2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
بررسي حديث موهوم (كتاب الله وسنتي)
کد مطلب: ٦٢٦٠ تاریخ انتشار: ١٧ اسفند ١٣٨٦ تعداد بازدید: 6242
فتنه وهابیت » شناخت وهابیت
بررسي حديث موهوم (كتاب الله وسنتي)


روايتي كه به جاي «اهل بيتي» لفظ «سنتي» را آورده حديثي است مجعول كه علاوه بر ضعف سند، عوامل وابسته به امويها آن را ساخته و پرداخته اند:



1
ـ حاكم نيشابوري در مستدرك، متن ياد شده را با اسناد زير نقل كرده است:



«
اسماعيل بن أبي اُويس»، عن «ابي اويس» عن «ثور بن زيد الديلمي»، عن «عكرمه»، عن «ابن عباس» قال رسول الله:



«
يا ايها الناس اني قد تركت فيكم، ان اعتصمتم به فلن تضلّوا ابدا كتاب الله و سنة نبيه!»(حاكم، مستدرك، ج 1، ص 93 )



ـ اي مردم من در ميان شما دو چيز را ترك كردم، مادامي كه به آن دو، چنگ زنيد هرگز گمراه نمي شويد كتاب خدا و سنت پيامبر!



در ميان راويان اين متن، پدر و پسري است كه آفت سندند و آن دو اسماعيل بن ابي اويس و ابو اويس هستند، پدر و پسري كه نه تنها توثيق نشده اند، بلكه متهم به كذب و وضع و جعل هستند.





سخن علماي رجال در مورد آن دو



حافظ مزِّي در كتاب تهذيب الكمال، از محققان فنّ رجال درباره اسماعيل و پدرش نقل مي كند:

يحيي بن معين (كه از علماي بزرگ علم رجال است) مي گويد: ابو اويس و فرزند او ضعيف اند، و نيز از يحيي بن معين نقل شده كه مي گفته: اين دو نفر حديث را مي دزدند. ابن معين همچنين درباره فرزند ابواويس گفته است: نمي توان به او اعتماد كرد.



نسائي درباره فرزند گفته: او ضعيف است وثقه نيست.



ابوالقاسم لالكائي گفته است: «نسائي» عليه او زياد سخن گفته، تا آنجا كه گفته است، بايد حديث او را ترك كرد.



ابن عدي (كه از علماي رجال است) مي گويد: ابن ابي اويس از دايي خود مالك، احاديث غريبي را روايت مي كند كه هيچ كس آن را نمي پذيرد.(حافظ مزي، تهذيب الكمال، ج 3، ص 127 - 129 )



ابن حجر در مقدمه فتح الباري آورده است: هرگز با حديث ابن ابي اويس نمي توان احتجاج نمود، به خاطر قدحي كه نسايي درباره او انجام داده است.( ابن حجر عسقلاني، مقدمه فتح الباري، ص 391، چاپ دارالمعرفه ) و ( ص 388 - چاپ دار احياء التراث العربيه - بيروت 1408 )



حافظ سيد احمد بن صديق در كتاب فتح الملك العلي از سلمة بن شيب نقل مي كند: از اسماعيل بن ابي اويس شنيده كه مي گفت: آنگاه كه اهل مدينه درباره موضوعي، دو گروه مي شوند، من حديث جعل مي كنم.(حافظ سيد احمد، فتح الملك العلي، ص 36 )



بنابر اين، پسر (اسماعيل بن ابي اويس) متهم به جعل حديث است و ابن معين به او نسبت دروغگويي داده است. گذشته از اين، حديث او در هيچ يك از دو صحيح مسلم و ترمذي و ديگر كتب صحاح نقل نشده است.



درباره ابو اويس همين بس كه ابوحاتم رازي در كتاب «جرح و تعديل» مي گويد: حديث او نوشته مي شود ولي با آن احتجاج نمي شود،و حديث او قوي و محكم نيست.( ابوحاتم رازي، الجرح والتعديل، ج 5، ص 92 )

و نيز ابوحاتم از ابن معين نقل كرده كه ابو اويس، مورد اعتماد نيست.



روايتي كه در سندهاي اين دو نفر باشد، هرگز صحيح نيست. گذشته از اين، با روايت صحيح و ثابت مخالف مي باشد.



نكته قابل توجه اين است كه ناقل حديث يعني حاكم نيشابوري بر ضعف حديث اعتراف كرده و لذا به تصحيح سند آن نپرداخته است، ليكن بر صحت مفاد آن، شاهدي آورده كه آن نيز از نظر سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. از اين جهت به جاي تقويت حديث، بر ضعف آن مي افزايد. اينك شاهد واهي او:





سند دوم روايت «وسنتي»



حاكم نيشابوري با سندي كه خواهد آمد، از ابوهريره بطور مرفوع(حديثي كه رواي، آن را به معصوم نسبت ندهد، مرفوع مي نامند ) نقل مي كند:



«
اني قد تركت فيكم شيئين لن تضلّوا بعدهما: كتاب الله و سنتي ولن يفترقا حتي يردا عليَّ الحوض»( حاكم، مستدرك، ج 1، ص 93 )



اين متن را حاكم با چنين سندي نقل كرده است:



«
الضبي»، عن: «صالح بن موسي الطلحي» عن «عبدالعزيز بن رفيع»، عن «أبي صالح» عن «أبي هريره».



اين حديث بسان حديث پيشين مجعول است و در ميان رجال سند، صالح بن موسي الطلحي آمده است.



سخنان بزرگان علم رجال را درباره او :

يحيي بن معين مي گويد: صالح بن موسي قابل اعتماد نيست. ابوحاتم رازي مي گويد: حديث او ضعيف و منكر است، بسياري از احاديث او منكر را، از افراد ثقه نقل مي كند. نسائي مي گويد: حديث او نوشته نمي شود. در مورد ديگر مي گويد: حديث او متروك است.(حافظ مزي، تهذيب الكمال، ج 13، ص 96 - 97 )



ابن حجر در «تهذيب التهذيب « مي نويسد: ابن حِبَّان مي گويد: صالح بن موسي به افراد ثقه چيزهايي را نسبت مي دهد كه شبيه سخنان آنان نيست. سرانجام مي گويد: حديث او حجت نيست و ابو نعيم مي گويد: حديث او متروك است و پيوسته حديث منكر نقل مي كند.( ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 4، ص 354- 355 )



باز ابن حجر در تقريب التهذيب (ابن حجر، تقريب التهذيب - ج1 - ترجمه شماره 2902 ) مي گويد: حديث او متروك است.

و ذهبي در «ميزان الإعتدال» (ذهبي، ميزان الاعتدال، ج 2، ص 302 ) حديث مورد بحث را از او نقل كرده و گفته است كه از احاديث منكر اوست.





سند سوم حديث «وسنتي»



ابن عبدالبرّ در كتاب «تمهيد» (التمهيد، ج 24، ص 331 ) اين متن را با سند ياد شده در زير نقل كرده است:



«
عبدالرحمان بن يحيي» عن «احمد بن سعيد» عن «محمد بن ابراهيم الدبيلي» عن«علي بن زيد الفرائضي» عن «الحنيني» عن «كثير بن عبداللّه بن عمرو بن عوف» عن «ابيه» عن «جده».




سخنان بزرگان علم رجال را درباره ( كثير بن عبدالله )

امام شافعي در مورد كثير بن عبدالله مي گويد: او يكي از اركان دروغ است.(ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 8، ص 377، ط دارالفكر تهذيب الكمال، ج 24، ص 138 ) ابو داود مي گويد: او يكي از كذابين و دروغگوهاست.(ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج 8، ص 377، ط دارالفكر تهذيب الكمال، ج 24، ص 138 )

ابن حبان مي گويد: عبدالله بن كثير از پدر و جدش كتاب حديث را نقل مي كند كه اساس آن جعل است. كه هرگز نقل از آن كتاب و روايت از عبدالله حرام است مگر به عنوان تعجيب و نقد.(ابن حبان، المجروحين، ج 2، ص 221 )



نسائي و دارقطني مي گويند: حديث او متروك است. امام احمد مي گويد: او منكر الحديث است و قابل اعتماد نيست و ابن معين نيز همين نظر را دارد.

شگفت از ابن حجر در كتاب «التقريب» است كه در ترجمه او تنها به لفظ «ضعيف» اكتفا كرده و كساني را كه او را متهم به كذب كرده اند افراط گر خوانده است، در حالي كه پيشوايان علم رجال او را به كذب و جعل متهم كرده اند و حتي ذهبي مي گويد: گفتار او واهي و سست است. ( ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 ص 406 - 408 )





نقل بدون سند



مالك در «الموطأ» آن را بدون سند و به صورت مرسل نقل كرده و همگي مي دانيم چنين حديثي فاقد ارزش است.(مالك، الموطأ، ص 889 - ح 3)





اين بررسي به روشني ثابت كرده كه حديث «وسنتي» ساخته و پرداخته راويان دروغگو و وابستگان به دربار امويان است كه آن را در مقابل حديث صحيحِ «وعترتي» جعل كرده اند.





------------------------------

در مورد اهل بيت :



در صحيح مسلم آمده :

إنّ زيد بن أرقم سئل عن المراد بأهل البيت هل هم النساء ؟ قال: لا / وأيم اللّه ، إنّ المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر ، ثمّ يطلّقها ، فترجع إلي أبيها وقومها.



از زيد بن ارقم سؤال شد: آيا به زنان پيامبر (ص) اهل بيت پيامبر گفته مي شود يا خير؟

پاسخ داد همسر يك مرد از اهل بيت آن به حساب نمي آيد زيرا چه بسا زني با مردي يك عمر زندگي مي كند ولي در آخر عمر طلاق گرفته و به خانه پدرش رفته و جزء اهل بيت پدر محسوب مي شود.



( صحيح مسلم: ج 7 ص 123، (رقم 6381)، كتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علي بن أبي طالب ع )



منبع: وبلاگ شبهاي پيشاور



Share
1 | زهرا محمديان رسناني | | ١٢:٠٠ - ٠٢ تير ١٣٨٨ |
متشكرم خيلي استفاده كردم.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها