پی آمدهای منفی مشكل خلط وهّابیت

در این نوشتار تنها به اشاره، به اشتباه های اندیشۀ وهّابی اكتفا می كنیم، خطاهایی كه اندیشه وهّابی از روی بی اطلاعی به آن گرفتار شده و بعد از ریشه دار شدن، بر اندیشۀ او حكمفرما شده است:

اشتباه در تفسیر حقیقت نخست یعنی: ((حقیقت اعتقاد به توحید و نبوت در مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این اشتباه موجب پدیدآمدن خلط میان موضع شیعۀ دوازده امامی و موضع گیری فرقه های غالی نسبت به این حقیقت شده است.

اشتباه در تفسیر حقیقت دوم یعنی: ((حقیقت احكام و قوانین در مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این لغزش هم به وجود آورندۀ خلط، میان موضع شیعه و موضع غالیان در برابر این حقیقت شده است.

اشتباه در تفسیر حقیقت سوم یعنی: ((حقیقت اهداف مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این خطا باعث شده وهّابیان میان اهداف شیعه و اهداف گروه های غالی را خلط كنند.

اشتباه در تفسیر حقیقت چهارم یعنی: ((حقیقت معنای برخی اصطلاحات در مذهب شیعۀ دوازده امامی)) نتیجۀ این اشتباه، اضافه شدن محتویات و مضامین جدید و عجیبی دربارۀ این اصطلاحات است و باعث پدیدآمدن خلط وهّابیان میان معانی این اصطلاحات در میان اهل سنّت و تشیّع شده است.

اشتباه در تفسیر حقیقت پنجم یعنی: ((حقیقت منابع مذهب شیعۀ دوازده امامی)) پیامد این خطا خلط میان منابع و مصادر مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان است.

لغزش در تفسیر حقیقت ششم یعنی: ((حقیقت امامت در مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این خلط باعث شده وهّابیان میان حقیقت معنای امامت در نگاه شیعه و حقیقت معنای امامت در نگاه فرقۀ غالیان و همچنین میان معنای امامت در نزد اهل سنّت و معنای امامت در نگاه شیعه خلط كنند.

اشتباه در تفسیر حقیقت هفتم یعنی: ((حقیقت هویّت مذهب شیعۀ دوازده امامی)) این اشتباه، ریشۀ پدید آمدن خلط وهّابیان میان هویّت شیعۀ دوازده امامی و هویّت فرقه های غالی بوده است.

خطا در تفسیر حقیقت هشتم یعنی ((منشا حقیقی پیدایش مذهب شیعۀ دوازده امامی و علل این پیدایش)) پیامد این اشتباه از سویی خلط میان منشا پیدایش تشیّع و فرقۀ غالیان و از سوی دیگر موجب خلط میان علل پیدایش تشیّع و فرقه غالیان شده است.

 

پی آمد نهایی اشتباهات هشت گانه

این اشتباهات هشت گانه باعث به وجود آمدن پدیدۀ خطرناكی به نام اشتباه در تفسیر ((ویژگی های مذهب تشیّع)) شده است و در نتیجه به خلط میان ویژگی هایی مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان منجر شده است.

اشتباه های هشت گانه بعد از پدیدآمدن علّت های پنج گانه و انفجار مشكل خلط در اندیشۀ وهّابی به وجود می آید، ما با هدف روشن كردن این واقعیت برای خواننده، نمایی از این مشکل نامبارك را به شكل انفجاری خطرناك نشان داده ایم:

 

پی آمد اشتباه در تفسير ویژگیهای مذهب تشیع

 

 

اندیشۀ وهابی

در حالت انفجار

بحران خلط

 

اشتباه در تفسیر حقیقت نخست: «توحید و نبوت در مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت دوم: «احکام و شرایع در مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت سوم: «اهداف مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت چهارم: «معنای برخی واژگان در مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت پنچم: «منابع مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت ششم: «امامت در مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت هفتم: «هویّت مذهب تشیع»

 

اشتباه در تفسیر حقیقت هشتم: «منشأ و علل پیدایش تشیع»

 

 

 

پی آمدهای اصلی و آثار منفی پدید آمده از مشكل خلط وهّابیت

میان مذهب تشیّع و فرقۀ غالیان

یا

مشكل اشتباه وهّابیان در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع

تصویر، اندیشۀ وهّابی را در حالت انفجار نشان می دهد.

در این تصویر، مواد منفجرۀ تشکیل دهندۀ بحران خلط و تیر و ترکشهای

ناشی از این انفجار در حال پراکنده شدن است.

بر اثر همین خلط، اندیشۀ وهّابی حقایق و ویژگی های مذهب

تشیّع را به گونه ای عجیب تفسیر می كند.

 

همانگونه كه در شكل سوم مشخص شده، تصویر به شكلی واضح و بی پرده، ارتباط عمیقی را میان اسباب پنج گانه و به وجود آورندۀ این خلط و میان اشتباه های هشت گانه و تولید شده از این علت ها، نشان می دهد.

اگر نگاهی دوباره به شكل2 بیاندازیم و برای بار دوم به شكل3 بنگریم، در شكل2 پنج فلش تیر مانند را می بینیم كه بیانگر علّت های پنج گانه هستند. این تیرها به سمت اندیشۀ وهّابی نشانه رفته اند تا این مشكل را به وجود آورند. در شكل3 مشاهده می كنید كه تیرها به عكس جهت شكل2 نشانه رفته اند. این تعبیر به شكل روشن بیان می كند كه لغزش های هشت گانه، آثاری ضروری برای این علل و اسباب هستند.

اگر شكل2 و 3 را با هم مقایسه كنید و نگاهی دوباره به آن ها بیاندازید برایتان روشن می شود كه شكل 3 نشان دهندۀ انفجار شدید بمبی است كه در شكل دوم، جاسازی مواد منفجرۀ آن نشان داده شده.

این تعبیر بیانی صریح است از انفجار بحرانی كه از نظر قدرت تخریبی با نسبت مواد منفجرۀ پنج گانه ارتباط مستقیم دارد. منظور از مواد منفجره همان علّت های پنج گانۀ نامباركی است كه این انفجار را در اندیشۀ وهّابی به وجود آورده و یا گسترده كرده است. انفجاری كه دایرۀ اختلاف را از سویی میان اهل سنّت و تشیّع و از سوی دیگر میان وهّابیت و تشیّع و از جهت دیگر میان اهل سنّت و وهّابیت گسترده كرده است.

***

تا كنون برایمان روشن شد كه این پژوهش تلاش دارد روشی صحیح را در تبیین مذهب تشیّع ترسیم كند و شیوۀ وهّابیان را در بررسی مذهب تشیّع، تصحیح نماید و نیز به دنبال طرح شیوه ای نو در ایجاد گفتگو و مناظره با وهّابیان است. همچنین با تلاش فراوان برای تقریب میان تشیّع و وهّابیت و تقریب میان اهل سنّت و وهّابیت می كوشد. از سوی دیگر برایمان روشن شد كه بررسی مذهب تشیّع از سه مرحله گذر می كند. مرحلۀ نخست این پژوهش، بررسی مشكل خلط وهّابیان میان شیعۀ دوازده امامی و فرقۀ غالیان می باشد؛ و گفتیم كه این مشكل در حقیقت نمایشگر خطا در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع است. بیان كردیم كه مرحلۀ اول نشانگر راس هرم است زیرا اشتباه در این مرحله بدون شك باعث سرایت اشتباه به مرحلۀ دوم (شناخت تحلیلی) و همچنین سرایت به مرحلۀ سوم یعنی شناخت ریشه ای خواهد شد. در نتیجه، اشتباه در مرحلۀ اول باعث عدم درك حقایق هشت گانۀ مذهب تشیّع می شود. ما این حقایق هشت گانه را در مرحلۀ دوم و سوم بررسی می كنیم. همچنین این اشتباه باعث عدم درك ویژگی های مذهب تشیّع خواهد شد كه ما در قاعدۀ هرم به بررسی آن ها می پردازیم.

بنابراین تمام اشتباهاتی كه در اجزا و طبقه های ((هرم مذهب تشیّع)) به وجود بیاید، از اشتباه در راس هرم یعنی خطا در مرحلۀ اول نشات گرفته است.

ما برای تبیین، نمایش و مجسم كردن این روش در ترسیم مذهب تشیّع ((هرم مذهب شیعه)) را به شكلی روشن ترسیم كرده ایم. اين شكل گام های این روش ترسیم شده را نشان می دهد. هدف ترسیم این روش اصلاح شیوۀ وهّابیت در پژوهش دربارۀ مذهب تشیّع است و با هدف نزدیك سازی و تقریب میان تشیّع و وهّابیت و برای تقریب میان اهل سنّت و وهّابیت بنیان گذاشته شده.

این روش در این تصویر، به شكل هندسی هرم نشان داده شده:

 

هرم عقاید تشیّع

اول

مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع

 

دوم

مرحلۀ شناخت تحلیلی

حقیقت توحید و نبوت در مذهب تشیّع

حقیقت قوانین و احكام در مذهب تشیّع

حقیقت اهداف مذهب تشیّع

حقیقت برخی اصطلاحات در مذهب تشیّع

 

سوم

مرحلۀ شناخت ریشه ای مذهب تشیّع

حقیقت منابع مذهب تشیّع

حقیقت امامت در مذهب تشیّع

حقیقت هویّت مذهب تشیّع

حقیقت منشا و علل پیدایش مذهب تشیّع

 

نتیجه

ویژگی های مذهب تشیّع

 

همانگونه كه در تصویر دیده می شود، هرم مذهب تشیّع به شكل روشن و بدون هیچ پرده و ابهامی نشان دهندۀ روشی است كه بیان كردیم و بیان گر این نكته است كه قبل از آغاز تحقیق دربارۀ مرحلۀ دوم یعنی شناخت تحلیلی مذهب تشیّع، لازم است بررسی را از مرحلۀ اول یعنی شناخت انتسابی آغاز كنیم؛ در این مرحله، مشكل خلط وهّابیان میان شیعیان و غالیان را درمان و از اشتباه در فهم حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع اجتناب خواهیم كرد.

همانگونه كه در تصویر مشاهده می كنید مرحلۀ اول در راس هرم قرار دارد و همین مساله بیانگر اهمیّت این مرحله است و روشن می كند كه اشتباه در این مرحله منجر به سقوطی خطرناك و لغزشی بزرگ از بالای هرم به پایین خواهد شد. اگر مرحلۀ نخست در راس هرم را در نظر داشته باشیم، خود را از خطر سقوط نجات داده ایم. این نكته را همواره باید به خاطر داشته باشیم كه در پس تمامی اشتباهات وهّابیان در بررسی مذهب تشیّع، اشتباه در این مرحله نهفته شده است.

با توجه به تصویر هرم مشاهده می کنیم كه مرحله ((شناخت تحلیلی حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع)) در طبقۀ دوم و بعد از راس هرم قرار دارد. این جاسازی به شكل صریح نشان دهندۀ مرتبه و درجۀ این نوع شناخت است. لازم است این مرحله در همین نقطه قرار داشته باشد نه جلوتر بیافتد و نه عقب تر. در شكل هرم تشیّع، حقایق چهار گانه ای را مشاهده می كنیم كه از درون این مرحله به دست آمده است و ضروری است در همین مرحله بررسی و تحلیل شود.

با نگاهی دیگر به شكل هرم می بینیم جایگاه ((شناخت ریشه ای مذهب تشیّع)) در طبقۀ سوم هرم قرار دارد كه آشكارا بیانگر درجه و مرتبۀ این نوع از شناخت است. ضروری است این مرحله در جایگاه خود بررسی شده و تقدم و تاخر پیدا نكند. همچنین می بینیم كه چهار حقیقت دیگر- از حقیقت پنجم تا حقیقت هشتم- از درون این مرحله برخواسته می شود و لازم است در همین مرحله بررسی و تحلیل گردد. در شكل هرم عقاید تشیّع می بینیم كه طبقۀ چهارم و سطح انتهایی، مربوط به ((ویژگی های مذهب تشیّع)) است. قرارگرفتن ویژگی های مذهب تشیّع در چنین جایگاهی، بیانی آشكار از این حقیقت است كه بدون بررسی كامل سه مرحلۀ گذشته و حقایق هشت گانۀ این مراحل، ((ویژگی های مذهب تشیّع)) شناخته و درك نمی شود. بدون شك شكل هرمی عقاید شیعه دوازده امامی با طبقه بندی های چهارگانه اش، درجه و اهمیّت هر مرحله را نشان می دهد.

هدف ما از قرار دادن مرحلۀ اول در طبقۀ نخست و در راس هرم عقاید تشیّع، نشان دادن تاثیر سرنوشت ساز و مهم این مرحله بر سایر طبقه های هرم بوده است. همچنین قرارگرفتن ((حقیقت توحید و نبوت در مذهب تشیّع)) در راس طبقۀ دوم بیانگر اهمیّت این حقیقت است و رتبۀ بلند آن را نشان می دهد، به شكلی كه هیچ كدام از حقایق هفت گانۀ دیگر نمی توانند به این راه پیدا کند. بنابراین در كتاب های اعتقادی شیعه هیچ حقیقت و باوری در سطح و درجۀ این اعتقاد نیست؛ زیرا این حقیقت بر جدایی تمام، میان مقام الوهیت و بندگی تاكید دارد و بر این نكته پافشاری می كند كه هیچ بنده ای ویژگی های پروردگار را ندارد. همچنین این حقیقت بیانگر و موكد ضرورت ختم نبوت، به پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. این حقیقتی است مهم و ضروری و منكر آن به اتفاق و اجماع تمامی عالمان شیعه، كافر است.

در این جا لازم است نكته ای تذكر داده شود: حقیقت امامت (حقیقت ششم) در شكل هرمی عقاید تشیّع در بخش دوم از طبقۀ سوم قرار داده شده است. شكی نیست كه جایگاه امامت و همچنین مسالۀ ((غیبت امام دوازدهم علیه السلام)) از جایگاه حقیقی و پر اهمیّت خود بسیار پایین تر ترسیم شده و باید با توجه به ارزشمندی اعتقادی و اهمیّت آن در نقطۀ بالاتری از هرم جاسازی می شد. ولی ترسیم این دو حقیقت در چنین جایگاهی با در نظر گرفتن نكته ای انجام شده است. با توجه به تجربه ای كه در تغییر اعتقادم از وهّابیت به تشیّع داشته ام به این نتیجه رسیده ام: آخرین باوری كه یك شخصیّت وهّابی می تواند از عقاید شیعه بپذیرد، ویژگی اعتقاد به غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) است.

همچنین ((حقیقت امامت در مذهب تشیّع)) در مرحله شناخت ریشه ای مذهب تشیّع قرار داده شده و در این كتاب حقیقت ششم به حساب آمده؛ زیرا هدف من از ترسیم این روش و شیوه، فهماندن حقایق تشیّع به وهّابیان بوده است و از تجربۀ گذشته ام در این مساله استفاده كرده ام؛ به طور مثال بنده تنها هنگامی توانستم حقیقت مفهوم امامت در اعتقادات شیعه را درك كنم كه از مشكل خلط میان تشیّع و فرقۀ غالیان (مرحلۀ نخست) گذر كردم، سپس مرحله شناخت تحلیلی و عمیق حقایق چهارگانه را پشت سر گذاشتم و بعد از این كه از مشكل خلطی كه میان منابع شیعه و مصادر غالیان برایم پدید آمده بود، رهایی پیدا كردم- یعنی بعد از ادراك حقیقت پنجم- و بعد از عبور از تمامی این مراحل توانستم حقیقت امامت را در اعتقاد تشیّع درك كنم. در مورد ویژگی شیعه در اعتقاد به غیبت هم همین مساله جریان دارد. من این باور را در قاعدۀ هرم قرار دادم زیرا آخرین اعتقادی بود كه در میان باورهای تشیّع پذیرفتم.

بیان این تذكر به این جهت بود كه خوانندۀ محترم گمان نكند بنده قصد كم ارزش نشان دادن مقام امامت را داشته ام و یا باور به غیبت امام زمان(علیه السلام) را- كه در اعتقاد به امامت ریشه دارد- كم رنگ نشان داده ام.

***

با نگاهی دیگر به شكل هرم می بینیم خطوط طولی و متحرك از راس هرم به قاعده و انتهای آن متصل شده اند. این خطوط پیوسته، نمایش دهندۀ ارتباط محكم و ریشه داری است كه در این شیوه میان مرحله های سه گانه (شناخت انتسابی، شناخت تحلیلی و شناخت ریشه ای) وجود دارد، همچنین پیوستگی محكمی را نشان می دهد كه میان حقایق هشت گانۀ ارایه شده در مراحل دوم و سوم، وجود دارد.

همچنین این خط های طولی به شكل آشكار نشان می دهد كه مرحلۀ دوم از درون مرحلۀ نخست و مرحله سوم از درون مرحله دوم پدید می آیند، همچنین بیانگر این است كه ویژگی های مذهب تشیّع از این حقیقت های هشت گانه سرچشمه می گیرند. این خطوط به شکل قطعی گفته های پیشین ما را اثبات می كند و ضرروت بررسی تدریجی این سه مرحله را تبیین می كند. در بررسی این حقیقت های هشت گانه و بررسی ویژگی های سه گانه، جایگاههای مخصوص و مشخص شده برای هر یك از مراحل و حقایق و ویژگی ها در هرم، به شكل روشن ضرورت تحقیق و بررسی تدریجی را در این روش نشان می دهد. در مقام ارائۀ مراحل سه گانه و حقیقت های هشت گانه (مربوط به دو مرحله دوم و سوم) و ویژگی های سه گانه، باید این تدریج رعایت شود. این ترتیب منطقی باید رعایت شود تا بتوانیم میان مذهب تشیّع و وهّابیت تقریب ایجاد كنیم و از اشتباهات و لغزش هایی كه وهّابیان در شناخت مذهب تشیّع به آن گرفتارشده اند، اجتناب كنیم. تحقیقات و بررسی های وهّابیان به دلیل تكیه نداشتن به نظامی واحد، منسجم و روشمند فکری دچار چنین لغزش هایی شده است.

خواننده از بالاترین نقطه تا قاعده، میان طبقات و اجزای هرم، ارتباط و پیوستگی محكمی مشاهده می كند. این ارتباط روشنگر این ضرورت است كه باید به حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع به مثابۀ یك كل به هم پیوسته و متحد نگریست. در كالبد این اجزا و طبقات در چارچوب یك منظومۀ مشترك، روحی واحد جریان دارد؛ و به همین جهت این حقایق و ویژگی ها، یك مجموعۀ واحد را تشكیل می دهند.

ضروری است هر یك از حقایق مذهب تشیّع و هر یك از ویژگی های آن، در چارچوب این مجموعۀ به هم پیوسته و مرتبط دیده شود. هنگامی كه با نگاه جزیی نگر، تنها و گسسته، به یكی از حقایق و یا ویژگی های مذهب تشیّع نگاه كنیم، نمی توانیم عظمت روح آن حقیقت را دریابیم و هرگز نمی توانیم صفات زیبا و كمالات درونی آن ویژگی را بشناسیم. همین نوع نگاه جزیی نگر و تنها بین، بدون توجه به سایر ویژگی ها و حقایق، یكی از علل اساسی لغزش وهّابیان در اشتباهات فراوان و قضاوت های نابجا دربارۀ حقایق و ویژگی های تشیّع بوده است.

بینندۀ شكل هرمی تشیّع، به شكل روشن تسلسلی را در بدنۀ این هرم مشاهده می كند. این تسلسل بیانگر این نكته است كه هر یك از این حقایق هشت گانه مقدمه ای برای حقیقت بعد از خود می باشد و در همان حال پی آمد حقیقت قبلی است: باور كردن حقیقت اول باعث ایمان آوردن به حقیقت دوم خواهد شد، ایمان به حقیقت دوم باعث اعتقاد به حقیقت سوم و... تا اعتقاد به حقیقت هشتم.

در صورتی که نتوانیم حقیقت نخست را بشناسیم، به شكل طبیعی نمی توانیم با حقایق بعدی آشنا شویم. علّت این امر هم همان تسلسل ریاضی و علمی میان حقایق است.

هنگامی كه به شكل هرمی مذهب تشیّع بنگریم، خط هایی عرضی را مشاهده می كنیم. این خطوط  بیانگر قاعده ای اساسی در این روش است. این قاعده می گوید لازم است در هر یك از مرحله های سه گانه و در هر یك از حقایق و ویژگی های این مذهب، تامّل، دقت ورزی، ژرف نگری و بررسی تحلیلی و واقع بین داشته باشیم. با مراجعه به كتاب های نوشته شدۀ وهّابیان دربارۀ مذهب تشیّع، به خوبی احساس کرده ایم كه در این كتاب ها تامّل و تدقیق لازم انجام نشده و دربارۀ مراحل، حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع، تحلیل كامل به كار نرفته. این عدم تأمّل و عدم تحلیل کامل مراحل، حقایق و ویژگی ها در پس تمامی اشتباهات وهّابیان دربارۀ مذهب تشیّع وجود دارد.

اگر خواننده به شكل هرمی نگاه كند در سطح بیرونی هرم، خطوطی خارجی را مشاهده می كند كه تمام هرم را دربرگرفته، پوشش می دهد. این خطوط به شكل روشن بیانگر این نكتۀ مهم است كه میان مراحل، حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع پیوستگی و انسجام خاصی وجود دارد به گونه ای كه اشتباه در شناخت مرحلۀ نخست- در راس هرم- به دو مرحلۀ دیگر هم سرایت می كند؛ به عكس لازمۀ برداشت درست از مرحله اول فهم صحیح دو مرحلۀ دیگر می باشد و همچنین... همین قاعده جریان دارد تا حقیقت هشتم و ویژگی های سه گانه. امكان ندارد در مرحلۀ  ((شناخت انتسابی مذهب تشیّع)) اشتباه كنیم ولی در مرحلۀ ((شناخت تحلیلی)) و یا ((شناخت ریشه ای)) این مذهب صحیح عمل نماییم، زیرا میان شناخت های سه گانۀ مذهب تشیّع ارتباطی پیوسته وجود دارد. 

خواننده با نگاهی به شكل هرم مشاهده می كند كه قلّۀ هرم از نقطه ای تنگ آغاز می شود و به تدریج هر چه به سمت قاعده پیش می رود گسترده تر می شود. این نوع تصویرگری از حقیقتی مهم حكایت می كند كه پیشتر به آن اشاره كردیم. این حقیقت می گوید اشتباه وهّابیان و خلط میان تشیّع و فرقه غالیان در راس هرم باعث می شود اشتباه آنان در فهم حقایق مذهب تشیّع روز به روز گسترده و عمیق تر شود. همچنین این تصویر گویایی این حقیقت مهم است كه اشتباه وهّابیان در مشكل خلط میان تشیّع و غالیان باعث شده اختلاف وهّابیت با تشیّع و اهل سنّت هر روز عمیق تر شود تا آن جا كه نزدیك است موجب جدایی و گسست وهّابیت از اهل سنّت و شیعه شود.

وهّابیان هرگز نمی توانند به شناختی واقعی از حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع برسند مگر این كه تفاوت تشیّع و فرقۀ غالیان را درك كنند.

***

اكنون نوبت آن رسیده است كه در یك بررسی جامع، علل اشتباه وهّابیان را در مرحلۀ نخست از شناخت تشیّع، كشف كنیم. همان گونه كه گفتیم اشتباه در این مرحله باعث به وجود آمدن مشكل خلط میان تشیّع و فرقۀ غالیان شده است.

***

اسباب و علل پیدایش و تعمیق مشكل خلط

پیشتر به این علل اشاره ای كردیم و اكنون قصد داریم به همان ترتیب پیش گفته، این علل را بررسی كنیم. ولی قبل از بررسی این عوامل و اسباب مقدمۀ مهمّی را بیان و سپس به توضیح و بررسی پنج علّت[1] به وجود آورندۀ مشكل خلط برمی گردیم.

 شاید یکی از مسایل ضروری، پیش از بررسی علل پیدایش این بحران، شناخت واقعیت های زیر است:

واقعیت اول: مشكل خلط میان تشیّع و فرقه های غالی ناگهانی و بدون مقدمه و پیش زمینه به وجود نیامده؛ بلكه این مشكل، زاییدۀ علل و اسباب فراوانی است كه به وجود آمدنش دورۀ زمانی طولانی به دارازا کشیده است. بعد از کنار هم جمع شدن این علل، بحران خلط به وجود آمده است. از نظر علمی هم اثبات شده كه مشكلات تاریخی- برخلاف برخی اكتشاف های علمی- به شكل آنی و لحظه ای  به وجود نمی آیند.

واقعیت دوم: برخلاف شناسایی علل برخی بیمارها، شناسایی علل پیدایش بحران های تاریخی فرآیندی بسیار دشوار است. به همین جهت خواننده مشاهده می كند كه برخی علت ها- در مراحل بعدی به آن ها اشاره می كنیم- در حقیقت علت پیدایش این مشكل نیستند بلكه علت گسترش و تعمیق آن می باشند.

واقعیت سوم: تنها با بررسی تاریخ این بحران است كه می توانیم ریشه های پیدایش این مشكل را بشناسیم؛ به همین جهت ما به تمامی كتاب های وهّابیان دربارۀ مذهب تشیّع مراجعه كردیم و در ضمن بررسی چندین سالۀ این كتاب ها به تاریخچۀ این بحران دست یافتیم. برای ما روشن شده كه ریشه های این بحران به زمان پیدایش وهّابیت در دورۀ حاكمیت عثمانی بازگشت می كند.

دولت عثمانی در تركیه به جهت درگیری سیاسی كه با دولت صفویه در ایران داشت با مذهب تشیّع به شدت مبارزه می كرد؛ به همین جهت می بینیم كه دولت عثمانی ایدۀ نو و ناآشنایی به نام ((تكفیر شیعیان و حلال بودن كشتن آنان)) را مطرح كرده. این دیدگاه برای تشویق مردم ساكن در محدودۀ امپراطوری عثمانی به جنگ با برادران شیعۀ خود مطرح شده بود. این اندیشه به شبه قارۀ هند هم نفوذ كرد. در هند كتابی به نام ((التحفة الاثنی عشریة)) با التزام به همین نظریه به قلم شاه عبد العزیز دهلوی (1329هـ.ق) نگاشته شده. حكومت عثمانی بعد از ترجمه و تلخیص، این كتاب را در میان جوامع اهل سنّت توزیع كرد. این كتاب دایرۀ اختلاف را میان شیعه و اهل سنّت گسترش داد و در شكل گیری روش وهّابیت در مواجهه با شیعه تاثیر بسزایی داشت و نیز در ایجاد مشكل خلط وهّابیان هم موثر بود.

كتاب ((التحفة)) بر نویسندۀ وهّابی ((محب الدین خطیب)) تاثیر اساسی گذاشته و این تاثیر پذیری را می توان در كتاب او به نام ((الخطوط العریضة فی دین الامامیة)) مشاهده كرد. این كتاب در حقیقت نسخۀ خلاصه شده ای از كتاب ((التحفة الاثنی عشریة)) است.

روش نویسندۀ كتاب ((التحفة الاثنی عشریة)) همچنان بر پیروان روش وهّابی، در بررسی مذهب تشیّع، تاثیر گذار است. این حقیقت را به شكل روشن در نوشتارهای ((احسان الاهی ظهیر)) دربارۀ تشیّع لمس می كنیم. و از سویی نوشتارهای احسان الاهی ظهیر هم تاثیری اساسی در تمامی كتاب های وهّابیان دربارۀ تشیّع داشته است.

شرایط سیاسی در زمان نوشته شدن كتاب ((التحفة الاثنی عشریة)) برای تاریخ شناسان ناشناخته نیست. تمامی تاریخ نگاران سرزمین هندوستان هم رای هستند كه این كتاب در پایان سدۀ دوازده هجری قمری نگاشته شده، یعنی دوره ای كه درگیری سیاسی میان حكمران ایالت ((أوده)) در لكنهو و حكمرانان سایر ایالت ها به اوج خود رسیده بود. حكمران ایالت ((أوده)) طرفدار تشیّع و سایر حكمرانان طرفدار مذهب تسنن بودند.

این چنین درمی یابیم كه در طول تاریخ هر گاه درگیری های سیاسی میان پادشاهان و سلاطین بالا می گرفته، كتاب هایی با گرایش های متعصبانه نوشته می شده كه آب به آسیاب حاكمان می ریخته و نه مردم ستمدیده. به همین جهت مشاهده می كنیم كه این نوع كتاب ها معمولاًً به پادشاهان هدیه می شوند. كتاب ((التحفة الاثنی عشریة)) هم بعد از خلاصه برداری و تصحیح  محمود شكری آلوسی- رحمه الله- به سلطان وقت هدیه شده او در این باره می نویسد:

(( این كتاب را تقدیم می كنم به بارگاه جانشین خدا بر روی زمینش و نایب رسول خدا-درود و سلام بر او باد- در زنده سازی مستحبات و واجبات دین او. به شخصیتی كه به زیبایی به مردم رسیدگی و توجه كرده، با تدبیر به جای خود و فهم گسترده اش مردم را مدیریت می كند. به كسی كه در پایدار كردن امور مردم، حفاظت از جانهایشان و پاسداری از تودۀ آنان بهترین روش ها را به كار گرفته است. به او كه عالمان دولت و صالحان ملت را با حسن ظن و برتری نگهداریش جزو خواص گردانیده و با توجه ویژه اش آنان را از دیگران ممتاز كرده و به توجه های ویژه اختصاص داده، هر امری را در جای مخصوصش نشانده است و به حق هم به این هدف رسیده. بدانید كه او كسی نیست جز امیر مومنان، واجب الاطاعه بر تمامی مخلوقات، پادشاه خشكی ها و خاقان دریاها، پادشاه فرزند پادشاه؛ پادشاه جنگجو عبد الحمید خان فرزند پادشاه جنگجو عبدالمجید خان.

خدایا او را با یاریت تقویت كن، یاریش كن تا یاد تو را قوت دهد، شرّ اندیشۀ خاطر دشمنانش و دشمنانت را بی اثر گردان و گردنشان را با شمشیر قهر و خشمت قطع كن!))

تا آن جا كه می نویسد:

((هدف من از ارائۀ این كتاب به بارگاه بلند مرتبۀ پادشاه این است كه كیمیای توجه او به كتاب جلب شود و در پیشگاه او مقبول بیافتد... كه در این صورت- به خواست خدا-  به آرزوی خود رسیده ام و به امیدم در پذیرش این عمل دست می یابم... این كتاب را در 9 بخش تنظیم كرده ام. قرب و منزلت به سوی خدا و حسن عاقبت از جانب اوست.

بخش اول: در بیان فرقه های شیعه و توضیح احوال آنان...))

هدف ما از نقل این سخن در مدح پادشاه روشن كردن این نكته برا ی خوانندۀ محترم بود كه كتاب های متعصبانه و تفرقه افكن به پادشاهان و فرمانروایان خدمت می كنند نه به مردم و ملّت ها.

ولی با كمال تاسف مشاهده می كنیم این كتاب كه در شرایط سیاسی ویژه ای به میدان آمد، بر شیوۀ تحقیقاتی وهّابیان در بررسی تشیّع تاثیر گذارده است. روش آن را می پویند و بر همان منوال سیر می كنند و حتی به ردیّه هایی كه از طرف بزرگان اهل سنّت بر محتویات این كتاب نوشته شده توجهی نمی كنند. این كتاب زاییدۀ سیاست است و سیاست هم این كتاب را از بین خواهد برد.

اقتضائات سیاسی رژیم عثمانی لازم می کرد مذهب تشیّع را سیاه نشان دهد؛ به ویژه بعد از سقوط بغداد به دست حكومت ایرانی شیعی. در چنین شرایطی حكومت عثمانی خطری جدّی را احساس كرد كه بنیان های حكومتش را تهدید می كرد. این حكومت یقین داشت كه اهل سنّت تنها در صورتی با شیعه وارد جنگ می شوند كه قانع شوند شیعیان فرقه ای از غالیان هستند نه از گروه هایی اسلامی. این چنین بحران خلط میان تشیّع و فرقه های غالی پدیدار شد. این مشكل در ابتدا با پشتیبانی شرایط سیاسی دوران عثمانی پدیدار شد و بعد از پیدایش وهّابیت گسترده شد. وهّابیان از كتاب های ارائه شده در این دوران بهره بردند و خود هم مسایل زیاد دیگری به آن افزودند.

تمامی این كتاب ها دارای وجه ای تبلیغاتی است و محتوای علمی و تحلیلی ندارند. بدیهی است كه رویكرد تبلیغاتی به دنبال سیاه نشان دادن چهرۀ مخالف است و گفتگوی علمی و تحلیلی را با طرف مقابل نمی پذیرد.

بعد از سقوط دولت عثمانی، دانشمندان اهل سنّت ضرورت زنده سازی روش پیشینیان اهل سنّت را در تعامل با تشیّع مطرح كردند. این ندای اصلاحی بعد از كنار گذاری این شیوه در زمان دولت عثمانی برخاست كه دقیقا هم زمان بود با پیدایش وهّابیت. پیشوا و اندیشمند بزرگ اهل سنّت و شیخ  دانشگاه الازهر، امام «محمود شلتوت» در ضمن فتوای خود، اعلام نمود مذهب تشیّع همانند سایر مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت است و هر فرد مسلمان می تواند هر كدام از مذاهب پنج گانۀ اسلامی را انتخاب نماید.

آن چه دربارۀ این حقیقت مطرح شد گوشۀ كوتاهی از ((تاریخ بحران خلط وهّابیت میان تشیّع و فرقه های غالی)) است. ولی لازم است خوانندۀ این كتاب به دلایل قویتر و تفصیلی در تبیین تاریخ این مشكل مراجعه نماید. ما در مباحث آینده به دلیل اساسی بودن این مساله، این دلایل را مطرح می كنیم و این حقیقت را تنها به شكل اشاره ای گذرا در این جا رها نمی كنیم.

واقعیت چهارم: ضروری است در یك پژوهش تحلیلی، جهت جداسازی و تجزیۀ عناصر ((مشكل خلط وهّابیت میان تشیّع و فرقه های غالی)) تلاش كنیم. لازم است تمامی اجزا و عناصر این مشكل جداگانه بررسی شود. ما هم به همین جهت به بحث دربارۀ مسالۀ ((غلو)) پرداختیم زیرا این مساله عنصر اساسی و اولیه این مشكل است. سپس مذهب ((شیعه دوازده امامی)) را بررسی كرده ایم زیرا این مذهب عنصر دوم در شكل گیری این مشكل است. در مرحلۀ بعد عنصر سوم یعنی ((نوع ارتباط میان تشیّع و غلو)) را مطرح كرده ایم. هدف این بررسی پاسخ دادن این پرسش است: آیا میان تشیّع و غلو توافق و هماهنگی وجود دارد و یا میان این دو گروه اختلافی ژرف دیده می شود؟ فرقه های غالی نسبت به تشیّع چه موضعی می گیرند؟ موضع شیعه نسبت به فرقه های غالی چگونه است؟

در مرحلۀ بعد عنصر چهارم این مشكل یعنی ((وهّابیت)) را بررسی كرده ایم. میزان شناخت وهّابیت نسبت به تشیّع چه مقدار است؟ آیا وهّابیت حقیقت مذهب تشیّع را نمی شناسد؟ شیوۀ وهّابیان به شكل عمومی در تعامل با مذاهب اسلامی چگونه است؟ روش وهّابیان به شكل خاصّ در مواجهه با شیعیان چگونه است؟ تعریف وهّابیان دربارۀ غلو چیست؟ تعریف وهابیّت از شیعۀ دوازده امامی  چیست؟ تفاوت شیوۀ اهل سنّت در تعامل با شیعه با روش وهابیان در تعامل با تشیّع چیست؟ شیوۀ اندیشیدن وهّابیان چگونه است؟ شیوۀ تفكر وهّابیان چه تاثیری بر روش تعامل آنان با تشیّع داشته است؟

ما نمی توانیم اشتباه وهّابیان را در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع درك كنیم و به عبارت صحیح تر تنها هنگامی می توانیم مشكل خلط میان تشیّع و فرقۀ غالیان را درك كنیم كه پژوهشی علمی، تحلیلی و عمیق در بارۀ چهار عنصر تشكیل دهندۀ زیر داشته باشیم:

((غلو+ شیعه دوازده امامی+ نوع ارتباط میان غلو و شیعۀ دوازده امامی+ وهّابیت))

این مشكل خطرناك، رشتۀ وحدت مقدس اسلامی را از پاره پاره است. ما معتقدیم مسالۀ وحدت از مهم ترین پایه های دین است و محافظت از آن یكی از واجبات عینی و پرداختن به آن بر تمام مسلمانان واجب است، همانگونه كه معتقدیم تقریب میان تشیّع و وهّابیت از مهم ترین واجبات اسلامی است.

حقیقت پنجم: بعد از یك بازخوانی دراز مدت از كتاب های وهّابیان دربارۀ تشیّع و كتاب هایی كه نویسندگان گرفتار به مشکل خلط نگاشته اند، به این نتیجه رسیدیم كه نویسندگان این كتاب ها به شش دسته تقسیم می شوند:

دستۀ اول: برخی از این نویسندگان جهت جلب رضایت خاطر برخی پادشاهان كه با حكومت شیعۀ ایرانی دشمنی شدید داشتند این كتاب ها را نگاشته اند به همین علّت هم می بینیم این كتاب ها بیشتر جنبۀ تبلیغاتی- امنیتی دارند؛ گویی این كتاب ها از یك دستگاه امنیتی- اطلاعاتی مرتبط به استعمار مسیحی منتشر شده است. این كتاب ها در حقیقت بیان گر سیاست خارجی كشوری هستند كه محل چاپ كتاب بوده است و ارتباطی با واقعیت های مذهب تشیّع ندارند. از این گروه، می توان با نام نویسندگان ((پادشاهان و سلاطین)) تعبیر كرد. این گروه از نویسندگان بیشترین سهم را در گسترده سازی مشكل خلط میان تشیّع و فرقۀ غالیان داشته اند.

دستۀ دوم: گروهی ساده نگر هستند كه در دام حیله گری های گروه اول افتاده اند. این دسته از فرط ساده نگریشان به نویسندگان پادشاهان و سلاطین خوش گمان هستند، گفتار آنان را قبول کرده و بر این عقیده كه ((شیعه جزو فرقه های غالی است نه گروهی از مسلمانان)) مهر تأیید می زنند!

بنده هم در زمان گذشته جزو این گروه بودم و كتابی را به نام ((الصلة بین الاثنى عشریة و فرق الغلاة)) نوشتم.

دستۀ سوم: این دسته از نویسندگان را نمی توان به ساده نگری توصیف كرد بلكه این گروه فاقد دقت، ژرف نگری و فهم كافی در تحلیل مسایل هستند. این دسته از نویسندگان بدون توجه و ناخودآگاه به گرداب خلط می افتند. این دسته بدون دلیل و برهان مسایلی را غلو می شمارند كه در حقیقت از دایرۀ غلو خارج است. آن ها به جهت عدم تأمّل و دقّت در فهم حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع، به شكلی عجیب به این مسایل می نگرند و در این زمینه به باورهای عجیبی می رسند. آن ها میان توحید و شرك خلط می كنند و مسلمانان اهل سنّت و شیعه را به شرك متهم می كنند. آنان میان شرك اكبر- كه باعث بیرون رفتن از دایره دین است- و میان شرك اصغر كه ممكن است در میان برخی از مسلمانان- با وجود باقی ماندنشان بر اصل اسلام- وجود داشته باشد، تفاوتی نمی بینند. آنان میان مراتب كفر و انواع آن تفاوت نمی گذارند و میان كفری كه ارتباطی با ارتداد و خروج از اسلام ندارد و كفر به معنای ارتداد و خروج از اسلام تمایزی قایل نمی شوند و به همین جهت فرقه های اسلامی مخالف خود را به ارتداد و خروج از اسلام متهم می كنند و برای بسیاری از مسلمانان شیعه و سنّی حكم به كفر اكبر صادر می كنند. آن ها میان فلسفه و الحاد خلط كرده اند و به فلاسفۀ اسلامی اتهام زندقه می زنند. آنان میان عرفان متعادل و تصوف منحرف تفاوتی نمی بینند و همۀ عرفا را كافر می دانند. آنان مراتب و انواع غلو را از هم تمییز نمی دهند و میان غلوی كه ارتباطی با كفر و ارتداد ندارد با غلوی كه دارای چنین جنبه ای است خلط می كنند.

دستۀ چهارم: این گروه گرفتار تعصبات گروهی مذهبی و حزبی شده اند. آن ها با هر یك از مخالفان خود در هر یك از مذاهب اسلامی بددلی و دشمنی دارند. این كراهت و دشمنی مانع این می شود كه به سخن مذهب دیگری بر خلاف مذهب خود گوش دهند. چون هر یك از مذاهب اسلامی مخالف با خود را قبل از شنیدن سخنان و خواندن اندیشه هایش به غلو متهم می كنند. این گروه پیش از شناخت این مذاهب احكامی از پیش تعیین شده برای هر یك دارد.

این گروه می پندارد هر كس با او در مساله ای و یا اندیشه ای مخالفت كرد، جزو غالیان منحرف به شمار می آید و به همین دلیل هم علیه شیعیان و تودۀ اهل سنّت حكم غلو را صادر كرده اند زیرا آنان برخی اندیشه ها و آراء مخصوص وهّابیان را نپذیرفته اند.

دستۀ پنجم: این گروه كسانی هستند كه انتقادها و اشكالات علمی شیعیان نسبت به وهّابیت را مشاهده كرده اند. این دسته تحمل این تذكرها و انتقادها را نداشته و این حركت علمی را هجومی به اندیشۀ وهّابی پنداشته اند. در میانۀ شور و حماسۀ دفاع از وهّابیت در برابر این اشكالات-كه شایسته بود به آن ها پاسخی منطقی می دادند- بسیاری از باورهای مسلم و بدیهی اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی را منكر شدند. این عكس العمل نویسندگان وهّابی باعث شد كه آنان از حالت عقلانیت و منطق گرایی خارج شوند و حالت انفعالی و عاطفی به خود بگیرند. در نتیجه این اشكال های علمی را با اتهام هایی- كه در میان شور تدافعی متولد شده- پاسخ دهند. روش كاری هر كدام از این وهّابیان این گونه بوده كه تمامی نوشتارهای غالیان را از میان نویسندگان اهل سنّت و شیعه گزینش كرده و به شیعه و اكثریت اهل سنّت نسبت دادند. این گونه بود كه جنبش عكس العملی وهّابیت بر مبنای آمیخته بینی میان تشیّع و غالیان و بلكه میان اكثریت اهل سنّت و غالیان، شكل گرفت.

وهّابیان خود را در برابر اشكالاهای علمی و نیرومند وارد بر اندیشۀ وهّابی، از طرف شیعه و بزرگان اهل سنّت می دیدند و همچنین خود را نیز از حل این اشكالات ناتوان می یافتند. آن ها فهمیده بودند در اندیشه وهّابی كمبود های مشخصی وجود دارد؛ تمامی تلاش و توان خود را برای دفع اشكال و برای رسیدن به این هدف به كار گرفتند ولی تلاششان بی فایده بود. در چنین شرایطی این عكس العمل، باعث پدید آمدن روشی خطرناك شد كه در تلاش است حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را به شكل واژگونه و مشوّه نشان دهد، زیرا آرمان وهّابیان  در گزارش دهی دربارۀ این حقایق و ویژگی ها در زندان عكس العمل عاطفی گرفتار آمده، به گونه ای كه اولین و آخرین انگیزۀ تولیدات وهّابیت، ردّ كردن اندیشۀ تشیّع است. آنان در میانۀ این تلاش فراگیر از ارائۀ حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع رویگردان شده اند و از ارائۀ اندیشه های تشیّع آن گونه كه در واقع هست و در كتاب های تشیّع و اهل سنّت تاثیر نپذیرفته از وهّابیان تبیین شده، طفره رفته اند.

دستۀ ششم: این گروه، خطرناك ترین دستۀ وهّابیت است كه بر ضد تشیّع كتاب نوشته اند. این گروه خود را در میانۀ ساده انگاران وهّابی نفوذ داده و كتاب هایی در دفاع از اندیشۀ وهّابی نگاشته اند تلاش می كنند تا با نفوذ در فرقۀ وهّابیت به اهداف خطرناك خود برسند. این دسته با تمام ابزار موجود برای دستیابی به شهرت و ثروت تلاش می كنند. آن ها بعد از طرد شدن از طرف بزرگان اهل سنّت و شناخته شدن اهداف ناپاك و غرض ورزشان، مجبور شدند به صفوف وهّابیان رخنه كنند تا بتوانند به اهداف خود دست یابند؛ زیرا در میان اهل سنّت بی آبرو شده بودند. از این دسته می توان به ((عبدالله علی قصیمی نجدی)) اشاره كرد. او از عربستان سعودی به مصر مسافرت كرد. ولی از طرف اهل سنّت طرد شد و میان او و عالمان الازهر اختلاف ایجاد شد. او بعد از این وقایع، كتاب ((الثورة الوهّابیة))؛ (انقلاب وهّابیت) را نوشت. عالمان وهّابی از این كتاب استقبال كردند ولی اندیشمندان اهل سنّت این كتاب را نپذیرفتند. او كتاب دیگری را به نام ((الصراع بین الإسلام و الوثنیة))؛ (رویارویی میان اسلام و بت پرستی) نوشت. او در این كتاب واژۀ ((بت پرستی)) را بر مذهب تشیّع اطلاق كرد. این كتاب ساده نگران وهّابی را شاد كرد. مدتی بعد ((قصیمی)) رسما بی دینی خود را اعلام كرد، ادیان آسمانی را منكر شد و به پیامبران حمله ور شد. در نتیجه وهّابیان هم از او بیزاری جستند و او را لعن كردند؛ ولی او تصویری شگفت آور از تشیّع را برای وهّابیان ترسیم كرده بود و همچنان و تا امروز این تصویر ذهنی بر ساده نگران وهّابی تاثیر گذار بوده است.

واقعیت ششم: یكی از مسایلی كه به گسترش این مشكل خطرناك در میان وهّابیان كمك كرد، غموض شدید و عدم شفافیتی است كه برخی مفاهیم را دربرگرفته است. این غموض در قرن اول هجری و در دوره ای نزدیك به قرن اول وجود داشته است، به گونه ای كه پیشینیان اهل سنّت و شیعه كلمۀ ((تشیّع)) را دربارۀ گروه هایی منتسب به تشیّع به كار می بردند كه شیعه از چنین گروه هایی بیزار است. چنین فضایی زمینه را برای دشمنان تشیّع فراهم آورده تا باورهای این گروه های غالی را به تشیّع نسبت دهند.  آنان با بازی با الفاظ و خلط میان مفهوم شیعۀ دوازده امامی و تشیّع این انتساب را انجام می دهند. ((شیعه دوازده امامی)) بیانگر یك مذهب است در حالی كه ((تشیّع))[2] بیانگر فرقه ها و مذاهب فراوانی است كه برخی از آنان را شیعۀ دوازده امامی و اهل سنّت تكفیر كرده اند.

بدون شك اگر واژه ها به شكل دقیق تعریف نشوند بستری را برای ناپاك دلان و یا ساده اندیشان گرفتار خلط فراهم می كنند تا با مضمون، محتوا و معانی این كلمات آن گونه كه می خواهند و به دور از قواعد و قانون های علمی مربوط به تعریف اصطلاحات، با این واژه ها بازی كنند.

واقعیت هفتم: یكی دیگر از عوامل گسترش دهندۀ این مشكل نامبارك وجود برخی از سران فرقۀ غالیان در قرون ابتدایی اسلام در شهر كوفه بوده است. البته تاریخ آشكارا نشان می دهد كه این عده منحصر به گروهی اندك بوده اند و از طرف اكثریت ساكنان شیعه و سنّی شهر كوفه طرد شده بودند. این گروه بعد از دوره ای زمانی، با طرد و مبارزۀ مسلمانان شیعه و سنّی ساكن كوفه در سده های اول منقرض شدند.

 ما با دلیل و برهان اثبات می كنیم كه در طول تاریخ هرگاه شیعۀ دوازده امامی به شهری وارد شده، گرایش غلو از آن ناحیه كوچ و آن جا را ترك كرده است. این موضوع را در بحث تبیین موضع شیعه نسبت به غلو و غالیان پی می گیریم. همچنین در كتاب دیگری به نام ((موقف الإثنی عشریة من الغلو و الغلاة))؛ (موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر غلو و غالیان) به بحث دربارۀ این موضوع پرداخته ایم.

واقعیت هشتم: ضروری است به این نكته توجه شود كه شرایط سیاسی دشمنی گرایانه و تحریم ها در دو دورۀ اموی و عباسی و مبارزه هایی كه با اهل بیت پیامبر (بر او و خاندانش درود) انجام شد؛ كشت و كشتارها و فجایع وحشتناكی برای آنان به وجود آورد. وقتی علی رغم جایگاه رفیع اهل بیت (علیهم السلام) در میان تمام مسلمانان، با ایشان این گونه برخود می شود، طبیعی است كه پیروان اهل بیت (علیهم السلام) ده ها برابر بیشتر مورد ستم واقع شوند. این شرایط به دشمنان اجازه داد تا شیعۀ دوازده امامی را به فرقه های غالی منسوب كنند. بدون شك شخص ضعیف، ستمدیده و مغلوب نمی تواند در برابر طرف مقابل كه قدرتمند، ستمگر و غالب است از خود دفاع كند.

اكنون وقت آن فرارسیده برای تثبیت ذهنی آن چه به آن اشاره رفت، مطالب را خلاصه وار بیان كنیم:

موضوع نخست: توضیح و تبیین مرحلۀ نخست شناخت مذهب شیعۀ دوازده امامی و این كه مشكل خلط میان تشیّع و فرقۀ غالیان در همین مرحله به وجود می آید.

موضوع دوم: بعد از توضیح و تبیین مرحلۀ نخست شناخت تشیّع، به شكل خلاصه به اسباب و علل پیدایش و گسترده شدن مشكل خلط وهّابیان اشاره كردیم.

موضوع سوم: به شكل خلاصه به نتایج خطرناك و نامبارك اشتباه در مرحلۀ شناخت انتسابی مذهب تشیّع اشاره كردیم. بعد از به وجود آمدن مشكل خلط میان شیعۀ دوازده امامی و فرقه های غالیان در مرحلۀ نخست؛ از دامن این مشكل خطرناك چنین آثار و نتایج نامباركی تولید می شود كه به آن ها هم اشاره ای شد.

***

وقت آن رسیده كه علل و اسباب به وجود آورنده و گسترده كنندۀ مشكل خلط را بعد از شناسایی خلاصه، به شكل تفصیلی بازشناسی كنیم:

بخش اول اسباب و عوامل: جهل پیروان شیوۀ وهّابی[3] به مذهب شیعه دوازده امامی. این جهل در قالب چند عامل نمایان می شود:

 

عامل اول[4]: نشناختن معنای غلو

غلو پدیده ای است كه از طرف تمامی گروه های اسلامی رد می شود. هیچ گروه و مذهب اسلامی را نمی توان یافت كه مسالۀ غلو را بپذیرد. این ناپسنددانی مسلمانان در هشدار قرآن و سنّت پیامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله) ریشه دارد. این دو منبع الاهی برای مسلمانان تبیین كرده اند كه انحراف ادیان گذشته، همواره با غلو همراه بوده است.

تاریخ غلو با تاریخ انحراف همزاد و همراه بوده است. به همین دلیل ما برای انحراف ها، منشا و مبدأی جز پیدایش غلو نمی یابیم.

یكی از اموری كه از نگاه تاریخی مسلم است این است كه در پشت انحراف تمامی فرقه های منسوب به اسلام- كه در واقعیت با حقیقت اسلام فاصله دارند- مسالۀ غلو قرار دارد.

ما در این جایگاه قصد نداریم به بیان تمامی آن چه در مورد غلو در كتاب و سنّت مطرح شده، بپردازیم و تلاشمان این نیست كه به بررسی آثار و نتایج خطرناك غلو بنشینیم همانگونه كه قصد نداریم در مورد فرقه های غالی بحثی را ارائه كنیم و یا منابع علمی فرقه های غالی را و تاثیر پذیریشان را از دین زردشتی، یهودی و مسیحی تبیین كنیم. این مباحث با موضوع اصلی این كتاب ارتباط اساسی ندارد.

آن چه كه در صدد بحث دربارۀ آن هستیم و با موضوع این کتاب در ارتباط است و در حقیقت در جای دیگر بحثی دربارۀ آن نشده، پرداختن به تعریف وهّابیان از این واژه است. از زمان پدیدار شدن مذهب وهّابیت در قرن هیجده میلادی تا امروز، وهّابیت این واژه را به گونه ای متفاوت از تعریف اهل سنّت و شیعه دوازده امامی، تعریف كرده است.

این تعریف نا آشنا از غلو- با كمال تاسف- منجر به گسترده شدن معنا و مفهوم واژۀ غلو در نزد وهّابیان شده است و كار را به جایی رسانده كه تمامی مذاهب اسلامی را به غلو متهم می كنند. به خاطر می آورم هنگامی كه در عربستان سعودی تحصیل می كردم- در زمان اعتقادم به مذهب وهّابیت- با كمال تأسف آموزش های عجیبی را فرا می گرفتیم كه به تحریف و زشت نمایی چهرۀ اشاعره و ماتریدیه منجر می شد، در حالی كه این دو گروه اكثریت قاطع اهل سنّت را تشكیل می دهند همچنین باعث زشت نمایی دورغ پردازی دربارۀ شیعه نیز می شد. این روش آموزشی بیانگر شیوۀ حكومت رژیم سعودی نبود، بلكه نمایشگر روش جریانی طرد شده از طرف این حكومت است.

شیوۀ آموزش در آن دوره، در شناخت مفهوم غلو بر من تاثیر منفی گذاشت، تا آن جا كه من جزو طرفداران متهم كردن مسلمان شیعه و سنّی به غلو شده بودم. یكی از نتایج خطرناكی كه اتهام زنی من به مسلمان به دنبال داشت و بر نگاه من به اهل سنّت اشعری و ماتریدی و شیعیان تاثیرگذار بود، مسالۀ سوء ظنی بود كه به عالمان بزرگ گذشته و امروز اهل سنّت پیدا كرده بودم، زیرا آنان یا اشعری بودند و یا ماتریدی و ما در دانشگاه هایی عربستان آموخته بودیم كه تمامی آنان جزو غالیان و منحرفان هستند.

علامۀ سنّی مذهب و معاصر امام ((یوسف القرضاوی)) این حالت اسف بار را ترسیم می كند. حالت مصيبت باری كه باعث شده در قلب وهّابیان كینه ای نسبت به گذشتگان و امروزیان اهل سنّت و شیعیان، شكل بگیرد. علّت این كینه توزی هم متهم كردن جمهور اهل سنّت اشعری و ماتریدی و شیعیان به غلو است كه در نتیجۀ توسعۀ مفهومی واژۀ غلو و تفسیر ناهمگون از آن است. امام شیخ یوسف القرضاوی-حفظه الله- در این باره می گوید:

(( زشت نشان دادن شخصیّت های اسلامی، زیر پا گذاشتن بزرگان و تخریب قله ها، رفتاری است كه تنها دشمنان و كینه توزان نسبت به اسلام، از آن بهره برداری می كنند. ولی با كمال تاسف این حركت، سرگرمی برخی از دینداران شده است. من در سال گذشته از كشور عربستان بازدید كردم و با مساله ای مواجهه شدم كه مرا بسیار ناراحت كرد: مجموعه ای از كتاب ها كه عالمان دینی را متهم می كرد (مانند اتهام آنان به غلو) و در ناسزا گویی و تهمت زدن به آنان، دست بالا را گرفته بود. این كتاب ها را برخی از برادران افراطی، كه خود را به اندیشۀ سلفی منسوب می كنند، نگاشته اند. در حالی كه سلفیه هم از این گونه اشخاص بیزار است.

این افراد هیچ كدام از عالمان بزرگ (شیعه و سنی) را كه در مساله ای با آنان مخالف باشند، آسوده نگذاشته اند، چه این كه در سده های گذشته می زیسته اند و یا این كه معاصر باشند و بیشترین بدی را در حق آنان روا دانسته اند.

شخصیّت هایی مانند باقلانی، امام الحرمین، اسفرایینی، غزالی، رازی، نووی، ابن حجر عسقلانی، سیوطی و دیگر پیشنیان از زبان گزندۀ آنان در امان نمانده اند.

همانطور كه با شخصیت های معاصری چون افغانی، محمد عبده، كواكبی، رشید رضا، فرید وجدی و دیگر مصلحان برخورد كردند.

اندیشمندان ردۀ بعد هم در امان نماندند؛ كسانی مانند: مودودی، ندوی، حسن البناء، سید قطب، غزالی، محمد عماره و فهمی هویدی و دیگر اندیشمندان از دنیا رفته و یا زنده.))[5]

و در عبارت دیگری می گوید:

((آن ها فراموش  كرده اند كه گمان نیکو به مسلمانان از بدگمانی به ایشان بهتر است و قاعدۀ اولیه و اصل این است كه حال مسلمانان را به صلاح و خوبی تفسیر كرد. باید برای مسلمانان در  عذرجویی کرد و برای آنان نیت خیر در نظر گرفت.))[6]

بزرگان اهل سنّت در جهان اسلام معتقدند تنها دیدگاه وهّابیان نسبت به مسالۀ غلو شگفت آور نیست بلكه به شكل كلّی نوع نگاه شان به اسلام از حقیقت این دین فاصله دارد. امام محمّد غزالی یكی از رهبران معاصر اهل سنّت در این باره می گوید:

(( فهم اینان (یعنی وهّابیان) از دین عجیب است.))[7]

به همین دلیل هم امام غزالی، وهّابیت را خطرناك ترین دشمن بیداری اسلامی می داند. او در این باره می نویسد:

((بیداری اسلامی از جانب دشمنان بسیاری تهدید می شود. عجیب این كه خطرناك ترین دشمن، نوعی اندیشۀ دینی است كه پیراهن سلفی گری را به تن كرده است. (امام محمد غزالی معتقد بود كه وهّابیت ارتباطی با سلفیت ندارد) این دسته دورترین مردم از سلف هستند. آن ها ادعای سلفی گری را دارند ولی سلفی حقیقی نیستند.))[8]

***

به همین دلیل، ضروری است وهّابیان به سخنان اندیشمندان اهل سنّت و شیعه در نقد شیوۀ وهّابیت در طرح مسالۀ غلو توجه كنند و در شیوۀ خود در فهم واژۀ غلو تجدید نظر كرده، خود انتقادی را در پیش بگیرند. بعد از گذر از مرحلۀ نقد مفهومی غلو لازم است، وهّابیان به مرحلۀ تجدید نظر در فهم و تفسیرشان از واژۀ غلو وارد شوند. زیرا انسان تنها وقتی می تواند به این مرحله بپردازد كه از مرحلۀ خود انتقادی گذر كرده باشد. اگر به این مرحله نپرداخته باشد، محال است بتواند در شناخت و درك گذشتۀ خود تجدید نظر كرده و صواب را از خطا تمییز دهد.

از نكته بیان شده این نتیجه گرفته می شود كه وهّابیان تنها با گذر از دو مرحلۀ زیر می توانند فهم نادرست خود را از معنای غلو، تصحیح كنند:

مرحلۀ اول: خود انتقادی در معنا و مفهوم واژۀ غلو؛

مرحلۀ دوم: تجدید نظری دوباره در واژۀ غلو.

ولی اگر وهّابیت بر جمود خود در تفسیر ناهمگونش از واژۀ غلو باقی بماند، به هیچ وجه نمی تواند انتقادهای بزرگان اهل سنّت و شیعه را دربارۀ تفسیر این واژه كاملا درك كند.

در مطالعاتم از كتاب های وهّابیان دربارۀ غلو و غالیان مشاهده کردم كه وهّابیان در مرزبندی و تعریف این واژه اشتباهات زیادی كرده اند. آنان معنای این كلمه را توسعه داده و مضمون و محتوای عجیبی به آن افزوده اند.

ضروری است به حقیقت مهمّی اشاره كنیم كه ارتباطی اساسی با موضوع این كتاب دارد. وهّابیان ندانسته میان دو معنا دربارۀ غلو خلط كرده اند. آنان میان واژۀ غلو كه فقهای شیعه و سنّی در مسایل و ابواب مرتدان و خارج شوندگان از اسلام ذكر كرده اند و میان واژۀ غلو كه گاهی اوقات برای برخی راویان مسلمان حدیث به كار می رود، تفاوت قائل نشده اند. معمولا در كاربرد دوم برای واژۀ غلو بار معنایی خطرناك كاربرد اول كه در ابواب و مسایل مرتدان مورد نظر است، اراده نمی شود.

به نظر ما ضروری است در این جا تعریف عالمان اهل سنّت و عالمان شیعۀ دوازده امامی را دربارۀ كاربرد واژۀ غلو در ابواب و مسایل و احكام مرتدان یادآور شویم. یكی از بزرگان اهل سنّت امام شهرستانی (548.هـ) دربارۀ غالیان این گونه سخن می گوید:

(( غالیان كسانی هستند كه در حق پیشوایان خود غلو كرده اند تا جایی كه آنان را از مرز مخلوق بودن بیرون برده، احكام مخصوص پرودگار را دربارۀ آنان جاری كرده اند. چه بسا یكی از امامان را به خداوند تشبیه و یا خداوند را به مخلوقات تشبیه كرده اند، این دو دسته یا غلو می كنند و یا تقصیر. شبهات این افراد از مذهب ((حلولیه))، مذاهب معتقد به ((تناسخ)) و ادیان ((یهود)) و ((مسیحیت)) منشا گرفته است.))[9]

می توان دیدگاه شهرستانی را این گونه خلاصه كرد: واژۀ غلو كه در مسایل، احكام و ابواب مرتدان بیان شده، بر دو پشتوانۀ اساسی تكیه دارد:

تكیه گاه اول: خدا دانستن انسان؛

تكیه گاه دوم: انسان دانستن خداوند.

بدون شك پی آمد اعتقاد به اتحاد ذات پرودگار و یا حلول خداوند در یك انسان- حال آن انسان هر كه می خواهد باشد- این است كه معتقد شویم ذات پرودگار حالت انسانی دارد. همانگونه كه اعتقاد به قدیم بودن انسان- هر كه باشد- موجب خدا دانستن انسان خواهد شد. كسی كه دربارۀ فرقه های غالی به معنای اشاره شده تحقیق كند، درمی یابد كه اعتقادات این گروه ها در محدوۀ همین دو محور اساسی قرار دارد.

بنابراین غلو در معنایی كه در ابواب ارتداد مورد نظر است، دارای ویژگی هایی است كه در كلام شهرستانی بیان شده است. ولی غلو در كاربردی كه عالمان دانش رجال برای برخی از راویان حدیث بیان كرده اند، در اغلب موارد ارتباطی با غلو به معنای ارتداد ندارد، بلكه  مربوط به مسایل فرعی و اختلافی است كه از فضای اصول اسلام فاصله دارد.

عدم توجه وهّابیان به تفاوت دو كاربرد واژۀ غلو، باعث شده گرفتار اشتباهات بسیاری شوند كه به زودی در بحث های آینده به آن اشاره می كنیم.

در خلط وهّابیان میان دو كاربرد معنایی غلو، خطر بزرگی نهفته است. این خلط خطرناك باعث می شود وهّابیان شخصیت های غالی به معنای نخست و غالیان به معنای دوم را باهم اشتباه بگیرند. از باب نمونه می توان به خلط «عبدالله زرعی» -حفظه الله- وهّابی معاصر در كتابش به نام ((رجال الشیعة فی المیزان)) اشاره كرد. او در این كتاب ندانسته میان دو دسته خلط كرده و راویان حدیثی را كه به- جهت اختلاف شان با برخی عالمان رجال در مسایل فرعی و اختلافی- به آنان كلمۀ غلو اطلاق شده و كسانی را كه غالی به معنای مرتد هستند، یكی دانسته است.

 اگر عبدالرحمن زرعی معنای واقعی غلو و مراتب و انواع آن را خوب درك می كرد به دام چنین خلط خطرناكی گرفتار نمی شد. خلطی كه پی آمد آن كافر دانستن بسیاری از راویان احادیث پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است.

ما كتاب زرعی را در بحث علّت سوم در پیدایش مشكل خلط میان شیعه و فرقۀ غالیان، به شكل انتقادی بررسی خواهیم کرد.[10]

وهّابیان معاصر هنگام مطالعۀ كتاب های رجالی پیشینیان اهل سنّت مشاهده می كنند كه پیشینیان اهل سنّت، واژۀ غالی را برای راویانی كه در مسالۀ ((برترشماری برخی صحابه)) با آنان اختلاف نظر داشته اند، برده اند. وهّابیان گمان كرده اند اطلاق واژۀ غلو بر این افراد به این جهت بوده كه شخصیت دیگری را غیر از پرودگار متعال، خدا دانسته اند.

***

ضروری است به نكتۀ دیگری اشاره كنیم زیرا این مساله ناخودآگاه بر ناكامی وهّابیین در تعریف واژۀ غلو، تاثیر بسیار داشته. عالمان جرح و تعدیل سنّی مذهب، واژۀ غلو را برای راویان مسلمانی كه در مسایل فرعی با آن ها اختلاف نظر داشته اند، به كار برده اند همان گونه كه این واژه را در مورد كسانی كه معتقد به حلول، اتحاد و سایر اندیشه های خطرناكی كه منجر به خدا انگاری انسان و یا انسان انگاری خدا می شده، نیز به كار رفته است.

عالمان دانش رجال نمی دانستند، در آینده گروه وهّابیان خواهند آمد و به دلیل كاربرد واژۀ غلو در دو معنای كاملا متفاوت، گرفتار خلط و اشتباه می شوند؛ زیرا معنای نخست غلو بر مسلمانان هم اطلاق می شود ولی معنای دوم تنها برای مرتدان به كار می رود در نتیجه وهّابیت، بدون قصد، میان راویان مسلمان و شخصیت های مرتد ولی منتسب به اسلام خلط كرده است.

***

وهّابیت ندانسته از معنای مورد نظر پیشینیان اهل سنّت از واژۀ غلو دور شده است. به همین دلیل هم چاره ای نداریم جز این كه میان حقیقت غلو در نزد اهل سنّت و ماهیت غلو در نزد وهّابیت، تفاوت و تمییز قایل شویم، زیرا وهّابیت بعد از توسعۀ مفهومی كه در واژۀ غلو داده است، به این نتیجه رسیده كه اكثریت قاطع اهل سنّت اشعری و ماتریدی، جزو فرقه های گمراه و منحرف هستند. وهّابیت واژۀ غلو را برای شیعۀ دوازده امامی به كار می بردو به تفاوت میان مقصود پیشینیان اهل سنّت از كاربرد غلو برای شیعۀ دوازده امامی و كاربرد غلو برای فرقۀ ((خطابیه))، پی نبرده است. مشكل خلط وهّابیان، میان شیعۀ دوازده امامی و میان غالیان از سویی و خلط میان جمهور اهل سنّت اشعری و ماتریدی و غالیان از سوی دیگر، از همین جا شكل می گیرد.

این نكته، همان رمز و راز هجوم خشونت باری است كه وهّابیان بر ضد شیعۀ دوازده امامی و بر ضد تودۀ اهل سنّت اشعری و ماتریدی انجام می دهند.

***

نتایج خطرناك گسترش مفهومی واژۀ ((غلو)) در اندیشۀ وهّابی

با این كه دوست داریم پی آمدهای گسترده سازی مفهومی واژۀ غلو در اندیشۀ وهّابی را بیان كنیم، ولی كافی است تنها اثر این توسعه را، در كیفیت تعامل وهّابیان با مخالفان شیعه و سنّی خود بشناسیم. اختلاف هایی كه ضروری بود وهّابیان برای حل آن به تدبیر و حكمت روی می آوردند ولی متاسفانه آنان واژۀ ((غلو)) را در این مسایل زنده كردند و ندانسته در میان مسلمانان غوغا و فتنه ای ساختگی برپاكردند. وهّابیان این فتنه را با بهانۀ مبارزه با غلو شعله ور كردند؛ آن هم در مسایلی كه در میان عالمان اسلامی اختلافی است. وهّابیت گمان می كند هر كس و در هر مسالۀ مشخصی از این مسایل با آنان مخالفت كند، جزو غالیان منحرف خواهد بود.

***

و شاید از مواردی كه تذکرش بر ما واجب است، این است كه مشخص كنیم مهم ترین مسایلی كه وهّابیت با تمسك به آن در میان مسلمان چنین فتنه ای را برانگیخته، و به علّت آن در مفهوم غلو توسعه ایجاد کرده، كدام است؟ اكنون به این مسایل مهم به ترتیب اهمیّت اشاره می كنیم:

مساله ای اول: فتنۀ بزرگ و ساختگی كه وهّابیان نخواسته به وجود آوردند. این فتنه به علّت پرداختن به مسالۀ ((صفات خبری ذات پروردگار)) به وجود آمده است. وهّابیان هر شیعه و سنّی را كه با آنان در مسالۀ ((صفات خبریه)) مخالفت كند، غالی می دانند.

آنان صدها كتاب در ردّ بر اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی نوشته اند، زیرا در نگاه وهّابیان آنان به غالیان و منحرفانی دور از حقیقت تبدیل شده اند. این مساله، جهان اسلام را به معركه ای بزرگ برای نزاع دربارۀ ((صفات خبریۀ ذات پروردگار)) تبدیل كرد و چند پارگی جبهۀ اسلام را چند برابر كرد.

به جای این كه بحث دربارۀ صفات پروردگار، عاملی وحدت بخش برای مسلمانان گردد، این موضوع به عاملی برای چندپارگی و تفرقۀ وحدت اسلامی تبدیل شد. وهّابیان در خیال خود این معركه را میان دو گروه ترسیم می كردند:

گروه اول: وهّابیان كه همان مسلمانان هستند و ((صفات الاهی)) را آن گونه كه وهّابیان می فهمند، تفسیر می كنند.

گروه دوم: غالیان و منحرفان گمراه شیعه و سنّی كه به تاویل آیه های مربوط به صفات معتقد شده اند.

عالمان اهل سنّت به كارگیری واژۀ غلو را برای كسانی كه روش وهّابیان را در فهم صفات الاهی نپذیرد، فتنه ای بزرگ می دانند و در بسیاری از كتاب هایشان در این باره سخن گفتنه اند. عالمان اهل سنّت معتقدند: بهتر این بود كه وهّابیان روششان را در بررسی آیات صفات الاهی بدون تهمت زنی به مسلمانان شیعه و سنّی پی می گرفتند.

علامه سنّی مذهب ((محمد عادل عزیزه))- حفظه الله- برای تبیین این نكته برای وهّابیان كه پیشینیان اشعری و ماتریدی اهل سنّت جزو غالیان نبوده اند، شخصیتی را به وهّابیان نشان می دهد كه مورد پذیرش وهّابیان است و از او انتقاد نمی کنند. این شخصیت (( ابن كثیر دمشقی)) نام دارد. محمد عادل عزیزه در كتاب مشهور خود ((عقیدة الامام الحافظ ابن كثیر- من ائمّة السلف الصالح- فی آیات الصفات))؛ ((اعتقاد امام حافظ ابن كثیر- از پیشوایان صالح گذشته- درباۀ آیات صفات)) اثبات كرده كه امام ابن كثیر هم برخی آیه های صفات را تاویل می كرده است.

گویی او خواسته بگوید: اگر اكثریت اهل سنّت اشعری و ماتریدی به دلیل تاویل آیات صفات جزو غالیان هستند، پس به چه دلیل ابن كثیر دمشقی جزو غالیان نیست؟ زیرا من در كتاب ((عقیدة الامام الحافظ ابن كثیر- من ائمّة السلف الصالح- فی آیات الصفات)) اثبات كرده ام كه ابن كثیر هم، همان روش شیعه و اهل سنّت اشعری و ماتریدی را داشته نه شیوه و راه شما وهّابیان را و به تأویل صفات معتقد بوده.

اهمیّت این كتاب به این جهت است كه در دورۀ هجوم شدید وهّابیان منتشر شد. فشار شدید وهّابیان به شیعه و اهل سنّت اشعری و ماتریدی و كسانی بود كه معتقد به تاویل آیه های صفات بودند کسانی که معتقد بودند چنین تأویلی باعث گمراهی و غلو نمی شود.

عالمان شیعۀ دوازده امامی و عالمان اهل سنّت تا كنون ارتباطی میان اعتقاد به تاویل آیه های صفات و غلو نیافته اند. آنان نسبت به این روش وهّابیت انتقاد دارند، زیرا وهّابیان قصد دارند به این افراد كه در حقیقت اكثریت قاطع امّت اسلامی را تشكیل می دهند، انگ غلو بزنند؛ به همین جهت روشن كرده اند كه برداشت وهّابیان از معنای غلو مفهومی جدید و دور از مفهوم غلو در نزد اهل سنّت و شیعه است.

ما به زودی در همین كتاب به نمونه هایی از سخنان اهل سنّت در دفاع از معتقدین به تأویل صفات از میان شیعه و اهل سنّت می پردازیم و رویارویی آنان را با وهّابیانی كه دیگران را به غلو متهم می كنند، روشن می كنیم.

اهل سنّت با گروهی خشك اندیش و ساده نگر مواجه شده كه هر کس با آنان را در موضوع صفات خداوند، مخالفت کند، به غلو متهم می كنند. به دلیل همین اتهام بزرگ و خطرناك، وهّابیان اكثریت قاطع اهل سنّت اشعری و ماتریدی و همچنین شیعه را تحقیر می كنند. این مساله تا جایی پیش رفته كه وهّابیت موضوع  صفات را به فتنه ای بزرگ تبدیل کرده است. اهل سنّت این فتنه را این گونه ترسیم می كنند. علامه سنّی مذهب، «محمّد عادل عزیزه» می نویسد:

((من با انتشار این فعّالیّت علمی در نظر دارم شكاف و اختلاف موجود میان مسلمانان را كمتر كنم و كینه ها و دشمنی ها را در میان آنان بمیرانم. ما و بسیاری از عالمان اهل سنّت در این دوران گرفتار تهمت ها، انگ ها، دروغ بافی ها، تكفیر و ناسزا گویی ها شده ایم. علّت تمامی این مسایل هم اعتقاد به دیدگاه مالک، احمد و شافعی در مسالۀ آیات صفات است....))[11]

هر كس كتاب شیخ ((محمد عادل عزیزه)) را بخواند، درمی یابد كه شیخ تلاش داشته مسالۀ صفات را با زبانی متفاوت از شیوۀ وهّابیان یعنی به دور از تهمت زنی به غلو، بررسی كند. او در این باره می نویسد:

(( در این نوشتار كم حجم دیدگاه های پراكندۀ حافظ ابن كثیر سلفی دربارۀ آیات صفات، جمع آوری شده است. این نگاه ها، انسان آزاده از تعصب و هواپرستی را متعادل تر، آرام تر و در حكمت ورزی بر اساس اندیشۀ ابن كثیر منسجم تر می كند. ابن كثیر شخصیتی است كه امّت اسلامی به سلامت اعتقادی، عدالت، دقت روایت و گسترده و سرشار بودن دانشش گواهی می دهد. با این اوصاف كسی نمی تواند معتقد شود، تأویل آیه های صفات گمراهی و خروج از دین است. (منظور ایشان شیخ وهّابیان است كه اهل سنّت و شیعیان را به علّت تأویل آیه های صفات الاهی به غلو و انحراف متهم نموده است.) ابن كثیر به نقل از حبرالامه عبدالله بن عباس-رضی الله عنه- در تفسیر آیۀ ((یوم یكشف عن ساق))[12] می گوید: قال ابن عباس: (یكشف عن امر عظیم) یعنی این كه: مساله ای بزرگ نمایان می شود. همانگونه كه نمی توان معتقد شد كه تفویض روش گمراهان باشد.))[13]

در حقیقت این چالش اساسی به تفسیر وهّابیان از آیه های صفات برنمی گردد. ما به دیدگاه آنان را دربارۀ آیه های صفات الاهی احترام می گذاریم. اشكال اساسی به روش مواجهۀ آنان با اكثریت اهل سنّت از پیشینیان و امروزیان و همچنین شیعۀ دوازده امامی بازگشت دارد. وهّابیت تمامی آنان را به جهت تأویل آیه های صفات، غالی به شمار می آورد. به سبب همین اتهام هم اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی از قرن هیجده میلادی از طرف وهّابیت با ضربه ها و هجمه های گوناگونی مواجهه شده اند كه تا امروز هم پایان نیافته است.

ما در سخنان اهل سنّت و كلمات شیعۀ دوازده امامی عبارت های بسیاری را می بینیم كه عمق رنج آنان از وهّابیت را نشان می دهد. ما از خوانندۀ محترم می خواهیم كه در سخنان علامۀ سنّی مذهب ((محسن عبدالحمید))- حفظه الله- تامل كند. ایشان دربارۀ مشكلاتی كه وهّابیان ندانسته به وجود آورده اند و مخالفان خود را به غلو متهم كرده اند، سخن می گوید.

او در كتاب خود به نام ((تفسیر آیات الصفات)) می نویسد:

((بنده و ناظران بستر جدید اسلامی مشاهده كرده ایم كه در چند سال اخیر جریانی (منظور ایشان وهّابیت است.) به میدان آمده كه می پندارد شیوه اش بر اساس تصحیح اعتقادات بنیاد نهاده شده و با نمود های شرك در جامعۀ اسلامی مبارزه می كند... آن ها فضای جامعۀ اسلامی را در مساجد و دیگر اماكن با مباحثی عمیق دربارۀ تفسیر آیه های ....صفات الاهی پر كرده اند.))

تا آن جا كه می گوید:

((این وضعیت دردناك نخستین انگیزۀ من برای مراجعه، بازنگری و نوخوانی این آیات بوده است.))[14]

فتنه ای وهّابیت- و آن چه باعث شده به گمان خود اكثریت اهل سنّت و شیعه را غالی، منحرف و گمراه بدانند-  از آغاز پیدایش این مذهب، بسیاری از عالمان اهل سنّت را به خود مشغول كرده است.

در همین راستا از علامه و اندیشمند اهل سنّت دكتر ((محمّد عیاش كبیسی)) یاد می كنیم. او در میان نوشتارهایش در دو كتاب به این فتنۀ وهّابیت پرداخته است. یكی از نكاتی كه ایشان دربارۀ این مساله بیان داشته این است:

((این مساله نیز مرا به این سو سوق داد كه موضوع تحقیق پایان نامۀ دورۀ فوق لیسانسم را ((صفات خبری پروردگار در اندیشۀ اهل سنّت و جماعت)) انتخاب كنم. من در این مساله استقرائی تام انجام دادم و تمامی صفات خبری پروردگار را در كتاب و سنّت جمع آوری كردم و دیدگاه های عالمان گذشته و جدید را دربارۀ این مساله بررسی كردم.))[15]

او همچنین بعد از بحثی مفصل دربارۀ آیه های صفات این گونه سخن می گوید و برخی نقطه نظرات خود را دربارۀ صفات الاهی بیان می كند:

((این ملاحظات نیز ما را به این سو می كشاند كه قدری شرح صدر پیدا كنیم و اختلاف تفاسیر را در این آیات بپذیریم. شایسته نیست كه این مساله خط فاصل میان ایمان و كفر و توحید و شرك باشد، به ویژه این كه اندیشمندان سلف دربارۀ این مساله توقفی طولانی نداشته اند. كسانی هم كه در این مساله تاملی داشته اند به شكل های گوناگون آیات را تفسیر كرده اند. و این تفاسیر می تواند ریشه هایی حقیقی برای مذاهب كلامی در مسالۀ صفات الاهی باشند.))[16]

ضروری است ازحقیقتی مهم كه با موضوع این كتاب یعنی ((شیوه ای نو و صحیح در گفتگوی اعتقادی با وهّابیان)) در ارتباط است، یاد كنم. این حقیقت از تجربۀ شخصی نویسندۀ این سطور در دورۀ وهّابیت او به دست آمده. من در گذشته معتقد بودم هر كس با وهّابیت در مسالۀ صفات مخالفت كند گمراه، غالی و از اسلام منحرف است. معتقد بودم به هیچ وجه ممكن نیست اندیشۀ وهّابیت دربارۀ صفات الاهی اشتباه باشد. به یاد می آورم زمانی كه در دانشگاه امام محمد بن سعود در سال (1988 م) تحصیل می كردم، به دلیل اعتقاد اهل سنّت اشعری و ماتریدی به تاویل آیات صفات، هجوم شدیدی علیه آنان انجام می شد. ما از علامه و اندیشمند اهل سنّت ((عبدالفتاح ابوغده)) بیزاری می جستیم همچنین از شخصیت هایی چون امام ((محمد غزالی)) مصری و علامۀ سنی ((محمد علی صابونی)) و نیز از ((حسن البناء)) و از ده ها عالم دیگر اهل سنّت. علت این بیزاری و تبرّی هم مخالفت ایشان با وهّابیت در مسالۀ صفات الاهی بود.

بعد از این كه مذهب وهّابیت را ترك كردم اشكال های دیدگاه وهّابیت دربارۀ صفات را فهمیدم و گفتگو با آنان را دربارۀ صفات آغاز كردم. ولی به نظر من مناظرۀ با آنان دربارۀ صفات الاهی نتیجه بخش نخواهد بود مگر این كه آنان را به حسن ظن دربارۀ دیدگاه اهل سنّت اشعری و ماتریدی و شیعه واداریم و دیدگاه مبتنی بر تاویل صفات را امری طبیعی نشان دهیم. همچنین كه ما تنها هنگامی می توانیم آنان را نجات دهیم كه به آنان حسن ظن داشته باشیم؛ آنان برادران ما هستند ولی تفکری ساده نگر و بسیط دارند.

روش من در گفتگو با آنان، استفاده از سخنان صریح اندیشمندانی مانند ابن كثیر در تاویل آیات صفات است عالمانی كه وهّابیان به آنان اطمینان دارند. به طور مثال اگر شما در نزد آنان از شیخ الطائفه امام ((محمد بن حسن طوسی)) از دانشمندان شیعه و یا نام امام ((ابو محمد غزالی)) از اهل سنّت، نام ببرید، حتی تحمل شنیدن نام آنان را ندارند تا چه رسد به این كه به دیدگاه های آنان توجه كند. به همین جهت بعد از بیان دیدگاه های شیخ طوسی و یا امام غزالی لازم است برای تایید دیدگاهشان، سخن ابن كثیر را بیان كنید. تنها در این حالت است كه طرف وهّابی به اندیشۀ دو دانشمند قبلی حسن ظن پیدا می كند. این روش، شیوه ای است كه علامۀ اهل سنّت محمد عادل عزیزه به ناچار در كتاب خود به كار گرفته است.

بنابراین دلیلی ندارد كه در گفتگو با طرف وهّابی، اسامی عالمان شیعه و یا سنّی را مطرح کنیم، چون وهّابیان از آنان گریزان هستند، بلكه تنها كافی است برای تایید سخنشان از كلام ابن كثیر مویدی پیدا كنیم كه در این صورت تذكر شما را دربارۀ صفات الاهی، می پذیرند. ملاك ما هم اندیشه ها است نه اشخاص.

هدف اساسی از بیان این روش از سویی ایجاد تقریب میان وهّابیت و تشیّع و از سوی دیگر میان وهّابیت و اهل سنّت می باشد و از جهت دیگر هدف ایجاد تقریب میان شیعه و اهل سنّت است.

***

حکمت در تعامل با این گروه ساده اندیش و بی نظر- كه نیازمند درمان و كمك از سوی ما هستند، نه مجادله و تخاصم ما-  این است كه به این دسته همان گونه بنگریم كه پزشكی به بیمار خود نگاه می كند. پزشك برای بیمار محبت و مودّت را به ارمغان می آورد و تمامی سرمایۀ تلاش خود را برای به دست آوردن دوا و از بین بردن بیماری او به كار می گیرد. بدون شك پزشكی كه به بیمار خود بدگمان باشد، نمی تواند مریض را معاینه و درمان كند.

پیروان ساده اندیش و بی نظر اندیشۀ وهّابی بر این باورند كه تمامی مذاهب كلامی اسلامی چه شیعه و چه سنّی همگی غالی شده اند و به همین جهت هم معتقدند كه عالم پر از غالیان شده است و در تمامی شهر ها و روستاهای اسلامی، غالیان زندگی می كنند. وهّابیان نمی دانند كه در حالت روانی خاصّی به سرمی برند كه باعث شده این گونه توهم كنند كه مسلمانان شیعه و سنّی همگی غالی هستند.

من در دوره ای از زندگی خود با چنین حالت روانی زندگی كرده ام. گمان می كردم مسلمانان شیعه و سنّی به فرقه های غالی تبدیل شده اند. من معتقد بودم تنها فرقۀ نجات یابنده[17] وهّابیت است كه از غلو در امان مانده. هرگز به ذهنم هم خطور نمی كرد كه در حالت روانی خاصّی زندگی می كنم و همین حالت است كه چنین احساسی را به وجود آورده. به همین جهت هم در ابتدای زندگی خود تصمیم گرفتم با كسانی كه به گمانم غالی بودند وارد میدان مبارزه شوم. در این دوره از زندگانی ام تصمیم گرفتم به بررسی مسالۀ غلو در مذهب شیعۀ دوازده امامی بپردازم و در مرحلۀ بعد به درمان این بیماری در نزد اكثریت اهل سنّت اشعری و ماتریدی مشغول شوم. دقیقا خود را پزشكی می دیدم كه در برابر كسی (یعنی شیعه) ایستاده که پزشکان، مریضی او را غلو تشخیص داده اند. البته در آینده کشف کردم این حالت تخیلات من بوده است.

لحظه هایی را به یاد می آورم كه گمان می کردم به درمان مذهب تشیّع از بیماری غلو می پردازم. من برای عملی کردن این درمان كتاب ((الصلة بین الإثنی عشریة و فرق الغلاة))؛ (ارتباط میان مذهب شیعۀ دوازده امامی و گروه های غالی) را نوشتم ولی قبل از چاپ كتاب، حادثه ای برایم اتفاق افتاد كه گمانش را هم نمی كردم. برای من روشن شد كه در حالت روانی ویژه ای زندگی می كردم كه باعث شده بود گمان كنم این شخصیت -مذهب شیعۀ دوازده امامی- به بیماری غلو گرفتار شده است. من بعد از گذشت مدت زمانی به این نتیجه رسیدم كه نه تنها او بیمار نبوده بلكه یكی از متخصصان درمان این بیماری هم می باشد. همچنین در درمان بیماری های روانی هم تخصص دارد. برایم روشن شد گرفتار حالتی روانی هستم كه باعث شده توهم كنم مذهب تشیّع به بیماری بزرگ و خطرناك غلو دچار شده است. در آن هنگام تصمیم گرفتم این حالت روانی خود را نزد او درمان كنم... و این چنین بود كه معادله به عكس شد: پزشك برای درمان خود نزد كسی رفت كه گمان می كرد بیمار است.

داستان من و این شخصیت -مذهب شیعۀ دوازده امامی- همانند داستان پزشكی است كه به بیماری سرطان مغز گرفتار شده؛ به دلیل شدت بیماری حالتی روانی برایش پدید آمده كه گمان می كند هر شخصیت سالمی در عالم، به بیماری سرطان مغز دچار شده است. همانگونه كه من می پنداشتم تمامی مسلمانان شیعه و سنّی به بیماری غلو دچار شده اند. این پزشك به دنبال این است كه به بیماران بفهماند گرفتار سرطان هستند تا این كه شخصی سالم و متخصص در بیماری های سرطانی و همچنین كارشناس در درمان بیماری های روانی پیدا می شود. این متخصص او را آزمایش كرده به او خبر می دهد كه دچار سرطان شده است. متخصص به جهت مهارت در كار خود مشاهده می كند كه او چگونه میان انواع و گونه های بیماری خلط كرده است و نیز درمی یابد كسانی كه به گمان پزشك بیمار بوده اند، سالم هستند. در این هنگام متخصص  تصمیم می گیرد پزشك را درمان كند.  بعد از مباحثه های طولانی با پزشك به این نتیجه می رسد كه پزشك گرفتار حالتی روانی شده است. سپس تصمیم می گیرد که پزشك را آزمایش كند. بعد از روشن شدن نتیجۀ آزمایش متخصص یقین کرد پزشك به سرطان مغز مبتلا بوده و به همین دلیل هم تمامی بشریت را گرفتار این بیماری می دانسته و این چنین بود كه معادله به عكس شد: پزشك برای درمان كردن متخصص اقدام كرده بود و قصد داشت به او اثبات كند كه بیمار است ولی فهمید كه خود بیمار بوده و كسی كه گمان می كرد بیمار است، كاملا سالم و سلامت می باشد.

***

پژوهش های قبلی به دنبال دفاع از خود (مذهب تشیّع) در برابر تهمت های طرف مقابل (وهّابیت) بوده اند. زیرا وهّابیت مذهب تشیّع را به مشكل غلو متهم می كند؛ ولی نكتۀ جدید در این كتاب این است كه معادلۀ حاكم را معكوس كرده، این کتاب ثابت می كند كه وهّابیت نه تنها گرفتار به خلط اصغر كه به مشكل خلط اكبر[18] گرفتار شده است. تنها خواستۀ این كتاب از وهّابیان این است كه واقعیت را درك كنند؛ یعنی مشكل خلط اكبر را از خود بزدایند و بعد از دوره ای اتهام زنی به تشیّع كه از آغاز پیدایش وهّابیت تا كنون ادامه داشته، به این روند پایان دهند.

بیش از دو قرن است كه وهّابیت خود را در جایگاه پزشكی می بیند كه به درمان بیماری غلو شیعه اقدام كرده است و شیعۀ دوازده امامی را موضوع تحقیق و بررسی قرار داده؛ ولی شیعه هم به نوبۀ خود كشف كرده كه وهّابیت به بیماری خلط اكبر و نه خلط اصغر گرفتار شده و وهّابیت هم به یكی از موضوعات تحقیق و بررسی شیعه تبدیل شده است. شیعه دربارۀ علّت های مشكل خلط اكبر وهّابیت تحقیق می كند. وهّابیت هم در دورۀ پیش به دنبال علل مشكل غلو شیعه می گشت.

ما می توانیم این مساله را با دو شكل زیر ترسیم كرده، نمایش دهیم:

شكل (الف) بیانگر حالت پیشین میان وهّابیت و شیعۀ دوازده امامی است.

 

وهّابیت كه به گمان خود پزشك و درمان گربوده

 

 

 

 

موضوع بررسی: شیعۀ دوازده امامی

 

 

شكل (ب) حالت مطرح شده و ابتكاری این كتاب را تبیین می كند و حالتی جدید را میان تشیّع دوازده امامی و وهّابیت ترسیم می كند:

 

معادله معكوس شده و وهّابیت

موضوع تحقیق و بررسی و تحلیل قرار گرفته

 

 

 

 

معادله معكوس شده و شیعۀ دوازده امامی

پژوهشگر، بررسی كننده و درمانگر شده است.

و به همین جهت است كه دائما تاكید می كنم بسیاری از وهّابیان گرفتار خلط، انسان هایی ساده نگر و بی قصد هستند و مغرض و خبیث نیستند و به همین جهت هم كلمه بی غرض را بر وهّابیان اطلاق كرده ام.

بدون شك نمی توان به كسی كه بدون قصد و غرض دچار خلط شده باشد، همانگونه نگریست كه به انسان های مغرض می نگریم. و یقینا كسانی كه گرفتار به مشكل خلط نیستند ولی برای رسیدن به اهداف ناپاكشان خود را عمدا به خلط می زنند، همانند بی غرضان گرفتار نیستند. همانگونه كه هیچ كس قتل عمد را با قتل خطایی یكسان نمی داند.

ما در این كتاب و تمام نوشته ها، مقالات و سخنرانی هایمان كوشش می كنیم وهّابیت را از مشكل خلط اكبر نجات دهیم. اگر ما به این گروه سوء ظن داشته باشیم نمی توانیم آنان را از این باتلاق خطرناك یعنی مشكل خلط نجات دهیم همچنین امكان ندارد گرفتاران به خلط را با قسوت و به كارگیری روشی خشن و شدید نجات دهیم، در این صورت آنان از ما گریزان شده و مشكل خلط در میان آنان  تشدید می شود ((ولو كنت فظا غلیظ القلب لانفظوا من حولك))؛[19] ((اگر خشن و سخت دل بودی از اطرافت پراكنده می شدند.))

بدون شك پزشك متخصص بیماری های روانی با سوء ظن داشتن به مریض و خشونت نمی تواند او را درمان كند. در صورتی كه بتوانیم این مشكل وهّابیت را درمان كنیم اندیشۀ تقریب میان شیعۀ دوازده امامی و وهّابیت محقق می شود و توانسته ایم از آرمان مقدس وحدت اسلامی محافظت كنیم و در نتیجه می توانیم نقشه های دشمنان صلیب به دوش و یهودیان صهیونیست را نقش برآب كنیم. نقشه هایی كه برای از بین بردن محبت و مودت و برادری میان مسلمانان شیعه و وهّابی طرح ریزی شده است.

***

مسالۀ دوم: فتنۀ دوسویه ای كه وهّابیان میان اهل سنّت و وهّابیت، و میان تشیّع و وهّابیت ایجاد كرده اند به دلیل برخی مسایل بوده كه وهّابیان گمان داشتند جزو «اصول دین» است در حالی كه این مسایل در حقیقت جزو امور «اعتقاد»ی است نه اصول دین. این فهم نابجا باعث شد كه وهّابیت برای مخالفان خود در مسایلی كه به گمانشان جزو اصول دین است، واژۀ غلو را به كار ببرند.

طبیعی است وهّابیت به دلیل مشكل خلطی كه در همۀ مسایل دارد، میان ((مسایل عقیدتی)) به اصطلاح جدید- نه در اصطلاح پیشینیان- و آن چه سلف اهل سنّت ((مسایل اصول دین)) نامیده، خلط كند. یكی از پیامدهای این خلط این است كه وهّابیان میان مخالفانشان در برخی مسایل اعتقادی كه با اصول دین بی ارتباط است و میان مخالفانشان در برخی از مسایل اصول دین تفاوتی قایل نشوند. به همین جهت واژۀ غلو را برای بسیاری از اهل سنّت و شیعیان به كاربرده اند؛ تنها به این دلیل كه در برخی مسایل اعتقادی كه ربطی به اصول دین هم ندارد، با وهّابیت مخالف بوده اند.

وهّابیان گمان می كنند كه تمامی مسایل اصول دین، ضرورتا جزو مسایل اعتقادی هستند زیرا معتقدند میان مسایل اعتقادی و مسایل اصول دین رابطۀ تساوی برقرار است.

((مسایل اعتقادی= مسایل اصول دین))

می توانیم معتقد شویم كه هر یك از مسایل اصول دین ضرورتا جزو مسایل اعتقادی است ولی ضروری نیست كه هر مسالۀ اعتقادی جزو اصول دین باشد. برخی از مسایل اعتقادی اصول دین هستند وبرخی دیگر غیر اصول دین.[20] صحیح نیست میان مسایل اعتقادی مرتبط با اصول دین و میان مسایل اعتقادی جدا از اصول دین خلط كنیم.

اهمیّت این بحث از آن جا روشن می شود كه وهّابیان مسالۀ تقریب میان اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی را رد می كنند تا جایی كه وهّابی معاصر ((ناصر القفاری)) رسالۀ پایان نامۀ تحصیلات عالی خود را به نام ((مسالة التقریب)) در این موضوع می نویسد. او و تمام وهّابیان معتقدند مسالۀ تقریب میان اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی و وهّابیت به هیچ وجه در عالم واقع امكان تحقق ندارد؛ زیرا به نظر او و سایر وهّابیان اختلاف میان اهل سنّت و شیعه، و اختلاف وهّابیت و شیعه از نوع اختلاف بر اصول دین است.

هنگامی كه من در مسایل اختلافی- میان اهل سنّت و تشیّع- تحقیق می كردم به این نتیجه رسیدم كه این اختلافات ارتباطی با اصول دین ندارند بلكه یا به مسایل فرعی فقهی بازگشت دارند كه نه به اصول دین و نه به اعتقادات مربوط است و یا اینكه به برخی مسایل اعتقادی بازگشت دارد كه عالمان اهل سنّت به عدم ارتباط آن ها با اصول دین معتقد شده اند. به همین دلیل هم لازم است این خلط وهّابیان را درمان كنیم. این تفكیك تنها از طرف ما انجام نشده بلكه ما سخن ارزشمندی را از امام ابن تیمیه- رحمه الله- برای برادران وهّابی خود نقل می كنیم- آنان نمی توانند به سخن ابن تیمیه اشكالی وارد كنند- او برای تبیین ضرورت تفكیك میان مسایل اعتقادی و اصول دین می گوید:

((مسایل كه در اخبار بیان شده که ممكن است به منزلۀ مسایل عملی باشد. این مسایل را ((مسایل اصولی)) نامیده شده در حالی که همان ((مسایل فرعی)) هستند. این نامگذاری هم نامگذاری جدیدی است و این تقسیم بندی را گروهی از فقیهان و متكلمان انجام داده اند و غالب متكلمان و اصولیین این تقسیم بندی را می پذیرند.))[21]

وهّابیان میان اصول دین و مسایل اعتقادی خلط كرده اند و از پی آمدهای این خلط این بوده كه واژۀ غلو را برای جمهور اهل سنّت اشعری و ماتریدی و همچنین شیعه به كار برده اند. همانگونه كه مسالۀ تقریب میان اهل سنّت و شیعیان دوازده امامی و میان وهّابیت و تشیّع را رد كرده اند. معتقدم برای روشن شدن این مساله برای خوانندۀ محترم، ضروری است سخن یكی از عالمان اهل سنّت را- از كسانی كه وهّابیان به او اشكال نمی گیرند- به نام علامه ((محمد عبدالحلیم حامد)) را نقل كنم. او دربارۀ این خلط خطرناك وهّابیت در نوشته ای با عنوان ((تسمیة العقیدة بأصول الدین تسمیة تشریفیة))؛ (( نامگذاری اعتقادات به اصول دین نامگذاری تشریفاتی است)) می گوید:

((این نامگذاری نسل به نسل منتقل شده تا به ما دوران رسیده و ثابت و مستقر شده. در این جا مسایل و حقایق مهمی وجود دارد كه شایسته است به آن ها توجه شود: این نامگذاری بیش از سه قرن سابقه ندارد. این نامگذاری جدید است و در ابتدا بر زبان عالمان كلام و فقیهان جاری شده. بر اساس این نامگذاری مسایل دینی به ((اصول)) یعنی مسایل اعتقادی و ((فروع)) یعنی مسایل احكام عملی یا فقه تقسیم بندی شده اند... این تقسیم بندی رواج و انتشار پیدا كرده و در نزد اهل سنّت و عالمان كلام تثبیت شده است. این نكته همان حقیقتی است كه از ذهن ها پنهان مانده است.

بنابراین اهل سنّت هنگامی كه نامگذاری اصول دین را برای عقاید به كار می برند (یعنی هنگامی كه اصول دین را برای برخی مسایل عقیدتی كه ارتباطی با اصول دین ندارد به كار می برند) قصد دارند با این كار عقیده را با شرافت و بزرگی یاد كنند.))

او در ادامه می گوید:

((و منظور (اهل سنّت ) از این نامگذاری و كاربرد این نیست كه تمامی مسایل عقیدتی، همان اصول دین است بلكه در میان مسایل عقیدتی هم فروع یافت می شود.))

در جای دیگر می گوید:

((این مساله دیدگاه عالمان سلف-رحمهم الله- بوده است این دیدگاه، نظری دقیق و پخته است كه از استقامت و اعتدال مذهب اهل سنّت مراقبت كرده، ایشان را از سقوط در گودال عمیق تكفیر نگاه داشته و مانع شده دیگران را با تهمت كج روی،گمراهی و لغزش، تیرباران كنند.))

او در جای دیگر می گوید:

((اسلام بزرگ و استوار است و به آسانی و به مجرد یك اختلاف و یا اشتباه در برخی مسایل اعتقادی و بدون توجه به حجم و وزن مساله از بین نمی رود.)) یعنی ضروری است است میان اشتباه در اصول دین و اشتباه در برخی مسایل عقیدتی تفاوت قایل شویم.

او در سخنی دیگر می گوید:

((این حقیقت تنها استنباطی نیست كه من برای اولین بار به آن دست یافته باشم بلكه این مساله در كتاب های عالمی جلیل و پیشوایی بزرگ از عالمان و پیشوایان سلف یعنی شیخ الاسلام ابن تیمیه نوشته شده است.))[22]

سپس او عبارتی طولانی را از امام ابن تیمیه- رحمه الله- در ضرورت عدم خلط میان مسایل اصول دین و برخی مسایل عقیدتی كه با اصول دین ارتباطی ندارد، نقل می كند.

لازم است هر كدام از وهّابیان به كلام امام ابن تیمیه مراجعه كرده تا مسایل اصول دین را با برخی مسایل اعتقادی كه مربوط به فروع دین اند و نه اصول، خلط نكنند تا در نتیجه بسیاری از مسلمانان را جزو غالیان و اهل گمراهی ندانند.

هجرت از این اندیشه یك نیاز ضروری برای وهّابیان است. زیرا اگر تفاوت میان اصول دین و برخی از مسایل اعتقادی را درك كنند، به بسیاری از مسلمانان شیعه و سنّی با حسن ظن می نگرند و درك می كنند كه نیازمند تجدید نظر دربارۀ مسالۀ ((تقریب)) میان تشیّع و وهّابیت و تقریب میان اهل سنّت و وهّابیت، هستند. وهّابیت تنها به این دلیل با مسالۀ تقریب مخالفت كرده است كه گمان می كند اختلاف میان اهل سنّت و شیعه و اختلاف میان وهّابیت و تشیّع و اختلاف میان وهّابیت و اهل سنّت، از نوع اختلاف در اصول دین است. وهّابیت نمی داند كه از خلطی بزرگ میان اصول دین و میان برخی مسایل عقیدتی- كه در اصل جزو فروع دین هستند- رنج می برد.

 همچنین ما برا ین باوریم كه درمان مشكل خلط وهّابیت- میان اصول دین و برخی مسایل اعتقادی كه با فروع دین مرتبط است- نقطۀ شروعی است كه گذر از آن برای درمان مشكل خلط میان تشیّع و فرقه های غالی ضروری است. همچنین برای رهایی از خلط میان جمهور اهل سنّت اشعری و ماتریدی و فرقه های غالی و نیز برای پذیرش اندیشۀ تقریب میان مذاهب اسلامی، این نقطه ورودگاهی ضروری است. مایۀ سعادت و خوش اقبالی وهّابیان است اگر درك كنند اصول دین آن گونه كه مورد نظر پروردگار است، با شكلی که وهّابیان از اصول دین ترسیم كرده اند متفاوت است. آنان میان اصول دین كه خواست خداوند است و برخی مسایل اعتقادی مرتبط با فروع دین خلط كرده اند. با درک این نکته، وهّابیت درمیابد اختلافاتش با سایر مذاهب مرتبط با اصول دین آن گونه كه مورد نظر خداوند است، نیست و درك می كند این اختلافات توانایی فتنه آفرینی را میان اهل سنّت و شیعه ندارد و وهّابیت را با اكثریت اهل سنّت اشعری و مخالف وهّابیت، درگیر نمی كند. تنها در این صورت است كه وهّابیت و شیعه می توانند زندگی برادرانه و مسالمت آمیزی با هم داشته باشند و در سعادت كامل با هم زندگی كنند. این همان چیزی است كه خداوند از تمامی پیروان این دین خواهان است و مساله ای است كه باید عملی شود تا پروردگار سبحان از این امّت راضی گردد.

***

 خداوند خود به احوال من آگاه است؛ چه ماه ها و سال هایی را كه شبانه روز در حال جستجو و تحقیق برای پیدا كردن راه حلّی گذرانده ام تا از یک سو شدّت درگیری و نزاع میان اهل سنّت و وهّابیت را كاهش دهم و از سوی دیگر برای اختلاف میان اهل سنّت و وهّابیت فكری كنم و از جهت دیگر درمانی برای اختلاف شیعه و اهل سنّت بیابم. بدون شك و تردید برایم روشن شده كه مذهب وهّابیت-البته بدون داشتن قصد و غرضی- در گسترش این درگیری ها نقش داشته اند. بسیار كم پیش می آید وهّابیت كتابی را چاپ كرده باشد و من با دقّت و استحكام آن را مطالعه نكرده باشم؛ زیرا هدف من تحقیق دربارۀ علّتی است كه باعث شده این گروه دیگران را گرفتار غلو بپندارد و میان اهل سنّت و شیعه فتنه گری كنند، و این كتاب ها را مطالعه می كنم تا كشف كنم كدام عامل موجب جدا شدن وهّابیت از سایر مسلمانان اهل سنّت شده. تا این كه خداوند بر من منت نهاد و بعد از تحقیقات فراوان علت را كشف كردم. به یقین رسیدم كه علت اساسی در مشكل خلط وهّابیان میان تشیّع و فرقۀ غالیان نهفته است. سپس مطالعات و تحقیقاتم  را دربارۀ دو نوع خاص و عام[23] خلط وهّابیان و همچنین دربارۀ اسباب و راهكارهای درمان این خلط شروع كردم.

من به این نتیجه رسیدم كه مشكل خلط یكی از خطرناك ترین بیماری های فكری است كه ممكن است انسان به آن دچار شود. در این حال به تحلیل این بیماری و جستجو دربارۀ درمان مناسب برای آن و اندیشه دربارۀ چگونگی درمان وهّابیت از این بیماری پرداختم؛ زیرا در گذشته خود یكی از قربانیان بحران خلط میان شیعۀ دوازده امامی و غالیان بودم.

علّت هایی وجود دارد که وهّابیت را به عامل فتنه آفرینی میان اهل سنّت و تشیّع تبدیل کرده است و موجب جدا شدن آنان از سایر مسلمانان اهل سنّت شده است. شاید خوانندۀ محترم تصدیق نكند در طول تحقیقاتم درباره این علّت ها، به ویژه هنگامی که كشتارهایی را كه در پاكستان از اهل سنّت و شیعه و وهّابیت انجام می شد، دنبال می كردم، در برخی اوقات از شدّت تاسف بر این وضعیت ناگوار در گوشۀ كتابخانه ام می گریستم. این حوادث دردناك در نوشته های وهّابیان و به ویژه احسان الاهی ظهیر ریشه داشت. نوشته هایی كه ناخواسته میان امّت واحدۀ اسلامی فتنه ای بزرگ آفرید. تا آن زمان كه خداوند به من توفیق داد و فهمیدم كه وهّابیت از بیماری خلط میان شیعۀ دوازده امامی و فرقه های غالی رنج می برد و بالاتر این كه گرفتار بیماری عمومی خلط شده است.

وهّابیت صدها كتاب و بلكه هزاران مقاله و سخنرانی را با موضوع ((مشكل غلو در عقیدۀ شیعۀ دوازده امامی)) بلكه بالاتر از آن با موضوع ((مشكل غلو در اعتقاد تمامی مسلمانان به جز وهّابیت)) منتشر كرده. ولی من بعد از اكتشاف بیماری خلط وهّابیت نگاهم به این نكته جلب شد كه مشكل اساسی در ((مشكل خلط وهّابیت)) نهفته است نه در ((مشكل غلو در عقیدۀ شیعۀ دوازده امامی)) و یا ((مشكل غلو در عقیدۀ اهل سنّت)). مشكل خلط وهّابیت باعث شد تا من بفهمم وهّابیان میان دو فرقۀ ((سبئیه)) و ((شیعۀ دوازده امامی)) خلط كرده اند همچنان كه میان اكثریت اهل سنّت اشعری و ماتریدی و میان غالیان گمراه و منحرف خلط كرده اند و همچنین میان مسلمانان و مشركان نیز خلط كرده اند.

بنده معتقدم وهّابیان برادران ما هستند و نه دشمنانمان. آنان دشمنی و كینۀ شخصی با اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی ندارند ولی به دلیل گرفتار شدن در مشكل خلط میان ما و فرقه های غالی، ما را درك نمی كنند. بر ما واجب و لازم است هر وسیلۀ شرعی و ممكن را به كار بگیریم تا برادران خود را از این بیماری مهلك نجات دهیم. هنگامی كه این بیماری درمان شود خواهید دید كه این دشمنی و بددلی چگونه به برادری پایدار اسلامی تبدیل خواهد شد. در چنین حالتی است كه قلب مومنانی كه آرمان وحدت اسلامی را مقدّس می شمارند، شادمان می شود و دل دشمنان اسلام از كینه و بغض لبریز خواهد شد.

***

این كتاب تلاشی است برای تصحیح گفتگو میان وهّابیت و شیعۀ دوازده امامی؛ زیرا این مساله یک نیازمندی ضروری است. تصحیح گفتگو میان ما، به مسالۀ تقریب میان شیعۀ دوازده امامی و وهّابیت كمك می كند. به طور مثال هنگامی كه موضوع ((توسل به رسول خدا بعد از وفات ایشان)) را در نظر می گیریم لازم است پیش از این كه این موضوع را با وهّابیان در میان بگذاریم ابتدا به موضوع دیگری بپردازیم: آیا اختلاف دربارۀ این موضوع اختلاف در اصول دین است یا این اختلاف ارتباطی با اصول دین ندارد؟

اگر برادران وهّابی پاسخ بدهند این اختلاف یك اختلاف عقیدتی است باید در پاسخ به آنان بگوییم مسایل عقیدتی- همانگونه كه ابن تیمیه هم بر این باور است- به دو دسته تقسیم می شوند: دستۀ اول مسایل عقیدتی كه به اصول دین بازگشت دارد و دستۀ دوم مسایل اعتقادی كه به فروع دین بازگشت دارد.

اگر برادران وهّابی ما معتقد باشند كه اختلاف در چنین موضوعی اختلافی در مسایل اصول دین است باید برای آنان روشن كنیم كه دچار مشكل خلط میان اصول دین و مسایل اعتقادی شده اند و پیش از آغاز گفتگو دربارۀ این موضوع ضروری است این مشكل فكری آنان درمان شود. آنان باید درك كنند كه اختلاف دربارۀ این موضوع، اختلافی در فروع دین است نه اختلافی اصولی و برفرض این كه اختلافی اعتقادی باشد از نوع مسایل اعتقادی است كه با اصول دین ارتباطی ندارد. برای درمان بیماری آنان نیاز به مقداری حكمت و تأمّل است تا آنان را از بیماری خلط میان اصول دین و برخی مسایل اعتقادی كه ارتباطی با اصول دین ندارد نجات دهیم.

بدیهی است كه باید برایشان روشن كنیم: مذاهب چهارگانۀ مشهور اهل سنّت (مذهب امام ابوحنیفه، مذهب امام مالك، مذهب امام شافعی و مذهب امام احمد بن حنبل رحمهم الله) اختلاف دربارۀ این موضوع را جزو اختلافات در مسایل اصول دین نشمرده اند.

نیاز به بیان ندارد كه ضروری است در گفتگوها دیدگاه های اهل سنّت- نظر برخی از عالمان اهل سنّت- را دربارۀ فرعی دانستن چنین اختلافی و نه اصولی و اعتقادی بودن آن را بیان كنیم.

همچنین من متّهم كردن وهّابیان را به دشمنی با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) (به خدا پناه می بریم!) و یا كوچك شمردن ایشان را رد می كنم، زیرا وهّابیان تنها توسّل به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را بعد از وفات ایشان جایز نمی دانند و قبول نداشتن این مساله ارتباطی با دشمنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله)  ندارد. اصولا درست نیست اشتباه وهّابیان را با اشتباهی مشابه پاسخ گفت.

در این مساله باید به طور مثال سخن امام شیخ حسن البناء- رحمه الله- را دربارۀ این موضوع بیان كنیم. ایشان در این باره می نویسد:        

(( مساله ای چون همراه شدن دعا با توسل به یكی از آفریدگان برای دعا کردن خداوند، یكی از اختلاف های فرعی در چگونگی دعاست و جزو مسایل اعتقادی نیست.))[24]

هنگامی كه برای ایشان روشن شد كه اختلاف در این مساله اختلافی فرعی است نه اصولی، می توانیم آنان را از اتهام زدن به ما و متهم كردن اهل سنّت به شرك، نجات دهیم زیرا آنان می دانند كه اختلاف در مسایل فرعی ارتباطی با شرك و كفر ندارد و در محدودۀ فهم درست و اشتباه می گنجد.

بر ما لازم است در این مساله و سایر مسایل در مواجهه با وهّابیان چنین شیوه ای را به كار بگریم؛ زیرا آنان به دلیل مشكل خلط میان اصول و فروع دین در این مساله، فتنه ای خطرناك میان اهل سنّت و وهّابیت و میان وهّابیت و شیعۀ دوازده امامی آفریده اند. امام محمّد غزالی- رحمه الله- از این فتنه دست ساز وهّابیت رنج بسیار كشید و در این باره می گفت:

((برمی گردیم به مسالۀ توسل به شخص رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در هنگام دعا و راز و نیاز با خداوند. اختلاف میان قائلین به جواز (یعنی اهل سنّت و شیعۀ دوازده امامی) ومعتقدین به منع توسل (یعنی گرفتاران به مشكل خلط) نزدیك است به اختلاف میان دو دین شبیه شود ولی برای این پدیده، علّت معقولی نمی بینم.))[25]

این سخن به شكل اجمالی درست است ولی نكته ای باقی می ماند كه باید به آن اشاره كنیم. این اختلاف كه در سخن امام غزالی به اختلاف میان دو دین تشبیه شده، علّتی معقول دارد. این علت معقول در مشكل عمومی خلط نهفته است كه اندیشۀ وهّابی از آن رنج می برد. همان مشكلی كه باعث شده تا وهّابیت میان اصول و فروع دین خلط كند.

تا زمانی كه اين موضوع، به نظر وهّابیان جزو اصول دین باشد، با مخالفان خود در این مساله همانند پیروان سایر ادیان معامله کرده، آنان را به شرك و غلو متهم می نمایند. امام غزالی با مخاطب قرار دادن وهّابیت در این باره می گوید:

((نكتۀ باقی مانده، این كه ما بایدطرفداران تهمت زدن به شرك (یعنی گرفتاران بحران خلط) را نصیحت كنیم تا جان و زبان خود را از سوءظن پاكیزه كنند و قضاوت های خود را بر اساس وهم و خیال پایه ریزی نكنند.))[26]، [27]

***

مسالۀ سوم: مسالۀ معتبر دانستن خبر واحد در مسایل اعتقادی است. از مهمترین مسایلی كه وهّابیت ندانسته با پرداختن به آن فتنه و معركه ای میان مسلمان آفریده اند.[28] وهّابیت با نام پیروان اعتقاد به حجیت خبر واحد، در فضای مباحث اعتقادی وارد شدند و معتقدان به عدم حجیت خبر واحد در زمینۀ اعتقادات را به غلو متهم كردند كه در نتیجه جنگی میان این دو گروه شعله ور شد.

میدان كشمكشی خطرناك و به دور از تحقیق روشمند علمی به وجود آمد به گونه ای كه خواننده حس می كرد در این موضوع دو حزب در حال مبارزه هستند كه هیچ گاه به هم نمی رسند، حزب اول در مباحث اعتقادی حجیّت خبر واحد را می پذیرد ولی حزب دوم جریانی است كه خبر واحد را در اعتقادات رد می كند. و این چنین وهّابیت با این مساله میان مسلمانان تفرقه ای فراگیر را به وجود آورد.

من گواهی می دهم وهّابیان در هر مساله ای كه وارد شده اند، جنجالی به پا كرده اند، در حالی كه به گمان خود در این مساله مصالح اسلام و مسلمین را مد نظر داشته اند. ما نمی توانیم آنان را درمان كنیم مگر این كه آنان را از خلط در بارۀ تمام مذاهب و مسایلی كه به آن پرداخته اند، نجات دهیم.

عالمان اهل سنّت و عالمان شیعۀ دوازده امامی در طرح مسالۀ ((حجیّت خبر واحد در مسایل اعتقادی)) مساله را به خوبی بیان و طرح كرده اند و در قضاوت خود در این مساله به دور از حركت های اتهامی و افترای غلو و انحراف به مسلمانان سیر كردند.

ولی وهّابیان چگونه این مساله را ترسیم كردند؟

آنان مساله را به گونه ای ترسیم كرده اند كه با عالمان مسلمان شیعه، اهل سنّت و وهّابیت بد برخورد می شود و همین مساله هم باعث شادی دشمنان اسلام می شود.[29]

من وهّابیان را به كاری خارج از توانشان وا نمی دارم؛ تنها خواستۀ من از آنان این است كه بزرگان اسلام را تنها به دلیل مخالفت با آنان در این مساله، به غلو، متهم نكنند.

در حقیقت هر كس كتاب های وهّابیان را مطالعه کرده و یا در جلسات آنان شركت نموده، برایش روشن شده، آنان چگونه مخالفان شیعه و سنّی خود را به غلو متهم می كنند. هر شخص مسلمان، در هر مساله ای که با آنان مخالفت كند به غلو متهم می شود. به دلیل گسترشی كه وهّابیان در مفهوم غلو داده اند بسیاری از مسلمانان جهان اسلام را در لیست غالیان منحرف ثبت كرده اند.

به همین دلیل می بینیم وهّابیان ندانسته مرزهای غلو را از بین برده اند و از ملاك هایی كه كتاب و سنّت برای شناسایی این مفهوم ترسیم كرده تجاوز كرده اند. آنان تصویری عجیب از غلو ترسیم كرده اند كه مورد پذیرش عالمان شیعه و سنّی نیست. آنان در فهم حقیقت غلو توسعۀ زیادی داده اند به گونه ای كه در میان عالمان اسلامی، كمتر شخصیتی را می بینید كه به غلو متهم نشده باشد.

وهّابیت برخی قضایای مستند به كتاب و سنّت را با این كه از متن اسلام سرچشمه گرفته اند، غلو می شمارند و این چنین دامنۀ واژۀ غلو را بسیار توسعه دادند تا جایی كه فرقۀ شیعۀ دوازده امامی را جزو غالیان شمردند. اگر ما مفهوم وهّابیان را دربارۀ غلو بپذیریم محال است كه انسان معتدلی را در هستی بیابیم!!

***

به بحث گذشتۀ خود یعنی مسالۀ ((حكم عمل به خبر واحد در مسایل اعتقادی)) برمی گردم. برای این كه برادران وهّابی ما متوجه شوند مخالفانشان در این مساله غالی نیستند برای آنان توضیح می دهم كه برخی از اصحاب پیامبر- كه رضوان الاهی شامل حالشان باد- هم در این مساله با نظر وهّابیان مخالف بوده اند. در یكی از احادیث صحیح ثبت شده كه عایشه-رضوان الله تعالی علیها- روایت عمر-رضی الله عنها- را در حدیث ((عذاب شدن مرده با گریۀ خاندانش)) رد كرد و گفت: ((خدا عمر را رحمت كند. به خدا قسم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) چنین نگفته كه مومن با گریۀ خانواده اش بر او عذاب می شود.))

و همچنین گفت: ((قرآن برای شما كافی است: ((و لاتزروا وازرة وزر اخری))[30]؛ (هیچ كس بار گناه دیگری را به دوش نمی كشد.)...))[31]

هنگامی كه عایشه –رضی الله عنها- با این روایت این گونه برخورد می كند چگونه وهّابیان اصرار دارند كه مسلمانان را به غلو متهم كنند، تنها به این دلیل كه عقاید وهّابیان را كه از خبر واحد برآمده، نپذیرفته اند.

هنگامی كه وهّابیان برادران شیعه و سنّی خود را در مرحلۀ نخست به غلو متهم می كنند، در مرحلۀ بعد آنان را مشرك می شمارند؛ زیرا به اعتقاد وهّابیان آنان با خبر واحدی مخالفت كرده اند كه دربارۀ راویانش احتمال اشتباه و فراموشی می رود و همچنین احتمال دارد در تعدیلشان اشتباه شده باشد، زیرا ممكن است شخصی در ظاهر عادل باشد ولی باطن و امور پنهان قلبش برای ما مخفی مانده باشد.

آیا منطقی است كه مسلمانان را به دلیل رد كردن عقیده ای که بر خبر واحدی مبتنی است، به غلو متهم كنیم، در حالی كه تنها برخی از وهّابیان به آن عمل كرده اند؟ بلكه جایز است عایشه- رضی الله عنها- را به غلو متهم كنیم به دلیل این كه خبر واحدی را رد كرده است؟ به همین جهت امام ابن تیمیه گفته است:

((صحابه بسیاری از اخبار صحیح در نزد اهل حدیث را رد كرده اند.))[32]

عالمان شیعه و اهل سنّت با تمامی اخبار واحد جنگ نكرده اند بلكه با احادیث واحدی كه عقاید پاكیزه و ناب اسلامی را مشوه جلوه می دهد مخالفت كرده اند.

ما شكی نداریم كه این قضیه از خطرناك ترین مسایلی است كه باعث شده وهّابیان، مسلمانان را به غلو متهم كنند. زیرا وهّابیت با اصرار بر حجّت دانستن خبر واحد در عقاید دچار اشتباهات بزرگی شده اند و ندانسته وارد قضایای بسیاری شده اند كه از فضای اصول اعتقاد اسلامی به دور است. همچنان كه این مسالۀ خطرناك، وهّابیت را وادار كرده مسلمانان را به غلو متهم نمایند، زیرا آنان عقاید وهّابیان را كه به جهت اعتمادشان به خبرهای واحد شكل گرفته است، رد كرده اند. ایمان وهّابیان به حجیّت خبرهای واحد در اثبات عقاید نادر باعث شده تمامی مسلمانان غیر وهّابی را كافر بدانند زیرا این اشخاص به خبرهای واحد گمان آوری كه اثبات گر عقاید نادر است، عمل نكرده اند.

برای این كه وهّابیان به مخالفان خود در این مساله حسن ظن پیدا كنند بجاست سخن عالمان اهل سنّت را در این قضیه نقل كنیم تا درك كنند آنان با جمهور مسلمانان در این مساله مخالفت كرده اند و آنان را به غلو متهم نموده اند. قاضی عیاض در این باره می گوید:

((ابن قاسم و ابن وهب می گفتند: به نظر من عمل (یعنی عمل اهل مدینه) از حدیث (یعنی خبر واحد) قوی تر است.))[33]

اگر امام مالك در برخی مسایل فقهی هنگام تعارض خبر واحد با سیرۀ عملی اهل مدینه، خبر واحد را كنار می گذاشت، چگونه وهّابیان بر حجیّت خبر واحد در زمینۀ مسایل اعتقادی اصرار می كنند و سپس هر كه را در این مساله شك كند به غلو و مبارزه با سنّت پیامبر متّهم می كنند. اگر وهّابیان عالمان اهل سنّت و شیعه را به دلیل تشكیك در بعضی عقاید وهّابیت كه از خبرهای واحد برگرفته شده متهم می كنند، دربارۀ صحابه و ائمۀ چهارگانۀ اهل سنّت كه در مسایل فرعی مبتنی بر خبرهای واحد تشكیك كرده اند، چه نظری دارند؟... اگر وهّابیان انصاف به خرج می دادند همانگونه كه صحابه و امامان چهارگانۀ اهل سنّت را معذور دانسته اند، برای عالمان شیعه و اهل سنّت نیز عذرجویی می كردند.

در حقیقت اعتقاد وهّابیان به حجیّت خبر واحد در زمینۀ اعتقادات باعث شده مسایل عجیب و خطرناكی را به عقاید بیافزایند و در مرحلۀ بعد هر سنّی و شیعه ای را در مخالفت با این عقاید عجیب و خطرناك به غلو متهم كنند.

اگر من خرده گرفتن بر عقاید و اشكال گیری به باورهای مسلمانان را بد نمی دانستم و از دعوت كنندگان به تقریب میان تشیّع و وهّابیت نبودم، برخی از این عقاید عجیب و برگرفته شده از اخبار واحد را نقل می كردم، خبرهای واحدی كه اهل سنّت و شیعه نپذیرفته اند.

علامه شیخ یوسف قرضاوی در این باره می گوید:

(( من حنبلی ها را در این مساله مختلف یافتم و این اختلاف هم به دلیل گوناگونی منقولات از امام احمد می باشد. برای من روشن شده كه بسیاری از اصولیین محقق در این مذهب به این باور متمایلند كه حدیث-یعنی خبر واحد- یقین آور نیست. و به تعبیر دیگر باعث پدیدآمدن علم نمی شود. قاضی ابویعلی در كتاب ((العده))، ابوالخطاب در كتاب ((التمهید))، ابن قدامه در كتاب ((الروضه)) و ابن تیمیه در كتاب ((المسوده)) این دیدگاه را پذیرفته اند... .))[34]

وهّابیان نمی دانند كه در این مساله با دیدگاه امام ابن تیمیه-رحمه الله- مخالفت كرده اند زیرا صدور این كلام از او ثابت است:

((... این مساله جزو خبرهای واحد است، پس چگونه اصل دین را كه ایمان وابسته به صحّت آن است، اثبات می كند.))[35]

و همچنین می بینیم امام شاطبی در این باره می گوید:

((...از دیدگاه عالمان، گمان در مسایل اصول دین كافی نیست زیرا در مسایل گمانی احتمال نقیض هم برای گمان كننده می رود. برخلاف گمان در فروع دین كه با استناد به دلیل اثباتگر آن، مورد عمل اهل شریعت بوده است. بنابراین قاعدۀ نخست مذموم بودن عمل به گمان است مگر در مسایل فروع دین. این نوع عمل صحیح است و عالمان در جایگاه خود به بحث از آن پرداخته اند.))[36]

وهّابیان ندانسته در این مساله با جمهور امّت اسلامی مخالفت كرده اند زیرا جمهور اهل سنّت معتقد شده اند كه ((جایز نیست در مسایل اعتقادی به اخبار واحد[37] احتجاج كرد زیرابه ثبوت این گونه روایات قطع نداریم.))

هر كه در این مساله تحقیق كرده باشد می داند كه این اعتقاد باور جمهور امّت اسلامی و مذهب امام حرمین در كتاب ((البرهان)) و سعد در كتاب ((التلویح)) و امام غزالی در كتاب ((المستصفی)) و امام ابن عبد البرّ در كتاب ((التمهید)) و امام ابن اثیر در مقدمۀ كتاب ((جامع الاصول)) و صفی الدین بغدادی در كتاب ((قواعد الاصول)) و امام ابن قدامۀ حنبلی در كتاب ((روضه الناظر)) و عبدالعزیز بخاری در كتاب ((كشف الاسرار)) و ابن سبكی در كتاب ((جمع الجوامع)) و مهدی در كتاب ((شرح المعیار)) و امام صنعانی در كتاب ((اجابه المسائل)) و ابن عبد شكور در كتاب ((مسلم الثبوت)) و امام شنقیطی در كتاب ((مراغی الصعود)) و ...  بسیاری دیگر از پیشینیان و متاخران اهل سنّت می باشد. خداوند رفتگانشان را بیامرزاد و زندگانشان را حفظ كند.

 برای این كه مساله وضوح بیشتری پیدا كند، دیدگاه های دیگری را در توضیح و تبیین این قضیه مطرح می كنم تا شاید خداوند برادران وهّابی مان را به سوی حقیقت هدایت كند تا مخالفان خود را به خاطر این مسالۀ اختلافی به غلو متهم نكنند.

امام خطیب بغدادی-رحمه الله- دربارۀ این مساله می نویسد:

((خبر واحد در هیچ یك از ابواب دینی كه باید مكلف به آن یقین و قطع داشته باشد، مورد پذیرش نیست.))

امام ابواسحاق شیرازی-رحمه الله- می نویسد:

((خبرهای واحد موجب پیدایش علم نمی شود.))[38]

امام غزالی-رحمه الله- در این باره می نویسد:

((...خبر واحد علم آور نیست. این مساله به ضرورت معلوم است. ما هر خبری را كه به گوشمان می رسد تصدیق نمی كنیم و اگر بخواهیم این گونه مشی كنیم، اگر دو خبر متعارض را به دست آوردیم، چگونه این دو روایت را صحیح بدانیم.))[39]

علامه شیخ ابن عبد شكور-رحمه الله- می گوید:

((بیشتر دانشمندان اصولی كه امامان سه گانه هم جزو آنان هستند، معتقدند اگر راوی خبر واحد  معصوم نباشد، به هیچ وجه علم آور نیست چه این كه همراه با قراین به كار رود و یا خیر.))[40]

تا این كه می نویسد:

((اگر خبر واحد یقین آور بود، وقتی دو نفر عادل دو خبر متناقض را نقل كنند، تناقض محال پدید می آمد.))[41]

امام ابومنصور عبدالقاهر بغدادی-رضوان الله تعالی علیه- در این باره می نویسد:

((اخبار واحد هر گاه سند صحیح داشته باشند و از نظر متنی متضمن محال عقلی نباشند این اقتضا را دارد كه به آن ها عمل كنیم، ولی علم آور نمی باشند.))[42]

امام بیهقی-رحمه الله- می گوید:

((...اهل نظر از اصحاب ما احتجاج به خبر واحد را در مسالۀ صفات خداوند تعالی ترك كرده اند هنگامی که این خبرها دارای اصلی در قرآن یا اجماع نباشد...))[43]

امام فخر الدین رازی-رحمه الله- می گوید:

((بدان كه منظور از خبر واحد در اصول فقه، خبری است كه علم و یقین نمی آفریند.))[44]

او در انتقاد از كسانی كه خبر واحد را در مسایل اعتقادی حجت می دانند، می گوید:

((سپس اینان دربارۀ ذات و صفات خداوند تعالی با استناد به اخبار واحد سخن می گویند، با این كه این گونه روایات با قطع و یقین فاصله ای طولانی دارند.))[45]

در پایان دربارۀ این مساله سخنانی را از متاخران اهل سنّت نقل می كنیم:

امام شیخ محمد غزالی مصری-رحمه الله- دراین باره می نویسد:

((من نیم قرن پیش از دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شده ام و بیش از ده سال است كه به تحقیق مشغول هستم. آن چه كه در این مدت فهمیدم این است كه خبرهای واحد تنها گمان را می رساند و در جایی كه دلیل قوی تر نباشد دلیل حكم شرعی هستند. اعتقاد به این كه خبر واحد همانند تواتر یقین آور است نوعی بیهوده گویی است كه با عقل و نقل رد می شود.))[46]

ایشان در رد خود بر وهّابیان می گوید:

((خبر واحد گمان علمی و یا علم گمانی را افاده می كند. این اخبار در زمینۀ فروع شریعت و نه اصول، جایگاهی فراخ دارند. ما تاكید می كنیم كه خبر واحد در گذشته و اكنون تنها گمان علمی را می رسانده... با این حال در زمان ما گروهی (یعنی وهّابیان) می خواهند با خبر واحد عقایدی را اثبات كنند و منكر آن را كافر می شمارند. و این اعتقاد خود نوعی غلو متكبرانه است.))[47]

امام یوسف القرضاوی- حفظه الله- در این باره می نویسد:

((خبر واحد و اثبات عقاید.... این نكته .... بر دو امر مبتنی شده:

لازم است عقاید بر یقین استوار گردد و نه گمان؛

احادیث آحاد-هر چند صحیح هم باشند- یقین آور نیستند بلكه تنها این حدیث متواتر است كه یقین می آورد.

 متون قرآنی هم امر نخست را تایید می كند. (یعنی نصوص قرآن هم موید این نكته است كه باید عقاید را بر یقین بنا كرد نه بر گمان) خداوند تعالی در مذمت مشركان این گونه سخن گفته است: ((و ما لهم به من علم إن یتبعون إلا الظن و إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئا)) (النجم/28) ((آنان به این مساله علم ندارند. آن ها فقط از گمان پیروی می كنند با این كه گمان هرگز انسان را از حق بی نیاز نمی كند.))

دیدگاه های جمهور عالمان اصول (اصول دین و اصول فقه) هم امر دوم را تایید می كند (یعنی این كه خبرهای واحد یقین آور نیستند.)

این رویكرد در مواجهه با خبرهای واحد در مباحث عقیدتی در مدارس و دانشگاه های مشهور دینی در جهان اسلام مانند الازهر، زیتونیه، قرویین، دیوبند و شاخه های فرعی این مدارس، رواج دارد.))[48]

اندیشمند شهید اسلامی سید قطب-رضوان الله تعالی علیه- در این باره می نویسد:

((در مساله اعتقادات، به خبرهای واحد توجه نمی شود. در این مسایل مرجع علمی قرآن است و شرط پذیرش احادیث در این گونه مسایل تواتر آن است.))[49]

امام بزرگ شیخ شلتوت-رحمه الله- در این باره می نویسد:

((و این گونه درمی یابیم كه عالمان (متكلمان و اصولیان) اتفاق نظر دارند كه خبر واحد یقین آور نیست و به همین جهت هم عقاید با خبر واحد اثبات نمی شود. محققانی را می یابیم كه این مساله را توصیف كرده و جایز نمی دانند كسی دربارۀ آن منازعه كند.))[50]

تا این كه می گوید:

((و همین مساله نكته ای را كه بیان كرده ایم اثبات می كند، یعنی خبر واحد، عقیده را اثبات نمی كند و درست نیست در مسایل غیبی به آن اعتماد كنیم. دربارۀ این دیدگاه اجماع وجود دارد و همچنین این مساله را حكم ضروری عقلی كه عقلا در آن اختلافی ندارند، اثبات می كند.))[51]

و همچنین ده ها سخن دیگر از بزرگان اهل سنّت در این مساله در اختیار ماست كه ما بخشی از آن ها را نقل كردیم تا برادران وهّابی ما بدانند عالمان اهل سنّت كه با وهّابیت در این مساله مخالفند برای خود عذر و استدلالی دارند و دلیلی وجود ندارد، كه این مساله باعث تفرقه میان مسلمانان گردد.

***

تصویر خلاصه ای از علت سوم مشكل خلط وهّابیت [52]

شیعۀ دوازده امامی در برابر مسالۀ غلو و غالیان موضع گیری شدیدی دارد. همین موضع گیری هم  مذهب تشیّع را در میان سایر مذاهب منحصر به فرد كرده است. هیچ كدام از مذاهب اسلامی دیگر به اندازۀ شیعۀ دوازده امامی در برابر این مساله موضع گیری قاطعانه و شدید نداشته است. زیرا حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع با تصورات منحرف غالیان متفاوت و مخالف است. مذهب شیعۀ دوازده امامی به دلیل این كه حقایق و ویژگی های خود را از قرآن كریم و سنّت صحیح استخراج كرده است، از ابتدا تا انتها با مفاهیم غلو آمیز و تاثیر پذیرفته از دین مجوسی، آیین بت پرستانه و غنوصی[53]  هیچ گونه تلاقی ندارد. مذهب شیعۀ دوازده امامی با پی ریزی شاكلۀ خود بر حقایق هشت گانه اش و با ابتنا بر ویژگی هایی كه تا ابد از قرآن و سنّت جدایی ناپذیر است، لحظه ای هم به ضمیمه كردن غلو و غالیان به اسلام نیاندیشیده است. بلكه مذهب شیعۀ دوازده امامی تلاش می كند تا غالیان را از تصورات بت پرستانه نجات داده، به اسلام پیوندشان دهد. مذهب شیعۀ دوازده امامی بسیاری از غالیان را از عقاید بت پرستانه نجات و به اسلام پیوند داده است.

ما بیش از این مقدار به تبیین مساله برای وهّابیان نیازمند نیستیم زیرا واقعیت بهترین دلیل است. من خود برخی از غالیان را كه اندیشۀ غلو را ترك كرده و به بركت مذهب شیعۀ دوازده امامی به اسلام پیوسته اند، دیده، با آنان گفتگو كرده و دوستی داشته ام.

***

من این بحث را تنها به این جهت نوشته ام كه می دانم جهل وهّابیت به موضع گیری های شیعه در برابر غلو و غالیان یكی از علّت های اساسی در تورم مشكل خلط میان شیعه و فرقه های غالیان است و به همین جهت هم برادران وهّابی ما به شدت نیازمند شناخت ((موضع گیری های شیعۀ دوازده امامی در برابر غلو و غالیان)) هستند. لازم است این موضع گیری ها همانگونه كه در منابع و كتاب های شیعۀ دوازده امامی موجود است در اختیار آنان قرار گیرد.

خوانندۀ این بحث باید بداند كه تباین میان مذهب شیعه دوازده امامی و فرقه های غالیان یكی از بدیهیات است زیرا شیعۀ دوازده امامی از كلمه كلمۀ متون قرآنی پی روی می كند، به سنّت چنگ زده و از این دو مرز الاهی پا فراتر نمی گذارد.

این بحث برای كسانی نگاشته شده كه دارای شبهه هستند. زیرا در برخی موارد شبهه باعث می شود مساله ای بدیهی و آشكارا نیازمند توضیح گردد. بدون شك كسی كه شیوۀ بزرگان اهل سنّت را در دوره های گذشته و كنونی بپیماید نیازمند چنین بحثی نخواهد شد. زیرا آنان در تفاوت و تباین مذهب شیعۀ دوازده امامی و فرقه های غالی تردیدی نداشتند.[54]

این بحث یكی از مهم ترین علل  مشكل خلط وهّابیان میان تشیّع و فرقه های غالیان را تبیین می كند. بدون شك اگر فرقۀ وهّابیت موضع گیری های شیعۀ دوازده امامی را در برابر غالیان می دانست، هیچ گاه میان شیعۀ دوازده امامی و فرقه های غالی خلط نمی كرد. 

این بحث شامل پنج بخش است:

بخش اول: ((موضع مذهب شیعۀ دوازده امامی در برابر تصورات بت پرستانۀ غالیان))

بخش دوم: ((موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر قانون گذاری های بت پرستانۀ غالیان))

بخش سوم: ((موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر شخصیت های بت پرست و غالی))

بخش چهارم: ((موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر روایات بت پرستانۀ غالیان))

بخش پنجم: ((موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر كتاب های بت پرستانۀ غالیان))

و در زیر شكلی شامل پنج بخش ترسیم شده كه موضع شیعۀ دوازده امامی را در برابر غلو و غالیان نشان می دهد:



بخش اوّل: موضع شیعه دوازده امامی در برابر تصورات بت پرستانۀ غالیان[55]

مذهب شیعۀ دوازده امامی نقش بزرگی در نجات مسلمانان از عقاید بت پرستانه و تصورات منحرفانۀ غالیان داشته است و اگر مجاهدت های بزرگ مذهب شیعۀ دوازده امامی در رویارویی با غلو و غالیان نبود، محدود كردن تصورات انحرافی غالیان ممكن نبود. به زودی در ضمن مباحث، راه و روش واقع گرایانه ای كه مذهب تشیّع در این مساله پی گرفته است، روشن می شود. این روش منطقی باعث شد كه غلو به افراد اندكی منحصر شود... و اگر مذهب شیعۀ دوازده امامی نبود تصورات غالیان در میان مسلمانان گسترده می شد.

***

مهم ترین تصوّری كه شیعه در برابرش موضع گیری قاطع و كوبنده داشته، اندیشه ای است كه به خدا انگاری انسان می انجامد و ویژگی بندگی را از او سلب می كند. این اندیشه، در عدم تفكیك میان ماهیت الوهیت و ماهیّت بندگی  و جایگاه و ویژگی های خدا و انسان ریشه دارد.

تمامی دوازده امام شیعه از حضرت علی (علیه السلام) تا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در صدها سخن از كلماتشان- كه در كتاب های حدیثی شیعه مكتوب شده- مقام و جایگاه انسان را روشن كرده اند و به این نكته تصریح كرده اند كه انسان هر چه هم در مراتب كمال انسانی رشد كند باز هم محال است كه از مقام بندگی به مقام الوهیت برسد و محال است كه به ویژگی های ذات پروردگار دست یابد.

سخنان دوازده امام شیعه در حقیقت همگی الهام گرفته از متون قرآنی و احادیث صحیح پیامبر است این سخنان تفسیر قرآن و كلمات پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) است. به همین جهت می توانیم شیوۀ قرآن و روش سنّت را به گونۀ روشن و آشكار در سخنان و جملات ایشان بیابیم و تاثیر قرآن و سنّت در سخنان ایشان ملموس است. ضروری است كه خوانندۀ محترم در سخنان ایشان تأمّل كند تا مشاهده نماید چگونه این سخنان از قرآن و سنّت پیامبر برداشت شده است.

آنچه كه ما در تمامی سخنان اهل بیت (علیهم السلام) می یابیم این اقتضا را دارد كه بندگی خداوند شامل تمامی موجودات می شود؛ خداوند در الوهیت یكتاست و این ویژگی تنها مخصوص پروردگار است. الوهیت تنها برای پروردگار و عبودیت برای غیر اوست و هر چه غیر خداست بندۀ اوست. اساس انحراف غالیان در خدا دانستن انسان و یا دادن برخی از ویژگی های خداوند به بندگان، نمایان می شود. سخنان بسیاری از امامان دوازده گانۀ شیعه وارد شده كه تاكید می كنند صفت عبودیت شامل تمامی موجودات غیر از خداست. علت این همه تاكید و سفارش این بوده كه غالیان- لعنت خدا بر آن ها-  ادعا كرده بودند كه ائمۀ شیعه خدا هستند و یا یكی از ویژگی های پروردگار را برای آنان مدعی شده بودند. سخنان اهل بیت (علیهم السلام) تمركز زیادی بر تبیین و تاكید بندگی ائمه برای خداوند داشته است. امامان شیعه تمامی راه ها را پیمودند و با شیوه های گوناگون تبیین و تعبیر، بندگی خود را برای خداوند، خاكساری كامل در برابر پروردگار و تبیین صفت انسان بودن برای خود را، نشان داده اند.

ائمۀ شیعه در نشان دادن حقیقت ویژگی عبودیّت و خضوع برای خدا در خود، تلاش بسیاری كردند. تمامی این فعّالیّت ها به دلیل این بوده كه تمركز اساسی غالیان بر پایۀ نفی ((حقیقت بندگی)) از ائمه بوده است. این قاعدۀ اساسی دیدگاهی است كه تمامی اندیشه های انحرافی غلو آمیز از آن سرچشمه می گیرد. خاكساری در برابر مقام پروردگار در سخنان تمامی ائمه- از حضرت علی (علیه السلام) تا حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)- مشهود است. این حقیقت مساحت زیادی از كتاب های حدیثی شیعۀ دوازده امامی را به خود اختصاص داده است.

ائمه، در میان صدها روایت در كتاب های شیعۀ دوازده امامی، حقیقت صفت بندگی در خود را بیان كرده اند. ما سعی می كنیم تا برخی اقوال روایت شده از ایشان را در تشریح این حقیقت، بیان كنیم. ضروری است خوانندۀ محترم اثر مهمّ سخنان امامان را در پاك سازی تصوّرات بت پرستانۀ غالیان فراموش نكند و همچنین نقش اصحاب ایشان را به یاد داشته باشد زیرا كوشش و تلاش آنان ، در حفظ، مراقبت و تدوین این احادیث باعث شده تا امروز چنین روایاتی در اختیار ما باشد.

هدف ما از ارائۀ دیدگاه های امامان شیعه این است كه خوانندۀ این بحث درك كند، این سخنان در برابر جریان غلو و غالیان بیان شده است. غالیانی كه عالمان شیعه همگی به كفرشان فتوا داده اند. ولی ما برای برادران وهّابی خود متأسفیم كه سخنان امامان شیعه را درك نكرده اند. آن ها گمان می كنند كه این سخنان، نه در رویارویی با غالیان كه در مواجهه با شیعه بیان شده است و به همین جهت هم در كتاب های وهّابیان این سخنان را تحت عنوان ((سخنان امامان دوازده گانه در مذمّت مذهب شیعۀ دوازده امامی)) جمع آوری كرده اند.

اگر وهّابیان به مشكل خلط میان شیعۀ دوازده امامی و فرقۀ غالیان گرفتار نبودند، هیچ گاه چنین اشتباه بزرگی را مرتکب نمی شدند، ولی بعد از سیطرۀ مشكل خلط بر اندیشۀ وهّابی چنین لغزشی چندان هم دور از ذهن نیست.

***

اكنون صفت ((بنده بودن امامان شیعه)) را از میان سخنان خودشان ارائه می كنیم. سخنانی كه مذهب شیعۀ دوازده امامی به آن ایمان دارد. امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوارش این گونه نقل كرده: ((پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: مرا از حقّم بالاتر نبرید، زیرا خداوند تعالی پیش از این که من را به پیامبری برگزیند، بندۀ خود قرار داده.))[56]

امامان شیعه در ارائۀ این حقیقت یعنی ((خدا مرا بندۀ خود قرار داد)) به تفصیل سخن گفته اند. زیرا این سخن نشان می دهد كه مقام انسان هر چه هم به درجه های بالای كمال برسد، همان مقام بندگی خداوند تعالی است. امام علی (علیه السلام) این گونه می فرماید: ((...مبادا دربارۀ ما غلو كنید. بگویید: ما بندگان پرورش یافتۀ (خدا) هستیم...))

واقعیتی كه حضرت علی (علیه السلام) به آن اشاره كرده است، همان حقیقت اساسی و محوری در اعتقاد تمامی پیروان مذهب تشیّع دوازده امامی است.

كسی كه به كتاب های شیعۀ دوازده امامی مراجعه كند، اهتمام شدید امامان شیعه را در توصیف خود به بندگی خداوند می بیند. آنان اصرار داشتند بگویند كه بنده و پرورش یافتۀ خداوند هستند. تمامی كتاب های شیعۀ دوازده امامی هنگامی كه ویژگی های امامان شیعه را بیان می كند، از این حقیقت یاد می كند.

این صفت یعنی صفت بندگی خداوند یكی از ویژگیهای مهم امامان شیعۀ دوازده امامی بوده است. كتاب های شیعه هم در بسیاری از مواقع، به تبیین این ویژگی پرداخته است، تا جایی كه این حقیقت در جان هر شیعۀ دوازده امامی تثبیت شده و به واقعیّتی زنده و حقیقی تبدیل شده است.

هنگامی كه من به سخنان امامان شیعه، دربارۀ این حقیقت مراجعه می كنم با دقّت و تأمّل سخنان عالمان شیعۀ دوازده امامی را با كلام امامان دوازده گانه مطابقت می دهم و در نتیجه میان این دو تطابق كامل می بینم؛ آنچه عالمان شیعه بیان كرده اند عین كلامی است كه ائمه تبیین نموده اند. مسالۀ بندگی امامان شیعه، به یكی از حقایق اساسی در این مذهب با عظمت تبدیل شده است. این حقیقت به شكلی مطرح شده كه تمام زندگی شیعیان را جهت دهی كرده، در هر مساله ای همراه آنان است و شب و روز با آنان زندگی می كند. بنابراین در چنین فضای فكری، اعتقاد غلو و شخصیت های غالیان، در اعتقاد شیعه نسبت به امامان، هیچ جایگاهی ندارد.

میان شیعۀ دوازده امامی و گروه اندك و منحرف غالیان كه از سوی امامان شیعه طرد شده اند، موانع محكمی فاصله شده است. تصورات بت پرستانۀ غالیان باطل شده و از بین رفته است. ما دوره ای طولانی با این مذهب زندگی كرده و از نزدیك آن را لمس كرده ایم؛ آن چه در عالم واقعیّت های مذهب تشیّع باقی مانده، اعتقاد به بندگی امامان شیعه است.

هر شیعۀ دوازده امامی سخن امام هشتم خود امام رضا (علیه السلام) را درك می كند و به آن ایمان دارد. ایشان می فرمایند: ((كسی كه امیرمومنان (علیه السلام) را از بندگی خدا بالاتر ببرد، جزو كسانی است كه خداوند بر او خشم گرفته و جزو گمراهان است.))[57]

هر شیعۀ دوازده امامی به سخن امام رضا (علیه السلام) ایمان دارد و تفكیك كامل میان مقام الوهیّت و بندگی و میان ویژگی های پروردگار و بندگان را می پذیرد.

بندگی امام علی (علیه السلام) نخستین و بزرگ ترین مسأله در اندیشۀ مذهب تشیّع است. معتقدین به مذهب تشیّع به سخنان یازده امام بعد از امیرمومنان (علیه السلام) ایمان دارند. این سخنان همگی الوهیت و هر گونه ویژگی پروردگاری را از امام علی (علیه السلام) نفی كرده و برای ایشان صفت بندگی و خاكساری در برابر پروردگار را اثبات و تقریر می كند.

هر معتقد به مذهب شیعۀ دوازده امامی به این سخن برگزیده از كلمات امام رضا (علیه السلام ) ایمان دارد. ایشان می فرمایند:

((... آیا علی (علیه السلام) همانند دیگران نمی خورد و نمی آشامید؟ آیا همانند سایر انسان ها ازدواج نمی كرد و محدث نمی شد؟ با تمام این احوال او در برابر خداوند نمازگزاری خاكسار و متواضع بود و به درگاه الاهی بسیار دعا و توبه می كرد. آیا با این ویژگی ها او می تواند خدا باشد؟ به خدا قسم اگر با این اوصاف ایشان خدا باشند، پس همۀ شما هم خدا هستید؛ زیرا در این خصوصیات كه همگی بر مخلوق بودن دارندۀ آن دلالت دارند، با حضرت علی (علیه السلام) مشتركید.))[58]

همین سخنان به شكل شفاف و صریح در كلمات عالمان شیعه هم آمده است[59] كه در حقیقت ازسخنان امامان در تبیین بنده بودن خود برای خداوند سبحان برگرفته شده اند. سخنان امامان شیعه هم به نوبۀ خود از كتاب و سنّت سرچشمه می گیرد. این حقیقت اساسی در تمامی كتاب های شیعۀ دوازده امامی تجلّی یافته است و همچنین در زندگی روزمرۀ شیعیان امروزی هم نمودار است.

***

روشن کردن این حقیقت، نیازی ضروری است. تا وهّابیت از اتهام شیعه به خدا بودن امامان، درمان شود. به همین جهت هم هدف ما از نوشتن این كتاب فقط نجات وهّابیان از این تهمت خطرناك و بزرگ بوده است. شیعه هم برای محافظت از آرمان وحدت اسلامی نیازی ضروری به پذیرش نجات وهّابیان از این مشكل دارد، هر چند وهّابیان با مطرح كردن این تهمت بزرگ به شیعه ستم روا داشته اند.

***

پیش از نشان دادن تلاش فراوانی كه عالمان شیعه در مبارزه با غلو و غالیان انجام داده اند،[60] دوست دارم حقیقت دیگری را مطرح كنم  كه در روشن سازی موضع شیعه در برابر غلو و غالیان و در نشان دادن نقش عالمان شیعه در حفاظت مسلمانان از گرایش به غلو و غالیان، ما را یاری می كند و نیز به ما كمك می كند تا موضع عالمان شیعه را دربارۀ تمامی باورها و تصوّرات غلو آمیز و انحرافی فرقۀ غالیان بشناسیم.

این حقیقت بیان می كند كه سخنان امامان شیعه -كه مقداری از آنان را نقل كردیم- در نفی صفت الوهیت از امام علی (علیه السلام) نیروی پیش برندۀ قدرتمندی در زندگی شیعیان بوده اند و به خوبی به هدف خود را در تحریك درونی شیعیان بر ضد تصورات و اعتقادات انحرافی غالیان رسیده اند. اعتقاداتی كه هیچ گونه هماهنگی با عقاید برخواسته از كتاب و سنّت شیعه ندارد.

این دیدگاه ها، به واقعیتی قابل لمس و محسوس تبدیل شده است و هر كس كه با شیعیان زندگی و نشست و برخواست كند این حقیقت را درك می كند. من سیزده سال در میان شیعیان زندگی كرده ام و كاملا درك كرده ام كه این سخنان، چگونه شیعیان را در تعاملشان با حضرت علی (علیه السلام)، به اعتدال و میانه روی، سوق داده است. این كلمات، میان شیعه و هر عقیدۀ ناسازگار با كتاب و سنّت فاصله انداخته است. شیعۀ دوازده امامی با استناد به روایات صریح پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تصریح به امامان دوازده گانه[61] و لزوم پیروی از آنان و تمسّك به ایشان، توجّه بسیاری به اجرای عملی سخنان امامان دارد زیرا امامان شیعه هیچ گاه با كتاب و سنّت مخالفت نمی کنند، به همین جهت هنگام ارایۀ روایات مطرح شده از امامان شیعه دربارۀ اثبات بندگی خود برای خداوند[62]، تنها سخنانی را که به زبان مطرح  شده، بیان نمی كنیم بلكه این دیدگاه ها در جان و زندگی شیعیان پایدار شده است. این احادیث سخنانی نیستند كه فقط بر زبان شیعۀ دوازده امامی تكرار شوند و عینیّت زندگی آنان دور باشند بلكه به باوری مثبت تبدیل شده که شیعیان آن را باور راسخ دارند.

تا این جا تصویری برگرفته از مرحلۀ اول بررسی مذهب شیعه را ارائه داده ایم. اكنون به تبیین مرحلۀ دوم در بررسی این مذهب می پردازیم.

***

مرحلۀ دوم: «شناخت تحلیلی مذهب شیعۀ دوازده امامی»

مسالۀ دومی كه رعایتش ضروری است و باید در طرح «حقایق و ویژگی های تشیّع» به آن پایبند باشیم، این نكته است: هنگامی كه می خواهیم حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را برای برادران وهّابی خود مطرح كنیم بعد از تبیین مرحلۀ اول، باید ضرورت بررسی این مرحله را هم تبیین كنیم تا مسالۀ تقریب را منكر نشوند، ندانسته در اشتباهات نلغزند و گناه زشت نمایی حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع را مرتكب نشوند. همچنین لازم است برای آنان توضیح دهیم كه هدف مرحلۀ نخست، در درمان و نجات وهّابیت از مشكل خلط خلاصه می شود. این هدف هنگامی محقّق می شود كه در مرحلۀ نخست، تفاوت حقایق و ویژگی های مرتبط با تشیّع و خیالات و اوهام مربوط به غالیان را روشن كرده باشیم.

اما هدف اساسی این مرحله (شناخت تحلیلی) تحلیل و بررسی حقایق اثبات شده در گام پیشین است. در این مرحله به دنبال این هستیم كه با دلیل و برهان ارتباط و پیوند مذهب تشیّع را با این حقایق و ویژگی ها روشن كنیم و همچنین ادعای دیگرمان را در مرحلۀ نخست اثبات كنیم یعنی این كه مذهب تشیّع هیچ گونه ارتباط و پیوندی با اوهام و خیالات غالیان ندارد.

حقایقی كه به زودی به تحلیل و بررسی آن می پردازیم همان حقایق موجود در كتاب های معتبر شیعۀ دوازده امامی است. این حقایق چیزی نیست جز ثمرۀ طبیعی محتوای كتاب های معتبر شیعه.

نکتۀ دیگر دربارۀ روش مورد نظر این كتاب: ما حقایق استخراج شده و الهام گرفته شده از كتاب های شیعه را به هشت حقیقت دسته بندی كرده ایم. در این مرحله چهار حقیقت از حقایق هشت گانه را بررسی و در مرحلۀ سوم یعنی ((شناخت ریشه ای مذهب تشیّع)) چهار حقیقت دیگر را بررسی می كنیم. اگر كسی این مرحله را بدون مراجعه به مرحلۀ نخست مطالعه كند، چه بسا نتواند، تبیینی را كه دربارۀ حقایق چهارگانه انجام داده ایم درك نكند، با پیش رفتن بحث، این نکته را به روشنی خواهیم دید.

ما این مرحله را ((شناخت تحلیلی مذهب تشیّع)) نامگذاری كرده ایم؛ زیرا در این مرحله به بررسی تحلیلی محتوای حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع می پردازیم.

شاید آنچه كه التزام به این شیوه را برایمان ضروری می كند فهم این حقیقت مهم است: ما در مطالعات خود به این نتیجه رسیدیم كه گرایش عمومی موجود در كتاب های وهّابیان درباره شیعه، در حقیقت، تحلیل و كاوش محتوای عقاید شیعه نیست؛ بلكه این كتاب ها به تحلیل و كاوش در محتوایات عقیدتی غالیان تکیه کرده است. وهّابیان به مواردی استناد كرده اند كه پیشینیان اهل سنّت و شیعه در كتاب های ملل و نحل بیان كرده اند. وهّابیان این گفتارها را با عجله استخراج كرده و گمان كردند كه جزو حقایق و ویژگی های مذهب تشیّع می باشد.

عجیب این است كه برخی معاصران اهل سنّت به این تحقیقات اعتماد كرده اند، در حالی كه می دانند وهّابیان به سخنانی استناد كرده اند كه عالمان اهل سنّت و شیعه همگی دركتاب های ملل و نحل به فرقه های غالی منسوب كرده اند و شیعه نیز این گروه ها را تكفیر كرده است.

مشاهده کرده ام كه محقّقان اهل سنّت این حقیقت مهم را درك كرده اند و به همین جهت دیدگاه های وهّابیت را در ضدّیت با شیعه رد كرده اند. آنان فهمیده اند كه منبع این دیدگاه ها عقایدی است كه عالمان سنّی و شیعه در ذیل تبیین فرقه های غالی مطرح كرده اند و وهّابیان از این نظرگاه و با تحلیل محتوایی این عقاید، شیعه را نقد كرده اند.

این مساله همان نكته ای است كه راز اختلاف میان فتوای ((احسان الاهی ظهیر)) و فتوای امام اهل سنّت و شیخ الازهر ((محمود الشلتوت)) را برملا می كند و روشن می كند چرا یكی به كفر شیعه فتوا می دهد و دیگری مسلمان بودن شیعه را اعلام می دارد. شیخ شلتوت در تحقیقات خود به محتوای برخواسته از كتاب های شیعۀ دوازده امامی توجه كرده و در نتیجه به مسلمان بودن شیعیان فتوا داده ولی احسان الاهی ظهیر به اعتقادات غالیان نگریسته و به كفر شیعه فتوا داده است. اهمیّت بالای این مرحله هم از همین جا روشن می شود.

لازمۀ یک حركت روشمند و صحیح این است كه قبل از حكم به كفر هر مذهبی، ابتدا مضامین و محتویات آن مذهب را بررسی كنیم.

همانگونه كه پیشتر گفتیم هدف ما در این مرحله، ارایۀ برخی حقایق مهم مذهب شیعۀ دوازده امامی است و اشاره كردیم كه در این بخش چهار حقیقت را تشریح می كنیم.

شاید مجبور شویم این حقایق چهارگانۀ مهم را به شكل اجمالی بررسی كنیم و در آینده این حقایق را به شكل تفصیلی در بخش دوم این بحث پی بگیریم.[63]

***

حقیقیت نخست: «توحید و نبوت در اندیشه مذهب تشیّع»

اولین حقیقت از حقایق مطرح شده در كتاب های شیعۀ دوازده امامی ((حقیقت توحید و نبوّت)) است. این حقیقت مهم و اساسی بزرگترین حجم را در اندیشۀ شیعۀ دوازده امامی به خود اختصاص داده است.

هر كس به كتاب های شیعه مراجعه نماید، درك می كند این حقیقت، موضوع و هدف مذهب شیعۀ دوازده امامی است. محتوای كتب اعتقادی شیعه در حقیقت شناساندن توحید و نبوّت است و معرّفی توحید الاهی در پرستش و توحید خداوند در ربوبیّت می باشد. تمامی كتاب های شیعه به ضرورت جداسازی و تمییز میان ویژگی های پرستش شونده و پرستش گر پرداخته اند و ضرورت جداسازی ویژگی های خداوندی از خصوصیات بندگان را گوشزد نموده اند. الوهیّت مخصوص خداوند یكتاست و هر چه غیر خداست، جزو آفریدگان پروردگار می باشد.

توجّه و اهمیّت بسیار شیعه به این ضرورت باعث شده در برابر فرقه های غالی موضع مخالف و دشمنی بگیرند. اگر خوانندۀ محترم به كتاب های فراوانی كه عالمان شیعه در ردّ اندیشۀ غالیان نوشته اند، مراجعه كرده و محتوای این كتاب ها را بررسی كند، درمی یابد كه تمامی این ردیّه ها بر كفر غالیان تاكید دارند. زیرا غالیان به تفكیك میان جایگاه خداوند و بندگان توجه نكرده اند. به خاطر همین ضرورت هم، شیعۀ دوازده امامی، غالیان معتقد به حلول و اتحاد را تكفیر كرده است؛ زیرا لازمۀ این گونه اعتقادات تفكیك نكردن، جایگاه خداوند و بندگان است.

به همین دلیل هم شیعۀ دوازده امامی با غلو و غالیان مبارزه كرده است و در نتیجه در دوران معاصر تنها گروهی بسیار اندك از آنان باقی مانده كه آن ها هم از طرف تمامی شیعیان مطرود شده اند.

بخش دیگری از این حقیقت، مسالۀ نبوّت است. من با بررسی طولانی مدّت و پیوسته به مدت سیزده سال[64] در مذهب شیعۀ دوازده امامی به این باور رسیده ام كه راه و روش شیعه در طرح و ارائۀ مسالۀ نبوت كاملاًََ با روش قرآن در ارایۀ این مسالۀ مهم هماهنگ است.

از خوانندۀ محترم می خواهیم، در شناخت نظر شیعه در این مساله و دیگر امور اعتقادی، تنها به كتاب های شیعۀ دوازده امامی مراجعه كند كه در این صورت مشاهده می كند این كتاب ها مبحث نبوت را با تكیه بر متون قرآنی ارائه كرده اند.

ما علاقه داریم خوانندۀ محترم بداند كه شیعۀ دوازده امامی به دلیل بی توجّهی غالیان به روش قرآن در مسالۀ نبوّت با این فرقه مبارزه كرده است. غالیان از روش قرآنی فاصله گرفته اند و این حقیقت مسلّم قرآنی را انكار كرده اند كه ((نبوّت با مبعوث شدن حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) ختم شده است.)) علّت دیگر مبارزۀ شیعۀ دوازده امامی با غالیان این بوده كه غالیان حقیقت مسلّم دیگری را از قرآن، انكار كرده اند و به ((برتری پیامبر بر تمامی انسانها)) معتقد نیستند.

نکتۀ قابل ملاحظه این که در کتاب های شیعه حقیقت خاتمیّت نبوّت به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) آشکار و نمودار شده است. هر نویسندۀ شیعه ای كه در موضوع نبوّت پیامبر اكرم حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) مطلبی تالیف كرده است، تصریح نموده كه ایشان آخرین پیامبر و خاتم الانبیاء است. هر كس معتقد باشد بعد ازخاتم الانبیاء از سوی خدا پیامبر دیگری می آید، از سوی مذهب تشیّع تكفیر می شود. نبوّتی بعد از پیامبر اسلام نبوده و بعد از ایشان رسالت جدیدی نازل نشده است.

در جای جای كتاب هایی كه شیعه بر ضد غالیان نگاشته است، هجوم شدیدی را به اندیشۀ استمرار نبوّت بعد از پیامبر اسلام لمس می كنید.

در پایان علاقمندم خوانندۀ محترم را به این نكته توجه دهم كه این حقیقت در كتاب های شیعه به شكل مستقل از قرآن و سنّت ارائه نشده است؛ بلكه خوانندۀ كتاب های شیعه درمی یابد این حقیقت آشکارا و به شکل کامل از متون قرآن و سنّت شریفه گرفته شده است.[65]

***

حقیقت دوم: ((قوانین و احكام در مذهب شیعۀ دوازده امامی))

شاید یكی از اموری كه این روش را از سایر روش ها متفاوت می كند، التزام به ترتیب علمی و منطقی میان حقایق هشت گانه ای است كه هرم عقاید شیعۀ دوازده امامی را تشكیل می دهند. به گونه ای كه اگر حقیقت اول درك شود، سایر حقایق هم شناخته خواهد شد. این حقایق بر اساس یك نظام فكری و روش بنیادین واحد حركت می كنند و به شكل هرم منظم شده است. هر كدام از حقایق ما را به سمت حقیقت بعدی راهنمایی می كند. به همین جهت، تلاش برای شناخت یك حقیقت در مراحل بعدی بدون فهم صحیح مراحل گذشته تلاشی بیهوده و ساده نگری است.

در صورتی که حقیقت نخست دربارۀ مساله ای عقیدتی سخن بگوید، و روح كلّی حاکم بر آن جنبۀ فكری است، ولی حقیقت دوم جنبه ای عملی را مطرح می كند. حقیقت نخست از تلاش های عقلی و حقیقت دوم از کوششهای عینی سخن می گوید. تفاوت این دو حقیقت در همین نكته نهفته است. نمی توان میان این دو حقیقت جدایی افكند، لازمۀ ایمان به حقیقت نخست، عمل به حقیقت دوم است.

به همین جهت، در كتاب های شیعه سخن از این حقیقت از حقیقت نخست جدا نیست؛ زیرا این حقیقت در واقع یكی از پی آمدهای باور حقیقت نخست یعنی ((توحید و نبوّت)) می باشد و از درون آن جوشیده است. اگر حقیقت نخست در كتاب های شیعه، شعار توحیدی ((لا إله إلا الله)) را تثبیت كرده و تبیین نموده كه هیچ معبودی، خالقی، سود و زیان رساننده ای، تدبیر گر و قانون گذاری جز خدا وجود ندارد؛ حقیقت دوم این پیام را می رساند: ((با اثبات حقیقت نخست و اثبات لزوم انحصار قانون گذاری به خداوند متعال، ضروری است شرایع و احكام تنها از قرآن كریم و سنّت شریفه استخراج شود.))

به همین جهت وقتی انسان به كتاب های حقوقی و احكام فقهی شیعۀ دوازده امامی مراجعه كند، درمی یابد این قوانین تماما از متون قرآنی و احادیث صحیح نبوی سرچشمه گرفته است. روش كتاب های شیعه در تبیین و ارایۀ شرایع و احكام با شیوۀ قرآن و سنّت مخالفتی ندارد. به همین جهت شرایع و احكام را به همان شكل مطرح شده در قرآن ارائه كرده، به شكل مستقیم و بدون واسطه با متون قرآنی تعامل داشته اند.

روش عالمان شیعه در كتاب های فقهی این گونه است كه مسایل را از تحقیق در احكام نماز آغاز می كنند، سپس احكام روزه، در مرحلۀ بعد احكام زكات و خمس و در مرحلۀ بعد پژوهش انجام شده دربارۀ احكام حجّ را ارائه می كنند.

غالیان در تأویل شرایع و احكام، از شیوۀ قرآن و سنّت منحرف شده اند و مفاهیم شریعت را به معانی ناآشنای باطنی تاویل كرده اند از فضای معانی شرعی و لغوی آن فاصلۀ زیادی دارد. پیامد این روش، تعطیل شدن احكام شده است. شیعۀ دوازده امامی با مشاهدۀ این روش، غالیان را تكفیر كرده، از آنان برائت جسته.

در دانش اصول فقه، به ندرت كتابی را از شیعه می یابید كه به تأویلات باطن گرایانۀ غالیان-لعنت خدا بر آنان باد- هجمه نكرده باشد. عالمان شیعه همگی اتفاق نظر دارند كه هدف غالیان از این تاویلات اباحه گری در شریعت و ترك شرایع و احكام بوده است. غالیان عقیدۀ خود را این گونه توجیه می كردند كه پذیرش ولایت ائمّه ما را از التزام به شرایع و احكام بی نیاز می كند.

ما به زودی برخی احكام ارائه شده در كتاب های شیعه را مطرح می كنیم، زیرا به دلیل عدم مراجعه به ادلّۀ قرآنی و حدیثی،[66] عده ای منكر این احكام شده اند. و همچنین خلط وهّابیان میان موضع شیعه دربارۀ شرایع و احكام، با موضع غالیان را توضیح می دهیم.

***


 

[1]  بیشتر این علت ها را در کتابمان «سفر من از وهابیت به تشیع» که بخش دوم همین کتاب به حساب می آید، بررسی کرده ایم.

[2]) همان گونه كه نویسنده توضیح می دهد ایشان برای برداشتن حساسیت از مذهب شیعۀ دوازده امامی با نام ((الاثنی عشریه)) یاد می كند ولی در ترجمه ما به علت محدودیت های برگردان، در برخی موارد واژۀ ((شیعۀ دوازده امامی)) و در برخی موارد واژۀ ((تشیع)) را به كار برده ایم. مقصود ما از تشیع در این كتاب همان معنای خاص كلمه يعنی مذهب شیعۀ دوازده امامی است و سایر فرقه های شیعه را دربرنمی گیرد، به جز موارد معدودی در متن، كه تذكر داده شده. (مترجم)

[3] ) با توجه به تكرار واژۀ شیوه و روش در این كتاب نیاز است تا به شكل مختصر این واژه را تعریف كنیم:

معنای روش: معنای لغوی كلمه: (معادل المنهج و المنهاج در زبان عربی) راه روشن، نهج الطریق: روشن و تبیین شد و تبدیل به راهی روشن و واضح شد. (ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص383)

در آیۀ ((و لكلّ جعلنا شرعة و منهاجا))؛ (مائدة: 48) معنای منهاج راهی وسیع و روشن در دین است. (ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم،ج2، ص588)

معنای اصلی واژۀ ((المنهاج)) راه، روش و برنامه ای مشخص برای رسیدن به هدفی معین است. (دكتر زيان عمر، محمد، المعجم الفلسفی ص195)

[4])در این كتاب تنها به بررسی عامل نخست مشكل خلط وهّابیت میان تشیع و فرقۀ غالیان پرداخته ایم. به سبب سوم هم به شكل گزیده اشاره ای كرده، تفصیل بحث را دربارۀ این علل به كتاب ((موقف الاثنی عشریة من الغلو و الغلاة)) موكول كرده ایم.

[5]) قرضاوی، یوسف، الشیخ غزالی كما عرفته رحلة نصف قرن،ص 263، چاپ اول، 1417هـ.ق، دارالوفاء، مصر المنصوره

[6]) همان

[7])غزالی، محمد، هموم داعیة،ص152

[8]) غزالی، محمد، سرّ تاخر العرب،ص52

[9]) الشهرستانی الشافعی الاشعری، ابوالفتح محمد بن عبدالكریم، الملل و النحل

[10]) در كتاب ((موقف الاثنی عشریة من الغلو و الغلاة)) این كتاب را نقد كرده ایم.

[11]) عقیدة الامام الحافظ - من ائمّة السلف الصالح- ابن كثیر فی آیات الصفات ص7

[12])قلم: 42

[13]) همان كتاب ص 7-8

[14])تفسیر آیات الصفات، مقدمۀ كتاب

[15]) العقیدة الاسلامیة فی القرآن و مناهج المتكلمین، ص122، پاورقی شمارۀ 122

[16])همان ص 122، پاورقی 122

[17]) برای این كه بتوانیم به اندیشۀ تقریب میان شیعه و وهّابیت جامۀ عمل بپوشانیم- كه هدف تالیف این كتاب هم همین است- باید مساله ای را كه بیان می كنم، رعایت كنیم. ضروری است از كابرد كلماتی كه با تحقق این آرمان ناسازگار است پرهیز كنیم. به همین جهت هم نگارندۀ این نوشتار واژۀ ((جماعت)) را برای وهّابیت به كار برده است(در متن عربی) و از  كلمۀ ((فرقه)) استفاده نكرده است؛ زیرا مشاهده كرده ام كه كلمۀ فرقه در میان شیعه و وهّابیت كلمه ای ناپسند است. ما تنها هنگامی می توان به تحقق آرمان وحدت اسلامی بیاندیشیم كه بر اساس آداب مقدس اسلامی-كه مورد تایید وهّابیت و تشیع است- رفتار كنیم.

[18]) ما واژۀ خلط را در این كتاب به معنی خلط یك مساله با مسالۀ دیگر به شكل تمام و كمال به كار برده ایم. به گونه ای كه در نگاه چنین شخصی دو مسالۀ مختلف یكسان دیده می شود. همانند قول خداوند تعالی: ((و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا))؛ ((و دیگران كه به گناه خود اعتراف كرده اند، اینان عمل صالح را با گناه آمیخته كرده اند.)) (توبه: 102) معنای واژۀ خلط در آیۀ كریمۀ قرآنی- آن گونه كه مفسران بیان كرده اند- این است كه آنان دو نوع عمل را به هم آمیخته اند و به هم ضمیمه كرده اند. در قرآن كریم واژۀ دیگری هم افق با واژۀ خلط به كار رفته است ((لبس)): ((و لا تلبسوا الحق بالباطل...))؛ (( حق را با باطل نپوشانید)) (بقره: 42) كلمۀ خلط در موارد زیادی در روایات شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله) به كار رفته است. امام مجد الدین ابن اثیر-رحمه الله- (606هـ.ق) می نویسد:

((خلط: در حدیث زكات ((لا خِلاط و لا وراط))؛ خلاط مصدر واژه هایی چون خالطه، یخالطه، مخالطه و خلاطا است. و منظور این است كه شخصی شترش را با شتر دیگر مخلوط كند...)) (النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص 62)

كلمۀ خلط در روایات منقول از بزرگان شیعه  هم به كار رفته است و بخاری و مسلم در صحیحین به همین معنا به این روایات اشاره كرده اند. امام محدث طریحی(1085 هـ.ق) در تفسیر كلمۀ خلط در روایات ائمۀ شیعه می نویسد: ((خلط با یك چیز یعنی: مخلوط شدن با یك چیز چه این كه این اختلاط همراه با تمییز و مشخص بودن اجزا باشد یا خیر.)) (مجمع البحرین، ج4ص246)

ما می توانیم خلط را به دو نوع تقسیم كنیم:

نوع اول: ((خلط اصغر)) این نوع از خلط در اندیشۀ برخی عالمان مذاهب اسلامی وجود دارد ولی بر این نوع از خلط نتایج خطرناكی بار نمی شود زیرا این خلط در مسایل فرعی است.

نوع دوم: ((خلط اكبر)) این نوع از خلط در اندیشۀ وهّابی ایجاد شده است. این خلط بزرگ و خطرناك و یكی از نمود های سقوط در جهنم تكفیر مسلمانان است. این خلط در مسایل اصول دین انجام شده نه در فروع دین. بارزترین نمونه از این نوع خلط، لغزشی بود كه خوارج به آن گرفتار شده بودند. آنان میان معنای ((حكم)) در آیۀ ((ان الحكم الا لله)) (انعام: 57) و معنای ((تحكیم)) و قضاوت در آیۀ ((و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما)) (نساء: 35) نتیجۀ این خلط اكبر خوارج  این بود كه حضرت علی(علیه السلام) و بزرگان دیگری از صحابه را تكفیر كردند.  آنان میان حكم در این آیه كه یكی از ویژگی های پروردگار است و تحكیم در آیه دیگر خلط كرده اند. مفهوم تحكیم هیچ ارتباطی با معنای نخست ندارد؛ به همین دلیل هر كس در حالت اختلاف و دعوا شخص سومی را قاضی قرار می دهد. از این نمونه خلط ها در اندیشۀ وهّابیت بسیار دیده می شود. آنان میان غلو اكبر كه باعث خروج از اسلام است و غلو اصغر كه در برخی اوقات در اصطلاح اهل حدیث به كار رفته شده، خلط كرده اند. و حكم غلو اكبر را بر راویان مسلمان بار كرده اند و به همین جهت هم شیعۀ دوازده امامی را تكفیر كرده اند.

[19]) آل عمران: 159

[20])  نسبت میان اصول دین و مسایل اعتقادی به تعبیر برخی از عالمان دانش منطق، عموم و خصوص مطلق است.

[21]) ر.ك به مبحثی كه دانشمند سنی مذهب محمد عبد الحمید حامد دربارۀ این موضوع در كتابش به نام ((معا علی طریق دعوة شیخ الاسلام ابن تیمیة و الامام الشیهد حسن البناء)) ارائه كرده است. من به دیدگاه این دانشمند اشاره كردم زیرا نه صوفی است و نه شیعه و وهّابیان نمی توانند در گفتار او تاملاتی داشته باشند زیرا جزو دشمنانشان به شمار نمی رود.

[22])همان ص 134- 137

[23])  خلط خاص وهّابیت با مشكل خلط این مذهب میان تشیع و فرقۀ غالیان مرتبط است و خلط عام وهّابیت دربرگیرندۀ بسیاری از مسایل و قضایایی است كه وهّابیت در آن گرفتار خلط شده است؛ مانند خلط میان اصول دین و برخی از مسایل اعتقادی و نمونۀ دیگر مسالۀ خلط میان اكثریت قاطع اهل سنّت و فرقۀ غالیان می باشد.

[24]) اصل پانزدهم از اصول بیست گانه ای كه امام حسن البناء برای حفاظت از وحدت اسلامی میان اهل سنّت و وهّابیت، میان اهل سنّت و شیعه و میان وهّابیت و تشیع، پیشنهاد می كند.

[25]) دستور الوحدة الثقافیة بین المسلمین، ص 130، چاپ نخست، سال 1997، دارالشروق، قاهره، مصر

[26]) همان

[27]) مشكل خلط وهّابیان دارای دو نوع است:

الف) مشكل خلط وهّابیان به شكل عمومی كه دربرگیرندۀ نمونه های فراوانی از خلط است.

ب) مشكل خلط وهّابیان به شكل خاص كه منظور از آن همان مشكل خلط میان مذهب شیعۀ دوازده امامی و فرقۀ غالیان است.

[28]) وهّابیان در این زمینه كتاب های فراوانی نگاشته اند كه از آن جمله است: ((الادلّة و الشواهد علی وجوب الاخذ بخبر الواحد فی الاحكام و العقاید)) نوشتۀ شیخ وهّابی سلیم الهلالی-رحمه الله-؛رسالۀ (( أصل الاعتقاد)) نوشتۀ دكتر وهّابی عمر بن سلیمان الاشقر-رحمه الله-؛ ((أخبار الآحاد فی الحدیث النبوی)) نوشتۀ شیخ وهّابی عبد الله الجبرین-رحمه الله- و كتاب های فراوان دیگر.

[29]) چنان که شیخ محمد بن عبدالله الوهیبی-حفظه الله- در كتابش به نام ((حجیة الآحاد فی العقیدة و شبهات المخالفین)) در مقام بیان علّت تالیف كتاب می نویسد:

((... اما بعد یكی از نیازهای ضروری مسلمانان در مسایل اصول عقاید، آگاه شدن نسبت به مسایل اعتقادی به گونه ای است كه سلف صالح معتقد بوده اند. زیرا اهل بدعت در این دوران فراوان شده، و شبهات فراوانی را مطرح كرده اند. (منظور نویسنده شبهات بزرگان اهل سنّت و عالمان شیعۀ دوازده امامی است.) برخی از فضلا هم به این شبهات گرفتار شده اند. یكی از این مسایل مهم و ریشه ای كه فهمش برای برخی عالمان دینی خدشه دار شده، مسالۀ حجیّت خبر واحد در مسایل اعتقادی است. آنان از برخی شبهات متكلمان و ادعای آنان در تفكیك میان عقاید و احكام و اصول و فروع تاثیر پذیرفته اند و مدعی شده اند كه نمی توان در مسایل اصول اعتقادی به خبر واحد استناد كرد. از این جمله هستند برخی از عالمان بزرگ اسلامی كه به دفاع از سنّت مشهور شده اند.))  (كتاب مذكور ص4، چاپ اول، سال 1415، دار المسلم ، ریاض، عربستان سعودی)

 

[30])زمر: 7

[31])صحیح البخاری، حدیث شمارۀ 1288

[32]) المسودة ص 245-247

[33]) ترتیب المدارك، ج1، ص66، باب ما جاء عن السلف و العلماء فی وجوب الرجوع إلی عمل أهل المدینة

[34]) الشیخ الغزالی كما عرفته رحلة نصف قرن، ص125، چاپ دار الوفا، مصر، چاپ اول، سال 1417هـ.ق 1997م

[35] ) منهاج السنة، ج2، ص133

[36]) الاعتصام ج1، ص 235

[37]) جمهور علما معتقدند كه خبر واحد، روایتی است كه متواتر نباشد.

[38]) التبصرة، ص298

[39])المستصفی، ج1، ص 145

[40]) مسلم الثبوت بشرح فواتح الرحموت، ج2،ص121-122

[41]) همان

[42]) اصول الدین، ص12

[43]) الاسماء و الصفات، ص357

[44])المعالم، ص138

[45]) اساس التقدیس

[46]) السنّة النبویة بین أهل الفقه و أهل الحدیث، ص74

[47]) دستور الوحدة الثقافیة بین المسلمین،ص68

[48]) الشیخ الغزالی كما عرفته رحلة نصف قرن، ص123-124

[49]) فی ظلال القرآن، ج6،ص4008

[50]) الاسلام عقیدة و شریعة، ص74-76

[51]) همان

[52]) قبلا هم اشاره كرده بودیم كه علل و عوامل دیگری برای این مشكل وجود دارد که این علّتها را در كتاب ((موقف الاثنی عشریة من الغلو و الغلاة)) بررسی كرده ایم.

[53]) غنوص در لغت به معنای معرفت است. و در اصطلاح، دستیابی به نوعی از كشف و شناخت معارف بلند و یا ادراك درونی و بی واسطۀ این معارف است. (نشأة الفكر الفلسفی، ج1، ص186 نوشتۀ النشار)؛ تمامی فرقه های منحرف و بت پرستانه، فرقه های هندو مانند: براهمه، تناسخیه و ... تحت عنوان غنوصیه قرار می گیرند همچنین مذاهب زردشتی و مانوی.

[54]) الجندی، انور، الاسلام و حركة التاریخ، ص421 و همین كتاب ص    و الشعكة مصطفی، ((إسلام بلا مذهب)) ص187 و همین كتاب ص   . همچنین مراجعه كنید به كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة))، جدول اندیشه های مذاهب چهارگانه  در جایی که دیدگاه های مذاهب را توضیح داده ایم: گروه اول: وهّابیت، گروه دوم و سوم: اهل سنّت و گروه چهارم: شیعۀ دوازده امامی) 

[55])ما این بخش و سایر بخش ها را كه بیانگر موضع شیعۀ دوازده امامی در برابر غلو و غالیان است، در كتاب مستقلی با نام ((موقف الاثنی عشریة من الغلو و الغلاة)) بررسی كرده ایم. و در این كتاب خلاصه ای از بخش نخست كتاب مذكور را بیان خواهیم كرد.

[56]) عبد الحلیم الجندی در كتابش به نام ((الامام الصادق)) برخی روایات منقول از امامان دوازده گانۀ شیعه را نقل می كند. این روایات تاكید دارند كه اهل بیت (علیهم السلام)  بندگان خدا هستند.

[57]) ر.ك به روایاتی كه عبد الحلیم الجندی در كتاب ((الامام الصادق)) نقل كرده است. این روایات از اهل بیت (علیهم السلام ) روایت شده اند و میان مقام الوهیت و عبودیت تفكیك قایل می شوند.

[58])همان

[59]) ما بیشتر این سخنان را در كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة))؛ در ضمن بحث از حقایق هشت گانۀ مذهب شیعۀ دوازده امامی، مطرح كرده ایم.

[60]) ما این تلاش های ارزشمند را در كتاب ((موقف الاثنی عشریة من الغلو و الغلاة)) بیان كرده ایم.

[61] ) این متون در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد و ما در کتابمان به نام «رحلتی من الوهابیة إلی الإثنی عشریة» هنگام بررسی حقیقت ششم از حقایق تشیّع، این روایات را مطرح کرده ایم.

[62] ) این متون را در کتابمان «موقف الإثنی عشریة من الغلو و الغلاة» مطرح کرده ایم.

[63]) این مبحث را در كتاب ((حقائق الاثنی عشریة و خصائصها بین أهل السنّة و جماعة الوهّابیة))؛ در فصل اول و دوم از بخش نخست كتاب، به شكل تفصیلی بررسی كرده ایم. در این کتاب داستان سفر خود از وهّابیت به تشیع را مطرح کرده ام.

[64]) چندین سال است كه بنده در دروس خارج فقه و اصول شركت می كنم. این مرحله از تحصیلات، عمیق ترین و مهم ترین مرحلۀ پژوهش در مذهب شیعۀ دوازده امامی است. برای رسیدن به این مرحله بنده دورۀ مقدمات و سطح در تحصیلات دینی را پشت سر گذاشته ام.

[65]) این حقیقت بزرگ و مهم را در فصل دوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) بررسی كرده ایم.

[66]) همانند حكم متعه، سجده بر مهر، مسح پا در وضو. دربارۀ این مسایل به فصل اول از بخش دوم این کتاب و در ذیل همین حقیقت مراجعه كنید. ما این حقیقت را به شكل تفصیلی در فصل اول از بخش دوم كتاب ((رحلتی من الوهّابیة إلی الاثنی عشریة)) بررسی می كنیم.