2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت
کد مطلب: ٦٣٢٤ تاریخ انتشار: ٠١ شهریور ١٣٩٧ - ٠٨:٠٠ تعداد بازدید: 22249
مقالات » امامت و خلافت
بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت

نقدو بررسي شبهات سندي و دلالي و تعارض با اصحابي كالنجوم، اهل بيت در حديث ثقلين

طرح شبهه :

ابن تيميه حراني در منهاج السنة مي نويسد :

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعثرتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري

وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض

وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا: إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره

والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

فعلم انه لم يكن في غدير خم أمر يشرع نزل إذ ذاك لا في حق علي ولا غيره لا إمامته ولا غيرها

آنچه كه مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل كرده است اين جمله است كه رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا است كه در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نكنيد' ولي بخاري آن را نقل نكرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود: اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است كه همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي كنند

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند كه از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از كتاب خدا ديده نمي شود كه در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذكر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است كه قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

در اين شبهه نگاه مغز متفكر مبارزه با آرمانهاي فكري تشيع و اهل بيت نگاهي آميخته به شك و ترديد به حديثي است كه جزو ارزشمند ترين سخنان پاياني رسول گرامي اسلام است آنجا كه جناب ابن تيميه مي گويد: والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله ، پس او نه تنها سفارش پيامبر را در باره اهل بيت قبول ندارد بلكه در نقل ديگران هم اگر متقن و محكم باشد ايجاد ترديد مي كند.

بنا بر اين در اين پاسخ هر چند كوتاه به توضيح اصل ما جرا و بخشهاي اصلي فرمايش رسول خدا اشاره داريم و در آغاز تفسير و تشريح الفاظ و لغات موجود در اين حديث.

پاسخ تفصيلي:

گفتار اول: مفهوم«حديث ثقلين»

الف-درلغت

اين حديث ، مشهور است به «حديث ثَقَليْن»، و ثَقَلَيْن، تثنيه «ثَقَل» مي باشد، و كلمه ثَقَل در لغت به معناي چيزي است كه مسافر با خود حمل مي كند.

عدّه اي از محدّثين و اهل لغت، اين كلمه را «ثِقْلَيْن» يعني به كسر ثاء و سكون قاف، قرائت كرده اند، كه در اين صورت تثنيه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل به معناي بار سنگين و گنج آمده است، ولي به نظر مي رسد كلمه «ثقلين» در اين حديث شريف، به فتح ثاء و قاف باشد. فيروز آبادي در كتاب «القاموس المحيط» مي گويد: و ثَقَل به (حركت قا) متاع مسافر و اثاثيه او و نيز هر چيز نفيسي را كه پنهان و محفوظش دارند گفته مي شود، و از همين لغت است حديث:

إِنِّي تارِكٌ فِيْكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِي.

. القاموس المحيط: ج3 /353، المؤسّسة العربيّة ـ بيروت

ابن منظور دراين باره مي نويسد:

سميا ثقلين لأن الأخذ بهما ثقيل والعمل بهما ثقيل ، قال : وأصل الثقل أن العرب تقول لكل شيء نفيس خطير مصون ثقل ، فسماهما ثقلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما.

كتاب خدا و عترت را ثّقّلين ناميده اند چون تمسك به اين دو و عمل به آن سنگين است، و از طرفي عرب به هر چيزي كه ارزشمند و مهم و حفاظت شده باشد ثّقّل مي گويد، پس ناميدن كتاب خدا و عترت به اين نام به جهت والا بودن جايگاه اين دو و نگاهداري مرتبه آن است.

محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، الوفاة: 711 ، ج 11 ص 88 ، دار النشر : لسان العرب دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولي.

ترجيح ضبط اوّل بر ضبط دوّم بدين جهت است كه: تناسب ضبط اوّل ( ثَقَلَيْن) با شرائطي كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در آن سخن گفته است بيشتر و مناسب تر است، زيرا مسافري كه از شهري به شهري كوچ مي كند ـ خصوصاً اگر قصد بازگشت به مبدأ را نداشته باشد - اسباب و اثاثيه زندگاني اش را با خود مي برد، و از آنجا كه حمل و نقل در آن زمان به سختي و مشقّت انجام مي گرفت و جا بجائي تمام لوازم و اثاثيه زندگي از جائي به جاي ديگر ممكن نبود، لذا هنگام كوچ كردن، گرانبهاترين و نفيس ترين اشياء تحت تملّك را منتقل مي كردند. رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در مقدّمه «حديث ثقلين» مي فرمايد:

من دعوت شده ام و به اين دعوت جواب گفته ام، و بنا بر بعضي از نقلها فرمود: من دعوت خواهم شد و جواب مثبت به اين دعوت خواهم داد، آن حضرت خبر از نزديك بودن رحلت و سفر آخرت مي دهد و متعاقب اين خبر، مي فرمايد: «وإنّي تاركٌ»، موقعيّت سفر آخرت اقتضاء مي كند آن حضرت عزيزترين و گرانبهاترين اشياء را با خود ببرد، ولي به مقتضاي رأفت و لطف بي شائبه اي كه به امّت دارد، و از آنجائي كه نسبت به بقاي دين حنيف و بر پائي شريعت حريص است ، گرانبهاترين اشياء كه در طول زندگي پربركتش نهايت اعتناء و توجّه به آنها را داشته است در بين امّت باقي مي گذارد، سپس توصيه فرمود تا امّت قدر آن دو را بداند و از آن دور نشود، زيرا هدايت ابدي آنان در گرو تمسّك به اين دو گوهر نفيس و گرانبهايي است كه آن بزرگوار به مقتضاي لطف خاصّش بر امّت در بين آنان باقي گذاشته است.

با توجه به اين توضيح، ضبط كلمه «ثَقَلين» انسب خواهد بود، اگر چه با قرائت ديگر نيز وافي به مقصود خواهد بود كه در ادامه مبحث و با تحقيق در الفاظ «حديث ثقلين» نكاتي را متذكر خواهيم شد.

ب: در اصطلاح :

كيفيّت دلالت الفاظي مانند «أخذ» و «تمسّك» و «اعتصام» بدينگونه است كه چون اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروي و اطاعت مطلق بدون قيد و شرط مي نمايند، قهراً مفاد حديث، امامت و خلافت خواهد بود، زيرا شكّي نيست كه بين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگي غير قابل انكاري وجود دارد.

مراجعه به سخنان شارحين «حديث ثقلين» از اعلام و مشاهير اهل سنّت، مانند: مناوي در «شرح جامع صغير» ملاّ علي قاري در «شرح شكاة»، و نيز به كتابهاي «نسيم الرّياض»، «شرح المواهب اللَّدُنيّة»، «السّراج المنير في شرح الجامع الصّغير»، «الصّواعق المحرقة»، و «جواهر العقدين» حقيقت را روشن تر به اثبات مي رساند كه مفاد «حديث ثقلين» عبارت است از تشويق و وادار نمودن و برانگيختن جميع امّت به پيروي وتبعيت از رفتار و كردار و اقوال خاندان نبوّت عليهم السّلام وحجت دانستن سيره و روش آنان در تمام مسائل دين و دنيا و آنچه كه در اداره زندگي فردي و اجتماعي انسان مؤثر مي باشد و در يك كلام آنان را مقتداي خويش در جميع امور قرار دهند، كه براي نمونه به سخن مناوي در اين باره اشاره مي كنيم:

عن عبد الله بن زيد عن أبيه أنه عليه الصلاة والسلام قال: من أحب أن ينسأ له في أجله وأن يمتنع بما خلفه الله فليخلفني في أهلي خلافة حسنة فمن لم يخلفني فيهم بتر عمره وورد علي يوم القيامة مسودا وجهه.

كسي كه دوست دارد خداوند مرگش را بتاخير اندازد و از شر آنچه برجاي گذاشته محفوظ بماند پس بايد حرمت مرا در خاندانم به بهترين و نيكوترين جايگزينيها به انجام رساند، و كسي كه به نيكوئي با آنان رفتار نكند عمرش كوتاه و در قيامت با صورتي سياه بر من وارد خواهد شد.

عبد الرؤوف المناوي، الوفاة: 1031 هـ ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج2 ص175 ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبري - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولي 0

گفتار دوم : بررسي شبهات

الف: عدم تواتر حديث ثقلين

ابن تيميه متواتر بودن حديث ثقلين را مورد ترديد قرار داده و بر آن اشكال و اعتراض نموده و مي نويسد:

والذي رواه مسلم انه بغدير خم قال إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله فذكر كتاب الله وحض عليه ثم قال وعترتي أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض وقد طعن غير واحد من الحفاظ في هذه الزيادة وقال إنها ليست من الحديث والذين اعتقدوا صحتها قالوا إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره والحديث الذي في مسلم إذا كان النبي * قد قاله فليس فيه إلا الوصية باتباع كتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصية به في حجة الوداع قبل ذلك وهو لم يأمر باتباع العترة لكن قال أذكركم الله في أهل بيتي وتذكير الأمة بهم يقتضي أن يذكروا ما تقدم الأمر به قبل ذلك من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بيانه قبل غدير خم

آنچه كه مسلم در صحيحش در باره غدير خم نقل كرده است اين جمله است كه رسول خدا فرمود: من در ميان شما دو يادگار گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا است كه در باره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نكنيد' ولي بخاري آن را نقل نكرده است.

اما ترمذي با اين اضافه نقل كرده است كه رسول خدا فرمود:

اين دو از هم جدا شدني نيستند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.

گروهي از حافظان حديث اين بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته اند: آنچه از اين حديث فهميده مي شود اين است كه همه عترت يعني بني هاشم بر ضلالت و گمراهي اجتماع نمي كنند.

گروهي از اهل سنت همين جواب را داده اند كه از جمله آنان جواب قاضي ابو يعلي و غير او است.

در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چيزي جز سفارش به پيروي از كتاب خدا ديده نمي شود كه در حجه الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولي در باره تبعيت و پيروي از عترت فرماني وجود ندارد فقط تذكر به ايفاي حقوق و دوري از ستم به آنان شده است كه قبل از اين هم بوده است.

بنا بر اين نه سخن از علي به ميان آمده است و نه امامت اهل بيت و نه غير آن .

أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، الوفاة: 728 ، منهاج السنة النبوية ، منهاج السنة النبوية ج 7 ص 318 دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محمد رشا.

بررسي ونقد

اگر چه از شخصي مانند ابن تيميه بيش از اين انتظار نداريم كه حديثي از اين قبيل را كه به اعتراف بزرگاني از محدثان اهل سنت جزو احاديث متواتر و صحيح است انكار نمايد زيرا نه تنها در منابع شيعي اسناد و طرق گوناگوني بر نقل اين حديث حاكي است بلكه منابع حديثي و از همه مهمتر اعترافات مصنفين و شارحان آثار حديثي اهل سنت قوي ترين مستند بر اثبات تواتر اين حديث است، زيرا حديث متواتر خبر جماعتي است كه سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه به حدي باشد كه امكان توافق آنها بر كذب، به طور عادي محال بوده و نيز موجب علم گردد.

با توجه به اينكه حديث شريف ثقلين را تعداد قابل توجهي از راويان در منابع فريقين روايت كرده اند، پس مي توان آن را از ديدگاه مذهب اهل بيت عليهم السلام و اهل سنت حديث متواتر ناميد، و علاوه بر آن بسياري از علماي حديثي اهل سنت نيز حديث شريف ثقلين را صحيح و معتبر ناميده اند كه به اسامي و كتابهاي برخي از آنها اشاره مي كنيم.

1- مسلم بن حجاج نيسابوري (206 ـ 261ق)

وي با نقل حديث ثقلين در كتاب صحيح خود، بر صحت و اعتبار آن صحه گذاشته است . روايت زيد بن ارقم را در همين زمينه پيش از اين ملاحظه نموديد.

حدثني زُهَيْرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جميعا عن بن عُلَيَّةَ قال زُهَيْرٌ حدثنا إسماعيل بن إبراهيم حدثني أبو حَيَّانَ حدثني يَزِيدُ بن حَيَّانَ قال انْطَلَقْتُ أنا وَحُصَيْنُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ إلي زَيْدِ بن أَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا إليه قال له حُصَيْنٌ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ * وَسَمِعْتَ حَدِيثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ لقد لَقِيتَ يا زَيْدُ خَيْرًا كَثِيرًا حَدِّثْنَا يا زَيْدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ * قال يا بن أَخِي والله لقد كَبِرَتْ سِنِّي وَقَدُمَ عَهْدِي وَنَسِيتُ بَعْضَ الذي كنت أَعِي من رسول اللَّهِ فما حَدَّثْتُكُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُكَلِّفُونِيهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا بِمَاءٍ يُدْعَي خُمًّا بين مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عليه وَوَعَظَ وَذَكَّرَ ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ ألا أَيُّهَا الناس فَإِنَّمَا أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رسول رَبِّي فَأُجِيبَ وأنا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فيه الْهُدَي وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ علي كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فيه ثُمَّ قال وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ في أَهْلِ بَيْتِي فقال له حُصَيْنٌ وَمَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ يا زَيْدُ أَلَيْسَ نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ قال نِسَاؤُهُ من أَهْلِ بَيْتِهِ وَلَكِنْ أَهْلُ بَيْتِهِ من حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ قال وَمَنْ هُمْ قال هُمْ آلُ عَلِيٍّ وَآلُ عَقِيلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ قال كُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قال نعم.

يزيد بن حيان مي گويد: همراه با حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم بعد از اين كه در كنار او نشستيم حصين گفت: اي زيد! ترا خير بسيار نصيب شده است. پيغمبر را ديده اي و حديث او را شنيده اي و همراه با آن حضرت جهاد كرده اي. شمه اي از آن چه از رسول الله (ص) شنيده اي باز گوي. زيد گفت: فرزند برادر! به خدا سوگند كه عمرم زياد و عهدم با رسول الله (ص) كهن شده و بسياري از آنچه از او شنيده بودم فراموش كرده ام. پس آن چه براي شما مي گويم بپذيريد و آن چه را نمي گويم مرا به گفتن آن مجبور نسازيد. سپس گفت: روزي پيغمبر خدا بين ما براي خواندن خطبه برخاست. ما در مكاني بين مكه و مدينه بوديم كه «خم» خوانده مي شود. حمد خدا و ثناي او را به جاي آورد و به وعظ و ذكر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانيد اي مردم كه من هم بشرم و به زودي فرستاده خداي نزد من مي آيد و دعوت او را اجابت مي كنم. من بين شما دو چيز گرانبها از خود بر جاي مي گذارم. نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. كتاب خدا را محكم در دست بگيريد و آن را رها نكنيد ـ پس درباره قرآن سفارش بسيار نمود و بدان تشويق و ترغيب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بيت من. درباره اهل بيت من همواره خداي را به ياد داشته باشيد (اين جمله را سه بار فرمود) حصين از زيد پرسيد: اهل بيت او چه كساني هستند؟ مگر زنان او اهل بيت او نيستند؟ ـ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بيت رسول الله (ص) كساني هستند كه بعد از او صدقه برايشان حرام است ـ حصين گفت: آنان چه كساني هستند؟ ـ گفت: آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. حصين گفت: آيا صدقه بر همه ايشان حرام است؟ ـ گفت: آري. مسلم به سند ديگري از زيد بن ارقم روايت كرده است كه از او پرسيدند: آيا زنان پيغمبر هم اهل بيت او هستند؟ ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتي از زمان با مرد است. بعد او را طلاق مي دهد و نزد پدر و مادر خود بر مي گردد. اهل بيت او اصل و جماعت او هستند كه صدقه بر ايشان حرام است.

مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، الوفاة: 261 ، صحيح مسلم ج 4 ص 1873 دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

2- ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي (209 ـ 297ق)

وي در كتاب الجامع الصحيح با نقل دو روايت مربوط به ثقلين ، هر دو روايت را حسن (حديثي كه از نظر اعتبار پس از حديث صحيح قرار مي گيرد) ناميده ومي نويسد:

« حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش عن عطية عن أبي سعيد والأعمش عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا قال رسول الله * إني تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتي أهل بيتي ولن يتفرقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما قال هذا حديث حسن غريب».

« رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: من چيزي بين شما بر جاي مي نهم كه اگر بدان چنگ زنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يكي از آن دو از ديگري عظيم تر است: كتاب خدا رشته اي است كه از آسمان به زمين كشيده شده است. و ديگري عترت كه اهل بيت منند. اين دو هرگز از هم جدا نمي گردند تا كنارحوض (كوثر) بر من وارد شوند. پس بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد . سپس مي گويد: اين حديثي است حسن و غريب (مشتمل بر لفظ خاص).

همچنين ترمذي در صحيح از جابر بن عبدالله انصاري روايت كرده است :

حدثنا نصر بن عبد الرحمن الكوفي حدثنا زيد بن الحسن هو الأنماطي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر بن عبد الله قال رأيت رسول الله في حجته يوم عرفة وهو علي ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول يا أيها الناس إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي...

جابر مي گويد: رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه ديدم كه بر ناقه قصواي خود سوار بود و خطبه مي خواند. شنيدم كه مي فرمود: اي مردم، همانا من چيزي را بين شما بر جاي مي گذارم كه اگر تسليم آن بوده و بدان عمل كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد. آن كتاب خدا و عترت، يعني اهل بيت من است»

محمد بن عيسي أبو عيسي الترمذي السلمي، الوفاة: 279 ، الجامع الصحيح سنن الترمذي ، ج 5 ص 662، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون

3- حافظ ابو عبد الله حاكم نيسابوري (م 405ق)

حاكم نشابوري ، حديث ثقلين را در كتاب المستدرك علي الصحيحين ذكر نموده و پس از نقل آن چنين گفته است:

«لما رجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقمن فقال: كاني قد دعيت فاجبت . اني قد تركت فيكم الثقلين احدهما اكبر من الآخر. كتاب الله تعالي و عترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم قال: ان الله

عز و جل مولاي و انا مولي كل مؤمن. ثم اخذ بيد علي فقال: من كنت مولاه فهذا وليه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه»

«چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد دستور داد زير درختها را از خار و خاشاك پاك كردند... سپس فرمود: گويا مرا فرا خوانده اند و من اجابت كرده ام. همانا من بين شما دو شي ء گرانبها بر جاي گذاشته ام كه يكي از آنها از ديگري بزرگتر است، كتاب خداي تعالي و عترت من. پس بنگريد كه بعد از من با آن دو چگونه رفتار مي كنيد، كتاب خدا و عترت من از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض (كوثر) نزد من حاضر شوند. سپس گفت: همانا خداي عز و جل مولاي من است و من مولاي همه مؤمنانم. آنگاه دست علي را گرفت و فرمود: هر كه را من مولاي اويم پس علي هم ولي و سرور اوست. خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن بدار هر كه با او دشمني كند. »

حاكم تصريح مي كند :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله.

اين حديث [ثقلين] بر اساس شرط بخاري و مسلم صحيح است وليكن آن دو اين حديث را [در كتب خود] به طور كامل نقل نكرده اند

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، الوفاة: 405 هـ ، المستدرك علي الصحيحين، ج 3 ص 118، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا

4-أحمد بن حنبل أبو عبد الله شيباني (م241):

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن نُمَيْرٍ ثنا عبد الْمَلِكِ يعني بن أبي سُلَيْمَانَ عن عَطِيَّةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ اني قد تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عز وجل حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلي الأَرْضِ وعترتي أَهْلُ بيتي الا انهما لَنْ يَفْتَرِقَا حتي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ

ابو سعيد خدري از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: من دو شيء گرانبها باقي مي گذارم كه يكي بزرگتر از ديگري است و آن كتاب خداي بلند مرتبه و ريسمان متصل به آسمان تا زمين است و ديگري عترت و خاندانم، بدانيد كه اين دو از يكديگر جدائي ناپذيرند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.

أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني، الوفاة: 241 ، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 3 ص 26 دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر .ونيز: احمد بن حسين بيهقي در سنن (2/148) و عبدالله بن عبدالرحمن دارمي در سنن (2/431) علي متقي در كنز العمال في سنن الاحوال و الافعال (1/45) احمد بن محمد طحاوي در مشكل الآثار (4/368) و ساير محدثين نيز روايت كرده اند

4-احمد بن علي نسائي (م 303 ق)

نّسائي در كتاب خصائص امير المؤمنين علي بن ابي طالب همين حديث را با اندك اضافه اي نقل كرده است:

فقلت لزيد سمعته من رسول الله * فقال ما كان في الدوحات أحد إلا رآه بعينيه وسمعه بأذنيه

«به زيد گفتم آيا تو خود اين سخن را از رسول الله (ص) شنيدي؟ گفت: زير آن درختها هيچ كس نبود مگر آن كه رسول الله صلي الله عليه وآله را با چشم ديده و سخنش را با گوش شنيده است.

أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي ، لسنن الكبري ،ج5،45، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن ،

ونيز: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي ، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ، ج1، 106 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : محمود عمر الدمياطي .

5-حافظ ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقي (م 774ق)

ابن كثير نيز در تفسيرش، ذيل آيه23 از سوره شوري، حديث شريف ثقلين را صحيح ناميده است، متن سخن وي و حديث مورد نظر چنين است:

وقد ثبت في الصحيح م 2408 أن رسول الله قال في خطبة بغدير خم: إن تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لم يفترقا حتي يردا علي الحوض...

در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله درخطبه غديرخم چنين فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز سنگين را مي گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا روزي كه در كنار حوض بر من وارد شوند.

إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء، الوفاة: 77،تفسيرالقرآن العظيم ، اسم المؤلف: ، ج 4 ص 114 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1401

6- حاكم در روايت ديگري از سلمه بن كهيل از پدرش از ابوالطفيل از وائله از زيد بن ارقم چنين حديث كرده است:

«نزل رسول الله صلي الله عليه وآله بين مكه و المدينة عند شجرات خمس دوحات عظام فكنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسول الله صلي الله عليه وآله عشية فصلي ثم قام خطيبا فحمد الله و اثني عليه و ذكر و وعظ فقال ما شاء الله ان يقول ، ثم قال: ايها الناس. اني تارك فيكم امرين لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما كتاب الله و اهل بيتي عترتي ، ثم قال : اتعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ ثلاث مرآت قالوا نعم. فقال رسول الله صلي الله عليه وآله: من كنت مولاه فعلي مولاه»

«رسول الله صلي الله عليه وآله بين مكه و مدينه نزديك پنج درخت بزرگ و پر شاخ و برگ فرود آمد. مردم زير درختها را جارو كردند. رسول الله صلي الله عليه وآله شامگاهان به آن جا رسيد و بعد از نماز براي ايراد خطبه برخاست. ابتدا حمد و ثناي الهي را به جاي آورد و سخناني در ذكر و وعظ بيان كرد و آنچه را خداي مي خواست كه او بگويد گفت. سپس فرمود: ايها الناس، من دو امر را بين شما باقي مي گذارم كه اگر از آن دو پيروي كنيد هرگز گمراه نمي شويد: كتاب خدا و عترت و اهل بيت من. (سپس گفت) آيا مي دانيد كه من بر مؤمنان از جانهاي خودشان اولي ترم؟ (سه بار) گفتند: آري. پس رسول الله صلي الله عليه وآله فرمود: هر كه را من مولي و سرورم، علي هم مولي و سرور اوست.

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، المستدرك علي الصحيحين ، ج 3 ، ص 118، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا.

7- حافظ ابو نعيم احمد بن عبد الله:

وي در كتابش از حذيفة بن اسيد غفاري از رسول الله صلي الله عليه وآله چنين نقل كرده است كه فرمود:

«ايها الناس اني فرطكم و انكم واردون علي الحوض. فاني سائلكم حين تردون علي عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما. الثقل الاكبر كتاب الله. سبب طرفه بيد الله و طرفه بايديكم. فاستمسكوا به لا تضلوا و لا تبدلوا . و عترتي اهل بيتي. فانه قد نبأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض»

اي مردم همانا من پيشگام و پيشاهنگ شمايم. و شما همه در كنار حوض نزد من خواهيد آمد. وقتي كه بر من وارد شديد از شما درباره ثقلين پرسش خواهم كرد. بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي كنيد ـ ثقل (وزنه) بزرگ كتاب خدا است. ريسماني است كه يك طرفش در دست خداست و طرف ديگرش در دستهاي شماست. پس بدان چنگ بزنيد تا گمراه نگشته و دگرگون نشويد. و عترت من كه اهل بيت منند زيرا خداي مهربان دانا مرا خبر داده است كه اين دو گوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد گردند.

حلية الأولياء ، اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430 ، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1 ، ص 355 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة.ه

ب:-شبهه دلالي حديث:

در اين بخش و پس از اشاره به نقل حديث ثقلين و توصيه و سفارش پيامبر اكرم به حلقه زدن در محور قرآن و اهل بيت، اكنون نوبت به اين مبحث مي رسد كه همانگونه كه ابن تيميّة وقبل از ايشان قاضي عبد الجبار وبعداز او عبد العزيز دهلوي گفته اند آيا حديث ثقلين دلالت بر امامت و گوش جان سپردن به سفارشها و دستورات آنان و در يك سخن پذيرش پيشوائي و امامت آنان مي كند يا خير؟ به ديگر سخن آيا از اين حديث مي توان گفتار شيعه را بر امامت و رهبري اهل بيت استفاده نمود؟

راجع: منهاج السنة : 7/317 ـ 319، والتفسير: 2/11، مجموعة الفتاوي: 13/113. والقاضي عبد الجبّار في المغني: 20/191، والدهلوي في تحفة اثنا عشريّه: 439، وفصل الخطاب للغرسي: 96

نقد وبررسي

توجه به واژه هاي بكار گرفته شده در اين حديث و آشنائي با مفاهيم آن نزديك ترين راه براي پي بردن به مقصود شارع و گوينده حديث است كه ذيلاً به آن اشاره مي گردد:

1 - الأمر بالأخذ:

در يك تعبير رسول صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است:

2 - «ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا»

صحيح الترمذي: 5/228 ح 3874، مسند أحمد: 3/59

3- الأمر بالتمسّك

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در جاي ديگر فرمودند:

«ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا»

صحيح الترمذي: 5/329 ح 3876، الدر المنثور للسيوطي ج 6 ص 7، تفسير ابن كثير ج 4 ص 123

4- الأمر بالمتابعه

رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمودند :

«لن تضلّوا إن اتبعتم واستمسكتم بهما» أو «لن تضلّوا إن اتبعتموها»

مسند أحمد: 1/118، المستدرك: 3/110 وقال صحيح علي شرط الشيخين

5 ـ الأمر بالاعتصام

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم درحديث ديگر فرمودند:

«تركت فيكم ما لن تضلّوا إن اعتصمتم، كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي»

كنز العمال: 1/187 ح 951، عن ابن أبي شيبة والخطيب في المتفق والمفترق

تعابيري مانند: أخذ و تمسك و متابعه واعتصام هر يك به تنهائي صراحت دارد بر اين كه ثقلين واجب الاطاعه است و پيروي از آن دو بر هر مكلفي واجب است. زيرا اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروي و اطاعت مطلق بدون قيد و شرط دارد، بنا بر اين مفاد حديث ، امامت و خلافت خواهد بود ، زيرا شكّي نيست كه بين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگي تامّ و غير قابل انكاري وجود دارد.

سخن ابن الملك كه در آن كلمه و واژه تمسك را تشريح كرده است خواندني است، او در توضيح و بيان مفهوم اين كلمه چنين گفته است:

«التمسك بالكتاب العمل بمافيه وهو الإئتمار بأوامر اللّه والانتهاء بنواهيه. ومعني التمسك بالعترة محبّتهم والاهتداء بهداهم وسيرتهم»

تمسك به كتاب عمل كردن به آن يعني پذيرش دستورات وترك نواهي الهي است و معناي تمسك به عترت محبت آنان و هدايت يافتن به وسيله و سيره وروش آنان است.

المرقاة في شرح المشكاة: 5/600

مُناوي در بيان و شرح «إنّي تارك فيكم» و «تمسك» گفته است:

تلويح بل تصريح بأنّهما كتوأمين خلّفهما ووصّي أمّته بحسن معاملتهما وإيثار حقّهما علي أنفسهم والاستمساك بهما ...،

اين تعبير نه اشاره بلكه تصريح دارد كه كتاب وعترت هردو مانند دو قلوهايي هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آنان را در بين امّت باقي گذاشته و به امّت توصيه فرموده است تا به نيكي با آن دو سلوك نمايند، و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم كرده و در امور دينشان به آن دو تمسّك جويند.

عبد الرؤوف المناوي ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ،ج2،ص472، دار النشر : المكتبة التجارية الكبري - مصر - 1356هـ،الطبعة :الأولي .

تفتازاني نيز پس از نقل حديث صحيح مسلم مي نويسد:

ألاتري أنّه عليه الصلاة والسلام قرنهم بكتاب اللّه تعالي في كون التمسك بهما منقذاً عن الضلالة، ولا معني للتمسك بالكتاب إلاّ الأخذ بما فيه من العلم والهداية فكذا في العترة

آيا نمي بيني رسول خدا صلي الله عليه وآله عترت وكتاب را باهم قرين قرار دا ده است كه تمسك به آن دو نجات از گمراهي است و تمسك به كتاب معنايي ندارد مگر عمل نمودن به آنچه از دانش و ارشاد و هدايت در آن است و در اخذ به عترت هم همين مفهوم اراده شده است.

سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني ،شرح المقاصد في علم الكلام ،ج 2،221 ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة :

و اما لفظ «الإعتصام» در قرآن و حديث به معناي «تمسّك» است، امام صادق عليه السلام در روايتي ذيل آيه 103 سوره آل عمران (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) فرموده است:

نَحْنُ حَبْلُ الله الذي قال الله: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) ما آن ريسمان الهي هستيم كه اعتصام و تمسك به آن را خداوند متعال فرمان داده است.

اين روايت در كتب فريقين موجود است.

ابن حجر هيثمي ،الصّواعق المحرقة: 233، چاپ دارالكتب العلميّة ـ بيروت ـ 1414 هـ.ق.

تفسير فخر رازي: ج8/173و تفسير خازن: ج1/277، دار الكتب العلميّة ـ بيروت ـ 1415 هـ.ق.

پس الفاظ و تعابيري مانند: «اخذ» «اعتصام» «تمسّك»، در حقيقت به يك مفهوم و معني باز مي گردند كه نتيجه آن «اتّباع و پيروي» است، و مفاد «حديث ثقلين» چيزي غير از اين نيست. بنا بر اين بدون هيچگونه تأمّل و اشكالي، امامت و خلافت اهل بيت عليهم السلام با اين حديث اثبات مي شود، و اين نتيجه از الفاظ «حديث ثقلين» بدست مي آيد كه : علي و اهل بيت عليهم السّلام خلفاء رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم بعد از آن حضرت مي باشند.

نكته لازم به ذكر وتوجه اين است كه علاوه بر استفاده از مفردات اين حديث، در برخي از نقلها واژه ي «خليفتين» به جاي «ثقلين» آمده است كه در كتب روائي اهل سنت موجود است، كه اين لفظ نيز صراحت در مرجعيت ديني وسياسي اهل بيت دارد.

مسند احمد: 6/232، حديث 21068 و ص244، حديث 21145، و كتاب السُّنّة تأليف ابن ابي عاصم: ص336، حديث 754، چاپ المكتب الاسلامي بيروت ـ 1415 هـ.ق، مجمع الزّوائد: 9/165، چاپ دارالكتاب العربي ـ بيروت 1402 هـ.ق.

ج: عدم وجود حديث ثقلين در بخاري

شبهه ديگري كه ابن تيميه در باره حديث ثقلين مطرح كرده است عدم نقل آن در صحيح بخاري است، وي مي نويسد:

وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري...

حديث ثقلين را فقط مسلم نقل كرده است و در صحيح بخاري از آن اثري نيست.

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

جناب ابن تيميه باطرح اين شبهه و ادعا با آبروي نداشته خودش بازي كرده و زحمت ديگران را زياد كرده است، چرا كه با مراجعه به سخن بخاري در پي ريزي و نوشتن كتابش و همچنين ديگر حديث باوران اهل سنت بي پايگي ادعا ثابت و رسوائي خنده آوري را به ارمغان مي آورد.

زيرا نقل نكردن بخاري در صورتي كه طريق صحيح براي حديث وجود داشته باشد دليل بر ضعف روايت نيست، زيرا بسياري از علماي اهل سنت گفته اند: احاديث صحيح منحصر در منقولات صحيحين نمي باشد بلكه به اعتراف خود آنان چه بسيار روايات صحيحي كه از قلم افتاده باشد ولي در ديگر آثار حديثي مكتوب و محفوظ مانده باشد.

نووي در اين باره مي نويسد:

«انّهما لم يلتزما استيعاب الصحيح بل صحّ عنهما تصريحهما بأنّهما لم يستوعبا وانّما قصدا جمع جمل من الصحيح كما يقصد المصنف في الفقه جمع جملة من مسألة»;

«بخاري و مسلم التزام نداده اند كه تمام احاديث صحيح السند را نقل كنند و خود نيز به اين مطلب تصريح كرده اند، بلكه قصد آنان اين بوده كه مقداري از احاديث صحيح السند را جمع آوري كنند; همان گونه كه نويسنده و مصنف در فقه تمام مسائل فقه را ذكر نمي كند»

أبو زكريا يحيي بن شرف بن مري النووي ، صحيح مسلم بشرح النووي ، ج 1، ص 37، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانية

ابن قيّم جوزيه در مورد حديث ابي الصهباء كه تنها مسلم نقل كرده، مي گويد: «انفراد مسلم در نقل، به صحت حديث ضرري نمي رساند.

آيا كسي مي تواند ادعا كند كه منفردات مسلم صحيح نيست؟ آيا هرگز بخاري ادعا كرده است هر حديثي را كه در كتاب خود ذكر نكرده ام، باطل و ضعيف بوده و حجّت نيست؟

محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ، زاد المعاد في هدي خير العباد ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت - 1407 - 1986 ، الطبعة : الرابعة عشر ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط

چه بسيار احاديثي كه بخاري در غير صحيح خود به آن احتجاج كرده، در حالي كه در صحيح نياورده است و چه بسيار احاديثي كه بخاري آن ها را تصحيح كرده ولي در صحيح نياورده است».

ابن الصلاح مي گويد:

«لم يستوعبا الصحيح في صحيحيهما ولا التزما ذلك، فقد روينا ذلك عن البخاري انّه قال: ما ادخلت في كتابي الجامع الاّ ما صحّ و تركت من الصحاح لحال الطول. وروينا عن مسلم انّه قال: ليس كل شيء عندي صحيح وضعته هنا، انّما وضعت هاهنا ما اجمعوا عليه. وقال البخاري: احفظ مائة الف صحيح ومائتي الف حديث غير صحيح، وجملة ما في كتابه سبعة آلاف ومائتان وخمسة وسبعون حديثاً بالأحاديث المتكررة. وقيل: انّها باسقاط المكررة أربعة آلاف حديث»;

«بخاري و مسلم تمام احاديث صحيح السند را در صحيح خود نياورده اند و اصلا چنين التزامي هم نداده اند. از بخاري روايت شده است: من تنها احاديث صحيح السند را در كتاب خود آورده ام، چه بسيار احاديث صحيح السند را كه به جهت طولاني شدن كتاب ترك نموده ام. همچنين از مسلم روايت شده است: اين چنين نيست كه تمام احاديث صحيح السند نزد خود را در اين كتاب آورده باشم، تنها رواياتي را در صحيح خود ذكر كرده ام كه مورد اجماع است... بخاري مي گويد: صدهزار حديث صحيح حفظ دارم و دويست هزار حديث غيرصحيح، در حالي كه در كتاب «الجامع الصحيح» خود بيش از 7275 حديث با احاديث مكرّر، نقل نكرده است و بنا بر نظر برخي با حذف مكرّرها چهار هزار حديث است».

عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي ، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي د، ج 1، ص 30ار النشر : مكتبة الرياض الحديثة - الرياض ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف.

د - وجود علي بن منذر درحديث شقلين

اشكالي كه دكتر سالوس بر حديث ثقلين وارد نوده است اين است «در روايت دوّم ترمذي علي بن منذر كوفي است كه او از شيعيان كوفه به حساب مي آيد...»

. أثر الإمامة في الفقه الجعفري و أصوله

نقد وبررسي شبهه

در جاي خود اشاره شده به اينكه، در صورتي كه راوي ثقه باشد تشيّع ضرري به احاديث وي وارد نمي كند.

الباني ، سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 4، ص 356ـ358.

از ترجمه علي بن منذر كوفي استفاده مي شود كه او از مشايخ ترمذي، ابن ماجه و نسائي و جماعت كثيري از بزرگان ائمه حديث; از قبيل: ابوحاتم، مطيّن، ابن منده، سجزي، ابن صاعد و ابن ابي حاتم بوده است. صاحب تهذيب در اين باره مي نويسد :

روي عنه : الترمذي ، والنسائي ، وأبن ماجة ، وأبو بكر أحمد ابن جعفر بن محمد بن أصرم البجلي ، وأحمد بن الحسين بن إسحاق الصوفي الصغير ، وأبو علي أحمد بن محمد بن مصقلة

ترمذي،ونساي ، ابن ماجه ابو بكر ...از اورواي نموده است .

المزي ، تهذيب الكمال - ج 21 ص 146.

عده زيادي از علماي اهل سنت; از قبيل: ابوحاتم رازي، نسائي، ابن حبّان، ابن نمير و ديگران او را توثيق كرده اند.

قال عبد الرحمان بن أبي حاتم سمعت منه مع أبي وهو صدوق ، ثقة

قال النسائي: شيعي محض ثقة . وذكره ابن حبان في كتاب " الثقات. وقال محمد بن عبد الله الحضرمي ... سمعت ابن نمير يقول هو ثقة صدوق

ابن حاتم مي گويد :

از اومن وپدرم شنيدم واو صادق وثقه بود .

نساي مي گويد : ابن منذر شيعي وثقه است

ابن حبان مي كويد :ازابن نمير شنيدم كه مي گفت او ثقه وراست گو است .

المزي ، تهذيب الكمال - ج 21 ص 146. الذهبي ، ميزان الاعتدال ، ج 3 ص 157.

گفتار سوم :شبهه تعارض

راه ديگري كه مخالفان رهبري اهل بيت براي بي اثر كردن حديث ثقلين انتخاب كرده اند از طريق شبهه تعارض است و لذا بعضي از علماي اهل سنت تعدادي از احاديثي كه به نظر آنها متعارض با حديث ثقلين است مطرح كرده اند كه به بررسي آنها مي پردازيم.

الف) تعارض حديث ثقلين با حديث اصحابي كالنجوم

يكي از احاديثي كه مدعي تعارض آن شده اند حديثي است كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در شان اصحاب و اقتداي به آنان در كتب حديثي اهل سنت آمده اين حديث است كه فرمود:«أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» اصحاب من مانند ستارگان آسمان هستند به هر يك از آنها اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد.

مفاد اين حديث مي گويد: اصحاب و ياران رسول خدا مظهر و نشانه ارشاد و هدايت مردم هستند، و فرد خاصي را از بين اصحاب نام نبرده است تا ترجيح و امتيازي درست شود.

واز طرفي مفاد حديث ثقلين منحصر شدن هدايت و رشد در پيروي از اهل بيت عليهم السلام است، بنا بر اين جمع بين اين دو مفاد و بر داشت ممكن نيست، زيرا در يك روايت تمام اصحاب را هاديان و نشانه هاي نجات معرفي فرموده است و در حديث ديگر «ثقلين» اهل بيت را راهنمايان و منجيان امت ناميده است.

آمدي از بزرگان اهل سنت پس از بيان مفهوم اهل بيت و سرايت دادن آن به همسران پيامبر به وجه تعارض اشاره كرده و مي گويد: دليلي نداريم كه انحصار نجات از گمراهي را در تبعيت از اهل بيت بدانيم زيرا پيامبر صلي الله عليه وآله در برابر حديث ثقلين حديث اقتدا به اصحاب را نيز فرموده است.

علي بن محمد الآمدي أبو الحسن ، الإحكام في أصول الأحكام ، دار النشر : دار الكتاب العربي- بيروت - 1404 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. سيد الجميلي

نقد اين شبهه

شرط تعارض:

متعارض بودن دو حديث در صورتي است كه هر دو از جهاتي يكسان باشند، يعني از نظر صحت سند و قوت متن در يك حد و اندازه باشند.

الباني مي گويد:

أن التعارض شرطه التساوي في قوة الثبوت، وأما نصب التعارض بين قوي وضعيف فمما لا يسوغه عاقل منصف.

شرط تعارض دو حديث مساوي بودن در استحكام رساندن محتوا است و اما ايجاد تعارض بين دو حديثي كه يكي قوي و ديگري ضعيف باشد هيچ انسان عاقل منصف نمي پذيرد..

ناصر الباني ، رسالة حول المهدي

با توجه به اين شرط سراغ سخنان انديشمندان اهل سنت مي رويم تا معلوم شود كه آيا حديث: «اصحابي كالنجوم» شرائط و قدرت تعارض با حديث ثقلين را دارد يا نه؟

ديدگاه دانشمندان اهل سنت:

در موسوعه دارقطني آمده است :

وفيه «أصحابي كالنجوم ، بأيهم اقتديتم اهتديتم »، أخرجه الدارقطني في (غرائب مالك) ، والخطيب ، في الرواة عن مالك ،... قال الدارقطني لا يثبت عن مالك ، ورواته مجهولون .

حديث «اصحابي كالنجوم...» را دار قطني در زمره غرائب مالك و خطيب در زمره راويان از مالك ذكر نموده ...وسپس گفته است: اين روايت از مالك ثابت نمي باشد و تمام راويان آن مجهولند.

موسوعة أقوال الدارقطني ، ج10 ، ص82 جمع وترتيب : السيد أبو المعاطي النوري المتوفي سنة 1401 ـ 1981 الدكتور محمد مهدي المسلمي ، أشرف منصور عبد الرحمان ، أحمد عبد الرزاق عيد أيمن إبراهيم الزاملي ، ومحمود خليل .

فتني در تذكره مي گويد :

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم " من نسخة نبيط الكذاب .

حديث «اصحابي كالنجوم...»از روايات نبيط كذّاب است .

الفتني ،تذكرة الموضوعات ، ص 98.

ابن قيم جوزيه در اين باره مي نويسد :

وَأَمَّا مَا يُرْوَي عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ { أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ } فَهَذَا الْكَلَامُ لَا يَصِحُّ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .

حديث «اصحابي كالنجوم...»كلامي است كه از رسول خدا صلي الله عليه وآله صادر نشده و صحت ندارد.

محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ابن القيم الجوزيه ،إعلام الموقعين عن رب العالمين ، ج2 ص 361 ا مصدر الكتاب .

شوكاني مي نويسد :

روي عنه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أنه قال: "أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم" فهذا لم يثبت قط، والكلام فيه معروف عند أهل هذا الشأن، بحيث لا يصح العمل بمثله في أدني حكم من أحكام الشرع .

حديث «اصحابي كالنجوم...» قطعا ثابت نيست و اشكالات آن نزد محدثان شناخته شده است كه عمل به آن در ساده ترين احكام شرع صحيح نمي باشد .

محمد بن علي بن محمد الشوكاني (المتوفي : 1250هـ) ، إرشاد الفحول إلي تحقيق الحق من علم الأصول ، ج2 ، ص 188، الناشر : دار الكتاب العربي ، الطبعة الأولي 1419هـ ، 1999م .

زيعلي در كتاب تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف مي نويسد :

هَذَا حَدِيث مَشْهُور وَأَسَانِيده كلهَا ضَعِيفَة لم يثبت مِنْهَا شَيْء .

اين حديث مشهور وتمام سند هاي آن ضعيف است و هيچ چيزي را ثابت نمي كند.

عبد الله بن عبد الرحمن السعد ، تخريج الاحاديث ج2ص230 ، ناشر:دارابن خزيمة - الرياض ، الطبعة : الأولي ، 1414هـ

ابن قدامه مقدسي مي گويد :

قول النبي صلي الله عليه وسلم :« أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »لا يصح هذا الحديث .

اين سخن رسول خدا كه فرموده است: «اصحابي كالنجوم...» حديث صحيحي نيست .

للإمام العلامةموفّق الدين عبدالله بن أحمد بن محمّدالشهير بـ:ابن قدامة المقدسي ملتقي أهل الحديث ،المنتخب من علل الخلال لعلل للخلال ج1 ص، 12.

ابن حزم در باره اين روايت مي نويسد:

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم .، وأما الحديث المذكور فباطل مكذوب .

حديث «اصحابي كالنجوم...»باطل و دروغ است .

الاحكام ، ابن حزم ، ج 5 ، ص 642 ، 643

و در جاي ديگر مي نويسد :

وأما قولهم: «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »، فحديث موضوع .

حديث «اصحابي كالنجوم...»حديثي جعلي است .

ابن حزم الأندلسي ،رسائل ابن حزم الأندلسي ، ج3 ص 96 ، المحقق : إحسان عباس الناشر : المؤسسة العربية للدراسات والنشر .

ابن حجر مي گويد :

ان اصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم أخرجه الدارقطني في غرائب مالك و قال لا يثبت عن مالك. ورواته مجهولون .

حديث «اصحابي كالنجوم...» را دار قطني در زمره غرائب مالك آورده و گفته است اين روايت از مالك ثابت نيست و راويان آن مجهولند.

لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 137 ، 138،

الباني در باره عدم صحت روايت مي نويسد:

«أصحابي كالنجوم فبأيهم اقتديتم اهتديتم» لا يصح : واه جدا وموضوع .

حديث «اصحابي كالنجوم...»صحيح نبوده و حديثي پوچ و جعلي است .

صفة صلاة النبي صلي الله عليه وسلم ج1 ص49 ، المؤلف : محمد ناصر الدين الألباني ، الناشر : مكتبة المعارف للنشر والتوزيع ، الرياض

ابن تيميه در باره صحت روايت مزبور مي نويسد:

«أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»ضعيف باطل .

حديث «اصحابي كالنجوم...»حديثي ضعيف و باطل است .

أحمد الحراني الحنبلي، صفة الفتوي ، ج1 ص55 . الإمام أحمد بن حمدان الحراني الحنبلي، صفة الفتوي والمفتي والمستفتي ، الناشر : المكتب الإسلامي - بيروت الطبعة : الرابعة - 1404 تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني

همچنين در مجموعه اي از فتاواي علماي الازهر حديث فوق ردّ شده است كه بعضي از آنا به شرح ذيل است:

قول النبي صلي الله عليه وسلم : «أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم »

وهو أيضا ضعيف وقيل موضوع،رواه الدارمي وغيره،وأسانيده ضعيفة .

حديث «اصحابي كالنجوم...»ضعيف است و گفته شده است جعلي است و دارمي و غير او آن را روايت نموده اند و سلسله سند آن ضعيف است .

فتاوي الأزهر ج8 ص209 المصدر : موقع وزارة الأوقاف المصرية http://www.islamic،council.com

السؤال : هل من الحديث ما يقال : أصحابي كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم ؟

آيا آنچه كه در شان اصحاب از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود: ياران من همانند ستارگان آسمانند، به هر يك كه اقتدا نموديد هدايت مي شويد، صحيح است؟

الجواب : هذا حديث ضعيف وقيل موضوع .

جواب : حديث «اصحابي كالنجوم...»حديث ضعيفي است.وگفته شده است :جعلي است.

فتاوي الأزهر - ج8 ص209 المصدر : موقع وزارة الأوقاف المصرية http://www.islamic،council.com

محمَّد بن إبراهيم بن عَبداللطِيف آل الشيخ مفتي مكة مكرمه ورئيس قضات وشؤون اسلامي مي نويسد:

أصحابي كالنجوم المعروف عند أَهل الحديث حقاً أَنه لا يثبت سنده ولا يصلح للاحتجاج فلا تقوم به حجة.

حديث «اصحابي كالنجوم...» كه مشهور و معروف شده است، حق نزد اهل حديث اين است كه اين حديث سند آن قابل اثبات نيست وصلاحيت براي احتجاج را نداشته و شايستگي اثبات حكمي را ندارد.

فتاوي و رسائل الشيخ محمد بن إبراهيم آل الشيخ ج2 ص7 .

با توجه به كثرت سخنان حديث شناسان از اهل سنت، مدعيان تضاد حديث ثقلين با روايت مجعول و دروغ «اصحابي كالنجوم» پاسخ خويش را گرفته و اميد واريم براي هميشه دست از منفي بافي و دروغ پردازي بر دارند تا افراد عادي از امت اسلامي راه درست و صحيح را انتخاب كنند.

ب) - تعارض حديث ثقلين با حديث اقتدوا

عبد العزيز دهلوي در كتابش بنام «التحفة الاثنا عشرية» در مقام رد حديث ثقلين آن را معارض با حديثي كه در كتب اهل سنت بصورت « اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر» نقل شده است مي داند .

سنن الترمذي: ج 5ص 272. و ابن حبان: ج 15ص 328.

بررسي سندي روايت

1- اهل سنت به اين دليل كه چون بخاري و مسلم اين روايت را در صحيح خودشان نياورده اند آن را بي اساس دانسته و با همين ملاك رواياتي را كه در فضائل اميرالمومنين عليه السلام وسايراهل بيت عليهم السلام نقل شده است رد نموده و بي اعتبار تلقي كرده اند، از جمله ابن تيميه در باره مشروعيت خلافت ابو بكر مي گويد : چون در دو كتاب صحيح بخاري و مسلم، نصوص فراوان و از طرفي اجماع بر خلافت ابوبكر داريم ولي در باره علي چيزي وجود دندارد پس خلافت ابوبكر ثابت مي شود.

لأن النص والإجماع المثبتين لخلافة أبي بكر ليس في خلافة علي مثلها فإنه ليس في الصحيحين ما يدل علي خلافته وإنما روي ذلك أهل السنن

منهاج السنة ، ج4 ، ص388 .

و يا در جاي ديگر دليل عدم صحت روايت صادره از رسول خدا كه «امت من هفتاد و سه يا هفتاد و دو فرقه مي شوند» را عدم وجود آن در صحيحين دانسته و مي گويد:

أن حديث الثنتين والسبعين فرقة ليس في الصحيحين

منهاج السنة ، ج5 ، ص249 .

2- اين روايت با سند هاي مختلف توسط جمعي از صحابه مثل حذيفه بن يمان - عبدالله بن مسعود - ابودردا - انس بن مالك - عبدالله بن عمر- عبدالله بن ابي الهذيل نقل شده ؛ ولي معتبر ترين آنها روايت حذيفه و ابن مسعود مي باشد كه تحقيق در سند، ضعف ادعاها روشن مي گردد.

طريق اول حديث حذيفة:

رواياتي كه از طريق حذيفه بن يمان نقل شده ، در سلسله سند آن «عبدالملك بن عمير» واقع شده است كه در كتب رجالي اهل سنت با تعبيراتي همچون: «رجل مدلس» «ضعيف جدا»، «كثير الغلط»، «مضطرب الحديث جدا»، «مخلّط»، «ليس بحافظ» از او ياد شده است.

به عنوان مثال : مزي در تهذيب الكمال و ابن حجر در تهذيب التهذيب در باره او آورده اند :

وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته .

احمد بن حنبل مي گويد:

احاديث عبدالملك بن عمير، بسيار مضطرب ودگرگون است و روايات او در كتب روايي نيز اندك مي باشد.

تهذيب الكمال - المزي - ج 18 - ص 373و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 6 - ص 365 )

ذهبي در سير اعلام النبلاء در باره او آورده است:

وروي إسحاق الكوسج ، عن يحيي بن معين قال : مخلّط . وقال علي بن الحسن الهسنجاني : سمعت أحمد بن حنبل يقول : عبد الملك بن عمير مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته ، ما أري له خمس مئة حديث ، وقد غلط في كثير منها . وذكر إسحاق الكوسج عن أحمد ، أنه ضعفه.

اسحاق كوسج از يحيي بن معين نقل كرده است كه مي گفت: عبد الملك بن عمير مخلّط است يعني احاديث صحيح را با ضعيف به هم مي آميخته است، و احمد بن حنبل گفته است: وي احاديثش با اينكه اندك است ولي مضطرب و ضعيف است.

سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 5 ص 440

هم چنين ذهبي از ابوحاتم نقل كرده:

عبد الملك بن عمير لم يوصف بالحفظ

...عبد الملك بن عمير جزو حافظين به شمار نمي آيد .

سير اعلام النبلاء - ذهبي - ج 5 ص 440

خوارزمي از علماي اهل سنت در باره عبد الملك بن عمير چنين آورده است :«او همان كسي است كه عبدالله بن يقطر و يا قيس بن مسهر صيداوي را كه سفير و نماينده حسين بن علي عليهما السلام به سوي مردم كوفه بود، شهيد كرد و به دستور ابن زياد او را از بالاي دارالاماره به زير انداخت و در حالي كه هنوز جان ورمق در كالبد او بود سر از تن او جدا نمود وچون او را نكوهش نمودند گفت : خواستم او را راحت سازم.»

مقتل الحسين عليه السلام - خوارزمي ص185

از سوي ديگر همين عبد الملك بن عمير حديث را مستقيماً از ربعي بن حراش نشنيده و ربعي بن حراش نيز مستقيما از حذيفه بن يمان نشنيده است . مناوي در اين رابطه مي گويد:

عبد الملك لم يسمعه عن ربعي و ربعي لم يسمع من حذيفه...

عبد الملك اين حديث را از ربعي و ربعي از حذيفه نشنيده است...

( فيض القدير- ج2 ص56- الانساب حنظلي- ج4-ص251 )

طريق دوم حديث حذيفة:

در روايت ديگري كه از طريق حذيفه بن يمان وارد شده است اشخاص زير آمده اند:

1سالم بن علاء مرادي» كه ذهبي در باره وي مي نويسد:

ضعفه ابن معين ، والنسائي

ابن معين و نسائي او را تضعيف كرده اند.

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج2 ص112

ابن حجر در باره او مي نويسد :

قال الدوري عن ابن معين ضعيف الحديث

دوري از ابن معين نقل كرده است كه او ضعيف الحديث است.

تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 3 ص 381 .

2- « عمر بن هرم » كه ذهبي در ميزان الاعتدال در باره او آورده است:

عمرو بن هرم ضعفه يحيي القطان .

عمرو بن هرم را يحيي بن قطان تضعيف نموده است.

( ميزان الاعتدال - ج3 ص 291 )

3-« وكيع بن جراح » كه او را « مقدوح» (مورد قدح و خدشه) دانسته اند .

...قال عبدالله بن احمد حنبل عن ابيه : ...سمعت ابي يقول : ابن مهدي اكثر تصحيفا من وكيع ، و وكيع اكثر خطا من ابن مهدي ، و وكيع قليل التصحيف ...و سمعت ابي يقول : اخطا وكيع في خمس مائه حديث.

وكيع از ابن مهدي پر غلط تر و رواياتش كم است...وكيع در پانصدحديث اشتباه كرده است.

تهذيب الكمال - ج30 ص471 به نقل از العلل: ج1 ص14 و ص 127

4- همچنين در سند غلام « ربعي بن حراش » وجود دارد كه ابن حزم تصريح به مجهول بودن او نموده است.

قال ابن حزم: و قد سمي بعضهم المولي فقال : هلال مولي ربعي و هو مجهول لا يعرف من هو اصلا

هلال غلام ربعي مجهول است و كسي او را اصلا نمي شناسد .

الاحكام في اصول الاحكام- ج2ص243

بررسي طريق ابن مسعود:

اما روايتي كه از طريق « ابن مسعود » نقل شده ، نكات ذيل در آن قابل توجه است :

الف : ترمذي تصريح نموده و گفته است:

هذا حديث غريب من هذا الوجه من حديث ابن مسعود لا نعرفه الا من حديث يحيي بن سلمه بن كهيل و يحيي بن سلمه يضعف في الحديث .

اين حديث (حديث اقتدوا) حديث غريبي است كه فقط از طريق يحيي بن سلمه نقل شده است و او در نقل حديث ضعيف است.

صحيح ترمذي - ج5 ص672

ب : در همين سلسله سند « يحيي بن سلمه بن كهيل » قرار دارد.

ابن حجر در لسان الميزان مي گويد:

ضعفه يحيي بن معين

يحيي بن معين او را تضعيف نموده است.

لسان الميزان - ابن حجر - ج 7 - ص 431

ابن حجر در لسان الميزان آورده است :

يحيي بن سلمة بن كهيل بالتصغير الحضرمي أبو جعفر الكوفي متروك

او شخصي متروك است احاديث او بايد ترك شود و نقل نشود و يا مورد عمل قرار نگيرد.

تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 2 - ص 304

ذهبي در ميزان الاعتدال گفته است :

يحيي بن سلمة بن كهيل . عن أبيه . قال أبو حاتم وغيره : منكر الحديث . وقال النسائي : متروك . وقال عباس ، عن يحيي : ليس بشئ ، لا يكتب حديثه .

يحيي بن سلمه بن كهيل را ابو حاتم و ديگران منكرالحديث دانسته اند و نسائي گفته است: حديثش متروك است . و عباس از يحيي نقل كرده است: قابل اعتناء نيست و حديثش ارزش نوشتن ندارد .

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 4 - ص 381

ج : و نيز در همين سلسله سند « اسماعيل بن يحيي بن سلمه» واقع شده است كه مزي در تهذيب الكمال او را متروك الحديث ناميده است.

تهذيب الكمال - المزي - ج 3 - ص 212 - 213

ذهبي در ميزان الاعتدال آورده است :

قال الدارقطني : متروك .

ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 1 - ص 254

علاء الدين مغلطاي در اكمال تهذيب الكمال آورده است :

إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الكوفي . قال أبو حاتم بن حبان : لا تحل الرواية عنه وقال أبو الفتح الأزدي ، فيما ذكره ابن الجوزي : متروك الحديث. إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الحضرمي الكوفي متروك.

...ابو حاتم بن حبان گفته است : نقل روابت از او جايز نيست... ابن جوزي او را متروك الحديث دانسته است.

إكمال تهذيب الكمال في أسماء الرجال - علاء الدين مغلطاي - ج 2 - ص 08

و نيز ابن حجر در تهذيب التهذيب و تقريب التهذيب آورده است :

إسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل الحضرمي الكوفي . قال الدارقطني متروك . ونقل ابن الجوزي عن الأزدي أنه قال متروك.

... دار قطني و ازدي گفته اند: اومتروك الحديث است .

تقريب التهذيب - ابن حجر - ج 1 - ص 100 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 1 - ص 293

د : و نيز در همين سلسله سند « ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي » آمده است كه در باره او گفته اند :

1-« لين ، متروك ، ضعيف ، مدلس ، قال الذهبي : لينه ابو زرعه و تركه ابوحاتم.»

او شخصي بي مبالات، متروك ، ضعيف و حيله گر در نقل حديث است، ذهبي در باره او گفته است : ابو زرعه او را بي مبالات دانسته و ابوحاتم احاديث او را طرد كرده است.

ميزان الاعتدال - ج1 - ص 20 -المغني - ج 1 - ص 10

2-« و قال العقيلي عن مطين :كان ابن نمير لا يرضاه و يضعفه و قال : روي احاديث مناكير. قال العقيلي : و لم يكن ابراهيم هذا بقيم الحديث. »

عقيلي از مطين نقل مي كند كه:ابن نمير از روايات او راضي نبود و او را تضعيف مي كرد و مي گفت: او احاديث نا شناخته نقل مي كرد. عقيلي مي گويد: حديث ابراهيم ارزشي نداشت.

تهذيب التهذيب - ج1 - ص 106

بررسي طريق انس بن مالك :

اما حديث از طريق «انس»

در همه سندهاي آن افرادي چون : عمرو بن هرم، عمر بن نافع ، حماد بن دليل وجود دارند:« عمرو ين هرم» كه قبلا وضعيت وي مشخص گرديد.

در باره « عمر بن نافع» آمده است :

«حديثه ليس بشيء» ، «لا يحتج بحديثه»

«حديث او قابل اعتنا نيست»، « به حديث او احتجاج نمي شود»

الكامل - ج5- ص 1703- تهذيب التهذيب - ج1 - ص 499

در باره « حماد بن دليل » گفته اند :

« من الضعفاء»، « ضعفه ابو الفتح الازدي و غيره» ، «و ابن الجوزي في الضعفاء»

المغني في الضعفاء - ج1 - ص 189 - ميزان الاعتدال - ج1- ص 590 - هامش تهذيب الكمال - ج7 -ص236

بررسي طريق عبد الله عمر:

در تمام سندهايي كه در كتب اهل سنت از طريق« عبدالله بن عمر »نقل كرده اند پس از آن با تعبيرات مختلف روايت او را از درجه اعتبار ساقط كرده اند، نظير اين موارد:

حديث اقتدوا باللذين من بعدي . وهذا غلط ، وأحمد لا يعتمد عليه .

حديث اقتدوا باللذين من بعدي أبي بكر وعمر ، وهذا غلط واحمد لا يعتمد عليه .

حديث اقتدوا اشتباهي است كه احمد بن حنبل به آن اعتماد نمي كرد.

ميزان الاعتدال - ذهبي - ج1 - ص 105 - لسان الميزان - ابن حجر - ج 1 - ص 188

ان حديث عبدالله بن عمر هذا باطل بجميع طرقه...

اين حديث عبد الله بن عمر از همه طرقش باطل است...

لسان الميزان -ج 5 - ص 237

با توجه به نقل اقوال متعدد در باره راويان اين حديث، آيا باز هم عقل و منطق صحيح اجازه مي دهد كه روايتي از اين دست را با حديثي صحيح السند و محكم، مانند حديث ثقلين معارض بدانيم؟

شبهه

آمدي دهلوي در اصول الاحكام اين شبهه را مطرح مي كند كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرموده است:« خذوا شطر دينكم عن الحميراء» نصف دين خود را از عايشه بگيريد. پس ضرورتي ندارد كه ما دين خود را فقط از اهل بيت بگيريم زيرا رسول خدا صلي الله عليه وآله در كنار حديث ثقلين امر به تبعيت و گرفتن احكام دين از عايشه نيز كرده است و ما دين خود را از عايشه گرفته ايم و به سخن پيامبر صلي الله عليه وآله عمل كرده ايم.

علي بن محمد الآمدي أبو الحسن الوفاة: 631 ، الإحكام في أصول الأحكام ، ج1،ص248، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1404 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. سيد الجميلي

نقد وبررسي

آمدي اين حديث را در برابر و معارض با حديث ثقلين مطرح كرده است در حاليكه بسياري از علماي اهل سنت به جعلي و كذب بودن حديث اشاره كرده اند تا جائي كه الباني راجع به آن مي گويد: اين حديث موضوع و جعلي و كذب بر رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

قال القاري في الموضوعات الصغري : لا يعرف له أصل . قال ابن القيم الجوزية في المنار المنيف ص 60 وكل حديث فيه " يا حميراء " أو ذكر حميراء فهو كذب مختلق .

قاري در موضوعات صغري گفته است: اين حديث اصل و اساسي ندارد، ابن جوزيه گفته است: هر حديثي كه در آن تعبيري مانند: يا حميراء و يا نامي از حميراء باشد دروغ و ساختگي است.

ابن كثير مي گويد:

خذوا شطر دينكم عن هذه الحميراء فإنه ليس له أصل ولا هو مثبت في شئ من أصول الاسلام ، وسألت عنه شيخنا أبا الحجاج المزي فقال : لا أصل له .

اين حديث كه در آن گفته شده است: نصف دين خود را از حميرا بگيريد اصل و اساسي ندارد و در كتب معتبر ديده نشده است، از استادمان مزي پرسيدم گفت: اصلي ندارد.

ابن كثير ، البداية والنهاية ، ج 8 ص 100

همچنين ابن حجر عسقلاني مي نويسد

لاأعرف له إسنادا ، ولا رأيته في شئ من كتب

سندي در باره آن نديدم و در هيچ كتابي آن را نيافتم.

صائب عبد الحميد ، منهج في الإنتماء المذهبي ص 214

با ملاحظه آنچه نقل شد، آيا اين حديث قابليت تعارض با حديث صحيح متواتر ثقلين را دارد؟.

گفتار چهارم :اهل بيت عليهم السلام درحديث ثقلين

ابن تيميه اشكال مي كند كه مراد از اهل بيت تمام بني هاشم است ومنظور اين است كه بني هاشم اتفاق بر كذب نمي كنند، اين مطلب را اهل سنت نيز قبول دارند.

ابن تيميه مي نويسد :

إنما يدل علي أن مجموع العترة الذين هم بنو هاشم لا يتفقون علي ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضي أبي يعلي وغيره

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

نقد وبررسي

در پاسخ اين شبهه بايد گفت كه فهميدن اين نكته چندان مشكل نيست و هر كس در محتواي حديث شريف «ثقلين» اندكي تأمل و تفكر نمايد، منظور از اهل بيت در آن را به خوبي به دست خواهد آورد، كه منظور از اهل بيت در اين حديث شريف كه به عنوان ثقل اصغر (امانت سنگين كوچك تر) معرفي شده است، بايد كساني باشند كه لياقت و شرايط رهبري همه جانبه امت اسلامي را داشته و در عين حال از هر گونه لغزش و گناه و انحراف دور باشند. ثقل اكبر (امانت سنگينن بزرگ تر) يعني قرآن كريم نيز داراي چنين ويژگي است و ضامن رستگاري و سعادت امت اسلامي است. اما افراد غير معصوم توان و لياقت ايفاي چنين نقش الهي و بزرگي را ندارند.

بدون شك منظور از اهل بيت در حديث شريف «ثقلين» كساني هستند كه خداوند متعال در آيه33 از سوره احزاب، از تطهير آنها از هر گونه پليدي و گناه خبر داده است، و منظور از آنها كساني است كه خداوند متعال در آيه 59 از سوره نساء به صاحبان واقعي امر بودن آنها اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تأكيد ورزيده است.

در قرآن مي بينيم كه لفظ اهل براي بعضي خاص از خاندان انبيا استعمال شده است و مقصود تمامي نزديكان ايشان نيست . زيرا در قرآن حتي پسر نوح نبي عليه السلام هم از اهل ايشان استثنا شده است . تا چه رسد به همسر. ( مانند همسر نوح ولوط)

قَالَ يَا نُوحُ إنَّهُ لَيسَ مِن أهلِكَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِحٍ ،سوره هود / 46

خداوند فرمود اي نوح او از خاندان تو نيست او (صاحب) عمل ناشايست است.

پس براي فهميدن معناي اهل بيت هر رسولي بايد به منبع وحي تمسك جست تا معناي اهل بيت روشن شود.

بنا بر اين در مورد اهل بيت رسول خدا بهتر است به روايات نبوي مورد اتفاق شيعه وسني مراجعه كنيم تا حقيقت امر روشن شود.

در مورد شان نزول اين آيه سوره احزاب ، اهل تسنن روايت حديث كساء را نقل مي كنند:

عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ، قَالَتْ: قَالَتْ عَائِشَةُ: خَرَجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).

صحيح مسلم: 130/7 ح 6414

عائشه گفت كه رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود، حسن بن علي آمد، او را در زير عبا گرفت، حسين آمد او را نيز وارد كرد، علي آمد او را نيز وارد كرد، سپس فرمود: خداوند مي خواهد از شما اهل بيت پليدي ها را دور كند و شما را پاك نمايد .

ودعا رسول الله صلي الله عليه وسلم الحسن والحسين وعليا وفاطمة فمد عليهم ثوبا فقال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا

سنن النسائي الكبري ج5/ص113

رسول خدا، حسن، حسين، علي وفاطمه را خواست پس پارچه اي بر روي ايشان كشيد و گفت: خداوندا ايشان اهل بيت من هستند، پس بدي را از ايشان دور گردان وايشان را پاك نما.

حدثنا محمود بن غيلان حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثنا سفيان عن زبيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن النبي صلي الله عليه وسلم جلل علي الحسن والحسين وعلي وفاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي وخاصتي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا فقالت أم سلمة وأنا معهم يا رسول الله قال إنك إلي خير. قال هذا حديث حسن وهو أحسن شيء روي في هذا وفي الباب عن عمر بن أبي سلمة وأنس بن مالك وأبي الحمراء ومعقل بن يسار وعائشة

سنن الترمذي ج5/ص699

ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مي گويد: رسول خدا بر روي حسن ، حسين ، علي وفاطمه عبايي كشيد، آنگاه عرض كرد: حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديكان من هستند. از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاك گردان . ام سلمه مي گويد : از رسول خدا پرسيدم: آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمود: تو بر خوبي هستي (از اهل بيت نيستي اما از نيكاني) .

ترمذي گفته است: اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است ...

همچنين اين روايت را حاكم نيشابوري نقل كرده وگفته است:

هذا حديث صحيح علي شرط البخاري ولم يخرجاه.

المستدرك: 416/2، 146/3.

اين روايت طبق نظر بخاري ومسلم صحيح است ولي آن را ذكر نكرده اند.

همچنين بعد از ذكر روايتي با همين مضمون مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

المستدرك: 416/2.

اين روايت طبق نظر مسلم صحيح است ولي آن را نقل نكرده است.

طبراني در ج3/ ص52 از حديث 2662 تا 2673 ده روايت مي آورد كه در آنها تصريح به همين مضمون شده است كه اهل بيت رسول خدا تنها علي فاطمه حسن وحسين هستند و حتي ام سلمه از همسران رسول خدا در آن مجموعه نيست .

احمد بن حنبل و طبراني در ضمن اين روايت نقل كرده اند كه ام سلمه گفت :

فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه من يدي وقال: إنّك علي خير.

مسند أحمد ج 6 ص 323، المعجم الكبير للطبراني ج 3 ص 53

پس من عبا را بالا بردم تا همراه ايشان داخل شوم، رسول خدا عبا را از دست من كشيد و فرمود: تو بر خير هستي

ابن تيميه در اين باره مي نوسيد :

والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه علي علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا.

حسن و حسين از مهمترين و بزرگترين اعضاي خاندان پيامبرند، همانگونه كه در خبر صحيح آمده است كه رسول خدا عبا را روي بدن علي و فاطمه و حسن و حسين كشيد، سپس عرضه داشت: خداوندا اينان خاندان من مي باشند، پليدي را از آنان دور و پاكشان فرما.

منهاج السنة النبوية ج4/ص561

محصور نمودن افرادي خاص و با نام و نشان قطعا افراد ديگري مانند همسران پيغمر را از دايره و محدوده اهل بيت خارج مي كند.

در بعضي از روايات صحيحه اهل تسنن نيز به اين حقيقت اشاره و اعتراف شده و بعضي از بزرگان صحابه صريحا همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را جزو اهل بيت ندانسته اند:

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ دَخَلْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ

فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنْ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَي الْهُدَي وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَي ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قَالَ لَا وَايْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنْ الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَي أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ

به زيد بن ارقم گفته شد: تو بهره هاي فراواني برده اي، همنشين رسول خدا بوده و پشت سرش نماز خوانده اي و...گفت: رسول خدا فرمود: من دو يادگار ارزنده باقي مي گذارم، كتاب خدا كه ريسمان او است، هر كس آن را پيروي نمايد هدايت يابد، و هر كس آن را ترك گويد گمراه شود، پرسيديم: آيا همسران رسول خدا از اهل بيت او محسوب مي شوند؟ گفت: نه، زيرا زن مدت زماني نزد مرد مي ماند سپس او را طلاق مي دهد و او نزد پدر و خويشانش باز مي گردد، اهل بيت رسول خدا افرادي هستند كه بعد از او صدقه بر آنان حرام شده است.

صحيح مسلم ج4/ص1874 كتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علي بن أبي طالب

نكته پاياني درحديث ثقلين

ابن تيميه اشكال ديگري بر حديث ثقلين دارد وآن اشكال اين است كه به اين حديث مطلب ديگري اضافه شده است.

...وقد رواه الترمذي وزاد فيه وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض...

إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس متوفاي728هـ منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولي ، 1406

نقد وبررسي شبهه

جمله اي كه ترمذي در صحيحش آورده مطلبي نيست كه او آن را اضافه كرده باشد بلكه اين فقره را بقيه محدثين اهل سنت نيز آورده اند كه ذيلاًَبه آن اشاره مي شود:

1- احمد بن حنبل

عن أبي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم :« إني تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الأرض وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض »

أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، فضائل الصحابة ، ج 2 ص 779، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس.

2 - ابن سعد درطبقات

...لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما...

محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، الطبقات الكبري ، ج 2 ص 194 ، دار النشر : دار صادر - بيروت .

3 - بلاذري در انساب الا شراف

عن زيد بن أرقم ...قال صلي الله عليه وآله ه: أنا تارك فيكم ما إن تمسكتم به لم تضلوا، كتاب الله وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض. ثم أخذ بيد علي فقال: من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.

أحمد بن يحيي بن جابر البلاذري (المتوفي : 279هـ) الوفاة: 279 ، أنساب الأشراف،، ج 1 ص 281 ، دار النشر :

4 - عقيلي

...وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض... وقران لا يتابع عليه ، هذا يروي بأصلح من هذا الإسناد

أبو جعفر محمد بن عمر بن موسي العقيلي الوفاة: 322 ، الضعفاء الكبير ، ج 4 ص 362 ، دار النشر : دار المكتبة العلمية - بيروت - 1404هـ - 1984م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد المعطي أمين قلعجي

ابن كثيرمي نويسد : شيخ ما ابو زهره مي گويد: ...وهذا حديث صحيح...،

أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفي : 774هـ) الوفاة: ، السيرة النبوية لابن كثير ، ج 4 ص 416، دار النشر

5 - ابن حجر هيثمي

ابن حجر بعد از نقل« لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» در باره سند حديث مي نويسد: مشكلي ندارد.

لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا بم تخلفوني فيهما وسنده لا بأس به

أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ ، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 2 ص 438 ج 2 ص 438، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط.

نتيجه گري و جمع بندي نهائي

ا ساس هدايت اسلام تعليماتي است كه دين اسلام براي انسان آورده است تا صراط مستقيم را به او شناسانده و او را به پيمودن آن موفق سازد. اين تعليمات در دو ركن پيوسته به هم گرد آمده است، قرآن و حديث. دو ركني كه طلب هدايت از هر يك بدون رجوع به ديگري امكان پذير نيست، تصور اين كه با قرآن كريم بدون مراجعه به عترت و تعليمات و آموزشها و همچنين سيره و سنن آنان مي توان به «هدايت فعليه» رسيد، درست نيست و برخلاف خود قرآن كريم و وصيت هاي مكرر و مؤكد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله مي باشد، همانگونه كه تعليمات عترت نيز بدون عرضه بر قرآن كريم درست نيست و برخلاف تعليمات خود عترت است، اين موضوع بسيار مهم، در حديث نبوي مسلّم الصدور؛ يعني «حديث ثقلين» به روشني تبيين شده است «اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي - احدهما اعظم من الاخر كتاب الله حبلٌ ممدود من السماء الي الارض، و عترتي اهل بيتي، و لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما» من در بين شما دو شيء گرانقدر را مي گذارم كه تا وقتي به آن دو تمسك جوييد، گمراه نمي شويد يكي از آن دو از ديگري بزرگتر است : كتاب خدا كه طناب كشيده شده از آسمان به زمين است و عترت و خاندان من، اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد كه در نبود من چگونه با آنان رفتار مي كنيد.

حديث ثقلين از پرآوازه ترين و از گنجينه هاي با ارزش حديثي مسلمانان است و بزرگان مذاهب اسلامي در كتاب هايشان، اعم از صحاح و سنن و مسانيد و تفسير و سيره و تاريخ و لغت و غير آن، از اين حديث ياد كرده اند. شيعيان اين حديث صحيح و متواتر را يكي از دلائل امامت و وصايت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي دانند و آن را به هشتاد و دو طريق، با عباراتي متفاوت از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت كرده اند. اهل سنت نيز اين حديث را بهتر دانسته و آن را از ده ها طريق و از بيست و اندي صحابه پيامبر صلي الله عليه وآله روايت كرده اند، و شبهه واشكالي كه نسبت به دلالت وسند وتغييرات در اين حديث از ناحيه ي برخي مانند ابن تيميه وديگران مطرح شده است را مورد نقد وبررسي قرار گرفته ومطابق اسناد ومدارك معتبر اهل سنت پاسخ آن داده شده و به جرات مي توانيم بگوئيم كه هيج يك از اين شبهه ها واشكالات نسبت به اين حديث وارد نبوده و نخواهد بود.



Share
1 | mohammad | United States - New York | ١٢:٠٠ - ٢٧ اسفند ١٣٨٧ |
اينكه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) مي گويد يكي از ديگري سنگين تر است ، كدام از ديگري سنگين تر است ؟ و به چه دليل؟ متشكر از اينكه عقايد ناب را براي ما باز و روشن مي كنيد .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
با عرض پوزش از تاخير پيش آمده در پاسخگويي
طبق روايات شيعه و سني كتاب خداوند ثقل اكبر و اهل بيت آن حضرت ثقل اصغر هستند ؛‌ اما علت اكبر بودن قرآن و اصغر بودن اهل بيت در روايات نيامده است و طبق نظر علما ، علت اين امر آن است كه قداست اهل بيت عصمت و طهارت ، در عمل به قرآن كريم است ، كه دستوراتي كه خداوند متعال براي تعالي و رشد انسان ، تعيين نموده و انسان را به اتباع از ان فراخوانده است ؛ به همين سبب است كه در مدح رسول خدا (ص)‌در تشهد مي گوييم «أشهد أن محمدا عبده» و بندگي حضرت را در مقابل فرامين خداوند ، بزرگترين مدح آن حضرت مي دانيم .
اهل بيت عصمت عليهم السلام نيز تمامي تلاش خويش را براي حاكم شدن دستورات قرآن در جامعه و در نفس خويش به كار برده اند و ظاهرا به همين سبب است كه قران ثقل اكبر بوده و اهل بيت عليهم السلام ثقل اصغر به شمار مي آيند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | ايمان | Iran - Tehran | ١٢:٠٧ - ٢٥ مرداد ١٣٨٩ |
اتفاقا شما بر ضد حديث عمل مي کنيد و به اهل بيت در درجه اول مادران مومنان توهين مي کنيد در ضمن منظور حديث در اينجا يعني نگهداري از قران وال بيت نه صرفا پيروي
3 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Japan - Chiyoda | ١٧:٤٩ - ٢٥ مرداد ١٣٨٩ |
جناب بي ايمان

سلام عليکم
4 | ايمان | Iran - Tehran | ٠١:٥٢ - ٢٧ مرداد ١٣٨٩ |
جناب مومن مگر ايات نوراني نور چشمتان را کور کرده که ايشه را پاک گردانيد اصلا اقا من ايشه را به خاطر همخوابي و گرفتن بوي رسول الله صل الله عليه وال وسلم دوست دارم دوستي به خاطر خدا وايشان را طبق نص صريح قران ام امومنين ويدانم يعني مادر تو
5 | ايمان | Iran - Tehran | ٠٢:٠١ - ٢٧ مرداد ١٣٨٩ |
momen abdullah و سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي خدايا اين دوتا بنده هاي در بند تعصب را هدايت فرما
6 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Japan - Chiyoda | ١١:٤٩ - ٢٨ مرداد ١٣٨٩ |
جناب بي ايمان
اگر براي حرفهايت دليلي داري عنوان کن
و اگر نداري بهتره ساکت باشي و گرنه جوابي دندان شکن به تو خواهم داد که هيچ دندانپزشکي نتواند آنها را مداوا کند
يا حق
7 | ايمان | Iran - Tehran | ١٨:٣٦ - ٠٨ شهریور ١٣٨٩ |
شما ارزش بحث نداري چون در ظلمت زندگي مي كنيد در ضمن براي اين قياس جاهلانهتان متاسفم
8 | momen abdullah | Malaysia - Cyberjaya | ٠٤:٥٩ - ٠٩ شهریور ١٣٨٩ |
جناب ايمان
قبل از اينکه فرار را بر قرار ترجيح دهي اين سوال ما را پاسخ ده:
عايشه زره زنانه از کجا گير آورده بود؟؟ شما که نمي‌خواهيد بگوييد عايشه زره مردانه بر تن کرده بود!! هر چه باشد در اسلام بسيار تاکيد شده است که زنان لباس مردانه نپوشند!!!

يا علي
9 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٤:٣٧ - ١٠ شهریور ١٣٨٩ |
با سلام جناب ايمان! در خواندن نظرات‌تان متوجه شدم كه نسبت به اسلام، تعصب خوبي داري، اما متاسفانه علمت هم كمه، هم از جاي غلط گرفته شده. اين خانم را كه شما مي‌گوئيد آنقدر حضرت رسول اكرم را اذيت كرد كه آيه افك در موردش امده، اين را من نمي‌گويم، بلكه علماي اهل سنت مي‌گويند. اين لينكو ببين: آيه افك درباره كداميك از زنان رسول خدا (ص) نازل شده است؟ http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1265 -------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ام المومنيين بودن ايشان سر جاي خودش، اما شخصيت بد ايشان، او را در مقامي بهتر از زن حضرت نوح عليه السلام و همسر حضرت لوط عليه نمي‌گذارد. مگر نشنيده‌اي كه در جمل چكار كرد؟ بر عليه امام زمان خودش برخاست. برو از علمايت بپرس كه اگر يكي بر عليه امامش حركت كنه، چيكار بايد كرد؟ كمي تحقيق كن، براي خودت خوبه. يا علي
10 | بنده خدا | Iran - Tehran | ١١:٢٩ - ٢٤ آبان ١٣٨٩ |
خسته نباشيد
11 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٣٠ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
سلام عليكم متاسفم از اينكه عزيزان چرا اينطور بي تدبيرانه آب در آسياب دشمن مسلمين مي ريزند و باعث احساس پيروزي آن كوردلان راقوي تر مي كنند ، چرا به كتب و مدارك موجود مراجعه نمي كنيد آخه تو همين سايت كه واقعا وانصافا زحمت زيادي براي آن كشيده مي شود جواب اين شبهه كه آيا شيعه اعتقاد به اهانت به امّهات مسلمين را دارد حال چه امّ المؤمنين خديجه (سلام الله عليها) چه عايشه چه حفصه چه امّ سلمه و........... فرق ندارد .
يا اينكه اين موضوع عملا در كتب علماي بزرگ و تراز اول عزيزان اهل سنت به عنوان يك اعتقاد و حتي بعضا به عنوان فضيلتي براي امّ المومنين عايشه نقل شده است . ما شيعيان هم به فرمان قرآن عزيز هم در چهاچوب دستورات نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله و پيروي از اهل البيت عليهم السلام و در حال حاضر حسب دستور مقام معظم رهبري حفظه الله تعالي اهنت به صحابه و امّهات مسلمين را حرام شرعي مي دانند و ما هم بر روي چشم مي گذاريم .
اما يك نمونه ي كوچك از مطالب مندرج در كتب اهل سنت و خود قضاوت كنيد خصوصا برادر عزيزم جناب آقاي ايمان

روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي‌كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند!

در كتاب‌هاى اهل سنت رواياتى يافت مى‌شود كه اتهاماتى را به همسران پيامبر و مشخصا عائشه نسبت داده‌اند.

ابن أبى شيبه، استاد بخارى در كتاب المصنف روايتى را نقل مى‌كند كه طبق آن عائشه دخترى را براى جلب نظر جوانان قريش آرايش مى‌كرده است:

حدثنا أبو بكر قال نا وكيع عن العلاء بن عبد الكريم اليامي عن عمار بن عمران رجل من زيد الله عن امرأة منهم عن عائشة أنها شوفت جارية وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قريش.

از عائشه روايت شده است كه روزى كنيزى را آرايش كرده و او را چرخاند و گفت: شايد بتوانيم با اين كنيز، جوانان قريش را شكار كنيم!

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج4، ص49، ح17664، و ج4، ص484، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

علماى لغت نيز همين روايت را در كتاب‌هاى لغت نقل و كلمات آ‌ن را شرح داده‌اند:

ابن منظور در لسان العرب مى‌نويسد:

وفي حديث عائشة رضي الله عنها: أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت: لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش، أي زينتها.

و در روايت عائشه كه آمده است «أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد!

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج9، ص185، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولى.

و ابن اثير جززى مى‌نويسد:

في حديث عائشة أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد ها بعض فتيان قريش أي زينتها

در روايت عايشه آمده است كه « أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعنى كنيز را زينت كرد!

الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج2، ص509، تحقيق طاهر أحمد الزاوي ـ محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية ـ بيروت ـ 1399هـ ـ 1979م.

و زبيدى در تاج العروس نيز همين روايت را مطرح و برخى از كلمات آن را شرح مى‌دهد:

المُشَوَّفَةُ، كمُعَظَّمَةٍ: مِن النِّسَاءِ: التي تُظْهِرُ نَفْسَهَا لِيَرَاهَا النَّاسُ، عن أَبي عليٍّ. وشَوَّفَهَا، تَشْوِيفاً: زَيَّنَهَا، ومنه حَدِيثُ عائشةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: (أَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِيَةً، فطافَتْ بها، وقالتْ: لَعَلَّنَا نَصِيدُ بها بَعْضَ فِتْيَانِ قُرَيْشٍ).

مشوفة‌ مانند معظمة از زنان كسى است كه خود را مى‌آرايد تا مردم او را ببينند؛ و «شوفها» يعنى او را زينت كرد! و از همين باب است روايت عائشه كه گفت:« أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش»

الحسيني الزبيدي، محمد مرتضي (متوفاي1205هـ، تاج العروس من جواهر القاموس، ج23، ص534، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.




12 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٣٥ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
نقد و بررسي:روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي‌كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند! مجهول السند است!(

اين روايت همان طور كه از سند آن به روشنى پيدا است، مرسل است و عمار بن عمران آن را از «إمرأة» نقل مى‌كند. هم خود عمار بن عمران فردى است مجهول و هم مشخص نيست كه اين «إمرأة» چه كسى است. پس اين روايت ارزش استدلال ندارد.

از نظر دلالى نيز اگر چه عمل زشتى را به همسر پيامبر صلى الله عليه وآله نسبت داده‌ است، اما باز دلالت بر ارتكاب فحشا نمى‌كند!
13 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٣٧ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

اكثر بزرگان اهل سنت نيز اعتقاد دارند كه هيچ يك از زنان پيامبران، متهم به زنا فحشاء نبوده‌اند.

ابن كثير دمشقى سلفى در اين باره مى‌گويد:

وليس المراد بقوله «فخانتاهما» في فاحشة بل في الدين فإن نساء الأنبياء معصومات عن الوقوع في الفاحشة لحرمة الأنبياء كما قدمنا في سورة النور قال سفيان الثوري عن موسى بن أبي عائشة عن سليمان بن قتة سمعت ابن عباس يقول في هذه الآية ) فخانتاهما ( قال ما زنتا أما خيانة امرأة نوح فكانت تخبر أنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل قومها على أضيافه.

منظور از اين گفته خداوند «فخانتاهما» فحشا نيست؛ بلكه خيانت در دين است؛ چرا كه زنان انبياء از انجام فحشاء معصوم هستند؛ به خاطر احترامى كه انبياء دارند؛ چنانچه پيش از اين در سوره نور در اين باره سخن گفتيم. سفيان ثورى از موسى بن أبى عائشه از سليمان بن قته از ابن عباس نقل كرده است كه در باره اين آيه گفته: آن‌ها زنا نكرده بودند؛ بلكه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مى‌گفت او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود جاى مهمانان را به قوم لوط نشان داد.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج4، ص394، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

و در جاى ديگر مى‌گويد:

وقال ابن عباس وغير واحد من السلف ما زنت امرأة نبي قط قال وقوله (إنه ليس من أهلك) أي الذين وعدتك نجاتهم وقول ابن عباس في هذا هو الحق الذي لا محيد عنه فإن الله سبحانه أغير من أن يمكن امرأة نبي من الفاحشة...

عن سليمان بن قتة قال سمعت ابن عباس سئل وهو إلى جنب الكعبة عن قول الله (فخانتاهما) قال أما إنه لم يكن بالزنا ولكن كانت هذه تخبر الناس أنه مجنون وكانت هذه تدل على الأضياف ثم قرأ (إنه عمل غير صالح).

قال ابن عيينة وأخبرني عمار الدهني أنه سأل سعيد بن جبير عن ذلك فقال كان ابن نوح إن الله لا يكذب قال تعالى «ونادى نوح ابنه» قال وقال بعض العلماء ما فجرت امرأة نبي قط وكذا روي عن مجاهد أيضا وعكرمة والضحاك وميمون بن مهران وثابت بن الحجاج وهو اختيار أبي جعفر بن جرير وهو الصواب الذي لا شك فيه.

ابن عباس و بسيارى از گذشتگان گفته‌اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، و اين گفته خداوند «او از اهل تو نيست» يعنى (همسر و فرزندت) جزء كسانى كه وعده نجاتش را به تو داديم نيستند. گفته ابن عباس در اين باره گفته درستى است كه چاره‌اى جز قبول آن نداريم؛ زيرا خداوند غيرتمندتر از آن است كه ممكن باشد زنى از زنان پيامبران فاحشه باشد.

از سليمان بن قته نقل شده است كه از ابن عباس؛ در حالى كه او در كنار كعبه بود از آيه «فخانتاهما» سؤال شد، در جواب گفت: منظور از خيانت زنا نيست؛ بلكه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد، سپس اين آيه را قرائت كرد كه «او عمل غير صالحى است».

ابن عيينه گفته كه عمار دهنى به من خبر داد كه از سعيد بن جبير در باره اين آيه سؤال شد، پس گفت: او فرزند نوح بوده است، چو خداوند هيچگاه دروغ نمى‌گويد و خداوند فرموده كه: «نوح فرزندش را صدا زد». برخى از علما گفه‌اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه فاجره نبوده‌اند. از مجاهد، عكرمه، ضحاك، ميمون بن مهران، ثابت بن حجاج نيز همين ديدگاه نقل شده و ابوجعفر بن جرير (طبري)‌ نيز همين را اختيار كرده، اين سخن حقى است كه ترديدى در آن نيست.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص449، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

فخررازى در جواب كسانى كه فرزند نوح را زنا زاده معرفى كرده‌اند، مى‌گويد:

القول الثالث: أنه ولد على فراشه لغير رشدة، والقائلون بهذا القول احتجوا بقوله تعالى في امرأة نوح وامرأة لوط «فخانتاهما» وهذا قول خبيث يجب صون منصب الأنبياء عن هذه الفضيحة لا سيما وهو على خلاف نص القرآن. أما قوله تعالى «فَخَانَتَاهُمَا» فليس فيه أن تلك الخيانة إنما حصلت بالسبب الذي ذكروه. قبل لابن عباس رضي الله عنهما: ما كانت تلك الخيانة، فقال: كانت امرأة نوح تقول: زوجي مجنون، وامرأة لوط تدل الناس على ضيفه إذا نزلوا به.

ديدگاه سوم اين است كه: او (پسر نوح) فرزند نامشروعى بوده كه در خانه حضرت نوح به دنيا آمده است، دليل آن‌ها اين گفته خداوند در باره زنان حضرت نوح و لوط است كه فرموده: «فخانتاهما». اين گفته خبيثى است كه واجب است مقام انبياء عليهم السلام از چنين فضاحتى محفوظ بماند؛ به ويژه كه بر خلاف نص قرآن كريم است.

اما در اين گفته خداوند «فخانتاهما»، چيزى نيست كه نتيجه آن خيانتى باشد كه طرفداران ديدگاه سوم گفته‌اند. از ابن عباس سؤال شد كه منظور از خيانت در اين آيه چيست، پس گفت: خيانت زن نوح اين بود كه مى‌گفت شوهر من ديوانه است و خيانت زن لوط اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد، آن زمان كه مهمانان وارد (خانه لوط) شدند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج17، ص113، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ ـ 2000م.

و علامه شوكانى در باره نوع خيانت همسر حضرت نوح و لوط و اجماعى بودن اين مطلب كه هيچ يك از زنان پيامبر متهم به زنا نبوده‌اند، مى‌نويسد:

(فخانتاهما) أي فوقعت منهما الخيانة لهما قال عكرمة والضحاك بالكفر وقيل كانت امرأة نوح تقول للناس أنه مجنون وكانت امرأة لوط تخبر قومه بأضيافه وقد وقع الإجماع على أنه ما زنت امرأة نبي قط وقيل كانت خيانتهما بالنفاق وقيل خانتاهما بالنميمة.

«فخانتاهما» يعنى آن دو زن به آن دو پيامبر خيانت كردند، عكرمه و ضحاك گفته‌اند كه منظور از خيانت كفر است. برخى گفته‌اند كه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است، و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد. اين مطلب اجماعى است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، برخى گفته‌اند كه خيانت آن‌ها نفاقشان بوده و برخى اعتقاد دارند كه خيانت آن‌ها سخن چينى بوده است.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي1255هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج5، ص255، ناشر: دار الفكر – بيروت.

و قنوجى حنفى، از بزرگان قرن چهاردهم هجرى اهل سنت، ادعاى اجماع مى‌كند كه هيچ يك از همسران پيامبران، زنا نكرده‌اند:

وقد وقعت الأدلة الإجماعية على أنه ما زنت امرأة نبي قط.

ادله اجماعى وجود دارد كه هيچيك از زنان پيامبران، هيچگاه زنان نكرده‌اند.

القنوجي البخاري، أبو الطيب السيد محمد صديق خان بن السيد حسن خان (متوفاي1307هـ)، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله في النسوة، ج1، ص241، تحقيق: الدكتور- مصطفي الخن/ ومحي الدين ستو ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الخامسة، 1406هـ/ 1985م.

و بستى اموى در رد تهمتى كه به همسران حضرت سليمان زده شده است، مى‌گويد:

وحاشى وكلا من هذه الوصمة الخسيسة أن يفعلها الله تعالى مع أنبيائه عليهم السلام وكيف والأمة مجمعة على أنه ما زنت امرأة نبي قط كانت مؤمنة أو كافرة وخيانة امرأة نوح وامرأة لوط عليهما السلام إنما كانت في إظهارهما الإيمان وإخفائهما الكفر لا غير.

هرگز، هرگز، چنين عيب زشتى را نمى‌توان پذيرفت كه خداوند براى انبياى خود امكان‌پذير كرده باشد؛ چگونه ممكن است؛ در حالى كه امت اسلام اجماع دارند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند؛ چه آن‌ها كه مؤمن بوده‌اند و چه كافران‌شان. خيانت زن نوح و زن لوط عليهما السلام اين بود كه در ظاهر مى‌گفتند كه ما مؤمن هستيم؛ ولى كفرشان را مخفى مى‌كردند و خيانت ديگرى نبوده است.

السبتي الأموي، أبو الحسن علي بن أحمد، تنزيه الأنبياء عما نسب إليهم حثالة الأغبياء، ج1، ص39، تحقيق: محمد رضوان الداية، ناشر: دار الفكر المعاصر ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1411هـ ـ 1990م.

ابن تيميه حرّانى در اين باره مى‌نويسد:

وأما البغايا فليس في الأنبياء، ولا الصالحين من تزوج بغيا لأن البغاء يفسد فراشه، ولهذا أبيح للمسلم أن يتزوج الكتابية اليهودية والنصرانية، إذا كان محصنا غير مسافح، ولا متخذ خدن فعلم أن تزوج الكافرة قد يجوز، وتزوج البغي لا يجوز لأن ضرر دينها لا يتعدى إليه، أما ضرر بغاها فيتعدى إليه، و الله أعلم.

اما زنان زنا كار، هيچ نبى و يا صالحى نبوده است كه با زنان زناكار ازدواج كرده باشد؛ زيرا زناى اين زنان، سبب از بين رفتن نسل او مى‌شود؛ و به همين دليل براى مسلمان جايز است كه با اهل كتاب يعنى يهود و نصارا ازدواج كند؛ اما ازدواج با زن زناكار جايز نيست! زيرا ضررى كه در دين يهودى و مسيحى است، به مسلمان سرايت نمى‌كند اما ضرر زناى زن بدكار، به شوهر سرايت مى‌كند!

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج4، ص158، تحقيق: قدم له حسنين محمد مخلوف، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

جصاص در احكام القرآن مى‌نويسد:

وقوله تعالى: (فخانتاهما)، قال ابن عباس: «كانتا منافقتين ما زنت امرأة نبي قط»، وكانت خيانتهما أن امرأة نوح عليه السلام كانت تقول للناس إنه مجنون، وكانت امرأة لوط عليه السلام تدل على الضيف.

ابن عباس در باره اين گفته خداوند: «فخانتاهما» گفته: هر دوى آن‌ها منافق بودند، هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند، خيانت آن‌ها اين بود كه زن نوح به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاى مهمانان را به كفار نشان داد.

الجصاص، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ)، أحكام القرآن، ج5، ص365، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت – 1405هـ.

سمرقندى در تفسير خود مى‌نويسد:

(فخانتاهما) يعني خالفتاهما في الدين. وروي عن ابن عباس أنه قال ما زنت امرأة نبي قط وما كانت خيانتهما إلا في الدين. فأما امرأة نوح كانت تخبر الناس أنه مجنون وأما امرأة لوط فكانت تدل على الأضياف. وقال عكرمة الخيانة في كل شيء ليس في الزنى.

منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است، از ابن عباس نقل شده است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند... از عكرمه نقل شده است كه مراد از آيه خيانت در هر چيزى مى‌تواند باشد جز زنا.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي367 هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج3، ص449، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

أبوالقاسم لالكائى مى‌گويد:

عن أبي عامر الهمداني قال سمعت الشعبي يقول ما زنت امرأة نبي قط.

ابوعامر همدانى مى‌گويد كه از شعبى شنيدم كه مى‌گفت: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند.

اللالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاي418هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج8، ص1437، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ناشر: دار طيبة ـ الرياض – 1402هـ

غرناطى كلبى مى‌نويسد:

(فخانتاهما) * قال ابن عباس خيانة امرأة نوح في أنها كانت تقول إنه مجنون وخيانة امرأة لوط بأنها كانت تخبر قومه بأضيافه إذا قدموا عليه وكانتا مع ذلك كافرتين وقيل خانتا بالزنا وأنكر ابن عباس ذلك وقال ما زنت امرأة نبي قط تنزيها من الله لهم عن هذا النقص.

ابن عباس در باره آيه «فخانتاهما» گفته: كه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مى‌گفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد در آن هنگام كه آن‌ها وارد (خانه لوط) شدند. در عين حال هر دوى آن‌ها كافر بودند. برخى گفته‌اند كه مراد از خيانت «زنا» است، ابن عباس اين مطلب را منكر شده و گفته: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده‌اند؛ چرا كه خداوند پيامبرانش را از چنين عيب و نقصى پاك كرده است.

الغرناطي الكلبي، محمد بن أحمد بن محمد (متوفاي741هـ)، كتاب التسهيل لعلوم التنزيل، ج4، ص133، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان، الطبعة: الرابعة، 1403هـ ـ 1983م.
14 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٣٨ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
تهمت‌هائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زده‌اند:
داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت)

يكى از قضاياتى اهل سنت به عائشه نسبت داده و در حقيقت به او تهمت زده‌اند، داستان افك است. طبق آيه قرآن كريم، گروهى از صحابه به يكى از همسران رسول خدا تهمت فحشاء زده بودند كه رسول خدا از اين كار بسيار غمگين و ناراحت شد و خداوند آيه برائت همسر ايشان را نازل و قلب رسول خدا را شادمان كرد.

برخى از بزرگان عقيده دارند كه اين تهمت به ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليه السلام توسط يكى ديگر از همسران آن حضرت زده شد و خداوند برائت ماريه را از اين اتهام نازل كرد.

ما اين مطلب را در آدرس ذيل به صورت كامل بررسى كرده‌ايم:

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1265

از آن جائى كه اين قضيه فضيلت بزرگى براى شخص تبرئه شده به حساب مى‌آمد، اهل سنت تلاش كردند كه اين ماجرا را به پاى عائشه بنويسند؛ همان طورى كه بسيارى از فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام را براى ديگران نقل كردند.

جالب اين است كه براى تثبيت اين مطلب چنان اغراق كردند و مطالب زشت و زننده را به آن افزودند كه عقل، انصاف و غيرت هيچ مسلمانى نمى‌تواند آن را بپذيرد كه اگر اين مطالب ثابت شود، اصل عدالت، تقوى و كرامت رسول خدا از يك طرف و عدالت صحابه و ياران آن حضرت از طرف ديگر زير سؤال مى‌رود.

ما به مواردى به صورت اختصار اشاره مى‌كنيم:
صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند:

اهل سنت به عدالت تمام اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله معتقد هستند و مى‌گويند همه آن‌ها بلا استثناء عادل هستند؛ اما مى‌بينيم كه همين افراد به عائشه تهمت زنا مى‌زنند و حتى او را سبّ مى‌كنند.

بخارى به نقل از خود عائشه مى‌نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ مَا تُشِيرُونَ عَلَىَّ فِي قَوْمٍ يَسُبُّونَ أَهْلِي مَا عَلِمْتُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.

عائشه از رسول خدا (ص) روايت مى کند که براى مردم سخنرانى نمودند؛ پس ستايش و ثناى خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهى که خانواده من (عائشه در قضيه افك) را دشنام مى‌دهند و من در گذشته از ايشان هيچ بدى نديده‌ام، چه نظرى را به من پيشنهاد مى کنيد؟

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6، ص2683، ح 6936، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى « وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
صحابه، عائشه را متهم كردند!

بخارى، در باره كسانى كه به عائشه تهمت زدند، مى‌نويسد:

وقال عُرْوَةُ أَيْضًا لم يُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْكِ أَيْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ في نَاسٍ آخَرِينَ لَا عِلْمَ لي بِهِمْ غير أَنَّهُمْ عُصْبَةٌ كما قال الله تَعَالَى وَإِنَّ كِبْرَ ذلك يُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَيٍّ بن سَلُولَ.

عروه نقل مى كند كه كسى از اهل افك (تهمت زننده‌گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش. مردم ديگرى نيز بودند كه من چيزى نمى دانم؛ جز آنكه آن‌ها يك گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه كه خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه كسى كه اين قضيه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبى سلول بوده.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1518، ح3910، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث الْإِفْكِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
اجراي حد قذف بر صحابه

در مصادر اهل سنت، رواياتى وارد شده است كه رسول خدا بعد از نزول آيه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بن جحش.

قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مى‌نويسد:

المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذي حد حسان ومسطح وحمنة ولم يسمع بحد لعبد الله بن أبي روى أبو داود عن عائشة رضي الله عنها قالت: لما نزل عذري قام النبي صلى الله عليه وسلم فذكر ذلك وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلين والمرأة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش وفي كتاب الطحاوي ثمانين ثمانين قال علماؤنا وإنما لم يحد عبد الله بن أبي لأن الله تعالى قد أعد له في الآخرة عذابا عظيما فلو حد في الدنيا لكان ذلك نقصا من عذابه في الآخرة وتخفيفا عنه.

ديدگاه معروف علما اين است و روايات مشهور نيز دلالت كه رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنيده نشده است كه عبد الله بن أبى را نيز حد زده باشد.

ابوداود از عائشه نقل كرده است كه وقتى عذر (پاك بودن) من نازل شد، رسول خدا ايستاد،‌ اين مطلب را ياد‌آور شد و قرآن خواند، وقتى از منبر پايين آمد، دستور داد كه دو مرد و يك زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة وحمنة بن ججش را نام برد.

در كتاب طحاوى آمده است كه به هر كدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته‌اند كه عبد الله بن أبى را حد نزد؛ زيرا خداوند وعده داده است كه او را در آخرت عذاب سختى نمايد و اگر در اين دنيا حد زده مى‌شد، از عذاب قيامت او كاسته مى‌شود و تخفيفى براى او بود.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص201، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

البته اين گفته او كه «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبى عذاب سختى شود؛ پس رسول خدا (ص‌‌) او را حد نزده است» سخنى است نسنجيده؛ زيرا پيامبر (ص) مامور به اجراى حدود الهى بودند و ترك حدود، خود يكى از گناهان كبيره است! و به همين جهت، پيامبر (ص) حتى رجم يهود را به خاطر زنا، ترك نكردند! چه رسد به يك منافق از مسلمانان!

بنابراين يا عبد الله بن أبى را نيز حد زده است كه اين وجه دليلى ندارد، يا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلكه اهل سنت خواسته‌اند كه ثابت كنند كه تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده‌اند نه از بزرگان اصحاب.

آلوسى نيز مى‌گويد:

وفي البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة.

مشهور اين است كه رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص116، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

و ابن حزم اندلسى مى‌گويد:

فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآيَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ.

بعد از نزول اين آيه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازيانه زد.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج11، ص130، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة ـ بيروت.

حسان بن ثابت، همان كسى است كه در زمان جاهليت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ.

براء بن عازب گفته است كه رسول خدا به حسّان گفت: هجو كن (جواب كسانى را كه شعرهاى زشت در باره رسول خدا مى‌سرودند با شعر بده) جبرئيل با تو است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1176، ح3041، كِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِكْرِ الْمَلَائِكَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و أبوداود در مسند خود نقل مى‌كند:

حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْمِصِّيصِيُّ لُوَيْنٌ ثنا بن أبي الزِّنَادِ عن أبيه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا في الْمَسْجِدِ فَيَقُومُ عليه يَهْجُو من قال في رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.

عروه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا براى حسّان منبرى در مسجد نهاده بود؛ پس او روى منبر مى‌نشست و كسانى را كه پيامبر خدا را هجو كرده بودند، هجو مى‌كرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئيل) با حسّان است، زمانى كه از رسول خدا پشتيبانى مى‌كرد.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج4، ص304، ح5015، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج6، ص21، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص64، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م.

مسطح بن أثاثه نيز از كسانى كه در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال‌هاى نخست ايمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحيح بخارى آمده است:

بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ في الْجَامِعِ الذي وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ على حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْكِنْدِيُّ....

باب نام‌هاى كسانى از اهل بدر كه ابو عبد الله (بخاري) در كتاب الجامع (صحيح بخاري) به ترتيب حروف الفبا مرتب كرده است... معن بن عدى انصارى، مسطح بن أثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو كندى و...

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1477، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ...، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و ابن تيميه حرانى مى‌نويسد:

فان الذين قذفوا عائشة أم المؤمنين كان فيهم مسطح بن اثاثة وكان من أهل بدر.

از كسانى به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثة بود كه او در جنگ بدر نيز حضور داشته است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج7، ص487، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت نزول آيه افك در باره عائشه، چنان در آن اغراق كرده و به قول معروف پيازداغش را زياد كرده‌اند كه حتى به رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز تهمت زده‌اند كه آن حضرت نيز به عائشه اطمينان نداشت و حتى ايشان نيز اتهام به عائشه را باور كرده بود و مدام به عائشه مى‌گفت كه اگر اين كار را كرده‌اى، به من بگو تا از خداوند براى تو طلب استغفار كنم!!!.

يا عَائِشَةُ فإنه بَلَغَنِي عَنْكِ كَذَا وَكَذَا فَإِنْ كُنْتِ بَرِيئَةً فَسَيُبَرِّئُكِ الله وَإِنْ كُنْتِ أَلْمَمْتِ بشيء فَاسْتَغْفِرِي اللَّهَ وَتُوبِي إليه فإن الْعَبْدَ إذا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ تَابَ الله عليه.

اى عايشه! از تو به من چنين و چنان رسيده (خبر رسيده كه مرتكب چنين گناهى شدى) پس اگر بى‌گناه باشى خدا تو را تبرئه خواهد كرد و اگر گناه كردى استغفار كن و به درگاه او توبه كن؛ چرا كه اگر بنده به گناه خود اعتراف و سپس به درگاه خدا توبه كند خدا او را مى بخشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا و ج4، ص1774، ح4473، كتاب التفسير، بَاب قوله «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و طبرانى در معجم كبير خود نقل مى‌كند:

يا عَائِشَةُ!إن كُنْتِ فَعَلْتِ هذا الأَمْرَ فَقُولِي حتى اسْتَغْفِرَ اللَّهَ لَكِ. قالت: وَاللَّهِ لا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ منه أَبَدًا إن كُنْتُ فَعَلْتُهُ فَلا غَفَرَ اللَّهُ لي.

اى عائشه! اگر تو اين كار را كرده‌اى (اگر زنا كرده‌اي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم، عائشه گفت: به خدا سوگند هرگز از خداوند طلب بخشش نمى‌كنم، اگر انجام داده باشم، خدا مرا نبخشد.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص128، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

وجاء في بعض الروايات: يا عائشة إن كنت فعلت هذا الأمر فقولي لي حتى أستغفر الله تعالى لك.

در برخى از روايات آمده است كه رسول خدا فرمود: اى عائشه! اگر تو اين كار را كرده‌اى (اگر زنا داده‌اي) به من بگو تا براى تو از خداوند طلب بخشش كنم.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص121، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

جالب است كه البانى وهابى با استناد به روايت بخارى كه پيش از اين گذشت، ارتكاب فحشاء را براى همسران انبياء عليهم السلام و رسول خدا صلى الله عليه وآله ممكن و آن‌ها را غير معصوم از چنين خطائى مى‌داند:

و قوله: «ألممت» قال الحافظ: أي وقع منك على خلاف العادة، و هذا حقيقة الإلمام... قال الداوودي: أمرها بالاعتراف، و لم يندبها إلى الكتمان، للفرق بين أزواج النبي صلى الله عليه وسلم و غيرهنّ، فيجب على أزواجه الاعتراف بما يقع منهنّ و لا يَكْتُمْنَه إياه، لأنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك بخلاف نساء الناس، فإنهن ندبن إلى الستر.

ثم تعقبه الحافظ نقلا عن القاضي عياض فيما ادعاه من الأمر بالاعتراف، فليراجعه من شاء، لكنهم سلموا له قوله: إنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك. و ذلك غيرة من الله تعالى على نبيه صلى الله عليه وسلم، و لكنه سبحانه صان السيدة عائشة رضي الله عنها وسائر أمهات المؤمنين من ذلك كما عرف ذلك من تاريخ حياتهن، و نزول التبرئة بخصوص السيدة عائشة رضي الله عنها، وإن كان وقوع ذلك ممكنا من الناحية النظرية لعدم وجود نص باستحالة ذلك منهن، ولهذا كان موقف النبي صلى الله عليه وسلم في القصة موقف المتريث المترقب نزول الوحي القاطع للشك في ذلك الذي ينبئ عنه قوله صلى الله عليه وسلم في حديث الترجمة: «إنما أنت من بنات آدم، فإن كنت بريئة فسيبرئك الله، و إن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله..»، و لذلك قال الحافظ في صدد بيان ما في الحديث من الفوائد: «و فيه أن النبي صلى الله عليه وسلم كان لا يحكم لنفسه إلا بعد نزول الوحي. نبه عليه الشيخ أبو محمد بن أبي جمرة نفع الله به ».

يعني أن النبي صلى الله عليه وسلم لم يقطع ببراءة عائشة رضي الله عنها إلا بعد نزول الوحي. ففيه إشعار قوي بأن الأمر في حد نفسه ممكن الوقوع.

حافظ (ابن حجر) در باره كلمه «الممت» گفته: يعنى از تو كار خلاف عادت سر زده است، اين حقيقت المام است... داودى گفته: رسول خدا (ص) به عائشه دستور داد كه اعتراف كند و آن را كتمان ننمايد؛ چرا كه فرق است بين همسران رسول خدا و ديگر زنان، پس واجب است كه هركارى كه از زنان رسول خدا (ص) سر مى‌زند، اعتراف كنند و حق كتمان آن را ندارند؛ زيرا براى رسول خدا (ص) جايز نيست كه اعمال آن‌ها بگذرد؛ به خلاف ديگر زنان كه به آن‌ها دستور داده شده كارهاى كه از آن‌ها سرزده را بپوشانند.

حافظ (ابن حجر) در ادامه سخن قاضى عياض را نقل مى‌كند كه او ادعا كرده رسول خدا به عائشه دستور داد كه اعتراف نمايد اما از سوى ديگر علما اين سخن ابن حجر را نيز قبول كرده‌اند كه بر پيامبر (ص) جايز نيست، زنى را كه زنا كرده است، در همسرى خود نگاه دارد! (نشانگر تعارض بين اين دو سخن پيامبر است كه من براى تو استغفار مى‌كنم و نگران نباش و اينكه پيامبر بايد او را طلاق دهد) ولى خداوند همسران پيامبر و نيز بانو عائشه را از اين گناه حفظ كرد، همانطور كه هركس تاريخ را مطالعه كند و نزول آيه برائت براى عائشه را، اين مطلب را درك مى‌كند!

اگر چه وقوع اين عمل (فحشا) از ناحيه نظرى ممكن است؛ چرا كه نصى وجود ندارد كه ثابت كند انجام فحشا براى آن‌ها محال است. از اين رو، رسول خدا در اين قضيه منتظر وحى بود كه شك او را در باره عائشه از بين ببرد و اين گفتار رسول خدا (ص) بر اين مطلب دلالت دارد كه فرمود: «تو فرزندى از فرزندان آدم هستى، اگر كارى نكرده‌ باشى خداوند تو را تبرئه خواهد كرد، اگر خلافى از تو سرزده است، از خداوند طلب بخشش كن». از اين رو ابن حجر در صدد بيان فوائد اين حديث برآمده و گفته است: رسول خدا قلبا براى خودش حكم صادر نكرده بود؛ مگر بعد از نزول وحى، به اين مطلب را شيخ أبومحمد بن أبى حمزه اشاره كرده است.

يعنى رسول خدا به پاكدامنى عائشه اطمينان نداشت؛ مگر بعد از نزول وحى، در اين مطلب دلالت قوى دارد بر اين كه به خودى خود انجام اين كار (فحشا) براى زنان پيامبر امكان پذير است.

ألباني، محمّد ناصر (متوفاي1420هـ)، سلسة الأحاديث الصحيحة‌، ج6، ص 26، ح2507، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

و سپس در ادامه به نقد كلام ابن كثير دمشقى كه قائل به عصمت همسران پيامبران از فحشا شده مى‌پردازد و با استناد به همين روايت بخارى و شكى كه رسول خدا به عائشه داشته است‌، ثابت مى‌كند كه همسران پيامبران و از جمله عائشه از عمل فحشاء معصوم نبوده و براى آنان نيز ارتكاب چنين عملى ممكن بوده است.
مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه:

بخارى در صحيح خود نوشته است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله چنان اتهام به عائشه را باور كرده بود كه با اصحاب خود در باره طلاق دادن عائشه مشورت كرد. و جالب اين است كه ادعا مى‌كند اميرمؤمنان عليه السلام به طلاق دادن او رأى داد. وى به نقل از عائشه مى‌نويسد:

فقلت سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ يَتَحَدَّثُ الناس بهذا قالت فَبِتُّ اللَّيْلَةَ حتى أَصْبَحْتُ لَا يَرْقَأُ لي دَمْعٌ ولا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ أَصْبَحْتُ فَدَعَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلِيَّ بن أبي طَالِبٍ وَأُسَامَةَ بن زَيْدٍ حين اسْتَلْبَثَ الْوَحْيُ يَسْتَشِيرُهُمَا في فِرَاقِ أَهْلِهِ فَأَمَّا أُسَامَةُ فَأَشَارَ عليه بِالَّذِي يَعْلَمُ في نَفْسِهِ من الْوُدِّ لهم فقال أُسَامَةُ: أَهْلُكَ يا رَسُولَ اللَّهِ ولا نَعْلَمُ والله إلا خَيْرًا وَأَمَّا عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال: يا رَسُولَ اللَّهِ لم يُضَيِّقْ الله عَلَيْكَ وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا كَثِيرٌ.

عائشه گويد: گفتم: منزه است خدا! آيا مردم چنين سخنانى گفته‌اند؟ عائشه مى‌گويد: از سر شب تا صبح بيدار بودم و اشك چشمانم قطع نمى‌شد و خوابم نمى‌برد، وقتى صبح شد، رسول خدا (ص)، على بن أبى طالب و اسامة بن زيد را خواست، در آن هنگام كه هنوز وحى به تأخير افتاده بود، تا در باره جدائى و طلاق من مشورت كند، اسامة بن زيد به دوستى و علاقه‌اى كه رسول خدا به من داشت اشاره كرد و گفت: اى رسول خدا (ص) او خانواده تو است، به خدا سوگند كه ما جز خير از او چيز ديگرى نديده‌ايم؛ اما على بن طالب (ع) فرمود: اى رسول خدا! خداوند بر تو سخت نگرفته (دستت بسته نيست) زنان بسيارى (براى ازدواج با تو) هستند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و طبرانى در معجم كبير، سيوطى در الدر المنثور و آلوسى در تفسير خود مى‌نويسند:

فقال لِعَلِيٍّ: ما تَقُولُ في عَائِشَةَ؟ فَقَدْ أَهَمَّنِي ما قال الناس فيها. فقال له: يا رَسُولَ اللَّهِ قد قال الناس وقد حَلَّ لك طَلاقُهَا.

رسول خدا (ص) خطاب به على عليه السلام فرمود: مردم در باره عائشه چه مى‌گويند، به درستى كه گفتار آن‌ها مرا غمگين كرده است، على عليه السلام فرمود: اين پيامبر خدا! مردم چيزهائى مى‌گويند، خداوند طلاق او را برايت حلال كرده است.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص127، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص149، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1993؛

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج18، ص117، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه:

جالب است كه اهل سنت نقل كرده‌اند، رسول خدا چنان به عائشه بى‌اعتماد بود و چنان اتهام به او را باور كرده بود كه تا يك ماه با عائشه قهر كرد و با او سخن نگفت. بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

ولم يَجْلِسْ عِنْدِي مُنْذُ قِيلَ ما قِيلَ قَبْلَهَا وقد لَبِثَ شَهْرًا لَا يُوحَى إليه في شَأْنِي بِشَيْءٍ.

بعد از آن كه مردم آن مطالب را در باره من گفتند، رسول خدا پيش من نيامد (با من قهر بود) يكماه وحى به تأخير افتاد و چيزى در باره من نازل نشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص1520، ح3910، كتاب المغازي، بَاب حديث الْإِفْكِ و ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براى تثبيت اين فضيلت ساختگى براى عائشه، اين اغراق‌ها را نقل كرده‌اند وگرنه شأن رسول خدا صلى الله عليه وآله بسيار بالاتر از اين است كه به همسر خود بى‌اعتماد باشد و اتهام چند نفر (به قول اهل سنت چند منافق) را باور و حتى با همسرش يك ماه تمام قهر كند.

چگونه مى‌توان باور داشت كه رسول خدا به خاطر گفته كسانى كه هيچ مدركى براى سخنان خود ندارند، به همسر خود شك كرده باشد؟

در حالى كه قرآن كريم صراحت دارد كه آن حضرت جز وحى سخن ديگرى نمى‌گويد:

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏. النجم/3 و 4.

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد!. آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست‏.

چگونه مى‌توان باور داشت كه پيام‌آور خدا قبل از نزول وحى و قبل از اطمينان از انجام عمل به همسر خود شك كرده باشد؟

آيا اين مطلب عدالت رسول خدا را زير سؤال نمى‌برد؟

متأسفانه اهل سنت حاضر هستند كه براى اثبات يك فضيلت براى عائشه، شخصيت و مقام رسول خدا را زير سؤال ببرند. و اين جاى تأسف بسيار دارد.

جالب است كه قرآن كريم به نقل از حضرت عيسى عليه السلام مى‌نويسد كه او از داخل خانه‌هاى مردم خبر مى‌داده است:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ. آل عمران/49.

و از آنچه مى‏خوريد، و در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!.

چطور حضرت عيسى عليه السلام در درون خانه‌هاى مردم و آن چه آن‌ها مى‌خورند و ذخيره مى‌كنند، خبر مى‌دهد؛ اما رسول خدا از وضعيت و كردار همسرش بى‌خبر است و به گفته چند نفر منافق اعتماد و همسرش را متهم كرده و تا يك ماه با او قهر مى‌كند؟

خداوند صراحتا در آيه قرآن كريم از آگاه ساختن رسول خود از علم غيب سخن مى‌گويد، چگونه ممكن است كه از كردار و احوال همسر خود بى‌خبر باشد؟

عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا. الجن/27.

داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده و مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد.

پيامبرى كه از فتح ايران و روم و به دست‌آوردن گنج‌هاى قيصر خبر مى‌دهد، چگونه ممكن است كه از احوال همسرش بى‌خبر باشد؟

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

حدثني محمد بن الْحَكَمِ أخبرنا النَّضْرُ أخبرنا إِسْرَائِيلُ أخبرنا سَعْدٌ الطَّائِيُّ أخبرنا مُحِلُّ بن خَلِيفَةَ عن عَدِيِّ بن حَاتِمٍ قال بَيْنَا أنا عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إليه الْفَاقَةَ ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا قَطْعَ السَّبِيلِ فقال يا عَدِيُّ هل رَأَيْتَ الْحِيرَةَ قلت لم أَرَهَا وقد أُنْبِئْتُ عنها قال فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِيرَةِ حتى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إلا اللَّهَ قلت فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى....

عدى بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بوديم كه مردى آمد و از مشكلات و سختى‌ها شكايت كرد، پس شخص ديگرى آمد و از راهزنى شكايت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آيا تا به حال حيره را ديده‌اي؟ گفتم: نديده‌ام؛ ولى برايم تعريف كرده‌اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهى ديد زنى در هودج از حيره براى طواف خانه كعبه حركت مى‌كند؛ در حالى كه از احد جز خدا نمى‌ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طى كه سبب داغ شدن شهرها (نا امنى شهرها) شده‌اند كجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانى شود، فتح گنجهاى كسرى را خواهى ديد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري،ج 3، ص1316، ح3400، كِتَاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ في الْإِسْلَامِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

چگونه است كه عمر بن الخطاب از مدينه لشكريان مسلمان در ايران را در حال شكست خوردن مى‌بيند و از همان‌جا آن‌ها را هدايت مى‌كند؛ اما پيامبر خدا صلى الله عليه وآله از داخل خانه خود خبر ندارد و از كردار همسرش آگاه نيست؟

ابن تيميه حرانى در منهاج السنة مى‌نويسد:

وروى ابن وهب عن يحيى بن أيوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جيشا وأمر عليهم رجلا يدعى سارية قال فبينا عمر يخطب في الناس فجعل يصيح على المنبر يا سارية الجبل يا سارية الجبل قال فقدم رسول الجيش فسأله فقال يا أمير المؤمنين لقينا عدونا فهزمونا فإذا بصائح يا سارية الجبل يا سارية الجبل فأسندنا ظهورنا إلى الجبل فهزمهم الله فقيل لعمر بن الخطاب إنك كنت تصيح بذلك على المنبر.

نافع از ابن عمر نقل كرده است كه عمر بن خطاب لشكرى را براى جنگ فرستاد و فرماندهى آن را به سارية واگذار كرد، روزى عمر بر بالاى منبر خطبه مى‌خواند كه ناگهان فرياد زد: اى ساريه! به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. وقتى پيك لشكر آمد، از وضعيت لشكر از او سؤال كردند، گفت: با دشمن روبرو شديم، آن‌ها ما را شكست دادند، تا اين كه فريادى به گوش مان رسيد كه «اى ساريه به كوه پناه ببر»؛ پس ما نيز پشت مان را به كوه محكم كرديم و آن‌ها را شكست داديم، به عمر گفتند: اين تو بودى كه اين فرياد را از بالاى منبر سر دادى.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج6، ص64، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

و ابن كثير سلفى مى‌نويسد:

وقد ذكرنا في سيرة عمر بن الخطاب رضي الله عنه أشياء كثيرة من مكاشفاته وما كان يخبر به من المغيبات كقصة سارية بن زنيم وما شاكلها ولله الحمد والمنة.

در باره عمر، مطالب زيادى از مكاشفات (معجزات) و اخبار غيبى او نقل شده است؛ همانند قصيه سارية بن زنيم و همانند، خداوند را به خاطر آن سپاسگذاريم.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص201، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابن حجر هيثمى مى‌نويسد:

الفصل السابع في كراماته رضي الله عنه.

الأولى أخرج البيهقي وابو نعيم واللالكائي وابن الأعرابي والخطيب عن نافع عن ابن عمر بإسناد حسن قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية فبينا عمر رضي الله عنه يخطب جعل ينادي يا سارية الجبل ثلاثا ثم قدم رسول الجيش فسأله عمر فقال يا أمير المؤمنين هزمنا فبينا نحن كذلك إذ سمعنا صوتا ينادي يا سارية الجبل ثلاثا فأسندنا ظهرنا إلى الجبل فهزمهم الله قال قيل لعمر إنك كنت تصيح بذلك.

وذلك الجبل الذي كان سارية عنده بنهاوند من أرض العجم.

فصل هفتم در باره كرامات عمر:

اول: بيهقى، ابونعيم، لالكائى، ابن اعرابى و خطيب از نافع از ابن عمر با سند «حسن» نقل كرده‌اند كه عمر لشكرى را به فرماندهى ساريه، عازم نبرد كرد، روزى ديديم كه عمر خطبه مى‌خواند كه ناگهان....

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص293، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي ـ كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ ـ 1997م.

و ابن حجر عسقلانى مى‌گويد:

وأخرجها البيهقي في الدلائل واللالكائي في شرح السنة والزين عاقولي في فوائده وابن الأعرابي في كرمات الأولياء من طريق بن وهب عن يحيى بن أيوب عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعى سارية... وهكذا ذكره حرملة في جمعة لحديث بن وهب وهو إسناده حسن.

بيهقى در دلائل، لالكائى در شرح السنة، و زين عاقولوى در فوائد، ابن اعرابى در كرامات الأولياء از طريق وهب از نافع از ابن عمر نقل كرده‌اند كه عمر... اين روايت را حرمله نيز در مجموعه حديث خود به همين صورت نقل كرده و سند آن «حسن» است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج3، ص6، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م.

از طرف ديگر علما و بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله همان طورى كه از روبرو و با چشم سر مى‌ديد، از پشت سر نيز قادر بود كه اعمال و رفتار مردم را ببيند.

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد:

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما يَخْفَى عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ ولا رُكُوعُكُمْ إني لَأَرَاكُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِي.

پيامبر (ص) فرمود: آيا من را در مقابل خود اينجا مى‌بينيد؟ قسم به خدا خشوع و ركوع شما بر من پنهان نيست! من شما را از پشت سر خويش مى‌بينم!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص161، ح408، كتاب الصلاة، بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس في إِتْمَامِ الصَّلَاةِ وَذِكْرِ الْقِبْلَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

و در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت فرمود:

إني والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِي كما أُبْصِرُ من بَيْنِ يَدَيَّ.

سوگند به خدا! كه من همانطور كه از پيش رويم را مى‌بينم، پشت سرم را نيز مى‌بينم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص319، ح423، كتاب الصلاة، باب الأَمْرِ بِتَحْسِينِ الصَّلاَةِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِيهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

پيامبرى كه از اعمال مردم پشت سر خود با خبر است، چگونه از درون خانه خود و وضعيت همسرش آگاه نيست و به همسرش اطمينان ندارد؟

به نظر مى‌رسد كه اهل سنت اين مطالب را فقط براى تثبيت مطلب جعل كرده‌اند و به قول معروف خواسته‌اند پيازداغش را زيادتر كنند تا مردم بيشتر باور نمايند، غافل از اين كه با ده‌ها روايت ديگر در تضاد و غير قابل پذيرش است.
15 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٣٩ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند:

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد كه ابوبكر و ام رمان، پدر و مادر عائشه نيز سخن تهمت زنندگان را باور و حتى تصديق كرده بودند. وى در صحيح خود به نقل از عائشه مى‌نويسد كه او خطاب به پدر و مادرش اين چنين گفته است:

إني والله لقد عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ في أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَكُمْ إني بَرِيئَةٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَبَرِيئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي والله ما أَجِدُ لي وَلَكُمْ مَثَلًا إلا أَبَا يُوسُفَ إِذْ قال «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ على ما تَصِفُونَ».

به خدا سوگند مى‌دانم كه شما اين تهمت را شنيده‌ايد، و به آن اطمينان كرده‌ و اين مطالب را تصديق كرده ايد، اگر بگويم: من مرتكب اين گناه نشده‌ام، خداوند مى‌داند كه من مرتكب نشده‌ام (سودى ندارد) شما سخنم را باور و مرا تصديق نخواهيد كرد؛ اما اگر به انجام آن اعتراف كنم؛ در حالى كه انجام نداده‌ام، مرا تصديق و اين مطلب را باور مى‌كنيد. هيچ مثلى را براى خود و شما نمى يابم جز كلام پدر يوسف كه گفت: (فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون).

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص945، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند:

بخارى در صحيح خود مى‌نويسد كه حتى ديگر امهات المؤمنين نيز عائشه را متهم به اين عمل كرده بودند. وى به نقل از عائشه مى‌نويسد:

فقلت ائْذَنْ لي إلى أَبَوَيَّ قالت وأنا حِينَئِذٍ أُرِيدُ أَنْ أَسْتَيْقِنَ الْخَبَرَ من قِبَلِهِمَا فَأَذِنَ لي رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَتَيْتُ أَبَوَيَّ فقلت لِأُمِّي ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس فقالت يا بُنَيَّةُ هَوِّنِي على نَفْسِكِ الشَّأْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا كانت امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ إلا أَكْثَرْنَ عليها.

به رسول خدا (ص) گفتم: به من اجازه بده تا به خانه پدر و مادرم بروم و هدف من اين بود كه به خبرهاى كه از آن‌ها به من رسيده بود، مطمئن شوم، رسول خدا (ص) اجازه داد، پيش پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مى گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زنى را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش زياد در باره او سخن مى‌گويند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2، ص944، ح2518،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.

از ديدگاه ما نقل چنين مطالبى، بى‌احترامى به همسران رسول خدا و در نتيجه بى‌احترامى به خود آن حضرت است؛ اما اهل سنت در مصادر متعدد شان به منظور اثبات اين مطلب كه آيه‌اى در قرآن كريم در شأن عائشه نازل شده است، حاضر شده‌اند كه اين تهمت‌ها را به همسر رسول خدا و خود حضرت بزنند و عاقبت و نتيجه آن هرچه باشد، براى اهل سنت تفاوتى نمى‌كند؛ چرا كه آن‌ها براى آن اثبات و جعل فضيلت براى عائشه از هر چيز ديگرى مهم‌‌تر است.
نقل روايات شرم‌آور بر زبان عائشه:

رابطه هر زنى با شوهرش از محرمانه‌ترين مسائلى است كه هيچ كس نبايد از آن آگاه شود. اين مسأله حتى در جوامع غير مسلمان نيز رعايت مى‌شود و امرى است كه فطرتا تمامى انسان‌ها همانند رازى محرمانه آن را حفظ مى‌كنند.

اما متأسفانه اهل سنت مطالبى از ام المؤمنين عائشه نقل كرده‌اند كه به هيچ وجه با موقعيت او سازگارى ندارد و در حقيقت آبروى رسول خدا صلى الله عليه وآله را نشانه رفته است.

متأسفانه برخى از فرقه‌ها و علماى اهل سنت براى اين كه بتوانند اعتقادات، افكار و فتواهاى خود را تثبيت كنند و آن را به كرسى بنشانند، رواياتى را از زبان همسران رسول خدا و به ويژه عائشه در تأييد افكار خود نقل كرده‌اند؛ در حالى كه عقل هيچ انسانى نمى‌تواند بپذيرد كه همسر رسول خدا مطالبى را كه عرق شرم از پيشانى هر مسلمان با غيرتى سرازير مى‌كند؛ آن‌هم با مردان نامحرم در ميان گذاشته باشد و اسرار خصوصى خود و رسول خدا صلى الله عليه وآله فاش ساخته باشد.

ما به تعدادى از اين روايات اشاره مى‌كنيم و قضاوت را به عهده خوانندگان منصف و واقع بين مى‌گذاريم.
باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالت‌آور عائشه:

يكى از مسائلى كه به كرات در روايات آمده است، باكره بودن زنان در بهشت است كه آن‌ها بعد از هر بار نزديكى دوباره به حالت اول بازخواهند گشت. رسول خدا صلى الله عليه وآله وقتى اين مطلب را براى اصحاب نقل مى‌كند و عائشه اين مطلب را مى‌شنود، سخنى مى‌گويد كه عرق شرم از هر پيشانى هر انسانى جارى مى‌شود؛ البته گفتگو در باره اين مطالب بين زن و شوهر هيچ اشكالى ندارد؛ اما نقل آن در كتاب‌هاى روائى، تفسير، لغت و... آن‌هم از زبان همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله امر قبيحى است كه غيرت هر مسلمانى را به جوش مى‌آورد.

قرطبى مفسر شهير اهل سنت در تفسير خود مى‌نويسد:

وقال المسيب بن شريك: قال النبي (ص) في قوله «إنا أنشأناهن إنشاء» [ الآية ] قال: «هن عجائز الدنيا أنشأهن الله خلقا جديداً كلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبكارا» فلما سمعت عائشة ذلك قالت: واوجعاه فقال لها النبي (ص): «ليس هناك وجع».

مسيب بن شريك مى‌گويد: رسول خدا در باره آيه «إنا انشأناهن إنشاء» فرمود: مقصود از آن پيرزن‌هائى كه در قيامت به آن‌ها آفرينش جديدى داده مى‌شود كه هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزديكى كنند، آن‌ها را باكره خواهند يافت. وقتى عائشه اين مطلب را شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) به او فرمود: در آن جا دردى نيست.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج17، ص211، ناشر: دار الشعب – القاهرة؛

البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي725هـ )، تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج7، ص19، ناشر: دار الفكر ـ بيروت / لبنان ـ 1399هـ ـ 1979م؛

ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي (متوفاي بعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج18، ص401، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م؛

الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج9، ص210، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت؛

الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ)، الكشف والبيان، ج9، ص210، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.

زمخشرى، اديب، لغت شناس و مفسر پرآوازه اهل سنت در تفسير خود و زيعلى، يكى ديگر از بزرگان اهل سنت در تخريج الآثار مى‌نويسند:

أنّ أمّ سلمة رضي الله عنها سألته عن قول الله تعالى: «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ» فقال: «يا أم سلمة هنّ اللواتي قبضن في دار الدنيا عجائز شمطا رمصا، جعلهنّ الله بعد الكبر «أَتْرَاباً» على ميلاد واحد في الاستواء، كلما أتاهنَّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبكارا؛ فلما سمعت عائشة رضي الله عنها ذلك من رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت: واوجعاه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (ليس هناك وجع).

ام سلمه كه خداوند از او راضى باد، از رسول خدا (ص) در باره آيه «إنا أنشأناهن» سؤال كرد، آن حضرت فرمود: اى ام سلمه! منظور از آن زنانى هستند كه در حال پيرى، موسفيد و غير باكره از دنيا مى‌روند كه خداوند آن‌ها را در آن دنيا باكره و بر آفرينش واحد و يكسان (هميشه باكره) قرار مى‌دهد؛ به طورى كه هر وقت شوهرانشان با آن‌ها نزديكى مى‌كنند، آن‌ها را باكره مى‌يابند، وقتى عائشه اين مطلب را از رسول خدا (ص) شنيد، گفت: واى از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) فرمود: در آن جا دردى نيست.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج4، ص460، ح1122، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي؛

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي762هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج3، ص405؛ ج3، ص406، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

آيا واقعا عائشه اين مطلب را گفته است؟ اگر هم گفته باشد، چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت آن را به تفصيل در كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟ هدف آن‌ها از انتشار گفتگوى محرمانه رسول خدا و همسرش چه بوده است؟
رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را مي‌مكيد:

امام احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله در مسند خود به نقل از أبى يحيى انصارى كه بى‌ترديد با عائشه نامحرم بوده است نقل مى‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا محمد بن دِينَارٍ عن سَعْدِ بن أَوْسٍ عن مِصْدَعٍ أبي يحيى الأنصاري عن عَائِشَةَ ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كان يُقَبِّلُهَا وهو صَائِمٌ وَيَمُصُّ لِسَانَهَا قلت سَمِعْتَهُ من سَعْدِ بن أَوْسٍ قال نعم.

از ابويحيى انصارى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) او را در حالى كه روزه‌دار بود، مى‌بوسيد و زبانش را مى‌مكيد. عفان مى‌گويد: به محمد بن دينار گفتم كه اين روايت را از سعد بن أوس شنيده‌اي؟ گفت: آري.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل،ج 6، ص123، ح24960، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

و ابن خزيمه نيز همين مطلب را در صحيح خود نقل كرده است:

حدثنا بشر بن معاذ العقدي حدثنا محمد بن دينار الطاحي حدثنا سعد بن أوس عن مصدع أبي يحيى عن عائشة أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقبلها وهو صائم ويمص لسانها.

از ابويحيى از عائشه نقل شده است كه رسول خدا در حالى كه روزه داشت، عائشه را مى‌بوسيد و زبانش را مى‌مكيد.

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3 ص246، ح2003، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م.

چه كسى باور مى‌كند كه همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله با نامحرمان نشسته باشد و چنين مطالبى را كه اسرار بين او و پيامبر خدا بوده است، نقل كرده باشد؟
انتشار محرمانه‌ترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه:

محمد بن ادريس شافعى، رئيس شافعى‌ها در كتاب اختلاف الحديث اين گونه مى‌نويسد:

أخبرنا الثقة عن الأوزاعي عن عبد الرحمن بن القاسم عن أبيه أو عن يحيى بن سعيد عن القاسم عن عائشة قالت إذا التقى الختانان فقد وجب الغسل فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

قاسم از عائشه نقل مى‌كند كه گفت: وقتى دو ختنه‌گاه (زن و مرد) با يكديگر ملاقات كنند، غسل واجب مى‌شود، من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، اختلاف الحديث، ج1، ص493، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1985م

احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله و ابن ماجه قزوينى در سنن خود، اين روايت را با كمى اختلاف به اين صورت نقل كرده‌اند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا الْوَلِيدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الأوزاعي قال حدثني عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن أبيه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ أنا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَاغْتَسَلْنَا.

از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: هر وقت ختنه‌گاه (مرد) از ختنه‌گاه (زن) عبور كرد، غسل واجب مى‌شود، من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص161، ح25320، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص199، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

جالب اين است كه برخى از فقهاى اهل سنت، با استناد به همين روايت، فتوا داده‌اند:

كما أخذ الفقهاء في التقاء الختانين بحديث عائشة وقولها: فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

چنانچه فقها به در باره وجوب غسل با التقاء ختانين، به حديث عائشه و اين گفته او كه «من و رسول خدا (ص) انجام داديم و سپس غسل كرديم» استناد كرده‌اند.

الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج11، ص466، تحقيق الشيخ علي محمد معوض ـ الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.

و ابن حبان در صحيح خود روايت شرم‌آور ديگرى را به عائشه نسب مى‌دهد:

أَخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الأَوْزَاعِيِّ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ فَلا يُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِيعًا.

از عائشه سؤال شد كه مردى با همسرش نزديكى مى‌كند؛ اما انزالى صورت نمى‌گيرد، تكليف او چيست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هر دويمان غسل كرديم.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج3، ص458، ح1185، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

و جالب اين است أبو الحسن آمدى نقل مى‌كند كه عمر كسى را فرستاد تا در باره اين مسأله از عائشه سؤال كنند، عائشه نيز جواب داد كه من و رسول خدا اين كار را انجام داده و سپس غسل كرديم!!!!

وأما من جهة الإجماع فما روي عن الصحابة أنهم لما اختلفوا في الغسل من غير إنزال أنفذ عمر إلى عائشة رضي الله عنها وسألها عن ذلك فقالت فعلته أنا ورسول الله واغتسلنا فأخذ عمر والناس بذلك.

اما از جهت اجماع: از صحابه نقل شده است كه وقتى آن‌ها در باره نزديكى بدون انزال اختلاف كردند، عمر شخصى را پيش عائشه فرستاد و در باره اين حكم از او سؤال كرد، عائشه گفت: من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و هر دويمان غسل كرديم؛ پس عمر و مردم سخن عائشه را پذيرفتند.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج1، ص233، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ.

جاى سؤال دارد كه چرا عمر بن الخطاب اين سؤال را از دختر خود حفصه كه با عمر محرم بوده است نمى‌پرسد؟ آيا حفصه همسر پيامبر نبود؟ چرا از عائشه سؤال مى‌كند؟

و در جاى ديگر همين روايت را اين چنين تكرار مى‌كند:

وعملهم بأجمعهم في الرجوع عن سقوط فرض الغسل بالتقاء الختانين بقول عائشة فعلته أنا ورسول الله صلى الله عليه وسلم واغتلسنا.

تمام صحابه در باره عدم وجوب غسل با فرض برخورد دو ختنه‌گاه، از سخن خود برگشتند، در آن هنگام كه عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هردويمان غسل كرديم.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي 631هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج2، ص77، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ.

و مسلم نيشابورى كه انگار خجالت كشيده است كه اين مطالب را از زبان عائشه نقل كند، از خود رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده است:

حدثنا هَارُونُ بن مَعْرُوفٍ وَهَارُونُ بن سَعِيدٍ الْأَيْلِيُّ قالا حدثنا بن وَهْبٍ أخبرني عِيَاضُ بن عبد اللَّهِ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ عن أُمِّ كُلْثُومٍ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم قالت إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ ثُمَّ يُكْسِلُ هل عَلَيْهِمَا الْغُسْلُ وَعَائِشَةُ جَالِسَةٌ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إني لَأَفْعَلُ ذلك أنا وَهَذِهِ ثُمَّ نَغْتَسِلُ.

جابر بن عبد الله از ام كلثوم از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت: مردى از رسول خدا سؤال مى‌كند در باره زنى كه با همسرش نزديكى مى‌كند؛ اما در ادامه كسل مى‌شود (انزال صورت نمى‌گيرد) آيا بر هر دوى آن‌ها غسل واجب است؟ در حالى كه عائشه در مجلس بود، رسول خدا (ص) به عائشه اشاره كرد و فرمود: من و اين زن (عائشه) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص272، ح350، كِتَاب الْحَيْضِ، بَاب نَسْخِ الْمَاءُ من الْمَاءِ وَوُجُوبِ الْغُسْلِ بِالْتِقَاءِ الْخِتَانَيْنِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا يك مسلمان با غيرت مى‌تواند تصور كند كه رسول خدا كه باغيرت‌ترين مرد عالم است، در حضور همسر خود، با مردان نامحرم از اسرار خصوصى خود صحبت و به همسر خود اشاره كند كه من و او اين كارها را انجام داده و سپس غسل كرده‌ايم؟

آيا علماى اهل سنت، اتفاقاتى را كه بين آن‌ها و همسرانشان اتفاق افتاده است‌، با مردان نامحرم نقل مى‌كنند؟
پيامبر خدا با عائشه بازي مي‌كرد

محمد بن اسماعيل بخارى، در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن اين چنين با آبروى رسول خدا و همسر او بازى مى‌كند:

حدثنا مُحَمَّدٌ أخبرنا أبو مُعَاوِيَةَ حدثنا هِشَامٌ عن أبيه عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كنت أَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم وكان لي صَوَاحِبُ يَلْعَبْنَ مَعِي فَكَانَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إذا دخل يَتَقَمَّعْنَ منه فَيُسَرِّبُهُنَّ إلي فَيَلْعَبْنَ مَعِي.

از عائشه نقل شده است كه گفت: من با دختران در محضر رسول خدا (ص) بازى مى‌كردم، دوستانى داشتم كه با هم همبازى بودند، هر وقت وارد مى‌شد، مرا از آن بين انتخاب مى‌كرد، دختركان را مى‌فرستاد و سپس با من بازى مى‌كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2270، ح5779، كِتَاب الْأَدَبِ، بَاب الِانْبِسَاطِ إلى الناس، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
زنان در قيامت برهنه محشور مي‌شوند:

بخارى در روايت ديگر از عائشه نقل مى‌كند:

حدثنا قَيْسُ بن حَفْصٍ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا حَاتِمُ بن أبي صَغِيرَةَ عن عبد اللَّهِ بن أبي مُلَيْكَةَ قال حدثني الْقَاسِمُ بن مُحَمَّدِ بن أبي بَكْرٍ أَنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قالت عَائِشَةُ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ فقال الْأَمْرُ أَشَدُّ من أَنْ يُهِمَّهُمْ ذَاكِ.

از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: شما در حالى وارد محشر مى‏شويد كه پا برهنه و بى‏لباس و وامانده از هر گونه پيوند و تبار هستيد، عائشه گفت: پس من گفتم: اين رسول خدا (ص) آيا زن و مرد به يكديگر نگاه خواهند كرد؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: وضعيت قيامت سخت‌تر از آن است كه مردم به فكر اين چيزها باشند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5، ص2391، ح6162، كِتَاب الرِّقَاقِ، بَاب كَيْفَ الْحَشْرُ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 ـ 1987.
پيامبر در حال روزه، عائشه را مي‌بوسيد:

و احمد بن حنبل در مسند خود، مى‌نويسد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا سَعْدُ بن إبراهيم عن طَلْحَةَ عن عَائِشَةَ قالت أَهْوَى إِلَىَّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ليقبلني فقلت اني صَائِمَةٌ قال وأنا صَائِمٌ قالت فَأَهْوَى الي فقبلني.

طلحه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) به طرف مى‌آمد تا مرا ببوسد؛ پس من گفتم كه روزه دارم، آن حضرت فرمود كه من هم روزه‌دار هستم. عائشه مى‌گويد: رسول خدا (ص) جلو آمد و مرا بوسيد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص134، ح25066، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

و در روايت ديگر نقل مى‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ قال ثنا مُطَرِّفٌ عن عَامِرٍ عن مَسْرُوقٍ قال قالت عَائِشَةُ ان كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَيَظَلُّ صَائِماً ثُمَّ يُقَبِّلُ ما شَاءَ من وجهي حتى يُفْطِرَ.

مسروق از عائشه نقل مى‌كند كه رسول خدا دائما روزه بود، سپس هر جائى از صورتم را كه مى‌خواست مى‌بوسيد تا افطار مى‌كرد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص101، ح24743، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

ابن خزيمه همين روايت را با طول و تفصيل بيشتر نقل كرده است:

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج3، ص246، ح2001، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت – 1390هـ – 1970م.

و ابن أبى الدنيا همين مطلب را نقل و سپس مى‌گويد:

حديث صحيح.

إبن أبي الدنيا القرشي البغدادي، ابوبكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي281هـ)، العيال، ج2، ص134، ح565، تحقيق: د نجم عبد الرحمن خلف، ناشر: دار ابن القيم ـ السعودية ـ الدمام، الطبعة: الأولى، 1410هـ ـ 1990م.

ابن منده اصفهانى نيز بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

اسناده حسن والحديث صحيح.

ابن منده الأصفهاني، أبو عمرو عبد الوهاب بن محمد بن إسحاق بن محمد بن منده (متوفاي475هـ)، الفوائد لإبن منده، ج1، ص49، تحقيق: مسعد عبد الحميد، ناشر: دار الصحابة للتراث ـ طنطا، الطبعة الأولى، 1412هـ

همين روايات را ديگر علماى اهل سنت نيز نقل كرده‌اند كه ما به اختصار به چند مورد اشاره مى‌كنيم:

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص135، ح6، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م.

الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي321هـ)، شرح معاني الآثار، ج2، ص93، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1399م؛

الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاي744هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج1، ص146، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1998م.

هرچند كه بوسيدن همسر، امرى است طبيعى؛ اما نقل آن توسط يك زن بيوه براى نامحرمان عملى است زشت و زننده.
رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه مي‌كرد و صورتش را بر آن مي‌نهاد:

أبى داود سجستانى در سنن خود و ابن كثير دمشقى در تفسير خود نقل مى‌كنند:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ يَعْنِي بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن يَعْنِي بن زِيَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ أن عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ أنها سَأَلَتْ عَائِشَةَ قالت إِحْدَانَا تَحِيضُ وَلَيْسَ لها وَلِزَوْجِهَا إلا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت أُخْبِرُكِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم دخل فَمَضَى إلى مَسْجِدِهِ قال أبو دَاوُد تَعْنِي مَسْجِدَ بَيْتِهِ فلم يَنْصَرِفْ حتى غَلَبَتْنِي عَيْنِي وَأَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِي مِنِّي فقلت إني حَائِضٌ فقال وَإِنْ اكْشِفِي عن فَخِذَيْكِ فَكَشَفْتُ فَخِذَيَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ على فَخِذِي وَحَنَيْتُ عليه حتى دَفِئَ وَنَامَ.

عمارة بن غراب از عمه خودش نقل مى‌كند كه از عائشه سؤال كردم: برخى از ما وقتى حيض مى‌شود، فقط يك رخت‌خواب براى خود و همسرش دارد (چه كار كند؟). عائشه گفت: بگذاريد از كارى كه رسول خدا كرد براى شما بگويم، روزى رسول خدا (ص) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانه‌اش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه كرد، و رسول خدا نيز سردش شد، پس به من گفت: به من نزديك شود، من گفتم: من حيض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه كن، من رانم را برهنه كردم؛ پس آن حضرت گونه و سينه‌‌اش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا اين كه گرم شد و خواب رفت.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص70، ح270، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص260، ناشر: دار الفكر ـ بيروت – 1401هـ.

هرچند كه سند اين روايت مشكل دارد؛ اما سؤال ما اين است كه چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت اين مطالب را كه از خصوصى‌ترين اسرار پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به شمار مى‌رود، در صحيح‌ترين كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟

و دار قطنى در سنن خود مى‌نويسد:

أخبرنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز نا داود بن رشيد نا علي بن هاشم نا حريث عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت ربما أغتسل رسول الله صلى الله عليه وسلم من الجنابة ولم أغتسل بعد فجائني فضممته إلي وأدفيته.

مسروق از عائشه نقل مى‌كند كه هر وقت رسول خدا (ص) از جنابت غسل مى‌كرد و من هنوز غسل نكرده بودم، پيش من مى‌آمد؛ پس من او را در برمى‌گرفتم و با رواندازم مى‌پيچاندم تا گرم شود.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي 385هـ)، سنن الدارقطني، ج1، ص143، ح34، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ 1386 – 1966م.
16 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٤٠ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعي خويش!

طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است:

حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ أَشْعَثَ بْنِ أَبِي الشَّعْثَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مَسْرُوق، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَعِنْدِي رَجُلٌ قَاعِدٌ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَرَأَيْتُ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ. قَالَتْ فَقَالَ «انْظُرْنَ إِخْوَتَكُنَّ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ».

از مسروق نقل شده است كه عائشه گفت: رسول خدا (ص) بر من وارد شد؛ در حالى مردى پيش من نشسته بود، اين مطلب بر آن حضرت گران‌آمد؛ تا جائى كه آثار خشم را در صورتش ديدم. عائشه گفت كه به آن حضرت گفتم: اى رسول خدا! او برادر رضاعى من است، پس آن حضرت فرمود: برادران رضاعى خود را ببيند؛ شير دادن فقط براى نجات از گرسنگى است.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج2 ص1078، ح1455، كِتَاب الرِّضَاعِ، بَاب إنما الرَّضَاعَةُ من الْمَجَاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

حال در بعضى از كتب اهل سنت روايتى ذكر شده است كه مى‌گويد عائشه بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مقابل برادر رضاعى خويش غسل كرده است!

ابن وهب، عن أسامة بن زيد، أن محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي حدثه، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن، قالَ: دخلت على عائشة، فقلت لها: كيف غسل رسول الله من الجنابة؟ فقالت: أدخل معك يا ابن أخي رجلاً من بني أبي القعيس ـ من بني أخيها من الرضاعة -، فأخبر أبا سلمة بما تصنع، فأخذت إناء فأكفأته ثلاث مرات على يدها، قبل أن تدخل يدها فيهِ، فقالَ: صبت على يدها من الإناء يا أبا سلمة ثلاث مرات قبل أن تدخل يدها. فقالت: صدق، ثم مضمضت واستنثرت، فقالَ: هي تمضمض وتستنثر. فقالت: صدق، ثم غسلت وجهها ثلاث مرات، ثُمَّ حفنت على رأسها ثلاث حفنات، ثم قالت بيدها في الإناء جميعاً، ثم نضحت على كتفيها ومنكبيها، كل ذَلِكَ تقول إذا أخبر ابن أبي القعيس ما تصنع: صدق. خرجه بقي بن مخلد وابن جرير الطبري. وهذا سياق غريب جداً. وأسامة بن زيد الليثي، ليس بالقوي. وهذه الرواية تدل على أن ابن أخيها من الرضاعة اطلع على غسلها، وهذا يتوجه على قول من أباح للمحرم أن ينظر إلى ما عدا ما بين السرة والركبة، وهو قول ضعيف شاذ

از ابى سلمة بن عبد الرحمن روايت شده است كه گفت به نزد عايشه رفتم و به او گفتم: پيامبر صلى الله عليه وآله چگونه از جنابت غسل مى‌كرد؟

او گفت: اى فرزند برادرم، مردى از بنى ابى القعيس ـ از فرزندان برادر رضاعى عايشه- را به همراه خود بياور تا به ابا سلامه خبر دهد كه چه مى‌كند! پس مشتى از آب را با دست خويش گرفت و سه بار بر روى دست خويش ريخت قبل از آنكه دست خويش را وارد ظرف كند، آن شخص نيز چنين به اباسلمه گفت؛‌ عايشه (براى اينكه ابا سلمة از سخن اين شخص مطمئن شود) سخن او را تاييد كرد! سپس آب را مضمضه كرد و بيرون ريخت؛ و آن شخص نيز براى اباسلمه نقل كرده و عائشه نيز تاييد كرد؛ سپس صورت خويش را سه بار شست؛ سپس سه بار آب را به روى سر خويش ريخت؛ سپس تمام دو دست خويش را وارد ظرف كرد؛ سپس آب را بر روى دو كتف و شانه خويش ريخت! و در همه اين بخش‌ها وقتى ابن ابى القعيس به اباسلمه خبر مى‌داد، عايشه مى‌گفت راست گفت!

اين روايت بسيار عجيب است! اسامة بن زيد ليثى قوى نيست!

و اين روايت نشان مى‌دهد كه فرزند برادر رضاعى عايشه، نحوه غسل كردن او را ديده است! و اين نظر تنها طبق نظر كسانى قابل توجيه است كه مى‌گويند شخص محرم، مى‌تواند به غير از ما بين ناف و زانوى زنان محرم خويش نگاه كند! و اين نظر ضعيف و شاذى است!

ابن رجب البغدادي، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاي795هـ)، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج1، ص249، تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزي ـ السعودية / الدمام، الطبعة: الثانية، 1422هـ.

اگر چه سند اين روايت، ضعيف است! اما اگر يك عالم شيعى اين روايت را در كتاب خويش نقل كرده بود، چه در مورد او گفته مى‌شد؟! خود قضاوت كنيد!
اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

يكى از اتهاماتى كه اهل سنت به عائشه همسر رسول خدا زده‌اند، اين است كه برخى از مردان وارد خانه عائشه مى‌شدند و شب در آن جا مى‌ماندند و صبح در حالى كه محتلم شده بودند، غسل مى‌كردند. همانطور كه در مورد قبل نيز گفتيم، طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلى الله عليه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است!

از اين روايت استفاده مى‌شود كه ورود مردان و حتى برادر رضاعى عائشه به خانه او جايز نبوده و عائشه حق نداشته است كه مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال اين جا است كه اين مردان نامحرم در خانه عائشه كه در آن زمان بيوه و جوان بوده است، چه مى‌كرده‌اند؟

چرا شب در خانه عائشه مانده‌اند تا در آن جا محتلم شوند؟

ما به چند نمونه از مردانى كه به خانه عائشه وارد، شب در آن جا مانده و محتلم شده‌اند، اشاره مى‌كنيم:
عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ

مسلم نيشابورى در صحيح خود مى‌نويسد كه عبد الله بن شهاب خولانى از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِيبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ قال كنت نَازِلًا على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ في ثَوْبَيَّ فَغَمَسْتُهُمَا في الْمَاءِ...

از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است كه من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم...

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص239 ح 290، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.
هَمَّامِ بن الحرث

ابوداود سجستانى در سنن خود كه يكى از صحاح سته اهل سنت به شمار مى‌رود، مى‌نويسد كه همام بن الحرث نيز از كسانى است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ كان عِنْدَ عَائِشَةَ رضي الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....

از همام بن حرث نقل شده است كه او در نزد عائشه بود كه محتلم شد؛ پس كنيزى او ديد كه اثر جنابت را از لباسش مى‌شويد....

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج1، ص101، ح371، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.
مردي از قبيله نخع

احمد بن حنبل مى‌نويسد كه مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:

ان رَجُلاً مِنَ النخغ كان نَازِلاً على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ أو يَغْسِلُ ثَوْبَهُ....

مردى از قبيله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس كنيز عائشه او در حال شستن اثر جنابت ديد...

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص125، ح24983، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
مردي گمنام

مسلم نيشابورى در روايت ديگر مى‌نويسد كه مردى در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خوددارى كرده است:

وحدثنا يحيى بن يحيى أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبي مَعْشَرٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَأَصْبَحَ يَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: إنما كان يُجْزِئُكَ إن رَأَيْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَكَانَهُ...

ابومشعور از علقمه و أسود نقل كرده است كه مردى بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود كه عائشه به او گفت: همين كه جاى منى را بشويى كفايت مى‌كند....

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج1، ص238 ح288، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.
مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود

ترمذى در مسند خود مى‌نويسد كه مهمانى در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردى بر روى او انداخت و او در خواب محتلم شد:

حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فيها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا في الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إنما كان يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِي قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

همام بن حرث گفت: شخصى مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد كه ملحفه زردى بر روى او بيندازند، پس مهمان خوابيد و محتلم شد؛ مرد خجالت كشيد كه ملحفه را بفرستد؛ در حالى كه اثر جنابت در آن ديده مى‌شود؛ پس آن را در آب فرو كرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بين بردى، كافى بود كه اثر جنابت را با ناخن‌هاى مى‌خراشيدى؛ گاهى من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مى‌تراشيدم. ابوعسى (ترمذي) گويد: اين روايت «حسن» و «صحيح» است.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج1، ص199، ح116، كِتَاب أبواب الطَّهَارَةِ، بَاب ما جاء في الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا واقعا عائشه بعد از رسول خدا مردان را به خانه خود راه مى‌داده و‌ آن‌ها شب در خانه او كه در آن زمان بيوده بوده مى‌مانده‌اند و محتلم مى‌شده‌اند؟

اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، بايد به مظلوميت پيامبر (ص)‌ گريه كرد كه چگونه همسر او با سفارشات پيامبر خدا مخالفت و مردان نامحرم را به خانه خود راه مى‌داده است.

اما اگر واقعيت نداشته، چرا اهل سنت چنين تهمت‌هاى زشت را به همسر رسول خدا زده و اين مطالب را در صحيح‌ترين كتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند؟
17 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٤١ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
عائشه به خواهرش دستور مي‌داد به مرداني كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد:

يكى از مسائل بسيار زشتى كه به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انسانى؛ حتى آن‌ها كه كافر هستند آن را تقبيح مى‌كند، مسأله شيرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به يكديگر است.

اين مطلب به صورت گسترده در كتاب‌هاى اهل سنت به عائشه نسبت داده شده است كه عائشه دوست داشت مردانى بر او وارد شوند و با او همنشين باشند؛ اما از آن جائى كه آن‌ها نامحرم بودند و ممكن بود كه با مخالفت و تقبيح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور مى‌داد كه به اين مردان شير دهد تا آن‌ها به او و خود عائشه محرم شوند!!

احمد بن حنبل و أبو عوانه در مسند شان نقل مى‌كنند:

كانت عَائِشَةُ تَأْمُرُ أَخَوَاتِهَا ان يُرْضِعْنَ من أَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان يَرَاهَا وَيَدْخُلَ عليها وان كان كَبِيراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ يَدْخُلُ عليها وَأَبَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى الله عليه وسلم ان يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَداً مِنَ الناس حتى يَرْضَعَ في الْمَهْدِ.

عائشه، به خواهرانش دستور مى‌داد به مردانى كه او دوست دارد آن‌ها را ببيند و بر او وارد شوند، پنج‌بار شير دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما ام‌سلمه و ساير زنان پيامبر (ص) با اين كار مخالف بودند كه با اين نوع شير خوردن، احدى بر آن‌ها وارد شود؛ مگر اين كه در گهواره شيرخورده باشند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص270، ح26373، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاي316هـ)، مسند أبي عوانة، ج3، ص122، ناشر: دار المعرفة – بيروت؛

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي 275هـ)، سنن أبي داود، ج2، ص223، ح2061، كِتَاب النِّكَاحِ، بَاب فِيمَنْ حَرَّمَ بِهِ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، مسند الشاميين، ج4، ص192، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1984م؛

الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاي488هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم،ج 4، ص192، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، 1423هـ ـ 2002م؛

المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج8، ص142، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

ابن حجر عسقلانى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

وإسناده صحيح وهو صريح فأي ظن غالب وراء هذا والله سبحانه وتعالى أعلم وفي الحديث أيضا جواز دخول من اعترفت المرأة بالرضاعة معه عليها وأنه يصير أخا لها وقبول قولها فيمن اعترفت به وأن الزوج يسأل زوجته عن سبب إدخال الرجال بيته والاحتياط في ذلك والنظر فيه.

سند اين روايت صحيح و معناى صريحى دارد؛ پس چه گمانى برتر از اين وجود دارد؛ خداوند پاك و بلند مرتبه بهتر مى‌داند. همچنين اين حديث دلالت دارد بر جواز وارد شدن كسانى كه زنان اعتراف كنند با آن‌ها شير خورده‌اند و آن‌ها برادر او مى‌شوند و گفته اين زنان كه به اين مطلب اعتراف كنند، پذيرفته مى‌شود. و نيز دلالت مى‌كند بر اين كه شوهر مى‌تواند از زنش از دليل وارد شدن مردان به خانه‌اش سؤال كنند و در اين باره احتياط نمايند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج9، ص149، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

البانى وهابى، بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:

والسياق لمالك، وظاهر إسناده الارسال، ولكنه في حكم الموصول، فإنه عند الآخرين عن عروة عن عائشة. وزاد أبو داود: " وأم سلمة ". وصحح إسناده الحافظ (9/122) وكذا رواه النسائي كما يأتي، ولم يسقه البخاري والنسائي بتمامه، وإنما دون قوله: أرضعيه... القصة. ولفظه في أوله كما أورده المصنف. وقد أخرج القصة وحدها مسلم (4/168 ـ 169) وابن ماجة (1943) والدارمي (2/158) وأحمد أيضا (6/255) من طرق أخرى عن عائشة.

اين روايت را مالك نقل كرده و ظاهرا سند مرسل است؛ ولى اين مرسل در حكم موصول است؛ چرا كه ديگران همين روايت را از عروه از عائشه نقل كرده‌اند و ابوداود روايت از ام سلمه نيز نقل كرده است. ابن حجر عسقلانى گفته كه سند اين روايت صحيح است، همچنين اين روايت را نسائى نقل كرده است؛ اما بخارى و نسائى به صورت كامل نقل نكرده‌اند و جمله «ارضعيه...» را تا آخر داستان نقل نكرده‌‌اند و اولش به همان صورتى نقل كرده‌اند كه در كتاب المصنف آمده است. همچنين اين داستان را مسلم، ابن ماجه، دارمى و احمد با سند‌هاى ديگر از عائشه نقل كرده‌اند.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج6 ص 264، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 ـ 1985 م.

محمد بن ادريس شافعى در كتاب الأم و مالك بن أنس در كتاب الموطأ و ابن حبان بستى در صحيح خود مى‌نويسند:

فَكَانَتْ تَأْمُرُ أُخْتَهَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَبَنَاتِ أَخِيهَا يُرْضِعْنَ لها من أَحَبَّتْ أَنْ يَدْخُلَ عليها من الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وأبي سَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَدٌ من الناس.

عائشه به خواهرش ام كلثوم و دختران برادرش دستور مى‌داد مرادانى را كه او دوست بر او وارد شوند، شير دهد؛ اما ساير زنان رسول خدا اجازه نمى‌دادند كه با اين نوع شيرخوردن كسى بر آن‌ها وارد شوند.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي 204هـ)، الأم، ج5، ص28، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1393هـ.

مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاي179، موطأ الإمام مالك، ج2، ص605، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ مصر.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج10، ص28، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.

آيا واقعا عائشه دوست داشت كه مردان نامحرم بر او وارد شوند و اين علاقه به حدى بود كه به خواهرش دستور مى‌داد به اين مردان بزرگ سال شير دهد تا آن‌ها به عائشه محرم و اين رابطه‌ها مستحكمتر شود؟

با اين كه گذشت كه رسول خدا از ورود برادر رضاعى عائشه بر او خشمگين شده بود و عائشه را از اين كار باز داشته بود؛ اما چرا عائشه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله بر خلاف گفته آن حضرت عمل كرده است؟

و اگر اين مطلب واقعيت ندارد، چرا ائمه و بزرگان اهل سنت آن را با آب و تاب فراوان نقل كرده‌اند؟ چرا به همسر رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين تهمت زشتى زده‌اند؟

ما انتظار داريم كه علما و دانشمندان اهل سنت جوابگوى اين مسائل باشند و ذهن جوانان سنى را از اين شبهات پاكسازى نمايند.
اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران:

متأسفانه برخى از دانشمندان سنى همسران حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام را متهم به فحشاء كرده‌اند، بى‌آنكه توجه نمايد اين اتهام مستقيما به آبروى خود آن پيامبران بزرگ الهى ضربه مى‌زند و مقام و منزلت آن بزرگواران را زير سؤال مى‌برد.

محمد بن جرير طبرى در تفسير خود چندين روايت در اين زمينه نقل كرده است:

حدثني محمد بن عمرو قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسى عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال تبين لنوح أنه ليس بابنه.

حدثني المثنى قال ثنا أبو حذيفة قال ثنا شبل عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال بين الله لنوح أنه ليس بابنه

حدثني المثنى قال ثنا إسحاق قال ثنا عبد الله عن ورقاء عن بن أبي نجيح عن مجاهد مثله.

حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج عن مجاهد مثله.

قال بن جريج في قوله ونادى نوح ابنه قال ناداه وهو يحسبه أنه ابنه وكان ولد على فراشه.

از مجاهد در باره آيه «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم؛ از سر ناآگاهى از من چيزى مخواه‏‏» سؤال شد، جواب داد: براى نوح مشخص شد كه او پسرش نيست.

ابن جريج در باره آيه « وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ؛ نوح پسرش را صدا زد» نقل شده است كه گفت: او خيال مى‌كرد كه اين فرزند پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود).

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي310)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج12، ص50، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ

ابن أبى حاتم نيز در تفسير خود روايتى را در اين زمينه نقل كرده است:

10896 حدثنا الحسن بن عرفة ثنا علي بن ثابت الجزري عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي في قول الله: ونادى نوح ابنه قال: ولد على فراشه.

از ثابت بن حجاج كلابى در باره آيه « وَنادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ» نقل شده است كه آن فرزند در خانه نوح متولد شد.

إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي327هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج6، ص2034، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا.

والثاني أنه ولد على فراشه من لغير رشدة ولم يكن ابنه روى ابن الأنباري باسناده عن الحسن أنه قال لم يكن ابنه إن امرأته فجرت وعن الشعبي قال لم يكن ابنه إن امرأته خانته وعن مجاهد نحو ذلك وقال ابن جريج ناداه نوح وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه.

ديدگاه دوم اين است كه اين فرزند در زمانى كه آن زن، همسر نوح بوده، از شخص ديگرى و نامشروع متولد شده و در حقيقت فرزند نوح نبوده، ابن انبارى با سند خود از حسن (بصري) نقل كرده است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش فاحشه بود، و از شعبى نقل شد است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش به آن حضرت خيانت كرد و از مجاهد نيز همانند آن نقل شده است، ابن جريج در باره «ناداه نوح» گفته كه نوح خيال مى‌كرد كه آن فرزند، پسر او است؛ در حالى كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زمانى كه همسر او بوده، از شخص ديگرى باردار شده بود).

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج4، ص113، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.

قرطبى، مفسر شهير اهل سنت نيز همين مطلب را از ابن جريج نقل كرده است:

وقال بن جريج: ناداه وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد على فراشه وكانت امرأته خانته فيه ولهذا قال: فخانتاهما.

نوح خيال مى‌كرد كه آن پسر، فرزند او است؛ در حالى كه فقط در خانه او متولد شده بود، زنش به آن حضرت خيانت كرد و به همين خاطر خداوند فرموده است كه «فخانتاهما؛ آن دو زن به آن دو پيامبر (نوح و لوط) خيانت كردند».

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص46، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

أبوجعفر نحاس همين مطلب را از حسن بصرى و مجاهد نقل كرده است:

قال الحسن: لم يكن ابنه وإنما ولد على فراشه فنسب إليه.

وقال مجاهد: ليس هو ابنه، ويبين ذلك قول الله تبارك وتعالى فلا تسألني ما ليس لك به علم.

حسن (بصري) گفته: آن پسر، فرزند نوح نبود؛ بلكه فقط در خانه او متولد شده بود؛ پس به او نسبت داده شد. مجاهد گفته: آن پسر، فرزند او نبود؛ خداوند با آيه «فلا تسألنى ما ليس لك به علم» اين مطلب را بيان كرده است.

النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي338هـ)، معاني القرآن الكريم، ج3، ص351، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القرى ـ مكة المرمة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

ابن عطيه اندلسى در تفسير خود مى‌نويسد:

وأن امرأته الكافرة خانته فيه هذا قول الحسن وابن سيرين وعبيد بن عمير.

زن نوح، كافر بود و به آن حضرت خيانت كرد، اين ديدگاه حسن (بصري) ابن عسير و عبيد بن عمير است.

الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي546هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج3، ص 176، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م.
18 | محمد | Iran - Gorgan | ٠٩:٤٤ - ٠٤ آذر ١٣٨٩ |
نتيجه:

به اتفاق تمام علماى شيعه و اكثر علماى اهل سنت تمام زنان پيامبران، حتى آن‌ها كه طبق نص صريح قرآن كريم كافر بوده‌اند، از اتهام فحشاء مبرا هستند.

موفق باشيد.
باور بفرمائيد اين مطالب را از همين سايت پر محتوا و عالمانه به حظور عزيزان copy/ pasteكرددم فقط براي عرض ارادت به شما دوست داران حق و حقيقت .
19 | حسين عبداله | Iran - Tehran | ٠٩:٢٣ - ٢٧ آذر ١٣٨٩ |
بيييييييييا بروووووووووووووووووووووووو بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چرت نگو پسر
خداي محمد (ص) روز قيامت كمرتو مي شكونه هااااااااااااااااااااااااااا
20 | شهاب | | ١٤:٢٥ - ٠١ دي ١٣٨٩ |
اهل بيت چه کساني هستند؟ ابن منظور در کتابش لسان العرب ـ که يکي از مهمترين مراجع لغت است ـ مي گويد : اهل البيت يعني کساني که در خانه سکونت دارند ، و اهل الرجل : يعني خاص ترين افراد او ، و اهل بيت پيامبر يعني همسران و دختران و دامادش يعني علي و ابن قتيبه رحمه الله مي گويد : ( از اين رو مردم مي گويند عترت يعني ذريه و نسل خاص فرد ، و کسي که مي گويد : عترت رسول الله ، منظورش فرزندان فاطمه است ، و عترت يعني ذريه و نزديکترين خويشاوندان فرد : يعني از آنها و ديگران ، و قول ابوبکر بر همين دلالت مي نمايد که فرمود : ما عترت پيامبر خدا هستيم که از آن بيرون آمده و از آن سرچشمه گرفته است ، و عرب ها از ما جدا شده اند همانطور که آسيا از مرکزش جدا مي شود ) و ابوبکر بر اين بود که در حضور قوم چيزي را ادعا کند که آنها آن را نمي دانستند . اين در لغت بود اما در شريعت ، خداوند در قرآن کريم مي گويد که همسران پيامبر از اهل بيت هستند ، خداوند متعال مي فرمايد : النمل: «بياد آر هنگامي که موسي به اهل خود گفت مرا آتشي بنظر آمد ميروم تا از آن بزودي خبر بياورم يا شايد براي گرم شدن شما شعله اي برگيرم » . و با موسي کسي جز زنش همراه نبود ، پس مراد از ( اهله ) که در آيه ذکر شده همسرش مي باشد ، و خداوند متعال مي فرمايد : يوسف: « و هر دو به جانب در بشتافتند و زن پيراهن يوسف از پشت بدريد که در آن حال شوهر آن زن را بر در منزل يافتند و زن گفت جزاي آنکه با اهل تو قصد بد کند جز آنکه يا بزندان برند يا به عقوبت سخت کيفر کنند چه خواهد بود » . و آيه سخن زن پادشاه را حکايت مي کند ، و وقتي ابراهيم به فرزند مژده داده شد در حالي که زنش عقيم بود ، خداوند متعال مي فرمايد : هود: « فرشتگان با او گفتند آيا از کار خدا عجب داري رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بيت رسالت است زيرا خدا بسيار ستوده صفت و بزرگوار است » هر کس در اين آيه تأمل کند مي بيند که مخاطب در اينجا زن ابراهيم است ، و او آن وقت فرزند نداشت ، و چون شوهرش هم مورد خطاب است با ( ميم ) جمع تعبير کرد و نون که براي زنان بکار مي رود را نياورد ، چنان که مي فرمايد : ( رحمت الله و برکاته عليکم ) و در مورد آيه تطهير که در سوره احزاب آمده همين طور است ، خداوند متعال مي فرمايد : الأحزاب: « خدا چنين مي خواهد که رجس هر آلايش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عيب پاک و منزه گرداند » . و از آنجا که علماي شيعه توانايي پاسخگويي به اين اشکال را ندارند ادعا کردند که در آيه تطهير سوره ي احزاب تحريف صورت گرفته است ، مصالح دنيوي در غير از محل خود قرار داده شده است ، چنان که مجلسي گفته است . مجلسي مي گويد : (شايد آيه تطهير را در جايي قرار داده اند که فکر کردند مناسب با آنجاست ، ويا به خاطر بعضي از مصالح دنيوي اشان آن در سياق خطاب به زنان پيامبر، قرار داده اند ... )3. وشيعه کلمه (اهل) را در قرآن به زن تفسير کرده اند ، چنان که در فرموده الهي که مي فرمايد القصص: « آنگاه که موسي عهد خدمت به پايان رسانيد و اهل بيت خود از حضور شعيب رو به ديار خويش کرد آتشي از جانب طور ديد به اهل بيت خود گفت شما در اينجا مکث کنيد که آتي به نظرم رسيد ميروم تا شايد از آن خبري بياورم يا براي گرم شدن شما شعله اي برگيرم » در کتاب الحدائق الناضره آمده است : منظور از اهل زن است . و همچنين در اين مورد اين روايت را مي آورند : از علي روايت است که گفت : هر کسي مي خواهد کسي را به ازدواج ... تا اينکه مي گويد : وقتي زنش را نزد او آوردند دو رکعت نماز بخواند و سپس دستي بر پيشاني اش بکشد و بگويد : اللهم بارک في اهلي و بارک لهم في ... . بار خدايا زنم را مايه ي برکت بگردان و مرا براي آنها مايه ي برکت بگردان ... و همچنين اگر به حديث کساء مراجعه کنيم معني آيه تطهير که به جاي مؤنث آمدن با ( ميم ) جماعت و مذکر آمده روشن مي شود ، در حديث کساء پيامبر به يکي از همسرانش مي گويد : ( تو بر خير هستي ) . حديث با عبارت مختلفي روايت شده ولي اين کلمات گرچه در لفظ فرق مي کنند اما در معنا و مضمون يکي هستند . از عمر بن سلمه ناپسري پيامبر روايت است که گفت : وقتي اين آيه که الأحزاب: « خدا چنين مي خواهد که رجس هر آلايش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عيب پاک و منزه گرداند » در خانه ي اُم سلمه بر پيامبر نازل شد آنگاه پيامبر فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و علي پشت سر ايشان بود و سپس با چادري آنها را پوشاند و گفت : ( اللهم هولاء اهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا ، قالت ام سلمه : و انا معهم يا نبي الله ؟ قال انت علي مکانک و انت علي خير ) ( بار خدايا اينها اهل بيت من هستند ، پليدي را از آنها دور نما و آنان را کاملاً پاکيزه بگردان ، اُُم سلمه گفت : و من هم با آنها هستم اي پيامبر خدا ؟ فرمود : تو در جايت باش تو بر خير و خوبي هستي ) و در روايتي ديگر آمده است که فرمود : تو بر خير هستي تو از همسران پيامبر مي باشي . مثالي براي توضيح بيشتر حديث کساء : براي رفتن جهت اداي فريضه ي حج آمادگي هايي انجام مي شود ، يکي از اين کارها واکسن زدن است ، و وقتي کسي مي خواهد به حج برود واکسن مي زند ، پس اگر فردي واکسن زد آيا دوباره بايد واکسن زده شود ؟ يا همان واکسن برايش کافي است . به نظرم سوال واضح و جوابش هم واضح است . پس داستان اهل کساء همين طور است ، پيامبر علي و فاطمه و حسن و حسين را زير عبايش قرار داد ، و همسرانش را زير آن قرار نداد ؛ چون قبلاً آيه ي تطهير در مورد آنها نازل شده بود ، دليلش اين است که پيامبر بعد از نزول اين آيه گفت : ( بار خدايا اينها اهل بيت من هستند ، پليدي را از آنها دور نما و آنان را کاملاً پاکيزه بگردان ) . پس پيامبر از خداوند خواست که پليدي را از آنها دور نمايد و آنان را کاملاً پاک بگرداند ، و اگر آيه متضمن اين مي بود که خداوند خبر داده بود که پليدي را از آنها دور نموده و آنان را کاملاً پاک گردانيده است ، نيازي به طلب دعا نبود ، و خداوند گفته بود : خداوند از شما اهل بيت پليدي را دور نموده و کاملاً پاکتان نموده است . مناسب است در اينجا اشاره کنم که منابع شيعه رواياتي در بر دارند که تصريح مي کنند که آل بيت مفهومي ديگر دارد . از جمله اين روايات يکي اين است که اُم سلمه رضي الله عنها راوي حديث از زمره کساني بود که پيامبر او را به همراه پنج تن زير عبا قرار داد ، چون او به پيامبر آيا از اهل تو نيستم ؟ فرمود : بله ، اُم سلمه مي گويد : آنگاه مرا زير عبا قرار داد . و در روايتي ديگر آمده است که ايشان فرمود : بار خدايا ، مرا و اهل بيتم را بسوي خودت ببر نه به سوي دوزخ ، گفتم : اي رسول خدا ، و من هم با شما هستم ؟ فرمود : و تو هم هستي . و از حسين روايت است که او بعد از آن که فرزندان و برادران و اهل بيت خود را جمع کرد و به آنها نگاه کرد و لحظه اي گريست و سپس گفت : بار خدايا ما عترت پيامبر هستيم . پس حسين عترت را منحصر در خودش و پسرش زين العابدين قرار نداد بلکه بطور عام همه کساني را از اهل بيت که با او بودند جزء عترت قرار داد . و از زيد بن علي بن حسين روايت است که گفت : من از عترت هستم . و همچنين فرزندان مسلم بن عقيل چنين گفتند . و در روايات شيعه آمد است که : پيامبر در خود حديث ثقلين بعد از اين که گفت : در ميان شما دو چيز گران مي گذارم ... ، به او گفته شد : اهل بيت تو چه کساني هستند ؟ گفت : آل علي ، و آل جعفر ، و آل عقيل ، و آل عباس . و علي در مورد زبير گفت : زبير همواره مردي از ما اهل بيت بوده است . و همچنين امام صادق به بسياري از يارانش مي گفت : او از ما اهل بيت است . و امام باقر به سعد بن عبدالملک که در بني اميه است مي گويد : تو اموي و از ما اهل بيت هستي . و از پيامبر روايت است که فرمود : از پيشگامان عترت من اطاعت کنيد آنها شما را از گمراهي باز مي دارند و به راه درست راهنمايي مي کنند ، و شما را به حق فرا مي خوانند ، و کتاب و سنت مرا احيا مي نمايند و بدعت ها را از بين مي برند . و اگر بخواهيم از مفهوم عترت سخن بگوييم سخن ما بسي طولاني خواهد شد ، اما اين خلاصه اي که ذکر شد بيانگر اين مطالب است که اصطلاح عترت نزد ائمه اهل بيت در دوازده نفر منحصر نبوده است و همان طور که گفته اند اهل خانه بهتر مي دانند که در خانه چه هست !
21 | علي اكبر نيك نفس | Iran - Rasht | ١٧:٠٠ - ١٥ دي ١٣٨٩ |
روايت شده كه: «زمانى كه عمر غسل داده شد و كفن گرديد، على - عليه‏السّلام - وارد شد و بر جنازه‏اش ايستاد و فرمود: «ما على الأرض أحد أحب إلىّ أن ألقى اللّه بصحيفته من هذا المسجى بين أظهركم». «هيچ كس بر روى زمين در بين شما، به اندازه اين مكفون (يعنى عمر (رضي الله عنه)) برايم دوست‏داشتنى‏تر نيست كه (دوست دارم) خدا را با نامه اعمال (نيك)اش ملاقات كنم».. اين روايت، در كتب اهل‏سنّت نيز آمده است؛ چنانچه حاكم در «المستدرك» خود، ذهبى در «التلخيص» خود، امام احمد در «مسند» خود، إبن‏سعد در «طبقات» خود، و مثل آن را، بخارى و مسلم در «صحيح»شان آورده‏اند... - الشافى، علم‏الهدى، ص‏171- تلخيص الشافى، طوسى، ج‏2، ص‏428، چاپ ايران معانى الأخبار، إبن‏بابويه، چاپ ايران، ص‏117- شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏3، ص‏147

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

ترجمه روايت اينطور كه شما گفتيد نيست ! دوست دارم وقتي وارد قيامت مي‌شوم صحيفه‌اي كه عمر نوشت (نه نامه عمل عمر) همراه من باشد تا بر ضد او به خداوند احتجاج كنم ، زيرا طبق روايات او بود كه صحيفه ملعونه را نوشت و در آن پيمان بستند كه اسلام را ضايع كرده و حق اهل بيت را از بين ببرند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

22 | sara | | ١٦:١٩ - ٢٩ دي ١٣٨٩ |
سلام من دختري هستم که 17 سال در کانادا با خانواده بزرگ شدم و از فرهنگ ايران و ... چيزي نميدانم مخصوصا از دين اسلام من تا سن 15 سالگي مسيحي بودم ولي چندسالي ميشه به اسرار مادرم مسلمان شدم ولي هيچ چيز زندگيم تفاوتي نکرده يعني با همون فرهنگ و اعتقاد زندگي ميکنم حالا ميخوام بدونم اون خدايي که هميشه ازش حرف ميزنيد کيه؟؟ اخه من ازش هيچي نميدوم فقط اسممه که مسلمونم ولي...!!
لطفا کمکم کنيد خيلي مايلم بدونم..!! ممنون سارا
23 | adel | Iran - Khorramshahr | ١٦:٥٢ - ٢٠ بهمن ١٣٨٩ |
سلام
چراجواب من رو نداديد
بگوييد نمي دانم تا بروم جايي ديگر
24 | momen abdullah | Iran - Khorramshahr | ٢٠:٥١ - ٢١ بهمن ١٣٨٩ |
سارا خانم خداوند آن کسي است که از همه بزرگتر و قدرتمندتر است. يا علي
25 | علي | | ٢٤:٥٣ - ٠٣ اسفند ١٣٨٩ |
سلام عليکم من ميخواهم وارد مسنجر پالتاک شوم و مناظرات را دنبال کنم اما هر کار ميکنم نميشود موقع ساختن اکانت ارور ميدهد ميخواستم شما من را راهنمايي کنيد ميگويند به دليل تحريم است.اگر اينطور است پس چطور علما ايران وارد ميشوند خواهش ميکنم پاسخ را به ايميلم بفرستيد من منتظر هستم
26 | علي | Iran - Tehran | ١٥:١٠ - ٢١ اسفند ١٣٨٩ |
اينجورياس ديگه؟اگه من ديگه به سايت شما اومدم
27 | افغانستاني | Norway - Nordkisa | ١٨:٠٩ - ٠١ فروردين ١٣٩٠ |
سلام بر شما و سايت خوب تان . سال نو شما هم از صميم قلب تبريک باشد ! راستش يک شب از طرف اقاي دکتر قزويني در مورد اهل سنت چنين شنيدم . که اهل سنت در افغا نستان براي اهلبيت عذا داري ميگيرند . اين اصلا نادرست است . فقط يک فرد سني که از تبار تاجيک بوده در هامبورک المان چندين سال قبل براي اهلبيت روضه خوانده است که فعلا به ديار حق پيوسته است .
اما در کابل و مزار شريف در زمان عزا داري اهلبيت از بردران اهل سنت از مردم تاجيک شر کت ميکند و هم در کابل !
در مجموع سني هاي تاجيک خيلي ميانه رو است و همانطور سني هاي قبايل ازبيک نيز چنين است . اما سني ها قبايل پشتون خيلي مغرض و خطر ناک است که در طول تاريخ حا کمان وقت اين قبايل بيشتر هزاره شيعه را به جرم شيعه بودن نسلي کشي کرده است و طالبان نيز ازين مردم است . شيعه
28 | افغانستاني | | ٢١:٠٧ - ٠١ فروردين ١٣٩٠ |
با سلام مجدد !
265 سال است که حکومت در دست سني هاي متعصب پشتون افغانستان بوده است که اين طايفه مردم و حا کمانشان تا هنوز هم هزاره هاي شيعه را ميکشند و کسي نيست که صداي اين مردم را بشنود و مظلوم ترين وپاک ترين شيعه دنيا شيعه افغانستان است که علماي اين مردم هزاره شيعه در شهرهاي مذ هبي ايران هم زياد است مثل قم / مشهد مقدس / اصفهان تهران و....
استاد مرحوم محمدعلي هزاره افغا نستاني که درقم بود و فوت کرد ازين مردم هزاره است . ايت الله فياض در عراق از مر جع تقليد از هزاره شيعه بخش ولايت جاغوري است . افسوس که تا هنوز اين مردم شنا خته نشده است و ....
29 | ابراهيم نصرالهي | Iran - Tehran | ١٤:٣٣ - ٠٩ فروردين ١٣٩٠ |
با عرض سلام/
سلام سارا خانوم تازه مسلمان شده عزيز
شما بفرماييد مشكلتون چيه و چه چيزي براتون گنگ مونده و دوست دارين متوجه چه چيزي بشيد!
اگه كمكي از بنده بر اومد در خدمتم
يا حيدر مدد"
30 | كربلايي رضا نيكوسرشت | Iran - Tehran | ١٤:٤٧ - ١٦ فروردين ١٣٩٠ |
ان شا اله ما بچه شيعه ها نيز مصداق حديث ثقلين باشيم و هم قران و هم امامان شيعه را بشناسيم و به دستورات آن عمل کنيم
از سايت شما سربازان امام زمان عج کمال تشکر و امتنان را دارو
علي يارتان
http://harfedel.vcp.ir کربلايي رضا نيکوسرشت
31 | ج-ك | United States - Dallas | ٢٢:٠٧ - ٠٣ ارديبهشت ١٣٩١ |
أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى : 774هـ) الوفاة: ، السيرة النبوية لابن كثير ، ج 4 ص 416، دار النشر ابوزهره كيه؟! نوشته: وَقَدْ رَوَى النَّسَائِيُّ فِي سُنَنِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى، عَنْ يَحْيَى بْنِ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي مُعَاوِيَة، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: لما رَجَعَ رَسُول الله مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ غَدِيرَ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِمْنَ (1) ثُمَّ قَالَ: " كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فأجبت، إنى قد تركت فِيكُم الثقلَيْن: كِتَابُ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا، فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ " ثُمَّ قَالَ: " اللَّهُ مَوْلَايَ وَأَنَا ولى كل مُؤمن " ثمَّ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ". فَقُلْتُ لِزَيْدٍ: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: مَا كَانَ فِي الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلَّا رَآهُ بِعَيْنَيْهِ وَسَمِعَهُ بِأُذُنَيْهِ. تَفَرَّدَ بِهِ النَّسَائِيُّ مِنْ هَذَا الْوَجْهِ. قَالَ شَيْخُنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الذَّهَبِيُّ: وَهَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ. لطفا اصلاح کنيد. با تشکر از شما
32 | mm | | ١٦:١٨ - ١٥ مهر ١٣٩١ |
حديث ثقلين در حديث فرمود ختم المرسلين جز بيان حق نگويم در زمين گر رسولم جمله هايم از خدا اين حديث باشد شما را رهنما هستي ام باشد دو چيز پر بها هست امانتهاي من نزد شما اولي قرآن و وحي سرمدي معجز حق است و پيک احمدي دومي هم عترت پاکيزه است جان آنها با رسول آميزه است عترت من اهل بيت من بود جان من با جانشان يک تن بود عترتم باشد علي و دخترم اين حسين و اين حسن نور ترم نه نفر ديگر چراغ عالمين جمله معصومين و از نسل حسين اين دو چيز هرگز نشد از هم جدا تا رسند در نزد حوض روز جزا گرمسلماني هدايت مي طلب چنگ مي زن هر دو با شور و شعف اولي را مگذار محجور شود آيه هايش از براي گور شود دومي را نيز ميازاري دمي گر کني آزرم به آتش همدمي اي که حق داني و منکر مي شوي رو سيه گشته جهنم مي روي شيعه گر خواهي سعادت در جنان چنگ زن با عترتش بر قرآن شيعه
33 | علي | | ١٨:١٨ - ١٥ مهر ١٣٩١ |
با تشكر از دوست عزيز كه اين اشعار زيبا را نوشته اند اميدوارم كه ما را نيز شريك ثوابش بداند و ما را نيز دعا فرمايد البته اگر وهابيت از اين جملات تاراحت نشوند
34 | عليرضا | | ١٢:٤٦ - ٠١ آبان ١٣٩٢ |
سلام
من براي يک تحقيقي که مي خواهم در اختيار اهل سنت قرار بدم مي خواهم همه اسناد که حديث ثقلين البته درستش (قران و اهل بيت) بيارم که به اين دسته رسيدم ولي نمي دانم اشتباه کرده ام يا نه مي دانم از شما وقت خواهد گرفت ولي اگر مي توانيد کمک کنيد
حتي اگر جايي هست که همه را يک جا گفته باشند بفرمايد اين دسته بندي ايست که من از اين صفحه و چندين صفحه از سايت شما جمع کردم:
صحيح مسلم، ج4، ص1873 (چاپ جديد) - صحيح مسلم، ج7، ص123 -
سنن الترمذي، ج5، ص329 -
تفسير ابن كثير، ج4، ص122-
البدايه و النهايه لإبن كثير، ج5، ص228-
صحيح جامع صغير، ج2، ص217-
مجمع الزوائد هيثمي، ج1، ص170-
مستدرک حاکم، ج9، ص109-
الصواعق المحرقه، ص122-
الصواعق المحرقه، ص 124،
طبع مصر- الزهرة العشرة في حديث العترة، ص69-

اين را هم از اين صفحه
إبن تيمية الحراني ، أحمد بن عبد الحليم أبو العباس (متوفاي728هـ) منهاج السنة النبوية ، ج 7 ص318 ـ 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406
القاموس المحيط: ج3 /353، المؤسّسة العربيّة ـ بيروت
محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، الوفاة: 711 ، ج 11 ص 88 ، دار النشر : لسان العرب دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى.
عبد الرؤوف المناوي، الوفاة: 1031 هـ ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج2 ص175 ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى

ايا استندادم به اين اسناد درست است يا بايد تغيير بدم .
کجايش را تغيير بدم يا حذف کنم يا اضافه کنم.
همين کار رو هم با حديث غدير کرده ام که براي اينکه وقت شما را نگيرم فقط اگر يکجا جايي هست بردارم بگويد و گرنه تا همين جا هم تشکر از شما.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها