گفتار ششم: استدلال به «لاَ تَحْزَنْ»:


فخررازى در وجه نهم مى‌گويد:
والوجه التاسع: أن قوله: «لاَ تَحْزَنْ» نهى عن الحزن مطلقاً، والنهي يوجب الدوام والتكرار، وذلك يقتضي أن لا يحزن أبو بكر بعد ذلك البتة، قبل الموت وعند الموت وبعد الموت.
وجه نهم: اين سخن خداوند كه «محزون مباش» نهى از حزن به صورت مطلق است، و نهى اقتضاى دوام و تكرار را دارد، و اين اقتضاء مى‌كند كه ابوبكر بعد از آن هرگز محزون نشده باشد؛ چه قبل از مرگ، چه در هنگام احتضار و چه بعد از مرگ.
اين كه نهي، دلالت بر تكرار و دوام مى‌كند و حرمت انجام آن هميشگى است، امرى است قطعي؛ اما اين كه سبب شود مخاطب هرگز مرتكب آن عمل نشود، گفتارى است نسنجيده و غير قابل قبول؛ چرا كه پذيرش نهى و عدم انجام منهى عنه، بستگى به ايمان و ميزان تقواى شخص مخاطب دارد.
بديهى است كه همه نواهى قرآن خطاب به تمام مردم مى‌باشد؛ ولى اكثر مردم نواهى الهى را مرتكب شده و با آن مخالفت مى‌كنند. اگر غير از اين بود، بايد تمام مسلمانان و بلكه تمام انسان‌ها معصوم از خطا و گناه باشند؛ چرا كه تقريباً از تمام گناهان در قرآن كريم نهى شده است. ما به چند مورد اشاره مى‌كنيم كه خود ابوبكر و بسيارى از مسلمانان به آن عمل نكرده‌اند.
خداوند در قرآن كريم، همه مسلمانان را از فرار در جنگ نهى كرده است:
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. الأنفال/15.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نكنيد (و فرار ننماييد)!
در حالى كه اكثر مسلمانان (جز عده انگشت شمار) و از جمله ابوبكر در جنگ‌هاى احد، خيبر و حنين فرار كردند.
ما اين مطلب را در مقاله‌اى تحت عنوان «بررسى آيه محمد رسول الله» به صورت كامل بررسى و مدارك آن را از معتبرترين كتاب‌هاى اهل سنت نقل كرده‌ايم.
همچنين خداوند به تمام مسلمانان دستور داده است كه اموال يكديگر را به باطل تصاحب نكنند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُم‏... النساء/29.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد مگر اينكه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد.
آيا مسلمانان به اين دستور مهم خداوند عمل كردند و مى‌كنند؟
آيا ابوبكر به اين دستور خداوند عمل كرد؟
اگر نهى دلالت بر دوام و تكرار مى‌كند و سبب مى‌شود كه مخاطب آن را هيچگاه انجام ندهد، پس چرا ابوبكر به اين آيه عمل نكرد و اموال فدك را كه رسول خدا به صديقه طاهره عليهما السلام بخشيده بود، به زور تصاحب كرد؟
اين مطلب را نيز در مقاله مجزاى به نام «بررسى روايت نحن معاشر الأنبياء» به صورت مفصل بررسى كرده‌ايم.
و نيز خداوند به همه مسلمانان دستور داده است كه بدون اجازه وارد خانه مردم نشوند:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون‏. النور/27.
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!
اگر آنچه كه فخررازى گفته است، صحت دارد؛ پس چرا ابوبكر به خانه فاطمه هجوم آورد، و حرمت خانه را رعايت نكرد به طورى در آخرين لحظات زندگى‌اش نسبت به اين قضيه اظهار ندامت و پشيمانى مى‌كرد و مى‌گفت:
إني لا آسى من الدنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وثلاث تَرَكْتُهُنَّ وَدِدْتُ أنِّي فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٍ وَدِدْتُ أنِّي سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رسول الله (ص) أما اللاتي وددت أني تركتهن، فَوَدِدْتُ أنِّي لم أَكُنْ كَشَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عن شيء، وإن كانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب....
من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم، يكى از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند....
الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛
الطبري، محمد بن جرير ( 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 62، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 465، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م.
مقدسى حنبلي، از مشاهير قرن هفتم هجرى و از بزرگان علم حديث اهل سنت، اين روايت را «حسن» دانسته و مى‌گويد:
قلت: وهذا حديث حسن عن أبي بكر؛ إلا أنه ليس فيه شيء من قول النبي (ص).
اين روايت از ابوبكر «حسن» است؛ گرچه در آن سخنى از رسول خدا نيست.
المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 90، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.
البته ما در مقاله‌اى با عنوان «اعتراف ابوبكر به هجوم به خانه فاطمه» آن را به تفصيل بيان كرده بررسى و صحت سند آن را ثابت كرده‌ايم.
و صدها مورد ديگر كه شمردن همه آن‌ها از حوصله اين مقاله خارج است.


حزن هميشگي ابوبكر و عدم اعتنا به دستور رسول خدا:
حتى از خود آيه غار نيز نقض سخن فخررازى ثابت مى‌شود؛ چرا كه رسول خدا چندين بار ابوبكر را از حزن و اندوه نهى كرد؛ اما او با بى‌اعتنائى به فرمان پيامبر خدا، به كرّات مرتكب آن شد.
طبق قواعد زبان عربي، استفاده از فعل مضارع به جاى فعل ماضي، دلالت بر تكرار و دوام آن فعل مى‌كند؛ يعنى آن كار چندين بار تكرار و مدام انجام مى‌شده است.
جلال الدين سيوطي، اديب، محدث و تفسير نويس بلند آوازه اهل سنت در باره استفاده از فعل مضارع به جاى فضل ماضى مى‌گويد:
العشرون إقامة صيغة مقام أخرى وتحته أنواع كثيرة:...
ومنها إطلاق الماضي على المستقبل لتحقق وقوعه نحو (أتى أمر الله) أي الساعة بدليل (فلا تستعجلوه) (ونفخ في الصور فصعق من في السماوات) (وإذ قال الله يا عيسى ابن مريم أأنت قلت للناس) الآية (وبرزوا لله جميعا) (ونادى أصحاب الأعراف).
وعكسه لإفادة الدوام والإستمرار فكأنه وقع واستمر نحو (أتأمرون الناس بالبر وتنسون) (واتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليمان) أي تلت (ولقد نعلم) أي علمنا (قد يعلم ما أنتم عليه) أي علم (فلم تقتلون أنبياء الله) أي قتلتم (ففريقا كذبتم وفريقا تقتلون) (ويقول الذين كفروا لست مرسلا) أي قالوا....
بيستم: آوردن يك صيغه به جاى صيغه ديگر كه انواع بسيارى دارد.
از جمله آن‌ها استعمال صيغه ماضى به جاى مضارع به منظور حتمى بودن وقوع آن قضيه است؛ همانند « اتى امر الله؛ فرمان خدا فرا رسيده است‏» يعنى قيامت؛ به دليل اين كه خداوند بعد از آن فرموده: «فلا تستعجلوه؛ براى آن عجله نكنيد» و همانند «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْض‏؛ و در صور دميده مى‏شود، پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مردند»....
و عكس آن (استعمال مضارع به جاى ماضي) به منظور دلالت بر دوام و استمرار استفاده مى‌شود؛ انگار كه آن عمر اتفاق مى‌افتد و اسمرار پيدا مى‌كند؛ همانند « أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُم‏؛ يا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد، اما خودتان را فراموش مى‏نماييد»...
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، الإتقان في علوم القرآن، ج 3، ص 105 ـ 106، تحقيق: سعيد المندوب، ناشر: دار الفكر - لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ- 1996م.
علامه شوكانى در ذيل آيه « سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاس‏... (البقرة/142) مى‌گويد:
(سيقول) بمعنى قال وإنما عبر عن الماضي بلفظ المستقبل للدلالة على استدامته واستمرار عليه.
«سيقول» به معناى «قال» است. از فضل مضارع به جاى ماضى استفاده كرده است تا دلالت بر دوام و استمرار آن نمايد.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 1، ص 150، ناشر: دار الفكر – بيروت.
در آيه غار نيز خداوند از فعل مضارع «يَقُولُ» در جمله «إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ» به جاى فعل ماضى «قال» استفاده است كرده است. و اين بدان معنا است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله همواره به ابوبكر مى‌گفته كه «نترس، خداوند با ماست» و اين گفته را مدام تكرار مى‌كرده است؛ اما حزن و اندوه جناب خليفه را پايانى نبود و او با بى‌اعتمادى و عدم اطمينان به تسلاّى پى در پى رسول خدا، بر حزن و اندوه خود مى‌افزود؛ تا جائى كه از ترس گرفتار شدن به دست مشركان قريش، اشك‌هاى خليفه سيل‌آسا برگونه‌هايش جارى مى‌شد.
علامه رشيد رضا، تفسير پرداز معاصر سنى در ذيل آيه غار مى‌نويسد:
وَقَدْ عَبَّرَ عَنِ الْمَاضِي بِصِيغَةِ الِاسْتِقْبَالِ (يَقُولُ) لِلدَّلَالَةِ عَلَى التَّكْرَارِ الْمُسْتَفَادِ مِنْ بَعْضِ الرِّوَايَاتِ.
خداوند از فعل ماضى (قال) با صيغه مضارع (يقول) استفاده كرده است، تا دلالت بر تكرار (حزن و اندوه ابوبكر) نمايد كه از بعضى از روايات استفاده مى‌شود.
محمد رشيد بن علي رضا بن محمد ( 1354هـ)، تفسير المنار، ج 10، ص 369، ذيل آيه 40 سوره توبة، ناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.
خود فخررازى نيز با اين قاعده آشنا است و در ذيل آيه «وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا (الحجرات/9)» و آيات ديگر؛ از جمله در ذيل آيه 17 الزمر، به همين قاعده استناد كرده است:
المسألة الخامسة: قال تعالى: (اقْتَتَلُواْ) ولم يقل: يقتتلوا، لأن صيغة الاستقبال تنبىء عن الدوام والاستمرار، فيفهم منه أن طائفتين من المؤمنين إن تمادى الاقتتال بينهما فأصلحوا، وهذا لأن صيغة المستقبل تنبىء عن ذلك، يقال فلان يتهجد ويصوم.
مسأله پنجم: خداوند فرموده است «اقتتلوا» و نفرموده است «يقتتلوا»؛ زيرا صيغه استقبال دلالت بر دوام و استمرار دارد، از اين مطلب فهميده مى‌شود كه اگر جنگ و قتال ميان دو طايفه از مؤمنان استمرار پيدا كرد، بايد بين آن‌ها صلح كنيد. و اين بدان جهت است كه صيغه مضارع بر آن دلالت دارد؛ چنانچه گفته مى‌شود كه فلانى «عبادت مى‌كند و روزه مى‌گيرد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 28، ص110، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
مواردي از حزن ابوبكر:
از برخى روايات نيز استفاده مى‌شود كه حزن و اندوه چنان بر ابوبكر چيره مى‌شده كه اشك‌هاى او را از گونه‌هايش همانند سيل‌آب سرازير مى‌كرده است.
ما به برخى از روايات اهل سنت كه موارد حزن و اندوه او را ثابت مى‌كند، نقل مى‌كنيم:
ديده شدن سراقة بن مالك و حزن ابوبكر:
بخارى در صحيح خود به نقل از ابوبكر مى‌نويسد:
وَاتَّبَعَنَا سُرَاقَةُ بن مَالِكٍ فقلت أُتِينَا يا رَسُولَ اللَّهِ فقال (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا).
سراقة بن مالك ما را دنبال كرد، گفتم: اى رسول خدا به دنبال ما آمدند، فرمود: نترس كه خداوند با ما است.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 3418، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
و در روايت ديگر آمده است:
ثُمَّ قلت قد آنَ الرَّحِيلُ يا رَسُولَ اللَّهِ قال بَلَى فَارْتَحَلْنَا وَالْقَوْمُ يَطْلُبُونَنَا فلم يُدْرِكْنَا أَحَدٌ منهم غَيْرُ سُرَاقَةَ بن مَالِكِ بن جُعْشُمٍ على فَرَسٍ له فقلت هذا الطَّلَبُ قد لَحِقَنَا يا رَسُولَ اللَّهِ فقال (لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا).
سپس گفتم: اي رسول خد ! شتر را بياورم ، فرمود : بلي . ما حركت كرديم و قريشيان به دنبال ما مي‌آمدند، هيچ يك از آن‌ها به جز سراقة بن مالك كه سوار بر اسبي بود، به ما نرسيدند، گفتم: اي رسول خدا اين تعقيب كننده به ما رسيد، آن حضرت فرمود: نترس كه خداوند با ما است .
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1336، ح3453، كتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ منهم أبو بَكْرٍ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
با شنيده شدن صداي مشركان، وحشت و نگراني بر ابوبكر چيره شد:
ابوبكر هيثمى و محمد بن على شوكانى مى‌نويسند:
وأتوا على ثور الذي فيه الغار الذي فيه رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبو بكر حتى طلعوا فوقه وسمع النبي صلى الله عليه وسلم أصواتهم فأشفق أبو بكر عند ذلك وأقبل على الهم والخوف فعند ذلك قال له النبي صلى الله عليه وسلم لا تحزن إن الله معنا.
قريشيان به غاري كه رسول خدا (ص) و ابوبكر در آن بودند‌، رسيدند؛ تا جائي كه به بالاي كوه ثور رسيدند و رسول خدا صداي آن‌ها را شنيد، در اين هنگام ابوبكر ترسيد و بيم و ترس به او روي آورد، رسول خدا به او فرمود: نترس كه خداوند با ما است .
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر ( 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 6، ص 52، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج 2، ص 364، ناشر: دار الفكر – بيروت.
و ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد:
واتى المشركون على الجبل الذي فيه الغار الذي فيه النبي صلى الله عليه وسلم حتى طلعوا فوقه وسمع أبو بكر أصواتهم فاقبل عليه الهم والخوف فعند ذلك يقول له النبي صلى الله عليه وسلم لا تحزن ان الله معنا.
مشركان به كوهي كه رسول خدا در آن بود ، رسيدند؛ تا جائي كه بر بالاي كوه بالا آمدند، ابوبكر صداي مشركان را شنيد، پس غم و ترس به ابوبكر روي آورد، در اين هنگام رسول خدا (ص) فرمود: نترس كه خداوند با ما است .
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 11، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
نزديك شدن مشركين به غار و حزن ابوبكر:
با نزديك شدن ابوبكر، نگرانى ابوبكر شديدتر؛ تا جائى كه شروع كرد به گريه كردن:
فلما طلب المشركون الأثر وقربوا بكى أبو بكر خوفاً على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال عليه السلام: (لا تحزن أن الله معنا).
زماني كه مشركان اثر را دنبال كردند و نزديك شدند، ابوبكر به خاطر رسول خدا ! گريه كرد، آن حضرت فرمود: نترس كه خداوند با ما است .
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 51، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
القمي النيسابوري، نظام الدين ( 728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 3، ص 51، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م.
رسيدن مشركين به در غار و حزن شديد ابوبكر:
محمد بن اسحاق فاكهى مى‌نويسد:
وأصبح المشركون من قريش يطلبونه فجاءوا بالقافة يقفون الأثر فانقطع الأثر حين انتهوا إلى الغار وفيه رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبو بكر رضي الله عنه فقال النبي صلى الله عليه وسلم اللهم عم عنا أبصارهم وأبو بكر رضي الله عنه شديد الحزن فقال صلى الله عليه وسلم (لا تحزن إن الله معنا).
تعدادي از مشركان قريش به دنبال آن حضرت گشتند، پس قيافه‌شناسي را پيدا كرده و اثر پاي آن حضرت را دنبال كردند، تا اين كه به غاري رسيدند كه رسول خدا (ص) و ابوبكر در آن بودند . رسول خدا (ص) فرمود: چشمان آن‌ها بر روي ما بسته است، ابوبكر بسيار غمگين بود، پس رسول خدا (ص) به او گفت: نترس كه خداوند با ما است .
الفاكهي، محمد بن إسحاق بن العباس ابوعبد الله (275هـ)، أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه، ج 4، ص 81، تحقيق د. عبد الملك عبد الله دهيش، ناشر: دار خضر - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ.
و عاصمى مكى مى‌نويسد:
فقصوه إلى إن دنوا من فم الغار قال القائف والله ما جاز مطلوبكم هذا الغار فعند ذلك حزن أبو بكر فقال له رسول الله لا تحزن إن الله معنا.
مشركان آن حضرت را دنبال كردند، تا اين كه به در غار رسيدند، قيافه شناس گفت: به خدا سوگند، كسي كه شما به دنبال او هستيد، از اين غار نگذشته است، در اين هنگام ابوبكر ترسيد، پس رسول خدا (ص) به او گفت: نترس كه خداوند با ما است .
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 1، ص 350، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.
و ابن عساكر، سيوطى و متقى هندى مى‌نويسند:
عن ابن عبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ الَّذِينَ طَلَبُوا النَّبِيَّ وَأَبَا بَكْرٍ صَعَدُوا الْجَبَلَ فَلَمْ يَبْقَ إِلاَّ أَنْ يَدْخُلُوا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَتَيْنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: يَا أَبَا بَكْرٍ لاَ تَحْزَنْ، إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا.
از ابن عباس نقل شده است كه: كساني كه رسول خدا و ابوبكر را دنبال مي‌كردند، از كوه بالا رفتند، چيزي نمانده بود كه وارد غار شوند، ابوبكر گفت: رسيدند، رسول خدا (ص) فرمود: اي ابوبكر ! نترس كه خداوند با ما است .
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 30، ص 85، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 199، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 16، ص 289، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.
گفتگوي مشركين در باره لانه عنكبوت و حزن ابوبكر:
ابوبكر مروزى در مسند ابوبكر مى‌نويسد:
وجاءت قريش يطلبون النبي صلى الله عليه وسلم فكانوا إذا رأوا على باب الغار نسج العنكبوت قالوا لم يدخله أحد وكان النبي صلى الله عليه وسلم قائما يصلي وأبو بكر يرتقب فقال أبو بكر رضي الله عنه للنبي صلى الله عليه وسلم فداك أبي وامي هؤلاء قومك يطلبونك أما والله ما على نفسي أبكي ولكن مخافة أن ارى فيك ما اكره فقال له النبي صلى الله عليه وسلم لا تحزن إن الله معنا.
قريش رسول خدا (ص) را دنبال كردند، وقتي ديدند كه عنكبوت بر در غار لانه كرده است، گفتند: هيچ كس وارد آن نشده است، در اين هنگام رسول خدا نماز مي‌خواند و ابوبكر مراقب بود؛ پس ابوبكر به رسول خدا فرمود: پدر و مادرم به فداي تو، قوم تو به دنبالت هستند، به خدا سوگند من به خاطر ترس از جانم گريه نمي‌كنم، بلكه از اين مي‌ترسم كه ضرري به تو برسانند . رسول خدا فرمود: نترس كه خداوند با ما است .
المروزي، أبو بكر أحمد بن علي بن سعيد الأموي (292هـ)، مسند أبي بكر الصديق، ج 1، ص 142، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت؛
ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 181، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
اگر مشركين زير پايشان را نگاه كنند، ما را خواهند ديد:
و هنگامى كه مشركين به بالاى غار رفتند، بازهم ابوبكر ترسيد كه مبادا زير پايشان را نگاه كرده و آنان را ببينند. بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:
حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا هَمَّامٌ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ عن أبي بَكْرٍ رضي الله عنه قال قلت لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وأنا في الْغَارِ لو أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ تَحْتَ قَدَمَيْهِ لَأَبْصَرَنَا فقال ما ظَنُّكَ يا أَبَا بَكْرٍ بِاثْنَيْنِ الله ثَالِثُهُمَا.
از ابوبكر نقل شده است كه من به رسول خدا در آن زمان كه در غار بودم گفتم: اگر يكي از آن‌ها زير پاهايش را نگاه كند ،‌ ما را خواهد ديد، آن حضرت فرمود: چه خيال مي‌كني در باره دو نفري كه نفر سوم آن‌ها خدا است .
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1337، ح3453، كتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ الْمُهَاجِرِينَ وَفَضْلِهِمْ منهم أبو بَكْرٍ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اين روايت نشان مى‌دهد كه رسول خدا فقط به گفتن جمله «لا تحزن ان الله معنا» اكتفا نكرده است؛ بلكه با جملات گوناگون سعى در تسكين خاطر او داشته است؛ چنانچه طبرى در تفسيرش جملات ديگرى را نيز به آن مى‌افزايد:
إذ يقول رسول الله لصاحبه أبي بكر لا تحزن وذلك أنه خاف من الطلب أن يعلموا بمكانهما فجزع من ذلك فقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم لا تحزن لأن الله معنا والله ناصرنا فلن يعلم المشركون بنا ولن يصلوا إلينا.
در هنگام كه رسول خدا به همراهش گفت: نترس . و اين بدان جهت بود كه ابوبكر ترسيده بود، تعقيب كنندگان جاي آن را پيدا كنند ؛ پس ابوبكر ناشكيبائي كرد، رسول خدا (ص) فرمود: نترس كه خداوند با ما است، او ياور ما است؛ پس مشركان جاي ما را پيدا نمي‌كنند و دستشان به ما نخواهد رسيد .
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير ( 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 10، ص 136، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ.
اين جملات به هر غمگينى گفته مى‌شد؛ آن‌هم از زبان پيامبر خدا، حزنش پايان مى‌يافت و قلبش آرام مى‌گرفت؛ اما چرا حزن و اندوه ابوبكر پايانى نداشت؟
ترس از لانه حشراتي كه در غار وجود داشت و گريه شديد ابوبكر:
سمرقندى در تفسير خود، ذهبى در تاريخ الإسلام، سيوطى در جامع الأحاديث و الدر المنثور و آلوسى در روح المعانى مى‌نويسند:
وَكَانَ فِي الْغَارِ خَرْقٌ فِيهِ حَيَّاتٌ وَأَفَاعِي فَخَشِيَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُنَّ شَيْءٌ يُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ فَأَلْقَمَهُ قَدَمَهُ فَجَعَلَ يَضْرِبَنَّهُ وَيَلْسَعَنَّهُ الْحَيَّاتُ وَالأَفَاعِي وَجَعَلَتْ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ وَرَسُولُ اللَّهِ يَقُولُ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا.
در غار سوراخي‌هاي وجود داشت كه در آن مارها و افعي‌ها زندگي مي‌كردند، ابوبكر ترسيد كه از اين سوراخ‌ها چيزي خارج شود و رسول خدا (ص) را اذيت كند، ابوبكر پاي خود را بر سوراخ‌ها گذاشت، مارها و افعي‌ها به پاي ابوبكر ضربه زده و او را نيش مي‌زدند ، اشك ابوبكر بر گونه‌هاي جاري بود و رسول خدا مي‌گفت: اي ابوبكر نترس كه خداوند با ما است .
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 2، ص 59، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 1، ص 321، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 35، طبق برنامه الجامع الكبير؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 198، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 98، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
طبق اين روايات حزن ابوبكر با ديدن تعقيب كنندگان آغاز و تا رفتن آن‌ها ادامه داشته است و تسلاى رسول خدا و يادآورى اين كه خداوند با ماست، نگران نباش، براى او سودى نداشته و وى با بى‌توجهى و بى‌اعتمادى به سخن پيامبر خدا، بر حزن خود مى‌افزود تا جائى كه بر اثر اشك ريختن، اشكش بر گونه‌هايش جارى شد.!!!
آيا حزن ابوبكر، براي رسول خدا بود؟
برخى از مفسران و دانشمندان سنى ادعا كرده‌اند كه حزن ابوبكر نه براى خودش؛ بلكه به خاطر رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است؛ چرا كه اگر رسول خدا به دست مشركان مى‌افتاد، آينده اسلام به خطر مى‌افتاد.
بغوى در تفسير خود مى‌نويسد:
وقوله عز وجل (لا تحزن إن الله معنا) لم يكن حزن أبي بكر جبنا منه وإنما كان إشفاقا على رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال إن أقتل فأنا رجل واحد وإن قتلت هلكت الأمة.
حزن ابوبكر به خاطر ترسيدن او نبوده است؛ بلكه به اين خاطر بوده كه دلش به حال رسول خدا مى‌سوخته، ابوبكر مى‌گفت: اگر من كشته شوم، يك نفر هستم؛ ولى اگر شما كشته شويد، تمام امت هلاك مى‌شوند.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 293، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
واحدى نيشابورى مى‌گويد:
قال المفسرون: کان حزن أبي‌بکر شفقةً علي رسول الله و خوفاً أن يطلع عليه.
حزن و اندوه ابوبکر به خاطر دلسوزى بر پيامبر بود. او مى‌ترسيد که مشرکان جايگاه پيامبر را بيابند.
الواحدي النيسابوري، ابوالحسن علي بن أحمد (468هـ)، الوسيط في تفسير القرآن المجيد، ج 2، ص 498، ذيل آيه 40 توبه.
قرطبى و ابن عربي، ادعا مى‌كنند كه چون پيامبر در آن زمان از ضرر مشركان مصون نبودند؛ از اين رو ابوبكر براى آن حضرت نگران بود نه براى جان خودش:
الثالث أن حزن الصديق رضي الله عنه لم يكن لشك وحيرة وإنما كان خوفا على النبي أن يصل إليه ضرر ولم يكن النبي في ذلك الوقت معصوما من الضرر
اندوه ابوبكر به خاطر ترديد و سرگردانى نبوده است؛ بلكه به خاطر ترس بر پيامبر بوده است كه مبادا ضررى به آن ضحرت برسد؛ زيرا رسول خدا در آن زمان از ضرر در امان نبود.
إبن العربي، ابوبكر محمد بن عبد الله (543هـ)، أحكام القرآن، ج 2، ص 515، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.
إن حزن الصديق إنما كان خوفا على النبي صلى الله عليه وسلم أن يصل إليه ضرر ولم يكن النبي (ص) في ذلك الوقت معصوما وإنما نزل عليه والله يعصمك من الناس بالمدينة.
حزن ابوبكر به خاطر ترسيدن براى رسول خدا بوده است كه مبادا ضررى به آن حضرت برسد، رسول خدا در آن زمان از ضرر در امان نبوده و خداوند آيه «والله يعصمك من الناس؛ خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى‏دارد» در مدينه نازل شد.
الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج 8، ص 146ـ 147، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
ديگر مفسران اهل سنت از جمله ابوعبد الرحمن سلمي، ابن عادل حنبلي، فخررازي، شيخ زكرياء نيسابوري، سمرقندى و... ادعا كرده‌اند كه حزن ابوبكر براى رسول خدا بوده است:
السلمي، ابوعبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسي الأزدي (412هـ)، تفسير السلمي وهو حقائق التفسير، ج 1، ص 275، تحقيق: سيد عمران، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2001م؛
ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي ( بعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج 10، ص 95، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م؛
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 16، ص 51، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م؛
القمي النيسابوري، نظام الدين ( 728 هـ)، تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 3، ص 51، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ - 1996م؛
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 2، ص 60، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت.
اولا: هنگامى سخن از انزال سكينه بر رسول خدا مى‌شود، برخى از بزرگان سنى اصرار مى‌‌كنند كه پيامبر خدا همواره در سكينه و آرامش است و نياز به نزول دوباره آن از جانب خداوند نيست؛ ولى در اين جا كه سخن از اندوه و حزن ابوبكر مى‌شود، ادعا مى‌كنند كه چون پيامبر خدا مصون از ضرر مشركان نبود، ابوبكر براى او نگران شد!!!.
اگر پيامبر خدا، همواره در سكينه و آرامش به سر مى برد و اين سكون و آرامش به خاطر وعده خدا بر حفظ او از خطرهاست؛ پس در اين صورت معنا ندارد كه ابوبكر براى او محزون شود؛ مگر اين كه نسبت به وعده الهى مشكوك باشد؛
ثانياً: دانشمندان سنى براى ادعاى خودشان هيچ دليلى ارائه نكرده‌اند؛ بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد؛ چرا كه اگر ابوبكر فقط بر جان رسول خدا ترسيده بود، رسول خدا مى‌فرمود: «لا تحزن ان الله معي؛ تو نگران من نباش كه خدا با من است» نه اين كه به صورت جمع بفرمايد: «لاتحزن ان الله معنا»؛
ثالثا: حتى اگر بپذيريم كه نگرانى ابوبكر براى رسول خدا بوده است، بازهم فضيلت و منقبتى را براى او ثابت نمى‌كند؛ چون در همان بار نخست رسول خدا به وى يادآورى كرد كه خداوند با ماست و او را از حزن و اندوه منع كرد؛ اما ابوبكر به اين سخن پيامبر خدا اطمينان نكرد و بر نگرانى خود ادامه داد. اين عدم اطمينان به سخن رسول خدا، اگر نقيصه بزرگى براى وى محسوب نشود، فضيلتى را براى وى به ارمغان نخواهد آورد.
شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌فرمايد:
وقوله «لا تحزن» إن لم يكن ذما فليس بمدح بل هو نهي محض عن الخوف.
اگر «لاتحزن» مذمتى را براى ابوبكر دربر نداشته باشد، بيان كننده مدح و ستايشى هم نيست؛ بلكه صرفا نهى از ترس است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 223، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
همان طور كه قرآن كريم صراحت دارد، ياد خداوند مايه آرامش دلها است:
الا بذكر الله تطمئن القلوب. الرعد / 28.
اما چرا با ياد پروردگار و نهى پيامبر اكرم از حزن، باز دل ابوبكر آرام نگرفت و نگرانى او همچنان استمرار داشت ؟
 

گفتار هفتم: استدلال به جمله «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»:


والوجه السابع: في دلالة هذه الآية على فضل أبي بكر. قوله: (لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا) ولا شك أن المراد من هذه المعية، المعية بالحفظ والنصرة والحراسة والمعونة، وبالجملة فالرسول عليه الصلاة والسلام شرك بين نفسه وبين أبي بكر في هذه المعية، فإن حملوا هذه المعية على وجه فاسد، لزمهم إدخال الرسول فيه، وإن حملوها على محمل رفيع شريف، لزمهم إدخال أبي بكر فيه، ونقول بعبارة أخرى، دلت الآية على أن أبا بكر كان الله معه، وكل من كان الله معه فإنه يكون من المتقين المحسنين، لقوله تعالى: (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ) ( النحل: 128 ) والمراد منه الحصر، والمعنى: إن الله مع الذين اتقوا لا مع غيرهم، وذلك يدل على أن أبا بكر من المتقين المحسنين.
والوجه الثامن: في تقرير هذا المطلوب أن قوله: «إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا» يدل على كونه ثاني اثنين في الشرف الحاصل من هذه المعية، كما كان ثاني اثنين إذ هما في الغار، وذلك منصب في غاية الشرف.

وجه هفتم در دلالت اين آيه بر فضيلت ابوبكر اين سخن رسول خدا است كه فرمود: «نترس كه خداوند با ما است»
ترديدى نيست که اين همراهى به معناى حفظ، يارى و حراست و كمك است. در يك كلام، رسول خدا، ابوبکر را نيز با خود در اين همراهى شريک کرده است؛ اگر اين همراهى بر معناى نادرستى حمل شود، آن معنا شامل پيامبر نيز خواهد شد و اگر بر معناى صحيح آن که مقامى بلند و شريفى است، حمل شود، ابوبکر را نيز در بر خواهد گرفت. به عبارت ديگر، اين آيه دلالت مى‌کند بر اين که خداوند با ابوبکر است و هر كس كه خداوند با او باشد، به درستى كه او پرهيزگاران و محسنين خواهد بود؛ زيرا خداوند مى‌فرمايد: « خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند، و كسانى كه نيكوكارند» از اين آيه حصر استفاده مى‌شود و به اين معنا است كه خداوند فقط با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‌اند نه با غير آن‌ها، و اين دلالت مى‌كند كه ابوبكر جزء پرهيزگاران و محسنان باشد.
وجه هشتم: در تقرير اين مطلب بايد گفت كه «ان الله معنا» دلالت مى‌كند كه «ثانى اثنين» در شرافت حاصل از اين معيت شريك است؛ همان‌طور كه «ثانى اثنين اذ هما فى الغار» اين دلالت را دارد. و اين منصبى بسيار ارزشمند است.
و آلوسى نيز در اين باره مى‌گويد:
(لا تحزن إن الله معنا) بالعصمة والمعونة فهي معية مخصوصة وإلا فهو تعالى مع كل واحد من خلقه.
خداوند با ماست؛ يعني: ما را حراست و يارى مى‌کند؛ اين همراهى ويژه است؛ وگرنه خداوند با تمام مخلوقات خويش است.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 97، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
و در ادامه با استناد به اين آيه، ابوبكر را نه تنها از تمامى اصحاب رسول خدا؛ بلكه از تمامى پيروان پيامبران برتر دانسته و مى‌گويد:
ولم يثبت مثل ذلك في غيره بل لم يثبت نبي معية الله سبحانه له ولآخر من أصحابه وكأن في ذلك إشارة إلى أنه ليس فيهم كأبي بكر الصديق رضي الله عنه
چنين امتيازى براى هيچ يک از اصحاب ثابت نشده است، بلکه حتى هيچ پيامبرى معيت خداوند را علاوه بر خويش به يکى از اصحابش نسبت نداده است. گويا اين مطلب اشاره دارد به اين كه در ميان اصحاب پيامبر اسلام و ديگر پيامبران، هيچ کس همانند ابوبکر نيست.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 100، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
شكرى آلوسى نيز در اين باره مى‌گويد:
ولم يثبت مثل ذلك في غيره بل لم يثبت لنبي معية الله سبحانه له ولآخر من أصحابه وكأن في ذلك إشارةً إلى أنه ليس فيهم كأبي بكر الصديق رضي الله تعالى عنه.
همانند اين فضيلت براى غير ابوبكر ثابت نشده است؛ بلكه براى هيچ پيامبرى همراهى خداوند براى او و يكى از اصحابش ثابت نشده است؛ انگار اين مطلب اشاره دارد كه در ميان آن‌ها (امت‌هاى ديگر و امت اسلامي) شخصى همتراز با ابوبكر وجود ندارد.
الآلوسي، أبو المعالي محمود شكري بن عبد الله بن محمد (متوفاى1342هـ)، غرائب الاغتراب، ج 1، ص 25، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن تيميه حراني، معيت خداوند با رسول خدا و ابوبكر را با معيت خداوند با موسى و هارون مقايسه كرده و مى‌نويسد:
أن الفضيلة في الغار ظاهرة بنص القرآن لقوله تعالى «إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا» (سورة التوبة 40) فأخبر الرسول صلى الله عليه وسلم أن الله معه ومع صاحبه كما قال لموسى وهارون «إنني معكما أسمع وأرى» (سورة طه 46).
فضيلت همراهى در غار، به صريح قرآن روشن است؛ زيرا خداوند فرموده: «در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى گفت: «غم مخور ! خدا با ماست! » رسول خدا خبر داده است كه خدا با او و با همراهش هست؛ چنانچه خداوند به موسى و هارون فرمود: « من با شما هستم (همه چيز را) مى شنوم و مى بينم!»
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم ابوالعباس ( 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 372، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.


نقد و بررسي:
اولا: مراد از «معنا» معيت خداوند با تمام امت اسلامى است و شاهد بر اين، تصريح گذشته بغوى از مفسران اهل سنت است كه مى‌نويسد نگرانى ابو بكر از امت اسلامى بوده است.
وقوله عز وجل (لا تحزن إن الله معنا) لم يكن حزن أبي بكر جبنا منه وإنما كان إشفاقا على رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال إن أقتل فأنا رجل واحد وإن قتلت هلكت الأمة.
حزن ابوبكر به خاطر ترسيدن او نبوده است؛ بلكه به اين خاطر بوده كه دلش به حال رسول خدا مى‌سوخته، ابوبكر مى‌گفت: اگر من كشته شوم، يك نفر هستم؛ ولى اگر شما كشته شويد، تمام امت هلاك مى‌شوند.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 293، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
روشن است كه رسول خدا جمله «ان الله معنا» را براى رفع نگرانى ابوبكر فرمود تا او را متوجه خداوند و قدرت و عظمت بى‌نهايت او نموده و قدرت مشركان قريش را در برابر قدرت پروردگار ناچيز جلوه دهد؛ اما آيا ابوبكر به اين سخن پيامبر خدا اطمينان كرد و از حزن او كاسته شد تا معيت، معيتى خاص باشد؟
با توجه به نگرانى مداوم و پى در پى ابوبكر و عدم اطمينان او به سخن پيامبر خدا، منظور از معيت و همراهى خداوند در اين جمله، هرگز نمى‌تواند معيت خاص باشد؛ بلكه مراد از آن همان معيت عام و جهان شمول الهى است كه همه عالميان آن برخوردار هستند.
بلي، اين معيت در حق رسول خدا، معيتى است خاص؛ اما در حق ابوبكر چنين نيست؛ چرا كه به تصريح بزرگان اهل سنت، معيت خاص خداوند همان تأييد و نصرت الهى است كه در فقرات بعدى آيه، تنها شامل حال رسول خدا شده و ابوبكر از آن محروم مانده است كه در بررسى فراز‌هاى بعدى آيه «فأنزل سكينته عليه...» مدارك آن ارائه خواهد شد.
ثانيا: حتى اگر بپذيريم كه مراد از معيت پيامبر گرامى و ابو بكر باشد، در عين حال فضيلتى را براى ابوبكر به اثبات نمى‌رساند؛ زيرا ابوبكر به طفيل وجود پيامبر خدا، مشمول اين عنايت خاص شده است و خداوند به خاطر وجود نازنين پيامبرش، جان ابوبكر را نيز نجات داده است؛ همان طورى كه وجود پيامبر رحمت در ميان مسلمانان سبب شده است كه خداوند عذاب خود را بر آنان نازل نكند:
وَما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فيهِم‏... الأنفال/33.
(اى پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نخواهد كرد.
شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
وقوله «إن الله معنا» قيل إن المراد به النبي صلى الله عليه وآله، ولو أريد به أبو بكر معه لم يكن فيه فضيلة، لأنه يحتمل أن يكون ذلك على وجه التهديد، كما يقول القائل لغيره إذا رآه يفعل القبيح لا تفعل إن الله معنا يريد أن متطلع علينا، عالم بحالنا.
برخى گفته‌اند كه مراد از «ان الله معنا» تنها رسول خدا صلى الله عليه وآله است، حتى اگر مفاد آن ابوبكر را نيز شامل شود، فضيلتى را براى او به اثبات نمى‌رساند؛ چرا كه احتمال دارد هدف از آن تهديد و توبيخ باشد؛ چنانچه براى سرزش كسى كه عمل ناپسندى از او ديده شده است، مى‌گويند: «لا تفعل ان الله معنا؛ از اين كار بپرهيز كه خدا با ما است»؛ يعنى خداوند از اعمال ما آگاه و بر حال ما دانا است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (460هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج 5، ص 223، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
ثالثا: اگر اين معيت در حق ابوبكر نيز معيتى خاص بوده باشد، در صورتى مى‌تواند سعادت ابدى براى او تضمين ‌كند كه عمل خلافى كه او را از زمره پرهيزگاران و نيكوكاران خارج و در زمره بدكاران و ظالمان قرار دهد انجام نداده باشد.
خداوند افراد متعددى را معرفى مى‌كند كه روزگارى از بندگان صالح خداوند و از پرهيزگاران بوده‌اند؛ اما عملكردهاى بعدى شان، آنان را در زمره دشمنان خدا قرار داده است. بلعم باعورا، از كسانى كه روزگارى مورد توجه خاص خداوند بود؛ اما بى تقوايى و ايستادگى در برابر حجت خدا، سبب شد كه چنان متروك درگاه الهى شود كه در قرآن از مثل «سگ» براى او استفاده شده است.
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث‏. الأعراف/176.
مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى‏آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى‏كند.
هم چنين نسبت به كسانى كه در بيعت رضوان حضور داشتند خداوند مى‌فرمايد:
لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَـبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا. الفتح/18.
خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى‏دانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود.
اما در ميان همين افراد، كسانى همچون ابوالغاديه وجود دارد؛ چنانچه ابن تيميه مى‌نويسد:
أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون.
ابوالغاديه، از كسانى است كه در زير درخت بيعت كرده است و همان‌ها «سابقون الأولون» هستند.
ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم ابوالعباس ( 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص333، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ..
او همان كسى است كه عمار بن ياسر را به شهادت رساند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در باره او فرمود:
وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.
عمار را گروه نابكار مى‌كشند؛ در حالى كه عمار آن‌ها را به سوى بهشت و آن‌ها عمار را به سوى آتش دعوت مى‌كنند.
صحيح البخاري، ج1، ص 115، كتاب الصلاة، ب 63، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، ح 447 و ج2، ص207، كتاب الجهاد والسير، ب 17، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، 2812.
ذهبى در ميزان الإعتدال مى‌نويسد:
عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية.
از أبو غاديه نقل شده است كه گفت: از رسول خدا شنيدم كه فرمود: كشنده عمار در آتش است. و اين چيزى است عجيب؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.
همچنين اهل سنت معتقدند كه اهل بدر در انجام گناه آزاد هستند و هيچ معصيتى براى آنان نوشته نمى‌شود و بخارى روايتى از رسول اكرم، اين چنين نقل مى‌كند:
لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَكُونَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ، فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1095، ح2845، كتاب الجهاد، باب الجاسوس، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
در حالى كه تعدادى از افراد حاضر در جنگ بدر با فرمان‌هاى رسول خدا مخالفت و در صف منافقان قرار گرفتند و حتى مسجد ضرار را بنا كردند؛ از جمله ثعلبة بن حاطب كه هم در جنگ بدر و احد حضور داشت؛ ولى در نهايت جزء بنا كنندگان مسجد ضرار شد.
همچنين اوكسى است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله براى او دعا كرد كه ثروتمند شود و تعهد گرفت كه زكات و صدقات را به موقع پرداخت نمايد؛ اما پس از آن كه به ثروت هنگفتى رسيد، تعهداتش را فراموش و از زكات تعبير به جزيه كرد و از دادن آن به نماينده رسول خدا خوددارى نمود.
ابن اثير جزرى در اسد الغابه مى‌نويسد:
ب د ع * ثعلبة ) بن حاطب بن عمرو بن عبيد بن أمية بن زيد بن مالك بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدرا قاله محمد بن إسحاق وموسى بن عقبة وهو الذي سأل النبي صلى الله عليه وسلم ان يدعو الله ان يرزقه مالا.
محمد بن اسحاق و موسى بن عقبه گفته اند: ثعلبه انصارى در جنگ بدر حضور داشت و او همان كسى است كه از رسول خدا (ص) تقاضا كرد، براى وى دعا كند تا پول دار شود.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 1، ص 237، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.
ابن عبد البر در الإستيعاب مى‌نويسد:
آخى رسول الله (ص) بين ثعلبة بن حاطب هذا وبين معتب بن عوف بن الحمراء شهد بدرا وهو مانع الصدقة.
رسول خدا (ص) بين ثعلبه و معتب بن عوف بن حمراء عقد برادرى بست، ثعلبه در بدر حضور داشت و او كسى است كه از پرداخت زكات امتناع نمود.
إبن عبد البر، يوسف بن عبد الله بن محمد (463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 1، ص 210، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
محمد بن جرير طبرى، ابن كثير دمشقي، ابن أبى حاتم رازي، جلال الدين سيوطى و... مى‌نويسند:
وَكَانَ الَّذِينَ بَنَوهُ اثْنَى عَشَرَ رَجُلا: خِذَامُ بْنُ خَالِدٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدِ بْنِ زَيْدٍ أَحَدُ بَنِي عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ وَمِنْ دَارِهِ أَخْرَجَ مَسْجِدَ الشِّقَاقِ، وَثَعْلَبَةُ بْنُ حَاطِبٍ مِنْ بَنِي عُبَيْدٍ، وَهَزَّالُ بْنُ أُمَيَّةَ بْنِ زَيْدٍ، وَمُعْتَبُ بْنُ عُشَيْرَ مِنْ بَنِي ضُبَيْعَةَ بْنِ زَيْدٍ...
مسجد ضرار را دوازده نفر بنا كردند... ثعلبه بن حاطب از بنو عبيد...
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 186، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 403، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ؛
إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (327هـ)، تفسير القرآن، ج 6، ص 1880، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية - صيدا؛
السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (911هـ)، الدر المنثور، ج 3، ص 277، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛
بغوى مى‌نويسد:
نزلت هذه الآية في جماعة من المنافقين بنوا مسجدا يضارون به مسجد قباء وكانوا اثني عشر رجلا من أهل النفاق وديعة بن ثابت وخذام بن خالد ومن داره اخرج هذا المسجد وثعلبة بن حاطب وحارثة بن عمرو.
آيه مربوط به مسجد ضرار در شأن گروهى از منافقان است كه هدفشان ضرر زدن به مسجد قبا بود، اين گروه از منافقان دوازده نفر بودند،... يكى از آنان ثعلبه بن حاطب است.
البغوي، الحسين بن مسعود (516هـ)، تفسير البغوي، ج 2، ص 326، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
و نيز خليفه اول و دوم قطعاً جزء «السابقون الأولون» بوده‌اند؛ ولى در طول دوران زندگي؛ به ويژه در آخرين لحظات زندگيشان آرزوهايى كرده‌اند كه نشان مى‌دهد از آينده خويش نگران بوده‌اند و اطمينانى به بهشتى بودن خودشان نداشته‌اند.
مالك بن أنس در الموطأ و ابن عبد البر در الإستذكار و ابن اثير جزرى در جامع الأصول مى‌نويسند:
عَنْ أَبِي النَّضْرِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ هَؤُلاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَلَسْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا كَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا كَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَلَى وَلَكِنْ لا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ بَكَى....
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با اشاره به شهيدان احد فرمود: گواهى مى‌دهم كه اينان برادر من و مردان نيكى بودند، ابوبكر گفت: مگر ما برادران آنان نبوديم، ما هم آن گونه كه آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد كردند، مسلمان شديم و در راه خدا پيكار كرديم، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: آري؛ ولى نمى‌دانم كه شما پس از من با دين خدا چه خواهيد كرد، ابوبكر با شنيدن اين سخن گريه كرد.
مالك بن أنس أبو عبدالله الأصبحي (179هـ)، موطأ الإمام مالك، ج 2، ص 461، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – مصر؛ النمري القرطبي، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر ( 463هـ)، الاستذكار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج 5، ص 104، تحقيق: سالم محمد عطا - محمد علي معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 2000م؛ الجزري، المبارك بن محمد ابن الأثير (544هـ)، معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج 9، ص 510.
محمد بن اسماعيل بخارى به نقل از عمر بن خطاب مى‌نويسد:
عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ.
عمر گفت: اگر براى من زمين پر از طلا شود، قبل از ديدن عذاب الهى آن را براى نجات خوديش خرج مى كردم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، صحيح البخاري، ج 4، ص 201، ح3692، كتاب فضائل الصحابة، ب 6، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
ابن حجر عسقلانى در توضيح اين روايت مى‌نويسد:
أي العذاب وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم.
كدام عذاب و يا چه عذابى ؟ ! اين سخن را عمر به خاطر كوتاهى‌ها در بر آوردن حقوق مردم و وقتى كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 43، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
حال سؤال اين است كه آيا ابوبكر توانست اين معيت خاص الهى را در آخر عمر حفظ نمايد؟ آيا غصب خلافت و تكيه زدن بر جايگاهى كه از آن امير مؤمنان عليه السلام بود، هجوم به خانه دختر رسول خدا، غصب فدك و اموال صديقه طاهره عليها السلام و... اين معيت و عنايت خاص را تبديل به خشم و غضب الهى نكرده است؟