مناظرات دكتر سيد محمد حسيني قزويني

با شبكه وهابي «المستقلة»


پيرامون كيفيت شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها

 

پيش‌گفتار:

تاريخ اسلام بين واقعيت و دست يافته‌‌ها

حوادث و وقايع، تاريخ مسلمانان را از ويژ‌گي‌ و برجستگي‌هاي منحصر به فردي برخوردار ساخته است. ارتباط با دين، شريعت، و سيره پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله از بارزترين‌ آن‌هاست؛ زيرا هم‌زمان كه تاريخ نگار غير اسلامي در حال ثبت يادمان پادشاهان و فرهنگ قوم و قبيله خود مي‌باشد همتاي اسلامي او، حركات و رفتار پيامبر اسلام را محور ثبت و ضبط رويداد‌هاي تاريخ قرار داده است.

از امتيازات ديگر تاريخ اسلامي فراواني موضوع و حادثه است؛ و در اين راستا واقعه‌اي را نمي‌يابيم، مگر اين‌كه انبوهي از مطالب فراواني را از ديد‌گاه‌هاي مختلف به خود اختصاص داده است، و حال آن كه اين تاريخ به دور از هرگونه أسطوره و خرافه‌هايي است كه كتاب‌هاي تاريخ و فرهنگ‌هاي ديگر به آن مبتلا هستند.

نكته ديگري كه در تاريخ اسلامي داراي اهميت و توجه ويژه‌ مي‌باشد، آگاهي و دسترسي كامل و صحيح به قضايا و حوادث تاريخي به همان‌ صورت حقيقي به وقوع پيوسته است. و اين آشنايي، مشروط به بررسي عميق و اشراف كامل بر كيفيت دست‌يابي به حوادث و عواملي است كه در راه رسيدن اين وقايع به دست ما و تأثيراتي كه در نقل آن‌ها وجود داشته، سهم داشته‌اند كه اين مهم به عهده علم تاريخ است.

شايد بتوان از راه تأمل در تاريخ مدوّن، به پاره‌اي از نقيصه و خللي كه در آن ايجاد شده پي‌برد. پژوهش‌گر جوياي حقيقت، به وضوح پي مي‌برد كه در سير وقايع رخ داده در تاريخ، حلقاتي مفقود گرديده و بين حقايق آن از حيث تسلسل زماني، خلاء ايجاد شده است.

وقايعي در تاريخ ثبت شده است كه دچار نقص گرديده و فصول آن كامل نشده است؛ به عنوان مثال مي‌توان به جنگ‌هاي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اشاره نمود كه پژوهش‌گر در مواجهه با آن با سؤالاتي روبرو مي‌شود كه در كتاب‌هاي تاريخي براي آن پاسخي نمي‌يابد... .

هم‌چنين است شجاعت‌ و نام ‌آوري‌هاي امير المؤمنين عليه السلام در ميدان‌هاي نبرد و غير آن؛ ‌چون بندگي‌ و عبوديت او براي حق، طهارت وجدان، پاكي بصيرت، حرارت ايمان و ياري او بر مظلوم و محروم؛ نكاتي كه تاريخ، آن را به شكل واضح بيان ننموده و تفاصيل و جزئياتش را از ما مخفي نگه داشته است.

از موارد ديگر ابتلاي تاريخ به تحريف، حادثه روز غدير است. اتّفاقي كه از مهم‌ترين حوادث تاريخ اسلام به شمار رفته و شاهد عنايت خاص رسول خدا صلي الله عليه وآله بر آن هستيم، ماجرايي كه پيامبر اكرم در مسير تحقق آن رنج‌ها و مشقت‌هاي فراواني متحمل گشت و با وجود تهديدات فراوان توانست در آن اجتماع بزرگ، آخرين خطبه خود را ابلاغ نمايد. خطبه‌اي كه بعد از آگاهي از سوي خداوند به نزديكي سفرش به ديار باقي و گرفتن تعهد از او در جهت كامل نمودن رسالت، در جهت دوام و بقاء بخشيدن به اسلام و راه ارزشمند آن صورت گرفت، تا با اين اعلام عمومي و گردن نهادن مردم، آنان را از خطر ضلالت و انحراف و فروغلطيدن در تاريكي‌هاي هوا و هوس، بيمه نمود و با تعيين رهبري بعد از خود، حجت را برآن جمعيت تمام نمايد؛ اما... .

همين مشكل در ماجراي سقيفه رخ بر‌مي‌نمايد، واقعه‌اي كه از خطرناك‌ترين حوادث در طول تاريخ اسلام به شمار مي‌آيد و نقش مهمي را در تعيين مسير اسلام بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله بازي نموده است، موضوعي كه هم‌چنان سؤالات فراواني را فرا روي ما قرار داده و اصل مشروعيت آن را زير سؤال برده و مروري بر حوادث به وقوع پيوسته در آن، نتايج حاصله از آن را به چالش مي‌كشد.

تاريخ اهل بيت عليهم السلام را نيز نمي‌توان ناديده گرفت و از آن چشم پوشي كرد، چرا كه با وجود تمام جايگاه و منزلتي كه آنان در تثبيت اركان و استمرار راه آن در اسلام داشته‌اند و آيات و رواياتي كه در باره آنان مبني بر وجوب دوستي آنان و... نازل گرديده است؛ اما باز شاهد كوتاهي تأمل برانگيز مورخين در بيان اين مقطع از تاريخ هستيم.

و وقايع و حوادث بسياري وجود دارد كه تحريف، تشويش و اضطراب، صورت حقيقي آن‌ها را دگرگون و تيره ساخته است؛ از قبيل بعضي از ماجرا‌هاي سيره نبوي صلي الله عليه وآله... .

چگونگي قتل عثمان توسط انقلابيون و نقش گروهي از بزرگان صحابه و فتنه‌اي كه در قبال آن برانگيخته شد... .

داستان عبد الله بن سبأ، و تناقضاتي كه از ناحيه تاريخ نگاران در آن به چشم مي‌خورد و اصراري كه وهابيت بر ارتباط او با تشيّع داشته و اين علي‌رغم ظهور و امتداد تشيع و همراه با تاريخ اسلام است... و بسياري از حوادث و وقايع ديگر كه نهايت دگرگوني و تغيير در آن رخ‌ داده و به صورت نادرست ثبت شده است مانند جنگ‌هاي اصحاب ردّه، ماجراي مالك بن نويره، و ساختن وقايع جعلي ديگر، مانند افسانه‌هاي قهرماني‌ خالد بن وليد، و نقش او در جنگ‌ها و فتوحات اسلامي... .

از طرفي ديگر در نقل برخي وقايع تاريخي به حدي دچار اختلاف گرديده‌اند كه نتايج و احكام حاصله از آن بر حسب نحوه بيان آن قابل تغيير است، مانند مسائل مطرح پيرامون حضرت زهراء سلام الله عليها و مخالفت‌هاي آن حضرت با شيخين (عمر و ابو‌بكر) و به كارگيري نيروي قهر و غلبه از سوي آن‌دو در برخورد با آن حضرت و ايجاد نارضايتي و خشم آن بزرگوار از آنان.

بي ترديد اين نقص تاريخي، زائيده فرايند و عوامل مختلفي بوده كه سهم به سزايي در شكل گيري وضعيت كنوني تاريخ داشته است.

عوامل مؤثر در شكل گيري تاريخ به شكل كنوني

1 ـ اجتهادات (آراء و نظرات شخصي)

محقق و پژوهش‌گر تاريخ اسلامي با تفحص و امعان نظر و تحليل تاريخ به خوبي در مي‌يابد كه بسياري از وقايع و حوادث موجود در آن، محصول آراي شخصي تاريخ نگاران است.

عوامل  باعث دخالت اين امر در ترسيم تاريخ به شكل موجود را مي‌توان اين‌گونه برشمرد:

أ ـ ممانعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) از بيان بعضي حقائق تاريخي

از مهم‌ترين عواملي كه در شكل‌گيري تاريخ فعلي نقش به سزايي داشته است، اجتهاد بعضي از صحابه در مانع شدن از بيان حقايقي است كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به هنگام بيماري منتهي به رحلتش، قصد بيان آن را داشته بوده است.

آن حضرت قصد داشت تا با نوشتن مطلبي، هدايت امت را تضمين نموده و از ضلالت و انحراف آنان پيش‌گيري نمايد ([1])، چرا كه آن حضرت منويّات و برنامه‌هايي در سر داشت ـ خصوصاً براي رهبري امت بعد از پيامبر ـ تا به اين شكل تصويري از آينده اسلام ترسيم نمايد كه از تغييرات بعد از رحلت آن حضرت جلوگيري به عمل آورد. ولي بعضي صحابه مانع شده، و با اين اقدام خود، به شكل عجيبي در روند و مسير حركت اسلام تغيير ايجاد نمودند.

ب ـ معدوم نمودن احاديث و روايات

عامل ديگري كه از نظر اهميت كمتر از عامل اول نبوده، اجتهاد بعضي از صحابه در معدوم ساختن و از بين بردن نصوص و روايات صادره از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله است. و نيز سوزاندن قرآن‌هاي صحابه عصر اول كه در برگيرنده ميراث ارزشمندي از حقيقت‌ها در رابطه با وقايع و اسباب نزول و معاني آيات و سوره‌هاي قرآن بود، كه مي‌توانست ترسيم تاريخ اسلام را به شكل ديگري رقم زند.

ج ـ ممانعت از تدوين احاديث

از ديگر عوامل مؤثر در تولد تاريخ اسلامي كنوني اسلام، اجتهاد بعضي از صحابه در ممانعت از جمع آوري و تدوين احاديث نبوي است، و بدون شك اين ممانعت منحصر به روايات مربوط به اقوال پيامبر اكرم نشده، و تمام رواياتي كه حالات دروني و عكس العمل‌هاي آن حضرت را ثبت كرده بود نيز مي‌شد...

د ـ ممانعت از نقل حديث و ايجاد محدوديت براي راويان

موضوع مورد بحث ما به ماجراي ممانعت از جمع آوري و تدوين روايات پيامبر منحصر نمي‌گردد، بلكه به سياست ممانعت از نقل حديث و ايجاد محدوديت‌ها براي راويان نيز تسرّي پيدا نموده است. عامل اساسي ديگري كه در تغيير نتايج تاريخ اسلام ما نقش به سزايي داشته است. بعد از رحلت نبي مكرّم صلي الله عليه وآله به سوي رفيق أعلى، سنّت آن حضرت بالغ بر يك قرن با اين درد و محنت دردناك مواجه بود. ([2])و زماني اين ممنوعيت و محدوديت برداشته شد كه ديگر عصر صحابه به پايان رسيده بود و اين يعني: ورود تمام احتمالات از قبيل تحريف و جعل و نابود سازي روايات و غير اين‌ها بدون هرگونه مانع بازدارنده، و اين ممانعت‌ها منحصر به كلمات و احاديث رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود، بلكه شامل بسياري از وقايع و حوادث آن زمان مي‌شد؛ خصوصاً اگر آن حادثه به اهل بيت عليهم السلام و قهرماني‌هاي امير المؤمنين عليه السلام مرتبط ‌گردد.

2 ـ سياست حكومت‌ها

ديگر عنصر و عامل اساسي در تأثير شگرف بر تدوين تاريخ اسلام به شكل فعلي آن، حكومت‌هاي پياپي در دولت اسلامي بودند. نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه دولت اموي با سابقه اولين تدوين در حديث و تاريخ، پس از پايان دوره رفع ممنوعيت از حديث، و در سايه سياست تدوين اولين تاريخ اسلامي، كه گرايش و تمايلات اين حكومت بر كسي پنهان نيست ـ خصوصاً گرايش رويارويي و دشمني با اهل بيت عليهم السلام، و سياست تلاش در جهت ايجاد جعل و تحريف و نيرنگ و تطميع و تهديد حكومتي ـ آثار خود را بر جاي جاي تاريخ باقي گذارده است.

و به دنبال آن حكومت عباسي و سياست دو‌گانه آن در تمام عرصه‌ها جهت باقي ماندن در عرصه حكومت براي طولاني‌ترين زمان ممكن. سياستي كه از يك سو دشمني شديد با دودمان اميه را به جهت تخاصم در تصاحب كرسي حكومت با يكديگر را دنبال مي‌كرد، و از سوي ديگر تلاش در جهت بازگرداندن حقوق از دست رفته اهل بيت عليهم السلام با شعار «الرضا من آل محمد عليهم السلام» را همراه با جهت‌گيري واقعي در مسير دست‌يابي به حكومت و باقي ماندن بر گرده مسلمانان تظاهر مي‌نمود.

اين دو حكومت و هوادارانشان همان‌سان كه قلم‌ها را در مسير حركت خويش به خدمت مي‌گرفتند، تمام اصول تاريخي كه با گرايش‌هاي خود موافق نمي‌ديدند را نيز از مسير راه خود بر مي‌داشتند.

از همين‌جا پي مي‌بريم كه تاريخ در خلال اين مرحله با ضعف اساسي مواجه گشته و تأثير منفي خود را بر دوره‌‌هاي بعدي خود نيز گذارده است، از اين رو صفحات تاريخ را مي‌نگريم كه با انبوه تهمت‌ها و اباطيل كه از تعصبات ريشه‌دار سرچشمه مي‌گيرد سيراب گشته است، و سخاوتمندانه از ‌آن‌چه كه مربوط به مجالس لهو و لعب و فكاهيات حكّام مي‌شود سخن گفته است، در حالي كه در باره امور با اهميتي كه باعث عزت و شوكت مسلمانان و راز وحدت و قوت و فزوني ميراث فرهنگي آن‌ها مي‌شود كم‌تر سخن به ميان آورده است. و جاي بسي تأسف است كه بعضي تاريخ‌ نويسان با امور واقعي غير قابل تشكيك، در متون و آثار تاريخي اين دو برهه از زمان، با حساسيتي بيش از دشمن خود برخورد ‌كرده‌اند و هر گونه نقد و مناقشه صحيح را برنتافته‌اند. و اين به خاطر آگاهي از حقيقت ماجرا و مقدار اعتبار اين قضاياست، از اين رو نتوانسته‌اند بين حوادث و اتفاقات به طور صحيحي ارتباط برقرار سازند.

3 ـ عقائد و زيربناهاي فكري

گرايش‌ها و تمايلات فكري در كتابت و نوشتار تاريخ اسلامي تاثير آشكار مي‌گذارد، تاريخ‌نگار غالباً بر اساس معطوفات و رسوبات ذهني گذشته خود به ثبت آن مي‌پردازد، به عنوان مثال به يكي از اين موارد كه مسأله خلافت و نص است اشاره مي‌كنيم...،ذهبي در اين زمينه مي‌گويد: «آن‌چه كه نزد ما و علماي ماست، لازم است آن را مخفي و كتمان ، بلكه معدوم و ريشه كن سازيم تا قلب‌هاي ما از آن پاك و مصفّا گشته و مملو از محبت و رضايت از صحابه گردد، و اين كتمان بر همه عامه و تك تك علماء لازم و واجب است» ([3]).

ابن حجر مي‌گويد: >تاليفاتي از سوي بعضي اشخاص مانند: ابن قتيبه صادر گشته است كه با تمام منزلتي كه دارند اما سزاوار است مطالبي را كه از ظواهر مطلب برداشت مي‌شود را نقل نكنند، و اگر چاره‌اي جز نقل آن نمي‌بينند آن را طبق قواعد اهل سنت بيان كنند.< ([4]).

طبري مي‌گويد: >هشام از ابي مخنف نقل مي‌كند كه يزيد بن ظبيان همداني برايم نقل كرد: زماني كه معاويه به حكومت رسيد محمد ابن ابي بكر نامه‌هايي به معاويه بن ابي سفيان نوشت كه من از بيان آن‌ها كراهت دارم چرا كه عامه و اهل سنت تحمل شنيدن آن را ندارند< ([5])، و نيز مي‌گويد: >واقدي در سبب بازگشت مصري‌ها به سوي عثمان با چوب‌هايي كه در دست داشتد دلايل بسياري را ذكر مي‌كند كه بعضي از آن‌ها قبلا ذكر شد، و از جمله آن‌ها مطلبي است كه به خاطر زشتي آن از بيانش كراهت دارم.< ([6])، و نيز گفته است: >بسياري از دلايلي كه قاتلان به عنوان بهانه در قتل عثمان بيان كردند را ما نيز ذكر كرديم و از نقل بسياري از آن‌ها نيز به دلايلي صرف نظر نموديم< ([7]).

حساسيت و اهميت بعضي از وقايع در تاريخ اسلام

همين اثر گذاري‌هاي مورخان در تاريخ باعث گرديد تا فرقه‌ها و مذاهب گوناگون به وجود آيند.

كتابت و تدوين تاريخ اسلام به شكل و صياغ كنوني، غموض و ابهاماتي را در بعضي از وقايع مهم تاريخي به جاي گذارده است؛ چرا كه قضايا و حوادث مهمي هستند كه به علت اهميت و حساسيت آن مي‌تواند تبعات و آثار مختلفي از جهت اختلافات مذهبي ميان مسلمانان به جاي گذارده و نشان‌گر عمق اختلاف ميان آن‌ها گردد...، در صدر اين قضايا حادثه هجوم و حمله به خانه حضرت زهراء سلام الله عليها و هتك حريم آن حضرت بود...

قصد ما به محاكمه كشاندن عوامل هجوم نيست، بلكه در صدد هستيم تا به عنوان حادثه‌اي‌ تاريخي، نظري در حقيقت و واقعيت امر داشته باشيم. بر اساس اقتضاء نصوص تاريخي اصل وقوع هجوم و هتك حرمت آن حضرت قطعي و مسلم است؛ لكن جزئيات دقيق ماجرا به شكل واضح به دست ما نرسيده است.


 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

چهارمين شب مناظره

و اولين شب حضور دكتر سيد محمد حسيني قزويني

 

سخن هاشمي مدير شبكه:

مقدمه:

هاشمي: عزيزان بيننده در اين قسمت از برنامه نوبت به بحث و مناقشه در استدلال‌ها و براهين و آراء و روايات مختلف شيعه در موضوع تعرّض و هجوم به [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله عليها] مي‌رسد. در اين قسمت قصد داريم تا مقدار اعتبار رواياتي كه شيعه در اين باره استناد مي‌كند را بررسي كنيم و ببينيم اين مدارك و مستندات تا چه اندازه از صحت و اعتبار برخوردار است. موضوعي كه [طبق ادعاي شيعه] بر اثر دشمني‌هاي ابو بكر و حمايت‌هاي عمر بن خطاب منجر به شكستن پهلو و سقط جنين و به آتش كشيدن خانه [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله عليها] شده است.

اين مناظره، تاريخ اسلام را در قرون ابتدايي آن، باز خواني مي‌كند. مناظره‌اي كه بر اساس بحث و گفت‌گوي آزاد و نقد جسورانه پاگرفته و از تجربيات كشور‌هاي اروپايي در نقد و بررسي الهام ‌گرفته است. در فرهنگ‌ اين سرزمين [غرب و اروپا] سعي بر آن است تا ميراث ديني خود را بر اساس جسارت و عقلانيت، اما در كانال گفت‌گوي آزاد و صريح، ترويج داده و فرهنگ تسامح و تساهل و صلح و آشتي را در جوامع عربي و اسلامي گسترش دهند. و با اين روش سعي كنند تا منطقي را كه از راه تعصب و جمود به زور و خشونت و تتنفر از يك‌ديگر منتهي مي‌شود را نفي و با آن برخورد نمايند.

خوش‌آمد به ميهمانان برنامه:

ميهمانان ما در اين برنامه كه هم اكنون سرگرم انبوه برگه‌ها و كاغذ‌هاي خود هستند ـ و به همين علت ممكن است پاره‌اي از مشكلات در خلال برنامه در گيرندگي ميكروفون‌ها پيش آيد. ـ جناب آقايان: حسن الحسيني از «جمعيت الآل والأصحاب» از كشور بحرين، و شيخ محمد الخزاعي «سياست‌مدار عراقي» و دكتر محمد مصطفى ابو شوارب «رئيس بخش زبان عربي دانشكده پرورش دانشگاه اسكندريه» و آية الله شيخ محمد على جناحي از «علماء شيعه عراق».

در برنامه امروز سعى داريم تا به صورت ريشه‌اي‌تر به نقد و بررسي حادثه هجوم به خانه خانم فاطمه زهراء [سلام الله عليها] بپردازيم تا از اين طريق به نظر نهايي ميهمانان برنامه مناظره برسيم.

اجازه دهيد برويم سراغ موضوع اصلي برنامه يعني: مناقشه در موضوعي كه مورد ادّعاي شيعه است و همواره از آن سخن مي‌گويد و آن مطالبه نمودن فدك از سوي [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] به عنوان ميراث خود و موضع آن خانم در قبال بيعت با ابوبكر خليفه مسلمانان.

براي اطلاع آن‌دسته از بينندگاني كه تا اين قسمت از برنامه‌ها موفق به همراهي برنامه مناظره ما نشده‌اند بايد عرض كنم كه برادران شركت كننده شيعه ما در اين مناظره يعني: آقايان شيخ خزاعي و شيخ جناحي هم‌چنان به دنبال يك دليل از خطبه‌هاي امام علي [عليه السلام‌] و احاديث او در اين زمينه هستند؛ تا بتوانند ثابت كنند كه امام علي [عليه السلام‌] حادثه هجوم به همسرشان را يادآور شده‌اند. و نيز در جست‌وجوي يك مصدر از كتاب‌هاي اهل سنت هستند تا بتوانند واقعه هجوم و مباحث اساسي در اين موضوع را يعني: آتش زدن خانه و شكستن پهلو و سقط جنين را ثابت كنند.

اشكال در استناد شيعه به نامه‌اي كه دلالت برهجوم دارد:

1- مدرك از نهج البلاغه نبوده در حالي كه از اين منبع، مدرك خواسته شده بود:

ديروز آية الله جناحي و شيخ محمد الخزاعي نامه‌ منسوب به امام علي [عليه السلام‌] را به عنوان سند مورد بحث ارائه نمودند و اظهار داشتند: اين نامه از نهج البلاغه است و خطاب به خليفه اول در موضوع و پرونده فدك صادر گرديده است، در حالي كه مشخص شد اين نامه از نهج البلاغه نمي‌باشد.

اين نامه كه مورد قبول قرار نگرفت محتوي هجوم شديد ابو بكر و عمر بن خطاب بود و آن‌ها را اهل ضلالت و گمراهي دانسته و متهم به در سينه داشتن كينه‌هاي بدر و خون‌خواهي از جنگ اُحد نموده است. خليفه اول يعني: ابو بكري كه هم‌نشين و هم‌راه پيامبر صلى الله عليه [وآله] وسلم در غار بود، و خليفه دومي كه فاتح سرزمين‌هاي عراق و فارس و شام و مصر و بيت‌المقدس و ليبي و بخش وسيعي از آسياي ميانه بود. دو شخصيتي كه هر ‌دو به نوبه خود در تلاش براي خون خواهي كشته شدگان جنگ بدر و اُحد بودند، و اصلا آن‌دو نفر در آن مقطع زماني در صف مقابل پيامبر صلي الله عليه [وآله] وسلّم در جنگ قرار نداشتند.

اين نامه به طور ناگهاني به قسمت سوم برنامه رسيد، و دكتر ابو شوارب آن را به علت جعلي بودن و مورد تحريف قرار گرفتن، باطل و مردود دانست.

2- در اين نامه تصريح و يا اشاره‌اي به جزئيات هجوم نشده است:

همان‌طور كه هميشه اين‌گونه بوده است در اين نامه نيز حتي يك مورد تصريح و يا اشاره‌اي به اين حادثه و هجوم به خانه خانم فاطمه [سلام الله عليها] و موضوعات اساسي مطرح در آن يعني: آتش گرفتن خانه و شكستن پهلو و سقط جنين نشده است.

اعلام مركز «الأبحاث العقائدية» پيرامون وجود نداشتن نص واضحي براي موضوع هجوم:

همان‌طور كه به شيخ محمد الخزاعي و بينندگان عزيز وعده نمودم تا در اين برنامه،‌ كتاب منتشر شده از سوي مركز «الأبحاث العقائدية» وابسته به مرجع اعلاى اكثر شيعيان در زمان حاضر، يعني: حضرت آية الله العظمى سيد على سيستاني، پيرامون علت وجود نداشتن هر‌گونه نص واضح و آشكاري در موضوع مورد بحث را قرائت نمايم.

نكته قابل توجه ـ شيخ الخزاعي ـ اين است كه در كتاب منتشر شده از سوي اين مركز، نكاتي بيان شده است كه لازم است، خوب به آن‌ها توجه نماييد، و شما بينندگان عزيز در تونس و تهران هم خوب به اين نكته دقت كنيد كه اين مركز در باره علت احتجاج ننمودن امام علي [عليه السلام‌] و عدم ذكر موضوع هجوم به همسرش حضرت زهراء [سلام الله عليها] و شكسته شدن پهلويش و سقط جنينش، [در اين كتاب] چه گفته است.

اسم اين كتاب: «مأساة الزهراء عليها السلام» تأليف سيد جعفر مرتضى عاملي است. نويسنده اين كتاب در جلد اول، در ابتداي صفحه 204 مي‌گويد:

اين امر بر كسي مخفي نبوده تا نياز به تبيين [امام]علي بن أبي طالب داشته باشد.

با توجه به سؤال بعضي درباره علت عدم استناد علي عليه السلام به اين واقعه در احتجاجات خود با ديگران، در حالي كه اين موضوع مي‌توانست به عنوان حجتي قوي و مهم بر عليه آن‌ها (عمر و ابوبكر) به كار رود و عواطف عمومي را از جهات مختلف بر ضد آن‌ها بشوراند. از اين‌رو در توضيح اين ابهام مي‌گوييم:

1 ـ اين امر بر كسي مخفي نبوده تا [امام] علي عليه السلام بخواهد آن‌ را براي ديگران بيان نموده و از آن‌ها خبر دهد. و لازم نبود در احتجاجات آن حضرت همه اتفاقات و وقايع رخ داده شرح داده شود؛ به خصوص مسائلي كه براي همه واضح و آشكار بوده است.

بيان ماجراى هجوم از سوي آن حضرت برانگيزاننده عواطف بود، اما سيره و روش علي بن أبي طالب صبر و مدارا بود تا اوضاع به مقابه مسلحانه كشيده نشود.

2ـ وضعيت و شرايط آن زمان قدرت تحمل برانگيختن عواطف و احساسات را نداشت، بلكه در آن شرايط آن‌چه كه بيش از هر چيز لازم بود مدارا و آرام سازي جو و فضاي متشنج بود، تا آب از سر نگذشته و به سيل نيانجامد، كه در آن صورت با امر رسول الله صلى الله عليه وآله مبني بر لزوم سكوت و عدم قيام مسلحانه مخالفت صورت مي‌گرفت. و اين خود موجب تضعيف دين و فراهم شدن شرايط براي هجوم به اسلام مي‌گرديد، نكته‌اي كه خود امير المؤمنين عليه السلام نيز در نهج البلاغه و جا‌هاي ديگر به آن تصريح نموده است.

امام علي عليه السّلام واقعه را به شكل آرام بيان نموده است.

3ـ جناب شيخ محمد الخزاعي دقت كنيد! ايشان [در كتابشان] مي‌گويد: چرا مي‌‌گوييد اين موضوع ذكر نشده است؟ در حالي كه امام عليه السلام هر گاه كه مانعي براي بيان اين موضوع نمي‌ديدند آن را بيان مي‌داشتند، منتها با بياني نرم و آرام؛ چون خلافت امر شخصي نبود كه با يك عذر خواهي و پوزش قابل اغماض و بخشش باشد.

دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله به علي بن أبي طالب مبني بر صبر و مدارا:

4ـ وي [در كتاب «مأساة الزهراء»] مي‌گويد: براي آن حضرت بيان و تذكر مخالفت‌هاي ـ ابو بكر و عمر ـ با اوامر خداوند و رسولش صلى الله عليه وآله بيش از بيان وقايع و حوادث اتفاق افتاده براي همسرش اهميت و اولويت داشت؛ زيرا معيار و مقياس حق و باطل همين است. آزردگي‌‌هاي شخصي ـ منظور: هجوم به خانه خانم فاطمه رهراء ـ و رنجش‌هاي روحي، با بعضي كلمات شيرين و محبت آميز، و خضوع ظاهري و اظهار عذر و ندامت، قابل رفع و جبران بود؛ تا براي مردم آشكار شود كه در اين خصوص عذر و بهانه‌اي براي سكوت وجود نداشته است.

مطالبي كه در خصوص تلاش عمر و ابوبكر براي جلب رضايت خانم فاطمه زهرا سلام الله عليها قبل از وفات آن حضرت ذكر مي‌گردد بهترين دليل بر اين مدعاست.

«پايان كلام سيد جعفر مرتضى عاملي»

ايشان در همان كتاب مطالب مفيد ديگري كه مرتبط با موضوع مورد مناقشه ماست بيان مي‌كند.

عزيزان دقت كنيد! ببينيد اين آقا [سيد جعفر مرتضى عاملي] در مقام اعلام نظر مركز «الابحاث العقائديه» وابسته به آية الله سيستاني مي‌گويد: مستدل خواستار كلامي است كه در آن علت پرده برنداشتن از وقايع اتفاق افتاده براي خانم فاطمه زهراء ـ اعم از ضرب و شتم و سقط جنين ـ از سوي [حضرت] علي [عليه السلام‌] بيان شده باشد. در حالي كه همين حضور عمر و ابوبكر قبل از وفات حضرت فاطمه [سلام الله عليها] و طلب حلاليت و رضايت از او دليل بر گناه‌گار بودن آن‌دو در اين ماجراست.

تكميل اشكال روايت از سوي هاشمي: چرا [حضرت] فاطمه ماجراي فدك را بيان كرده ولي ماجراي هجوم و نيز غصب خلافت را اشاره نكرده است؟

هاشمي: چرا هنگامي‌كه ابوبكر و عمر خدمت حضرت زهراء رسيدند تا رضايت او را جلب كنند اين مسائل را با آن‌ها در ميان نگذارد، برادران به ما مي‌گويند: ما خواستار جواب هستيم. ما در جواب مي‌گوييم:

 1 ـ اگر حضرت در آن جلسه قضيه هجوم به خانه را طرح نكردند قضيه غصب فدك، و نيز غصب خلافت را كه مستدل به آن‌ها استدلال كرده است را نيز طرح نفرمودند، مسئله‌اي كه [غصب خلافت] نزد آن حضرت به عنوان بزرگ‌ترين گناهان به ‌شمار مي‌رود.

در نتيجه همان‌گونه كه آن حضرت در رابطه با اين موضوع [هجوم به خانه حضرت و ...] سخني نفرمودند در خصوص غصب خلافت نيز سخني نفرمودند، پس ممكن است كسي با همين ديدگاه بگويد:‌ [حضرت] زهراء [سلام الله عليها] غصب خلافت را غصب نمي‌دانسته‌اند كه در آن جلسه با‌ آن‌ها مطرح نكرده‌اند.

تكميل مطالب نقل شده از كلام سيد جعفر مرتضي عاملي:

وي مي‌‌گويد:

 2ـ ذكر اين امر براي آن‌دو بايد بر اساس غرض و انگيزه مشخصي باشد. و آن حضرت در آن زمان انگيزه‌اي براي ذكر اين موضوع در آن جلسه نمي‌ديدند، بلكه از آن‌جا كه اين جلسه براي محاكمه و يا عتاب و عقاب اعمال سرزده از آن‌ها نبود، فايده‌اي هم در اين كار ديده نمي‌شد. يعني: در حقيقت تنها قصد و انگيزه آن حضرت، اقامه و اتمام حجت در خصوص رواياتي بود كه از زبان پدر بزرگوارش در باره او شنيده بودند؛ و لازم بود آن‌دو به آن اقرار كنند و تا آن‌دو بر اين مطلب اقرار نمي‌كردند، حضرت هيچ‌ حرف ديگري با آن‌ها نمي‌زد، و با اين‌كار خود موضع قاطع و جدي خود را در برابر آنان براي قرن‌ها و عصر‌هاي متمادي در معرض مشاهده قرار داد، و به آن‌ها مجال‌ طرح هيچ موضوع ديگري را نداد تا بتوانند در باره اتفاقاتي كه توسط آن‌ها پديد آمده عذر بياورند و اين‌گونه توجيه كنند كه اين اتفاقات لغزشي‌هايي بوده كه بر اثر شرايط و ظروف زماني ملتهب از هيجانات و عصبانيت‌هاي غير قابل كنترل به وجود آمده و ...،

پس در حقيقت نظر ايشان [سيد جعفر مرتضي عاملي] اين است كه: آن حضرت از روي حكمتي خاص كه بهترين راه هم همين بود اصلا اجازه نداد اين موضوعات در آن جلسه طرح شود تا آن‌ها نتوانند با عذر‌خواهي خود اين مسئله را خاتمه يافته جلوه دهند، و از همين‌روست كه شاهديم آن حضرت اين جلسه را به اختصار برگزار كرده و از طولاني شدن آن جلوگيري نمودند. آن‌حضرت در آن جلسه فقط مي‌فرمايد: «خدايا تو شاهد باش كه اين‌دو نفر مرا مورد آزار و اذيت قرار دادند.»

تكرار ادعاء مبني بر اين كه علي و فاطمه چيزي از قصه هجوم را ذكر نكرده‌اند:

بينندگان عزيز! من اين گفته‌ها را در معرض ديد و قضاوت شما قرار دادم، خانم فاطمه زهراء [سلام الله عليها] با كساني كه اين جنايت را در حق او مرتكب شده‌اند احتجاج نمي‌كند!

همسر او هم به هيچ‌وجه، اين احتجاجات را طرح نكرده است و برادران [طرف شيعه در مناظره] مي‌گويند: آن حضرت از اين مطالب سخن به ميان نياورده چون مشغول رتق و فتق امور امت اسلامي بوده است، و بر اين عقيده بوده است كه اكنون زمان پرداختن به اين موضوعات نيست. و در حقيقت اولويت‌هايي در برابر او قرار دارد كه اهميتش از پرداختن به اين امور شخصي بيشتر است.

شما با عقل‌ خود‌تان روي اين گفته‌ها فكر كنيد و به من پاسخ دهيد: آيا اين گفته‌ها معقول به نظر مي‌رسد؟ آن خانم با اين كارش جايگاه خود را در اعلي عليين رفعت بخشيده و در خصوص اين موضوع مشكوك كه شيخ الخزاعي و آيه الله جناحي، ديشب بر وقوع آن تأكيد ورزيدند، هيچ سخني نگفته و همسرش نيز سخني نگفته است و علماء هم از اين موضوع سخني به ميان نياورده‌اند، بسيار خوب! حال با اين وجود، ما روي چه چيزي بحث و مناقشه كنيم؟

همين مطالب را من با هدف عمق بخشيدن به اين گفت‌وگو در اختيار ميهمانان شركت كننده در مناظره قرار ‌داده و نكته‌اي را اضافه كنم كه ـ با وجود تمام سخناني كه گفته شد ـ اهتمام ما در اين برنامه بر اين است كه تمام سعي و تلاش خود را براي شناخت حقيقت به كار گيريم و به نظرات مختلف پيرامون اين مسئله، اجازه طرح دهيم و اميد‌واريم كه اين بحث‌هاي علمي به ايفاء نقش در آزادسازي عقل عربي از خرافه و جمود و محاصره‌ي خون‌خواهي و تنفر و تعصب منجر شود ـ خوب دقت كنيد! اين‌ها هدف‌هاي مشترك همه ماست ـ بياييد تا همه در ترويج فرهنگ حريّت و تسامح و چند صدايي در جوامع عربي نقش داشته باشيم.

معرفي و خوش آمد‌گويي به دكتر سيد محمد حسيني قزويني:

بينندگان عزيز! اضافه بر ميهمانان بزرگواري كه در اين برنامه داريم ميهمان ديگري اين قسمت از برنامه ما را شرافت بخشيد. و او كسي نيست جز جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني.

دكتر سيد محمد حسيني قزويني استاد در حوزه علميه قم و رئيس گروه حديث و عضو هيئت علمي دانشگاه جهاني آل البيت و داراي درجه اجتهاد از مراجع تقليد. مشخصاتي كه از ايشان ارائه شد شايستگي كامل ايشان را براي اظهار نظر در اين موضوعات را مي‌رساند.

دو ساعت قبل از آغاز برنامه، تماسي از برادر بزرگوار جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني با برنامه دريافت كرديم كه ايشان تمايلشان را در همراهي اين برنامه و بعضي قسمت‌هاي ديگر به ما اعلام نمودند تا در گفت‌وگويي صريح و بي‌پرده با ما به بحث بنشيند، و ايشان به ما اطلاع دادند كه يكي از مراجع تقليد از ايشان خواسته‌اند كه در اين برنامه مشاركت داشته و در باره بعضي از نقطه نظرات اين برنامه توضيحاتي داشته باشند.

به جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني خوش آمد مي‌گوييم؛ هم‌چنين لازم به ذكر است ايشان منتسب به [حضرت] فاطمه زهراء و [امام] علي بن أبي طالب [سلام الله عليهما] هستند. من به ايشان عرض كردم: من امروز از شما و همه برادراني كه در ايران به عزت رسيده‌اند و در خلال گفت‌وگو‌هاي آزادشان در صددند تا ارتباط بين عرب و ايران را بر اساس مباني صحيح و متين و نه بر اساس پايه‌هاي نفاق و كذب و تقيه تعميق بخشند تشكر مي‌كنم. [به اين عبارات سراپا اهانت وتوهين كه در الفاظ الهاشمي بر ضد شيعه به كار رفت خوب دقت كنيد! پس آن همه ادعاي حريت و آزادگي كجا رفت؟ چه‌قدر فاصله است بين ادّعاي كسي كه خواستار رويارويي و مواجهه با تعصبات طائفه‌اي كه خشونت و تنفر و تفرقه محصول آن بود با عمل او كه همين گفتار آغازين او با جناب دكتر حسيني قزويني نشان‌گر آن است. آيا اين خود عين تنفر و تعصب نيست؟! ]

و امروز شما در ايران هم براي من و هم براي شبكه «المستقله» عزيز هستيد، به همين خاطر و شرافتي كه بر ما داريد در ابتدا 20 دقيقة از وقت برنامه را به شما اختصاص مي‌دهيم تا در مورد موضوع برنامه صحبت نماييد و اين طولاني‌ترين مدتي است كه تاكنون ميهماني از ميهمانان برنامه در قسمت‌هاي قبلي، به خود اختصاص داده است؛ سپس بعد از اين مدت 10 دقيقه ديگر بعد از تعليقاتي كه شيخ الخزاعي و برادر ابو شوارب و برادر حسيني بر سخنان شما دارند به شما اختصاص مي‌دهيم. سپس مجدداً به سراغ ميهمانان برنامه ‌رفته و در آخر به سراغ ميهمانان در استوديو مي‌آييم و با برادر نجفي مطالبي را عنوان مي‌كنيم، و امروز من سعي مي‌كنم تا به هر ترتيبي شده و لو نصف ساعت هم در وقت اصلي برنامه اضافه كنيم بعضي از بينندگان برنامه را كه مي‌گويند ما فراموش شده‌ايم را بشنويم و حداقل اسامي افرادي كه براي ما نامه‌ها و ايميل‌ها، و فاكس‌هاي فراوان ارسال داشته‌اند را بخوانيم تا از واصل شدن آن‌ها اطمينان يابند.

به قم و به جمهوري اسلامي ايران مي‌رويم و به جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني سلام عرض مي‌كنيم.

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

وعده دادن هاشمي بر قطع نكردن كلام دكتر حسيني در بين سخنان وي:

هاشمي: جناب آقاي حسيني قزويني خداوند شما را حفظ كنده، مقابل بنده ساعتي هست كه وقت را نشان مي‌دهد و نيز در مقابل شيخ محمد الخزاعي هم اين ساعت هست پس از همين الآن شروع مي‌كنيم و همان‌طور كه وعده داديم به شما 20 دقيقه كامل وقت مي‌دهيم. پس با توكل به خدا از همين لحظه شما شروع بفرماييد. ما ـ الهاشمي و ميهمانان برنامه ـ و بينندگان گرامي برنامه سرا پاگوش، و شنونده سخنان شما هستيم. بفرماييد!

كلام دكتر قزويني:

مقدمه:

دكتر قزويني: أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم وبه نستعين وهو خير ناصر ومعين الحمد لله والصلاة على رسول الله وعلى آله آل الله.

أولاً: در ابتدا لازم است عذر‌خواهي خود را به علت وجود برخي از خطا‌هايي كه ناشي از عدم تسلط كامل بر زبان عربي است را تقديم نمايم؛ چون طبيعي است كه علي‌رغم علاقه شديدي كه به اين زبان دارم و زبان آباء و اجدادي ما هم همين زبان بوده است، اما ممكن است در پاره‌اي از موارد نتوانم به راحتي سخن گفته و با مشكلاتي در بيان شيواي مطالب مواجه گردم، لذا از همين اول برنامه از عزيزان بيننده نسبت بعضي از خطاهاي گفتاري عذر خواهي مي‌كنم.

ثانياً: اجازه بدهيد انتقادي به شبكه «المستقله» داشته باشم. و از برادر عزيز آقاي هاشمي مي‌خواهم كه با كمي صبر و تحمل و سعه صدر تحمل شنيدن انتقاد را داشته و آن را از من قبول نمايد، كه در حديث فرمود: خداوند رحمت كند كسي را كه عيوب مرا به من هديه نمايد. (فرحم الله امرءاً أهدى إلي عيوبي)

اولين قطع كلام دكتر حسيني قزويني از سوي هاشمي به خاطر تذكر جناب دكتر به بعضي از عيوب شبكه المستقلة!!!

هاشمي: من پيشنهادي دارم. من اين‌جا سخن شما را قطع مي‌كنم. اگرچه وعده داده بودم شما 20 دقيقه كامل در برنامه صحبت كنيد. اگرچه من آمادگي كامل براي شنيدن انتقاداتتان را دارم. البته قبلا هم نيم ساعت به صورت تلفني با هم صحبت كرده‌ايم. و اگر لازم باشد مي‌توانيد ملاحظاتتان را به صورت تلفني با ما در ميان بگذاريد.

ثانيا: مي‌توانم بعد از اين كه سخن‌تان پيرامون موضوع اصلي برنامه به پايان رسيد روي خط بمانم و مطالب شما را گوش دهم.

چرا پاداش احسان به غيراحسان باشد؟ چرا با زيبا‌ترين اخلاق برخورد نكنيم؟ من شما را اكرام و احترام مي‌نمايم و به شما نيم ساعت كامل وقت مي‌دهم اما شما مرا مجازات كرده و با انتقاد از شبكه المستقله كه به شما اين فرصت را داده تا با 50 ميليون عرب در سراسر دنيا صحبت كنيد آغاز سخن كرديد. دوست عزيز و برادر من! از طريق تلفن همراه با من تماس بگيريد و با من صحبت كنيد. من الآن شماره تلفن همراه خود را به شما مي‌دهم تا همه بينندگان هم آن را بشنوند. اما يادم آمد كه شماره همراهم را شما داريد و نيم ساعت ديگر دوباره آن را به شما مي‌دهم.

خدا خيرتان دهد و عزت و رفعت به شما عنايت كرده و قلب شما و همه ايراني‌ها را شاد كند. الآن شروع بفرماييد.

كلام دكتر قزويني در رابطه با قدمت و سابقه عزاداري براي حضرت زهراء:

دكتر حسيني قزويني: در رابطه با قضيه حضرت زهراء سلام الله عليها كه چند شبي است ‌در شبكه المستقله مطرح مي‌شود بايد عرض كنم كه: اعتقاد به شهادت آن بانوي بزرگوار مطلب جديدي كه مولود امروز مذهب شيعه و از دست‌ساخته‌هاي آنان و يا اختراعات متأخرين باشد نيست، بلكه اين قضيه‌اي است ريشه‌دار در تاريخ.

شيعه از دير زمان معتقد بوده است كه فاطمه زهراء سلام الله عليها مظلومه و شهيده از دنيا رفته است، و به همين سبب از صد‌ها سال قبل، هم‌زمان با سال‌روز شهادت آن بانو در مساجد و حسينيه‌هاي خود اقامه عزاء مي‌نموده‌ است، و به هيچ‌وجه شيعه در أثناء اقامه مآتم براي حضرت فاطمه سلام الله عليها به شتم و سبّ صحابه نمي‌پرداخته‌اند.

از برادران عزيز و بينندگان محترم مي‌خواهم تا به برنامه‌هاي شبكه‌هاي تلويزيون ايران كه در حقيقت همه مجالس عزاي حضرت فاطمه سلام الله عليها در ايران را در بر مي‌گيرد توجه داشته باشند و آن را مشاهده كنند، مخصوصاً مجالسي كه در بيت مقام معظم رهبري آيت الله خامنه‌اي حفظه الله پخش مي‌شود. كه مي‌بينيد در آن‌ها هيچ اثري از سب و شتم صحابه نيست، و حتي اين كه قاتل حضرت فاطمه سلام الله عليها چه كسي بوده و چه كسي به آن حضرت اهانت كرده است ذكري نمي‌شود، و در منابر ما فقط با تكيه بر رواياتي كه بر گرفته از ميراث شيعه از امام علي بن أبي طالب سلام الله عليه است به بيان مظلوميت حضرت فاطمه سلام الله عليها مي‌پردازند – كه إن شاء الله كلام علي بن أبي طالب در نهج البلاغه را ذكر خواهم كرد – و يا به ذكر كلمات امام حسين سلام الله عليه در كافي و يا امام كاظم سلام الله عليه در باره شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها مي‌پردازند بدون آن كه بنا باشد روي قاتل آن حضرت و يا سبب شهادت تكيه‌‌ شود.

 من از همه برادران شيعه در سراسر جهان كه الآن صداي مرا مي‌‌شنوند تقاضا دارم به اين نكته از كلام امام امير المؤمنين و امام كاظم سلام الله عليهما با سند صحيح در كتاب كافي و نهج البلاغه توجه لازم را داشته باشند.

بيان روايت وارد شده در نهج البلاغه دال بر هجوم

 اما نسبت به آن‌چه كه جناب دكتر هاشمي در رابطه با قضيه شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها يا مظلوميت آن حضرت گفتند: كه آيا از زبان حضرت علي بن أبي طالب در نهج البلاغه كلامي صادر شده يا نه؟ بايد به عرض برسانم:

بعضي از برادران عزيز حاضر در استوديو گفتند: اين قضيه در كتاب نهج البلاغه نيست. در حالي كه اين كلام حضرت در نهج البلاغه‌هاي گذارده شده در اينترنت و در تمام نهج‌البلاغه‌هاي دنيا در هر كتاب‌خانه‌اي خطبه 202 وجود دارد كه امير المؤمنين سلام الله عليه در باره وفات فاطمه زهراء سلام الله عليها اين‌گونه فرموده است:

«فلقد استرجعت الوديعة وأخذت الرهينة، أما حزني فسرمد و اما ليلي فمسهّد فأحفها السؤال واستخبرها الحال»

[روايت شده اين سخن را امام عليه السلام‌ در كنار قبر فاطمه عليها سلام، سيده زنان جهان، به هنگام دفن او و خطاب به پيامبر صلّي الله عليه و آله وسلّم بيان نموده است]

[اى پيامبر!] امانتى كه به من سپرده بوديد هم اكنون باز گردانده شد و گروگان باز پس گرفته شد، اما اندوهم هميشگى است و شبهايم همراه بيدارى است سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير....

اين حزن به چه معناست؟ يعني: حزن من به خاطر و فات يا شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها و اين‌كه شبهايم تا زماني كه خداوند مرا به تو ملحق كند همراه بيدارى است. اين كلمات خطاب به رسول خدا صلى الله عليه وآله صادر شده است. بعد از آن عرض مي‌كند: به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند، سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير. وضع اين چنين است در حالى كه هنوز فاصله‏اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده.

اين يعني: اجتماع امت بر ظلم حضرت فاطمه و به شهادت رساندن او فأحفها السؤال واستخبرها الحال (سر گذشت وى را از او بى‏پرده بپرس و چگونگى آن را از وى خبر گير). اين در حالى كه هنوز فاصله‏اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده.

اين‌ها كلمات أمير المؤمنين عليه السلام‌ در نهج البلاغه خطبه 202 است.

امام حسين عليه السلام همين خطبه را از پدرش نقل مي‌كند:

امام حسين سلام الله عليه اين قضيه را از پدر بزرگوارش امير المؤمنين سلام الله عليه در كتاب كافي، جلد اول، ص 458 نقل مي‌كند.

هم‌چنين اين قضيه را محمد بن جرير طبري از امام حسين عليه السلام در دلائل الامامه، ص 138، و شيخ مفيد در كتاب أمالي، ص 282 نقل مي‌كند.

قضيه شهادت فاطمه زهراء عليها السلام در كتاب‌هاي أهل سنت:

1- روايت جويني دلالت بر شكسته شدن پهلو و سقط جنين دارد:

 نكته مهمي كه لازم است به عنوان تذكر به برادران عزيز حاضر در استوديو عرض كرده و توجه آن‌ها را به آن جلب كنم اين است كه: قضيه شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها مختص به مصادر شيعه نمي‌شود، بلكه بعضي از علماء اهل سنت مانند: جويني متوفاى سال 730 هـ كه استاد ذهبي كه از اركان علم رجال است نيز نقل كرده اند.

معرفي شخصيت جويني:

ذهبي در باره استاد خود مي‌گويد: «الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام.» (او امام و از ممتاز‌ترين و كامل‌ترين محدثين و مايه افتخار اسلام بود.)

اين عبارت ذهبي در حق استادش جويني است. كتاب تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505.

متن روايت:

جويني در كتابش از رسول الله صلى الله عليه واله وسلم نقل مي‌كند:

أنه لما رأى فاطمة دخلت على بيته قال: لما رأيتها ذكرتُ أو ذُكرتُ ما يصنع بها بعدي، كأني بها يعني كأني بفاطمة قد دخل الذل بيتها وانتهكت حرمتها وغصب حقها ومنعت إرثها وكسر جنبها وأُسقط جنينها

رسول خدا صلّي الله عليه وآله چون ديدند فاطمه وارد خانه‌اش شد فرمود: هنگامي‌كه او را مي‌بينم به ياد اتفاقاتي كه بعد از من براي او مي‌افتد مي‌افتم، گويي او را با چشم خود مي‌بينم [يعني فاطمه را] كه ذلت به خانه‌اش وارد شده و حرمتش مورد هتك قرار گرفته و حقش غصب و از ارثش منع و پهلويش شكسته و جنينش سقط شده است.

اين عبارت جويني أستاد ذهبي است.

(وكسر جنبها وأُسقط جنينها) وهي تنادي يامحمداه فلا تجاب وتستغيث فلا تغاث فتكون أول من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم علي محزونة متعوبة مهمومة مغصوبة مقتولة

و اين در حالي است كه او ندا مي‌دهد يامحمداه! اما جواب نمي‌شنود و فرياد مي‌زند اما كسي به فريادش نمي‌رسد. او اولين نفر از خاندان من است كه به من ملحق مي‌شود، او به سوي من مي‌آيد در حالي كه محزون و خسته و مهموم است و حقش غصب گرديده و به شهادت رسيده است.

 اين عبارت جويني أستاد ذهبي در كتاب فرائد السمطين، ج 2 ، ص 34 است.

بيان همين روايت در كتاب‌هاي شيعه:

همين عبارت را در كتاب امالي وكتاب كافي وكتاب سليم بن قيس نيز نقل كرده است.

و اما قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها نيز مختص به كتاب‌هاي شيعه نيست و ما از همه برادران عزيز حاضر در استوديو مي‌خواهيم كه براي مطالبي كه در كتاب‌هاي برادران اهل سنت ما پيرامون اين قضيه نقل مي‌شود فكري بكنند.

2- كلام ابن تيميه پيرامون قضيه هجوم:

قضيه هجوم را حتى ابن تيميه حراني، امام وهابيت نيز نقل نموده است.

او در كتابش منهاج السنه ج 4، ص 220 مي‌گويد: او يعني: عمر بن خطاب «كبس البيت» يعني: به خانه حضرت فاطمه هجوم برد تا ببيند آيا در آن‌جا چيزي از بيت المال هست تا آن را بردارند و قسمت كرده و به مستحقين برسانند.

پس قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها مسئله ثابت شده‌اي است كه حتى ابن تيميه نيز نتوانسته آن را انكار كند.

3- روايت طبري:

طبري در تاريخش ج 2، ص 443، با اسنادش از زياد بن كليب روايت مي‌كند:

 قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف، وعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.

عمر بن خطاب به سوي منزل علي آمد در حالي كه طلحه و زبير و جمعي از مهاجرين نيز در خانه بودند عمر گفت: به خدا قسم! يا شما را به آتش مي‌كشم يا اين كه بايد براي بيعت از خانه خارج شويد، در اين حال زبير با شمشيري برهنه و از نيام كشيده از منزل خارج شد و پايش لغزيد و شمشيرش از دست افتاد. ديگران آمدند و به سرعت شمشير او را گرفتند.

و اما در باره مطلبي كه شب گذشته برادر عزيز جناب ابو شوارب و يا برادر الحسيني كه به اين روايت إشكال كردند كه اين روايت به علت وجود ضعف در سند آن از نظر سند مشكل دارد. و اگر برادر الهاشمي مايل باشند مي‌توان وقت ديگري در باره راويان و سند اين روايت، يكي پس از ديگري بحث كرده تا ثابت كنيم روايات مورد بحث ما در كتاب تاريخ طبري صحيح هستند.

پاسخ به اشكال اهل سنت در بعضي از راويان اين روايت مثل ابن حميد:

اما در باره ابن حميد كه برادر الحسيني گفتند: او شخصي كذاب و دروغ‌گو بوده است. بايد عرض كنم اين نظر بعضي از علماي علم رجال اهل سنت است. اما بايد ديد نظر ديگران در باره او چيست؟

يحيى بن معين در باره او گفته است: او ثقه است؛ هيچ اشكالي به او وارد نيست؛ راوي بسيار خوبي است.

اين توثيقات در كتاب تهذيب الكمال مزّي، ج 25، ص 101 و تاريخ اسلام ذهبي، ج 12، ص 425 (كه از معتبر‌ترين كتاب‌هاي رجالي اهل سنت به شمار مي‌رود) ذكر شده است.

تضعيفات وارد شده درباره ابن حميد تاب مقاومت در برابر توثيقات او را ندارند:

 اما در باره ضعف اين راوي بايد بگويم: در باره بسياري از راويان اهل سنت حتي بخاري هم تضعيف ذكر شده است، و كسي كه آگاه به علم رجال اهل سنت باشد تأييد مي‌كند كه راوي يافت نمي‌شود مگر اين‌كه در باره او تضعيفي وارد شده باشد و حتي اگر توثيقاتي هم براي او باشد حتماً در برابر، تضعيفاتي هم دارد، پس اگر بنا باشد هر راوي را به خاطر اين‌كه در باره او تضعيفاتي ذكر شده رها كرده و قول او را نپذيريم لازم خواهدآمد تا همه راويان حتي محمد بن اسماعيل بخاري صاحب صحيح را به خاطر اين‌كه ذهبي در باره او مي‌گويد: او شخصي فريب‌كار و مدلّس بوده و او را در زمره ضعفاء آورده است ترك كرده و از او هيچ روايتي نپذيريم. در اين باره مي‌توانيد به كتاب ميزان الاعتدال ذهبي، ج 3، ص 485 و المغني في الضعفاء، ج 2، ص 557 مراجعه كنيد.

روايات ديگري كه دلالت بر هجوم و سقط جنين دارد:

هم‌چنين قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها در كتاب المصنف ابن ابي شيبه ج 8، ص 574 نقل شده است و روايت صحيح مي‌باشد.

ابن عبد البر قرطبي در كتاب الاستيعاب، ج 3، ص 175همين قضيه هجوم را ذكر كرده است.

صفدي از بزرگان اهل سنت است و اين قضيه را در كتاب الوافي بالوفيات، ج 5، ص347 نقل كرده و مي‌گويد: «إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها.»

عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه وارد نمود تا اين كه محسن از شكم فاطمه سقط گرديد.

ابن حجر عسقلاني همين قضيه را در كتاب لسان الميزان، ‌ج 1، ص 268 نقل مي‌كند.

شهرستاني از علماي بزرگ أهل سنت و از أعلام قرن ششم هجري اين قضيه را از جاحظ نقل مي‌كند و اين‌گونه مي‌گويد:

إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها، وكان يصيح أحرقوا دارها بمن فيها وما كان في الدار غير علي، وفاطمة، والحسن.

عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه وارد نمود تا اين كه جنين او از شكمش افتاد و در حالي كه او فرياد مي‌كشيد خانه‌اش را به همراه ساكنان آن، علي، فاطمه، و حسن به آتش كشيد.

الملل والنحل، ص 57 ، ج 1، چاپ بيروت دار المعرفه.

شواهدي بر وجود اختلافات فراوان بين صحابه:

هم‌چنين بسياري از عزيزان اهل سنت و علماي‌ آن‌ها اين قضيه را نقل كرده‌ اند و ما توجه برادران شيعه و اهل سنت را به اختلافاتي كه بين صحابه وجود داشته است جلب مي‌كنيم.

 با صرف نظر از قضيه حضرت فاطمه سلام الله عليها با خليفه اول و دوم چگونه مي‌توان از اتفاقات به وجود آمده بين صحابه در قضيه جنگ جمل، صفين و قضيه قتل عثمان بن عفان خليفه سوم چشم پوشي كرد؟

اهل سنت كه رخداد ميان فاطمه سلام الله عليها و عمر را تكذيب مي‌كنند در مورد رويداد اجتماع صحابه براي عثمان و جلوگيري از دفن او در قبرستان مسلمانان و در نهايت دفن او در قبرستان يهود چه مي‌خواهند بگويند؟

و يا در مورد جنگ جمل كه در آن بنا به قولي 4000 نفر بي‌گناه كشته شد؟

و اين‌كه در جنگ صفين كه بيش از 100000 نفر از مسلمانان از دو طرف سپاه امير المؤمنين علي عليه السلام‌ و معاويه كشته شدند؟

دعوت به وحدت و عدم ذكر مسائل اختلاف برانگيز:

اگر چه، اين قضايا در تاريخ ثابت شده و غير قابل انكار است؛ لكن لازم است توجه برادران عزيز را به اين نكته جلب نمايم كه: ما با ذكر اين قضايا، به صحابه پيامبر اكرم سبّ و دشنام نمي‌دهيم؛ بلكه فقط اين‌ قضايا را بدون بيان مسائلي كه ـ نستجير بالله ـ موجب بغض و تفرقه بين امت اسلامي شود ذكر مي‌كنيم.

در قضيه اقامه عزاي حضرت فاطمه سلام الله عليها داخل و يا خارج از ايران نيز ما به برادران عزيز توصيه مي‌كنيم كه هر زمان خواستند مسائل مربوط به قضيه صحابه را ذكر كنند به شكلي بيان كنند كه موجب نا راحتي و اذيت برادران اهل سنت نشود.

ما در برخي از شبكه‌ها مانند شبكه سلام يا غير آن نيز همواره اين نكته را تذكر داده‌ و گفته‌ايم كه: هر‌گونه سبّ و دشنام صحابه يا اهانت به اعتقادات برادران اهل سنت در اين زمان، گناهي است نا بخشودني.

چند شب قبل، سه نفر از بزرگان اهل سنت شهر زاهدان ايران به منزل ما آمدند و حدود چهار ساعت با اين خواسته مشترك با يك‌ديگر صحبت كرديم.

ما در حوزه‌هاي علميه، دانشگاه‌ها، كنفرانس‌ها و نشست‌هاي علمي و در شبكه‌هاي تلويزيوني نيز برادران عزيز شيعه را به همين امور توصيه مي‌كنيم.

 و اما به جناب دكتر ابو شوارب كه شب گذشته عبارتي از كتاب جلاء العيون علامه مجلسي رضوان الله تعالى عليه قرائت كردند بايد عرض كنم:

علامه مجلسي بيش از 400 سال است كه از دنيا رفته و هيچ شيعه‌اي در اين زمان از او تقليد نمي‌كند.

از برادران عزيز مي‌خواهم كه به آراء و فتاواى مراجع عظام تقليد خود در نجف، قم، مشهد و تهران و مخصوصاً به سخنراني‌هاي مقام معظم رهبري حفظه الله توجه كرده و ببينند ايشان چگونه قضاياي تاريخي را نقل كرده و حقانيت امير المؤمنين سلام الله عليه و امامت قطعي و مورد تصريح قرار گرفته آن حضرت را بدون اين‌كه به حريم هيچ‌يك از صحابه برخوردي پيدا كند را نقل مي‌كند.

جناب دكتر الهاشمي! برادران عزيز! ما از محضرتان تقاضا داريم كه اين مسائل را به اين شكل در شبكه المستقله مطرح نكنيد، چرا كه طرح مثل اين قضايا موجب تفرقه و اختلاف و برانگيختن برادران اهل سنت ما بر عليه شيعيان در كشور‌هاي مختلف مي‌شود.

اين تنها چيزي است كه من از برادران عزيز‌مان خواستارم.

الآن من در خدمت جناب دكتر الهاشمي هستم كه اگر ايشان سؤال و يا مطلبي در باقي مانده وقت من دارند بفرمايند تا من هم به آن پاسخ دهم.

هاشمي: خداوند به شما طول عمر داده و شما را حفظ فرمايد. از شرح و توضيحاتي كه فرموديد كمال سپاس را دارم.

ولي اگر حقيقت را بخواهيد نمي‌توانم به صراحت بگويم از بابت توضيحاتتان متشكر و سپاس‌گذارم؛ چون از بسياري از مطالبي كه شما بيان داشتيد متعجب و حيرت زده شده‌ام، ولي با اين وجود مي‌گويم: الحمد لله كه اين فرصت دست داد تا طبق وعده‌اي كه داده بودم و خواسته‌اي كه شما داشتيد [منظور بيان مطالب بدون قطع سخنان جناب دكتر قزويني كه البته همين توافق نيز يك بار در ابتداي برنامه و بار ديگر در اواخر برنامه نقض مي‌گردد] بدون قطع سخنانتان به ذكر مطالبتان بپردازيد.

من سخنان شما را مستقيماً به برادر السيد حسن الحسيني [از شركت كنندگان اهل سنت] و برادران ديگر ارجاع مي‌دهم تا هر‌گونه تعليق مختصري درباره آن دارند بيان كنند. و بعد از آن مجدداً به استوديو باز خواهيم گشت.

سخنان الحسيني:

الحسيني: بسم الله الرحمن الرحيم والصلاة والسلام على أشرف الخلق أجمعين سيدنا وحبيبنا محمد صلى الله عليه واله وسلم.

مسلمانان شيعه و سني در سراسر كشور‌هاي اسلامي!

السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

اشكال الحسيني به دكتر حسيني قزويني:

چون زبان دكتر قزويني عربي نيست بر روايات تسلط ندارند!!!

اوّلاً: جناب دكتر قزويني در ابتداي سخنانشان به خاطر عدم تسلط كامل به زبان عربي عذر خواهي كردند و شكي نيست كه اين مطلب در فهم ايشان نسبت به بعضي متون و نصوص عربي تأثير گذار باشد!!!

قديمي بودن قضيه شهادت [حضرت] زهراء دلالت بر صحت آن نمي‌كند

ثانياً: قديمي بودن قضيه دلالت بر صحت آن ندارد. ، بلكه مطالب بسياري هست كه وجود دارد و در كتاب‌ها آمده ولي از مطالب به جا مانده‌اي است كه خطا و غلط مي‌باشد.

تذكر!

(پس تا همين‌جا مي‌توان از كلام خود ايشان در تعريضي كه به جناب دكتر حسيني قزويني داشتند اين اقرار ضمني را از وي گرفت كه قضيه حضرت زهراء سلام الله عليها از قضاياي تازه و جديد نيست و ريشه در تاريخ دارد.)

شما ادعا نموديد كه صحابه را سب نمي‌كنيد در حالي كه ذكر اين مطالب سبّ صحابه محسوب مي‌شود!!!

دكتر حسيني قزويني مي‌گويد: در مجالس حسيني صحابه را سبّ نمي‌كنيم، نمي‌دانم اگر مطالبي كه الآن بيان كردند سبّ و دشنام به صحابه نيست پس بالاتر از اين‌ها چه چيز ديگري هست كه سبّ صحابه به حساب آيد؟

شما الآن دليل عملي بر سبّ و دشنام صحابه يعني: ابو بكر يا عمر ارائه كرديد. فعل (اين كار را كرد) رفس (با پا لگد زد) قتل (او را كشت) و اسقط الجنين (جنين او را سقط نمود) اين‌ها همه سبّ و دشنام است!!! سپس شما آمديد و بخاري را در ملاء عام مورد سبّ و دشنام قرار داديد. يعني: اين دليلي است عملي بر اثبات ادعا‌هاي ما.

برادر سيد من! اين‌ها يعني جلوگيري از وحدت و اين روش و اسلوب شما به وحدت اسلامي ضربه مي‌زند.

تذكر!

(تمام آن‌چه كه دكتر حسيني قزويني بيان داشتند از كتاب‌هاي اهل سنت بود و حتى يك روايت هم از كتاب‌هاي شيعه بيان نفرمودند، پس اگر اين‌ مطالب و روايات دشنام و شتم صحابه به حساب مي‌آيد، پس چگونه‌ علماي آن‌ها اين روايات را در كتاب‌هايشان آن‌ هم با سند‌هاي صحيح ذكر كرده‌اند؟ لازم است كه اهل سنت اين سؤال را پاسخ گويند)

ادعا بر اين كه تمام رواياتي كه نقل كرديد ضعيفند وهم‌چنان آنان دنبال يك روايت صحيحند:

برادرم! نكته ديگر اين‌كه با تأسف شديد بايد بگويم كه روز اول با آية الله جناحي، بعد از ايشان با آية الله خزاعي، و سپس با شمّري، و الآن هم با [جناب دكتر حسيني] قزويني بحث كرديم؛ در حالي‌كه ما احتياجي به فراواني تعداد نفرات و اسامي نداريم، ، بلكه آن‌چه كه ما به آن احتياج داريم فقط يك روايت صحيح است. ما حتي چند روايت هم نمي‌خواهيم، بلكه فقط يك روايت صحيح مي‌خواهيم. نمي‌دانم آيا اين خواسته من صعب و مشكل است كه شما نمي‌توانيد حتي يك روايت با سند صحيح بياوريد؟ آقاي [دكتر حسيني] قزويني! من يقين دارم كه شما به كتاب‌هايي كه از آن نقل روايت نموديد مراجعه نكرده‌ايد.

تذكر!

(جناب دكتر حسيني قزويني يك روايت صحيح از تاريخ طبري و روايتي از جويني استاد ذهبي با تعبيراتي كه ذهبي براي استادش آورده هم‌چون امام، المحدث الأوحد الأكمل، فخر الإسلام، و هم‌چنين شهادت علماي اهل سنت مثل: ابن تيميه بر وقوع هجوم بر خانه فاطمه سلام الله عليها.)

سخن الحسيني راجع به اين كه شهرستاني مؤلف ملل و نحل به نظام كه راوي قضيه هجوم است ايراد وارد نموده‌ است

مشكل تمام رواياتي كه شما از كتاب‌هاي اهل سنت نقل كرديد و من همه را از اينترنت گرفتم و همين روايات را ديروز آية الله جناحي هم ذكر كرد و ما هم تمام آن‌ها را رد كرديم و معلوم مي‌شود شما آن‌ها را نخوانده‌ و به آن‌ها و به دلايل در رد آن‌ها مراجعه نكرده‌ايد به اختصار اين است كه در حقيقت اين‌ روايات در كتاب ملل و نحل ذكر نشده است ، بلكه كتاب ملل و نحل شهرستاني اين ‌روايت را بيان كرده و رد نموده است و نيز بر «نظاميه» كه اين مطالب گمراه كننده را مطرح كرده‌اند ايراد وارد كرده است اما شما مي‌آيي و مي‌گويي كه شهرستاني اين مطلب را نقل كرده است.

دكتر الهاشمي: ببخشيد! يك لحظه، يك لحظه، يعني شهرستاني اين روايات را رد كرده است؟!

 

اتهام الهاشمي به شيعه در عدم رعايت تقوا براي متهم نمودن ديگران

شهرستاني بر فرقه نظاميه ايراد گرفته و آن‌ها را رد مي‌نمايد و مطالب باطل و گمراه‌كننده آنان را ذكر مي‌كند و مي‌گويد كه: نظاميه اين‌چنين و اين‌چنين ... مي‌گويند. عمر اين‌‌چنين و اين‌چنين ... كرد. و نيرنگ بازان در حديث آمدند و اين روايت را از باب جعل احاديث اين‌گونه كردند. طبري مي‌گويد: ابن شيبه گفته است: فلاني و علاني و بهماني و غيره اين‌گونه گفته‌اند تا به اين‌وسيله ادله را زياد جلوه دهد در حالي كه تمام آن‌ها ضعيف و جعلي هستند.

الهاشمي: مثلاً امروز وقتي مي‌خواهند كسي را بالا ببرند به خوبي مي‌دانيد كه چه‌كار مي‌كنند؟ به نفع او به هر روايتي متمسك مي‌شوند و زماني كه بخواهند مثلاً: مقتدى صدر را پايين بياورند او را شيطان شياطين مي‌نامند، و همين‌طور نسبت به هر كس ديگر به همين شكل عمل مي‌كنند. يعني: بر حسب جوّ و شرايط اقدام مي‌كنند.

تذكر!

 (جناب دكتر حسيني قزويني ادعا نكردند كه شهرستاني اين‌گونه مي‌گويد بلكه تصريح كردند كه شهرستاني از نظام نقل مي‌كند.)

اشكال الحسيني به جويني مبني بر اين‌كه ذهبي در باره او گفته است: او حاطب ليل است.(يعني كسي كه در نقل روايت دقت ندارد و هر روايتي از دهان او خارج مي‌شود)!!!

الحسيني: نكته خيلي عجيب اين است كه آقاي قزويني همواره مي‌گويد: جويني، جويني. در حالي كه اسم حقيقي او محمد بن مؤيد ابن حمويه جويني است، ايشان [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] مي‌گويد: او(جويني) استاد ذهبي است. او(جويني) استاد ذهبي است ...، ذهبي در باره استاد خود چه گفته است؟ گفته است: او (يعني استادش جويني) «حاطب ليل» بوده است.

 اي سيد! [خطاب به جناب دكتر حسيني قزويني است] او حاطب ليل بوده است، احاديث دو‌گانه و سه‌گانه و چهار‌گانه را از بين روايات باطل و دروغ جمع مي‌كرده، او روايات كذب را جمع مي‌كرده است...

اي شيخ! [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] از خدا بترس! ما در برابر ميليون‌ها بيننده هستيم، روايات كذب و دروغ نقل مي‌كنيد، روايات غير صحيح نقل مي‌كنيد و در بين مردم نشر مي‌دهيد. سپس مي‌آييد و مي‌گوييد: ما به صحابه دشنام نمي‌دهيم.

خود شما بزرگ‌ترين دليل براي سبّ و دشنام به صحابه هستيد!!!

الهاشمي: مطالب واضح است.

جناب دكتر قزويني! شما دو دقيقه وقت داريد، و بعد، دو دقيقه وقت براي ردّ گفتار ابو شوارب، و بعد، دو دقيقه براي ردّ سخنان شيخ الخزاعي خواهيد داشت. از دو دقيقه خود استفاده كنيد و سخنان آقاي الحسيني را ردّ كنيد.

ردّ دكتر حسيني قزويني بر سخنان الحسيني

استاد دكتر قزويني بار ديگر كلام ذهبي را راجع به ردّ ادعاي الحسيني تكرار مي‌كند:

دكتر حسيني قزويني: برادر الحسيني مي‌گويد اين روايت جعلي و دروغ است.

ادعاء چيزي است و ثابت كردن چيز ديگر، نكته ديگر اين‌كه ذهبي در باره استاد خود (جويني) مي‌گويد: «الإمام» چه‌طور مي‌تواند ذهبي از يك‌سو تعبير امام در باره استاد خود داشته باشد و از سوي ديگر او را «حاطب ليل» بخواند. از يك‌سو او را «المحدث الأوحد الأكمل» دركتاب تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505بخواند و از سوي ديگر او را حاطب ليل بخواند...

تصحيح سند روايات شهادت حضرت زهراء سلام الله عليها

برادر عزيز [الحسيني] از من روايت صحيح مطالبه نمودند، روايات صحيح زيادي داريم، به عنوان نمونه به روايت طبري و روايت ابن ابي شيبه اشاره كرديم.

بيان بعضي از توثيقات رجال سند روايت طبري:

راوي اول در روايت تاريخ طبري: جرير بن عبد الحميد است.

عجلي در باره او مي‌گويد: اوكوفي و ثقه است. و ابن سعد در الطبقات الكبري در باره او مي‌گويد: او ثقه و با علم فراوان بود.

راوي دوّم: مغيره است، او فرزند ميثم و ثقه است و اين را ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب و مزي در تهذيب الكمال، ج 2 و ج 20، ص 400.

راوي سوم: ابن حميد و او محمد بن حميد ابو عبد الله حافظ است كه قبلاً بيان كردم: او را يحيى بن معين توثيق نموده است.

راوي چهارم: زياد بن كليب، او نيز موثق است، توثيق او را ابن حجر عسقلاني در تقريب التذهيب، ج1، ص 220 ذكر نموده است.

بعضي از توثيقات رجال سند روايت ابن ابي شيبه:

و روايت ابن ابي شيبه نيز صحيح مي‌باشد و هيچ شكي در سند آن نيست، ولي از آن‌جا كه در دو دقيقه وقت، براي من امكان نقل تمام مطالبي كه در توثيقات راويان سند ذكر شده وجود ندارد، فقط به اين مطالب به صورت گذرا اشاراتي داشته باشم.

محمد بن بشر راوي، او به شهادت ابن حبان ثقه است. و هم‌چنين رازي در الجرح والتعديل همين را گفته است.

عبيد الله بن عمر، او نيز ثقه است، و نسائي او را توثيق نموده است.

و زيد بن اسلم نيز ثقه است، كه ذهبي او را در سير أعلام النبلاء توثيق نموده است.

اسلم القريشي العدوي را نيز عجلي و ابو زرعه توثيق نموده‌اند.

پس اين روايت بر اساس مباني علماي علم رجال اهل سنت صحيح السند است.

و جناب الحسيني چاره‌اي ندارند جز اين‌كه روايات را به شكلي كه علماي رجال اهل سنت ذكر كرده‌اند علاج كنند.

هاشمي: جناب دكتر قزويني! ببخشيد يك لحظه!

جناب دكتر قزويني: بله!

هاشمي: در همين جا تعليق و توضيح سريعي از دكتر ابو شوارب داريم.

سخن دكتر ابو شوارب:

ابو شوارب: بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على اشرف المرسلين سيدنا محمد عليه وعلى آله وصحبه ومن اتبعه بإحسان إلى يوم الدين خير صلاة وأزكى سلام.

ضرورت وحدت كلمه مسلمانان:

در ابتدا لازم است بر اين مطلب تأكيد ورزم و آن همان نكته‌اي است كه آية الله حسيني قزويني به آن اشاره كردند و آن اين كه با وجود همه اختلاف مسلك و رويه‌اي كه بين ما هست اما لازم است بر ضرورت وحدت كلمه ميان مسلمانان در هر زمان و مكان اتفاق نظر داشته باشيم.

براي وحدت مسلمانان لازم است كينه‌هاي گذشته را كه بر اثر اهداف سياسي و اقتصادي به وجود آمده است را فراموش كنيم!!!

به خاطر وحدت كلمه مسلمانان لازم است از اين مسائل خلاصي بجوييم. و اين همان هدف و برنامه‌اي است كه جناب دكتر الهاشمي در هر قسمت از برنامه‌ها بر آن تأكيد مي‌ورزيده‌اند، يعني: از كينه‌هاي گذشته كه يادآور خاطرات گذشته است خلاصي بجوييم. افكاري كه امكان دارد اگر روي آن به دقت و عمق تأمل كنيم مجموعه‌اي از اباطيلي باشد كه تاريخ در مراحل و مقاطع معيني براي به دست آوردن برخي مطامع سياسي و اقتصادي جعل كرده باشد. البته طبيعي است كه نتوان يك‌باره همه آن‌ افكار را فراموش كرد، افكاري كه پشت سر آن پيشينه‌اي است پيچيده در سخنان مرده صد‌ها سال قبل.

تذكر!

نمي‌دانيم آيا منظور ايشان علماي اهل سنت است كه اين مطالب را عليه ابو بكر و عمر بن خطاب و... ساخته‌اند و آن‌‌ها را از روي مقاصد سياسي و اقتصادي در كتاب‌هايشان قرار داده‌اند و يا منظور تلاميذ و شاگردان‌ آن‌هاست كه اين مطالب را در كتاب‌هاي اساتيد خود اضافه كرده‌اند؟! چون هر يك از اين روايات قبل از اين‌كه در كتاب‌هاي شيعه نقل شود در كتاب‌هاي علماي اهل سنت نقل شده است.

امروز ديگر طرح مساله ولايت در ايران بدون فايده است چون مراجع نبايد در حكومت دخالت كنند!!!

ساده‌ترين چيزي كه امروز در مسأله ولايت و حكومت از آن سخن مي‌گوييم و قضيه اساسي كه مذهب براي آن مشاجرات و اختلافات و طعن‌ به صحابه شنيده، قضيه‌اي است كه به طور كلي خاتمه يافته و ولايت به خاندان پيامبر و يا حتى مراجع نرسيده است، بلكه الآن اين سياسيون هستند كه شئون و امور دولت‌ها را اداره مي‌كنند. همان چيزي كه امروز در مذهب شيعه اماميه هم بدين‌سان شده است.

تذ كر!

(ما به ايشان خورده نمي‌گيريم؛ چون وي به اين موضوع آگاه نيست كه فقهاء شيعه در قديم و جديد به اين مسأله فتوا داده‌اند كه اگر يكي از فقهاء به تأسيس حكومت اسلامي قيام نمود بر ساير فقهاء لازم است كه در قوانين حكومت از او پيروي كنند.

و او نمي‌داند و يا فراموش كرده كه اشكال وهابيت عليه شيعه اين است: كه چرا در ايران حكومت را يك فقيه اداره مي‌كند؟

بلكه او نيز به زودي اين مطلب را ذكر مي‌كند كه در ايران، آيت‌ الله خامنه‌اي است كه مسئول و صاحب مقام رفيع در ايران است!!!)

ادعاء بر اين كه روايات هجوم ساختگي است!!!

پس ما در قضيه [هجوم] بر اين اعتقاديم كه نياز به تجديد نظر اساسي داريم.

و به اجمال مي‌توان گفت: بله آن‌چه كه شيخ محمد قزويني [جناب دكتر سيد محمد حسيني قزويني] در قضيه هجوم بيان نمودند مبني بر اين كه اين روايات هجوم از دست ساخته‌هاي شيعه و اختراع متأخرين نيست درست و صحيح است؛ ولي ما مي‌گوييم اين‌ها از اختراعات قدماء است.

ادعاء بر اين‌كه منبع اصلي همه اين روايات كتاب سليم بن قيس است و اين كتاب حتي تا قرن چهارم بدون سند است

از اين قضيه تا زمان ظهور كتاب سليم بن قيس عامري هلالي هيچ اثري از آن نيست. كتابي كه منسوب به مؤلف قرن اول هجري و متوفاي سال 90 هـ است ولي اسانيد آن، قرن چهارم آشكار شده است.

ادعاء بر اين كه در مجالس بسياري از مراجع و علماء در برابر انسان‌هاي ساده و عوام به خلفاء تعرض و اهانت صورت مي‌گيرد

هم‌چنين شما [جناب دكتر قزويني] گفتيد: در مجالس، سب و دشنام به صحابه صورت نمي‌گيرد و قاتل، در قضيه هجوم معين نمي‌گردد.

بله، اين در مجالس رسمي است كه شما به مجلس السيد القائد الخامنه‌اي حفظه الله مثال زديد و در مجلس ارزشمند او بنا به مسؤوليت و جايگاه و مقام رفيعي كه دارد اين سب ودشنام‌ها بيان نمي‌شود؛ ولي مراجع و علماء در مجالس عمومي خود، افراد ساده و عوام و فرزندان كوچك را تشويق به اين كار مي‌كنند!!!

خطبه امير المومنين در نهج البلاغه دلالت بر هجوم به [حضرت] فاطمه نمي‌كند !!!

هم‌چنان ما با وجود همه زيبايي‌هايي كه در اين متن زيبا از خطبه 202 نهج البلاغه امام علي عليه السلام كه تاكنون نشنيده ‌بوديم و شما جناب استاد حسيني قزويني آن را قرائت نموديد بر اين نكته تأكيد داريم كه اين خطبه شامل موضوع مورد بحث نمي‌شود. [حضرت] مي‌فرمايد: «لقد استرجعت الوديعة وأما حزني عليك فسرمد» (امانتى كه به من سپرده بوديد هم اكنون باز گردانده شد و اندوهم هميشگى است)

كجاي اين متن دلالت مي‌كند كه او كشته شده است؟ كجاي اين متن دلالت مي‌كند كه او شهيد شده است؟ اين كلام را هر شخصي كه همسرش را از دست داده و براي او محزون باشد مي‌گويد. اما اين چه ارتباطي به از دست دادن فاطمه دختر [حضرت‌] محمد عليه الصلاة والسلام دارد.

تذكر!

 (نمي‌دانيم آيا ايشان بقيه كلام امير المومنين عليه السلام را فراموش نموده يا خود را به فراموشي زده است؟!! و آيا اين كلام حضرت ـ فستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها ـ !!! بر حفظ كرامت حضرت زهراء سلام الله عليها توسط صحابه بعد از وفات پدر بزرگوارش در زمان خلافت أبوبكر دلالت دارد يا خير؟! يا اين‌كه مي‌خواهند بگويند اين كفار از بلاد روم و تاتار بودند كه به خانه فاطمه هجوم برده و در مركز سرزمين‌هاي اسلامي به او ظلم و ستم روا داشتند و ابوبكر و عمر و ساير صحابه هم از اين واقعه بي اطلاع مانده‌اند؟!!)

شبهه عليه كتاب كافي و روايات آن

هم‌چنين است روايت ديگري كه شما [جناب دكتر حسيني قزويني] از كتاب كافي، ج 1، ص 458 و از [امام] حسين نقل كرديد.

نمونه‌اي از ادعاي تناقض در كتاب أصول كافي:

در حقيقت، اعتقاد شخصي من در باره كتاب كافي چيز ديگري است، و آن اين كه اين كتاب، كتابي است مملوّ از امور متعارض و متناقض، مثلاً اگر دكتر محمد [جناب دكتر حسيني قزويني] اجازه دهند من يك مثال كوچك مي‌زنم. در اصول كافي، ج 1، ص260 از ابا عبد الله عليه السلام [امام] جعفر صادق به دروغ به او نسبت داده و مي‌گويد: من نمي‌دانم. ـ ببينيد او خود علم غيب را از خود در باره آن‌چه در آسمان‌ها و زمين و بهشت و جهنم و در عالم كون و مكان مي‌گذرد نفي مي‌كند. اين روايت در باب علم ائمه به عالم كون و مكان و اين كه هيچ چيز بر آنان مخفى نيست ذكر شده است.

هم‌‌چنين در اين كتاب ج 25، ص 248، مي‌خوانيم از سدير روايت شده كه گفت: من و ابو بصير و يحياى بزّار و داود بن كثير در مجلس ابا عبد الله امام صادق بوديم كه آن حضرت در حالي كه غضب‌ناك بود به سوي ما آمد و چون در جاي خود نشست فرمود: شگفت است از مردمي كه مي‌پندارند ما غيب مي‌دانيم!! كسي جز خداي عزوجل غيب نمي‌داند. من مي‌خواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.

پس كتاب كافي علي رغم جايگاه و منزلت و شأني كه نزد شيعه دارد، اما شامل بسياري از امور متناقض و متعارض مي‌شود...

دكتر الهاشمي: وقتتان تمام شد.

تذكر!

 (به زودي در آخر مناظره شب چهارم به حذف و تقطيع و تحريف‌هايي كه در كلام ابو شوارب راجع به روايات متعارض كافي وجود دارد اشاره خواهيم نمود.)

ايراد به ادله دكتر قزويني:

ابن تيميه اين كلام را در ردّ علامه حلي ذكر كرده پس كلام او دلالت بر قبول اين واقعه نمي‌كند‌:

ابو شوارب: فقط 30 ثانيه به من وقت بدهيد.

تقريباً تمام اخباري كه شيخ قزويني [جناب دكتر حسيني قزويني] از مصادر اهل سنت نقل كردند در حقيقت در آن‌ كتاب‌ها به عنوان ردّ ذكر شده است. [يعني به ادعا و زعم ابوالشوارب در هيچ يك از اين كتاب‌ها اين روايات به عنوان روايات مورد قبول صاحب كتاب نيامده‌اند] همان‌گونه كه اين سخن را برادرمان شيخ حسن [الحسيني] در ردّ مطلب نقل شده از كتاب شهرستاني يعني: الملل و النحل نقل كردند.

هم‌چنين، ابن تيميه هم در مقام ردّ بر علامه حلي در كتابش «منهاج الكرامة في منهاج السنة» آن مطلب را آورده است، يعني او هم بر اساس زعم و گمان علامه حلي در منهاج الكرامه مطلبي را ذكر مي‌كند و بعد رد مي‌كند، پس آمدن روايتي در كتاب‌هاي اهل سنت دليل بر اين نيست كه اين گروه از علماء به اين روايات استشهاد و يا اعتراف نموده‌اند.

تذكر!

 ( هر كس به كتاب ابن تيميه مراجعه كند مي‌يابد كه حقيقت و مقصود ابن تيميه چيست. و متوجه مي‌شود كه روايات صحيحي هستند كه امكان رد آن‌ها وجود ندارد و از اين جهت حاضران در مناظره به اين جواب عجيب و غريب پناه برده‌اند. مي‌توانيد اين عبارت را در كتاب ابن تيميه ببينيد: «وهو ان عمر كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله !!!)

ايرد بر كتاب مصنف ابن أبي شيبه

اولاً: كتاب مصنف ابن أبي شيبه روايات صحيح را ذكر نمي‌كند، و در اين كتاب فقط احاديث را ذكر نمي‌كند، بلكه در آن احاديث و آثار صحيحه و حسنه و ضعيفه آمده است.

 روايت ابن ابي شيبه دلالت بر اراده هجوم مي‌كند نه خود هجوم

1 – روايت اين كتاب فقط تهديد به احراق را ثابت مي‌‌كند:

ثانياً: هم‌چنين اين خبر اگر در كتاب مصنف ابن ابي شيبه هم صحيح باشد به اين مطلب اشاره‌اي ندارد كه اين واقعه دير يا زود به وقوع مي‌پيوندد، بلكه در آن كتاب فقط اشاره به تهديد سوزاندن [خانه حضرت زهراء] دارد.

2 – راوي، شاهد اين ماجرا نبوده است:

ثالثاً: نكته بسيار مهم ديگر اين است كه راوي اصلي اين خبر يعني: اسلم، غلام عمر بن خطاب، خود شاهد واقعه نبوده است؛ چون عمر بن خطاب او را به مكه فرستاده بوده است. يعني: او وقت بيعت ابوبكر و وقت نزاع بر سر ماجراي فدك در مكه بوده است.

دكتر الهاشمي: آقاي [دكتر حسيني] قزويني بفرماييد!

پاسخ دكتر حسيني قزويني:

برادر ابو شوارب حتي يك دليل هم نياوردند:

جناب دكتر حسيني قزويني: از جناب دكتر ابو شوارب تشكر مي‌كنم؛ لكن اين تعبير او كه مطالب ذكر شده در كتاب‌هاي اهل سنت را اباطيلي بيش نمي‌داند ادعايي بدون دليل است و از ايشان مي‌خواهيم كه براي ما بيان كند كه اين اباطيل چيست؟

نظر علماي معاصر اهل سنت راجع به قضيه هجوم:

سخن محمد حسنين هيكل:

يكي از علماي اهل سنت در زمان حاضر كه اسمشان محمد حسنين هيكل است و از بزرگان علماي مصر است در كتابش «الصديق أبو بكر» ص 65، مي‌گويد: «فبلغ أبا بكر وعمر اجتماعهم بدار فاطمة فاتيا في جماعة حتى هجموا على الدار...».

به عمر و ابوبكر خبر رسيد كه مردم در كنار خانه فاطمه اجتماع كرده‌اند از اين‌رو آن‌دو نفر هم آمدند تا آن‌جا كه به خانه هجوم بردند...

سخن عبد الفتاح عبد المقصود:

هم‌چنين عبد الفتاح عبد المقصود كه از بزرگان علماي اهل سنت در مصر و از معاصرين هستند، در كتاب خود مي‌گويد: «إن عمر قال: والذي نفسي بيده ليخرجن أو لأحرقنها على من فيها ... قالت طائفة خافت الله ورعت الرسول في عقبه: يا أبا حفص إن فيها فاطمة فقال لا أبالي، وهل على ألسنة الناس عقال تمنعها من أن تروي قصة حطب أمر به ابن الخطاب فأحاط بدار فاطمة وفيها علي وصحبه ليكونوا عدة الإقناع أو عدة الايقاع»

عمر گفت: قسم به آن خدايي كه جانم در دست اوست، بايد آن‌ها از خانه خارج شوند و الاّ خانه را با همه ساكنانش به آتش مي‌كشم. گروهي كه از خدا مي‌ترسيدند و حرمت پيامبر را در نسل او نگه ‌داشته بودند، گفتند: اي أبا حفص! فاطمه در اين خانه است. و او فرياد زد: باكي ندارم! مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها قفل زده شده است كه داستان هيزم را بازگو نكنند؟ قصه هيزمي که عمر بن خطاب، دستور داده بود که درب خانه فاطمه جمع کنند.

آري! زاده خطاب اطراف خانه را که علي و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا به‌ اين وسيله يا آنان‌ را قانع سازد و يا بر آنان بتازد!

آري! اين عبارات را حتى برادران اهل سنت معاصر نيز نقل نموده‌اند.

پاسخ جناب دكتر حسيني قزويني پيرامون ادعا‌هاي اهل سنت بر اين كه همه علماي شيعه كتاب سليم بن قيس را رد مي‌كنند:

در رابطه با عباراتي كه شب گذشته و نيز امشب توسط دكتر الهاشمي راجع به كتاب سليم بن قيس بيان شد و گفته شد: اين كتاب جعلي و دروغ است و حتى نزد علماي شيعه اعتباري ندارد، بايد عرض كنم:

كلام شيخ نعماني در كتاب الغيبه در باره كتاب سليم:

 همه علماي شيعه بر اين عقيده‌اند: كه كتاب سليم بن قيس كتاب معتبري است.

 شيخ نعماني در كتابش «الغيبه» ص 102، مي‌گويد: كتاب سليم از اصولي است كه شيعه به آن مراجعه ‌كرده و به آن اعتماد مي‌نمايند.

كلام سيد بن طاووس:

سيد بن طاووس در كتابش تحرير طاووسي، ص 136، مي‌گويد: خود اين كتاب شهادت به صحت و ارزش آن مي‌دهد.

 كلام علامه حلي:

علامه حلي در كتابش خلاصة الأقوال، ص 83 ، حديث شماره يك مي‌گويد: نظر من در باره سليم و كتاب او اين است كه خود سليم بن قيس را معتبر بدانيم؛ ولي در باره مطالب وارد شده در كتابش توقف نماييم.

كلمات ساير علماء:

علامه مجلسي، شيخ حرّ عاملي، محقق مامقاني، آية الله خوئي مي‌گويند: راوي كتاب سليم ثقه و جليل و .... است.

دكتر الهاشمي: ببخشيد! يك لحظه! يك لحظه! پس به نظر شما كتاب سليم بن قيس عامري كتاب مورد اعتمادي نزد شيعه به حساب مي‌آيد. در حالي كه در اين كتاب بعضي از مطالب عجيب كه به زودي نمونه‌هايي از آن را برايتان نقل خواهم كرد وجود دارد.

نظر دكتر حسيني قزويني راجع به كتاب سليم بن قيس كه اكنون نزد شيعه است:

دكتر حسيني قزويني: اما به اعتقاد من ـ به عنوان شخصي كه مدت 20 سال است كه در حوزه و دانشگاه در موضوع علم رجال تدريس نموده‌ و به عنوان يكي از متخصصين علم رجال و درايه شناخته مي‌شوم و حتى كتاب «المدخل إلى علم الرجال والدرايه» اين‌جانب، به عنوان كتاب درسي حوزه و دانشگاه به حساب مي‌آيد، بايد بگويم:

عقيده شخصي من اين است: كه كتاب سليم بن قيس همان‌گونه كه آية الله خوئي هم فرموده‌اند: ما نمي‌دانيم كه آيا اين كتابي كه امروز به عنوان كتاب سليم بن قيس در دسترس ماست همان كتابي است كه سليم بن قيس آن را به ابان بن ابي ايّاش داده است يا نه؟

و آيا با مرور زمان چيزي به آن اضافه و يا كم شده است يا نه؟

 ولي ما اين‌قدر مي‌دانيم كه اصل آن كتابي كه از سليم بن قيس به أبان بن ابي ايّاش رسيده است كتاب معتبري است.

سخن دكتر الهاشمي

سخن او پيرامون عدم قبول روايات جعلي (حتى اگر سنداً صحيح باشد!!!)

دكتر الهاشمي: جناب شيخ [دكتر حسيني] قزويني يك لحظه به من گوش بدهيد! الآن نوبت شيخ الخزاعي است.

باور كنيد اين‌جا يعني: در انگليس، مملكت عدالت و آزادي و دموكراسي وقتي مردم در برابر قاضي محكمه مي‌ايستند و ثابت مي‌شود كه مصدر و منبعي كه از آن خبري را گرفته‌اند مورد شك و شبهه بوده است، مطلقاً به او اعتماد نكرده و او را طرد مي‌كنند و اگر شاهد يك بار دروغ بگويد و بفهمند كه او فقط يك بار، دو روايت مختلف ولي در موضوع واحد نقل كرده است او را حذف و طرد مي‌كنند. يعني: امكان ندارد كه در انگليس قضيه‌اي اين‌گونه پيدا كنيد.

خدا بهتر مي‌داند كه در بعضي از كشور‌هاي عربي چه بسيارند محكمه‌هايي كه بر اساس مزاج فلان رئيس و يا فلان مسؤول حكم صادر مي‌كنند.

 اما در كشور‌هاي دموكراتيك وقتي شما مي‌گويي: اين عقيده من در اين كتاب است و اين جمله را در برابر يك قاضي كشور انگليس بيان مي‌كني، ديگر نمي‌تواني ‌با اين كتاب عليه كس ديگري هم‌چون شيخ الخزاعي يا دكتر الهاشمي استناد كني. [چون اين نظر شخصي شماست و براي خودتان محترم است] تا چه رسد كه بخواهي با اين جملات عليه كسي استناد كني كه باعث تابش نور اسلام به سرزمينت شده است [منظور: عمر بن خطاب است] و در اين راه با توفيق الهي روبرو بوده است.

تذكر!

 (كسي كه به كلمات جناب دكتر حسيني قزويني دقت كند در مي‌يابد، آن‌چه كه ايشان در باره كتاب سليم بن قيس بيان نمودند، در حقيقت در ردّ ادعا‌هاي اهل سنت بود؛ و ما نمي‌دانيم چرا دكتر الهاشمي اين كلمات را گفته و به ساير روايات جناب دكتر حسيني قزويني در موضوع مورد بحث اصلا اشاره‌اي هم نمي‌كند)

سخن الهاشمي پيرامون فتوحات عمر:

جناب سيد ميهمان! [منظور: جناب دكتر حسيني قزويني است] كه خداوند شما را حفظ كرده و از شما خشنود گردد! عمر بن خطاب كسي است كه فقط به انتقال اسلام به سرزمين فارس اكتفاء نكرد، بلكه آن را به سرزمين الخزاعي (عراق) و بعد از آن به شام، و بعد از آن بيت المقدس و از آن‌جا به ليبي صادر كرد.

آيا شنيده‌ايد كه حضرت مسيح عليه السلام فرموده است: از محصول و ميوه‌ هر چيز مي‌توانيد آن‌ را بشناسيد. آيا مي‌دانيد كه انگور از خار برداشت نمي‌شود و خار در انگور به عمل نمي‌آيد؟ به همين علت اگر اين شخص [عمر]، قاتل فاطمه [سلام الله عليها] مي‌بود آيا مردم او را دوست مي‌داشتند؟ همه اين محبت از سوي مردمي كه به دست او اسلام آوردند او را به خدا مقرّب مي‌سازد و يك ميليارد‌ بشر به او محبت مي‌ورزند و خداوند به دست او كشور‌ها را فتح نمود.

تذكر!

 (اگر كشور‌گشايي بدون نشر فرهنگ اسلام سبب تقرب به خداوند ‌شود، پس بايد امثال كوروش و چنگيزخان و غير اين‌ها كه فتوحات بيشتري داشتند، به خداوند نزديك‌تر باشند.

و اگر ارزش فتوحات به نشر اسلام در اين سرزمين‌ها باشد از برادران اهل سنت سؤال مي‌كنيم آيا خليفه در اين سرزمين‌ها اسلام را نشر داد؟ و اگر چنين انتشاري در سرزمين‌هاي ديگر داشت چرا سيره و روش عملي خود او بر خلاف روح اسلام بود؟! شما خودتان در كتاب‌هايتان گفته‌ايد: عمر اولين كسي بود كه بين عرب و عجم فرق گذاشت. او اولين كسي بود كه عرب را از ازدواج با غير عرب منع كرد. و نيز غير عرب را از تصدي پست و منصب بلند پايه منع نمود. و او اولين كسي بود كه بين مردم در سهامشان از بيت المال فرق گذارد. آيا اين امور مخالف با سخن خداوند متعال در قرآن نيست كه فرمود: «إن أكرمكم عند الله أتقاكم» (با ارزش‌ترين شما نزد خداوند با تقوا‌ترين شماست) و سخن رسول خدا كه فرمود: «لا فخر للعرب على العجم ولا للعجم على العرب إلا بالزهد والتقوي.» ( هيچ فخري از عرب بر عجم، و از عجم بر عرب نيست مگر به زهد و تقوا)

و همين‌طور سخن عمر بن خطاب در حرام نمودن دو متعه‌اي كه در زمان رسول خدا حلال بود و تغيير در اذان و نماز و.... آيا مقصود و منظور او از اين كارها نشر اسلام بود يا تغيير اسلام؟!!

چه اتفاقي در زمان خلفاء افتاده كه زهري مي‌‌گويد: أنس بن مالك را در دمشق ملاقات نمودم در حالي كه به تنهايي نشسته بود و مي‌گريست، به او گفتم: چه چيز تو را به گريه انداخته است؟ گفت: از تمام آن‌چه كه ياد گرفته بوديم همين نماز باقي مانده بود كه اين هم ضايع شد. صحيح ترمذي، ج 3، ص 302 ـ جامع بيان العلم، ج 2، ص 244 ـ الزهد و الرقائق، ص 531.

بخاري، از عمران بن حصين روايت مي‌كند: او با [حضرت‌] على [عليه السلام] در بصره نماز گذارد بعد از نماز گفت: اين نماز مرا به ياد نماز‌هايي كه با رسول خدا صلّي الله عليه وآله مي‌خوانديم انداخت كه هر بار كه بر‌مي‌خاست و مي‌نشست الله اكبر مي‌گفت. صحيح بخاري، ج 1، ص 190، ح784.)

آقاي سيد [دكتر حسيني] قزويني! قبل از اين كه شيخ الخزاعي صحبت كنند به اين عبارت دقت كنيد و شما را به خدا قسم روي آن فكر كنيد! آيا از شخصي كه شما او را به قتل [حضرت‌] زهراء [سلام الله عليها] متهم مي‌كنيد چنين‌ سخني از او صادر مي‌شود؟ او در حالي كه سعد ابن أبي وقاص را به عنوان فرمانده سپاه براي آزاد سازي منطقه شرقي سرزمين عربي و اسلامي از حكومت ديكتاتوري ظالمانه امر مي‌كند، مي‌گويد: (جناب دكتر ابو شوارب خوب به اين جمله دقت كنيد! اين از نصوص عجيب و منحصر به فرد در تاريخ امت اسلام است.)

ادعاء بر اين‌كه شيعه تا الآن هيچ دليلي براي ادعاي خود در ماجراي هجوم نياورده است!!!

عمر بن خطاب كه از طرف برادران شيعه ما متهم به تهمت بزرگي گرديده است، تا اين لحظه حتي يك دليل مشخص براي اثبات ادعاي خود نه از فاطمه زهراء و نه از علي بن ابي طالب نياورده‌اند.

اين شخص [عمر بن خطاب] كه سعد [ابن ابي وقاص] را به عنوان فرمانده انتخاب كرده و به سرزمين شما [ايران] مي‌فرستد تا آن‌جا را آزاد سازد، و عراقي‌ها را براي آزادي از ديكتاتوري ياري برساند به سعد مي‌گويد: اي سعد! فرزندان وهيب به سعادت رسيدند. اگر به تو لقب دايي و هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم دادند مبادا چيزي در درونت خلجان كرده و مغرور گردي! اي سعد! تير بيانداز. پدر و مادرم فدايت.

الهاشمي: در جنگ اُحد وقتي نبرد شدت يافت و مشركان به رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم نزديك شدند و سعد هم از كساني بود كه مقاومت ورزيده بود و به محافظت از پيامبر مشغول بود رسول خدا صلي الله عليه [وآله] وسلّم به او مي‌فرمايد: اي سعد! پدر و مادرم فداي تو باد.

آري! خداوند عز وجل هيچ عمل نيك و بدي را بي پاداش نگذارده و جزا مي‌دهد.

آقاي [جناب دكتر] حسيني و همه منتسبين به اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم خوب گوش كنيد! و اين كلام بسيار مهم را بشنويد!

آن حضرت در حالي كه اين حديث به او وحي شده است به قريش و سعد و بني هاشم مي‌فرمايد: بين هيچ كس نسب و حسبي باعث ارج و قرب نمي‌شود مگر به طاعت و بندگي خداوند.

يكي از حاضران در برنامه: الله اكبر!

الهاشمي روايت را تكميل ‌كرده و مي‌گويد: پس مردم، از فقير و غني‌شان در مقابل خداوند يكسان و برابرند. خداوند پروردگار همه، و همه بندگان پروردگارند. و فقط در عاقبت به خيري از يك‌ديگر فضيلت مي‌يابند.

آيا با حضور در مراسم عزاداري فضيلت پيدا مي‌كنند؟ نه! با زيارت قبر سيده نفيسه [در مصر] فضيلت پيدا مي‌كنند؟ هرگز! با پول و ثروت فراوان؟ هرگز! با كاخ و قصر‌هاي بزرگ؟ با ندبه و لطمه و سينه خيز رفتن؟

نه، بلكه فقط با طاعت و بندگي.

تذكر!

 (الهاشمي سعي دارد با اين مطالب و روايتي كه [با آن همه شور و هياهو كه انگار كشف جديدي كرده است] هيچ ارتباطي با موضوع بحث نداشت، تأييدي براي مذهب خود آورده و مردم را ضد شيعه تحريك نمايد. اما غافل از اين‌كه با اين مطالب بر ضرر اعتقادات خودشان در عدالت صحابه و قداست آن‌ها سخن به ميان آورده؛ چون كلام عمر دلالت مي‌كند كه هيچ فرقي بين صحابه و غير صحابه نيست. و همه مردم در برابر خداوند يكسانند مگر به عمل صالح و تقوا)

پس به آن چيزي كه از سوي پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله از زمان بعثت تا رحلتش ما را به آن امر نموده‌ است بنگريد! و به آن عمل نماييد!

الهاشمي: ديشب گفتند: اين شخص [عمر] خواسته است تا از پيامبر اكرم در جنگ‌هاي احد و بدر انتقام بگيرد.

آن حضرت به سعد مي‌فرمايد: اگر خواستي در آزادي خود و ديگر ملت‌هايي كه براي آزادي آن‌ها ره‌سپار مي‌شوي سهمي داشته باشي خود را به آن‌چه پيامبر اكرم تو را امر مي‌نمايد ملزم ساز! يعني: به نجات، به هدايت، و به صراط مستقيم.

اگر مي‌خواهيد عملتان از بين نرفته و از زيان‌كاران نباشيد اين موعظه مرا گوش كنيد!!!

تذكر!

(اين روايتي كه الهاشمي به آن استناد مي‌نمايد [و فرصت زيادي از برنامه را به آن اختصاص داده است] از روي كمي بضاعت و توشه علمي او نشأت گرفته است. چون اين روايت را طبري با سند بسيار ضعيف نقل نموده است؛ چون طبري مي‌گويد: سري از شعيب از سيف از محمد و طلحه نقل مي‌كند... تاريخ طبري، ج 3، ص 4. و واضح است كه روايت از سيف بن عمر كه تمام علماء بر تضعيف او اجماع دارند روايت را از درجه اعتبار ساقط مي‌كند، البته در سند اين روايت اشخاص ضعيف ديگري نيز هستند كه روايت را از حيث سند ضعيف‌ و از درجه اعتبار ساقط مي‌‌سازد.

سخن الهاشمي خطاب به عمر بن خطاب و معذرت خواهي او از عمر به خاطر طرح اين سخنان در شبكه المستقله:

خداوند از عمر بن خطاب راضي شود. از تو معذرت مي‌خواهم اي آقا و سيد من، اي عمر! از اين‌كه ما تو را در شبكه‌اي كه متعلق به خودتان است در معرض اتهام قرار داده‌ايم، پوزش مي‌طلبم! ولي مي‌دانم طرح اين قضايا بهتر از اين است كه اين مطالب طرح نشود و فتنه هم‌چنان باقي بماند. فتنه‌اي كه ديشب [آقاي شيخ] محمد الخزاعي نيز آن را لعن و نفرين نمود و به مطلبي اشاره نمود كه من به ايشان توضيح دادم چرا شبكه المستقله اين مطالب خزنده را در اين شبكه طرح مي‌كند؟ حتماً خود ايشان در مجالس عزاداري شركت كرده‌اند و يا دو هفته قبل در يكي از شبكه‌هاي ماهواره‌اي ديده‌اند كه چگونه عمر و ابوبكر هم‌نشين رسول خدا صلى الله عليه [وآله] وسلم را مورد دشنام قرار مي‌دهند، و ديده‌اند كه چگونه به فرزندان كوچك خود آموزش مي‌دهند كه آن‌دو را دشنام دهند. من در اين‌جا در كامپيوتري كه دارم فرزند ايراني خرد‌سالي را دارم كه سنّش بيش از نه سال نيست، ولي سينه‌اي مملوّ از حقد و كينه به صحابه پيامبر دارد؛ و در حالي كه مردم پيرامون او را گرفته‌اند مشغول بيان ماجرا‌هايي است كه براي [حضرت] زهراء به وقوع پيوسته است.

اي آقا و سيد من! اي عمر بن خطاب! اي آقا و سيد من! اي ابوبكر! اي هم‌نشين رسول خدا در غار!

[شيخ] الخزاعي: آيا عمر و ابوبكر كلام تو را مي‌شنوند؟ و به تو گوش مي‌دهند؟...

 الهاشمي: من اديب بوده و به نحو مجازي كه ادباء سخن گفته‌اند سخن مي‌گويم. اي آقا و سيد من! اي هم‌نشين رسول خدا در غار! آن‌چه كه ما انجام مي‌دهيم براي از بين بردن فتنه است؛ تا اهل فتنه از ترويج فتنه خودداري كرده و اعمالشان براي مردم آشكار شود؛ اگر‌چه بين‌ آن‌ها هنوز كساني هستند كه مقدار حيايي برايشان باقي مانده تا از گفتن اين مطالب در باره تو و دوستت [عمر] خودداري كنند.

تذكر!

(به سخنان الهاشمي دقت كنيد! ببينيد چگونه به شيعه اهانت مي‌كند و آن‌ها را اهل فتنه معرفي مي‌كند. آيا بيش از اين اهانت و دشنام نسبت به شيعه امكان دارد؟!)

و اگر آن‌ها اين ‌كار را نمي‌كنند، لا اقل ما به سهم خود حق را بيان كرده تا مردم آن را بفهمند و مبغضان و متعصبان را بشناسند. و بدانند كه دين اسلام دين محبت است نه دين خون و خون‌خواهي، و دين تسامح و تساهل است نه دين حقد و كينه، و دين عفو است كه پيامبر آن، در روز فتح مكه و آزاد‌سازي آن به ساكنان مكه فرمود: برويد كه شما آزاديد! ببينيد: چه‌قدر اين دين با آن دين، تفاوت مي‌كند؟ كجاست آن‌ نصوص عجيب و غريبي كه مي‌گويد: اگر عمر را لعن نكني خود ملعون هستي؟ و اگر در لعن او ترديد كني خود ملعون هستي؟!

تذكر!

(عجيب است از الهاشمي كه عمر را هم‌چون زند‌گان صدا مي‌كند و بعد از اشكال به او در برنامه فقط با توجيه اديب بودن، و مجازي بودن، سعي در فرار از اشكال دارد و حال آن‌كه شيعه را به طور مطلق و به خاطر اعتقاد به اين‌كه رسول خدا صلى الله عليه وآله و علي بن أبي طالب عليه السلام و ائمه عليهم السلام زنده هستند و هم‌چون شهداء نزد خداوند روزي مي‌خورند تكفير مي‌كنند، ولي خود در برابر ميليون‌ها بيننده در سراسر دنيا با ابوبكر و عمر سخن گفته و مناجات مي‌كنند!!!

و اي كاش الهاشمي مشخص مي‌كرد چه كسي گفته است: اگر عمر را لعن نكني تو خود ملعون هستي؟ يا آن روايت در كدام كتاب آمده و بر فرض وجود چنين روايتي آيا آن روايت نزد شيعه صحيح است يا خير؟ و آيا ...؟

و حتي اگر روايت ضعيفي در اين باره وجود مي‌داشت آيا وي مجوز شرعي براي استدلال عليه تمام شيعه با يك روايت ضعيف ‌دارد؟ و آيا عقل اين رويه را مي‌پذيرد؟!!)

علي بن أبي طالب عليه السلام با آن شجاعتش كجا بود؟

كجاي اين ماجرا [هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها] با شجاعت آقاي قهرمان و شجاع ما علي بن ابي طالب مناسبت دارد كه در زندگي خود همواره بر ديگران مسلط بود، و در جنگ‌ها، صحابه همراه او به جنگ با دشمن مي‌رفتند، و او براي دشمن تهديد محسوب مي‌شد و با آن‌ها سخن مي‌گفت و به امور آن‌ها و امور همسرش رسيد‌گي مي‌كرد.

گويا اين شخص آن‌ كسي نيست كه شب هجرت و در جنگ اُحد و خيبر و در همه مواقع خطر، با گرفتن جان در كف دست خود رسول خدا صلّي الله عليه [وآله] وسلّم را ياري رساند.

تذكر!

(چرا دكتر الهاشمي جنگ‌هاي امير المؤمنين علي عليه السلام با عايشه و طلحه و زبير و معاويه را مثال نمي‌زند و به اين‌وسيله جدال بين او و ابوبكر و عمر را كذب و دروغ مي‌شمارد؟ آيا قتال و نبرد با آن‌ها نيز دروغ و كذب است؟

اگر شجاعت و قهرماني علي بن ابي طالب را ملاك قرار مي‌دهيد چرا آن حضرت با همان شجاعت و قهرماني هرگز در فتوحات ابوبكر و عمر شركت نكرد؟ يا اين‌كه مي‌خواهند ادعاء كنند ـ نستجير بالله ـ آن حضرت شجاعتش را بعد از رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم از دست داده بود؟!!)

چرا اسلام دين حقد و فتنه و خون‌خواهي شده است؟(منظورشان اسلام شيعه است)

آقايان! اي صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه [وآله] وسلم! تنها تلاش ما از بين بردن فتنه و گسترش فرهنگ تسامح و تساهل اسلامي بين مسلمانان و محدود ساختن فرهنگ خون و خون‌خواهي و حقد و كينه است.

من در هيچ امتي از دنيا نديده‌ام كه اين‌قدر خون و خون‌خواهي در دينشان باشد! از يهود سؤال كردم: آيا در دين شما خون‌خواهي شعارتان قرار گرفته است؟ گفتند: نه! چنين چيزي نيست.

از مسيحيان انگلستان سؤال كردم: آيا شما با چنين كاري به خدايتان تقرب مي‌جوييد؟ گفتند: هرگز! مسيح به سوي ما آمد تا ما را از اين كار‌ها رهايي بخشد....

بسيار خوب! پس چرا فقط نزد ما مسلمانان و در اسلام خدا را در حقد و كينه و بر سر و كله هم زدن مي‌بينيم و... و همواره صداي خون‌ خواهيمان بلند است؟ چرا؟!

تذكر!

 (نمي‌دانيم طبق آماري كه دولت‌ها مي‌دهند كه بيش از هشتاد درصد از گشته‌شدگان بي گناه در جنگ عراق كه توسط غرب و اروپا آغاز شده است از شيعيان هستند، آيا اينان به دست خود شيعيان كشته مي‌شوند؟! و همين‌طور در كشور افغانستان...

آيا طرح و انتشار اين‌گونه مطالب در مثل اين شبكه بهترين نمونه حقد و كينه و تنفر و خون‌خواهي نيست؟ آيا اموالي كه الهاشمي آن را از مصادر شناخته شده تقاضا مي‌كند آتش حقد و كينه را و خون‌خواهي را بر‌نمي‌انگيزد؟ و آيا برگزاري مراسم عزاداري براي دختر رسول خدا و براي نوه آن حضرت خون‌خواهي براي اوست، يا احترام و بزرگداشت آن حضرت؟)

تا كي؟! اي علماء از خدا بترسيد! اي مدعيان علم در سراسر دنيا از خدا بترسيد و تقوا داشته باشيد! به كتاب‌هايي كه نزدتان هست بنگريد كه هر دروغ‌گويي كتابي نوشته و در جلدي قرار داده و ما به آن اعتقاد پيدا كرده و احتجاج مي‌نماييم؟

و اما اشكالات شيخ محمد الخزاعي بر سخنان آقاي [جناب دكتر حسيني] قزويني بفرماييد!

سخنان شيخ محمد الخزاعي:

الخزاعي: بسم الله الرحمن الرحيم

 به تمام ملت عزيز عراق و همه برادران عزيز بيينده عرب و مسلمانم در شبكه المستقله سلام عرض مي‌كنم.  

و به جناب سيد [دكتر حسيني] قزويني سلام عرض كرده و از ايشان كه به عنوان متخصص اين موضوع، كه قضيه بسيار مهمي هم هست دعوت اين شبكه را اجابت نمودند تشكر و قدرداني مي‌كنم.

 من از ابتدا هم گفتم: اين علوم در حوزه تخصص من نيست؛ ‌ولي با اين وجود آمدم؛ حال نتيجه هر‌چه مي‌خواهد باشد! و بر حسب معلومات و اطلاعاتي كه جناب دكتر حسيني قزويني بيان نمودند فقط دو مطلب فراموش شد [كه من آن‌ها را اضافه مي‌كنم.]

رواياتي كه دلالت بر تهديد به هجوم مي‌كند در حالي‌كه هجوم اتفاق نيافتاد:

مدرك از كتاب العقد الفريد:

اول: در كتاب «العقد الفريد» ج 4، ص 247 مي‌گويد:

كساني كه از بيعت با ابوبكر سر پيچي نمودند علي و عباس و زبير و سعد بن عباده بودند. علي و عباس و زبير در خانه فاطمه نشستند تا اين‌كه ابوبكر، عمر بن خطاب را به سوي آن‌ها فرستاد تا آن‌ها را از خانه فاطمه خارج سازد. و به او گفت: اگر آن‌ها از اين كار امتناع ورزيدند با آن‌ها بجنگ! از اين‌رو عمر در حالي كه همراه خود مقداري آتش داشت تا در صورت امتناع آن‌ها، خانه را به آتش بكشد، به سوي خانه فاطمه آمد. تا اين‌كه با فاطمه برخورد كرد. فاطمه به او فرمود: اي فرزند خطاب! آيا آمده‌اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟! عمر گفت: آري! مگر اين‌كه مانند ديگر مردم براي بيعت حاضر شويد! اين‌جا بود كه علي از خانه خارج شد و با ابوبكر بيعت نمود.

ابو شوارب: يعني در حقيقت اتفاقي نيافتاد.

الخزاعي: نه، هيچ اتفاقي نيافتاد.

مدرك از كتاب الإمامه والسياسه:

دوم: دركتاب الإمامه والسياسه از امام، فقيه، ابن محمد، عبد الله بن مسلم بن قتيبه دينوري روايت مي‌كند.

مي‌گويد: ابوبكر از گروهي كه براي بيعت با او حاضر نشده‌اند و نزد [حضرت] علي [عليه السلام‌] اجتماع كرده بودند جويا شد. از اين‌رو عمر را به سوي آن‌‌ها فرستاد. او هم به سوي آن‌ها آمد و در حالي كه آن‌ها در خانه علي [عليه السلام‌] جمع شده بودند را صدا زد. اما آن‌ها از خارج شدن از خانه امتناع ورزيدند. از اين‌رو دستور داد تا هيزم بياورند. عمر گفت: سوگند به خدايي كه جان عمر به دست اوست. يا بايد از خانه خارج شويد يا خانه را با همه ساكنانش به آتش مي‌كشم. به او گفتند: اي أبا حفص! حتي اگر فاطمه در خانه باشد؟!! عمر گفت: حتي اگر فاطمه در خانه باشد. از اين‌رو همه براي بيعت خارج شدند مگر علي [عليه السلام‌] كه در خانه ماند. علي [عليه السلام‌] گفت: به خداوند قسم ياد كرده‌ام كه از خانه خارج نشوم و لباس بر تن نكنم تا اين‌كه قرآن را جمع آوري نمايم.

برادران بييننده! روايات فراواني هست كه مي‌گويد: آن‌ها خانه را آتش زدند و رواياتي هم هست كه مي‌گويد...

قطع سخنان الخزاعي از سوي الهاشمي و ممانعت از تكميل آن:

الهاشمي: چه كسي خانه را آتش زد؟ شما به ما گفتيد مشخص كرده‌اند...

الخزاعي: ببخشيد! يك لحظه، يك لحظه.

الهاشمي:... رواياتي كه شما داريد مشخص كرده‌اند، اول رواياتي كه مي‌گويند: خانه آتش زده شد را مي‌آورم، البته با رعايت احتياط تا موارد باطل و دروغ را ترويج نكرده باشيم.

الهاشمي: اجازه بدهيد نكته‌اي را از آقاي [دكتر حسيني] قزويني بشنويم.

الخزاعي: اجازه بدهيد كلام من به پايان برسد.

الهاشمي: مثل سايرين به شما 3 دقيقه دادم...

الخزاعي: به همه 3 دقيقه داديد ولي به من كمتر داديد.

الهاشمي: اجازه بدهيد تا برادر [دكتر حسيني] قزويني صحبت كنند... اجازه بدهيد...

الخزاعي: برادران عزيزم! برادران! مشكل اين شبكه اين است كه در اين موضوع رعايت حقوق نمي‌شود و چون شبكه متعلق به خودشان است آقاي الهاشمي به هر شكلي بخواهد صحبت مي‌كند. اين شبكه حق ما را رعايت نمي‌كند.

الهاشمي: يوسف! يوسف! [ الهاشمي كه قصد در قطع سخنان الخزاعي و جناب دكتر حسيني قزويني دارد با شلوغ كردن و صدازدن تهيه كننده برنامه او را به قطع برنامه فرامي‌خواند] الان يك فرصت تبليغاتي سريع بدهيد تا هيچ‌كس فرصت پيدا نكند. در شبكه المستقله هم فرصت كامل مي‌دهند و همه صحبت مي‌كنند و همه بحث و مناقشه مي‌كنند و يكي از بزرگ‌ترين رهبران جامعه بشريت را بدون دليل متهم مي‌كنند [ منظور: عمر است] آن‌وقت با اين وجود مرا سرزنش مي‌كنند. آقا يك فرصت بدهيد.

تذكر!

(ببينيد چگونه الهاشمي [با علماي شيعه] منفعلانه برخورد مي‌كند. و كلام عالم شيعي را قطع مي‌كند و اجازه نمي‌دهد تا سخنش را تمام كند، و چگونه مي‌گويد: عمر بدون دليل متهم شده است؟! آيا تا همين‌جا ادله‌اي كه جناب دكتر حسيني قزويني از كتاب‌هاي اهل سنت آوردند كفايت نمي كند؟!)

اتفاقاتي كه در اين قسمت از برنامه افتاد:

قطع سخنان دكتر حسيني قزويني از سوي الهاشمي در ابتداي سخنان دكتر با تعهدي كه بر قطع نكردن سخنان ايشان داده بود.

اشكال الحسيني به اين كه جناب دكتر حسيني قزويني عربي را به خوبي نمي‌داند!!!

ادعاي الحسيني به اين كه بيان رواياتي كه در كتاب‌هاي أهل سنت آمده و دلالت بر هجوم مي كند به عنوان سب و دشنام شيخين به حساب مي‌آيد!!!

بر فرض كه اين‌گونه هم باشد اولين كسي كه آن‌دو نفر را سب و دشنام نموده راويان موثق نزد اهل سنت بوده‌اند كه اين‌روايات را نقل كرده‌اند و نيز ديگر علماي اهل سنت كه از اين‌گروه تبعيت كرده و اين روايات را در كتاب‌هاي خود آورده‌اند مانند: ابن أبي شيبه و طبري و...

در حالي كه اساساً اين ادعاء حتي در نظر عوام نيز صحت ندارد تا چه رسد به علماء.

ادعاي الحسيني به اين كه ذهبي در باره جويني گفته است: او حاطب ليل بوده است

اين ادعاء در هيچ‌يك از كتاب‌هاي ذهبي در باره استاد خود نيامده، بلكه تنها كلامي كه از ذهبي در باره جويني آمده همان است كه قبلاً جناب دكتر حسيني قزويني از كتاب او تذكرة الحفاظ ج 4، ص 55 بيان فرمودند.

 اين ادعاء را زركلي از علماي معاصر اهل سنت در كتابش - الأعلام- بدون اين‌كه دليلي بياورد به ذهبي نسبت داده است.

بر فرض كه جويني متهم به حاطب ليل بودن باشد، معناي حاطب ليل آن‌گونه كه الحسيني گفت، اين نيست كه روايت جعلي نقل مي‌كرده است، چون اگر معنايش اين ‌بود بايد در باره صاحبان صحاح سته نيز همين را بگويد، چون آن‌ها نيز از جاعلان، روايت نقل ‌كرده‌اند، و يا بگويد: از ناقلان روايات جعلي، روايت نموده‌اند، چون ابن جريج اموي از بزرگان اهل سنت و از مشايخ ارباب صحاح سته حاطب ليل بوده است [و در صحاح سته از او نيز روايت نقل كرده‌اند]:

از مالك بن أنس روايت شده است كه ابن جريج حاطب ليل بوده است.

تهذيب الكمال، ج 18، ص 349.

پس نتيجه مي‌‌گيريم: كه معناي حاطب ليل اين است كه گاهي رواياتي جمع مي‌كرده كه سند نداشته، و اين منافي با اين مطلب نيست كه روايات صحيح هم روايت كرده باشد.  

ادعاي ضعيف بودن روايات بدون ذكر دليل و به صرف مخالفت آن با عقيده اهل سنت

ادعاي دكتر أبوالشوارب به اين كه عبارت نهج البلاغه دلالت بر هجوم نمي‌كند:

دكتر ابو شوارب ادعاء نمود كه كلام امير المؤمنين عليه السلام‌ در نهج البلاغه دلالت بر هجوم ندارد!!! و ما به پاسخ او در خلال مباحث بالا اشاره كرديم.

 سخن أبوالشوارب پيرامون رواياتي كه دلالت بر عدم علم غيب امام در كتاب كافي و تقطيعي كه در روايت نموده بود:

اصل روايت با بيان آن قسمتي كه دكتر ابو شوارب حذف نموده بود به اين شرح است:

سدير گويد: من و ابو بصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مكان خويش قرار گرفت فرمود: شگفت است از مردمى كه گمان مي‌كنند ما غيب مي‌دانيم!! كسى جز خداى عز و جل غيب نمي‌داند. من مي‌خواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.

سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابو بصير و ميسر، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آن‌چه در باره كنيزت فرمودى، شنيديم و ما مي‌دانيم كه شما علم زيادى‏ داريد و علم غيب را به شما نسبت ندهيم. فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن نمي‌خوانى؟ عرض كردم: چرا! فرمود: در آن‌چه از كتاب خداى- عز و جل- خوانده‌اى؟ اين آيه (40 سوره نمل) را ديده‏اى؟ «مردي كه به كتاب دانشى داشت؛ گفت: من آن را پيش از آن‌كه چشم بر هم زنى نزد تو آورم» عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را خوانده‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما به من خبر دهيد. فرمود: به اندازه يك قطره آب نسبت به درياست. عرض كردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عزوجل نسبت داده است به علمى كه اكنون به تو خبر مي‌دهم.

اى سدير! باز در آن‌چه از كتاب خداى عز و جل خوانده‌اى اين آيه (43 سوره رعد) را ديده‌اى؟

«بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است» عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را هم خوانده‏ام. فرمود: آيا كسى كه تمام علم كتاب را مي‌داند بافهم‌تر است يا كسى كه بعضى از آن را مي‌داند؟ عرض كردم: كسى كه تمام علم كتاب را مي‌داند آن‌گاه حضرت با دست، اشاره‌اي به سينه‏اش نمود و فرمود: به خدا تمام علم كتاب نزد ماست، به خدا تمام علم كتاب نزد ماست‏.

الكافي، ج 1، ص 257.

 سخن دكتر ابو شوارب پيرامون روايت ابن أبي شيبه كه دلالت بر هجوم نمي‌كند!!!

دكتر ابو شوارب در اين برنامه ‌گفت: اين روايت دلالت بر هجوم نمي‌كند ولي ما از او سؤال مي‌كنيم: آيا همين جمله براي اثبات جرم عمر از سوي شيعه كفايت نمي‌كند؟

آيا اراده عمر بر هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها و ترساندن آن‌ها، كه در اين روايت قطعي است براي ردّ ادعاي شما مبني بر محبت عمر با اهل بيت و اثبات ادعاي شيعه كافي نيست؟

ادعاي دكتر ابو شوارب به اين كه روايت ابن أبي شيبه مرسل است

اين ادعا‌ها را جناب دكتر قزويني در قسمت‌هاي آينده پاسخ مي‌دهند.

سخن الهاشمي پيرامون فتوحات عمر

بسياري از برادران اهل سنت از جمله برادر هاشمي را مي‌بينيم كه براي مبرّا نمودن عمر از تهمت‌ها به اين نكته استناد مي‌كنند كه عمر در فتوحات اسلامي و كشور‌گشايي‌ها نقش مهمي داشته است...

حال ما از آن‌ها سؤال مي‌كنيم: آيا به زعم شما كه دولت شيعه صفوي را متهم به كفر و زندقه مي‌كنيد فتوحات اين دولت به اسم اسلام بود يا نه؟ و يا اين‌كه صرف ادعايي بود كه براي فتوحات و كشور گشايي و تسلط بر آن‌ها صورت مي‌گرفت؟

اضافه بر اين كه ما دركتاب‌هاي اهل سنت مي‌بينيم كه پيرامون اين فتوحات نوشته‌اند كه صرفاً به خاطر جمع آوري غنائم و به دست آوردن كنيز‌ها بود و... همان‌‌گونه كه اين مطالب را قبلاً از طريق اينترنت در سايت مؤسسه قرار داده‌ايم.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته