبي طالب رضي الله عنه، فإنه كان في ذلك الوقت صغير السن، وما ظهر منه
دعوة لا بالدليل والحجة، ولا جهاد بالسيف والسنان، لأن محاربته مع الكفار إنما ظهرت
بعد انتقالهم إلى المدينة بمدة مديدة، فحال الهجرة ما ظهر منه شيء من هذه الأحوال،
وإذا كان كذلك كان غضب الكفار على أبي بكر لا محالة أشد من غضبهم على علي، ولهذا
السبب، فإنهم لما عرفوا أن المضطجع على ذلك الفراش هو علي لم يتعرضوا له ألبتة، ولم
يقصدوه بضرب ولا ألم، فعلمنا أن خوف أبي بكر على نفسه في خدمة محمد (ص) أشد من خوف
علي كرم الله وجهه فكانت تلك الدرجة أفضل وأكمل.
اما على بن أبى طالب (عليهما السلام) در اين زمان خردسال بود و در آن زمان دعوتى از
به اسلام با دليل و يا برهان سر نزد، همچنين جهاد با شمشير و نيزه؛ زيرا جنگهاى او
با كفار مدتها بعد و پس از انتقال به مدينه صورت گرفت؛ اما در زمان هجرت اين چيزها
از على (عليه السلام) سرنزده بود.
وقتى چنين است، بديهى است كه خشم كفار بر ابوبكر بيشتر از خشم آنها بر على (عليه
السلام) باشد. به همين دليل وقتى فهميدند كه على (عليه السلام) در بستر خوابيده
است، آزارى به او نرساندند، كتكى نزدند و اذيتى نكردند.
بنابراين مىفهميم كه ترس ابوبكر بر جانش كه در خدمت پيامبر بود، شديدتر از ترس
على (عليه السلام) بود؛ پس اين درجه برتر و كاملتر است.
پاسخ:
اولاً: اين كه ايمان آوردن بزرگان صحابه به خاطر دعوت ابوبكر بوده باشد، توهين
بزرگى به آنها است؛ زيرا ثابت مىكند كه آنها به حقانيت اسلام ايمان نياوردند؛
بلكه به خاطر اين كه ابوبكر از آنها خواسته است كه اسلام را بپذيرند، مسلمان
شدهاند.
و نيز ثابت مىكند كه سخنان رسول خدا در آنها تأثير نگذاشته؛ اما دعوت ابوبكر سبب
شده است كه آنها به اسلام ايمان بياورند. و اين توهين بزرگى به آنها است.
البته شايد به همين خاطر باشد كه آنها بعد از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله
سفارشهاى آن حضرت را فراموش و بر مبناى درخواست ابوبكر در سقيفه جمع شدند و همان
كسى را كه به خاطر او اسلام آورده بودند، به عنوان خليفه انتخاب كردند.
چگونه است كه آنها سخنان خاتم پيامبران را قبول نمىكنند و وعده بهشت و رضوان الهى
در ايمان آوردن آنها تأثير گذار نيست؛ اما دعوت ابوبكر را مىپذيرند و اسلام
مىآورند؟!!!
ابوبكر وعده چه چيزى را به آنها داده بود كه ترديد نكردند و ايمان آوردند؟
ثانياً: بنىهاشم، دشمنان اصلى قريشيان به حساب مىآمدند و اگر دفاع بنىهاشم و به
ويژه رئيس آنها؛ يعنى جناب ابوطالب عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله
نبود، در همان اوائل دعوت، قبائل قريش كار را يكسره مىكردند.
به همين خاطر قريشيان كينه آنها بيش از ديگر مسلمانان به دل داشتند. به همين دليل
بود كه تصميم گرفتند عهدنامهاى بنويسند و بنى هاشم را از مكه اخراج و با آنها هيچ
نوع معاملهاى انجام ندهند. بنى هاشم سه سال در شعب ابوطالب زندانى شدند؛ در حالى
كه بقيه مسلمانان و از جمله ابوبكر در مكه آزادانه زندگى مىكردند و با مشركان قريش
آزادانه معامله مىكردند.
اگر قريشيان از دست ابوبكر عصبانى بودند، بايد او را نيز به همراه بنىهاشم از مكه
اخراج مىكردند و عهدنامه را در باره او نيز اجرا مىكردند.
در تاريخ روايتى نقل نشده است كه در اين سه سال ابوبكر كمكى به بنى هاشم و رسول خدا
صلى الله عليه وآله كرده باشد، نه جانش را به خطر انداخت و نه از مالش براى رفع
مشكلات رسول خدا صلى الله عليه وآله استفاده كرد.
در حالى كه طبق نقل بزرگان اهل سنت، اميرمؤمنان عليه السلام در آن سه سال در كنار
رسول خدا صلى الله عليه وآله بود و به خاطر حفظ جان آن حضرت هرشب در بستر او
مىخوابيد.
بيهقى در دلائل النبوة، شمس الدين ذهبى در تاريخ الاسلام و ابن كثير سلفى در
البداية والنهاية مىنويسند:
ثم إن المشركين اشتدوا على المسلمين كأشد ما كانوا حتى بلغ المسلمين الجهد واشتد
عليهم البلاء واجتمعت قريش في مكرها أن يقتلوا رسول الله علانية فلما رأى أبو طالب
عمل القوم جمع بني عبد المطلب وأمرهم أن يدخلوا رسول الله شعبهم ويمنعوه ممن أراد
قتله...
واجتمعوا على ذلك اجتمع المشركون من قريش فأجمعوا أمرهم أن لا يجالسوهم ولا
يبايعوهم ولا يدخلوا بيوتهم حتى يسلموا رسول الله للقتل وكتبوا في مكرهم صحيفة
وعهودا ومواثيق لا يقبلوا من بني هاشم أبدا صلحا ولا تأخذهم به رأفة حتى يسلموه
للقتل فلبث بنو هاشم في شعبهم بعني ثلاث سنين واشتد عليهم البلاء والجهد وقطعوا
عنهم الأسواق...
وكان أبو طالب إذا أخذ الناس مضاجعهم أمر رسول الله فاضطجع على فراشه حتى يرى ذلك
من أراد مكرا به واغتياله فإذا نوم الناس أمر أحد بنيه أو إخوته أو بني عمه فاضطجع
على فراش رسول الله (ص) وأمر رسول الله أن يأتي بعض فرشهم فينام عليه.
سپس كفار بر مسلمانان سخت گرفتند و آنقدر بر آن شدت بخشيدند تا مسلمين به سختى
افتادند و زندگى بر آنها سخت شد و قريش هم پيمان شدند كه رسول خدا را به طور علنى
به قتل برسانند پس زمانى كه ابوطالب تصميم آنها را ديد بنى هاشم را جمع كرد و آنها
را امر كرد كه رسول خدا را به شعبشان ببرند و از او در برابر كسانى كه تصميم به قتل
او دارند محافظت كنند.... قريش تصميم گرفتند كه با بنى هاشم در يك مجلس ننشينند، با
آنها معامله نكنند، وارد خانههاى آنها نشوند تا اين كه خود آنها رسول خدا را
براى كشتن تسليم قريش نمايند. با حيله و نيرنگ عهدنامهاى نوشتند و در آن اين نكته
را گنجاندند كه هيچگاه صلح با بنىهاشم را نپذيرند، بر آنها رأفت نداشته باشند؛ تا
اين كه رسول خدا براى كشتن تسليم نمايند. بنىهاشم سه سال در شعب ماندند، بلاها بر
آنها شديد شد، بازارها بر روى آنان بسته شد...
هنگامى كه مردم به بسترشان مىرفتند، رسول خدا را در رختخواب خودش مىخواباند؛ تا
كسانى كه قصد ترور او را دارند اين قضيه را ببينند؛ اما زمانى كه مردم مىخوابيدند،
يكى از فرزندان يا برادرانش را امر مىكرد تا در بستر رسول خدا بخوابد و رسول خدا
را به بستر او مىبرد تا آنجا بخوابد...
البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (458هـ)، دلائل النبوة، ج2، ص311؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير
والأعلام، ج 1 ص 221، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي -
لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (774هـ)، البداية والنهاية، ج
3، ص 84، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
ابن أبى الحديد معتزلى مىنويسد:
وكان أبو طالب كثيرا ما يخاف على رسول الله صلى الله عليه وآله البيات إذا عرف
مضجعه، يقيمه ليلا من منامه، ويضجع ابنه عليا مكانه، فقال له على ليلة: يا أبت، إني
مقتول، فقال له:
اصبرن يا بنى فالصبر أحجى *** كل حي مصيره لشعوب
قدر الله والبلاء شديد *** لفداء الحبيب وابن الحبيب
لفداء الأغر ذي الحسب الثاقب *** والباع والكريم النجيب
إن تصبك المنون فالنبل تبرى *** فمصيب منها، وغير مصيب
كل حي وإن تملى بعمر *** آخذ من مذاقها بنصيب.
ابوطالب، بسيار مىترسيد كه دشمنان رسول خدا صلى الله عليه وآله با شناسائى خوابگاه
آن حضرت شبانه هجوم آورند، به همين خاطر فرزندش على را به جاى او در بستر
مىخواباند، على (ع) شبى فرمود: پدر جان ! من كشته مىشوم، ابوطالب فرمود:
فرزندم! در اين بلا صبر كن، صبر كردن عاقلى است؛ زيرا سرانجام هر زندهاى مرگ است.
خداوند بلاى شديد براى جانفشانى در راه حبيب پسر حبيب مقدر كرده است
جانفشانى در راه كسى كه عزيز، داراى حسب روشن و شرف و كرم و ساحت وسيع باشد.
اگر مرگ به سراغت بيايد، علاجى براى آن نيست، هنگامى كه تير را مىتراشند، به برخى
اصابت مىكند و به برخى نمىكند.
هر زندهاى اگر چه مهلتى دهند تا مدتى زنده باشد؛ اما سرانجام از مرگ بىنصيب
نمىماند.
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد
(655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 14، ص36، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار
الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
نزول
أيه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» در باره
اميرمومنان عليه السلام
حتى اگر فرض كنيم كه اين آيه دلالت بر فضيلت ابوبكر مىكند، بازهم نمىتواند با
فضيلت آيه «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ
وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» و خوابيدن امام على عليه السلام به نام پيغمبر صلى
الله عليه و آله و سلم و به جاى آن حضرت در بستر برابرى كند. اميرالمؤمنين عليه
السلام در حالى به جاى پيامبر و به نام او خوابيده بود كه يقين داشت هنگام صبح
دليران و جنگاوران قريش حمله خواهند كرد و احتمال كشته شدن آن حضرت بسيار زياد بود؛
اما خطر كشته شدن ابوبكر بسيار كم بود و بر فرض كه پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم و ابوبكر گير هم مىافتادند (با توجه به داشتن اقوام زياد در بين مشركين)
احتمال اين كه ابوبكر نجات پيدا كند بسيار زياد بود.
طبق روايت صحيح السندى كه پيش از اين گذشت و بزرگان اهل سنت نيز صحت آن را تأييد
كردهاند، ابن عباس با اشاره به همين آيه مىگويد:
قال: وشري عَلِىٌّ نَفْسَهُ لَبِسَ ثَوْبَ النبي (ص) ثُمَّ نَامَ مَكَانَهُ.
على (عليه السلام) همان كسى است كه با جانش رضايت خداوند را خريد و با پوشيدن لباس
پيامبر در بستر او خوابيد.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبد الله (241هـ)، فضائل الصحابة، ج 2، ص 685، ح3062،
تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1403هـ
– 1983م؛
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 3053،
ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب ابوالقاسم (360هـ)، المعجم الكبير، ج 12، ص 98،
تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية،
1404هـ – 1983م.
و بسيار ديگر از بزرگان اهل سنت در تفاسيرشان نقل كردهاند كه اين آيه در باره
اميرمؤمنان عليه السلام نازل شده است ؛ از جمله خود فخررازي در تفسير خود در ذيل
اين آيه مينويسد:
والرواية الثالثة: نزلت في علي بن أبي طالب بات على فراش رسول الله صلى الله عليه
وسلم ليلة خروجه إلى الغار، ويروى أنه لما نام على فراشه قام جبريل عليه السلام عند
رأسه، وميكائيل عند رجليه، وجبريل ينادي: بخ بخ من مثلك يا ابن أبي طالب يباهي الله
بك الملائكة ونزلت الآية.
روايت دوم اين است كه اين آيه در باره علي بن أبي طالب نازل شده است، در آن هنگام
كه بر بستر رسول خدا (ص) در شب خروج به سوي غار، خوابيد نازل شده است . روايت شده
است كه هنگامي كه علي در بستر رسول خدا خوابيد، جبرئيل بر بالاي سر آن حضرت و
ميكائيل در زير پاي او ايستاده بود، و جبرئيل فرياد زد، مبارك باد بر همانند تو اي
پسر ابوطالب، خداوند به خاطر اين عمل تو بر ملائكه مباهات ميكند . سپس اين آيه
نازل شد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو
مفاتيح الغيب، ج 5، ص 174 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى،
1421هـ - 2000م.
ابوحامد غزالي در كتاب احياء علوم الدين مينويسد:
وبات علي كرم الله وجهه على فراش رسول الله صلى الله عليه وسلم فأوحى الله تعالى
إلى جبريل وميكائيل عليهما السلام إني آخيت بينكما وجعلت عمر أحدكما أطول من عمر
الآخر فأيكما يؤثر صاحبه بالحياة فاختارا كلاهما الحياة وأحباها فأوحى الله عز وجل
إليهما أفلا كنتما مثل علي بن أبي طالب آخيت بينه وبين نبيي محمد صلى الله عليه
وسلم فبات على فراشه يفديه بنفسه ويؤثره بالحياة اهبطا إلى الأرض فاحفظاه من عدوه
فكان جبريل عند رأسه وميكائيل عند رجليه وجبريل عليه السلام يقول بخ بخ من مثلك يا
ابن أبي طالب والله تعالى يباهي بك الملائكة فأنزل الله تعالى ومن الناس من يشري
نفسه ابتغاء مرضات الله والله رءوف بالعباد.
علي (عليه السلام) بر بستر رسول خدا (ص) خوابيد، پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحي
كرد، من بين شما دو نفر برادري قرار داده و عمر يكي از شما را از ديگري طولانيتر
كردم، حال كدام يك از شما زندگي را به ديگري ايثار ميكنيد، هر دوي آنها زندگي را
انتخاب كردند (هيچ كدام ايثار نكردند) . خداوند به هر دوي آنها وحي كرد، آيا
نميخواهيد همانند علي بن أبي طالب باشيد، بين او و محمد (ص) برادري قرار دادم، پس
او بر بستر رسول خدا خوابيد و جانش را فداي كرد، و زندگياش به نفع او ايثار كرد،
به زمين فرود آييد و او را از دشمنش حفظ كنيد، پس جبرئيل بر بالاي سر او و ميكائيل
بر زير پاي او ايستادند و جبرئيل گفت: مبارك باد بر مثل تو اي پسر ابوطالب، خداوند
به خاطر اين عمل تو بر ملائكه مباهات ميكند . سپس اين آيه نازل شد: « بعضى از مردم
(با ايمان و فداكار)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند و خداوند نسبت به
بندگان مهربان است» .
الغزالي، محمد بن محمد ابوحامد (متوفاي505هـ، إحياء علوم الدين، ج 3 ص 258 ، ناشر:
دار االمعرفة – بيروت.
همين روايت را ابن اثير جزري در اسد الغابه، ابو علي تنوجي در المستجاد، ثعلبي و
ثعالبي در تفسيرشان، عاصمي شافعي در سمط النجوم العوالي ، ابو سعيد خادمي در بريقة
المحمودية و ... نقل كردهاند .
التنوخي، أبو على المحسن بن على (384هـ)، المستجاد من فعلات الأجواد، ج 1، ص 1، طبق
برنامه الجامع الكبير؛
الثعلبي النيسابوري ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ) الكشف والبيان،
ج 2 ص 126 ، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي،
ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في
معرفة الصحابة، ج 4 ص 113 ، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث
العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م؛
الثعالبي ، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ) ، الجواهر الحسان في تفسير
القرآن ، ج 2 ص 126 ، ناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت.
العاصمي المكي الشافعي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك (متوفاي1111هـ)، سمط
النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 1 ص 345 ، تحقيق: عادل أحمد عبد
الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية؛
الخادمي ، أبو سعيد محمد بن محمد (متوفاى 1156هـ) بريقة محمودية ، ج 4 ص 8 ، طبق
برنامه الجامع الكبير.
ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مينويسد:
عن ابن عباس قال بات علي ليلة خرج رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى المشركين على
فراشه ليعمي على قريش وفيه نزلت هذه الاية «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات
الله».
از ابن عباس نقل شده است كه علي در شبي كه رسول خدا از مكه خارج شد، (عليه السلام)
بر بستر آن حضرت خوابيد تا قريش به اشتباه بيفتد، و در باره اين قضيه بود اين آيه
نازل شد : و من الناس ...
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد
الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42،
ص 67، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت -
1995.
و در روايت ديگر نقل ميكند :
عن عبد الله بن عباس أنه سمعه يقول أنام رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا على
فراشه ليلة انطلق إلى الغار فجاء أبو بكر يطلب رسول الله صلى الله عليه وسلم فأخبره
علي أنه قد انطلق فاتبعه أبو بكر وباتت قريش تنظر عليا وجعلوا يدمونه فلما أصبحوا
إذا هم بعلي فقالوا أين محمد قال لا علم لي به فقالوا قد أنكرنا تضررك كنا نرمي
محمدا فلا يتضرر وأنت تضرر وفيه نزلت هذه الاية «ومن الناس من يشري نفسه ابتغاء
مرضات الله».
از ابن عباس نقل شده است كه: رسول خدا (ص) علي (عليه السلام) در بستر خود خواباند،
در آن شبي كه به سوي غار رفت . سپس ابوبكر آمد تا رسول خدا را ببيند، علي عليه
السلام به او خبر داد كه آن حضرت رفته است ، ابوبكر به دنبال ايشان راه افتاد .
قريشيان، علي (عليه السلام) را تا صبح زير نظر داشتند، وقتي صبح شد، ديدند كه علي
(عليه السلام) در بستر خوابيده است، سؤال كردند، محمد (ص) كجا است؟ گفت: نميدانم .
گفتند: اگر محمد را پيدا كنيم، ضرري به تو نميرسد؛ ولي اگر پيدا نكنيم، تو ضرر
خواهي كرد . در باره اين قضيه اين آيه نازل شد : ومن الناس ...
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد
الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42،
ص67ـ 68، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت
- 1995.
برخي از علماى اهل سنت كه كمى انصاف به خرج دادهاند، وقتى به اين مسأله رسيدهاند،
اعتراف كردهاند كه مصاحبت ابوبكر با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز
نمىتواند با خوابيدن امام على عليه السلام برابرى كند و اصلا قابل مقايسه نيست.
ابن ابى الحديد معتزلى از قول ابوجعفر اسكافى نقل مىكند:
قال شيخنا أبو جعفر رحمه الله قد بينا فضيلة المبيت على الفراش على فضيلة الصحبة في
الغار، بما هو واضح لمن أنصف، ونزيد هاهنا تأكيدا بما لم نذكره فيما تقدم فنقول إن
فضيلة المبيت على الفراش على الصحبة في الغار لوجهين: أحدهما أن عليا عليه السلام
قد كان انس بالنبي صلى الله عليه وآله وحصل له بمصاحبته قديما انس عظيم، وألف شديد،
فلما فارقه عدم ذلك الانس، وحصل به أبو بكر، فكان ما يجده علي عليه السلام من
الوحشة وألم الفرقة موجبا زيادة ثوابه، لان الثواب على قدر المشقة. وثانيهما أن أبا
بكر كان يؤثر الخروج من مكة، وقد كان خرج من قبل فردا، فازداد كراهية للمقام، فلما
خرج مع رسول الله صلى الله عليه وآله وافق ذلك هوى قلبه، ومحبوب نفسه، فلم يكن له
من الفضيلة ما يوازى فضيلة من احتمل المشقة العظيمة، وعرض نفسه لوقع السيوف، لرضخ
الحجارة، لأنه على قدر سهولة العبادة يكون نقصان الثواب.
ما قبلا برترى فضيلت خوابيدن در بستر پيغمبر را بر مصاحبت آن حضرت در غار را روشن
ساختيم و الآن به عنوان تأكيد چيزهايى ديگرى را نيز اضافه مىكنيم و مىگوييم:
برترى خوابيدن در بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر همراهى آن حضرت در
غار از دو جهت است:
1. امام على عليه السلام از قديم الايام با پيغمبر مأنوس بوده است و انس عظيم و
الفت شديدى با آن حضرت داشته است، و وقتى از آن حضرت جدا شد، اين انس معدوم شد؛ در
حالى كه اين ابوبكر به آن دست يافته بود. و اين فراق و وحشتى كه براى على عليه
السلام پيدا شده بود، ثواب آن را نيز زيادتر كرده بود؛ زيرا ثواب را به اندازه سختى
عمل مىدهند.
2. ابوبكر خروج از مكه را دوست داشت و ماندن در مكه برايش خوشايند نبود و وقتى با
پيامبر خارج شد، به آن چه كه دوست مىداشت رسيد؛ پس اين فضيلت ابوبكر هرگز با
فضيلتى كه احتمال مشقت آن بسيار و در معرض قرار دادن نفس در برابر شمشير و سنگهاى
مكيان بود، نمىتواند برابرى كند؛ زيرا به اندازة سهولت عمل، ثواب آن نيز كاهش
خواهد يافت.
إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد
(متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص161ـ 162 ، تحقيق محمد عبد الكريم النمري،
ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
نتيجه:
اولاً: آيه غار در باره ابوبكر نازل نشده است و او به همراه
رسول خدا صلي الله عليه وآله در غار نبوده است؛
ثانثاً: آمدن او با اجازه رسول خدا صلي الله عليه وآله نبوده است؛
ثالثاًٌ: بر فرض قبول اين مطلب كه آن شخص همراه رسول خدا ، ابوبكر بوده، اين آيه، جز اين كه ثابت مىكند ابوبكر در اين سفر دائم الحزن بوده و با بىتابي، اندوه ، گريه و نالههاى پي در پي ، بر زحمت پيامبر مىافزود، فضيلتي را براى او به ارمغان نمىآورد.