بحث امروز در رابطه با موضوع دوم امسال ما «تثويب» است. «تثويب» از ثاب يثوب يا ثوّبَ يُثَوِّبُ است. در حقيقت «تثويب» عبارت ديگر «الصلوة خيرٌ من النوم» است.
اين كه چرا به اين موضوع «تثويب» ميگويند، خود اهل سنت در پاسخش ماندهاند. معناي تثويب يعني «رجوع»، از باب اين كه بعد از آن كه ميگويند: حيّ علي الصلوة و حيّ علي الفلاح دوباره ميگويند: الصلوة خيرٌ من النوم، در حقيقت رجوعي است به دعوت به نماز و عبارتٌ أخراي حي علي الصلوة است. روي اين جهت، وقتي مؤذن ميگويد: حيّ علي الصلوة و بعد دوباره برميگردد و ميگويد: الصلوة خيرٌ من النوم، يعني رجوعٌ إلي الدعوة المجدّدة الي الصلوة. لكن برخي در كتابهاي لغت مثل فيروز آبادي و جوهري و غيره ميگويند: تثويب يعني الصلوة خير من النوم، يعني معناي تثويب مصطلح شده در الصلوة خير من النوم. چه اين كه اين الصلوة خير من النوم در وسط اذان باشد يعني بعد از حي علي الفلاح، يا بين اذان و اقامه باشد، چون اهل سنت بر هر دو اعتقاد هستند. اينها همه نتيجه دور افتادن از اهل بيت و توصيه نبي مكرم به ثقلين است كه وقتي انسان شريعت را از منبع و سرچشمه اصلي كه متصل به وحي هستند نگيرد خالصترين اعمال انسان هم كه نماز است، دستخوش تغيير ميشود. خود مالك در موطأ نقل ميكند كه: أنس بن مالك غلام و صحابه پيامبر اكرم را در شام ديدم در حالي كه گريه ميكند. گفتم: ما يُبكيكَ؟ چرا گريه ميكني؟ گفت: از شريعت پيامبر جز نماز چيزي نگذاشته بودند كه آن را هم تغيير دادند. يا در تعبير ديگري كه شافعي در كتاب الأمّ از حسن بصري دارد، ميگويد: اگر صحابه پيغمبر زنده شوند و به اعمال شما مسلمانها نگاه كنند، هيچ آثاري از سنت پيغمبر در ميان شما نمانده است!
در صحيح ابن ماجه دارد كه: وقتي اميرالمؤمنين بعد از پايان جنگ جمل در بصره نماز جماعت خواند، صحابهاي كه يه حضرت اقتدا نموده بودند گفتند:
صَلَّى بِنَا عَلِيٌّ يوم الْجَمَلِ صَلَاةً ذَكَّرَنَا صَلَاةَ
اين نماز خواندن علي [عليه السلام] ما را به ياد نمازهاي پيامبر انداخت.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 296، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
يعني بعد از مدتي به يادشان آمد كه نماز پيغمبر چگونه بوده است. اين هم از مصائب روزگار است كه بعد از 20 يا 25 سال بعد از پيامبر اسلام آن قدر اينها در شريعت نبوي تحريفات و تغييرات انجام دادند، بدعتها گذاردند كه آقا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «اين دين در دست اشرار گرفتار بود به قدري تغيير دادند (كه حدود 40 بدعت را نام ميبرد) كه اگر من بخواهم اين بدعتها را تغيير دهم و به زمان پيامبر بازگردانم، همه حتي همينها كه در اطرافم هستند از اطراف من پراكنده ميشوند». (مضمون روايت) [فإن هذا الدين قد كان أسيرا في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوى، وتطلب به الدنيا (نهج البلاغه، خطبههاي امير المؤمنين عليه السّلام، ج 3، ص 95)]
ظاهراً در همين قضيه جنگ جمل بوده كه وقتي حضرت به كوفه آمد، ديد كه مردم در حال خواندن نماز تراويح هستند. حضرت به امام حسن فرمود: برو و به اينها بگو كه اين بدعت است و آن را كنار بگذاريد. امام حسن سلام الله عليه آمد و وقتي اشاره كرد كه اين نماز تراويح بدعت است و نميشود به جماعت خواند، مردم از گوشه و كنار مسجد فرياد برآوردند كه: وا سنة عمراه. اميرالمؤمنين فرمود: حسن جان! چه گفتند؟ عرض كرد: وقتي گفتم كه اين نماز تراويح بدعت است گفتند وا سنة عمراه.( رجوع شود به: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي، جلد 2، صفحه 283 و جلد 1، صفحه 269) حضرت فرمود: اينها را به حال خودشان رها كن.
اينها همه نشانه و اثر دور افتادن جامعه از اهل بيت عصمت و طهارت است كه از جمله اين مسائل همين قضيه تثويب و اضافه كردن الصلوة خير من النوم است.
ما در هر بحثي كه وارد ميشويم تلاش ميكنيم كه ابتداء نظر فقهاي شيعه و رواياتي كه شيعه در اين زمينه دارد مطرح شود و بعد ميبينيم كه در كنار آنچه كه اهل بيت دارند، اهل سنت چه آوردهاند و چه ساخته و پرداختهاند؟
در كتاب «الموسوعة الفقهية الميسّرة» كه نويسنده آن آقاي محمد علي انصاري است و كتاب خوبي هم است ميگويد:
و أما بالنسبة الي حكمه ففيه أقوالٌ: الأول القول بالتحريم
در رابطه با حكم تثويب چند قول است: قول اول قول به تحريم است.
الموسوعة الفقهية الميسرة، شيخ محمد علي انصاري، ج 1، ص 385.
برخي از علماء قائل به حرمت هستند و (مثلاً) ميگويند اگر كسي در وسط اذان بگويد: الصلوة خير من النوم حرام است. مختار شيخ طوسي در نهايه، صفحه 67 همين است. همچنين ابنحمزه در الوسيله، صفحه 92 نظرش تحريم است، نظر ابن ادريس نيز در سرائر، جلد 1، صفحه 212 همين است، علامه حلي هم در قواعد، جلد 1، صفحه 266 و در مختلف، جلد 2، صفحه 131 قائل به تحريم است، مرحوم محقق كركي يا همان محقق ثاني در جامع المقاصد، جلد 2، صفحه 190 قائل به تحريم است، مرحوم صاحب مدارك شاگرد مقدس اردبيلي در مدارك، جلد 3، صفحه 291 قائل به تحريم است و همچنين بزرگان زيادي قائل به تحريم هستند.
بعضي از بزرگان ما قائل به كراهت هستند؛ سيد مرتضي در كتاب الإنتصار، صفحه 39 ميگويد: تثويب مكروه است، شيخ طوسي در المبسوط، جلد 1، صفحه 95، كلمه «يَكْرَهُ» دارد، همين واژه را صاحب جواهر هم دارد. مرحوم محقق حلي استاد علامه حلي در شرائع، جلد 1، صفحه 76 قائل به كراهت است.
يك قول هم قائل به بدعت است.
در رابطه با بدعت و حرمت، شكي نيست كه اگر در اين زمينه قائل به حرمت شويم، چون ما رواياتي كه نشانگر اين باشد كه بتوانيم الصلوة خير من النوم بگوئيم، نداريم؛ ولي از آنجائي كه صاحب وسائل و صاحب مستدرك رواياتي از امام صادق عليه السلام آوردهاند كه؛
إذا كنت في اذان الفجر فقل الصلوة خير من النوم بعد حيّ علي خير العمل و لا تقل في الإقامة الصلوة خير من النوم إنّما هذا في الأذان
زماني كه اذان صبح ميگويي بعد از حي علي خير العمل بگو: الصلوه خير من النوم و در اقامه اين چنين نگو! چرا كه اين جمله از آن اذان است.
وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي، ج 5، ص 427.
ما يكي، دو روايت داريم. بعضي از كساني كه قائل به كراهت شدهاند، گفتهاند: وجه جمع روايات دلالت كننده بر حرمت و روايات دالّ بر جواز آن است كه حرمت را حرمت تنزيهي بدانيم و حمل بر كراهت كنيم. بنده ابتدءً اقوال را عرض ميكنم تا وقتي به روايات رسيديم، ببينيم كه با اين روايات چه كار كنيم. چند روايت وجود دارد كه ظاهر آنها جواز گفتن «الصلوة خير من النوم» در اذان صبح است و اينها از حيث سند هم ايرادي ندارند. پس قول اول قول به حرمت و قول دوم قول به كراهت است كه ما توانستيم تنها چهار قائل براي كراهت پيدا كنيم؛ سيد مرتضي، شيخ طوسي كه البته در نهايه قائل به حرمت ولي در مبسوط قائل به كراهت است، محقق حلي در شرائع و شهيد اول در ذكري و ادله اين بزرگواران را خواهيم آورد كه صاحب جواهر اقوال و ادله هر كدام را مطرح كرده است.
اما قول سوم كه تعبير كردهاند به اين كه: التثويب بدعة، بدون اين كه بگويند حرام است يا مكروه است. علامه حلي در غالب كتب فقهياش تعبير به «بدعة» دارد. شهيد ثاني در شرح لمعه، مرحوم سبزواري در ذخيره، مرحوم كاشاني در وافي قائل به بدعت هستند كه صاحب جواهر اين اقوال را در كتاب خود رديف كرده است.
قول ديگر اين است كه كساني قائل به اباحه هستند و ميگويند: تثويب اشكالي ندارد، مثل ابنجنيد اسكافي و محمد بن احمد بن ابراهيم جعفي، اين قول را شهيد در دروس، جلد 1، صفحه 162 از اين دو بزرگوار نقل ميكند.
پس چهار قول در بين فقهاء در اين زمينه داريم: تحريم، كراهت، بدعت و اباحه.
اما روايات تثويب را مرحوم صاحب وسائل در وسائل، جلد 5، صفحه 425 در باب مستقلي به نام «باب عدم جواز التثويب في الاذان و الاقامه و هو قول الصلوة خير من النوم» جمع كرده است.
اولين روايت را ايشان از شيخ طوسي نقل ميكند كه اين روايت صحيحه است و هيچ مشكل سندي ندارد و اين چنين آورده است معاويه بن وهب ميگويد:
سئلت اباعبدالله عليه السلام عن التثويب الذي يكون بين الأذان و الأقامة، فقال: ما نعرفه.
از امام صادق عليه السلام در باره تثويبي كه بين اذان و اقامه است سؤال شد حضرت فرمودند: ما چنين چيزي نميشناسيم.
الاستبصار، شيخ طوسي، ج 1، ص 308 ـ من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 1، ص 289 ـ تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج 2، ص 63.
در اينجا واژه بين «الاذان و الأقامة» را دو نوع ميتوان معنا كرد: اول تثويبي كه بين اذان است يعني گفتن الصلوة خير من النوم بعد از حيّ علي الفلاح و در اذان نيز همين طور. دوم اين كه بعد از آن كه اذان را گفته و ميخواهد اقامه را شروع كند، در بين اين دو ميگويد: الصلوة خير من النوم. ظاهر روايت هم اين معناي دوم را ميرساند و بعضي از علماء اهل سنت هم قائل هستند به جواز الصلوة خير من النوم بين اذان و اقامه ضمن اين كه در ميان اهل سنت قائل به عدم جواز نيز وجود دارد كه ان شاء الله در بخش اقوال اهل سنت اشاره خواهيم كرد.
اين روايت را مرحوم شيخ صدوق هم در من لايحضر، جلد 1، صفحه 188 آورده است كه سند او هم سند صحيحي است. كليني روايت را از علي بن ابراهيم از محمد بن عيسي بن عُبيد يقطيني از يونس و... كه دوباره به معاويه بن وهب ميرسد، نقل ميكند كه باز هم سند صحيح است و اگر در مورد محمد بن عيسي بن عبيد بخواهيم تأمل كنيم، چون شيخ صدوق آن را با سند صحيح آورده پس سند كليني مؤيد ميشود و از درجه اعتبار نميافتد. مرحوم ابن ادريس صاحب سرائر هم در آخر كتاب سرائر، روايت را با سند ويژه خودش آورده؛ محمد بن علي بن محبوب از عباس بن معروف كه ثقه است، از عبدالله بن مغيره كه ثقه است تا اين كه دوباره به معاويه بن وهب ميرسد. در حقيقت در اين باره ـ اگر سند كافي را صحيح بدانيم ـ چهار سند صحيح داريم كه از امام سؤال ميكنند از تثويب بين اذان و اقامه و حضرت ميفرمايد: ما نعرفه. اين روايت اول از كتاب وسائل بود. عزيزان در اين باره ميتوانند كتاب الإنصاف آقاي سبحاني، صفحه 151 و كتاب المنتهي علامه حلي و جواهر و خلاف شيخ طوسي را مطالعه داشته باشند.
روايت دوم؛ شيخ طوسي بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب عن احمد بن محمد ـ كه منظور احمد بن محمد بن عيسي است، گرچه ميتواند احمد بن محمد بن خالد نيز باشد ولي چون از طرف ديگر، عبدالله بن ابينجران در سند وجود دارد راهي نداريم جز اين كه بگوئيم او احمد بن محمد بن عيسي رئيس قمّيين است، شكي در ثقه بودنش نيست و از اصحاب اجماع هم ميباشد، عبدالله بن ابينجران هم ثقه است ـ عن حمّاد بن عيسي كه از اصحاب اجماع است، عن حريض بن عبدالله كه او هم ثقه و از اصحاب اجماع است، عن زراره كه باز هم ثقه و از اصحاب اجماع ميباشد. اين روايت صحيحه اعلائي نيست ولي تمام رواتش از راويان معتبر درجه اول شيعه ميباشند. زراره ميگويد:
قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام، - في حديث - : إن شئت زدت على التثويب حي على الفلاح مكان الصلاة خير من النوم.
امام باقر عليه السلام فرمودند: اگر خواستي ميتواني بر تثويب حي علي الفلاح به جاي «الصلوه خير من النوم» دو بار ديگر «حي الفلاح» را اضافه بگوئي. (يعني به جاي «الصلوه خير من النوم» چهار مرتبه حي علي الفلاح بگويي)
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 426.
اين روايات، خود نشانگر اين است كه امام عليه السلام به صراحت نميتواند حكم شرعي را بيان كند.
شيخ حر عاملي بعد از نقل روايت فوق ميگويد: شيخ طوسي بعد از اين روايت چنين ميگويد:
قال الشيخ لو كان ذكر «الصلوة خير من النوم» من السنة لما سوّغ له العدول عنه الي تكرّر
شيخ طوسي ميگويد: اگر گفتن «الصلوه خير من النوم» سنت ميبود نبايد امام عليه السلام عدول از آن را جايز دانسته و به جاي آن تكرار حي علي الفلاح را جايز بداند.
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
يعني همين نشان ميدهد كه الصلوة خير من النوم جزء سنت نيست، اگر جزء سنت بود و جزء اذان مشروع بود نميشد كه امام دستور بدهد كه ما يك عضو اساسي اذان مشروع را حذف كنيم و به جاي آن حي علي الفلاح را تكرار كنيم، ميگويد: همين تعبير امام كه «إن شئت زدت علي التثويب حي علي الفلاح مكان الصلوة خير من النوم» به اين معناست كه «الصلوة خير من النوم» سنت نبوي نيست، چرا كه اگر سنت نبوي ميبود عدول از آن و گفتن حي علي الفلاح به جاي آن جايز نبود.
سومين روايت اين است: و عنه (يعني از محمد بن حسن طوسي بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، يعني در اين روايت دو راوي حذف شده است) عن احمد بن الحسن ـ عزيزان دقت كنند؛ در وسائل چند روايت به اين شكل آمده كه البته وقتي من نگاه كردم، متوجه شدم كه در خود تهذيب هم احمد بن الحسن است؛ ما در اين طبقه احمد بن الحسن به هيچ وجه نداريم. مراد احمد بن محمد بن عيسي است، با توجه به رواياتي كه از قبل نقل ميكند و با توجه به آنچه كه ميتواند استاد محمد بن علي بن محبوب و شاگرد حسين بن سعيد اهوازي باشد، احمد بن الحسن در اين طبقه وجود خارجي ندارد. چند روايت است كه احمد بن الحسن است ولي صحيحش احمد بن محمد بن عيسي است كه اين ناشي از اشتباه خطي ميباشد. علي أيّ حالٍ اين احمد بن محمد بن عيسي است ـ عن الحسين كه حسين قبل از حمّاد هميشه حسين بن سعيد اهوازي است، عن الشعيب كه ثقه است عن ابيبصير كه بحث درباره ابوبصير زياد است كه آيا ابوبصير واقفي است يا ابوبصير اسدي است؟ آقاي خوئي رضوان الله تعالي عليه در معجم بعد از بحثهاي متعددي كه ميآورد، ميگويد: آنچه كه ما از اسانيد و روايات و طبقات فهميديم آن است كه ابوبصير مطلق در اسانيد روايات كه داراي كتاب است و جزو شخصيتهاي برجسته و يكي از اصحاب اجماع است، ابوبصير اسدي است كه مورد ثقه ميباشد و بعد ايشان اعتراض ميكند كه برخي از فقهاء ما مثل سبزواري صاحب كفايه الاحكام ميگويند كه ابوبصير مردّد است بين ثقه و ضعيف و رواياتش از درجه اعتبار ساقط است. ميفرمايد: نه، اين گونه نيست بلكه ابوبصير مطلق در هر كجا بيايد، انصراف دارد به ابوبصير اسدي يحيي كه بعضيها از اصحاب اجماع شمردهاند و مورد وثوق نيز ميباشد. به هر حال حضرت فرمود:
عن ابي بصير عن ابي عبد الله عليه السلام: النداء و التثويب في الإقامة من السنة
تثويب در اذان و گفتن الصلوه خير من النوم از سنت نبوي است.
تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج 2، ص 62.ـ وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
به خاطر اين روايات است كه برخي قائل به كراهت يا اباحه تثويب شدهاند. ما بايد معناي روايت را مورد بررسي قرار دهيم.
وقتي روايات را كنار يكديگر ميگذاريم برخي از آنها برخي ديگر را معنا ميكند همان طور كه القرآن يفسر بعضه بعضاً. مثلاً ما رواتي داريم در اصل زيد النرسي كه ميگويد: «الصلوة خير من النوم بدعة بنيامية» در اينجا هم صاحب جواهر ميگويد كه مراد از اين سنت در روايت، سنت بنياميه است و نميخواهد بگويد كه سنت نبوي است. در آنجا كه سند محكم شد بايد سراغ فقه الحديث رفت. آيا ميتوانيم به گونهاي توجيه كنيم كه منافاتي با ضرورت فقه شيعه نداشته باشد؟ و اگر قطع پيدا كرديم كه مخالف با فقه شيعه است در آنجا ميگوئيم كه با توجه به موقعيت آن دوران صدور حديث مشكل داشته است و از روي تقيه صادر شده است. لذا وقتي كه سند درست شد نميتوان از مضمون دست برداشت.
علي أيّ حالٍ روايت ميگويد: النداء و التثويب في الإقامة من السنة. بعد از اين مرحوم صاحب وسائل ميگويد:
يأتي وجهه علي أنّ التثويب لغةً أعمّ من قول الصلوة خير من النوم
بعد از اين ذكر خواهد شد كه تثويب اعم است از تثويب به معناي لغوي و تثويبي كه به معناي الصلوه خير من النوم است
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
ببينيد بزرگان ما مثل صاحب وسائل وقتي به اين روايت ميرسند آن را طرد نميكنند، آن را توجيه ميكنند و ميگويند: شايد مراد از تثويب در اينجا تثويب لغوي باشد، اگر كسي نداء بكند و رجوع به نداء بكند يعني نداء را دوباره تكرار كند، اين از سنت است و اشكالي ندارد يعني مراد از تثويب تكرار نداء است. سپس ميگويد:
و لعلّ المراد غيره و يحتمل الحمل علي الإنكار
شايد مراد چيز ديگري باشد و نيز ميتواند در اين جا جمله انكاريه باشد.
وسائل الشيعة (الإسلامية)، شيخ حر عاملي، ج 4، ص 651.
يعني احتمال دارد حضرت در مقام انكار فرموده: النداء و التثويب من السنة؟! ببينيد وقتي بزرگان ما به يك روايتي ميرسند كه با ضرورت فقه شيعه همخواني ندارد، بلافاصله نميگويند: اين روايت جعلي است يا حتي از روي تقيه صادر شده است.
يا همان تعبير صاحب جواهر كه گفتيم: منظور روايت سنت بنياميه است با توجه به آن روايت كه: الصلوة خير من النوم بدعة بنياميه.
اما روايت چهارم ميفرمايد:
و عنه (يعني شيخ طوسي بإسناده عن علي بن محمد بن محبوب) عن احمد بن الحسن (كه احمد بن محمد بن عيسي درست است) عن الحسين عن فَضالة (بن أيوب) عن علاء (ابن رزين كه از ثقات و أجلاء اصحاب شيعه است) عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر عليه السلام: كان ابي عليه السلام ينادي في بيته «الصلوة خير من النوم» و لو رددتَ ذلك لم يكن به بأسٌ.
امام باقر عليه السلام فرمودند: پدرم در خانه صدا ميزد، الصلوه خير من النوم و اگر اين كار را (در خانه) تكرار كني اشكال ندارد.
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
يعني اگر چند بار هم گفتي: الصلوة خير من النوم اشكالي ندارد. اين روايت غير از روايت قبل است كه بتوان گفت استفهام انكاري است يا منظور از سنت، سنت بنياميه است بلكه روايت بسيار وضوح دارد در تثويبي كه اهل سنت به آن معتقد هستند. لكن كلمه «بيته» در اين روايت اين مطلب را ميرساند كه امام ميخواهد اين مطلب را القاء كند كه ما درون خانه هم رعايت حال شيعيان را ميكنيم و به خاطر مراعات حال خود و شيعيان الصلوة خير من النوم ميگوئيم؛ يعني روايت در اينجا هم نشان ميدهد كه اين تثويب امام از روي تقيه و حفظ جان شيعه است. اين كلمه «بيت» ميگويد كه اين گونه نيست كه اگر امام در مسجد گفت: الصلوة خير من النوم به جهت تظاهر و تقيه است. نه، بلكه در خانهاش هم اين گونه است. چيزي كه ما بارها ميگوئيم كه اگر به اهل سنت فحش نميدهيم در جلسات خصوصيمان هم فحش نميدهيم، يعني اين طور تصور نشود كه ما در جلوي مردم به خاطر تقيه اين كار را ميكنيم. اين كلمه «ينادي في بيته» يعني اين كه مردم بدانيد كه امام در خانهاش هم اين طور است؛ اين خود نشان از آن دارد كه روايات به خاطر تقيه و حفظ جان شيعه از شر حكومت بنياميه و بني عباس صادر شده است. البته مرحوم شيخ طوسي در تهذيب، جلد 2، صفحه 63 صراحت دارد بر اين كه اين روايت و روايت قبلي «محمولان علي التقيّة لإجماع الطائفه علي ترك العمل بهما» شيعه اجماع دارد بر ترك عمل به آنها، در اين ميان تنها دو نفر قائل به اباحه بودند كه آن دو نفر هم در ميان اين همه بزرگان ما ضرر به اجماع نميزند، مخصوصاً اگر اجماع را اجماع كاشف بدانيم مخالفت افراد شناخته شده ضرري نميرساند.
صاحب وسائل در ادامه اين روايت ميفرمايد:
اقول هذا لا إشعار فيه بكون النداء في الأذان أو الإقامة فلعله لم يكن فيهما .
به نظر من اين سخن امام عليه السلام به اين مطلب اشاره ندارد كه نداء (الصلوه خير من النوم) جزء اذان و يا اقامه باشد؛ شايد كه آن را در اذان و اقامه ذكر نفرموده باشد.
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
اصلاً امام عليه السلام وقتي فرزندان خود را از خواب بيدار ميكرد ميفرمود: الصلوة خير من النوم يعني از خواب بيدار شويد و نماز بخوانيد و اين دليل بر اين نيست كه امام وقتي اذان ميگفت در اذان خود الصلوة خير من النوم ميافزود؛ اين فرمايش مرحوم صاحب وسائل است.
سخن فوق، اجماعي و مورد اتفاق همگان است كه اگر كسي الصلوة خير من النوم به قصد اذان نگويد هيچ اشكالي ندارد؛ همان طور كه اگر كسي «آمين» بعد از حمد را به قصد جزئيت نماز نگويد، بلكه به قصد دعا بگويد كه در اين صورت اشكالي ندارد. اگر چه در خصوص كلمه «آمين» اگر در وسط حمد گفته شود از جهت آن كه ترتيب آن را بر هم ميزند اشكال دارد.
و آخرين روايت كه مرحوم محقق حلي در معتبر، صفحه 166 از كتاب احمد بن محمد بن ابينصر بزنطي (كه از ثقات و از اصحاب اجماع است) از عبدالله بن سنان (كه وثاقتش اتفاقي است بر خلاف محمد بن سنان كه مورد اختلاف است و البته اين دو با هم برادر نيستند و حدود 50 يا 60 سال فاصله زماني دارند) از امام صادق عليه اسلام نقل ميكند:
إذا كنت في أذان الفجر فقل الصلوة خير من النوم بعد حيّ علي خير العمل و لا تقل في الإقامة الصلوة خير من النوم، هذا في الأذان.
هنگامي كه در اذان صبح هستي بعد از حي علي خير العمل بگو «الصلوه خير من النوم» ولي در اقامه لازم نيست.
وسائل الشيعة (آل البيت)، شيخ حر عاملي، ج 5، ص 427.
ببينيد، اين روايت هم حي علي خير العمل دارد كه شعار شيعه است و امويها آن را به دستور عمَر حذف كردند كه در ادامه بيشتر توضيح خواهيم داد كه حي علي خير العمل تا زمان عمر در اذانها گفته ميشد، عمَر سه چيز را دستور داد كه حذف شود: متعه النساء، متعه الحج و حي علي خير العمل، يعني در زمان عثمان كسي حي علي خير العمل نميگفت. در زمان اميرالمؤمنين هم كه حضرت نتوانست اينها را به زمان رسول اكرم باز گرداند. البته صاحب وسائل وقتي كه اين روايت را هم نقل ميكند ميفرمايد: هذا محمول علي التقيّة. در اين روايت دو نكته است: اول اين كه حضرت هم حي علي خير العمل را كه به عنوان شعار شيعه است مطرح ميكند و هم الصلوة خير من النوم را كه به عنوان شعار امويها است، چه رمزي در اين مسأله است؟ اين حكايت از آن ندارد كه امام گفتن الصلوة خير من النوم را اجازه داده چرا كه امام عليه السلام ميفرمايد: شما هم مثل ساير افراد الصلوة خير من النوم را در اذان بگوئيد ـ اهل سنت هم گفتن الصلوة خير من النوم را در اقامه جائز نميدانند ـ لكن شعار خود كه حي علي خير العمل باشد را نيز ترك نكنيد، روايت نميخواهد بگويد كه من به خاطر تقيه صادر شدهام ميگويد: وظيفه شما در جوامع غير شيعي، آن است كه اين گونه عمل كنيد و در واقع تكليف شما اين است.
اختلاف است كه اصلاً فقه الرضا منسوب به امام رضا عليه السلام است يا همان فتاواي ابنبابويه پدر شيخ صدوق است، چند سال قبل كه بنده تحقيقي در اين باره داشتم، آنچه كه براي بنده ثابت شد اين بود كه حتي يك درصد هم نتوانستم اعتماد پيدا كنم كه اين كلام امام هشتم سلام الله عليه باشد يعني اين كتاب شبيه كتاب حديثي نيست و اگر كسي با روايات معصومين أنس گرفته باشد كاملاً به اين نتيجه ميرسد كه اين كتاب مجموع فتاوا است نه روايت و در واقع لحن كتاب روائي و حديثي براي انسان كاملاً مشخص است و اضافه بر اين، عين عبارت ابنبابويه با همين الفاظ و همين تركيب و سياق در كتابهاي شيخ صدوق و شيخ طوسي كه از ابنبابويه نقل ميكنند، آمده است. علي أيّ حالٍ در مستدرك، جلد 4، صفحه 26 سه روايت را ايشان نقل ميكنند.
روايت اول (حديث 4139) اين است كه:
فقه الرضا قال بعد ذكر فصول الاذان ليس فيها ترجيع و لاتردّدٌ و لا الصلوة خير من النوم
در فقه الرضا اين گونه آمده است كه بعد از ذكر فصول اذان (اجزاء اذان) رجوع و بازگشت (به اجراء قبلي) و نيز الصلوه خير من النوم نيست
مستدرك الوسائل، ميرزاي نوري، ج 4، ص 44.
ببينيد اصلاً لحن اين عبارت خود ميگويد كه فتوا است نه روايت، اين روايت در چاپ جديد مستدرك كه آل البيت چاپ كرده در صفحه 6 قرار دارد.
روايت دوم (حديث 4140) از زيد نرسي است:
عن زيد النرسي في أصله عن ابيالحسن عليه السلام قال الصلوة خير من النوم بدعة بنياميه ليس ذلك من أصل الاذان و لا بأس اذا اراد الرجل ان ينبه الناس للصلوة أن ينادي لذلك و لايجعله من أصل الاذان فإنّا لانراه اذاناً
زيد نرسي بر اساس اصول خود از ابالحسن عليه السلام روايت نموده است كه حضرت فرمودند: الصلوه خير من النوم در اصل اذان نبوده و از بدعتهاي بني اميه است. ولي اگر كسي قصدش اين بود تا به اين وسيله مردم را براي نماز با خبر سازد اشكالي ندارد تا اين جمله را بگويد ولي نبايد آن را از اجزاء اذان بداند زيرا به اعتقاد ما آن از اذان نيست.
مستدرك الوسائل، ميرزاي نوري، ج 4، ص 44.
الصلوة خير من النوم از بدعتهاي بنياميه است، ولي اشكالي ندارد كه اگر كسي خواست افرادي را براي نماز دعوت كند بگويد: الصلوة خير من النوم (يعني به قصد دعوت مردم و به عنوان كلام شخصي نه به قصد اذان) و اين را جزء اذان قرار ندهد، چرا كه ما اهل بيت آن را جزء اذان نميدانيم. مستدرك، جلد 4، صفحه44 ـ أصل زيد نرسي، صفحه 54. اين قسمت روايت (لا بأس اذا اراد الرجل ان ينبه الناس للصلوة أن ينادي لذلك) روايت امام صادق عليه السلام را كه فرموده بود: (كان ابي عليه السلام ينادي في بيته «الصلوة خير من النوم») را بيشتر باز ميكند و ميگويد: اگر كسي الصلوة خير من النوم بگويد لكن نه به قصد اذان مانعي ندارد.
روايت سوم هم از زيد نرسي است كه ميگويد:
عن ابيالحسن عليه السلام: لمن أراد أن يؤذن الناس بالصلوة و ينبّههم قبل الفجر فلايؤذن و لكن فليقل و ينادي بالصلوة خير من النوم يقولها مراراً و إذا طلع الفجر أذّن.
از ابالحسن عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: كسي كه ميخواهد قبل از طلوع فجر مردم را براي نماز با خبر سازد نبايد اذان بگويد بلكه بايد الصلوه خير من النوم را چند مرتبه تكرار كند و بعد از آن كه فجر طلوع كرد اذان بگويد.
مستدرك الوسائل، ميرزاي نوري، ج 4، ص 44.
پس اگر كسي بخواهد افراد را قبل از نماز صبح بيدار كند براي نماز خواندن، اشكالي ندارد كه چندين بار بگويد الصلوة خير من النوم و وقتي كه فجر دميده شد رسماً اذان بگويد. از اين دو روايتي كه از زيد نرسي نقل ميكنند و اگر چنانچه واقعاً كتاب نرسي همان باشد كه در عصر معصوم نوشته شده و طريق وصول اين كتاب معتبر باشد، روايت صحيحه است و اگر هم بگوئيم مشكل دارد باز هم با توجه به اين كه ما در روايات صحيح هم شبيه اينها را داشتيم از باب يؤيد بعضه بعضاً اين دو روايت مشكلي پيدا نميكند.
عرض كرديم كه رواياتي را كه از اصول روات نقل ميكنند مثل اصل زراره يا از اصل محمد بن مسلم و يا از اصل نرسي، چون اين اصول، اصول مشهوره بوده و در اختيار عموم مردم بوده و همه با اين كتب آشنائي داشتند، طريق به اين اصول اگر ذكر هم شود از باب تبرّك و تيمن است همان طور كه در حال حاضر اگر كسي مثلاً از كافي مطلبي را نقل مي كند لازم نيست كه سلسله سند آن را بياورد چراكه كافي در اختيار همه است. علي أيّ حالٍ اين دو روايت صراحت دارد بر اين كه اگر كسي الصلوة خير من النوم را بدون قصد اذان بگويد هيچ اشكالي ندارد ولي در مورد گفتن آن در داخل اذان، حضرت فرمود: انّا لانراه اذاناً. با توجه به اين ببينيم روايت مرحوم صاحب جواهر ميخواهد چه بگويد؟
اما ادلهاي كه مرحوم صاحب جواهر اقامه ميكند بر عدم مشروعيت الصلوة خير من النوم:
اول روايتي است كه امام عليه السلام فرمود: «مانعرفه» و صراحت دارد بر اين كه ما تثويب را نميشناسيم.
دليل دوم آن است كه رواياتي كه جبرئيل به نبي مكرم اذان گفتن را آموزش داد و معصومين خط به خط اذان را نقل كردهاند و ما آنها را آورديم، هيچ يك از اين روايات متضمن الصلوة خير من النوم نيست و امام هم در مقام بيان بوده و اگر چنانچه الصلوة خير من النوم تشريع شده بود امام بايد به آن اشاره ميكرد. سپس صاحب جواهر ميگويد:
في خبر محمد بن مسلم «كان ابي ينادي في بيته الصلوة خير من النوم» مع احتماله التقيه لا دلالة فيه علي أنّه يفعل ذلك بأحد المعاني السابقه
آنچه در خبر محمد بن مسلم (از امام صادق عليه السلام) ذكر شد كه پدرم در خانه نداي الصلوه خير من النوم ميداد احتمال تقيه دارد و دلالتي بر اين ندارد كه آن را بر اساس يكي از معاني سابق انجام ميداده است.
جواهر الكلام، شيخ جواهري، ج 9، ص 114.
يعني اضافه براين كه بوي تقيه ميآيد هيچ قرينهاي در روايت نيست كه ما از آن استفاده كنيم كه امام عليه السلام اينها را به قصد اذان ميگفته است.
سومين دليل آن است كه روايت زيد نرسي كه از امام كاظم عليه السلام نقل ميكند كه «الصلوة خير من النوم بدعة بنياميه» صراحت دارد بر بدعت بودن الصلوة خير من النوم.
اما در پاسخ به اين كه اين روايت با روايتي كه صراحتاً ميفرمود: نداء و تثويب از سنت است و از طرفي هم سنت ظهور در سنت پيامبر دارد، در تضاد است، ميگويد: اولاً فاضل هندي در كشف اللثام ميفرمايد: اصلاً ما معناي نداء و تثويب را نفهميديم كه چيست؟ و مراد معصوم از «النداء و التثويب في الاقامة من السنة» براي ما روشن نيست؛ اگر ميفرمود در اذان، باز هم قابل توجيه بود چرا كه معمولاً اذان را با صداي بلند ميگويند و همين طور «التثويب من السنة» نيز نامعلوم است. آيا به معناي دعوت مجدد است يعني بگوئيم اذان دعوت اول است و اقامه دعوت دوم و سپس دعوت ديگري با اقامه يعني الرجوع الي الدعوة من السنة؟ شيخ طوسي ميفرمايد: اين روايت حمل بر تقيه ميشود شايد كساني بودهاند كه در اقامه الصلوة خير من النوم ميگفتند و امام به جهت تقيه و حفظ جان خود و شيعيان فرموده كه اين از سنت است. سپس خود صاحب جواهر در ادامه ميافزايد: ما ميگوئيم كه نه حمل بر تقيه است و نه اين كه نفهميديم بلكه مراد از «من السنة» يعني سنت اهل بدعت است و در ادامه ميگويد:
بل ينافيه ما في المعتبر عن كتاب البزنطي عن عبدالله بن سنان عن الصادق عليه السلام إذا كنت في أذان الفجر فقل الصلوة خير من النوم بعد حي علي خير العمل و قل بعد الله اكبر الله اكبر لا إله إلا الله
بلكه اين مطلب منافات دارد با آنچه كه در كتاب «المعتبر» از عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه هنگامي كه اذان فجر ميگويي بعد از حي علي خير العمل بگو الصلوه خير من النوم و بعد از آن او مرتبه الله اكبر و در نهايت لا اله الا الله بگو.
جواهر الكلام، شيخ جواهري، ج 9، ص 114.
البته اين فرمايش صاحب جواهر خيلي هم محكم نيست چرا كه ما بايد ببينيم كه آيا امويها اين چنين سنتي داشتهاند يا نه؟ كما اين كه حمل بر تقيه نيز شرطش آن است كه ببينيم در زمان امام اين فتوي در ميان مردم مشهور بوده است؟ نه هر چه را كه مخالف با فتاواي اهل سنت شد بتوان حمل بر تقيه كرد مثلاً اگر روايت امام سجاد عليه السلام با فتواي شافعي موافق در آمد نميتوان گفت كه اين روايت حضرت از روي تقيه صادر شده چرا كه امام سال 96 هجري به شهادت رسيده است و شافعي متوفاي 204 هجري و اين اصلاً همخواني ندارد. در اين مورد هم ما نميتوانيم بگوئيم كه اين از سنت امويها بوده چرا كه در ميان اهل سنت اصلاً تثويب در اقامه نداريم و اينها هم جائز نميدانند. پس ما يا بايد فرمايش كشف اللثام را بپذيريم يا همان كه بنده عرض كردم كه تثويب يعني تكرار دوباره اقامه و دعوت مجدد مردم براي نماز.
صاحب جواهر نكته ديگري در باره اين روايت دارد و آن اين كه: با توجه به اين كه در اين روايت در اذان «لا إله إلا الله» يك مرتبه آمده و با توجه به اين كه مشتمل بر «حي علي خير العمل» است به اين نتيجه ميرسيم كه روايت از روي تقيه صادر شده است. سپس ميگويد: آقاي محقق در شرائع مشهور و مشهورتر درست كرده و گفته:
التثويب روايتان أشهرهما تركه لكن فيه أنّه لا شهرة عمل في رواية ثبوته و لا رواية بل هي من الشواذ أو الاخبار اللتي دسّها اهل الباطل.
تثويب دو روايت دارد كه مشهورتر ترك تثويب است لكن اشكالي كه وجود دارد اين است كه اين عمل شهرتي ميان آنها نداشته است و ثابت نشده و از موارد شاذ و نادر بوده و يا از رواياتي است مورد دسيسه اهل باطل قرار گرفته است.
جواهر الكلام، شيخ جواهري، ج 9، ص 115.
مرحوم صاحب جواهر ميفرمايد: آقاي محقق شما به چه علت در اينجا اشهر و مشهور درست كردهايد؟ ما چندين روايت داريم كه فصول اذان را برايمان معين كرده، روايت ميگويد: «لانعرفه» و اين كه اين از سنت بنياميه است، اما شما يك روايت شاذ را اشهر و آن روايات را مشهور درست كردهايد، اين از شما بعيد است كه در اينجا اين گونه اشهر و مشهور بسازيد!
درباره تثويب روايات اهل بيت عليهم السلام و نظرات فقهاء را نقل كرديم كه نظر فقهاء بر اين است كه تثويب سنت بنياميه است. اما امروز روايات اهل سنت را مورد بررسي قرار ميدهيم. رواياتي كه اهل سنت آوردهاند بر چند دسته است:
دسته اول رواياتي است كه درباره اذان آوردهاند و در كنار اذان همان خوابي كه عبدالله بن زيد ديده بود كه در آنجا اشاره دارند بر «الصلوة خير من النوم». در سه جا احاديث اذان اشاره به الصلوة خير من النوم دارد: يك مورد را ابنماجه در سنن خود، جلد 1، صفحه 232 و 233، حديث 706 و 707 بنا بر اين كه بگوئيم سنن ابنماجه جزو صحاح سته است چرا كه اهل سنت اختلاف دارند در اين كه سنن ابنماجه جزو صحاح سته است يا موطأ مالك؟ تعدادي موطأ مالك را و تعدادي سنن ابنماجه را جزو صحاح سته ميدانند.
از محمد بن خالد بن عبدالله واسطي از عبدالرحمان بن اسحاق از زهري از سالم از پدرش نقل ميكند كه:
أَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم اسْتَشَارَ الناس لِمَا يُهِمُّهُمْ إلى الصَّلَاةِ فَذَكَرُوا الْبُوقَ فَكَرِهَهُ من أَجْلِ الْيَهُودِ ثُمَّ ذَكَرُوا النَّاقُوسَ فَكَرِهَهُ من أَجْلِ النَّصَارَى فأرى النِّدَاءَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ رَجُلٌ من الْأَنْصَارِ يُقَالُ له عبد اللَّهِ بن زَيْدٍ وَعُمَرُ بن الْخَطَّابِ فَطَرَقَ الْأَنْصَارِيُّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيْلًا فَأَمَرَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِلَالًا بِهِ فَأَذَّنَ قال الزُّهْرِيُّ وزاد بِلَالٌ في نِدَاءِ صَلَاةِ الْغَدَاةِ الصَّلَاةُ خَيْرٌ من النَّوْمِ فَأَقَرَّهَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال عُمَرُ يا رَسُولَ اللَّهِ قد رأيت مِثْلَ الذي رَأَى وَلَكِنَّهُ سَبَقَنِي
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در باره آنچه در مورد نماز برايشان اهميت دارد با مردم مشورت نمودند از اين رو بعضي گفتند تا بوقي را براي خبر ساختن مردم تهيه كنند كه پيامبر به خاطر شباهت آن با يهود مخالفت نمود و عدهاي ديگر پيشنهاد ساخت ناقوسي را دادند كه حضرت از اين كار نيز به خاطر شباهت با نصارا مخالفت نمودند تا اين كه در همان شب عبد الله بن زيد و عمر بن خطاب خواب ديدند و عبدالله بن زيد شب هنگام به منزل رسول خدا مراجعه نمود و موضوع را به اطلاع رسول خدا صلي الله عليه وآله رسانيد، و رسول خدا هم بلال را به اذان امر فرمود و او هم اذان گفت. زهري ميگويد: بلال در اذان صبح الصلوه خير من النوم را اضافه كرد و رسول خدا نيز آن را تاييد كرد. عمر هم به پيامبر اكرم عرض كرد: يا رسول الله من هم مانند خوابي كه عبد الله بن زيد ديد، ديدهام لكن او در نقل آن بر من سبقت گرفت.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 233، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
... بلال كه در حال اذان گفتن بود الصلوة خير من النوم را در اذان اضافه كرد و پيامبر هم او را تأييد نمود. البته شوكاني در نيل الأوطار، جلد 2، صفحه 37 صراحت دارد بر اين كه: و في اسناده ضعف جدّاً، سند اين روايت بسيار ضعيف است.
دومين روايت را احمد بن حنبل در مسند خود، جلد 4، صفحه43 نقل ميكند كه همان خواب عبدالله بن زيد است:
فَجَاءَهُ فَدَعَاهُ ذَاتَ غَدَاةٍ إلى الْفَجْرِ فَقِيلَ له ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَائِمٌ قال فَصَرَخَ بِلاَلٌ بِأَعْلَى صَوْتِهِ الصَّلاَةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ قال سَعِيدُ بن الْمُسَيَّبِ فَأُدْخِلَتْ هذه الْكَلِمَةُ في التَّأْذِينِ إلى صَلاَةِ الْفَجْرِ
بلال فرداي آن روز آمد نزد رسول خدا صلّي الله عليه و آله به او گفتند: رسول خدا خواب است اما او با صداي بلند فرياد زد «الصلاه خير من النوم» سعيد بن مسيب گفت: من اين كلمه را در اذان نماز صبح داخل كردم.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 4، ص 42، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
بلال وارد مسجد شد و ديد كه پيامبر خوابيده است پس با فرياد گفت: الصلوة خير من النوم از آن پس اين كلمه در اذان قرار گرفت.
يعني كار به جائي رسيده كه اينها ميگويند كه بلال براي نماز خواندن همتش از رسول اكرم بيشتر است. روايت خود ميگويد كه ساخته و پرداخته بنياميه است، اضافه بر اين كه در سند اين روايت محمد بن اسحاق صاحب سيره است كه خود اهل سنت به اتفاق آراء او را ضعيف و در نقل روايت، سقيم ميدانند، آقايان ميتوانند در اين باره به تهذيب الكمال مزي، جلد 24، صفحه 423 و تاريخ بغداد، جلد 1، صفحه 224 را ببينند. اين روايت از جهت مخالفت با قرآن كه ميفرمايد: «لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي» و «لاتقدّموا بين يدي رسول الله» و از جهت آن كه تشريع از جانب غير پيغمبر است، مردود ميباشد علاوه بر ضعف سند كه به آن اشاره كرديم.
روايت سوم روايتي است كه ابنسعد متوفاي 230 هجري در كتاب طبقات خود، جلد 1، صفحه 247 از عبدالله بن عمر نقل ميكند كه:
استشار رسول الله صلى الله عليه وسلم الناس في الاذان فقال لقد هممت أن أبعث رجالا فيقومون على آطام المدينة فيؤذنون الناس بالصلاة... فأخبره وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم بلالا فأذن بالصلاة وذكر أذان الناس اليوم قال فزاد بلال في الصبح الصلاة خير من النوم فأقرها رسول الله صلى الله عليه وسلم.
رسول خدا صلّي الله عليه و آله با مردم در باره اذان مشورت نمود و فرمود من تصميم گرفتهام تا افرادي را انتخاب كنم تا بر بالاي بلنديهاي مدينه ايستاده و مردم را براي نماز با خبر سازند... تا اين كه او را با خبر ساخت و رسول خدا صلّي الله عليه و آله بلال را با خبر ساخت و بلال هم براي نماز اذان گفت و اين اذان نماز شد. راوي ميگويد: اما بلال در اذان صبح خود «الصلوه خير من النوم» اضافه نمود و رسول خدا صلّي الله عليه و آله هم آن را تأييد نمود.
الطبقات الكبرى، ج 1، ص 247،اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة:230 ، دار النشر: دار صادر – بيروت.
تقريباً ظاهر روايت همان روايتي است كه ابن ماجه آن را نقل كرده بود كه بلال تشخيص داد كه اگر اين كلمه را در اذان اضافه كند بهتر است و پيغمبر هم او را تأييد كرد. ضمن اين كه در سند اين روايت مسلم بن خالد است كه يحيي بن معين ميگويد: او ضعيف است، علي بن مديحي ميگويد: ليس بشيءٍ، بخاري ميگويد: منكر الحديث، نسائي ميگويد: ليس بالقوي، منكر الحديث يكتب حديثه و لايحتجّ، يعرف و ينكر ـ اين واژه «يعرف و ينكر» واژهاي است رجالي كه ما هم استفاده ميكنيم و معناي آن اين است كه يعرف إذا كان له مؤيد من جانب رواية أخري و ينكر إذا كان منفرداً يعني اگر مؤيد داشته باشد «يعرف» و اگر روايتش منحصر به فرد باشد «ينكر» ـ يعني احاديث او احاديث درستي نيست و او روايات درست و نادرست و مشتمل بر غلوّ و غير غلو را با هم مخلوط كرده است و قابل احتجاج نيست.
پس دسته اول از روايات اهل سنت در رابطه با تثويب رواياتي بود كه در ضمن روايات اذان خواب عبدالله بن زيد را اضافه كردند كه به بلال آموزش دادند و بلال با الصلوة خير من النوم اذان گفت و پيغمبر هم تأييد كرد.
دسته دوم روايات اهل سنت رواياتي است كه ارتباطي به اذان ندارند و مستقلاً روايت دارند كه پيغمبر اكرم دستور داده به تثويب و به الصلوة خير من النوم كه بعضي از آنها را به بلال نسبت دادهاند مثلاً ابنماجه در سننش، جلد 1، صفحه 237، حديث 715 از عبدالرحمان بن ابيليلي از بلال نقل ميكند كه:
أَمَرَنِي رسول اللَّهِ أَنْ أُثَوِّبَ في الْفَجْرِ وَنَهَانِي أَنْ أُثَوِّبَ في الْعِشَاءِ
پيغمبر به من دستور داد كه در نماز صبح الصلوة خير من النوم بگويم و فرمود كه در عشاء تثويب نگو.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 237، اسم المؤلف: محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275، دار النشر: دار الفكر - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
همين كه عبدالرحمان بدون واسطه از بلال نقل ميكند، خودش روايت را مقطوعه ميكند چرا كه او اصلاً بلال را درك نكرده و از تابعين تابعين است، در واقع عبدالرحمان سه ساله بود كه بلال از دنيا رفت، ضمن اين كه دلالت روايت نيز كافي نيست چرا كه فرموده رسول خدا مرا امر به تثويب كرد و تثويب يعني تكرار و رجوع به دعوت و اين اعم است از اين كه در اذان باشد يا در غير اذان باشد و پيغمبر ميفرمايد: اي بلال! در هنگام فجر در دعوت مردم براي نماز بيشتر همت كن. همان طور كه اهل سنت ميگويند: تثويب در مورد نماز صبح به «الصلوة خير من النوم» گفتن است اما در نماز عشاء به گفتن «الصلوة جامعة» و يا «قد قامت الصلوة»، پس «امرني أن أثوب» اعم است از الصلوة خير من النوم و از دعوت مجدد.
روايت دوم از سعيد بن مسيب (از فقهاي اهل سنت) از بلال كه:
أنّه أتي النبي يؤذنه بصلوة الفجر فقيل هو نائم...
بلال نزد پيغمبر آمد تا اعلام كند كه: يا رسول الله بيائيد كه نماز صبح بخوانيد، بلال بلافاصله گفت: الصلوة خير من النوم، پيغمبر هم از اين گفته بلال خوشش آمد و دستور داد كه بعد از اين، اين كلمه را در اذان بگويند.
شوكاني در نيل الاوطار، جلد 2، صفحه 38 صراحت بر اين انقطاع سند دارد و ميگويد: ابن ابيليلي در سال 17 به دنيا آمده و بلال در سال 20 از دنيا رفته ضمن آن كه اصلاً ابن ابيليلي در كوفه بوده و بلال در شام زندگي ميكرده و ارتباطي به هم ندارند. همين روايت را ترمذي نقل ميكند و در اصل روايت تشكيك ميكند و ميگويد:
لَا نَعْرِفُهُ إلا من حديث أبي إِسْرَائِيلَ الْمُلَائِيِّ وأبو إِسْرَائِيلَ لم يَسْمَعْ هذا الحديث من الْحَكَمِ بن عُتَيْبَةَ.
ما از او حديثي غير از حديثي كه از ابو اسرائيل ملائي و ابو اسرائيل نقل كرده است حديثي از حكم بن عتيبه نشنيدهام.
الجامع الصحيح، ج 1، ص 379، سنن الترمذي، اسم المؤلف: محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي، الوفاة: 279، دار النشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون.
يعني خودشان نسبت به سند حديث اشكال كردهاند.
روايت ديگري هم كه بلال رسول خدا را با كلمه «الصلوة خير من النوم» بيدار كرد و حضرت از اين كلمه خوشش آمد و دستور داد كه از اين به بعد اين جمله را در اذان بگوئيد، منقطع است چرا كه سعيد بن مسيب از بلال روايت ندارد چون سعيد در سال 13 هجري به دنيا آمده و بلال در سال 20 از دنيا رفته است و يك بچه 7 ساله نميتواند روايت نقل كند.
اما يكي از اساسيترين روايات تثويب روايات ابومحذوره است. آقاي سبحاني ميگويد: روايات اذان عمدتاً به دو قبيله ميرسد: يكي عبدالله بن زيد و ديگري ابومحذوره كه معمولاً فرزندان اينها از آنها نقل ميكنند يعني وقتي اين دو دسته روايات را با نظر انصاف نگاه ميكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه اينها در ميان مردم اين روايات را منتشر كردند تا براي جدشان يك منقبت و فضيلتي را نقل كرده باشند. روايات ابومحذوره را سنن ابوداوود و سنن نسائي نقل كردهاند. كتابهاي شيعه و سني به ويژه شيعه اين روايت را آوردهاند و در آن اشكال كردهاند مثل مرحوم شيخ طوسي، مرحوم علامه حلي در تذكره و منتهي، صاحب جواهر و ديگران؛ ولي انصافاً كسي مثل مرحوم سيد شرفالدين در اين قضيه وارد نشده است كه ـ ان شاء الله ـ در ادامه عبارت سيد را ميخوانيم. اما روايت كه ابيداوود آن را در سنن خود، جلد 1، صفحه 121 از محمد از پدرش عبدالملك از جدش ابومحذوره نقل ميكند كه:
قال قلت يا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي سُنَّةَ الْأَذَانِ قال فَمَسَحَ مُقَدَّمَ رَأْسِي وقال تَقُولُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ تَرْفَعُ بها صَوْتَكَ ثُمَّ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ تَخْفِضُ بها صَوْتَكَ ثُمَّ تَرْفَعُ صَوْتَكَ بِالشَّهَادَةِ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَيَّ على الصَّلَاةِ حَيَّ على الصَّلَاةِ حَيَّ على الْفَلَاحِ حَيَّ على الْفَلَاحِ فَإِنْ كان صَلَاةُ الصُّبْحِ قُلْتَ الصَّلَاةُ خَيْرٌ من النَّوْمِ الصَّلَاةُ خَيْرٌ من النَّوْمِ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إلا الله
ميگويد گفتم: اي رسول خدا سنت اذان را به من تعليم بده. ميگويد: رسول خدا بر قسمت جلوي پيشاني من دستي كشيد و فرمود: اين گونه ميگويي: الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ تَرْفَعُ بها صَوْتَكَ ثُمَّ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ. سپس صداي خود را پايين ميآري و بعد دوباره صداي خود را بلند ميكني و اينگونه ميگويي: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَيَّ على الصَّلَاةِ حَيَّ على الصَّلَاةِ حَيَّ على الْفَلَاحِ حَيَّ على الْفَلَاحِ. و اگر اذان نماز صبح بود ميگويي: «الصَّلَاةُ خَيْرٌ من النَّوْمِ الصَّلَاةُ خَيْرٌ من النَّوْمِ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إلا الله»
سنن أبي داود، ج 1، ص 136، اسم المؤلف: سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي، الوفاة: 275، دار النشر : دار الفكر، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد.
نسائي روايت را در سنن خود، جلد 2، صفحه 5 و 6 از اسحاق بن ابراهيم از معاد بن هشام از پدرش از عامر احول از مكحول از عبدالله از ابومحذوره نقل ميكند كه:
علمني رسول الله صلى الله عليه وسلم الأذان فقال الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر أشهد أن إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله ثم يعود فيقول أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن إله إلا الله أشهد أن محمد رسول الله أشهد أن محمد رسول الله حي على الصلاة حي على الصلاة حي على الفلاح حي على الفلاح الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله
رسول خدا صلّي الله عليه و آله اذان را به من ياد داد و اين گونه فرمود: الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر أشهد أن إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله سپس باز ميگردي ميگويي: أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن إله إلا الله أشهد أن محمد رسول الله أشهد أن محمد رسول الله حي على الصلاة حي على الصلاة حي على الفلاح حي على الفلاح الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله.
السنن الكبرى، ج 1، ص 1، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن
در اين قسمت نكته اول اين است كه در اين جا هيچ سخني از تثويب نيست، دوباره نقل ميكند كه:
أخبرني إبراهيم بن الحسن ويوسف بن سعيد واللفظ له قال نا حجاج عن بن جريج قال أخبرني عبد العزيز بن عبد الملك بن أبي محذورة أن عبد الله بن محيريز أخبره وكان يتيما في حجر أبي محذورة حتى جهزه إلى الشام قال قلت لأبي محذورة أي عم إني خارج إلى الشام وأخشى أن أسأل عن تأذينك فأخبرني فأخبرني أن أبا محذورة قال له نعم خرجت في نفر فكنا ببعض طريق حنين مقفل رسول الله من حنين فلقينا رسول الله في بعض الطريق فأذن مؤذن رسول الله بالصلاة عند رسول الله فسمعنا صوت المؤذن ونحن عنه منكبون فظللنا نحكيه ونهزأ به فسمع رسول الله الصوت فأرسل إلينا حتى وقفنا بين يديه فقال رسول الله أيكم الذي سمعت صوته قد ارتفع فأشار القوم إلي وصدقوا فأرسلهم كلهم وحبسني فقال قم فأذن بالصلاة فقمت فألقى علي رسول الله التأذين هو نفسه قال قل الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله ثم قال ارجع فمدد من صوتك ثم قل أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله حي على الصلاة حي على الصلاة حي على الفلاح حي على الفلاح الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله ثم دعاني حين قضيت التأذين فأعطاني صرة فيها شيء من فضة فقلت يا رسول الله مرني بالتأذين بمكة فقال قد أمرتك به فقدمت على عتاب بن أسيد عامل رسول الله بمكة فأذنت معه بالصلاة عن أمر رسول الله
عبد الله بن محيريز در حالي كه او يتيمي و در پناه ابئ محذوره بود او را براي حركت به شام تجهيز كرد. ميگويد: به ابو محذوره گفتم: اي عمو جان من به سوي شام حركت ميكنم و ميترسم تا از من درباره اذان گفتن شما سؤال كنند از اين جهت در اين باره براي من روايت را نقل كن. از اين رو براي من اين گونه گفت: كه ابو محذوره براي او روايت كرده است كه ما در حال سفر در مسير راه حنين بوديم كه رسول خدا را ملاقات كرديم در اين حال بود كه مؤذن رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم براي نماز اذان گفت. و ما هم صداي مؤذن را شنيديم اما به گوشهاي رفته و به زير سايهاي پناه برديم و با هم به صحبت مشغول شده و شروع كرديم تا رسول خدا را استهزاء و تمسخر كنيم تا اين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم صداي ما را شنيد و شخصي را به سوي ما فرستاد تا نزد او رويم. وقتي نزد حضرت رفتيم ايشان فرمودند: كداميك از شما صداي او را كه بلند شده بود را شنيديد؟ ديگران به من اشاره كردند از اين رو رسول خدا صلّي الله عليه وآله آنها را فرستاد تا بروند اما من را محبوس داشت و فرمود: بايست و اذان بگو من هم ايستادم و اذان گفتم. و اذان را خود رسول خدا به من تلقين نمود و فرمود اين گونه اذان بگو: الله أكبر الله أكبر الله أكبر الله أكبر أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله أشهد أن محمدا رسول الله ثم قال ارجع فمدد من صوتك ثم قل أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن محمدا رسول الله حي على الصلاة حي على الصلاة حي على الفلاح حي على الفلاح الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله سپس از من خواستند تا اذان را بگويم از اين رو حضرت به من كيسهاي از نقره عطا كردند. گفتم: يا رسول الله! به من اجازه بده تا در مكه اذان بگويم. حضرت فرمودند: تو را به اين كار امر نمودم. از اين رو من نزد عتاب بن أسيد عامل رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در مكه آمدم و به امر رسول خدا صلّي الله عليه وآله اذان گفتم.
السنن الكبرى، ج 1، ص 1، اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي، الوفاة: 303، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري, سيد كسروي حسن
ميگويد: به ابومحذوره گفتم كه اين جريان تشريع اذان را برايم بگو ـ ابومحذوره تا سال 8 هجري كافر بوده، در سال 8 هجري يعني بعد از فتح مكه مسلمان شد و اين را هم در نظر داشته باشيد كه عبارتي از اميرالمؤمنين در نهج البلاغه است كه ميفرمايد: آنهائي كه در فتح مكه مسلمان شدند هيچكدام در باطن اسلام نياوردند بلكه خود را به مسلماني زدند ـ ابومحذوره گفت: بعد از فتح مكه وقتي كه در حال رفتن به حنين بوديم، ما صداي مؤذن را شنيديم در حالي كه خيلي متنفر بوديم و بدمان ميآمد يعني از شنيدن صداي اذان متأثر شديم، پس شروع كرديم صداي اذان مؤذن پيامبر را نقل كرده و مسخره ميكرديم. پيغمبر صداي استهزاء ما را شنيد ـ خودش سابقه خود را نقل ميكند ـ حضرت فرستاد كه به خدمتشان بيائيم، همه نزد حضرت حاضر شديم. پيامبر فرمود: چه كسي بود كه من صداي مسخره كردنش را شنيدم؟ همه گفتند كه ابومحذوره بود كه مسخره ميكرد. راست هم گفتند. پيغمبر همه را رها كرد و مرا در آنجا نگه داشت و سپس فرمود: تو كه اذان را مسخره ميكردي بلند شو و اذان بگو. پس من بلند شدم و حضرت فرمود: اين طور كه من اذان ميگويم بگو. بگو: الله اكبر، الله اكبر و... سپس اذان كه تمام شد كيسهاي پر از نقره به من داد. گفتم: يا رسول الله دستور بده تا در مكه اذان بگويم. حضرت قبول كرد و... اين اصل قضايائي است كه از ابومحذوره در تشريع اذان نقل ميكنند. در اين دو موردي كه نقل كرديم هيچ اشارهاي به الصلوة خير من النوم ندارد و بعد حدود 6 الي 7 طريق روايت نقل كردهاند كه تمامي اينها را آقاي سبحاني جمعآوري كرده است. ايشان از ابومحذوره نقل ميكند كه: پيغمبر فرمود كه اگر در اذان صبح بود الصلوة خير من النوم بگو.
جناب شرف الدين در النص و الاجتهاد، صفحه 221 و 222 بعد از آن كه اين قضايا را نقل ميكنند به نقد آنها پرداخته و ميفرمايد:
أن أبا محذورة إنما كان من الطلقاء والمؤلفة قلوبهم في الإسلام بعد فتح مكة، وبعد أن قفل رسول الله صلى الله عليه وآله من حنين منتصرا على هوازن، ولم يكن شئ أكره إلى أبي محذورة يومئذ من رسول الله صلى الله عليه وآله ولا مما يأمر به. وكان يسخر بمؤذن رسول الله صلى الله عليه وآله فيحكيه رافعا صوته استهزاءا، لكن صرة الفضة التي اختصه بها رسول الله صلى الله عليه وآله وغنائم حنين التي أسبغها على الطلقاء من أعدائه ومحاربيه، وأخلاقه العظيمة التي وسعت كل من اعتصم بالشهادتين من أولئك المنافقين مع شدة وطأته على من لم يعتصم بها، ودخول العرب في دين الله أفواجا كل ذلك ألجأ أبا محذورة وأمثاله إلى الدخول فيما دخل فيه الناس: ولم يهاجر حتى مات في مكة والله يعلم بواطنه. على أن لرسول الله كلمة قالها لثلاثة: أبي محذورة، وأبي هريرة، وسمرة بن جندب، حيث أنذرهم بقوله آخركم موتا في النار. وهذا أسلوب حكيم من أساليبه صلى الله عليه وآله في إقصاء المنافقين عن التصرف في شؤون الإسلام والمسلمين، فإنه صلى الله عليه وآله لما كان عالما بسوء بواطن هؤلاء الثلاثة أراد أن يشرب في قلوب أمته الريب فيهم، والنفرة منهم، إشفاقا عليها أن تركن إلى واحد منهم في شئ مما يناط بعدول المؤمنين وثقاتهم، فنص بالنار على واحد منهم وهو آخرهم موتا، لكنه صلى الله عليه وآله أجمل القول فيه على وجه جعله دائرا بين الثلاثة على السواء، ثم لم يتبع هذا الاجمال بشئ من البيان وتمضي الأيام والليالي على ذلك، ويلحق صلى الله عليه وآله بالرفيق الأعلى ولا بيان، فيضطر أولي الألباب من أمته إلى إقصائهم جميعا عن كل أمر يناط بالعدول والثقات من الحقوق المدنية في دين الإسلام، لاقتضاء العلم الاجمالي ذلك بحكم القاعدة العقلية في الشبهات المحصورة، فلولا أنهم في وجوب الإقصاء على السواء لاستحال عليه - وهو سيد الحكماء - عدم البيان في مثل هذا المقام.
ابو محذوره از طلقاء (آزاد شدگان در فتح مكه) و مؤلفة قلوبهم (كافراني كه براي نرم شدن دل آنها به اسلام پول دريافت ميكردند) در اسلام بود، و بعد از بازگشت رسول خدا صلى الله عليه وآله از حنين كه با پيروزي از هوازن بازگشت مينمودند، و براي ابو محذوره چيزي از رسول خدا صلى الله عليه وآله و اوامر آن حضرت با كراهتتر نبود. و او مؤذن رسول خدا صلى الله عليه وآله را مسخره مينمود بود و از او با صدي بلند حكايت نقل ميكرد و او را مسخره ميكرد، اما كيسه پول و غنائمي را كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله به طلقاء كه از دشمنان و جنگجويان با حضرت بود عطا فرمود و نيز اخلاق و بزرگواري كه از آن حضرت مشاهده نمود و تمام آنهايي كه بعد از گفتن شهادتين پا در طريق منافقين گذارده و از سويي عرب در آن زمان گروه گروه به اسلام رو ميآوردند و از اين رو ابومحذوره و امثال او نيز به همين شكل خود را بين مسلمانان مخفي ساخته بود و او هجرت نكرد تا اين كه در مكه از دنيا رفت و خداوند از باطن و ضمير امثال او با خبر بود. علاوه بر اين كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله جملهاي را خطاب به سه نفر ابومحذورة، وابوهريرة، وسمرة بن جندب فرموده و به اين سه نفر را وعده به آتش دوزخ داد به اين شكل كه فرمود: «آخركم موتا في النار» (هر كدام از شما سه نفر كه ديتر از دنيا برود در آتش دوزخ است) و اين در حقيقت اسلوب و روشي بود كه از حكيمي چون رسول خدا صلّي الله عليه وآله صادر شد تا منافقان را از تصرف در شؤون و امور اسلام و مسلمانان، دور سازد. چرا كه آن حضرت آگاه به سوء باطن آن سه نفر بود كه آنها ميخواستند در قلوب امتش ايجاد شك و ترديد و نفرت كنند، از اين رو رسول خدا بر اين سه نفر دلسوزي كرد و وعده عذاب را متوجه يكي از آنها ساخت. اما رسول خدا صلّي الله عليه وآله اين سخن را به اجمال بيان فرمود تا به اين شكل روزها و شبها به همين شكل بگذرد و رسول خدا صلّي الله عليه وآله به ديار ديگر ملحق گردد...
النص والإجتهاد، سيد شرف الدين، ص 222.
در سند روايت ابومحذوره محمد بن عبدالملك نوه ابومحذوره وجود دارد و از ميزان الاعتدال ذهبي نقل ميكند كه او كسي است كه رواياتش قابل احتجاج نيست و همچنين در سند پدر عثمان بن سائب كه سائب باشد را آورده كه او هم طبق نص ذهبي مجهول و نكره است. مسلم نيز در صحيح خود، جلد 2، صفحه 3 (كتاب الصلوة، باب صفة الاذان) روايت ابومحذوره را آورده ولي اشارهاي به الصلوة خير من النوم نكرده است. بعد از اين مرحوم شرف الدين ميگويد: اما خود ابومحذوره از طلقاء و از كساني است كه در سايه شمشير مسلمان شدند و جزو مؤلفة قلوبهم است و وقتي در راه حنين ميرفت از هيچ كسي مثل رسول خدا و مأموريتي كه به او داده بود بدش نميآمد و او كسي است كه به نبي مكرم اعتراض و مؤذن او را مسخره ميكند. لكن آن كيسه پر از نقره و غنائم حنين كه پيغمبر در ميان طلقاء و ابناء طلقاء تقسيم كرد و همچنين اخلاق زيباي نبي مكرم... باعث شد كه ابومحذوره آمد و اذان گفت و به پيغمبر هم گفت: يا رسول الله اجازه بدهيد در مكه هم من اذان بگويم. ابومحذوره در مكه ماند و هجرت هم نكرد و در همان جا از دنيا رفت.
او به اتفاق ابوهريره و سمره بن جندب كساني هستند كه پيامبر در مورد آنها فرمود: آخرين نفر از شما سه نفر كه از دنيا برود اهل دوزخ است. پيغمبر ميدانست كه اين سه نفر داراي سوء باطن هستند؛ لذا حضرت با اين گفتار خود ميخواست در ميان مسلمانان حالت شك نسبت به اين سه ايجاد كند و مردم را از اين سه فرار بدهد تا از آنها شرائع دين را نگيرند و از آنها روايت نقل نكنند. پيغمبر براي اين منظور خود صريحاً نام يكي از آنها را نياورد بلكه هر سه را به صورت مجمل نام برد و اين شيوه حكيمانه را به كار برد و روشن نكرد كه كدام يك از آنها اهل آتش است تا اين كه رحلت نمود و اين عدم بيان به خاطر آن بود كه در دل امت شكي نسبت به اين سه ايجاد كند و در اين گونه مواقع كه شبهه، شبهه محصوره است همه مردم از هر سه نفر آنها دوري كنند و پيغمبر در واقع با اين عدم البيان خود يك درخواست ضمني از مسلمانان كرد كه از اين سه نفر اجتناب كنيد. لذا ميبينيم كه مردم تا سال 50 هجري كه اينها زنده بودند به اين سه نفر مراجعه نميكردند و اينها نتوانستند در اين مدت در جامعه نفوذ كنند. بنابر اين فرمايش مرحوم شرف الدين اين شد كه پيغمبر چون ميدانست كه اينها در تشريع دخالت خواهند كرد اين گونه براي مدتي مانع از مراجعه مردم به اين سه نفر شد.
روايتي كه مسلم در صحيح خود آورده اين است كه:
حدثني أبو غَسَّانَ الْمِسْمَعِيُّ مَالِكُ بن عبد الْوَاحِدِ وإسحاق بن إبراهيم قال أبو غَسَّانَ حدثنا مُعَاذٌ وقال إسحاق أخبرنا مُعَاذُ بن هِشَامٍ صَاحِبِ الدَّسْتَوَائِيِّ وحدثني أبي عن عَامِرٍ الْأَحْوَلِ عن مَكْحُولٍ عن عبد اللَّهِ بن مُحَيْرِيزٍ عن أبي مَحْذُورَةَ ان نَبِيَّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلَّمَهُ هذا الْأَذَانَ الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ ثُمَّ يَعُودُ فيقول أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ حَيَّ على الصَّلَاةِ مَرَّتَيْنِ حَيَّ على الْفَلَاحِ مَرَّتَيْنِ زَادَ إسحاق الله أَكْبَرُ الله أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إلا الله
به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم اين اذان ياد داده شد: الله أكبر الله أكبر أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله اشهد ان محمدا رسول الله اشهد ان محمدا رسول الله سپس برميگردد و ميگويد: أشهد أن لا إله إلا الله أشهد أن لا إله إلا الله اشهد ان محمدا رسول الله اشهد ان محمدا رسول الله و دوبار ميگويد: حي على الصلاة و دو بار هم ميگويد: حي على الفلاح و اسحاق نيز الله أكبر الله أكبر لا إله إلا الله را به اذان اضافه كرد.
صحيح مسلم، ج 1، ص 1، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي.
بر فرض كه بگوئيم اين قضيه صحيح باشد، در اين صورت تمام روايات ديگر زير سؤال ميروند، هم روايت عمر، هم روايات بلال و هم روايات عبدالله بن زيد زير سؤال ميروند. عبدالله بن زيد در خواب ديد كه به او گفتند الصلوة خير من النوم را اضافه كند، بلال پيغمبر را از خواب بيدار كرد و گفت الصلوة خير من النوم، مؤذن آمد كه عمر را از خواب بيدار كند گفت الصلوة خير من النوم و عمر هم خوشش آمد و گفت اين كلمه را اضافه كنيد، لازم ميآيد كه همه اينها دروغ باشد چرا كه به هيچ نوعي نميتوان ميان اينها وجه جمع پيدا كرد. اين نشان ميدهد كه اين قضيه ساخته و پرداخته دوران بنياميه است كه تلاش ميكردند كه تشريع را به يك نوعي زير سؤال ببرند و بگويند كه تشريع چيزي نيست كه از سوي پيامبر باشد.
شما رواياتي را كه از حجاج نقل ميكنند ببينيد. حجاج ميگفت: بعد از پيامبر وحي قطع نشد بلكه خلفاي اموي هم با وحي در ارتباط هستند. حتي ميگفت: من اگر كاري انجام ميدهم از روي وحي انجام ميدهم.
وقد ادعى الحجاج: أن خبر السماء لم ينقطع عن الخليفة الاموي.
حجاج ادعا داشت كه خبرهاي آسماني از خليفه اموي قطع نگرديده است.
تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 72.
ابن عبد ربه اندلسي متوفاي 327 هـ . ق. در كتاب عقد الفريد مينويسد:
وكان الحجاج يرى: أن عبد الملك بن مروان معصوم.
اعتقاد حجاج بر اين بود كه عبدالملك بن مروان معصوم بود.
العقد الفريد، ج 5، ص 25.
در تهذيب تاريخ دمشق آمده است:
بل كان يرى نفسه: أنه لا يعمل إلا بوحي من السماء وذلك حينما أخبروه: أن أم أيمن تبكي لانقطاع الوحي بموت رسول اللّه صلي الله عليه و آله.
او نسبت به خود اعتقادش اين بود كه عمل نميكند مگر از روي وحي الهي و اين از آن زمان بود كه به او خبر دادند كه ام ايمن به خاطر موت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و انقطاع وحي گريه ميكند.
تهذيب تاريخ دمشق، ج 4، ص 73، ر. ك. الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج 1، ص 115.
و نيز در تاريخ دمشق آورده است:
قال لما قبض النبي صلى الله عليه وسلم جعلت أم ايمن تبكي ولا تستريح من البكاء فقال أبو بكر لعمر قم بنا إلى هذه المرأة فدخلا عليها فقالا يا أم ايمن ما يبكيك قد افضى رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى ما هو خير له من الدنيا فقالت ما أبكي لذلك إني لأعلم أنه قد أفضى إلى ما هو خير من الدنيا ولكن أبكي على الوحي انقطع فبلغ ذلك الحجاج بن يوسف فقال كذبت أم ايمن ما اعمل إلا بوحي انتهى
هنگامي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از دنيا رفت ام ايمن شروع كرد به گريه كردن و به هيچ وجه دست از گريه نميكشيد. ابوبكر به عمر گفت: ما را زد او ببريد. آن دو با يكديگر نزد او رفتند و گفتند اي ام ايمن چه چيزي شما را اين چنين گريان نموده؟ رسول خدا به دياري بسيار بهتر از دنيا رحلت نموده است. ام ايمن گفت: ولي من به خاطر انقطاع وحي گريه ميكنم. اين خبر به حجاج بن يوسف رسيد او گفت: ام ايمن دروغ گفته است من به جز از روي وحي سخن نميگويم.
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 12، ص 160، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري.
عمر بن عبدالعزيز روايتي دارد كه خيلي جالب است، ميگويد: اگر در قيامت همه اقوام و ملتها جنايتكارترين فرد خود را بياورند و در يك كفه ترازو بگذارند و ما هم حجاجمان را در يك كفه بگذاريم، حجاج ما جنايتكارتر است از تمام جنايت كاران همه اقوام و ملل. اين حجاج با اين كارهايش ميگويد: اني لا اعمل الا بوحيه.
وقتي شما اين روايات را كنار هم بگذاريد ميبينيد كه براي اين كه براي خلفاء (لايعملون الا بوحيه) را تثبيت كنند، شروع ميكنند به اين كه از مقام پيامبر بكاهند و ميگويند پيامبر هم آن گونه نبود كه همه چيز را از وحي گرفته باشد بلكه عمر هم تشريع ميكرد، اصحاب هم تشريع ميكردند. به تعبير يكي از علماء اينها كه نتوانستند مقام خلفاء را به مقام پيامبر برسانند، آمدند و مقام پيامبر را پائين آوردند. شما در مورد عمر ببينيد كه اينها چه ميگويند؛ در مقام اختلاف بين عمر و پيامبر كه به 18 مورد ميرسيده، جبرئيل نازل ميشد و در تأييد عمر و مخالف با رسول خدا آيه ميآورد. در اين صورت و با وجود اين روايات ديگر براي شريعت چه ميماند؟ در اين صورت آيا ميتوان گفت كه اين پيغمبر همان رسولي است كه براي نجات مردم از سوي خداوند عالم آمده است؟ آيا با وجود اين روايات براي پيغمبر عصمت و قداستي هم ميماند؟ اگر بگوئيم كه در اين 18 مورد جبرئيل مطابق با عمر آيه نازل كرد و رسول خدا در اين موارد ـ نستجير بالله ـ اشتباه كرد، چگونه ميتوان يقين كرد كه بقيه موارد مطابق با واقع است و خطا نميباشد؟ آيا با اين نمونههائي كه شما ميآوريد ساير دستورات نبي مكرم زير سؤال نميرود؟
علي اي حال، اين روايات اهل سنت بود كه عرض كرديم. يكي، دو جلسه هم راجع به اقوال علماء اهل سنت در اين باره سخن ميگوئيم؛ مثلاً وقتي عبدالله بن عمر وارد مسجد ميشود و ميگويند الصلوة خير من النوم، ميگويد: مرا از مسجد بيرون ببريد تا اين بدعتها را نشنوم. كه در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
اما دسته پنجم كه امروز عرض ميكنيم و آن روايتي است كه متقي هندي آن را در كنز العمال نقل ميكند مبني بر اين كه:
كان بلال ينادي بالصبح فيقول : حي على خير العمل فأمره النبي صلى الله عليه وسلم أن يجعل مكانها الصلاة خير من النوم ، وترك حي على خير العمل .
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 8 ، ص 162، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي.
البته اين روايت مرسله است كه از نظر روائي اعتباري ندارد.
اما قصد داريم ـ ان شاء الله ـ در اين جلسه كلمات بزرگان اهل سنت را در اين باره بخوانيم تا ببينيم كه بزرگان اينها در گذر زمان چه نگاهي به «الصلوة خير من النوم» داشتهاند.
عبدالرزاق استاد بخاري در كتاب المصنف، جلد 1، صفحه 474 از ابنجريج نقل ميكند كه:
سألت عطاء متى قيل الصلاة خير من النوم قال لا أدري
از عطاء سؤال كردم اولين بار در چه زماني «الصلوه خير من النوم» گفته شد؟
المصنف، ج 1، ص 474، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي.
ابنجريج تقريباً معاصر 150 هجري است و عطاء هم كه جزو تابعين و معاصر 90 و اندي است؛ يعني بعد از گذشت حدود 120 يا 130 سال ميپرسد: از كي الصلوة خير من النوم در اذان شروع شد؟ عطاء كه از فقهاي بزرگ اهل سنت و صاحب مكتب فقهي است، گفت: من نميدانم.
باز هم روايت ديگري در همان صفحه از كتاب خود نقل ميكند از ابنجريج كه:
قال أخبرني عمر بن حفص أن سعدا أول من قال الصلاة خير من النوم في خلافة عمر فقال بدعة ثم تركه وإن بلالا لم يؤذن لعمر
عمر بن حفص گفت: سعد (ابن ابي وقاص) اولين كسي بود كه در زمان عمر «الصلاه خير من النوم» گفت و سپس چون آن را بدعت ميدانست آن را ترك كرد و بلال براي عمر اذان نميگفت.
المصنف، ج 1، ص 474، اسم المؤلف: أبوبكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي.
سعد بن ابيوقاص اولين كسي است كه در دوران عمر گفت: الصلوة خير من النوم و... اين روايتها وقتي كنار هم قرار ميگيرند خيلي مفهوم دارند و نشان ميدهد كه اينها چطور با شريعت بازي كردند. عبدالرزاق باز روايت سومي هم از ابنجريج نقل ميكند كه:
قال أخبرني بن مسلم أن رجلا سأل طاووسا جالسا مع القوم فقال يا أبا عبد الرحمن متى قيل الصلاة خير من النوم فقال طاووس أما إنها لم تقل على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم ولكن بلالا سمعها في زمان أبي بكر بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه وسلم يقولها رجل غير مؤذن فأخذها منه فأذن بها فلم يمكث أبو بكر إلا قليلا حتى إذا كان عمر قال لو نهينا بلالا عن هذا الذي أحدث وكأنه نسيه فأذن به الناس حتى اليوم
شخصي از طاووس كه با گروهي نشسته بودند سؤال كرد: چه زماني «الصلوه خير من النوم» گفته شد؟ طاووس گفت: آن چه يقيني است اين است كه در زمان رسول خدا صلّي الله عليه و آله اين جمله گفته نميشده است ولي بلال آن را در زمان ابوبكر شنيد كه شخصي غير مؤذن آن را ميگويد؛ لذا اين جمله را از او اخذ كرد و در اذان وارد نمود و زمان ابوبكر چندان به طول نكشيد كه عمر گفت: اگر بلال ما را نهي نكرده بود از اين چيزي كه خود احداث كرد و گويا اين را فراموش نموده است و از اين رو مردم تا به امروز به همين شكل اذان ميگويند.
المصنف، ج 1، ص 474، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي.
منظور از ابن مسلم حسن بن مسلم است كه ميگويد: مردي از طاووس پرسيد: از چه زماني الصلوة خير من النوم در اذان مسلمانها درج شد؟ طاووس گفت: ـ اين قطعي است كه ـ در زمان پيامبر كسي الصلوة خير من النوم نگفته است. بلال در زمان ابوبكر مردي را ديد كه الصلوه خير من النوم ميگويد ولي موذن رسمي مسجد نبود. بلال هم كه آن را شنيد و پسنديد و در اذان اضافه كرد... تا اين كه عمر به خلافت رسيد و گفت: اي كاش ميتوانستيم بلال را از اين كار منصرف كنيم تا ديگر الصلوة خير من النوم نگويد و بعد از آن گويا عمر فراموش كرد كه اين را به بلال بگويد تا اين كه تا همين الآن مردم اين گونه اذان ميگويند. عبدالرزاق در المصنف، جلد 1، صفحه 475، حديث 1832 از ابنعيينه از ليث از مجاهد ـ كه از مفسرين بنام اهل سنت است ـ نقل ميكند:
قال كنت مع بن عمر فسمع رجلا يثوب في المسجد فقال اخرج بنا من [ عند ] هذا المبتدع
ميگويد: روزي با عمر بودم كه شنيدم مردي در مسحد «الصلوه خير من النوم» ميگويد. او گفت: ما را از نزد اين بدعتگذار بيرون ببر!
المصنف، ج 1، ص 1830، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي ـ كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 8، ص 167، اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي.
با عبدالله بن عمر بوديم كه وارد مسجد شديم، عبدالله شنيد كه شخصي در مسجد الصلوة خير من النوم ميگويد، او گفت: ما را سريع از مسجد خارج كنيد تا صداي اين بدعتگذار را نشنوم. اين مطلب را در كنز العمال، جلد 8، صفحه 357، حديث23250 نيز آورده است. در برخي از منابع ديگر آمده است كه اين جريان در نماز ظهر و عصر بوده است يعني روايت اين طور است كه «فسمع رجلاً يثوب في الظهر و العصر في المسجد»؛ لكن اين كذب است چرا كه اهل سنت هيچگاه نماز ظهر و عصر را با هم نميخوانند.
شوكاني ـ از بزرگان اهل سنت و به ظاهر زيدي مذهب ميباشد ولي تقريباً 75 درصد گرايش فقهياش به طرف وهابيت است و الان وهابيها كتابهاي او را به طور مفصل در عربستان چاپ كردهاند ـ از البحر الزخار كه مال حسين بن احمد بن يحيي متوفاي 840 هجري است در كتاب نيل الاوطار، جلد 2، صفحه 38 نقل ميكند كه:
أَنَّ التَّثْوِيبَ بِدْعَةٌ قال في الْبَحْرِ أَحْدَثَهُ عُمَرُ فقال ابْنُهُ هذه بِدْعَةٌ وَعَنْ عَلِيٍّ عليه السَّلامُ حين سَمِعَهُ لا تَزِيدُوا في الْأَذَانِ ما ليس منه ثُمَّ قال بَعْدَ أَنْ ذَكَرَ حَدِيثَ أبي مَحْذُورَةَ وَبِلالٍ قُلْنَا لو كان لَمَا أَنْكَرَهُ عَلِيٌّ وبن عُمَرَ وَطَاوُسٌ سَلَّمْنَا فَأَمَرْنَا بِهِ إشْعَارًا في حَالٍ لا شَرْعًا جَمْعًا بين الْآثَارِ
تثويب (الصلوه خير من النوم) بدعتي بود كه در كتاب البحر الزخار گفته است آن را عمر ايجاد نمود و از علي عليه السلام روايت شده است كه وقتي او شنيد كه اين جمله را در اذان اضافه ميكنند فرمود: اين جمله را به اذان نيافزاييد كه از اذان نيست. سپس بعد از بيان روايت ابو محذوره و بلال گفت: اگر چنين چيزي در اذان وجود ميداشت علي عليه السلام و فرزند عمر و طاووس يماني آن را انكار نميكرد. بر فرض هم كه ميبود براي خبر دادن و آگاه نمودن مردم بود نه به عنوان مطلبي شرعي و جمعي بين آثار.
نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 2، ص 18، اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني، الوفاة: 1255، دار النشر: دار الجيل - بيروت – 1973.
اگر چنانچه حديث بلال و ابومحذوره درست ميبود معنا ندارد كه علي عليه السلام و عبدالله بن عمر و طاووس يماني آن را انكار كنند، اگر چناچه صحت اين روايات را بپذيريم براي جمع بين اين روايات بايد قائل شويم كه اين كلمه به عنوان إشعار است و از اين جهت اشكالي ندارد نه اين كه به عنوان وجوب شرعي باشد.
كحلاني در سبل السلام، جلد 1، صفحه 120 ميگويد:
قلت وعلى هذا ليس الصلاة خير من النوم من ألفاظ الأذان المشروع للدعاء إلى الصلاة والإخبار بدخول وقتها بل هو من الألفاظ التي شرعت لإيقاظ النائم فهو كألفاظ التسبيح الأخير الذي اعتاده الناس في هذه الأعصار المتأخرة عوضا عن الأذان الأول وإذا عرفت هذا هان عليك ما اعتاده الفقهاء من الجدال في التثويب
بنا بر اين «الصلوه خير من النوم» از الفاظ اذان كه شرعيت داشته باشد و براي خواندن مردم به نماز و آگاه نمودن مردم به دخول وقت نماز باشد نيست؛ بلكه از الفاظي است كه براي بيدار نمودن شخصي كه در خواب است در دين دخل شده است و اين مانند الفاظي است كه در تسبيح آخر اضافه شده و مردم در اين دوران اخير به گفتن آن عادت نمودهاند و آن را به جاي اذان اول ميگويند وقتي اين را دانستي حال وقت آن رسيده است كه به جدال فقهاء درباره تثويب بپردازيم.
سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج 1، ص 120، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل الصنعاني الأمير، الوفاة: 852، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1379، الطبعة: الرابعة، تحقيق: محمد عبد العزيز الخولي.
با توجه به روايات و انكار امير المؤمنين عليه السّلام و عبدالله بن عمر و طاووس اين طور به نظر ميرسد كه الصلوة خير من النوم جزء اذان نيست اگر جائي احساس كرديم كه كسي خوابيده است در آنجا ميتوانيم الصلوة خير من النوم به كار ببريم و اگر خوابيدهاي وجود ندارد ديگر معنا ندارد كه اين كلمه را به كار ببريم، پس اين كلمه نيز مثل الفاظي است كه در اين اواخر (حدود سال 170) مردم به جاي اذان اول سبحان الله يا الحمد لله ميگويند. وقتي كه اين نكته را (كه الصلوة خير من النوم در صورتي است كه خوابيدهاي باشد نه در همه جا) فهميديم، روشن ميشود كه چرا اين قدر فقهاي ما اختلاف دارند كه آيا اين بدعت است يا نه؟
ابنقدامه مقدسي متوفاي 620 در المغني، جلد 1، صفحه420 از اسحاق نقل ميكند كه:
فقال إسحاق هذا شيء أحدثه الناس وقال أبو عيسى هذا التثويب الذي كرهه أهل العلم وهو الذي خرج منه ابن عمر من المسجد لما سمعه
اسحاق گفت: اين بدعتي بود كه مردم آن را ايجاد نمودند و ابو عيسي گفت: اهل علم از تثويب «الصلوه خير من النوم» تنفر دارند. و اين همان چيزي است كه به خاطر آن ابن عمر از مسجد خارج شد تا آن را نشنود.
المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 1، ص 245، اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن قدامة المقدسي أبو محمد، الوفاة: 620 ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1405، الطبعة: الأولى.
اين چيزي است كه مردم آن را درست كردهاند و بدعت گذاشتهاند ـ كلمه احدث مرادف است با بدعت گذاشتن ـ اين همان تثويبي است كه اهل علم و بزرگان آن را كراهت ميدارند و اين همان چيزي است كه وقتي عبدالله بن عمر آن را شنيد از مسجد بيرون رفت.
ابوحنيفه در جامع مسانيد نقل كرده:
سئلت ابراهيم عن التثويب قال هو مما احدثه الناس و هو حسن مما احدثوه و ذكر ان تثويبهم كان حين يفرغ المؤذن من اذانه «إن الصلوة خير من النوم» مرتين.
از ابراهيم در باره تثويب سؤال نمودم گفت: اين از آن چيزهايي است كه مردم آن را ايجاد نمودهاند و گفتهاند اين از بدعتهاي خوب است و نيز گفتهاند: تثويب بعد از اتمام اذان است كه مؤذن دو مرتبه آن را تكرار ميكند.
جامع المسانيد، خوارزمي، ج 1، ص 296.
يعني اين بدعتي است از سوي مردم ولي از بدعتهاي نيكو است، تثويب واقعي آن است كه بعد از تمام شدن اذان، مؤذن دو مرتبه بگويد: الصلوة خير من النوم. فتواي خود ابوحنيفه نيز همين بوده كه اين از بدعتهاي حسنه است نه از بدعتهاي سيئه.
از نكات مهمي كه بايد مدّ نظر قرار داد راجع به معناي بدعت و اين كه آيا ميتوان بدعت را به احكام خمسه (واجب، مستحب، مباح، مكروه، حرام) تقسيم كرد؟ اينها آمدهاند و به خاطر گفتار خليفه دوم كه گفت: «نعم البدعة هذه» برخي بدعتها (مثل نماز تراويح) را از كلام پيغمبر كه فرمود: «كل بدعة ضلالة» را تخصيص زده و به پنچ دسته تقسيم نمودهاند و حال آن كه از مواردي كه نميتوان عموم را تخصيص زد جائي است كه مشتمل بر ادوات مصرحة جمع مثل كلّ، جميع، اجمع، اكتع و غيره باشد؛ چرا كه در اين صورت تخصيص اكثر لازم ميآيد الا اين كه شارع خود، كلام خود را به طور استثناء متصل تخصيص بزند مثل «جائني القوم كلهم الا زيد» كه در اين موارد باز تخصيص ميخورد.
مسأله بدعت از مسائل مبتلابه جامعه امروز ماست و در واقع حربهاي است در دست مخالفين شيعه به ويژه وهابيت و اهل سنت داخل كشور، كه با اين حربه، مقدسات شيعه و حتي برخي از مقدسات خود اهل سنت را زير سؤال ميبرند.
بنباز مفتي اعظم عربستان سعودي كه چند سال قبل مُرد ميگويد:
لايجوز الاحتفال لمولد الرسول و لا غيره لأن ذلك من البدع المحدثة في الدين لان الرسول لميفعله و لا خلفائه الراشدون و لا غيرهم من الصحابه رضي الله عنهم و لا التابعون لهم باحسان في القرون المفضله
جائز نيست كسي براي ميلاد پيغمبر يا ميلاد ديگران جشن و مراسم سرور بگيرد براي اين كه اين از بدعتهائي است كه در دين احداث شده زيرا پيغمبر براي خودش هم جشن ميلاد نگرفته است و خلفاء راشدين و صحابه و تابعين هم در آن قرون طلائي براي او جشن نگرفتند.
مسلمانان سراسر جهان در روز 12 يا 17 ربيع مراسم و محافل عظيمي براي ولادت رسول اكرم ميگيرند و تمام كساني كه آن حضرت را قبول دارند براي آن بزرگوار اين چنين جشن و پايكوبي ميكنند؛ آن وقت شما ميآييد و قداستي را كه در بين همه مسلمين به عنوان «و من يعظم شعائر الله» و يا از باب «و وقّروه و عزّروه» بوده و هست را زير سؤال ميبريد و بدعت ميخوانيد چون پيغمبر اين كار را براي خود انجام نداده است؛ اين يك نوع مغلطه علمي و در واقع يك نوع عناد است. بايد از اينها پرسيد مگر در شريعت ملاك ما فقط «عمل» پيغمبر است مثلاً پيغمبر زن خود را طلاق نداده؛ آيا بگوئيم كه طلاق حرام است؟ خيلي از احكامي را كه ما داريم پيغمبر انجام نداده است. پيغمبر با هواپيما و ماشين سفر نميكرد آيا بگوئيم سفر كردن با هواپيما و ماشين حرام است؟ يا مثلاً اين كه شما ختم صحيح بخاري ميگيريد آيا پيغمبر يا صحابه اين كار را انجام ميدادند؟ ببينيد اينها خودشان هزاران مورد نظير اين را دارند ولي حكم به بدعت آن نميكنند حتي خود ابنتيميه عبارتي دارد كه « اصل در اشياء اباحه است مگر آن كه خلافش ثابت شود».
لجنه عالي فتواي وهابيت ميگويد:
لايجوز الاحتفال بمن مات من الانبياء و الصالحين و لا إحياء ذكراهم بالمواليد لان جميع ما ذكر من البدع المحدثة في الدين و من وسائل الشرك.
جائز نيست مراسم گرفتن براي روز رحلت پيغمبران و صالحين، چون اينها جزو بدعتهاي در دين است و از وسائل شرك هم ميباشد.
آيا كساني كه براي رحلت پيغمبر يا شهادت حضرت امير مراسم ميگيرند و يا در اين مراسم حاضر ميشوند ـ نستجير بالله ـ در آنجا پيغمبر پرستي يا علي پرستي ميكنند كه ميگوئيد مشرك هستند؟ يا نه پيغمبر را به اين عنوان كه پيغمبر خداست گرامي ميدارند يا علي را به اين عنوان كه خليفه پيغمبر خدا است گرامي ميدارند كه تمامي اينها باز ميگردد به الله نه به پيغمبر يا علي؟
وقتي از اين هيئت عالي افتاء سؤال شده كه اگر كسي قبل و بعد از اذان بر پيغمبر صلوات بفرستد چه حكمي دارد؟ گفته است:
ذكر الصلوة و السلام علي الرسول قبل الاذان و هكذا الجهر بها بعد الاذان و مع الاذان من البدع المحدثة في الدين و قد ثبت عن النبي من احدث في امرنا هذا ما ليس منه فهو ردٌ و من فعل تلك البدعة و من أقرّها و من لميغيرها و هو قادر علي ذلك فهو آثم.
يعني صلوات فرستادن بر پيغمبر قبل از اذان يا بعد از اذان و يا در وسط اذان از بدعتهاي ديني است و هر كس در دين ما چيزي اضافه كند كه جزو دين نيست مردود است... و اگر كسي كه قدرت دارد جلوي اين فعل (يعني صلوات بر پيغمبر) را بگيرد ام اين كار را نكند گنه كار است. اگر كسي در وسط اذان الصلوة خير من النوم بگويد اين بدعت است لكن از بدعتهاي حسنه و فاعل آن گناه كار نيست اما اگر كسي در وسط نماز بعد از « اشهد ان محمداً عبده و رسوله » صلوات بفرستد اين كار حرام انجام داده چراكه مرتكب بدعت شده است.
در جلسهاي كه با روحانيون كاروانها داشتيم عرض كرديم كه ما بايد به جاي اين كه حالت تدافعي بگيريم حمله كنيم و همين مطالب را در اختيار حجاج قرار دهيم تا بفهمند كه اين وهابيت چه چهرهاي دارد و اين كه اساس وهابيت براي خاموش كردن شعائر اسلامي است به نام اسلام و اينها همان سياست بنياميه و معاويه را دارند كه گفت: قسم به خدا آرام نمينشينم تا روزي كه نام پيغمبر را زير خاك دفن كنم.
در حين مطالعه به مطلبي دست يافتم كه برايم بسيار قيمتي بود و آن اين كه«زيني دحلان» مفتي مكه ـ كه متوفاي 1305 هجري است و چندين كتاب نوشته كه در آنها حملههاي شديدي عليه وهابيت دارد و البته روحيهاي ضد شيعه دارد و متهم به تشيع هم نيست ـ در كتاب فتنة الوهابية ميگويد:
محمد بن عبدالوهاب دستور داد كه كسي حق ندارد بر روي منبر و پس از اذان، بر پيامبر صلوات بفرستد. مرد صالح نابينائي بود كه اذان ميگفت و پس از اذان بر رسول اكرم صلوات فرستاد، او را نزد محمد بن عبدالوهاب آوردند و دستور داد اين مؤذن نابينا را به جرم درود بر حضرت بكشند و بلافاصله او را كشتند.
زيني دحلان بعد از نقل اين داستان ميگويد:
و لو تتبعت لك ما كانوا يفعلون من امثال ذلك ملئت الدفاتر و الاوراق و في هذا القدر كفاية
يعني اگر بخواهم از اين جنايتهائي كه وهابيها انجام دادند بيان كنم دفاتر و كاغذها پر شود همين اندازه كفايت ميكند.
ما در بحث تثويب رسيديم به مرحلهاي كه اقوال علماي اهل سنت را اشاره كرديم. عبارتي از صنعاني و ابن قدامه نقل شد كه تثويب چيزي است كه أحدثه الناس، احدث يعني بدعت؛ واژه احدث را علماي اهل سنت در كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار صراحت دارند كه مراد از محدث و احدث، يعني بدعت گذاشتن.
بحث بدعت، كه امروز وهابيت دنبال ميكنند بحث پر ماجرائي است و اهل سنت هم غالبا دارند به طرف آنها كشيده ميشوند، همين بحث بدعت است كه متأسفانه بعضي از خوديها هم بدون توجه به زواياي كار، از بعضي از قضايا تعبير به بدعت ميكنند و من بحثي را به اختصار عرض ميكنم در رابطه با مصاديق بدعت كه امروز وهابيت پيشتاز اين قضيه است، روشن بشود و اين يكي از اساسيترين مباحثي است كه بايد مثل حمد و سوره حفظ كنيم و در غالب فتاواي تكفيري وهابيت، عمدتا علت كفر شيعه را ابتداع شيعه و گرايش شيعه به طرف امور بدعي ذكر ميكنند.
چند نمونه از مصاديق بدعت را كه ساعتها براي پيدا كردن آن وقت صرف شده است را از كتابهاي اصيل وهابيت، ذكر ميكنم. يكي از مواردي كه همواره به خاطر آن مورد اتهام بودهايم كه بدعت گذار و تابع بدعت هستيم، «مراسم و جشنها» است؛ يعني در ميلاد آقا رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام و شهادت آنان، مراسمي در شهرهاي شيعه نشين انجام ميگيرد. البته در ميلاد رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، غالب اهل سنت با شيعه هم صدا هستند؛ ولي در مراسم شهادت ائمه عليه السلام و رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، آنها تابع آقاي بخاري هستند و ميگويند هركس از دنيا برود فقط منسوبين او در سال اول وفات ميتوانند سه روز مراسم بگيرند و ختم و تشكيلات داشته باشند و بعد از سه روز را جائز نميدانند.
امام جمعه زاهدان سال گذشته در نماز جمعه گفت: علت اين كه ما با شيعيان در مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام همگام نيستيم، چون عقيده داريم مجلس عزاداري و ختم، فقط سه روز بيشتر نيست. بعد از اين كه امام حسين عليه السلام شهيد شد، موظف بودند سه روز براي او عزاداري كنند و بعد از او، سالهاي بعد را ما بدعت ميدانيم؛ عين عبارت ايشان است. يعني همان حرفي كه وهابيت هفتصد، هشتصد سال قبل آوردند.
تعبيري دارد بن باز مفتي اعظم عربستان سعودي كه 6 يا 7 سال پيش مرد و الآن به جاي او شيخ عبدالعزيز آل شيخ كه از نوادههاي محمد بن عبدالوهاب است، مفتي اعظم عربستان سعودي است، ميگويد:
لا يجوز الإحتفال بمولد الرسول و لا غيره، لأن ذلك من البدع المحدثة في الدين، لأن الرسول لم يفعله و لا خلفاؤه الراشدون و لا غيرهم من الصحابة و لا التابعون لهم بإحسان في القرون المفضلة.
جشن گرفتن براي ميلاد رسول خدا صلّي الله عليه و آله و غير او جايز نيست؛ زيرا آن از بدعتهايي است كه در دين ايجاد نمودهاند زيرا كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله و خلفاي راشدين و نه ديگر صحابه و تابعين در بهترين قرون اسلامي آن را انجام ندادهاند.
(أفتى الشيخ عبد العزيز بن عبد الله بن باز، الرئيس العام لإدارات البحوث العلمية و الافتاء و الدعوة والارشاد في السعودية في صحيفة الشرق الأوسط بتاريخ 3 / 12 / 1984 تحت عنوان" حكم الاحتفال بالمولد النبوي وغيره من الموالد)
احتفال يعني مراسم، چه مراسم شادي باشد و چه عزا. چون از بدعتهائي است كه در دين حادث شده؛ چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي خودش جشن تولد نگرفته است؛ و خلفاء راشدين براي خودشان و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جشن نگرفتند و ديگر صحابه هم نگرفتند؛ و نه تابعيني كه از صحابه تبعيت در قرون مفضله نيك كردهاند.
قرون مفضله را اينها سه قرن اول اسلام ميدانند. روايت جعلي كه اينها به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت ميدهند و ميگويند:
خير القرون قرني، ثم الذي يليه، ثم الذي يليه (يا ثم الذي يتلوه ثم الذي يتلوه)
بهترين قرنها، قرن من است، سپس قرن بعدي و سپس قرني كه بعد از آن خواهد آمد.
كه ما معتقد هستيم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم وجودشان رحمت بود و تفضلي از خداي عالم و منتي بود كه خدا بر بشر نهاد و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را براي بشر فرستاد و فوق او نعمتي نيست و لكن همان قرن رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، صحابه، قلب مقدس رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را خون كردند و بعد از او در همان قرن رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، صديقه طاهره سلام الله عليها و محسن عليه السلام به شهادت ميرسد. اميرالمؤمنين 25 سال خانه نشين ميشود و بعد از آن به تعبير آقايان، فتنه قتل عثمان پيش ميآيد و بعد قضيه شهادت امام مجتبي عليه السلام و امام حسين عليه السلام پيش ميآيد. بلكه بايد ميگفت شر القرون است قرني كه من هستم، بعد بني اميه ميآيد و بعد از آن بني عباس ميآيد.
خلاصه، واژه القرون المفضلة، به قول امروزيها يعني قرون طلائي؛ كه البته اختلاف است كه آنها 100 سال را قرن ميگويند يا 50 سال را.
بن باز دليلش اين است كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم براي خود جشن ميلاد نگرفته و خلفاء هم نگرفتند. ما همين جا بايد مچشان را بگيريم و ببينيم آيا عمل نكردن رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه، ميتواند منشأ تشريع باشد يا نه؟ مثلا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) همسرش را طلاق نداده، آيا ميتوانيم بگوئيم طلاق در كار نيست. خيلي از قضايا هست كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام نداده و خيلي از مكروهات را رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام نداده و بايد بگوئيم چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام نداده، ما بايد بگوئيم اين حرام است.
بحث ديگر «اصالة الإباحة في كل أمر» هست. اين را هم قرآن تأييد ميكند و هم سنت و هم سيره فقهاي شيعه و سني. حتي يك تعبيري از ابن تيميه پيدا كردم كه ايشان هم ميگويد اصل در اشياء، اباحه است و اگر حذري از طرف شارع نيامده باشد، ما نميتوانيم از پيش خود بگوئيم اين حلال است يا حرام است. ما بايد اين قضيه و استدلالي كه آقايان دارند را در مورد احتفال، همين را بگوئيم بدعت است و بگوئيم آيا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده كه احتفال و جشن ميلاد حرام است يا نه؟ ميگويند: نه. پس شما از كجا اين حرام را آوردهايد؟ اين از مصاديق قرآن است كه ميفرمايد:
و لا تقولوا لما تصف ألسنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علي الله الكذب...
به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مىشود (و چيزى را مجاز و چيزى را ممنوع مىكنيد،) نگوييد: «اين حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببنديد. سوره النحل (16)، آيه 116.
اين احتفال كه آقايان ميگويند حرام است اين را از كجا ميگويند؟ خدا گفته حرام است يا رسول اكرم؟ آيا همين قول شما به بدعت، بدعت نيست؟ خداي عالم مواردي را كه حرام و حلال بوده همه را شمرده و اين نشان ميدهد كه شما معتقديد دين اسلام دين ناقصي است. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حقائقي را و بعضي از محرمات را يادش رفته و يا قصور كرده معاذ الله و شما وهابيت، بعد از 1400 سال كشف كرديد كه اين حرام بوده و رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كوتاهي فرموده است. در حالي كه دين كامل شده بود: اليوم أكملت لكم دينكم. يعني چيزي كه مربوط به حلال و حرام است، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم همه را ابلاغ كرده است. يكي از چيزهائي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در روز غدير خم، به روايتي كه طبراني و سيره حلبي دارد، از مردم اعتراف گرفت كه اي مردم! آيا من در ابلاغ رسالت به شما كوتاهي كردهام؟ همه گفتند خير، بعد حضرت عرضه داشت: أللهم فأشهد كه من در ابلاغ رسالت كوتاهي نكردم. يا اگر شما ميگوئيد اين را از يك عمومي استفاده ميكنيد، شما كه چيزي نداشتيد اينجا. شما گفتيد: كه پيغمبر انجام نداده است. آيا كل شيء لم يفعله رسول الله فهو حرام، ميتوانيد اين را ثابت كنيد؟
الآن شما از هواپيما و ماشين و هزاران چيز ديگر استفاده ميكنيد كه در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبوده و شما الآن با قاشق غذا مي خوريد ولي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كار را نكرده. با ماشين، در حال احرام ميرويد حج عمره، كه يك عمل عبادي است، در حالي كه نه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و نه خلفاء راشدين و نه صحابه در قرون مفضله شما، سوار ماشين نشدند. پس چرا اينچنين ميكنيد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وقتي طواف ميكرد، روي خاك ها طواف ميكرد؛ پس شما چرا روي مرمر طواف ميكنيد؟ در نماز جمعه چرا از بلند گو استفاده ميكنيد؟ در حالي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و خلفاء راشدين استفاده نميكردند. اگر بنا است كه كل فعل لم يفعله رسول الله فهو حرام صحيح باشد، سنگ روي سنگ بند نميشود. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خليفه انتخاب نكرده، شما چرا خليفه انتخاب ميكنيد؟ او از تلفن استفاده نكرده، چرا شما استفاده ميكنيد و صدها چيز ديگر. كما اين كه وقتي تلگراف آمد، وهابيت فتوا دادند كه حرام و بدعت است؛ چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و خلفاء راشدين از تلگراف استفاده نكردند؛ بعد ديدند خيلي آبروريزي ميشود و همه دارند به آنها ميخندند، سريع فتوايشان را برگرداندند.
چند اشكالي كه ما در اينجا داريم اين است كه آوردهاند كه:
لأن الرسول لم يفعله و لا خلفاؤه الراشدون.
اين عدم فعل رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه، يعني يك امر عدمي، نميتواند منشأ وجود حرمت و وجوب باشد. بله فعل رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و فعل معصوم، فقط «لا يدل إلا علي الإباحة.» از احكام خمسه در عمل رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جز إباحه، چيز ديگري فهميده نميشود. حتي استحباب هم نميتوانيم بفهميم. ولي از جاي ديگري داريم كه شارع مقدس آمده «إصالة الإباحة» را براي ما تشريع كرده يا قاعدة «كل شيء لك حلال حتي تعرف أنه حرام بعينه» و «كل شيء لك طاهر حتي تعرف أنه قذر بعينه.»
اشكال ديگر اين كه، ايشان ميگويد: صحابه و تابعين در قرون مفضله انجام ندادند.
رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه عمل صحابه و تابعين را براي ما مصدر تشريع قرار نداده. ما ميبينيم خود صحابه و تابعين اين همه جدال و جنگ داشتند و اگر قرار باشد عمل صحابه را ملاك قرار بدهيم، مثلا اگر كسي بخواهد عمل عايشه و طلحه را ملاك قرار بدهد، واجب است در برابر خليفه زمان بشورد و شورش كند و اين هم در هر قرني سي إلي چهل هزار نفر را به كشتن ميدهد. اگر بنا است كه ملاك اين باشد و قول و فعل صحابه حجت باشد، اين مواردش است. اگر عمل صحابه حجت باشد، صحابه آمدند و عثمان را كشتند، پس بايد در هر زمان خليفه را بكشند. قطعا بدعتهائي كه اينها امروز گذاشتند، كمتر از بدعتهاي عثمان نيست. همان طور كه فتوا دادند خودشان بر كفر دولت آل سعود و گفتند اينها اهل بدعتاند. در حدود بيست سال اخير 5 يا 6 مورد علماي افراطي و تند رو عربستان سعودي، عليه دولت سعودي فتوا صادر كردهاند. كار به جائي رسيد كه هيئت كبار علماء، كه منزله مثلا شوراي انقلاب فرهنگي ما هستند، با مقداري قدرت بيشتر، آمدند فتوا صادر كردند كه علماي وهابي كه شب ميخوابند و صبح فتوا به تكفير ديگران ميدهند، فتاوايشان غير شرعي است. يعني خود مفتيان عربستان به جان هم افتادهاند، عدهاي طرفدار دولت و عدهاي مخالف دولت. يا مثلا فتواي عالي افتاي سعوي صراحت دارد كه:
لا يجوز الإحتفال بمن مات من الأنبياء و الصالحين و لا إحياء ذكراهم بالمواليد، لأن جميع ما ذكر من البدع المحدثة في الدين و من وسائل الشرك.
برگزاري مراسم عزا و نيز مراسم جشن براي هر يك از انبياء و صلحاء جايز نميباشد زيرا كه تمام اين موارد از بدعتهايي است كه در دين ايجاد شده و از موارد شرك به حساب ميآيد.
هم بدعت است و هم از وسائل شرك اما هيچ دليلي براي اين سخن خود نياوردهاند كه چرا بدعت است. و جالبتر اين كه همين هيئت افتاء ميگويد:
ذكر الصلاة و السلام علي الرسول قبل الأذان و هكذا الجهر بها بعد الأذان مع الأذان من البدع المحدثة في الدين.
صلوات فرستادن بر رسول خدا صلّي الله عليه و آله قبل از اذان و نيز با صداي بلند بعد از اذان و يا همراه با اذان از بدعتهايي است كه در ايجاد شده است.
ببينيد كار به كجا كشيده شده كه ميگويند: اگر شما قبل از اذان و در اذان و بعد از اذان بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درود بفرستيد، اين بدعت و حرام است.
يعني در زمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه اذان ميگفتند، كسي در وسط اذان صلوات نميفرستاد، قبل و بعد از اذان، كسي صلوات نميفرستاد. اينها مسخره است و در حقيقت اهداف اينها، همان اهداف دودمان بني اميه است كه ميخواهند نور اسلام و نور نبوت را خاموش كنند. حتي زيني دحلان كه مفتي مكه مكرمه است و متوفاي 1305 هجري است، كتابي دارد به نام «فتنه الوهابيه» كه كتاب خيلي خوبي است، در صفحه 20 ميگويد:
خود محمد بن عبدالوهاب بنيانگذار وهابيت، وقتي اين فتوي را داد كه كسي حق ندارد در كنار اذان، بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درود بفرستد، يك مؤذني بود نابينا، روزي رفت بالاي مأذنه و شروع كرد به اذان گفتن و روي عادتي كه داشت، در وسط اذان بر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درود فرستاد، محمد بن عبدالوهاب دستور داد اين مؤذن نابينا را از بالاي مأذنه كشاندند پائين و گردنش را زدند. اينها نشان دهنده اين است كه اهدافشان نابود كردن دين به نام دين است.
يا مثلا دعا در كنار قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به قصد اجابت، بدعت است. خيلي عجيب است كه انسان نميداند به حال اينها تأسف بخورد، گريه كند، يا شديدترين نفرينها را نثارشان كند. تعبيرشان اين است شيخ صالح فوزان كه عضو شوراي عالي افتاء است، ميگويد:
من البدع التي تقع عند قبة الرسول، كثرة التردد عليه.
از بدعتهاي كه در كنار قبر رسول خدا صلّي الله عليه و آله واقع شده است كثرت رفت و آمد به آن مكان است.
يعني هركس روزي دو سه بار برود حرم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و بياد بيرون، ميشود كثرت تردد و اين بدعت و حرام است. چرا؟ چون ما نداريم كه مثلا خلفاء راشدين روزي دو سه بار بروند كنار قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و بيايند؛ چقدر مسخره بازي است. اينها فتاوايشان چاپ شده و رفته روي اينترنت و ماهواره؛ اينها هيچ إبائي هم ندارند از گفتن اين فتاوا.
شيخ صالح فوزان عضو شوراي عالي افتاء فتواي ديگري داده و ميگويد:
كل ما دخل المسجد ذهب يسلم عليه هذا من البدع المحدثة.
اين كه انسان هر بار كه وارد مسجد النبي ميشود سلام به رسول خدا كند اين از بدعتهايي است كه ايجاد شده است.
و اگر در اين حين سلام كند به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين هم بدعت است. حالا اين را از كجا در آوردهاند خدا ميداند. اين تصريح قرآن است كه:
إن الله و ملائكته يصلون علي النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما.
خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مىفرستد اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملًا تسليم (فرمان او) باشيد.
سوره احزاب (33)، آيه 56.
اين آيه اطلاق دارد و نميگويد روزي يك بار يا هزار بار؛ بعد ميگويد:
كذلك الجلوس عنده و من البدع كذلك الدعاء عند قبر الرسول أو غيره من القبور مظنة أن الدعاء عنده يستجاب.
همچنين نشستن كنار قبر رسول خدا صلّي الله عليه و آله و دعا نمودن در آنجا با اين گمان كه دعا مستجاب ميشود و يا كارهاي ديگر از اين قبيل بدعت ميباشد.
همين طور اگر بنشيند كنار قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و همچنين در كنار قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ساير قبور، اگر دعا كند به اميد اين كه مستجاب شود، اين بدعت و حرام است. حالا دليل و مبنايشان چيست؟ نميگويند.
تعبيري دارد آقاي ناصر الدين الباني ميگويد:
اگردولت عربستان واقعا مدعي توحيد است و مدعي است كه ناشر تفكر توحيدي است، چرا قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را ويران نميكند؟ اگر راست ميگويد كه با شرك مبارزه ميكند و ميخواهد كه توحيد را در سراسر جهان منتشر كند، يكي از اسباب شرك، همين گنبد خضراء رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است.
اينها كه در سال 1344 قبرستان بقيع را تخريب كردند، تصميم گرفتند قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را هم خراب كنند، ولي دولت هاي اسلامي گفتند كه اگر به قبر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دست بزنيد، ما وارد جنگ خواهيم شد. از ترس دولت هاي منطقه، اينها دست به ضريح و گنبد سبز رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نزدند. يا مثلا عجيب تر اين كه:
لا يجوز إهداء الثواب بالرسول لا ختم القرآن و لا غيره.
اهداء ثواب به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و ختم قرآن و غير آن به رسول خدا صلّي الله عليه و آله جايز نميباشد.
فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج 9، ص 56
شما الآن ميخواهيد قرآن بخوانيد، سوره حمد و اخلاص و غيره و ثواب آن را اهداء كنيد به روح پاك رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، ميگويند اين حرام است. اين واقعا دردآور است. اخيراً هم فايلي را گذاشتهاند روي سايت اهل سنت زاهدان، كه هرگونه اهداء ثواب به انبياء و اولياء و اموات و ائمه عليهم السلام حرام است. چرا؟ چون صحابه اين كار را انجام ندادهاند و قرآن نخواندهاند كه ثواب آن را اهداء كنند به اموات.
جالب اين كه شيخ عثيمين كه مفتي شماره دو عربستان بود در زمان بن باز، ميگويد:
إفتتاح الندوات و المحاضرات بآيات من القرآن دائما كأنها سنة مشروعة هذا لاينبغي.
برگزاري نشستها و سخنرانيها با آياتي از قرآن كريم كه به طوردائم كه گويي آن از سنتهاي مشروع خداوند است جايز نيست.
اين كه حالا رسم است بر اين كه در اول مجالس و همايش ها قرآن ميخوانند، اين بدعت است؛ چون رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه در مجالس و همايش هايشان قرآن نميخواندند؛ قرآن دسته جمعي بدعت است.
باز هم شيخ عثيمين ميگويد:
قول صدق الله العظيم بعد الإنتهاء من قرائة القرآن بدعة.
صدق الله العظيم گفتن بعد از قرائت قرآن، بدعت است.
يا بن باز ميگويد:
كسي كه با تسبيح ذكر بگويد، بدعت و حرام است؛ چون رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم با تسبيح ذكر نميگفت؛ آقاي ابوبكر و عمر هم تسبيح نداشتند و با سر انگشتانشان ذكر ميگفتند.
اهل سنت چيزهائي را كه به نفع خودشان باشد انجام ميدهند؛ اينها جشن روز ملي ميگيرند؛ جشن روز ارتش دارند؛ جشن تأسيس دولت عربستان سعودي دارند و اينها هيچ يك بدعت نيست؛ ولي اگر كسي براي مبعث رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، كه براي نجات بشر بوده، جشن بگيرد، ميگويند: هذا من البدع المحدثة في الدين، اين از بدعت است.
در رابطه با بحث بدعت، عقيده وهابيت و برخي از اهل سنت را ديروز عرض كرديم. در رد اين عقائد، توجه به چند نكته ضروري است:
نكته اول: معناي بدعت چه از طريق شيعه و چه از طريق اهل سنت.
بزرگان اهل سنت به چه چيزي بدعت ميگويند؟ حتي ميگويند: تسبيح چرخاندن بدعت و حرام است و اين آيا شامل تعريف آنها از بدعت ميشود يا نه؟ در رابطه با بدعت، در كتابهاي لغت و كتابهاي تفسيري و غيره، ذيل آيه شريفه:
ما كنت بدعا من الرسل. من پيامبر نو ظهورى نيستم. سوره الأحقاف (46)، آيه 9
كتابهاي لغت اهل سنت مثل صحاح اللغه جوهري و لسان العرب و العين ابن فارس مفصل بحث كردهاند.
بدعت را اين گونه تعريف كردهاند:
إنشاء الشيء لا عن مثال سابق و إختراعه و إبتكاره بعد أن لم يكن.
ايجاد چيزي كه نه به شكل سابق و به اختراع و ابتكار بعد از آن كه از اول هيچ چيزي نبوده باشد.
يعني كار نو و عمل بي سابقه.
والبدعة في المذهب إيراد قول لم يستن قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدمة وأصولها المتقنة .
بدعت در مذهب وارد كردن سخني است كه گوينده و انجام دهنده آن در شريعت و مانند آن.
مفردات غريب القرآن، راغب اصفهانى، ص 39.
بدعت در دين، آن گفتار و كرداري است كه به صاحب شريعت، مستند نباشد؛ يعني انسان كاري را انجام دهد و به صاحب شريعت نسبت ندهد.
مرحوم سيد مرتضي رضوان الله عليه از فقهاي شيعه بدعت را اين گونه تعريف ميكنند:
البدعة زيادة في الدين أو نقصان منه من إسناد إلي الدين.
بدعت زيادت و يا نقصان در دين با قصد وارد كردن در دين.
رسائل سيد مرتضي، ج 2، ص 264، چاپ دارالقرآن قم.
طريحي ميگويد:
البدعة الحدث في الدين و ما ليس له اصل في كتاب و سنة.
بدعت چيز جديد در دين گويند كه دركتاب و سنت اصلي نداشته باشد.
عدهاي ديگر گفتهاند:
البدعة إدخال ما ليس من الدين في الدين.
بدعت يعني داخل كردن چيزي در دين كه در دين نيست.
كشف الإرتياب، ص 143 - جواهرالكلام، ج 2، ص 278.
ابن حجر عسقلاني از بزرگان اهل سنت ميگويد:
والمحدثات بفتح الدل جمع محدثة، المراد بها ما أحدث و ليس له اصل في الشرع، و يسمي في عرف الشرع بدعة و ما كان له اصل يدل عليه الشرع فليس ببدعة. البدعة في عرف الشرع مذموم بخلاف اللغة، فإن كل شيء أحدث علي غير مثال يسمي بدعة سواء كان مذموما أو محمودا.
محدثات به فتح دال جمع محدث است و مراد از آن هر چبزي است كه از نو ايجاد شود و در دين ريشهاي نداشته باشد و اين را در عرف اهل شرع بدعت مينامند. و آنچه كه در شريعت داراي اصل و ريشه باشد را بدعت نميگويند. بدعت نزد اهل شرع به خلاف اهل لغت كار مذمومي است چرا كه هر كاري كه بر خلاف آن شكلي بوده انجام شود را بدعت گويند، چه آن كار پسنديده باشد يا ناپسند.
فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 13، ص 253، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب.
آنچه كه حادث شده باشد و هيچ اصل و ريشهاي در شريعت نداشته باشد و در عرف شرع، به اين بدعت ميگويند؛ اگر يك اصلي يا اطلاقي باشد كه از او استفاده يك حكم شرعي بشود، از آن به بدعت تعبير نميشود. بدعت در عرف شرع مذموم است، اين بدعت چه پسنديده و چه ناپسند باشد در عرف مردم، اين را در عرف شرع بدعت گويند.
يعني تمام رواياتي كه در مورد حديث حوض است مثل روايتي كه از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه وقتي در روز قيامت ميبيند كه عدهاي از صحابه را به سمت آتش جهنم ميكشند، ميگويد عرضه داشتم به كجا ميبريد اينها را؟
إلي إين؟ قالوا: إلي النار، أقول و ما شأنهم؟ قالوا: قد أحدثوا بعد ما فارقتهم.
گفتند به سوي جهنم، گفتم چرا؟ گفتند اينها به بدعت روي آوردند بعد از آن كه از آنها جدا شدي.
يا در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه66 هست كه مسيب به براء بن عازب ميگويد:
لَقِيتُ الْبَرَاءَ بن عَازِبٍ رضي الله عنهما فقلت طُوبَى لك صَحِبْتَ النبي صلى الله عليه وسلم وَبَايَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فقال يا بن أَخِي إِنَّكَ لَا تَدْرِي ما أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ
خوشا به حالت كه همراهي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نصيبت شد، و در بيعت رضوان بودي؛ براء بن عازب كه از شخصيتهاي برجسته پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، برگشت گفت: خبر نداري كه ما چه بدعتهائي بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ايجاد نموديم.
الصحيح البخاري، الجامع الصحيح المختصر، ج 4، ص 1529، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا.
آيا بدعت ميتواند معروض تمام احكام خمسه باشد يا نباشد؛ يعني بدعت واجب، بدعت حرام، بدعت مستحب و مكروه و مباح؟ اين بحث را اهل سنت به دنبال حرف خليفه دوم كه وقتي نماز تراويح (نوافل ماه رمضان) را دستور داد به جماعت بخوانند، ديد كه مردم به جماعت ميخوانند، گفت:
قال عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هذه
عمر گفت: اين بدعت است ولي بدعت خوبي است.
الصحيح البخاري، الجامع الصحيح المختصر، ج 2، ص 707، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا ـ سنن كبري بيهقي، ج 2، ص 493 - فتح الباري، ج 4، ص 219 - عمدة القاري، ج 11، ص 125.
سپس آقايان اينجا گير ميكنند كه عبارت خليفه دوم را با عبارت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چگونه معنا كنند كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار.
هر چيز جديدي بدعت و هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است.
الدر المنثور، ج 3، ص 612، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي، الوفاة: 911 ، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1993ـ فتح القدير، ج 2، ص 267 - سنن كبري نسائي، ج 1، ص 550 - المعجم كبير طبراني، ج 9، ص 97.
نكته بعدي كه بايد توجه كنيم، عبارت است از اركان بدعت.
به دو نكته اساسي در ركن بدعت توجه شده است:
1- بدعت، يك ركنش تصرف در دين است؛ يعني چيزي را به نام دين وارد دين كردن؛ مثلا نافله ماه رمضان، به جماعت نبوده و انسان بيايد آن را به جماعت وارد دين كند؛ يا يك پارچه را به ضريح ببنديم به عنوان اين كه دين اين را مي گويد؛ حتي اگر شهادت ثالثه (أشهد أن عليا ولي الله) به عنوان ورود و تقييد در اذان گفته شود، نه به عنوان قول الله و شريعت.
2- اين كه در دين تصرف ميشود، ريشه در كتاب و سنت نداشته باشد؛ يا بخصوصه و يا بعمومه و إطلاقه؛ مثلا در رابطه با تهيه امكانات نظامي مدرن كه در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه نبوده و بهترين سلاحشان شمشير و نيزه بود و بهترين مركبشان قاطر و اسب بود؛ ولي الآن توپ و تانك و مسلسل و هواپپيماهاي بمب افكن و... استفاده ميشود؛ معمولا بر كشورهاي اسلامي نه تنها جائز، بلكه به عنوان تكليف شرعي است كه اينها را تهيه كنند و لازم و واجب است؛ حالا آيا اين بدعت است؟ خير؛ چون تهيه ادوات جنگي بشخصه در شريعت نيست؛ ولي بعمومه و اطلاقه هست:
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ.
هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازيد. سوره الأنفال، آيه 60.
آيه ميفرمايد: تا ميتوانيد خود را در برابر دشمن مجهز كنيد؛ حالا در آن زمان منحصر به شمشير و نيزه و تير بود؛ امروز اعم از آنها و بعضي ادوات جنگي مدرن است.
پس اگر آمديم در يك جا مسئلهاي را وارد شريعت كرديم و به عنوان يك امر لازم و مستحب يا به عنوان مباح شرعي، اگر در شريعت ريشه داشت، ولو به اطلاقه و عمومه يا به صورت اختطافه يعني از چند دليل، يك مطلبي را گلچين ميكنيم و آن را به شريعت نسبت ميدهيم؛ مثل شهادت ثالثه كه در قرآن نيست؛ ولي از آيات شريفه و روايات متعددي از شيعه و سني، استفاده ميكنيم كه امير المومنين عليه السلام، ولي الله است و از اين ادله استفاده ميكنيم كه:
أشهد أن عليا ولي الله
البته اگر ما آن را داخل و جزء اذان بدانيم، اين بدعت است؛ ولي اگر با ادله و استناد باشد، هيچ ايرادي ندارد.
اين دو مسئله روشن شد و آقايان اهل سنت ميگويند ما هر چيزي را، برچسب بدعت ميزنيم و بعد از بدعت، كفر و بعد از كفر هم، وجوب قتل را ثابت ميكنيم. مثل همان نابينايي كه در مأذنه بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صلوات ميفرستد و آقاي محمد بن عبد الوهاب گردنش را ميزند. فقط اتهام به بدعت نيست، اين زمينه ساز شرك و كفر و بعد اعدام و قتل است. اگر وهابيت بخواهند به تمام فتاواي محمد بن عبد الوهاب عمل كنند، بايد 90 % مسلمانان را واجب القتل بدانند. در سراسر دنيا، حدود 10 ميليون وهابي باشد و تعداد مسلمانان يك ميليارد و 400 ميليون نفر است. اين عده قليل در برابر تمام مسلمانان حكم قتل دادهاند. هيچ مسلماني نيست كه وقتي در اذان به نام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميرسد بر او صلوات ميفرستد چه شيعه و چه سني و زيدي و شافعي و...؛ لذا اينها نميتوانند با اين تعداد كمشان كاري بكنند و قطعا اگر وهابيت فرصت پيدا كنند، تمام مسلمانان را قلع و قمع مي كنند.
يكي از اصليترين بحثهاي ما، اجراي «أصالة الإباحة» است و غالب علماء كه از اين بدعت جواب دادهاند، از اين مسئله غفلت كردهاند و فقط حضرت آيت الله سبحاني در كتاب جديدش به نام «وهابيت، مباني فكري و كارنامه عملي» در مقدمه يك اشارهاي كردهاند و بنده هم سر نخ را از ايشان گرفتهام. اگر ما اصالة الإباحة را خوب بپرورانيم و ببينيم كه از آيات و روايات و اقوال علماء، چيزي را ميشود بدست آورد يا نه. حدود 12 ساعت گشتم و 2 صفحه كه شايد جديد و بكر باشد آماده كردم و بنده نديدم كسي بدين شكل در رابطه با وهابيت كار كرده باشد.
آيات:
خود آقايان اهل سنت و وهابت، استدلال به چند آيه دارند و همين طور بزرگان شيعه:
وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ...
چرا از چيزها [گوشتها] يى كه نام خدا بر آنها برده شده نمىخوريد؟! در حالى كه (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بيان كرده است! سوره الأنعام(6)، آيه 119.
خداي عالم آنچه كه حرام بوده، توسط قرآن يا پيامبرش، براي شما به تفصيل بيان كرده است. پس معلوم ميشود اگر ما در يك مسئله شك كرديم كه حلال است يا حرام؟ رجوع ميكنيم به كتاب و سنت، اگر در كتاب و سنت صراحت داشت بر حرمت، ميگوئيم: هذا حرام و إلا ميگوئيم: هذا حلال. مثلا: اگر كسي بخواهد چاي بخورد، مراجعه ميكنيم به كتاب الله، ميبينيم كه آيه در حرمت آن وجود ندارد، در سنت هم نداريم، پس اين از مصاديق قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ نيست و حكم به اباحه آن ميكنيم.
سوره انعام آيه 145 ميگويد:
قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
بگو: «در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمىيابم بجز اينكه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك- كه اينها همه پليدند- يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غير خدا [نام بتها] بر آن برده شده است.» اما كسى كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود، بى آنكه خواهان لذت باشد و يا زياده روى كند (گناهى بر او نيست) زيرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است.
سوره الانعام (6)، آيه 145.
من در آنچه خداي عالم به من وحي كرده از محرمات طعامي، چيزي نيافتم غير از....
از اين آيه مشخص ميشود كه هر حرامي بايد مستند به ما أوحي إلي النبي باشد، كتاباً أو سنةً و اگر ما در كتاب و سنت گشتيم و در مورد شرب چاي چيزي پيدا نكرديم، ميگوئيم: هذا خارج مما أوحي إلي النبي و هذا حلال.
و همچنين سوره إسراء، آيه 15:
وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.
و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.)
اگر چيزي حرام باشد و ما نتوانيم پيدا كنيم، معذب نميشويم:
وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ. ما هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه انذاركنندگانى (از پيامبران الهى) داشتند. سوره الشعراء (26)، آيه 208.
وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آَيَاتِنَا وَ مَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ. و پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاك نمىكرد تا اينكه در كانون آنها پيامبرى مبعوث كند كه آيات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز آباديها و شهرها را هلاك نكرديم مگر آنكه اهلش ظالم بودند! سوره القصص (28)، آيه 59.
اين آيات نشان ميدهد كه هرگونه اهلاك و انذار، قبل از حجت، صحيح نيست. پس آيات نشان ميدهد بر اين كه يا بايد جزء ما فصل لكم باشد يا ما أوحي إلي باشد يا حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا. اگر ديديم جزء هيچكدام نيست، ميگوئيم خارج از اينها عقلاً و شرعاً و قرآناً و سنةً، مباح است.
روايات:
در رابطه با روايات بايد گفت كه خود اهل سنت، روايات متعددي دارند. حاكم نيشابوري روايت كرده كه ابودرداء نقل ميكند كه:
ما أحل الله في كتابه فهو حلال وما حرم فهو حرام وما سكت عنه فهو عافية
آنچه را كه خداوند در كتاب خود حلال كرده حلال و آنچه را كه حرام كرده حرام و آنچه را كه بدون حكم گذارده در عافيت (بي اشكال و مباح) است.
المستدرك على الصحيحين، ج 2، ص 406، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، الوفاة: 405 هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا.
پس هر چه خداي عالم از آن ساكت شده و حلال يا حرام نشمرده است، شما را در عافيت قرار داده است يعني همان كل شيء لك مباح، كل شيء لك طاهر، كل شيء لك جائز، كل شيء لك حلال است.
حاكم نيشابوري ذيل روايت فوق كه آورديم ميگويد: هذا حديث صحيح الإسناد.
هرچه كتاب بگويد همان است؛ همچنين اگر سنت هم بگويد همان است؛ چون در قرآن هست كه:
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد سوره الحشر (59)، آيه 7.
يعني به سنت هم بايد عمل كرد و قرآن سنت را تائيد كرده است.
در سنن بيهقي همين عبارت مستدرك را آورده و اين را هم اضافه دارد كه:
فاقبلوا من الله عافيته، فإن الله لم يكن نسيا
از سوي خداوند عافيت بطلبيد چرا كه خداوند چيزي را فراموش نميكند.
سنن البيهقي الكبرى، ج 10، ص 12، اسم المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي الوفاة: 458، دار النشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة - 1414 - 1994، تحقيق: محمد عبد القادر عطا ـ مجمع الزوائد هيثمي، ج 1، ص 171.
وقتي خداي عالم، شما را در عافيت و مباح قرار داده، بايد اين تفضل و امتنان خدا را پذيرفت و خداوند فراموش كار نيست و اگر قرار بود چيزي حرام يا حلال باشد، آن را توسط پيامبرش ميفرستاد.
اين روايت را هيثمي آورده و ميگويد: إسناده حسن و رجاله موثقون.
اقوال علماء:
ابن حجر عسقلاني از استوانههاي علمي، اصولي و كلامي اهل سنت است و ميگويد:
وأن الأصل في الأشياء الإباحة
اصل در اشياء اباحه است.
فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 9، ص 656، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب.
اين خيلي روشن و واضح است؛ همان مطلب علماء ما است كه ميگويند: أصالة الإباحة.
همين تعبير را آقاي عيني دارد و ميگويد:
و لا شك أن الحرمة متأخرة عن الإباحة؛ لأن الأصل في الإشياء الإباحة.
شكي نيست كه حرمت متأخر از اباحه است چرا كه اصل در اشياء اباحه است.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 5، ص 49، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني، الوفاة: 855هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
همچنين آقاي قرضاوي كه مرجع تقليد أكثريت آقايان اهل سنت و رئيس مجمع مسلمين جهان هم هست، در كتاب خود ميگويد:
الأصل في الإشياء الإباحة.حكم الغناء في الإسلام، ص 5.
بعد آيات و رواياتي را كه ما عرض كرديم در آنجا هم مطرح ميكند.
ابن تيميه، بزرگ تئورسين وهابيت، در كتاب مجموع فتاوايش صراحت دارد كه:
فلا دين إلا ما شرع الله ولا حرام إلا ما حرمه الله
دين به جز آنچه كه خداوند مشروع ساخته نيست و حرامي غير از آنچه خداوند حرام ساخته نيست.
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 11، ص 631، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، الوفاة: 728، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي.
باز هم معناي ديگري از همان عبارت الأصل في الإشياء الإباحة را ميگويد.
يكي از محكمترين و قويترين دلائل ما، كه هم عقل ميپسندد و هم قرآن و شرع، و خيلي هم مطلبش واضح است و نيازي به دليل زيادي ندارد، همين إصالة الإباحة است كه علماء بزرگشان هم در كتابهاي خودشان دارند.