2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟
کد مطلب: ٥٢٣٥ تاریخ انتشار: ١٦ آبان ١٣٨٦ تعداد بازدید: 50721
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟

سؤال كننده : مرتضي جباري و محمد نور

توضيح سؤال :

چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟

1 . توسل به غير حق تعالي فقط از نظر قرآن با تفسير

2 . نام ائمه چرا مستقيما در قران نيامده (اشاره غير مستقيم آنرا تا حدودي ميدانم)

3 . نذوراتي توسط مردم داده مي شود كه وقتي از آن ها پرسيده ميشود ميگويند مثلاٌ "اين نذر يا قرباني براي امام حسين است " آيا با توجه به آيات قران كه "خوردن آنچه به نام غير خدا ذبح ميشود حرام است " خوردن آن ذبح و يا هر آنچه كه با آن طبخ مي شود حرام نيست ؟ ( با توضيح وتفسير ) .

پاسخ سؤال اول :

توسل به انبياء ، صالحان و تمامي كساني كه پيش خداوند آبرويي دارند ، مورد تأييد قرآن كريم است . در اين باره آيات فراواني وجود دارد كه بنده فقط به دو آيه اشاره مي كنم .

1. قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ . يوسف / 97 .

خداوند در اين آيه داستان برادران حضرت يوسف عليه السلام را نقل مي كند كه آن ها بعد از پشيماني از كردارشان ، پيش پدرشان حضرت يعقوب عليه السلام آمدند و از او درخواست كردند كه او از خداوند بخواهد تا گناهان آن ها بخشيده شود . حضرت يعقوب هم نگفت كه چرا خودتان مستقيماً سراغ خداوند نمي رويد و به من متوسل شده ايد ؛ بلكه به آن ها وعده داد كه از خداوند براي آن ها طلب مغفرت نمايد :

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

به زودي از پروردگارم براي شما طلب مغرف خواهم كرد كه او بخشنده و مهربان است .

2. وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا . النساء / 64 .

آنان كه نسبت به خود ظلم كرده اند ، استغفار كنند و از پيامبر اسلام بخواهند كه او از خداوند براي آن ها طلب مغفرت كند ...

خداوند در اين آيه به صراحت مي گويد كه بندگان من به پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم متوسل شوند و به وسيلهء آن حضرت از خداوند طلب مغفرت كنند .

اين دو آيه بهترين دليل براي اثبات صحت توسل به غير خداوند و دقيقاً عين همان توسل شيعيان به پيامبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام است . شيعيان نيز مي گويند :

يا ابا القاسم يا رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم ) يا امام الرحمة يا سيدنا ومولانا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بك الي الله وقد مناك بين يدي حاجاتنا يا وجيها عند الله اشفع لنا عند الله .

چه فرقي است ميان : «يا أبانا استغفر لنا » و «يارسول الله استغفرلنا » ؟

سؤال 2:

2، نام ائمه چرا مستقيما در قران نيامده (اشاره غير مستقيم آنرا تا حدودي ميدانم)

پاسخ :

ما از اين سؤال چند جواب داريم :

جواب اول :

در قرآن كريم كليات احكام و معارف آمده است ؛ ولي تفصيل و تشريح آن را به عهدهء نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم گذاشته شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :

وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ . النحل / 44 .

و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم ، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي ، و اميد كه آنان بينديشند .

وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . النحل /64 .

و ما [اين ] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند ، براي آنان توضيح دهي .

و با آيات فراواني اطاعت از آن حضرت را براي همهء مردم واجب كرده است ؛ از جمله :

وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .

و آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، بازايستيد

و ده ها آيهء ديگري كه به جهت اختصار به همين يك آيه اكتفا مي شود .

مثلاً در قرآن كريم آمده است كه «اقيموا الصلاة » ؛ ولي نيامده است كه روزي چند وعده نماز بخوانيد ، در هر وعده چند ركعت بخوانيد ، چگونه بخوانيد ، چه سوره هايي را بخوانيد و ... تمام اين موارد به عهدهء رسول گرامي اسلام صلي الله گذاشته شده است و آن حضرت فرمودند :

صلوا كما رأيتموني اصلي .

كتاب المسند ، الإمام الشافعي ، ص 55 و السنن الكبري ، البيهقي ، ج 2 ، ص 345 و صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 155 و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 .

نماز بخوانيد ، همان طوري كه من نماز مي خوانم .

كليات امامت نيز در قرآن در آيات فراواني آمده است ؛ مثلاً در بارهء حضرت ابراهيم مي فرمايد :

إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ . البقره / 124 .

[ خدا به او ] فرمود : «من تو را پيشواي مردم قرار دادم .» [ ابراهيم ] پرسيد : « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود : «پيمان من به بيدادگران نمي رسد » .

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبياء / 73 .

و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند .

168

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 .

اي پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكني پيامش را نرسانده اي . و خدا تو را از [ گزند ] مردم نگاه مي دارد .

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . المائدة / 3 .

امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براي شما [به عنوان ] آيين برگزيدم .

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 .

اي كساني كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد .

و ده ها آيهء ديگري كه كليات قضيه را كاملاً روشن كرده است . پيغمبر اكرم از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت كه مبعوث مي شود به انذار قومش :

وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ . الشعراء / 214 .

و خويشان نزديكت را هشدار ده .

روايات صحيح به شهادت بزرگان اهل سنت وارد شده است كه در همان جلسه دست حضرت امير عليه السلام را گرفت و فرمود :

وهذا اخي ووصيي وخليفتي من بعدي .

اين خليفهء من ، برادر من ، و وصي من بعد از من است

و بعد از او در فرصت هاي مناسب اين قضايا را حضرت مطرح كرده است . در آخرين سال عمرشان در غدير خم در يك مجمع بزرگ بيش از صد هزار نفره مطرح كرده است . بيش از اين چطور بخواهد پيامبر اكرم مطرح كند ؟

جواب دوم :

درست است كه ائمه در قرآن اسم شان نيامده است ؛ ولي خداوند بوصفه از آن ها ياد كرده اند . خداوند در بارهء امير المؤمنين عليه السلام فرموده است :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . المائدة / 55 .

وليّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند : همان كساني كه نماز برپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند .

بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت ، اين آيه در بارهء امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين ايجي ، متوفاي 756 در اين باره مي فرمايد :

وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .

المواقف في علم الكلام ، ص 405 .

پيشوايان و بزرگان در تفسير قرآن ، اتفاق و اجماع دارند كه مراد علي ( عليه السلام ) است .

و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي كند :

نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطي خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .

اين آيه به اتفاق مفسران قرآن ، در شأن علي ( عليه السلام ) نازل شده است ؛ آنگاه كه انگشترش را در نماز و در حال ركوع به فقير نيازمند داد .

و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره مي گويد :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطي السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 .

اين آيه به اتفاق همه مفسران در حق علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) ، هنگامي كه انگشترش را در حال ركوع و در نماز به سائل داد ، نازل شده است .

و آلوسي نيز مي گويد :

غالب الأخباريّين علي أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه .

روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .

بيشتر اخباري ها مي گويند : اين آيه در شأن و مقام علي ( عليه السلام ) نازل شده است .

آيا اين آيه براي اهل حق كفايت نمي كند ؟ آيا لازم بود كه خداوند اسم ائمه را تك تك در قرآن مي آوردند ؟

جواب سوم :

آيا اگر خداوند در قرآن نام ائمه را نيز آورده بود ، پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند ؟ آيا همان هايي كه به پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نسبت هذيان دادند و گفتند :

ان الرجل ليهجر .

اگر نام حضرت علي در قرآن هم آمده بود ، نمي گفتند :

ان جبرئيل قد هجر ؟

يا نستجير بالله نمي گفتند كه خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستيم و اين سخن را قبول نداريم ؟

ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام امام علي عليه السلام هم در قرآن مي آمد ، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند ؛ چنانچه در بارهء بسياري از احكام ديگر نپذيرفتند ؛ همانند متعه . مگر در بارهء متعه در قرآن آيهء صريح نداريم كه فرمودند :

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً . النساء / 24 .

و زناني را كه متعه كرده ايد ، مَهرشان را به عنوان فريضه اي به آنان بدهيد ، و بر شما گناهي نيست كه پس از [ تعيين مبلغ ] مقرر ، با يكديگر توافق كنيد [ كه مدت عقد يا مَهر را كم يا زياد كنيد ] .

قرطبي مي گويد :

وقال الجمهور المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام .

تفسير قرطبي ، ج5 ، ص120 و فتح القدير ، ج1 ، ص449 و تفسير طبري ، ج5 ، ص18

مراد از اين « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نكاح متعه است كه در صدر اسلام رايج بوده .

و ده ها روايت در صحيح بخاري ، از جابر و ديگران آورده اند كه ما در زمان پيامبر متعه مي كرديم ؛ حتي به يك مشت گندم .

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش نقل مي كند كه :

حدثنا مسدد حدثنا يحيي عن عمران أبي بكر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصين رضي الله تعالي عنه قال نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلي الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتي مات قال رجل برأيه ما شاء قال محمد يقال إنه عمر .

صحيح البخاري ، ج 5 ، ص 158 .

آيهء متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مي كرديم و آيهء هم بر حرمت آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد ، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود .

همچنين مسلم نيشابوري در صحيحش نقل مي كند كه :

قال عطاء قدم جابر بن عبد الله معتمرا فجئناه في منزله فسأله القوم عن أشياء ثم ذكروا المتعة فقال نعم استمتعنا علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم وأبي بكر وعمر .

صحيح مسلم ، ج4 ، ص131 .

عطاء گويد : جابر بن عبد الله انصاري براي عمره به مكه آمد . به منزل او رفتم ، مردمان از او مسأله مي پرسيدند تا صحبت رسيد به متعه . جابر بن عبد الله گفت : بلي ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و هم در زمان ابوبكر و عمر متعه مي كرديم .

و باز در جايي ديگر نقل مي كند :

عن أبي نضرة قال كنت عند جابر بن عبد الله فاتاه آت فقال إن ابن عباس وابن الزبير اختلفا في المتعتين فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما .

صحيح مسلم ، ج4 ، ص59 .

من در نزد جابر بن عبد الله بودم ، گفتند عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبير در موضوع دو متعه [متعهء نساء و متعهء حج ] اختلاف نظر دارند . جابر بن عبد الله گفت : ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا مي آورديم ؛ پس عمر آن دو را نهي كرد و ما هم ديگر پس از آن بجا نياورديم .

اهل سنت مي گويند كه جناب عمر صلاح ديد كه متعه را حرام كند .

متعتان كانتا علي عهد رسول الله ، صلي الله عليه وآله - أنا أنهي عنهما ، وأعاقب عليهما ، متعة النساء ومتعة الحج .

دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود كه من آن را حرام مي كنم و هر كس انجام دهد ، او را مجازات مي كنم : يكي متعه حج و ديگري متعه زنان .

الإيضاح ، الفضل بن شاذان الأزدي ، ص 443 و مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 52 و ج 3 ، ص 325 و السنن الكبري ، البيهقي ، ج 7 ، ص 206 و معرفة السنن والآثار ، البيهقي ، ج 5 ، ص 345 و الاستذكار ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 95 و أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 1 ، ص 338 و أحكام القرآن ، الجصاص ، ج 2 ، ص 191 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 5 ، ص 167 و تذكرة الحفاظ ، الذهبي ، ج 1 ، ص 366 و ميزان الاعتدال ، الذهبي ، ج 3 ، ص 552 و

جالب اين است كه آقاي سرخسي حنفي و ابن قدامه حنبلي از شخصيت هاي برجستهء اهل سنت وقتي به اين مي رسند مي گويند :

وقد صح أن عمر رضي الله عنه نهي الناس عن المتعة .

اين كه عمر از متعه نهي كرده است ، صحت دارد .

متعه اين قدر در قرآن به صراحت آمده است و آن ها زير بار نرفتند . اگر نام امام علي عليه السلام هم در قرآن آمده بود ، مي گفتند :

ان الله تبارك و تعالي قد عين علياً للإمامة ولكن عمر عزله .

پس حتي اگر اسم ائمه در قرآن هم مي آمد ، هيچ ضمانتي وجود نداشت كه اهل سنت آن را بپذيرند .

سؤال 3 :

3، نذوراتي توسط مردم داده ميشود كه وقتي از آنها پرسيده ميشود ميگويند مثلاٌ"اين نذر يا قرباني براي امام حسين است" آيا با توجه به آيات قران كه"خوردن آنچه به نام غير خدا ذبح ميشود حرام است"خوردن آن ذبح ويا هرآنچه كه با آن طبخ مي شود حرام نيست ؟ (با توضيح وتفسير) .

پاسخ :

نذوراتي كه شيعيان در ماه هاي محرم و صفر انجام مي دهند ، همگي قربة الي الله و براي خداوند است ؛ ولي صاحب نذر ثواب را به امام حسين عليه السلام هديه مي كند . شاهد بر اين مطلب اين است كه در هنگام ذبح هيچ كسي به جاي نام خداوند ، نام امام حسين را نمي برد ؛ بنابراين ، چنين نذري از مصاديق ذبح براي غير خدا نيست و در نتيجه خوردن آن نيز اشكالي ندارد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | رسول | Iran - Tehran | ١٩:٥٤ - ١٨ اسفند ١٣٨٩ |

بسم الله الرحمن الرحيم
لازم دانستم از جناب ماجد تشكر كنم كه به هر دين مسلكي هست ولي اينقدر متوجه بود كه اين مراي باطل را ادامه ندهد.

رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: طلب نكنيد علم را براى مباهات و فخر بر علماء، و نه براى مجادله و مراء با نادانان، و نه براى اين كه به مردم نشان دهيد و ريا كنيد در مجالس، و نه براى اين كه توجّه مردم را به خود جلب كنيد و كسب شرافت و مقام در ميان آنها
ارشاد القلوب-ترجمه طباطبايى 61 باب اول در ثواب موعظه و نصيحت‏پذيرى‏
42 | امين آغا | Iran - Ahvaz | ١٤:١٦ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٠ |
ما چاكر مومن عبداللهيم
برش ذوالفقار اينه
هرچند عده اي نمي فهمند و نخواهند فهميد...
43 | علي | Iran - Qom | ١٨:٤١ - ٠٢ آذر ١٣٩٠ |
سوال چرا نام اهل بيت در قرآن نيامده است جواب هاي شما به آن: اشکال جواب اول:درست است که حرف رسول خدا مثل قرآن است اما سوال اين است خدا که در قران اين قدر چيزهاي پايين تر از ولايت اميرالمومنين گفته است مثل حکم گوشت خوک و... اما ولايت اهل بيت که اين قدر مهم است و انکارش مساوق با کفر است چرا در قرآن نيامده است يعني نستجير بالله خدا بلد نبوده اهم و مهم کنه ؟اين را يک انسان ساده هم بلد است اين همه حکم به احترام به والدينو... که حالا اگر آنکار را انجام ندهيم کافر نمي شويم و به جهنم نمي رويم را خداوند گفته است فقط ولايت اميرالمومنين بود که خدا در قران نگفته اخه چرا واقعا اگر آدم منصف باشه مي گه اگه اين قدر که شيعه ها مي گويند مهم است ولايت اهل بيت مهم بود در قرآن حداقل يک بار اسم ائمه مي امد.پس ميشود نتيجه گرفت که اينکه حضرت علي را پيغمبر منصوب کرده است از دروغهاي تاريخ است چون امر به اين مهمي در قران نيامده است. اشکال جواب دوم:چرا صريح نام نبرده است و به کنايه گفته است تا سني ها بتواند خدشه کنند در آن؟وحجت برايشان تمام نمي شود؟ اين گار خدا يک جور مي خواهد به سني ها بهانه دهد که ولايت را قبول نکنند .چرا اين هخمه وقايع گذشته مثل داستان يوسف و... را به صريح در قران آورده است که اگر هم نمي آورد دين آدم ناقص نمي شد ولي ولايت حضرت علي چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا نام حضرت در قرآن مهجور است. اشکال جواب سوم:من کاري ندارم که انسانها قبول مي کنند يانه اما حداقل حجت برايشان تمام مي شود برخي وجود خدا را با اين که اين قدر واضح است منکر مي شوند اين هم يکي شان اما به هر حال حجت برايشان تمام است

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1. علماي اهل سنت در مورد خلافت ابوبكر و عمر گفته‌اند هركس منكر خلافت آن دو شود كافر است (و نه مساوق كفر ، بلكه كافر است)؛ اما در قرآن راجع به كوشت خوك و... حرف زده شده است ، و در مورد خلافت آن دو چيزي نيامده است !

2. جواب سوال دوم شما در همين مقاله آمده است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

44 | عبدالوحيد | Iran - Tehran | ٠٣:٠٩ - ٠٦ دي ١٣٩٠ |
به نام خدا
با سلام
اگر در قرآن نامي از بيشتر پيامبران برده نشده است - تنها 26 تن نام برده شده‏اند - دليل آن نيست که آنان پيامبر يا رسول نبوده‏اند ، زيرا قرآن خود ميفرمايد: « وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْکَ ... ؛
پيش از تو رسولاني فرستاديم که سرگذشت گروهي را براي تو ذکر کرديم و سرگذشت گروهي را ناگفته گذاشتيم .»( غافر، آيه 78)
آيه مباهله : « قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنأَنا وَ أبْنأَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ؛ اي رسول بگو بياييد بخوانيم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در اين آيه از علي به عنوان جان رسول خدا ياد شده است .»(آل عمران ، 61 )

کساني که به وجود نازنين اهل بيت رحم نکردند صد در صد اگر نام علي عليه السلام در قرآن ذکر مي شد با تمام قوا عليه قرآن قيام مي کردند و آن را تحريف مي کردند . همانطور که با احاديث رسول الله بدليل ذکر مناقب علي عليه السلام جنگيدند و خواندن احاديث رسول الله را ممنوع کردند ؛ چرا که اکثر احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله در مدح و فضل مولا علي عليه السلام بود .امروزه اهل سنت خودداري مي کنند از گفتن کلمه (علي) در جمله «صدق الله العلي العظيم» و مي گويند:"صدق الله العظيم" مگر «العلي العظيم» نام خدا نيست؟
«لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ» (شوري-آيه 4)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است، و او بلند مرتبه و بزرگ است.»

موارد متعددي مشاهده شده است که خلفاي ‏سه گانه بر خلاف صريح قرآن عمل کردند . اينک نمونه هايي از آن را برمي شماريم:

1) خليفه اول با آوردن حديثي که تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اکرم (ص) بود ، بر خلاف آيات ‏شريفه " وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ " (نمل/16) و " فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا " (مريم/5 - 6) ارث بردن از پيامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ‏پس گرفت.‏

‏2) آيه ي "فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ"فَريضة ( نساء ، 24) صريحاً در مورد متعة النساء است و اما خليفه ‏دوم آن حکم را ممنوع اعلام کرد.‏

3) خليفه دوم آيه ي " فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ "(بقره ، 192) را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمايند.

5) قرآن کريم در باره ي پيامبر(ص) مي فرمايد : " وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى" (نجم3) ولي ‏وقتي پيامبر(ص) قلم و دوات براي نوشتن خواست تا بدان وسيله جلوي ضلالت امت را بگيرد، گفتند: اين ‏مرد هذيان مي گويد، در حاليکه اين خلاف صريح قرآن است .

نتيجه اينکه آمدن اسم امام در قرآن نه تنها به نفع امامت نبود، بلکه به مراتب خطرناکتر از عدم نام ‏بردن او بود و اين احتمال خيلي قوي است که بگوئيم حتي اساس دين هم در خطر قرار مي گرفت ؛ زيرا همانطوري که ملاحظه شد عمل کردن بر خلاف ‏قرآن امري معمولي و عادي بوده و چندان حساسيتي را در بين مسلمين ايجاد نمي کرده است .

شايد يکي ديگر از حکمت هاي عدم تصريح نام امام علي عليه السلام در قرآن و واگذاشتن تبيين آيات در اين زمينه به عهده پيامبر صلي الله عليه و آله آزمون امت بوده که در سرنوشت نسل ها اثري مستقيم دارد .
آزمايش انسان ها يک سنت الهي بشمار مي رود و در تمام ادوار تاريخ ، نمونه هايي از آن را به وضوح مي بينيم؛ مثلاً امتحان کردن يهوديان در داستان يوم السبت يا امتحان کردن فرشتگان با خلقت حضرت آدم و جريان سجده کردن و… بالأخره امت اسلامي هم مورد آزمايش قرارگرفتند.

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ «فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»
و اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى‏كند و حافظ و نگاهبان آنها است، بنابراين بر طبق احكامى كه خدا نازل كرده در ميان آنها حكم كن، و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن، و از احكام الهى روى مگردان، ما براى هر كدام از شما آئين و طريقه روشنى قرار داديم و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد بنابراين بكوشيد و در نيكيها به يكديگر سبقت جوئيد، بازگشت همه شما به سوى خدا است و از آنچه در آن اختلاف كرده‏ايد به شما خبر خواهد داد!»مائده-آيه 48

اگر خدا مردم را آزمايش نمي کرد نه ثواب وجود داشت نه عقاب و هيچ کس براي نيک بودن و هيچکس براي بد نبودن تلاش نمي کرد.در کل نيکي و بدي معنائي نداشت.و در اين صورت جهان چيز بيهوده اي بود و خداوند پاک و منزه است که کار بيهوده بنمايد.

شايد هم اين مسئله رحمتي از جانب حضرت حق براي مسلمين بود.کساني که خود به چشم ديدند که در روز غدير چه اتفاقي افتاد و در کتابهاي ايشان است که پيامبر (ص) به علي (ع) فرموده:تو نسبت به من به منزله ي هاروني نسبت به موسي-اگر آيه اي هم به نام مستقيم علي (ع) اشاره مي کرد و نازل مي شد ايمان نمي آوردند

همانطورکه خداوند مي فرمايد:
«وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ »
با نهايت اصرار سوگند به خدا ياد كردند كه اگر نشانه‏اى براى آنها بيايد حتما به آن ايمان مى‏آورند بگو معجزات از ناحيه خدا است (و در اختيار من نيست كه به ميل شما معجزه بياورم) و شما نمى‏دانيد كه آنها پس از آمدن معجزات (باز) ايمان نمى‏آورند!.(انعام-آيه 109)

و اگر چيزي مي آمد و حجت بر مردم تمام مي شد و کسي که مخالفت مي کرد ديگر ناباوران لجوج امان پيدا نمي کردند!وخدا خواسته با اين مهلت دادن به اينها حجت را برايشان تمام کند.که بعداً نگويند مهلت نداشتيم تا بينديشيم.و راه درست را از غلط تشخيص دهيم.و اين از لطف پروردگار نسبت به بندگانش است.

«وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ »
گفتند چرا فرشته اى بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوى خدا همراهى كند) ولى اگر فرشته اى بفرستيم (و موضوع جنبه حسى و شهود پيدا كند) كار تمام مى‏شود (و اگر مخالفت كنند) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همگى هلاك مى‏گردند).»انعام-آيه 8
45 | محمد حسين | | ٠١:٤١ - ٢٤ دي ١٣٩٠ |
واقعا عالي بود ما بايد روي اين موضوعات بيشتر کار کنيم تا اين هجمه اي که عليه به پا کرده اند را با منطق پاسخ دهيم خدا ياورتان باشد
46 | دلئتدار اهل بيت | | ١١:٥٩ - ٠٣ اسفند ١٣٩٠ |
عبدالوحيد,دستت درد نكنه,خيلي قشنگ توضيح دادي.آفرين
47 | عليرضا ن | | ٠٦:٣٦ - ١٧ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام به نظر مي ايد که موضوع ذکر نام حضرت امام علي (ع) و اولاد معصوم ايشان دردي را از درد دوا نمي کند، به عنوان مثال ، فرض کنيم که خداوند در آيه55سوره مائده بفرمايد که : انما وليکم الله و رسوله و علي بن ابي طالب = ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و علي بن ابي طالب، که در اين صورت خواهند گفت که مقصود از ولي چيست؟ پس شبهه به تفسير و توجيه معناي اوصاف آن حضرت بر مي گردد نه ذکر نام علي در قرآن.

پاسخ:

باسلام

دوست گرامي

در عدم پذيرش و طفره رفتن اهل سنت از پذيرش واقعيات هيچ شكي نيست آنها نمي خواهند اشتباه غصب خلافت را از خلفاي خود بپذيرند چون اگر بپذيرند بايد دين خود را رها كرده و شيعه شوند لذا به هرجاي استدلال كه بتوانند اشكال و ايراد وارد مي كنند انشاءالله به زودي اين مقاله در ويرايش جديد با توضيحات بيشتر ارائه خواهد شد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

48 | عليرضا ن | Iran - Tehran | ١٠:٢٩ - ١٨ شهریور ١٣٩١ |
با سلام گروه پاسخ به شبهات در ارديبهشت ماه قول ويرايش جديد اين مقاله را ذکر نموديد ، که تاکنون اين وعده عملي نشده است. گروه پاسخ به شبهات، در سخنان آقاي عبدالله حيدري که از شيعيان سند براي قرآن مي خواستند، و خودشان سندي از حفص از عاصم از ابوعبدالرحمان سلمي از عثمان از پيامبر(ص) نقل نمودند که شما گروه پاسخ به شبهات فرموديد که : از نظر ما قرآن معجزه است و نيازي به سند ندارد( نظر شما کاملاً درست است و هيچ شکي در آن نيست)، و همچنين فرموديد که در کتابهاي رجالي اهل سنت ، حفص و عاصم مشکل دار هستند. حال سوال من اين است که آيا اين دو يعني حفض و عاصم در کتاب رجالي شيعه نيز تضعيف شده اند يا توثيق شده اند؟ همچنين آيت الله معرفت در کتاب التمهيد في علوم القرآن و آيت الله خويي در البيان آورده اند که : قرائت متداول مسلمانان که همان قرائت حفص به نقل از عاصم از ابوعبدالرحمان سلمي از امام علي(ع) از پيامبر(ص) است، مورد تاکيد قرار داده اند. آيا اين عقيده درست است يا نه؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
علامه خويي در باره ويژگى قرائت حفص مي فرمايد : ‏
يگانه قرائتى كه داراى سندى صحيح و با پشتوانه جمهور مسلمين استحكام يافته، قرائت حفص است. اين قرائت در طىّ قرون پى‏ درپى تا امروز هم‏واره ميان مسلمانان متداول بوده و هست و تداول آن به چند سبب برمى‏ گردد:
1. سبب اوّل، همان است كه قبلا به آن اشاره شد. در واقع، قرائت حفص همان قرائت عامه مسلمانان است، زيرا حفص و استاد او عاصم شديدا به آن‏چه كه با قرائت عامّه و روايت صحيح و متواتر ميان مسلمانان موافق بود، پابند بودند. اين قرائت را عاصم از شيخ خود ابو عبد الرحمان سلمى و او از امام «امير المؤمنين» اخذ كرده است و على عليه السّلام به هيچ قرائتى جز آن‏چه با نصّ اصلى وحى كه ميان مسلمانان از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متواتر بوده، قرائت نمى‏ كرده است. اين قرائت را عاصم به شاگرد خود حفص آموخته است. از اين رو در تمامى ادوار تاريخ مورد اعتماد مسلمانان قرار گرفت و اين اعتماد عمومى صرفا از اين جهت بوده است كه با نص اصلى و قرائت متداول توافق و تطابق داشته است. نسبت اين قرائت نيز به حفص، به اين معنا نيست كه اين قرائت مبتنى بر اجتهاد حفص است؛ بلكه اين يك نسبت رمزى است براى تشخيص اين قرائت و قبول قرائت حفص، به معنا قبول قرائتى است كه حفص اختيار كرده و پذيرفته است؛ زيرا اين قرائت از روز نخست بين مسلمانان متواتر و متداول بوده است.
2. عاصم در بين قرّاء، معروف به خصوصيات و خصلت‏هايى ممتاز بوده كه شخصيتى قابل توجه به او بخشيده است. وى ضابطى بى‏ نهايت استوار و در اخذ قرآن از ديگران بسيار محتاط بوده است، لذا قرائت را از كسى غير از ابو عبد الرحمان سلمى كه از على عليه السّلام فرا گرفته بود، اخذ نمى‏ كرد و آن را بر زرّ بن حبيش كه قرائت را از ابن مسعود آموخته بود، عرضه مى‏ كرد.
ابن عياش مى‏ گويد: «عاصم به من گفت: هيچ كس جز ابو عبد الرحمان، حرفى از قرآن را براى من قرائت نكرد و من هر وقت كه از پيش وى باز مى‏ گشتم، مسموعات خود را درباره قرآن به زرّ بن حبيش عرضه مى‏ كردم. ابو عبد الرحمان نيز قرائت را از على عليه السّلام و زرّ بن حبيش از عبد اللّه بن مسعود، اخذ كرده بودند» از اين جهت است كه به تعبير ابن خلكان: «عاصم در قرائت، يگانه مورد عنايت و توجّه بوده است» به اين ترتيب، در تمام دوره‏هاى تاريخ، قرائت عاصم قرائتى بوده كه بر همه قرائت‏ها ترجيح داشته و بين عامه مسلمانان رواج داشته و همگان بدان توجه داشته‏ اند.
قاسم بن احمد خيّاط (متوفاى 292) كه از افراد حاذق و مورد وثوق بود، در قرائت عاصم، امام به شمار مى‏آيد و از اين جهت مردم اتفاق بر آن داشتند تا قرائت او را بر ديگر قرائت‏ها ترجيح دهند
در ابتداى قرن چهارم، در جلسه قرائت ابن مجاهد قارى بغداد، پانزده تن متخصّص قرائت عاصم وجود داشته است و ابن مجاهد تنها قرائت عاصم را به آنان تعليم مى‏ داد نفطويه، ابراهيم بن محمد (متوفاى 323) كه پنجاه سال آموزش قرائت را به عهده داشت؛ هر وقت كه جلسه خود را آغاز مى‏ كرد، قرآن را به قرائت عاصم مى ‏خواند و پس از آن به قرائت‏هاى ديگر مى‏ پرداخت
امام احمد بن حنبل نيز قرائت عاصم را بر ديگر قرائت‏ها ترجيح مى‏ داد، زيرا مردم كوفه كه اهل علم و فضيلت بودند، قرائت عاصم را پذيرفته بودند همان‏طور كه ذهبى نقل كرده است: «احمد بن حنبل گفته است: عاصم مورد وثوق بود و مقرائت او را اختيار كرده ‏ام»
لذا تمام ائمه قرائت كوشش كرده ‏اند تا اسناد قرائت خود را به عاصم به روايت حفص ب‏خصوص متصل كنند. امام شمس الدين ذهبى مى‏ گويد: «بالاترين چيزى كه براى ما به وقوع پيوست به دست آوردن قرائت قرآن عظيم از طريق عاصم است».
او سپس اسناد خود را متصلا تا حفص نقل مى‏ كند كه او از عاصم و عاصم از ابو عبد الرحمان سلمى و وى از على عليه السّلام و از زرّ بن حبيش و او از ابن مسعود گرفته و اين دو (على و ابن مسعود) آن را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اخذ كرده و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز به واسطه جبرئيل از خداوند گرفته است
از اين‏رو، هم‏واره بزرگان و شاخص‏هاى فقهاى اماميّه، قرائت عاصم به‏روايت حفص را ترجيح داده و برگزيده‏ اند، زيرا آن را يگانه قرائت برتر و مطابق با لهجه فصيح قريش كه قرآن بر وفق آن نازل گشته مى ‏دانستند كه عرب و مسلمانان بر آن توافق دارند. علوم قرآني، آيت الله معرفت ص235
طبق نقل علامه خويي عاصم از خواص شيعه و از قراء هفتگانه و اهل ادب و عبادت بوده است و از علامه عبدالجليل نقل مي كند كه او امام شيعيان در قراءت بوده است التمهيد ج4 ص 194
همچنين آيت الله خويي، در التمهيد از ابوجعفر طوسي نقل مي كند كه حفص بن سليمان الأسدي از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است التمهيد ج2 ص201
بنابراين عاصم و حفص هر دو شيعه و مورد ثقه هستند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
49 | ميثم ميرشكار | | ١١:٤٨ - ١٣ آبان ١٣٩١ |
سلام خدا خيرت بده ميشه چکيده متن را به من ايميل کني!
50 | مسافرمجنون | United States - Cheyenne | ١٤:٤٨ - ٠٦ دي ١٣٩١ |
سلام .چرانام امام علي عليه السلام.درقران نيامده است؟

يه جواب جالب برفرض اسم همه ي ائمه در قران ميومد اونوقت همين عمر .ابوبکر قران رو تغيير ميدادن اسم خودشون بجاش ميذاشتند ولي خدا به خاطر حفظ قران از تحريف اسم ائمه رو نياورده بلکه اوصاف اونا رو آورده چون اسامي رو ميشه تغيير داد ولي اوصاف رانه.مثلا همين قضيه انگشتر دادن به مرد فقير....
51 | احمدنوري | | ١٣:٥٥ - ٠٩ دي ١٣٩١ |
باسلام خدمت دوستان شيعه من اين متن راازيکي وبلاگ هاگرفته ام که آقائي بنام "جوينده حقيقت" که اتفاقاً گفته اندشيعه زاده اندمطرح نموده اندلطفاً پاسخ ايشان رابدهيد. سلام جالب اين است که شيعه، مقام امامت را چنان بالا مي برد که آن را حتي زيربناي توحيد مي داند. در زيارت جامعه کبيره که به نوعي مانيفيست امام شناسي است آمده است " من وحده قبل عنکم " يا " من اراد الله بدا بکم ". چگونه مي توان چنين ادعاهاي بسيار بزرگي را از دهان تنگ چند آيه قرآن بيرون کشيد که معرکه آرا مفسران است؟؟!! و بعد هر کس را که نپذيرفت به انواع و اقسام رذايل اخلاقي متصف کرد؟! چرا همسنگ اين ادعاي بزرگ امامت در قرآن مطلب نيامده است؟ نگوييد آمده است و تفسير فلان آيه و بهمان آيه مربوط به امامت است. درباره امامت و شئون آن به اندازه ادعاي تشيع و بصورت شفاف و بدون ابهام حداقل به اندازه يک سوره متوسط بايد مطلب بيامد. بگويد اين است امامت، اين است جايگاهش و کذا و کذا. چگونه شد که ياجوج و ماجوج در قرآن به صراحت در آمد و جا براي تبيين امامت نبود؟ چگونه شد که ماجراجويي هاي ذوالقرنين مهمتر از تبيين امامت از کار درآمد؟ چگونه شد که باز بودن يا بسته بودن دستان سگ اصحاب کهف جلوي در غار به صراحت و روشني آمده است!! ولي از تبيين و شرح شفاف امامت خبري نيست؟؟!! چگونه شد که يک سوره بلند بالا به يوسف مصري و داستانش اختصاص يافت و جاي تبيين امامت نبود؟؟!! بهتر نبود به جاي قصه يوسف که نه جز اصول دين است و نه جز فروع دين، يک چهارم اين سوره به تبيين امر امامت اختصاص مي يافت؟ اندکي به اين سوالات و سوالات مشابه بينديشيد. بدون تعصب. بدون پيش داوري.ازسايت اسرارولايت.جوينده حقيقت

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
به ايشان بايد گفت: آمدن يا نيامدن چيزي در قرآن يا مهم و مهم نبودن آن ربطي به ما ندارد بلكه خداوند است كه تصميم مي گيرد چه چيزي را در قرآن ذكر كند.
اگر از امامت علي عليه السلام چيزي در قرآن نيامده!(كه آمده و شما نديده ايد!) از خلافت ابوبكر هم خبري در قرآن نيست.
الفاظي كه از زيارت جامعه كبيره آورده ايد هم در حد فهم جنابعالي نيست به علماي دين بسپاريد تا منظور از آن را براي شما بيان كنند.
الفاظي كه از زيارت جامعه انتخاب كرده ايد بر جايگاه كليدي امامت تاكيد دارد و آن اينكه شما بخاطر جايگاهي كه داريد و لطفي كه خداوند به شما به اين خاطر كرده است از معرفت بالايي برخوردار شده ايد بطوري كه حقيقت امور را شما مي فهميد مراجعه حقيقي به خداوند و نبي را از كانال امامت مي توان داشت چنانكه رسول الله صلي الله و عليه و آله به وصي خود حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: انا مدينه العلم و علي بابها يعني معرفتي كه از طريق نبي بدست مي آيد بايد بواسطه درب و كانال آن يعني ولايت باشد تا خالص و ناب باشد. (معناي اين سخنان اين است كه هركس به توحيد رسيده از كانال شما وارد شده و هركس اراده خدا مي كند از شما شروع كرده است چون راه حقيقي را شما مي دانيد پس اول شما را شناخته و از شما در فهم توحيد و وحدانيت خدا كمك گرفته است كه در حقيقت كمك از خود خداوند است.)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
52 | احمدنوري | Iran - Yazd | ٢٢:٠٥ - ٠٩ دي ١٣٩١ |
باسلام خدمت دوستان شيعه ومومن ازپاسخ گروه محترم سايت وليعصرتشکرمي کنم.
53 | عرفان | | ٢٠:١٨ - ١٤ دي ١٣٩١ |
با عرض سلام و خسته نباشيد به دست اندرکاران سايت. خداوند در قران مي فرمايد: «إِذْ قالُوا لِنَبِيّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبيلِ اللّه». «آنان به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما فرمانرواي معين كن تا به جنگ در راه خدا بپردازيم...». پيامبر آنان، به امر الهي فرمانروا را به نام معرفي كرد و گفت: إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلكاً...». «به راستي كه خدا طالوت را به فرمانروايي شما برگزيده است». با اين‌که نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زير بار نرفتند و به اشكال تراشي پرداختند و گفتند: «أَنّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...» «از كجا مي‌تواند فرمانرواي ما باشد، حال آن كه ما به فرمانروايي از او شايسته‌‌تريم، و او توانمندي مالي ندارد؟...» با اورد اسم نيز مشکل اينها حل نمي شود.
54 | عاشق اميرالمومنين علي | Iran - Mashhad | ٠٥:٥١ - ١٥ بهمن ١٣٩١ |
نرود ميخ آهني فرو در سنگ... اگر اسم همه امامان مي آمد،اينها ميگفتند علي يعني بلندمرتبه؛حسن و حسين يعني نيکو؛جعفر يعني نهر و ... و ميگفتند هيچکدام اسم امامان نيست.کسي که در تاريکي غوطه ور بوده،نور خورشيد چشمش را ميزند... ابوذر کجا و ابوبکر کجا؟! عمار کجا و عمر کجا؟! قزويني کجا و ملازاده کجا؟! يزداني کجا و خدمتي کجا؟! ابوالقاسمي کجا و ابراهيمي نعثل کجا؟! صدها سال زير يوغ استکبار بني اميه و بني عباس سرخم کردن چنين سرانجامي دارد! ميگويند دين ما صفوي است و صفويه سني کش! اگر دين ما صفوي است؛دين شما اموي است که سراسر جعليات ابوهريره و کعب الاحبار و ساير ايادي بني اميه است به طوري که به ناموس رسول الله هم رحم نکردند! شهيد اول و شهيد ثاني را صفويه کشتند و شيخ بهايي از ستم صفويه به ايران فرار کرد يا خلفاي خونريز عثماني؟!!! شما که همه افتخار خلفاي جائر و سفاکتان کشورگشايي است و يزيد را مصداق اولي الامر ميدانيد بايد هم در برابر هر بينه اي سفسته اي و در برابر هر منطقي مغلطه اي بياوريد تا همچنان خودتان را به خواب بزنيد مبادا کسي شما را از خواب ناز پيروي معاويه بازدارد! اين چه ديني است که هرکسي ميتواند به راي خود اجتهاد کند و حتي خلاف فرمان خدا هم فتوا بدهد؟! دريغ از اندکي تعقل! ...
55 | محب معصومين | | ٢٠:٢٩ - ٢٤ اسفند ١٣٩١ |
لعن الله قاتليک يا فاطمه وامابعد سلام عليکم خدمت همه وجناب حقگو اقاي عزيز:شما چقدر از ابوبکر وعمر وعثمان مي دانيد؟ ايا خبر داريد که اينها تا مدت ها فقط بت پرست بودند؟شما که توسل مارا بت پرستي مي دانيد ومارا مشرک پس حتما ان دواز ما بيشتر مشرکند؟؟؟؟ايا شما مي دانيد ابوبکر چندين هزار نفر را فقط به خاطر ندادن زکات کشت؟ايا شما مي دانيد که عمر چه بدعت ها در دين وارد کرد؟ ايا شما ميدانيد عثمان به عايشه توهين کرد وبرعکس؟ايا شما مي دانيد که عايشه به جنگ با خليفه رسول الله رفت وچندين هزار نفر کشته شدند؟شما چه قدر تحقيق کرديد؟؟؟؟؟؟؟؟ از اين اياها زياد است؟کدامشان را جواب مي دهيد؟ ولي درباره ي سوال هاي شما جواب داده اند گروه پاسخ به شبهات کاش شما هم کمي چرخ مي زديد در اين سايت تا به جوابهايتان مي رسيديد. خيلي تندروي نکنيد اميدوارم چشمتان به حقيقت باز شود گروه پاسخ به شبهات به سوالات بنده نيز پاسخ بدهيد وبگوييد کدام يک از علماي اهل سنت به حيات امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف معتقدند وچه کساني از اين ها امام را ديده اند؟نظر علماي تشيع درباره ي ادعاهاي اين افراد چيست؟ اللهم عجل لوليک الفرج

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ در مورد عقيده اهل سنت به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در دو آدرس ذيل به تفصيل بحث شده است مراجعه کنيد:
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
56 | حقگو | | ٢٤:٢٦ - ٢٤ اسفند ١٣٩١ |
باسلام افسوس به اين عقيده و صد افسوس به اين آگاهي هاي ناقص و بريده بريده آقاي عزيز ؛ اگر ابوبکر رو مي شناختي بدين ترتيب در مورد او صحبت نميکردي ؟ تا چه اندازه درباره ابوبکر و عمر تحقيق کرده اي ؟ از آنها چه ميداني ؟ فقط قضيه فدک و خلافت و اين حرف ها ؟!!! چرا در زمان علي فدک به فاطمه برگردانده نشد ؟؟ چرا علي از خلافت خود دفاع نکرد ؟؟ چرا علي با آن همه شجاعت در برابر عمر قد علم نکرد ؟؟ شايد بگوييد خواست اسلام نابود نشود !! ولي با حرف نزدن او که به قول شما کلاً جريان اسلام منحرف شد ؟!! چرا وقتي که همسرش (فاطمه) را به قول شما شهيد کردند باز هم رفت و وزير ابوبکر و عمر شد ؟؟ چرا به اين هم بسنده نکرد و دختر خود را به عقد علي درآورد ؟ چرا علي اسم فرزندان خود را عمر و ابوبکر گذاشت ؟؟!! چرا؟ چرا؟ چرا؟ احاديث ساختگي و صفوي مدار شما جواب هيچ کدام از اين چراها را نخواهد داد . يکي از شما گفته که همانطور که نام پيامبران در قرآن نيامده پس نام علي هم نيامده !!! عجبا از اين برداشت و از اين تفسير !! . به تفاوت هاي ما اهل سنت با شما برادران شيعه به صورت اختصار اشاره مي کنم که هر که عاقل باشد عقل خود را قاضي کند : 1- امامت نزد شما اصلي از اصول دين است ، اصلي که در قرآن به آن اشاره نشده !!! 2- اعتقاد به غيب گويي و خبر از غيب داشتن ائمه و پيامبران که اگر چنين چيزي صحت داشت ، حسين با بچه شش ماهه به کربلا نميرفت و حسن جام زهر را نمي نوشيد و به قول شما فاطمه در را براي عمر باز نمي کرد و هزاران هزاران دليل ديگر 3- صاحب خود و کشور خود و هستي خود را امام زمان مي دانيد ( شايد باور نکنيد ولي به ساير سايتهاي اهل تشيع نگاهي بيندازيد ) . 4- وضويي را که مي گيرد چيزي از آلودگي هاي مادي شما را پاک نمي کند ( مسح پا ) 5- صيغه در هيچ عقل سليمي نمي گنجد . حتي بسياري از دوستهاي من که شيعه هستند از گفتن آن خجالت ميکشند چه برسد به اجراي آن . 6- سينه زني و قمه زني که نوعي اعتراض به حکم خداوند است . هر که رفت رفت و گريه و شيون آن هم براي انساني چون سيدنا حسين (رض) جايز نيست و گناهي بزرگ است . 7- توسل و وسيله کردن ائمه نيز شرک و بيچارگي است . ( اياک نعبد و اياک نستعين ) . حتي پيامبر اسلام نيز انساني بوده مثل من و شما ( قل انما انا بشر مثلکم ) . پس بايد همه چيز را و هر چيز را فقط و فقط از خداوند طلب کرد نه بنده اي که مرده و در برزخ است . اگر عده اي نزد پيامبر ميرفتند تا برايشان دعا کند يا پسران يعقوب از او مي خواستند برايشان دعا کند مسئله ديگري است چون آنها زنده بودند و در اين دنيا حضور فيزيکي داشتند . پس هر چه را ميخواهي فقط از خدا بخواه . مگر در قرآن خداوند نمي فرمايد که مشرکان مکه نيز به الله معتقد بودند فقط بت ها را واسطه بين خود و الله نموده بودند ، پس شما بياييد کسي را واسطه قرار ندهيد ، خداوند از رگ گردن هم به ما نزديک تر است . ( عبرت بگيريد ) ديدتان را عوض کنيد . مطالعه کنيد . تحقيق کنيد که کدامين حديث صحيح و يا ضعيف است . راويان حديث را بشناسيد که انشاء الله هدايت شويد .

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ امامت هم نزد شيعه و هم نزد اهل سنت از اصول دين است و منحصر به شيعه نمي باشد. مي توانيد در اين آدرس مقاله اي در اين مورد را بخوانيد تا اقوال علمايتان را ببينيد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
اما اينکه امامت در قرآن نيامده است تصور اشتباه شما مي باشد به اين حقيقت در آيات فراواني همچون آيه 55 سوره مائده و آيه 124 سوره بقره و آيه 73 انبيا و...
در مورد علم غيب به اين آدرس مراجعه فرماييد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
در مورد مسح در وضو به اين آدرس مراجعه فرماييد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
در مورد متعه هم به تفصيل در بخش فقه مقارن بحث شده است مراجعه فرماييد: www.valiasr-aj.com/fa/list.php
در مورد قمه زني به اين آدرس مراجعه نماييد: www.valiasr-aj.com/sarallah/include/VIEW.php
در مورد جواز توسل هم به اين آدرسها مراجعه نماييد:
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
57 | اسلام دوست | Iran - Yazd | ١١:٠٦ - ٢٥ اسفند ١٣٩١ |
سلام عليکم.
بهانه شرح جزئيات احکام . يک بهانه بني اسرائيلي :
هر آنچه احکام در قرآن آمده است براي هدايت کافي است و غير از آن لازم نيست. زيرا کتاب خدا کامل استولي مسلمانهاي امروزي ميگويند جزئيات احکام نيامده است. و اگر به آنها بگوييد که همين مقدار احکام کافي است ميگويند اگر فلان مورد پيش بيايد چه کار کنيم. بزرگترين سوره قرآن شامل مثلي حيرت انگيز است که به قول معروف به خال زده است :خدا به بني اسرائيل دستور ميدهد که گاوي را ذبح کنيد و گوشت آن را برمرده بزنيد. اما بني اسرائيل با سوالات بيمورد کار را برخود مشکل ميکند. البته اگر خدا به بني اسرائيل ميگفت يک گاو ذبح کنيد و بخوريد فورا اين کار را ميکردند . و سوال بي مورد هم نميکردند.مسلمانان هم کار را برخود مشکل کرده اند . در زماني که مسئله دين به ميان بيايد همه چيز مشکل ميشود.همه چيز سوال ميشود. آبي که شبانه روز از آن ميخورند در موقع وضو گرفتن بايد از مرجع تقليد و يا مجتهد خود اجازه بگيرند. خيلي راحت از مقدسين خود طلب رفع حاجت ميکنند. اما اگر بگوييد که فقط خدا را بخوانيد آنوقت مسئله فلسفي ميشود و مسئله شفاعت را پيش ميکشند. و همه چيز مشکل ميشود. آنوقت ديگر مفهوم استعانت فلسفي ميشود ! آيات 2:67 تا 2:74 را بخوانيد.والسلام
58 | محب معصومين | | ١٧:٤٠ - ١٨ فروردين ١٣٩٢ |
لعن الله قاتليک يا فاطمه وامابعدسلام عليکم سوالاتي داشتم از گروه پاسخ به شبهات: 1)نظر بزرگان وعلما در مورد کتاب حسنيه وشخصيت حسنيه چيست؟ايا تصديق شده است؟ ------------------------------------ 2)در کتاب مناظره حسنيه موضوعي راجع به اينکه ابوبکر توسط مار در غار نيش خورده امده در انجا که امده )خداوند حافظ وناصر رسولش بود واگر ابوبکر به پيامبر ايمان داشت خداوند اورا حفظ مي کرد ونمي گذاشت که مار پاي او را نيش زند و....در قسمت رد فضيلت براي ابوبکر توسط ايه غار) ايا اين جريان صحت دارد و سند ومدرکي دارد يا نه؟ ----------------------------------- 3)ايا اسما واقعا خدمتکار خانه اميرالمومنين بوده اند يانه؟خبري مبني بر اينکه ابوبکر اجازه داده باشد هست؟ --------------------------------- 4)من روايتي خواندم که امام صادق عليه السلام ابوبکر را پدربزرگ خود خواندند؟چگونه ابوبکر پدربزرگ ايشان هست؟از طرف پدر که نبوده ايا مادرشان با ابوبکر نسبتي داشته؟ -------------------------------- اللهم عجل لوليک الفرج

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ آيت اللَّه آقاى حاج آقا حسين موسوى خادمى (دامت بركات وجوده الشريف) در مورد كتاب حسنيه مي فرمايد: اين كتاب كه مشتمل است بر مباحثاتى در موضوع امامت و اثبات حقّانيت مذهب شيعه اثنى عشريه، كتابى است بسيار نافع كه به زبان فارسى تأليف شده، اميد است برادران دينى براى زياد شدن بصيرت و ايمان و معرفت خود مطالعه آن را غنيمت دانسته و از مطالب شيرين آن كاملًا استفاده نمايند ..
برخي كتاب رساله حسنيه را به ابوالفتوح رازي نسبت داده اند. آقا بزرگ تهراني در الذريعه مي گويد: اين رساله كه در امامت است، ترجمه ملا ابراهيم بن ولى اللَّه استر آبادى است، و در آغاز آن مى‏ نويسد: سال 958 هجرى كه از حج بيت اللَّه بازگشت، در شهر شام در نزد يكى از سادات، به نسخه‏اى از «حسنيه» دست يافت، و آن را به استرآباد برد، به خواهش يكى از نيك مردان به ترجمه آن اقدام كرد.(الذريعة، ج 7، ص 20.)
اما شخصيت او را برخي رد كرده اند مثلا ميرزا اسماعيل حيرت در ترجمه اي كه از اين كتاب دارد مي نويسد: يكى از فضلاى اين مذهب نوشته و براى استخفاف اعادى سخن در دهان كنيزكى حسنيه نام نهاده و بر ايشان غلبه داده است ..
در مورد روايت مربوط به غار و نيش خوردن ابوبكر از مار سمرقندى در تفسير خود، ذهبى در تاريخ الإسلام، سيوطى در جامع الأحاديث و الدر المنثور و آلوسى در روح المعانى مى‌نويسند:
وَكَانَ فِي الْغَارِ خَرْقٌ فِيهِ حَيَّاتٌ وَأَفَاعِي فَخَشِيَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُنَّ شَيْءٌ يُؤْذِي رَسُولَ اللَّهِ فَأَلْقَمَهُ قَدَمَهُ فَجَعَلَ يَضْرِبَنَّهُ وَيَلْسَعَنَّهُ الْحَيَّاتُ وَالأَفَاعِي وَجَعَلَتْ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ وَرَسُولُ اللَّهِ يَقُولُ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا.
در غار سوراخي‌هاي وجود داشت كه در آن مارها و افعي‌ها زندگي مي‌كردند، ابوبكر ترسيد كه از اين سوراخ‌ها چيزي خارج شود و رسول خدا (ص) را اذيت كند، ابوبكر پاي خود را بر سوراخ‌ها گذاشت، مارها و افعي‌ها به پاي ابوبكر ضربه زده و او را نيش مي‌زدند ، اشك ابوبكر بر گونه‌هاي جاري بود و رسول خدا مي‌گفت: اي ابوبكر نترس كه خداوند با ما است .
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج 2، ص 59، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 1، ص 321، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 35، طبق برنامه الجامع الكبير؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 198، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993؛
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص 98، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
تفصيل جريانات مربوط به غار در اين آدرس ببينيد: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
اسما هم در زمان كوتاهي كه همسر ابوبكر بوده، بلحاظ ارادتي كه به اهل بيت عليهم السلام داشته و قبل از ابوبكر هم همسر جعفر طيار بوده به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها رفت و آمد داشته و برخي از نقشه هايي كه قرار بوده عليه آنها اعمال شود را قبل از اجرا به آنها خبر مي داده است. ظاهرا ابوبكر از اين عمل او بي خبر بوده لذا مانع او نمي شده اما اينكه خدمتكار ايشان باشد صحيح نيست ولي بعدها به همسري امام علي عليه السلام در آمده است.
در مورد سوال آخر شما در اين آدرس تحقيق شده است: www.valiasr-aj.com/fa/page.php
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
59 | علي نوكر اميرامومين حيدر كرا | | ١٨:٥٥ - ٢٦ فروردين ١٣٩٢ |
سلام به برداران شيعه خودم و از خداوند مي خواهم به حق کلام ايه شريف خودش اليوم اکمل لکم دينمکم که در وصف ولايت علي امده است اين برداران سني هها را هدايت کند من خدا را شاهد ميگيرم در قيامت به حرفي که مي زنم و انشاءالله از حرفم بر نمي گردم خدايا به حق ايه ولايت علي سلام و الله . عليک ابوبکر را لعنت کن و هر کس حضرت علي را بعنوان امام و جانشين پيامبر نداند اگر قابل هدايت باش هدايت کن و اگر قابل هدايت نباشد لعنتش کند
اي برداران شيعه استقامت کنيد انشاءالله بنابه فرمايشات حضرت محمد سلام و عليک شيعان حضرت علي در قيامت رو سفيد هستند و دينشان کامل است
از خداوند مي خواهم شما شيعيان مولا علي و فرزندانش را از جمع بلا دور نگهدار. و شما سني هها هم در قيامت انشاءالله با ابوبکر معلون و عمر معلون و عثمان معلون مهشور شويد . ما شيعيان هر چقدر مي گويم به حال شما سودي نمي دهد پس چاره اي جز حواله کردن به قيامت نداريم
تا کور شود چشمي که نتواند شيعه بودن ما را تحمل کند انشاءالله
60 | hassan | | ٢٤:٥٤ - ٠١ تير ١٣٩٢ |
عبدالوحيد جان چرا فكر مي كني اگه اسم حضرت علي تو قرآن ميومد تحريف ميشد؟
61 | شمس الدين جليليان | | ٠٧:٣٧ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
آقاي hassan شاپماره 60 نمونه ي کوچکي از تحريف خدمت شما ارائه مي کنم : حديث منزلت را که حتما شنيده ايد أنت منّي بمنزلة هارون من موسي إلّا إنّه لا نبيّ بعدي.در زمان خلافت مروانيان يکي از فرزندانش براي جماعت مسلمين سخنراني مي کرد و مي گفت پيامبر در مورد علي فرموده است : انت مني بمنزله قارون من موسي . خيلي راحت هارون را به قارون تحريف کرد .
62 | زهره | | ٢٣:١٠ - ١١ شهریور ١٣٩٢ |
ايول سايت خيلي خوبي داريد.ما يکي از فاميلامونم امام علي و قبول نداره ميخوام باصحبت هاي شما قانعش کنم. اميدوارم قانع شه .هي ميگه اگه خدا امام علي رو جانشين پيامبر مي دونه چرا اسمي ازش نيومده تو قرآن؟ شما رو به خدا کمکم کنين لطفا .دارم از دستش کلافه ميشم.مي خواستم بدونم اين راسته که ميگن تو بهشت فقط شيعه ها هستن.تورو خدا جوابمو با مدرک بدين.ممنون

پاسخ:
با سلام

کاربر گرامي

در خصوص سؤال اولتان بايد بگوييم: اولا: خيلي از پيامبران اسمشان در قرآن نيامده است ولي به عنوان رسول و پيامبر معرفي شده اند. آيا مي شود گفت آنان پيامبر يا رسول نبوده‏ اند؟!، زيرا خود قرآن مي فرمايد: « وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْکَ ... ؛ پيش از تو رسولاني فرستاديم که سرگذشت گروهي را براي تو ذکر کرديم و سرگذشت گروهي را ناگفته گذاشتيم» .درحالي که تنها 26 تن از پيامبران در قرآن نام برده شده ‏اند.

ثانيا: آمدن و يا نيامدن اسم هميشه دليل بر فضيلت و برتري نيست؛ زيرا در جريان حضرت موسي و خضر فقط نام موسي ذکر شده است درحالي که خضر معلم ايشان و از حضرت موسي برتر بود ولي نامش ذکر نشده است همچنين نام حضرت موسي 136 بار، نام حضرت آدم در 25 بار،نام حضرت نوح 43 بار در قرآن آمده است درحالي که نام پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله 4بار ذکر شده است با اين حال آيا مي شود گفت مقام پيامبر اسلام از ساير پيامبراني که بيشتر نامشان در قرآن ذکر شده است، کمتر است؟!

ثالثا: نکته ديگر اينکه آمدن و يا نيامدن نام حضرت علي عليه السلام دردي را دوا نمي کرد؛ زيرا غاصبان خلافت خيلي از آيات را انکار و برخلاف آن عمل کردند از کجا معلوم که آنها اگر نام حضرت در قرآن مي آمد قبول مي کردند! در تاييد اين حرف چند مورد را مي آوريم که چگونه خلفاء بر خلاف قرآن عمل کردند.1. خليفه اول با آوردن حديثي که تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اکرم (ص) بود ، بر خلاف آيات ‏شريفه " وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ " (نمل/16) و " فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا " (مريم/5 - 6) ارث بردن از پيامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ‏پس گرفت.‏

2. آيه ي "فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ"فَريضة (نساء ، 24) صريحاً در مورد متعة النساء است و اما خليفه ‏دوم آن حکم را ممنوع اعلام کرد.‏

3.خليفه دوم آيه ي " فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ ... "(بقره ،196) را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمايند.

4. قرآن کريم در باره ي پيامبر(ص) مي فرمايد : " وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى" (نجم3) ولي ‏وقتي پيامبر(ص) قلم و دوات براي نوشتن خواست تا بدان وسيله جلوي ضلالت امت را بگيرد، گفتند: اين ‏مرد هذيان مي گويد، در حاليکه اين خلاف صريح قرآن است .

رابعا: خصوصيات بسياري از ضروريات دين و اعتقادات، كه به آن‌ها عمل مي‌كنيم و مكلف به انجام آن‌ها هستيم در قرآن نيامده است. مثل خصوصيات نماز صبح از قبيل تعداد ركعات و يا آهسته و بلند خواندن، نماز ميت ‌و ده‌ها مسائل ديگر كه در قرآن نيامده و آن‌ها را از از روايات ائمه ـ عليهم السلام ـ استفاده مي‌كنيم؛ چون طبق حديث ثقلين كه مورد قبول اهل تسنن مي‌باشد،‌ قرآن و سنت در كنار هم و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ ،‌ علي ـ عليه السلام ـ و اولاد علي ـ عليه السلام ـ هميشه در كنار قرآن و مفسران واقعي قرآن مي‌باشند. نام ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز يكي از موضوعاتي است كه براي دانستن آن بايد به سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مراجعه كرد.

اما درباره اينکه آيا شيعيان فقط در بهشت هستند بايد بگوييم در کتب اهل سنت در رواياتي که در ذيل آيه انَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، نقل شده است، اشاره شده است که مراد از «خير البريه» تنها حضرت علي عليه السلام و شيعيانش مي باشد که در بهشت در کنار حوض کوثر جا دارند

جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
63 | صادق فرازي | | ١١:٤٥ - ٢٤ آذر ١٣٩٢ |
يکي از پاسخهاي قرآني به اين شبهه اين است که نيامدن صريح نام امام علي به عنوان جانشين پيامبر اين است که در واقع اين کار لطفي از جانب حضرت حق در حق بندگان منکر ولايت آن حضرت است تا بلکه به مرور زمان به اشتباه خود پي ببرند و به دامان حق و اهل بيت برگردند. در آيه 8 سوره انعام خداوند ميفرمايد کافران ايراد مي کنند که چرا به همراه پيامبر فرشته اي نيز نازل نشده تا ما با ديدن آن به رسالت پيامبر يقين بکنيم و ايمان آوريم. خداوند در جواب ميفرمايد اگر فرشته اي نازل ميکرديم در اين صورت ديگر اتمام حجت کامل بود و در صورت هر گونه تخلف از پيامبر مهلتي داده نمي شد و همه منکران هلاک مي شدند. در مورد نام آن حضرت هم اگر صراحتا ذکر مي شد و با وجود آن مخالفت ميکردند که با توجه به احوالات آن زمان حتما تخلف ميکردند ديگر حجت تمام مي شد و خداوند در همان زمان اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان را هلاک مي فرمود.
64 | محمدي | | ١٦:٤٩ - ١١ اسفند ١٣٩٢ |
جواب خوبي بود ....
فقط خوب بود به چيز ديگري هم اشاره ميکردين....
در سوره شعرا امده که حضرت ابراهيم خليل الرحمن_سلام الله عليه_ از خداوند درخواست کرد که در اخري ها براي من لسان صدقي قرار بده....=< واجعل لي لسان صدق في الاخرين_(شعرا/84)
و خدا در سوره مبارکه مريم/50 ميفرمايد=....و جعلنا لهم لسان صدق عليا"_
و طبق روايت اقا امام صادق_ع_ منظور از عليا در اين ايه اميرمومنان علي بن ابي طالب است.

65 | مجنون و عاشق سينه چاك اهل البيت | | ٠٩:٣٧ - ١٦ اسفند ١٣٩٢ |
سني ها وقتي همه چي از کتاب هاشون ثابت شدست به يکباره موضوعاتي رو پيش ميکشن و ميگن اگر اينجوري بود همه ايمان مي آوردن مثلا ميگن اگه نام مولا علي ميومد امروز همه با هم متحد بودن.اين حرف رو زماني ميزنن که ما تمام مباحث مربوط به امامت اهل بيت رو کامل از قرآن و کتاب هاشون با اسناد صحيح اثبات ميکنيم و درآخر که ميبينن دستشون خاليه ميگن اگر اسمشونو نشون دادي ما ايمان مياوريم شيعان با يک مثال ثابت ميکنن ايمان به واقعيت ربطي به اسم و غير اسم اومدن درقرآن نداره و اون هم اينکه مگر نام حضرت محمد صلي علي عليه و آله درتورات و انجيل نيامده بود؟؟؟؟پس چرا بيش از 90 درصد اورا انکار کردند و اورا قبول نکردند؟همين امروز هم درتورات و انجيل تحريف شده وضوح نام محمد ص و اهل بيت وجود دارد چرا ايمان نمي آوردند؟؟پس خداوند قبلا انسان را با آوردن نام آزموده و اين آزمايش جز تحريف کتاب هاي آسماني چيزي دربر نداشته درواقع خداوند با آوردن قوم هاي گذشته و نازل کردن کتاب هاي آسمانيه گذشته جواب اين سوال راداده است اما تعصب برخي از اهل سنت نميدانند که اين اعلام ولايت حضرت علي ع است که رسالت و دين را کامل کرد آن هم نه تنها براساس روايات بلکه آيه قرآن هم شاهد بر اين قضيه است.آيه ابلاغ که براساس روايات بي نهايت صحيح درغدير نازل شد خدا فرمود اين موضوعو بگو و اگر اي پيامبر ابلاغ نکني رسالتت رو به پايان نبردي و اين موضوع همان من کنت مولا فهذا علي مولا بود که رسالت برترين پيامبر و آفريده را کامل ميکند.و همچنين بر اساس روايات بي غايت معتبر اهل سنت آيه اکمال نازل شد که دين خدا با بالارفتن دست مولا و اعلام ولايت او تکميل شد هرکي ولايت اورو جانشيني اورو رد کنه دينش ناقصه برطبق قرآن.آياتي هم درقرآن وجود دارد که دشمنان پيامبر از حقنيت او باخبر بودند اما انکار ميکردند آن هم براي رياست طلبي
66 | شايد خداپرست | | ٠٦:١٢ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٣ |
سلام به همه ، اگر اختلاف علي و عمر و···است پس به قرآن عمل کنيم ، قرآن کلام خداست و تحريف نشده تفاسير رو ول کنيد ، اي کسي که خدا تورو اشرف مخلوقات خلق کرده و تو نوکري ميکني (البته لياقتت همينه ) قرآن خوندي تاحالا

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:اين حرف شما که فقط به قرآن عمل کنيد ما اين سخن شما را حمل بر بي اطلاعي شما مي کنيم؛ چون اعتقاد داشتن به حسبنا کتاب الله، شعار خوارج است همچنانکه ذهبي گفته است: ولم يقل حسبنا كتاب الله كما تقوله الخوارج تذكرة الحفاظ ج 1 ص 3

همچنين اين اعتقاد که فقط قرآن کافي است و نياز به چيز ديگر نيست، نشان از ضلالت و گمراهي است چون خود علماي اهل سنت گفته اند اگر کسي روايت را ترک کند و فقط به قرآن بچشسبد او گمراه است: وقال أيوب السختياني إذا حدث الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا حدثنا من القرآن فاعلم أنه ضال مضل

الآداب الشرعية والمنح المرعية ، اسم المؤلف: الإمام أبي عبد الله محمد بن مفلح المقدسي الوفاة: 763هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1417هـ - 1996م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط / عمر القيامالآداب الشرعية ج 2 ص 292

ثانيا:شما که مي گوييد در اختلاف به قرآن فقط رجوع شود، اين حرف بر خلاف خود قرآن است .مگر خود قرآن نگفته است در موقع اختلاف به قرآن و رسول رجوع کنيد : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ‌ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ ذَلِكَ خَيْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا/ نساء 59.

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياي پيامبر] را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.

لذا خود پيامبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام را معيار حق قرار داده و فرمودند: أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج20، ص361، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

آيا در اين صورت که حق مشخص شده است باز جايي باقي مي ماند که بگوييم در اختلاف به کي رجوع شود ؟مگر در اختلاف يک طرف باطل و يک طرف باطل نيست آيا با اين روايت باز مي شود گفت در صورت اختلاف چه بايد کرد؟!


اما راجع به تحريفي که مطرح کرديد مگر خبر نداريد که روايات اهل سنت در خصوص تحريف قرآن آنقدر زياد است که قابل شمارش نيست به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم:

1--ساقط شدن آيه رجم طبق راي عمر

بخاري روايتي را چنين نقل مي‌کند:

عن ابن عباس، قال: قال عمر: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْحَقِّ وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ فَكَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آيَةُ الرَّجْمِ فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَيْنَاهَا رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آيَةَ الرَّجْمِ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ وَالرَّجْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنْ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ إِذَا قَامَتْ الْبَيِّنَةُ أَوْ كَانَ الْحَبَلُ أَوْ الِاعْتِرَافُ ثُمَّ إِنَّا كُنَّا نَقْرَأُ فِيمَا نَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ «أَنْ لَا تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ» أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ أَوْ إِنَّ كُفْرًا بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ

بخاري در کتاب خود ضمن حديثي از ابن عباس روايت کرده است که عمر پس از آخرين حج خود و بازگشت به مدينه به منبر رفت و گفت:(( . . . من مي ترسم زماني بگذرد و طول زمان باعث شود عده اي بگويند به خدا قسم ما آيه رجم را در کتاب خدا نديديم و گمراه شوند و به حکم خدا عمل نکنند در حالي که رجم در کتاب خدا حق زنان و مردان متاهلي است که زنا کنند و بينه بر آن قائم شود يا خود اعتراف کنند يا زن از زنا حامله شود. يکي ديگر از آياتي که در قرآن ما آنرا مي خوانديم اين آيه است.)) و سپس خواند:(( لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم او ان کفرا بکم ان ترغبوا عن آبائکم ))

صحيح البخاري، ج8، ص25و 26

2-حذف دو ثلث قرآن طبق نظر عمر:

عن عمر بن الخطاب قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم القرآن ألف ألف حرف وسبعة وعشرون ألف حرف فمن قرأه صابرا محتسبا كان له بكل حرف زوجة من حور العين .

ابن مردويه از عمر بن خطاب روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: «قرآن يك ميليون و بيست و هفت هزار حرف است. هر كس آن را با صبر و تحمل بخواند، خداوند به هر حرفى يك حور العين به او خواهد داد .الإتقان في علوم القرآن ، السيوطي ، ج 1 ، ص 190

و حال آن‌كه قرآن فعلي ، ثلث اين مقدار هم نمي‌شود .

پس اول بايد مشکل تحريف بودن و يا نبودن قرآن را از منابع خود حل کنيد و تکليف روايات را مشخص کنيد بعد بگوييد که قرآن تحريف نشده است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
67 | يا الله | | ٢١:١٩ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٣ |
سلام
شيخ مفيد از طريق اهل سنت به اسناد خويش از محمد بن سائب و او از کلبي نسابه نقل نموده که گفت: هنگامي که امام صادق عليه السلام به عراق آمده و در منزل حيره اقامت گزيدند. ابوحنيفه به محضر آن حضرت شرفياب شده و در مورد مسائلي از حضرت سوال نمود که از جمله آنها اين بود: فدايت شوم امر به معروف چيست؟ فرموند: اي ابا حنيفه ! معروف نزد اهل آسمان و زمين, اميرالمومنين عليه السلام است. عرض کرد: فدايت گردم منکر چيست؟ فرمود: منکر آن دو نفر هستند که در حق او ظلم کردند و خلافتش را غصب کردند و مردم را بر او مسلط نمودند. عرض کرد: پس اين که مي بينيم مردم معصيت مي کنند و آنها را نهي از معاصي مي نماييم چيست؟ فرمود: آن امر به معروف و نهي از منکر نيست بلکه (آنچه که گفتم) خيري است مقدم بر آنچه که تو مي گويي. (غاية المرام علامه بحراني ص257)
لطفا در مورد اين روايت کمي توضيح دهيد.ممنون

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ متن اين روايت از اين قرار است: الحديث الثاني: الشيخ المفيد رواه من طريق العامة بإسناده إلى محمد بن السائب عن الكلبي قال: لما قدم الصادق (عليه السلام) العراق ونزل الحيرة فدخل عليه أبو حنيفة وسأله عن مسائل وكان مما سأله أن قال له: جعلت فداك ما الأمر بالمعروف؟ فقال (عليه السلام): " المعروف يا أبا حنيفة المعروف في أهل السماء المعروف في أهل الأرض، ذاك أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) " قال: جعلت فداك فما المنكر؟ قال: " اللذان ظلماه حقه وابتزاه أمره وحملا الناس على كتفه؟ قال: ألا ما هو أن ترى الرجل على معاصي الله فتنهاه عنها؟ فقال أبو عبد الله (عليه السلام): ليس ذلك أمرا بالمعروف ولا نهيا عن المنكر إنما ذاك خير قدمه.

ترجمه اي که ارائه داده ايد صحيح است بجز قسمت پاياني آن که به اين صورت درست است: ابوحنيفه گفت: پس آنچه که فردي را در حال گناه مي بينيم و او را از آن نهي مي کنيم چيست؟ فرمود: آن نه امر به معروف و نه نهي از منکر است بلکه آن خيري است که براي قيامت پيش فرستاده است. منظور ايشان اين است که معروف واقعي و منکر واقعي اينها اند که بايد به آن امر يا از آن نهي کرد بقيه در مقابل اين، چيزي جز امور خيري بيش نيستند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
68 | رند مولا | | ٢٤:٥١ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٣ |
سلام.
بهترين مدرک ما بي بي فاطمه است.من از اهل تسنن اين سوال رو دارم.مگه نميگن اگه آدم امام زمانش رو نشناسه و بميره جاهل از دنيا رفته؟؟؟حالا خودتون بگين حضرت فاطمه امام زمانش رو نميشناخته؟؟؟اگه بگيم نميشناخته که چيزي جز کفر نگفتيم.اگه بگيم امام زمانش ابوبکر بوده خب وقتي بي بي فاطمه به شهادت رسيدند ابوبکر گريه مي کرد که چرا فاطمه رو رنجونده.آخه آدم با امام زمانش قهر ميکنه؟؟!!!پس نتيجه ميگيريم که حضرت فاطمه امام زمانش رو ميشناخته و کسي نبوده جز مولا علي.
يا علي
69 | mohammad | | ١٤:٤٤ - ١٢ شهریور ١٣٩٣ |
Agha eyval ajab pasokh haye dandan shekani
70 | مريم | | ٢١:٥٥ - ٠٥ آبان ١٣٩٣ |
با سلام ... من هم در ذهن خود درگير اين قضيه بودم که چرا اسم ائمه بهوضوحنيامده...جوابها رو همه را خوندم تنها جوابي که به طور کامل متقاعدم کرد جواب آقاي عبدالوحيد بود....واقعا ممنون آقاي عبدالوحيد
71 | علي | | ١٨:٢٤ - ٠٤ دي ١٣٩٣ |
سوال اين بود که چرا نام ائمه در قران آمده است چرا شما بدون مقدمه وخلاصه شده جواب نميگين و ايه هاي خارج از موضوع رو وارد سوال ميکنين

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: حدود سيصد آيه در قرآن در شأن ائمه و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ نازل شده است اما نام ائمه به‌طور صريح ذكر نشده است. علت نيامدن نام ائمه در قرآن را مي‌توان در چند علت زير خلاصه كرد:

1. آياتي كه در مورد اهل‌بيت و امامت در قرآن وارده شده است از يك وضع خاصي برخوردار هستند كه سعي شده است اين آيات در لابه لاي آيات ديگر كه مربوط به موضوع ديگري مي‌باشند ذكر شوند و به‌طور آشكار به نام ائمه اشاره نشده است. مثل آيات إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً و آيه ... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ( هرچند هر آدم منصف و حقيقت طلبي به غرض اصلي آيه پي مي‌برد. چنان كه اهل تسنن نيز اين آيات را به اهل‌بيت پيامبر و امامان ما تفسير كرده‌اند.مخشري حنفي، ‌الكشاف، بيروت،‌ دارالمعرفه،‌ ج 1، ص 59به

علامه مطهري در اين خصوص مي گويد: اين وضع خاص در ذكر اين آيات به خاطر نگراني بوده كه پيامبر صلي الله عليه وآله از ابلاغ و ذكر آيات مربوط به امامت و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ داشتند؛ چون ممكن بود عربي كه عصبيت درعمق جان و دل آن‌ها نفوذ كرده بود بگويند پيامبر صلي الله عليه وآله اين آيات را به خاطر خانواده خود بيان كرده است.مامت و رهبري، ص 60

2. علت ديگر اين است كه به هر حال انسان بي‌غرض و كمال طلب غرض اصلي آيه را مي‌فهمد ولي تصريح به نام ائمه موجب مي‌شد كه عده‌اي افراد متعصب و ضعيف در ايمان و دشمنان ائمه از دستورات قرآن تمرّد كرده و در مقابل قرآن بايستند و اين به‌صورت تمرد از اسلام و قرآن در آيد و ممكن بود كل قرآن و اسلام را انكار كنند گويا خداوند متعال مي‌خواهد تمردشان به شكلي در نيايد كه به معني طرد قرآن در كمال صراحت باشد. لااقل يك پرده‌اي بتوانند برايش درست كنند. همانند آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ دادن زكات در حال ركوع يك كار عمومي نيست بلكه اشاره به يك واقعه معين دارد كه هر آدم بي‌غرضي منظور آيه را مي‌فهمد كه در مورد امام علي ـ عليه السلام ـ مي‌باشد ولي باز طبق همان سر و هدف به نام امام در اين آيه و به نام ائمه در آيات ديگر اشاره نشده است.

3. ترس از تحريف قرآن، به هر حال قرآن بايد از تحريف حفظ مي‌شد چون براي همه زمان‌ها نازل شده است بايد از عواملي كه موجب تحريف در قرآن مي‌شد در قرآن نمي‌آورد كه در صورت آوردن نام ائمه، يا پيامبر را متهم به تحريف مي‌كردند و مي‌گفتند اين آيات را خود پيامبر به خاطر خانواده خودش وارد كرده است و يا خودشان قرآن را تحريف مي‌كردند. چنانكه غاصبان خلافت قرآن جمع‌آوري شده به وسيله حضرت علي ـ عليه السلام ـ را قبول نكردند و قرآن ‌جمع‌آوري شده به وسيله عثمان را قبول كردند. امامت و رهبري، ص 162 در حالي كه همه آن‌ها به جايگاه و فضيلت و تقواي علي ـ عليه السلام ـ آگاه بودند.

4. اگر نام ائمه ذكر مي‌شد به خاطر شناساندن جايگاه آن‌ها به مردم و توجه مردم به آن‌ها بود. و در صورت ذكر نام ائمه باز غاصبان خلافت صلاحيت آن‌ها را منوط به تحصيل اكثريت و يا روش‌هاي ساختگي خودشان مي‌كردند. اگر آن‌ها واقعاً بي‌غرض بودند پيامبر نام دوازده امام را رواياتي كه مورد قبول اهل‌تسنن نيز مي‌باشد ذكر كرده است.

5. خصوصيات بسياري از ضروريات دين و اعتقادات، كه به آن‌ها عمل مي‌كنيم و مكلف به انجام آن‌ها هستيم در قرآن نيامده است. مثل خصوصيات نماز صبح از قبيل تعداد ركعات و يا آهسته و بلند خواندن، ‌و ده‌ها مسائل ديگر كه در قرآن نيامده و آن‌ها را از از روايات ائمه ـ عليهم السلام ـ استفاده مي‌كنيم چون طبق حديث ثقلين كه باز مورد قبول اهل تسنن مي‌باشد،‌ قرآن و سنت در كنار هم و اهل‌بيت ـ عليهم السلام ـ ،‌ علي ـ عليه السلام ـ و اولاد علي ـ عليه السلام ـ هميشه در كنار قرآن و مفسران واقعي قرآن مي‌باشند. نام ائمه ـ عليهم السلام ـ نيز يكي از موضوعاتي است كه براي دانستن آن بايد به سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مراجعه كرد.

ثانيا:خيلي از پيامبران اسمشان در قرآن نيامده است ولي به عنوان رسول و پيامبر معرفي شده اند. آيا مي شود گفت آنان پيامبر يا رسول نبوده‏ اند؟!، زيرا خود قرآن مي فرمايد: « وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْکَ ... ؛ پيش از تو رسولاني فرستاديم که سرگذشت گروهي را براي تو ذکر کرديم و سرگذشت گروهي را ناگفته گذاشتيم» .درحالي که تنها 26 تن از پيامبران در قرآن نام برده شده ‏اند.

ثالثا: آمدن و يا نيامدن اسم هميشه دليل بر فضيلت و برتري نيست؛ زيرا در جريان حضرت موسي و خضر فقط نام موسي ذکر شده است درحالي که خضر معلم ايشان و از حضرت موسي برتر بود ولي نامش ذکر نشده است همچنين نام حضرت موسي 136 بار، نام حضرت آدم در 25 بار،نام حضرت نوح 43 بار در قرآن آمده است درحالي که نام پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله 4بار ذکر شده است با اين حال آيا مي شود گفت مقام پيامبر اسلام از ساير پيامبراني که بيشتر نامشان در قرآن ذکر شده است، کمتر است؟!

رابعا: نکته ديگر اينکه آمدن و يا نيامدن نام ائمه دردي را دوا نمي کرد؛ زيرا غاصبان خلافت خيلي از آيات را انکار و برخلاف آن عمل کردند از کجا معلوم که آنها اگر نام ائمه در قرآن مي آمد قبول مي کردند! در تاييد اين حرف چند مورد را مي آوريم که چگونه خلفاء بر خلاف قرآن عمل کردند.1. خليفه اول با آوردن حديثي که تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اکرم (ص) بود ، بر خلاف آيات ‏شريفه " وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ " (نمل/16) و " فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا " (مريم/5 - 6) ارث بردن از پيامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) ‏پس گرفت.‏

2. آيه ي "فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ"فَريضة (نساء ، 24) صريحاً در مورد متعة النساء است و اما خليفه ‏دوم آن حکم را ممنوع اعلام کرد.‏

3.خليفه دوم آيه ي " فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ ... "(بقره ،196) را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمايند.

4. قرآن کريم در باره ي پيامبر(ص) مي فرمايد : " وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى" (نجم3) ولي ‏وقتي پيامبر(ص) قلم و دوات براي نوشتن خواست تا بدان وسيله جلوي ضلالت امت را بگيرد، گفتند: اين ‏مرد هذيان مي گويد، در حاليکه اين خلاف صريح قرآن است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
72 | حميد | | ٢٢:٢١ - ١٦ دي ١٣٩٣ |
به اين سنيها بگو ايا قران را قبول داريد در قران حضرت موسي زماني كه به كوه طور رفتند و هارون را به جاي خود گزاشتن ولي چه شد همه گوساله پرست شدن با اينكه نام موسي و نام جانشين هم امده پس اوردن نام دردي براي ادماي لجوج دوا نمي كند ايا با اوردن نام همه ايمان اوردن ايا پيامبر طبق روايت منبع خودتان اگر سري بزنيدپيامبربه اقا اميرمومنين فرمود نسبت تو به من يا علي مثل هارون به موسي است الا بعد از من پيامبر ي ديگر نيست دست برداريد از اي لجاجت كمي به خود اييد از خدا ميخواهم شما را هدايت كند
73 | مجتبی | | ٢٣:١٨ - ٠٣ مرداد ١٣٩٤ |
سلام
یک اشکال
سوال دوم در جواب سوم
شما روایتی اورید که میگه کسی که متعه رو نهی می کند عمر بود و موضوعتون در مورد نکاح متعه هست اما این مطلب رو بخاری در باب متعه حج اورده
اما نمی دوانم چطور فهمیده که در مورد متعه خج هست
اگر اشکال وارد هست که هیچ اگر نیست لطفا توضیح دهید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در این خصوص به قسمت نظرات مقاله نكاح متعه: تلخيص بحثهاي گذشته (4) در سایت رجوع کنید
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
74 | فریبا(کنیز فاطمه س( | | ١٤:٤٦ - ١١ شهریور ١٣٩٤ |
سلام و ممنون از موسسه ولی عصر
قرآن بصراحت گفته آیات برای اهل تفکر هست نه یه مشت آدم لجوج...فکر کنیم اون سیصد آیه به کی بیشتر میخوره؟
در ضمن جناب حقگو همچین میگید از ابوبکر و عمر چی میدونی؟فقط غصب فدک!؟انگار این کم چیزیه..
""فقط حیدر امیرالمومنین است ""
75 | محمدرضا شهبازی | | ١٣:٥٧ - ١٢ شهریور ١٣٩٤ |
اتفاقا اسم حضرت امیر صریح در قرآن آمده اونجا که فرمود؛ هو العلي الحكيم
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب